کافه کلاسیک

نسخه کامل: کـارتون های ماندگار و خاطره انگیز کودکی
شما درحال مشاهده محتوای قالب بندی نشده این مطلب هستید. نمایش نسخه کامل با قالب بندی مناسب.

(۱۴۰۲/۷/۶ عصر ۰۶:۲۳)Emiliano نوشته شده: [ -> ]

و این هم به‌روزرسونی «سیاه، سفید، خاکستری»:

https://uplod.ir/zsug0fxesins/Black__Whi...https://uplod.ir/zsug0fxesins/Black__White___Gray_Books___40_Blacklist_Of_Toons__4

سلام
خیلی ممنون

لینک فایل «سیاه، سفید، خاکستری» درست نیست و میگه فایل یافت نشد.

(۱۴۰۲/۷/۲۲ صبح ۰۷:۲۲)اسلون کلورا نوشته شده: [ -> ]

(۱۴۰۲/۷/۶ عصر ۰۶:۲۳)Emiliano نوشته شده: [ -> ]

و این هم به‌روزرسونی «سیاه، سفید، خاکستری»:

https://uplod.ir/zsug0fxesins/Black__Whi...https://uplod.ir/zsug0fxesins/Black__White___Gray_Books___40_Blacklist_Of_Toons__4

سلام
خیلی ممنون

لینک فایل «سیاه، سفید، خاکستری» درست نیست و میگه فایل یافت نشد.

سلام. ممنونم از اطّلاع‌زسونی‌تون. خدمت شما و دوستان:

https://s31.picofile.com/file/8468651650...https://s31.picofile.com/file/8468651650/Black_White_Gray_Books_Blacklist_Of_Toons

(۱۴۰۲/۶/۱۰ عصر ۰۹:۵۰)مورچه سیاه نوشته شده: [ -> ]

سلام وقت بخیر

همگی خوشحال هستیم از اینکه دوباره دون دیگو تشریف آوردن و چراغ بخش کارتون منور شده.

دوست داشتم این پُست را به دوست گرامی، جناب مورچه سیاه تقدیم کنم، هرچند که پیشتر در پیام خصوصی از معرفت و خیرمقدم-گفتنشان تشکر کرده بودم.

چندروز پیش در یک گروه تلگرامی که مدیریت آن را "امیلیانو"ی خودمان بر عهده دارند، آگهی/پوستر زیر را گذاشته بودم:

"دنیای قشنگ والت دیسنی" بر اکران سینمایی در تهران، پیش از انقلاب!

به دنبال نام اصلی این فیلم کارتونی بودم. اسم "دنیای قشنگ (زیبای) والت دیسنی" را قبلاً در کتاب "هنر والت دیزنی" از "کریستوفر فینچ" (ترجمه محسن غفرانی) دیده بودم. ظاهراً یکی از دنباله‌های مجموعه تلویزیونی دیزنی‌لند بوده است. تصویر زیر:

ولی خُب در اینجا به دنبال یک اکران سینمایی بودیم و نه نمایش تلویزیونی. پیدا کردن عنوان اصلی فیلم کارتونی از این جهت دشوارتر می‌نمود که مجموعه‌ای از چند انیمیشن کوتاه (و به قول آگهی، تهیه‌شده از بهترین کارتون‌های والت دیسنی) بود. آیا این مجموعه و چیدمان را خودِ کمپانی بیرون داده بود و یا سینمادار (صاحب سینما)ی داخل ایران آن‌ها را از روی انتخاب شخصی پشت هم چیده بود و بصورت یک فیلم کارتونی اکران کرده بود؟

موضوع را در گروه تلگرامیِ یادشده با دوستان مطرح کردم و گفتم که در این آگهی یک کُد خیلی خاص وجود دارد: گربه‌ای به نام "میلتون" که تنها و تنها در سه اثر از کارهای کوتاهِ دیزنی مجال حضور یافته بود. تصاویر زیر:

و گفتم که از بین این سه کارتونِ کوتاه که "میلتون" در آن‌ها حضور داشت، چندسال قبل صوت دوبله‌ی کارتون Puss Cafe یا همان "کافه گربه" را از روی نوار ویدئو برداشته بودم و روی ویدئوی باکیفیت‌تری سینک کرده بودم و به همراه چندکار کوتاه دیگر از دیزنی در اینترنت نشر داده بودم:

(۱۴۰۰/۱/۳ عصر ۰۵:۵۵)دون دیه‌گو دلاوگا نوشته شده: [ -> ]

کارتون سوّم، کافه گربه (1950) [با امتیاز 6.6 در سایت IMDb] از کارهای خوبِ سِریِ پلوتو است. کارگردان این انیمیشن، چارلز نیکولز است که بعداً یکی از کارگردان‌های مجموعه‌ی کارتونیِ "اسکوبی دو" در شرکت هانا-باربرا شد.

دانلود از پیکوفایل بصورت دوـزبانه (فارسی-انگلیسی)

به دوستان گفتم که اگر بخواهیم عنوان اصلی فیلم کارتونی را بیابیم باید در یک مجموعه کارتونی سینمایی که یکی از سه کار "میلتون" در آن باشد جستجو کنیم.

یکی از دوستانِ آن گروه تلگرامی با نام "امیر سیروس" (Amir Cyrus) جستجویی را با همین کُد آغازید که منجر به یافته شدن عنوان اصلی آن فیلم کارتونی شد. تصویر زیر:

گمشده‌ی ما فیلم کارتونی A Disney Cartoon Jubilee محصول 1973 بود.

مشخصات کامل در لینک زیر:

https://disney.fandom.com/wiki/A_Disney_Cartoon_Jubilee

این فیلم بنابر توضیحات لینک بالا، در اروپا اکران سینمایی داشت. به فهرست کارتون‌هایش که نگاه کردیم همه آشنا بودند، همان‌هایی که روی نوار ویدئو با روایت منوچهر نوذری دیده بودیم و یکسری از آن‌ها را هم چندسال پیش برای اولین‌بار در کافه گذاشته بودم: How to Be a Sailor , Sea Scouts , Crazy Over Daisy , Early to Bed , Hawaiian Holidar

و البته Puss Cafe

ولی بجز اسامی آشنای کارتون‌های مجموعه، آنچه ما را به یقین رساند، پوستر ایتالیایی این فیلم کارتونی بود که عناصر تصویری آن عیناً مانند آگهی اکران سینمایی در تهران بود. تصویر زیر:

 

...............................

تمام شد، ولی جستجوها برای من و هم‌نَسل‌هایم هیچوقت تمام نخواهد شد.

