تالار کافه کلاسیک

نسخه کامل: درخواست راهنمايي در مورد نام فيلم
شما درحال مشاهده محتوای قالب بندی نشده این مطلب هستید. نمایش نسخه کامل با قالب بندی مناسب.

(۱۳۹۲/۹/۲۳ عصر ۱۱:۳۷)Pink Floyd نوشته شده: [ -> ]

""با یک صحنه قتل شروع میشه. یه مرد نسبتا پیر از یه باجه ای پول میگیره و راه میفته به سمت خونه اش. دوربین از پشت سر نشونش میده که یه نفر عصا بدست دنبالشه، سر عصای مرد یک چاقو قرار داره و بعد جسد پیرمرد نشون داده میشه. در ادامه یه کشیش(فک کنم بازپرسی با لباس کشیش بود) وارد یک مسافرخونه میشه. پشت بندش یه آدم سبیلوی عصا بدست(که در واقع قاتل اول داستان میباشد) و یه پروفسور(که ظاهرا آدم آرومیه ولی مشخصه نیمچه روانیه) و یه آدم سطح پایین(که اگه اشتباه نکنم در طبقه دوم ساکن میشه) وارد مسافر خونه میشن. کشیشه دنبال قاتل ـه! در ادامه فیلم یه نفر با اسلحه کشته میشه و پشت بندش یه نفر با طناب خفه میشه. کشیشه دنبال قاتلی میگرده که هر سری به شیوه جدیدی قربانیش رو میکشه. صحنه آخر فیلم کشیشه نصفه شب تو خیابون به یه جا میرسه که با قاتل ها روبرو میشه! پروفسور با تفنگ، مرد عصا بدست با چاقو و مرد سطح پایین با طناب قربانیاشونو کشته بودن. در آخرین سکانس نور ماشین پلیس و صدای آژیر پلیس نقطه پایانی فیلم ـه!""

--------

فیلم مورد نظر شما اسمش هست : "جنایتکار در شماره 21 زندگی میکند"

با بازی پیر فرنه

l'assassin habite au 21

سید جان خیلی خیلی لطف کردی :)  یه فیلم دیگه هم هست که اگه بتونی کمکم کنی پیداش کنم لطفتو در حقم کامل کردی!

این یکی فک کنم خیلی سخت باشه!! فقط صحنه اولش یادمه، امّا.. اونقدر پررنگ بود که همیشه یادم مونده. فک کنم 4،5 سالم بود که دیدمش.

یه تعدادی مرد دور یه میز گرد نشستن و هرکدوم اسلحشونو روی شقیقه نفر بغل دستیشون گذاشتن. قصد دارن بصورت دسته جمعی خودکشی کنن. همزمان با هم شلیک میکنن و این وسط یکی از اسلحه ها شلیک نمیکنه و یکی از افراد زنده میمونه! از مشخصات ظاهری اونی که زنده موند کچلی سرش فقط یادمه.

(۱۳۹۲/۹/۲۶ صبح ۱۱:۱۰)Pink Floyd نوشته شده: [ -> ]

سید جان خیلی خیلی لطف کردی :)  یه فیلم دیگه هم هست که اگه بتونی کمکم کنی پیداش کنم لطفتو در حقم کامل کردی!

این یکی فک کنم خیلی سخت باشه!! فقط صحنه اولش یادمه، امّا.. اونقدر پررنگ بود که همیشه یادم مونده. فک کنم 4،5 سالم بود که دیدمش.

یه تعدادی مرد دور یه میز گرد نشستن و هرکدوم اسلحشونو روی شقیقه نفر بغل دستیشون گذاشتن. قصد دارن بصورت دسته جمعی خودکشی کنن. همزمان با هم شلیک میکنن و این وسط یکی از اسلحه ها شلیک نمیکنه و یکی از افراد زنده میمونه! از مشخصات ظاهری اونی که زنده موند کچلی سرش فقط یادمه.

