تالار کافه کلاسیک

نسخه کامل: دیالوگهای ماندگار
شما درحال مشاهده محتوای قالب بندی نشده این مطلب هستید. نمایش نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25

" چطور میتونی به مردی اعتماد کنی که هم کمربند میزنه و هم بند شلوار میپوشه ؟ این مرد حتی به شلوار خودش هم اطمینان نداره " 

فرانک (هنری فوندا با صدای احمد رسول زاده ) - روزی روزگاری در غرب (1968)


(۱۳۹۰/۳/۲۷ صبح ۱۱:۱۱)سروان رنو نوشته شده: [ -> ]

" چطور میتونی به مردی اعتماد کنی که هم کمربند میزنه و هم بند شلوار میپوشه ؟ این مرد حتی به شلوار خودش هم اطمینان نداره " 

فرانک (هنری فوندا ) - روزی روزگاری در غرب (1968)

خواهش می کنم در قسمت دیالوگ های ماندگار نام دوبلورهای گوینده دیالوگ را حتی الامکن ذکر کنید.

(۱۳۹۰/۳/۲۷ عصر ۰۶:۳۵)رامین_جلیلوند نوشته شده: [ -> ]

خواهش می کنم در قسمت دیالوگ های ماندگار نام دوبلورهای گوینده دیالوگ را حتی الامکان ذکر کنید.

احمد رسول زاده رو اضافه کردم. ::ok:

درست بخاطر ندارم این دیالوگ را در کدام فیلم شنیده ام اما هرچه بود یک فیلم قدیمی ژاپنی بود چراکه براساس یک ضرب المثل ژاپنی است

کسی که پول می دزدد اعدام میشود اما کسی که زمین می دزدد پادشاه میشود

دیالوگ هایی که ماری دوسشون داره
دیالوگ های فراموش نشدنی ...
حامد: چيه برادر؟! جشن تولده. ممنوعه؟
زن بي‌حجاب نداريم. زن با حجابم نداريم
مرد بي‌غيرت نداريم. مرد با غيرتم نداريم
نوار مبتذل نداريم. ماهواره نداريم. صور قبيحه نداريم
حشيش، گرس، ترياك، ذغال خوب و رفيق ناباب نداريم
رقص، آواز، خوشي، خنده، بشكن و بالابنداز نداريم
شرمنده‌تونم هيچ چيز ممنوعه كلاً نداريم.. نداريم
مهمونيه ولي مهمون هم نداريم
جشن تولد يه بچه‌س ولي بچه هم نداريم.
(شب يلدا.كيومرث پور احمد)


قیصر: فکر کردی چی ننه؟
کسی از مردن ما ناراحت میشه؟
نه ننه... سه دفه که آفتاب بیفته لب این دیفار و سه دفه که اذون مغربو بگن،
همه یادشون میره ما کی بودیم و واسه چی مردیم، همون جوری که ما یادمون رفته
این دوره زمونه کسی حوصله قصه شنفتن نداره
(قیصر.مسعود کیمیایی)

 

وقتی که خدا داشت خوشبختی رو تقسیم می کرد
اون خدا بیامرزا منو تو کدوم سوراخی قایم کرده بودن
که حالا کارم شده گند و گه تمیز کردن اونم به اذن شازده
(نسل سوخته.ملاقلی پور)

 


هی گفتی می گیرمت
ای تف به این لغت می گیرمت
کی رو می گیری؟ چی رو می گیری؟
من اگه بخوام شوهر کنم، من می گیرمت
**اونکه شتر رو برده بالای بوم، می دونه چه جوری اونو بیاره پایین**
**به اين رستوران نمي ياد آخور داشته باشه، اون هم با اين همه يابو**
**اسلحه كه داشته باشی همه چیز ساده تر می شه**
**آقا رضای معروفی!معروفی با شیطون تو یه چاله می شاشیدی**
**ای تف تو مرده و زنده ت جلال**
**من دیگه کارای کوچیک واسه آدمای کوچیک نمی کنم**
(حکم.مسعود کیمیایی)

بانوی زیبای من!

این جمله نگاه منو به آدم ها دگرگون کرد.

خیلی بهش فکر کنین.shakkk!