دوستی، گذر زمان، احساسات و جدایی

حیوانات شباهت های زیادی با انسانها دارند. آنها نیز پس از اینکه به دنیا می آیند به دنبال کسب تجربه می روند. تجربه هایی که برای بقاء الزامی هستند. آنها نیز گاهی به مانند انسانها به حرف والدین خود گوش نمی کنند تا تجربیات مخصوص به خود را کسب کنند. گاهی تجربه های خودسرانه عواقب سنگینی دارد اما در همان حال برای یک نوپای عاشق تجربه غیر قابل اجتناب هستند. درست مانند بچه خرس هایی که به سمت کندوی عسل حرکت می کنند بدون آنکه بدانند تعداد کثیری زنبور در کمینشان نشسته اند!!

گاه نونهالان به حرفهای والدین خود گوش نمی کنند و این بزرگترها را خسته و عصبی می کند اما صبر و حوصله معمولاً کارساز است و بزرگترها کم کم می بینند که فرزندان‌شان دنیا را بهتر درک کرده و راه و روش مقابله با خطرات آنرا نیز بهتر یاد می گیرند.

کارتون ژاپنی بچه های کوه تاراک محصول سال ۱۹۷۷ و اقتباسی از یک رمان آمریکایی، مانند آینه ای است که نوشته های بالا را بازتاب می دهد کارتونی که در کودکی شیفته اش بودم. با آن ماجراجویی کردم، خندیدم، اشک ریختم و مهمتر از همه درس زندگی آموختم و هنوز که هنوزه جزو نوستالژی های ارزشمند من است. داستان دو بچه خرس که برادر و خواهرند. آنها هنوز در حال یادگیری روشهای بقا هستند که مادرشان را‌ (به دلیل طمع انسانی و غریزه مادری) از دست می دهند و چون هنوز تجارب کافی برای زندگی در جنگل را ندارند، توسط یک کودک سرخپوست به نام رن به سرپرستی گرفته می شوند. او آنها را جکی و جیل می نامد. طبیعتاً آنها نمی دانند او کیست و چه نیتی دارد و با توجه به اینکه از مادرشان آموخته بودند که انسانها قابل اعتماد نیستند، به دنبال راه فرار می گردند.

شاید برای یک کودک هیچ چیز ترسناک تر از این نباشد که ببیند گرفتار افرادی غریبه شده است. فرقی هم نمی کند که حیوان باشد و یا انسان. چالش ها تا حد زیادی مشترک هستند. با این تفاوت که چون ما زبان حیوانات را نمی فهمیم درک کردن احساسات و افکارشان نیز برایمان بی نهایت دشوار و یا حتی غیر ممکن جلوه می کند. یکی از جذابیت های این کارتون این بود که ما به خوبی با احساسات و افکار بچه خرس ها آشنا می شدیم. برخلاف سایر کارتون ها حیوانات در بچه های کوه تاراک مانند انسان صحبت نمی کردند اما طرز روایت داستان این اجازه را به ما می داد که بفهمیم در ذهن کوچکشان چه می گذرد.

جکی و جیل کم کم یاد می گیرند که از رن و پدرش نترسند. آنها نیز به مانند بچه انسان نسبت به آب نبات روی خوش نشان می دهند و شاید این شروع خوبی برای ایجاد اعتماد باشد! آنها یاد می گیرند که برای نوشیدن شیر یک لیوان را با پنجه هایشان بگیرند. تجربه‌ای که مادرشان آنرا بلد نبود. بعضی تفاوت ها اما بیولوژیکی هستند و نمی توان آنرا تغییر داد. به طور مثال جک و جیل فکر می کنند باید مانند پسرک سرخپوست روی دو پایشان راه بروند که البته موفق نمی شوند!

اینکه کارتون نشان می داد چطور می توان بدون کلام یک رابطه صمیمی و عاطفی با دیگران ایجاد کرد، بسیار لذت بخش بود. جکی و جیل هیچگاه قادر نبودند با رن صحبت کنند اما او را بیشتر از هر کسی دوست داشتند. با این وجود نبود ارتباط کلامی سوءتفاهم هایی را نیز به وجود می آورد. جکی و جیل گاهی متوجه نمی شدند چرا رن که اینقدر با آنها مهربان است، با آنها بازی می کند و به آنها غذا می دهد گاهی از دست آنها عصبانی شده و سرشان داد می زند. اگرچه کم کم می آموزند که او تنها نگران آنهاست و قصدش این است که آنها را از خطرات گوناگون در امان نگاه دارد. این نوع ارتباط بین والدین و بچه ها هم شکل می گیرد. احتمالا همه بچه های کوچک با خود می اندیشند چرا والدینی که آنقدر دوستشان دارند گاهی به کادر درمان اجازه می دهند تا آمپول شان بزنند!!!

بچه های کوه تاراک درباره بزرگ شدن دو بچه خرس است. آنهایی که مدت کوتاهی با مادرشان زندگی کردند و آنگاه کودکی سرخپوست نقش مادرشان را بر عهده گرفت. دوستی آنها به عشق انجامید و در نهایت زمان جدایی اجتناب ناپذیر از راه رسید. چرا که آنها حیوانات خانگی نیستند و به همین دلیل مجبورند با کوله باری از تجارب حیوانی و انسانی، رهسپار اعماق جنگل شوند. همان جایی که به آن تعلق دارند. و به امید اینکه در حیات وحش، دوست داشتن ها را از یاد نبرند...

وقتی برای اولین بار رمان دور دنیا در هشتاد روز را خواندم حدود پانزده سال داشتم. راستش اعتقاد من این بوده و هست که این رمان به نسبت بعضی دیگر از آثار ژول ورن اثر متوسطی است. به عبارتی بنده داستان های دیگری از این نویسنده بنام خوانده ام که برایم جذاب تر بودند. اگر چه موضوع این کتاب را دوست داشتم اما احساس می کردم که یک ضد قهرمان درست و حسابی برای آزار دادن شخصیت های اصلی کم دارد!

با وجود اینکه این اثر را برای اولین بار مطالعه می کردم اما به هیچ عنوان با فضای آن بیگانه نبودم. چرا که قبل از آن دست کم دو اقتباس مختلف از این داستان دیده بودم. اولی همان کارتون ژاپنی اسپانیایی محصول دهه هشتاد میلادی بود که شخصیت ها همه در قالب حیوان نمایش داده شده بودند. در دوران کودکی این کارتون باعث شد که با این داستان آشنا شوم و چند سال بعدش نیز نسخه سریالی آن با بازی پیرس برازنان را مشاهده کردم. سالها پس از خواندن رمان نیز به تماشای نسخه جکی چان دور دنیا در هشتاد روز نشستم.

