برنامه های دهه 60 - دشمن مردم - ۱۳۸۹/۷/۳۰ صبح ۰۶:۵۶
کاشکی می شد سوار ماشین زمان بشم برگردم اون قدیم قدیما دوباره بچه بشم و از اون شادی و شور و شعف بچگیم لذت ببرم .هر روز صبحها وقتی بیدار می شدم یه حس و حال دیگه ای داشتم .برنامه ها اون زمان هنوز هم در خاطر بسیاری از مردم زنده است مثلا «دیدنی ها» از جمله محبوب ترین برنامه های آن روزها بود که با اجرای فوق العاده جلال مقامی و صدای جادویی اش میان عامه مردم جا باز کرده بود و با جمع آوری صحنه های دیدنی ماهواره ای از سراسر جهان و همچنین تولید آیتم های جذاب وطنی، یک برنامه مفرح تدارک دیده بود.موسيقي مجموعه تلويزيوني ديدنيها که با اجراي جلال مقامي از شبکه دو سيما پخش مي شد رو خیلیها هنوز بخاطر دارند. آهنگساز این موسیقی بسیار شنیدنی Joel Fajerman موسيقيدان فرانسوي است و اين آهنگ بخشی از آلبوم Inventions of Life است که براي يک مجموعه مستند تلويزيوني در مورد طبيعت ساخته شده است .
برنامه جنگ هفته» و آیتم هایی نظیر هشدارهای پلیس، آقای شهروندی و آقای گرفتار را در بین مردم جا انداخت.«جنگ هنر هفته» نیز جمعه شب ها از شبکه 2 پخش می شد و از معدود برنامه های هنری آن دوره به حساب می آمد که رخدادهای سینما و تئاتر را بازتاب می داد« مسابقه های جذابی مثل «نام ها و نشانه ها» با اجرای رضا معینی، «یک مسابقه، سی سوال» و «مسابقه و جدول» با اجرای حسین باغی و «مسابقه علمی» که از شبکه 2 پخش می شد و بار علمی قابل توجهی داشت از جمله مسابقات موفق آن دوره بودند. بعدها «مسابقه هفته» با اجرای مرحوم منوچهر نوذری هم سال ها روی آنتن رفت.
RE: برنامه های دهه 60 - پدرام - ۱۳۸۹/۸/۶ عصر ۱۲:۰۴
وقتی كه بچه بودیم (1)
پس از گذشت حدود دو دهه، «آینده» به بیان برخی از ناگفته ها و پشت پرده های كارتون های دهه شصت با ادبیات خودمانی می پردازد.
پرفسور بالتازار احتمالا دختربچه ای كه تو زیر زمین خونه ش اتم اختراع كرده بود، از پرفسور بالتازار الگو گرفته بود، یا كسی كه تعریف كرده بود، فك كرده بود پرفسور بالتازار واقعیت داره.
این پرفسور بالتازار، با یه دستگاه، از یه طرف دو قطره آب میریخت و یه دسته رو می كشید، این دستگاه هه یه كم پت پت میكرد، بعد یه دفعه از اون ور هر چی به عقل جن هم نمی رسد بیرون میومد. (دانلود موسیقی تیتراژ سریال) در تصویر نمایی از پرفسور در كنار دستگاه معروف را مشاهده می كنید
فسور در كنار دستگاه معروف را مشاهده می كنید
جنگجویان كوهستان
نصف دعواهای مدرسه از خشونتی بود كه این سریال ترویج می كرد. بچه ها شب از زیر پتو قاچاقی لینچان و هوسا نیان رو نگا می كردن، فردا تو مدرسه علیه كائوچیو(ناظم) یا مبصر(ماموران كائوچیو) قیام می كردن. البته از اونجا كه خود لینچان هم كمتر با خود كائوچیو روبرو شد، معمولا سعی میشد با ماموران كائوچیو برخورد بشه.
خدا بیامرزه لینچانو. آموزش عملی فتنه در دوران دهه شصت بود. البته اگر تحلیل گران سایت .... روی این موضوع كار كنن، شاید ریشه های جنگ نرم رو پیدا كنن. چون این سریال در دوره محمد هاشمی به ایران اومد و بعید نیست كه به هرحال برنامه ریزی شده بوده.
تو همون دوره تو انتخابات مجلس و ریاست جمهوری كه بین مردم شایع بود مهر رای باید تو شناسنامه بخوره، لینچان و كائوچیو كلی رای اونم تو ایران كسب كردن و خیلی از هم وطنای با ذوق!، جای اینكه رای سفید بندازد، اسم لینچان یا كائوچیو رو تو برگه رای می نوشتن.
كائوچیو، یه آدم متقلب بود و لینچان فرار كرد و رفت تو یه كوهستانی یه مقر ساخت و شدند جنگجویان كوهستان. نقش رابین هود رو تو چین بازی می كرد بنده خدا.
هرچی دستاورد بشری بود تو همون كوهستان اینا كشف كردن، از جمله توپ، تفنگ، موارد منفجره، نارنجك و... یه شمشیرایی هم داشتن كه جلدش نارنجی بود. خلاف ترین چهره سریال هو سا نیان، یه زنه بود كه لباس مردونه می پوشید و نصف سریال به خاطر حضور همین خانوم وسط 107 تا مرد، سانسور شد. هوسن نیان با دوتا دستش شمشیر میزد. قرار بود لینچان 108 تا ستاره جمع كنه و علیه كائوچیو كه میخواست جای امپراطورو بگیره قیام كنه. از سرنوشت هو سن نیان هیچ وقت خبر منتشر نشد.(لینك دانلود تیتراژ)
چوبین چه خیانتی شد سر این چوبین به ما! یك عمر لعنت عالم و آدم رو به برونكا و مامورای یه چشمیش حواله كردیم كه چرا این بچه گلابی سبز(یا آبی) رو اذیت می كنی. این بچه پدر مادر نداره، بچه یتیمه، واسه چی اذیتش می كنی و...
حالا بعد از این همه سال، با پیشرفت علوم و تكنولوژی تو ایران، به یاری قیلثر شكن فهمیدیم كه خیر... چوبین مادر داشته.
مادری كه هیچ وقت به ما نشون ندادن. البته خب، مادره هم مقصر بوده، واسه چی تو انظار عمومی بی حجاب و اونم با مایو ظاهر میشده كه نشه تو تلویزیون نشونش داد و دل این همه بچه رو خون كرد.
البته مادر چوبین هم دفاعیات خودشو داره، اونم وقتی كه چوبین رو می ساختن طبیعتا نمیدونسته قراره این كارتون تو جمهوری اسلامی نمایش داده بشه.
بنا بر رسالتی كه در جهت تنویر افكار عمومی داریم، صحنه هایی از لحظه دیدار چوبین و مادرش رو در اینجا با سانسور پس از سال ها نمایش میدهیم:
(تصویر بدون سانسور در بند انگشتی)
بابا لنگ دراز طبق معمول نه پدر داشت و نه مادر. جودی ابت دختر شیطون و با ذوقی بود كه از طرف یه مرد كه جودی ابت روی اون اسم «بابا لنگ دراز» رو گذاشته بود حمایت مالی می شد. آخر داستان هم البته در سیمای ما معلوم نشد و احتمالا یه جاهایی مثل همه كارتون ها سانسور شد، اما همه بچه ها فهمیدن، بابا لنگ دراز و جودی ابت قصد امر خیر داشتن....(لینك دانلود تیتراژ)
دوران نامزدی با بابا لنگ دراز
اگرچه تو اون سریال خیلی از ناگفته ها گفته نشد، اما امروز، ما در اینجا صحنه هایی از مراسم عروسی جودی ابت و بابا لنگ دارز رو برای شما منتشر می كنیم، صحنه هایی كه هیچ وقت ندیدید.
منبع: آينده نيوز
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۸/۶ عصر ۱۲:۱۲
هرچی که راجع به برنامه های دهه 60 گفته و نوشته شده , بیشتر معطوف به نیمه دوم این دهس . کاش دوستانی که یادشون میاد و حافظه خوبی دارن یکمی از برنامه های تلوزیون در سالای اوایل انقلاب بگن .
مثلا اینکه مجری های اخبار کیا بودن- چطوری بودن - مجری های برنامه کودک قبل از گیتی و الهه کی بوده - یا برنامه ها چطوری بوده - چه فیلمایی پخش می شده ؟ مثلا آیا فیلمی مث اتوبوسی بنام هوس در سال 58 از سیما پخش شده یا نه و از این جور مطالب .
حد فاصل سالای 58 تا 61 - 62 مث یه حفره سیاه می مونه که هیشوخ هیشکس راجع به برنامه های تلوزیونی اون دوره چیزی یادش نمیاد . یا اگرم میاد در حد حدس و گمانه و کلی گویی .
RE: برنامه های دهه 60 - بهزاد ستوده - ۱۳۸۹/۸/۶ عصر ۰۸:۲۹
توي اون سالها تلوزيون 7ـــــــــــــ8 ساعت در روز بيشتر برنامه نداشت كه بدون تكرار بود و بيشتر اخبار بود و سياسي كه ما نميديديم برنامه كودك شامل يك سري جنگ (jong) بود مثل "اورنگ و مهرنگ و لي لي حوضك كارتون هاي اون موقع هم يك سري از كارتون هاي معروف بود مثل عصر حجر گوريل انگوري...
بزرگان كافه مثل بانو رزا كه ريش سفيد هستند پا پيش بگذارند و از خاطرات اون دوران بگويند
RE: برنامه های دهه 60 - seyed - ۱۳۸۹/۸/۶ عصر ۱۱:۴۸
يادش بخير، کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت کرده بود نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد. يادش بخير، آخر همه فیلم ویدئوها شو ضبط میکردن. يادش بخير، بچه که بودیم می خواستیم بریم حموم باید 1 ساعت قبل بخاری تو حموم روشن میکردیم. يادش بخير، کیک می خریدیم پونزه زار. کاغذ زیرش رو هم می جویدم! يادش بخير، آسیاب بشین میشینم، آسیاب پاشو پامیشم، آسیاب بچرخ میچرخم، آسیاب پاشو،پا نمیشم؛ جوون ننه جون، پا نمیشم؛… جوونه قفل چمدون،پامیشم..آسیاب تند ترش کن، تندتر تندترش کن! يادش بخير، موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میزاشتیم رو میز که تقلب نکنیم. يادش بخير، جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان رو، فرداش همه تو مدرسه جوگیر بودیم. يادش بخير، پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن! يادش بخير، اون قایق ها رو که توش نفت میریختیم و با یه تیکه پنبه براش فتیله درست میکردیم و بعد روشنش میکردیم و میگذاشتیمش تو حوض. بعدش هم پت پت صدا میکرد و حرکت میکرد و ما هم کلی خر کیف میشدیم..!!! يادش بخير، اونجا که الان برج میلاد ساختن، جمعه ها موتورهای کراس میومدن تمرین و نمایش. عشقمون این بود که بریم اونا رو ببینیم. راستی چی شدن اینا؟ يادش بخير، این چیه این چی چیه؟ کفش نهرین بچه ها, شما هم میخواین؟ بـــــله.. يادش بخير، سریال آیینه ، دو قسمتی بود اول زن و شوهر ها بد بودند و خیلی دعوا میکردند بعد قسمت دوم : زندگی شیرین می شود بود و همه قربون صدقه هم می رفتند. یه قسمتی بود که زن و شوهر ازدواج کرده بودند همه براشون ساعت دیواری اورده بودند. بعد قسمت زندگی شیرین میشود جواد خدایاری و مهین شهابی برای زوج جوان چایی و قند و شک…ر بردند همه از حسن سلیقه این دو نفر انگشت به دهان موندند و ما باید نتیجه میگرفتیم که چایی بهترین هدیه عروسی می تونه باشه. يادش بخير، ستاره آی ستاره پولک ابر پاره، به من بگو وقتی که خواب نبودی بابامو تو ندیدی؟ دیدمش از اونجا رفت اون بالا بالاها رفت بالا پیش خدا رفت خدا که مهربونه پیش بابام میمونه گریه نمیکنم من که شاد نباشه دشمن
يادش بخير، چرخ فلکی که چرخو فلکش رو میاورد 4 تا جا بیشتر نداشت و با دست میچرخوندش. يادش بخير، همیشه کفش پاشنه بلندای مامانمونو می پوشیدیم و احساس بزرگی بهمون دست میداد. يادش بخير، چکمه پلاستیکی که مامانا از کفش ملی میخریدند پامون میکردند. يادش بخير، فیلم ویدئو که یواشکی زیرپیرهنمون قایم می کردیم؛بعدم می گفتیم کیفیتش آینه س! يادش بخير، جنازه از ویدئو راحت تر جا به جا می شد! يادش بخير، شیشه های همه خونه ها چسب ضربدری داشت. يادش بخير، تا پلیس میدیدم صدای ضبط ماشین رو کم میکردیم! يادش بخير، که چه حالی ازت گرفته می شد وقتی تعطیلات عید داشت تموم می شد و یادت می آمد پیک نوروزیت را با اون همه تکالیفی که معلمت بهت داده رو هنوز انجام ندادی واقعا که هنوزم وقتی یادم می یاد گریه ام می گیره. يادش بخير، انگشتامونو تو هم کلید میکردیم یکیشونو قایم میکردیم اینو میخوندیم: بر پاااا….بر جاااا…. کی غایبه؟ مرجاااان…دروغ نگو من اینجااام… يادش بخير، چقدر زجر آور بود شنیدن آهنگ مدرسه ها وا شده اونم صبح اول مهر. يادش بخير، به زور می بردنموم نماز،ما هم برای اینکه نریم می رفتیم تو دستشویی ها قایم می شدیم! يادش بخير، توی سریال در پناه تو وقتی بابای مریم سیلی آبداری زد به رامین چقدر خوشحال شدیم! يادش بخير، سریال روزی روزگاری که پخش میشد تیکه کلام رایج بین مردم شده بود “التماس نکن” يادش بخير، تو بلفی و لیلیبیت.. عمو دکتره همیشه مست و پاتیل بود! دماغش همیشه قرمز بود و بطری مشـروبـش دستش! يادش بخير، زنگ آخر که می شد کیف و کوله رو مینداختیم رو دوشمون و منتظر بودیم زنگ بخوره تا اولین نفری باشیم که از کلاس میدوه بیرون. يادش بخير، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی. يادش بخير، آتروپات رو که گرم میکرد. يادش بخير، سره كلاس انشاء كه میشد اگه نوشته بودیم دل تو دلمون نبود معلم صدا بزنه ولی اگه ننوشته بودیم زنگ استراحت دل درد میگرفتیم! يادش بخير، اون وقتا واسه ختنه کردن دکتر نمیرفتیم که…یه دونه اوستا کار میومد با یه قیچی! يادش بخير، یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود. يادش بخير، بازی اسم فامیل. میوه:ریواس. غذا:ریواس پلو…..! يادش بخير، دبستان كه بودیم معلم بهداشت یه ساعتایی می اومد با مدادامون لای موهامونو نگاه می كرد. يادش بخير، دخترا وقتی دامن می پوشیدن... مامانا مرتب تذکر می دادن: درست بشین دختر!! يادش بخير، روی فیلمای عروسی، موقعی که دوماد داشت حلقه رو توی انگشت عروس می کرد؛ آهنگ یه حلقه طلایی معین و می ذاشتن. يادش بخير، قبل از شروع برنامه یه مجری میومد اولش شعر می خوند بعد هم برنامه ها رو پشت سر هم اعلام می کرد…آخرشم می گفت شما رو به دیدن برنامه ی فلان دعوت می کنم.. يادش بخير، تو فیلم سازدهنی مرده با دوچرخه توکوچه ها دور میزدو میخوند:دِریااااااا موجه کا کا.. دِریا موجه. يادش بخير، تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیر میز. يادش بخير، این آواز مُد شده بود پسرا تو کوچه میخوندن: آآآآآی نسیم سحری صبر کن، مارا با خود ببر از کوچه ها،آآآی… يادش بخير، سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ يادش بخير، مراد برقی عاشق محبوبه بود، وقتی سریال مراد برقی شروع میشد پرنده تو خیابونها پر نمیزد. يادش بخير، نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد.
پدر داشت روزنامه می خواند پسر که حوصله اش سر رفته بود پیش پدرش رفت و گفت : پدر بیا بازی کنیم پدر که بی حوصله بود چند تکه از روزنامه که عکس نقشه دنیا بود تکه تکه کرد و به پسرش داد و گفت برو درستش کن . پسر هم رفت و بعد از مدتی عکس را به پدرش داد. پدر دید پسرش نقشه جهان رو کاملاً درست جمع کرده از او پرسید که نقشه جهان رو …از کجا یاد گرفتی؟ پسر گفت : من عکس اون آدم پشت صفحه رو درست کردم . وقتی آدمها درست بشن دنیا هم درست میشه!
انگار آدماي قديم درست تر از آدماي حالا بودن
RE: برنامه های دهه 60 - منصور - ۱۳۸۹/۸/۷ صبح ۱۲:۵۸
گاهی وقتی به سالهای دهه 60 می اندیشی غلغله ای عجیب ذهنت را پرمیکند. آنروزها تلویزیون ایران 2 کانال بیشتر نداشت (اول و دوم) . برنامه های کانال اول از ساعت 4 بعد از ظهر با نشان دادن چند عکس تحت عنوان برنامه ی " گمشدگان" آغاز میشد... عکسی که می بینید متعلق به خانم/آقای ... می باشد. نامبرده از دو/سه/چهار/پنج ماه قبل از منزل خارج و تاکنون مراجعت ننموده است. از کسانی که از وی اطلاعی دارند خواهشمند است با شماره تلفن... تماس حاصل نمایند... ساعت 4 و نیم نوبت اخبار بود. اخبار استان. هراستانی اخبار خود را در آن ساعت پخش میکرد. تهران رنگی بود اما 15 استان دیگر اکثرا سیاه و سفید. امنکانات فنی آنها در حدی نبود که دوربینهای رنگی داشته باشند...ساعت 5 عصر که میشد نوبت ، نوبت برنامه های کودک و نوجوان بود. حضور مجری لازم بود. 2 مجری خانم ، پای ثابت برنامه بودند: رضائی و خامنه. هردو شبیه هم. اما بعدها بچه ها فهمیدند رضائی لاغرتر و کوتاه تر است و خامنه پرتر و قد بلند تر... پخش نقاشی کودکان (و گاهی نوجوانانی که برای برنامه نقاشی می فرستادند) در انتهای برنامه حتما باید می بود. گاهی بین آنهمه نقاشی ، نقاشهای فوق العاده ای هم میشد دید که نشان از استعداد پدر و مادرهایشان داشت که به اسم کودک یا نوجوان خود یک نیم روز وقت خود را صرف کشیدن نقاشی میکردند! ساعت 8 شب اخبار سراسری پخش میشد.الحق و والانصاف که اخبارگویان بزرگی داشت تلویزیون که همگی یا رفتند یا کنار کشیدند. 8 سال بعد یک جوان بنام حیاتی زیر دست چنین اخبارگویانی تربیت شد که امروزه ریاست گویندگان خبر سیما در دستان اوست. از ابتدا تا آنتهای اخبار یک نفر باید تمام خبرها را میخواند که پدر صاحب بچه درمی آمد. گاهی میشد کف کنار لبهای گوینده را دید که از فرط لب زدن به حد اشباع می رسید... خبر که تمام میشد هر شب برنامه خاصی پخش میشد. مثلا چهارشنبه ها ابتدا برنامه ایران در جنگ بود (که مستند روایت فتح به مرور در این برنامه پخش میشد) و پس از آن یک فیلم سینمائی. حضور مجری از ساعت 4 بعد از ظهر تا 12 شب که برنامه ها تمام میشد ردخور نداشت. بین برنامه ها حتما باید حاضر میشد و نام برنامه را اعلام میکرد. اگر حاضر نبود گل و بلبل پخش میشد تا خود را آماده حضور در جلوی دوربین کند... سه شنبه ها سیمای اقتصاد ما پخش میشد و حضور طنازان حرفه ای اقتصادی نظیر مرحوم احمد مندوب هاشمی(که از گویندگان حر فه ای دوبله هم بود) ، شاپور شهیدی ( که اینروزها ایران را به فرهنگ فروخته است و آنسوی آبها پول پارو میکند و نقش پدر قندعلی را بازی میکرد و دائم می گفت قندعلی بابا...) ، محمد شیری که پس از سالها او را در برره دیدیم، نیاز سلیمی ( که اصولا قیافه ای فتوژنیک برای طنز داشت) ، بهروز مقدم (که امروزه آب شده است و توی زمین فرو رفته است) ،عباس محبوب(با آن سر کچل و صدای نخراشیده اما دلی مهربان) ، و ... گاهی سریالهایی هم در این گیرودار با حضور این جمع تولید میشد که مشهورترینشان نفت شهر و چمدان و شبکه روستای کارآباد بود. همه را محمد رضا پاسدار کارگردانی میکرد . نمایشها فوق العاده بودند و امثال مهران مدیری باید یکبار دیگر آن نمایشها را ببینند تا قهوه تلخ را طنز ننامند
شبهای دیگر سریالهای مختلف پخش میشد. ازسریهای آئینه عبرت (ساخته علی نقی لو و محسن شاهمحمدی با حضور محمود دینی در نقش علی و جواد گلپایگانی در نقش آتقی) بگیرید تا سریالهای مثل آئینه و اقربخیر و افسانه سلطان و شبان و حکایت مسافر گمنام و پخش مجدد دلیران تنگستان (که سریالی مربوط به پیش از انقلاب بود) و سایه همسایه و مثل آباد و ماجراهای آقای دوستی و ... جمعه ها برنامه کودک ساعت2 تا 4 پخش میشد و 4، نوبت فیلم سینمائی بود. هفته ای 2 فیلم سینمائی (یکی چهارشنبه و یکی جمعه که البته بعدها اکبر عالمی برنامه ای ساخت تحت عنوان هنر هفتم و به بهانه این برنامه شبهای جمعه هم میشد فیلم نگاه کرد). گاهی سریالهای سنگین تلویزیون در ساعت پخش فیلم سینمائی روز جمعه نشان داده میشد. سریالهای مانند پائیز صحرا یا هزاردستان... در این بین تله تئاترهای فوق العاده ای پخش میشد... از دکتر فاستوس ساخته ایرج راد (با حضور مرحومه جمیله شیخی و پرویز پور حسینی) بگیرید تا سوزنبانان ساخته داریوش مودبیان با حضور خود وی و علی نصیریان و یا یکی از این روزها ساخته فریدون فرهودی با حضور داود رشیدی (که رئیس جمهور مملکتی خیالی بود بنام دمولند که در جدال لفظی با کشور ایندولند بود)
کانال 2 هم که برنامه هایش از ساعت 7 شب با اخبار علمی،فرهنگی،هنری آغاز میشد و اکثرا مستندهای علمی نشان میداد. برنامه های هردو کانال با سرود جمهوری اسلامی (شد جمهوری اسلامی بپا/که هم دین دهد هم دنیا به ما... سروده ی مرحوم ابوالقاسم حالت) و آرم صدا و سیما آغاز میشد و به همان شکل در انتهای شب پایان می پذیرفت.
مسابقه نامها و نشانه ها (با اجرای رضا معینی که از نظر من برترین مسابقه تلویزیون پس از انقلاب است و نزدیک به 8 سال پخش آن ادامه یافت) ، مسابقه ی یک مسابقه سی سوال (با اجرای حسین باغی ) ، مسابقه جدول (با اجرای بسیار مسلط و استادانه ی مرحوم کمال الحق سلامی) ، مسابقه علمی ، مسابقه هفته (با اجرای مسلط مرحوم منوچهر نوذری) از مسابقات بسیار خوب سیما بودند که هرگز مشابهی برای آنها ساخته نشد .
رضا معینی
آنروزها گزارشگر بزرگ فوتبال مجید وارث پایه برنامه ای ورزشی را در کانال اول در شبهای یکشنبه گذاشت که نامش را ورزش و مردم نامیدند. حضور خود وی در چند برنامه اول نوید برنامه ای فوق العاده را میداد. گاهی وسط برنامه تکه های نمایشی ورزشی هم بشکل طنز پخش میشد... کوچ وارث به استرالیا و سپردن سکان برنامه بدست بهرام شفیع جوان اندکی از کیفیت برنامه کاست اما استمرار این برنامه (که در کنار برنامه گزارش هفتگی با مضمون سیاست از قدیمی ترین برنامه های پس از انقلاب سیماست که نزدیک به 30 سال از قدمت آن میگذرد) قابل ستایش است. گزارش ورزشی شبکه 2 با حضور مجریان متعدد، دیگر برنامه ورزشی تلویزیون بود. گزارشهای جهانگیر کوثری برای مسابقات باشگاهی انگلستان و ایتالیا فوق العاده بودند. کوثری که کار گزارش را از مجید وارث و بهمنش آموخته بود کار گزارشگری را از اوایل دهه 1970 شروع کرد و امروزه رغبتی به گزارش ندارد
سریالهای خارجی هرچه بود از سریالهای امروزی بهتر بود. سوئینی ، فونتامارا، تاکدا شینگن ، عزالدین قسام(با آن موسیقی کوبنده) ، جزیره اسرار آمیز (با حضور عمر شریف) ،راه قدس و ... سریال لاباراکا(با شرکت آلوارو دولوناست در نقش باتیسته و گویندگی محشر ایرج رضائی) شاید در خاطر بسیاری از سریال دوستان مانده باشد. خانواده ی مردی تازه وارد توسط فردی بنام پیمنتو تهدید میشود و صبوری باتیسته کاری از پیش نمی برد ... در نهایت باتیسته دست به اسلحه می برد... فریادهای رضائی در آخرین قسمت سریال که دائم داد میزد پیمنتو بیا بیرون انتقامی سخت را حکایت میکرد...
آنروزها برنامه های کودک حال و هوائی دیگر داشت. مرحوم مهین دیهیم در برنامه ای تحت عنوان قصه های مادر بزرگ چنان قصه می گفت که هرکودکی را از خود بیخود میکرد. سماوری که پیشش بود و آن استکان ها و قوری ...
یا آن سریال باغ گلها و خپل یا آن یکی که دائم جعفری به ترخون اخم می کرد و شیوید به دیگری ... با گویندگی بسیار بالنده هوشنگ لطیف پور و قصه هائی بسیار آموزنده که حتی در کتابهای امروزی کودک نیز ردی از آن اموزه های اخلاقی نیست
حکایت باز مدرسم دیر شد به مدد بازیهای خیره کننده اکبر عبدی (این ستاره تازه وارد آن زمان و مرحومان مهین شهابی و اسماعیل داورفر) جایگاهی خاص در ذهن همه دوستان دارد
قصه پدربزرگ و فسقلی با اجرای بسیار پرتوان مرحوم مهدی آژیر حکایت مهارت نیست حکایت دل است. مهارتی که بر دل می نشست
محله بروبیا و محله بهداشت را مرحوم رضا ژیان به کودکان و نوجوانان هدیه کرد. هدیه های او ارزشمند بودند حتی هدیه هائی چون سریال بی نظیر مثل آبادش به بزرگسالان (... تا مرا دم و تو را پسر یادست/ دوستی من و تو بر باد است... قسمتی که آتیلا پسیانی دم مار را به طمع گنج با تبر قطع میکند و مار او را می گزد و بعدها پدر آن پسر تقاضای دوستی مجدد با مار را میکند که مار آنگونه پاسخ میدهد)
و دیگر برنامه ها و کارتونها که یاد آنها یادآوری دورانی خاص از عمر همه ماست
RE: برنامه های دهه 60 - بهزاد ستوده - ۱۳۸۹/۸/۷ صبح ۰۹:۲۶
. انگار آدماي قديم درست تر از آدماي حالا بودن
يادش بخير: زمان ما پيك نوروزي نبود بايدتوي يه دفتر 40 يا 60 برگ تموم كتاب فارسي را خوش خط رونويسي مي كرديم
يادش بخير ، روزهاي تعطيل ويديو با چند تا فيلم كرايه مي كرديم خودمون را خفه مي كرديم يك فيلم زبان اصلي را شونصد دفعه ميديديم
يادش بخير، باكيف مدرسه فيلم جابجا مي كرديم كه كسي بهمون شك نكنه
يادش بخير، زورو بازي مي كرديم هركي چاق تر از بقيه بود گروهبان گارسيا مي شد
يادش بخير، سريال طبل توخالي يك عده شاه دوست مي خواستند يك هنرپيشه شبيه شاه(ناصر گيتي جاه) را به ملت قالب كنند
يادش بخير ، شاگرد زرنگ هاي مدرسه عضو پيشاهنگي بودند
يادش بخير، ابتدايي تغذيه رايگان داشتيم
يادش بخير ، دوره داشتيم هرچند وقت يكبار ازطرف مدرسه مي رفتيم سينما
يادش بخير، مسابقه مي گذاشتيم هركي زودتر غذايش رو تموم مي كرد مي گفت من شاه شدم
يادش بخير ، موتور گازي ، دوچرخه ياماها ماشين پدالي...
يادش بخير ، يك كلكسون از ماسك مقوايي صورت از شخصيتهاي معروف كارتوني و تلوزيوني داشتيم (زورو پسرشجاع هاچ زنبور عسل بنر...)
يادش بخير، لباس زورو و شمشير و سازو برگش فقط هزار تومن بود اما خيلي گرون بود رنگ مشكي پسرونه بود رنگ قرمز دخترونه
يادش بخير ، تيرو كمون سيمي روي پاي لخت خيلي مي چسبيد عجب دردي داشت
يادش بخير، از اينطرف خيابون كه پياده مي رفتيم يك جنس مخالف هم از اون طرف خيابون ميرفت كميته ما را به جرم رابطه نامشروع جلب مي كرد
يادش بخير ، چقدر نوار قصه مي خريديم چهل و هشت داستان تقديم مي كند
يادش بخير ، سر كلاس ناقافل معلم بهمون جايزه مي داد مي رفتيم خونه با زوق و شوق مي ديم مادر خبر دارد اما نمي فهميديم خودش برامون جايزه خريده امروز اومده داده به معلم
يادش بخير، توي دعوا وقتي كم مياورديم بطرف مي گفتيم برو ...تو كه بابات ساواكيه طرف هم از ترس پا به فرار مي گذاشت
يادش بخير ، ملت شعار مي دادند جاويد شاه ما بچه بوديم شعار مي داديم شاشيد شاه
RE: برنامه های دهه 60 - jodiabut - ۱۳۸۹/۸/۹ صبح ۱۲:۳۸
یادش بخیر
هروقت داداشم میومد دم مدرسه دنبالم توراه نوشابه وکیک گردا که وسطشون سوراخ بود می خوردیم بعدشم من دل درد می گرفتم وداداشم التماس می کرد که به مامان نگم که بد دعوامی شد.
واقعا یادش بخیر هر چند یادآوریشون خیلی قشنگه اما یه خورده دلم از یاد آوریشون می گیره.
راستی اینو می خواستم بگم برنامه ای به نام بچه های دیروز پنج شنبه شبها از شبکه 5 پخش می شه به ام بچه های دیروز مجریشون هم خانم خامنه ای هستند .دیدنش یادآوری اون قدیماست.
بچه های دیروز یادتون نره ببینیدش حدود ساعت 10شب
RE: برنامه های دهه 60 - رزا - ۱۳۸۹/۸/۹ عصر ۰۶:۲۹
با تشکر از دوستان عزیز که این پست قشنگ رو انقدر پربار و زیبا نوشته اند.
از خاطرات تلویزیونی دهه شصت پخش آرم آژیر خطر با آن صدای وحشتناک و علامتهایی شبیه کرم در حالت وضعیت سفید و قرمز اشاره کرد و اینکه همیشه در حال قطع برنامه ها نوشته ای بنام :"دنباله برنامه تا چند لحظه بعد" پخش میشد و بیشترین علت قطع برنامه ها بخاطر عقب یا جلو افتادن صدا و تصویر نسبت به هم بود که بدجوری اعصاب خوردکن میشد.
فیلمها و سریالهای ژاپنی در دهه شصت جزو برنامه های روتین صدا و سیما بودند..متاسفانه از فیلمهای ژاپنی بسیار میترسیدم..نمیدونم چرا؟ شاید بخاطر اینکه نمیتونستم با شخصیتهای خشن و سامورائی ارتباط برقرار کنم. ولی بعدها دیدم که مهمترین آثار سینمائی ژاپن در دهه شصت به نمایش در آمده و علی الخصوص از سینماگر صاحب سبک آکیرا کوروساوا فیلمهای زیادی نشون داده شده.
سریالهای اشین و هانیکو و از سرزمین شمالی در این دوران جریانساز بودند.
از بین این سریالها درام از سرزمین شمالی برام مفهوم خاصی داشت با آن موسیقی زیبا و برف و طبیعتگرائی و .....
درباره مجموعه تلويزيوني از سرزمين شمالي (برگرفته از قاب کوچک - جام جم - نویسنده : فرانک فراهانی جم )
كلبهاي در چمنزار به سبك ژاپنيها
از سرزمين شمالي يكي از مجموعههاي تلويزيوني مورد علاقه ژاپنيها است كه از شبكه تلويزيوني فوجي در كشور ژاپن به روي آنتن رفته است. نام اصلي اين سريال در زبان ژاپنيKita no kuni kara است كه ترجمه لغت به لغت آن در زبان فارسي، از سرزمين شمالي است. اگر چه بسياري بر اين باورند كه داستان مجموعه، همان داستان مجموعه تلويزيوني كلبهاي در چمنزار، ساخته ميشل لانردن آمريكايي است كه به سبك ژاپني ساخته شده است اما بايد پذيرفت كه شخصيت ساده و بيتكلف پدر در اين مجموعه از هيچنظر با پدري با اراده و آرمانگرا كه در مجموعه تلويزيوني كلبهاي در چمنزار نقش اصلي داستان را برعهده دارد، شباهت ندارد. جالب است بدانيد كه حدود پنج سال پيش از يك ميليون مخاطب مجموعههاي تلويزيوني در كشور ژاپن، درباره اين كه علاقهمند به پخش مجدد كدام مجموعه تلويزيوني هستند، نظرسنجي شد و از سرزمين شمالي به عنوان يكي از مجموعههاي تلويزيوني پرطرفدار انتخاب شد. اين مجموعه در ابتدا به عنوان يك مجموعه تلويزيوني هفتگي يك ساعته از اكتبر سال 1981 تا مارس 1982 به روي آنتن رفت. از آن زمان تاكنون 6فصل ديگر از اين مجموعه ساخته شده است كه در ادامه تلاش اعضاي اين خانواده براي ادامه زندگي در هوكايدو و همچنين مسير زندگي اين دو كودك يعني جان و هوتارو را در نوجواني و جواني به تصوير ميكشد.
مخاطبان آنچنان با اين مجموعه مانوس شدهاند و شخصيتها را در ذهنشان ثبت كردهاند كه تصور ميكنند مجموعه تلويزيوني از سرزمين شمالي يك مجموعه مستند تلويزيوني درباره داستاني واقعي است. بسياري از مخاطبان با ارسال نامههايي به شبكه تلويزيوني فوجي خواستار ساخت ادامه اين مجموعه تلويزيوني شدهاند. آنها ميگويند، احساس ميكنند جان و هوتارو فرزندان آنها هستند و به همين دليل هميشه در انتظار پخش سري جديدي از اين مجموعه هستند تا بتوانند از حال فرزندانشان با خبر شوند. شايد بتوان يكي از عوامل موفقيت از سرزمين شمالي بينظير بودن يك مجموعه تلويزيوني در به تصوير كشيدن يك دوره زماني 18 ساله از يك زندگي خانوادگي باشد.
داستان با معرفي گورو و دو فرزندش آغاز ميشود. گورو از همسرش ريكو جدا ميشود و همراه فرزندانش جان و هوتارو از توكيو، زادگاهش هوكايدو در فورانو نقل مكان ميكند. آنها در زندگي جديدشان از يك سو با سكونت در منطقهاي كه به هيچگونه امكاناتي مانند آب، برق و گاز دسترسي ندارند و از سوي ديگر دوري از مادرشان بايد مشكلات بسيار زيادي را پشت سر بگذرانند. اگر چه در ابتدا آنها در مقابل تصميم پدر براي زندگي در اين منطقه روستايي دور افتاده مقاومت ميكنند اما با گذشت زمان بتدريج به اين شرايط عادت ميكنند. اين در حالي است كه گورو نيز سخت در تلاش است تا با امكانات اندكي كه در اختيار دارد زندگي خوبي را براي فرزندانش آماده سازد. او با استفاده از تواناييها و مهارتهاي خود يك توربين بادي ميسازد و از آن براي توليد جريان برق استفاده ميكند كه اين كار او علاوه بر اين كه سبب شگفتي فرزندان ميشود، آنها را به ادامه زندگي در كنار پدر اميدوار ميسازد.
داستان از چه قرار است
استقبال از پخش سري اول اين مجموعه سبب شد، شبكه تلويزيوني فوجي، در ادامه داستان زندگي جان و هوتارو را در سالهاي تحصيل، دوران جواني، ازدواج و در جريان مواجه شدن با موانع و نااميديهاي زندگي در دوران بزرگسالي همچنان كه از حمايتهاي معنوي پدري سختكوش برخوردارند، در 6 فصل ديگر از اين مجموعه تلويزيوني به تصوير كشيده و مخاطبان را تا 18 سال با خود همراه سازد. جالب است بدانيد كه از سرزمين شمالي در ميان ژاپنيها به چنان محبوبيتي دست يافت كه متن فصل هفتم اين مجموعه تلويزيوني كه توسط سوكوراموتو نوشته شده است تنها يك ماه پس از چاپ و انتشار توانست در فهرست 10 كتاب پرفروش كشور ژاپن قرار گيرد.
در اولين فصل اين مجموعه تلويزيوني به نام زمستان كه در سال 1981 پخش شد، گورو پس از اين كه بنا به درخواست ميدوري، يكي از دوستان قديمياش، نگهداري از فرزند او را برعهده ميگيرد، ناخواسته زير بار يك بدهي 7 ميليون يني ميرود. شوكوچي، پسر ميدوري پس از مدت كوتاهي از زندگي با اين خانواده با جان صميمي ميشود و اين دو اتفاقات خوشايند و ناگوار متعددي را در كنار هم تجربه ميكنند. در فصل بعدي اين مجموعه به نام تابستان كه در سال 1984 ميلادي روي آنتن رفت، جان و شوكيچي در نتيجه ايجاد آتشسوزي و ترس و وحشت از ارتكاب اين اشتباه، خانهاي را كه گورو به زحمت آن را ساخته بود در آتش ميسوزانند و دردسرهايي را براي خانواده به وجود ميآورند. فصل سوم مجموعه تلويزيوني از سرزمين شمالي، اولين عشق نام گرفت كه پخش آن از شبكه تلويزيوني فوجي از سال 1987 آغاز شد. فصل سوم از اينجا آغاز ميشود كه جان كه دانشآموز سال سوم متوسطه است به يكي از دختران همكلاسياش علاقهمند ميشود آنها با هم قرار ميگذارند كه تحصيلات خود در دوره دبيرستان را با هم و به صورت پاره وقت در مدرسهاي در شهر توكيو ادامه دهند، اما بعد از اين كه جان از طريق يكي از دوستانش از موضوعي درباره او مطلع ميشود، به تنهايي عازم توكيو شده و سعي ميكند او را براي هميشه فراموش كند. نظرسنجيهاي انجام شده پس از پخش قسمتهاي اول فصل سوم اين مجموعه تلويزيوني حاكي از آن بود كه سري جديد از سرزمين شمالي با به تصوير كشيدن دوران جواني جان و هوتارو توانست طيف جديدي از مخاطبان را با خود همراه سازد. استقبال عمومي از پخش ادامه اين مجموعه زمينه مناسبي را براي ساخت سري چهارم آن به وجود آورد و در نتيجه فصل چهارم با عنوان بازگشت به خانه در سال 1989 ميلادي به روي آنتن رفت كه هوتارو محور اصلي داستان آن را در دست داشت.
او در حال گذراندن دوره آموزش پرستاري در بيمارستاني در هوكايدو است و در عين حال به صورت پارهوقت دوره آموزشي دبيرستان را نيز ميگذراند. جان پس از بازگشت به توكيو براي نخستينبار به هوكايدو آمده است. اگرچه گورو ميداند كه پسرش جان، در اين سالها كه دور از خانه بوده است با مشكلات بسياري مواجه شده و مرتكب اشتباهات بزرگي شده است، اما همچنان به گرمي از او استقبال ميكند. در فصل بعدي مجموعه تلويزيوني از سرزمين شمالي كه در سال 1992 در كشور ژاپن به روي آنتن رفت گورو از زندگي در فورانو، احساس تنهايي و دلتنگي ميكند. هوتارو همچنان دوره آموزش پرستاري را در دانشگاهي در آساهايكاوا ميگذراند و جان نيز در توكيو مشغول كار شده است. اگرچه هوتارو ميداند كه پدرش منتظر بازگشت او به خانه است، اما برخلاف خواسته پدر عمل ميكند. جان نيز دوباره مرتكب اشتباهي ميشود كه پدرش به ناچار تمام دارايي خود را به عنوان غرامت و در جبران اشتباه او پرداخت ميكند.
در فصل بعدي كه پخش آن از سال 1995 آغاز شد، جان به فورانو بازميگردد و به صورت موقت به عنوان متصدي جمعآوري زبالهها با يك شوراي محلي همكاري ميكند. هوتارو نيز در محل كارش به يك پزشك 42 ساله علاقهمند ميشود. آنها تصميم ميگيرند زندگي مشتركي را با هم آغاز كنند و به همين دليل راهي روستاي كوچكي در حومه شهر ميشوند. اين در حالي است كه گورو پس از اينكه مطلع ميشود اين پزشك پيش از اين ازدواج كرده است، به ديدن هوتارو و همسرش ميرود تا آنها را از ادامه زندگي مشترك منصرف كند. نتايج بررسيها و نظرسنجيهاي انجام شده در ميان مخاطبان نشان داده است كه فصل ششم اين مجموعه بيشترين تعداد مخاطبان را داشته است.
پاياني خوش براي آغازي غمانگيز
در آخرين فصل از مجموعه تلويزيوني از سرزمين شمالي، هوتارو در زندگي به بنبست رسيده است او پس از جدا شدن از همسرش متوجه ميشود كه باردار است. به همين علت از سوتا كه يكي از همسايگان قديمي آنها در فورانو بوده است تقاضاي كمك ميكند و از او ميخواهد به او مقداري پول قرض دهد. سوتا نيز بدون اينكه گورو و جان را از اين ماجرا مطلع كند، مقدمات ازدواج او را با مردي كه از 15 سال پيش به هوتارو علاقهمند بوده است، فراهم ميكند. در اين مدت زمان 18 ساله از آغاز پخش مجموعه تلويزيوني از سرزمين شمالي توموكونا كاميما كه نقش هوتارو را ايفا ميكند، در زندگي واقعياش، تشكيل خانواده داده و باردار است. اين در حالي است كه هيچ يك از عوامل و دستاندركاران ساخت اين مجموعه تا پايان فيلمبرداري از باردار بودن هوتارو مطلع نميشوند و او همچنان عليرغم مشكلات با جديت به فعاليت و همكاري خود با اين گروه ادامه ميدهد. حال پس از گذشت 18 سال، جان و هوتارو بايد مسووليت سرپرستي و نگهداري از پدر را برعهده گيرند. به گفته تاناكا، هنرپيشه نقش گورو، جامعه ژاپن به طور مداوم در حال تغيير و تحولاتي است كه ميتواند نقش مهمي در به خطر انداختن سلامت جامعه داشته باشد. از سرزمين شمالي مجموعه تلويزيوني بينظيري است كه توانسته است جريانات و اتفاقات زندگي واقعي مردم ژاپن را در قالب سختي و مشقات زندگي خانوادگي، خانواده گورو به تصوير كشد. كوراموتو نويسنده اين مجموعه تلويزيوني كه خودش نيز ساكن فورانو است، بر اين باور است كه از سرزمين شمالي داستان حقايقي است كه هوكايدو از گذشته با آن مواجه بوده و همچنان پس از گذشت 18 سال از آن زمان، اهالي اين منطقه همچنان بايد براي ادامه زندگي با چنين مشكلاتي دست و پنجه نرم كرده و آنها را از ميان بردارند. در آخرين فصل اين مجموعه تلويزيوني گورو كه زندگياش را وقف فرزندانش كرده است، رفته رفته مسووليتهايي را كه در جريان زندگي برعهده داشته است به جان و هوتارو واگذار كرده و سكان زندگي را به دست آنها ميسپارد تا از اين پس آنها به جاي پدر سختيها و موانع زندگي را پشتسر گذاشته و مسير زندگي آينده را براي خود هموار سازند. اين مجموعه تلويزيوني تاكنون توانسته است جوايز بيشماري همچون جايزه چهاردهمين جشنواره سالانه تلويزيوني در سال 1981، نوزدهمين جايزه جشنواره گلكسي (Galaxy )، جايزه ويژه انجمن تهيهكنندگان مجموعههاي تلويزيوني كشور ژاپن و جايزه ادبي ياماتو را از آن خود سازد.
يامادا تهيهكننده اين مجموعه تلويزيوني نيز اظهار اميدواري ميكند كه پخش اين مجموعه توانسته باشد زمينه مناسبي را براي ورود جوانان و نوجوانان به عرصههاي كار و تلاش در سطح جامعه فراهم كند.
جا داره از دوبلورهای این سریال هم یادی کنیم که با وجود گذشت این همه سال و با وجود سختیهای زیاد در دوبله فیلمهای ژاپنی اثر قابل قبولی رو ارائه کرده اند.
جون.......خانوم گورانی
هوتارو.......ناهید امیریان
پدر.......حسین معمار زاده
مادر......شهلا ناظریان
خاله یوکیکو.......مینو غزنوی
سایت مخصوص سریال و دانلود موسیقی:
http://www.ipc-tokai.or.jp/~hiroaki/kitanokunikara.htm
http://www.kita.gr.jp/index.shtml
http://recital.blogfa.com/post-208.aspx
RE: برنامه های دهه 60 - پدرام - ۱۳۸۹/۸/۹ عصر ۰۷:۲۳
وقتی كه بچه بودیم (2)
نظر به استقبال پرشور مخاطبان محترم. گروه اجتماعی «آینده نیوز»، در ادامه سری افشای پشت پرده مسائل كارتون های كودكی، این بار با عنایت به نظرات كاربران محترم و توجه به دغدغه های ایشان، بار دیگر دست به افشای بخش دیگری از تاریخ كارتونی دوران گذشته (با همان زبان طنز و عامیانه) می زند.
سرندیپیتی و معمای خانوم لورا
تعداد زیادی از كاربران محترم، درخواست كرده بودند تا در مورد شخصیت مرموز خانوم لورا براشون توضیحاتی رو ارایه بدیم.
اول ماجرا، اسم كارتون رو عوض كردند. اسم اصلی كارتون " داستان های سرندیپیتی: دوستان در جزیره پیور" بوده كه به ما گفتن جزیره ناشناخته.
ما كودكان سابق هم در یك نافرمانی مدنی آشكار، عمرا یك بار هم نگفتیم "داستان های جزیره ناشناخته" همیشه گفتیم سرندپیتی.
حالا ماجرا چی بود. یه پسره بود كه در تمام طول كارتون، بی لباس می گشت(البته قبلا لباس داشت، پدر مادر داشت) این آقا پسر تو یه حادثه كشتی مادر پدرش غرق شد، خودش رو یه دایناسور به اسم سرندیپیتی نجات داد. سرندپیتی شخصیت اصلی داستان بود.
هیچ وقت هم معلوم نشد، اون برگای سبز پشت سرندپیتی چی بودن!
یه ناخدا هم بود كه می خواست جزیره ناشناخته رو پیدا كنه كه كل داستان دور این محور بود كه ناخدا میخواست بیاد برسه، سرندیپیتی و اون پسره با رهنمودهای خانوم لورا، مانع می شدن.
از اینجا به بعد خانوم لورا شخصیتش موضوعیت پیدا می كنه.
نقش كلیدی در نجات جزیره داشت.باید در مورد خانوم لورا بگیم كه ایشون تو كارتون صدا و سیمای ما دیده نمی شدند و در واقع وجود داشتند، اما مثل سایر اسلاف خودشون، به خاطر نوع پوشش هرگز ما چشممون به جمال ایشون روشن نشده.
این خانوم كه البته به لحاظ ویژگی های جغرافیایی منطقه محل سكونت، فقر پارچه و... لباس زیاد تنشون نمی كردن، طبیعتا در صداوسیمای ما هم جایی نداشتند.
اما برای رفع دغدغه كاربران محترم، این خانوم رو برای اولین بار، با رعایت مسائل ناموسی به نمایش می گذاریم، باشد كه بخش عمده دغدغه های شما عزیزان برطرف شود.
تصاویر سایر هنرمندان و نقش آفرینان این سریال را در اینجا مشاهده می كنید:
فوتبالیستها
یك عمر كارتونای ژاپونی تو حلقوم این خلق كردن و یك نفر آدم عاقل نگفت كه تو ژاپن، سوباسا و كاكروی ژاپنی، چطور چشاشون نصف صورتشونو گرفته بوده؟
از اونجا كه تو منطقه شرق آسیا، اصولا همه چیز با روحیه حماسی دنبال میشه، كارتون فوتبالیست ها برای ما تفاوت چندانی با سریال لیانشامپو(یا جنگجویان كوهستان) نداشت. فقط اونا دستشون شمشیر داشتن، اینا رو پاشون توپ داشتن. به فوتبال به مثابه میدون جنگ نیگا می كردن. بعدا كه بزرگ شدیم، فهمیدیم نصف كاراشون فول بوده.
فوفتبالیست ها در واقع یه چیزی بود بین فوتبال، كونگ فو و تخیلات و آرزوهای ژاپنی. در اینجا برخی از شخصیت های فوتبالیست ها را تماشا می كنید. خدایی تو تمام شرق آسیا، همچین چشمای پیاله ای پیدا میشه؟(لینك دانلود تیتراژ)
تشكیك در جنسیت
شایعه شده كه كاكرو در این سریال دختر بوده و به ما گفتند پسر است. در این خصوص نیز دلایلی مبهم مطرح می شود. در اینجا لازم است ادله موافقان پسر بودن كاركرو را در خصوص تشكیك كنندگان در جنسیت كاكرو یادآور شویم:
اول، خواهر كاكرو دختر بود و كاملا ظاهر دخترانه داشت. به بیانی، در این سریال منعی برای دامن پوشیدن و لباس دخترانه وجود نداشته و دختران با لباس دخترانه نشان داده می شدند.
دوم، گیریم كاكرو دختره بوده ، آن هم در خارج. درست است كه خارج خیلی بی ناموسی است، اما آنقدرها هم بی حساب و كتاب نیست كه یك دختر كاپیتان یك تیم پسرانه شود و بین 12 تا پسر گردن كلفت، بیش از 70 قسمت حضور داشته باشد و آب از آب تكان نخورد.
حنا دختری در مزرعه حنا بیا صبونه تو بخور، حنای بیا ناهارتو بخور، حنا بیا شامتو بخور. حنا كارتون زرد و قهوه ای بچگی های ما بود. حنا خانوم اسطوره یه دختر خانه دار بود.
فكر كنم یكی دو سال تو سری اول و چند سالم تو تكرار ها، هر دفعه این بدبخت پشت یه چرخ نخ ریسی داشت كار می كرد. از پشت پرده و زندگی خصوصیش چیزی نمی گیم. (لینك دانلود تیتراژ)
پرین اسمشم خیر سرشون گذاشته بودن«با خانمان» از جمله سریالایی بود كه با دیدنش، به همین زندگی خودمون هزارتا شكر می كردیم.
داغ دل ما بود و این پرین و اون مادر هندیش. دار دنیا یه گاری داشتن و یه دوربین عكاسی، اول فیلم راه افتادن برن پدر بزرگشو پیدا كنن و انحصار وراثت بگیرن. یه خر داشت به نام پاریكال، یه سگم داشت به اسم بارون.
یه پسره هم بود، كه همه ش بند می كرد به اون پرین و خیلی وقتام جای شاگرد راننده كنار پرین تو گاری می شست، البته به ما گفتن به چش خواهری به پرین نیگا می كرده، چشمی هم به ارث و میراث پرین نداشته. شمام همینطور فك كنید.
مادرشم هیچ وقت اسمش معلوم نشد، به ما گفتن «مادر جان» شما هم فكر كنید مادر جان بود. اون دوران هم تكنولوژی سانسور اونقدر پیشرفت نكرده بود و كارشناسان توانایی كشدن لباس اضافی برای خانم ها نداشتن، به خاطر همین یه دفعه می دیدی سریال از یه شهر پرید وسط یه شهر دیگه. القصه اینكه، آخرش پرین رسید به كارخونه بابا بزرگش، ولی آخر آخرش معلوم نشد.
پشت سر مرده هم حرف نزنیم، خدایی مادرش درسته یه جاهایی سانسور شد، ولی تو اون بلاد كفر، واقعا زن خانومی بود، اگرچه روسری نداشت، ولی یقه پیرهنش همیشه تا خفت گردنش بسته بود. واقعا زن خانواده داری بود.(لینك دانلود تیتراژ)
منبع: آینده نیوز
RE: برنامه های دهه 60 - بهزاد ستوده - ۱۳۸۹/۸/۹ عصر ۱۰:۰۵
سريال كارتون "باخانمان" از نظر موضوع يك شباهتي با فيلم "جاده " داشت
در فيلم "جاده "آنتوني كويين هر منزل كه ميرسيد شب جوليتا ماسينا را مي فرستاد دنبال نخود سياه ملاقه را آماده مي كرد براي هم زدن
كارتون پرين مادر جان پرين را مي فرستاد دنبال نخود سياه آماده مي شد ملاقه را براش هم بزنند جريان اين بود البته اصل پرين هنوز به دست ما نرسيده كه اين جزئ عجايب است
RE: برنامه های دهه 60 - سروان رنو - ۱۳۸۹/۸/۹ عصر ۱۰:۵۸
وای ... نوشته های بچه ها اینقدر قشنگ و خاطره انگیزه که کاش به جای یه دکمه تشکر میشد صد تا تشکر کرد.... آدم رو به سفر زمان می بره این نوشته ها ...
منصور جان به سریال راه قدس ( طریق القدس ) اشاره کرد. با اینکه یک سریال تاتری بود اما خیلی جذاب بود. کسی اطلاع دقیقی از این سریال داره ؟ تیتراژش هیچوقت از خاطر بیرون نمیره:
" ای قدس ... چشم های ما هر روز به سوی تو خیره می شود .... "
RE: برنامه های دهه 60 - رزا - ۱۳۸۹/۸/۹ عصر ۱۱:۲۹
جناب سروان رنوی عزیز
اطلاعات چندانی از این سریال در اینترنت یافت نشد قربان. ولی جناب محمود یاسین که نقش سیف الدوله را در سریال راه قدس بازی میکردند بسیار بین عربها محبوب میباشند در حد تیم ملی. این فرومی است که عربها دارند در مورد محمود یاسین صحبت میکنند.
http://egyfilm.com/Forums/viewforum.php?f=340
تعداد تاپیکها و پستها جالبه.
خود منم چند وقتی است که در کانالهای عرب...ست این چهره را بعنوان عزت الله انتظامی عربها زیاد دیده ام.
البته سریال راه قدس و بعدها سریال جمال الدین اسد آبادی یا بقول آنها سید جمال الدین حسینی و حتی سریال شمشیر تیبو سلطان از نوستالژیهای دوران کودکی ماست که هیچگاه فراموش نمیشوند.
RE: برنامه های دهه 60 - منصور - ۱۳۸۹/۸/۱۰ عصر ۰۷:۰۴
(۱۳۸۹/۸/۶ عصر ۱۲:۱۲)هری لایم نوشته شده:
مجری های اخبار کیا بودن- چطوری بودن - مجری های برنامه کودک قبل از گیتی و الهه کی بوده - یا برنامه ها چطوری بوده - چه فیلمایی پخش می شده ؟
اجازه دهید کمی که چه عرض کنم، 20 ، 30 سال عقبتر از دهه 60 برویم.
اولین مجری تلویزیون که سری میان سرها درآورد و بسیار مسلط بود و گاه سر از مسابقات مختلف درمی آورد رضا سجادی بود (یادمان نرود اولین مجری تلویزیون رسمی ایران و کسی که اولین جمله را در این رسانه اجرا کرد منوچهر نوذری بود). پرویز قریب افشار را میتوان به نوعی بزرگترین شومن تی وی ایران نامید که حتی گاهی تکیه کلامهایش ورد زبان مردم شده بود. رافی خاچاطوریان و خود قریب افشار مجریان بسیار مسلط برنامه هائی چون سایه روشن ، ناسیونال شو میخک بودند. کمال الدین مستجاب الدعوه نیز مجری بسیار پرتوانی بود که صرفا در هفته و در برنامه معرفی برندگان بلیطهای بخت آزمائی فعالیت میکرد و بازی با اعداد را خوب میدانست. اخبارگویان بزرگ آنزمان که تا پیروزی انقلاب هم فعالیت داشتند نورالدین ثابت ایمانی ( که همکنون هم در یکی از شبکه های ماهواره ای بعنوان گوینده خبر فعالیت میکند با آن صدای با صلابت ) و فریدون فرح اندوز بودند (هردو اینها در دوبله هم جسته گریخته فعالیت داشتند).محسنیان نیز یکی دیگراز اخبارگویان ممتاز بود با آن سر کچل.از گویندگان خبر و مجریان زن تلویزیون هم میتوان به نامهائی چون ژاله کاظمی (که در برنامه های زنده تسلطی بسیار خاص داشت) ، دلارام کشمیری ، فخری نیکزاد و خانم یحیوی اشاره کرد.
عده ای از مجریان تلویزیون آنرمان از رادیو به تلویزیون آمدند . برخی از آنها از گویندگان فیلم و بازیگران تئاتر و سینما هم بودند که در این میان به نامهائی چون پرویز بهادر ، آذر پژوهش ، رضا معینی (که پیش از این هم از او گفته شد) ، مولود عاطفی ، مولود زهتاب ، مانی ، جمشید عدیلی ، بهزاد فراهانی ، مرتضی احمدی ، ژاله علو و حسین توصیفیان اشاره کرد (حسین توصیفیان و مریم ریاضی از گویندگان بسیار بسیار ممتاز تاریخ رادیو و تلویزیون ایران هستند که تاکنون کسی یارای رسیدن به مرتبت ایشان را نداشته است. در کلاسهائی گویندگی خبر همواره از ایندو نفر بعنوان یک استاندارد مشهور گویندگی خبر یاد میشود)
استاد حسین توصیفیان (قهارترین گوینده خبر ایران) و مولود زهتاب (گوینده خبر و خواننده اشعار)
بخشی از مصاحبه توصیفیان را در اینجا بخوانید :
http://www.honarmandonline.ir/news.php?newsID=232
RE: برنامه های دهه 60 - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۸/۱۰ عصر ۰۹:۱۱
(۱۳۸۹/۸/۱۰ عصر ۰۷:۰۴)منصور نوشته شده:
از گویندگان خبر و مجریان زن تلویزیون هم میتوان به نامهائی چون ژاله کاظمی (که در برنامه های زنده تسلطی بسیار خاص داشت) ، دلارام کشمیری ، فخری نیکزاد و خانم یحیوی اشاره کرد.
ضمن تشکر از منصور عزیز ، باید اضافه کنم که فکر میکنم یک گوینده دیگر هم داشتیم به نام ژاله کاظمی گوهری که گوینده برنامه های علمی تلویزیون دهه50 ، مثل برنامه گشت و گذار و جنگ موسیقی بود. مرحومه ژاله کاظمی نیز مجری برنامه هایی مثل ادب امروز و شما و تلویزیون بود. دلارام کشمیری هم علاوه بر گویندگی قسمت پخش ، چندین بار اجرای شو را نیز برعهده داشت. از دیگر مجریان تلویزیونی ، میتوان به روشن زاده مفسر ورزشی ، حمید میرمطهری ، علی تابش ، پرویز کاردان و ثریا قاسمی اشاره کرد.
عکسهای ضمیمه : راست : دلارام کشمیری چپ : ژاله کاظمی گوهری (به خاطر کیفیت عکسها که با موبایل گرفته شده پوزش میخواهم.)
RE: برنامه های دهه 60 - Kassandra - ۱۳۸۹/۸/۱۰ عصر ۱۱:۰۲
(۱۳۸۹/۸/۹ عصر ۱۰:۵۸)سروان رنو نوشته شده:
وای ... نوشته های بچه ها اینقدر قشنگ و خاطره انگیزه که کاش به جای یه دکمه تشکر میشد صد تا تشکر کرد.... آدم رو به سفر زمان می بره این نوشته ها ...
منصور جان به سریال راه قدس ( طریق القدس ) اشاره کرد. با اینکه یک سریال تاتری بود اما خیلی جذاب بود. کسی اطلاع دقیقی از این سریال داره ؟ تیتراژش هیچوقت از خاطر بیرون نمیره:
" ای قدس ... چشم های ما هر روز به سوی تو خیره می شود .... "
جناب سروان رنو عزيز،
با سپاس از رزاي عزيز، در جستجوها به همان سريال سيد جمال الدين اسدآبادي يا به قول اينها حسيني/افغاني هم برخوردم:
http://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%85%D8%A7%D9%84_%D8%A7%D9%84%D8%AF%D9%8A%D9%86_%D8%A7%D9%84%D8%A3%D9%81%D8%BA%D8%A7%D9%86%D9%8A_(%D9%85%D8%B3%D9%84%D8%B3%D9%84)
حالا لطفا فعلا اين يكي را داشته باشيد تا ببينيم براي آن يكي چه پيدا مي شود.
RE: برنامه های دهه 60 - منصور - ۱۳۸۹/۸/۱۰ عصر ۱۱:۳۸
(۱۳۸۹/۸/۱۰ عصر ۱۱:۰۲)Kassandra نوشته شده:
در جستجوها به همان سريال سيد جمال الدين اسدآبادي يا به قول اينها حسيني/افغاني هم برخوردم:
ایرانیها ادعا دارند سیدجمال ایرانی و زادگاهش شهر اسدآباد همدان بوده است. افاغنه و عربها ادعا دارند سیدجمال افغانی و اهل اسعدآباد افغانستان بوده است. خود سید جمال در کتمان کردن محل تولدش ید طولائی داشت.
به شرق سفر کردم مسلمان دیدم اما مسلمانی ندیدم
به غرب سفر کردم مسلمان ندیدم اما مسلمانی دیدم (سیدجمال - اقبال لاهوری)
(گویندگی منوچهر اسماعیلی بجای سیف الدوله و محمد عبادی بجای دیمیتریوس و محمدعلی دیباج بجای شیخ ابوالبرکات و مرحوم حسین معمارزاده بجای ناصرالدوله در سریال راه قدس فوق العاده بود.... آرم سریال: ... ای دروازه کسانی که به آسمانها رفتند ...)
RE: برنامه های دهه 60 - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۸/۱۱ صبح ۰۷:۲۴
حال که صحبت مجریان تلویزیونی دهه 50 به میان آمد اجازه میخواهم کمی هم در مورد برنامه های آن دهه صحبت کنم. میخواهم تعدادی از برنامه های تلویزیونی را که در سال 56 از تلویزیون ملی ایران پخش میشد معرفی کنم:
1- در آن موقع تلویزیون دو کانال داشت که برنامه های کانال یک از حدودای ساعت 5 بعدازظهر و برنامه های کانال دو از ساعت 6:30 بعدازظهر شروع میشد. و ساعت خاتمه برنامه های هردو شبکه نیز حدوداً ساعت 11 شب بود.
2- بعضی از برنامه های شبکه اول شامل : اخبار - سریال خیابانهای سانفرانسیسکو - سریال کارآگاه راکفورد - سریال بارتا - برنامه آقای مربوطه - خانه پربرکت - موسیقی محلی - تدریس باله - شباهنگ - سخنوری - خسرو میرزای دوم - قوالی - دنیای خبر - برنامه کودک - سریال ویر جینیایی - جهان موسیقی - راز بقا - سریال وضع اضطراری - مسابقۀ پاسخ چیست - مجله ورزشی - فیلمهای سینمایی ایرانی و خارجی - فستیوال فیلمهای لورل و هاردی - مسابقۀ بگو تا بگم - سریال خانۀ کوچک - نمایش تلویزیونی هفته - سریال مرد نامرئی و ... بود.