به آدم ها درست نگاه کنین:

"می دونین خانم هیگینز!

فرق یک بانوی محترم با یک دختر گل فروش در این نیست که اونها چه رفتاری دارند بلکه در اینه که  چطور با اونها رفتار می کنن!

من برای پروفسور هیگینز همیشه یک دختر گل فروشم چون همیشه با من مثل یک دختر گل فروش رفتار کرده و بعد از اینم خواهد کرد!

ولی برای کلنل پیکرینگ یک بانوی محترمم چون همیشه با من مثل یک بانو رفتار خواهد کرد!"

دانلود صدا

گوینده:"مهین کسمایی"


چند روز پیش فیلم کرامول رو دیدم یک دیالوگ خیلی قشنگی داشت.

<هر کسی وارد جنگ میشه معتقده که خدا با اونه  اما خدا خودش مونده که کی طرف اونه>

از آخرین دیالوگ های مجید جوب چی (ظروف چی) در سوته دلان که تا مغز استخون می سوزه:

-: "بلا روزگاریه عاشقیٌت!"

من همیشه با ناز و نعمت شوخی کردم،شاید موقع مرگم پولدارتر از زمان تولّدم باشم.اگه پولدار نبودم شخصیّت بزرگی میشدم،به نظرم با توجّه به زیرکی و هوشم وضعم خیلی بهتر میشد...

"چارلز فاستر کین" در دوران میانسالی

http://s1.picofile.com/file/6719187122/Haji_Washington3.jpg


يكي از مونولوگ هاي درخشان حاجي :


مملکت رو تعطیل کنید دارالایتام دایر کنید، درست تره! مردم نان شب ندارند، شراب از فرانسه می آید! قحطی است ، مرض بیداد می کند ، نفوس حق النَفَس می دهند. باران رحمت از دولتی سر قبله عالم است؛ سیل و زلزله از معصیت مردم! میرغضب بیشتر داریم تا سلمانی؛ سربریدن از ختنه سهل تر ! ریخت مردم از آدمیزاد برگشته. سالک بر پیشانی همه مهر نکبت زده. چشم ها خمار از تراخم است، چهره ها تکیده از تریاک. اون چهارتا آب انبار عهد شاه عباس هم آبش کرم گذاشته. ملیجک در گلدان نقره می شاشد! چه انتظاری از این دودمان با آن سرسلسله ی اخته؟! خلق خدا به چه روزی افتاده اند از تدبیر ما! دلال، فاحشه، لوطی، یله، قاب باز، کف زن، رمال، معرکه گیر،... گدایی که خودش شغلی است!

 


لی ماروین (Lee Marvin) در نقش شیلین در کت بالو:

بشنوید (حجم بسیار پایین 94 کیلوبایت، کیفیت خوب)

ببینید (حجم 2 مگابایت، کیفیت خوب)



وقتی  می بینی یه مردی چشاشو زل می کنه

کله شو محکم رو گردنش نیگر می داره و دندوناشو مث مادیون به هم می سابه

بدونین که خیال ناجوری داره!

تا تکون بخوری بدنتو سوراخ سوراخ می کنه!

اینو بهش می گن شیشلول بند!

نه ترس سرش می شه نه چاپلوسی

چون رو زمین خدا کسی وجود نداره که یه همچین مردی ازش بترسه و واسش تعظیم بکنه

جایی وجود نداره که ازش استقبال نشه و واسه ش احترام قایل نباشن!

تمام بروبچه ها او رو می شناسن!
پاش به هر جایی که برسه، سر و صداها خود به خود می خوابه!

بهش می گن:

سام و لیک کید!

حالت چطوره کید؟

هرجا که می ره بهش بفرما می زنن و دعوتش می کنن!

هر چیز خوبی هم هرجا وجود داشته باشه اول به او تعارف می کنن!

هیشکی نمی تونه بهش دروغ بگه و دستش بندازه!

به دوستاشم کسی نمی تونه چپ نیگاه کنه!

خانومِ بالو! حالا من در خدمت شمام!

***

راستی، کسی می دونه، این صدای ارزشمندِ نقش شیلین، کدوم هنرمند ایرانیه؟ با سپاس!