نسخه کارتونی ساختاری بسیار بچه گانه دارد و بعید به نظر می رسد که بتواند بیننده بزرگتر از کودک را جذب کند. با این وجود من معتقدم که بهترین اقتباس موجود همین است و حتی توانسته در بعضی موارد از کتاب نیز پیشی بگیرد و این را بیشتر مدیون کاراکتری است که در دوبله فارسی دامفر خطاب می شود.

دامفر همان گرگ خاکستری شیطان صفت متخصص در تغییر چهره، که موظف بود، جلوی موفقیت ویلی فاگ و دوستانش را بگیرد. او یک جنایتکار تمام عیار محسوب می شد. چرا که هدف او تنها باز نگه داشتن آنها از سفر نبود. او گاهی نقشه هایی می کشید که آقای فاگ را از صحنه روزگار محو کند! این کاراکتر تنش و تعلیقی به قصه می داد که نه در رمان و نه در اقتباس های دیگر آن وجود نداشت.

عجیب ترین بخش دور دنیا در هشتاد روز برای من همان قسمتی بود که آقای فاگ و همراهانش در هند سوار بر قطار هستند و یکباره به بهانه اینکه ریل راه آهن ادامه ندارد، مجبور به پیاده شدن از قطار می شوند! من در همان کودکی در ذهن کوچکم این طور برداشت کردم که لابد این هم توطئه ای از طرف همان گرگ خاکستری است که البته اینطور نبود. هنوز هم برایم عجیب است که اگر ریل راه آهن کامل نشده چطور اجازه استفاده از آن را می دهند و مسافران بی چاره از همه جا بی خبر، نزدیک جنگل چه باید بکنند!!! بعید به نظر می رسد آنجا هتلی وجود داشته باشد! اصلاً سایر مسافران به یکباره کجا غیبشان زد؟! در چنین شرایطی معمولاً عاقلانه ترین راه این است که مسافران حداقل برای مدتی در کنار هم بمانند تا اگر راه حلی پیدا شد همه از آن باخبر شوند. به هر حال این حادثه باعث شد که چالشی جالب برای شخصیت های داستان به وجود بیاید که البته در کارتون به لطف آن گرگ خاکستری دغل باز این چالش به شکل بسیار جذاب تر و تنش زا تری از رمان و سایر اقتباس ها به تصویر کشیده شد.

ممنون از همه کسانی که به یافتن مشخصات این فیلم/سریال کمک کردند. جالب‌تر از همه آگهی فیلم در روزنامه بود که پخش‌کننده فیلم را هم ذکر کرده بود. شرکتی متعلق به عبدالحسین محمدزاده که اولین بار دو فیلم مصطفی عقاد (‌الرساله و عمر مختار) را هم پخش کرده بود و دست کم  دو فیلم هم تولید کرده بود که یکی اصلاً به نمایش درنیامد- راهی به سوی خدا ساخته جلال مهربان- و یکی هم با سر و صدا از پرده پایین کشیده شد، همان فیلم معروف برزخی‌ها ( فیلم خانه عنکبوت  هم ظاهراً از محصولات این شرکت - بهدا (بنیاد هنر در اسلام)- بوده که اسمش در یکی از پوسترهای فیلم هم آمده،‌ هر چند در عناوین فیلم نامی از محمدزاده به عنوان تهیه کننده نیست)

کنجکاوم بدانم آیا «امیلیانو»ی گرامی باز هم از این آگهی‌های فیلم‌های انیمیشن توزیع شده در سالن‌های سینما در اوایل تا اواسط دهه شصت شمسی دارد یا خیر.

(۱۴۰۲/۶/۱۰ صبح ۰۳:۳۷)دون دیه‌گو دلاوگا نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۹/۸/۲ عصر ۰۶:۱۲)رامین نوشته شده: [ -> ]

...
فیلم انیمیشن چند قسمتی دیگری که آن روزها در سینما دیده بودم فیلمی بود با عنوان قصه‌های لافونتن محصول فرانسه که تا به حال نتوانسته‌ام ردی از عنوان اصلی آن پیدا کنم. حتی احتمال این را دادم که این در اصل یک سریال انیمیشن بر اساس داستان‌های ژان دو لافونتن بوده که در کنار هم برای پرکردن یک سئانس سینما نمایش داده شده،‌ اما باز هم نتوانستم که عنوان مرتبطی پیدا کنم.

خُب این گمشده‌ی رامین گرامی هم امشب به همت بچه‌های گروه تلگرامی "کافه سینما" پیدا شد. آگهی روزنامه کمک مؤثری برای یافتن-اش بود که "امیلیانو"ی خودمان آن را در گروه به اشتراک گذاشت، و بعد کاربری به نام "Aqbill" توانست عنوان اصلی را بیابد:

Fablio le Magicien (1970)


https://fr.wikipedia.org/wiki/Fablio_le_Magicien


بصورت سریال تلویزیونی

https://en.kinorium.com/2560028/episodes

(۱۴۰۳/۸/۲۵ عصر ۱۰:۴۸)رامین نوشته شده: [ -> ]

ممنون از همه کسانی که به یافتن مشخصات این فیلم/سریال کمک کردند. جالب‌تر از همه آگهی فیلم در روزنامه بود که پخش‌کننده فیلم را هم ذکر کرده بود. شرکتی متعلق به عبدالحسین محمدزاده که اولین بار دو فیلم مصطفی عقاد (‌الرساله و عمر مختار) را هم پخش کرده بود و دست کم یک فیلم هم تولید کرده بود که توقیف شد: راهی به سوی خدا ساخته جلال مهربان ( فیلم خانه عنکبوت  هم ظاهراً از محصولات این شرکت - بهدا- بوده که اسمش در یکی از پوسترهای فیلم هم آمده،‌ هر چند در عناوین فیلم نامی از محمدزاده به عنوان تهیه کننده نیست)

کنجکاوم بدانم آیا «امیلیانو»ی گرامی باز هم از این آگهی‌های فیلم‌های انیمیشن توزیع شده در سالن‌های سینما در اوایل تا اواسط دهه شصت شمسی دارد یا خیر.

(۱۴۰۲/۶/۱۰ صبح ۰۳:۳۷)دون دیه‌گو دلاوگا نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۹/۸/۲ عصر ۰۶:۱۲)رامین نوشته شده: [ -> ]

...
فیلم انیمیشن چند قسمتی دیگری که آن روزها در سینما دیده بودم فیلمی بود با عنوان قصه‌های لافونتن محصول فرانسه که تا به حال نتوانسته‌ام ردی از عنوان اصلی آن پیدا کنم. حتی احتمال این را دادم که این در اصل یک سریال انیمیشن بر اساس داستان‌های ژان دو لافونتن بوده که در کنار هم برای پرکردن یک سئانس سینما نمایش داده شده،‌ اما باز هم نتوانستم که عنوان مرتبطی پیدا کنم.

