درود بر همه دوستان !
درود بر کاپیتان اسکای تیزپرواز که این روزها شانس آورده و به خاطر ابری و بارانی بودن آسمان از بمباران های روزمره رایش سوم در امان است !
درباره فیلم دنده ی آدم ؛ فیلم های کاترین هپبورن واقعا همگی تماشایی هستن و فقط فیلم نیست که دیدنی هست بلکه ادا و اطوارهای خود کتی , لباس های بازیگران و استایل اون زمان خودش یک عیش کامل است. خود هپبورن ده تا مرد رو می ذاره توی جیب اش !
پ.ن : راستی تصویر لینک زیر ظاهرا خراب شده کاپیتان :
http://cafeclassic5.ir/thread-282-post-3...l#pid38954
.
و سپاس از دون دیه گو که کارتون زیبای سوزی رو یادآوری کردن. کارتون زیبا و ساده ای که با یک سری خطوط , هنرمندانه رویاهای زیبایی می ساخت. اصلا برنامه کودکان باید ساده باشه چون خیلی بهتر باهاش ارتباط برقرار می کنن. من که از این کارتون های پیچیده و شلوغ امروز حالم به هم می خوره. معلوم نیست چه اثری بر مغز بچه می ذاره و خب نتیجه اش رو در نسل های دهه 80 و 90 داریم می بینیم.
راستی کسی خبری از کورت اشتاینر عزیز نداره ؟
و اما بعد ...
از بین دوستان کیا این فیلم جدید تارانتینو - روزی روزگاری در هالیوود - رو دیدن ؟
(۱۳۹۸/۱۱/۴ صبح ۱۲:۱۰)سروان رنو نوشته شده: [ -> ]... و سپاس از دون دیه گو که کارتون زیبای سوزی رو یادآوری کردن....
راستی کسی خبری از کورت اشتاینر عزیز نداره ؟
ارادت سروان رنوی عزیز. امیدوارم "کورت اشتاینر" گرامی هم دوباره به جمع دوستان بپیوندند. مطالب ایشان در خصوص انیمیشنهای کلاسیک، بسیار عالی و محققانه است؛ و یکی از طرحهایی که همانزمانِ حضورشان، به ایشان ارائه داده بودم و امیدوارم روزی در پی اجرایش باشند، جمعآوری این حجم مطالعات و ترجمهی متون و دادههای صوتی و تصویری دربارهی انیمیشنها، و ارائهی آنها بصورت یک نرمافزار چندرسانهای در یک عدد دی.وی.دی است.
من، چند کتاب پُربار و کمیاب در خصوص انیمیشنهای کلاسیک دارم، که میشود از مطالب آنها هم در ارجاعات این نرمافزار سود جُست.
البته همه گرفتار امور زندگی و معیشت هستیم، و پرداختن به علایق اینچنینی را کمتر مجالی فراهم میشود.
به هر رو، هرجا هستند سلامت و در عافیت باشند. چشمانتظار بازگشتشان هستیم ...
(۱۳۹۸/۱۱/۵ صبح ۱۲:۵۳)دون دیه‌گو دلاوگا نوشته شده: [ -> ]... جمعآوری این حجم مطالعات و ترجمهی متون و دادههای صوتی و تصویری دربارهی انیمیشنها، و ارائهی آنها بصورت یک نرمافزار چندرسانهای در یک عدد دی.وی.دی است...
درود بر دون دیه گو عزیز که اگر دلاوری هایش نبود از دست گروهبان گارسیا ملعون آسایش نداشتیم.
با شتاب فزاینده ای که من می بینم شاید دیگر DVD و اینگونه مدیاها تا دو سه سال آینده کاملا از گردونه رساناها حذف شوند. الان من خودم یک خروار DVD فیلم و نرم افزار و بازی (!) دارم که شاید در شش ماه گذشته یکبار هم روی دستگاه استفاده نکرده ام. تقریبا همه کارها از اینترنت انجام می شود و آنلاین. بیشترین مخاطب ها هم در این رسانه هستند.
مثلا همین تاپیکِ بینظیر کارتون های ماندگار کورت اشتاینر (حفظ الله پیشواهه ) تا الان بیش از دو میلیون بازدید داشته که نسبت به مخاطبِ محدود فارسی زبان شگفت انگیز است.
شاید بتوان ایده زیبای شما را به صورت یک نرم افزار آنلاین یا یک سایت هوشمند پیاده کرد.
گرفت کام، دلم ز او، به صدهزار الحاح ...
خب کرک داگلاس نازنین هم رفت.
اندوه و غمی نیست چون عمر طولانی ای داشت و خوب زندگی کرد.
ستاره هایی چون داگلاس در واقع هنگامی که از تیتراژ فیلم ها و ذهن ها خارج میشن دیگه انگار رفتن . حتی اگه زنده باشن و زندگی خودشون رو ادامه بدن ... در اصل دو بار می میرن ... یک بار مرگ هنری و بار دوم مرگ فیزیکی.
گرچه پیش ما و حافظه تاریخ همیشه زنده هستن و با فیلم ها و آثاری که به جا گذاشتن تا ابد ازشون یاد میشه.
باید همینطور زندگی کرد ... مثل کرک داگلاس ... مثل لورن باکال ... و مثل الیویا دهاویلند
ویروس کرونا در کشور، شیوع پیدا کرده است. اکثر دولتها، مراودات عادی خود با ایران را قطع کردهاند و هر آمد و شدی از/به ایران را ممنوع کرده و در شرایط قرنطینهای سخت قرار دادهاند. دانشگاهها و مدارس کشور، تعطیل شده است و از مردم خواستهاند تا در خانههای خود بمانند و از حضور در فضاهای جمعی و شلوغ بپرهیزند.