... من یکی از اون کسانی ام که آرزو دارم یک بار توی سالن سینما با همون کیفیتی که مردم اون روزگار، این اثر هنرمندانه و دوبله ی ارزشمند را شنیدند، آن را ببینم و بشنوم!


آن چه به دوستان کافه هدیه می کنم، شش دقیقه از دوبله ی این فیلم با حجم 750 کیلوبایت،   از صدای یکی از دوست داشتنی ترین دوبلورهای سینماست:

بانو مهین کسمایی

این شش دقیقه، صدای بهبود یافته و برش خورده ای از دیالوگ های ایشان در گوشه گوشه ی فیلم است که بدون شک  برای تک تک شما خاطره انگیز خواهد بود!


  بانوی زیبای من، سند خورده به نام آدُری هپ برن!

  شک نیست که گوی سبقت را از همه ی بازیگران سرآمد این فیلم ربوده   است.

  سیر تکاملی شخصیت اصلی این فیلم که در گذر این طیف از دختر عامی گل فروش تا بانوی اشراف زاده، نه تنها توی ذوق نمی زند که بسیار روان و قابل قبول و دل نشین است!



اما دوبله ی فیلم سند خورده به نام بانو مهین کسمایی!

بانو، پا به پای کاراکتر اصلی فیلم پیش رفته و ذره ای در برابر نقش کم نیاورده است و این به فیلم رونق و جلایی تازه، با حس و حال ایرانی بخشیده است.

در طی این شش دقیقه، بهتر به این روند پی خواهید برد:

دریافت نمایید! 6 دقیقه، 750کیلوبایت

این فایل صوتی با نرم افزار Adobe Audition ویرایش شده و بهبود یافته!

(۱۳۹۰/۶/۲ عصر ۱۲:۵۵)کاپیتان اسکای نوشته شده: [ -> ]

ل

***

راستی، کسی می دونه، این صدای ارزشمندِ نقش شیلین، کدوم هنرمند ایرانیه؟ با سپاس!

منوچهر اسماعیلی

از فیلم به یاد ماندنی رستگاری از شاوشنگ:

رد (با بازی مورگان فریمن) : "این دیوارا یه جورایی مسخره ان. اول از اونا بدت میاد. بعدا بهشون عادت می‌کنی. بعد یه مدتی هم جوری میشه که به اونا وابسته میشی. این قانونشه..."

"اونا برای زندگی میارن اینجا و این دقیقا همون چیزیه که ازت میگیرن."

محاوره نویسی یا گفتگو نویسی روزمره

این یک مطلب بسیار شخصی است و نمی دانم چند نفر با مطلبی که مینوسیم موافقند

مدتی پیش جایی نوشتم که بهترین دیالوگهای سینمای ایران در کارهای این چهار نفر دیده می شود : علی حاتمی – مسعود کیمیایی – بهرام بیضایی و داود میرباقری  که از این بین، دیالوگهای علی حاتمی برای من و خیلی های دیگر ماندگارتر است ودر اولویت اول قرار می گیرد.

در این تاپیک هم دوستانی که دیالوگهای ماندگار سینمای ایران را قید کرده اند اکثرا دیالوگهای مرحوم حاتمی و کیمیایی را به عنوان دیالوگهای ماندگار ذکر کرده اند و من هم کاملا با نظرشان موافقم.

کلا از نظر من دیالوگ نویسان ایرانی را میتوان به 4 دسته تقسیم کرد :

1:افرادی که نامشان را در بالا ذکر کردم و کارشان دارای تشخص است و منحصر به فرد.

2:حضرات مقلد ایشان که کارشان به پای نسخه اصلشان نمیرسد و تقلیدشان هم باعث خنده است و هم باعث عصبانیت!

3:کسانی که محاوره ای می نویسند:دیالوگ هایشان به جامعه بسیار نزدیک است و جنس کارشان به واسطه صحیح و روان نوشته شدن،نه تنها احساس تکراری بودن را به شخص منتقل نمی کند بلکه حس لذت را نیز به شخص منتقل می کند

4:کسانی که حتی محاوره نویسی را نیز بلد نیستند و کارشان معجون عجیب  و غریبی است که هیچ کس از آن لذتی نمی برد ومتاسفانه حدود 90 درصد از کارهای کنونی سینمای ما جزو این دسته هستند.