خُب این گمشده‌ی رامین گرامی هم...

درود بر «رامین» عزیز، دوست قدیمی و همراه.

خوشحالم که بعد از مدّت‌ها دوباره «می‌بینمت».

حدود سی هزار پوستر و آگهی فیلم خارجی دارم و مدام هم در حال اضافه شدنه؛ چون، این تعداد تا سال ١٣٣٩ هستن و از اون به بعد به کندی؛ امّا، با بگیر و نگیر دارن پیش می‌رم.

شما دقیقاً از چه عناوینی آگهی می‌خوایید؟

بفرمایید بایگانی‌مو نگاه کنم، اگه داشتم تقدیم کنم و اگه نداشتم، یادداشت کنم، در آینده دنبالش بگردم.

بحث خوبی در جعبه پیام ( چت ) درباره کارتون هایی که برای بچه های نسل جدید است پیش آمد.

ترتیب زمانی گفتگوی زیر , از پایین به بالاست:

<آرلینگتون> به خدا یادمه خود من با کارتون حنا دختر مزرعه خوابم میبرد . نه این که بعد از دیدنش وحشی بشم بپرم رو سر و کول بچه های دیگه

<آرلینگتون> بچه هارو عصبی میکنه . چند تا نمونه خودم توجه کردم انالیز کردم

<آرلینگتون> نمیدونم چی باید بگم یا چی کار باید کنم . فقط میدونم این کارتون های جدید

» <کستر آرچر> من به صداگذاری هم دقت می‌کردم، مثل صدای پره‌های کلاه کارتون لوله‌پاک‌کن، صدای بین آیتم‌های مسابقه‌ خاطره‌انگیز نام‌ها و نشانه‌ها
» <کستر آرچر> نسل فعلی فقط و فقط جذابیت بصری کارتون‌ها براشون مهمه

» <آدمیرال گلوبال> متاسفانه نسل جدید یک مشت انیمه بی محتوا که فقط اکشن و پر از خون و خین ریزی!! هست دیده و به اینا عادت کرده مثل ذائقه غذایی نمیشه عوضش کرد

» <آرلینگتون> بهتر از این هاست که از دماغ یکی شمشیر در بیاد فرو بره تو چشم پنجم رقیبش که توی شکمشه .
» <آرلینگتون> نمیدونم . اگه میخواهید اکشن باشه میتونید مثلا گربه پلیس یا پسر رعد ابی یا کاراگاه گجت یا تن تن یا این جور چیزها نشون بچه ها بدید .
» <شارینگهام> البته با انتخاب بهترین سکانس هر فیلم تا اشتیاق بیننده بالاتر بره ، مثل جنگ ببر و مار در توشیشان که الحق خیلی صحنه ی نابیه!
» <شارینگهام> درود بر همگی ، بنده که مدت هاست فیلم و کارتون های قدیمی رو در منزل و کلاس به خورد بچه‌ها میدم!

» <BATMAN> بعید میدونم خانواده ها هم بتونن به کارتونهای قدیم عادتشون بدن، چون معمولا بچه ها با دوست و همکلاسیها میچرخن و ازشون الگو میگیرن، دست همه ام یه گوشیه
» <BATMAN> نسل جدید خانواده دی، گالیور، دکتر ارنست، مهاجران و مشابه این کارتونهارو نمیپسنده، اما به نظرم با کلاسیهای دیزنی ارتباط بیشتری برقرار کنن، باز مطمئن نیستم !
» <BATMAN> متاسفانه باب میل نسل جدید نیست اون کارتونها/ یبار با ذوق برا یکی از بچه های فامیل کارتون بسته ناطق گذاشتم با هم تماشا کنیم، پا شد رفت! چه حس بدی داشت برام، ضایعم کرد!
» <آرلینگتون> آخه اینا چیه میسازن برای این طفل معصوم ها . ؟
» <آرلینگتون> دوستان لطفا نزارید بچه ها کارتون های جدیدو نگاه کنن . عصبی میشن . گناه دارن . به جاش مثلا خانواده ی دکتر ارنست بزارید براشون . آرامش بیشتری خواهند داشت

حق با بتمن است. اگه بچه ها در یک محیطِ ایزوله بودن می شد از سن پایین سلیقه اونها رو با کارتون های خوب درست کرد. اما بدبختی اینه که بچه ها بیشتر از دوستان و همکلاسی هاشون تاثیر می گیرن تا خانواده. موج فعلی هم به سمت این کارتون های پرخاشگر و بدآموز است.

اما به هر حال نشان دادن کارتون های خوب میتونه سلیقه شون رو کمی قلقلک بده.

به نظرم باید کارتون هایی با ریتم تند و اکشن تر رو براشون بذارید .  من امتحان کردم و دیدم که با پسرشجاع اکی هستن ( البته نه همه قسمت هاش ) قسمت هایی که اکشن تر است !

یا مثلا نیک و نیکو بدشون نمیاد. با پلنگ صورتی هم بد نیستن . گالیور هم بعضی قسمت هاش براشون جذابه .

در راستای همین بحث:

تجربەی من و پسرم بدین شکل بود کە کارتونها را بە دو دستەی ( کارتونهای دوران کودکی من و مادرش ) + ( کارتونهای دوران کودکی خودش ) نامگذاری کردە بودیم.

برای اینکە کارتون های دوران ما برایش جذاب باشند راستش یک مقدار دیکتاتوری بە خرج دادیم آنهم تعریف و تمجید از داستانهای کارتونهای دوران ما و لوس و بی معنی شمردن کارتونهای جدید و تا حدی این را ادامە دادیم کە خودش هم در مقام مقایسە قرار گرفت و با ما هم نظر شد.

از شانس ما دوران کودکیش نیز همزمان شد با شروع فعالیتهای پرشین تونز کە بخشی برای بازپخش کارتونهای نوستالژی داشت و از سوی دیگر خودم هم مجموعەهایی از کارتونهای قدیمی تهیە کردە بودم و برای تماشایشان (با پسرم) وقتی را مشخص میکردیم ، از سوی دیگر کارتونهای جدید را هم با او می دیدم تا یک مقدار از شدت عملکرد دیکتاتورمابانەام کاستە شود و این میان نە سیخ بسوزد نە کباب.

نتیجەی نهایی آن شد کە باب میلم بود: بن تن جایش را داد بە تن تن ، پلنگ دم دراز جایش را داد بە پلنگ صورتی و الا آخر.