3- بعضی از برنامه های شبکه دوم شامل : اخبار و مجلۀ خبری - برنامه کاشفان - سیمای معاصران(مهدی حمیدی شیرازی) - لحظه - عروج انسان - بازی خونه - جوانان در پیکار جام تلویزیون 2 - سریال شاهزاده و گدا - زود،تند،سریع - سریال شرلی بسی - صفحه اول (برنامه ای از مسعود به.نود) - سریال فضای 1999 - رنگارنگ - ورزش از نگاه دوم - فیلمهای سینمایی (برای مثال در تاریخ 28 مهر 56 ، فیلم برای قهرمان شدن دیر است ساختۀ رابرت آلدریچ با بازی مایکل کین و کلیف رابرتسون) - سفرهای دور و دراز(نادر ابراهیمی) - در محافل هنری - موسیقی ایرانی (کاری از مرکز حفظ و اشاعه موسیقی) - قصه ها و آدمها - کنسرت خوانندگان - سرخ پوستان - کارتون داستانهای قشنگ پروفسور{کسی این کارتون یادش میاد؟} - سریال افسانه های رابین هود - کارتون سندباد - سریال سوئیچ (با بازی رابرت واگنر) - رنگارنگ و ... بود.
ضمناً در آن زمان تلویزیون فیلمهای زیبا و باارزشی نیز نشان میداد که یک نمونه اش در بالا ذکر شد و نمونۀ دیگرش هم فیلم کاپیتان هوراشیو ( رائول والش ) با بازی گریگوری پک و ویرجینیا مایو بود که در تاریخ 10 آذر 56 از کانال دو پخش شد.
به هر حال مرور این برنامه ها و مقایسه آن با برنامه های حال حاضر سیمای ما میتواند به خوبی نشاندهنده عملکرد تلویزیون در این سالها باشد. حال اینکه آیا پیشرفت کرده ایم یا پسرفت قضاوتش با شما!
RE: برنامه های دهه 60 - منصور - ۱۳۸۹/۸/۱۱ عصر ۰۶:۵۲
مشهورترین سریالهای خارجی پخش شده از دو کانال اول و دوم تلویزیون در 10 ساله ی قبل از انقلاب را فقط نام می بریم که هرکدام نیاز به یک مقاله مفصل دارند
خانه کوچک ، آیرونساید ، آخرین مهلت ، سفرهای جیمی ،روهاید ، رامبراند ،جستجو ، خیابانهای سانفرانسیکو، پیشتازان فضا ،بالاتر از خطر ،تارزان ،چاپارل ، لئوناردو داوینچی ،راهبه پرنده ،چیس ، تسخیرناپذیران ، پزشک محله ، جین ایر ، خواهران فضول ، دنیای والت دیزینی ، چشم هاوائی ، خارج از دنیای ناشناخته ، بیگانه ای در رم ، جاد ، خانواده اشتراوس ، جولیا ، زورو ، سوئینی ، زن اتمی ، سوئیچ ، سه تفنگدار ، دکتر کیلدر ، اسب آهنین ، آخرین مهلت ، افسونگر ، اسرار شهر بزرگ ، دارا و ندار ، خانواده والتون ، دود اسلحه ، روح کاپیتان کرک ، زنان هنری هشتم ، انسانها ، دختر شاه پریان ، پیکان سیاه ، سرزمین عجائب ، شکارچی شب ، شفت ، عروج انسان ، هاوائی ، مرد شش میلیون دلاری ، محله پیتون ، گوریلها ، مردان شایلو ، مادام بوآری ، ماوریک ، لارادو ، مرکز پزشکی ، ویرجینیائی ، جایزه بگیر ، نانا ، وکلای جوان ، مدیگان ، مک میلان و همسرش ، فناناپذیر ، مردان شایلو ، غرب وحشی وحشی ، کاشفان ، کلوشمرل و ...
بعضی از ازین سریالها پس از انقلاب و طی سالهای 57 تا 60 هم مجددا روی آنتن رفتند. سریالهائی مانند زورو ، خانه کوچک و یا کاراگاه سوئینی (با صدای فوق العاده مرحوم معمارزاده) و زندگی لئوناردو داوینچی با صدای بی همتای لطیف پور
مدتهاست دوستان علاقمند به دوبله بدنبال فیلمهای کلاسیک هستند. تاکید میکنم فیلمهای دوبله. وقت آن رسیده است که دوستان این کافه از طریق دوستان خود یا به هر طریقی که میتوانند به دنبال سریالهایی که نام بردم باشند. البته تعدادی از آنها مثل زورو یا مرد شش میلیون دلاری به شکلی ناقص در دسترس هست اما کفایت نمیکند. گاهی دوبله هائی بسیار حیرت انگیزتر از فیلمهای کلاسیک ، در سریالهای خارجی پیش از انقلاب خاک میخورد و کسی آنها را بیاد نمی آورد. بدون شک احیای این سریالها و دسترسی به آنها یاد و خاطره صداهائی را زنده خواهد کرد که دیگر در میان ما نیستند و یا اگر هستند خود نیز چنین نقشهائی را بیاد ندارند.اگرچه همه این سریالها در آرشیو تلویزیون در حال پوسیدن است اما به نظر می رسد میشود از منابع خارج از کشور که افرادی علاقمند آنها را زمانی ضبط کرده باشند بیرون کشید و به دست علاقمندان رساند.
به شخصه قسمت خاصی از سریال دنیای والت دیزنی را بیاد می آورم با عنوان روح مرداب سایس پٍرٍست (که برای بار دوم و چندین بار در سالهای 58 تا 61 روی آنتن برنامه کودک رفت) .قصه ای عجیب... پسرکی در منطقه مرداب جنگل گم میشود. موجودی با هیبتی مخوف با موهائی بلند که چهره اش زیر موها پنهان است پسرک را می رباید. پسرک رفته رفته با او که شانزده سال است با کسی حرف نزده ارتباط برقرار میکند... خانواده پسر تمام جنگل را برای یافتنش زیرو رو میکنند اما نتیجه ای نمی گیرند... در نهایت آن مرد براثر گزش مار میمیرد و پسرک به آغوش خانواده باز می گردد...
سریالی با عنوان پینوکیو در اوایل دهه 60 از تلویزیون پخش شد که کارتون نبود بلکه پینوکیوی آن پسرکی زیبا رو در حد 10 ، 12 ساله بود. پری آن دخترکی زیباتر بود.. .گربه نره و روباه آن دو مرد خبیث بودند که دائم موجبات آزار پسرک را فراهم می کردند... سریال که هر قسمتش بین نیم تا یکساعت به طول می کشید به نظرم یک سریال ایتالیائی بود که هرگز در پخش تکرار نشد یا من ندیدم
RE: برنامه های دهه 60 - پایک بیشاپ - ۱۳۸۹/۸/۱۱ عصر ۰۸:۳۸
(۱۳۸۹/۸/۱۱ عصر ۰۶:۵۲)منصور نوشته شده:
مشهورترین سریالهای خارجی پخش شده از دو کانال اول و دوم تلویزیون در 10 ساله ی قبل از انقلاب را فقط نام می بریم که هرکدام نیاز به یک مقاله مفصل دارند
خانه کوچک ، آیرونساید ، آخرین مهلت ، سفرهای جیمی ،روهاید ، رامبراند ،جستجو ، خیابانهای سانفرانسیکو، پیشتازان فضا ،بالاتر از خطر ،تارزان ،چاپارل ، لئوناردو داوینچی ،راهبه پرنده ،چیس ، تسخیرناپذیران ، پزشک محله ، جین ایر ، خواهران فضول ، دنیای والت دیزینی ، چشم هاوائی ، خارج از دنیای ناشناخته ، بیگانه ای در رم ، جاد ، خانواده اشتراوس ، جولیا ، زورو ، سوئینی ، زن اتمی ، سوئیچ ، سه تفنگدار ، دکتر کیلدر ، اسب آهنین ، آخرین مهلت ، افسونگر ، اسرار شهر بزرگ ، دارا و ندار ، خانواده والتون ، دود اسلحه ، روح کاپیتان کرک ، زنان هنری هشتم ، انسانها ، دختر شاه پریان ، پیکان سیاه ، سرزمین عجائب ، شکارچی شب ، شفت ، عروج انسان ، هاوائی ، مرد شش میلیون دلاری ، محله پیتون ، گوریلها ، مردان شایلو ، مادام بوآری ، ماوریک ، لارادو ، مرکز پزشکی ، ویرجینیائی ، جایزه بگیر ، نانا ، وکلای جوان ، مدیگان ، مک میلان و همسرش ، فناناپذیر ، مردان شایلو ، غرب وحشی وحشی ، کاشفان ، کلوشمرل و ...
با تشکر از منصور عزیز، سریال Wanted! Dead or alive هم با بازی "استیو مک کویین" پخش میشد (شاید همان جایزه بگیر فهرست شما باشه) که سالها بعد (اواخر دهه 70) از شبکه تهران، با دوبله جدید (اگه اشتباه نکنم با صدای "والی زاده" به جای "استیو") پخش شد.
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۸/۱۱ عصر ۱۰:۰۰
اگر اشتباه نکنم قطعه ای بود بجای استیو مکویین .
RE: برنامه های دهه 60 - واترلو - ۱۳۸۹/۸/۱۲ عصر ۰۷:۰۶
(۱۳۸۹/۸/۱۱ عصر ۰۶:۵۲)منصور نوشته شده:
سریالی با عنوان پینوکیو در اوایل دهه 60 از تلویزیون پخش شد که کارتون نبود بلکه پینوکیوی آن پسرکی زیبا رو در حد 10 ، 12 ساله بود. پری آن دخترکی زیباتر بود.. .گربه نره و روباه آن دو مرد خبیث بودند که دائم موجبات آزار پسرک را فراهم می کردند... سریال که هر قسمتش بین نیم تا یکساعت به طول می کشید به نظرم یک سریال ایتالیائی بود که هرگز در پخش تکرار نشد یا من ندیدم
کاملاً درست است البته بجز پخش اول ، یکبار دیگه هم پخش شد که کوتاهتر هم پخش کردند تا اینکه چند ماه پیش شبکه 4 نسخه سینمایی این کار رو با دوبله جدید پخش کرد
http://www.imdb.com/title/tt0068243/
موسیقی زیبای این سریال بعد ها توسط خوانندگانی بصورت تکنو و دیسکو اجرا شد
http://www.4shared.com/video/LDA7-OVj/Le_avventure_di_Pinocchio_Trai.html
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۸/۱۲ عصر ۰۷:۴۱
سالای 63 - 64 این آهنگ رو هر روز صبح زود موقع صبحونه قبل از رفتن به مدرسه از رادیو می شنیدم . در برنامه کودک رادیو . قبلش هم تقویم تاریخ بود . ( راستی گویندش کی بود ؟ )
واترلوی عزیز میتونید لینک آهنگ خالیش رو برای من پیدا کنید ؟ برای لحظاتی تمام کودکیم رو با این آهنگ مرور کردم . واقعا لذت بردم . ممنون !
کسی فیلم قلب رو دیده ؟ محصول کشور ایتالیا . من در سینما عصرجدید این فیلم رو دیدم حدود سال 65 . چنتا از شخصیتاش همون بچه های مدرسه والت بودن که حالا بزرگ شده بودن و 2 , 3 تا از اونا بر حسب اتفاق همو تو جبهه پیدا میکنن ( جنگ جهانی اول ) . بعد خاطرات تو ذهن کاراکتر اصلی ( انریکو ) مرور میشه ... در نهایت یکی پس از دیگری کشته میشن . آخرین نفر خود انریکو ئه که گلوله میخوره و در حالت بین زندگی و مرگ در آخرین لحظات هم به یاد کودکیشه .
RE: برنامه های دهه 60 - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۸/۱۳ صبح ۰۴:۳۲
(۱۳۸۹/۸/۱۱ عصر ۰۶:۵۲)منصور نوشته شده:
به شخصه قسمت خاصی از سریال دنیای والت دیزنی را بیاد می آورم با عنوان روح مرداب سایس پٍرٍست (که برای بار دوم و چندین بار در سالهای 58 تا 61 روی آنتن برنامه کودک رفت) .قصه ای عجیب... پسرکی در منطقه مرداب جنگل گم میشود. موجودی با هیبتی مخوف با موهائی بلند که چهره اش زیر موها پنهان است پسرک را می رباید. پسرک رفته رفته با او که شانزده سال است با کسی حرف نزده ارتباط برقرار میکند... خانواده پسر تمام جنگل را برای یافتنش زیرو رو میکنند اما نتیجه ای نمی گیرند... در نهایت آن مرد براثر گزش مار میمیرد و پسرک به آغوش خانواده باز می گردد...
این فیلم رو به صورت خیلی مبهم به یاد میارم و الان دو روزه شدیداً فکرم رو مشغول کرده. دائم سایه هایی از فیلم به ذهنم میاد و به همون سرعت هم از ذهنم می گریزه. هرچقدر هم سرچ کردم نشانه ای از اون پیدا نکردم. یه آدرس از ویکی پدیا بود که تقریبا اسم تمام فیلمهای والت دیسنی توش بود به آدرس زیر:
http://en.wikipedia.org/wiki/List_of_Disney_feature_films
ولی اینجا هم چیزی در موردش نبود. دیگه دارم کلافه میشم. اگه دوستان کافه کمک کنند ممنون میشم.
RE: برنامه های دهه 60 - واترلو - ۱۳۸۹/۸/۱۳ عصر ۰۱:۴۹
(۱۳۸۹/۸/۱۳ صبح ۰۴:۳۲)اسکورپان شیردل نوشته شده:
(۱۳۸۹/۸/۱۱ عصر ۰۶:۵۲)منصور نوشته شده:
به شخصه قسمت خاصی از سریال دنیای والت دیزنی را بیاد می آورم با عنوان روح مرداب سایس پٍرٍست (که برای بار دوم و چندین بار در سالهای 58 تا 61 روی آنتن برنامه کودک رفت) .قصه ای عجیب... پسرکی در منطقه مرداب جنگل گم میشود. موجودی با هیبتی مخوف با موهائی بلند که چهره اش زیر موها پنهان است پسرک را می رباید. پسرک رفته رفته با او که شانزده سال است با کسی حرف نزده ارتباط برقرار میکند... خانواده پسر تمام جنگل را برای یافتنش زیرو رو میکنند اما نتیجه ای نمی گیرند... در نهایت آن مرد براثر گزش مار میمیرد و پسرک به آغوش خانواده باز می گردد...
این فیلم رو به صورت خیلی مبهم به یاد میارم و الان دو روزه شدیداً فکرم رو مشغول کرده. دائم سایه هایی از فیلم به ذهنم میاد و به همون سرعت هم از ذهنم می گریزه. هرچقدر هم سرچ کردم نشانه ای از اون پیدا نکردم. یه آدرس از ویکی پدیا بود که تقریبا اسم تمام فیلمهای والت دیسنی توش بود به آدرس زیر:
http://en.wikipedia.org/wiki/List_of_Disney_feature_films
ولی اینجا هم چیزی در موردش نبود. دیگه دارم کلافه میشم. اگه دوستان کافه کمک کنند ممنون میشم.
http://www.imdb.com/title/tt0561279/
http://www.imdb.com/title/tt0171341/
http://www.4shared.com/video/yVrWKAmJ/The_Ghost_Of_Cypress_Swamp.html
RE: برنامه های دهه 60 - واترلو - ۱۳۸۹/۸/۱۳ عصر ۰۵:۰۲
(۱۳۸۹/۸/۱۲ عصر ۰۷:۴۱)هری لایم نوشته شده:
کسی فیلم قلب رو دیده ؟ محصول کشور ایتالیا . من در سینما عصرجدید این فیلم رو دیدم حدود سال 65 . چنتا از شخصیتاش همون بچه های مدرسه والت بودن که حالا بزرگ شده بودن و 2 , 3 تا از اونا بر حسب اتفاق همو تو جبهه پیدا میکنن ( جنگ جهانی اول ) . بعد خاطرات تو ذهن کاراکتر اصلی ( انریکو ) مرور میشه ... در نهایت یکی پس از دیگری کشته میشن . آخرین نفر خود انریکو ئه که گلوله میخوره و در حالت بین زندگی و مرگ در آخرین لحظات هم به یاد کودکیشه .
http://www.imdb.com/title/tt0088975/
RE: برنامه های دهه 60 - منصور - ۱۳۸۹/۸/۱۴ صبح ۱۲:۳۰
(۱۳۸۹/۸/۱۲ عصر ۰۷:۴۱)هری لایم نوشته شده:
سالای 63 - 64 این آهنگ رو هر روز صبح زود موقع صبحونه قبل از رفتن به مدرسه از رادیو می شنیدم . در برنامه کودک رادیو . قبلش هم تقویم تاریخ بود . ( راستی گویندش کی بود ؟ )
آن برنامه کودک : عذرا وکیلی
و برنامه تقویم تاریخ با صدای عبداله فجری ( و تهیه کنندگی مرحوم منصور والامقام) بود . پیش از انقلاب تقویم تاریخ با صدای توصیفیان و خانم رضائی اجرا میشد). آهنگ برنامه تقویم تاریخ که با صدای زنگ ساعت و تیک تیک آن آغاز و به موسیقی کوبنده تری ختم میشد بخشی از آهنگ بسیار مشهور آلبوم نیمه تاریک ماه با عنوان زمان است که توسط گروه پینک فلوید (با رهبریت پینک اندرسون و فلوید کاسنل در سال 1974 توسط راجر واترز ، دیوید گیلمور ، نیک میسن و سید بارت (یا همان ریچارد رایت) به طرز فوق العاده ای اجرا شد)... این آهنگ همه بشکل موسیقی صرف نبود و نیمه دوم آن کلام و آواز داشت که من آنرا تقدیم دوستان میکنم
Ticking away the moment that make up a dull day
You fritter and waste the hous in an off hand away
Kicking around on a piece of ground in your home town
Waiting for someone or something to show you the way
ذره ذره دور میریزی لحظه هائی که می سازند روزی دلگیر را
تکه تکه ، بی دریغ ، تباه میکنی ساعتها را
سگدو میزنی بر تکه ای از زمین زادگاهت
چشم براه کسی یا چیزی که راه را نشانت دهد
(ترجمه ادامه را می نویسم چون حوصله نوشتن متن اصلی را ندارم) :
خسته از آسودن در آفتاب ، برای تماشای باران در خانه می مانی
تو جوانی و زندگی دراز ، و امروز وقت برای تلف کردن زیاد است
بعد ، یکروز ، می بینی که ده سال را پشت سر داری
کسی نگفت که کی بدوی ، تیر شروع مسابقه را نشنیدی
و می دوی و میدوی تا از آفتاب عقب نمانی اما او فرو میرود
و دور میزند تا باز از پشت سرت بیرون آید
خورشید به نسبت همان خورشید است اما تو پیرتری
نفست تنگتر ، یک قدم به مرگ نزدیکتر
هرسال کوتاه تر میشود ، گوئی هرگز به زمان نمی رسی
نقشه هائی که حاصلشان هیچ است یا نیم صفحه ای خط خطی
بطالت در نومیدی خاموش ، این شیوه انگلیسی است
زمان گذشت ، آواز به آخر رسید ، انگار چیز دیگری هم داشتم که بگویم
برنامه تقویم تاریخ در ابتدا برنامه ای فوق العاده بود. میشد با شنیدن وقایع مربوط به آن روز چیزهائی از زندگی مشاهیر و وقایع جهان بشنوی که تا آنزمان نشنیده بودی. اطلاعات عمومی شما در عرض ده دقیقه به اندازه 20 ساعت مطالعه بالا می رفت. از همه کسان و همه وقایع چه خارجی و چه ایرانی سخن به میان می آمد... رفته رفته مسئولین محترم که دیدند جای علمای عظام در این برنامه خالی است کم کمک تولد علما و ملاها را از دویست ساله اخیر تا به امروز به برنامه اضافه کردند. مدتی بعد تاریخ مرگهایشان هم اضافه شد. مدتی بعد وقایع زندگی آنها هم اضافه شد... دیگر جائی و وقتی برای صحبت در مورد مشاهیر خارجی نبود. اختراعات و اکتشافات هم همینطور. در اواخر دهه 60 و دهه 70 برنامه تقویم تاریخ شده برنامه تاریخ تولد و وفات علما (50 سال قبل در چنین روزی آیت الله بروجردی از دنیا رخت سفر بستند ... وبعد شرح یک زندگینامه کامل از وی! ... واقعه بعدی: 75 سال قبل آیت الله نوری همدانی در چنین روزی به دنیا آمد وی که هنوز در قید حیاتست ... و بعد شرح بسیار کاملتری از زندگی وی و... همینطور تا ده دقیقه برنامه پر میشد). عبداله فجری با ملاحظه وضعیت اسفبار برنامه عطای آنرا به لقایش بخشید. مجری دیگری آوردند که اجرای وی هرگز به جذابیت اجرای فجری نرسید و چند سال بعد در سال 85 این برنامه که از سال 61 آغاز شده کلا از رادیو حذف شد.
RE: برنامه های دهه 60 - پدرام - ۱۳۸۹/۸/۱۴ صبح ۰۱:۱۴
وقتی ما بچه بودیم(3)
صف، روپوش مدرسه، ماشین، خامه گاوی، بخاری نفتی
صبح ساعت 7 از خواب بیدار می شدیم، گاز نبود كه. بخاری نفتی پت پت می كرد، سر چراغ علاءالدین هم یه قوری زرد بود، چایی صبحونه مون بود.
یه شیشه شیرایی هم بود صفی می دادند، با در آلومینیومی،. صبونه می خوردیما.... بربری تازه، پنیر تبریزی (در پاره ای از مواقع حلوا شكری عقاب) كره پاك، خامه گاوی( یه سری خامه های صبحانه بودن كه روش عكس یه گاو كشیده بود، قیمتشم 2 تومن 5 زار بود)
یه چای شیرینم آخرش می خوردیم، سردم نمی شد لا مصب، دیرمون شده بود، آخرشم همیشه می ریختیم تو نعلبكی یخ یخ می خوردیم می رفتیم مدرسه.
حالا رسیدیم مدرسه، 10 دیقه دیر رسیدی كه خازن جهنم واستاده جلو در نمیذاره بری سر صف، باید واستی خط كش بخوری بعد بری، ولی اگر بچه خوبی باشی می ری سر صف. (یه وقت فك نكنید من از اون تنبلا بودما)
با توجه به اینكه نگارنده مطلب از جمعیت ذكور است، انتظار بیجایی است اگر بخواهید در مورد مانتو صحبت كند.
ما هم البته نوعی از آنها را داشتیم؛ بهش می گفتن «روپوش» یه لباس سورمه ای(عموما) بود كه همون ماه مهر می پوشیدیم، بعدش ناظمم بی خیال می شد و همه لباسای خودشونو می پوشیدن.
تابستون موهامون بلند می شد، حال می كردیما، ژل كه نبود اون موقع، آب شونه می كردیم، تخت فرق یه ور می خوابوندیم كف سرمون، می رفتیم مدرسه و با صحنه زیر روبرو می شدیم.
این شاید برای بچه های امروزی زیاد موضوع ترسناكی نباشه، ولی ما می فهمیم معنیش چی بود. آقا ناظم میومد تا موهامونو وسطش چارراه بندازه.
عقلمونم نمی رسید كه نمی تونه، فقط بهمون نشون میداد و میگفت تا فردا نزنید، وسط كله تون یه «چارراه» باز میكنم. فردا میرفتیم سلمونی آقا ولی، همه همكلاسیامونم اتفاقا اونجا بودن. موهامونو باید با 4 میزدیم، بعضیا زرنگی می كردن با 6 میزدن، باید دوباره می رفتن با 4 میزدن.
بعد كه همه از دم كچل می شدیم تو اون سوز مهر ماه، واه واه، تازه صبح باید ساعت 7 صبح میرفتیم سر صف وای میستادیم.
یكی میرفت پشت بلندگو قرآن بخونه. بچه ها فك می كردن هركی بسم الله الرحمن الرحیم رو بگه «بیسمی الله ی رحمانی رحیم» خیلی با صوت می خونه! خلاصه، مراسم قرآن تموم میشد.
ای وای، از جلو نظامو نگفتیم، الان نمیدونم هنوزم هست یا نه، ولی برای حفظ صف ها، باید به اندازه یه دست از جلوییمون فاصله می گرفتیم. انقد خوب بود اول صف میافتادی، با همه فرق داشتی، چون تو نظام نمی گرفتی. بعد از از جلو نظامم خبر دار بود.
بعد میرفتیم صف به صف تو كلاس، مبصر صف كه عین حالو می كرد، باقی بچه ها هم نظامشونو تا جلو چش ناظم نگه میداشتن، از جلو چشش رد میشدن، صف بهم می خورد، انگار تو كلاس حلوا خیرات می كنن، جالبه میرفتن تو كلاس، بعد هی «آقا اجازه، دستشویی داریم»، «آقا اجازه، بریم آب بخوریم» و... ولی حال میدادا... حیاط خلوت...
وسطیا زیر میز
وقتی ما می رفتیم مدرسه، از این صندلی تكیا و ... نبود كه. یه سری نیمكت درب داغون بود، مال دوره تیركمون شاه، جمعیتم زیاد، تو هر كلاس 50 نفر چپیدن، نیمكتای دو نفره روش 3 نفر، بعضی وقتا 4 نفرم نشستن. خوش شانسا كوتوله ها بودن، كه همیشه میز اول می شستن، بد بخت بودی اگر قدت بلند بود، همیشه ته كلاس بودی.
این برنامه مبصر چهار ساله كلاس(محب اهری معلم بود توش) رو نیگا می كردیم، كلاس تمیز... رو نیم كتا دو نفری نشستن، ای حسرت می خوردیم. به شخصه آرزوم بود بفهمم این كدوم مدرسه ست انقد خوشگله!
از بحث دور نشیم، امتحان بود بدبخت بودیم. یه ورق امتحانی هایی بود 2 تومن میدادن، بالاش آبی بود نوشته بود: به نام خدا، برگه امتحانی، نام نام خانوادگی، كلاس و... دو برگی بود.
معلم سوالا رو می گفت، می نوشتیم، بعد وسطی می رفت زیر میز، میشست، دو نفرم این ور و اون ورش میشستن. كه تقلب نشه، البته وسطیه واقعا موجود خوشبختی بود.
میزای چهار نفری هم یكیشیون روزنامه مینداخت زمین، میشست زمین.
هنر ما واقعا كودكان هنرمندی بودیم. از هر انگشتمون یه هنر می بارید. در اینجا بخشی از هنرهامون رو براتون بازگو می كنیم.
صفحه خوشنویسی: واه واه، یعنی عزا، یعنی جز جیگر، به شخصه حاضر بودم 20 صفحه مشق بنویسم، اونم نه هر مشقی ها... همیشه سر این خوشنویسی خانوم افرا و خانوم ارباب و بعدها آقای كرباسی بهم گیر میدادن، مامان بزرگم می گفت میخواد دكتر شه، بنده خدا نمیدونست، قراره خبرنگار بشم!!
نقاشی: ما زنگ نقاشی هم داشتیم، بچه پولدارای كلاس، یه سری كتاب ارژنگ داشتن، توش برگ و سیب و عكس آدم یاد داده بود. ما خودمونو از كلاس اول تا كلاس چهارم كشتیم یكی برامون نخریدن. نتیجه چی میشد؟ هیچی، اونا از رو مینداختن می كشیدن، مام یه عكس نردبون كج كوله و یه خونه می كشیدم، وسطشم پاك می كردیم، پاك نمیشد، بعد توف میزدیم، دوباره پاك می كردیم، كثافت دنیا رو ور میداشت.
یه سری پاك كن جوهری هاییم بود، نمیدونم، چرا ما از اول تحصیل تا آخرش(حتی همین الان) به عینه می دیدم كه اینا همیشه ورقو پاره می كنن، بازم باهاشون پاك می كردیم، این مرحله آخر بود كه نقاشی به باد فنا می رفت. مداد رنگی شش رنگ پارس(كه همیشه نوكش می شكست) مازیك شش رنگ(با اون آقا نقاشه كه ریش پرفسوری داشت) آب رنگ آریا رو فراموش نكنید. مایه دار های كلاس هم مداد رنگی جعبه فلزی داشتن(كوفتشون شه!)
هنرهای تجسمی: خمیر بازی آریا داشتیم. باهاش همه چی درست می كردیم. منتها در روز اول، شش رنگ خمیر بازی درست بودن. در روز دوم، رنگ زرد به آبی متمایل و قرمز به زرد می گروید. بعد از یك هفته، یك مشت خمیر بازی داشتید به رنگ سورمه ای پر رنگ. تعجب نكنید، وقتی گلدون، به پرتغال مبدل میشد، خمیرا به هم می چسبیدن.
لوازم التحریر
بد نیست كمی برای بچه هاتون از اون روزها تعریف كنید.
از روزایی با این دفتر ها، 40 برگ، 60 برگ، 100 برگ. همه از دم یكی. برای اینكه در اون دنیای كودكی تفاوت های فردیمون رو به رخ بكشیم، جلد دفترامونو كادو می كردیم. یعنی ما برای اینكه یه دفتر داشته باشیم چند مرحله رو میگذروندیم: خرید دفتر، جلد كردن(با كاغذ كادو) بعد نایلون كردن. این مراسم جلد كردن و نایلون كردن هم برای خودش تخصص هایی داشت كه در این مجال نمی گنجد.
البته بی انصاف نباشیم، یه سری دفترا هم بودن كه ما می گفتیم جلد چرمی(غریبه كه نیست پلاستیكی بودن) به رنگ های: قهوه ای، زرشكی و سیاه(طوسی هم داشت)
بعد از جلد كردن، نوبت به خط كشی می رسید. یه خط قرمز، یه خط آبی، كنار دفترا می كشیدیم(هنوزم نفهمیدم كاربردش چی بود) در اواخر دهه 60 خط كش های آپشن دار خارجی هم به بازار آمد، یك طرف خط كش صاف بود، طرف دیگه ش موج داشت، كه با این تكنولوژی جدید، ما تونستیم بالاخره دفترهامونو شیك تر و بروز تر كنیم.
عكس برگردون هم می زدیم رو گوشه دفترامون، روشم با یه برچسبایی كه دورشون آبی بود، می نوشتیم: «فلانی فلانی » زیرشم می نوشتیم«كلاس 2 الف» اول سال دفترا نو... تمیز، بیا آخر سالو ببین، از آخرش ورق می كندیم، از اولش كنده میشد. دفتر چهل برگ به خاطر ساخت صنایع دستی(كشتی، جت، نمكدون برای بازی، گلوله نوعی اسلحه سرد با لوله خودكار و...) نصف دفتر به باد فنا می رفت.
تراش نقش ویژه ای در كلاس ایفا می كرد. هم نوك مداد رو تیز می كرد، هم واسطه رفتن پای سطل آشغال بود. وسطای كلاس كه حوصله مون سر می رفت یه دفعه خود به خود نوك مدادمون می شكست(الله اكبر قدرت الهی...) بعد می گفتیم: «خانوم اجازه، مدادمون شیكست» می رفتیم پای تخته كنار سطل اشغال، تازه كلیم شكلك تا مدادمونو بتراشیم در میاوردیم.
تراش نبود كه... این همه تنوع دارن امروز تراشا، یه مدل تراش گرد بود، یه مدل تراش چهار گوش، یه مدلم آخرا اومد میگفتن تراش آهنی(یا آلمانی) تراش گردا كه معمولا یا زرد بودن یا زرشكی، با كمك پوست پرتغال و نارنگی، می تونستن نخ هم درست كنن( فرمولشو نمیگم، یه رازه بین رفقای دهه 60)
منبع: آینده نیوز
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۸/۱۴ صبح ۰۱:۱۷
کسی از دوستان میدونه موزیک تیتراژ برنامه تلوزیونی هارولد لوید رو که در اوایل دهه 60 پخش میشد , از کجا میشه گیر آورد ؟ من هرچی کلمه کلیدی به ذهنم رسید سرچ کردم اما چیز دندونگیری پیدا نشد . یکی دو نسخه ی باسمه ای داغون پیدا شد که اصن به درد نمیخورد .
RE: برنامه های دهه 60 - واترلو - ۱۳۸۹/۸/۱۴ صبح ۰۹:۱۹
(۱۳۸۹/۸/۱۴ صبح ۰۱:۱۷)هری لایم نوشته شده:
کسی از دوستان میدونه موزیک تیتراژ برنامه تلوزیونی هارولد لوید رو که در اوایل دهه 60 پخش میشد , از کجا میشه گیر آورد ؟ من هرچی کلمه کلیدی به ذهنم رسید سرچ کردم اما چیز دندونگیری پیدا نشد . یکی دو نسخه ی باسمه ای داغون پیدا شد که اصن به درد نمیخورد .
http://www.4shared.com/video/4lLuBXKq/ampquotHarold_Lloydamp39s_Worl.html
http://www.4shared.com/video/G_elyzYp/Harold_Lloyd_TV_Theme_Show_Int.html
http://www.4shared.com/video/C4VxhGL7/Harold_Lloyd_TV_Theme_Intro.html
RE: برنامه های دهه 60 - رزا - ۱۳۸۹/۸/۱۴ صبح ۰۹:۳۳
فیلم قلب رو بصورت سریال تلویزیونی از کانال دو در حدود 15 سال پیش نشون داده اند..بیشتر این ازش یادم میاد که بچه ها در مورد معلم تازه اشون میگفتند: خانومی که کلاهش پر قرمز داره.
راستی یه سوال فلسفی: چرا موقع هجوم لباسهای دست دوم خارجی به ایران با اون بوی خاصشون بهشون میگفتیم تاناکورا؟؟؟؟؟؟؟؟
اواسط دهه شصت برنامه های ترکیبی کمی مثل دیدنیها یا مسابقات تلویزیونی به تعداد کم ولی با کیفیت بالائی به نمایش در اومد..از بین برنامه های ترکیبی برنامه ای بود به اسم گوناگون با اجرای آقای دالکی و با موسیقی ابتدائی از گروه اکسیژن که اون موقع به مرور تازه های علم میپرداخت...
زمان جنگ هم برنامه ای بود با اجرای آقای پاکدل به اسم از مقاومت تا پیروزی و مسابقه این کدامین یار امام است؟
راستی نشون دادن تیکه های خنده دار از زندگی مردم خارجی که با دوربین هندیکم به تلویزیونشون فرستاده بودن برنامه لحظه ها رو تشکیل میداد.
اصطلاح داروی مشابه هم اون موقع سر زبونها افتاده بود..گویا بجای یه داروی بخصوص یه داروی برعکس به مریضها میدادند و میگفتند همون تاثیر رو داره.
در اون موقع پخش برنامه های کمدی کلاسیک برا خودش ارزش و احترامی داشت..به اندازه پخش میشد و از دیدن چارلی چاپلین و هارولد لویدز و .... لذت میبردیم بخصوص روزهای تعطیل و مثل حالا از اونها بعنوان برنامه های زمان پرکن استفاده نمیکردند. یه برنامه ای بود که الان اسمش خاطرم نیست با اجرای جمشید گرگین با شعار هر چهره ای با لبخند زیباتر است که به معرفی برنامه های کمدی کلاسیک میپرداخت.
فیلم سینمائی دیدی وقتی به تلویزیون اومد همه رومتوجه خودش کرد..بخصوص سری دیدی و ارثیه فامیلی و اصطلاح رودیگه تو بالاخره منو میکشی
و بالاخره سریالهای کارآگاهی آلمانی مثل کارآگاه کاستر و درک و ....
راستی جا داره از بر و بچه های ساعت خوش هم یاد کنیم که اون موقع حسابی گل کردند و هنوزم که هنوزه دست اندرکارانش به طنزپردازی میپردازن.
سریالهای هزاردستان و کوچک جنگلی از بهترین سریالهای ایرانی آن دوران بودند..
واقعا یادش بخیر
RE: برنامه های دهه 60 - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۸/۱۴ عصر ۰۱:۱۱
(۱۳۸۹/۸/۱۴ عصر ۱۲:۰۴)هری لایم نوشته شده:
مشکل میشه باور کرد که جیران همسر ابوالفتح در سریال 1000 دستان , همان اختر خواهر آسپیران در سریال دایی جان ناپلئونه ( که ماجرای عاشقانه ی کوچکی با پوری داشت ) اما ما چه باور کنیم چه نکنیم , اینگونه است . هر دوی آنها 1 نفرند : مینو ابریشمی .
نقش اختر ، خواهر آسپیران را مستانه جزایری بر عهده داشت. مینو ابریشمی در سریال دائی جان ناپلئون، در نقش طاهره ، زن شیرعلی ظاهر شده بود.
http://www.imdb.com/title/tt0074369/
RE: برنامه های دهه 60 - Kassandra - ۱۳۸۹/۸/۱۴ عصر ۰۲:۱۷
(۱۳۸۹/۸/۱۴ صبح ۰۹:۳۳)رزا نوشته شده:
راستی یه سوال فلسفی: چرا موقع هجوم لباسهای دست دوم خارجی به ایران با اون بوی خاصشون بهشون میگفتیم تاناکورا؟؟؟؟؟؟؟؟
در اون موقع پخش برنامه های کمدی کلاسیک برا خودش ارزش و احترامی داشت..به اندازه پخش میشد و از دیدن چارلی چاپلین و هارولد لویدز و .... لذت میبردیم بخصوص روزهای تعطیل و مثل حالا از اونها بعنوان برنامه های زمان پرکن استفاده نمیکردند. یه برنامه ای بود که الان اسمش خاطرم نیست با اجرای جمشید گرگین با شعار هر چهره ای با لبخند زیباتر است که به معرفی برنامه های کمدی کلاسیک میپرداخت.
و بالاخره سریالهای کارآگاهی آلمانی مثل کارآگاه کاستر و درک و ....
راستی جا داره از بر و بچه های ساعت خوش هم یاد کنیم که اون موقع حسابی گل کردند و هنوزم که هنوزه دست اندرکارانش به طنزپردازی میپردازن.
سریالهای هزاردستان و کوچک جنگلی از بهترین سریالهای ایرانی آن دوران بودند..
واقعا یادش بخیر
باز هم نوشته دلنشين ديگري از رزاي نازنين!
در مورد اون لباسها فكر كنم چون اكثرا آستينهاشون مدل آستين كيمونو بود بهشون چنين اسمي داده بودند. دم دست ترين اسم خانوادگي هم در آن روزها براشون نام فاميل ريوزو همسر گرامي اوشين بود ديگه!
اين برنامه كه گفتيد مجريش جمشيد گرگين بوده رو يادم مياد كه غروب جمعه هم مي گذاشت. فكر كنم بعد از برنامه جنگ هفته هم پخش مي شد. تقريبا هميشه هم اين آقاي گرگين كت و شلوار قهوه اي مي پوشيد! فكر كنم-البته مطمئن نيستم-كه اسم برنامه كمدي بوده.
يادش به خير ساعت خوش كه چه اوقات خوشي رو هر هفته برامون فراهم مي كرد. يادمه همه تا مدتها متعجب بودند كه چرا آقاي هرمز شجاعي مهر بايد مجري اين برنامه باشند و نه آقاي داريوش كاردان! البته در همان دوران آقاي كاردان مجري برنامه مشابهي به نام 39 بودند كه من يكي راستش غير از مجريش چيز ديگه اي از اين برنامه رو نمي پسنديدم!
راستي برنامه طنز فصل دوم كه با هنرنمايي بيژن بنفشه خواه و مهران غفوريان پخش مي شد هم خيلي جالب بود گرچه بيشتر از ربع ساعت يا نيم ساعت هم نبود و عصرها هم پخش مي شد.
بله درسته تقريبا هميشه يك سريال پليسي-اكثرا از نوع آلمانيش-چاشني سريالهاي هفتگي بود. راستي كسي سريال حادثه جو يا همون ريچارد هني رو يادشه؟ واي من عاشق اين سريال و كلا شخصيت ريچارد هني بودم! شخصيتش يه پرستيژ خاص انگليسي داشت همچين!
يك سريال قديمي انگليسي ديگه هم بود. البته اون موقعها قديمي نبود ها. اسمش فكر كنم هميشه سبز بود. معمولا چندان مورد توجه نبود اما من كلا با فضاي سبزش خيلي ارتباط برقرار مي كردم. دوست دارم يك بار ديگه ببينمش ببينم الان چه احساسي در موردش دارم.
RE: برنامه های دهه 60 - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۸/۱۴ عصر ۱۱:۰۱
(۱۳۸۹/۸/۱۴ عصر ۰۲:۱۷)Kassandra نوشته شده:
در مورد اون لباسها فكر كنم چون اكثرا آستينهاشون مدل آستين كيمونو بود بهشون چنين اسمي داده بودند. دم دست ترين اسم خانوادگي هم در آن روزها براشون نام فاميل ريوزو همسر گرامي اوشين بود ديگه!
در مورد لباسهای تاناکورایی تا اونجا که حافظه من یاری میکنه ، چون ریوزو تاناکورا شوهر اوشین ، یه فروشگاه فروش اجناس دست دوم داشت به همین دلیل اسم مغازه های فروش لباسهای دست دوم را فروشگاه تاناکورا گذاشتند!! (البته مطمئن نیستم)
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------
یادمه اون اوایل سریالی پخش میشد با نام قدم به قدم که ماجرای زندگی حرفه ای دامپزشکی انگلیسی بود که در باغ وحش کار میکرد و به شغل شریف درمان حیوانات زبان بسته می پرداخت.
http://www.imdb.com/title/tt0086773/
اینهم عکسی از بازیگر انگلیسی نقش اول این سریال رابی هیلند البته در دوران میانسالی :
***
حال که صحبت از سریالهای انگلیس شد بهتر است یادی کنیم از سریال بو ژست که داستان سه برادر نجیب زاده انگلیسی است که به دلیل اینکه مرتکب جنایت میشوند برای فرار از مجازات به لژیون مزدوران ارتش فرانسه ملحق شده و به آفریقا اعزام میشوند :
http://www.imdb.com/title/tt0084984/
(البته چون مدتی است که سیمای وطنی را تحریم کرده ام نمیدانم که این سریالها بازپخش هم داشته اند یا خیر؟)
***
دو فیلم تلویزیونی(یا سینمایی) را به یاد می آورم که خیلی مورد علاقۀ من بودند ، با نامهای عملیات سیب زمینی و فشفشه که فیلمهایی در مورد کودکان و برای کودکان بود. موضوعشان را دقیقاً به خاطر ندارم فقط فکر میکنم هردویشان دربارۀ مقاومت کودکان در مقابل بزرگترها برای جلوگیری از تخریب یا فروش مکان مورد علاقه شان بود.(خیلی مبهمه؟) و سلاح کودکان هم در اولی ، سیب زمینی! و در دومی فشفشه بود. چون نام اصلیشان را نمیدانم از ذکر مشخصات معذورم.
در ضمن فیلمی نیز بود به سبک فیلمهای نوآر که داستان دو برادر یتیم بود که بزرگتره عضو باند جنایتکاران بود و کوچکتره نیز تو کار دله دزدی بود. در فیلم ، کودکی به نام پیژاما وجود داشت که به قتل می رسد و برادر بزرگتر برای انتقام گیری به جنگ باند جانیان میرود و سرانجام خودش نیز کشته می شود. (امیدوارم حافظه ام در توصیف داستان فیلم اشتباه نکرده باشد.)
***
در پایان ، دو تصویر از فیلم روح مرداب سایپرس را در زیر میگذارم.(ضمن تشکر از جناب منصور و جناب واترلو) :
RE: برنامه های دهه 60 - سم اسپید - ۱۳۸۹/۸/۱۵ صبح ۰۲:۴۴
(۱۳۸۹/۸/۱۴ عصر ۱۱:۰۱)اسکورپان شیردل نوشته شده:
حال که صحبت از سریالهای انگلیس شد بهتر است یادی کنیم از سریال بو ژست که داستان سه برادر نجیب زاده انگلیسی است که به دلیل اینکه مرتکب جنایت میشوند برای فرار از مجازات به لژیون مزدوران ارتش فرانسه ملحق شده و به آفریقا اعزام میشوند :
http://www.imdb.com/title/tt0084984/
اسکورپان شیردل داغ ما را تازه کرد، حسرت دیدار دوباره این سریال و سریال افسانه شینگن بر دل ما ماند که ماند. من در آن موقع سنی نداشتم که بخواهم در مورد آن سریال ها صحبت کنم؛ ولی بدلیل علاقه شدیدی که به آن سریال داشتم و دارم حتی بالاتر از (2) افسانه شینگن، (3) لبه تاریکی و (4) ارتش سری تعدادی از نماهای فیلم در ذهنم باقی مانده است. چیزی که از همه بیشتر در ذهنم باقی مانده آن قلعه وسط کویر بود که روبرویش راه باریکی بین دو دامنه کوه بود که بادیه نشینها از آن نقطه حمله می کردند و هر بار که دوربین بر روی صورت دیده بان ها می رفت ترس کاملا در چهره آنان نمایان بود. ساعت ها به بیابان چشم می دوختند تا برای حملات احتمالی بادیه نشینها آماده باشند. اضطرابی بی پایان. همیشه بازیگران انگلیسی را تحسین کرده ام، هیچکس بهتر از آنها فضای تئاتری را درک نکرده است، براستی روح شکسپیر در کالبد آنها دمیده شده است.
متاسفانه هر چه گشتم نسخه ای از سریال بوژست را برای دانلود پیدا نکردم. فقط چند قسمت از سریال افسانه شینگن رو دانلود کردم که آنهم به زبان ژاپنی هستش. اگر دوستان اطلاعات بیشتری راجع به این دو سریال دارند بی صبرانه منتظر شنیدنش هستم.
RE: برنامه های دهه 60 - siyavash1357 - ۱۳۸۹/۸/۱۵ صبح ۰۷:۱۲
(۱۳۸۹/۸/۱۵ صبح ۰۲:۴۴)سم اسپید نوشته شده:
[quote='اسکورپان شیردل' pid='6798' dateline='1288985507']
متاسفانه هر چه گشتم نسخه ای از سریال بوژست را برای دانلود پیدا نکردم. فقط چند قسمت از سریال افسانه شینگن رو دانلود کردم که آنهم به زبان ژاپنی هستش. اگر دوستان اطلاعات بیشتری راجع به این دو سریال دارند بی صبرانه منتظر شنیدنش هستم.
من سریال بوژست رو به صورت دوبله کپچر شده دارم
RE: برنامه های دهه 60 - منصور - ۱۳۸۹/۸/۱۵ صبح ۱۱:۲۳
(۱۳۸۹/۸/۱۴ عصر ۱۱:۰۱)اسکورپان شیردل نوشته شده:
حال که صحبت از سریالهای انگلیس شد بهتر است یادی کنیم از سریال بو ژست که داستان سه برادر نجیب زاده انگلیسی است که به دلیل اینکه مرتکب جنایت میشوند برای فرار از مجازات به لژیون مزدوران ارتش فرانسه ملحق شده و به آفریقا اعزام میشوند :
به دلیل جنایت نه. بوژست که فرزندی یک خانواده اشرافی است الماس بلوواتر سلطنتی خانواده و در اصل مادر بزرگ را می رباید و برای رهائی از مهلکه گریخته و وارد لژیون فرانسه میشود جائی که پلیس انگلستان و حتی بین الملل نیز توانائی دخالت در آنرا ندارند. دو برادر دیگر نیز به ترتیب و پس از وی می گریزند و به وی ملحق میشوند... گویندگی مرحوم منصور غزنوی با آن صدای جوان و فوق العاده زیبا بجای بو ژست و همینطور بهرام زند با آن کوبندگی و خشونت بجای فرمانده خشن لژیون و مرحوم کنعان کیانی بجای آن دوست یا بهتر است بگوئیم نارفیق دزد ، بیادماندنی است. نسخه های متنوع سینمائی از این فیلم ساخته شده است که من دو نسخه یکی با حضور گری کوپر و سوزان هیوارد دیده ام و یکی هم فقط تصویری از تلی ساوالاس در ذهنم تداعی میشود. آغازین صحنه های سریال بوژست که قلعه ای عجیب را به تصویر می کشید و در واقع انتهای داستان را در چند دقیقه اول گنجانده بود تا تماشاگر میخکوب شود میتوانست زهره شما بترکاند اگر سنتان 10 تا 20 سال می بود ، مخوف و عجیب.
(۱۳۸۹/۸/۱۴ عصر ۱۱:۰۱)اسکورپان شیردل نوشته شده: فیلمی نیز بود به سبک فیلمهای نوآر که داستان دو برادر یتیم بود که بزرگتره عضو باند جنایتکاران بود و کوچکتره نیز تو کار دله دزدی بود. در فیلم ، کودکی به نام پیژاما وجود داشت که به قتل می رسد و برادر بزرگتر برای انتقام گیری به جنگ باند جانیان میرود و سرانجام خودش نیز کشته می شود. (امیدوارم حافظه ام در توصیف داستان فیلم اشتباه نکرده باشد.)
دوئل ساخته ی سرژیو نیکلائسکو ( پيژامه گدا بود و برادر بزرگ یکی از دوستان گدای پيژامه بنام ریکا با نام کامل ریکا پاساری با بازی لون ریتیو در جدال با کمیسر ملدوان کشته میشود. اشکهای برادر کوچکتر و نصیحتهای ریکا که منبعد حرفهای کمیسر را باید گوش کند بسیار تاثیرگذار بود)
ششمن پست این تاپیک را ببینید:
http://cafeclassic.ir/thread-203.html
RE: برنامه های دهه 60 - مریم - ۱۳۸۹/۸/۱۵ عصر ۱۲:۴۸
تا جایی که حافظه من یاری میکنه و اگه اشتباه نکنم در سریال بوژست یکی از برادرها رو مرحوم منصور غزنوی می گفت.
RE: برنامه های دهه 60 - رزا - ۱۳۸۹/۸/۱۵ عصر ۰۸:۲۲
دوستان واقعا دستتون درد نکنه. با خوندن مطالب این موضوع اشک تو چشام جمع میشه گاهی از خنده گاهی از گریه.
تعداد سریالهای انگلیسی در دهه شصت در تلویزیون ایران انگشت شمار بودند ولی در اواخر دهه شصت و بخصوص دهه هفتاد آثار فاخر و زیبایی از تلویزیون ایران نمایش داده شد. مثل سریالهای پوآرو..شرلوک هلمز..هنی..ارتش سری..لبه تاریکی..خانه پوشالی..همیشه سبز..رقیبان شرلوک هلمز..خانه متروک ...خانوم مارپل.......Q.E.D............
از سریالهای انگلیسی پخش شده در دهه شصت سریال وین و پنکافسکی بود که البته بعد جستجو متوجه شدم که یه فیلم بلند بوده که تلویزیون ایران سریالیش کرده بوده.
Wynne and Penkovsky یا مردی از روسیه
http://www.uk.imdb.com/title/tt0222652/
..
مجموعه جالب دیگه ای بود به اسم بادبانهای برافراشته با هنرنمائی ایزمای آشپز که دوبله قشنگ و حرفه ای هم داشت بخصوص صدای ایرج ناظریان بجای نقش اصلی بسیار بیادماندنی بود.
TOATE PINZELE SUS
http://www.uk.imdb.com/title/tt0121033/
...
این سریال عنوانبندی جالبی هم داشت:
http://s1.picofile.com/file/7624256448/Toate_Panzele_Sus.flv.html
کاساندرای عزیز ممنونم از این همه لطف و محبت شما..سریال همیشه سبز امسال از کانال چهار دوباره نمایش داده شد و باید با کمال تاسف بگم که با وجود پخش چندمین بار اسمش امسال عوض شده بود و بعنوان برای همیشه نمایش داده شد. این سریال خانوادگی جایزه های متعدد زیست محیطی برده و در اون زمان هنرپیشه نقش جک و هریت یعنی پولین کالینز و جان آلدرتن هم با هم زن و شوهر بودند.
Forever Green
http://www.uk.imdb.com/title/tt0106001/
ممنونم از اساتید عزیز که گمشده هامونو با جمله های زیبا و جذاب بهمون یادآوری میکنین..یه سریال ژاپنی بود به اسم پدر مجرد که داستان یه پسر به اسم شوئیچی رو روایت میکرد که پدر و مادرشو از دست داده و با عموش زندگی میکنه..یادمه جای شوئیچی خانوم شکوفنده و جای عموش جلال مقامی صحبت میکردند ولی هرچی گشتم هیچی ازش پیدا نکردم..امکان داره کمک کنین اطلاعات مربوط به این سریال رو پیدا کنیم؟؟
RE: برنامه های دهه 60 - Kassandra - ۱۳۸۹/۸/۱۵ عصر ۰۹:۱۱
(۱۳۸۹/۸/۱۵ عصر ۰۸:۲۲)رزا نوشته شده:
کاساندرای عزیز ممنونم از این همه لطف و محبت شما..سریال همیشه سبز امسال از کانال چهار دوباره نمایش داده شد و باید با کمال تاسف بگم که با وجود پخش چندمین بار اسمش امسال عوض شده بود و بعنوان برای همیشه نمایش داده شد. این سریال خانوادگی جایزه های متعدد زیست محیطی برده و در اون زمان هنرپیشه نقش جک و هریت یعنی پولین کالینز و جان آلدرتن هم با هم زن و شوهر بودند.
Forever Green
http://www.uk.imdb.com/title/tt0106001/
ممنونم از اساتید عزیز که گمشده هامونو با جمله های زیبا و جذاب بهمون یادآوری میکنین..یه سریال ژاپنی بود به اسم پدر مجرد که داستان یه پسر به اسم شوئیچی رو روایت میکرد که پدر و مادرشو از دست داده و با عموش زندگی میکنه..یادمه جای شوئیچی خانوم شکوفنده و جای عموش جلال مقامی صحبت میکردند ولی هرچی گشتم هیچی ازش پیدا نکردم..امکان داره کمک کنین اطلاعات مربوط به این سریال رو پیدا کنیم؟؟
واقعا ممنون رزاي عزيز به خاطر اين اطلاعات ارزشمند. بنده در كمال تاسف اصلا متوجه نشدم سريال همیشه سبز از شبكه چهار باز پخش شده!!!
در ضمن چه جالب كه اين سريال چند جايزه هاي متعدد زيست محيطي برده پس بي علت نبوده كه بنده اين قدر احساس خاصي نسبت به اون مناظر آرامش بخش داشتم كه با اينكه موضوع سريال به نوعي يادم رفته اما اين مناظر سبز دلنشين هنوز در ذهنم باقي مانده!
در مورد پدر مجرد هم اميدوارم واقعا بشه اطلاعاتي در موردش گير اورد چون خودم هم يه مدت براش جستجو انجام دادم كه متاسفانه به جايي نرسيد. اينجا ولي فرق مي كنه چون با وجود اساتيد بزرگي چون جنابهامنصور، واترلو و ديگر بزرگان مي توان اميدوار بود.
RE: برنامه های دهه 60 - Kassandra - ۱۳۸۹/۸/۱۶ صبح ۰۷:۲۶
(۱۳۸۹/۸/۱۶ صبح ۱۲:۴۱)هری لایم نوشته شده:
سالای 67 - 68 در برنامه کودک جمعه ها , همون دوران که کار و کوشش و هوشیار و بیدار پخش می شد , یه برنامه ی دیگه هم پخش میشد بنام جنگ برای فردا که خیلی بیخود بود . از چند قسمت مجزای بی ربط و مهمل تشکیل می شد . در اون برنامه , قسمتی بود به نام برگی از تاریخ که منوچهر نوذری اجرا می کرد و با برخی شخصیت های تاریخی مصاحبه می کرد . مثلا با تیمور لنگ رو یادمه . که نقش تیمور رو همسر فقید اون خانم هنرپیشه بازی میکرد . اسم هردوشونو یادم رفته .
اين برنامه برگي از تاريخ كه مجريش منوچهر نوذري بود، مگه بخشي از برنامه هزاربرگ، هزار رنگ نبود؟
RE: برنامه های دهه 60 - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۸/۱۶ صبح ۰۸:۲۷
(۱۳۸۹/۸/۱۶ صبح ۰۷:۲۶)Kassandra نوشته شده:
اين برنامه برگي از تاريخ كه مجريش منوچهر نوذري بود، مگه بخشي از برنامه هزاربرگ، هزار رنگ نبود؟
بله درسته. برگی از تاریخ قسمتی از هزار برگ و هزار رنگ بود که مجریش هم شادروان نوذری بود. من با وجود آنکه در هنگام پخش آن نوجوان بودم اما به خوبی متوجه مهارت مرحوم نوذری در اجرا شده بودم. مهارت در ادای دیالوگها ، بازی با اجزاء چهره در هنگام سخن گفتن و برگشتن به موقع به سمت دوربین روشن(هنگام تعویض دوربینهای تصویربرداری) از خصوصیات کار ایشان بود. از نظر من ایشان بهترین شومن تلویزیون بود (در بین مثلا شومن هایی که دیده ام!)
***
در مورد سریال بادبانهای برافراشته باید عرض کنم که خاطرۀ تلخی از این سریال دارم و آنهم اینست که در هنگام بازپخش یکی از قسمتهای آن در سال 1370 بود که متاسفانه خبر درگذشت مرحوم ایرج ناظریان اعلام شد و ما فهمیدیم که دیگر صدای باشکوه و مردانۀ او برای همیشه خاموش شده است. هرچند که او هنوز با فیلمهایش در قیصر ، همشهری کین ، پدرخوانده ، راکی ، عقرب و ... زنده است.
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۸/۱۶ صبح ۱۰:۲۷
آره درسته . هزار برگ و هزار رنگ . شما چقدر دقیق یادتونه ! آدم کیف میکنه . البته این که باز نسبتا جدیده . برخی از دوستان چیزایی رو از سالای قبل تر یادشونه ( بصورت میلیمتری ) که آدم حیرت میکنه .
من حافظه ی دورترم بهتره . یعنی4 - 5 سالگیم رو شفاف تر از 15 - 16 سالگیم به یاد میارم . که با معیارهای فیزیک نیوتونی همخوانی نداره . ولی اینطوریه .
آهان یادم اومد . جنگ برای فردا یکی دو سال قبل از هزاربرگ ... پخش می شد . توی این جنگ اکبر عبدی هم بازی می کرد .
یادمه تو یه قسمتیش نقش یه فردی رو بازی می کرد که 7-8-10 سال پیاپی کنکور داده بود و همشو رد شده بود . اما خوشال بود و معتقد بود که تجربه کسب کرده .
RE: برنامه های دهه 60 - سروان رنو - ۱۳۸۹/۸/۱۶ عصر ۱۱:۱۵
برنامه برگی از تاریخ در ذهن بچگی همه ما ثبت شده. اون قسمتهای چنگیز ، تیمور ، موسولینی و ... من یادم هست ( آخه من همیشه عاشق تاریخ بودم ) یک تیتراژ زیبا هم داشت که چیزی شبیه به آب یا خون ( آخه تلویزیون ها اون موقع سیاه و سفید بود و معلوم نبود ! ) روی یک تیکه کاغذ شبیه برگ حرکت می کرد و جلوه وحشتناکی به اون می داد که آدم می ترسید. اصلا ایده برنامه خلاقانه بود... اینکه مثلا وارد اتاق موسولینی بشی و باهاش حرف بزنی و اون از اهدافش بگه . یادمه یکبار یکی از این شخصیت های خونریز تاریخی به نوذری گیر داد که تو کی هستی؟ و از نگهبان ها خواست که اونو بندازن بیرون !
RE: برنامه های دهه 60 - Kassandra - ۱۳۸۹/۸/۱۶ عصر ۱۱:۴۱
(۱۳۸۹/۸/۱۶ عصر ۱۱:۱۵)سروان رنو نوشته شده:
برنامه برگی از تاریخ در ذهن بچگی همه ما ثبت شده. اون قسمتهای چنگیز ، تیمور ، موسولینی و ... من یادم هست ( آخه من همیشه عاشق تاریخ بودم ) یک تیتراژ زیبا هم داشت که چیزی شبیه به آب یا خون ( آخه تلویزیون ها اون موقع سیاه و سفید بود و معلوم نبود ! ) روی یک تیکه کاغذ شبیه برگ حرکت می کرد و جلوه وحشتناکی به اون می داد که آدم می ترسید.
آره يادمه كاملا! حركت خون واقعا دلهره آور بود و اون موسيقي هم كه اين صحنه رو همراهي مي كرد تاثيرش رو دو چندان كرده بود! نيست عصر جمعه پخش ميشد ، دلهره صبح شنبه و حل مسائل رياضي پاي تخته سياه رو هم به يادمان مي آورد و خلاصه احساسي سرشار از ندامت و پشيماني به خاطر بي خيالي و خوشگذرانيهاي پنجشنبه شب و صبح جمعه سراسر وجودمان را در بر مي گرفت!
RE: برنامه های دهه 60 - رامین_جلیلوند - ۱۳۸۹/۸/۱۷ صبح ۱۲:۲۴
(۱۳۸۹/۸/۱۶ صبح ۰۸:۲۷)اسکورپان شیردل نوشته شده:
(۱۳۸۹/۸/۱۶ صبح ۰۷:۲۶)Kassandra نوشته شده:
اين برنامه برگي از تاريخ كه مجريش منوچهر نوذري بود، مگه بخشي از برنامه هزاربرگ، هزار رنگ نبود؟
بله درسته. برگی از تاریخ قسمتی از هزار برگ و هزار رنگ بود که مجریش هم شادروان نوذری بود. من با وجود آنکه در هنگام پخش آن نوجوان بودم اما به خوبی متوجه مهارت مرحوم نوذری در اجرا شده بودم. مهارت در ادای دیالوگها ، بازی با اجزاء چهره در هنگام سخن گفتن و برگشتن به موقع به سمت دوربین روشن(هنگام تعویض دوربینهای تصویربرداری) از خصوصیات کار ایشان بود. از نظر من ایشان بهترین شومن تلویزیون بود (در بین مثلا شومن هایی که دیده ام!)
در مورد سریال بادبانهای برافراشته باید عرض کنم که خاطرۀ تلخی از این سریال دارم و آنهم اینست که در هنگام بازپخش یکی از قسمتهای آن در سال 1370 بود که متاسفانه خبر درگذشت مرحوم ایرج ناظریان اعلام شد و ما فهمیدیم که دیگر صدای باشکوه و مردانۀ او برای همیشه خاموش شده است. هرچند که او هنوز با فیلمهایش در قیصر ، همشهری کین ، پدرخوانده ، راکی ، عقرب و ... زنده است.
بارها گفته ام منوچهر نوذری و ژاله کاظمی از مجریان تلویزیونی برابر با سطح استانداردهای جهانی بودند. با وجود که به تمام معنی بچه دهه 60 بودم ولی در این تاپیک نمی نویسم. تلخی زیادی به روح و ذهنم می آورد.
RE: برنامه های دهه 60 - رزا - ۱۳۸۹/۸/۱۷ عصر ۰۹:۳۰
دهه شصت تلویزیون ایران دو کانال بیشتر نداشت..سریالها و فیلمها تکرار نداشتند و اگه قسمتی از سریال رو نمیدیدی دیگه تموم شد..قطعی برق هم از جمله مشکلات عدیده ای بود که علاقمندان به تلویزیون رو تهدید میکرد..داشتن ژنراتور برق برای متمولین مایه فخر و مباهات بود..یادمه یه دوره ای از باطری ماشین برای تغذیه برق تلویزیون استفاده میشد...برای رسیدن به آرزوها چه ها که نمیکردیم...البته این دوره فیلمهای تکراری از تلویزیون زیاد پخش میشد و بیشتر انتقادها به تکراری بودن فیلمها برمیگشت..ماه رمضونها سریالهای روتین قطع میشد..مواقع سوگواری قسمتهایی از برنامه ها بخصوص کارتونهائی که باند موسیقی متنش رو بسته بودند پخش میشد..خیلی وقتا تصویر و صدا با هم نمیخوند و .....
سریال کمپیون یادش بخیر
..