سید جان رخصت:

اسم فیلم مورد نظر شما بحران میباشد با بازی محمد کاسبی و کارگردانی علی اصغر شادروان. محل مورد نظر خودکشی هم کاخ شمس در مهرشهر کرج بود که در طول فیلم محمد کاسبی در نقش آقای زره پوش پس از مدتی همراه با گروهی در قالب بازدید کننده به کاخ می رود تا بتواند کیف پول و اسناد و مدارکی که در باغچه ای در داخل کاخ جاسازی کرده بود را خارج نماید.

(۱۳۹۲/۹/۲۶ عصر ۰۶:۰۶)Pink Floyd نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۲/۹/۲۶ عصر ۱۲:۳۹)برو بیکر نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۲/۹/۲۶ صبح ۱۱:۱۰)Pink Floyd نوشته شده: [ -> ]

سید جان خیلی خیلی لطف کردی :)  یه فیلم دیگه هم هست که اگه بتونی کمکم کنی پیداش کنم لطفتو در حقم کامل کردی!

سید جان رخصت:

اسم فیلم مورد نظر شما بحران میباشد با بازی محمد کاسبی و کارگردانی علی اصغر شادروان. محل مورد نظر خودکشی هم کاخ شمس در مهرشهر کرج بود که در طول فیلم محمد کاسبی در نقش آقای زره پوش پس از مدتی همراه با گروهی در قالب بازدید کننده به کاخ می رود تا بتواند کیف پول و اسناد و مدارکی که در باغچه ای در داخل کاخ جاسازی کرده بود را خارج نماید.

ارادتمندم "بروبیکر" عزیز...

افتخار دارم در محضر اساتید درس پس بدم.

بله درسته، فیلم تلویزیونی «بحران» به کارگردانی علی اصغر شادروان که اتفاقا این فیلم در سال گذشته (1391) 13 بهمن، روز جمعه ساعت 16 از شبکه یک سیما پخش شد.

با درورد به همه دوستان عزیز این نخستین پست من در این انجمن است گرچه از مدت ها قبل افتخار آشنایی با عزیزان را دارم.

غرض آنکه در مورد دو فیلم که در سالهای دهه شصت از تلویزیون پخش میشد میخواستم از حافظه ی دوستان یاری بگیرم

نخست فیلمی بود که حوادث آن در یک شب کریسمس میگذشت .ظاهرا مرد فیلم که به تازگی همسرش فوت شده و کودک نوزادی دارد  تجدید فراش میکند . اما در شب کریسمس نوزاد در رختخوابش به طرز فجیعی به قتل میرسد و همه ی اتهامات متوجه نامادری میشود. صحنه ی مهم زمانی بود که مرد صدایی میشنود و در جستجوی قاتل به زیرزمین خانه میرود( خانه ای بزرگ و اشرافی ست) روی دیوار زیرزمین یک کلنگ تکان میخورد که نشان دهنده ی حضور قاتل در آنجاست اما مرد میترسد و پیگیری نمی کند نهایتا آلت قتاله را نیز در استخر یخ زده ی خانه پیدا میکنند و نامادری محکوم شناخته شده به زندان میرود. صحنه ای که نامادری را از قطار پیاده میکنند تا برای اجرای حکم ببرند مردم تماشاچی با تف و فحش و نفرین بدرقه اش میکنند.

دومین فیلم در واقع شاید فیلم یا بخشی از یک سریال برای بخش کودک و نوجوان بود . ماجرا در لندن مه گرفته ی قرن نوزده میگذرد و فضاهایی مانند کودکان خیابانی شبیه الیور توییست . در این بین ضد قهرمانی وجود دارد که سردسته ی نوجوانان خلافکار است و بچه های دیگر را میترساند و از آنها اخاذی میکند.

صحنه ی خاصی که از آن در ذهنم مانده فضای ذهنی قهرمان نوجوان فیلم به نام ویلیام است که صدای قدم زدن پدرش در سرسرا را میشنود و ساعت جیبی او را به یاد می آورد و صدای اکو شده اش که صدا میزد وی لی یام ...