می خواهم کمی در مورد دسته سوم تقسیم بندی ام بیشتر توضیح بدهم:

ما در زبان محاوره ای مان چند خصوصیت را به نمایش می گذاریم : توی حرف هم زیاد می پریم – اصطلاحات بی ادبانه در گفتگو هایمان به وفور دیده می شود . همچنین ضرب المثل و کلمات قصار را نیز در صحبتهایمان زیاد استفاده می کنیم.

مواردی که ذکر کردم خصوصیات گفتگوهایمان است و فی نفسه نه خوب است و نه بد.

در سینمای ما تعداد بسیار کمی را سراغ دارم که این موارد را در بعضی فیلمهایشان ( و نه همه شان) رعایت کرده اند و حاصل کارشان لااقل برای شخص من پذیرفتنی و بسیار دوست داشتنی است  و حتی مدعی هستم که اگر کسی بتواند با قدرت، این نوع نوع دیالوگ نویسی را در کارش اجرا کند، شایسته است بعنوان یک دیالوگ نویس برجسته از او یاد شود.

من این شاخصه را در بعضی کارهای داریوش مهرجویی – بهروز افخمی – علیرضا داوود نژاد – پیمان قاسم خانی و اصغر فرهادی دیده ام.

نمونه های که می خواهم از این نوع دیالوک نویسی بیاورم از فیلم محبوبم هامون است که مهرجویی در آن با قدرت تمام ، دیالوگ های قشری که تا حدودی مرفه است و روشنفکر، در اثر خود بیان کرده است.با این توضیح واضحات که به دلیل احتمال سانسور شدن دیالوگها، مهرجویی آن قدرها هم که در زبان محاوره ای ما جاری است، پا را از حیطه ادب بیرون نگذاشته است! اما همین میزان هم در سینمای ما جزو استثنا هاست و اکثرا در نمایش تلویزیونی فیلم حذف شدند.

زیاد پر حرفی نمیکنم و بعضی دیالوگهای نمونه را که به نظرم شاخص است را در زیر می آورم :

هامون خطاب به خودش در آینه : چیه؟ چه خبره هششششه! مرتیکه گ.....!

دبیری خطاب به هامون پس از یک دعوای مفصل با این مضمون: منم احساسات دارم. میدونم که به قلبت ر.... شده اما باید واقعیتو قبول کنی......

دعوای مفصل حمید و مهشید : مهشید :نه نه من دیگه این شررررو ورای تو رو گوش نمیکنم : در باب وصل و یگانگی و استحاله در دیگری  و با معبود یکی شدن و این مزخرفا . صد و هشتاد درجه حرفتو عملت با هم فرق میکنه. کلتو کردی تو اون کتابای لعنتی. میخوای همه خفه خون بگیرن؟ نمی تونم دیگه تحملت کنم ..........

هامون خطاب به روان پزشک مهشید : چهل و خورده ای ازم رفته ولی هنوز به هیچ جایی نرسیدم دکتر. من فکر میکردم یه گ...ی میشم ولی هیچ پخی نشدم ..... آویزونم آویزون...ما آویخته ها به کجای این شب تیره بیاویزیم قبای ژنده و کپک زده خودمون رو؟!

احوالپرسی هامون با پسر خاله اش : الو چطوری جانور؟! ..........

پسر خاله ی هامون در مورد رابطه مادر مهشید با عظیمی (خطاب به هامون) : اینا با هم رابطه غیر افلاطونی دارن الاغ!

هامون خطاب به مهشید(هنگامی که قصد کشتنش را دارد) : لاکردار! اگه بدونی هنوز چقدر دوستت دارم....

.

.

.

و همینطور دیالوگهای محاوره ای مودبانه و غیر مودبانه را در فیلم میشنوید تا آخر.

اما شاه بیت این دیالوگها برای من این درد دل هامون است با حضرت حق (با این مضمون):

خدایا!برا منم یه معجزه بفرست. شاید معجزه من یه اشاره کوچیک بیشتر نباشه.یه چرخش، یه جهش، یه اینطرفی، یه اون طرفی.....

