(۱۳۸۹/۶/۱۷ عصر ۱۰:۴۴)سروان رنو نوشته شده: [ -> ]
(۱۳۸۹/۶/۱۶ صبح ۰۸:۴۰)دلشدگان نوشته شده: [ -> ]
اون زمان تلویزیون همیشه شبهای کریسمس کارتون اسکروچ را پخش می کرد یادش به خیر ،
دروان کودکی سه روز بود که تلویزیون حسابی گل می کاشت و برنامه های زیبا می گذاشت: اول عید نوروز ، دوم عید کریسمس و سوم یه روزی بود به نام روز کودک ! ( روز جهانی کودک ) که از صبح تا شب برامون فیلم و کارتون می ذاشت !
سفر به سرزمین آرزوها (یک پرونده مفصل و خواندنی درباره محبوب ترین کارتونهای کودکی) :
هفته نامه فرهنگی همشهری جوان / شماره 97 / آذرماه 1385 / استثنائا 100 صفحه / 200 تومان + یک سی دی
![[تصویر: 44721.jpg]](http://img4up.com/up2/44721.jpg)
شخصیتهای كارتونی محبوب دهه شصت و هفتاد تلویزیون در شماره جدید هفتهنامه همشهری جوان گردهم آمدهاند تا پس از سالها، خاطرات روزهای خوب برنامه كودك دیدن را زنده كنند. البته این همه ماجرا نیست.روزهایی كه چه كوچكترها و چه بزرگترها پایه ثابت تماشای برنامه كودك و نوجوان شبكههای یك و دو تلویزیون بودند و كارتون دیدن به تجربه مشترك یك نسل بدل شد.
روز جهانی كودك و تلویزیون (19 آذر، 10 دسامبر) بهانه بچههای همشهری جوان بوده تا به سراغ این كارتونها بروند و ویژهنامه مفصل و پر و پیمانی را در 100 صفحه آماده كنند.
در این ویژهنامه اطلاعات خواندنی درباره این كارتونها خواهید خواند كه بیشتر آنها تا به حال جایی منتشر نشده است. یك سیدی شامل عكس و موسیقی و فیلم تعدادی از این كارتونها هم همراه این ویژهنامه است تا این ضیافت كارتونی را تكمیل كند. این ویژهنامه را میتوانید از كیوسكهای مطبوعاتی با همان قیمت شمارههای عادی مجله همشهری جوان (200 تومان) تهیه كنید .
اگر میبینید هنوز برای كارتونها غش و ضعف میرویم، زیر سر دنیای مشترك و در عینحال شخصی است كه پایه خیلی از باورها و روحیات و اخلاق نسل ما شده است.
1 - اگر هنوز مثل آن بچه آشنای تیتراژ برنامه كودك شبكه اول، منتظر ایستادهاید كه كبوتری بیاید و این صفحه را كنار بزند، یك پیشنهاد خوب برایتان داریم. صفحات ویژهنامه را روبهروی خودتان بگیرید، چشمانتان را ببندید و یك صفحه را انتخاب كنید. ببینید توی فال كارتونیتان چه چیزی رقم خورده است.
2 - اگر فال گرفتید و اولین مطلب كارتونی جلوی چشمتان آمد و هوس كردید بخوانید، آمادگی لازم را داشته باشید كه یك دفعه توی ذوقتان نخورد. چون ممكن است با یك مطلب پر از اطلاعات روبهرو شوید و كلی شاكی شوید كه ای آنت! ای سنگدل! دلت آمد اینقدر خشك و بیعاطفه با كارتون محبوب من برخورد كنی؟
ولی الكی شاكی نشوید، چون از اول با خودمان این قرار را گذاشتیم كه مطالب بیشتر اطلاعات محور باشد تا احساسات محور. البته باز هم مقدار انبوهی احساسات به میان صفحات نفوذ كردند، به خصوص درباره كارتونهایی كه اطلاعات خاصی درباره آنها پیدا نكردیم.
3 - نمیدانید برای به دست آوردن دو كلمه اطلاعات درباره خیلی از كارتونها چه زجری كشیدیم. اولین مشكل ندانستن نام اصلی آنها بود. بله، با آن خرده انگلیسی كه بلدیم، معادل انگلیسی نام كارتون را پیدا كردیم، ولی مشكل این جا بود كه نام فارسی خیلی از كارتونها هیچ ربطی به نام اصلیاش ندارد.