یه سریال آلمانی بود به اسم همه چیز در پایان است که البته خیلی مبهم یادم میاد که در مورد یه اثر هنری بود... و سریال آلمانی دیگه که اولش میگفت پل دیوید متخصص رایانه ها............. با هنرنمائی عموشکر و اینا
Der Bastard
http://www.uk.imdb.com/title/tt0096541/
سریال دیگه ای هم بود که البته بازم فیلم بود و در ایران سریالیش کرده بودند با بازی راب لو
On Dangerous Ground
http://www.uk.imdb.com/title/tt0114037/
اواخر دهه شصت شبکه سه و بعد چهار متولد شدند...شبکه سه با هدف پخش برنامه های ورزشی و شبکه چهار علمی...آنتنهای یو اچ اف به پشت بامها اضافه شد..اوایل فرستنده خیلی ضعیف بود و تماشای برنامه های کانال سه و چهار زجرآور بود..قبلا مفسرین ورزشی (فوتبال) آقای شفیع و کوتی و .... بودند ولی با توسعه کانال سه عادل فردوسی پور و مزدک میرزائی و ... بهمون معرفی شدند..حتی گاهی وقتا کانال سه ناپرهیزی میکرد و مسابقات تنیس پخش میکرد و جمشید گرگین صحنه ها رو بهمون توضیح میداد...پخش زنده مسابقات ورزشی (فوتبال) نمیدونم از کی از تلویزیون باب شد ولی غنیمت بزرگی بود..دیدن ورزشکاران و فوتبالیستهایی که فقط عکسی از اونها رو میتونستیم نگه داریم در پخش زنده نعمت خدادادی بحساب میومد.
کانال سه سریالهای خارجی خوبی نشون میداد..مثل کارآگاه فاربر...رقیبان شرلوک هلمز..Q.E.D و 99-1 ...برنامه ای به اسم آنچه شما خواسته اید و البته برنامه های ورزشی و فوتبال و بسکتبال ام بی ای...
کانال چهار هم برنامه هایی مثل کوانتوم و جهان نیروهای شگفت انگیز آرتور سی کلارک و برنامه هایی از دیوید سوزوکی و دیوید بلامی و دیوید آنتبارو....
سریالهای کارآگاه مورس و سوئینی هم با بازی جان تاو و دنیس واترمن از سریالهای پرطرفدار بودند.
RE: برنامه های دهه 60 - Kassandra - ۱۳۸۹/۸/۱۸ صبح ۱۲:۱۶
(۱۳۸۹/۸/۱۷ عصر ۰۹:۳۰)رزا نوشته شده:
سریالهای کارآگاه مورس و سوئینی هم با بازی جان تاو و دنیس واترمن از سریالهای پرطرفدار بودند.
بله سريال سوييني واقعا يكي از پرطرفدارها بود! يادمه بعضيها هم بيشتر براي ديدن تصاويري از ماشينهاي قديمي مورد استفاده در اون دوره، اين سريال رو تماشا مي كردند!
راستي به ياد داريد دربعضي قسمتهاش پيكان هم در خيابانها ديده مي شد؟!
RE: برنامه های دهه 60 - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۸/۱۸ صبح ۰۶:۱۷
(۱۳۸۹/۸/۱۷ عصر ۰۹:۳۰)رزا نوشته شده:
اواخر دهه شصت شبکه سه و بعد چهار متولد شدند...
شبکۀ سه در روز 14 آذر 1372 (مصادف با ولادت حضرت فاطمه(س) و روز زن) و در دورۀ ریاست محمد هاشمی بر صدا و سیما افتتاح شد. در ابتدا شهرهای تهران ، کرج ، مشهد ، اصفهان ، شیراز ، آبادان ، اهواز ، ایلام ، اندیمشک ، دزفول ، بوشهر و بندرعباس برنامه های این شبکه را دریافت میکردند . وبعدها به تدریج سایر شهرها هم اضافه شدند.
***
1- میخواهم در این قسمت یادی کنم از مرحوم کمال الحق سلامی مجری ادیب و خوش صدای دهۀ شصت که متاسفانه در سال 1372 از دنیا رفت. وی را بیشتر با مسابقۀ جدول تصویری به یاد دارم که از شبکۀ دو پخش میشد. وی همچنین مجری برنامۀ مسابقۀ معارف ، دنیای جوان و چند هفته ای هم در غیاب مرحوم نوذری مجری برنامه مسابقۀ هفته بود. هرچند که نتوانست جای خالی نوذری را به مانند او پر کند. آخرین برنامه اش هم برنامۀ پرواز 57 (آغاز درخشش بچه های ساعت خوش) بود که البته لحن جدی و کلام ادیبانۀ او با این برنامۀ طنز هماهنگ نبود. از ویژگیهای اجرای مرحوم سلامی ، رعایت قواعد دستور زبان فارسی و گویش درست در کلام بود. روحش شاد...
2- جا دارد از مرحوم درگذشتۀ دیگری هم در اینجا یاد کنیم ؛ مرحوم علیرضا توپچیان و برنامۀ عروسکی زیبایش قورباغۀ سبز که خود مرحوم توپچیان عروسک گردان آن بود. (فکر میکنم در فیلم گلنار هم عروسک گردان بود.) روح او هم شاد.
3- در این قسمت از برخی برنامه های کودک داخلی که در دهۀ شصت (و احیاناً اوایل دهۀ هفتاد) پخش میشد یاد میکنم :
نمیدانم کسی برنامۀ بچه ها بچه ها را یادش میاد؟ این برنامه دوتا شخصیت داشت اورنگ و مهرنگ که نقش یکی از این کاراکترها را مرحوم فرهنگ مهرپرور برعهده داشت.
کارتونی که من خیلی دوست داشتم کارتون تبر کاری از احمد عربانی است. عربانی که در اصل کاریکاتوریست است در این انیمیشن به مفهوم اتحاد پرداخته است. تبری که برای قطع درختان به جنگل میاید و با اتحاد درختان باهم از بین میرود. این انیمیشن محصول سال 1360 است:
مسابقه هایی که در دهه شصت از برنامه کودک پخش میشد که البته به بعضیهایشان اشاره شده است : مسابقۀ اشاره ها ، مسابقۀ هفت خوان (شبیه هوشیار و بیدار) ، مسابقۀ محله که هنوز هم پخش میشود.(و من از آن متنفرم!) و مسابقه 1+5 که از شبکۀ یک پخش میشد .
مجموعه هایی که از برنامه کودک پخش میشد : مجموعۀ بازی،شادی،تماشا بود که فکر میکنم کاری بود از مجید قناد ، سرکار اکبری و سرکار اصغری (قسمتی دیگر از برنامۀ هزار برگ و هزار رنگ) ، پرپرک ، زیر گنبد کبود (کاری از ایرج طهماسب و حمید جبلی) ، النگ و دولنگ و اوستا بابای عروسک ساز.
4- یادی هم کنیم از سریالهای ایرانی دهۀ شست : در کنار سریالهای زیبایی که در آن سالها ساخته میشد ، سریالهای مزخرف زیادی هم ساخته شد : مثل آیینۀ عبرت (و آتقی معروفش) ، روزگار وصل ، چمدان ، شلیک نهایی و ... که فقط جهت ثبت در این تاپیک اسامیشان را آوردم و گرنه ارزش پرداختن را ندارند.
سریالی که من خیلی دوست داشتم و آن را از دست نمیدادم ، آرایشگاه زیبا ی مرضیه برومند بود. بازی زیبای مرحوم حسین کسبیان در نقش پدر زن ذلیل رضا بابک و بازی هنرمندانه مرتضی احمدی و سایر بازیگران این سریال در یادها ماندنیست:
5- از برنامه های سینمایی که در دهۀ شصت از شبکۀ دو پخش میشد ، برنامۀ سینما تئاتر 60 بود که البته هرسال نامش را هم به آن سال تغییر میداد برای مثال در سال 1361 با نام سینما تئاتر 61 پخش شد. این برنامه کارش مرور اتفاقات هنری هفتگی بود و البته بیشتر به رویدادهای هنری ایران میپرداخت. از کل این برنامه فقط لوگوی گرافیکی آن به یادم مانده است.
RE: برنامه های دهه 60 - پدرام - ۱۳۸۹/۸/۱۸ صبح ۰۷:۳۲
وقتی بچه بودیم (4)
عزیزی نوشته بودند نام، پدر پسر شجاع چرا پدر پسر شجاع بوده!
خب عزیز من، شما كل فرهنگ عربی رو زیر سوال بردید با این سوالتون، شما ندیدی می گن مثلا ابو حامد؟ یعنی بابای حامد، یا مثلا ابو خلیل، یعنی بابای خلیل، اینم فكر كنم عربیش بوده "ابو ابن شجاع" كه نهایتا در فارسی به دست ما رسیده "پدر پسر شجاع"
یعنی كارتونو تو ژاپن ساختن، به امارات فروختن، بعد ایران لب مرز آنتن گذاشته از تلوزیون امارات گرفته ترجمه ش كرده، شده اینكه شما دیدید! البته راستش شك دارم اون موقع امارات تشكیل شده بود یا نه!
عزیزان دیگری، خواسته بودند پشت صحنه كارتون های دیگر را بازگو كنیم، كه انشالله با این سری از وقتی بچه بودیم ها، كلا موضوع ناموسی سریال ما بچه بودیم حل می شود، از سری بعد باز هم افشا گری داریم به امید خدا، اگر عمری باقی بود.
×××
عجالتا نوستالوژی بازی شماره چهار را ملاحظه بفرمایید تا شماره بعد. لطفا سوالات تخصصی خود رادر خصوص دوران كودكی با ما در میان بگذارید، نام خود را فراموش نكنید تا به نام شما جواب داده شود.
همچنان به خاطرات دوران شیرین كودكی می پردازیم.
زنگ تفریح
آقا ما شانس نداریم. قبل از ما و بعد از ما مدرسه ها خلوت بودن، سر ما مدرسه نبود كه، صف پر كردن اطلاعات خانوار بود. حیاط مدرسه 150 متر، 300 تا بچه ریختن توش. هیچی، نتیجه این میشد كه تا یكی میومد بدوه، میخورد به یكی دیگه سرش می كشست. برای همین باید زنگ تفریحا میشتسیم گوشه دیوار.
ولی ما همون گوشه دیوارم بازیمونو می كردیم. (تا چش ناظم با اون شیلنگ گازش در بیاد) خوراكی هم می خوردیم. اتفاقا با هم مبادله كالا به كالا هم می كردیم. خوراكی زنگ تفریح، معیار دقیق و مناسب مایه دار بودن بچه ها بود. اونایی كه هیچ پوس كنده و لقمه شاهی نون پنیر داشتن، معمولا زیاد مایه دار نبودن. مایه دارا خوراكی خارجی می خوردن.
خوراكیا چی بود؟ فك كردید داریم از شكلات M&M یا كیندر و.. میگیم؟ خیر... خوراكی های دوران ما عبارت بودند از: چیپس آزادی(و اكباتان) كه شامل یه پلاستیك دراز بود و توش یه ذدره چیپس داشت، سرشم با یه مقوا مگنه می كردن. كیك های لی لی پوت و كام و در بعضی مواقع تی تاپ
شكلات كیت كت(یا تك تك) بعدها با گسترش تكنولوزی های روز دنیا، شكلات ما(یا گاوی) هم داشتیم.
آدامس: خروس همیشه صدر نشین بود، بعد از خروس شیك، بعد از شیك آدامس رنگی(یا بادكنكی) بعدها آدامس خرسی هم اومد، این آدامس خرسی خیلی كاربرد داشت، خودشو می خوردی، پستشو تف میزدی، میمالیدی به گوشه لپت، بعغد قاطیش میكردی، دیر میومدی مدرسه می گفتی آقا اجازه، سرمون خورده بود به میز(ارواح خیكتم ناظم باور می كرد)
پفك، پفك چیز كمی نبود، در دو نوع 2 تومنی و 5 تومنی. این چی توز میمون وقتی نیومده بود، همه پفكا این شكلی بودن.
اون مایه دارا، اون خیلی مایه دارا، پاستیلم میاوردن، در زیر تنوع پاستیل ها را مشاهده می فرمایید( جنگی، نوشابه ای)
بیسكویت مادر، باغ وحشی، دیجستیو، رنگارنگ، اسمارتیز مروارید و... از سایر خوراكی های محبوب ما بود.
وسایل بهداشتی
هی روزگار، امكانات نبود كه. فك كردید انقد مایع صابون بود همه جا؟ نه...مجبور بودیم با خودمون صابون ببریم مدرسه.
از اونجا كه احتیاج پدر اختراعه، همون موقع یه سری صابون هایی اختراع شد به نام "صابون ورقه ای" این صابون ورقه ای ها مخصوص مدرسه بود، اصلا صابون نبود چون! سبز رنگ بودن و یك ورقه می كندیم و خیر سرمون ارواح شیكممون دستامونم تمیز میشد.
بد بختی رو ببینا.... خب من میخوام شب مسواك بزنم، آقا مجبور می كردن مدرسه مسواك بیاریم.
حالا داشته باش، ته كیفمون خیس می شد، خمیر دندون وا می رفت، این مسواك كثیف می شد ته میز با آشغال تراش و تیكه نون و كاعذ پاره و پرز كیف و چرك و ... اون ته كیف قاطی می شد، بعدشم می زدیم به دندونامون، چه بهداشتی داشت، اینو من نفهمیدم.
لیوان هم داشتیم تازه، یعنی بدون این وسایل تو مدرسه رات نمی دادند. لیوان های ما در دو سبك كتابی و جمع شو عرضه می شد. بعدها تكنولوژی پیشرفت كرد، روی لیوان كتابی ها عكس پدر پسر شجاع(كه ذكر خیرشون هم بود) درج می شد.
دستمال... هان... این دستمال برای خودش حكایتی داشت. دستمال كاغذی برای قشر مرفه خاك تو سر معتاد جامعه بود. ما ها یه سری دستمال مامانمون برامون می دوخت، گوشه شم می نوشت "میثم فردآور-كلاس دوم/ب)
سرتونو درد نیارم، با این دستمال ما توالت می رفتیم، دستمونو پاك می كردیم، دهنمونو پاك می كردیم، كتك می خوردیم اشكمونو پاك می كردیم، زمستون می شد فرتق از دماغا را می افتاد، سبز سبز پاك می كردیم. در انتهای دوره های 3-4 روزه هم البته می شستیم.
بازی ها دنیای بازی و .. رو كه بی خیال(البته بیرون مدرسه هم بالا بلندی هم خر-پلیس بازی می كردیم، هم زو، حتی گوشه بازیم می كردیم) اما تو مدرسه به دلیل كمی جا، معمولا نشستنكی بازی می كردیم. بازی ها عبارت بودند از: نون بیار كباب ببر، بغلی، بده بغلی، نمكدون(یه ورقه رو تا می زدیم و روش اسم می نوشتیم)
كشور بازی: روی یه ورقه اسم كشورا رو می نوشتیم، بعد هر كسی با خودكار از یه كشور می رفت یه كشور دیگه، وقتی رفت به بعدی می گفت مثلا از انگلیس برو آلمان، بعد از رد خودركارش می خورد به بقیه می سوخت.
فوتبال كاغذی: كه از اسمش معلومه، یه زمین فوتبال می كشیدیم، بعد با یه توپ كاغذی اندازه نخود میزدیم تو دروازه هم، هر كی سه حركت داشت
اسم-فامیل، نقطه بازی و... هم از جمله بازی های دوران كودك ما بود. بیرون از مدرسه تفریحات دیگه ای هم داشتیم، از جمله كارت بازی، تصویر این كارت ها رو در زیر می بینید.
عكس بازی هم می كردیم، یه سری آدامس هایی بودن توش عكس بازیكنای فوتبال داشت، اینا رو به پشت می چیدیم رو هم(همه رو) هر كی مثلا ده تا میذاشت وسط، بعد نوبتی با دست می زدیم رو جمع عكس برگردونا، هر چی عكس بر میگشت، مال كسی بود كه زده. بعضیا جر می زدن نامردا، كف دستشونو تف می زدن، یا دستشونو پیاله می كردن، بیشتر میومد بالا.
مار پله و منچ هم از دیگر تفریحات سالم ما بود، كه احتمالا نیازی به توضیح نداره.
دبستانمون كه تموم شد، اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70، دیگه مملكت كامپیوتری شد و آتاری به میدان آمد. یه تار موی گندیده ش می ارزه به هزارتا پلی استیشن امروزی. یه هواپیما داشت تو حافظه ش، قیامت به خدا.... سایر بازی ها هم عبارت بودند از: زیر دریایی، دزد و پلیس، اسكی، بوكس و...
دسته خلبانی رو بگو، كه به دلیل هیجان بالای بازی كنان، زرت و زرت میشكست، یدكیشم فقط تو پشت شهرداری(حوالی میدان امام خمینی فعلی) می فروختن. بعدا فیلماشم اومد، ولی هیچی هواپیماش نشد.
همه هم دوره های ما، میدونن اون دوران امكانات كم بود. اما محفل بی ریاست، غریبه هم نیست. هممون حاضریم دنیا رو بدیم، یه روز برگردیم به اون دوران، جای این كامپیوتر و لپ تاپ، یه تلویزیون 24 اینچ و یه تلوزیون رنگی و یه اتاری داشته باشیم. یا جای این شیرای چینی پلاستیكی امروز، بازم یه شیشه شیر صفی بخوریم لذتشو ببریم.
برای اینكه كمی دوز علمی مطلب رو زیاد كنیم(علمی كه نداشت اصطلاحا برای اینكه كلاس بگذاریم) بخشی از پروژه آتاری رو هم در اینجا ذكر می كنیم.
شاید شما هم یه وقتی هواپیما بازی كردید!
این بازی اصلا اسمش بوده، River Raid اما ما با نگاه بومی كننده مون لقب “هواپیما” به اون دادیم و هنوز هم می گیم هواپیما.
هواپیما، در سال 1982 توسط یكی از طراحان كمپانی اكتیویشن (سری بازیهای Call of duty از محصولات اخیر این كمپانی هستند)برای دستگاه های آتاری طراحی شد.
خانم كارول شاو Carol Shaw كسی بود كه با كدنویسی این برنامه، خاطرات دوران كودكی خیلی ها را در دنیا رقم زد.
عمرا فك میكردید مخترع هواپیمای آتاری این شكلی باشه؟
جالب است بدانید كه در سال 1984 “دپارتمان مطبوعات مضر برای نوجوانان” در آلمان اعلام كرد این بازی به دلیل اینكه یك روحیه شبه نظامی در كودكان ایجاد می كند، آنها را به تخریب تشویق میكند، تفكرات غیرمعمول را برمی انگیزد و روحیه تهاجمی و نهایتا مشكلات جسمی نظیر سردرد ایجاد میكند، برای اطفال مناسب نیست. این ممنوعیت تا سال 2002 در آلمان ادامه داشت
در اینجا، پس از نوشتن حدود 2000 كلمه، این بخش را نیز به پایان می بریم و برای شما آرزوی موفقیت می كنیم. تا قسمت بعدی خداحافظ
در قسمت بعدی خواهید دید و خواند....
منبع: آینده نیوز
RE: برنامه های دهه 60 - منصور - ۱۳۸۹/۸/۱۸ صبح ۰۸:۰۵
(۱۳۸۹/۸/۱۸ صبح ۰۷:۳۲)پدرام نوشته شده:
شما كل فرهنگ عربی رو زیر سوال بردید با این سوالتون، شما ندیدی می گن مثلا ابو حامد؟ یعنی بابای حامد، یا مثلا ابو خلیل، یعنی بابای خلیل، اینم فكر كنم عربیش بوده "ابو ابن شجاع" كه نهایتا در فارسی به دست ما رسیده "پدر پسر شجاع"
کسی در اینجا میداند نام پدر حضرت علی(ع) چه بوده است؟
میگویند علی بن ابیطالب و مردم فکر میکنند یعنی : علی پسر ابیطالب
در حالیکه ترجمه درست علی بن ابیطالب میشود : علی پسر پدر طالب
فرزند اول نزد اعراب قداست خاصی داشت بنابراین همه فرزندان بعدی را بشکل " فرزند پدر فرزند ارشد" می خواندند. علی ، برادر بزرگتری داشت طالب نام، و ابیطالب یا ابوطالب یعنی پدر همین فرزند.اگر تعداد فرزندان کم بود و در حد یک یا دو بود نام اصلی پدر گفته میشد: مانند محمد بن عبدالله
نام اصلی پدر حضرت علی (ع) ، عمران بود (همنام پدر موسی نبی)
RE: برنامه های دهه 60 - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۸/۱۸ صبح ۰۸:۴۷
لینک دانلود موسیقی تیتراژ برنامه کودک قدیم
http://www.4shared.com/audio/nxRrX7y2/titrage_barnameh_koodak.html
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۸/۱۸ عصر ۰۵:۰۲
یه خوراکی هایی بودن قبل از دهه 60 که من به سختی به یاد می آرم . اما یادمه دوس داشتم و برام خریده میشد مثل فانی فیس . که بعدها در دهه 60 یه دوره تقلبیش اومد .
یا عروسک های اسپایدر من کوچیک که تو دلشون آدامسای مربع مربع بسیار ریز وجود داشت . خود عروسک ها قرمز و مشکی بود اما آدامس های داخلشون لیمویی یا پرتقالی بود .
قرس های پز (PEZZ) هم بود که مثل تیر های خشاب چیده میشد توی یه محفظه که سرش کله ی میکی ماوس یا گوفی ... بود .
خوشبختانه الان هم محصولات PEZ در برخی بقالی ها یافت میشه . یه فنری توش تعبیه شده بود که قرص ها رو تک تک EJECT می کرد بیرون .
راستی دوستان یادشون میاد دوره ی کودکیمون به روبات میگفتیم آدم آهنی . و از اسباب بازی های رایج بود .
دهه 60 اسباب بازی پسرونه ی دیگه ای که باب شد , آدمک های سرباز بودن که من تعداد زیادی داشتم . برای خودم اونها رو لشکر بندی میکردم و براشون فرمانده تعیین میکردم و بر اساس فیلم های جنگی که در سینما میدیدم ( مث شیرهای جوان - فرار بزرگ- تفنگ کهنه- زنرال دلارو وره - رم شهر بی دفاع - گذرگاه - ) یا در ویدیوی یکی از اقوام ( صلیب آهنین - قلعه عقاب ها - توپ های ناواران - ... ) براشون سناریو چینی می کردم .
سربازها در حالت های مختلف ساخته شده بودن . یکی خبردار ایستاده بود . یکی داشت سینه خیز می رفت . یکی پشت تیربار بود . اون یکی سنگر گرفته بود . چنتا تانک و کامیون هم داشتم .
کسی گذرگاه رو یادشه ؟ باشرکت آنتونی کویین و ملکوم مک داول ؟ مک داول در نقش یک افسر اس اس بازی می کرد که به دنبال آنتونی کویین بود . حدود 61 - 62 در سینما عصرجدید دیدم .
آتش بر فراز تله مارک هم بود . ریچارد هریس بازی می کرد و در مورد یه گروه از کماندو های آمریکایی بود که مامور شده بودن سکوی پرتاب تعدادی از موشک های V2 ی آلمان رو که در دانمارک مستقر بود کشف و منهدم کنن . این فیلم رو هم اوایل دهه 60 در سینما امپایر دیدم که تازه شده بود استقلال . اما همه همچنان بهش میگفتن امپایر .
RE: برنامه های دهه 60 - رزا - ۱۳۸۹/۸/۱۸ عصر ۱۰:۳۴
سریال چون باد دویدن
I can jump puddles
http://www.uk.imdb.com/title/tt0138505/
عکسی از هنرپیشه نقش آلن مارشال در قرن بیست و یکم
http://www.dvdbits.com/reviews.asp?id=3364
سریال اسپاروخان
..
http://www.turklib.ru/?category=general_history-cinema&altname=han_asparuh_1_fanagoriya_-_han_asparuh_1_fanagoria_-_dvdrip
سریال پرستار دهکده
The District Nurse
http://www.uk.imdb.com/title/tt0135088/
عکسی از هنرپیشه پرستار دهکده در سنین پیری
RE: برنامه های دهه 60 - Kassandra - ۱۳۸۹/۸/۱۸ عصر ۱۰:۳۵
يكي از سريالهاي قديمي برنامه كودك كه فكر كنم اواخر دهه شصت و يا اوايل هفتاد بعد از ظهر جمعه از شبكه اول پخش مي شد سريال تعطيلات تابستان ، در تابستان يا يك چيزي شبيه اين بود. متاسفانه ماجراي اين سريال به طور كامل يادم نيست ولي فكر مي كنم مربوط به پسر بچه كوچكي بود كه تصميم گرفته بود در تعطيلات تابستان جايي كار كند. نقش اون شخصي كه صاحب كار ايشون بود رو آقاي عنايت شفيعي ايفاء مي كردند. فكر نكنم جناب شفيعي در هيچ نقش ديگري اينقدر دلهره آور و ترسناك جلوه كرده باشند! من كه خيلي خيلي از نگاهي كه در چشمهاي ايشان ديده مي شد مي ترسيدم و وقتي تصميم به تنبيه پسربچه مي گرفت ديگر واقعا طاقت ديدن ادامه سريال را نداشتم! نه انصافا اين واقعا سريال مناسبي بود براي بچه هاي سن و سال ما؟ واقعا اين بعد از ظهر جمعه به نوعي زهرمارمون ميشد با اين سريال!
RE: برنامه های دهه 60 - بهزاد ستوده - ۱۳۸۹/۸/۱۸ عصر ۱۰:۴۲
اسم سریال"خانه درانتظار "بود
داستانش مربوط به دوران جنگ بود یک صحنه از این سریال بود که هیچوقت یادم نمیرود
پسر ه که اسمش را فراموش کرده ام شب توی یک قهوه خانه می خوابد و سحر از اونجا خارج می شود شاگرد قهوه خانه که بچه بامعرفتی است صد تومان به او می دهد و صبح که می شود صاحب قهوه خانه می بیند پولی توی دخل نیست میگه
"حرومی صدتومن کاشتم تو دخل دروش کردی"
RE: برنامه های دهه 60 - john doe - ۱۳۸۹/۸/۱۸ عصر ۱۱:۵۳
یه حاشیه کوچیک بیام.
یادتونه توپهای پلاستیکی رو. تمام خاطرات خوب فوتبالی ما با همین توپ ها بود تو کوچه، خیابون با اون دروازه های گل کوچیک. یادتونه همیشه می ترسیدیم بیافته تو جوی آب که گلی بشه.یکی که شوت بلند می زد می افتاد تو خونه همسایه کلی داد و بی داد سرش می کردیم می گفتیم حالا خودت برو بگیر. بعضی ها هم که می گرفتن توپ رو جلوی چشمون با چاقو پاره می کردند. بعد بهش می گفتیم حالا خودت برو یکی بخر.
برای اینکه توپ سنگینتر بشه و دووم بیشتری داشته باشه و هی سوراخ نشه توپ ها رو دولایه می کردیم و بعضی وقت ها به سه لایه هم می رسید.موقع خرید هم باید دقت لازم رو می کردیم و توپ رو تست می کردیم که کم باد نباشه و معمولا" از توپ قبلی که سوراخ شده بود برای لایه استفاده می کردیم یا توپ کم باد رو با قیمت پایین تر از مغازه دار می خریدیم.
باید مواظب توپ می بودیم چون توپ حساسی بود و با کوچکترین ضربه به جای تیز سوراخ می شد و با اولین شوتی که بهش می زدیم می دیدیم توپ تا نصفه رفته تو.
کلیه این عوامل دست به دست هم داده بود که بچه های خوش تکنیکی در بازی با توپ پلاستیکی داشته باشیم. خیلی ها موفقیت فوتسال رو به خاطر بازی بچه ها با همین توپ ها در کوچه و خیابون می دونستند.
از شرکت های تولید کننده که یادم میاد امید و شهاب و چندتا دیگه اسمای اینجوری بود.
راستش خیلی وقت ها که دیگه تو کوچه ها از این جور چیزا نمی بینم . نکنه ما نباید توپامون رو می بردیم تو خوته.شاید بچه ها به این نتیجه رسیدند که برن دنبال کالای با کیفیت تر.
شایدم زمونه عوض شده و این کارا باعث آبرو ریزیه......
اگه خواستید یه سری به اینجا بزنید . بعضی چیزای جالب داره.
http://dahe40liha.loxblog.com/
البته فیلثر شکن می خواد.
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۸/۱۹ صبح ۱۲:۱۶
همینطوره جان دو جان . دیگه توی کوچه فوتبال بازی کردن کار بی کلاسی به حساب میاد و به جاهای پست شهر محدود شده . اما دوره ی ما واقعا اینطور نبود .
لایی خوردن خیلی بد محسوب میشد ( آخه واقعا چرا ؟؟!!) گاهی اوقات که توپ به تیر دروازه میخورد همه کیف میکردیم . حتی بیشتر از گل . معمولا 2 به 2 بازی میکردیم و گاهی وقتا 3 به 3 . اگه 3 تا تیم میشدیم جذابیتش بیشتر میشد . چون تیم بازنده باید بیرون میشست .
شرطی هم بازی میکردیم سر دوغ یا بستنی چوبی . کسی کانادافراستای لیمویی رو یادشه که سبز رنگ بودن ؟ پاک میزد . پرتقالیش رو هم تولید میکرد . اما از حدود 63 به بعد ور افتاد و انواع تقلبی و بی کیفیت به بازار اومد . همش رنگ و شکر بود . اما همه میخوردیم چون چیز دیگه ای وجود نداشت .
اون کانادافراست ها خوشمزه ترین بستنی های جهان بودن .
RE: برنامه های دهه 60 - منصور - ۱۳۸۹/۸/۱۹ صبح ۰۷:۵۶
(۱۳۸۹/۸/۱۸ عصر ۱۰:۳۵)Kassandra نوشته شده:
يكي از سريالهاي قديمي برنامه كودك كه فكر كنم اواخر دهه شصت و يا اوايل هفتاد بعد از ظهر جمعه از شبكه اول پخش مي شد سريال تعطيلات تابستان ، در تابستان يا يك چيزي شبيه اين بود. متاسفانه ماجراي اين سريال به طور كامل يادم نيست ولي فكر مي كنم مربوط به پسر بچه كوچكي بود كه تصميم گرفته بود در تعطيلات تابستان جايي كار كند...
سریالی هم بود با عنوان تابستانی که گذشت داستان پسر بچه ای که تعطیلات تابستان خود را به روستا می رود. علاقه او به کوهنوردی و سنگ موجب میشود بدون کمک افرادی حرفه ای از ارتفاعی سخت صعود کند که ناشیگری او باعث سقوط و شکستن پا میشود. ادامه داستان با پای گچ گرفته پسر ادامه می یابد... پس از بهبودی با دوستانی آشنا مجددا به کوه صعود میکند. زبان شیرین پسر (که بنظرم سین را شین تلفظ میکرد) و علاقه مفرطش به کوه و آن بازیگر پیر که از اسم اصلیش فقط سام را بیاد دارم کل خاطرات من ازین سریال است
(۱۳۸۹/۸/۱۸ عصر ۱۰:۴۲)بهزاد ستوده نوشته شده:
اسم سریال"خانه درانتظار "بود
سریال خانه در انتظار در اولین پخش صبح های جمعه از شبکه دوم پخش میشد
RE: برنامه های دهه 60 - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۸/۱۹ صبح ۰۸:۳۳
هر چقدر از کارتونهایی که قبل از انقلاب و اوایل انقلاب پخش میشدند صحبت کنیم بازهم دوست داریم بیشتر درین باره بگوییم و بنویسیم و بشنویم. در مورد کارتونهایی که قبل از انقلاب پخش میشد مثل تارزان و عصرحجر (فلینستونها) و مردعنکبوتی و سوپرمن و بتمن و ... ، چون نیاز به منابع بیشتری است هروقت که به این منابع دسترسی پیدا کردیم مینویسیم. و اما یک سری از کارتونهای دهه شصت قبل از پخش فلّه ای کارتونهای ژاپنی با ذکر مشخصات :
1-یادمه اوایل انقلاب از شبکه استانی ( آنموقع شبکۀ استان ما فقط صبح های جمعه برنامه داشت و بیشتر کارتون و فیلمهای سنمایی پخش میکرد) کارتونی پخش میشد به نام گربۀ استثنایی با نام اصلی top cat که البته از این کارتون فقط تیتراژ آن را به یاد دارم:
لینک مشخصات گربۀ استثنایی:
http://en.wikipedia.org/wiki/Top_Cat
2-کارتون یوگی و دوستان را خیلی دوست داشتم. مخصوصاً عاشق شخصیتهای منفیش بودم مثل آقای وندال یا آقای نظیف و ... با دوبلۀ زیبای شهروز ملک آرایی.
... یوگی و بوبو
...پیترپوتاموس ...ماگیلا
اینهم کوئیک درا مک گرای معروف و ترانۀ معروفترش:
Yippee yi-o ki-a Galloping all the way Here comes Quick Draw McGraw!
Yippee yi-o ki-a Galloping all the way Great big star on his chest
Outdraws all of the rest Fastest gun in the west
Yippee yi-o ki-a Riding around your way Here comes Quick Draw McGraw!
The high-falutin'est Fastest shootin'est Cowboy you ever saw
That's Quick Draw McGraw!
لینک مشخصات یوگی و دوستان:
http://en.wikipedia.org/wiki/Yogi's_Gang
http://www.imdb.com/title/tt0156244/
گویا جدیدا فیلمی به صورت انیمیشن سه بعدی ساخته شده به نام یوگی خرسه که در واقع همان کاراکترهای کارتون یوگی و دوستان در آن حضور دارند. به جای یوگی ، دان آکروید و به جای بوبو ، جاستین تیمبرلیک صحبت میکند. این انیمیشن قراراست از حدود یک ماه دیگر روی پرده برود.
3-گربه کلوندایک هم از کارتونهای مورد علاقه من بود با جمله معروف موشه: "ناجی افسانه ای همه جا هست!"
لینک مشخصات گربه کلوندایک :
http://en.wikipedia.org/wiki/Klondike_Kat
4-پروفسور بالتازار رو هم که معرف حضور است ؛ دانشمندی با تیپی شبیه یهودیها که به راحتی به رویاهایش جامۀ عمل میپوشاند.
لینک مشخصات پروفسور بالتازار :
http://www.imdb.com/title/tt1309602/
5- توشه لاک پشت (یا بهتر بگویم توتو لاک پشت) که همیشه خدا از موقعیت حال حاضر خود شاکی بود و دلش میخواست که شغل دیگری داشته باشد( مثل خیلی از ماها که از وضعیت شغلی فعلی خود ناراضی هستیم و فکر میکنیم مرغ همسایه غازه!) و آقای جادوگر هم با اجی مجی لاترجی خود به دادش میرسید:
Drizzle, Drazzle, Drozzle, Drome, Time for this one to come home!
اما دست آخر به این نتیجه میرسید که: کار هر بز نیست خرمن کوفتن ، گاو نر میخواهد و مرد کهن!
لینک مشخصات توتو لاک پشت:
http://en.wikipedia.org/wiki/Tooter_Turtle
6- باغچۀ سبزیجات را هم قبلا معرفی کردیم
اینهم لینک مشخصاتش:
http://en.wikipedia.org/wiki/The_Herbs
7-و اینهم لینک مشخصات مامفی با نام اصلی Here Comes Mumfie
http://www.imdb.com/title/tt0823984/
http://www.toonhound.com/mumfie.htm
8- کارتون گوریل انگوری ( با نام اصلی The Great Grape Ape Show) هم از کارتونهاییست که در دهۀ شصت پخش میشد. من آن قسمت را که مربوط به بازی فوتبال آمریکایی هست خیلی دوست دارم. جدیدا این کارتون به صورت سی دی به کلوپ ها آمده که من نمیدانم آیا با همان دوبله بیادماندنی قدیم پخش شده یا اینکه دوباره دوبله شده:
لینک مشخصات گوریل انگوری:
http://www.imdb.com/title/tt0181923/
http://en.wikipedia.org/wiki/The_Great_Grape_Ape_Show
9- ملوان زبل با نام اصلی پاپای هم کارتونی بود که هم قدیم پخش میشد و هم جدیدا پخش میشود ؛ البته با جرح و تعدیل فراوان!
لینک مشخصات پاپای:
http://en.wikipedia.org/wiki/Popeye
یک سری از این کارتون هم پیدا کردم که متعلق به دهه سی میلادی است. اگر دوستان درمورد پخش این سری هم اطلاعاتی دارند ممنون میشوم که بنویسند. گویا کارتون پاپای قبل از انقلاب هم پخش میشده.
لینک مشخصات پاپای قدیمی:
http://en.wikipedia.org/wiki/Popeye_the_Sailor_(1933_cartoon)
http://www.imdb.com/title/tt0024461/
10- کارتون تنسی تاکسیدو هم از کارتونهایی بود که به خاطر دوبلۀ زیبایش معروف شد. یک "پنگوئن احمق" و یک "شیرماهی کودن" در هر قسمت دست به خرابکاریهایی میزنند که موجب عصبانیت رئیس باغ وحش میشود. آقای ووپی و کمد معروفش هم که بعدها ضرب المثل شد بازهم با صدای زیبای شهروز ملک آرایی ماندگار شد. متاسفانه جدیدا این کارتون با دوبلۀ جدید در کلوپ ها پخش شده که که با این دوبله ، کارتون تنسی تاکسیدو تبدیل به یک کارتون معمولی شده.
لینک مشخصات تنسی تاکسیدو:
http://www.imdb.com/title/tt0214375/
http://en.wikipedia.org/wiki/Tennessee_Tuxedo_and_His_Tales
(راستی حالا که صحبت از دوبله های جدید شد بد نیست به افتضاح ترین دوبلۀ جدید کارتونی اشاره کنم و آن هم دوبلۀ کارتون ماجراهای گالیور است آنقدر صداهای بدی برای گالیور و سایر شخصیتها انتخاب شده که اصلا نمیتوانم حتی یک دقیقه از این دوبله را هم تحمل کنم! متاسفانه سرپرست گویندگان جدید این کارتون ،خود آقای اکبر منانی است که به جای نقش قدیمش – گلام- صحبت کرده ، اما جای تعجب است که چرا برای سایر شخصیتها بویژه بانکو و ایگل ، چنین صداهایی را انتخاب کرده است؟ )
RE: برنامه های دهه 60 - بهزاد ستوده - ۱۳۸۹/۸/۱۹ صبح ۰۹:۱۰
(۱۳۸۹/۸/۱۹ صبح ۰۸:۳۳)اسکورپان شیردل نوشته شده:
3-گربه کلوندایک هم از کارتونهای مورد علاقه من بود با جمله معروف موشه: "ناجی افسانه ای همه جا هست!"
4-پروفسور بالتازار رو هم که معرف حضور است ؛ دانشمندی با تیپی شبیه یهودیها که به راحتی به رویاهایش جامۀ عمل میپوشاند.
7-و اینهم لینک مشخصات مامفی با نام اصلی Here Comes Mumfie
8- کارتون گوریل انگوری ( با نام اصلی The Great Grape Ape Show) هم از کارتونهاییست که در دهۀ شصت پخش میشد. من آن قسمت را که مربوط به بازی فوتبال آریکایی هست خیلی دوست دارم. جدیدا این کارتون به صورت سی دی به کلوپ ها آمده که من نمیدانم آیا با همان دوبله بیادماندنی قدیم پخش شده یا اینکه دوباره دوبله شده:
9- ملوان زبل با نام اصلی پاپای هم کارتونی بود که هم قدیم پخش میشد و هم جدیدا پخش میشود ؛ البته با جرح و تعدیل فراوان!
10- کارتون تنسی تاکسیدو هم از کارتونهایی بود که به خاطر دوبلۀ زیبایش معروف شد. یک "پنگوئن احمق" و یک "شیرماهی کودن" در هر قسمت دست به خرابکاریهایی میزنند که موجب عصبانیت رئیس باغ وحش میشود. آقای ووپی و کمد معروفش هم که بعدها ضرب المثل شد بازهم با صدای زیبای شهروز ملک آرایی مادگار شد. متاسفانه جدیدا این کارتون با دوبلۀ جدید در کلوپ ها پخش شده که که با این دوبله ، کارتون تنسی تاکسیدو تبدیل به یک کارتون معمولی شده.
(راستی حالا که صحبت از دوبله های جدید شد بد نیست به افتضاح ترین دوبلۀ جدید کارتونی اشاره کنم و آن هم دوبلۀ کارتون ماجراهای گالیور است آنقدر صداهای بدی برای گالیور و سایر شخصیتها انتخاب شده که اصلا نمیتوانم حتی یک دقیقه از این دوبله را هم تحمل کنم! متاسفانه سرپرست گویندگان جدید این کارتون ،خود آقای اکبر منانی است که به جای نقش قدیمش – گلام- صحبت کرده ، اما جای تعجب است که چرا برای سایر شخصیتها بویژه بانکو و ایگل ، چنین صداهایی را انتخاب کرده است؟
3- گربه کلون داگ ایرج رضایی / تورج نصر موش : مهدی آژیر
راوی پروفسور بالتازار : امیر هوشنگ زند
7 - مامفی : ناهید امیریان
8 - گوریل انگوری : صادق ماهرو بیگلی بیگلی : اضغر افضلی (دوبله جدید هم با همین گویندگان است)
9 - ملوان زبل : حسین باغی
10 - تنسی تاکسیدو : مهدی آژیر / تورج نصر چاملی : ظفر گرایی / همت مومی وند
آقای وپی : شهروز ملک آرا / شهروز ملک آرا رییس : کنعان کیانی / همت مومی وند
گالیور : شهاب عسگری / ... کاپیتان : شهروز ملک آرا / شهروز ملک آرا
بانکو : مهدی آؤیر / ... ایگل : ظفر گرایی / ظفر گرایی گلام : اکبرمنانی / اکبر مانی
فلرتیشیا : مینو غزنوی / شهرزاد ثابتی
معاون کلانتر : ایرج رضایی / ایرج رضایی ماکسی : مینوغزنوی / مینوغزنوی
موش کور : مهدی آژیر / ظفر گرایی کلانتر : عباس سعیدی / ...
یوگی : ناصر تهماسب / تورج نصر /ناصر تهماسب
بوبو : مهدی آژیر / عباس نباتی / تورج نصر
RE: برنامه های دهه 60 - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۸/۱۹ صبح ۰۹:۲۵
(۱۳۸۹/۸/۱۹ صبح ۰۹:۱۰)بهزاد ستوده نوشته شده:
ایگل : ظفر گرایی / ظفر گرایی
آقا بهزاد! مطمئنید که در هر دو دوبله ظفر گرایی صحبت کرده؟ به هیچ عنوان صداهای ایگل در دو دوبله شبیه هم نیستند، مگر اینکه آقای گرایی تغییر صدا داده باشد (که در آنصورت هم توجیهی نداشته). ضمناً منظور من از دوبلۀ جدید، دوبلۀ نسخۀ پخش شده توسط موسسۀ رودکی است.
RE: برنامه های دهه 60 - بهزاد ستوده - ۱۳۸۹/۸/۱۹ عصر ۰۲:۲۶
(۱۳۸۹/۸/۱۹ صبح ۰۹:۲۵)اسکورپان شیردل نوشته شده:
(۱۳۸۹/۸/۱۹ صبح ۰۹:۱۰)بهزاد ستوده نوشته شده:
ایگل : ظفر گرایی / ظفر گرایی
آقا بهزاد! مطمئنید که در هر دو دوبله ظفر گرایی صحبت کرده؟ به هیچ عنوان صداهای ایگل در دو دوبله شبیه هم نیستند، مگر اینکه آقای گرایی تغییر صدا داده باشد (که در آنصورت هم توجیهی نداشته). ضمناً منظور من از دوبلۀ جدید، دوبلۀ نسخۀ پخش شده توسط موسسۀ رودکی است.
ظفر گرایی در دوبله قبل چیز دیگری بود با صدای اصلی خودش حرف زد و دوبله جدید با تیپ حرف زده و بنظر شما متفاوت است . چون صدای اصلی امروز ظفر گرایی مناسب نبود
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۸/۱۹ عصر ۰۲:۵۳
کارتون TOP CAT بصورت دوبله وجود داره ؟
شواهد و قرائن حاکی از اینن که نقش پلیس رو در مجموعه کارتونی تاپ کت , صادق ماهرو می گفته . البته با تیپ سازی .
RE: برنامه های دهه 60 - بانو - ۱۳۸۹/۸/۱۹ عصر ۰۷:۱۶
(۱۳۸۹/۸/۱۸ صبح ۰۸:۲۵)1991 نوشته شده:
کسی لینک دانلودش رو داره؟
انیمیشنی که مدنظر شما دوست خوب است، با نام "La linea" توسط یک انیماتور 52 ساله ایتالیایی به نام اسوالدو کاواندولی (Osvaldo Cavandoli) در قالب یک مجموعه 90 قسمتی و با طول بیشینه 2 تا 3 دقیقه برای هر اپیزود، ساخته و در فاصله سالهای 1972- 1991 از کانال Rai ایتالیا پخش می شد که بعدها تبدیل به اثری جهانی گشت. در مجموع یکی از ساده ترین، هوشمندانه ترین و موجزترین کارهای انیمیشن که باب میل اکثر کشورهای جهان شد...
این مرد خطی با بینی بزرگ که شاید بتوان اورا شبیه اثر یک گچ نازک و یا مداد سفید تصور کرد که بر زمینه ای گاه سبز و گاه آبی آسمانی می دوید، می خندید، زمین می خورد، فحش میداد، مسخره می کرد و اگر در جایی از مسیر، آن خط زمینه که مدام پایش روی آن بود منقطع می شد با داد و هوار، نقاش را وادار می کرد خط را به هم متصل کند، واقعا گستاخ و دوست داشتنی بود! خنده های از ته دل که معمولا با بیرون آوردن زبان و پاشیدن آب دهانش به اطراف بار طنز تصویر را دوچندان می کرد واقعا از خاطر نمی رود!
تمامی صداهای صحنه مال یک شخص بود، Carlo Bonomi و این پس زمینه رنگی هم توسط Franco Godi طراحی شده بود. جایی دیدم نوشته بود به مجموعه La Linea تا کنون جوایز متعددی نیز تعلق گرفته که به عنوان مثال میتوان به جایزه سال ۱۹۷۲ در Annecy فرانسه و ۱۹۷۳ Zagreb یوگوسلاوی سابق اشاره نمودکه این امر دور از ذهن هم نیست...
دانلود مجموعه :
La_Linea_Uploaded_By_ehsan_system.part01.rar (99.18 MB) La_Linea_Uploaded_By_ehsan_system.part02.rar (99.18 MB) La_Linea_Uploaded_By_ehsan_system.part03.rar (99.18 MB) La_Linea_Uploaded_By_ehsan_system.part04.rar (99.18 MB) La_Linea_Uploaded_By_ehsan_system.part05.rar (99.18 MB) La_Linea_Uploaded_By_ehsan_system.part06.rar (99.18 MB) La_Linea_Uploaded_By_ehsan_system.part07.rar (99.18 MB) La_Linea_Uploaded_By_ehsan_system.part08.rar (99.18 MB) La_Linea_Uploaded_By_ehsan_system.part09.rar (99.18 MB) La_Linea_Uploaded_By_ehsan_system.part10.rar (99.18 MB) La_Linea_Uploaded_By_ehsan_system.part11.rar (99.18 MB) La_Linea_Uploaded_By_ehsan_system.part12.rar (99.18 MB) La_Linea_Uploaded_By_ehsan_system.part13.rar (99.18 MB) La_Linea_Uploaded_By_ehsan_system.part14.rar (99.18 MB) La_Linea_Uploaded_By_ehsan_system.part15.rar (99.18 MB) La_Linea_Uploaded_By_ehsan_system.part16.rar (99.18 MB) La_Linea_Uploaded_By_ehsan_system.part17.rar (99.18 MB) La_Linea_Uploaded_By_ehsan_system.part18.rar (99.18 MB) La_Linea_Uploaded_By_ehsan_system.part19.rar (99.18 MB) La_Linea_Uploaded_By_ehsan_system.part20.rar (99.18 MB) La_Linea_Uploaded_By_ehsan_system.part21.rar (99.18 MB) La_Linea_Uploaded_By_ehsan_system.part22.rar (99.18 MB) La_Linea_Uploaded_By_ehsan_system.part23.rar (99.18 MB) La_Linea_Uploaded_By_ehsan_system.part24.rar (64.71 MB)
Password :
http://forum1.free-offline.com/members/ehsan_system.html
این مجموعه در کشورهای مختلف با این اسامی نیز پخش شده است:
(Linus på linjen" (Linus on the Line" در سوئد/ "Badum badum" در اسلونی/ "Badum badum" و یا "Złośniczek" در لهستان / "Menő Manó" در مجارستان / "Mar Kav" و "מר קו" (Mr. Line) در اسرائیل / "Bajram" در آلبانی / "Streken"در نروژ / "Stregen" در دانمارک / "Línan" در ایسلند / "Baljum Baljum" در مقدونیه / (Bay Meraklı" (Mr. Curious" در ترکیه / "Барум Барум"و "Barum Barum" یا "Абаракандиши Ди Фјури"و "Abarakandiši Di Fjuri" در صربستان / "Lineman" در آمریکا / "La Linéa" در فرانسه / "A Linha" در برزیل و "Lijntje" در هلند
ولی راستی اسم این مجموعه در ایران چه بود ؟!! آقای خط؟! من که چنین نامی را به خاطر ندارم!
RE: برنامه های دهه 60 - سروان رنو - ۱۳۸۹/۸/۱۹ عصر ۱۱:۳۴
یه برنامه عروسکی بود به نام کار و اندیشه که خیلی نوآر بود .. یعنی سیاه بود ... دو تا آدمک بودن به نام کار و اندیشه. اون که اسمش اندیشه بود کارش فقط فکر کردن بود و اون یکی که اسمش کار بود فقط کار می کرد ! خلاصه محیط برنامه خیلی سیاه و ترسناک بود ! تیتراژش هم این بود: ( اونجاهایی که کشیده نوشتم رو به صورت کشیده بخونید )
اسم من اندیــــشـه ...... به کار می گم همیـــشه ..... بی کار و بی اندیشه ... چیزی درست نمیشه .... چیزی درست نمیشه ... !
بعد کار می اومد وسط و شروع می کرد به خوندن :
مـــن کـــارم .... بازو و نیــرو دارم .... هر چیزی رو می سازم ... از تنبلی بیزارم ...
بعد جفتشون با هم می گفتند:
ما کار و اندیــشه ... با هم هستیم همیــشه .... می دونیم تنهایــی .... چیزی درست نمیــشه ... چیزی درست نمیـشه ... چیزی درست نمیــشه ...
اصلا شعرهای اون زمان خیلی بامعنی و ریتمیک و آهنگین بود... شعرهای حالا چی ؟ ... شعرهای عمو پورنگ ... شعر که نیست... حتی نثر مسجع هم نیست !
RE: برنامه های دهه 60 - بهزاد ستوده - ۱۳۸۹/۸/۲۰ صبح ۰۸:۴۰
(۱۳۸۹/۸/۱۹ صبح ۱۰:۵۶)هری لایم نوشته شده:
مثلا چطور میشه آدم با یادآوری فوتبالیستا یا کلا قرمزی احساس لذت کنه ؟
حتی اگه رودرواسی ( یا رودر بایستی ! ) رو بذاریم کنار کارتون هایی مث حنا - پارادایز - هاچ - خانواده دکتر ارنست ... هم بیخود به نظر میرسن ( در قیاس با اونهایی که شما نام بردید )
کارتون حنا ،دختری بنام نل ،خانواده دکتر ارنست ، هاچ زنبورعسل همه سرشار از زندگی بودند و به ما درس زندگی می دادند
کارتون حنا دختری در مزرعه (کاتری دختر گاوچران) با این که سیاه بود و برای سن ما کودک و نوجوان آن روز ها سنگین بود بسیار دلپذیر تر از کارتون های فضایی و خشونت بار امروزی همچون دیجیمون بود .
حنا در اصل 49 قسمت بود که 30 قسمت پخش شد تعدادی از قسمت ها در هم ترکیب شد و در نهایت به 30 قسمت رسید تعدادی هم اصلا دوبله نشد میدانید چرا؟
چون روابط حنا و دوست پسر هایش که رابطه خواهر برادری بود مشخص نشود . آن زمان اینچنین به تربیت و خانواده اهمیت می داند و از پخش هرآنچه باعث انحراف شود جلوگیری می شد اما امروز به مدد علمک شیطان وا وی لا شده اینها نتیجه همین آزاد ی بیش از حد است
مسئلهٌ.. حنا دختری در مزرعه چه درسهایی به ما می داد
درس مسئولیت پذیری (به چرا بردن 60 راس گاو )
درس پشت کار و تلاش (روزها کار و تلاش شبها درس و کتاب)
درس اعتماد بنفس (اگر خدا آرزوی در دل تو نهاده قدرت به آرزو رسیدن را هم به تو عطا فرموده است)
درس صبر و استقامت در برابر مشکلات و (دوری از مادر/ روبرو شدن با خرس وحشی وگله گرگ ها )...
حنا اگر امروز دوباره دوبله شود دیگرنیازی به 400 دقیقه سانسورندارد 40 دقیقه سانسور هم نیاز ندارد
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۸/۲۰ عصر ۱۰:۱۲
حق با شماست اما منظورم آن تاثیر غریبی است که این کارتون ها فاقد آن هستند .
من آن را به نوعی جادو تشبیه کردم . که در کارتونی مثل پلنگ صورتی وجود دارد اما در حنا یا هاچ وجود ندارد .
دو دسته برنامه را با هم مقایسه کردم .
نیمه اول دهه 60: زورو - قصه باغ گل ها - تنسی تاکسیدو - گربه ی کلونداک - توشه لاک پشت - پلنگ صورتی - گوریل انگوری - معاون کلانتر - یوگی و دوستان - مامفی - در این دنیای شگفت انگیز سندباد - پینوکیو - کوچولو های جهانگرد - دهکده ی سبزی جات و ...
نیمه دوم دهه 60 : ...
به نظر من برنامه های نیمه ی اول بسیار جذاب تر هستند . در قیاس با نل و هاچ و بقیه .
اتفاقا به همین دلیل که شما عنوان کردید , کارتونی مثل حنا فاقد اون آن لازمه . چون مبنا رو میذاره بر اینکه به مخاطب درس بده . در حالی که کودک کارتون رو نمیبینه که درس بگیره ( اون هم بصورت گلدرشت و تصنعی ) .
کارتون رو میبینه که لذت ببره با تمام وجود غرق شه در دنیای خودش . این همون نکته ی ظریفیه که در کارتونی مث مهاجران - بچه های آلپ - خانواده ی دکتر ارنست - بچه های مدرسه ی والت - حنا - هاچ و ... لحاظ نشده . یعنی ابتدا به ساکن , در این کارتون ها مبنا آموزش و تعلیم و تربیت کودک قرار داده شده . اساسا سناریوی این کارتون ها بر این مبنا نوشته شده .
من تمام این کارتون ها رو با دقت تمام میدیدم ولی همون موقع هم هیچ وقت به حد کافی راضی نمی شدم . کودک شاید قدرت بیان نداشته باشه و نظام ذهنیش شکل نگرفته باشه اما بصورت شهودی میفهمه چی به چیه . می فهمه که این کارتون میخواد به زور مفهومی مثل مسئولیت پذیری رو بهش آموزش بده . بنا بر این ناخود آگاه گارد می گیره و لذت نمی بره . ( چون در تمام طول روز در حال آموزش بوده از والدین یا معلم یا ناظم یا سایر برنامه های رادیو تلوزیون )
در کارتون های دهه 50 و اوایل دهه 60 مفاهیم عمیق آموزشی و تربیتی وجود داره ( البته نه در همشون ) اما مبنا ابتدا تفریح و لذت کودک قرار داده شده . حالا اگر مفاهیم اخلاقی ( مثل ادب - امانتداری و ... ) در اون کارتون وجود داشت , چه بهتر . اگر نداشت , نداشت .
من بعید میدونم مثلا از پلنگ صورتی ( بعنوان گل سرسبد کارتون های کلاسیک ) بشه مفاهیم عمیق انسانی و تعالی روح رو استخراج کرد . اما پلنگ صورتی پلنگ صورتیه . نوک قله س .
کارتونی هم داریم مثل سندباد که مفاهیم اخلاقی ( یا در مورد تنسی تاکسیدو مفاهیم علمی ) با ظرافت و جذابیت در خلال یک ماجرا بصورت ضمنی به مخاطب منتقل میشه .
... و در نهایت من تاکید کردم که اگر رودربایستی رو کنار بگذاریم و اندکی از تعارف فاصله بگیریم ...
RE: برنامه های دهه 60 - بهزاد ستوده - ۱۳۸۹/۸/۲۰ عصر ۱۱:۱۹
کارتون های قدیمی دو دسته بودند دسته اول مثل پلنگ صورتی ، گوریل انگوری،دهکده سبزیجات و کلا ً انمیشن های با محوریت حیوانات مخصوص سن کودکان بود گوریل انگوری را من سن دبستان بودم و لذت میبردم بارها و بارها لذت بردم بقول شما برای لذت که گاهی در خلال ان مفهوم تربیتی هم داشت
اما ... اما کارتون های انسانی مثل حنا ، نل ، خانواده دکتر ارنست ، مهاجران ،بل و سباستین،تام سایر سندباد و حتی پینوکیو در واقع مثل یک رمان مصور بودند و ما از تماشای ان لذت میبردیم و همذات پنداری می کردیم درس می گرفتیم
ما عادت داشتیم در کودکی برنامه مخصوص نوجوانان را هم ببینیم و در نوجوانی برنامه مخصوص کودکان را می دیم که با هم تفاوت داشت هرچند در کنار هم پخش می شد
به همین علت این ذهنیت مقایسه پیش می آید که منطقی نیست
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۸/۲۰ عصر ۱۱:۲۵
باز نکته ی دیگه ای که درمورد کارتون ها و برنامه های دهه 50 و اوایل دهه 60 وجوداره ( و شما حتما بیشتر از من واقفید ) دوبله ی بی نظیر اونهاس . برخی از همان گویندگان در سالهای بعد تر هم در کارتون ها گویندگی کردند اما تقلبی از کار در آمد .
شور و نشاط گویندگانی مثل پرویز نارنجی ها بعنوان راوی مجموعه پلنگ صورتی و حسن عباسی ( بازرس و مورچه ) کنعان کیانی و مهدی آزیر و ظفر گرایی در تنسی تاکسیدو و چاملی ...
این ها تالی ندارن . رویایی رو برای نسلی شکل دادن که تکرار ناپذیره . اگر قوه ی هرکول هم به کار بیفته , فایده ای نداره ... ( نقل به مضمون از هملت )
RE: برنامه های دهه 60 - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۸/۲۰ عصر ۱۱:۵۱
شاید هم علت دیگری که ما (موافقان کارتون های سری اول) از کارتونهای ژاپنی دلزده شده ایم ، بحث شعار زدگی سطحی -و به قول هری لایم- گل درشتِ این کارتون ها باشد. کارتونهای ژاپنی همیشه در صدد بودند به "رو" ترین شیوۀ ممکن به ما درس اخلاق بدهند! اینکه "هر کس بدی کند نتیجه اش را می بیند و هر کس خوب باشد پاداش میگیرد" یا "به دیگران تا جایی که میتوانید کمک کنید" مواردی از این نصایح پدرانه (و یا شاید مادرانه) و دلسوزانه این کارتون ها است. در صورتیکه پیام های اخلاقی کارتونهای نسل اول ، طوری در دل داستان مستتر بود که کودک را هم سرگرم میکرد و هم اینکه به کودک اجازه میداد نتایج اخلاقی موردنظر کارتون را از لایه های درونی آن استخراج کند. در اکثر کارتونهای ژاپنی خطوط روایی کارتون ، مشابه یکدیگر بودند. اینکه فرزندی (خواه انسان ، خواه حیوان و خواه حشره!) مادر خود را گم کرده یا از دست داده و به دنبال یافتن او سختیهای زیادی را متحمل میشود و در نهایت او را می یابد (یا نمی یابد). بعدها نیز با افزایش کارتون های ژاپنی آنقدر کاراکترها و داستان ها شبیه هم شدند که نمیتوانستی تشخیص دهی که چی به چی است!
در این مطلب نخواستم کل کارتونهای ژاپنی را زیر سوال ببرم بلکه فقط میخواهم بگویم که برای ماها کارتونهایی مثل یوگی و گوریل انگوری و رابین هود و گالیور (و حتی سندباد و پینوکیو) ، خاطره انگیزتر و ماندنی تر از هاچ زنبورعسل و مهاجران و حنا و ... هستند.
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۸/۲۱ عصر ۰۲:۱۶
پلاژ های حصیری و ساحل بندر انزلی در اواخر دهه 50
RE: برنامه های دهه 60 - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۸/۲۳ صبح ۰۶:۵۴
فیلمهای سینمایی دهۀ شصت
در دهه شصت با توجه به اینکه فقط دو شبکه داشتیم و همچنین محدود بودن مدت زمان روزانۀ پخش ، تعداد فیلمهای سینمایی پخش شده از دوشبکه محدود بود. در واقع عملاً این دو شبکه، هفته ای یک فیلم بیشتر پخش نمی کردند. البته گاهی اوقات هم این برنامه دستخوش تغییر میشد. به عنوان مثال به یاد دارم دوره ای را که چهارشنبه ها هم شبکه یک در آخر شب ، فیلم سینمایی پخش میکرد. تاریخ پخش فیلمهای شبکۀ دو را دقیق به خاطر ندارم ، اما فکر میکنم پنجشنبه شب بود (یا جمعه شب ؛ به هرحال دقیق به یاد ندارم)
و اما فیلمهایی که پخش میشد (در این قسمت کاری به فیلم های داخلی نداریم):
1- فیلمهای جنگی و پارتیزانی : به دلیل همزمانی دهه شصت با جنگ ، پخش اینجور فیلم ها معمول بود. ما بچه ها هم که عاشق این جور فیلمها بودیم. از این فیلمها نام و مشخصاتی به یاد ندارم. هرچه که به یاد دارم کلاه ذوزنقه ای شکل پارتیزانی است که در وسط کلاه ، ستاره ای به چشم میخورد(علامت پارتیزان های یوگسلاوی) و مسلسل های مخصوص آن دوران که بعدها فهمیدم از نوع MP40 Schmeisser و Sten Gun Mark 2 هستند. یادمه با تیر و تخته برای خودمان سلاح میساختیم ، با پارچه مخمل کلاه پارتیزانی درست میکردیم و در کوچه با بچه های دیگر و یا در خانه با سایر اعضای خانه، نبردهای جنگ جهانی دوم را بازسازی می کردیم!
2- فیلمهای هندی : تعدادی فیلم هندی از نوع گریه آور و سوزناک هم (البته با حذف حرکات موزون و آوازهای فیلم!) در آن دوران شاهد بودیم که از معروفترین آنها میتوان به فیلم بگذار گریه کنم و قانون اشاره کرد. اولی که از اسمش معلوم است چه جور فیلمی بود! و اما در مورد دومی. این دومی با ما کاری کرد کارستان! تمام فکر و ذکرمون شده بود این فیلم. با ویجِی زندگی کردیم و با مرگ او گریه کردیم. تمام دیالوگهای حساس فیلم را از بر بودیم . کتابش را خریدیم! کتابی بود با چاپ بد که سودجویان بعد از استقبال مردم آن را وارد بازار کردند. در واقع مثل این بود که یک نفر داستان فیلم را برای کسی دیگر تعریف کند و آن کس آن را بنویسد،چاپ کند و روانه بازار کند!
چی داشتم میگفتم. آها! خلاصه این فیلم ما را درگیر خودش کرد. آنجا بود که فهمیدیم خسروشاهی کیست. سعی کردیم با لحن او سخن بگوییم:
اون کثافت مادر منو کشت... پدر... من همیشه دوسِت داشتم...
منظور ویجی از اون کثافت ، مرحوم آمریش پوری معروف بود که در نقش منفی فیلم بازی میکرد. سایر بازیگران هم که آمیتاب بچن ، نقش ویجی و دیلیپ کومار ، نقش پدرش را داشت. آنیل کاپور هم در ابتدای دوران بازیگریش بود که در فیلم قانون (تا یادم نرفته بگویم که نام اصلی فیلم شاکتی Shakti است به معنای قدرت)به نقش پسر ویجی ایفای نقش کرد.