امیدوارم که نظرات بسیارشخصی من مورد توجهتان قرار گرفته باشد و سرتان را به درد نیاورده باشم.

تا بعد.....

واژه عشق از دهان مش قاسم

- مش قاسم من میخوام یه چیزی از شما بپرسم

- بگو بابام جان

- من یک همکلاسی دارم که خیال میکند عاشق شده... اما چطور بگویم؟ ... خاطر جمع نیست ... رویش هم نمیشود از کسی بپرسد... شما میدانید آدم چطور می فهمد عاشق شده است؟

مش قاسم نزدیک بود از روی چارپایه بیفتد:

با حالتی نزدیک حیرت گفت:

- چی؟ ... چطور؟... عاشق شده؟یعنی خاطرخواه شده؟ همکلاسی تو؟

من با نگرانی فراوان پرسیدم:

- چطور مگر مش قاسم؟ خیلی خطرناک است؟

مش قاسم درحالیکه چشم به قیچی باغبانی دوخته بود با آرامش گفت:

- والله بابام جان دروغ چرا؟ تا قبر آآ... ما خودمان که خاطرخواه نشدیم... یعنی اونهم شدیم!خلاصه میدانیم چه بلائی است! خدا برای هیچ بنده ای نخواهد!خدا انشالله بحق پنج تن هیچکس را به درد و مرض خاطرخواهی دچار نکند! آدم بزرگش از عاشقی جان سالم بدر نمی برد چه برسد به بچه اش بابام جان!

پاهایم تاب تحمل بدنم را نداشت سخت ترسیده بودم...

- ولی مش قاسم این همکلاسی من که خیال میکند عاشق شده است اول میخواهد بداند راستی عاشق شده است یا نه  آنوقت اگر عاشق شده باشد یک جوری این دردش را دوا کند.

- اما بابام جان مگه خاطرخواهی به این آسانیها علاج میشه؟ بی پدر از هر درد و ناخوشی بدتره. دور از جون از حصبه و قلنج بدتره ...

با شجاعت گفتم:

- مش قاسم اینها جای خود ... اما آدم چطور می فهمد که عاشق شده است؟

- والله بابام جان... دروغ چرا؟ ... اونکه ما دیدیم اینجوری است که وقتی خاطر یکی را میخواهی... آنوقتی که نمی بینیش توی دلت پنداری یخ می بنده... وقتی می بینیش یک شوری توی این دلت بلند میشه پنداری تنور نانوائی را روشن کردند... همه چیز دنیا را ، همه مال و منال دنیا را برای اون میخواهی، پنداری حاتم طائی شدی... خلاصه آرام نمیگیری مگر اینکه آن دختر را برات شیرینی بخورند... اما اینهم هست اگه خدای نکرده اون دختر را به یکی شوهرش بدهند آنوقت دیگه واویلا... ما یک همشهری داشتیم خاطرخواه شده بود ... یک شب آن دختره را برای یکی شیرینی خوردند صبح ، آن همشهری ما زد به بیابان تا حالا که بیست سال گذشته هنوز هیچکش نفهمیده چی شده... پنداری دود شد رفت آسمان...

(از کتاب دائی جان ناپلئون نوشته ایرج پزشکزاد. دیالوگها عینا در سریالی به همین نام ساخته ناصر تقوائی از دهان مرحوم پرویز فنی زاده در نقش مش قاسم به شکلی منحصر بفرد و تکرار ناشدنی بیرون آمدند. بخشهائی که قرمز رنگند تکیه کلام مش قاسم بود چنانکه اصلی ترین تکیه کلامش روی سنگ قبر مرحوم فنی زاده نیز حک شده است : وقتی هنر بخش جدانشدنی انسان میشود)

یک سوال فنی هست که همیشه در ذهن داشتم و الان هم دارم.

مش قاسم واقعاً صدای خودشه یا دوبله شده ? قکر میکنم که صدای  هوشنگ لطیف پور باشه چون شباهت عجیبی داره و متاسفانه صدای مرحوم پرویز فنی زاده را جای دیگه نشنیده ام همیشه دوبله بوده  منوچهر اسماعیلی  یا مرحوم حسن عباسی...