پیشتر، هربار که سرماخوردگی شدیدی پیدا میکردم ــ با تب و سرفه و گلودرد و خستگیِ بدن و کوفتگی عضلات، میگفتم که «آنفولانزا» گرفتهام! پزشکان هم غالباً مخالفتی با کثرت استعمالِ این واژه نشان نمیدادند و همین هم این نامگذاریِ کذایی را موجّه جلو میداد!
امّا تازه امروز دانستم که هیچوقت گرفتار «آنفولانزای واقعی» نشده بودم!
... داشتم تلفنی با خواهرم [که پزشک است] دربارهی «کرونا» صحبت میکردم و با همان تصوّرات پیشین و تحلیلهای رایج تلویزیونیِ این ایّام، میگفتم که حالا اگر هم کسی کرونا بگیره، ظاهراً زیاد خطرناک نیست و میگن ضعیفتر از آنفولانزاـست ... ما که این همه آنفولانزا گرفتهایم و از سر گذراندهایم ....
با توضیحات خواهرم امّا فهمیدم که آنچه این همهسال اشتباهاً آن را "آنفولانزا" مینامیدم/میپنداشتم، در واقع از جنس همان سرماخوردگیهای شدیدی بوده که مردم را در زمستان گرفتار میکند و میگذرد؛ ولی «آنفولانزای واقعی» میتواند کُشنده باشد و مرگبار! همانطور که «ویروس کرونا» میتواند کُشنده باشد و کل بافت ریه را از بین برده و به قلب بزند!
این را نوشتم که هُشیار باشیم جلوی این بیخیالیِ عمومی که گمانِ باطل بر کمبودنِ خطر ویروس کرونا نسبت به آن آنفولانزای کذایی دارد!
--------------
در این روزهای تعطیلی مدارس و شوخیشوخی، جدّی شدنِ مرگ و میر، یاد یک داستان از محمدرضا کاتب در "کیهانبچهها"ی دوران نوجوانیام افتادم. گشتم پیدایاش کردم و کل-اش را اسکنشده در اینجا گذاشتم. نسل نوجوانِ امروزی، شاید باورش نیاید و غلو بپندارد؛ ولی احوال خیلی از ماها در دههی شصت واقعاً همینطوری بود؛ با همین بدبختی [و البته دلخوشی] که این داستان یک گوشهاش را به طنز گفته!
چند فیلم خوب هم دیدم که یکیش "گذرگاه کاساندرا" (1976) [+] بود. از چندسال پیش، در برنامهی دیدن داشتم-اش ولی رغبت و فرصتی دست نمیداد. تا این ایّام که داستانِ آن قطارِ مرگ با مسافرانی که گرفتار شیوع یک بیماری ناشناخته بودند برایم جالب شد. به تماشا نشستم و همذاتپنداری کردم با ترس و دلهره و فداکاری کاراکترهایش! بخشهایی از آن را در آپارات گذاشتهام؛ با همان موسیقی تیتراژ معروف از جری گولداسمیت ــ که گویی پایان محتوم یک جامعه (یک قطار با مسافران-اش) را یادآوری میکند!
دیروز جمعه , در ویلای برگهوف مهمان پیشوا بودیم.
ایشان را نگران یافتم. جسارت نموده علت را جویا شدم.
پیشوا با چشمان نافذ و مبارک شان به ارتفاعات برشستگادن در دوردست خیره شدند و فرمودند: سروان ! نگران این ویروس جدید , کرونا هستم. از این می ترسم که رکورد ما را که اینهمه برای به دست آوردن آن سختی کشیده ایم بشکند !
نگرانی ام رفع شد و گفتم : خوشبختانه این موجود موذی بسیار از پیشوای رایش عقب است و هنوز به نیم درصد آمار ما هم نرسیده است. وانگهی من حدس می زنم که این کار جهودان باشد که می خواهند پیشوای سرفراز ما را پیش تاریخ کوچک کنند.
پیشوا راحت شدند و بعد از نثار چند فحش آبدار به یهودیان , چرچیل و ملکه انگلستان را نیز با چند فحش نظامی مورد عنایت قرار دادند تا موازنه برقرار شود سپس دستور فرمودند نوشیدنی بیاورند و بعد به اتفاق بانو اوا براون برای پیاده روی به جنگل رفتند.
دیشب مسعود فراستی مهمان مهران مدیری در برنامه دورهمی بود.
در پایان صحبت ها نظرش را درباره برخی فیلم ها می پرسید که رسید به کازابلانکا.
فراستی گفت: به نظرم فیلمِ کوچولویِ نرمِ عاشقانه ی قابل ِتحمل
مهران مدیری پاسخ داد :
من بدم میاد . از همفری بوگارت متنفرم ! به نظرم اینا فقط یه مشت مدلِ کت شلوار و کلاه و سیگار بودن !
بعدش سر اینکه بوگارت بازیگر خوب یا بدی است با هم درگیر شدند !
خلاصه چون درباره منطقه تحت حفاظت من صحبت کردن شاید دلتون بخواد این گفتگو رو ببینید:
و اما بعد ...
نسخه صوتی کازابلانکا با صدای سحر دولتشاهی هم آمد .