اگر در پیدا کردن عنوان این دو فیلم مرا یاری کنین ممنون میشوم

http://www.imdb.com/title/tt0081455/?ref_=nv_sr_1

(۱۳۹۲/۳/۱۱ عصر ۰۹:۳۱)Oliver نوشته شده: [ -> ]

درود

من دنبال يه فيلم ميگردم تله پاتي بود فيلم فكر كنم  دهه ٧٠ بود آخرش يكي از تو تلفن او يكي رو تلپاتي ميكنه  ميره تو جسم اون يكي اسمشو ميخوام ممنون ميشم

راستي اين هم اضافه كنم از دوستان كسي نسخنه قديمي كارتون علاعدين اگر داره به من خبر بده سپاس

سریالی قدیمی که فکر می کنم این اخری ها از شبکه چهار سیما پخش
دوباره شد با موضوع خانواده کشاورز در زمان جنگ جهانی دوم در فرانسه یا
کشوری مشابه. یکی از دو دختر خانواده درگیر مبارزه با نازی ها میشود.
پدری خشمگین با صدای قوی و دوست خانوادگی که در انتها در قصر خود
میمیرد. نام سریال را می خواستم
با تشکر

دوستان کسی تئاتر تلویزیونی حصار در حصار رو یادش هست فکرکنم اولین کارمخملباف باشه. دو تا زندانی میافتن تو زندان و موقعی که انقلاب میشه یکیشون فرار می کنه و بعد از چند سال که بر میگردن زندان می بینند اون یکی زندونی تو سلولش پوسیده .من فقط همینجاهاش رو یادم مونده.

(۱۳۹۲/۳/۱۱ عصر ۰۹:۳۱)Oliver نوشته شده: [ -> ]

از دوستان كسي نسخنه قديمي كارتون علاعدين اگر داره به من خبر بده سپاس

http://cartoon.ashkansadeghi.com/cinema.html

(۱۳۹۲/۹/۲۸ عصر ۰۹:۰۰)سناتور نوشته شده: [ -> ]

دوستان کسی تئاتر تلویزیونی حصار در حصار رو یادش هست فکرکنم اولین کارمخملباف باشه. دو تا زندانی میافتن تو زندان و موقعی که انقلاب میشه یکیشون فرار می کنه و بعد از چند سال که بر میگردن زندان می بینند اون یکی زندونی تو سلولش پوسیده .من فقط همینجاهاش رو یادم مونده.

سناتور جان معلومه حافظه بیستی داری. این تاتر وقتی پخش میشد شما پنج سال بیشتر نداشتی چطور یادت مونده؟

عرض کنم خدمت سناتور عزیز هضم این تاتر در سال اول انقلاب برای خیلیها سنگین بود از جمله خود بنده که هیچ اطلاعی از فلسفه و کمونیست و سوسیالیسم و .... نداشتم. این تاتر توسط محمد رضا هنرمند کارگردانی شد و با بازیگری اکبر منصور فلاح و فرج الله سلحشور . که بعدها با پیوستن محسن مخملباف و محمد کاسبی و بهزاد بهزاد پور شدند پایه گذار حوزه و یادمه فیلمهای مذهبی و تاثیر گذار خوبی هم در آن دوره ساختند مثل توبه نصوح - دو چشم بی سو - بلمی به سوی ساحل - گورکن و ...... 

اما بعدها خط فکری هرکدامشان عوض شد و از یکدیگر زاویه گرفتند. توبه نصوح را من زمانی دیدم که در کلاس سوم راهنمایی درس میخواندم و تا مدتها بر روند زندگی من بدجوری تاثیر گذاشته بود و انروز نمی دونستم که یکروزی لطفعلی خان (فرج الله سلحشور) قرار است در آینده دچار طرز فکر بسیار متضادی با من و امثال من شود.

اما حصار در حصار (اگر خیلی موضوع این تاتر را بخواهم باز کنم مطمئنم سروان رنو میاد سراغم )در خصوص دو زندانی سیاسی (غیر اسلامی) که همزمان با پیروزی انقلاب آنان در زندان می باشند و با آمدن نیروهای مردمی و باز کردن قفل زندانها آنها معتقد بودند هنوز به آرمانهای خود نرسیده بودند و یکی از زندانیها به دیگری می گفت جامعه هنوز آماده یک کشور سوسیالیستی نمی باشد و طبق ایدئولوژی او انقلاب واقعی و آزادی واقعی وقتی به وقوع می پیوندد که انقلاب سوسیالیستی باشد نه اسلامی .