(۱۳۹۰/۶/۵ صبح ۰۹:۴۹)بهزاد کازابلانکا نوشته شده: [ -> ]

یک سوال فنی هست که همیشه در ذهن داشتم و الان هم دارم

مش قاسم واقعاً صدای خودشه یا دوبله شده قکر میکنم که صدای  هوشنگ لطیف پور باشه چون شباهت عجیبی داره و متاسفانه صدای مرحوم پرویز فنی زاده را جای دیگه نشنیده ام همیشه دوبله بوده  منوچهر اسماعیلی  یا مرحوم حسن عباسی...

مومنت! ... فنی زاده در این سریال جای خودش صحبت کرده است و صدا ، صدای خود اوست. متاسفانه و علیرغم ادای احترام به هنر بازیگری وی باید گفت فنی زاده گوینده خوبی نبود. با وجودی که در هر صحنه  بازیی خاص ارائه میدهد اما تن و لحن و شدت صدایش در تمام سریال یکسان است و حالت روخوانی از روی نوشته را دارد... صدا اندکی زمخت است اما شیرینی و طنزی که در آن پنهان است بخشی از این نقیصه را جبران میکند . شاید اگر کسی چون مرحوم نوذری (با آن سابقه حیرت انگیز بجای طنازان تاریخ سینما : باب هوپ و جک لمون ) جای او صحبت میکرد امروز چیزی دیگر در تاریخ هنر ماندگار ثبت شده بود... لطیف پور در این سریال صرفا در نقش راوی ، نریشن سریال را گفته است. دقیقا بیاد ندارم اما فکر میکنم فنی زاده در تنگسیر هم جای خودش صحبت کرده باشد (در آن صحنه کوتاه و پایانی و یک بازی شاهکار که بازی بازیگر مقابلش بهروز وثوقی را به چالش می کشد)

من عاشق دیالوگ استاد منوچهر اسماعیلی در نقش آنتونیو کوئین در نقش حمزه در فیلم محمد رسول الله هستم به خصوص بخشی که از پیامبر دفاع می کنه ،فایل صوتیشو میزارم براتون و نظر بدید mmmm:

آنتونی کوئین: خیلی شجاعی....اون شجاع ترین مرد صحراست... البته در برخورد با اشخاص غیر مسلح ...

نقش دوم نمیدونم کیه : محمد یه دروغ گو

حمزه:دروغگو .. تو حتی نمی ذاری اون حرف بزنه ... دروغ کجاست ، حقیقت کجاست در حالی که اون هنوز حرفشو نزده

نقش دوم: محمد یه متقلبه

حمله حمزه به نقش دوم: بلند شو (فریاد)بلندشو منو بزن اگه جرئت داری، من به دین برادر زاده ام درومدم   و همونی رو میگم که اون میگه ... هرکسی که جرعت جنگیدن رو داره بامن بجنگه

من عاشق دیالوگ استاد منوچهر اسماعیلی در نقش آنتونیو کوئین در نقش حمزه در فیلم محمد رسول الله هستم به خصوص بخشی که از پیامبر دفاع می کنه ،فایل صوتیشو میزارم براتون و نظر بدید mmmm:

آنتونی کوئین: خیلی شجاعی....اون شجاع ترین مرد صحراست... البته در برخورد با اشخاص غیر مسلح ...

نقش دوم نمیدونم کیه : محمد یه دروغ گو

حمزه:دروغگو .. تو حتی نمی ذاری اون حرف بزنه ... دروغ کجاست ، حقیقت کجاست در حالی که اون هنوز حرفشو نزده

نقش دوم: محمد یه متقلبه

حمله حمزه به نقش دوم: بلند شو (فریاد)بلندشو منو بزن اگه جرئت داری، من به دین برادر زاده ام درومدم   و همونی رو میگم که اون میگه ... هرکسی که جرعت جنگیدن رو داره بامن بجنگه

http://www.4shared.com/folder/N1Yx61kD/_online.html

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25
آدرس های مرجع
  • تالار کافه کلاسیک: https://cafeclassic5.ir/index.php
  • :