مثلا اسم اصلی«حنا دختری در مزرعه»، «كاتری، دختر مرغزار» بوده و یا «خپل در باغ گلها»، «James the Cat» بوده است و الی آخر (نام اصلی كارتونهایی را كه پیدا كردیم در كنار مطلب هر كارتون زدهایم تا شما دیگر برای پیدا كردن عكس و مطلب مثل ما به دردسر نیفتید.) برای پیدا كردن بعضی از كارتونها هم كه دیگر كاملا ناامید شدیم.
ولی در آخرین روزها، كلی درهای حكمت روبهروی بچهها باز شد و عكس كارتونهایی مثل نل و خپل و رابرت پیدا شد. متأسفانه دیگر زمانی برای تولید مطلب جدید و اضافه كردن اطلاعات تازه نبود. البته پیدا كردن اسم اصلی كارتون فقط گاهی اوقات مشكل را حل میكرد، چون خیلی وقتها مطالب مربوط به یك كارتون به زبان دیگری غیر از انگلیسی بود.
مثلا درباره بامزی، اوایل هر چه پیدا میكردیم به زبان سوئدی بود و درباره بولك و لولك به زبان لهستانی! وسط معركه این زبانهای عجیب و غریب، ژاپنی بلد بودن احسان رضایی خیلی بهمان كمك كرد.
احسانرضایی اطلاعات مربوط به افسانه سه برادر را از زبان ژاپنی ترجمه كرد و برای پیدا كردن كارتونهایی مثل پسر شجاع و ایكیو سان هم از نام ژاپنی آنها كمك گرفت. اینها را برای منت گذاشتن سر كارتونها نگفتیم، چون كارتونها بیشتر از اینها بر سر ما منت دارند! فقط گفتیم تا بدانید چه خون دلها خوردیم تا مطالبی را جمعآوری كنیم كه بیشتر از 95درصد اطلاعات آنها، برای اولین بار دارد در مطبوعات ایران چاپ میشود.
اینجا لازم است یك تشكر درست و حسابی از اینترنت و به خصوص سایت ویكیپدیا بكنیم كه اگر نبودند معلوم نبود این همه اطلاعات و عكس را از كجا باید پیدا میكردیم. اگر هم میبینید بعضی عكسها بیكیفیت است همهاش تقصیر این اینترنت است، ما بیتقصیریم!
4 - چرا برای ایرانیها فقط دو صفحه؟ این به خاطر كم بودن كارتونهای ایرانی در زمان كودكیمان است. آن زمان بیشتر محصولات ایرانی برنامه كودك یا فیلم و سریال بودند و یا برنامه. حتی بیشتر كارهای عروسكیمان هم برنامه عروسكی بودند نه كارتون عروسكی.
از اول هم قرار بود در این ویژهنامه فقط به كارتونها بپردازیم و برای همین سریالها و فیلمهای خارجی مثل طوفان و بچههای كوه آتشفشان را هم كنار گذاشتیم. به بعضی از برنامههای ایرانی مثل مدرسه موشها و خانه مادربزرگه و چاق و لاغر هم قبلا به صورت مفصل پرداخته بودیم. همین شد كه نقش ایرانیها در این پرونده این قدر كمرنگ شد.
5 - چرا این هفته را برای چاپ این پرونده انتخاب كردیم؟ دلیل سادهای دارد، 10دسامبر كه برابر میشود با 19آذر، روز جهانی كودك و تلویزیون است. این همان روزی است كه تلویزیون یك جمعه قبل یا بعد آن، از صبح تا شب برای بچهها برنامه كودك پخش میكند. اولین بار را یادتان هست؟
6 - بند آخر این مطلب ماند برای پاسخ به سؤالی كه شاید توی ذهن خیلیها بعد از دیدن این ویژهنامه پیش آمده باشد. این كه اصلا چرا این همه صفحه و انرژی را برای موضوعی مثل كارتونهای كودكیمان گذاشتهایم؟ این سؤالی است كه جواب آن زیاد راحت نیست.
یعنی برای كسی كه هم نسل ما نباشد، توضیح این عشق و علاقه به كارتونها كار سختی است. ما با تلویزیون بزرگ شدیم. آن زمان نه بازیهای كامپیوتری این قدر گسترده شده بود و نه از سیدی و دیویدی فیلمهای روز دنیا خبری بود و نه ماهوارهای بود و نه اینترنتی و نه حتی كامپیوتری.