اکنون کارتونهای : می تی کمون ، هاکلبرفین ، توشیشان ، فوتبالیستهای سری اول ، وروجک ، چوبین ، زنان کوچک ، آنشرلی ، رابین هود و ... در کنار شکرستان و تعدادی  کارتون نسل خودش شدەاند کارتونهای خاطرەانگیز دوران کودکی پسرم به مانند خودم.

حال خاطرات مشترکی در این زمینە داریم کە گاهی در موردشان با هم بە گفتگو می‌پردازیم .

انیمیشن‌های امروزی به موضوعاتی عمیق‌تر و چندلایه‌تر، و مفاهیم احساسی و دغدغه های وجودی مانند شادی، هویت، تنهایی, سلامت روان، مرزهای فرهنگی و معنای زندگی و خوشبختی نیز می پردازند، فراتر از داستان‌های معمول گذشته (با داستان‌های خطی و اخلاقی با پیام‌های ساده، روشن). در مجموع، روایاتی که ذهن کودکان امروز را درگیر می‌کنند، پیچیده‌تر، چندلایه‌تر و از نظر هیجانی شدیدتر از کارتون‌های گذشته‌اند. بجه های امروز، با دنیایی از رسانه‌های دیجیتال، بازی‌های تعاملی، اینترنت، و شبکه‌های اجتماعی بزرگ می‌شوند. و ذهنشان با سرعت بیشتری تحریک می‌شود برخلاف گذشته که دنیای کودکانه ساده‌تر و مبتنی بر تجربه‌های واقعی بود.

در انیمیشن‌های جدید، اغلب شخصیت‌ها ترکیبی از نقاط ضعف و قوتند. همین امر باعث باورپذیرتر شدن آن‌ها برای کودک می‌شود. که روان کودکان امروز بسیار پویاست. آن‌ها سریع‌تر به تفکر خلاق و آزادانه عادت می‌کنند. دنیای آن‌ها از نظر بصری پیچیده‌تر شده -با رنگ‌های زنده، شخصیت‌های خیالی، موجودات عجیب و غریب، و تغییرات تصویری سریع- و ادراک بصری و تخیل و ذهنشان برای این پیچیدگی - داستان‌های گاهی چندلایه، با طنزهای چندسطحی، شخصیت‌های چند وجهی، و گاهی پیام‌هایی فلسفی یا اجتماعی- آماده‌تر است. درگذشته کارتونها آرام‌تر بودند، رنگ‌ها، موسیقی و طراحی ساده‌تر بودند. اما امروزه برای حفظ توجه کودک، سرعت روایت بالا رفته، تصویرها پویا‌تر، رنگ‌ها غنی‌تر و حرکات سریع‌تر شده‌اند.

کودکان دیروز به دلیل محدود بودن گزینه‌ها، هر آنچه پخش می‌شد را می‌دیدند و معمولاً نسبت به آن پیوند عاطفی برقرار می‌کردند. ولی کودکان امروز گزینه‌های بسیار زیادی دارند، و خواهان محتوای خلاقانه‌تر هستند و  از انیمیشن ها می‌توانند بر اساس سلیقه، نیاز یا حتی حالت روحی خود، گزینه‌ای خاص را برگزینند.

البته دوبله با صداهای بقول استاد، غیر طبیعی و بسیار شلوع به راحتی می تواند تماشای انیمیشن امروزی را نامطلوب و نا مطبوع کند، حتی در مقایسه با کارتونهای قدیمی!  دیالوگهای انیمیشن های امروزی را دوست دارم و طنزهایشان را ؛ طنز های غلو، کنایه، ابسورد، سیاه، تقلید، موقعیت، کلامی، اجتماعی ...

(۱۴۰۴/۳/۱۰ صبح ۱۲:۲۷)Dude نوشته شده: [ -> ]

خلاصه آنچه که دستگیرم شد، در پی جویی که در این باره داشتم:

انیمیشن‌های امروزی به موضوعاتی عمیق‌تر و چندلایه‌تر، و مفاهیم احساسی و دغدغه های وجودی مانند شادی، هویت، تنهایی, سلامت روان، مرزهای فرهنگی و معنای زندگی و خوشبختی نیز می پردازند، فراتر از داستان‌های معمول گذشته (با داستان‌های خطی و اخلاقی با پیام‌های ساده، روشن، و اغلب اخلاق‌محور و با موضوعات کلیشه‌ای). ....

یه نقد عالی و صادقانه نسبت به انیمیشن‌های امروزی. برخلاف بسیاری از افراد که به محض شنیدن عبارت «انیمیشن امروزی» از عبارت «خون و خون‌ریزی و خشونت» نام می‌برن، بسیااااااری از انیمیشن‌ها و حتّی انیمه‌های جدید به فرمایش دوست عزیزمون، «دود» خیلی خیلی سرتر از کارهای قدیمی‌ان و پیام رو نه در لایهٔ رویی و دم دستی که در لایه‌های بعدی گنجونده‌ن و برای شعور مخاطب ارزش قائلن.

کارایی مث «درون و برون»، «قرمز شدن»، «هورتون»، «مدفن کرم‌های شب‌تاب» و کلّلللی عنوان دیگه که تو اکثرشون هم ذرّه‌ای خون و خشونت دیده نمی‌شه.

انگ خشونت رو کارای امروزی بی‌انصافی محضه.

باز هم ممنونم از «رفیق» عزیزم.

(۱۴۰۱/۱۱/۸ عصر ۰۷:۴۹)Dude نوشته شده: [ -> ]

BATMAN      کارتون مرغ ماهیخوار

احساس میکنم اونی که دهه شصت دیدم یطور دیگه بود ، به نظرم راوی نداشت ، ماهیخوارش پلیکان بود و موسیقی دلهره آوری داشت !

سل انیمیشنی بود، با نام مرغ ماهی خوار. کاری ازجعفر تجارتچی، ساخته شده در سال 1343.

یوتیوب هم فیلمش بود، که بدلیل بسته شدن حساب کاربری، الان در دسترس نیست.