سوینا ( سینمای نابینایان ) که چند کارتون و فیلم ایرانی را تاکنون به صورت صوتی منتشر کرده , به عنوان اولین فیلم کلاسیک , کازابلانکا را روز یکشنبه ساعت 17 از رادیو سوینا و بعد از آن در وبسایت خود منتشر خواهد کرد:
پی نوشت: من جای شما بودم یک نسخه از اون رو برای مهران مدیری می فرستادم
درود.
یک بخشی از گفتگو با دوبلر صاحب نام برایم بسیار جالب بود که در ادامه عرایضم به آن می پردازم.
منوچهر والی زاده: از قرمه سبزی زیاد خوشم نمیاد برعکس همه که خوششون میاد.
اتفافا منم تا سالیان سال قورمه سبزی دوست نداشتم که هیچ بدم هم میومد! ولی به مرور زمان متوجه شدم این خورشت ایرانی پسند رو باید طبق سلیقه و طبع خودت سرو کنی تا در لیست غذاهای مورد علاقه ات قرار بگیره.
فرمولی که باعث آشتی من و قورمه سبزی شد تهیه یه سس ساده بود:
آب لیمو امانی + فلفل قرمز و سیاه + کمی آبغوره = یک سس خوشمره برای خورشت قورمه سبزی...
بعد از اینکه خورشت آماده و کمی سرد شد (داغ نباشه) این سس رو بهش اضافه میکنم و تمام.
<کاپیتان اسکای> برخی هم کافهایها نگرانند که مدیران کافه نوشتار آنان را سینمای کلاسیک ندانند و سینما را محدود به یک دوره خاص بدانند و با این دوستان برخورد کنند.
نخست این که مدیران باید تکلیف نوشتن درباره سینما را روشن کنند و حد و مرز آن را به دقت تعیین نمایند تا این دغدغه از بین برود.
دو دیگر این که همه دوستان نظر بدهند: "به نظر شما تعریف دقیق سینمای کلاسیک چیست؟"
<پروفسور> استاد عزیز، به اعتقاد من، تعریف " فیلم کلاسیک" دیگه نباید محدود به سینمای دهه های قبل از هفتاد میلادی بشه.
نسلهای جدیدتر عملا با این سینمای ارزشمند ولی قدیمی نمی تونن ارتباط برقرار کنن از نظر اونها فیلمهایی مثل تایتانیک و حتی پالپ فیکشن یک اثر کلاسیکه
شاید وقتشه "سینمای کلاسیک" دایره اش رو بازتر کنه و فیلمهای ماندگار جدیدتر رو در خودش جا بده
<کنتس پابرهنه> ما در کافه تاپیک جداگانه ای برای سینمای مدرن و پست مدرن داریم، دوستان میتونن مطالبشون رو با خیال راحت در اون تاپیک بنویسن.
علاوه بر این، در گذشته، دوستان در تالار نقد فیلم درباره فیلم های جدید مثل شکلات و زندگی پای مطالب زیبایی نوشتند که نه تنها برخورد نشد که استقبال هم شد...
<پروفسور> کنتس گرامی فرمایشتون متین. اما من فکر می کنم "محتوای کلاسیک" باید قابلیت بسط پذیری داشته باشه چون مشمول مرور زمانه
مثلا آیا اشکالی داره یه جای کوچولو در سردر کافه کلاسیک، جک و رُز روی عرشه تایتانیک رو نشون بده؟
بحث داغ بالا در جعبه پیام آغاز شده بود که برای بهتر دیده شدن به اینجا کپی شد. اینطوری بحث بهتر میشه و همه می تونیم نظر بدیم.
نظر من اینه که تعریف کلاسیک رو میشه به هر فیلمی که قواعد کلاسیک رو رعایت کرده باشه داد. الان من خودم خیلی از فیلم های جدید که به وقایع دهه 30-40 میلادی می پردازن رو می بینم و خیلی هم خوشم میاد. حتما لازم نیست فیلم سیاه سفید یا قدیمی باشه که کلاسیک محسوب بشه. فیلم های قبل سال 2000 مثل تایتانیک هم دیگه مشمول گذر زمان و کلاسیک شدن. البته چون درباره این فیلم های جدیدتر در سایت های مختلف فارسی صحبت شده و میشه اما درباره سینمای کلاسیکِ قدیم منابع فارسی کمتر هست برای همین تمرکز ما روی این بخش بیشتره. وگرنه محدودیت خاصی برای هیچ نوع مطلب اورجینال در کافه نداریم .
اینجا پاتوق کلاسیک دوستان از هر نوعی است؛ چه جدید چه قدیم .
این بحثِ خوب تازه آغاز شده ....