آن روزها اصلیترین منبع سرگرمی خیلی از ما، تنها تماشای تلویزیون بود. تجربههای زندگی و لحظههای غم و شادی را لابهلای كارتونها پیدا میكردیم و با كارتونها و شخصیتهای محبوبمان، دنیای خیالی خود را میساختیم.
دنیای ساده و معصومانهای كه توی آن آدم بدها همیشه شكست میخوردند و آدم خوبها همیشه پیروز میشدند. دنیای شخصی كارتونی كه خیلی جذابتر از دنیای دور و برمان بود.
ولی نكته اصلی این بود كه دنیای شخصی هر كدام از ما، شباهت زیادی به دنیای شخصی بقیه داشت. آخر منبع الهام همهمان یكی بود: تلویزیون. برای همین این دنیای شخصی، كمكم به دنیای شخصی یك نسل بدل شد. این همان اصل ماجراست.
اگر میبینید هنوز مثل گالیور در اسارت دنیای لیلیپوتی كارتونها هستیم، زیر سر این دنیای مشترك و در عین حال شخصی است كه پایه خیلی از باورها و روحیات و اخلاق نسل ما، چه بد و چه خوب شده است.
حداقل فایده این ویژهنامه، جمع شدن خیلی از این كارتونها در كنار هم است تا شاید تصویر شفافتر و جامعتری از چیزی به دست بیاوریم كه بخشی از وجود نسل ما را سر و شكل داده است. نوشته : محمد جباری همشهری آنلاین
هدیه ای ناقابل برای کودکان دهه 50 و 60 :
نرم افزار چند رسانه ای, هفته نامه همشهری جوان. (ویژه نامه کارتون های دوران کودکی)
بهمراه PDF مجله (همون شماره)
توضیحات: در مورد 167 کارتون اطلاعاتی مفید و مختصر داده شده شامل: متن، عکس،موسیقی و فیلم
لینکهای دانلود (حجم فایل حدود 500 مگابایت می باشد)
Vijename_Cartoon.part1.rar
Vijename_Cartoon.part2.rar
Vijename_Cartoon.part3.rar
Vijename_Cartoon.part4.rar
Vijename_Cartoon.part5.rar
Vijename_Cartoon.part6.rar
رمز فایل: ندارد
همانطور که قبلا اشاره کردم در این مجله به یک مقاله اجازه چاپ داده نشد . و آن هم تنها به خاطر خانم نوشابه امیری و كامبیز كاهه . متاسفانه تنگ نظری بعضی از افراد باعث شده نام خانم نوشابه امیری در برخی کتابها و مجلات حذف شود . اما باز جای شکرش باقیست که حداقل مطلبی درباره خانم نادره سالار پور عزیز در ویژه نامه همشهری جوان چاپ شد . احتمالا همین مسائل مانع چاپ نام خانم نوشابه امیری و سایر هنرمندمان عزیزمان در کتاب آقای اکبر منانی شده است . در زیر مقاله ای که هرگز در ویژه نامه کارتونهای خاطره انگیز چاپ نشد را بدون کم و کاست تقدیم شما عزیزان می کنم .
