به نام خدا
باعرض سلام و تشکر به حضور همه ی یاران ، به ویژه خدمت دوستان عزیزی که در امر یافتن فیلم هایPART 1 یاری رساندند ( منصور ، جیمز باند ، فین رود فلاگوند )، قسمتی دیگر از مجموعه درخواست های راهنمایی برای نام و نشانی فیلم های گمشده ی خود را آغاز می کنم:
PART 2
تذکر: همه ی فیلم ها از شبکه ی یک سیما در دهه ی 60 پخش شده اند.
1_ ......:محصول شرکت والت دیسنی
داستان یک پیرمرد تنها در حوالی یک معدن متروک. این پیرمرد یک الاغ به نام اگنس و یک راکون به نام رینگو دارد و در کنار آن ها زندگی ساده و آرامی دارد .
روزی یک جوان که برای تحقیقات علمی به آن حوالی آمده ، خلوت آن ها را به هم می زند. البته او خیلی باادب و بی آزار است.اما پیرمرده از او خوشش نمی آید و بانامهربانی با او برخورد می کند.
ولی جوان با صبر وبردباری به کارش ادامه می دهد تا اینکه روزی پیرمرد ، هنگام کار در معدن، گرفتار آوار می شود و در داخل معدن محبوس می شود.البته راکونش هم همراهش است.
خوشبختانه جوان سر می رسد و به کمک پیرمرد می شتابد.اما نمی تواند سنگ ها را تکان دهد.
در اینجا راکون از لا به لای سنگ ها بیرون می آید و جوان با بستن ریسمانی به دور گردن راکون، او را به داخل معدن می فرستد.پیرمرد هم ریسمان را به سر طنابی می بندد که یک سر دیگر آن به واگن کوچکی وصل شده است و...در پایان پیرمرد نجات می یابد.
2_........ :محصول اسپانیا
داستان یک پسربچه ی دوست داشتنی است که با مادرش در کنار خط راه آهن زندگی می کند.
دوبلور پسرک: خانم ناهید امیریان (مطمئنم)
دوبلور مادر : بانو رفعت هاشم پور (گمان می کنم)
لوکوموتیوران های یک قطار که پسرک را دوست دارند، هنگامی که باقطار از کنار خانه ی آن ها می گذرند، برای او دست تکان می دهند و بعضی وقت ها هم برای آن مادر و پسر هدیه هایی می اندازند.
یک بار هم برایش یک توپ می آورند.
روزی پسرک با الاغشان فوتبال بازی می کند.بدین حالت که توپ را به پشت پای الاغ قرار می دهد.سپس خودش هم درون دروازه جا می گیرد.بعد تیروکمان سنگ اندازش را به دست می گیرد و به پشت الاغ نشانه می گیرد و....شلیک! الاغ هم یک لگد به توپ می زند و......گللللللللل!
راستی، چه طور فهمیدم که این فیلم محصول اسپانیاست؟ از لحظه ای که پسرک در بازی فوتبال دونفره شان می گفت:"من دروازه بان تیم رئال مادرید هستم!"
یک بار شوت الاغینو خیلی محکم بود، به طوری که توپ پرت می شود به دور دست.پسرک در جستجوی توپش به لابه لای صخره ها می رود و درون سنگ ها یک مجسمه معروف یک کلیسا را می یابد. اسمش را می گذارد:"تپلی "
یاد نمی آید که چرا پسرک و مادرش به شهر کوچ می کنند.در هر صورت بچه های مدرسه ای که با پسرک هم کلاسی بودند، رفتار دوستانه ای با او ندارند.اما آقا معلمشان ( دوبلور: ژرژ پطرسی ) رفتار مناسبی با او دارد و او را به دوری از خشونت و درگیری رهنمون می سازد.
یک قسمت از فیلم ، پسرک در یک خرابه آتش روشن می کند و همه ی بچه هایی که اذیتش کرده اند را به تله می اندازد و مجبورشان می کند تا شلوارشان را در آتش بیندازند!
متاسفانه مادرش که کارگر نظافت واگن های قطار بود، در یک تکان شدید از قطار سقوط می کند و می میرد. اما آقا معلم سرپرستی او را به عهده می گیرد. صحنه ی پایانی فیلم با عطسه ی مشترکشان شکل می گیرد.
خوب دوستان، امیدوارم که برای شما هم تجدید خاطره ای شده باشد.
موفق و پیروز باشید.