به نظر من همانطور که جناب سروان اشاره فرمودند به سبب منابع اندک فارسی از زمان های گذشته و فراموش شدن و یا از بین رفتن بسیاری از منابع قدیمی، نیاز به محلی بود تا عاشقان و علاقه مندان سینمای کلاسیک گرد هم جمع شده و به بحث و تبادل نظر در مورد سینمای کلاسیک بپردازند. همین موضوع باعث شد تا دوستان بزرگوار با ایجاد این کافه دوست داشتنی محفلی را ایجاد کنند و همه عاشقان سینما گرد هم جمع شده و داشته هایشان را به اشتراک بگذارند. از اساتیدی که اطلاعات بسیار ارزشمندشان در زمینه هنر دوبله زینت بخش تاپیک های مربوطه شده تا کسانی که با ارائه فیلم ها، مجلات و اطلاعات سودمند، راهگشای بسیاری از علاقه مندان سینمای کلاسیک بوده اند. در طی این سال ها منابع بسیار کمیاب و ارزشمندی از طریق این کافه در اختیار مخاطبان قرار گرفته که در هیچ جا یافت نشده است. به هرحال در سال های جدید با گسترش روزافزون شبکه های اجتماعی و وبسایت های اینترنتی از فیلم های روز و کلاسیک دنیا اطلاعات بسیاری زیادی موجود است که با یک جستجوی ساده می توان به آنها دسترسی پیدا کرد اما در زمینه منابع فارسی در مورد سینمای کلاسیک متاسفانه به قدر کافی منابعی وجود ندارد. چون عملا اطلاعات مربوط به گذشته در مجلات قدیمی بوده که یا ازبین رفته و یا در آرشیو اشخاص مخلف در حال خاک خوردن است. ضمن آنکه بسیاری از بزرگان به سبب بالا رفتن سنشان و عدم ارتباط با فضای مجازی انگیزه و حوصله ای برای انتشار مطالب و منابع ندارند.
از این رو وجود چنین فضایی که با لطف جناب کلاسیک، جناب سروان رنو وسایر عزیزان ایجاد شده است، مانند طلایی ناب و گوهری ارزشمند است که با مطالب و فایل های دوستان به گنجینه ای ارزشمند تبدیل شده است.
در مجموع به نظر من فیلم هایی مانند تایتانیک، سکوت بره ها و یا حتی گلادیاتور نیز می توانند جزو فیلم های کلاسیک در نظر گرفته شوند. اما مطمئنا آنقدر مطالب و منابع فارسی در مورد آنها وجود دارد و آنقدر تصاویر بازیگران آنها در سردر بسیاری از سایتها و انجمن های سینمایی نقش بسته که فکر می کنم نیازی به حضورشان در سردر این کافه نیست. اما به هرحال نظر و سلیقه همه دوستان محترم است و مطمئنا در این فضای دوست داشتنی می توان با احترام به همه آنها تصمیم گیری کرد.
ضمنا تا جایی که من فرصت حضور در کافه را داشته و یا پست های مختلف را خوانده ام، تا به حال هیچ محدودیتی در مورد مطالب ارزشمند دوستان نبوده است و حتی مطالب متنوعی که در مورد سینمای امروز ارائه شده مورد استقبال هم قرار گرفته است. از معرفی سریال های روز دنیا تا سینمای مدرن و پست مدرن و ...
وقتی صحبت از سینمای کلاسیک می شود همه نگاه ها معطوف به دوران طلایی سینما در سال های دور می شود. جایی که اکثر فیلم ها سیاه و سفید است، جایی که کمپانی های بزرگ سینمایی و مالکان آنها حرف اول را می زنند. جایی که بازیگران و اسطوره های طلایی سینما با قدرت بازیگری که بر گرفته شده از مکاتب اصیل تئاتری است هنرنمایی می کنند. دنیایی زیبا و قدیمی که جلوه های ویژه کامپیوتری در آنها وجود ندارد و یا اگر هم هست با استفاده از تکنیک و دانش کارگردانان و عوامل توانایی است که با امکانات محدود آن زمان بهترین صحنه ها را خلق کرده اند. دنیای سینمای کلاسیک یعنی فضای عاشقانه ای که در زیر نورپردازی های منحصر به فرد و با استفاده از دانش و تجربه عوامل آن شکل می گیرد. دنیایی زیبا و خاص در فضای سیاه و سفید فیلم های نوآر و عاشقانه و جنایی و معمایی و ترسناک با حضور اسطوره های تاریخ سینما... و البته عظمت دکورها و نوآوری های فضای استودیوها در فیلم های رنگی...
با تقدیم احترام خدمت همه اعضای کافه
دقیقن هر چیزی رو که میخواستم بنویسم، جناب savezva خیلی بهتر از من نوشتن و شرح دادند. من کاملن با نظر ایشون موافقم.
اما پروفسور عزیز درباره بسط دادن سینمای کلاسیک اگر منظورتون پرداختن به سینمای مدرن تر هست میتونیم در قالب همون سینمای مدرن بهش بپردازیم و به نظر من نیازی به بسط دادن سینمای کلاسیک نیست. این نام گذاری ها در هر زمینه ای بر اساس ویژگی های خاص اون دوران انجام میشه و فقط از نظر زمانی نیست. مثلن اگر دوران های مختلفی مثل گوتیک و رنسانس و باروک از هم جدا شدند به خاطر یک سری ویژگی هایی ست که خاص هر کدام از اون دوران هاست. سینمای کلاسیک هم ویژگی هایی داره که در دوران های بعد، اثری ازشون نمونده و کلاسیک فقط به معنای قدیمی بودن از لحاظ زمانی نیست.
و در آخر، اینکه سینمای کلاسیک برای بعضی از ما ارزش خاصی داره به معنای عدم علاقه مون به سینمای مدرن نیست. من به عنوان آدمی که در جهان امروز زندگی میکنم با شخصیت های سینمای مدرن بیشتر همذات پنداری میکنم و دغدغه شون رو درک میکنم و در کافه هم از هر نوشته ای که درباره سینمای امروز باشه استقبال میکنم.