توضیحات بیشتر: http://cafeclassic5.ir/thread-262-post-1...http://cafeclassic5.ir/thread-262-post-11341.htm

فرصت مرور پست های قبلی نبود. با سرچ گوگل به این احتمال رسیدم که  درباره این کارتون روسی هنوز کسی، حرفی نزده باشد، اگر هم اشتباه کرده باشم، تجدید خاطره خواهد شد. اشک تمساح و یا تاری پرنده کوچک t1p.de/9zl5m 

درود جناب BATMAN ، در دهه ٦۰ کارتونی با همین مضمون از شبکه یک پخش شد، داستان مرغ ماهیخواری پیر که مانند سابق توانایی شکار ماهیها را نداشت با نیرنگ با آنها طرح دوستی می‌ریزد، اعتماد ماهی‌های ساده‌لوح را به دست می‌آورد و نقشه‌ای کثیف می‌چیند به آنها وعده‌ی مکانی پرآب می‌دهد بر این اساس  تمام ماهی‌های برکه رو به بهانه‌ی خشک شدن برکه، به گوشه‌ای می‌برد و همه رو می‌خورد! دست آخر خرچنگ به اون مرغ ماهیخوار میگه دلش برای دوستاش تنگ شده، مرغ ماهیخوار بهش میگه می‌برمت دیدن دوستات ؛ خرچنگ رو سوار پشتش می‌کنه و پرواز می‌کنه ولی در وسط راه خرچنگ از بالا چشمش به استخوان ماهی‌ها می‌افته و با دیدن این صحنه پی به ماجرا می‌بره ... خوب به‌یاد دارم همون لحظه شروع کرد به گریه کردن ... اینم به یاد دارم اون مرغ ماهیخوار گردن درازی داشت و در پایان اون خرچنگ گردن مرغ ماهیخوار رو که احتمالا اولین ابرقدقد بین کارتون‌ها نام داشت رو خفه می‌کنه و دوتاشون از بالا سقوط می‌کنن ، مرغ ماهیخوار در جا می‌میره ولی خرچنگ زخمی میشه و لنگان‌لنگان به راهش ادامه میده.

چند نکته مهم رو یادآوری کنم خدمتتون اول اینکه کارتون ایرانی بود و باتوجه به سال ساختش پویانمایی بسیار خوبی داشت دوم اینکه مطمئنم تنها یک‌بار پخش شد ولی صحنه‌هایی مانند استخوان ماهی‌ها، گردن دراز ابرقدقد و زبان بیرون آمده‌ی ابرقدقد موقع مرگش رو کاملا به خاطر دارم مهمترین نکته کارتون اینه که اسمش «حیله» بود، نمی‌دانم دوستان دیگه این کارتون رو دیدن یا خیر ... به نظرم می‌شد این کارتون را به شیوه‌ای مناسب‌تر برای کودکان ساخت گرچه کارتون حاوی پیام درستی بود ولی می‌شد لااقل با حضور یک راوی و توضیح روی کارتون و با دادن لقب‌هایی مانند ماهی‌خوار حیله‌گر ، ماهی‌های ساده ، خرچنگ دانا و ... اندکی از خشونت عریان کارتون کاست، همین الان بعد از گذشت چهل سال تصاویری که مطلقا برای سن ما مناسب نبود با یادآوری کارتون، در ذهنم نقش بست. این کارتون را با سندباد مقایسه کنید در حالیکه داستان سندباد کلا ماجراجویی در میان کاراکترهایی مانند جادوگران، غول و دیو ، مار و اژدها و حتی دوال‌پا بود ولی حس خوبی نسبت به آن داریم ... فرض کنید این کارتون چند قسمت بود و هر قسمت یکی از خاطرات یا پندهای خرچنگ دانا بود حتی با روایت خودش چه اندازه بازتاب و اتمسفر بهتری داشت.

سلام دوستان

وقت بخیر

یک کارتون قدیمی خیلی مبهم یادمه که فکر میکنم استاپ موشن بود. فکر میکنم یک شهر پنیری بود و همه خونه ها از پنیر ساخته شده بود و ساکنان شهر هم موش بودن و موش ها در و دیوار شهر رو میخوردن و فکر میکنم یک یا چندتا گربه بهشون حمله کردن.

فقط در همین حد یادمه! کسی از دوستان چنین کارتونی بادشه؟ احتمالا اوایل دهه هفتاد پخش شده.

این پُست تقدیم می‌شود به دوستان ارجمند:

جناب کورت اشتاینر (از نخستین بنیانگذاران تالار کارتون و انیمیشن در کافه، و در مرتبۀ استادی به لحاظ نوشتار علمی و سلیقۀ ویرایشی)،

جنابان لوک مگ گرگور و پروفسور (دو نفر از بهترین محققان این تالار، با نوشته‌های ارزشمند)،

... و نیز تقدیم می‌شود به همۀ دوستان علاقه‌مند به انیمیشن.

(۱۳۸۹/۷/۱۲ صبح ۱۱:۵۰)پيمان-شريعت نوشته شده: [ -> ]

روبارب

دوستان راجع به روبارب  اين سگ سبز رنگ شيرين‌عقل كسي چيزي يادش مي آيد؟

 خيلي كوچك بودم كه اين كارتون اونم خيلي كم از تلويزيون پخش مي‌شد.

تنها چيزي كه يادمه اين بود كه يه صداي زيبا و گرم روي متن اين كارتون صحبت ميكرد؛

فكر كنم صادق ماهرو بود.

من پخش مجموعه انیمیشن‌های کوتاهِ «روبارب» (1974) را در تلویزیون ایران، با صدای زنده‌یاد صادق ماهرو به جای راوی (ریچارد برایرز) در یاد داشتم؛

ولی فقط بعدها بود که دانستم سازندۀ این مجموعۀ کارتونی، یکی از استادان بزرگ انیمیشن، باب گادفری، بوده است!

باب گادفری، انیماتور شهیر انگلیسی، را بیشتر بخاطر طنز گزنده و آنارشی در آثارش می‌شناسند. او در سال 1975 برای انیمیشن «بزرگ» (+)، برندۀ جایزۀ اسکار و جایزۀ آکادمی فیلم بریتانیا شد؛ و در سال 1979 هم برای انیمیشن «عروسک رویایی» (+) (به‌اتفاق زلاتکو گرگیچ از یوگسلاوی) نامزد جایزۀ اسکار شد.

چندی پیش، کل مجموعۀ روبارب (1974) بصورت زبان اصلی و با کیفیت بالای تصویر، توسط کاربران گروه تلگرامی «مدیا سورس» در اینجا به اشتراک گذاشته شد. اشاره‌ای هم همانجا به دوبله‌ و پخش مجدد این مجموعه با صدای علیرضا شایگان در اواخر دهه 1370 از شبکۀ دوم سیما داشتند؛ که چون خاطره‌ای از آن ندارم، برایم صحت و سُقم-اش قابل تأیید نیست.

قسمت اول این مجموعه، با عنوان «وقتی روبارب منقار ساخت»، را در آپارات بارگذاری کرده‌ام.

