No Country For Old Men 2007
"زمانی که آنتون (قاتل حرفه ای) برای خرید وارد مغازه ای میشود و احساس میکند فروشنده به او مشکوک شدِ
بنابراین قصد کشتن او را دارد، اما به او فرصت میدهد تا شانس خود را بیازماید (زندگی او را به بازی میگیرد)"
آنتون / بگو! فروشنده / چي بايد بگم؟
آنتون / شير يا خط؟
فروشنده / خب، بايد بدونم برای چی داريم شير يا خط بازی ميکنيم!
آنتون / فقط بگو شير يا خط، من که نميتونم جای تو بگم اين منصفانه نيست
فروشنده / ولی من چيزی ندارم، برای باختن
آنتون / چرا، داری! تو زندگيت سر شير يا خط گذاشتی ولی هيچ وقت نميدونستی!
تو ميدونی تاريخ اين سکه مالِ چه ساليه؟ 1958! يعني 22 سال چرخيده تا به اينجا رسيده و حالا اينجاست
حالا چه شير باشه چه خط تو مجبوری يکيُ انتخاب کنی
فروشنده / ولی بايد بدونم اگه بردم چی گيرم مياد؟
آنتون / همه چيز (زندگی) فروشنده / يعني چي؟
آنتون / تو همه چيزُ ميبری! بگو؟ فروشنده / خيلی خب، شير خوبه؟
آنتون / آره خوبه، اونُ نزار تو جيبت، اون سکه شانستِ!
فروشنده / پس ميخواين کجا بزارم؟
آنتون / هر جا غير از جيبت، اون جوری قاطی سکه های ديگه ميشه، اون وقت ميشه يه سکه معمولی! اينطور نيست؟!