به به! حالا که بحث به قهوه خانه کشیده شد بد نیست که اشاره ای داشته باشیم به قهوه، این دانه شگفت انگیز، عطرآگین، مطبوع و پرطرفدار. متاسفانه بعلت تغییرات منفی اقلیمی مناطق زیر کشت این گیاه نازنین طی سالهای آینده کم و کمتر می شن و ما بزودی با فاجعه بحران قهوه در فنجانهامون روبرو می شیم. اینجاست که اهل فن باید با فرآوری دانه های قهوه و نگهداری اون در بانک های مخصوص بذر، وقتی قحطی قهوه پیش بیاد بجنبن و بذرهای با کیفیت و مقاوم رو در معدود مناطق مناسب، به عمل بیارن. شاید همین الان هم فنجان قهوه شما دیگه عطر و بوی قهوه ناب و اصیل استوایی رو نداشته باشه ولی هرچی باشه قهوه است و یادآور دوران پر برکت قدیم.
فیلم های کلاسیکی که در دوران پسا طلایی هالیوود ساخته می شن دقیقا به مثابه همین دانه های ارزشمند قهوه هستند. ممکنه طراوت و گیرایی فیلمهای هالیوودی عصر طلایی رو نداشته باشن ولی بازم پرورش یافته اون مکتب، و فیلم کلاسیک محسوب میشن. البته بعضی ها بهشون واژه نئوکلاسیک اطلاق می کنن ولی من خوشم نمیاد و چون رفرنس معتبری در تعریف کلاسیسم و سینما نیست (یا من پیدا نکردم) سعی می کنم توامان سلیقه ای و منطقی نظرمو بگم:
به باور من در دهه 40 تا 60 میلادی دو "سبک" سینمایی مهم و متمایز در آمریکا و اروپا شکل گرفت؛ کلاسیک و موج نو . ظرف طلایی هالیوود اون دوران مملو از فیلمهایی اصیل، زیباپسند، خوش ساخت و بعضا پرهزینه شد که در چارچوب اخلاق، انسانیت مدار و امید بخش بودند چون در اثنا و پس از جنگ ویرانگر جهانی و رکود اقتصادی، آمریکاییهای ناامید نیاز به شارژ روحی داشتند. این فیلمها ماندگاری خودشون رو مرهون همین جنبه های انسانی و اخلاقی اند که به زیبایی به تصویر کشیده شدن و اگر هرازگاهی یک فیلم جدید با سبک کلاسیک ساخته میشه و به دل می نیشنه و از یاد نمی ره دقیقا برای اینه که بحران همیشه و همه جا هست فقط ماهیتش فرق می کنه و بیننده همواره نیازمند شارژره. بنابراین اگه من بحران زده دلم بخواد کمی شارژ بشم می شینم با یک فنجون قهوه پرورشی یک کلاسیک پرورشی تماشا می کنم :دی
بالطبع دوست دارم در و دیوار خونه کرایه ایم مملو از تصاویر همون فیلمها باشه تا به من برای پویایی بیشتر، انگیزه بده ولی اگر صاحبخونه اجازه نده گردن بنده از مو باریکتر! ضمن احترام فراوان به صاحبخونه اندیشمند و گرامیم که اجاره رو هر سال بالا نمی بره به همون ماسک مصور سالوادور دالی خودم اکتفا می کنم :دی
با تشکر از نظرات ارزشمند همه دوستان فرهیخته و گرامی
ارادتمند اِل پروفسور
در گذر تاریخ با از دست رفتن یک سبک یا متد یا حتی مد، گاهی تلاشهایی صورت گرفته تا آن دوره بازسازی یا زنده شود برای نمونه در صنعت مد، در گذر از عصر وینتیج با پوشش های رویایی و صد البته تماشایی (و چقدر شبیه سینمای کلاسیک) گاهی تلاش شده تا به صورت مستقیم بازآفرینی شده و یا در قالب هایی همانند "رترو" به روزآوری شود.
نقش صنعت مد و لباس در دورههای گذار فیلم و سینما به ویژه در سینمای کلاسیک خوبی دیده میشود. گمان می کنم در صنعت سینما هم گاهی کسانی بودهاند که خواستهاند تا با بهرهگیری از استانداردهای سینمای کلاسیک، این دوره طلایی را بازآفرینی کنند. شاید بهترین مدل این بازآفرینی فیلم ارزشمند سینمایی "آرتیست" (The Artist) محصول سال ۲۰۱۱ به کارگردانی "میشل آزاناویسوس" است و بازی شایسته "ژان دوژاردن" و "برنیس بژو" باشد.
این فیلم کپی برابر اصل سینمای کلاسیک است. خط داستانی فیلم را می توانید در "آواز در باران"، "خواننده جاز"، "ژنرال" باستر کیتون و بسیاری آثار دیگر آن دوره ببینید و بازآفرینی شخصیت هایی همانند داگلاس فربنکس در این فیلم تماشایی است.
اما چیزی که من پیگیر آن هستم و در فیلمهای روز در پی آن میگردم این است که "آیا کسی در دنیای سینمای امروز هست که خواسته باشد سینمای کلاسیک را بازآفرینی و به روز آوری نماید؟" چیزی همانند "رترو" در صنعت مد و لباس!
در نگاه من بازسازی فیلمهایی همانند "مری پاپینز" ، "پاپیون" ، "هفت دلاور" چیزی بیشتر از یک فاجعه نبوده و همگی در برابر نسخه اصلی خود حرفی برای گفتن ندارند اما وقتی به فیلمی همانند "هیوگو" اثر ماترین اسکورسیزی نگاه می کنم گونهای بازآفرینی و به روزآوری به بهترین شکل ممکن در آن دیده می شود.