به دنبال این بودم که با هوش مصنوعی، سریعاً زیرنویس فارسی آن را هم تدارک ببینم؛ ولی نتیجۀ کار، برایم رضایت‌بخش نشد؛ و بهتر دیدم گفتار متن این انیمیشن را بصورت خلاصه و روایی بیاورم:

[روبارب، سگ بازیگوش و خیال‌پرداز، در خانه‌ای زندگی می‌کرد که باغی آفتابی و پر از چیزهای جالب داشت؛ از درختان و زنبورها گرفته تا سوراخ‌هایی که دوست داشت استخوان‌هایش را آن‌جا پنهان کند. او عاشق بو کشیدن چیزهای خوشبو و دویدن دنبال هرچیز جهنده‌ای بود.

روبارب بیشتر عمرش را به خوردن وسایل خانه مثل صندلی‌ها و کفش و فرش و حتی امتحان‌کردن درخت باغ ‌گذرانده بود! با این حال، همیشه آرزوی خوردن کش‌های لاستیکی (در گفتار اصلی: rubber bands) را داشت؛ کش‌هایی که پرنده‌های باغ خیلی راحت آن‌ها را پیدا می‌کردند و می‌خوردند. هر وقت روبارب از آن‌ها می‌پرسید چطور موفق می‌شوند، پرنده‌ها فقط بال می‌زدند و به هوا پرواز می‌کردند.

یک روز از پشت پرده دید یک کلاغ فربه با منقار بزرگی، یک کش لاستیکی ضخیم را با منقارش از دل خاک بیرون آورد. روبارب فکر کرد راز موفقیت پرنده‌ها همان منقاری است که دارند. اما یک سگ چطور می‌تواند منقار داشته باشد؟

روبارب تصمیم گرفت با پرنده‌ها بیشتر آشنا شود؛ برای همین، خودش را به شکل یک تکه نان بزرگ درآورد و ساعت‌ها بی‌حرکت وسط باغ دراز کشید تا پرنده‌ها نزدیکش بیایند. نقشه‌اش گرفت و کلی پرنده دورش جمع شدند. او از این فرصت استفاده کرد و رفتارشان را خوب زیر نظر گرفت و فهمید پرنده‌ها با تکان دادن بال‌هایشان، بالا می‌پرند و پرواز می‌کنند.

بعد از این کشف، روبارب قانع شد که اگر بخواهد به کش‌های لاستیکی برسد، باید تلاش کند مثل پرنده‌ها پرواز کند. پس شب‌ها روی ساختن دستگاه پروازش کار کرد؛ وسیله‌ای با بال، فنر و یک منقار زرد پلاستیکی بزرگ! صبح روز بعد، روبارب با هیجان تجهیزاتش را آماده کرد و روی تاب نشست تا پرواز آزمایشی‌اش را شروع کند. صدای هواپیما را درآورد و خودش را بالا کشید و درست همان لحظه که فکر کرد تنها سگی‌ست که به آسمان نزدیک شده، یادش رفت بال‌های خودش را تکان بدهد؛ برای همین ناگهان سقوط کرد و منقار بزرگش در چمن‌ها گیر کرد.

در حالی‌ که روبارب هنوز وسط چمن‌ها گیر کرده بود، پرنده‌ها از راه رسیدند و حتی گربه چاق همسایه به او خندید. روبارب با خودش فکر کرد: "پرنده‌ها منقار دارند و من هم حالا یک منقار دارم؛ هرچند منقار من پلاستیکی است!"

 در پایان، روبارب قانع شد که هر چیزی را اگر واقعاً بخواهی، می‌توانی بسازی ــ حتی اگر شبیه پرنده‌ها نشوی! و اینگونه، ماجرای تلاش او برای "منقاردار شدن" و پرواز مثل پرنده‌ها به پایان رسید.]

روبارب ـ قسمت اول


(۱۴۰۴/۴/۳ عصر ۰۱:۴۴)اسلون کلورا نوشته شده: [ -> ]

سلام دوستان

وقت بخیر

یک کارتون قدیمی خیلی مبهم یادمه که فکر میکنم استاپ موشن بود. فکر میکنم یک شهر پنیری بود و همه خونه ها از پنیر ساخته شده بود و ساکنان شهر هم موش بودن و موش ها در و دیوار شهر رو میخوردن و فکر میکنم یک یا چندتا گربه بهشون حمله کردن.

فقط در همین حد یادمه! کسی از دوستان چنین کارتونی بادشه؟ احتمالا اوایل دهه هفتاد پخش شده.

به گمونم این باشه

(۱۴۰۳/۸/۲۵ عصر ۱۰:۴۸)رامین نوشته شده: [ -> ]

ممنون از همه کسانی که به یافتن مشخصات این فیلم/سریال کمک کردند. جالب‌تر از همه آگهی فیلم در روزنامه بود که پخش‌کننده فیلم را هم ذکر کرده بود. شرکتی متعلق به عبدالحسین محمدزاده که اولین بار دو فیلم مصطفی عقاد (‌الرساله و عمر مختار) را هم پخش کرده بود و دست کم  دو فیلم هم تولید کرده بود که یکی اصلاً به نمایش درنیامد- راهی به سوی خدا ساخته جلال مهربان- و یکی هم با سر و صدا از پرده پایین کشیده شد، همان فیلم معروف برزخی‌ها ( فیلم خانه عنکبوت  هم ظاهراً از محصولات این شرکت - بهدا (بنیاد هنر در اسلام)- بوده که اسمش در یکی از پوسترهای فیلم هم آمده،‌ هر چند در عناوین فیلم نامی از محمدزاده به عنوان تهیه کننده نیست)

کنجکاوم بدانم آیا «امیلیانو»ی گرامی باز هم از این آگهی‌های فیلم‌های انیمیشن توزیع شده در سالن‌های سینما در اوایل تا اواسط دهه شصت شمسی دارد یا خیر.

یادش بخیر .قصه های لافونتن رو فکر کنم سال 64-65   سینما پیوند رفتیم دیدیم اون زمانی که بلیط 4تا تک تومنی بود زمستون سرد تهران اون زمان.

یکی از قسمتهاش یه قورباغه بود خودش رو خواست اندازه گاو باد کنه ترکیذ.یکی هم مهمونی روباه و لک لک بود که لک لک تو لوله دراز برای روباه غذا اورد و روباه هم تو بشقاب برای لک لک .یکی هم گرگ می خواست بره شکار انقدر برف اومده بود بخاری خونه رو بست پشتش رفت بیرون شکار

بالاتر از میدون قیمام نرسیده به سه راه امین حضور سینما دروازه طلایی بود که بعدها آتیشش زدن برای ساختن پاساژ. یه کارتون دیدم فکر کنم از سینمای کره شمالی. یک پسری بود با چند تا جن رفت مبارزه یکی از جن ها چشمهای قوی داشت اون یکی فوت می کرد طوفان میامد. بقیش رو با اسم کارتون یادم رفته.