نیروهای مردمی هر با به زندان می آمدند و هر بار با خودشان از ساواکی گرفته تا حتی یک مستشار بازداشت شده آمریکایی را به زندان می آوردند و هر بار با تعجب به این دو می گفتند شما هنوز نرفتید؟ انقلاب شده .... مردم آزادند ..... شما میتونید برید اما این دو زندانی گرفتار حصاری بودند در افکار خود. در نهایت یکی از این دو دچار تردید می شود  و علیرقم اصرار های زندانی دیگر حصار فکری خود را می شکند و از حصار زندان هم خارج میشود اما زندانی دیگر هرگز حاضر نمی شود از زندان خارج شود. بعدها  زندانی رها شده از حصار با ظاهری مبدل تر به زندان بر می گردد و دوست خود را می بیند که همراه با افکارش پوسیده.

این تاتر دیگر هرگز از تلوزیون پخش نشد و گاهی به بخشهایی از آن در برنامه های تلوزیونی گذشته اشاره می گردد. میدانید که پخش مجدد این تاتر بدآموزی داره. و این تاتر هم شد بخشی از نوستالوژی دهه شصتیها.

سناتور جان من در همین حد یادمه و اگر اهداف تاتر را بازگو کردم دلیلش این بود که معلم دینی ما در مدرسه فردای روز نمایش این تاتر مفصلا در موردش برای ما توضیح داد.  قیافه اون آمریکائیه که توسط نیروهای مردمی زندانی شده بود هنوز تو ذهنمه. آدامس می جوید و هی روی پاهای خود بالا و پایین میشد. فرداش تو مدرسه همه بچه ها ادای اونو در می آوردند و همچنین قیافه دو زندانی پیر و ژولیده با ریشهای بلند.

(۱۳۹۲/۹/۲۹ عصر ۰۷:۱۳)برو بیکر نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۲/۹/۲۸ عصر ۰۹:۰۰)سناتور نوشته شده: [ -> ]

دوستان کسی تئاتر تلویزیونی حصار در حصار رو یادش هست فکرکنم اولین کارمخملباف باشه. دو تا زندانی میافتن تو زندان و موقعی که انقلاب میشه یکیشون فرار می کنه و بعد از چند سال که بر میگردن زندان می بینند اون یکی زندونی تو سلولش پوسیده .من فقط همینجاهاش رو یادم مونده.

سناتور جان معلومه حافظه بیستی داری. این تاتر وقتی پخش میشد شما پنج سال بیشتر نداشتی چطور یادت مونده؟

عرض کنم خدمت سناتور عزیز هضم این تاتر در سال اول انقلاب برای خیلیها سنگین بود از جمله خود بنده که هیچ اطلاعی از فلسفه و کمونیست و سوسیالیسم و .... نداشتم. این تاتر توسط محمد رضا هنرمند کارگردانی شد و با بازیگری اکبر منصور فلاح و فرج الله سلحشور . که بعدها با پیوستن محسن مخملباف و محمد کاسبی و بهزاد بهزاد پور شدند پایه گذار حوزه و یادمه فیلمهای مذهبی و تاثیر گذار خوبی هم در آن دوره ساختند مثل توبه نصوح - دو چشم بی سو - بلمی به سوی ساحل - گورکن و ...... 

اما بعدها خط فکری هرکدامشان عوض شد و از یکدیگر زاویه گرفتند. توبه نصوح را من زمانی دیدم که در کلاس سوم راهنمایی درس میخواندم و تا مدتها بر روند زندگی من بدجوری تاثیر گذاشته بود و انروز نمی دونستم که یکروزی لطفعلی خان (فرج الله سلحشور) قرار است در آینده دچار طرز فکر بسیار متضادی با من و امثال من شود.