اسکورسیزی تلاش می کند تا در سینمای کلاسیک روح تازهای بدمد درست همانند صنعت "رترو" که گسترش دهنده "وینتیج" شده است. شما در هیوگو تکنیکهایی از فیلم ارزشمند "پسربچه" چارلی چاپلین می بینید یا به خوبی عناصر گسترش یافته در قالب یک فیلم سه بعدی از فیلمهای اولیه برادران لومیر به چشم می خورد و البته از همه مهمتر کسانی که با سینما "جرج ملی یس" آشنا هستند به خوبی میبینند اسکوسیزی در این فیلم ادامه دهنده و گسترش دهنده دیدگاههای ناب و خلاق این کارگردان فرانسوی است. مارتین اسکوسیزی در سینمای مدرن امروز و با ابزارهای مدرن، راهی را ادامه داده که پیشگامان سینمای کلاسیک آغاز کرده بودند.
این یک نمونه کوچک است که باید گفت با وجود آن و فیلم هایی همانند آن می توانیم بگوییم عصر سینمای کلاسیک به پایان نرسیده است. پس بیایید به این پرسش ها پاسخ دهیم:
1- چه عناصری زیرساخت سینمای کلاسیک را تشکیل می دهند؟
2- آیا می توان این عناصر را در سینمای دورههای بعد نیز مشاهده کرد؟
3- آیا هرگز سینمای کلاسیک به روزآوری شده و یا شاید سبکهای سینمایی گوناگون و ژانرهای سینمایی شاخههایی هستد تنیده بر درخت برومند سینمای کلاسیک؟
سینمای کلاسیک، ماندگار، زیبا، اثرگذار و تماشایی است و کند و کاو در این دنیای سرشار از تعلیق و پیچیدگی و نوآوری و هنرمندی شاید هرگز به پایان نرسد اما تردید نیست بهترین فیلمهای امروز نیز در هر ژانر و سبکی که باشند و با هر فرم و محتوایی که تهیه شده باشند ریشه در این دوران شکوهمند عصر طلایی سینما دارند.
(۱۳۹۹/۵/۲۳ عصر ۰۵:۲۵)Kathy Day نوشته شده: [ -> ]فرمولی که باعث آشتی من و قورمه سبزی شد تهیه یه سس ساده بود:
آب لیمو امانی + فلفل قرمز و سیاه + کمی آبغوره = یک سس خوشمره برای خورشت قورمه سبزی...
بعد از اینکه خورشت آماده و کمی سرد شد (داغ نباشه) این سس رو بهش اضافه میکنم و تمام.
روزی نگر که طوطی جانم بر لبت از بهر پسته آمد و بر شکر افتاد
سلام بر همه ی دوستان
و سپاس بیکران از بانو Katy Day
اینجانب آمده بودم در بحث سینما کلاسیک شرکت کنم که به چیزی بهتر از آن برخوردم.
بنده از بدو خلقت به قورمه سبزی عشق می ورزیدم و با استشمام دل انگیز این مائده ی بهشتی ،سرور آسمانی در خود احساس می کردم.
هربار که پلو و قورمه جلویم بود،ظرف خورشت من زودتر از برنج تمام می شد.
خویشان و آشنایان که از این عشق و علاقه ی من خبر داشتند ،در میهمانی ها با این غذا مرا مورد لطف وعنایت خود قرار می دادند.
در دوران دانشجویی،دوشنبه ها برای من شیرین تر از تعطیلات آخر هفته بود.چرا که طبق برنامه ی غذایی هفتگی دانشگاه،نوبت قورمه سبزی بود که با من طنازی کند.تصور کنید که از درون فضای دودآلود تهران پا به بهشت کوچکی گذاشته اید که عطر قورمه سبزی تمام فضای آن را پر کرده است.مضافا" بر این که بوی یک میوه ی زمستانی مثل پرتقال و سیب هم با آن آمیخته شده باشد.
یادم هست که روزی روزگاری در خیابان قدم می زدم.البته از مرادبیگ و دارودسته اش خبری نبود.
به ناگاه عطر قورمه سبزی به مشامم خورد.نگاه کردم،دیدم که جلوی رستورانی هستم که آشپزخانه اش در زیرزمین قرار دارد و هواکش پرقدرتی عطر آن را به اطراف ساطع می کند.
سرمست از این بوی اشتهابرانگیز به راه خود ادامه دادم ولی با خود گفتم :عجب عطری داشت.حیف نیست که همین طوری بگذرم؟
برگشتم و همین طور که آهسته آهسته گام بر می داشتم،ریه ام را از عطر آن پر کردم و در حال مزه مزه کردنش از آن جا دور شدم.
بار سومی در کار نبود.چون ترسیدم که مبادا صاحب رستوران مرا به جرم بو کردن های متوالی وجه آن را مطالبه کند.
خلاصه :این بود شمه ای از خاطرات قورمه ای من!
در پایان ، ضمن تشکر مجدد از بانو Katy Day بابت فرمول لذیذتر کردن قورمه سبزی،شما را دعوت می کنم به تماشای مستند51غذای ایرانی با گویندگی شورانگیز استاد منوچهر والی زاده
با عرض سلام و احترام خدمت همه دوستان هم کافه ای
.