3- فیلمهای چینی: این فیلمها هم مثل فیلم های پارتیزانی ، پخششان واجب بود! فیلمهایی که در آن انقلابیون چینی با دشمنان ضد انقلاب! (که عمدتا ژاپنی ها بودند) به نبرد می پرداختند. نمونه ای از این فیلم ها که یادم می آید فیلمی بود که در آن رزمندگان چینی با کندن تونلی طولانی در شهر، در آن پنهان شده و از آنجا میتوانستند با دشمن نبرد کنند.(اسمش هم البته فکر کنم رزمندگان شهر یا تو همین مایه ها بود)
4- فیلمهای دیگر: فیلم هایی هم بود که میشود گفت ارزشمند بودند؛ مثلا اکثر فیلم های کارگردانان معروف ژاپنی را ما در آن دوران دیدیم مثل هفت سامورایی و ریش قرمز و سامورایی و سکه طلا و سانشوی مباشر و ... . بعضی فیلمها هم بود که برای ما با آن سن کممان عجیب و غریب به نظر می آمد. مثل فیلم آدلا هنوز شام نخورده:
یا فیلم بانی لیک گم شده که فضای وهمناکی داشت:
به هر حال فعلاً همین ها یادم بود. در صورتیکه فیلمهای جدیدتری از آن دوران به یادم آمد در این بخش مینویسم.
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۸/۲۳ صبح ۱۰:۱۴
فیلم های سینمایی شبکه 2 عمدتا جمعه ها ساعت 7 بعد از برنامه کودک ( با اجرای مریم افشار)
و قبل از مسابقه علمی ( با اجرای کرامت ا... مهربان ) پخش می شد .
اما همه چیز در اون دوران انگار منتظر کوچکترین بهانه ای بود که همون 1 فیلم در هفته هم پخش نشه .
گاهی اوقات یه سریال چند قسمتی رو جایگزین می کردن . و اگر اون سریال جالب نبود ( که اغلب هم همینطور بود ) باید فیلم سینمایی شبکه 2 رو چند هفته فراموش می کردیم .
ایام عزاداری یا مناسبت های ویژه هم هیچ فیلم سینمایی از کانال 2 پخش نمی شد . حتی اگر 2-3 روز قبل یا بعد از اون مناسبت ویژه بود , باز درجهت ضریب اطمینان فیلمی در کار نبود .در این مواقع قسمتی از اون زمان رو تصاویر ثابت اماکن مذهبی پخش می کردن با موسیقی غم انگیز که عمدتا از سنج و یه ساز بادی خاص در اون استفاده می شد .
اما شبکه 1 در سال های 64 تا 66 چه در برنامه کودک چه در فیلم بعدش چند فیلم استرالیایی پخش کرد که شخصیت اولش یه دختری بود با چهره کک مکی و بعضی وقتا یه برادری هم در فیلم وجود داشت . یکی از اون فیلم ها در یک کشتی شخصی کوچیک می گذشت ...
مستند های راز بقا هم بعنوان آچار فرانسه گزینه خیلی خوبی بود برای فرار از پخش فیلم سینمایی شبکه 2 . بیشتر این مستند ها به معیار زمان پخش بسیار قدیمی بودند . یعنی مثلا سال 64 مستندی درمورد فیل های کنیا پخش می شد که در سال 1972 ساخته شده بود و اولین بار (احتمالا) 1355 از تلوزیون پخش شده بود . درنتیجه اطلاعات غلط در اون مستند ها به مخاطب ارائه می شد .
مثلا جمعیت فیل های پارک سرنگتی رو 3000 راس عنوان می کرد در حالی که این عدد مربوط به چندین سال قبلش بود و احتمالا اون لحظه حدود 2000 راس فیل وجود داشته .
صدای زیبای هوشنگ لطیف پور و احمد رسول زاده توی گوش هممون داره زنگ میزنه
RE: برنامه های دهه 60 - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۸/۲۴ صبح ۰۷:۳۵
نوار کاست ، رسانۀ فراموش نشدنی کودکان دهۀ شصت
بچه هایی که در این زمانه زندگی می کنند و به انواع "گجت" ها دسترسی دارند (اعم از موبایل ، لپ تاب ، تَبلت ، اینترنت ، دی وی دی پلیر و ام پی تری پلیر و آی پد و هزار اسم عجیب و غریب دیگر) شاید باورشان نشود که روزی بزرگترین سرگرمی الکترونیکی پدرانشان ، نوار کاستی بود که با گذاشتن آن در ضبط صوتی کوچک و گوش کردن به آن ، در بیداری رویا می دیدند.
در زمانه ای که عفریت جنگ ، غباری از غم بر دل بزرگترها کشیده بود ، بچه ها ، بچه های بی توقع آن زمانه بزرگترین تفریحشان گوش سپردن به صدای بی کیفیت اما دلنشین "قصه گو"ی "بیتا" و یگانۀ آن دوران بود. همۀ هم سن وسالهای من میدانند که از چه صحبت میکنم چون فارغ از مکان و زبان و گویش و لهجه ، دردهای ما مشترک بود و شادیهایمان نیز. بگذریم...
انتشارات بیتا و شرکت چهل و هشت داستان ، در دهۀ شصت اقدام به نوآوری جالبی کرده بودند و آنهم انتشار کتاب قصه همراه با نوار کاست آن بود.مبتکر این کار در شرکت چهل و هشت داستان شخصی به نام علیرضا اکبریان بود که با گردهم آوردن دوبلورهایی چون مرتضی احمدی ، نادره سالارپور ، نوشابه امیری ، احمد مندوب هاشمی ، مهوش افشاری ، ناهید امیریان ، پری هاشمی ، مازیار بازیاران ، فریبا شاهین مقدم ، محمد یاراحمدی و مرحوم کنعان کیانی قصد داشت 48 داستان را روی نوار پیاده کند که البته کارش به دلایلی نامعلوم ، ناتمام ماند. این کتاب-نوارها به سرعت مورد توجه کودکان قرار گرفت و جای خود را در هر خانه ای پیدا کرد ، طوریکه در هر خانه ای چندتایی از این مجموعه ها یافت میشد. من هم مانند همه تعدادی از این نوارها را داشتم که البته امروز از آنها ، نشانه ای جز خاطره و حسرت ایام نمانده است. در این قسمت از چند کتاب-نوار که داشتم یادی میکنم تا خاطره اش برای همسالانم زنده شود و کوچکترها هم قدر ایام حال را بدانند.
1- حسن و خانم حنا: این کتاب-نوار که متعلق به شرکت قصه گو از انتشارات بیتا بود ، یکی از زیباترین و خاطره انگیزترینِ این کتاب-نوارهاست. داستان آن ، بومی شدۀ داستان جک و ساقۀ لوبیا (یک قصۀ قدیمی انگلیسی) است که در آن حسن ، پسرک فقیری که با مادر و ماده گاو لاغرش -خانم حنا- فقیرانه زندگی را میگذرانند ، برحسب اتفاق صاحب لوبیاهای جادویی میگردد که او را به قصر غول در ماورای ابرها میرساند . غولی که زمانی پدرش را کشته و میراث خانوادگیشان یعنی چنگ سحرآمیز و مرغ تخم طلا را دزدیده و حال حسن ، قصد دارد انتقام پدرش و فقری را که گریبانگیرشان شده از غول بگیرد ...
نویسنده داستان ، فاطمه ابطحی و کارگردان این کار ، اردشیر کشاورزی بود که اتفاقا اوایل همین امسال زندگی را بدرود گفت. نقش آفرینان این کار عبارند از:
گیتا خاکپور : حسن سودابه گوهری : مادر حسن عزیز حاتمی : خانم حنا و مرد اول
محمود کریم پور : معلم و مرد دوم اصغر ضرابی : عطار حسین محب اهری : قصاب
بهروز شرفی : پیرمرد و مرغ منوچهر جهانگیری : غول نیاز سلیمی : زن غول
نسرین ارمگان : رعنا خانم و چنگ
در این نوار ، ترانه های زیبایی هم خوانده میشود که توسط خانمها گیتا خاکپور و نسرین ارمگان خوانده میشوند. (نکتۀ جالب در مورد خانم ارمگان اینست که او مادر خوانندۀ معروف ، دریا دادور است که چندی پیش ترانۀ وطنم -اولین سرود ملی ایران- را به زیبایی بازخوانی کرد) حتما تعجب میکنید اگر بدانید که آهنگساز این ترانه ها کسی نبود جز استاد جلال ذوالفنون ! به نام نوازندگان دقت کنید: تار و سه تار : جلال ذوالفنون چنگ : فرزانه نوایی تنبک : بیژن زنگنه فلوت : خسرو سلطانی (این کار در نوارهای دیگر هم دیده شد مثلا آهنگسازی داستان خروس زری پیرهن پری را حسین علیزاده برعهده داشت.)
صحنه ای از این نوار که به یادم مانده صحنه ایست که حسن پس از اینکه گاوش را از دست داده و مورد شماتت مادرش هم قرار گرفته با دلتنگی ترانه میخواند:
خانم حنا ... خانم حنا ... دلم برات تنگ شده کجایی ؟ زندگی قشنگمون ...بی تو چه بیرنگ شده ...نیایی
نکته : اگر اشتباه نکنم در همان ایام ، نمایش حسن و خانم حنا به همین شیوه و سیاق در تلویزیون هم پخش شد که به شیوه عروسک گردانی با لباس سیاه بود.(اسم دقیق این شیوه را نمیدانم اما در این شیوه عروسک گردانان در پس زمینۀ سیاه و در حالیکه یکسره سیاه پوشیده اند طوریکه دیده نمیشوند عروسک ها را حرکت میدهند.)
2- جن پینه دوز:محصول شرکت چهل وهشت داستان. این داستان موزیکال را هم خیلی دوست داشتم: سه جن کوچک که شبها به کمک خانواده کفشدوز فقیری آمده و به آنها برای دوختن کفش کمک کرده و موجب پولدار شدن آنها شدند. از آن داستانهای شیرین و رویایی که در عالم واقعیت هیچگاه اتفاق نمی افتد! ترانه های این قصه هم جالب بود: من جن پینه دوزم (که با آهنگ یکی از فیلمهای چارلی چاپلین-احتمالا عصر جدید- خوانده شده بود)
3- گرگ بد گنده :محصول شرکت چهل وهشت داستان. داستان سه بچه خوک که هر کدام برای خود خانه ای مسازند: آنکه از همه تنبل تر بود با علف ، انکه کمی زرنگتر بود با چوب و آنکه از بقیه دوراندیشتر بود با آجر وسیمان. گرگ بد گنده توانست خانه اولی و دومی را ویران کند ولی از پس خانه آجری برنیامد و سرانجام با سوختن در دودکش خانه مجبور به فرار شد. ترانه های جالبی هم داشت:
کی از گرگ بد گنده میترسه... من مشت میزنم توی دهانش ... من آتیش میذارم رو زبانش ... اون گردنشو خورد میکنم من ... زندگیشو نابود میکنم...!
4- آوازه خوانهای شهر قصه :محصول شرکت چهل وهشت داستان. دقیقا داستانش را به یاد ندارم ولی فکر میکنم در مورد خری بود که میخواست خواننده شود!
5- زورو: که دقیقا با همان دوبلورهای سریال زورو اجرا شده بود. ترانه های جالبی هم داشت:
مونت مونت مونتساریو ... فرمانده ماست...
سر سر سردسته مون... گروهبان گارسیاست...مردی بی همتاست
زورو نقاب سیاهه ... تو جنگیدن استاده
اگه به خواب ببینیم...به چنگمون افتاده
6- علیمردان خان : با شعرخوانی مرتضی احمدی و گویندگی کنعان کیانی در آن زمان بسیار معروف شده بود. هرجا میخواستند پسربچه ای تخس و شیطان را معرفی کنند او را به علیمردان خان تشبیه میکردند.
داشت عباسقلی خان پسری...پسر بی ادب و بی هنری
اسم او بود علیمردان خان......اهل منزل ز دستش به امان
... وداستانهای دیگری که داشتم مثل تام بند انگشتی ، پری دریایی(هنوز یادمه روی جلدش سبزرنگ بود)، حسن کچل (که در قصه اش عاشق الویه بود و سرانجام مادرش با گذاشتن نعلبکی های الویه سر راه او توانست او را از خانه بیرون بکشد!)، سفیدبرفی و آئینه جادویی ، سندباد ، گالیور ،غنچه گل سرخ، محمد رسول الله (با موسیقی اصلی فیلم عقاد)و ...
با تشکر از فوروم کودکی
RE: برنامه های دهه 60 - منصور - ۱۳۸۹/۸/۲۴ صبح ۰۸:۴۰
(۱۳۸۹/۸/۶ عصر ۱۲:۱۲)هری لایم نوشته شده:
حد فاصل سالای 58 تا 61 - 62 مث یه حفره سیاه می مونه که هیچ کس راجع به برنامه های تلوزیونی اون دوره چیزی یادش نمیاد . یا اگرم میاد در حد حدس و گمانه و کلی گویی .
یکی از این پر کننده حفره ها که مد نظر شماست، برنامه آموزش الفبای مرحوم سید حسن نیرزاده نوری (مشهور به عمو زنجیرباف) بود که من قبلا به تفصیل در همین فاروم درمورد او نوشته ام که نیاز به تکرار نیست... مطالعه خط به خط صفحه ذیل را در اینخصوص به دوستان توصیه می کنم ضمن آنکه بدنبال سی دی یا نوار آموزشی ایشان هستم...البته در برنامه ای که سال گذشته از سیما پخش میشد و به پخش گوشه هائی از برنامه های قدیمی اختصاص داشت(قطره) با یک پیامک درخواست پخش بخشی از کلا س آموزشی مرحوم نیرزاده را کردم که بخش کوتاهی را هفته بعد پخش کردند که با جستجوی در نت میتوان به آن رسید اما داشتن سری کامل یا اقلا چند ساعت از آموزشهای وی که به جد می گویم در تاریخ نظام آموزش و پرورش ایران تاکنون بدیلی برای این مرحوم پیدا نشده است آرزوی منست. البته از فروشگاه گنجینه معرفت (http://www.sosoz.com/prolist.asp?Cat=31) استعلام کردم گویا سی دی آموزشها را تمام کرده اند ( ویا اینکه فرزند آن مرحوم اقدام به جمع آوری محصولات کرده باشد)
http://www.jomhourieslami.com/1386/13860206/13860206_jomhori_islami_20_gozaresh.HTML
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۸/۲۴ صبح ۰۹:۳۷
اولش اینطوری شروع می شد : انتشارات بیتا تقدیم می کند ...
راستی راوی حسن و خانم حنا کی بود ؟ یه خانمی با یه صدای ناشفاف اما جذاب , شبیه صدای نسرین مقانلو
پرواز شماره 714 تن تن رو هم داشتم. به این ها گفته می شد نوار قصه ( "ر" ساکن تلفظ می شد ) تاریخ 1358 روش بود .
RE: برنامه های دهه 60 - پایک بیشاپ - ۱۳۸۹/۸/۲۴ صبح ۱۱:۴۲
(۱۳۸۹/۸/۲۴ صبح ۰۷:۳۵)اسکورپان شیردل نوشته شده:
نوار کاست ، رسانۀ فراموش نشدنی کودکان دهۀ شصت
... وداستانهای دیگری که داشتم مثل تام بند انگشتی ، پری دریایی(هنوز یادمه روی جلدش سبزرنگ بود)، حسن کچل (که در قصه اش عاشق الویه بود و سرانجام مادرش با گذاشتن نعلبکی های الویه سر راه او توانست او را از خانه بیرون بکشد!)، سفیدبرفی و آئینه جادویی ، سندباد ، گالیور ،غنچه گل سرخ، محمد رسول الله (با موسیقی اصلی فیلم عقاد)و ...
من یادمه یه نوار داشتم از همین مجموعه به نام "تیز چنگال ماهیچه دوست"، که اگه اشتباه نکنم، فقط صدای "مرتضی احمدی" رو یادم میاد.
فایل صوتی یه سری از این داستانها رو میتونید اینجا دانلود کنید:
http://audiobook.blogfa.com/87124.aspx
RE: برنامه های دهه 60 - سم اسپید - ۱۳۸۹/۸/۲۴ عصر ۰۲:۱۱
فایل تورنت سریال بوژست (1982):
http://www.4shared.com/file/B9qL6Zr4/7FF1AB58D964499A67886DB4D63451.html
RE: برنامه های دهه 60 - siyavash1357 - ۱۳۸۹/۸/۲۴ عصر ۰۴:۵۶
(۱۳۸۹/۸/۲۴ عصر ۰۲:۱۱)سم اسپید نوشته شده:
فایل تورنت سریال بوژست (1982):
http://www.4shared.com/file/B9qL6Zr4/7FF1AB58D964499A67886DB4D63451.html
متاسفانه سید نداره ، تورنت دیگه ای هم هست ؟
RE: برنامه های دهه 60 - Kassandra - ۱۳۸۹/۸/۲۴ عصر ۰۶:۴۰
(۱۳۸۹/۸/۲۴ صبح ۰۷:۳۵)اسکورپان شیردل نوشته شده:
انتشارات بیتا و شرکت چهل و هشت داستان ، در دهۀ شصت اقدام به نوآوری جالبی کرده بودند و آنهم انتشار کتاب قصه همراه با نوار کاست آن بود.مبتکر این کار در شرکت چهل و هشت داستان شخصی به نام علیرضا اکبریان بود که با گردهم آوردن دوبلورهایی چون مرتضی احمدی ، نادره سالارپور ، نوشابه امیری ، احمد مندوب هاشمی ، مهوش افشاری ، ناهید امیریان ، پری هاشمی ، مازیار بازیاران ، فریبا شاهین مقدم ، محمد یاراحمدی و مرحوم کنعان کیانی قصد داشت 48 داستان را روی نوار پیاده کند که البته کارش به دلایلی نامعلوم ، ناتمام ماند. این کتاب-نوارها به سرعت مورد توجه کودکان قرار گرفت و جای خود را در هر خانه ای پیدا کرد ، طوریکه در هر خانه ای چندتایی از این مجموعه ها یافت میشد. من هم مانند همه تعدادی از این نوارها را داشتم که البته امروز از آنها ، نشانه ای جز خاطره و حسرت ایام نمانده است. در این قسمت از چند کتاب-نوار که داشتم یادی میکنم تا خاطره اش برای همسالانم زنده شود و کوچکترها هم قدر ایام حال را بدانند.
درود
تقريبا همه اين داستانهاي مورد اشاره در اين پست رو از شركت 48 داستان در يك فايل زيپ داشتم كه براتون آپلود كردم:
http://www.4shared.com/file/Xs-nP8le/48_Daastan.html
نام منبع در خود فايلها ذكر شده.
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۸/۲۴ عصر ۰۶:۵۰
نوار کاست یکی از رسانه های دهه 60 محسوب میشه . اما نوار قصه ها در یک مقطع کوتاه 5-6 ساله خیلی تو بورس بودن (57-62) . بنابراین نمیشه اونها رو خیلی دهه شصتی درنظر گرفت.
یکی دیگه از رسانه های نیمه دوم دهه 50 و نیمه اول دهه 60 پروژکتور یا آپارات 8میلیمتری بود که معمولا با چند حلقه فیلم 3 یا 8 یا 16 دقیقه ای فروخته می شد ( بعنوان اشانتیون ) البته این فیلم ها رو جداگانه هم می شد خرید .
در هر مغازه ی عکاسی , فیلم خام 8mm به وفور یافت می شد که خودش 2 نوع بود : سوپر8 و نرمال ( که قدیمی تر بود ) معمولا هم کداک و آگفا تولید می کردن .
خیلی از تصاویر دوره انقلاب هم با همین روش فیلمبرداری شدن .
در این دوره از دوربین فیلمبرداری 8mm برای تصویر برداری از مهمانی ها و محافل و مسافرت ها و حتی جشن های عروسی استفاده می شد .
فیلم خام , 3 دقیقه ای بود . الان که فک می کنم میبینم بس بود . و از به آب بسته شدن تصاویر و کسالت بار شدن اون جلوگیری می کرد . البته خیلی مواقع از چند یا چندین حلقه فیلم استفاده می شد , بعد که فیلم ها رو ظاهر می کردن , اونها رو با چسب به هم پیوند میزدن و در حلقه های بزرگ تر جا میدادن . محدودیتی در کار نبود .
مارک پروژکتور ها عمدتا اینا بودن : ELMO-CANON-MAGNON یا CHINON ( تلفظ می شد شینون ) و بیشترشون صامت بودن . دوربین های فیلمبرداری هم همینطور .
برحسب نیاز , تجهیزات جانبی هم با دوربین و پروژکتور فروخته میشد . مثلا پرده نمایش در اندازه های مختلف ( البته میشد فیلم رو به دیوار هم نمایش داد ) - سه پایه برای دوربین - نور افکن و ...
بسیاری از فیلم های کوتاه کمدی کلاسیک دوره صامت و برخی از کارتون ها یا قسمتی از اونها با بسته بندی جذاب در فروشگاه های مربوط به لوازم عکاسی و فیلمبرداری و نوار فروشی ها ( صوتی-تصویری ) موجود بود .
خانواده ها حوصله داشتن . به بهانه ی نمایش 2-3 تا فیلم 10 -20 دقیقه ای دور هم جمع می شدن و به فرزندان احساس مهم بودن دست می داد . واقعیت هم همین بود . اونا کار مهمی انجام می دادن .
.
RE: برنامه های دهه 60 - منصور - ۱۳۸۹/۸/۲۵ صبح ۱۲:۴۳
یکی از جذابترین سریالهای زمان خود که مطمئنم در ذهن بسیاری از دوستان هنوز یاد و خاطره اش باقیست سريال مشهور میشل استروگف ساخته ژان پیر دکورت فرانسوی است. این سریال که بنظرم برای اولین بار در سال 1356 و مجددا به تقاضای عده کثیری از مردم در سال 58 و با سانسور روی آنتن رفت در سال 1360 (یا 61) مجددا برای بار سوم پحش آن آغاز شد که با همان نمایش قسمت اول توقیف و همه علاقمندان را معذب کرد. حکایتهای مختلفی از علت توقیف بود که مشخص نشد علت اصلی چه بود. عده ای نام برده شدن یک شخصیت آمریکائی در سریال را بهانه کردند که آنزمان حساسیت خاصی نسبت به آمریکائیها وجود داشت ، عده ای ضدیت شوروی با خاندان تزار و اعتراض این کشور به پخش سریال را علت میدانستند و عده ای دیگر وجود دختری نادیا نام که جذابیتهای بصری خاصی (البته برای مردم ندید بدید آنزمان داشت) را بهانه کردند. درهرصورت سریال توقبف و هرگز امکان پخش مجدد نیافت.
میشل استروگف با بازی مرحوم ریموند هارمستروف بازیگر خوش قدوبالای آلمانی و خانم لورنزا گوئرری بازیگر مدل و نچندان خوش نام (اخلاقی) سینمای ایتالیا در نقش نادیا در سال 1354 شمسی توسط ژان پیر دکورت کارگردان مشهور فرانسوی و به تهیه کنندگی کشور فرانسه و البته با مشارکت جزئی آلمان و ایتالیا در قالب داستانی روسی در 7 قسمت ساخته شد.
موسیقی بی نظیر سریال که شهرتی جهانی دارد توسط ولادمیر کوزما موسیقیدان رومانی الاصل ساخته شد. دو بخش از این سریال شهرتی خاص دارد که اولی در ابتدای سریال و روی عنوان بندی با ضرباهنگی فوق العاده پخش میشد و بخش دوم که امروزه بعنوان یکی از آرامش بخش ترین آهنگهای تاریخ سینما از آن نام برده میشود بعنوان موسیقی متن بکار گرفته شد (که مدتهاست به شخصه آنرا آهنگ تماس گوشی همراه خود کرده ام)
دوبله این سریال یکی از ماندگاران دوبله سریالهای خارجی تلویزیون است و چنانکه بیاد دارم حسین عرفانی بجای میشل استروگف ، خانم زهره شکوفنده بجای نادیا گویندگی میکردند. از دیگر گویندگان این سزیال که در چندین نقش ظاهر شد مرحوم احمد آقالو بود که حتی در برخی قسمتها در عنوان بندی نام سریال را هم با صلابت اعلام میکرد و نام کارگردان و آهنگساز را هم می گفت.... ایرج رضائی ، اصغر افضلی ، مرحوم مهدی آژیر ، حمید منوچهری ، مرحوم کنعان کیانی ، مرحوم منصور غزنوی و دو سه نفر دیگر کل گویندگان را تشکیل میدادند که هریک بجای چند نفر صحیت میکردند...
من سعی میکنم در اولین فرصت منتخبی ازین سریال را در تاپیک فریادها و نجواها قرار دهم و مطئنم داغ دوستان با دیدن صحنه هائی ازین سریال تازه خواهد شد. صحنه کور کردن میشل استروگف توسط تاتارها با نزدیک کردن آهن گداخته به چشمهای وی و صحنه های عاشقانه نادیا و میشل هرگز از ذهنها پاک نخواهد شد
RE: برنامه های دهه 60 - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۸/۲۵ صبح ۰۴:۰۵
(۱۳۸۹/۸/۲۵ صبح ۱۲:۴۳)منصور نوشته شده:
این سریال که بنظرم برای اولین بار در سال 1356 و مجددا به تقاضای عده کثیری از مردم در سال 58 و با سانسور روی آنتن رفت در سال 1360 (یا 61) مجددا برای بار سوم پحش آن آغاز شد که با همان نمایش قسمت اول توقیف و همه علاقمندان را معذب کرد. حکایتهای مختلفی از علت توقیف بود که مشخص نشد علت اصلی چه بود.
دقیقا یادمه که گویندۀ آنموقع شبکه یک ، اعلام کرد که به دلیل اعتراضات جمعی از خانواده های شهدا پخش این سریال (یا در واقع بازپخش آن) متوقف شد. در ضمن این سریال ، موسیقی بسیار زیبایی هم داشت که در زمان خودش ، به صورت نوار کاست به بازار عرضه شده بود. الان نمیدانم این موسیقی در دسترس هست یا نه. قطعۀ زیر را پیدا کردم ولی دقیقا نمیدانم متعلق به همین سریال است یا نه.
Vladimir Cosma - Michel Strogoff - Nadia's Theme.mp3
RE: برنامه های دهه 60 - پایک بیشاپ - ۱۳۸۹/۸/۲۵ صبح ۰۶:۳۹
(۱۳۸۹/۸/۲۵ صبح ۰۴:۰۵)اسکورپان شیردل نوشته شده:
(۱۳۸۹/۸/۲۵ صبح ۱۲:۴۳)منصور نوشته شده:
این سریال که بنظرم برای اولین بار در سال 1356 و مجددا به تقاضای عده کثیری از مردم در سال 58 و با سانسور روی آنتن رفت در سال 1360 (یا 61) مجددا برای بار سوم پحش آن آغاز شد که با همان نمایش قسمت اول توقیف و همه علاقمندان را معذب کرد. حکایتهای مختلفی از علت توقیف بود که مشخص نشد علت اصلی چه بود.
دقیقا یادمه که گویندۀ آنموقع شبکه یک ، اعلام کرد که به دلیل اعتراضات جمعی از خانواده های شهدا پخش این سریال (یا در واقع بازپخش آن) متوقف شد. در ضمن این سریال ، موسیقی بسیار زیبایی هم داشت که در زمان خودش ، به صورت نوار کاست به بازار عرضه شده بود. الان نمیدانم این موسیقی در دسترس هست یا نه.
من یادمه پدرم موسیقی این سریال رو کامل روی نوار ضبط کرده بود، واقعا شاهکار بود...
اگه "michael strogoff" رو تو ی و ت ی و ب جستجو کنید و اولین گزینه رو انتخاب کنید میتونید بشنوید..
کسی از دوستان بخشی از دوبله این سریال رو برای upload کردن داره؟ با تعریفی که منصور عزیز کرد شدیدا هوس کردم!!
RE: برنامه های دهه 60 - Kassandra - ۱۳۸۹/۸/۲۵ صبح ۰۷:۲۸
(۱۳۸۹/۸/۲۵ صبح ۰۴:۰۵)اسکورپان شیردل نوشته شده:
(۱۳۸۹/۸/۲۵ صبح ۱۲:۴۳)منصور نوشته شده:
این سریال که بنظرم برای اولین بار در سال 1356 و مجددا به تقاضای عده کثیری از مردم در سال 58 و با سانسور روی آنتن رفت در سال 1360 (یا 61) مجددا برای بار سوم پحش آن آغاز شد که با همان نمایش قسمت اول توقیف و همه علاقمندان را معذب کرد. حکایتهای مختلفی از علت توقیف بود که مشخص نشد علت اصلی چه بود.
دقیقا یادمه که گویندۀ آنموقع شبکه یک ، اعلام کرد که به دلیل اعتراضات جمعی از خانواده های شهدا پخش این سریال (یا در واقع بازپخش آن) متوقف شد. در ضمن این سریال ، موسیقی بسیار زیبایی هم داشت که در زمان خودش ، به صورت نوار کاست به بازار عرضه شده بود. الان نمیدانم این موسیقی در دسترس هست یا نه.
قطعۀ زیر را پیدا کردم ولی دقیقا نمیدانم متعلق به همین سریال است یا نه. Vladimir Cosma - Michel Strogoff - Nadia's Theme.mp3
از اين يكي هم معمولا به عنوان موسيقي متن اين سريال ياد ميشه:
http://www.4shared.com/audio/_3BKgNHX/Sigle_TV_-_Michele_Strogoff.html
RE: برنامه های دهه 60 - بهزاد ستوده - ۱۳۸۹/۸/۲۵ صبح ۰۷:۳۶
(۱۳۸۹/۸/۲۵ صبح ۱۲:۴۳)منصور نوشته شده:
یکی از جذابترین سریالهای زمان خود که مطمئنم در ذهن بسیاری از دوستان هنوز یاد و خاطره اش باقیست سريال مشهور میشل استروگف ساخته ژان پیر دکورت فرانسوی است.
میشل استروگوف با ایتکه نصف سریال سانسورشده هنوز جذاب است
این سریال در شبکه ویدیویی موجود است و می توانید تجدید خاطره کنید
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۸/۲۶ صبح ۱۰:۳۴
یکی از بازی های اواخر دهه 50 و اوایل 60 مارپله و منچ بود . یک صفحه ی مقوایی ( یک طرفش منچ و طرف دیگرش مارپله ) + تعدادی مهره + تاس . همین . می تونست ساعت ها دو سه نفرو سرگرم کنه .
این اتفاق 30- 35 سال پیش میفتاده اما انگار 3000 سال از روش گذشته . همین الان برای خود ما که اون دوران رو درک کردیم جای سواله که چطور میشه با یه همچین چیزی سرگرم شد ؟ آیندگان این وسایل رو در موزه ها به فرزندانشون نشون میدن و اون ها رو نصیحت میکنن ...
بازی های نشستنکی دیگه ای هم بود . که خیلی هیجان داشت و دست جمعی هم میشد بازی کرد . عمو پولدار و ایروپولی . هم خارجیش بود (مونوپولی ) هم فارسیش( ایروپولی ) . یادمه در عموپولدار یکی از برگ های لاتاری روش اینو نوشته بود : عمه ایفی برای تعطیلات به مسافرت میرود . لطفا مبلغ 300 دلار به حساب او واریز نمایید !
گاهی اوقات این بازی ها خیلی طولانی می شد . نصفش رو قبل از برنامه کودک بازی میکردیم نصفشو بعدش .
نیمه ی دوم دهه 60 هم نوع تقلبیش به بازار اومد که خیلی پر و پوشال ریخته و داغون بود . و برای کسانی که چن سال قبل ترش اورجینالش رو بازی کرده بودن , غیر قابل تحمل بود .
عمو پولدار ساختار ساده تری داشت . یه مسیری باید با تاس توسط رقبا طی میشد . در این روند یه مواقعی باید با حکم یه کارت های خاصی یه ماجرایی پیش میومد ( + یا - ) مثلا : پنج خانه به جلو بروید - سه خانه به عقب باز گردید - 200 دلار بدهید - شما 100 دلار برنده شدید . از شما ممنونیم که 200 دلار بابت خیریه پرداختید ! )
ایروپولی یکم پیچیده تر بود . یه عالمه خونه و هتل وجود داشت که طی روندی مشابه میتونست خریداری بشه و اگر در یک راسته ( که با رنگ مشخص می شد ) همه ی اون اماکن خریده میشد , خیلی اتفاق مهمی تو زندگی می افتاد ...
نوع باسمه ایش که در نیمه دوم دهه 60 به بازار اومد , در واقع تقلبی و سانسور شده ی نوع ایرانی چند سال قبلش بود . حتی اسمش رو هم عوض کرده بودن . ایروپولی شده بود : روپولی
لاتاری هاش رو حذف کرده بودن . اسم خیابون ها عوض شده بود . پکیج بندیش هم زشت و جفنگ شده بود .
RE: برنامه های دهه 60 - Kassandra - ۱۳۸۹/۸/۲۶ عصر ۰۶:۵۲
يكي ديگر از نمايشهاي عروسكي كه معمولا به طور مرتب در دهه 60 از برنامه كودك شبكه يك پخش ميشد اين بود:
اين برنامه كه محصول 1967-1974 فرانسه است Colargol و يا Jeremy the Bear نام دارد. متاسفانه به ياد ندارم اين برنامه به چه نامي از برنامه كودك پخش شده.
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۸/۲۶ عصر ۱۰:۴۰
یکی از وسایل تفریحی نوجوان های اوایل دهه 60 ( و احتمالا دهه 50 ) وسیله ای بود به اسم فریزبی ( Frisby ) که خیلی رایج بود و عموما در پارک ها و دشت و دمن استفاده می شد .
فریزبی , یه بشقاب پلاستیکی گرد بود که لبه هاش کمی به سمت داخل تابیده بود .
دو یا چند نفر با فاصله از هم می ایستادن و فریزبی رو با یه استیل خاصی ( که منو یاد هفتیر کشیدن کابوی ها در فیلمای وسترن مینداخت ) , به سمت هم پرتاب می کردن .
فریزبی در 3 جهت حرکت میکرد : هم بصورت دوار با فرکانس بالا دور خودش می پیچید . هم در ارتفاع ( بسته به نحوه پرتاب ) اوج می گرفت . و هم بصورت طولی فاصله بین افراد رو طی می کرد .
یه تفریح کم خرج و سالم (!) محسوب می شد . امروز برای یک نوجوان حتی شاید مضحک و کسل کننده به نظر برسه .
RE: برنامه های دهه 60 - رزا - ۱۳۸۹/۸/۲۷ صبح ۱۰:۵۰
از سریالهای دهه شصت این نسخه بینوایان با بازی lino ventura اثر رابرت حسین و موسیقی فوق العاده ساخته پدر کارگردان آندره حسین بیاد موندنی بود.
http://www.uk.imdb.com/title/tt0084340/
آهنگ سریال بهمراهی تصاویر: http://s2.picofile.com/file/7624237525/Musique_Film_Les_Miserables_1983.flv.html
http://www.toutlecine.com/images/film/0007/00070363-les-miserables.html
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۸/۲۷ عصر ۱۲:۲۴
یکی از برنامه های دهه 60 که اولین بار اوایل انقلاب پخش شد , شامل قطعات نمایشی بود که چنتا نوجوون دور هم جمع می شدن و راجع به موضوعات مختلف صحبت می کردن .
حدس می زنم اسم این برنامه بود : "بچه های محله" که فضای افسرده و دلمرده ای داشت . در انتهای هر قسمت نتیجه گیری اخلاقی صورت می گرفت . مثلا اینکه فرد حسود به سزای عملش می رسید . یا اینکه فرد امانتدار مورد تشویق قرار می گرفت ...
دکور این برنامه خیلی ابتدایی و پیش پا افتاده بود و طراحی لباسش هم همینطور .
این میان پرده های نمایشی تا اواخر دهه 60 هم جسته گریخته پخش می شد .
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۸/۲۷ عصر ۰۹:۰۴
چرا این کارتون ها رو دوباره دوبله میکنن و اعصاب مخاطب رو روش آرشه میکشن ؟
دوبله ی زیبای گالیور و تنسی تاکسیدو رو گند زدن بهش رفت .
من نمی دونم چرا در این کار تا این حد سماجت و پشتکار وجود داره
آخه ما که اون صداها رو در ذهن داریم چطور میتونیم این نسخه ی باسمه ای رو تحمل کنیم ؟
مگه این برنامه اسمش بچه های دیروز نیست ؟ بچه های دیروز با صدای بلند عنوان می کنن که از این دوبله های جدید متنفرن
RE: برنامه های دهه 60 - سروان رنو - ۱۳۸۹/۸/۲۸ صبح ۱۲:۳۶
(۱۳۸۹/۸/۲۷ عصر ۱۲:۲۴)هری لایم نوشته شده:
یکی از برنامه های دهه 60 که اولین بار اوایل انقلاب پخش شد , شامل قطعات نمایشی بود که چنتا نوجوون دور هم جمع می شدن و راجع به موضوعات مختلف صحبت می کردن .
حدس می زنم اسم این برنامه بود : "بچه های محله" که فضای افسرده و دلمرده ای داشت . در انتهای هر قسمت نتیجه گیری اخلاقی صورت می گرفت . مثلا اینکه فرد حسود به سزای عملش می رسید . یا اینکه فرد امانتدار مورد تشویق قرار می گرفت ...
منظورت همونی بود که چند تا بچه بعد از تموم شدن مدرسه ، توی یک خرابه جمع می شدن و یک نمایش اجرا می کردن ؟
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۸/۲۸ صبح ۰۱:۰۷
دقیقا همون .
پشت سرشون خرابه های یک بنای نیمه ویران بود . نمی دونم چرا . سازندگان این برنامه اصرار داشتن که همه چیزو کر و کثیف و داغون نشون بدن . درست 180 درجه برعکس حالا .
یکیشون با دوچرخه لاهاف دوزا میومد . یکیشون یه کتابیو لوله می کرد ... یه وضعیتی بود خلاصه .
احتمالا کارگردان مربوطه تحت تاثیر سبک نئورئالیزم سینمای ایتالیا قرار گرفته بوده .
نکته ی مهمتر اینکه مسایلی که در اون برنامه ها مطرح می شد انقدر پیش پا افتاده بود که اگر الان فقط 2 دقیقش رو پخش کنن , مردم حالشون بهم می خوره . من نمی دونم چطور اون دوران ما این برنامه رو میدیدیم و برامون عادی بود ؟ ! یعنی حتی گروه سنی الف هم به فغان میاد .
RE: برنامه های دهه 60 - منصور - ۱۳۸۹/۸/۲۹ صبح ۰۸:۱۵
(۱۳۸۹/۸/۲۷ عصر ۰۹:۰۴)هری لایم نوشته شده:
چرا این کارتون ها رو دوباره دوبله میکنن و اعصاب مخاطب رو روش آرشه میکشن ؟
دوبله ی زیبای گالیور و تنسی تاکسیدو رو گند زدن بهش رفت .
من نمی دونم چرا در این کار تا این حد سماجت و پشتکار وجود داره
آخه ما که اون صداها رو در ذهن داریم چطور میتونیم این نسخه ی باسمه ای رو تحمل کنیم ؟
این کارها برای پول است و بس. نسخ قدیمی صرفا در اختیار سیماست ، اینها نسخ اصلی را خریداری و دوبله مجدد می کنند تا بتوانند بشکل عمده در بازار به فروش برسانند. کارتونهای دوبله قدیم فعلی بازار صرفا از طریق اشخاص تهیه و تکثیر شده و حق امتیاز پخش همگانی ندارند و صرفا از طریق اشخاص به فروش می رسند نه اماکن عمومی مختص این کار... من برای امثال منانی متاسفم که دوبله بسیار زیبا برای گالیور را چنین لگدمال میکنند. جالب اینجاست که یک بچه را بجای گالیور می نشاند درحالیکه شهاب عسکری که زمانی خود به جای گالیور صحبت میکرد را در نقشهای دیگری در دوبله جدید (مثلا بجای پدر گالیور) می نشاند. آیا او فکر میکند صدای عسکری پیر شده است؟ زهی خیال باطل. اگر صدای عسگری پیر است صدای خود او بجای آن شخصیت منفی باف پیر نیست؟ ریتم تند و تو دماغی صدای وی بجای آن شخص که دائم می نالید"من میدونستم که ما موفق نمی شیم" را امروز ما بشکل مددار که تودماغی آن کمتر هم شده می شنویم که کل گویش او در این سریال حتی به یک جمله قبلی خود منانی هم نمی رسد مابقی گویشها و گویندگان پیش کش... فاصله مهارتها با قدیم هر روز بیشتر و بیشتر میشود و عجیب نیست چون : هنری که بخاطر پول بطپد هنر نمی آفریند، فقط جیب پر میکند. (خسته نباشید منانی عزیز، در چاپ و تکثیر کتاب دوبله هم معیار فقط جیب بود که بحمداله میسر شد)
جوزف باربارا و ویلیام هانا (مشهور به هانا باربارا) از بزرگترین سازندگان کارتون در جهان و طراح و سازنده کارتونهائی چون گالیور ، یوگی ،گوریل انگوری و ...
RE: برنامه های دهه 60 - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۸/۲۹ صبح ۰۹:۲۲
سریال جان دایموند رو یادتونه؟ فضای تیره و وهم آلودی داشت وشبیه داستانهای دیکنز بود.(هرچند بر اساس رمانی از لئون گارفیلد ساخته شده بود). اسم پدرش هم آلفرد دایموند بود. تنها صحنه ای که ازش یادمه اینه که یه کوتوله ای بود که پیشکار یک نفر بود و برای جابجا کردن افراد از آسانسور طنابی استفاده میکرد!(هنرپشه اش هم David Rappaport بود که در سال 1990 درگذشت) هر چقدر سرچ کردم نه عکسی ازش پیدا کردم نه مشخصاتی. فقط تو سایت IMDb یه لینکی هست که توضیحات مختصری درباره اش میده. سرانجام مجبور شدم از سایتهای ایرانی کمک بگیرم که تو سایت کودکی و نوجوانی یک عکس کوچک پیدا کردم.
http://www.imdb.com/title/tt0399225/
این سریال محصول 1981 بی بی سی است.
عکسی از David Rappaport
RE: برنامه های دهه 60 - بهزاد ستوده - ۱۳۸۹/۸/۲۹ صبح ۰۹:۳۸
(۱۳۸۹/۸/۲۹ صبح ۰۸:۱۵)منصور نوشته شده:
(۱۳۸۹/۸/۲۷ عصر ۰۹:۰۴)هری لایم نوشته شده:
چرا این کارتون ها رو دوباره دوبله میکنن و اعصاب مخاطب رو روش آرشه میکشن ؟
این کارها برای پول است و بس. نسخ قدیمی صرفا در اختیار سیماست ،: هنری که بخاطر پول بطپد هنر نمی آفریند، فقط جیب پر میکند. (خسته نباشید منانی عزیز، در چاپ و تکثیر کتاب دوبله هم معیار فقط جیب بود که بحمداله میسر شد)
جوزف باربارا و ویلیام هانا (مشهور به هانا باربارا) از بزرگترین سازندگان کارتون در جهان و طراح و سازنده کارتونهائی چون گالیور ، یوگی ،گوریل انگوری و ...
متاسفانه دقیقاً همین طور است و کارتون های قدیمی با دوبله جدید نابود شده تنها استثنایی که وجود دارد صدای ماکسی (معاون کلانتر) است بزنم به تخته ماشا الله هزار ماشااله صدای بانو مینو غزنوی نسبت به دوبله اول حتی بهتر و دلنشین تر است
تکمله"صدای گالیور دوبله جدید "علی منانی" است
یک کارتون دیگر دوبله جدیدش خیلی روی اعصاب است "هشتاد روز دور دنیا " است
این کارتون بقدری وحشتناک دوبله شده که قابل تصور نیست مدیر دوبله ناهید شعشعانی است که خودش نقش های فرعی و راوی است و شیلا آژیر دو نقش " تیکو" و شاهزاده" را حرف زده
عباس نباتی در مورد دوبله دوم "یوگی و دوستان" گفته دوبله قدیمی برای بچه ها بد آموزی داشت بنابراین دوباره دوبله شد
شما بگویید چه بد آموزی داشت من که از راه بدر نشدم شما چطور؟؟؟
RE: برنامه های دهه 60 - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۸/۲۹ صبح ۱۰:۲۵
(۱۳۸۹/۸/۲۹ صبح ۰۹:۳۸)بهزاد ستوده نوشته شده:
شما بگویید چه بد آموزی داشت من که از راه بدر نشدم شما چطور؟؟؟
راست میگه بهزاد جان. اینا بدآموزی دارن. ولی صحنه های خشنی که تلویزیون ما نشون میده همه نیک آموزی!! داره. یادمه پارسال ساعت 7 غروب یه برنامه ای داشت از تلویزیون پخش میشد که دربارۀ مردی معتاد بود که سر بچه اش رو با کارد بریده بود. من همینطور که داشتم نگاه میکردم ناگهان دیدم که در حین توضیحات پدره، کات شد به صحنه جسد پسرش که گلوی بریده و خونین بود. من که زیاد از این صحنه ها چندشم نمیشود ، جا خوردم و یکدفعه متوجه شدم که پسر کوچکم هم داره نگاه میکنه. تا اومدم کانال رو عوض کنم کار از کار گذشته بود و اون صحنه توی ذهن پسرم نقش بست. تا یک هفته دپرس بود و دائم سوال میکرد که چرا گردن پسره خونی بود؟! هرچقدر سعی میکردیم این موضوع را از ذهنش دور کنیم نمیشد.
یا همین برنامه هایی که به نام شوک و مکث و ... پخش میشن... دو هفته پیش جایی بودم و صحنه هایی از این جور برنامه ها پخش میشد که در مورد گروگانگیری بچه ها بود و یه صحنه داشت که گروگانگیران برای اینکه خانواده کودک را وادار به اطاعت از خواسته هایشان کنند ، فیلمی از کودک را برای والدینش فرستادند که در حین صحبت کودک برای پدر و مادرش ، یکی از گروگانگیران چنان کشیده ای بر صورت پسره میزنه که من اشکم در اومد....
نتیجه این همه نشان دادن خشونت ، باعث میشه که قبح خشونت از بین میره و نتیجه اش میشه ماجرای میدان کاج. در همه کشورها این جور صحنه ها موقعی پخش میشه که بچه ها خوابند و قبلش هم به والدین توصیه میشه نگذارند فرزندانشان این برنامه ها را نگاه کنند. ولی در اینجا...
حالا یه نفر میاد میگه که ما این کارتون رو دوباره دوبله کردیم چون قبلیه بدآموزی داشت!! واقعاً نمیدونم بدآموزی یوگی تو کجاش بود یا تنسی تاکسیدو یا گالیور یا مورچه و مورچه خوار یا بازرس؟
نکته:نمیدونم نقش موسسه رودکی در این کار چقدر پررنگه؟ چون اکثر کارتونهایی که مجددا دوبله شدن از این موسسه پخش شده.
RE: برنامه های دهه 60 - رزا - ۱۳۸۹/۸/۲۹ صبح ۱۱:۲۱
با عرض ادب و احترام خدمت اساتید عزیز
آقای اسکورپان شیردل چه سریال جالبی رو معرفی کردین..بعد چندین سال سریال جان دایموند دوباره پخش شد..جالبش اینجاست که هنرپیشه نقش جان دایموند از بازیگران نقش هوانورد در ارتش سری بوده و مادر ویلیام هم هنرپیشه نقش همسر فلج آلبر بود...قصه اش بیشتر مربوط به دوران ویکتوریائی انگلیس بود..شبی که پدر ویلیام قرار بود بمیره یه ساعت بهش میده و میگه بیشتر از یه تعداد مشخص نباید کوکش کنه و در ضمن دنبال کسی بگرده که در جوانی بهش خیانت کرده بوده و بعبارتی ازش حلالیت بخواد...همون شب پدر میمره و ویلیام میره تا شخص مورد نظر رو پیدا کنه و با بچه فقیرای تو خیابون دوست میشه و حتی یکی از بچه ها ساعت رو میدزده و اونو زیاده از حد کوک میکنه ..با اینکه ساعت خراب میشه ولی یکی از رازهای پدر از این طریق آشکار میشه..فکر میکنم بالاخره ویلیام جان دایموند یعنی پسر کسی که پدر بهش خیانت کرده بود رو پیدا میکنه و متوجه میشه که برخلاف تصورش زیاد آدم خوبی نیست ....... تا اینکه صحنه آخرش یادم میاد که جان دایموند ویلیام رو از آتیش نجات میده..
هنرپیشه نقش ویلیام الان از هنرپیشه های پرطرفدار و پولساز هالیووده.
Tom Hollander
در مورد دوبله مجدد چند وقت پیش شنیدم که کارتون پینوکیو چون از لحاظ تصویری کیفیت مناسبی نداشته دوباره خریده شده و فقط باند صدای قدیمی بهش اضافه شده.چون من شنیدم که در آثار ارزشمند باند صدا و تصویر هرکدوم قیمت مجزائی دارند و در اکثر فیلمهای مهم میبینیم که موسیقیش با چیزی که ما در دی وی دی ها دیدیم متفاوته و گاهی وقتها کاملا مشخصه که باند موسیقی خریداری نشده. البته این به نفع سرمایه گزاران داخل کشوره..چون آثاری که کیفیت تصویری مناسب ندارند فقط کافیه تصویر تجدید بشه و بعد از همون باند صدای مربوط به دوبلورهای قدیمی استفاده بشه..حتی هفته پیش فیلم خاطرات خانوادگی با بازی مارچلو ماستریانی هم همینطور پخش شد..کیفیت تصویر خوب بود و صدای دوبلورهای قدیمی عالی بود...با این وضعی که پیش میره دوبلورهای تازه وارد مرتب به فیلمها و خاطرات و شعور بیننده ها توهین خواهند کرد...متاسفانه متاسفانه دست انسانهای دلسوز و کسائی که صدف رو از خزف تشخیص میدهند بسته است.
RE: برنامه های دهه 60 - بهزاد ستوده - ۱۳۸۹/۸/۲۹ صبح ۱۱:۵۲
(۱۳۸۹/۸/۲۹ صبح ۱۰:۲۷)هری لایم نوشته شده:
مگه شما نمیگید برای پول این کار انجام میشه ؟ خب بجای دوبله ی مجدد , آثار ارزشمند دوبله نشده رو بگیرن دوبله کنن . بالاخره یه چیزی میشه دیگه !
ضمن اینکه منبع مقایسه ای وجود نخواهد داشت که مردم قیاس کنن و به تبعش بهشون فحش بدن .
البته که برای پول است ولی گاهی دلایل فنی هم دارد همین کارتون گالیور فقط چند قسمت دوباره دوبله شد یک تعدادی با همان دوبله قدیم پخش شده سند باد هم همینطور است
اما یوگی و دوستان کامل دوبله مجدد شده گربه کلونداک و معاون کلانتر و بارباپاپا هم همبنطور
این تصمیم با صاحب فیلم است که موسسه توزیع کننده یا شبکه تلوزیونی است که فیلم را با صدای جدید نمایش بدهند فقط کیفیت صدا برایشان مهم است ضمناً ارزانتر تمام می شود
کارهای جدید که درحال دوبله است و مشکلی ندارد
آثار ارزشمند دوبه نشده را در صورتی دوبله می کنند که بازار داشته باشد چون الان اکثراً دسترسی به تجهیزات علمک شیطان دارند این آثار ارزشمند را با زیرنویس و بصورت بدون سانسور تماشا کرده اند و ممکن است بازده مالی نداشته باشد بیشتر یک ریسک است که کمتر کسی دنبال این نوع فیلم است
RE: برنامه های دهه 60 - رزا - ۱۳۸۹/۹/۳ عصر ۰۷:۲۴
یکی دیگه از معدود سریالهای امریکائی دهه شصت سریالی پخش شده با نام زندان آلکاتراز یا فرار از زندان آلکاتراز بود که متاسفانه مطالب زیادی ازش به یاد ندارم فقط یادم میاد که شخصیت اصلی سرخپوست بود و این بیشتر باعث عذابش در زندان میشد و فقط صحنه ای که در سلول انفرادی با وسایل اولیه برای خودش نیمرو پخته بود رو به یاد دارم و روش فرار و اینها رو اصلا به خاطر نمیارم
این لینک مربوط به سریاله
Alcatraz: The Whole Shocking Story
http://uk.imdb.com/title/tt0080344/
http://www.aveleyman.com/FilmCredit.aspx?FilmID=374
از اساتید عزیز خواهشمندیم روش فرار این زندانی را بفرمایند تا خانواده ای از نگرانی رهائی یابدبلا به دور...دور از جون...شاید یه روز گذارمون افتاد طرفای آلکاتراز
البته یه روش فرار که یادم میاد و فکر میکنم دارم با فیلم فرار از زندان آلکاتراز با بازی کلینت ایستوود اشتباه میکنم این بود که قهرمان سریال در آرایشگری زندان کار میکرد و بجای سر خودش یه سر ساختگی رو در رختخوابش گذاشته بود و خودش با قاشق از راه تهویه تونل باز کرده و فرار کرده بود..بطوری که دیگران بخاطر وجود سر ساختگی تا مدتها از غیبتش باخبر نبودند
راستی فیلم پرنده باز آلکاتراز با بازی برت لنکستر و فرار بسوی پیروزی رو با بازی اسطوره های فوتبال و هنر به یاد دارین؟؟؟
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۹/۳ عصر ۰۷:۵۲
من هردو رو به یاد دارم .
پرنده باز آلکاتراز رو در سینما آفریقا دیدم حدود 62 . و فرار بسوی پیروزی رو 2-3 بار دیدم در سینما پولیدور حدود سال 63 یا 64 .
RE: برنامه های دهه 60 - پایک بیشاپ - ۱۳۸۹/۹/۳ عصر ۰۸:۲۵
(۱۳۸۹/۹/۳ عصر ۰۷:۵۲)هری لایم نوشته شده:
من هردو رو به یاد دارم .
پرنده باز آلکاتراز رو در سینما آفریقا دیدم حدود 62 . و فرار بسوی پیروزی رو 2-3 بار دیدم در سینما پولیدور حدود سال 63 یا 64 .
سلام! هری جان، حالا که میگی "پولیدور" خوب اون یکی رو هم بگو "آتلانتیک" دیگه!
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۹/۳ عصر ۰۹:۱۲
با همون لفظی گفتم که واقعا همون دوران عنوان می شد . پولیدور رو همه میگفتن پولیدور ( با اینکه اسمش عوض شده بود ) 20 سال طول کشید تا قدس جا افتاد . اما همون زمان کم کم دیگه به مرور آفریقا داشت جا می افتاد بجای آتلانتیک .
ترن ( با بازی برت لنکستر ) - نهنگ خشمگین ( ریچارد هریس ) - نوادا اسمیت ( استیو مکویین ) - آپاچی ( برت لنکستر ) - تعقیب ( مارلون براندو - جین فوندا - رابرت ردفورد ) - عملیات مرداب - پاپیون - سه ثانیه تا جهنم - آتش بر فراز تله مارک ( ریچارد هریس ) - گذرگاه کاساندرا ( سوفیا لورن - ریچارد هریس ) - فرار بزرگ - باراباس - عیسی بن مریم - داستان ضحاک - حماسه کئوما
اینا فیلمای دیگه ای بودن که نیمه اول دهه 60 در سینما امپایر و آفریقا دیدم .
می خواهم زنده بمانم 1358 یا 59 سینما مولن روژ
تمام فیلم های نورمن رو 60 تا 65 سینما بولوار یا پولیدور
هنگ شتر سواران 1363 و توبی تایلر 1364 یک تخته و 2 پخمه 1364 هر سه در سینما پولیدور
هملت رو 10 - 12 بار دیدم . در طی چند سال . تقریبا هرسال سینما عصر جدید این فیلم رو یکی دو هفته نشون میداد . تا اواخر دهه 60 .
شیرهای جوان - تفنگ کهنه - پل - بچه ها در سرزمین اسباب بازی ( لورل و هاردی ) - فیلم های کوتاه لورل و هاردی - در سینما بولوار نیمه اول دهه 60
توفان - خانه اسپاگتی - قطار 10و3 به یوما - ماجرای شب ژانویه - بوفالوبیل - زندگی تولستوی - بینوایان - قلب - ماجرای نیمروز - رم شهر بی دفاع - گروهبان راتلج - بمب و فلفل - دن آرام - کوایدان - الکساندر نوفسکی - اسب کهر را بنگر - داستان سیاوش - جاده - کشتن مرغ مقلد - اتلو ( روسی ) کودکی ایوان - سرنوشت یک انسان - دزد دوچرخه - زندگی چایکفسکی - آرزو های بزرگ - انتخاب هابسن - معمای گاسپار هاوزر - 26 روز از زندگی داستایفسکی - موبی دیک -گذرگاه - ماجرای اداره - عابر - جنایت و مکافات - ابله - ووک - گلوله ای برای امپراتور
این ها رو هم همون دوران در سینما عصر جدید
ژنرال دلارو وره رو سال 62 دیدم یادم نیست در امپایر یا عصر جدید .
RE: برنامه های دهه 60 - بهزاد ستوده - ۱۳۸۹/۹/۳ عصر ۰۹:۵۸
(۱۳۸۹/۹/۳ عصر ۰۹:۱۲)هری لایم نوشته شده:
ترن ( با بازی برت لنکستر ) - نهنگ خشمگین ( ریچارد هریس ) - نوادا اسمیت ( استیو مکویین ) - آپاچی ( برت لنکستر ) - تعقیب ( مارلون براندو - جین فوندا - رابرت ردفورد ) - عملیات مرداب - پاپیون - سه ثانیه تا جهنم - آتش بر فراز تله مارک ( ریچارد هریس ) - گذرگاه کاساندرا ( سوفیا لورن - ریچارد هریس ) - فرار بزرگ - باراباس - عیسی بن مریماینا فیلمای دیگه ای بودن که نیمه اول دهه 60 در سینما امپایر و آفریقا دیدم .می خواهم زنده بمانم 1358 یا 59 سینما مولن روژتمام فیلم های نورمن رو 60 تا 65 سینما بولوار یا پولیدور هنگ شتر سواران 1363 و توبی تایلر 1364 یک تخته و 2 پخمه 1364 هر سه در سینما پولیدورهملت رو 10 - 12 بار دیدم . در طی چند سال . تقریبا هرسال سینما عصر جدید این فیلم رو یکی دو هفته نشون میداد . تا اواخر دهه 60 .شیرهای جوان - تفنگ کهنه - پل - بچه ها در سرزمین اسباب بازی ( لورل و هاردی ) - فیلم های کوتاه لورل و هاردی - گرگ ناقلا خرگوش بلا - در سینما بولوار نیمه اول دهه 60توفان - خانه اسپاگتی - قطار 10و3 به یوما - ماجرای شب ژانویه - بوفالوبیل - زندگی تولستوی - بینوایان - قلب - ماجرای نیمروز - رم شهر بی دفاع - گروهبان راتلج - بمب و فلفل - دن آرام - کوایدان - الکساندر نوفسکی - اسب کهر را بنگر - داستان سیاوش - جاده - کشتن مرغ مقلد - اتلو ( روسی ) کودکی ایوان - سرنوشت یک انسان - دزد دوچرخه - زندگی چایکفسکی - آرزو های بزرگ - انتخاب هابسن - معمای گاسپار هاوزر - 26 روز از زندگی داستایفسکی - موبی دیک -گذرگاه - ماجرای اداره
این ها رو هم همون دوران در سینما عصر جدید
ژنرال دلارو وره رو سال 62 دیدم یادم نیست در امپایر یا عصر جدید .
بابا تو دیگه کی هستی
این همه فیلم را زیر سن ده سالگی دیده ای آفرین صد آفرین هزار و سیصد آفرین
RE: برنامه های دهه 60 - Kassandra - ۱۳۸۹/۹/۴ صبح ۰۸:۳۱
(۱۳۸۹/۹/۳ عصر ۰۷:۲۴)رزا نوشته شده:
یکی دیگه از معدود سریالهای امریکائی دهه شصت سریالی پخش شده با نام زندان آلکاتراز یا فرار از زندان آلکاتراز بود که متاسفانه مطالب زیادی ازش به یاد ندارم فقط یادم میاد که شخصیت اصلی سرخپوست بود و این بیشتر باعث عذابش در زندان میشد و فقط صحنه ای که در سلول انفرادی با وسایل اولیه برای خودش نیمرو پخته بود رو به یاد دارم و روش فرار و اینها رو اصلا به خاطر نمیارم
. . .
راستی فیلم پرنده باز آلکاتراز با بازی برت لنکستر و فرار بسوی پیروزی رو با بازی اسطوره های فوتبال و هنر به یاد دارین؟؟؟
سپاس به خاطر اين يادآوري!
من هم متاسفانه تنها تصاويري مبهم از اين فيلمهاي مربوط به آلكاتراز در ذهنم باقي مانده! البته هنوز به ياد دارم كه اين هم يكي از مواردي بوده كه در آن دوران واقعا جلوه اي توام با وحشت داشته!
موردي كه بيشتر از فيلمهاي مذكور به يادم مانده يكي از سري برنامه هاي ديويد كاپرفيلد ، از چهره هاي معروف تلويزيون آمريكا در آن دوران است:
The Magic of David Copperfield IX: Escape from Alcatraz (TV 1987)
http://www.imdb.com/title/tt0293374/
گرچه سري برنامه هاي ديويد كاپرفيلد در آن دوران شهرت خاصي داشته اما ديدن انها در اين دوران به نظر نمي آيد چندان دلپذير باشد به ويژه آنكه پيشرفت تكنولوژي تاثيري شگرفت بر افكار گذاشته و دقيقا به همين علت بسياري از شگفتيها و يا موارد جالب چند دهه گذشته، در دوران حاضر ديگر جلوه اي ندارد.
همين فرار از آلكاتراز /Escape from Alcatraz را دوباره ديدم و كاستيها چنان كودكانه بود كه بايد بگويم واقعا شگفت زده شدم كه چنين نمايشي اين قدر مورد پسند عموم قرار گرفته بوده!
RE: برنامه های دهه 60 - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۹/۶ عصر ۰۱:۰۵
یادم میاد که در این دهه ، کارتونی پخش میشد که در آن برادر و خواهری در یک زیردریایی زندگی می کردند و با آن به جاهای مختلف سفر میکردند. عمده ماجراهای این کارتون هم در زیر دریا اتفاق می افتاد. دیگه بازپخش هم نداشت به خاطر همین چیز زیادی ازش یادم نمونده.
مطمئن نیستم ولی فکر میکنم توش یه دلفین هم بود.(ممکنه با یک کارتون دیگه قاطیش کرده باشم!)
به هر حال این تاپیک ، حسابی مخ ما رو کار گرفته. بعضی موقع سر کار هم به برنامه های اون موقع فکر میکنم!
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۹/۶ عصر ۰۱:۳۲
این کارتونی که گفتی من هم در همین حد یادم مونده . البته اگه یادآوری نمی شد , احتمالا تا آخر عمرم یادش نمی افتادم . فکنم حدود 62 یا 63 پخش می شد .
اگر درست یادم مونده باشه , این کارتون یا اصلا دیالوگی نداشت یا خیلی کم داشت . عجب چیزی کشف کردی اسکوربان شیردل !
ذهن آدم مشغول این خاطرات رویایی و معصومانه بشه خیلی جذاب تره تا اینکه درگیر اباطیل روزمره بشه که به قول حضرت اهمیتشون از آب بینی بز کمتره .
RE: برنامه های دهه 60 - soheil - ۱۳۸۹/۹/۶ عصر ۰۵:۱۷
(۱۳۸۹/۸/۲۷ عصر ۱۲:۲۴)هری لایم نوشته شده:
یکی از برنامه های دهه 60 که اولین بار اوایل انقلاب پخش شد , شامل قطعات نمایشی بود که چنتا نوجوون دور هم جمع می شدن و راجع به موضوعات مختلف صحبت می کردن .
حدس می زنم اسم این برنامه بود : "بچه های محله" که فضای افسرده و دلمرده ای داشت . در انتهای هر قسمت نتیجه گیری اخلاقی صورت می گرفت . مثلا اینکه فرد حسود به سزای عملش می رسید . یا اینکه فرد امانتدار مورد تشویق قرار می گرفت ...
دکور این برنامه خیلی ابتدایی و پیش پا افتاده بود و طراحی لباسش هم همینطور .
این میان پرده های نمایشی تا اواخر دهه 60 هم جسته گریخته پخش می شد .
ممنون از شما دوست عزيز كه اين برنامه را يادم آورديد چون يكي از برنامه هاي محبوبم بود.
اتفاقا" همين حالت ساده را من بيشتر دوست داشتم.
RE: برنامه های دهه 60 - واترلو - ۱۳۸۹/۹/۶ عصر ۰۹:۴۶
(۱۳۸۹/۹/۶ عصر ۰۱:۰۵)اسکورپان شیردل نوشته شده:
یادم میاد که در این دهه ، کارتونی پخش میشد که در آن برادر و خواهری در یک زیردریایی زندگی می کردند و با آن به جاهای مختلف سفر میکردند. عمده ماجراهای این کارتون هم در زیر دریا اتفاق می افتاد. دیگه بازپخش هم نداشت به خاطر همین چیز زیادی ازش یادم نمونده.