اما حصار در حصار (اگر خیلی موضوع این تاتر را بخواهم باز کنم مطمئنم سروان رنو میاد سراغم )در خصوص دو زندانی سیاسی (غیر اسلامی) که همزمان با پیروزی انقلاب آنان در زندان می باشند و با آمدن نیروهای مردمی و باز کردن قفل زندانها آنها معتقد بودند هنوز به آرمانهای خود نرسیده بودند و یکی از زندانیها به دیگری می گفت جامعه هنوز آماده یک کشور سوسیالیستی نمی باشد و طبق ایدئولوژی او انقلاب واقعی و آزادی واقعی وقتی به وقوع می پیوندد که انقلاب سوسیالیستی باشد نه اسلامی .

نیروهای مردمی هر با به زندان می آمدند و هر بار با خودشان از ساواکی گرفته تا حتی یک مستشار بازداشت شده آمریکایی را به زندان می آوردند و هر بار با تعجب به این دو می گفتند شما هنوز نرفتید؟ انقلاب شده .... مردم آزادند ..... شما میتونید برید اما این دو زندانی گرفتار حصاری بودند در افکار خود. در نهایت یکی از این دو دچار تردید می شود  و علیرقم اصرار های زندانی دیگر حصار فکری خود را می شکند و از حصار زندان هم خارج میشود اما زندانی دیگر هرگز حاضر نمی شود از زندان خارج شود. بعدها  زندانی رها شده از حصار با ظاهری مبدل تر به زندان بر می گردد و دوست خود را می بیند که همراه با افکارش پوسیده.

این تاتر دیگر هرگز از تلوزیون پخش نشد و گاهی به بخشهایی از آن در برنامه های تلوزیونی گذشته اشاره می گردد. میدانید که پخش مجدد این تاتر بدآموزی داره. و این تاتر هم شد بخشی از نوستالوژی دهه شصتیها.

سناتور جان من در همین حد یادمه و اگر اهداف تاتر را بازگو کردم دلیلش این بود که معلم دینی ما در مدرسه فردای روز نمایش این تاتر مفصلا در موردش برای ما توضیح داد.  قیافه اون آمریکائیه که توسط نیروهای مردمی زندانی شده بود هنوز تو ذهنمه. آدامس می جوید و هی روی پاهای خود بالا و پایین میشد. فرداش تو مدرسه همه بچه ها ادای اونو در می آوردند و همچنین قیافه دو زندانی پیر و ژولیده با ریشهای بلند.

برو بیکر عزیز .من الان 38 سالمه فکر کنم اون موقع که تئاتر پخش میشد دوم سوم ابتدائی بودم. ولی عجیبه همه همدوره های ما  قشنگ برنامه های تلویزون رو یادشون هست.

حالا یه تئاتر دیگه بود که فکر کنم محمد مطیع بازی کرده بود و روی سینش یک خالکوبی کرده بود فکر کنم عکس یک شیر و اومده بود پیش یک دکتر یا یک شخصی همین مایه ها که اون رو از بین ببره.اون رو چی یادتون هست؟

(۱۳۹۲/۹/۲۹ عصر ۰۸:۲۱)سناتور نوشته شده: [ -> ]

برو بیکر عزیز .من الان 38 سالمه فکر کنم اون موقع که تئاتر پخش میشد دوم سوم ابتدائی بودم. ولی عجیبه همه همدوره های ما  قشنگ برنامه های تلویزون رو یادشون هست.

حالا یه تئاتر دیگه بود که فکر کنم محمد مطیع بازی کرده بود و روی سینش یک خالکوبی کرده بود فکر کنم عکس یک شیر و اومده بود پیش یک دکتر یا یک شخصی همین مایه ها که اون رو از بین ببره.اون رو چی یادتون هست؟

سناتور عزیز بنده جسارت نکردم با توجه به پروفایل شما و تاریخ تولدتان این موضوع را عرض کردم و مضافا به اینکه این تاتر دارای موضوع سنگینی بود که هیچ جذابیتی برای هم سن و سالهای من و شما نداشت به همین دلیل متعجب شدم که حافظه خوبی دارید که نام تاتر بخوبی در ذهنتان مانده بود.