 سلام.

 در گروه تلگرامی کافه سینما, درباره کارتونی پرسیده بودند. " غازهای شجاع"

چستجوی کارتونهای کره ای" در یو- تیوب نتیجه اش سه تا از اینها (Brave Wild Goose - In the Search of Water Droplets- The Old Octupus) بود. و (North Korea Animation) The Bizarre Adventures of the Beast
و A Story about Rose Flower هم بود. 

تواین کانال هم یه فایل به اسم غاز شجاع هست چون امکان آپلودش رو اینجا نداشتم آدرس رو این زیر میزارم

https://t.me/+62TFTOjGoYg1M2M8

(۱۴۰۴/۵/۲ عصر ۰۸:۵۹)کاپیتان باگواش نوشته شده: [ -> ]

(۱۴۰۴/۴/۳ عصر ۰۱:۴۴)اسلون کلورا نوشته شده: [ -> ]

سلام دوستان

وقت بخیر

یک کارتون قدیمی خیلی مبهم یادمه که فکر میکنم استاپ موشن بود. فکر میکنم یک شهر پنیری بود و همه خونه ها از پنیر ساخته شده بود و ساکنان شهر هم موش بودن و موش ها در و دیوار شهر رو میخوردن و فکر میکنم یک یا چندتا گربه بهشون حمله کردن.

فقط در همین حد یادمه! کسی از دوستان چنین کارتونی بادشه؟ احتمالا اوایل دهه هفتاد پخش شده.

به گمونم این باشه

درود بر شما

این کارتون ،گمشده ی من هم هست.

لطفاً نام و نشانیش رو بفرمایید.

(۱۴۰۴/۵/۹ عصر ۰۴:۵۲)Dude نوشته شده: [ -> ]

... هر چند اهل کارتون نیستم، جستجوی از سر کنجکاوی_ کارتونهای کره ای" در یو- تیوب نتیجه اش سه تا از اینها (Brave Wild Goose - In the Search of Water Droplets- The Old Octupus) بود. و ....

عالی بود جناب Dude گرامی!

آگهی اکرانش را در گروه تلگرامی کافه سینما، جناب «عسگر رضایی» به اشتراک گذاشته بودند.

من بر حسب اطلاعاتی که پیش‌تر «رامین» گرامی در همین تالار از روی حافظه در اختیار گذاشته بودند، گمان می‌کردم یک گلچین انیمیشن چینی باشد!

(۱۳۹۹/۸/۲ عصر ۰۶:۱۲)رامین نوشته شده: [ -> ]

... من به دنبال یافتن نام اصلی دو فیلم از این دست هستم، یکی فیلمی با عنوان غاز شجاع که به نظرم باید محصول چین باشد و سال‌ها بعد - اواخر دهه شصت یا اوایل دهه هفتاد باید باشد، چرا که بعد از آن من تلویزیون ایران را دیگر تماشا نمی کردم- از تلویزیون هم به نمایش درآمد و داستان آن در مورد غازی بود که هم‌نوعان خود را برای مبارزه با یک عقاب متحد و بسیج می‌کند.

ولی حال، در پی انتشار فایل ویدئوی کپچر در کافه‌سینما، با بررسی عناوین اصلیِ نگاشته در فریم‌های آغازین هر انیمیشن، اطلاعاتِ درست و به‌روز-شده را ارائه می‌نمایم:

عناوین اصلی فیلم کارتونی غاز شجاع:

یک گلچین سینمایی از شش انیمیشن کوتاه از کرۀ شمالی در دهه ۱۹۷۰ میلادی.

به ترتیب با عنوان‌های:

1.

용감한 기러기 (1975)

yong-gamhan gileogi(1975)

غاز (وحشی) شجاع (محصول: ۱۹۷۵)

2.

다시 찾은 물방울

dasi chaj-eun mulbang-ul

قطره‌های آبِ بازیافته (محصول: ؟)

3.

늙은 왕문어

neulg-eun wangmun-eo

اختاپوس پیر (محصول: ؟)

4.

장미꽃 이야기 (1979)

jangmikkoch iyagi(1979)

داستان گل سرخ (محصول: ۱۹۷۹)

5. 

세 짐승에 대한 이야기 (1976)

se jimseung-e daehan iyagi(1976)

داستان سه حیوان بدجنس (محصول: ۱۹۷۶)

6. 

물우에 뜬 돌꽃 (1978)

mul-ue tteun dolkkoch(1978)

گل سنگی روی آب (محصول: ۱۹۷۸)

{#smilies.lightbulb}

آوازهای کودکانۀ دلنشین انیمیشن دوم و بسیاری دیگر از انیمیشن‌های کرۀ شمالی، توسط دانش‌آموزان در گروه موسیقی دبیرستان و مدرسۀ راهنماییِ ریول‌گک (Ryulgok) در پیونگ‌یانگ خوانده و اجرا شده است.

فیلمی در ارتباط با این گروه موسیقی کودکانه در اینجا آپلود کرده‌ام.

{#smilies.lightbulb}

(۱۴۰۴/۵/۶ عصر ۰۹:۱۸)سناتور نوشته شده: [ -> ]

... بالاتر از میدون قیام نرسیده به سه راه امین حضور سینما دروازه طلایی بود که بعدها آتیشش زدن برای ساختن پاساژ. یه کارتون دیدم فکر کنم از سینمای کره شمالی. یک پسری بود با چند تا جن رفت مبارزه یکی از جن ها چشمهای قوی داشت اون یکی فوت می کرد طوفان میامد. بقیش رو با اسم کارتون یادم رفته.

سناتور گرامی، عنوان اصلی این کارتون، 도적을 쳐부신 소년 «پسری که راهزنان را شکست داد» محصول 1983 (یا در بعضی منابع: 1985) کرۀ شمالی است (لینک IMDb)؛ و پیش‌تر توسط رامین گرامی در همین تالار کشف رمز شده بود. من هم از آن خاطره دارم و دهۀ شصت در سینما دیده بودم-اش (به‌عنوان یکی از انیمیشن‌های گلچین کارتونی پسر قهرمان و اسب بالدار). متأسفانه نسخۀ نوستالژیک مورد نظر ما، در یوتیوب یافت می‌نشود، ولی بازسازی جدیدترش موجود است که چنگی به دل نمی‌زند!

برای دیدن لیست نسبتاً کاملی از عناوین انیمیشن‌های کرۀ شمالی ـ از گذشته تا به امروز، می‌توانید به اینجا و اینجا مراجعه بفرمایید.


 

آدرس های مرجع