مطمئن نیستم ولی فکر میکنم توش یه دلفین هم بود.(ممکنه با یک کارتون دیگه قاطیش کرده باشم!)
به هر حال این تاپیک ، حسابی مخ ما رو کار گرفته. بعضی موقع سر کار هم به برنامه های اون موقع فکر میکنم!
اسم اصلی آن:
Personajele Din Aventuri Submarine
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۹/۶ عصر ۱۰:۰۶
بولوار کشاورز اواخر دهه 1350
RE: برنامه های دهه 60 - رزا - ۱۳۸۹/۹/۷ صبح ۱۲:۳۵
دیگه باید اسم این تاپیک رو بذاریم تاپیک پیدا کردن گمشده ها...جناب واترلوی عزیز یکی از بزرگترین گمشده هامونو پیدا کردین...بینهایت ممنونم
یه سری فیلمهای سیاه و سفید هم در دهه شصت پخش میشد که شخصیتهاش یه مرد میانسال عینکی بود که یادمه آقای مقبلی جاش حرف میزد و یه پسر خنگ و یه پیرمرد بامزه...چند سری این فیلمها نشون داده شدند..یکی از فیلمها یادمه که این مرد عینکی به اشتباه ناخدای یه کشتی میشد و نمیتونست اونو هدایت کنه و همیشه با اسکله تصادف میکرد و همین دوستاش بهش کمک میکردند که بتونه آبروداری کنه...کسی این فیلم رو یادش هست؟؟متاسفانه خاطرات مبهمی ازش دارم و نمیتونم کاملا در موردش توضیح بدم. فقط اینو میدونم که مربوط به دهه چهل سینمای انگلستان بود.
RE: برنامه های دهه 60 - سروان رنو - ۱۳۸۹/۹/۷ صبح ۱۲:۴۲
بچه ها یه فیلم حدود 20 سال پیش برای بچه ها در تلویزیون پخش کردن که من فقط دو تا سکانس اش رو یادمه. اول اینکه توش از فشفشه استفاده می کردن و ظاهرا چند تا بچه رو زندانی کرده بودن و اونا با فشفشه به بیرون ساختمون علامت می دادن و دیگه اینکه آخرش یه جوونی که شبیه گانگسترها بود داشت می مُـرد که اسمش ریکا بود و هی می گفت: من نمی خوام بمیرم و ... فیلم های اون موقعی که برای کودکان پخش می شد خیلی راز آلود بودن و همیشه آدم رو به فکر فرو می برد. حتی بعد از 20 سال من هنوز بعضی از صحنه هاش یادمه اما اسمش رو یادم نیست.
RE: برنامه های دهه 60 - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۹/۷ صبح ۰۴:۲۷
از واترلوی عزیز ممنونم. اطلاعات ایشان یک طرف ، زحمتی که برای پاسخ به سوالات دیگران میکشند و وقتی که می گذارند ، شایان تقدیر است.
(۱۳۸۹/۹/۷ صبح ۱۲:۴۲)سروان رنو نوشته شده:
اول اینکه توش از فشفشه استفاده می کردن و ظاهرا چند تا بچه رو زندانی کرده بودن و اونا با فشفشه به بیرون ساختمون علامت می دادن و دیگه اینکه آخرش یه جوونی که شبیه گانگسترها بود داشت می مُـرد که اسمش ریکا بود و هی می گفت: من نمی خوام بمیرم و ... فیلم های اون موقعی که برای کودکان پخش می شد خیلی راز آلود بودن و همیشه آدم رو به فکر فرو می برد. حتی بعد از 20 سال من هنوز بعضی از صحنه هاش یادمه اما اسمش رو یادم نیست.
فکر میکنم جناب سروان دو تا فیلم رو باهم ترکیب کرده اند. اولین صحنه مربوط به فیلم فشفشه است و دومین صحنه هم مربوط فیلم دوئل که جناب منصور در ششمین پست تاپیک زیر در موردش نوشته:
http://cafeclassic.ir/thread-203.html
RE: برنامه های دهه 60 - واترلو - ۱۳۸۹/۹/۷ صبح ۱۰:۲۸
(۱۳۸۹/۹/۷ صبح ۱۲:۳۵)رزا نوشته شده:
یه سری فیلمهای سیاه و سفید هم در دهه شصت پخش میشد که شخصیتهاش یه مرد میانسال عینکی بود که یادمه آقای مقبلی جاش حرف میزد و یه پسر خنگ و یه پیرمرد بامزه...چند سری این فیلمها نشون داده شدند..یکی از فیلمها یادمه که این مرد عینکی به اشتباه ناخدای یه کشتی میشد و نمیتونست اونو هدایت کنه و همیشه با اسکله تصادف میکرد و همین دوستاش بهش کمک میکردند که بتونه آبروداری کنه...کسی این فیلم رو یادش هست؟؟متاسفانه خاطرات مبهمی ازش دارم و نمیتونم کاملا در موردش توضیح بدم. فقط اینو میدونم که مربوط به دهه چهل سینمای انگلستان بود.
اسم اون هنرپیشه ویل هی بود
این هم بیوگرافی اش
http://en.wikipedia.org/wiki/Will_Hay
http://www.imdb.com/name/nm0370547/
فیلم هایی هم که ازش پخش شد
از پلیس بپرسید
http://www.imdb.com/title/tt0031058/
ناخدای قلابی
http://www.imdb.com/title/tt0028509/
جنجال در کشتی
http://www.imdb.com/title/tt0030231/
RE: برنامه های دهه 60 - بهزاد ستوده - ۱۳۸۹/۹/۷ عصر ۰۱:۴۴
(۱۳۸۹/۹/۷ صبح ۱۰:۲۸)واترلو نوشته شده:
(۱۳۸۹/۹/۷ صبح ۱۲:۳۵)رزا نوشته شده:
یه سری فیلمهای سیاه و سفید هم در دهه شصت پخش میشد که شخصیتهاش یه مرد میانسال عینکی بود که یادمه آقای مقبلی جاش حرف میزد کسی این فیلم رو یادش هست؟؟متاسفانه خاطرات مبهمی ازش دارم و نمیتونم کاملا در موردش توضیح بدم. فقط اینو میدونم که مربوط به دهه چهل سینمای انگلستان بود.
اسم اون هنرپیشه ویل هی بود
فیلم هایی هم که ازش پخش شد
از پلیس بپرسید
ناخدای قلابی
جنجال در کشتی
مرحوم منوچهر نوذری دوبلور ثابت این بازیگر بود اصغر افضلی هم بجای بازیگر چاق و خنگ حرف زده مرحوم عزت ا... مقبلی تا جایی که بیاد دارم یک فیلم حرف زده ( این سری فیلم ها روزهای تعطیل پخش می شد و ان زمان من اکثراً بخاطر مهمان بودن یا مهمان داشتن و شلوغی و ... لذت کافی را نداشتم
یک قسمت از این سری فیلم های کمدی درموردپاسگاه و فانوس دریایی بود ...
RE: برنامه های دهه 60 - واترلو - ۱۳۸۹/۹/۷ عصر ۰۲:۴۲
(۱۳۸۹/۹/۷ عصر ۰۱:۴۴)بهزاد ستوده نوشته شده:
مرحوم منوچهر نوذری دوبلور ثابت این بازیگر بود اصغر افضلی هم بجای بازیگر چاق و خنگ حرف زده مرحوم عزت ا... مقبلی تا جایی که بیاد دارم یک فیلم حرف زده ( این سری فیلم ها روزهای تعطیل پخش می شد و ان زمان من اکثراً بخاطر مهمان بودن یا مهمان داشتن و شلوغی و ... لذت کافی را نداشتم
یک قسمت از این سری فیلم های کمدی درمورد÷اسگاه و فانوس دریایی بود ...
کاملاً درست است در تمام فیلمهایی که از این بازیگر پخش شد مرحوم منوچهر نوذری دوبلور ثابت این بازیگر بود فقط در جنجال در کشتی مرحوم مقبلی حرف زد
RE: برنامه های دهه 60 - rahgozar_bineshan - ۱۳۸۹/۹/۷ عصر ۰۳:۲۳
(۱۳۸۹/۹/۷ صبح ۰۱:۰۳)هری لایم نوشته شده:
اسم فیلم بود عملیات سیب زمینی . تا حدودی تحت تاثیر فرشتگان با چهره های آلوده ساخته شده بود از این نظر که یه چند نوجوان گانگستری جذاب رو به لحاظ رفتاری الگوی خودشون قرار می دن .
صدای اون نوجوانی که شیفته ریکا میشه و در لحظات مرگ ریکا دائم فریاد میزنه : ریکا ! مهوش افشاری بود . و به جای خود ریکا هم اگر درست یادم مونده باشه منصور غزنوی صحبت می کرد .
البته شایدم اون نوجوان برادر کوچکتر ریکا بود . آخر فیلم ریکا به گلوله بسته می شد .
این فیلم اولین بار حدود 63 یا 64 از شبکه 2 پخش شد .
فكر نكنم اون فيلم عمليات سيب زميني بوده باشه!
عمليات سيب زميني شادتر از اين حرفها بود و توش كسي كشته نميشد...كل دعواها و درگيري ها سر چند تا گربه بود!
هميشه آرزو داشتم اين فيلمه يه بار ديگه ببينم كه حدود 3 سال پيش بعد از تقريبا 20 سال شبكه 2 تكرارش رو پخش كرد!
نسخه ويديويي اش هست آيا؟
RE: برنامه های دهه 60 - رزا - ۱۳۸۹/۹/۷ عصر ۰۸:۳۲
از همه اساتید و دوستان ممنونم که با همفکری و کمک هیچ سوالی بیجواب نمیمونه..بخصوص آقای واترلو دستتون درد نکنه
عملیات سیب زمینی
La carica delle patate محصول 1979
http://www.imdb.com/title/tt0160114/
برای دیدن لینک بخاطر قیلثرینگ نقطه بین "یو" و "توب" رو بردارین.
http://www.you.tube.com/watch?v=Hq4auFDfZeg
http://www.sharingfreelive.net/index.php?s=09623b1278b67f6afe9ee7fee78bf1e4&showtopic=26081&pid=31720&st=0entry31720
یه فیلم تلویزیونی بود دقیقا نمیدونم اسمش چی بود؟؟ خانه جدید برای کاترین ؟؟؟
یه دختر یتیم بود به اسم کاترین با دامن چارخونه که یه خانواده ای سرپرستی اونو برعهده میگیرن و بعد یه عالمه ماجرا هم کاترین هم خانواده تازه بهم عادت میکنن..فیلم ساخته استرالیا بود یا انگلیس؟؟ جای کاترین مینو غزنوی حرف میزد.
و یه فیلم دیگه داستان یه دختر کوچولوی موبلوند شیطون با قدرت تخیل بالا بود که با برادرش در خونه تنها میموند و تا برگشتن مامان و بابا حسابی دردسر درست میکرد..مثلا پرستار بچه رو خودش جواب کرد و بهش گفت که شبیه گرگ میمونه...شکلات رو میذاشت زیربالشش و شکلات آب میشد ..با برادرش گوشت و سیب زمینی میپختن و میخوردن..جای دختربچه رزیتا یاراحمدی حرف میزد و برادرش هم فریبا شاهین مقدم
وااای من دیگه خیلی پررو شدم و مرتب یاد فیلمای مختلف می افتم..ولی یادم میاد در دهه شصت یه فیلم فرانسوی کمدی پخش کرد که اون زمان حسابی گل کرد..داستان در یه هنگ ارتشی میگذشت یا نمیدونم سربازخونه بود که سروان تکیه کلامش این بود که : سرباز دوراک روز خوشیت باشه و بعد تنبیه های مختلف براشون در نظر میگرفت..بیشتر هنرپیشه هاش از هنرپیشه های کمدی دهه شصت هفتاد فرانسه بودن..حتی یه هنرپیشه ای بود که سیبیلو بود و در فیلم آشپزباشی لوئی دوفونس نقش گارسون رو بازی کرده بود.
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۹/۷ عصر ۰۹:۴۵
یه فیلمی هم بود که در دهه 60 اول سینما ها نمایش دادن ( به نام بمب و فلفل ) بعد شبکه 1 سیما پخش کرد ( احتمالا اسمش رو تغییر داد )
ماجرای یه مرد میانسال متاهل ایتالیایی بود که به خدمت در ارتش احضار میشه و درگیر ماجراهایی با گروهبان پادگان میشه .
نقش اون گروهبان چاق با چشمان پلقی و ورقلمبیده رو آلدو فابریتزی بازی می کرد . همون فردی که چند سال قبل تر در رم شهر بی دفاع نقش کشیش "دون پیترو " رو به عهده داشت .
RE: برنامه های دهه 60 - واترلو - ۱۳۸۹/۹/۸ صبح ۰۵:۳۹
(۱۳۸۹/۹/۷ عصر ۰۸:۳۲)رزا نوشته شده:
در دهه شصت یه فیلم فرانسوی کمدی پخش کرد که اون زمان حسابی گل کرد..داستان در یه هنگ ارتشی میگذشت یا نمیدونم سربازخونه بود که سروان تکیه کلامش این بود که : سرباز دوراک روز خوشیت باشه و بعد تنبیه های مختلف براشون در نظر میگرفت..بیشتر هنرپیشه هاش از هنرپیشه های کمدی دهه شصت هفتاد فرانسه بودن..حتی یه هنرپیشه ای بود که سیبیلو بود و در فیلم آشپزباشی لوئی دوفونس نقش گارسون رو بازی کرده بود.
http://www.imdb.com/title/tt0234765/
این فیلم دو دوبله داره
دوبله سینما با نام مواظب باش گروهبان نمایش داده شده و دوبله تلویزیون با نام سرباز دوراک روزت خوش است
(۱۳۸۹/۹/۷ عصر ۰۹:۴۵)هری لایم نوشته شده:
یه فیلمی هم بود که در دهه 60 اول سینما ها نمایش دادن ( به نام بمب و فلفل ) بعد شبکه 1 سیما پخش کرد ( احتمالا اسمش رو تغییر داد )
ماجرای یه مرد میانسال متاهل ایتالیایی بود که به خدمت در ارتش احضار میشه و درگیر ماجراهایی با گروهبان پادگان میشه .
نقش اون گروهبان چاق با چشمان پلقی و ورقلمبیده رو آلدو فابریتزی بازی می کرد . همون فردی که چند سال قبل تر در رم شهر بی دفاع نقش کشیش "دون پیترو " رو به عهده داشت .
http://www.imdb.com/title/tt0166272/
این فیلم هم دو دوبله داره دوبله اول دوبله ایتالیا است و دوبله دوم فکر کنم اوایل انقلاب باشه ، هر دو دوبله هم موجود است
RE: برنامه های دهه 60 - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۹/۸ صبح ۰۷:۴۰
(۱۳۸۹/۹/۷ عصر ۰۹:۴۵)هری لایم نوشته شده:
یه فیلمی هم بود که در دهه 60 اول سینما ها نمایش دادن ( به نام بمب و فلفل ) بعد شبکه 1 سیما پخش کرد ( احتمالا اسمش رو تغییر داد )
ماجرای یه مرد میانسال متاهل ایتالیایی بود که به خدمت در ارتش احضار میشه و درگیر ماجراهایی با گروهبان پادگان میشه .
نقش اون گروهبان چاق با چشمان پلقی و ورقلمبیده رو آلدو فابریتزی بازی می کرد . همون فردی که چند سال قبل تر در رم شهر بی دفاع نقش کشیش "دون پیترو " رو به عهده داشت .
این همون فیلمی نبود که به اسم یه سرباز و نصفی پخش شد؟
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کارتون های کشورهای بلوک شرق
در دهه شصت ، قبل از اینکه شاهد ریزش سیل آسای کارتونهای ژاپنی باشیم ، کارتونهای کشورهای بلوک شرق ، طرفداران زیادی در بین بچه ها داشت. امروز که به جز خاطره ای از آنها نمانده ، بد نیست یادی کنیم از بهترین و دوست داشتنی ترینشان در بین کودکان دیروز.
1- مداد جادو (لهستان) با نام اصلی Zaczarowany Ołówek و نام انگلیسی Enchanted pencil
این کارتون ماجرای پسربچه ای بود که به کمک مدادی جادویی که توسط جادوگر کوتوله ای به او داده میشد ، مشکلاتش را حل میکرد. فقط کافی بود شکل هرچه را می خواهد بکشد تا آن چیز بوجود آید. (یادمه در تکرار این برنامه ، جادوگر کوتوله،ناپدید شده بود! گویا این جادوگر هم برای ما بچه ها بدآموزی داشت و باعث اشاعه جادوگری میشد!)
http://en.wikipedia.org/wiki/Zaczarowany_ołówek
2-بولک و لولک (لهستان) با نام اصلی Bolek i Lolek . در کشورهای انگلیسی زبان با نام Jym & Jam و یا Bennie & Lennie هم پخش شده است. اما در ایران بیشتر به نام کوچولوهای جهانگرد معروف است.
http://www.imdb.com/title/tt0146370/
http://en.wikipedia.org/wiki/Bolek_and_Lolek
3- عنکبوت آبی (مجارستان) با نام اصلی Vizipok Csodapok که نقش اصلی برعهدۀ عنکبوتی هشت چشم ! بود که در حبابی زیر آب یک برکه زندگی می کرد.
http://www.toonarific.com/show.php?show_id=4758
http://www.imdb.com/title/tt0134203/
4- کیسه ای پر از سیب (روسیه) A Bag Of Apples کارتونی زیبا با موسیقی زیباتر که در آن ، خرگوشی نیکوکار برای جمع آوری آذوقه برای خانواده اش به جنگل می رود و در جنگل با گرگ و کلاغی خبرچین دست و پنجه نرم می کند.
Мешок яблок
5- خب ، فقط وایستا! (روسیه) یا همون گرگ و خرگوش خودمان که کارتونی جالب با موسیقی زیبا بود. صحنۀ معروف تعقیب خرگوش در ساختمان در حال ساخت هیچوقت از خاطرمان بیرون نمی رود.
Nu, pogodi Ну, погоди
http://www.imdb.com/title/tt0234355/
6- زبل خان (لهستان) Pampalini The Hunter که معرف حضور است؟ شکاچی ماهری! که دائم برای شکار حیوانات بزرگ و خطرناک سفارش میگرفت اما در نهایت یا خودش کار را خراب می کرد یا میمون بازیگوش همراهش!
http://www.sfr.com.pl/eng/szukaj.php?seria=23
7- رکسیو (لهستان) Reksio سگ کوچک و باهوش لهستانی که در خانه ای چوبی زندگی می کرد و دائم به فکر کمک کردن به دیگران بود.
http://www.sfr.com.pl/eng/szukaj.php?seria=16
http://www.sfr.com.pl/eng/szukaj.php?seria=17
پ ن: نمیدونم مشکل این کارتون ها چیه که دیگه پخش نمیشن. هرچی باشه از فوتبالیستها و دژ فضایی و روبات های تغییرشکل دهنده که بیشتر بدآموزی ندارن!
RE: برنامه های دهه 60 - siyavash1357 - ۱۳۸۹/۹/۸ صبح ۰۷:۴۸
(۱۳۸۹/۹/۸ صبح ۰۷:۴۰)اسکورپان شیردل نوشته شده:
Nu, pogodi Ну, погоди
http://www.imdb.com/title/tt0234355/
سلام
کسی آهنگ این کارتون رو سراغ نداره ؟
RE: برنامه های دهه 60 - واترلو - ۱۳۸۹/۹/۸ صبح ۰۹:۳۹
(۱۳۸۹/۹/۸ صبح ۰۷:۴۰)اسکورپان شیردل نوشته شده:
(۱۳۸۹/۹/۷ عصر ۰۹:۴۵)هری لایم نوشته شده:
یه فیلمی هم بود که در دهه 60 اول سینما ها نمایش دادن ( به نام بمب و فلفل ) بعد شبکه 1 سیما پخش کرد ( احتمالا اسمش رو تغییر داد )
ماجرای یه مرد میانسال متاهل ایتالیایی بود که به خدمت در ارتش احضار میشه و درگیر ماجراهایی با گروهبان پادگان میشه .
نقش اون گروهبان چاق با چشمان پلقی و ورقلمبیده رو آلدو فابریتزی بازی می کرد . همون فردی که چند سال قبل تر در رم شهر بی دفاع نقش کشیش "دون پیترو " رو به عهده داشت .
این همون فیلمی نبود که به اسم یه سرباز و نصفی پخش شد؟
کاملاً درست است دوبله اول آن به این اسم نمایش داشته و دارای تیتراژ فارسی به همین نام است
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۹/۸ عصر ۱۱:۱۳
یکی از سرگرمی های کودکان در دهه 50 و 60 وسیله ای بود شبیه به دوربین که درون آن صفحه ای مقوایی و گرد قرار می دادند که دور تا دور آن چند اسلاید کوچک وجود داشت .
این وسیله را مانند دوربین بر چشم می گذاشتند و رو به نور اسلاید ها را از دریچه آن نگاه می کردند . بعد با یک اهرم که در سمت راست این وسیله قرار داشت , اسلاید ها را تک تک رد می کردند .
اسم این وسیله رو کسی به یاد میاره ؟
RE: برنامه های دهه 60 - دزیره - ۱۳۸۹/۹/۹ عصر ۰۲:۳۵
شهر موشها را یادتان هست.فیلمی که با استفاده از موشهای برنامه عروسکی مدرسه موشها با کار گردانی مرضیه برومند ساخته شد.ان موقع ها تلویزیون ندرتا،فیلم سینماها را تبلیغ میکرد.اما تیزر شهر موشها به کرات از تلویزیون پخش می شد.یک شیپور بزرگ پیچ در پیچ و
اهای بگوش همه گی به هوش اهای اهالی شهر خبر دارم خبر.......
چه صف های طویلی که جلوی سینماها بسته نشدوچه زمانها که با انتظار در این صف ها صرف شدو البته چه سودی که نصیب سازندگان ان شد.
واما اکنون ظاهرا بخشی خصوصی در حال ساخت فیلمی با استفاده از پنگول گربه معروف و بازیگوش برنامه رنگین کمان است.گربه ای که شدیدا بین کودکان محبوب می باشدوبیشتر ان ناشی از بداهه گویی های ماهرانه کسی است که جای پنگول حرف می زند.
باید منتظر بودودید که ایا این فیلم میتواند موفقیتی چون شهر موشها به دست اورد یاسلیقه کودکان این دوران هم دستخوش تغییر شده است.
RE: برنامه های دهه 60 - بهزاد ستوده - ۱۳۸۹/۹/۹ عصر ۰۳:۰۲
(۱۳۸۹/۹/۸ عصر ۱۱:۱۳)هری لایم نوشته شده:
این وسیله را مانند دوربین بر چشم می گذاشتند و رو به نور اسلاید ها را از دریچه آن نگاه می کردند . بعد با یک اهرم که در سمت راست این وسیله قرار داشت , اسلاید ها را تک تک رد می کردند .
اسم این وسیله رو کسی به یاد میاره ؟
از این مدل اسباب بازی دو نوع داشتم اولی یک مقدار از قوطی کبریت بزرگتر بود وطرح تلوزیون داشت زیرش یک شستی بود که فشار میدادی عکس های منظره را نشان میداد
نوع دوم سوغات مکه بود و مدل دوربین عکاسی بود و عکس های کعبه غار حرا مسجد الحرام و... نشان می داد
(۱۳۸۹/۹/۹ عصر ۰۲:۳۵)دزیره نوشته شده:
شهر موشها را یادتان هست. فیلمی که با استفاده از موشهای برنامه عروسکی مدرسه موشها با کار گردانی مرضیه برومند ساخته شد.ان موقع ها تلویزیون ندرتا،فیلم سینماها را تبلیغ میکرد. اما تیزر شهر موشها به کرات از تلویزیون پخش می شد. یک شیپور بزرگ پیچ در پیچ و
اهای بگوش همه گی به هوش اهای اهالی شهر خبر دارم خبر.......
واما اکنون ظاهرا بخشی خصوصی در حال ساخت فیلمی با استفاده از پنگول گربه معروف و بازیگوش برنامه رنگین کمان است. گربه ای که شدیدا بین کودکان محبوب می باشد و بیشتر ان ناشی از بداهه گویی های ماهرانه کسی است که جای پنگول حرف می زند.
هومن حاجی عبدالهی مجری مسابقه گوی طلایی بحای پنگول حرف می زند و قبلاً" شرک 1" بجای شرک حرف زده و همینطوز در رییس مزرعه 1 و و4 هم صحبت کرده
RE: برنامه های دهه 60 - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۹/۹ عصر ۰۵:۳۸
چه کسی از اسپنسر تریسی خوشش می آید؟
یادمه در اون سالها ، دو فیلم با عث شد که من با اسپنسر تریسی آشنا شوم : یکی فیلم شهر پسران بود (با بازی میکی رونی ) که اسپنسر تریسی در نقش پدر فلاناگان ظاهر شد، کشیش جوان و خوش اخلاقی که مامور می شود سرپرستی بچه های ولگرد و شرور یک مدرسه شبانه روزی را بر عهده بگیرد. وایتی (میکی رونی) یکی از بچه های شرور این مدرسه (یا دارالتادیب) است که پدر فلاناگان برای به راه راست آوردن او مشکلات زیادی را تحمل میکند. از اون فیلمهای سالم و دراماتیک دهه سی که برای ما بچه ها جالب بود.
و اما فیلم دیگری از او که خیلی دوست داشتم فیلم دلاور ناخدا (با بازی فردی بارتولومیو ) بود که تریسی در نقش مانوئل - یکی از ملاحان کشتی- بازی زیبا و احساسات برانگیزی داشت. بارتولومیو به نقش هاروی- پسری که توسط آن کشتی از دریا گرفته شده- ظاهر شد که در آن محیط خشن و بیرحم ، که به هر بهانه ای مورد تحقیر و توهین و قرار میگرفت و کتک میخورد ، به مانوئل پناه می آورد . مانوئل برای او مثل معلم و استادیست که راه و رسم زندگی را به او یاد می دهد. صحنه ای از فیلم که مانوئل در حال مردن بود،(فکر کنم داشت غرق میشد) هنوز به یادم مانده است.
به هر حال ، قسمتی از دوران کودکی ما را هم ، اسپنسر تریسی پر کرده است.
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۹/۹ عصر ۰۶:۳۲
شهر موش ها رو تابستان 1364 در سینما آزادی دیدم . چه جمعیتی بود !
از وسایل تفریحی دیگه ای که استفاده می شد , یویو در اوایل دهه 60 و مکعب روبیک در اواسط این دهه بود .
RE: برنامه های دهه 60 - رزا - ۱۳۸۹/۹/۹ عصر ۱۰:۵۱
تقدیم به تمام اساتید نوستالژی دوست
البته شرمنده ام که از ی.و.ت.و.ب هستند و کیفیت تصاویر زیادی خوبه
بخاطر قیلثرینگ برای دیدن لینکها نقطه بین "یو" و "توب" رو بردارین.
http://www.you.tube.com/watch?v=hwaNFp4T-3I
http://www.you.tube.com/watch?v=2-bZdNhD3hU
http://www.you.tube.com/watch?v=rEk77_Kk0TE
احساس میکنم اگه تصاویر رو با همون خطوط عمودی تصادفی سیاه که نشانه قدیمی بودن فیلمه میدیدم زیبائی گذشته رو بیشتر درک میکردم.
از فیلمهایی که یادم میاد (بیشتر به این علت یادم مونده چون ازشون میترسیدم) یکی سنت میکله یه مرغ داشت بود که فقط همین شعر از فیلمش در خاطرم مونده و اینکه داستان مردی مبارز بود که زندانی میشه و در زندان برای اینکه حوصله اش سر نره داستانسرائی میکنه..مثلا موقع خوردن غذا وانمود میکنه که در بهترین رستوران در حال خوردن بهترین غذاست..تا اینکه در آخر وقتی سوار قایق میخواستن اونو به زندان دیگه ای منتقل کنن ناگهان خودشو به آب میندازه.نمیدونم چرا اسمش سنت میکله یه مرغ داشت بود...فقط یادمه بچه ها این شعر رو میخوندن
یکی دیگه هم فیلمی بود که داستان یه خانواده بقال یا قصاب رو در دوران جنگ جهانی دوم روایت میکرد که همه چی کوپنی بود و جیره بندی شده بود و ....البته پدر این خانواده (بعدها دوستام گفتند نقشش رو هنرپیشه آلفردو در سینما پارادیزو بازی کرده بوده) مرتب در حال احتکار و کارهای خلاف بود..فقط این ازش یادم مونده که پدر به یه افسر آلمانی میخواست فرانسه یاد بده و بهش میگفت : بگو من هستم نازی بیشعور
بعد یه فیلم وحشتناک دیگه که نمیدونم دارم با فیلم دیگه ترکیب میکنم یا همش همین فیلم بوده اسمش مردی روی نوار می آید بود که انگار دختر یه خانواده در شب کریسمس با تبر کشته میشد و پسر خانواده وقتی میرفت بیدارش کنه با صحنه فجیعی روبرو میشد..هرچی دنبال قاتل گشتند نیافتند و انگار آخرش قاتل صدای خودشو با نوار بهشون میفرستاد یا اینکه زنگ میزد یا ....
( خیلی قاطی پاتی شد)
RE: برنامه های دهه 60 - سناتور - ۱۳۸۹/۹/۱۰ صبح ۱۲:۴۲
(۱۳۸۹/۹/۷ صبح ۱۲:۴۲)سروان رنو نوشته شده:
بچه ها یه فیلم حدود 20 سال پیش برای بچه ها در تلویزیون پخش کردن که من فقط دو تا سکانس اش رو یادمه. اول اینکه توش از فشفشه استفاده می کردن و ظاهرا چند تا بچه رو زندانی کرده بودن و اونا با فشفشه به بیرون ساختمون علامت می دادن و دیگه اینکه آخرش یه جوونی که شبیه گانگسترها بود داشت می مُـرد که اسمش ریکا بود و هی می گفت: من نمی خوام بمیرم و ... فیلم های اون موقعی که برای کودکان پخش می شد خیلی راز آلود بودن و همیشه آدم رو به فکر فرو می برد. حتی بعد از 20 سال من هنوز بعضی از صحنه هاش یادمه اما اسمش رو یادم نیست.
اون فیلم اگر فیلم سیاه وسفید ی باشه کهشما می گفتید .فیلم هدیه کریسمس بود که چندتابچه یکی از دوستان سیاهپوستشون رو روی ویلچر میگذارند و دنبال یک پنی برای شب کریسمس می گردند.
RE: برنامه های دهه 60 - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۹/۱۰ صبح ۰۵:۲۴
(۱۳۸۹/۹/۹ عصر ۱۰:۵۱)رزا نوشته شده:
1- یکی سنت میکله یه مرغ داشت بود که فقط همین شعر از فیلمش در خاطرم مونده و اینکه داستان مردی مبارز بود که زندانی میشه و در زندان برای اینکه حوصله اش سر نره داستانسرائی میکنه..مثلا موقع خوردن غذا وانمود میکنه که در بهترین رستوران در حال خوردن بهترین غذاست
2- یکی دیگه هم فیلمی بود که داستان یه خانواده بقال یا قصاب رو در دوران جنگ جهانی دوم روایت میکرد که همه چی کوپنی بود و جیره بندی شده بود و ....البته پدر این خانواده (بعدها دوستام گفتند نقشش رو هنرپیشه آلفردو در سینما پارادیزو بازی کرده بوده) مرتب در حال احتکار و کارهای خلاف بود..فقط این ازش یادم مونده که پدر به یه افسر آلمانی میخواست فرانسه یاد بده و بهش میگفت : بگو من هستم نازی بیشعور
1- اسم فیلم سن میکله یک خروس داشت بود ، ساختۀ برادران تاویانی.
San Michele aveva un gallo-1972
2- این فیلم با نام خانواده پواسونار در ایران پخش شد. البته نام اصلی آن Au bon beurre است که احتمالا معنی آن می شود: کَرۀ خوب (دوستانی که به زبان فرانسه آشنایی دارند کمک کنند.). Au bon beurre اسم مغازه ای بود که خانواده پواسونار ، در آن لبنیات و خواربار می فروختند.
روژه هانن بازیگر معروف ، به نقش پدر خانواده ایفای نقش میکرد. خانواده ای فرصت طلب که از جنگ جهانی دوم ، بیشترین استفاده را برای پولدار شدن بردند.(توی کشور ما هم از این تیپ آدم ها کم نیستند.) اون صحنه ای رو که پواسونار با سرباز آلمانی دوست میشه و میخواد بهش فرانسه یاد بده ، به خاطر دارم. جالب اینکه در آخر فیلم وقتی فرانسه پیروز شد و آلمانیها شکست خوردند ، این خانواده به سرعت رنگ عوض کرد و این سرباز آلمانی رو که فکر میکرد بتونه به مغازه پواسونار پناه ببره ، با کتک از مغازه بیرون انداختند و تحویل مردم دادند. نگاه اون سرباز آلمانی رو در اون لحظات که با ناباوری به پواسونار زل زده بود فراموش نمیکنم. اما دریغ از ذره ای احساس عذاب وجدان از تحویل سرباز آلمانی ، در نگاه پواسونار !!
RE: برنامه های دهه 60 - soheil - ۱۳۸۹/۹/۱۰ صبح ۱۱:۵۸
(۱۳۸۹/۹/۹ عصر ۰۵:۳۸)اسکورپان شیردل نوشته شده:
و اما فیلم دیگری از او که خیلی دوست داشتم فیلم دلاور ناخدا (با بازی فردی بارتولومیو ) بود که تریسی در نقش مانوئل - یکی از ملاحان کشتی- بازی زیبا و احساسات برانگیزی داشت. بارتولومیو به نقش هاروی- پسری که توسط آن کشتی از دریا گرفته شده- ظاهر شد که در آن محیط خشن و بیرحم ، که به هر بهانه ای مورد تحقیر و توهین و قرار میگرفت و کتک میخورد ، به مانوئل پناه می آورد . مانوئل برای او مثل معلم و استادیست که راه و رسم زندگی را به او یاد می دهد. صحنه ای از فیلم که مانوئل در حال مردن بود،(فکر کنم داشت غرق میشد) هنوز به یادم مانده است.
البته تا جايي كه به ياد دارم اين فيلم با نام ملوان پرتغالي پخش تلويزيوني شد.
RE: برنامه های دهه 60 - سم اسپید - ۱۳۸۹/۹/۱۰ عصر ۱۲:۵۸
نام این فیلم ناخداهای شجاع هست و بدلیل اینکه اسپنسر تریسی نقش یک ماهیگیر پرتغالی را در فیلم بازی می کند با نام ملوان پرتغالی نمایش داده شده است.
مهم تجدید خاطرات دوستان هست، اینکه نام فیلم چی هست و یا به چه نامی نمایش داده شده است خیلی مهم نیست.
RE: برنامه های دهه 60 - واترلو - ۱۳۸۹/۹/۱۰ عصر ۰۷:۲۰
(۱۳۸۹/۹/۱۰ صبح ۰۵:۲۴)اسکورپان شیردل نوشته شده: 2
2- این فیلم با نام خانواده پواسونار در ایران پخش شد. البته نام اصلی آن Au bon beurre است که احتمالا معنی آن می شود: کَرۀ خوب (دوستانی که به زبان فرانسه آشنایی دارند کمک کنند.). Au bon beurre اسم مغازه ای بود که خانواده پواسونار ، در آن لبنیات و خواربار می فروختند.
Au bon beurre یعنی از آب کره گرفتن
RE: برنامه های دهه 60 - زبل خان - ۱۳۸۹/۹/۱۰ عصر ۰۹:۱۸
درود.
بعد از ماهها که عضو سایت هستم برای اولین بار می خوام توی این تاپیک پر از خاطره پستی ارسال کنم..
با تشکر از دوستانی که با پستهای زیباشون ما را بردن به دوران کودکی دهه 60 شمسی!چقدر زود گذشت انگار همین دیروز بود توی کوچه ها با بچه های اون موقع که قیافه های عجیبی داشتن بازی می کردیم هفت سنگ وگرگم به هوا و...
یاد اون تلویزیون سیاه وسفید بخیر که اکثر مواقع برفک بود ولی در زمان خودش غنیمتی بود برای ما ..یاد چکمه های رنگی بخیر که وقتی بارون وبرف میومد پامون می کردیم و اکثرا بوگند میداد!
یاد سریال اوشین بخیر که اون زمان کلی سر وصدا کرد! تازه تی شرتش هم به بازار اومد که حسابی فروش کرد!
راجع به فیلم وسریال وکارتون گفتنی ها که زیاده حتما بیشتر می خوام در این مبحث شرکت کنم!
فیلمی بود به نام "بازرس "که فقط دو تا بازیگر داشت و موضوعش درباره قتل بود! دوبلور یکی از شخصیتهاش گمون کنم"استاد پرویز بهرام "باشن!بهر حال فیلم جالبی بود ودیالوگهای جالبی داشت..
ضمن اینکه چندی قبل هم از شبکه 20 کارتون رابین هود پخش شد که اخرش رابین هود عروسی می کنه که اتفاقا از همون صحنه فیلمش را گرفتم که حتما براوتن میذارمش..
چقدر ما بدبخت بودیم ان زمانها که حتی کارتونها را برامون سانسور می کردن..
راستی فیلم بلاش ویوز پلنگ وعقابها را که یادتونه! جمشید هاشمپور با اون کله کچلش که وقتی بچه بودیم حسابی ازش می ترسیدم!
فعلا تا بعد ..
RE: برنامه های دهه 60 - رزا - ۱۳۸۹/۹/۱۱ صبح ۰۲:۰۷
بینهایت ممنونم آقای اسکورپان شیردل که با اطلاعات اشتباه من تمام فیلمها و اطلاعاتشونو ارائه کردین.
(۱۳۸۹/۹/۱۰ عصر ۰۹:۱۸)زبل خان نوشته شده:
درود.
فیلمی بود به نام "بازرس "که فقط دو تا بازیگر داشت و موضوعش درباره قتل بود! دوبلور یکی از شخصیتهاش گمون کنم"استاد پرویز بهرام "باشن!بهر حال فیلم جالبی بود ودیالوگهای جالبی داشت..
فیلم بازرس محصول 1972 از بینظیرترین فیلمهای دهه هفتاده که مایکل کین و لارنس الویه با استادی تمام در آن ایفای نقش کردند..فکر میکنم جای مایکل کین هم آقای طهماسب صحبت کرده بودند و چه گفتگوهای بیادماندنی و چه صحنه پردازی تاثیرگذاری داشت و البته این فیلم در سال 2007 توسط کنت برانا دوباره سازی شده..اینبار مایکل کین بجای لارنس الویه نقش آندرو رو بازی میکنه و جود لو هم نقش مایلو رو ایفا میکنه..فکر میکنم جای مایکل کین بازم آقای طهماسب و جای جود لو آقای مظفری صحبت کرده بودند.
RE: برنامه های دهه 60 - زبل خان - ۱۳۸۹/۹/۱۱ صبح ۰۷:۳۵
گل پامچال :
موسیقی: محمدرضا علیقلی
گل پامچال گل پامچال بیرون بیا بیرون بیا فصل بهاره ………
آهنگ گل پامچال بیشتر از هر آهنگ دیگه ای توی ذهنم مونده . چون نوار کاستش رو خریده بودیم . دختر هنرپیشه نقش اصلی هم به مدرسه مامانم اومده بود و عکس انداخته بودن . نمیدونم چرا ولی این سریال و سریال خاله سارا ( با بازی آتنه فقیه نصیری )( آهنگشو یادتونه ؟ خاله سارا باغ بالا … ) خیلی تو ذهنم مونده . شاید اگه دوباره پخشش کنن ، حس و حال دوباره دیدن رو نداشته باشم ولی مطمئنا حال و هوای اون موقع برام زنده میشه . چشمامو میبندم و با خودم میخونم گل پامچال گل پامچال بیرون بیا ….
گل پامچال که به کارگردانی علی طالبی می باشد و از شبکه اول سیما پخش می شد.
گل پامچال دختری به نام لیلا در جنوب کشور زندگی می کند در اثر بمباران خانواده اش را از دست می دهد، یکی از اقوام برای پیدا کردن خواهر لیلا به تهران سفر می کند و در این مسیر اتفاقاتی برای آنها رخ می دهد ، سپس به شمال کشور می روند. برای لیلا اتفاقی می افتد ، و خانواده ای شمالی لیلا را پیدا می کنند و او را پیش خود می برند ، و از او نگهداری می کنند . وقتی که خواهر لیلا پیدا می شود لیلا راضی نمی شود که همراه آنها برود . در نتیجه خواهر لیلا راضی می شود لیلا نزد آنها می ماند و در مدرسه ثبت نام می کند.
بازیگران : فاطمه معتمد آریا – داود رشیدی – ستاره جعفری – اسماعیل گرامی – رضا بابک – کیومرث ملک مطیعی – پروین سلیمانی
تهیه کننده : گروه تلویزیونی شاهد مناسب برای : خانواده زمان : ۶۰۰ دقیقه محصول سال : ۱۳۷۰ محصول کشور : ایران زبان : فارسی ژانر : دفاع مقدس
گل پامچال آهنگ محلی گیلان دستگاه : شور (دشتی) گل پامچال ……… گل پامچال بیرون بیا ………. بیرون بیا فـــــصل بهــــاره ……… عزیز موقع کاره شکوفانه ………. شکوفانه غنچه وا شده ………. غنچه وا شده بـــلبـــل ســـــر داره ……… عزیز دل بی قراره بیا دست به دست بدیم …….. دانــــــــــه بکــــــــاریم فـــــصل بـــهاره……عزیز موقع کاره بیا دست به دست بدیم …….. دانــــــــــه بکــــــــاریم فـــــصل بـــهاره……عزیز موقع کاره
RE: برنامه های دهه 60 - سروان رنو - ۱۳۸۹/۹/۱۱ عصر ۱۱:۲۱
... اون صحنه ای رو که پواسونار با سرباز آلمانی دوست میشه و میخواد بهش فرانسه یاد بده ، به خاطر دارم. ..فقط این ازش یادم مونده که پدر به یه افسر آلمانی میخواست فرانسه یاد بده و بهش میگفت : بگو من هستم نازی بیشعور
جالب اینکه در آخر فیلم وقتی فرانسه پیروز شد و آلمانیها شکست خوردند ، این خانواده به سرعت رنگ عوض کرد و این سرباز آلمانی رو که فکر میکرد بتونه به مغازه پواسونار پناه ببره ، با کتک از مغازه بیرون انداختند و تحویل مردم دادند. نگاه اون سرباز آلمانی رو در اون لحظات که با ناباوری به پواسونار زل زده بود فراموش نمیکنم.
بابا شما یه چیزهایی رو به یاد می آرید که مغز آدم سوت می کشه. خیلی جالبه . اتفاقا تنها سکانسی که از این فیلم به یاد من هم مونده همین صحنه ای هست که اون سرباز آلمانی به مغازه پناه می آره. از کل فیلم فقط همین توی ذهن بچگی من مونده . مگه میشه این سکانس رو فراموش کرد ؟ یادمه که مغازه از سطح خیابون پایینتر بود و باید از چند تا پله بالا می رفتی تا به سطح خیابون برسی و این سرباز در حالی که از پله ها بالا می رفت هی پشت سرش رو نیگاه می کرد. چقدر دلم به حالش سوخت. شاید همین یه سکانس به طور ناخودآگاه باعث علاقه من به آلمان و نازی ها شد. نمی دونم باید اساتید روانشناسی نظر بدن . ولی این چیزها در بچگی خیلی روی ذهن آدمیزاد اثر می ذاره.
[split] کـارتون های ماندگار و خاطره انگیز کودکی - زبل خان - ۱۳۸۹/۹/۱۲ عصر ۰۱:۵۳
مثل آباد ( اوستا علم علم ) : دانلود
موسیقی تیتراژ پایانی این هفته : خشک و بی بارم – دانلود
کلیپ ها حجم کمتر :
.........................................
RE: کـارتون های ماندگار و خاطره انگیز کودکی - Kassandra - ۱۳۸۹/۹/۱۳ عصر ۱۰:۵۹
(۱۳۸۹/۹/۱۲ عصر ۰۱:۵۳)زبل خان نوشته شده:
مثل آباد ( اوستا علم علم ) : دانلود
موسیقی تیتراژ پایانی این هفته : خشک و بی بارم – دانلود
کلیپ ها حجم کمتر :
.........................................
درود
عالي بود واقعا ممنون! راستي كسي اينجا آهنگ تيتراژ سريال آينه رو نداره؟ چند ساله كه در جستجوش هستم ولي متاسفانه هنوز نتونستم پيداش كنم. الان اين چند ثانيه ش كه اول اين كليپ بود رو ديدم و اميدوار شدم كه شايد اينجا ديگه پيدا بشه!
RE: برنامه های دهه 60 - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۹/۱۶ عصر ۰۷:۲۱
گاهی اوقات پیدا کردن نام یک فیلم پخش شده در تلویزیون وطنی ، سخت تر از تخریب دیوار یاجوج و ماجوج است! نمونه اش همین فیلمی که میخواهم خدمتتان معرفی کنم:
در ایام طفولیت ، فیلمی از شبکه اول پخش شد تحت عنوان بنجی بزرگترین سگ دنیا. داستان فیلم ، مربوط به سگی از نژاد شیپ داگ (آنهایی که علاقه به یادگیری نژاد سگ ها دارند نام کامل آن Old English Sheepdog است) بود که ماده ای آزمایشگاهی را که مربوط به یک پروژۀ فوق سری نظامی است ، مصرف میکند و ناگهان به اندازۀ یک دایناسور می شود! بزرگ شدن این سگ مشکلاتی را برای مردم بوجود می آورد تا آنجا که ارتش تصمیم می گیرد آن را نابود کند اما سرانجام به کمک یک پسر جوان و یک دکتر دوستدار حیوانات ، نجات پیدا می کند.
برای پیدا کردن مشخصات فیلم ، نام بنجی را با پارامترهای مختلف دیگر سرچ کردم. اما هیچ اثری از فیلم مشاهده نشد. سرانجام فهمیدم که اصولا نام این سگ بنجی نبوده ؛ بلکه دیگبای بوده و سیمای وطنی برای جلوگیری از بدآموزی نام سگ زبان بسته را هم عوض کرده است!! اصولا بنجی فیلم دیگریست و با دیگبای متفاوت. حال چرا نام این سگ عوض شده ، فقط خدا عالم است و مسئولان واحد تامین برنامه و دوبلاژ سیما! بنده که به قول محمدعلی جمال زاده در فارسی شکر است ، "هرچه کلۀ خود را حفر نمودم" متوجه نشدم که علت این تعویض نام چیست.
به هرحال فیلم جالبی بود در آن ایام و بسیار چسبید مخصوصا که به یاد دارم برای اولین بار در ایام عید نوروز پخش شد.
RE: برنامه های دهه 60 - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۹/۱۷ عصر ۰۶:۲۳
در سالهای اولیه انقلاب ، مجموعه ای از تلویزیون پخش میشد با نام سرخ پوستان آمریکا. با توجه به فضای آن سالها ، این مجموعه به بررسی زندگی سرخ پوستان در قارۀ آمریکا و ستم هایی که بعد از حضور اروپائیان در قارۀ جدید بر آنان رفت ، می پرداخت.از این سریال که در سال 1358 پخش میشد خاطرۀ چندانی ندارم. فقط دو صحنه از آن به طور مبهم در ذهنم مانده است. یکی صحنه ای که یک دختر سرخ پوست به جای مارلون براندو بر روی فرش قرمز ظاهر شد و جایزۀ اسکار را گرفت (در سال 1973 که مارلون براندو به خاطر فیلم پدرخوانده برندۀ جایزۀ اسکار بهترین بازیگر مرد شد ، در اعتراض به عملکرد نادرست هالیوود در ترسیم چهرۀ زشت و وحشیانه از سرخپوستان ، جایزه را پس فرستاد و به جای خود دختری از قبیلۀ آپاچی به نام Sacheen Littlefeather را به روی سن فرستاد تا دلایل او را برای حاضران در مراسم بازگو کند. براندو بعد از جورج سی اسکات ، دومین نفری بود که از قبول جایزه امتناع کرد.) و صحنۀ دیگر مصاحبه با یک سرخ پوست (با لباس سرخ پوستی و پر و تمام تشکیلات!)که آخرین سکانس از آخرین قسمت آن بود و گویا مصاحبه توسط صدا وسیما صورت گرفته بود چون دائم صحبت از سیاستهای استعماری آمریکا بود.
یک سال بعد ، در 1359 ، مجموعۀ دیگری با همین سبک و سیاق با نام سیاه پوستان آمریکا از تلویزیون (احتمالا شبکۀ یک) پخش شد که از آن چیز زیادی در خاطرم نمانده است.
جالب است که بدانید نویسنده و محقق این دو برنامه ، استاد اسماعیل عباسی - عکاس ، مترجم و نویسندۀ معروف - است.
... استاد اسماعیل عباسی
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۹/۱۷ عصر ۰۷:۰۲
آیا راوی آن برنامه که درمورد سرخپوستان بود , اکبر منانی نبود ؟
برنامه دیگری بصورت هفتگی احتمالا چهارشنبه شب ها سال 61 یا 62 پخش می شد که درمورد شکل گیری صهیونیسم بود . هم فیلم های مستند داشت و هم قطعات نمایشی . یکی از بازیگران آن خسرو شمشیرگران بود .
RE: برنامه های دهه 60 - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۱۰/۳ صبح ۰۱:۵۰
در سالهای قبل سریالی از تلویزیون پخش میشد با نام چنگیز خان که به شرح زندگی این شخصیت معروف می پرداخت. از این سریال نکاتی را به یاد دارم:
تموچین Temüjin یا چنگیز خان دائما از زخم زبان های برادانش که او را حرامزاده میخواندند ، در عذاب بود.(مادر تموچین قبل از به دنیا آمدن او ، از جانب یکی از سربازان چینی مورد هتک حرمت قرار گرفت و چون چند ماه بعد از ایبن حادثه ، تموچین به دنیا آمد ، همه او را فرزند آن چینی می دانستند.) برای همین در سنین نوجوانی به کمک چند تا از برادرانش که با وی همدل تر بودند ، یکی از دیگر برادرانش را (که بیشتر از بقیه او را مورد آزار قرار میداد) با تیر و کمان به قتل رساندند و بدنش را سوراخ سوراخ کردند.
... تصویری از چنگیزخان که در موزۀ ملی تایپه نگهداری می شود.
صحنۀ دیگری که از این سریال به یاد دارم اینست که تموچین که از بابت اصل و نسبش تردید داشت ، از یکی از بزرگان قبیله در مورد مشخصات ظاهری و تفاوت های بین یک چینی با یک مغول سوال میکند. او میگوید یک چینی بعد از به سن 30 سالگی رسید سرش تاس می شود. یک تاتار شکمش گنده می شود.(البتا یادم نیست که دقیقا همین جمله ها را گفت یا نه ؛ ولی مضمونش همین بود) و بعد تموچین می پرسد یک مغول چه جور میشود؟ و مرد جواب میدهد: یک مغول؟ یک مغول ، گرگ می شود! و به نظر می رسد که این حرف در سوق دادن سرنوشت تموچین به سمت اعمال آینده اش نقش اساسی داشت. در واقع او برای اینکه ثابت کند واقعا از نسل مغولان است ، تبدیل به گرگ شد.
به هر حال سریال جالبی بود که البته نتوانستم مشخصاتش را پیدا کنم. شاید این صفحه بتواند کمک کند. ولی مطمئن نیستم.
RE: برنامه های دهه 60 - دزیره - ۱۳۸۹/۱۰/۵ صبح ۰۲:۴۷
اسپاروخ خان
محصول 1981 بلغارستان
سریالی که جریان مهاجرت عظیم ودسته جمعی بلغارهای باستان،از استپ های اسیای مرکزی به منطقه دانوب ،بین سالهای679 و 699 پس از میلاد را تصویر میکرد.
پاگان را هیچ وقت فراموش نکردم.دختری زیبا با حس ششم قوی و قدرت پیشگویی که مورد علاقه اسپاروخ خان بود و از سوی بزرگان قبایل به شوم بودن متهم وسوزانده شد.
RE: برنامه های دهه 60 - jack regan - ۱۳۸۹/۱۰/۵ صبح ۰۷:۳۴
يكسري سريال كه اختصاص به معرفي بزرگان و دانشمندان داشت هم از تلويزيون پخش ميشد كه بسيار جالب و زيبا بودند از جمله سريالهاي قرن جراحان-مادام كوري -لويي پاستور- رامون كاخال
دوستان به لينكهاي زير هم يه سري بزنن پشيمون نميشن من كه خيلي حال كردم
http://dogme.blogfa.com/post-193.aspx
http://www.iraniangraphic.com/index.php?page=p_view_text&text=5860
http://omransut.mihanblog.com/post/29
RE: برنامه های دهه 60 - رزا - ۱۳۸۹/۱۰/۹ عصر ۰۹:۱۰
یکی از فیلمهای جالب دهه شصت که فکر میکنم یا جمعه بعد از ظهر یا شب پنج شنبه به نمایش در اومد فیلم The Loneliness of the Long Distance Runner که فکر میکنم به اسم دونده ماراتن در ایران پخش شده..داستان پسری که استعداد دویدن داشت و در عین حال دست به دزدی میزد...تام کورتنی بازیگر باسابقه انگلیسی نقش دونده رو بازی میکرد..بازی بیادماندنیش در فیلم متصدی لباس خیره کننده بود...این فیلم یاد آور فیلم پرتقال کوکی ولی در ژانر دیگه بود.
The Loneliness of the Long Distance Runner
محصول 1962 انگلیس
http://uk.imdb.com/title/tt0056194/
http://en.wikipedia.org/wiki/The_Loneliness_of_the_Long_Distance_Runner
از برنامه های مستند دهه شصت مستندی بود که james burke اجراش میکرد و حتی یادمه در قسمتی که قرار بود در مورد حواس پنجگانه صحبت کنن از شخصیت ریک فیلم کازابلانکا استفاده کرده بودند...
http://x-journals.com/2009/james-burke-connections-world-views-and-technological-innovation/
برنامه ای هم بود به اسم چرا و به چه علت که فکر میکنم در برنامه کودک نمایش داده میشد ولی متاسفانه نتونستم اطلاعاتش رو پیدا کنم و برنامه دیگه ای که فکر میکنم مال کشور انگلستان بود و مردی شبیه جرمی کلارکسون نجاری رو آموزش میداد..حتی در یکی از قسمتهاش ماکت رولز رویس رو ساخته بود..بازم نتونستم اثری ازش بگیرم.
یه فیلم آلمانی هم یادم میاد در مورد مردی که زن و بچه اشو در تصادف جاده ای از دست میده و البته نشون میدن که تصمیم به انتقام میگیره و لباس چرمی مشکی میپوشه و سوار موتور میره راننده های ماشین باری رو به قتل میرسونه و در آخر فیلم نشون میدن که این دوستش بوده که بخاطرش این انتقامها رو میگرفته.
RE: برنامه های دهه 60 - Classic - ۱۳۸۹/۱۰/۱۳ عصر ۱۰:۳۷
(۱۳۸۹/۱۰/۹ عصر ۰۹:۱۰)رزا نوشته شده:
از برنامه های مستند دهه شصت مستندی بود که james burke اجراش میکرد و حتی یادمه در قسمتی که قرار بود در مورد حواس پنجگانه صحبت کنن از شخصیت ریک فیلم کازابلانکا استفاده کرده بودند...
این مستند را به صورتی نامفهوم به خاطر دارم البته فکر نمی کنم که کاراکتر ریک در کازابلانکا بود اما خود همفری بوگارت بود و احتمالا در سکانسی از خواب ابدی (؟) . نشان می داد که در اتاقی نیمه تاریک ، چشم و دست و پایش را بسته اند و او با حواس لامسه و شنوایی و ... محیط پیرامونش را بررسی می کرد تا بفهمد در کجا قرار دارد ؛ یک ترکیب هنرمندانه از علم و هنر .
بار علمی برنامه های کودک در دهه 60 واقعا بالا بود . برنامه زیبای علمی دیگری که به یاد دارم مستندی علمی درباره خورشید بود که مخلوطی از کارتون و فیلم بود. یک دانشمند با خورشید صحبت می کرد و شخصیت خورشید هم بسیار متکبر بود . از دوستان کسی نام اصلی این برنامه را به خاطر دارد ؟
RE: برنامه های دهه 60 - رزا - ۱۳۸۹/۱۰/۱۶ عصر ۰۶:۱۶
جناب ایران کلاسیک، اسم اون برنامه، آقای خورشید با اسم اصلی Our Mr. Sun بود.
Our Mr. Sun
محصول 1956 اثر فرانک کاپرا..فرانک کاپرا چند اثر مستند انیمیشن هم داره که فکر میکنم در تلویزیون ما هم به نمایش در اومده.
http://uk.imdb.com/title/tt0159620/
http://www.michaelspornanimation.com/splog/?p=1286
http://www.eeweems.com/capra/media.html
http://cartoonmodern.blogsome.com/category/tom-oreb/
فیلم دکترکوچولوها - Doctors & Nurses
http://uk.imdb.com/title/tt0082274/
محصول 1981..در مورد بیمارستانی بود که اکثر شخصیتهای دکتر و پرستار رو بچه ها بازی میکردند.
http://www.moviemem.com/products/movie-posters-general-listings/doctors-and-nurses-81-bert-newton-australian-cinema-rare-poster?addquestion
RE: برنامه های دهه 60 - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۸۹/۱۰/۱۶ عصر ۱۱:۴۱
سلام بر دوستان ...
باید قبول کرد که در کشور ما هر دورانی دیدگاه های رایج خودش رو داره البته متاسفانه ! دهه شصت دوران کودکی و نوجوانی ما دوران پس از انقلاب بود و جنگ ...
هنوز یادم هست که در سالهای 59 و شصت در کتاب فروشیی که مشترکا توسط عمو و دایی اداره میشد بین کتاب ها چرخ میزدم و کتابی رو در دست می گرفتم که نویسنده اون سعی کرده بود با زیر سوال بردن کاراکتر های مشهور قهرمان های کارتون ها و فیلم های غربی مثل سوپر من و شزم و تارزان و زورو، ما رو از اون دنیای فانتزی جدا کنه و هر چه زودتر به سوی بزرگتر شدن و ورود به دنیای بزرگترها و حقایق موجود در اون هل بده ... ( مثلا در صفحه ای از کتاب تصویری از تارزان فراری از قورباغه ای که از جعبه ای بیرون جهیده به چشم می خورد و به شکل کمیک استریپ ها نوشته ای در بالای سر تارزان با عنوان وای مامان جون ! )
دوره دوره جنگ بود وما باید زود بزرگ می شدیم ...
یادم هست در اون سن و سال برنامه ای از تلوزیون پخش میشد به نام فکر می کنم (( نان آوران )) ...
سریالی بود که در هر قسمت اون به بررسی مشکلات موجود در بین خانواده هایی در جامعه می پرداخت و اینکه بچه هایی که تصمیم می گرفتند برای مقابله با مشکلات با شونه های کوچکشون چرخ اقتصادی خانواده رو به گردش در بیارن و به نوعی نان آور خانواده میشدن گاهی ...
الآن که فکر میکنم می بینم چقدر برخی قسمتهاش من رو در اون زمان درگیر کرده بوده ... و این البته برمی گرده به اینکه برنامه بسیار تاثیرگذار بود ...
در قسمتی از اون بچه ای که پدرش کارگاه نمدمالی داره و دیگر کسی علاقمند به سفارش دادن و خرید نمد نیست ، با حضور در کارگاه پدر اصرار داره که باید شکل و طرح نمدها رو عوض کرد تا امکان ایجاد جذابیت برای اون در مقابله با محصولات جدید مثل موکت ها و ... فراهم بشه و دیالوگ سرزنش آمیز پدر که به هیچ عنوان حاضر به پذیرفتن تغییرات نبود (( پسر ! تو برو نمد صد سال پیش از بین بیار ببین فرقی میکنه ؟!))
و در زمانی که پدر به خاطر بیماری یکی از اعضای خانواده باید به شهر می رفت ، اون بچه با همراه کردن کارگری از کارگاه دیگردر ازای مزدی که پولش به سختی جور شده و نیز به اتفاق یک دوست اقدام به نمدمالی نمدی جدید میکنند که پسرک علاقمند به نوآوری و نقاشی ! با طرحی جدید اون رو نقش زده بود ...
هنوز صدای اون سه نفر در حال عرق ریختن و کار در گوشمه : قالی ! قالی ! قالی ! علی ! علی ! علی !
و اون صحنه پایانی فیلم که باز کردن نمد جدید مصادف میشه با اومدن مشتری برای بردن نمد سفارش داده از قبل که با مشاهده نقش متفاوت و زیبای نمد جدید به پسرک میگه : (( اوستا !
میشه به جای اون نمد این نمد جدید رو ببرم ؟)) و مابچه های تمشاگر با حس خوبی همراه میشدیم و ((اوستا)) شدن پسرک رو باور می کردیم ...
الآن که پس از گذر سال ها به اون برنامه ها فکر می کنم می بینم که عده ای باور داشتن که میشه نسل متفاوتی رو تربیت کرد ... و الآن شما دوستان و من آیا میتونیم جمع بندی داشته باشیم که (( ایمان )) اونها چقدر به بار نشسته بوده ؟! جواب هرچی که باشه یک چیز مسلمه : ((ما زود بزرگ شدیم با اندکی کودکی ...))
اما سوای این نوشته ها آیا کسی از دوستان از نویسنده وکارگردان مجموعه (( نان آوران )) اطلاعاتی داره ؟
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۱۰/۲۷ صبح ۱۲:۰۳
دهه 60 که دبستان بودیم از چند روز قبل برای زنگ ورزش لحظه شماری می کردیم . اما گاهی اوقات برف می اومد و همه چیز رو خراب می کرد . باید توی کلاس میموندیم و بازی های کلاسی انجام می دادیم که واقعا بی مزه بودن .
از جمله اینکه 1 شیئ انتخاب میشد . بعد چشمای یکی از بچه ها رو که از شیئ انتخاب شده بی اطلاع بود , با شال گردن یا پارچه ای چیزی می بستن و اون باید کورمال کورمال توی کلاس هی این ور اون ور می رفت و هرچقدر به سمت اون شیئ خاص نزدیک تر میشد , یکی دیگه از بچه ها با خطکش محکمتر به میز می کوبید و به این طریق راهنمائیش می کرد .
همه این داستان در شرایطی اتفاق می افتاد که در حسرت زنگ ورزش و فوتبال برباد رفته می سوختیم و می گداختیم .
RE: برنامه های دهه 60 - سروان رنو - ۱۳۸۹/۱۰/۲۷ عصر ۱۰:۴۴
(۱۳۸۹/۱۰/۱۶ عصر ۱۱:۴۱)دن ویتو کورلئونه نوشته شده:
... متاسفانه ! دهه شصت دوران کودکی و نوجوانی ما دوران پس از انقلاب بود و جنگ ...
چرا متاسفانه ؟! اتفاقا بهترین خاطرات ما مال همین دهه بوده. وقتی آژیر حمله هوایی می کشیدن چقدر هیجان انگیز بود: اول برق می رفت .. بعد از چند لحظه صدای ترسناک آژیر زرد یا قرمز در کل شهر پخش می شد.... بعد صدای شلیک توپ های ضد هوایی بود که ابهت خاصی داشت ... محدود بودن تلویزیون به 2 کانال درست بود که باعث عدم انتخاب می شد اما از طرف دیگه باعث یکدستی سلیقه ها و خاطرات نسل ما شده. انگار که همه ما دهه شصتی ها از یک تونل زمانی رد شدیم و خاطرات و نوستالژی های مشترکی داریم. شک ندارم که بچه ها دهه شصتی نسبت به دهه هفتادی ها خیلی زبده تر و پرتلاش تر بودن . بعضی ها می خوان ما رو نا امید کنن و بگن که نسل سوخته هستیم اما اگر من دوباره امکان تولد داشته باشم ، باز ترجیح می دم که دوران کودکی ام در دهه شصت طی بشه. ( تز اجتماعی من : دهه هفتاد بدترین دهه بعد از انقلاب برای کودکان بود )
(۱۳۸۹/۱۰/۲۷ صبح ۱۲:۰۳)هری لایم نوشته شده:
دهه 60 که دبستان بودیم از چند روز قبل برای زنگ ورزش لحظه شماری می کردیم . اما گاهی اوقات برف می اومد و همه چیز رو خراب می کرد . باید توی کلاس میموندیم و بازی های کلاسی انجام می دادیم که واقعا بی مزه بودن .
بعضی وقت ها هم که می خواستن ما رو ببرن اردو بارون می اومد. در این مواقع بچه ها رو می بردن توی سالن امتحانات و ما زیر اندازهای اردو رو توی همون سالن پهن می کردیم و اردو رو در سالن سپری می کردیم. نزدیک های ظهر هم غذایی که آورده بودیم رو همونجا با هم می خوردیم و خلاصه در فضای سالن مثلا تفریح می کردیم . مدیر مدرسه اسم این نوع حرکت ابتکاری رو گذاشته بود: اردو در مدرسه !!
این هم یک مقاله خواندنی از دهه پر طرفدار شصت:
دهه شصت، دنیا سیاه بود
دهه شصت، خانه سیاه بود، ایران سیاه بود، دنیا سیاه بود. همه جا سیاه بود. نگاهها، لباس ها، کلاسها، کتابها، تلویزون، همه اش سیاه بود. جنگ بود. بمب بود و هواپیماهای عراقی که می آمدند و می زدند و فردایش، پسرک نیمکت جلویی، بی پدر شده بود. بی برادر شده بود. فردای آن روز، خانواده معلم کلاس پنجمی ها، سیاه پوش بودند.
همه چیز، نبود، و هر چه بود کمترین و بدترین. تمام زندگی برنامه کودکی بود سیاه، بعد از آن همه مارش و سرود جنگی، بعد از آن همه “گمشده ها“(1). تمام دلخوشی مان، توپ پلاستیکی دولایه ای بود که دنبالش، پای برهنه می دویدیم و شیشه و میخ و سنگ پاها را سوراخ می کرد.
تمام دلخوشی، فیلم بعدازظهر جمعه بود. آن روزهای جمعه ای که پر بود از رشادتهای انگلیسیها و فرانسوی ها و روسها در برابر دشمان متجاوز هیتلری. پر بود از “بادُر” (2)، که دو پایش را داده بود در جنگ و همچنان خلبانی می کرد. پر بود از زیردریایی های سیاه انگلیسی که شش درجه به چپ، با سرعت چهل گره دریایی، “اژدر” ها می فرستادند برای ناوهای آلمانی. جمعه هایی که پر بود از مین های ضد دریایی که ناوها را منفجر می کردند و فرانسوی های ارتش زیرزمینی را عزادار. جمعه هایی که پربود از بازار سیاه پاریس، که اندک کره و سوسیس، به بهای خون پدر خانواده تمام می شد و همه اینها، بعد از آن برنامه کودکی بود که بهترین برنامه هایش، زبلخان و میشا و خرس مهربان و پسرشجاع بود. برنامه کودکی که بعد از قصه های پر غصه “ظهرجمعه” “رضا رهگذر” بود. سالی چند بار عیدی می آمد و تولدی، تا لورل و هاردی، بزی را ببرند به قایق، تا شیرش را بخورند و شاد شوند. یا نورمن، که در برای فرار از پلیس، در مسابقه دو ماراتن شرکت می کرد و اول هم می شد. هم چیز تکراری بود به حد جنون. تمام فیلمها، وسطش نوار پاره می کردند و “ادامه برنامه تا چند لحظه دیگر”. قوانین اردوگاههای آلمان نازی و راههای فرار را حفظ بودیم. همه را.
زندگی سیاه بود، به سیاهی چرک یقه آقای مدیر اداره فلان، که دو خودکار در جیبش می گذاشت: “این برای کارهای بیت المال است و آن یکی برای امورات شخصی!” (3). زندگی سیاه بود، به سیاهی دیده دختر همسایه، که بعد از عمری نان و نمک، بیاید در کوچه نهی از منکر کند، با توپ و تشر، خواهر پنج ساله ات را که چرا بدون روسری آمده است بیرون. به سیاهی کابلی که معلم می زد، که دلش از زندگی سیاه شده بود. به سیاهی پرده چرک سینمایی که شش ماه از سال، فقط دو فیلم داشت، و ما که چه خوشبخت بودیم از داشتن سینما. سیاه بود آن روزگار.
سیاه بود آن روزگار. به سیاهی کلاسور نوجوان دبیرستانی، که ناظم، با تیغ پاره پاره اش می کرد. به سیاهی موی دانش آموزی که به جرم اندکی بلند بودن، مدیر “چهارراه” می انداخت بینشان. به سیاهی زندگی آن همکلاسی دبستانی، که ده سالی از تو بزرگتر بود و آواره جنگ و دست فروشی می کرد تا زندگی خانواده شان بچرخد و خانه شان از گِل بود و پیتهای خالی روغن نباتی. به سیاهی خانه هایی که در “دره” ساخته شده بودند، کنار رودخانه! فاضلاب.
سیاه بود آن روزگار. لباسها، قیافه ها، حرفها، زندگی ها، همه چیز. مادری که ضجه می زد برای پسری که سربازی برده بودندش به جبهه. زنی که ضجه می زد برای شوهری که در کارخانه، آتش گرفته بود در حمله هوایی. سیاه بود. به سیاهی روزگاری که مرگ، بر همه چیز سایه داشت. هر روز شهید. هر روز مفقود. هر روز موجی و ترکش خورده. هر روز اسیر. هر روز هواپیما. هر روز کابل معلم. هر روز یقه چرک. هر روز راهپیمایی. هر روز قلکهای نارنجکی. هر روز سخنرانی مدیر سر صف. هر روز، هر روز، هر روز…سیاه بود. سیاه بود همه نقاشی هایی که می کشیدیم. همه جنگ بود و توپ و تانک و هواپیما. چه می دانستیم زندگی یعنی چه…
جنگ بد چیزی است. جنگ سیاه است.
آن روزها خوشی هم بود. البته کوچک. خیلی کوچک.
———–
منبع: فربد کوچک - نوشته : محسن نامجو
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۱۰/۲۸ صبح ۱۲:۱۰
اواخر دهه 60 برنامه ای پخش می شد به نام با طبیعت که مجریش آقای میرفخرایی بود . این برنامه به حیات وحش ایران می پرداخت . موزیک تیتراژ این برنامه بسیار دلنشین بود . کسی یادش هست ؟
RE: برنامه های دهه 60 - بهزاد ستوده - ۱۳۸۹/۱۰/۲۸ عصر ۱۱:۳۶
دهـه 60 یک برنامه مستند بود بنام " راز بقا" که گوینده اش هوشنگ لطیف پور بود
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۱۰/۲۹ صبح ۱۲:۰۴
راز بقا رو تا جایی که یادمه شبکه 2 پخش می کرد . همزمان , شبکه 1 بهشت حیوانات رو پخش می کرد با صدای احمد رسول زاده و رفعت هاشمپور . که ابتدا حیوانات مختلف رو در باغ وحش نشون می داد بعد به محل اصلی زیستگاه اونها می رفت که بیشتر اوقات پارک سرنگتی در کنیا یا تانزانیا بود .
RE: برنامه های دهه 60 - الیور - ۱۳۸۹/۱۰/۲۹ صبح ۱۲:۴۱
(۱۳۸۹/۱۰/۲۸ صبح ۱۲:۱۰)هری لایم نوشته شده:
اواخر دهه 60 برنامه ای پخش می شد به نام با طبیعت که مجریش آقای میرفخرایی بود . این برنامه به حیات وحش ایران می پرداخت . موزیک تیتراژ این برنامه بسیار دلنشین بود . کسی یادش هست ؟
برنامه باطبیعت سالهای73 و 74 از شبکه 2 ساعت 10 شب پخش میشد. جدا از اجرای متین اسماعیل میرفخرایی(و معلومات بالایی که داشت)، گزارشهایی که محمدعلی اینانلو از طبیعت و حیات وحش ایران تهیه میکرد از جذابیتهای برنامه بود. یکی از مهمانان برنامه دکتر عجیبی بود به نام دکتر بسکی که مدام از زندگی شهری ایراد میگرفت و خودش هم گویا در دل طبیعت زندگی میکرد.
باطبیعت از برنامههای پربیننده آن سالها بود و بعدها هم برنامهای به این شکل در مورد طبیعت ایران ساخته نشد.
RE: برنامه های دهه 60 - سناتور - ۱۳۸۹/۱۰/۲۹ عصر ۱۰:۵۹
یادش به خیراوائل دهه 60 راز بقا پخش میشد که مجریان اون زن وشوهری بودند که دوبله اونها رو بانو رأفت هاشم پور و جلال مقامی و چند قسمت هم استاد رسول زاده صحبت میکرد فکرکنم بین 62تا64 بود
RE: برنامه های دهه 60 - jack regan - ۱۳۸۹/۱۰/۳۰ صبح ۱۰:۵۸
به روزهاي پيروزي انقلاب 57 نزديك ميشويم و بد نيست كه يادي از فيلمها و سريالهايي كه اوايل انقلاب و با حال و هواي انقلاب پخش ميشد كنيم
سريال اشك تمساح كار اقاي نجيب زاده رو يادتونه من داستان سريال رو فراموش كردم فقط يادمه كه قسمتهاي اخرش پخش نشد سريال طبل تو خالي هم بود كه بعدتر پخش شد و بازي جالب مرحوم كرم رضايي ومرحوم منوچهر حامدي و جناب گيتي جاه در نقش اعليحضرت رو بخاطر دارم اين يكي هم كار اقاي نجيب زاده بود.
فيلمهاي سينمايي دهه 60 كه تو اين روزها پخش ميشد پرونده اقاي صباغزاده و بازي فرامرز قريبيان و ولي شيراندامي-
بايكوت و دوچشم بي سو كار محسن مخملباف و بازي مجيد مجيدي كه هردو جانسوزند اما الان ديگه اين كجا و ان كجابعدها كه بزرگتر شديم فهميديم كه چند تا سكانس از دو چشم بي سو سانسور شده بود يكيش اونجايي بود كه مجيدي در نقش معلم ماركسيست مست ميكنه و به خانمي كه داشت از چشمه اب برميداشت حمله ميكنه يا اونجايي كه دراز كشيده بود و ضبط صوت ترانه گوگوش رو پخش ميكرد
ديگه خدمتتون عرض بشه فيلم سناتور اين يكي هم از اقاي صباغزاده بود با بازي قريبيان و بيژن امكانيان و نويسندگي جناب فريدون جيراني
خانه عنكبوت با بازي داود رشيدي جمشيد مشايخي عزت الله انتظامي مسعود بهنود و كارگرداني عليرضا داود نژاد
بازرس ويژه با بازي داود رشيدي وفرامرز قريبيان وكارگرداني منصور تهراني
شيلات با بازي داود رشيدي و مرحومه مهين شهابي
ريشه در خون كاري از سيروس الوند با بازي قريبيان و اكبر زنجانپور
حادثه كاري از منصور تهراني و بازي اكبر زنجانپور
تشكيلات با بازي مجيد مظفري- افسانه بايگان- اكبر زنجانپور
شير سنگي كاري از جعفري جوزاني با بازي علي نصيريان- عزت الله انتظامي -ولي الله شير اندامي
از فرياد تا ترور باز هم كاري از منصور تهراني و بازي مصطفي طاري- جواد بازاريان- تورج مهرزاد
دوستان به اين لينك هم يه سري بزنن
http://www.fardanews.com/fa/news/75884/%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%88%D8%B4%DB%8C%D9%86%D8%8C-%D8%A7%D8%B4%DA%A9-%D8%AA%D9%85%D8%B3%D8%A7%D8%AD-%D9%88-%D8%B5%D8%AF%D8%A7%D9%88%D8%B3%DB%8C%D9%85%D8%A7-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%D8%B4%D9%85%DB%8C
RE: برنامه های دهه 60 - رزا - ۱۳۸۹/۱۱/۱ صبح ۱۲:۱۶
از فیلمهای تاثیرگذار دهه شصت، پخش شده از کانال یک میشه به فیلمهای پدر سالار و هلن کلر اشاره کرد.
فیلم ایتالیایی پدر سالار Padre padrone ساخته برادران تاویانی، فرزندان خلف سینما گران نئور آلیست ایتالیا، به سال 1977 داستان روابط پدر و پسری روستائی رو روایت میکنه که پسر تحت سلطه پدر مستبدشه..تک تک صحنه های فیلم میتونه سکانس ماندگاری باشه از به تصویر کشیدن زندگی توسط برادران تاویانی. جالبه که داستان از زبان پسر، گوینو لدا، برگرفته از رمان سرگذشت زندگی خود نویسنده، گفته میشه. اگه بشه فیلم رو بدون دخالت احساسات برای چندین بار تماشا کرد؛ در هر تماشا، نکات جالبی رو میشه درک کرد. برخورد خشن پدر وقتی که پسر از قوانین ساختگی پدر سرپیچی میکنه و این خشونت تا سنین جوانی پسر ادامه پیدا میکنه نشانگر تاثیر تفکر بر زندگی و غلبه سنت کورکورانه بر آزادیه. هر لحظه به همراه پسر منتظر رهائی هستی ولی ظاهرا راه نجاتی وجود نداره حتی اگه پدر از رفتارش برگرده شاید ناظر فاجعه ای باشی.
دوبلور نقش پدر، ایرج رضائی دوست داشتنی بودند. http://www.imdb.com/title/tt0076517/
......
و فیلم سینمائی هلن کلر،The Miracle Worker، محصول 1962 روایتگر زندگی هلن کلر بود که بیشتر داستان رو به نقش بینظیر پرستار سالیوان در گشایش دریچه های جهان به روی دختری بدون حس بینائی و شنوائی ولی باهوش و با استعداد اختصاص میداد. آن بنکرافت این نقش رو به زیبایی هر چه تمامتر ایفا کرده. http://www.imdb.com/title/tt0056241/
هر دو فیلم ارزش تماشای چندین باره بدون در نظر گرفتن سال ساختشون رو دارند..با اینکه میدونیم پایان هر دو قصه چیه ولی هر دو فیلم نقش آموزش و تربیت و تفکر انسانها نسبت به هم رو به زیبائی هر چه تمامتر بیان میکنند.
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۱۱/۱ عصر ۰۱:۰۳
پدر مادرا در دهه 50 و 60 برای فرزندانشون سری کتاب های به من بگو چرا - مجله دانستنیها و دانشمند می خریدن . و کتاب های مختلف مثل شاهنامه منثور و مصور . یا نوار قصه .
والدین الان چی می خرن ؟
RE: برنامه های دهه 60 - سروان رنو - ۱۳۸۹/۱۱/۲ عصر ۱۱:۱۲
(۱۳۸۹/۱۱/۱ عصر ۰۱:۰۳)هری لایم نوشته شده:
پدر مادرا در دهه 50 و 60 برای فرزندانشون سری کتاب های به من بگو چرا - مجله دانستنیها و دانشمند می خریدن .
برای ما بهترین کتاب آن زمان یعنی قصه های خوب برای بچه های خوب رو می خریدن . عجب کتاب هایی بود . فکر کنم بیشتر از 10 جلد بود. داستان های خیلی شیرینی داشت . اون داستان خر برفت و خر برفت هیچوقت از یادم نمی ره !
والدین الان چی می خرن ؟
ما که هنوز جزو والدین نشدیم. لطفا والدین کافه بیان بگن که برای بچه هاشون چه می خرن .
(۱۳۸۹/۱۱/۱ عصر ۰۴:۲۴)هری لایم نوشته شده:
اواسط دهه 60 سریال برادران شیردل یادتون هست ؟ در برنامه کودک شبکه 2 پخش می شد .
یکی از برادران شیردل الان در کافه خودمون حی و حاضر است : اسکورپان شیردل عزیز .
RE: برنامه های دهه 60 - پدرام - ۱۳۸۹/۱۱/۷ عصر ۱۲:۲۳
يه فكر بكر
RE: برنامه های دهه 60 - دلشدگان - ۱۳۸۹/۱۱/۱۰ عصر ۰۸:۴۷
همانطور که دوستان می دانند شروع تاپیک برنامه های دهه شصت با همت دشمن مردم عزیز و با معرفی برنامه همیشه ماندگار مسابقه هفته با اجرای برترین مجری عالم هنر ایران استاد منوچهر نوذری آغاز شد . به شخصه برای من به یاد ماندنی ترین برنامه دهه شصت برنامه ماندگار مسابقه هفته است با اجرای دریغ انگیز استاد منوچهر نوذری . تسلط به اجرا، حاضر جوابی بی نظیر و تکه کلامهای زیبا و به یادماندنی استاد، که حقیقتا بدون استاد این برنامه معنایی نداشته و ندارد. تکه کلام سیزده ساله ها را نیفتن بیان تو این برنامه – از خودت در نیار اونیکه تو فیلم بود را بگو و...
خاطرات شیرین گذشته : در دوران مدرسه، معلم ادبیات فارسی ما انسان بسیار فرهیخته و لوطی منشی بود به نام استاد یاسینی . تسلط ایشان بر زبان ادبیات فارسی کم نظیر بود . یکی از شاگردان ایشان در کنکور سراسری ادبیات فارسی را صد در صد زده بود .
یکی از درسهایی که از استاد یاسینی به یاد دارم اینکه می گفت: بر خلاف زبان عربی، در زبان فارسی برای مونث "ه" تانیث وجود ندارد و در زبان فارسی نوشتن عبارت مرحومه برای خانمها اشتباه است و صحیح آن مرحوم است که متاسفانه امروزه بسیار رایج شده و حتی در تیتراژ سریال مختارنامه هم این اشتباه مشاهده می شود .
اگر یادتون باشه در مسابقه هفته استاد نوذری می پرسید کدامیک از گزینه های زیر درست است و سه گزینه را نام می برد که در برنامه های اولیه، شرکت کننده اول می گفت گزینه یک بعد استاد نوذری می گفت نه و طرف یه چراغش می سوخت و نفر بعدی می گفت گزینه دو استاد نوذری باز می گفت نه و این شرکت کننده هم یه چراغش می سوخت و نفر سوم با خوشحالی گزینه باقیمانده و سوم را می گفت و در کمال تعجب استاد نوذری می گفت نه، هر سه تاش درسته . در برنامه های بعدی اکثر شرکت کننده ها که موضوع را فهمیده بودن، در جواب این نوع سوالها می گفتند هر سه تاش درسته و امتیاز می گرفتند .
استاد یاسینی که از دیدگاه یک استاد ادبیات به برنامه ها نگاه می کرد، همیشه از طراحان سوال این مسابقه خرده می گرفت که هنگامی که شما می گویید کدامیک از گزینه های زیر صحیح است فقط یک گزینه می تواند صحیح باشد و طرح این سوال از لحاظ دستور زبان فارسی کاملا غلط و غیر قابل قبول است.
خاطره و شرکت خانم دزیره در مسابقه هفته باعث شد یاد این خاطره بیفتم . در دوران راهنمایی معلم جغرافی ما شخصی بود به نام آقای فریس آبادی . ایشان در برنامه مسابقه هفته شرکت کرده بود و در اون مسابقه سوم شدند و بعنوان جایزه تنها یک خودنویس جایزه گرفته بودن و اگه حافظم یاری کنه مطابق رسم برنامه، سه نفر اول هر برنامه مجددا در برنامه بعدی هم حضور پیدا می کردن که معلم ما هم در برنامه بعد، اواسط برنامه، از مسابقه حذف شده بود. گاهی در این برنامه دو سه نفر با هم لج می کردن و هی از همدیگه می پرسیدن و در آخر همشون حذف می شدن و افرادی که خیلی شایسته نبودند برنده مسابقه می شدند و باز هم این برنامه درس بزرگی به ما می داد که لج و لج بازی نتیجه ای جزء ضرر و زیان برای ما ندارد .
یکی از جذابترین قسمتهای مسابقه هفته قسمت پایانی و پخش فیلمش بود و این سوال و حسرت در دل من بود که چرا این فیلمهای جذاب و بسیار زیبا رو به طور کامل برای ما پخش نمی کنند.
اگه اشتباه نکنم یه برنامه دیگه هم بود به نام سینمای هفته که پنج شنبه شبها پخش می شد و تا حد امکان، بهترین فیلمهای ممکن را نشان می داد و نقد و بررسی پایانی فیلم توسط اکبر عالمی نازنین هم که عالمی داشت برای من . حقیقتا یاد آن ایام بخیر .
بدون تردید، اگر بار دیگر متولد شوم، دوست دارم در دهه شصت زندگی کنم.
دوستدار شما دلشدگان
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۸۹/۱۱/۱۱ صبح ۱۲:۴۵
اسم اون برنامه بود هنر هفتم . با اجرای اکبر عالمی که از 68 تا آخر 71 پخش می شد . از فیلم هایی که در اون برنامه پخش شد و من یادم مونده میتونم به داستان توکیو – سن میکله یک خروس داشت - بانی لیک گم شده – انتخاب هابسن – جاده – رم شهر بی دفاع و مرد سوم اشاره کنم . گنج های سیه را مادره هم اگر درست یادم باشه برای اولین بار در این برنامه پخش شد .
شبی که مرد سوم پخش می شد , میهمان برنامه خسرو سینایی بود . بعد از پخش فیلم تحلیل خودشو شروع کرد و در قسمتی از صحبت هاش به این موضوع اشاره کرد که نما های زیادی از این فیلم کج و مووج فیلمبرداری شدن اما تا این حد از این فیلم تجلیل به عمل اومده . آیا اگر من ( سینایی ) هم فیلمی بسازم و همین کارو انجام بدم , تا این اندازه "به به چه چه" صورت می گیره ؟ !
اکبرعالمی سال ها قبل تر در اواخر دهه 50 برنامه فانوس خیال و در اوایل دهه 60 برنامه آن روی سکه رو اجرا می کرد . برنامه آن روی سکه چندین قسمت بود و هر قسمت به یک مقوله سینمایی می پرداخت . یک قسمت مخصوص تروکاژ بود . یادمه بخش هایی از یک فیلم علمی تخیلی قدیمی پخش شد و از نظر تکنیکی مورد بررسی قرار گرفت . من , برادرم و همه بچه های فامیل در خونه مادر بزرگم این قسمت رو دور هم دیدیم . چقدر لذت بخش بود .
قسمتی دیگر از برنامه آن روی سکه درمورد انیمیشن بود . در اون برنامه قسمتی از تام و جری پخش شد که در اون تام پیانو می زد و پس از کلی تلاش وقتی به مرور می خواست موزیک رو با یک اوج تمام کنه , جری که در داخل پیانو قایم شده بود , با اهرم کلید ها بازی می کرد و باعث می شد تام دوباره با عرق ریزی فراوان مجبور شه باز نواختن رو ادامه بده و دوباره موزیک رو به اوج برسونه . بعد از چند بار تلاش و ناکامی , سر انجام با هر بدبختی بود تام از پس پایان اجرای تک نوازی پیانو بر اومد و صدای تماشاگران و صوت و تشویق , سالن رو برداشت اما تام از شدت خستگی به زمین ریخت و کف سن به توسط تام مفروش شد .
قسمت دیگه ای از آن روی سکه در خصوص دوبلاژ بود و همچنین درمورد گریم . این برنامه سال 61 یا 62 بصورت هفتگی پخش می شد و موزیک تیتراژ اون یکی از جاودانه ترین قطعات موسیقی ساخته یوهان سباستین باخ بود .
برنامه دیگه ای در سال 67 پخش شد به نام سینمای کمدی با اجرای جمشید گرگین . خیلی دلنشین بود . به خصوص که سال ها بود در تلوزیون ( تقریبا از 63 به بعد ) به دلایل مختلف توجه چندانی به سینمای کمدی نمی شد .
برای اولین بار قسمت هایی از فیلم های کمدین های بزرگ سینما رو می دیدم . کسانی که فقط اسمشونو شنیده بودم یا عکسشونو در مجله فیلم دیده بودم .
مکس لندر – هری لنگدون – باد ابوت و لو کاستلو ...
RE: برنامه های دهه 60 - سم اسپید - ۱۳۸۹/۱۱/۱۱ صبح ۰۳:۱۳
(۱۳۸۹/۱۱/۱۱ صبح ۱۲:۴۵)هری لایم نوشته شده:
شبی که مرد سوم پخش می شد , میهمان برنامه خسرو سینایی بود . بعد از پخش فیلم تحلیل خودشو شروع کرد و در قسمتی از صحبت هاش به این موضوع اشاره کرد که نما های زیادی از این فیلم کج و مووج فیلمبرداری شدن اما تا این حد از این فیلم تجلیل به عمل اومده . آیا اگر من ( سینایی ) هم فیلمی بسازم و همین کارو انجام بدم , تا این اندازه "به به چه چه" صورت می گیره ؟ !
نمای اریب یا کج (Dutch tilt, Dutch angle, oblique angle, German angle, canted angle, or Batman Angle):
نمایی است که دوربین فیلمبرداری به صورت موازی با زمین قرار ندارد و اصطلاحا تراز نیست. یکی از خصوصیات این نما، پویایی نماها و بالا بردن تمپوی بصری نماهاست (Dutch = Deutsch).
نحوه مونتاژ این نماها معمولا بدین شکل است که در هر برداشت شیب دوربین معکوس شیب قبلی است، به عنوان مثال برداشتی که به سمت چپ کج شده است با برداشتی به سمت راست دنبال می شود و الی آخر.
این نماها بطور گسترده در اکسپرسیونیسم آلمان برای به تصویر کشیدن جنون، ناآرامی، بیگانگی و سردرگمی استفاده می شدند.
استفاده گسترده از این نماها در فیلم مرد سوم برای تاکید بر بیگانگی شخصیت اصلی در محیطی که در آن قرار گرفته است می باشد.
در واقع فیلم نوآر ریشه در اکسپرسیونیسم آلمان دارد و ادامه دهنده راه آن می باشد. مرد سوم یکی از بهترین فیلم های نوآر و یکی از بهترین فیلم های تاریخ سینماست.
خسرو سینایی فارغ التحصيل آكادمی هنرهای نمايشی وين در رشته كارگردانی و فيلمنامه نويسی و فارغ التحصيل رشته تئوری موسيقی از كنسرواتوآر موسيقی وين می باشد و از آنجا که داستان فیلم هم در شهر وین اتفاق می افتد قطعا بهترین انتخاب برای تجزیه و تحلیل این فیلم بوده است.
با تمام احترامی که برای او قائل هستم این حرف ایشان تنها و تنها به یک دلیل است: حسادت
هر نمایی فضای خاص خودش را می طلبد و اگر امروزه شاهد شاهکارهایی نظیر مرد سوم نیستیم ایراد کار را باید در خلاقیت کارگردانان امروز جستجو کرد.
قطعا به به و چه چه کردن از این فیلم تنها به دلیل استفاده از این نوع نما نیست.
RE: برنامه های دهه 60 - واترلو - ۱۳۸۹/۱۱/۱۱ صبح ۰۶:۵۸
(۱۳۸۹/۱۱/۱۱ صبح ۱۲:۴۵)هری لایم نوشته شده:
شبی که مرد سوم پخش می شد , میهمان برنامه خسرو سینایی بود . بعد از پخش فیلم تحلیل خودشو شروع کرد و در قسمتی از صحبت هاش به این موضوع اشاره کرد که نما های زیادی از این فیلم کج و مووج فیلمبرداری شدن اما تا این حد از این فیلم تجلیل به عمل اومده . آیا اگر من ( سینایی ) هم فیلمی بسازم و همین کارو انجام بدم , تا این اندازه "به به چه چه" صورت می گیره ؟ !
اکبرعالمی سال ها قبل تر در اواخر دهه 50 برنامه فانوس خیال و در اوایل دهه 60 برنامه آن روی سکه رو اجرا می کرد . برنامه آن روی سکه چندین قسمت بود و هر قسمت به یک مقوله سینمایی می پرداخت . یک قسمت مخصوص تروکاژ بود . یادمه بخش هایی از یک فیلم علمی تخیلی قدیمی ( احتمالا جک غول کش ) پخش شد و از نظر تکنیکی مورد بررسی قرار گرفت . من , برادرم و همه بچه های فامیل در خونه مادر بزرگم این قسمت رو دور هم دیدیم . چقدر لذت بخش بود .
1- این قسمت کج و مووج رو یادم نیست ولی یادم است که سینایی به شخصیت واقعی ولز پرداخت که آدم مغروری است و اینکه تمام پلان هایی که از این آدم گرفته شد همش بصورت تک پلان تک پلان است برای خودنمایی کردن بیشتر ولز ، انگار که عجله داریم می خواهیم برویم زود بگیرید و فقط در یک پلان اون هم آخر فیلم که ولز داره می میره تو فاضلاب ، در بک گراند هاله ای از یک سرباز رو می بینیم که داره بهش نزدیک می شه و در آخر اکبر عالمی با یه لبخند گفت قبل از اینکه کارول رید و ولز رو در دادگاه خودمون محکوم کنیم از بینندگان خداحافظی می کنیم.
2- آن روی سکه تیتراژ و موسیقی خوبی داشت ترکیبی از پلان فیلم ها مثل جایزه بزرگ که از صحنه تصادف ماشین ماسبقات استفاده کرده بود.
RE: برنامه های دهه 60 - منصور - ۱۳۸۹/۱۱/۱۱ صبح ۰۸:۳۴
(۱۳۸۹/۱۱/۱۱ صبح ۱۲:۴۵)هری لایم نوشته شده: شبی که مرد سوم پخش می شد , میهمان برنامه خسرو سینایی بود ...
اکبرعالمی در اوایل دهه 60 برنامه آن روی سکه رو اجرا می کرد . برنامه آن روی سکه چندین قسمت بود و هر قسمت به یک مقوله سینمایی می پرداخت . یک قسمت مخصوص تروکاژ بود
خسرو سینائی در آن برنامه ضمن اشاره به نورپردازی فوق العاده ی صحنه درب فاضلاب ! این فیلم را بطور کلی فیلمی ضعیف خواند... در تاریخ تلویزیون پس از انقلاب، تحلیل خسرو سینائی از مرد سوم و دکتر هوشنگ کاووسی از باشو غریبه کوچک و سارا (که در آن بیضائی را در حد یک الف بچه که از سینما چیزی نمیداند و حتی فرق سفته و برات را هم نمی فهمد - البته با استدلال و ادله - خوار و خفیف کرد) جامعه سینمائی را تکان داد (درست مثل ارائه نتایج دکتر بادمان قلیچ از آب درمانی که پس از 40 سال از آمریکا به ایران بازگشت و در یک برنامه تلویزیونی 30 مورد از نحوه مداوای بیمارهای مختلف را با استفاده از مصرف آب خالی در فواصل تعیین شده بشکلی فوق العاده بیان کرد و جامعه پزشکی ایران را به لرزه درآورد: مثلا اینکه اگر شما نیم ساعت قبل از هر وعده غذائی یک لیوان آب بخورید کلسترول خون نخواهید داشت)...
برنامه آن روی سکه کلا در مورد اسپیشال افکت (یا جلوه های تصویری یا همان حقه های سینمائی) بود. تحصیلات آکادمیک اکبر عالمی در همین بخش است و در اوایل دهه 60 کتابی هم با مضمون جلوه های ویژه در سینما توسط شرکت سروش منتشر کرد. در برنامه آن روی سکه (همانطور که از نامش بر می آمد قرار بود آنچه را که در پشت صحنه فیلمها رخ میدهد به تصویر کشد) عالمی به بررسی نحوه ساخت جلوه های ویژه مشهورترین فیلمهای تاریخ سینما پرداخت...
بیاد دارم وقتی صحنه ای از فیلم بیگانه پخش شد که در یک رستوران ناگهان مردی به درو دیوار کوبید و دوستانش او را روی میز بزور خواباندند و ناگهان پیراهن سفیدش از شکم قرمز شد و بعد فواره خون و بیرون آمدن سر یک خزنده عجیب از شکم ، تمام اطرافیانم قالب تهی کردند... یا صحنه بالا رفتن کینگ کنگ 1933 از ساختمان امپایراستیت و شلیک توپخانه ... یا صحنه جنگ جیسون با استخوانهایی که از قبر بیرون می آمدند (در نسخه قدیمی جیسون و آرگوناتها) و یا فیلمی از تاریخ انقلاب که قطرات آب از جائی می چکد و تصاویر انقلاب داخل قطره ها جای دارد ... و نحوه ترکیدن چاشنیهای انفجاری برای تلقین اصابت گلوله در فیلمها و ... بطور کل اکثر کارهای مرحوم ری هری هاوزن ( بزرگترین سازنده جلوه های ویژه تاریخ سینما و مبدع جلوه هایی که اشاره شد) در این برنامه بشکلی تخصصی بررسی شد.
RE: برنامه های دهه 60 - soheil - ۱۳۸۹/۱۱/۱۱ صبح ۰۹:۱۹
(۱۳۸۹/۱۱/۱۱ صبح ۰۸:۳۴)منصور نوشته شده:
خسرو سینائی در آن برنامه ضمن اشاره به نورپردازی فوق العاده ی صحنه درب فاضلاب ! این فیلم را بطور کلی فیلمی ضعیف خواند...
اين مورد را دقيقا" بياد دارم.
البته بسياري از انتقادات به فيلمنامه برمي گشت.
و اگر درست يادم مانده باشد و اشتباه نكنم يكي از علت هاي آن اين بود كه فيلم با سانسور نمايش داده شد.
RE: برنامه های دهه 60 - الیور - ۱۳۸۹/۱۲/۱ صبح ۱۲:۴۵
برنامه سینمای کمدی اولینبار در نوروز 1368 از شبکه اول پخش شد. این برنامه فرصتی برای تماشای بخشی از فیلمهای معروف و تجدید دیدار با کمدینهای قدیمی و محبوب بود.
در هر قسمت ضمن مرور زندگینامه و فعالیتهای سینمایی کمدینهای دوران کلاسیک، برخی فیلمهای شاخص آنها بررسی و بخشهایی هم پخش میشد. دیدن دقایقی از این فیلمها در آن روزگار فرصت مغتنمی بود، فیلمهایی که امکان پخش کاملشان وجود نداشت و گاه نسخه دیگری،جز در آرشیو تلویزیون، موجود نبود.
تهیه و اجرای برنامه بر عهده جمشید گرگین بود و نویسنده برنامه احمد امینی(منتقد معروف آن زمان و کارگردان سالهای بعد)؛ متنهای خوب و کارشده از نقاط قوت برنامه بود، البته برخی به اجرای گرگین خرده میگرفتند که اجرای رسمیاش تناسب چندانی با چنین برنامهای ندارد.
کمدینهایی که در این برنامه به آنها پرداخته شد: چاپلین، لورل و هاردی، هارولد لویِد، هری لنگدون، بود ابوت و لو کاستلو، نورمن ویزدوم، لویی دوفونس، توتو، جری لوئیس، جک لمون، پیتر سلرز، چیچو و فرانکو و ...
موسیقی تیتراژ برنامه ساخته هنری مانچینی(منسینی) و مربوط به فیلم پلنگ صورتی(بلیک ادواردز) بود.
بعد از موفقیت برنامه، طی سالهای بعد چندینبار تکرار و همچنین سری دوم برنامه ساخته شد.
برنامه اغلب با این جمله گرگین تمام میشد: فراموش نکنیدکه" هر چهرهای با لبخند زیباتر است"
RE: برنامه های دهه 60 - سروان رنو - ۱۳۸۹/۱۲/۱۸ صبح ۱۲:۰۴
(۱۳۸۹/۱۲/۱ صبح ۱۲:۴۵)الیور هاردی نوشته شده:
برنامه سینمای کمدی اولینبار در نوروز 1368 از شبکه اول پخش شد. این برنامه فرصتی برای تماشای بخشی از فیلمهای معروف و تجدید دیدار با کمدینهای قدیمی و محبوب بود.
چقدر این برنامه ، با مجری خوش قیافه اش ( با اون سبیل زیباش ) برای ما جذاب بود اصلا از همه جاش شادابی می بارید : تیتراژش ، دکورها و پس زمینه هاش ، اجرای سرزنده و شاداب آقای گرگین و ... . با وجود امکانات ابتدایی آن زمان ، گرافیک و طراحی برنامه یک سر و گردن از برنامه های کسل کننده امروزی بالاتر بود. راستی این فیلمی که یک مرد ، دامن زنانه می پوشه و می برنش اداره پلیس و ... اسمش چی بود ؟
اینهم یک کاریکاتور از تفاوت امکانات بچه های دیروز با امروز :
RE: برنامه های دهه 60 - Von Werra - ۱۳۸۹/۱۲/۲۰ عصر ۰۲:۵۸
(۱۳۸۹/۹/۱۰ صبح ۱۲:۴۲)senatore نوشته شده:
(۱۳۸۹/۹/۷ صبح ۱۲:۴۲)سروان رنو نوشته شده:
بچه ها یه فیلم حدود 20 سال پیش برای بچه ها در تلویزیون پخش کردن که من فقط دو تا سکانس اش رو یادمه. اول اینکه توش از فشفشه استفاده می کردن و ظاهرا چند تا بچه رو زندانی کرده بودن و اونا با فشفشه به بیرون ساختمون علامت می دادن و دیگه اینکه آخرش یه جوونی که شبیه گانگسترها بود داشت می مُـرد که اسمش ریکا بود و هی می گفت: من نمی خوام بمیرم و ... فیلم های اون موقعی که برای کودکان پخش می شد خیلی راز آلود بودن و همیشه آدم رو به فکر فرو می برد. حتی بعد از 20 سال من هنوز بعضی از صحنه هاش یادمه اما اسمش رو یادم نیست.
اون فیلم اگر فیلم سیاه وسفید ی باشه کهشما می گفتید .فیلم هدیه کریسمس بود که چندتابچه یکی از دوستان سیاهپوستشون رو روی ویلچر میگذارند و دنبال یک پنی برای شب کریسمس می گردند.
بله درسته . بچهها با دانشمندی آشنا شدند که دستگاهی برای اکتشاف نفت ساخته بود . عدهای میخواستند اون دستگاه را از دانشمند بخرند که مخالفت کرد . به زور متوسل شدند و اون دانشمند رو در خونه خودش حبس کردند . بچهها متوجه شدند و نهایتا دانشمند با کمک بچهها نجات پیدا کرد .
(۱۳۸۹/۱۰/۹ عصر ۰۹:۱۰)رزا نوشته شده:
یه فیلم آلمانی هم یادم میاد در مورد مردی که زن و بچه اشو در تصادف جاده ای از دست میده و البته نشون میدن که تصمیم به انتقام میگیره و لباس چرمی مشکی میپوشه و سوار موتور میره راننده های ماشین باری رو به قتل میرسونه و در آخر فیلم نشون میدن که این دوستش بوده که بخاطرش این انتقامها رو میگرفته.
یادمه که یه راننده کامیون مست باعث تصادف و کشته شدن زن و بچه اون مرد شد . تصمیم به انتقام گرفت و دنبال اون راننده کامیون میگشت . تعدادی راننده کامیون کشته شدند ، با ضربه سنگینی که به جمجمه اونها خورده بود و جمجمه رو خرد کرده بود . تحقیقات نشون میداد که ظاهرا ضربه با مشت به سر مقتولین وارد شده . پلیس سراغ مربیان ورزشهای رزمی شهر رفت و نظر اونها رو خواست . اونها گفتند اگر ضربه با دست بوده باشه ، کار یک استاد کاراته است (و ظاهرا در کشور تنها دو نفر میتوانستند چنین ضربهای بزنند). قتلها توسط یک موتور سوار که لباس چرمی و کلاه کاسکت سیاه پوشیده بود و با وسیله فلزی که (روم به دیفال!) شبیه وافور بود ، انجام میگرفت . پلیس به مردی که همسر و فرزندش رو در تصادف از دست داده بود ، مظنون میشه . اما عاقبت متوجه میشن که قتلها توسط دوست مرد حادثه دیده (که به نظرم برادر زنش هم بود) انجام شده . آخر فیلم جالب بود ، زمانی که پلیس در حال تعقیب موتور سوار سیاهپوش بود . سر و کله یه موتور سوار سیاهپوش دیگه با همون هیبت و با همون مدل موتور سیکلت پیدا شد و پلیس رو گیج کرده بود . همون مرد حادثه دیده بود که متوجه شده بود ، قتلها کار دوستش بوده و برای کمک به اون اومده بود . (مثل اینکه هر دوشون قهرمانان اسبق مسابقات موتورسواری بودند)
به یاد خاطرات شیرین دوران کودکی و نوجوانی ، تصویر تعدادی از کارتونهای قدیمی رو براتون اینجا میزارم که حالشو ببرین :
RE: برنامه های دهه 60 - Classic - ۱۳۸۹/۱۲/۲۰ عصر ۰۸:۴۳
امروز به دلیل بارانی بودن * بیرون نرفتیم و فرصتی بود تا پای تلویزیون به تماشای برنامه خاطره انگیز بچه های دیروز از شبکه 5 بنشینم. کارتون بچه های مدرسه والت مرا به 20 سال پیش برد. یادم آمد که حتی دنیای آن زمان ما هم ، با دنیای کارتون هایی که در تلویزیون می دیدیم فرق داشت . در کارتون بچه های والت ، در هر کلاس حداکثر 20 بچه می نشستند اما ما می دیدیم که در کلاس ما 60 نفر در هم لولیده اند ! یا معلم دلسوز آنها ، اگر یک بچه درسخوان یکبار نمره پایینی می گرفت سعی می کرد علت واقعی افت نمره او را بفهمد و مشکل اش را حل کند اما در کلاس ما اینطور نبود. یادم می آید یکبار سر کلاس عمدا سوال ها را عوضی جواب دادم تا برخلاف همیشه که نمره ام 19 و 20 بود ، نمره زیر 10 بگیرم. وقتی معلم نمره ها را می خواند فقط به یک چشم غره کردن به من قناعت کرد و من چقدر ساده بودم که فکر می کردم حتما معلم ، مانند معلم بچه های مدرسه والت ، در آخر زنگ کلاس مرا به گوشه ای فرا می خواند و علت آن نمره پایین را جویا می شود . زنگ خورد و معلم ما مثل همیشه سریع از کلاس رفت تا دنبال بدبختی های خودش برود !
این تفاوت ها در دیگر موضوعات حتی شدیدتر بود . در سالهای پایان دبستان ، که جنگ به شهرها و بمباران هوایی هم کشیده بود ؛ با شنیدن صدای آژیر فکر می کردیم که الان صدها هواپیما در راه شهر ما هستند تا هزاران بمب روی آن بریزند و حداقل 1000 نفر را نابود کنند ، از بس فیلم های جنگ جهانی از تلویزیون پخش می شد ما فکر می کردیم که همه جنگ ها و بمباران ها باید شبیه به هم باشند ! هر بار که آژیر حمله هوایی به صدا در می آمد و این صدا با شلیک های مهیب ضدهوایی ها توآم می شد ، منتظر فرود آمدن صدها بمب یا چترباز - به سبک نبردهای آلمان و متفقین - بودیم ، اما دریغ از یک بمب ! جنگ تمام شد و ما نه یک هواپیمای واقعی و نه یک بمباران در شهرمان دیدیم. انگار جنگ ما هم با جنگ آنها خیلی فرق داشت.
برنامه بچه های دیروز ( شبکه 5 ) که عصرهای جمعه بازپخش دارد یکی از برنامه های انگشت شمار خوب صدا و سیماست. خیلی از کارتون هایی که پخش می کند را ما در زمان تلویزیون های سیاه و سفید دیده ایم و تماشای رنگی آنها جالب است. در زیرنویس برنامه ، پیامک های تماشاچیان پخش می شود که برخی از آنها خواندنی است. برخی افسوس و حسرت گذشته را می خورند و برخی تشکر می کنند. به نظر من باید به این نوع برنامه ها با دید یادآوری خاطرات خوش نگریست و انرژی گرفت برای آینده . افسوس خوردن و حسرت گذشته را داشتن ، فقط آدم را از سرزندگی می اندازد. راستی این برنامه علاوه بر پخش کارتون های قدیمی ، دارای بخش پخش نقاشی هم هست که بچه های دیروز و مردان بالای 30 سال امروز ، نقاشی های جدید خود را به یاد قدیم برای برنامه می فرستند ! مثلا پگاه مازندرانی 32 ساله از تهران ! البته اینطور که از نقاشی ها بر می آمد ، نقاشی اکثر آنها در حد دبستان باقی مانده است !!
* چقدر روزهای بارانی دل انگیز است .
RE: برنامه های دهه 60 - دزیره - ۱۳۸۹/۱۲/۲۱ عصر ۰۱:۵۴
جشن بزرگ بچه های دیروز،با همت مدیر شبکه تهران با شکوه و زیبایی هر چه تمام تر ، دیشب برگزار شد.
جشنی با حضور بزرگان و دست اندر کاران برنامه های کودک از گذشته تا امروز.کسانی که نه تنها خیلی هاشان را میشناسیم بلکه به نامهای برخی شان در تیتراژ پایانی برنامه ها عادت کرده ایم.
من هم در این جشن شرکت کردم ،که چگونگی اش با توجه به این که هیچ ارتباطی با صدا و سیما ندارم جالب است.
من معمولا برای برنامه های تلویزیون پیامک میزنم .فقط برای اظهار نظر،انتقاد وتشکر.حدود یک ماه پیش هم برای بچه های دیروز فرستادم.در 5 اسفند پیامکی از 30000555 دریافت کردم مبنی بر این که هرچه سریعتر برای شرکت در جشن بزرگ در20 اسفند ثبت نام کنم با فرستادن نام و سن ،ظاهرا متولدین قبل از 57 بچه های دیروز محسوب میشدند.بعد از ان هر چه جستجو کردم جایی خبر جشن نبود حتی روابط عمومی سازمان وجود ان را انکار کرد تا 18 اسفند که مکان برگزاری در سایت شبکه 5 و سایتهای دیگر اعلام شد.جالب این بود که تعداد افرادی که با پیامک دعوت شده بودندخیلی خیلی کم بود و به قول معروف همه از خودی ها شان بودند ان هم از نوزاد ی که گریه میکرد تا هر سن و سالی که بخواهید.به هر حال جای همه شما دوستان را خالی کردم خصوصا علاقمندان دوبله را چون پیشکسوتان دوبله هم بودند.
برنامه ساعت شش و نیم با تیتراژقدیمی برنامه کودک همان که پرده قرمز دارد و احوالپرسی خانمها خامنه و رضایی شروع شد. مجری اصلی اقای مولی نیا که مجری برنامه خانه فیروزه ای است، بود.و از بچه های دیروزی که الان دست اندر کاربرنامه ها هستند می خواست که پس از چند کلمه صحبت از کارت زرینی که در دست داشتند پیشکسوتی را برای اهدای جایزه( سکه و تندیس) دعوت کنند،در حالیکه تکه ای از برنامه شان پخش میشد.
از بچه های دیروز شقایق دهقان ،افشین زنوزی (که از او به عنوان مدیر دوبلاژ نام برده شد)، لاله صبوری ،هومن حاجی عبد الهی،را ضیه برومند ،نیمای رنگین کمان ،کامیار اسماعیلی مجری نیم رخ،علی رضا رئیسی پسر عینکی مدرسه پیر مرد ها، علی تفرشی که اهنگ هم خواند و...... بودند.
واز بزرگان داوود رشیدی، مرتضی احمدی، مرضیه برومند ،گیتی خامنه، الهه رضایی ،ژرژ پطرسی ،پرویز ربیعی ،جواد پزشکیان ،مجید قناد ،تورج نصر ،فریبا شاهین مقدم،بیژن بیرنگ ،بهروز بقایی ،پروین شمشکی ،عادل بزدوده ،مسعود فروتن ،خانم مریم نشیبا (که با صدای فوق فوق العاده اش هیجان عجیبی رابرسالن حکم فرما کرد) و مهمان اخر اکبر عبدی با محله برو وبیا وبازم مدرسم دیر شده اش.ایشان مریض احوال بودندولی خاطرات جالبی تعریف کردند.
جشن ساعت ده و نیم به پایان رسید،با این که خسته شدیم اما بسیار به یاد ماندنی بود وجای همگی تان خالی بود.راستی،گفتند که جشن رادر ایام نوروز پخش می کنند.پیشاپیش عیدتان مبارک و شاد باشید.
RE: برنامه های دهه 60 - الیور - ۱۳۸۹/۱۲/۲۲ عصر ۱۱:۰۶
الیور هاردی' ' نوشته شده:
(۱۳۸۹/۱۲/۱۸ صبح ۱۲:۰۴)سروان رنو نوشته شده:
راستی این فیلمی که یک مرد ، دامن زنانه می پوشه و می برنش اداره پلیس و ... اسمش چی بود ؟
یک روز در کلانتری(Accadde al commissariato)
کارگردان: جورجیو سیمونلی
بازیگران: نینو تارانتو(کمیسر/با گویندگی عزتالله مقبلی)، آلبرتو سوردی(آلبرتو تادینی/با گویندگی جلال مقامی)
محصول 1954 ایتالیا
فیلم داستان یک روز کاری کمیسر و سروکله زدن او با مراجعین به کلانتریست و اتفاقاتی که برای هر کدام از آنها رخ داده است.
در صحنهای یکی از مراجعین(آلبرتو تادینی) با کت و لباس آراسته کنار میز ایستاده و برای کمیسر از خاندان تادینی و افتخاراتش میگوید و لحظهای که از میز فاصله میگیرد کمیسر میبیند که دامن به تن دارد!
تادینی خطاب به همکاران کمیسر
تادینی: دیدید حتی جناب کمیسر هم هیچچیز عجیبی در من ندیدند!
کمیسر: یعنی چه! چطور عجیب نیست؟ این بیادبیه! بیعفتییه!
تادینی: بیعفتی؟ این که پایینه!
کمیسر: ولی این یه دامنه!
تادینی: مگه پوشیدن دامن عیب داره؟ من افتخار آشنایی با همسر شما را ندارم اما فکر کنم دامن بپوشند یا مسلما مخالفش نیستند.
کمیسر: همسر من یک زنه!
تادینی: خوب چه فرقی میکنه؟!
کمیسر: خوب شما یک مرد هستید، حداقل تصور میکنم!
در ادامه و با توضیحات تادینی مشخص میشود که قصدش از پوشیدن دامن و جلبتوجه مردم فروش حباب صابون بوده است!
پ.ن: عکسها از روی نسخه VHS فیلم تهیه شده و کیفیت پایین آنها به این دلیل است.
RE: برنامه های دهه 60 - پایک بیشاپ - ۱۳۸۹/۱۲/۲۴ عصر ۰۷:۱۳
استودیو هشت رادیو برنامه صبح جمعه با شما 1363
ایستاده از راست به چپ:مرحوم منصور غزنوی_عباس نوروزی_نورالدین شجره_سعید مهاجر_توران مهرزاد_مینو جبارزاده_رامین پورایمان_بیوک میرزایی_رضا عبدی_رحیم بقایی_فرهنگ جولایی_محمود آیت
نشسته از راست به چپ:کامران ملک مطیعی_مینا جعفرزاده_مهین فردنوا_مرحوم عزت الله مقبلی_مرحوم محسن فرید_مرحوم فرهنگ مهرپرور
برگرفته شده از آلبوم عکس کامران ملک مطیعی در ف ی س ب و ک
RE: برنامه های دهه 60 - پایک بیشاپ - ۱۳۸۹/۱۲/۲۵ عصر ۱۰:۳۴
بعد از دیدن تصویر صبح جمعه، فیلم یاد هندستون کرد و به یاد خاطرات قدیم افتادم. به نظرم با توجه به فعالیت بسیاری از گویندگان فیلم در این برنامه، بد نیست باب گفتگو در این زمینه باز شه. این گفتگو رو میشه در قالب یه تاپیک جدید هم مطرح کرد. به هر حال من در ادامه همین پست به نکاتی در این زمینه اشاره میکنم، اگر استقبال شد میتونیم تحت تاپیک اختصاصی ادامه بدیم.
قسمت اول این متن برگرفته شده از یک منبع اینترنتیه و قسمت دوم بر اساس چیزهاییه که یادم میاد، بنابراین عاری از اشتباه و کاستی نیست. لطفا اگر اشتباهی در این متن هست بفرمایید اصلاح کنم و اگر اطلاعات تکمیلی در این زمینه دارید اضافه کنید.
" در سالهای اخر دوره پهلوی برنامه ای به نام"صبح جمعه با شما"به تصویب شواری موسیقی رادیو و تلویزیون ملی ایران رسید.این برنامه جمعه صبح ها از رادیو سراسری بمدت 2 ساعت پخش می شد.در این برنامه شاد که پس از مدت کوتاهی شنوندگان بسیار زیادی پیدا کرد ،زنده یاد منوچهر نوذری مجری بود که گهگاهی گوگوش، ثریا قاسمی،مریم صادقی هم با او همکاری می کرد. در این برنامه علاوه بر شرکت خوانندگان و بازیگران معروف نمایشنامه های بیاد ماندنی اجرا می شد که از بازیگران ان می توان به حمید قنبری،مقبلی،مهین دیهیم،تاجی احمدی و....نام برد.
در این برنامه بیشتر از خوانندگان روز و پاپ دعوت می شده که باعث شده بود نسبت به" شما و رادیو" جوان پسندانه تر باشد.این برنامه هر جمعه تا انقلاب پخش می شده است.
پس از انقلاب پخش ان با توجه به دگرگونی های که در رادیو ایجاد شد قطع گردید و در سال 66 دوباره پخش ان با کارگردانی و مجری گری منوچهر نوذری از سر گرفته شد.
برنامه جمعه ایرانی که هم اکنون هم از رادیو پخش می شود جایگزین برنامه صبح جمعه با شما شده است."
برگرفته شده از http://www.iranold.net/Singer/Googoosh/Googoosh-Sobhe%20Jomeh.htm
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------
هنرمندان "صبح جمعه با شما" :
1- منوچهر نوذری ------ مجری ------ گوینده تیپهای : آقای ملون - آقای دست و دلباز ------ برگزارکننده مسابقات
2- پریچهر بهروان ------ مجری ------ برگزارکننده مسابقات
3- اصغر افضلی ------ گوینده تیپ : رحمت گردچاقه
4- شادروان کنعان کیانی ------ گوینده تیپ : زرگنده
5- رضا عبدی ------ گوینده تیپ : آ میز عبدالطمع
6- شادروان مهین دیهیم ------ گوینده تیپهای : خاله سوزنی - همسر آ میز عبدالطمع - اقدس، همسر دست و دلباز
7- اکبر منانی ------ گوینده تیپ : پوآرو
8- شادروان حمید قنبری ------ گوینده تیپ فوفول (مشابه تیپ جری لوییس - مربوط به برنامه قبل از انقلاب)
9- شادروان محمدعلی زرندی ------ گوینده تیپ شاباجی خانم (مربوط به برنامه قبل از انقلاب)
10-منوچهر اسماعیلی ------ گوینده تیپ : سرکار کازانو (مشابه تیپ معروف ستوان کلمبو (پیتر فالک))
هنرمندانی که اسامی تیپهایشان یادم نمیاد:
زندهياد عزت الله مقبلی
مرتضی احمدی
حسین عرفانی
شهلا ناظریان
منوچهر والی زاده (اگه اشتباه نکنم "هوشنگ")
پرویز ربیعی
شهروز ملکآرايی
مينو غزنوی
مهين برزويی
منوچهر آذری
بيوک ميرزايی
عليرضا جاويدنيا
محسن هرندی (با لهجه اصفهانی و تکیه کلام "خانم، صدا منو دارین؟!!")
زندهياد حسين اميرفضلی
زندهياد پرويز نارنجیها
زندهياد فرهنگ مهرپرور
زندهياد علی تابش
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------
بخشهای به یاد ماندنی "صبح جمعه با شما" :
1- نمایشها (ماجراهای آقای ملون، دست و دلباز، رحمت گردچاقه، آ میز عبدالطمع، پوآرو و ....)
2- مسابقات (بله و نخیر - که باید جواب برعکس میدادند!، مسابقه حروف - مشابه اسم و فامیل خودمون)
3- لطیفه های ریزه میزه (لطیفه های ارسالی شنوندگان)
4- مصاحبه های طنز (با اجرای محسن هرندی)
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
این برنامه، هر هفته با این بیت زیبا شروع میشد که گوینده اون ابتدا مرحوم مقبلی و بعد پریچهر بهروان بودند.
"زحق توفيق خدمت خواستم، گفت پنهاني چه توفيقي از اين بهتر كه خلقي را بخنداني"
RE: برنامه های دهه 60 - منصور - ۱۳۸۹/۱۲/۲۶ صبح ۱۲:۱۷
(۱۳۸۹/۱۲/۲۵ عصر ۱۰:۳۴)پایک بیشاپ نوشته شده:
" در سالهای اخر دوره پهلوی برنامه ای به نام"صبح جمعه با شما"به تصویب شواری موسیقی رادیو و تلویزیون ملی ایران رسید.این برنامه جمعه صبح ها از رادیو سراسری بمدت 2 ساعت پخش میشد .
نام این برنامه صبح جمعه با شما یا صبح جمعه در رادیو نبود ، رادیو تعطیلی بود
(۱۳۸۹/۱۲/۲۵ عصر ۱۰:۳۴)پایک بیشاپ نوشته شده:
هنرمندان "صبح جمعه با شما" : .......
به لیست مربوطه ، منوچهر اسماعیلی را هم اضافه کنید. اسماعیلی بمدت 1 سال در نقش سرکار کازانو (که نقش یک بازرس بسیار باهوش را داشت) با تیپ مشهور خود و با صدائی که بجای رضا بیگ ایمانوردی و یا بعبارت درست تر بجای پیتر فالک ابداع کرده بود صحبت کرد. در این سری نمایشها حسین عرفانی هم حضور داشت.
---------------------------------------------------------
در این مقام یادی میکنم از قصه گوی پرتوان رادیو رضا رهگذر. رهگذر که بعدها به دلایلی نامعلوم نام خود را بطور کل عوض کرد و به محمدرضا سرشار تغییر داد اما نتوانست از نام قبلی خود هم دل بکند، گوینده برنامه قصه ظهر جمعه رادیو در دهه های 60 و 70 بود که حدفاصل ساعات 1 تا 2 بعد از ظهر از رادیو پخش میشد. این برنامه بمدت 24 سال با اجرای وی 2 نسل از بچه های پس از انقلاب را سیراب کرد. صدای رهگذر آنچنان آرام و زیبا و مناسب قصه گوئی بود که بی اختیار هر بچه و بزرگسالی را جذب خود میکرد که البته نوع قصه ها و آموزندگی آنها هم در این جذابیت بی تاثیر نبود... رهگذر که از اوایل دهه 60 تا کنون پست و مقامی نمانده است که در این مرز و بوم اشغال نکرده باشد ( از مدرس دانشگاه تهران و سردبیری و ریاست اکثریت قریب به اتفاق روزنامه ها و کمیته ها و گاهنامه ها و ماهنامه ها بگیرید تا سرپرستی بخش ادبیات حوزه هنری) که البته به مدد خطوط موازی فکری وی با جریانهای امروزی است پس از دو دهه گویندگی در این برنامه استعفا داد و صندلی خود را به خانم نشیبا سپرد که امروز روز و پس از یک و نیم دهه از عدم حضور وی نامی از این برنامه باقی نمانده است هرچند کسان دیگری در این وادی هستند . کتابهای تالیف شده توسط وی در آن سالها هم جذابیت خاصی داشت که در آن ایام صرفا نویسندگانی چون علی موسوی گرمارودی و مصطفی رحماندوست میتوانستند با او رقابت کنند...
به لحاظ توان گویندگی قصه ، رهگذر در کنار مرحومان صبحی و عاملی سه تن از بزرگان این عرصه بوده و هستند(هرچند کسان دیگری چون مرحوم فضل الله مهتدی هم کم از اینها نداشتند)
RE: برنامه های دهه 60 - پایک بیشاپ - ۱۳۸۹/۱۲/۲۶ صبح ۰۹:۱۳
(۱۳۸۹/۱۲/۲۶ صبح ۱۲:۱۷)منصور نوشته شده:
به لیست مربوطه ، منوچهر اسماعیلی را هم اضافه کنید. اسماعیلی بمدت 1 سال در نقش سرکار کازانو (که نقش یک بازرس بسیار باهوش را داشت) با تیپ مشهور خود و با صدائی که بجای رضا بیگ ایمانوردی و یا بعبارت درست تر بجای پیتر فالک ابداع کرده بود صحبت کرد. در این سری نمایشها حسین عرفانی هم حضور داشت.
با تشکر از منصور عزیز
اگه اشتباه نکنم منوچهر اسماعیلی در سالهای آخر رونق برنامه (اواخر دهه 70) اضافه شده بود، درسته؟
در ضمن، شما گوینده نقشهای نازیلا (همسر ملون) و همسر هوشنگ خان رو به یاد دارید؟
یه نمایش هم بود با صدای والی زاده و مینو غزنوی (شاید همان هوشنگ بود، یا به قول رحمت گردچاقه "هوشتنگ خان"!) درسته؟
RE: برنامه های دهه 60 - منصور - ۱۳۸۹/۱۲/۲۸ صبح ۰۱:۲۰
(۱۳۸۹/۱۲/۲۶ صبح ۰۹:۱۳)پایک بیشاپ نوشته شده:
[با تشکر از منصور عزیز
اگه اشتباه نکنم منوچهر اسماعیلی در سالهای آخر رونق برنامه (اواخر دهه 70) اضافه شده بود، درسته؟
در ضمن، شما گوینده نقشهای نازیلا (همسر ملون) و همسر هوشنگ خان رو به یاد دارید؟
یه نمایش هم بود با صدای والی زاده و مینو غزنوی (شاید همان هوشنگ بود، یا به قول رحمت گردچاقه "هوشتنگ خان"!) درسته؟
1-درسته
2-فکر میکنم مهین برزوئی بود
3-اسمش رو ر بخاطر نمیارم اما یک خانواده بودندو مشکلاتی که یک خانواده میتونه داشته باشه مثل سفر و ...
4-چند قسمت هم حسین عرفانی بشکل جدی نماشهائی رو بازی کرد که فکر میکنم در ماههای رمضان پخش میشد
RE: برنامه های دهه 60 - الیور - ۱۳۸۹/۱۲/۲۹ عصر ۰۸:۰۴
(۱۳۸۹/۱۲/۲۵ عصر ۱۰:۳۴)پایک بیشاپ نوشته شده:
در این برنامه بیشتر از خوانندگان روز و پاپ دعوت می شده که باعث شده بود نسبت به" شما و رادیو" جوان پسندانه تر باشد.این برنامه هر جمعه تا انقلاب پخش می شده است.
بخش از برنامه شما و رادیو که در اولین روز عید اجرا شده است. در این قسمت منوچهر نوذری، مرتضی احمدی، عزتالله مقبلی، حمید قنبری، حسین امیرفضلی و خانمها ثریا قاسمی، تاجی احمدی و مهین بزرگی حضور دارند.
دانلود
ترانه ضربی با اجرای مرتضی احمدی در یکی از قسمتهای برنامه(میرم زن بگیرم!)
دانلود
(۱۳۸۹/۱۲/۲۸ صبح ۰۱:۲۰)منصور نوشته شده:
(۱۳۸۹/۱۲/۲۶ صبح ۰۹:۱۳)پایک بیشاپ نوشته شده:
در ضمن، شما گوینده نقشهای نازیلا (همسر ملون) و همسر هوشنگ خان رو به یاد دارید؟
فکر میکنم مهین برزوئی بود
همانطور که منصور گرامی اشاره کردهاند گوینده نقش زن ملون مهین برزویی بود(بخشی از اجرای این دو را داشتم که پیدا نکردم تا در سایت قرار دهم)
بیشک تیپ ملون یکی از بهترین تیپسازیهای منوچهر نوذری(و همینطور تاریخ رادیو) است. در اوایل دهه هفتاد در برنامهای تلویزیونی(اگر اشتباه نکنم تا هشت و نیم در شبکه دو) منوچهر نوذری نمونهای تصویری شبیه ملون اجرا کرد که موفقیت نمونه رادیوییاش را تکرار نکرد.
RE: برنامه های دهه 60 - پایک بیشاپ - ۱۳۸۹/۱۲/۲۹ عصر ۰۹:۳۹
(۱۳۸۹/۱۲/۲۹ عصر ۰۸:۰۴)الیور هاردی نوشته شده:
بخش از برنامه شما و رادیو که در اولین روز عید اجرا شده است. در این قسمت منوچهر نوذری، مرتضی احمدی، عزتالله مقبلی، حمید قنبری، حسین امیرفضلی و خانمها ثریا قاسمی، تاجی احمدی و مهین بزرگی حضور دارند.