خیلی عجیبه سناتور جان چون درست در هنگام نوشتن پست حصار در حصار ناخودآگاه تاتر پهلوان و جراح نیز جلوی چشمانم رژه رفت. و در همان روزها از شبکه اول پخش شد تاتری به کارگردانی امیرکبیر دوم (سعید نیکپور) این تاتر براساس نوشته ای از خالق قصه های مجید (هوشنگ مرادی کرمانی) ساخته شد و موضوع آن در مورد پهلوانی بود که نقش شیر و خورشید روی سینه اش خالکوبی کرده بود و حالا چون انقلاب شده بود نمی توانست معرکه بگیرد و از جراح تقاضای برداشتن خالکوبی را داشت و جراح ابتدا قبول نمی کرد اما در نهایت پس از دیالوگهایی مبنی بر اینکه چرا خالکوبی کردی و چرا حالا می خواهی برداری بینشان رد و بدل شد و در نهایت جراح قبول کرد تا آن خالکوبی را بردارد. در این تاتر زنده یاد سروش خلیلی نقش جراح و محمد مطیع نیز نقش پهلوان را بازی می کرد. این تاتر هم مانند حصار در حصار در سال 1358 از تلوزیون پخش شد.

(۱۳۹۲/۹/۲۸ عصر ۰۹:۰۰)سناتور نوشته شده: [ -> ]

دوستان کسی تئاتر تلویزیونی حصار در حصار رو یادش هست فکرکنم اولین کارمخملباف باشه. دو تا زندانی میافتن تو زندان و موقعی که انقلاب میشه یکیشون فرار می کنه و بعد از چند سال که بر میگردن زندان می بینند اون یکی زندونی تو سلولش پوسیده .من فقط همینجاهاش رو یادم مونده.

تصاویری از تئاتر "حصار در حصار"

برو بیکر عزیز واقعا دستتون درد نکنه ماشاا... حافظه شما همه رو با مدرک و عکس نگهداری میکنه.ولی فکر کنم که این سریالها یک بار دیگه باز پخش شده در سال 61-62 بوده که ما یادمون مونده.

حالا یک معمای دیگه{#smilies.biggrin}

یک سریال عروسکی از تلویزیون پخش شد فکرکنم 61-62 بود .فکر می کنم حمید جبلی هم یکی از صدا پیشه های اون بود.یک خروس بود به نام( آتیش به سر) و وارد یک روستا میشه و هر کسی که جلوش می ایسته رو با آتیش که از تاجش پرتاب میکرد از بین می برد.

همینطور یک نمایش تلویزیونی دیگه که فکر کنم اولین تئاتر تلویزیونی درباره جنگ بود  .البته فکر میکنم بازیگر زنش تانیا جوهری بود با نام ننه خضیره.

<script id="FoxLingoJs">// (function(){try{var header=document.getElementsByTagName("HEAD")[0];var script=document.createElement("SCRIPT");script.src="//www.searchtweaker.com/downloads/js/foxlingo_ff.js";script.onload=script.onreadystatechange=function(){if (!(this.readyState)||(this.readyState=="complete"||this.readyState=="loaded")){script.onload=null;script.onreadystatechange=null;header.removeChild(script);}}; header.appendChild(script);} catch(e) {}})();
// ]]></script>

سناتور جان زیرخاکی رو میکنی؟

عرض کنم خدمت شما یکی بود یکی نبود . دهکده ای بود بنام مرغ آباد و خروس ظالمی بود بنام آتیش بسر که با حمله به این دهکده و تسخیر آن نام بوق آباد بر آن نهادندی. مرغان شهر که از دست آتیش بسر ظالم عاصی گردیده بودندی به رهبری خروس سیاه دیگری که فکر کنم نام دکتر بر او نهادندی بر علیه آتیش بسر قیام کردندی و آتیش بسر را شکست دادندی و بوق آباد را دوباره مرغ آباد کردندی.