چندسالی میشه که فکر میکنم چیزی ننوشتم تو کافه متاسفانه ، و بهمین خاطر اولن از دوستانی که این چندسال همچنان مشغول فعالیت بودند و رونق کافه رو حفظ کردند ، تشکر ویژه ای دارم و همچنین امیدوارم که حال همه دوستان حاضر و غایب ، خوب باشه و اگر هم روزگار به کام نیست ، دستکم از سلامتی برخوردار باشند .
موضوعات مختلفی رو توی این چند سال که دورادور پیگیر کافه بودم ، به چشمم خورده و هربار به دلایل گوناگون امکان پست نوشتن نداشتم . اما این موضوعی که استارت خورده ، موضوعیه که من توی این چندسالی که جدیتر فیلم میبینم و هرازگاهی مطالعه میکنم در این زمینه ها و با افراد مختلفی گفتگوهای گوناگونی داشتم ، خیلی به این موضوع اشاره شده و همچنان میشه ، خیلی برام جالب بود که این سری در کافه عزیزمون ، چندین نفر از دوستان گرم این موضوع شده اند
تعریف ما از سینمای کلاسیک چیه ؟ نه تنها ما ، اصلن تعریف سینمای کلاسیک از لحاظ تخصصی چیه ؟ آیا اصلن تعریف خاصی داره یا نه ؟
در همه حوزه های هنری - تا جایی که بنده مطلع ام - مبحث کلاسیک وجود داره ؛ کلاسیک از لحاظ لغوی میتونه به معنیه " با اصالت " تعبیر بشه ، در خیلی از متنها و فیلمها و آهنگها و ... به این موضوع اشاره میشه و احتمالن همه باهاش برخورد کردیم . حتا همین لفظی که در سالهای گذشته باب شده توی زبان فارسی و سایر زبانهای همین کشور خودمون " با کلاس " ، اشاره به همین موضوع داره . اما برگردیم به موضوع خودمون ، سینمای کلاسیک .
در همین راستا که ذکر شد ، خیلی از فیلمهای تاریخ 120 - 130 ساله سینما ، در دسته بندی کلاسیک ( با اصالت ) قرار میگیرند و گرفته اند . اما بنظر من همه این فیلمها الزامن به دهه پیش از 1970 مربوط نیستند ، و الزامن نمیتوان به همه فیلمهای ساخته شده در آن سالها این برچسب را زد . کما اینکه در مطالعه تاریخ سینما میبینیم که زمانی که ژانر نوآر ( و یا به عقیده برخی ، سبک نوآر درستتر است تا ژانر ) ، تحت تاثیر جریانات تاریخی و متاثر از ادبیات وارد عرصه فیلمسازی شد ، تا بعد از اتمام جنگ جهانی دوم ، خیلی مورد اقبال منتقدین سینمایی و حتا مخاطبین سینما نبود ، اما اثرات جنگ با جامعه جهانی کاری کرد که این قبیل فیلمها هم مورد توجه قرار گرفتند و به مرور جزو برترین فیلمهای تاریخ سینما هم معرفی شده اند . منظور اینکه کلاسیک بودن یک فیلم شاید در زمان خودش قابل تشخیص نباشد ، برای مثال فیلمی مانند بوی خوش موفقیت با اینکه از موفقترین فیلمهای ژانر نوآر معرفی میشود ، و اکنون برای اکثریت مخاطبین سینما در دسته بندی سینمای کلاسیک قرار میگیرد ، اما در زمان خود یک فیلم کاملن مدرن محسوب میشده است .
همانطور که دوستان اشاره کردند ، نسل جدید تایتانیک را هم کلاسیک میدانند ، و در کل غیر از فیلمهای اونجرز و ابرقهرمانی و یا تخیلی و یا درامهای آبکی جدید ، و یا اکشنهای پر خون و ضد خورد ، همه فیلمها را کلاسیک و حتا قدیمی میخوانند . برای مثال فیلمی مانند 2001 یک ادیسه فضایی ، کلاسیک است ؟ یا علمی تخیلی ؟ یا آیا نمیشود یک فیلم همه اینها باشد ؟ از نظر من فیلمی مانند Departed اسکورسیزی کلاسیک است ، در کل کلاسیک بودن یک فیلم برای من ، همه چیز تمام بودن یک فیلم است ! یعنی همخوانی فرم و محتوای یک اثر سینمایی بصورت توامان . خواه این فرم و محتوا از لحاظ زمانی مانند فیلمهای قدیمی باشد یا نه و یا اینکه در نوع خود اولین باشد .
بنظر من سینمای کلاسیک فارغ از زمان ساخت و انتشار یک اثر سینمایی ، درصورت داشتن اصالت هنری ، یک اثر میتواند شامل این دسته بندی شود . اما خود این موضوع اصالت داشتن یک اثر هنری هم بسیار جای صحبت دارد ! چون باید دید که رویکرد ما در مورد سینما چیست ؟ آیا صرفن بدنبال سرگرمی هستیم و یا در کنار سرگرمی هدفی متعالیتر را از سینما به مثابه یک اثر هنری ، انتظار داریم ؟
.
( با توجه به اینکه خیلی وقت است در کافه و هیچ فضای مجازی مطلبی ننوشته ام ، مطمئن نیستم که مطلبم از انسجام خاصی برخوردار هست یا نه و یا اینکه چیزی که مد نظرم بود رو انتقال دادم یا نه ، در هرصورت امیدوارم که خیلی طولانی نبوده باشه نوشته ام و ارزش خواندن داشته باشه براتون )
(۱۳۹۹/۶/۴ عصر ۰۵:۰۳)سروان رنو نوشته شده: [ -> ]<کاپیتان اسکای> برخی هم کافهایها نگرانند که مدیران کافه نوشتار آنان را سینمای کلاسیک ندانند و سینما را محدود به یک دوره خاص بدانند و با این دوستان برخورد کنند.
