4
سلام درود و شادباش دوباره به دوستان بابت آغاز سال نوی میلادی که برای ما یادآور خاطرات شیرین بسیاری بوده است.
همین الآن به یاد فیلمی افتادم که فکر کنم در ایام کریسمس 1991 یعنی سال 1370 خودمان پخش شد؛از شبکه ی یک،در عصر یک بعد از ظهر ابری که اصلا" دلگیر نبود. البته برای من که از زیر کرسی داشتم این فیلم زیبا رو تماشا می کردم.
آخ که چه گرمای مطبوعی داشت اون کرسی برقی ما
بگذریم.
داستان اون فیلم از این قرار بود که یک پیرمرد بی خان ومان ضبط ماشین یک مردی رو می دزدد.
مرد بعدا"اون پیرمرد رو گیر می اندازد و می خواهد که اونو تحویل پلیس بدهد.ولی همسرش دلش به حال اون پیرمرد می سوزد و به شوهرش پیشنهاد می دهد که به جای خسارتش، پیرمرد رو به عنوان خدمتکار به خانه بیاورد .
مرد علیرغم میل باطنی قبول می کند.
بین پیرمرد و دختر کوچولوی مرد رابطه ای عاطفی برقرار می شود.
پیرمرد در منزل آن ها عکسی قدیمی می بیند که شبیه همسرش است.داستان رو از مرد می پرسد و می گوید اون مادرمه که وقتی که منو باردار بوده، پدرم اونو رها می کنه و میره دنبال ولگردیش!
پیرمرد که متوجه می شود اون صاحب عکس همسرش بوده که خانواده اش در ابتدای ازدواج باعث جدایی آ نها شده اند(به خاطر این که سطح زندگی پیرمرد از خانواده ی همسرش خیلی پایین تر بوده)
می خواهد مرد رو به طور غیرمستقیم متقاعد کند که تقصیر از پدرش نبوده، ولی مرد که به خاطر این همه سال نفرت از پدر رو در دل پرورانده، به هیچ وجه راضی نمیشه!
در شب سال نو ، دختر کوچولو آرزو می کند که بابانوئل براش یک پدربزرگ بیاورد.
در پایان فیلم ،پیرمرد خانه ی آن ها را ترک می کند.
ولی مرد که به راز پدرش پی برده، به دنبال او می رود.
سکانس نهایی فیلم، صحنه ای است که دارند کنار درخت کریسمس عکس یادگاری می گیرند وپیرمرد به عکاس میگوید:"زود باش بگیر دیگه بی مزه!"
ضمنا" دوبلوران این فیلم این عزیزان بودند:
پیرمرد.........................................مرحوم اصغر افضلی
مرد............................................استاد جلال مقامی
زن.............................................بانو مینو غزنوی