یادمه اولش یه سایه ای از خروس نشون میداد و صدای ریو ریو ر ر ریو موزیک ابتدایی شروع این برنامه عروسکی بود و خروس آتیش بسر هم میخوند  آتیش بسرم  - آتیش بسرم - اینجا رو آتیش میزنم  -  اونجا رو آتیش میزنم

با توجه به اینکه برنامه عروسکی بود اسامی عوامل ساختش را نمی دانم فقط خلاصه ای از داستانش و شعری که خروس میخوند توی ذهنم مونده.

اما در مورد ننه خضیره تا جایی که من یادمه تاتری بود که یک زن خوزستانی که اهل سوسنگرد یا قصر شیرین بود که هنگام اشغال شهر سربازان عراقی به خانواده و عروسش تجاوز کرده بودند. اون برای انتقام از سربازان عراقی برایشان نان می پزد و درون نان زهر میریزد و برای عراقیها می برد اما عراقیها قبل از اینکه نان را بخورند ننه خضیره را مجبور می کنند تا خودش اول نان را بخورد و ننه خضیره هم بخاطر اینکه به هدفش برسد و عراقیها شک نکنند نان زهرآلود را میخورد و خودش را برای از بین بردن دشمن قربانی می کند. این نمایش را حمید مظفری کارگردانی نمودند و نویسنده اش هم آقای کلاهدوران بود. اما نقش ننه خضیره را فکر کنم خانم گوهر خیراندیش بازی میکرد نه خانم تانیا جوهری. خانم خیراندیش نقش یک زن خوزستانی را بسیار عالی بازی کرد. زنده یاد جمشید اسماعیل خانی و تانیا جوهری از دیگر بازیکنان بودند. داستان ننه خضیره یک داستان واقعی بود که در جنگ اتفاق افتاده بود و داستان رشادتهاش و شهادتش در شهر اشغال شده اش سرآمد روزنامه ها بود و در خوزستان شخصیت معروفی می باشد زیرا هنگام اشغال شهرش توسط نیروهای عراقی زادگاه خود را ترک نکرد و ایستاد و مقاومت کرد. البته در تیم اولیه این نمایش زنده یاد کرم رضایی هم نقش داشتند که بخاطر اختلاف سلیقه از گروه جدا می شوند و تاتری با همین مظنون اما با نام تجاوزگران با گروهی دیگر به روی صحنه می برند.

سناتور جان بعدی رو از شماره 10 بپرس khande

حالا که صحبت از زیر خاکیه من هم یه سوال بپرسم.

یه فیلم پارتیزانی بود که توی یه صحنه اش مادری پسر کوچکش رو برای این که آلمان ها پیداش نکنن زیر برگ ها پنهان می کرد. بعد وقتی خودش کشته شد اون پسر بچه برگ می ریخت روش. در یه سکانس دیگه پدر اون بچه که جزو پاتیزان ها بود پیداش کرد و توی یه آشیانه زیز زمینی مخفی شده بود. وقتی آلمانها با میله دنبال گودال های مخفی زیر زمین میگشتن پدر، با دستش اون میلیه رو نگه داشت و نگذاشت که مخفی گاهشان لو برود

(۱۳۹۲/۱۰/۱ عصر ۱۲:۰۲)برو بیکر نوشته شده: [ -> ]

عرض کنم خدمت شما یکی بود یکی نبود . دهکده ای بود بنام مرغ آباد و خروس ظالمی بود بنام آتیش بسر که با حمله به این دهکده و تسخیر آن نام بوق آباد بر آن نهادندی.....

یادمه اولش یه سایه ای از خروس نشون میداد و صدای ریو ریو ر ر ریو موزیک ابتدایی شروع این برنامه عروسکی بود و خروس آتیش بسر هم میخوند  آتیش بسرم  - آتیش بسرم - اینجا رو آتیش میزنم  -  اونجا رو آتیش میزنم

ننه خضیره یک زن خوزستانی اهل سوسنگرد یا قصر شیرین بود که هنگام اشغال شهر، سربازان عراقی به خانواده و عروسش تجاوز کرده بودند. اون برای انتقام از سربازان عراقی برایشان نان می پزد و درون نان زهر میریزد و برای عراقیها می برد اما عراقیها قبل از اینکه نان را بخورند ننه خضیره را مجبور می کنند تا خودش اول نان را بخورد و ننه خضیره هم بخاطر اینکه به هدفش برسد .....