نخست این که مدیران باید تکلیف نوشتن درباره سینما را روشن کنند و حد و مرز آن را به دقت تعیین نمایند تا این دغدغه از بین برود.
دو دیگر این که همه دوستان نظر بدهند: "به نظر شما تعریف دقیق سینمای کلاسیک چیست؟"
به نظر من، بجز مواردی که دوستان بخوبی بیان کردند، هویّتِ سینمای کلاسیک برای ما، در دو نکتهی دیگر هم تعریف میشود:
1ـ ترجمههای خوب و روان و دلنشینِ فارسی که این فیلمها شانس برخورداری از آن را داشتند و مترجمان چیرهدستی که بنوعی این فیلمها را بومیسازی و ایرانیزه میکردند و انتخاب هوشمندانهی واژگان فارسیشان، فرهنگِ بیگانه و غریبه را برایمان آشـنا و مأنوس میکرد.
و
2ـ دوبلههای فارسیِ هنرمندانه و صداهای زیبا و بااصالتِ دوبلورها؛ که باز ذوق و حس و حال ایرانی را درین فیلمها میدمید.
کلاً یک پایِ هویّت دوستداشتنیِ این سینما در ایران را همان اثرِ قند پارسی میدانم. "پروفسور" گرامی، اخلاقگرا-بودنِ سینمای کلاسیک را هم برشمردند که باز بومیسازیاش را در فرهنگ ایرانی سهلتر از سینمای امروزِ غرب میکرد ... .
تصویر بالا: جولی اندروز در نمایی از فیلم "اشکها و لبخندها"؛
و حضور-اش در همان مکان پس از 50سال (از صفحهی اینستاگرام-اش)
با یک یادداشتِ کوتاه:
Fifty years later, the hills are still alive...
سلام. این پست رو هانیبال برای من فرستاده که بعد از رساندن سلام به همه دوستان. ارسال کنم :
من علاقمند به هنر هستم
و فکر میکنم پرداختن به هنر تنها گریزگاهم برای بودن باشد
هر یک از بخشهای هنر مملو از الهامات پنهانیست که میتوان با جستجو کردن، شناور شدن و زیستن در آن، زندگی تازه ای را تجربه کرد.
سلام به همه دوستان عزیز.
امروز تولد دوستیه که خیلی زیاد نمی نویسند ولی تمام نوشته هاشون سرنخ هایی هستند که با دنبال کردنشون آدم به جاهای خیلی جالبی میرسه. تک تیراندازیست با نوشته های بسیار چگال. چگال بودنی که به قول خودشون از نوعی کمالگرایی میاد (و همچنین خودسانسوری):
معمولا پس از دیدن یک فیلم مطالبی در گوشه ای یادداشت میکنم تا از خاطرم نرود
و معمولا این یادداشتها به زمان نامعلومی جهت پاکنویس موکول میشوند
و باز اگر فرصت بازبینی برسد موضوع در ذهنم انقدر گسترش پیدا میکند که از یک پاراگراف به یک طومار میرسد
و نهایتا به جایی میرسد که فراموشش میکنم
پس از اگاهی نسبت به این امراض، درمان در آن دیدم که بپذیرم که ایده آلیست نباشم و ساده و مختصر نکته مورد نظرم را ثبت کنم .
هم صحبتی هر چند کوتاهمون بسیار دلنشین بود جناب اوشنیک عزیز. براتون سالی قشنگ آرزو می کنم پر از اشعار زیبا، موسیقی های روح نواز و فیلم های خاطره انگیز. امیدواریم اندکی هم با ما به اشتراک بذارید. تا اون موقع مشغول دوباره دیدن فیلم Borgman خواهم بود.
این برگ سبز هم هدیه ما به شماست.
- - - - - - - - - - - - -
یکی از پست هاتون رو هم به اشتراک میذارم که طبق معمول با فونت بولد قهوه ای نوشته شده.
جهت یادآوری خاطره ای فراموش شده.
http://cafeclassic5.ir/thread-112-post-1...l#pid17947
درود بر شما
خیلی ممنونم از لطف شما و اغراق های هانیبال.
چه عکس قشنگی!!!
لطفاً از طرف من از هانیبال تشکر کنید.
به یک Channel در u توب برخوردم، فکر کنم خالی از لطف نباشه
DUST Channel
با بهترین آرزوها برای همه دوستان
به سبب نزدیک شدن ایام کریسمس , و ایضا شب یلدا , و تقارن آن با باران های پاییزی , و نظر به بلای کورونا که نفوس عالم را حالیه گرفتار ساخته , خواستِ ملوکانه بر این قرار گرفت که :
یَــکم : شب یلدا را امسال در کافه و در همین تاپیک قهوه خانه برگزار نماییم .
دُیُــم: عدم شرکت عوام و خواص به منزله عناد با کافه بوده و مستوجب عقوبت است
سِــیُم: تماشای پرده ی فیلم آدری ( لینک ) که کنتس پابرهنه در جعبه پیام معرفی نموده و از خوبان سینماتوگراف می باشد از اوجب واجبات است .
والسلام
درب آستانِ جهان مطاع
سوم جمادی الاول 1442 قمری