دانلود
ترانه ضربی با اجرای مرتضی احمدی در یکی از قسمتهای برنامه(میرم زن بگیرم!)
دانلود
تشکر فراوان از هاردی عزیز
واقعا عالی بود. بازم از این فایلها برامون بذارید.
بقیه دوستان هم اگه فایلی از این برنامه دارند به عنوان عیدی خواستاریم!!!
RE: برنامه های دهه 60 - الیور - ۱۳۹۰/۱/۸ عصر ۰۸:۴۲
نگاهی به برنامههای نوروزی تلویزیون(بخش اول: نوروز 1360)
در سالهای دور برنامههای نوروزی تلویزیون بخش جداییناپذیر از تعطیلات نوروزی به شمار میرفت. در دهه 60 تلویزیون با برنامههای ويژه نوروز (از فیلمهای سینمایی گرفته تا برنامههای طنز نظیر جُنگ نوروزی و سریالهای نوروزی و ...) و در نبود رقیبان دیگر(ويدئو ممنوع و دسترسی به فیلم سخت و پرزحمت بود، از ماهواره و DVD هم خبری نبود) بینندگان زیادی را پای تلویزیون مینشاند.
در اینجا مروری کوتاه به برنامههای تلویزیون در 30 سال پیش(نوروز 1360) خواهد شد و در پست بعدی به برنامههای نوروز سال1357؛ بخش اول پست تناسب بیشتری با عنوان تاپیک دارد و مرور برنامههای نوروز 57 برای نشان دادن حال و هوای برنامههای نوروزی آن سالها خواهد بود.
نوروز 1360
پخش فیلمهای سینمایی بخش قابل توجهی از برنامههای اعلام شده است. فیلمهای ايرانی جُنگ اطهر(محمدعلی نجفی)، طبیعت بیجان و یک اتفاق ساده( هر دو سهراب شهیدثالث)، رگبار و کلاغ(هر دو بهرام بیضایی)؛ نکته جالب اینکه همه فیلمها محصولات قبل از انقلاب است و بودن رگبار و کلاغ در این لیست عحیب است و مشخص نیست این فیلمها پخش شدهاند یا نه؟
فیلمهای خارجی( طبق روال همه سالها) حضور پررنگتری دارد: آلیس در سرزمین عجایب، پسربچه(چارلی چاپلین)، در فروشگاه(نورمن ویزدوم)، سوسنهای وحشی(رالف نلسون)، ناخدا و ملوان، خانه کوچک، برف ریزان، فدائیان فلسطین(؟)، لومومبا، برادر خورشید، خواهر ماه(فرانکو زفیرلی)، میمون حادثهساز.
سریال شاه دزد به کارگردانی احمد نجیبزاده در 5 قسمت و با حضور مهین شهابی، سروش خلیلی، فخری پازوکی، کیومرث ملک مطیعی، محمد مطیع.
سریال(؟)"سه شین مقدس"ساخته خسرو ملکان با شرکت مرتضی نیکخواه، منیژه آرا، فرهاد محبت و فیروزه پارسا.
برنامه نمایشی"آقای ایمنی" در مورد مسائل ایمنی خانوادهها با مایه طنز به کارگردانی حمید طاهریان و حضور مهدی بهنام، حمید طاهریان، مهری نصیری و روحانگیز مهتدی.
و 8 تاتر تلویزیونی بر اساس نمایشنامههای ایرانی و خارجی که برای پخش در ایام نوروز ضبط شده است.
و همینطور برنامههای کودک:
برنامه اکران نوروزی سینماها گستردگی و تنوع بیشتری دارد(از فیلمهای سیاسی و انقلابی اروپای شرقی تا فیلمهای کلاسیک و فیلمهای ایرانی با محتوای نقد رژیم گذشته و داستانهای ارباب و رعیتی به علاوه تعدادی از فیلمهای پیش از انقلاب که به ظاهر مشکل چندانی برای پخش نداشتند)
در نوروز این سال(و دهه 60) فیلمهای کمدی در اکران سینماها و همینطور جدول پخش برنامههای تلویزیون جایگاه پررنگی داشت.
پ.ن: عناوین برنامههای نوروزی تلویزیون و تصاویر برگرفته از شمارۀ نوروز 1360 نشریه"تصویر 60"
RE: برنامه های دهه 60 - منصور - ۱۳۹۰/۱/۹ صبح ۱۱:۳۰
نورزوهای دهه 60 خاطره انگیزترین نوروزهای تلویزیون ایران بود... موسیقی مشهور سرنا ساخته ی مرحوم علی اکبر مهدی پور دهکردی در دستگاه چهارگاه که در اوایل دهه 60 به تبعیت از آهنگی مشابه (اما نه با این شور و حرارت) ساخته شد لحظه سال تحویل را به گوش ایرانیان می رساند. دوسه ساعت مانده به سال تحویل ، مجری ثابت شبکه اول اسامی فیلمهای سینمائی و گاهی برنامه های نوروزی را اعلام میکرد. از اواسط دهه 60 تا اواسط 70 سعی میشد از هنرمندان بنام کشور در لحظه سال تحویل دعوت شود چنانکه در سال 1372 ش ج ر ی ا ن پس از هفده سال مجددا مقابل دوربین کانال اول تلویزیون قرار گرفت ... سخنران مقامات کشوری آنزمان بشکل زنده پخش میشد که بعدها تبدیل به عادت شد...اما امروزه بشکل ضبط شده پخش میگردد. صبح ها که برخلاف روال عادی ، تلویزیون برنامه داشت چنانکه 9 تا 10 صبح (علاوه بر 14 تا 15:30 بعد از ظهر) برنامه کودک با مروزی مجدد بر کارتونهائی چون یوگی و دوستان ، پلنگ صورتی ،گوریل انگوری ، سند باد و ... و بعضا کارتونهای تک قسمتیی چون جزیره اسرار آمیز ، سفر به مرکز زمین ،اولیور توئیست و ... شادی مضاعفی را به بینندگان هدیه میکرد. اوایل دهه 60 بود که سری اول اول مدرسه موشها در 13 قسمت از تلویزیون پخش شد و بشدت مورد استقال قرار گرفت(کاری که امروزه چندتن از بازماندگان همان برنامه ، کلاه قرمزی نوروزی را ارائه میکنند). سریال بازمدرسه ام دیر شد هم که از برنامه های نوروزی (گاه بعنوان تکرار) بود
گل سرسبد فیلمهای آن دوره سربزنگاه با بازی نورمن بود. گاهی سریال بی همانند مثل آباد و سریال چنگیز خان (با حضور کوئی کاتو در نقش چنگیز) پخش میشد. سریالهای بخش اقتصادی سیما که عمدتا در ایام معمول ، سه شنبه شبها با اجرای مرحوم مندوب هاشمی(آقای اقتصادی) پخش میشد در ایام تعطیل نوروز بشکل سریالی مستقل (مانند سریال نفت شهر یا روستای کارآباد با حضور شاپور شهیدی در نقش نقد علی و محمد شیری و دیگران) پخش و لحظات بسیار مفرحی را به بینندگان هدیه میکرد. جلال مقامی با برنامه دیدنی دیدنیها پای ثابت برنامه های شبکه دوم سیما بود و بعدها چاق و لاغر (بازمانده برنامه های مناسبت دهه فجر) و هادی و هدی و ... سریالهای درخت دوستی ، خانواده اسدالله ، ازدواج پرماجرا و ... در اواخر دهه 60 پخش و مورد استقبال قرار گرفت. طی این سالها رسول نجفیان که علاقه و استعداد خاصی در ارائه نمایشهای طنز داشت (و نمیدانم چرا کنار کشید) با همکاری و ترجمه داریوش مودبیان ، سریال طنزهای آنتوان چخوف را بشکل تله تئاتر ساخت که بسیار درخور توجه بود. این سریال مرا عجیب به یاد سریال لطائف الطوائف می انداخت که در اوایل دهه 60 از سیما پخش شد و بازیگرانی چون اکبر عبدی و علیرضا خمسه (در اولین حضورهای خود در تلویزیون) در آن حضور داشتند (صحنه ای که عبدی روی تکه چوبی ثابت نشسته و خرالان یا میخ مخصوصی که به خر میزدند تا سریعتر بدود را به پشت خود میزد و هن و هن میکرد را همیشه بیاد دارم و یا تکیه کلام خمسه وقتی عینک خود را بالا میداد و می گفت "برو بالا" ). در واقع طنزهای چخوف مبین فرهنگ روسها و سریال لطائف مبین فرهنگ ایرانی جماعت بود...
اوایل دهه 70 و بویژه سال 72 یکی از بهترین برنامه های نوروزی تاریخ تلویزیون در ایران شکل گرفت. نوروز 72 ، سال بعد نوروز 73 و بهمین ترتیب د سالهای بعد. نوروز 72 به کارگردانی و نویسندگی داریوش کاردان و البته مهرداد خسروی اولین وشاید بهترین برنامه این سری بود که تلویزیون را به مانند یه خانه تکانی تکان داد. مهران مدیری که امروزه خود یلی در عرصه طنز است توسط کاردان کشف و در این برنامه نمایشهای خاصی را اجرا کرد که مورد توجه قرار گرفت. تعداد دیگری از طنزپردازان امروزی ما که اصولا و برخلاف کاردان معنای طنز را صرفا لودگی میدانند هم توسط کاردان به جامعه هنری معرفی شدند... در این سری از برنامه پاکدل مجری برنامه بود که در میان برنامه های نمایشی صحبت میکرد. بعدها خود مدیری نوروزهای دیگری ساخت که هرگز بپای نوروز 72 نرسید. طی نوروزهای یاد شده گروه ساعت خوش کشف شدند که البته رو به اضمحلال رفتند و بعدها عده ای از این خاکستر سربرآوردند... کلاه قرمزی و پسر خاله از نوروز 73 زاده شدند و امروزه عمری به دازای 17 سال دارند درحالیکه خود آنها هرگز پیر نشده اند... در نوروز سال 74 یک عروسک دیگر بنام زی زی گولو زاده توسط مرضیه برومند زاده شد! که مورد توجه قرار گرفت.
طی آن سالها جواد انصافی در نقش شاگرد آمیزا یک سیاه بازی سنتی را به منازل مردم می آورد که ملهم از بازی سعدی افشار (بازیگر سرشناس نقشهای عمو نوروز و سیاه باز حرفه ای سالهای دور) بود. در اواخر دهه 70 سریالهائی چون هتل پیاده رو ، عروس 77 و البته قصه های دور هفت سین به کارگردانی اصغر فرهادی (شاید اولین کارش). نوروز 79 مصادف شد با تولیدبرنامه ای با نام تورنگ و پورنگ با حضور فرضیائی که پی ریزی شخصیتی با نام عمو پورنگ را در برداشت...
مهم نیست امروز تلویزیون ما با چه تعداد فیلم و با چه قیمتهائی نوروز در منزل مردم است. ارائه اعداد و ارقامی آنچنانی که مثلا ما 350 فیلم از شبکه های سیما پخش میکنیم یا هریک از این فیلمها با چه هزینه ای خریداری شده اند اصولا از نظر بیننده اهمیتی ندارد.آنچه از نظر مردم اهمیت دارد جذابیتهاست.آیا بواقع کسی از برنامه های نوروزی سیما لذت می برد؟ بعید میدانم. آنزمان هر ایرانی خداخدا میکرد که مهمان به منزلش نیاید تا بتواند برنامه خاصی را در نوروز از تلویزیون ببیند. گاهی مهمانها آنچنان جذب برنامه یا فیلم میشدند که ناخواسته شام و ناهار بر سر میزبان خراب میشدند. آنروزها چربی و قند خون موضوعی غریب بود. ظرف جلو هر مهمان انباشته میشد از پوست تخمه و آجیلی که به دندان می کشید. پیش از آن تخم مرغ رنگ شده پخته ی هدیه مادربزرگها که روز اول عید به بچه ها میداند روز سیزده بدر در طبیعت صرف میشد بدون آنکه یخچال و فریزری در کار باشد. تخم مرغها مصنوعی شده اند یا آدمها کاغذی؟(تخمهائی که نپخته آنها را بیش از یکی دو روز در خارج از یخچال نمیتوان نگه داشت). همانطور که اشاره شد نوروزهای تلویزیون هنرمند یا شخصیتهائی را معرفی ماندگار میکرد اما امروزه قادر است یک هنرمند بنام را بر زمین گرم بزند. نمایشها آبکی اند و از آن استعدادهای درخشان و موضوعات طنز در مفهوم واقعی خبری نیست. فیلمها همگی عینا مثل همند طوری که کسی حوصله دنبال کردن هیچکدام را ندارد. آنروزها مردم آجیل می خریدند تا در روزهای عید با دیگران بخورند اما امروزه میخرند در خانه گذاشته قبل از تحویل سال به مسافرت میروند و قبل از سیزدهم بازگشته خود آنرا می خورند و سوال اینجاست شما که عید منزل نیستید اصولا خانه تکانی و خرید تنقلات را با چه بهانه ای بر هزینه های خود تحمیل میکنید؟ و جواب اینجاست که : عادت کرده ایم و عادت (حتی در چیزهای خوب) چیز بدی است.
RE: برنامه های دهه 60 - rahgozar_bineshan - ۱۳۹۰/۱/۹ عصر ۱۲:۳۱
(۱۳۹۰/۱/۹ صبح ۱۱:۳۰)منصور نوشته شده:
نورزوهای دهه 60 خاطره انگیزترین نوروزهای تلویزیون ایران بود... ...و یا تکیه کلام خمسه وقتی عینک خود را بالا میداد و می گفت "برو بالا" ).
ا...
با سپاس بايد بگم كه تا اونجا كه حافظه بنده ياري مي كنه اين تكيه كلام مال منوچهر آذري بود مربوط به برنامه بورزيد و بخنديد.اينكه خمسه هم تو اون مجموعه بود يا نه رو يادم نيست.
RE: برنامه های دهه 60 - الیور - ۱۳۹۰/۱/۱۱ عصر ۰۸:۲۳
نگاهی به برنامههای نوروزی تلویزیون(بخش دوم: نوروز 1357)
در نگاه اول به فهرست برنامههای نوروز این سال نکته قابل توجه جدول زمانبندی پخش برنامههاست که عناوین و ساعت دقیق برنامههای دو شبکه تلویزیونی (و همینطور رادیویی) در شماره نورزوی مجله تماشا منتشر شده است(تماشا بعد از انقلاب به سروش تغییر نام داد)؛ کاری که سروش در طول همه این سالها از عهدهاش برنیامده است.
شنبه 27 اسفند 1356
ویژگی بارز این برنامهها حس و حال نوروزی برنامههاست، فضای عید و شادی را حتی با دیدن عنوان و شرح و عکس برنامهها میتوان احساس کرد و میماند حسرت تجربه نوروزی با چنین برنامههایی که با شرایط حاکم بر تلویزیون آرزویی دستنیافتنی به نظر میرسد.
به دلیل طولانی بودن، مطلب در دو پست مجزا تقدیم میشود، بخش اول برنامههای سیمای ایران(کانال یک) و بخش دوم رادیوتلویزیون دوم(کانال دو)؛ تعداد و تنوع برنامهها زیاد است و امکان پرداختن به همگی نبوده است.
برنامههای نوروزی سیمای ایران(کانال یک)
ویژه برنامههای نوروز از 27 اسفند شروع و تا روز 13 فروردین ادامه داشته است.
کانال یک با چند برنامه به استقبال نوروز رفته است:
سریالهای تلویزیونی:
همواره پخش سریالهای نوروزی بخش مهمی از برنامههای نوروز محسوب میشده.
سریال ایتالیا ایتالیا در 6 قسمت و به کارگردانی نوذر آزادی با حضور نوذر آزادی، شهلا ریاحی، جهانگیر فروهر، دیانا، گیتی ساعتچی و... اولین سریال نوروزی کانال یک است که هر شب ساعت 9:35 پخش میشد.
سریال عشق پیری کارگردان:جلال احساسی بازیگران: دیانا، محبوبه بیات، گیتی ساعتچی، مسعود توحیدی، آتش خیر، مهری مهرنیا، ناصر گیتیجاه و... که بعد از اتمام سریال ایتالیا ایتالیا و ساعت 7:30 شب پخش میشد.
پخش سریالهای هفتگی پرطرفدار ایرانی(دائیجان ناپلئون) وخارجی(خانه کوچک، ویرجینیائی) در ايام نوروز ادامه داشت.
فیلمهای سینمایی
فیلمهای خارجی: شیکاگوی قدیم(هنری کینگ)، سه سکه در چشمه(ژان نگولسکو)، بیلیاردباز(رابرت راسن)، تپه وداع(هنری کینگ)، درخت اعدام(دلمر دیوز)، هلن قهرمان تروا(رابرت وایز)، جوانان و عروسکان(جوزف ال.منکهویتس)
و تعدادی فیلم سینمایی ایرانی تحت عنوان"فستیوال فیلمهای ایرانی" پحش شده: بابا شمل، حسن کچل، شبنشینی در جهنم، صمد و قالیچه حضرت سلیمان
زمان پخش فیلمهای سینمایی در چند روز اول عید10:50 شب و بعد 9:30 شب که برخی روزها تغییر میکرده(مثل جمعه شب که طبق روال سریال دائی جان ناپلئون پخش ميشد).
برنامههای کودک
برنامههای کودک در دو نوبت صبح(11 صبح) و عصر(5 بعد از ظهر) پخش میشد با برنامههای سفر بهاری، خیمهشب بازی، کارگاه موسیقی، در انتظار بهار و ... و چند روز اول عید فیلمهای سینمایی هم در برنامه کودک پخش میشد(نظیر الیور تویست{نسخه انیمیشن}، جزیره گنج، پرنسس و دزد دریائی(دیوید باتلر) و...)
برنامههای نمایشی، تاترهای تلویزیونی و مسابقات تلویزیونی از دیگر برنامههای نوروز 1357 است:
RE: برنامه های دهه 60 - الیور - ۱۳۹۰/۱/۱۴ عصر ۱۰:۳۹
نگاهی به برنامههای نوروزی تلویزیون(بخش دوم: نوروز 1357)
بخش دوم
برنامههای نوروزی رادیو تلویزیون دوم(کانال دو)
زمان تحویل سال در سال 57 همانند امسال در بامداد بوده(3:04دقیقه بامداد سهشنبه) و کانال دو از دوشنبه 29 اسفند ماه شب به استقبال سال نو رفته است: برنامههای نوبر بهار، ویژهبرنامه رنگارنگ، هفتسین نوروزی و برنامه هفتسین(با تهیه کنندگی عذرا وکیلی، تهیه کننده و گوینده نام آشنای برنامههای کودک رادیو در دهه 60 و 70 و بازی شیوا گورانی و مژگان عظیمی که هر دو در سالهای بعد از گویندگان مطرح کودک در زمینه دوبله بودند)
پیام نوروزی در آنسالها هم باب بود که شرح پیام دهندگان در لیست برنامههای 29 اسفند ذکر شده:
دوشنبه 29 اسفند 1356
توضیح: تاریخ رسمی کشور از اسفند 1354 از هجری شمسی به شاهنشاهی تغییرکرد و 2537 قید شده در تصویر برابر با 1357 خورشیدی است(در شهریور 1357 و در اوجگیری اعترضات مردمی- منجر به انقلاب- تاریخ کشور به حالت اولیه بازگشت)
در روزهای آغازین سال نو برنامههای کانال دو از ساعت 5 بعد از ظهر و بعد طبق روال گذشته از ساعت 7 شب آغاز میشد.
کانال دو در روز اول سال جدید چند برنامه ویژه تدراک دیده است از جمله موسیقی اصیل با حضور محمدرضا لطفی، شهرام ناظری و هنگامه اخوان.
ويژه برنامه "جُنگ نوروزی"
سریالهای تلویزیونی
کانال دو سریال ایرانی ویژه نوروز نداشته و سریالهای هفتگی طبق روال پخش میشده،سریال داستانهای دهکده، دارا و ندار و سریال معروف کلمبو.
البته مجموعه نمایشی "پنج قطعه نمایشی" در 5 قسمت با داستانهای مستقل به کارگردانی فروهر خورشاهی با حضور محبوبه بیات، سعید پورصمیمی ساعت 21 پخش میشده است.
فیلمهای سینمایی
زمان پخش فیلمهای سینمایی از کانال دو ساعت 10:40 شب بوده است.
ماجراهای دونژان(وینسنت شرمن)، سایونارا(جاشوا لوگان)، کالامیتی جین(دیوید باتلر)، داود و بتسابه[بَتشَبع]((هنری کینگ)، مردی از لارامی(آنتونی مان)، جایزهای از طلا(مارک رابسن)، دست چپ خداوند(ادوارد دیمیتریک)، خانه پدری من(الک سگال)، مهمانخانه ششمین خوشبختی(مارک رابسن)،قاتلین پیرزن(الکساندر مکندریک)
برنامههای کودک
از کارتونها میتوان به پلنگ صورتی و سفرهای[ماجراهای] گالیور اشاره کرد که اولین قسمت گالیور در روز اول فروردین پخش شده است.
"گلباران" مجموعه تاتر نوروزی برای بچهها به نویسندگی و کارگردانی رضا بابک و با شرکت: مرضیه برومند، بهرام شاهمحمدلو، راضیه برومند، علیرضا هدائی، رضا فیاضی و ...
برنامههای تلویزیونی
هر شب ساعت 10 برنامه کوتاه طنز تحت عنوان "برنامهای از پرویز صیاد" پخش میشد.
"نوروزنامه" کار پرویز کاردان برنامه ترکیبی که شبها ساعت 8:30 پخش میشده.
از برنامههای دیگر میتوان به ایران در سالی که گذشت(برنامه سیاسی که نمونهاش در برنامههای بعد از انقلاب هم مرسوم بوده) و تاتر در سال که گذشت(با اجرای: جمشید گرگین) اشاره کرد.
برنامۀ ورزشی ویژه نوروز با اسمی آشنا "ورزش از نگاه دو" که ترکیب عوامل برنامه گواه بر جذابیت آن بین ورزشدوستان بوده است.
در کنار برنامههاي نوروزي تلويزيون شبكههای رادیویی(صدای ایران و رادیو 2) هم برنامه های نوروزی داشتهاند که بخش موسیقی(برنامه گلهای تازه) به تفضیل در مجله تماشا معرفی شده:
RE: برنامه های دهه 60 - الیور - ۱۳۹۰/۱/۲۲ عصر ۰۶:۳۱
نمایشهای تلویزیونی یکی از قالبهای محبوب تلویزیونی در همه جای دنیا بوده و هست، چه در عرصه بزرگسالان چه کودکان. در تلویزیون ایران چه در سالهای پیش از انقلاب چه پس از آن هم مورد توجه بوده است.
از برنامههای نمایشی در حوزه کودک و نوجوان در دهه 60 میتوان به برنامههایی نظیر محله بروبیا، محله بهداشت، هزار برگ،هزار رنگ، زیرگنبدکبود و... اشاره کرد.
تئاتر نوجوانان(از اسم برنامه کاملا مطمئن نیستم)یکی از این برنامهها بود که از شکل و شمایل سادهای برخوردار بود. محل اصلی رویدادها یک خرابه(مکانِ مخروبه) بود( در سمت چپ صحنه یک کوچه قرار داشت که بچهها از آن وارد صحنه میشدند و سمت راست هم چند دیوار آجری که به نظر بقایای يك خانه ویران شده بود)
بچهها بعد از تعطیلی مدرسه به این محل میآمدند(فکر میکنم بیشترشان دفتر و کتاب دستشان بود تا داخل کیف دستی؟) و اتفاقاتی را که برایشان رخ داده بود به صورت نمایش تعریف میکردند و هر کدام از بچهها نقش کسی را بازی میکرد، یکی معلم میشد و یکی مدیر و ... هر نمایش با یک پیام اخلاقی تمام میشد، یادم نیست آیا پیامهایی مجموعه به اصطلاح گلدرشت بود یا نه؟
در آن سالها و بعد از اتمام مجموعه در مورد سرنوشت بازیگرانش کنجکاو بودم.(چند نفری را در سریال دیگری مختص نوجوانان یادم مانده)
مجموعه محصول 1365 و از شبکه دو پخش میشد.
RE: برنامه های دهه 60 - بانو - ۱۳۹۰/۱/۲۲ عصر ۰۹:۳۸
(۱۳۹۰/۱/۲۲ عصر ۰۶:۳۱)الیور هاردی نوشته شده: تئاتر نوجوانان(از اسم برنامه کاملا مطمئن نیستم)یکی از این برنامهها بود که از شکل و شمایل سادهای برخوردار بود. محل اصلی رویدادها یک خرابه(مکانِ مخروبه) بود( در سمت چپ صحنه یک کوچه قرار داشت که بچهها از آن وارد صحنه میشدند و سمت راست هم چند دیوار آجری که به نظر بقایای يك خانه ویران شده بود)
صدای ناصر ناصر گفتنش هنوز توی گوشمه... ناصر ناصر منم بازی، منم بازی؟؟
یکی از قسمتهایی که بنا به روحیات خاص آن زمان و نیز کنون، باعث بغض کردنم می شود، قسمتی بود که یکی از بچه ها، که معلول جسمی و مغزی بود، میخواست با گروه در بازی (که به واقع پخش اعلامیه بود) همراه شود... بچه ها او را از خود می راندند، سربازان سر می رسیدند و بچه ها فرار می کردند، کمی بعد که همه دوباره دور هم جمع می شدند، پسرک را زخمی و درب و داغان می یافتند... پسرک معلول با زبانی که لکنت داشت به سختی می گفت، سربازا پیش من بودن، انگشتمو نشونشون دادم ! ... انگشتم زخم شده، ببین غش می ره؟!
سربازها که نتوانسته بودند از او حرفی بکشند، اورا حسابی کتک زده و رفته بودند... بچه ها گریه می کردند... پسرک معلول دوباره با لبخند معصومانه ای می گفت... ناناناصصرناناصصر منم بازی؟ منم بازی؟! رفیقش می گفت: قربون اون ناصر ناصر گفتنت برم و اورا در آغوش می کشید....
*تشکر از الیور عزیز برای این یادآوری شیرین. اگر اشتباه نکرده باشم بازیگر نقش این کودک معلول، محمد مسلمی بود، کارگردان و بازیگری که در فیتیله ای ها (برنامه ای از شبکه دوم سیما که در ایام تعطیل پخش می شد) حسابی میان بچه ها دوباره گل کرد و درخشید...
RE: برنامه های دهه 60 - منصور - ۱۳۹۰/۱/۲۹ صبح ۱۰:۰۳
سه برنامه تلویزیونی سیما قدیمی ترینند بعد از انقلاب. درسهائی از قرآن (مذهبی) ، گزارش هفتگی(سیاسی) و ورزش و مردم (ورزشی) . برنامه ورزش و مردم که از اواخر دهه 50 توسط مجید وارث پیشنهاد ، تهیه و با اجرای خود ایشان اجرا شد یکی از برنامه های قدیمی سیماست. یک سال پس از اجرای وارث (که یکی از بهترین گزارشگران و شاید بهترینشان بود) توسط خود وی به بهرام شفیع سپرده شد که هنوز هم با اجرای وی در حال پخش است. هدفم از یادآوری این برنامه ، اشارتی به یک مهمان خاص در سال 1363 در برنامه ورزش مردم و رخدادهای اخیر فوتبال در ایران است.
دروازه بان یک تیم (عمدا یا سهوا) به زمین می افتد. از نظر مربی تیم مقابل این یک تمارض است. به شاگردان خود دستور میدهد بازی را ادامه دهید و چیزی که از اواسط دهه 90 بنام فرپلی (بازی جوانمردانه) در فوتبال جهان رواج یافت را ندیده بگیرید. اتفاقا توپ چرخان لحظاتی بعد داخل دروازه ی دروازه نگون بخت میشود و ... خیزید و خز آرید که هنگام خزان است.... روی سخنم با امثال برنامه نود نیست (که کار شخصی- که زمانی بت بود برای بازیکن - بنام داور را با تیغ جراحی عمل میکند تا مردم و بازیکنان روی این بت هر روز جسورتر شوند) و حتی با بازیکنان هم مرا کاری نیست (که همه آنها نه از اخلاق بوئی برده اند و نه از ماهیت اصیل فوتبال) ، روی سخنم با شخصی است که از او بعنوان اسطوره فوتبال ایران نام برده میشود... او هرگز و برخلاف تصور عده ای، اسطوره نیست. حتی ستاره هم نیست. او که زمانی با سبیلهائی از بناگوش دررفته و موهائی بلند بشکل هیپیهای روستائی وارد فوتبال ایران شد امروز پیراهن خارجی برتن میکند (و ادعا دارد هرگز! در عمر خود پیراهن ایرانی نپوشیده است) ، یقه این پیراهن تا جائی که موهای سینه را به اناث و ذکور نشان دهد بیرون است و گردنبندی از طلا - یا فلزی خاص- بر گردنش خودنمائی میکند. ریش او برگرفته از نشان ماسونهای یهودی است و موهایش را بدون کارواش و ژل کسی این روزها نمی بیند. یک تسبیح که از آن نه بعنوان تسبیح ثنای الهی بلکه بعنوان وسیله رمالی و جادو (در خصوص عوض کردن نتیجه بازی! در یک مسابقه) استفاده میشود تنها وسیله ابزاری اوست. هرگز طاقت شنیدن نقد ندارد و تعاریف، همچون بادی که بر پوستی دمیده میشود ، از او یک پوست باد کرده می آفریند... اینکه او یک ستاره فوتبال است کسی را یارای اعتراض نیست. او به مدد نجابت اولیه خود و فرهنگ غنی آذربایجان که نشان اصلی و اولیه آن غیرت و همیت است وارد فوتبال ایران شد و به مدد تلاش خود برای ایران و ایرانی حماسه آفرید... اما چه سود که همه ی آن تلاشها در سایه چنین نشانه هائی هر روز کم رنگ کم رنگتر میشود و چیزی جز چند گل از حماسه این مرد در یادها نیست ... و امروز هم که امر میکند به هرقیمتی گل وارد دروازه حریف شود تا ناشی گریهای وی در عرصه مربیگری هم به شکلی جبران شود...
هدفم از این نوشته ، صرفا یک مقایسه است. مقایسه بین یک قهرمان واقعی و کسی که در پوستین قهرمانی می افتد
در برنامه ورزش و مردم حدود 25 سال قبل مهمانی خاص در برنامه حضور داشت (بنظرم بوریس کلایف یا شاید آن مجارستانی ... درست بخاطرم نیست) رقیب غلامرضا تختی درمسابقات جهانی ... او در سالروز رحلت تختی در برنامه ورزش و مردم چنین گفت:
در مسابقه فینال حریفم تختی بود. یکی از پاهایم در طول برگزاری مسابقات آسیب دیده بود و هرگونه ضربه یا فشاری بر آن بشدت آزارم میداد... وقتی روی تشک رفتیم در یک لحظه با اشاره به تختی گفتم که به پایم فشار زیاد وارد نکند. حریفان من همه میدانستند که تنها نقطه ضعف من همان پاست .حتی وقتی پایم مشکلی نداشت بر سر این نقطه ی ضعف باخته بودم. کشتی انجام شد. در طول مسابقه دست تختی هرگز به پایم نخورد. حتی یک لمس... کشتی را بردم و او باخت... آن لحظه نمیدانستم چه شد، تنها بر برد خود شادی میکردم اما بعدها بیادم افتاد که او با من چه کرد. مدال آن مسابقه را هرگز پس از آن روزها ندیده ام. آنرا بین مدالهای دیگرم جا نداده ام. آنرا پنهان کرده ام... او مرد بود و من امروز که سنم از 60 گذشته می فهمم که همه چیز ، مدال نیست. این ماجرا را برای تمامی شاگردانم تعریف کرده و خواهم کرد. هیچکدام از مسابقاتم برای اهمیتی ندارند. اما مردانگی این مرد را تا زنده ام از یاد نخواهم برد.
RE: برنامه های دهه 60 - بهزاد ستوده - ۱۳۹۰/۱/۲۹ عصر ۰۱:۴۲
(۱۳۸۹/۱۲/۲۶ صبح ۰۹:۱۳)پایک بیشاپ نوشته شده:
(۱۳۸۹/۱۲/۲۶ صبح ۱۲:۱۷)منصور نوشته شده:
به لیست مربوطه ، منوچهر اسماعیلی را هم اضافه کنید. اسماعیلی بمدت 1 سال در نقش سرکار کازانو (که نقش یک بازرس بسیار باهوش را داشت) با تیپ مشهور خود و با صدائی که بجای رضا بیگ ایمانوردی و یا بعبارت درست تر بجای پیتر فالک ابداع کرده بود صحبت کرد. در این سری نمایشها حسین عرفانی هم حضور داشت.
با تشکر از منصور عزیز
اگه اشتباه نکنم منوچهر اسماعیلی در سالهای آخر رونق برنامه (اواخر دهه 70) اضافه شده بود، درسته؟
در ضمن، شما گوینده نقشهای نازیلا (همسر ملون) و همسر هوشنگ خان رو به یاد دارید؟
یه نمایش هم بود با صدای والی زاده و مینو غزنوی (شاید همان هوشنگ بود، یا به قول رحمت گردچاقه "هوشتنگ خان"!) درسته؟
صبح جمعه باشما تیپ معروف زیاد داشت
زنده یاد منوچهر نوذری(دردانه حسن کبابی،ملون،دست و دل باز،تیپ روستایی
زنده یاد فرهنگ مهرپرور(فسقلی)
حسین عرفانی(118 ،شبیه شوتزاده
علیرضا جاویدنیا (جاوید ، پسر دست و دل باز
اصغر افضلی(رحمت گردچاقه ای
رضا عبدی(آمیرزا ،کمانداتوره!
منوچهر آذری (کارمندیان ،شوت زاده ،سوت زاده
عباس محبی (جانعلی
مهران امامیه (سق سیاه
راضیه مومی وند (محسن)
فرانک رفیعی (کاراگاه با لهجه اصفهانی
منوچهر اسماعیلی(کاراگاه نینو
اکبرمنانی(دستیار کاراگاه
تیپ های خیلی زیادی بود که تعدادی را فراموش کرده ام بعد از مرحوم نوذری صبح جمعه را گذاشتم کنار یادش بخیر...
RE: برنامه های دهه 60 - زبل خان - ۱۳۹۰/۲/۳۰ عصر ۰۴:۴۵
اتفاقی کلیپی دیدم از کمیسر مولدوان ،همون سکانس معروف که کمیسر در بین مامورای گارد اهنین گیر افتاده واز بالای تپه می افته پایین..
دو تا عکس از همین سکانس گرفتم که اینجا قرارش میدم.
کمیسر مولدوان..{یاد تلویزیون سیاه وسفید مون هم بخیر که همیشه برفکی بود!}
RE: برنامه های دهه 60 - زبل خان - ۱۳۹۰/۲/۳۰ عصر ۱۰:۲۵
سلام دوست عزیز..این هم از لینک این کلیپ در یوتیوب..البته یکی دو تا کلیپ دیگه هم از کمیسر موجوده
لینک کمیسر مولدوان خدمت شما y o u t u b e . c o m/watch?v=awrALr3nlRk
RE: برنامه های دهه 60 - پدرام - ۱۳۹۰/۳/۱۰ عصر ۰۶:۳۱
دانلود بازی آتاری
هواپیما بازی
راهنمای کار با دکمه های بازی :
دکمه R : اجرای بازی
دکمه های جهتی چپ و راست : حرکت به سمت چپ و یا راست
دکمه های جهتی بالا و پایین : بالا بردن و کم کردن سرعت
دکمه Q : خروج از بازی
دانلود بازی
RE: برنامه های دهه 60 - زبل خان - ۱۳۹۰/۴/۲ صبح ۰۴:۵۷
دیروز با بی حوصلگی شبکه های ماهواره را جستجو می کردم که یکباره دیدم شبکه کلیک ست ،سریال محله برو بیا گذاشته،متاسفانه فلش در دسترس نبود،با گوشی چند تا عکس گرفتم که برای تجدید خاطره دوستان با این سریال عکساش را میذارم..
RE: برنامه های دهه 60 - زبل خان - ۱۳۹۰/۴/۸ عصر ۱۱:۱۷
نگاهی به شخصیتهای «ارتش سری»
فراسوی نیک و بد آنها شاید اولین قهرمانان نوجوانی ما بودند که با اینکه آنجا توی قصه زندگی میکردند آنها اشتباه میکردند و جذاب بودند. میترسیدند و شجاع بودند. نجات میدادند و میکشتند. یقین داشتند و شک میکردند. آنها بهطرز هولناکی متناقض و انسانی بودند. آنها شاید اولین قهرمانان نوجوانی ما بودند که با اینکه آنجا توی قصه زندگی میکردند، واقعی بودند. آنها شبیه ما نبودند، تقریباً هیچ ربطی به ما نداشتند اما به ما نزدیک بودند یا شده بودند. آنها توانسته بودند این کار را بکنند چون مطلق نبودند؛ چون خاکستری بودند. چون هم بد بودند هم خوب. مثل خودمان و بقیهی آنهایی که دوروبرمان میدیدیم و این برای سریالی که با شخصیتهایش تعریف میشد همه چیز بود. 4، 5 شخصیت اصلی در ارتش سری – به دلیل اپیزودیکبودن سریال- تنها نقطهی اتصال داستانها به یکدیگرند و به همین دلیل با جزئیات تمام ساخته و پرداخته شدهاند. کاملاً طیف دارند بهجای اینکه تکرنگ باشند و این شاید مهمترین عامل جذابیت سریال است.
*لودویک کسلر / رئیس واحد گشتاپو در بروکسل بازیگر: کلیفورد رز (1929 - ) / دوبلور: ناصر طهماسب شق و رق، بدون انعطاف، بیرحم، زیرک، حسابگر و روباهصفت. با موهای نقرهای و کمپشت، عینک پنسی گرد، چشمهای خاکستری که نگاهی شکاک و ناخوانا دارند، لبهایی که همیشه با اصرار روی هم فشرده میشوند و حس مصممبودن و یکدندگی به آدم میدهند و نحوهی حرفزدنش که به عادیترین جملهها، رنگ خشونت و دسیسه میدهد. حتی در پکزدنهایش به سیگار هم حس انجام وظیفه هست. هیچ احساسی به ماهیچههای صورتش نمیرسد و یکی از کمدیترین فانتزیهای جهان میتواند تصور کسلر در حال انجام عادیترین کارها مثل مسواکزدن یا بوکردن جورابش باشد. در نسخهی ایرانی همهی این ویژگیها با دو عامل تقویت شده است: یکی دوبلهی عالی ناصر طهماسب و دیگری تضعیف رابطهاش با مادلین که باعث شده ما همیشه او را در یونیفورم نظامی ببینیم. کسلر به مدد همهی این ویژگیها تا نیمههای سریال کمابیش متقاعدمان میکند که موجودی اصولگرا، پایبند به آرمانهای آلمان نازی و رایش سوم و حتی آمادهی فداکاری در این راه است؛ اما مواجهه او با مادلین و راینهارت - مخصوصاً دومی- این نقاب را از چهرهاش برمیدارد. جدالهای لفظی کسلر و راینهارت - که برخلاف برانت جسور و سرکش و دنیادیده است- بارها با ضربههای کاری راینهارت (مثل: «تو چقدر برای آلمان جنگیدی؟» ) به پایان میرسد و حسادت، حقارت و حسابگری کسلر را بهتدریج نمایان میکند. این رونمایی وقتی کامل میشود که در قسمت آخر، آرمان نازی را دستاویز ازمیانبرداشتن راینهارت- که هویتش را میداند- و نجات جان خودش میکند. شاهکار این قسمت وقتی است که درست قبل از شلیک جوخه اعدام به طرف راینهارت، فریاد میزند: «بهفرمان رایش سوم!»
RE: برنامه های دهه 60 - سروان رنو - ۱۳۹۰/۴/۱۶ صبح ۱۲:۲۳
یه تاپیک در مورد تبلیغات در تلویزیون دهه 60 اینجا باز شده. دوست خوبمون کاساندرا هم چند تا پست زده .:
http://forum.persiantools.com/t201218.html
مطالب خیلی جالبه . مخصوصا اون تبلیغ کم نظیر بستنی میهن که گوساله می گفت :
" مامان جون بستنی اش خوشمزه تره ! "
پی نوشت : اینطور که بالای آواتار کاساندارا دیدم , کاربر منتخب سال 1389 پرشین تولز هم شده. همینجا تبریک می گیم بهش. انشااله بره برا تیم ملی و المپیک و مسابقات بین کهکشانی .
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۹۰/۴/۱۶ صبح ۰۳:۳۴
یکی از سرگرمی های کودکان در دهه 60 به ویژه اوایل این دهه اسرارآمیز , خواندن کتاب های تن تن بود . چند وقت پیش در اینترنت به لینک هایی برای دانلود کل مجموعه تن تن و میلو برخوردم . خدا می داند که چنین چیزی در دوره کودکی ما به یک خواب و رویا شبیه بود . حتی در خواب و رویا هم نمی گنجید . من چند کتاب از این سری را داشتم . گوش شکسته و همچنین تن تن و پیکاروها را از بقیه بیشتر دوست داشتم .
همیشه برایم سوال بود که چرا در برخی کتاب ها اسم آن دو کارآگاه تامسون و تامپسون است اما در برخی دیگر دوپون و دوپونت . یادم می آید هروقت پدرم قسمتی از کتاب گوش شکسته را برایم می خواند و تصاویرش را برایم توضیح می داد که در بخشی از آن تن تن صبحانه ای شامل نان تست برشته با پنیر می خورد , من هوس صبحانه می کردم . حتی 5 بعد از ظهر یا 9 شب . چند سال بعد (حدود 63) وقتی یکی دوبار کتاب های تن تن را برای معاوضه با همکلاسی هایم به مدرسه بردم , این صحبت بصورت زمزمه وجود داشت که این کار (حمل کتب تن تن) جرم است و مجازات سنگینی دارد . و ما با اضطراب این تبادل را انجام می دادیم و احساس یک پارتیزان تحت تعقیب را داشتیم که دارد ماموریت خطیری انجام می دهد .
RE: برنامه های دهه 60 - الیور - ۱۳۹۰/۵/۱۶ عصر ۰۲:۳۷
مجموعه تلویزیونی در خانه
کارگردان: بیژن بیرنگ و مسعود رسام
بازیگران: شهلا ریاحی، رویا(مریم) افشار، اسماعیل پوررضا، اکبر عبدی، عزیز هنرآموز.
بازیگران کودک: آرش محمودی، بابک بادکوبه، محمد چراغعلی.
محصول شبکه دو 66-1365؛ 13 قسمت
مجموعه در خانه شرح اتفاقات و بازیگوشیهای سه دوست در یک تعطیلات تابستانی بود. علی(آرش محمودی)(؟) که با مادر(رویا افشار) و پدرش(اسماعیل پوررضا) در خانه عزیز خانم(شهلا ریاحی) مستاجر بودند و محسن(بابک بادکوبه) و پدرش(اکبر عبدی) در همسایگیشان.
در تعطیلات تابستان مرتضی(محمد چراغعلی)(؟) پسرخاله علی به خانه آنها میآمد و شیطنت و بازیگوشی این سه کودک داستانهای هر قسمت را تشکیل می داد، از جمله در قسمتی که در جستجوی گنج زیرزمین و باغچۀ خانه را زیر و رو می کردند( در کودکی سودای یافتن گنج بخشی از رویاهای آن دورۀمان بود و شرح این جستجوها خود می تواند مطلب دیگری شود)
یک طوطی هم داشتند که اسم عجیبش باعث شد که نامش را فراموش نکنیم: فندق!
یکی از شخصیتهای شیرین و جذاب مجموعه پدر محسن(اکبر عبدی) بود که با تکیه کلام "با اجازۀ صابخونه" از دیوار مشترک حیاط سر و کلهاش پیدا می شد! که دنبال محسن میگشت.
در جستجو در منابع مکتوب دربارۀ مجموعه، به گزارشی از پشت صحنه سریال در شماره 44 ماهنامه فیلم(دی 1365) برخوردم که البته کوتاه و فاقد نکته خاصی است، در بخشی از گزارش اشاره شده که لوکیشن خانه پیش از این به عنوان مدرسه مورد استفاده قرار میگرفته است.(تاریخ تهیه گزارش آبان 1365 است)
پشتصحنه مجموعه
اگر اشتباه نکنم نفر دوم از سمت چپ مسعود رسام و اولین نفر ایستاده از سمت راست بیژن بیرنگ است.
این مجموعه بعد از موفقیت مجموعه بروبیا و محله بهداشت( هر دوساختۀ بیرنگ و رسام) ساخته شد، آن دو مجموعه به صورت آیتمهای نمایشی کوتاه و مجزا بودند و در خانه یک سریال داستانی دنبالهدار(و هر دو برای مخاطب کودک)، ، البته ویژگی مشترک هر سه مجموعه موفقیتشان در جلب بینندۀ بسیار در آن سالها بود.
در میان بازیگران کودک این مجموعه، بابک بادکوبه در چندین فیلم و سریال دیگر هم بازی کرد.
آنچه از درخانه با من مانده است... - بانو - ۱۳۹۰/۵/۲۰ عصر ۰۳:۴۸
(۱۳۹۰/۵/۱۶ عصر ۰۲:۳۷)الیور هاردی نوشته شده:
ضمن تشکر از دوست گرامی اولیور عزیز
تمامی امروز عصر من انگار صرف مرور خاطرات شد... از "درخانه" به راستی که شیرین بود و ماندگار... که تکرارش باعث نشستن لبخند به چهره ام شده بود و لذتی وصف ناشدنی می بخشید به این روح خسته از روزمرگی و بزرگسالی اجباری....
یادش بخیر، خانه ای بود با حیاط با صفا که از دو سمت عمارت مسکونی داشت، در یکی عزیز خانم می نشست و در دیگری خانوادۀ مهربان یک مرد میوه فروش که هر عصر وقتی به منزل می رسید دو پاکت مقوایی میوه زیر دو بغلش بود و به زحمت در را می گشود...
یادش بخیر... شروع سریال با یک انیمیشن جذاب بود. پیرزنی در کنار سماور و طوطی اش در چهاردیواری خود مشغول چرت زدن بود که ناگهان سر و صدا و همهمه به گوش می رسید و بعد صدای در زدن و پیرزن کمی عصبی از خواب می پرید، در را که می گشود خانواده ای 3 نفره وارد می شدند، پدر و مادر و یک پسر، یک روبوسی با صدای اغراق شده بین مادر و پیرزن رخ می داد که صدای فانتزی اش هنوز در گوشم مانده، کمی بعد دوباره صدای تق تق در به گوش می رسید، پیرزن متحیر می شد، دوباره در باز می شد و پسر بچه ای عینکی وارد می شد اینبار همان روبوسی کشدار با پسر کوچک خانواده و شلوغ کردن این دو که به حدی سر و صدا زیاد می شد که پیرزن کم کم چهره اش اخمو می شد ناگهان برای بار سوم صدای در به صدا در می آمد و پسرکی تپل به بچه ها می پیوست روبوسی بعدی و شلوغ و پلوغ شدن اوضاع تا اعتراض مرد همسایه به گوش می رسید که بعدا می فهمیدیم اکبر عبدی است و بابای محسن!
یادش بخیر...
به خاطر دارم که پسرک (علی) تابستان احساس تنهایی می کرد، درسش هم بدک نبود، که خبر می رسید به خاطر جنگ؛ خانواده خاله اش قصد دارند پسرشان را بفرستند تهران پیش ایشان تا از مناطق غرب کشور دور باشد... مرتضی پسرکی خجول بود و عینکی و البته بسیار درسخوان. همان روز نخست که بحث درس و معدل پیش می آمد علی حسادت می کرد و با مرتضی چپ می افتاد. صمیمی شدن این دو خود حکایتی داشت...
وقتی محسن پسر همسایه به این دو می پیوست ماجرایی جدید شکل می گرفت و معمولا سر و صدا آنقدر بالا می گرفت که پدر محسن باید از نردبان بالا می آمد و از روی دیوار مشترک حیاط داد می کشید با اجازۀ صابخونه! و بعد: محسن! کجایی؟ آخه چقدر باید بهت بگم زود بیا خونه، از دست این بچه و ....
عزیز خانم، پیرزن و به واقع صاحبخانۀ آقا رضا و فرزندان، چند قسمتی ترسناک و عبوس جلوه می کرد، بچه ها می ترسیدند به او که یگانه همدمش یک طوطی (فندق!) بود نزدیک شوند، کمی که می گذشت مهر عزیز خانم به دل بچه ها و مهر بچه ها به دل عزیز خانم می نشست و تازه این جماعت 4 نفره دست به شیطنت و ماجراجویی مشترک می زدند! از جمله وقتی شیطنت بچه ها اوج گرفت، که پس از خواندن کتابی در خصوص دزدان دریایی و تقلید قدم به قدم رفتار دزدان دریایی (مثلا می گفتند : قدری آب به او خورانید، به اسیرشان که مرتضی بود بسته به درخت؛ آب می خوراندند، و تکه ای نان؛ تکه ای نان در دهانش می گذاشتند!!) برای یافتن گنجی مخفی در باغچه آتش روشن کردند و صورتشان را شبیه سرخپوستها رنگ زده بودند و با ادا و اطوار فراوان دور آتش می رقصیدند و حیاط را ریخت و پاش می کردند، عزیز خانم به مادر بچه ها گفت، نگران نباش بسپارشان به من! طی یک طرح حساب شده بچه ها را فریب می داد و وادار می کرد از انبار شروع کرده و تک تک اتاقها و گوشه کنار منزل را دنبال گنج بگردند و برای اینکه بفهمند کجا را گشته اند و کجا را نه، اسباب را تمیز می کردند جارو می زدند و در جای خود می چیدند! آخر این قسمت وقتی از گنج خبری نمی شد و بچه ها مغموم و خسته به گوشه ای می خزیدند، عزیزخانم با نشان دادن تمیزی منزل به آنها می فهماند که گنج واقعی یعنی همین که مفید بوده اند و کاری کرده اند کارستان!
قسمتی دیگر را به خاطر آوردم که بچه ها قصد داشتند "مخترعین بزرگ!" بشوند! هرکدام دسته گلی به آب داده بود، یکی ته کاسۀ پلاستیکی مادر را سوراخ سوراخ کرده و آبکش ساخته بود، یکی پشت چکمه های لاستیکی را بریده بود و دمپایی ساخته بود یکی دیگر هم که شاهکار زده بود! دفتر 20 برگ را از عرض بریده بود و روی هم دوخته بود و دفتر 40 برگ ساخته بود!!
و یا یکجای دیگر که قصد داشتند گمانم صابون بسازند، برای کشف ترکیبات صابون، دست و پای محسن بینوا را می بستند و به زور وادارش می کردن یک گاز به صابون بزند و بگوید چه حسی دارد! محسن گاز می زد و می گفت: تند است سوختم! بچه ها می گفتتند: تند است! فلفل دارد! می گفت: کف می کند! می گفتند پودر رختشویی هم دارد! می گفت چرب است: می گفتند آهان نفت هم دارد! می گفت چسبناک است! می گفتند: خمیر دارد!! خلاصه که در این قسمت گمانم این معجون ترکیبی بود که منفجر می شد و به سقف منزل می چسبید! و البته قابلمه و محتویات هم به شکلی مضحک از زیرزمین پرواز می کرد و وارد خانۀ همسایه (اکبر عبدی) می شد که صحنۀ دستهای چسبناک و پر خمیر و صورت دود زده اش وقتی با قابلمه بالای دیوار ظاهر می شد خیلی خنده دار و بانمک بود!
جایی دیگر برای شاد کردن عزیز خانم، کیکی می پختند که آن هم چون وانیل را نمی شناختند صرفا از روی سپیدی اش حدس زدند همانی باشد که مادرشان برای شستن رختها به کار می برد و تمام پودر رختشویی را حیف و میل کردند و کیک نشد که نشد! مادرشان که گمان کرده بود گرسنه اند می رفت برایشان سه تا کیک کوچک بسته ای می خرید غافل از اینکه قصد آنها تولد گرفتن برای عزیز خانم بود که کشف این روز تولد هم با سوالهای خنده داری که از عزیز خانم می پرسیدند خودش عالمی داشت! مرتضی بسیار مهربان و شیرین، گردنش را کج می کرد و می گفت: بگید دیگه عزیزخانم! از شوهرتون بگید از حاج آقا....... و چقدر صدای شهلا ریاحی دلنشین بود وقتی برای کودکان صحبت می کرد....جونم براتون بگه که ...
یادش بخیر، قسمتی بود که محسن مریض می شد، پدرش که هم پدرش بود و هم مادر (مادرش را سالها قبل از دست داده بود)، برایش سوپ می پخت و محسن از شب زنده داریهای پدر تازه می فهمید چقدر دوستش دارد.... وقتی یکبار پدر مریض شد، دستان کوچک محسن بود که سوپ می پخت و به بچه ها می گفت: شما برید بازی کنید! من باید مراقب پدرم باشم!
و تلخترین قسمتش که به شیرینی ختم می شد... همان قسمت جاودانۀ آخری که عزیز خانم قصد داشت منزل را بفروشد... تمام فیلم در غم بچه ها و حیرانیشان بود از آوارگی و از دست دادن یکدیگر... اما وقتی تصمیم عزیز خانم عوض می شد و با مهربانی و گریه می گفت: چطور می تونم از شماها، از شما بچه هام دل بکنم، این سه طفل دوست داشتنی دستها را دور کمر هم حلقه می زدند و با شادی وصف ناشدنیی در حیاط می چرخیدند و فریاد می زدند : ما، در خانه، می مانیم ! ما، در خانه، می مانیم! ما... و اینجا فیلم در حالیکه بچه ها روی هوا معلق بودند تمام می شد....
یادش بخیر...
چه دورانی بود... افسوس
با مهر... بانو
RE: برنامه های دهه 60 - دزیره - ۱۳۹۰/۶/۵ صبح ۱۰:۲۹
در نیمه دوم دهه 60، یک کلیپ اهنگین غمبار بود که چند وقت یک بار در برنامه کودک تکرار میشد . سبک علی کوچولو بود ، یعنی ترانه و اهنگ ان روی عکس و نقاشی پخش میشد.نقاشی هایی از یک گل رز که به صورت سیاه قلم کشیده شده بود و یک پسر کوچولو که مثلا ترانه از زبان او بود:
گلی در باغچه دیدم که رویش فروزان چون چراغ ارزوبود
چنان لبخنده ای میزد که گویی بهار و افتاب و ماه از اوبود
به سویش دست خود را پیش بردم که او را چینه در گلدان گذارم
برای شادی جان اتاقم گلی خندان لب میزم گذارم
به انگشتم چنان خاری فرو کرد که گویی خنجری بر قلب من رفت
رها کردم چراغ ارزو را گلم از دست و از دل ، ارزو رفت
اگر اهنگ این ترانه را به یاد بیاورید ، قبول خواهید کرد که انقدر غمبار بود که باید دستمال دست میگرفتیم و زار زار گریه میکردیم!!!
یک اهنگ دیگر هم در برنامه کودک بود،، درباره انگشتهای یک دست که روی هرکدام یک عضو از خانواده یعنی پدر و مادر و خواهر برادر کشیده بودندمتنش را کامل حفظ نیستم
.....انگشت بعدی یعنی نشانه او مادر ماست خانم خانه انگشت سوم یعنی برادر اینجا نشسته پهلوی خواهر ......من هستم اخر انگشت کوچک ......(وبالاخره اصل مطلب!!) ما پنج انگشت چون جمع گردیم هستیم یک مشت
والبته اهنگ این ترانه هم دست کمی از قبلی نداشت.
RE: برنامه های دهه 60 - اسکورپان شیردل - ۱۳۹۰/۶/۵ عصر ۰۷:۴۷
با دیدن مطلب دزیره ، یه مطلبی به خاطرم اومد و اون اینه که چقدر حافظه من ضعیف شده. نمی دونم ایراد از منه یا از دوره ای که توش زندگی میکنیم که حتی نمیتونیم خاطرات دو دهه قبل را به یاد داشته باشیم.
حتما بیشتر شما با نام استاد جعفر شهری آشنایید و کتابهایش رو در مورد تهران قدیم خونده اید. تعجب میکنم از حافظه ایشان که چطور خاطرات دوران کودکیش رو -اونهم با ذکر تموم جزئیاتش- به صورت کتاب درآورده و حتی نام اشخاص و مکانهای مختلف تهران رو هم در کتابش آورده. کتاب شکر تلخ زنده یاد جعفر شهری بسیار خواندنیست و نکات جالبی رو در مورد زندگی در تهران صد سال پیش به ما یاد میده.
بگذریم ...
یه سری برنامه از دهه 60 به یاد دارم. یکیش مجموعه برنامه های آموزشی در مورد یادگیری زبان انگلیسی ، آلمانی و فرانسوی . یادمه مجریهای شیک و اتوکشیده ای داشت که در قالب برنامه ای کوتاه و با کمک چند جوان _مرد و زن_ به آموزش این زبانها می پرداختند. یادمه در تیتراژ برنامه آموزش زبان آلمانی ، با حروف بزرگ نوشته میشد ALLE . چیز دیگه ای از این برنامه ها به یاد ندارم و تعجب میکنم که این برنامه های به شدت مفید و آموزنده چرا دیگر تکرار نشدند یا ادامه پیدا نکردند!
یه برنامه دیگه که اونهم جنبه آموزشی داشت ، سریال مستند زیبایی بود در مورد تاریخچه اسلحه که روند اختراع و ساخت اسلحه را از دوران قدیم تا زمان حال نشان میداد. برنامه ای بود بسیار زیبا و دیدنی - مخصوصا برای کسانی مثل من که به یادگیری انواع سلاح - علاقه دارم.
نمیدونم چرا برنامه هایی از این دست دیگه پخش نمیشن. برنامه های آبکی و بی محتوای امروز تلویزیون رو مقایسه کنید با برنامه های اون موقع. اون وقت به من حق میدین (تقریبا 18 ماهه) که دیگه تلویزیون نگاه نکنم.
RE: برنامه های دهه 60 - rahgozar_bineshan - ۱۳۹۰/۶/۶ صبح ۱۱:۱۵
دوستان از حافظه قويتون به من پيرمرد ياري برسونين!
حتما يادتون هست كه صبح جمعه با شما آيتمي داشت كه توش اصغر افضلي تيپ يك پسر دهاتي رو به نام رحمت گردچاغه اي بازي مي كرد.اين رحمت اومده تهران خونه دخترعموش؟؟ فكر كنم شوهر دختر عموش هم منوچهر خان والي زاده بود.
يادمه اين رحمت اسم دختر عموش رو به طرز مضحكي صدا مي كرد و اونو غلط تلفظ مي كرد اما اصلا يادم نمياد كه اون اسم چي بود و افضلي اونو چي تلفظ مي كرد.
كسي از دوستان يادش هست آيا؟
هم اكنون نيازمند ياري سبزتان هستم!
RE: برنامه های دهه 60 - حمید هامون - ۱۳۹۰/۶/۶ عصر ۰۱:۰۱
(۱۳۹۰/۶/۶ صبح ۱۱:۱۵)rahgozar_bineshan نوشته شده:
يادمه اين رحمت اسم دختر عموش رو به طرز مضحكي صدا مي كرد و اونو غلط تلفظ مي كرد اما اصلا يادم نمياد كه اون اسم چي بود و افضلي اونو چي تلفظ مي كرد.
چطوری دختر عمو سیماااااااااا؟!
یادم نیست (ن) هم اضافه میکرد یا نه!
یه بار هم دختر عمو سیما فرستاده بودش از فریبا الگو بگیره بجاش از فریمان، گلگون میخواست!!
RE: برنامه های دهه 60 - سناتور - ۱۳۹۰/۶/۶ عصر ۱۱:۱۴
یادش بخیر قصه اون ترب سیاه بزرگ که فکر کنم راوی اون گوهر خیر اندیش بود. می گفتند .بیا بیا بیرون بیا از دل خاک بیرون بیا با این تکون یا این تکون بیرون بیا.
یا شعر میوه ها که می گفت :فروردین ماه گلهاست دنیا دارد تماشا ،اردیبهشت از سبزه پر می شود همه جا خرداد آید پیامی با میوه های زیبا ،تیر ارد با خود گرما گرمک می گردد پیدا....
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۹۰/۷/۱ عصر ۰۶:۳۱
تا جایی که من پیگیر شدم , دوره آغازین انقلاب تا اواسط سال 58 برنامه کودکان , برخی روزها اصلا مجری نداشته و برخی روزها مرضیه برومند یا فرهنگ مهرپرور مجری آن بوده اند . از پاییز 1358 خانم رضایی و کمی بعد تر (یکی دو ماه) خانم خامنه ای تثبیت شدند . رسم بر این بود که لیست کارتون ها و برنامه ها را در ابتدا می خواندند . مثلا خانم رضایی اول سلام می کرد و بعد می گفت : بچه ها امروز اول پینوکیو به شما سلام می کنه , بعد می ریم سری به نخودی می زنیم بعدش تنسی تاکسیدو و در آخر هم چند تا نقاشی با هم می بینیم . از حدود سال 63 - 64 این رسم ور افتاد .
از نکات دیگه ای که قابل اشاره است این که خانم خامنه ای بر خلاف رفتار منعطف و شادابی چهره اش در این روزها ( انشا ا.. که همیشه شاد باشد) آن موقع ها ترش رو و عبوس بود و دهانش همیشه خشک بود و به ندرت لبخند می زد . طوری که من و احتمالا بسیاری از کودکان دهه 60 خانم رضایی را بیشتر دوست داشتیم . یکجور شیطنت در ته چهره اش بود که اغلب بچه ها با او بیشتر همذات پنداری می کردند .
به خاطر دارم سال 62 یک روز در خانه مادر بزرگم برنامه کودک می دیدم و نوبت به پخش نقاشی شد . خانم رضایی مثل همیشه تک تک , اسامی را می خواند و نقاشی ها را یک نفر با دست مقابل دوربیت عوض می کرد . رسید به یک نقاشی که مسئول جابه جایی , یادش رفت آن را عوض کند و به اصطلاح سوتی پیش آمد . اعصاب الهه رضایی به هم ریخت و با حالتی پرخاش گرانه ( و امروز که فکر می کنم معصومانه ! ) با صدای بلند گفت : " ااااااااا عوضش کنین دیگه ! "
یک روز دیگر حدود سال 61 یا 62 داشتم جلوی تلوزیون با فاصله بسیار کم پرتقال می خوردم و با اشتیاق منتظر بودم تا مقدمه چینی همیشگی خانم خامنه ای که معمولا توصیه های اخلاقی بود , تمام شود و کارتون ها را تماشا کنم . گیتی خامنه ای در اقدامی عجیب و غیر منتظره ( تا آن زمان ) انگشت خود را رو به دوربین گرفت و گفت : آهای کوچولویی که داری میوه می خوری ! چرا اینقدر نزدیک تلوزیون نشستی ؟ برو عقب ... عقب تر ... آهان ... خوبه ! من از تعجب مبهوت شده بودم و فکر می کردم او واقعا دارد مرا می بیند . چون آن زمان رسم نبود مجری ها حرکات ابتکاری انجام دهند و همیشه کاملا 6 در 4 مقابل دوربین قرار می گرفتند . بعد ها این خرق عادت ها چنان تکرار شد که دیگر اثر خود را از دست داد و حافظه مخاطب از این به اصطلاح شیرین کاری ها اشباع شد .
RE: برنامه های دهه 60 - سروان رنو - ۱۳۹۰/۷/۱۰ عصر ۱۱:۲۴
آقایون و خانم ها باز مدرسه ها باز شد و بوی ماه مهر و از این مزخرفات !
حتما اکثرا به یاد دارید که باز شدن مدارس چه شکنجه عظیمی بود برای ما که به تعطیلات 4 ماهه تابستون عادت کرده بودیم. اما یک برنامه ای بود که تو این وقت ها کمی ما رو تسکین می داد و اون چیزی نبود جز : بازم مدرسه ام دیر شد ! همونی که اکبر عبدی با اون هیکل بزرگ و کیف کوچیک اش تو کوچه ها می دوید و همیشه به در بسته مدرسه می خورد. وقتی بدبختی و درماندگی اش رو می دیدیم با خودمون می گفتیم که هی پسر وضع ما از این بهتره . خدا رو شکر !!