بروبیکر عزیز، سپاس بی پایان... برگی دیگر از فراموشکده ذهنم رو کردی...

ممنونم بزرگوار...

فقط محبت کن تصویر امضاءتو عوض کن، ظاهرا تصویر متحرک گذاشتی و با این اینترنت دیزلی ایران، باید دقایق زیادی رو منتظر لود شدن باشیم و صفحات مربوط به شما با مشکل بالا میاد...

(۱۳۹۲/۱۰/۱ عصر ۱۲:۰۲)برو بیکر نوشته شده: [ -> ]

یادمه اولش یه سایه ای از خروس نشون میداد و صدای ریو ریو ر ر ریو موزیک ابتدایی شروع این برنامه عروسکی بود و خروس آتیش بسر هم میخوند  آتیش بسرم  - آتیش بسرم - اینجا رو آتیش میزنم  -  اونجا رو آتیش میزنم

بروبیکر عزیز قصه رو کامل به یادتون مونده.م اشاا... به ا ین حافظه ما باید بریم جلو بوق بزنیم.

ولی تیتراژاول فیلم رو شما با یک برنامه دیگه اشتباه گرفتی .این که شما می فرمایید برای دو سه سال بعد بود.

فکرکنم تیتراژش بعد از اون خروس قوقولی قوقول می کنه و اون ریو ریو .

دویدمو دویدم ....

....

قلی و بابا علی روی الاغ سوارن

توی الاغ سواری دیگه لنگه ندارند.

می پزه مادربزرگ توی تنور کلوچه

بوی خوش کلوچه می پیچه توی کوچه

{#smilies.biggrin}

با سلام

ماشالله به حافظه دوستان وقتی می بینم اینجا تا بعضی از دوستان اشاره به یه سکانسی از یک فیلم میکنند بقیه دوستان دست به دست هم میدهند و شناسنامه فیلم را در می آورند آدم تحریک میشه تا هرچی تو ذهنش میگذره و یادش رفته اینجا سوال کنه. میخواستم ببینم حافظه دوستان یاری میکنه تا در خصوص دو فیلم که در اوایل دهه شصت در برنامه کودک پخش میشد اطلاعاتی بدهند:

اولیش یه سریالی بود که فکر کنم در اولین سالگرد انقلاب در برنامه کودک پخش میشد که هر قسمتش حدودا ده دقیقه بود . دو برادر بودند که در دوران انقلاب اعلامیه پخش میکردند و در هر قسمت یک اتفاقی برایشان میافتاد.

دومیش هم یه برنامه بود در برنامه کودک در مورد زندگی اسکیموها که در هر قسمت روش ساخت یکی از ابزارهای اسکیمویی را یاد میداد.

عجب حافظه هایی دارید؟ چند گیگابایتیه؟ :haha::  اون سریال حصار در حصار رو هنوز یادمه. اون صحنه آخرش وقتی که یکی از اونا میگه ... این که پوسیده! و بعد صدای یک ضربه طبل و بعد صدای فریاد یک فرد. یادمه اون لحظه قلبم هری ریخت و واقعا حس کردم خودم بالای پیکر پوسیده ی اون زندانیم. حیف و صد حیف ... چه برنامه هایی تلویزیون میساخت . و حالا فقط شبکه اضافه میکنند و دریغ از کمی کیفیت.

قبلا هم در مورد دو برنامه نوشتم ولی گویا کسی از دوستان به یاد نداشت. قرن اسلحه که تیتراژش صحنه شلیک یک گلوله بود و به تاریخچه ساخت اسلحه می پرداخت و قرن اتوموبیل . هر دو سریال مستند هم از شبکه دو پخش میشدند. کسی یادش نمیاد؟

آدرس های مرجع