به قلم نوید غضنفری عزیز :
یك ویژه نامه «كارتون های نسل ما» در مجله همشهری جوان درآوردیم (شماره 97،آذرماه 1385) كه هزار و یك حكایت دنباله اش بود. فعلا كاری با آن قسمت اش ندارم كه مؤسسه همشهری لطف فرمودند و پكیج مجله و سی دی اش را همان قیمت معمول وقت مجله (200 تومان) نهادند و فردای توزیع هركه خبردار شد، دست كم پنج شش تایی، هم راه با خرید نان برای صبحانه اش از روی كیوسك ها برداشت و این طوری بود كه زحمات چند ماهه تمام بچه ها زایل شد، بعدش هم كه مطابق معمول در قسمت نامه های خواننده ها از عده ای ثابت تشكر شد و خلاص! فعلا می خواهم شقه دیگر ماجرا را تعریف كنم و از خودسانسوری ای كه گریبان گیرمان شده بنویسم. از دو بزرگواری كه اسم شان، داخل نوشته های من در آن ویژه نامه خط خورد: نوشابه امیری و كامبیز كاهه. نام های آشنایی كه بچه های نسل ما را با عشق به خواندن مطلب سینمایی (به خاطر خود مطلب) آشنا كردند.نمی توانیم پنهان كنیم كه زمانی مجله دنیای تصویر را از آخرش باز می كردیم تا مدخل هایی كه كامبیز كاهه برای راهنمای فیلم می نوشت را همان اول ببلعیم. نوشابه امیری خاطره سال های خوب هفته نامه سینما را زنده نمی كند؟ مدخل او را از پرونده دوبلورهای كارتون (و هرجای دیگری كه از او نامی بردم) حذف كردند، در حالیكه رسانه سخت گیری مثل تلویزیون از آوردن نام نوشابه امیری به عنوان سرپرست گفتار فیلم در تیتراژ فیلم هایی كه گاهی پخش می كند، ابایی ندارد! از آن بدتر حذف نام كامبیز كاهه در یادداشتی بود كه برای موسیقی كارتون ها(با تیتر وصلت صدا و تصویر) نوشتم. فرصتی استثنایی برای ادای دین پیدا كرده بودم، موسیقی و كارتون. نقد دامبو در مجله فیلم كه برای همه ما نوستالژی است و آن یكی لذتی شخصی بود كه از خواندن مقدمه كتاب آهنگسازان بهزاد رحیمیان برده بودم. فرصتی كه وقتی آن مجله ارزان چاپ شد و جای نام كامبیز كاهه عبارت «یكی از نویسندگان»! قرار گرفت، دود شد و رفت هوا. ببینم مگر هنوز آن دو كاف زیر مدخل های راهنمای فیلم بهزاد رحیمیان، امضای استاد نیست پای اثرش؟!
نسخه دست نخورده آن یادداشت را می گذارم این جا، شاید قدری از دین ام ادا شود.
...
آدم های خیلی خوشبختی هستیم، هر از گاهی گوشه ای از تصاویرِ کارتون های دورانِ بچگی (یا فیلم هایی که دیده ایم) در ذهنمان ظاهر می شود_ حالا به هر دلیلی_ و ناگهان واردِ دنیایِ دیگری می شویم. مثل کلیدی برای ورود به دنیایِ رؤیاگونِ خیال پردازی. این کلیدها دامنه بسیار وسیعی دارند و برای اشخاص مختلف، متفاوت عمل می کنند و سرعت هایشان برای رساندنِ ذهن، به مرز میانِ رؤیا و واقعیت فرق می کند. برایِ من (و خیلی های دیگر) این کلید «صدا» است. این اصوات هم دامنه گسترده ای دارند، گاهی از یک نُتِ ساده شروع می شوند یا در قالبِ یک ترکیب نُتی توی گوش می پیچند و بعد می توانیم با سوت زدن، ادامه اش بدهیم. بعضی موقع ها این اوهام با یادآوریِ صدایِ سازِ خاصی که در موسیقی کارتون رویِ تصاویر می آمده، در ذهنمان تشکیل می شوند. حتی اگر مثل من به رابطه مستقیم سازبندیِ موسیقیِ کارتون و تونالیته صدایِ صداپیشگان اش معتقد باشید، یک ترکیبِ صدایی منبع الهامتان می شود ! ملودی را که خیلی نرم مرور کنید مثل یک کابل نوری به فضا و حال و هوایِ کارتون وصلتان می کند و بعد از آن، صدایِ کاراکترها یکی یکی با ترکیب ویژه خود به این جشن صدا و تصویر می آیند. مثلِ وقتی که تمِ محزونِ عنوان بندیِ بچه های کوهِ آلپ که با آرپیج های سازِ ماندولین نواخته می شد را به خاطر می آوریم و رژه کاراکترهای کارتون (از جمله سنجابِ دنی) توی تیتراژ، در حاشیه بالا و پایین تصویر، یادمان می آید و بلافاصله صدایِ لوسین (نوشابه امیری) در گوشمان می پیچد. حکایتِ ملودیِ شاد و شنگولِ پینوکیو قدری پیچیده تر است، چون همیشه اول صدایِ تِق تِق مخصوص پایِ پینوکیو را احساس می کنیم و بعد صدایِ نادره سالارپور رویِ تصویرِ ذهنی مان سوار می شود. ملودیِ ساده و کودکانه پت پستچی فوراً «عکس» ماشین قرمزِ پت را رویِ آن پلِ قوسی و سنگیِ اطراف دهکده آشکار می کند و لحظه ای بعد صدایِ ژاله علو را حس می کنیم. از بختِ خوبِ ما، موسیقی اریژینال سایمن در سرزمین نقاشی ها تویِ دوبله عوض نشد تا لحنِ انگلیسی و تمِ سحرانگیزش بیش تر با فضایِ داستان های ادوارد مک لاخن جور در بیاید.از آن جا که ما بچه های بعد از انقلاب خیلی از تم های اصلی کارتون ها را نشنیده ایم، گاهی این خیال ها در مسیرهای اشتباهی می افتند و گیج می شویم ! مثلِ موسیقی عنوان بندیِ آن شرلی که در واقع ترانه Careless Whisper جرج مایکل بود!! و تلاشِ همیشگی مان برای تجسمِ آن دختر معصومِ مو هویجی، ناکام می مانَد، بخواهیم و نخواهیم تصاویرِ کلیپِ ترانه ارجح تر هستند. تا همین چند مدت پیش فکر می کردیم موسیقی باغِ گل ها/ خپل کارِ اریک کلاپتون است، اما ترانه James the Cat گری یرشون هیچ ربطی به موسیقی ای که ما می شنیدیم ندارد. موسیقیِ باخانمان/ پرین که دیگر یادآور تکنوهایِ اولیه دهه 1980 (قطعه Tom's Diner سوزان وگا)است و ارتباط اش با سرزمین های اروپایِ شرقی و آداب و رسوم مردم بوسنی معلوم نیست.
برایِ این نوع خیال پردازی استثنا هم داریم، گاهی عکسِ ماجراهای قبلی پیش می آید، مثل وقتی که فضای ایتالیایی بچه های مدرسه والت را تصور می کنیم. آهسته چهره های انریکه، دِروسی و فرانچی جلوی چشممان می آیند و بعد موسیقی ایتالیایی الاصل اش را که با آکاردئون نواخته می شد، می شنویم. گاهی صدا و تصویر انقدر در هم تنیده شده اند که نمی شود به هیچ قیمتی سوایشان کرد و معلوم نیست کدام یک اول به ذهن می آیند. در این مورد به خصوص اگر تمِ موسیقی معروف هم باشد، با شنیدنِ آن روی تصاویرِ جدید، نمی توانیم قدیمی ها را از ذهن پاک کنیم. وقتی تمِ مشهورِ The Flight of the Bumble-bee را زمزمه می کنیم، انگار نه انگار که یک قطعه ارکسترالِ نیکلای کورساکف است، ما آن را با فضایِ هاچ زنبور عسل می شناسیم (حتی اجرایِ راکِ آن توسط جو ساتریانی و مالمستین و جان پتروچی در کنسرت G3 لطمه ای به تصاویرِ ما نزد!)، مشکل بتوانیم موسیقی جاز هنری مِنچینی را برای پلنگ صورتی با تصویری غیر از کاراکترِ کارتونی اش تجسم کنیم.
آن موقع که هنوز روزگار خوب بود و کامبیز کاهه می نوشت، توی مقدمه کتاب آهنگ سازان بهزاد رحیمیان (با تیترِ «لذت های موسیقی فیلم») اشاره کرد که موسیقیِ فیلم شیطان است، دائم رنگ عوض می کند و روی تصاویر سرک می کشد، که موتیفِ شخصیت فیلیپ مارلواست(نقل به مضمون). با این حساب موسیقیِ کارتون تخس است، گاهی مثلِ کاراکترهای میکی ماوس و تام و جری از در و دیوارِ تصاویر بالا می رود و گاهی مثل پت و مت (اثر پتر اسکومال) آهسته آهسته شروع می شود و انقدر پیش می رود تا همه چیز را خراب کند! ...
در پایان این مقاله در قسمت نظرات کاربران نوشته های زیر را دیدم که اطلاعی از صحت و سقم آن ندارم : موسیقی متن سریال بچه های آلپ كه البته در بعضی از قسمتهای سریال ماركوپولو هم بكار رفت نخستین موسیقى تصویرى استاد مجید انتظامی بود در فیلم كوتاه زال و سیمرغ ساخته اكبر صادقى . دوستان اگر اطلاعی از این موضوع داشتند ما را هم مطلع کنند .
با سپاس فراوان دلشدگان