توی این لینک تیکه ای از این برنامه رو ببینید:
http://www.tebyan.net/index.aspx?musicID=69830&pid=77655
RE: برنامه های دهه 60 - اسکارلت اُهارا - ۱۳۹۰/۷/۱۲ صبح ۰۹:۱۶
بین برنامه های دهه 60 مسابقه نام ها و نشانه ها برای من خیلی خاطره انگیزه. وقتی سوالی پرسیده می شد، همه سعی می کردیم زودتر از شرکت کننده ها جوابِ شو بگیم. در صورت درست بودن پاسخ، آهنگ هیجان انگیزی پخش می شد. (از دوستان کسی هست که این آهنگ کوتاه رو داشته باشه؟ )اگه جواب ما درست می بود، از خوشحالی می خواستیم پر در بیاریم و کلی کیف می کردیم. احساس می کردیم این آهنگ برای تشویق ما نواخته شده.
یه برنامه ای بود به نام آقای حکایتی. با اجرای آقای بهرام شاه محمدلو. این برنامه چندتا بازیگر داشت که قصه ها و حکایت های آموزنده قدیمی رو باز سازی می کردند. برنامه فوق العاده ای بود. آقای حکایتی شور و اشتیاق عجیبی داشت. در ابتدا حکایت رو تعریف می کرد و بعد نقش ها رو با کمک و مشورت تیمش تقسیم می کرد. در واقع کار گروهی رو هم به بچه ها یاد می داد. یادش بخیر.
من عاشق شعر و آهنگ تیتراژش بودم:
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
روبروی بچه ها قصه گو نشسته بود
قصه گو قصه می گفت
از کتاب قصه ها
قصه های پر نشاط
قصه های آشنا
{قصه باغ بزرگ
قصه گل قشنگ
قصه شیر و پلنگ
قصه موش زرنگ} (2)
آقای حکایتی اسم قصه گوی ماست
زیر گنبد کبود، شهر خوب قصه هاست (2)
RE: برنامه های دهه 60 - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۰/۷/۱۲ عصر ۱۱:۲۵
سلام جسارت می کنم و در ادامه نوشته خوب اسکارلت عزیز آهنگ عنوان بندی مورد نظر رو تقدیم ایشون و دوستان می کنم : Aghaye Hekayati.wma - 1.4 MB آهنگ خاطره انگیزی بود واقعا ... در اون دوران ها هنوز بودن کسانی که عاشق واقعی ساختن برنامه برای کودکان بودن ...
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۹۰/۷/۱۴ عصر ۰۳:۴۷
یکی از کارتون هایی که در دهه 60 حس ناخوشایندی ایجاد می کرد , در مورد یک مرغ ماهیخوار یا پلیکان بود که با وعده دروغ , تعدادی ماهی را فریب می داد تا آنها را به مکانی واهی و خوش آب و هوا منتقل کند . اما پس از اینکه طعمه ها را با منقار برمی داشت و در غبغبش جاسازی می کرد , اندکی که فاصله می گرفت , آنها را می خورد و استخوانشان را پرت می کرد تا حدی که به مرور انبوهی از اسکلت ماهی در اطراف و اکناف پراکنده شد . سرانجام , یکی از حیوانات که دوست ماهی ها بود (خرچنگ بود به نظرم ) با دیدن اجساد لت و پار شده و اسکلت ماهی های فریب خورده اشک از چشمانش سرازیر شد و تصمیم گرفت انتقام بگیرد . او خود را طعمه پلیکان قرار داد و با این ترفند در آسمان , گلوی پلیکان را فشرد و هردو از ارتفاع سقوط کردند و به این شکل مرغ ماهیخوار را به سزای خود رساند .
این کارتون وطنی که احتمالا براساس حکایت های کهن ادبی ساخته شده بود , بیش از آن که پندآموز باشد (چه پندی , چه آشی ؟! چه کشکی !؟) موجی از غم و اندوه را برمی انگیخت . مسئولان دلسوز و آینده نگر سیما (!) این نوع از انیمیشن ها را بار ها و بارها (حتی در ایام نوروز) پخش می کردند ; فقط به این دلیل که خودشان – احتمالا با 40, 50 سال سن - خوششان می آمد . همیشه برایم این سوال بوده و هنوز هست که چه کسی تصمیم می گرفت که چه کارتونی پخش شود یا نشود . کاش می شد با او – یا آنها – درمورد این روند و استحاله نرم که تنها بازخورد آن نهادینه شدن افسردگی و اضطراب در دل و جان کودکان دهه 60 بود , گفت و گو کرد . در نیمه دوم این دهه ی سرشار از تناقض , تقریبا امکان نداشت که در یک روز غیرمناسبتی و معمولی بنشینی پای تلوزیون و کارتون هایی نظیر تنسی تاکسیدو , گربه کلونداک , یوگی و دوستان , زورو *, معاون کلانتر , گالیور , پلنگ صورتی , بازرس , مورچه خوار , دهکده سبزیجات , قصه باغ گلها (خپل) و ... را تماشا کنی . گناه این برنامه ها این بود که بیشتر آنها ساخت ایالات متحده بودند و گناه بزرگ تر و نابخشودنی تر اینکه اول بار در دهه 50 پخش شده بودند . پس یا آنها را به مرور امحا کردند ( با بی توجهی تعمدی و هدفمند و رها سازی و گم و گور کردن و نگهداری در شرایط نامناسب ; درست مثل تصفیه نژادی ) , یا پخش برخی قسمت های آنها را با جرح و تعدیل و سانسور و سلاخی به روزهای بسیار بسیار ویژه موکول کردند و با منت فراوان و به شیوه قطره چکانی در کام ما نشاندند تا مبادا رویمان زیاد شود و اندکی , فقط اندکی خوشحالی و نشاط مطلق را تجربه کنیم . و ما که ناخواسته و ندانسته به تماشای کارتون ها و برنامه های حزن انگیز و رقت بار و اسف ناک و تراژیک معتاد شده بودیم , باورمان شده بود که مثلا پخش نیم ساعت پلنگ صورتی در یک روز عادی از تلوزیون امری محال است . یا اگر آسمان به زمین دوخته شود , امکان ندارد که دیگر زورو را ببینیم یا ارکان عرش متلاشی می شود اگر 4-5 قسمت سندباد را پشت سر هم لاینقطع به طور کامل پخش کنند یا روزمان شب نمی شود اگر این قدر نصیحتمان نکنند .
-----------------------------------------------------
* زوروی والت دیزنی , به عنوان یکی از محبوب ترین مجموعه های تلوزیونی در بسیاری از کشورها و از جمله میهن خودمان , به دلیل اعمال سلیقه شخصی و سطحی نگری و تنگ نظری و برخورد حقیرانه , از 1361 تا اوایل دهه 80 , به مدت بیش از 20 سال پخش نشد و این داغ بر دل دوستدارانش ماند .
RE: برنامه های دهه 60 - الیور - ۱۳۹۰/۷/۱۹ عصر ۰۹:۱۶
(۱۳۹۰/۷/۱۴ عصر ۰۳:۴۷)هری لایم نوشته شده:
یکی از کارتون هایی که در دهه 60 حس ناخوشایندی ایجاد می کرد , در مورد یک مرغ ماهیخوار یا پلیکان بود که با وعده دروغ , تعدادی ماهی را فریب می داد تا آنها را به مکانی واهی و خوش آب و هوا منتقل کند .
این کارتون وطنی که احتمالا براساس حکایت های کهن ادبی ساخته شده بود , بیش از آن که پندآموز باشد (چه پندی , چه آشی ؟! چه کشکی !؟) موجی از غم و اندوه را برمی انگیخت .
در نیمه دوم این دهه ی سرشار از تناقض , تقریبا امکان نداشت که در یک روز غیرمناسبتی و معمولی بنشینی پای تلوزیون و کارتون هایی نظیر تنسی تاکسیدو , گربه کلونداک , یوگی و دوستان , زورو *, معاون کلانتر , گالیور , پلنگ صورتی , بازرس , مورچه خوار , دهکده سبزیجات , قصه باغ گلها (خپل) و ... را تماشا کنی . گناه این برنامه ها این بود که بیشتر آنها ساخت ایالات متحده بودند و گناه بزرگ تر و نابخشودنی تر اینکه اول بار در دهه 50 پخش شده بودند . پس یا آنها را به مرور امحا کردند ( با بی توجهی تعمدی و هدفمند و رها سازی و گم و گور کردن و نگهداری در شرایط نامناسب ; درست مثل تصفیه نژادی )
اسم این کارتون مرغ ماهیخوار بود به کارگردانی جعفر تجارتچی و محصول 1343 وزارت فرهنگ و هنر. یادم هست چندین بار هم در آن سالها پخش شد و هنوز آن صحنه که خرچنگ با دیدن استخوان ماهیها بغض میکند، به وضوح در خاطرم مانده است
یک کارتون مشابه(باز از ساختههای جعفر تجارتچی)، کارتونی بود به اسم لاکپشت و مرغابی (محصول 1342 وزارت فرهنگ و هنر) که داستان لاکپشتی بود که بعد از خشک شدن برکۀ محل زندگیاش، تصمیم میگیرد همراه با دو مرغابی که از دوستانش هستند به برکه دیگری برود. دو مرغابی با چوبی که لاکپشت به دهن گرفته به پرواز درمیآیند، در راه خندۀ مردمی که آنها را میبینند باعث میشود لاک پشت دهانش را باز کرده و بگوید "کور شود هر آنکه نتواند دید" باز کردن دهان همان و سقوط لاکپشت همان. این کار بر اساس داستانی از کلیله و دمنه ساخته شده بود و فکر میکنم در انتها (و از زبان لاکپشت) این جمله هم گفته میشد: "لعنت بر دهانی که بیموقع باز شود".
سال 74، 75 که پای کارتونهای فضایی و فوتبالیستها به تلویزیون باز شد، حاکی از آن بود که ذائقۀ مسئولین هم تغییر کرده است، و دیگر کارتونهایی به سبک و سیاق کارتونهای دهه 60 جایی در میان آثار خریداری شده نداشت و کارتونهای قدیمی هم کمتر تکرار شد.
سریال زورو(والت دیسنی) تابستات 75 یا 76 از شبکه یک پخش شد. معاون کلانتر هم که بیشتر در مناسبتها و آن هم چند قسمت خاص تکرار میشد. از پلنگ صورتی قدیمیترین تصویری که به خاطر دارم، کلاس دوم دبستان است که معلممان(آقای تدین) گاه با خودش یک آپارت 16 میلیمتری میآورد سر کلاس و روی دیوار یا یک پرده سفید کوچک برایمان فیلم و کارتون پخش میکرد. هر چند مجموعه کامل پلنگ صورتی به شکل DVD در دسترس است ولی هنوز تماشای نسخههای قدیمی که مرحوم پرویر نارنجیها عنوان قسمت و گاه نریشن آن را میگفت لطف دیگری دارد، و هنوز مورچه و مورچهخوار و بازرس و دودو با صدای مرحوم حسن عباسی و مهدی آریاننژد سر ذوقمان میآورد.
در مورد شرایط نگهداری آثار قدیمی در آرشیو سیما، تا چند سال قبل که در شرایط مساعدی نگهداری نمیشدند. بر خلاف تلویزیون، آرشیو فیلمخانه ملی ایران به مدد مسئولین و کارکنان علاقهمند در شرایط مطلوبی حفظ و نگهداری میشود.
***
پیام داشتن برنامههای کودک نه یک ایراد، بلکه بخشی از کارکرد چنین برنامههاییست(نگاه کنید به کارتونهای دوره کودکی که مروج ارزشهای اخلاقی نظیر مهربانی، گذشت، دوستی و...) بودند، گاه به شکل مستقیم و گاه غیرمستقیم؛ ولی چون در قالب کارتون و شخصیتهایی بود که همدلی بیننده را برمیانگیخت، تاثیرش را بر مخاطب میگذاشت(جدا از آثار داخلی که حجم و نوع پیامها بیشتر دافعه ایجاد میکرد). برنامههای تلویزیون به عنوان سرگرمی اصلی کودکان دهه 60 نوستالژی مشترک این نسل است، نسلی که خاطرات کودکیاش با این برنامه و کارتونها پیوند خورده(خاطره مشترک کودکان دهه 80 چه خواهد بود یا اصلا خاطره مشترکی خواهند داشت؟)
تصویر برگرفته از ویژهنامه همشهری جوان(آذر 1385)
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۹۰/۷/۱۹ عصر ۱۱:۲۲
آیا کودکان دهه 60 که با انبوهی از پند و اندرز رشد کردند , سعادتمند تر از کودکان دهه 50 و 70 شده اند ؟
آیا پند و اندرز در کاهش میزان بزه کاری تاثیر داشت ؟
آیا روزی چندین ساعت پند و اندرز در مدرسه کافی نبود ؟
آیا پدران و مادران دهه 60 به حدی از فرزندان خود و تعلیم و تربیت آنها غافل شده بودند که صدا و سیما وظیفه خود بداند تمام همت خود را با تمام ظرفیت در جهت پند آموزی و تربیت کودکان به کار بندد ؟
RE: برنامه های دهه 60 - دزیره - ۱۳۹۰/۷/۲۰ صبح ۱۰:۱۰
یکی از برنامه هایی که در دهه 60 از برنامه کودک و نوجوان پخش شد ، تله تئاتر برده رقصان نام داشت.
از ان دسته برنامه هایی که تماشایش نوعی ترس و هراس را در وجودمان ، پدید می اورد. دکوری با پس زمینه سیاه . بیشتر داستان در عرشه کشتی اتفاق می افتادو ناگزیر تکانهایی که القا کننده بیشتر هراس بود.کودکی که ربوده شد ودر کشتی حامل بردگان نگهداری میشد.کشتی تجارت برده. کودکی که فلوت میزد.اهنگی شاید زیبا اما غمناک.
این تئاتر در سال 87،در چند قسمت از شبکه چهار ، شبکه فرهیختگان،پخش شد .حال این سوال مطرح است که ایا کودکان ان دوران فرهیخته بودند ؟! یا فرهیختگان این دوران......؟!
برده رقصان به کارگردانی ابوالقاسم معارفی و محصول 1362
بازیگران:رضا بابک، فاطمه نقوی ، جمشید جهانزاده ، اتیلا پسیانی ، رویا تیموریان
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۹۰/۷/۲۰ عصر ۱۲:۲۱
نکته غم انگیز و تاسف بار ماجرا اینجاست که این مجموعه با معیارهای پخش (نه تنها در ایران بلکه احتمالا در بسیاری از کشورها) درجه 12+ خواهد داشت . چون آکنده از ناهنجاری های صوتی و تصویری و خشونت و دلهره و بدرفتاری و آزار و اذیت و جیغ های بنفش است و به راحتی می توان آن را در ژانر مشقت گنجاند . در صحنه ای از آن فردی را به دکل کشتی می بستند و شلاق می زدند . یا در قسمتی دیگر عده ای از برده ها را در سیاهچالی کثیف و مخوف نگهداری می کردند تا به آنها درس عبرت دهند . یادم هست این برنامه را جمعه ها در برنامه کودک و نوجوان می دیدیم . قبل یا بعد از آن هم مدرسه موش ها بود . (با پند های فراوان !)
RE: برنامه های دهه 60 - اسکورپان شیردل - ۱۳۹۰/۷/۲۰ عصر ۱۲:۲۷
(۱۳۹۰/۷/۲۰ صبح ۱۰:۱۰)دزیره نوشته شده:
برده رقصان به کارگردانی ابوالقاسم معارفی و محصول 1362
بازیگران:رضا بابک، فاطمه نقوی ، جمشید جهانزاده ، اتیلا پسیانی ، رویا تیموریان
خیلی جالبه!! دقیقا دیروز داشتم به این نمایش فکر می کردم و می خواستم در مورد این تله تئاتر چیزکی بنویسم. چقدر عالیه که فکر بچه های کافه به هم نزدیکه.
کارگردان این تله تئاتر مسعود رسام نبود؟
RE: برنامه های دهه 60 - بهزاد ستوده - ۱۳۹۰/۷/۲۰ عصر ۰۸:۱۴
(۱۳۹۰/۷/۱۹ عصر ۰۹:۱۶)الیور هاردی نوشته شده:
(۱۳۹۰/۷/۱۴ عصر ۰۳:۴۷)هری لایم نوشته شده:
سریال زورو(والت دیسنی) تابستات 75 یا 76 از شبکه یک پخش شد. معاون کلانتر هم که بیشتر در مناسبتها و آن هم چند قسمت خاص تکرار میشد. از پلنگ صورتی قدیمیترین تصویری که به خاطر دارم، کلاس دوم دبستان است که معلممان(آقای تدین) گاه با خودش یک آپارت 16 میلیمتری میآورد سر کلاس و روی دیوار یا یک پرده سفید کوچک برایمان فیلم و کارتون پخش میکرد. هر چند مجموعه کامل پلنگ صورتی به شکل DVD در دسترس است ولی هنوز تماشای نسخههای قدیمی که مرحوم پرویر نارنجیها عنوان قسمت و گاه نریشن آن را میگفت لطف دیگری دارد، و هنوز مورچه و مورچهخوار و بازرس و دودو با صدای مرحوم حسن عباسی و مهدی آریاننژد سر ذوقمان میآورد.
***
تصویر برگرفته از ویژهنامه همشهری جوان(آذر 1385)
سریال زورو اوایل دهه 60 بین 60 تا 61 جمعه ها پخش می شد سال 75 تکرار شده
سریال تعقیب طولانی هم همون حدود پخش میشد آتش جنگ که بالا گرفت پخش همه سریالهای خارجی قطع شد برنامه کودک و نوجوان همه پخش نقاشی بود و برنامه های تولیدی مثل نخودی
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۹۰/۷/۲۰ عصر ۰۸:۲۹
سریال زورو از 1355 تا اواخر سال 1360 چند بار پخش شد و پس از نزدیک به 22 سال در تابستان 1382 شبکه 1 در اقدامی غیر منتظره دوباره آن را پخش کرد .
استناد من به دستگاه ویدیویی است که در پاییز 81 موقعی که من سرباز بودم خریدیم . و با آن تمام قسمت های پخش شده زورو را ضبط کردم . قبل از آن ویدیوی ما پخش خالی بود و قابلیت ضبط نداشت . بنا براین زورو نمی توانسته در سال 74 یا 75 پخش شده باشد . ضمنا یادم هست که بازپخش زورو در تابستان بود . بنابراین سال 82 بوده و نه حتی 81 .
RE: برنامه های دهه 60 - حمید هامون - ۱۳۹۰/۷/۲۰ عصر ۰۸:۵۳
یک نیمروز در یکی از تابستانهای اوایل دهه ی 60
مدرسه ها تعطیل شده است. اولی است که دارم به خوابیدن تا دیروقت عادت می کنم.ساعت حدود یک ربع به نه مادر صدایم می زند : پسر چقدر می خوابی ؟! پا شو لنگ ظهره!! به زور و با کلی غرولند از رختخواب جدا می شوم.بلافاصله تلویزیون را روشن می کنم .شبکه ی 2 .تازه پخش را شروع کرده و هنوز مثل امروز خبری از تکرار برنامه های شب قبل و برنامه های صبحگاهی نیست .شروع برنامه ها با نور هدایت است. دو پسر بچه ی هم سن و سال ما، یکی قرآن می خواند و دیگری ترجمه ی آیه را می خواند.بعد نوبت برنامه ی کودک است :پای ثابت هر روز برنامه :واتو واتو-بارباپاپا –الفی افکینز و ماجراهای سوزی (دختر بچه ای با طراحی بسیار ساده و پاهای گرد) است.گاهی وقتها هاچین و واچین –بازیهای ماجرایی و جعبه ی اسباب بازی هم به این فهرست اضافه می شد .هنوز خبری از مجموعه های کارتونی نیست و بعضی کارتونهای آمریکایی قدیمی هم از شبکه ی اول پخش می شود.مجری برنامه خانم افشار است که می گویند دختر آقای افشار (اخبارگو) است و بعدها شایعه می شود که بدلیل بیماری فوت کرده است........
بعد از برنامه ی کودک ، تا ظهر برنامه ی خانواده پخش می شد (نام برنامه را مطمئن نیستم که خانواده بود یا چیز دیگر!) که از بخشهای مختلف آن: کمی قابل توجه ، آموزش خیاطی و برنامه ی آشپزی به وضوح در خاطرم مانده.
کمی قابل توجه شامل یک سری نکات خانه داری مفید بود که به صورت نمایش های جذابی پخش می شد: اتفاقات در آشپزخانه ی یک خانواده پیش می آمد و مادر خانواده (با بازی رویا افشار) راه حل آن مشکل را پیدا می کرد.مثلا وقتی که قرمه سبزی مامان شور شده بود و بچه هایش نق می زدند، بلافاصله با اضافه کردن چند سیب زمینی مشکل را حل کرد و آن وقت پسر خانواده (که بعدا چند سریال ((من جمله ماجراهای خانه ما که از برنامه ی کودک شبکه ی یک پخش می شد)) هم بازی کرد و متاسفانه نامش را به خاطر ندارم)از مامان نمکدان می خواست ! و یا در یک قسمت دیگر که مادر در حال پیاز پوست کردن بود، چوب کبریتی لای دندانهایش گذاشته بود که چشمهایش نسوزد.
آموزش خیاطی هم که نامش رویش است و با مزاج ما پسر بچه ها سازگار نبود!
اما من بی صبرانه منتظر آموزش آشپزی برنامه بودم که درست قبل از ناهار پخش می شد و اشتهای آدم را به شدت تحریک می کرد و بر عکس الان، مشابهی در کانالهای دیگر نداشت (و یا اینکه من ندیدم).پس از پخت غذا، قبل از کشیدن و تزئین کردنش، ارزش غذایی آن خوراکی با نموداری میله ای نمایش داده می شد : مثلا گوینده برنامه توضیح می داد که میزان انرژی حاصل از این غذا، 90 درصد میزان انرژی مورد نیاز بدن است و در حین توضیح گوینده، گراف انرژی ترسیم می شد که این گراف به شکل نوار مقوایی رنگیی بود با مقطع بیضوی که از پایین به بالا حرکت می کرد.به همین ترتیب در مورد مواد گوناگون، این توضیح داده میشد و گراف ترسیم می گردید.....
با اتمام برنامه ی خانواده،تا جایی که خاطرم هست بخش اول برنامه ها تمام می شد و تلویزیون ما تا حدود ساعت 4 خاموش می شد .......
و اینجوری بیشتر نیمروزهای تابستانی ما به سرعت برق می گذشت و به قول سروان رنو :((باز بوی ماه مهر و این مزخرفات)) استشمام می شد!
با احترام.حمید هامون
RE: برنامه های دهه 60 - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۰/۷/۲۱ صبح ۱۰:۰۶
(۱۳۹۰/۷/۲۰ عصر ۰۸:۲۹)هری لایم نوشته شده:
سریال زورو از 1355 تا بهار 1361 چند بار پخش شد و پس از 21 سال و 3 ماه در تابستان 1382 شبکه 1 در اقدامی غیر منتظره دوباره آن را پخش کرد .
استناد من به دستگاه ویدیویی است که در پاییز 81 موقعی که من سرباز بودم خریدیم . و با آن تمام قسمت های پخش شده زورو را ضبط کردم . قبل از آن ویدیوی ما پخش خالی بود و قابلیت ضبط نداشت . بنا براین زورو نمی توانسته در سال 74 یا 75 پخش شده باشد . ضمنا یادم هست که بازپخش زورو در تابستان بود . بنابراین سال 82 بوده و نه حتی 81 .
سلام هری عزیز !
این ادله و مستندات ارائه شده توسط شما از نظر (( متقن بودن !!! )) تنه به مستندات مرحوم دکتر مصدق در دادگاه لاهه می زند !
من یکی که کاملا قانع شدم ! به قول یک نفر تا قبر سه وجب که بیشتر نیست ... آآآآ ! آآآآ ! آآآآ !
RE: برنامه های دهه 60 - دزیره - ۱۳۹۰/۷/۲۱ صبح ۱۰:۴۳
(۱۳۹۰/۷/۲۰ عصر ۱۲:۲۷)اسکورپان شیردل نوشته شده:
(۱۳۹۰/۷/۲۰ صبح ۱۰:۱۰)دزیره نوشته شده:
برده رقصان به کارگردانی ابوالقاسم معارفی و محصول 1362
بازیگران:رضا بابک، فاطمه نقوی ، جمشید جهانزاده ، اتیلا پسیانی ، رویا تیموریان
خیلی جالبه!! دقیقا دیروز داشتم به این نمایش فکر می کردم و می خواستم در مورد این تله تئاتر چیزکی بنویسم. چقدر عالیه که فکر بچه های کافه به هم نزدیکه.
کارگردان این تله تئاتر مسعود رسام نبود؟
فکر کنم اقای مسعود رسام تهیه کننده ان بودند.
RE: برنامه های دهه 60 - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۰/۷/۲۲ عصر ۰۷:۴۹
(۱۳۹۰/۷/۱۴ عصر ۰۳:۴۷)هری لایم نوشته شده:
یکی از کارتون هایی که در دهه 60 حس ناخوشایندی ایجاد می کرد , در مورد یک مرغ ماهیخوار یا پلیکان بود که با وعده دروغ , تعدادی ماهی را فریب می داد تا آنها را به مکانی واهی و خوش آب و هوا منتقل کند . اما پس از اینکه طعمه ها را با منقار برمی داشت و در غبغبش جاسازی می کرد , اندکی که فاصله می گرفت , آنها را می خورد و استخوانشان را پرت می کرد تا حدی که به مرور انبوهی از اسکلت ماهی در اطراف و اکناف پراکنده شد . سرانجام , یکی از حیوانات که دوست ماهی ها بود (خرچنگ بود به نظرم ) با دیدن اجساد لت و پار شده و اسکلت ماهی های فریب خورده اشک از چشمانش سرازیر شد و تصمیم گرفت انتقام بگیرد . او خود را طعمه پلیکان قرار داد و با این ترفند در آسمان , گلوی پلیکان را فشرد و هردو از ارتفاع سقوط کردند و به این شکل مرغ ماهیخوار را به سزای خود رساند .
این کارتون وطنی که احتمالا براساس حکایت های کهن ادبی ساخته شده بود , بیش از آن که پندآموز باشد (چه پندی , چه آشی ؟! چه کشکی !؟) موجی از غم و اندوه را برمی انگیخت . مسئولان دلسوز و آینده نگر سیما (!) این نوع از انیمیشن ها را بار ها و بارها (حتی در ایام نوروز) پخش می کردند ; فقط به این دلیل که خودشان – احتمالا با 40, 50 سال سن - خوششان می آمد . همیشه برایم این سوال بوده و هنوز هست که چه کسی تصمیم می گرفت که چه کارتونی پخش شود یا نشود . کاش می شد با او – یا آنها – درمورد این روند و استحاله نرم که تنها بازخورد آن نهادینه شدن افسردگی و اضطراب در دل و جان کودکان دهه 60 بود , گفت و گو کرد . در نیمه دوم این دهه ی سرشار از تناقض , تقریبا امکان نداشت که در یک روز غیرمناسبتی و معمولی بنشینی پای تلوزیون و کارتون هایی نظیر تنسی تاکسیدو , گربه کلونداک , یوگی و دوستان , زورو *, معاون کلانتر , گالیور , پلنگ صورتی , بازرس , مورچه خوار , دهکده سبزیجات , قصه باغ گلها (خپل) و ... را تماشا کنی .
سلام هری عزیز !
راستش رو بخوای من علیرغم تاییدات بسیاری از دوستان فرهیخته کافه چندان در این مورد با شما موافق نیستم ! یاد ت هست که هری عزیز ! جنگ بود دیگه ! حالا چه خوب و چه بد درگیرش بودیم و انتخاب ما نبود و (( ژ - 3 هم خیلی بی رحم بود ! )) مثل (( خمسه خمسه )) و خیلی چیزهای دیگه !
نسل اون دوران بالاخره دغدغه هاشون متفاوت بود بسته به شرایط زمانه ...
من بر خلاف شما مرغ ماهیخوار یعنی (( ابر قدقد ! )) رو می تونستم باورش کنم ! همون ابرقدقدی که هر وقت بالهای افراشته و سایه مرگ آفرینش بر بالای آبگیر ظاهر میشد ، اسب دریایی به مانند آژیر اعلام وضعیت قرمز و اضطراری شروع به فریاد میکرد : (( ابر قدقد اومد ! یالا فرار کنید ... ابرقدقد اومد زودباشین قایم شین ! )) یادت هست که هرچی که بود بالاخره دارای اندیشه و فکر بود و وقتی کهولت رو احساس کرد و دونست که دیگه مثل دوران جوانی قادر به شیرجه رفتن در آب و شکار ماهی نیست ، تغییر شرایط رو باور کرد و پذیرفت و به دیپلماسی یا همون (( سیاست )) خودمون رو آورد ... تازه نتیجه و خروجی فکرش چند برابر تلاشهای دوران جوانی شده بود ! یادت هست هری اون بخش جالب رو که وقتی با شکمی برآمده و کاملا سیر مشغول به خواب و استراحت میشد خوش خوشانه با خود زمزمه می کرد : (( تا ابله در جهانه ! ابرقدقد گرسنه نمیمانه ! )) و به من بگو دوست من : ارزش آموختن چنین درسی در دل یک برنامه تلوزیونی مخصوص کودکان ، درسی که دیر یا زود باید در زندگی می آموختی و می اموختیم چقدر میتونست باشه ؟ و از یاد نبریم که در اون دهه استثنایی همه یه جورایی نسبت به همه کس و همه چیز احساس مسئولیت می کردن و وظیفه خودشون میدونستن که چیزهایی رو که میدونن به دیگران یاد بدن ... و البته هرکسی این هنر رو یه جور با روش خودش بلد بود و به کار می بست ...
کلا هری عزیز دوران دهه شصت دوران سرگرمی نبود یعنی (( دوران بزم )) نبود و (( دوران رزم )) بود ... و در این میانه هنوز تفکرات گوناگون با هم در چالش بودن و البته کودکان اون روز به عنوان سرمایه های فردا هم بالاخره میانه بازی و میدون ...
من فکر می کنم ساخته ارزشمندی بود ... همینکه پس از گذر اون همه سال نگاه از زاویه دید خرچنگ از اون بالا و نشسته بر گردن ابرقدقد به اسکلت ماهی های گسترده بر بیابان رو به یاد میارم و ملودی اضطراب آمیز و شومش رو در گوشم باز میشنوم با خودم میگم بالاخره چیزهای زیادی هم در این انیمیشن بوده که خیلی از برنامه های اون سالها اصلا در یاد نیست واما این یکی هنوز کاملا در یاده و به قول مرحوم (( رسول ملاقلی پور عزیز )) : هنوز کار میکنه ...!
خوب ! این نظر شخصی منه هری ! تو که قبول داری ممکنه نظر یک عضو عامی کافه چون من ! ممکنه در برخی موارد با فرهیخته ای نوآر شناس چون تو از زوایای گوناگون دیدگاه های متفاوتی رو موجب بشه ! اما یک چیز مسلمه هری ! من حاضرم جونم رو بدم تا تو حق داشته باشی انیمیشن مزغ ماهیخوار رو دوست نداشته باشی حتی به اندازه یک اپسیلون !
یا حق ...
پی نوشت : البته هری با همه اینها ضعف ساختاری کار را نمیشد انکار کرد ... بخش ملال آوری که ماهی ها به اتفاق اون ماهی رو که دوزاری کجی داشت رو با بارها تکرار کردن یک حرف ، شیرفهم میکردن : چی کار چی ؟!! شیکارچی بابا ! شیکار چی !!!
و یا برخی صحنه ها و بخش های انیمیشن که کاملا مشهود بود برای صرفه جویی در هزینه و ... عینا و بارها در بخش های مختلف تکرار میشد و زجرمان میداد ...
و تکنیک ساختار و حرکت کاراکترها که همیشه آرزو می کردیم در تولیدات وطنی همان باورپذیری و رویاپردازی انیمیشن های خارجی و بخصوص تولیدات ژاپنی رو می داشتند و البته بیش از 2 تا 3 دهه هم ما با این آرزو زندگی کردیم و هنوز هم لااقل در این یک فقره با اجابت آرزویمان مواجه نشده ایم ! من بالشخصه هنوز هیچ انیمیشن وطنی را ( البته عروسکی ها مد نظرم نیست ) حتی نزدیک شده به محدوده مورد نظر از نظر فنی ندیده ام و این تاسف اور است بخصوص در این دوران که ابزار و امکانات فراوان دیجیتال امکان معجزه در این وادی را ممکن کرده اند ...
و البته دریغای بیشتر چون اغلب ساخته های قدیم چون (( مرغ ماهیخوار )) حرفی برای گفتن داشتند و تولیدات امروز ...
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۹۰/۷/۲۲ عصر ۰۸:۴۸
من درمورد کارتون ها و فضای دهه 60 از زاویه دید یک فرد خردسال اظهار نظر کردم که شاید برنامه کودک تنها دلخوشی زندگیش و یه جور پناهگاه روانی بود براش و سال ها با یاد اون شخصیت های کارتونی زندگی کرد . روزهای زیادی رو به یاد دارم که ساعت 5 با خدا حرف می زدم و ازش خواهش می کردم که سندباد یا زورو پخش بشه . و وقتی سرانجام با کلی انتظار و ثانیه شماری تیتراژ جادویی سندباد و زورو پشت سر مجری شروع می شد و اون مجری ها ول نمی کردند و با طمانینه همچنان به اندرز گویی ادامه می دادند , با تمام وجودم از شنیدن اون نصایح و پند و اندرزها متنفر میشدم . ( اما عجیبه که خود اونها رو دوست داشتم)
چند روز پیش به این موضوع فکر می کردم که اگر در شرایطی که کشور درگیر جنگ بود برنامه های شادتری از تلوزیون و به خصوص برنامه کودک پخش می شد , چه اتفاقی می افتاد ؟ آیا به خانواده شهدا توهین می شد ؟ آیا رزمنده ها دیگه به جبهه ها نمی رفتند تا بشینند مثلا زورو تماشا کنند ؟ تمام کارتون های بی نظیر هانا باربرا , سندباد , پینوکیو و ... سال 59 و 60 و کمی با اغماض تا 61 – 2 به صورت روتین ( و نه مناسبتی ) پخش می شد . آیا اتفاقی افتاد که نباید می افتاد ؟ آیا کسی اذیت شد ؟
در مورد ابر قدقد همونطور که گفتی این انیمیشن وطنی اتفاقا به خودی خود اصلا بد نبود . فقط نکته اینجاس که برای پخش در برنامه کودک مناسب نبود . کما این که در دنیا هم انیماتور های بزرگی مثل بورونو بوزتو مخاطبشون بزرگسالان هستند نه خردسالان . من معتقد نیستم که صرف ارزشمند بودن پیام یک کارتون شکل رواییش رو توجیه می کنه . چون این رویکرد به اونجا میرسه که برده رقصان رو هم در برنامه کودک پخش میکنن با این توجیه که پیام اخلاقیش ( برده داری بده !) مفیده .
RE: برنامه های دهه 60 - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۰/۷/۲۲ عصر ۰۹:۰۶
(۱۳۹۰/۷/۲۲ عصر ۰۸:۴۸)هری لایم نوشته شده:
چند روز پیش به این موضوع فکر می کردم که اگر در شرایطی که کشور درگیر جنگ بود برنامه های شادتری از تلوزیون و به خصوص برنامه کودک پخش می شد , چه اتفاقی می افتاد ؟ آیا به خانواده شهدا توهین می شد ؟ آیا رزمنده ها دیگه به جبهه ها نمی رفتند تا بشینند مثلا زورو تماشا کنند ؟ تمام کارتون های بی نظیر هانا باربرا , سندباد , پینوکیو و ... سال 59 و 60 و کمی با اغماض تا 61 – 2 به صورت روتین ( و نه مناسبتی ) پخش می شد . آیا اتفاقی افتاد ؟ آیا به کسی اذیت شد ؟
در مورد ابر قدقد همونطور که گفتی این انیمیشن وطنی اتفاقا به خودی خود اصلا بد نبود . فقط نکته اینجاس که برای پخش در برنامه کودک مناسب نبود . کما این که در دنیا هم انیماتور های بزرگی مثل بورونو بوزتو مخاطبشون بزرگسالان هستند نه خردسالان . من معتقد نیستم که صرف ارزشمند بودن پیام یک کارتون شکل رواییش رو توجیه می کنه . چون این رویکرد به اونجا میرسه که برده رقصان رو هم در برنامه کودک پخش میکنن با این توجیه که پیام اخلاقیش ( برده داری بده !) مفیده .
سلام بر شیخ نوآر هری لایم عزیز !
و اما مسألتن شیخ ! آن رزمنده که در روایات هست نارنجکی به خود بست و به زیر تانک رفت جای عددهای سنش عوض که نشده بوده ؟ شده بوده ؟
جنگ بود هری ... مملکت از پی یک انقلاب و دگرگونی همه جانبه ، درگیر جنگ بود ...
و اما حکایت برده رقصان ! که به آن هم شاید بشود پرداخت البته به شرط حیات !
یا حق ...
RE: برنامه های دهه 60 - الیور - ۱۳۹۰/۷/۲۳ عصر ۰۷:۵۴
(۱۳۹۰/۷/۱۹ عصر ۱۱:۲۲)هری لایم نوشته شده:
آیا کودکان دهه 60 که با انبوهی از پند و اندرز رشد کردند , سعادتمند تر از کودکان دهه 50 و 70 شده اند ؟
آیا پند و اندرز در کاهش میزان بزه کاری تاثیر داشت ؟
آیا روزی چندین ساعت پند و اندرز در مدرسه کافی نبود ؟
آیا پدران و مادران دهه 60 به حدی از فرزندان خود و تعلیم و تربیت آنها غافل شده بودند که صدا و سیما وظیفه خود بداند تمام همت خود را با تمام ظرفیت در جهت پند آموزی و تربیت کودکان به کار بندد ؟
کارکرد آموزشی- تربیتی برنامههای کودک(در هر قالب و شکلی) در کنار وجه سرگرمی بخشی از ماهیت اینگونه برنامههاست، گرچه برنامههای زیادی در هر بخش(آموزش یا سرگرمی صرف) ساخته شده است. پند و اندرز، حکایتِ قرص تلخیست که در میان شیرینی میگذارند تا کودک را راغب به خوردن آن بکنند!
جدا از خانواده و اجتماع، نمیتوان نقش آموزشی رسانه(سینما، تلویزیون، مطبوعات و ...) و جهت دهی آن روی مخاطب را انکار کرد. به همین خاطر رسانه همواره به عنوان ابزاری مهم و تاثیرگذار در زمینه فرهنگسازی مطرح بوده است. در دهه 60 سرگرمی اصلی دیدن برنامههای همان دو کانال تلویزیونی بود و طبیعی بود که روی بیننده اثرگذاری بیشتری نسبت به امروز داشته باشد. همگی خوب میدانیم که آن شعارها و جهتدهی ایدئولوژیک در دوران کودکی در مدرسه و یا برخی برنامههای تلویزیونی، به واسطۀ نقش موثر خانواده و همینطور افزایش سن و افزایش آگاهی اثرش را از دست میداد. در نوشته قبلی هم بر تاثیرگذاری کارهای خارجی اشاره کرده بودم نه آثار داخلی(که البته نمونههای موفقی نظیر کارهای مرضیه برومند و ایرج طهماسب و... هم وجود داشت). در نمونههای وطنی غالب بودن پیام و ایدئولوژی و ارائه آن به شکل مستقیم و شعاری، تماشاگر را پس میزد و معمولا شخصیتهای منفی از شخصیتهای مثبت، اما تک بعدی و باورناپذیر، محبوبتر بودند. در نمونههاي هالیوودی ارائه پیام با ظرافت و تاثیرگذاری بیشتری همراه بود.(هر چند برخی کارتونهای قدیمی از جمله کارهای ژاپنی در تماشای دوباره در این سالها، با داستانهای کلیشهای و شخصیتهای تکبعدی و پرداخت سردستی ماجراها، جذابیت گذشته را ندارند)
اینکه نسل دهه 60 از نسل های بعدی سعادتمندتر شد یا نه؟ از جهاتی میتواند جواب مثبت باشد یا منفی، اما بیشک نسل متفاوتی است. نسلی که در کودکی دوران جنگ و دههای پیچیده و پرتنش را از سر گذرانده و درنیمه دوم دهه 70 آزادی نسبی نشریات را تجربه کرده و با کتاب و مطالعه انس بیشتری داشته، با نسلی که از کودکی دارای کامپیوتر بوده، کلاس زبان رفته، و دسترسیاش به امکانات رفاهی بیشتر بوده و ساعات زیادی را کنار پلیاستیشن با انواع و اقسام بازیها خشن میگذراند(با نسلی که وسیلۀ مشابهش! آتاری و بازی هواپیما و زیردریایی بوده، جدا از بازیهای جسمانی مختلف در کوچه و محله) متفاوت است، نسلی عمیقتر و آگاهتر از نسلی که در حال شکلگیریست.(با تاکید بر اینکه این موضوع نسبی بوده و قابل تعمیم به کل یک نسل- با خانواده و محیطهای فرهنگی متفاوت- نیست)
و اینکه شرایط آن سالها و برنامههای آن دوره تاثيری در کاهش جرم و بزه داشته، میتواند موضوع و زمینه تحقیق یک جامعهشناس هم قرار بگیرد. شخصا معتقدم برنامههای آن دوره در شکلدهی شخصیت کودکان و یک سری خصوصیات رفتاری و اخلاقی(و در نتیجه تعامل مطلوبتر با اطرافیان و اجتماع) موثر بوده است.
RE: برنامه های دهه 60 - راتسو ریــزو - ۱۳۹۰/۷/۲۴ عصر ۰۴:۲۴
من معمولا تلویزیون خیلی کم می بینم، مگه این تکنولوژی dvd به آدم مهلت میده؟ البته نه اینکه این تلویزیون ندیدن فضیلتی محسوب بشه، نه خدای نکرده فقط جهت اطلاع عرض کردم خدمتتون. اینقدر فیلم ندیده مونده رو دستم که یکی دو ساعتی که خونه هستم دیگه فرصت نفس کشیدن هم پیدا نمی کنم شاید که یه روزی بالاخره این فیلم ها تموم بشن. اولش که شروع به نوشتن کردم قصدم بیان یه چیز دیگه بود اما اینقدر فکرهای جور واجور سراغ آدم میاد که بعضی مواقع رشته کلام از دست آدم خارج می شه یا که اصلا به کلی گم می شه. فکر میکنم نسل ما آخرین سری از نسل های با خاطره تصویری فراوان باشه، دوستی های ریشه دار، کارتون های فراوان و نزدیک به زندگی خودمون، با دوستان دور هم جمع شدن برای گوش دادن به یک نوار کاست، نبودن بازی های کامپیوتری و ... بالاخره توی جمع بزرگ شدن. خلاصه کنم، دیشب جایی مهمون بودیم، یک نفر که گویی منتظر پای تلویزیون نشته بود گفت : وضعیت سفید شروع شد!!! منم که می خواستم کلاس کارو حفظ کنم که بابا این سریال های در پیت در حد ما نیست و ما که اصلا به کمتر از اسکورسیزی رضایت نمی دیم اصلا به روی خودم نیاوردم، توی همین فکرها بودم که تیتراژ شروع شد و منم که داشتم زیر چشمی نگاه می کردم ناگهان چهار چشمی به تلویزیون خیره شدم و گفتم وای وای، البته واقعا جای وای وای گفتن هم داشت، تیتراژ خاطره انگیزی بود انگار سال های اولیه دهه 60 رو توی چند دقیقه خلاصه کرده باشی، انگار همه خاطرات کودکیت توی چند دقیقه جلوی چشمات رژه برن. جنگ، تیتراژ برنامه کودک، کوپن، سربداران، صف مدرسه، هزاردستان و ... زنده یاد مهین شهابی توی سریال آیینه و ...، تیتراژی که برای آدم های نوستالژیکی مثل من حکم دوپینگ رو داره. راستی آیینه هم اون زمان توی قحطی سریال برای خودش سریالی بود، شاید امروز اگه دوباره پخش بشه نسل جدید حتی یک لحظه از اون رو تحمل نکنه، چه موسیقی جالبی هم داشت، غمگین بود انگار، حالا شما بگو مگه چیز شاد هم داشتیم؟؟؟( داریم؟ اصلا همه چیز به طرز خنده داری گریه دار شده ) حیفه صحبت از موسیقی باشه و یادی از سریال سلطان و شبان و موسیقی متن شاهکارش نشه، خدا رحمت کنه بابک بیات رو، حتی تصور دوباره شنیدن موسیقی تیتراژ سلطان و شبان هم منو دیوونه می کنه. یادمه توی عالم بچه گی به جای اینکه دلم برای مردم عادی و زندانی ها بسوزه بیشتر نگران سلطان و سلطان بانو بودم که خدای نکرده حتی خار به پاهاشون نره، شاید خیلی از بچه های اون موقع هم همچین حس مشابهی داشتن. این قدر غصه سلطان بانو رو خوردم که انگار یک شبه پیر شده بودم. شاید موسیقی مرحوم بیات و صدای جادویی مرحوم احمد آقالو در نقش کاتب در اول فیلم که می گفت: داستان به اینجا رسید که ... در تشدید این حس نقش داشتن ( توجه کردید که کم کم اکثر کسایی که در شکل گرفتن خاطره های کودکی ما نقش داشتن دیگه در بین ما نیستن، اما خودمون که هستیم، با یه خورجین خاطره ).
اصلش من برای چیز دیگه ای نوشتن این مطلب رو شروع کردم که هجوم خاطره ها امان نداد، بچه که بودم کلی انتظار می کشیدم تا برنامه کودک شروع بشه و خدای نکرده بتونم دو، سه تایی کارتون ببینم. یکی دو متری تلویزیون می نشتم و فریاد بقیه که: راتسو جان بیا عقب چشات ضعیف می شه!!! اصلا تاثیری نداشت. منتظر پخش پسرشجاع یا سندباد بودم که ناگهان موجودی عجیب و غریب که نمی دونم بال بال میزد یا یه چیز کوکی پشتش بود و باهاش پرواز می کرد توی صفحه تلویزیون ظاهر می شد و گوینده می گفت: چرا و به چه علت !!! انگار دنیا روی سرم خراب می شد. وای که چه ضد حالی بود ، اصلا این موجود نفرت انگیز ( برای من ) بدجوری روی اعصاب بود، تا تموم بشه من همه موهامو کنده بودم! البته زمانش کم بود ولی همون زمان کمش هم واقعا منو دیوونه می کرد، برنامش علمی بود ولی من توی مدرسه هم هیچ وقت علاقه ای به درسی مثل علوم نداشتم، خسته تون نکنم برای من برنامه خیلی خیلی بدی بود ولی باز هم یادش به خیر. ( کلی گشتم ولی حتی نتونستم یه عکس از اون پیدا کنم ). با خودم می گم اگه یک بار دیگه به اون دوران برگردم قول میدم اون برنامه رو تا آخر ببینم گرچه باز هم بهای سنگینیه !!!
RE: برنامه های دهه 60 - میثم - ۱۳۹۰/۷/۲۴ عصر ۰۶:۴۳
(۱۳۹۰/۷/۲۴ عصر ۰۴:۲۴)راتسو ریــزو نوشته شده:
دیشب جایی مهمون بودیم، یک نفر که گویی منتظر پای تلویزیون نشته بود گفت : وضعیت سفید شروع شد!!! منم که می خواستم کلاس کارو حفظ کنم که بابا این سریال های در پیت در حد ما نیست و ما که اصلا به کمتر از اسکورسیزی رضایت نمی دیم اصلا به روی خودم نیاوردم، توی همین فکرها بودم که تیتراژ شروع شد و منم که داشتم زیر چشمی نگاه می کردم ناگهان چهار چشمی به تلویزیون خیره شدم و گفتم وای وای، البته واقعا جای وای وای گفتن هم داشت، تیتراژ خاطره انگیزی بود انگار سال های اولیه دهه 60 رو توی چند دقیقه خلاصه کرده باشی، انگار همه خاطرات کودکیت توی چند دقیقه جلوی چشمات رژه برن. جنگ، تیتراژ برنامه کودک، کوپن، سربداران، صف مدرسه، هزاردستان و ... زنده یاد مهین شهابی توی سریال آیینه و ...، تیتراژی که برای آدم های نوستالژیکی مثل من حکم دوپینگ رو داره.
سریال وضعیت سفید به نظر من یکی از بهترین سریالهای تاریخ تلویزیون ایران است. فیلمنامه ای با سنجیدگی در حد معماری تاج محل! با جزئیاتی که به ظاهر کم اهمیت ترینشان به وقتش گره دراماتیک مهمی می شوند. شخصیت پردازی دقیق و عالی (با تاکید بر کاراکتر امیر و مامان بزرگه و شیرین) و بازی های بسیار طبیعی. میزانسن و قاب بندی های زیبا و حرکات سنجیده دوربین که مصداق بارز تبدیل گوهر مضمونی به فرم هنری است.
ابایی ندارم از اینکه بگویم ، در نهایت جایگاهی در حد دایی جان ناپلئون خواهد یافت.
پیشنهاد بحث مستقلی برای این سریال (که به نظرم ارزشش ده ها بار برتر از مختار و امثالهم است) را داده بودم ، که مثل باقی پیشنهادهایم جدی گرفته نشد.
خلاصه اینکه با هر معیاری یک اتفاق برای سینما و تلوزیون ایران به حساب می آید. به چند دلیل از جمله :
1- اینکه به برهه ای از تاریخ می پردازد ( روزهای آخر جنگ و موشک باران تهران) که کمتر به آن پرداخت شده و تئاتر زمستان 66 نوشته و اجرا شده توسط محمد یعقوبی نیز کار متوسطی است.
2- در تصویر کردن زندگی ایرانی و آدمهای ایرانی و جزئیات و خلقیاتشان ساخته شده و به نظرم یکی از معدود آثاری است که این تم را دستور کار خود قرار داده. او در لفافه به روانشناسی اجتماعی نیز دست میزند و به عبارتی ریشه ها و دلایل وضع امروزمان را موشکافانه واکاوی می کند. این وجه در کنار وجه نوستالژیک سریال برای من یادآور آمارکورد و فلینی است.
3- پرداخت نعمت الله ، به ایده و تم محدود نمی شود و در فرم هنری دست به بداعت های زیبا و بعضا شگفت انگیزی دست زده. تاثیر کورتوریتسا و فلینی و تا حدی بونوئل (در حمله به محدودیت های فرهنگی با بیان سورئالیستی) بر شیوه فیلمسازی نعمت الله دیده می شود ، اما او ابدا ایده هایش را با ذوق زدگی خراب نکرده و کارش تقلید صرف نیست و اثرش ارزش سینمایی خودویژه اش را دارد.
در یکی از قسمت های سریال ، امیر در میان خواب و بیداری معشوق بی اعتنایش شیرین را در ذهنیتش می بیند ، انفجارهایی که امیر در خیالش برای ترساندن شیرین به پا می کند و دلالت بر تاثیر سرکوبهای عاطفی بر میل به تخریب و خشونت جوانان دارد ، در فرم نیز با دوربین سوبژکتیو ، حرکتهای دورانی آن و موسیقی آشفته و ناهمگون با بقیه صحنه ها که تداعی گر درون پر آشوب امیر است ، پیاده شده.
سربه سر گذاشتن سرخوشانه خانواده چادرنشین با امیر خواب آلوده و در سکانس بعد شیون خانواده به خاطر مرگ مادرشان ، تلویحا میرایی خوشی ها و حقیقت لحظه را تداعی می کند. نمای بسته از دو کلاغ (نشانه مرگ) که سپس به لانگ شات نشان دادن عواقب مرگ پیرزن از نمای بالا منجر می شود و تداعی عروج روح پیرزن به آسمان و نظاره کردن عکس العمل بازماندگانش است ، نمونه بسیار خوب و البته کمیابی از تناسب بین فرم و مضمون است.
در یکی از قسمتها محترم در اثر عذاب وجدانی که به خاطر کباب درست کردن در میان جمع دارد ، با کابوس دیدن زن باردار از خواب میپرد و میان خواب و بیداری در سکانسی هجو آلود و معلق میان عینیت و ذهنیت با شعر طعنه آمیز زن باردار مواجه میشود ، سپس به مرور فضا عینی تر می شود و تراولینگ آرامی محترم را در حیات مدرسه و در حالی که باز میان خواب و بیداری دارد دیوارنوشته های مدرسه را می خواند ، تعقیب می کند. این صحنه به لحاظ اجرا شگفت انگیز بود و دهن کجی آشکاری بود به کسانی که فیلمها و سریالهایشان را انباشه می کنند از شعارها و ایده های تحمیلی ، بی هیچ ظرافتی!
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۹۰/۷/۲۴ عصر ۰۷:۵۷
برخی از خاطره انگیزترین تله تئاتر ها در دهه 60 ساخته شد . حضور فعال بازیگران اصیل تئاتر از یک سو و بودجه محدود سیما و هزینه اندک تئاترهای تلوزیونی از سویی دیگر , زمینه را برای شکوفایی این ژانر فراهم کرده بود . غیر از چند استثنا , تقریبا بیشترچهره های درجه یک تئاتر در عرصه بازیگری در این وادی مشغول بودند : جمشید مشایخی , علی نصیریان , داوود رشیدی , اسماعیل شنگله , اسماعیل خلج , اکبر زنجان پور , جعفر والی , محمد علی کشاورز , داریوش مودبیان , فخری خوروش , توران مهرزاد , مهدی فتحی , سیروس ابراهیم زاده , حسین امیرفضلی , رضا بابک , بهروز بقایی , پرویز پور حسینی , رضا ژیان و نمایش هایی چون شنل , یکی از این روزها , دست بالای دست , سوزن بانان , این شرح بی نهایت , باجناق ها ...
یکی از کارهایی که در گروه کودک و نوجوان شبکه اول حدود سال 62 یا 63 تهیه و پخش شد تله تئاتری بود که در هیچ کجا ردی از آن ندیده ام و خودم حتی نام آن را به یاد ندارم . تنها چیزی که در خاطرم مانده حضور اکبر عبدی و آزیتا یاراحمدی است ; در نقش دو خواهر و برادر نوجوان به نام های سعید و ساره که مدام سر موضوعات مختلف با هم جر و بحث داشتند . نقش مادر آنها را هم آزیتا لاچینی بازی می کرد و با وساطت و پادرمیانی تلاش می کرد بین فرزندانش آشتی برقرار کند . اکبر عبدی با تیپی دقیقا مشابه تیپ محسن در مجموعه بازم مدرسم دیر شد , در این تله تئاتر حضور داشت . تا جایی که به یاد دارم این برنامه سه یا چهار قسمت بود .
RE: برنامه های دهه 60 - حمید هامون - ۱۳۹۰/۷/۲۴ عصر ۰۸:۱۳
دهه ی شصت بازان کافه : این سایت رو در اینترنت گردیم پیدا کردم . امیدوارم که تجدید خاطره ی زیبایی برای همگی باشد :
http://koodaki-nojavani.9forum.info/t5-topic
با احترام : حمید هامون
RE: برنامه های دهه 60 - دزیره - ۱۳۹۰/۷/۲۵ صبح ۰۸:۱۴
نظری که نسبت به برخی برنامه های کودک دهه 60 ، ابراز مینماییم (حداقل در مورد من)احساسی است برخاسته از همان سن وسال.که به نظرم درست ترین و واقعی ترین احساس است.چراکه مخاطب ان برنامه ها در ان موقع ما بوده ایم.
پس برداشتمان از مثلا کارتون "ابرقدقد"برداشتی کودکانه بوده است. ایا ما قدرت یافتن تشابه بین این کارتون با شرایط خاص ان زمان، یعنی وضعیت قرمز و حمله هوایی را داشتیم؟ بعید می دانم.
به هر حال نمی توان منکر نقش ان شرایط بر دنیای کودکانه مان باشیم.بیایید خیلی هم بد بینانه به ان دوران نگاه نکنیم که هیچ وقت ، هیچ چیز کامل و بی عیب نیست.
مگر امروز که فرزندم، غرق در سی دی وبازی کامپیوتری و پلی استیشن است ، زمانه ای بی نقص است.خدا میداند چقدر وقت و انرژی صرف برقراری تعادل در استفاده شان از این وسایل می کنیم .تازه اگر موفق شویم.چراکه از در و دیوار ،بازی و کارتون می بارد.
گاهی فکر میکنم زمان ماچیزهایی بود که کودک این دوران هرگز لذتش را درک نخواهد کرد.
شاید برایتان خنده دار باشد اما کودک این دوره چه میداند، خوابیدن بر پشت بام خانه در یک شب تابستانی روی تشک خنک شده از نسیم و زل زدن به اسمان پر ستاره شب و شمردن شهاب ها یعنی چه؟اضافه کنید به ان قاچ هندوانه قرمزی که پدر با خود به بام اورده باشد. یا لذت اب تنی در حوض خانه مادر بزرگ.
ایا کودک امروز که لابه لای اپارتمانهای مشرف به یکدیگر ، که بامهاشان با کولر و دیش ، پوشیده شده است ،،گیر کرده و برای اب تنی باید با هزار دنگ و فنگ ،به استخر شلوغی که بوی کلر میدهد مراجعه کند ،، خوشبخت تر است؟نمیدانم!
خوشبختی فقط یک احساس است.
امیدوارم نه تنها تمام کودکان ، بلکه تمام بزرگتر ها هم ان را احساس کنند.
RE: برنامه های دهه 60 - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۰/۷/۲۵ عصر ۰۳:۰۳
(۱۳۹۰/۷/۲۴ عصر ۰۷:۵۷)هری لایم نوشته شده:
برخی از خاطره انگیزترین تله تئاتر ها در دهه 60 ساخته شد . حضور فعال بازیگران اصیل تئاتر از یک سو و بودجه محدود سیما و هزینه اندک تئاترهای تلوزیونی از سویی دیگر , زمینه را برای شکوفایی این ژانر فراهم کرده بود . غیر از چند استثنا , تقریبا بیشترچهره های درجه یک تئاتر در عرصه بازیگری در این وادی مشغول بودند : جمشید مشایخی , علی نصیریان , داوود رشیدی , اسماعیل شنگله , اسماعیل خلج , اکبر زنجان پور , جعفر والی , محمد علی کشاورز , داریوش مودبیان , فخری خوروش , توران مهرزاد , مهدی فتحی , سیروس ابراهیم زاده , حسین امیرفضلی , رضا بابک , بهروز بقایی , پرویز پور حسینی , رضا ژیان و نمایش هایی چون شنل , یکی از این روزها , دست بالای دست , سوزن بانان , این شرح بی نهایت , باجناق ها ...
یکی از کارهایی که در گروه کودک و نوجوان شبکه اول حدود سال 62 یا 63 تهیه و پخش شد تله تئاتری بود که در هیچ کجا ردی از آن ندیده ام و خودم حتی نام آن را به یاد ندارم . تنها چیزی که در خاطرم مانده حضور اکبر عبدی و آزیتا یاراحمدی است ; در نقش دو خواهر و برادر نوجوان به نام های سعید و ساره که مدام سر موضوعات مختلف با هم جر و بحث داشتند . نقش مادر آنها را هم آزیتا لاچینی بازی می کرد و با وساطت و پادرمیانی تلاش می کرد بین فرزندانش آشتی برقرار کند . اکبر عبدی با تیپی دقیقا مشابه تیپ محسن در مجموعه بازم مدرسم دیر شد , در این تله تئاتر حضور داشت . تا جایی که به یاد دارم این برنامه سه یا چهار قسمت بود .
در تأیید بیانات هری عزیز باید عرض کنم چند شب پیش یکی از این تله تئاتر ها که خاطراتش از اون دوران با من بود پخش شد : (( منبع موثق ))
و اینقدر جالب بود که با وجود گرفتاریهای خیلی زیادی که در اون ساعات داشتم پابند تی وی شدم ... به راستی کارهای اون دوران ، بیشتر متفاوت بودن و عللش خیلی گوناگونه ...
چند نفر دیگه مثل بهروز بقایی پیدا میشن که تا اون اندازه عاشق تئاتر و نمایش باشن که در اون زمانها دیده شدنشون در تلویزیون یک حادثه تلقی بشه !
یا حق ...
RE: برنامه های دهه 60 - منصور - ۱۳۹۰/۷/۲۶ عصر ۰۱:۱۰
معمولا کسانی که اوایل انقلابها ، عصر نوجوانی و جوانی آنهاست دنیائی متفاوت را تجربه میکنند. چه انقلاب انقلاب فرانسه باشد چه ایران. ثروتمند شدن طی چند سال (انباشتن جیب) ، و افزایش دیدگاه های سیاسی ، فرهنگی ، هنری (اضافه شدن به دانش) یک نسل انقلابی با هر نسلی در هر زمانی متفاوت است. بازی یک کودک سال 57 این بود که یک تایر موتور به اوبدهند و او با دسته چوبی دنبال آن راه بیفتد و کیف تمام دنیا را در فرمان دادن به این لاستیک ببرد... و یا هفت سنگ بازی کند و کولی بگیرد و بدهد... و یا چوب ضخیم الک دولک رو چنان در هوا بزند که طرف تا آن سر دنیا هم بدود از گرفتنش عاجز بماند ....یا در یه قُل دو قُل سنگها را چنان از روی زمین جمع کند که چشم حریف از حدقه بیرون آید ...و یا دربهای نوشابه کوکا و پپسی را با سنگ تخت کند و از آن بعنوان تیله استفاده کند .... و یا دسته ی تشله های چیده شده را از چند متری چنان با تشله خودش بزند که تکه های شیشه های جدا شده در هوا ، چشم حریف را کور کند ... و یا با چشم بسته، یک پا، چنان خانه های بازی لنگه را بدون آنکه حتی نوک کفشهایش روی خط بروند ، برود و برگردد که حریف حیران بماند از اینهمه نبوغ و ...و یا دو ساعت زودتر از شروع فیلم برود جلو سینما که شاید بشود در انبوه جمعیت بلیطی بخرد که اقلا یکی دو تومن ارزان بیفتد از اینکه آنرا از دست دوستش که قبل از او آنجا بوده بخرد و کمربند شهربانی چی جماعت را نوش جان نکند....براستی معنی واقعی لذت در چیست؟ اینکه رایانه داشته باشم؟ اینکه بوگاتی(3 میلیارد تومانی) و استن مارتین سوار شوم؟ اینکه فیلمهای بلوری را با تلویزیونهای چند بعدی ببینم؟ اینکه در دهکده های آبی سرسره های آبی چند کیلومتری را تجربه کنم؟ ... لذت بچه های دهه 60 این بود که مسیر رودخانه را در جائی گودتر ببندند و آبی جمع شود و نیمروز برهنه شوند و در آن یکی دو متر حظ عالم را ببرند ... و آیا امروز میتوان در سواحل پینک سندز باهاما یا لاس مینیتاس دومنیکن یا ترانکوس برزیل یا آنتالیای ترکیه چنین لذتی را دوباره تجربه کرد؟
بچه های انقلاب بچه هائی بشدت قانعند و باهم (حسین میای بچه های محل رو جمع کنیم یه تیم درست کنیم؟ پول جمع میکنیم لباس ورزشیم میخریم. تازه حسن گفته اسم تیممون رو هم روی پیرهنمون با یه شابلون و رنگ میزنیم که با کلاس باشه. توپ هم قراره بخریم. اصغر میگه چل تیکه اما من گفتم گرونه حالا دو تا پلاستیکی میخریم میزنیم توی هم بعدش که تیممون قوی تر شد میریم سراغ چل تیکه. تازشم مهدی میگه اگه گذاشتن زمین محل بهمن اینا بازی کنیم شورت هم بخریم...)
بچه های انقلاب بچه هائی بشدت احساساتی اند .بخصوص که پی بند این انقلاب یک جنگ هم باشد (صدای بمب از کوچه بالائی می آید و گردو خاک از هرسو حیاط آنها را پر میکند... علی در حالیکه بشدت ناراحت است از زیرزمین بطرف دروازه میدود تا خود را به کوچه و بعد به خانه ناصر رسانده مطمئن شود بمب روی خانه آنها نخورده باشد... مادر فریاد میزند: علی وایسا ... و علی رفته است ...)
بچه های انقلاب بچه هائی بشدت غیرتی اند . ببخشید : غیرتی بودند (مگه تو خودت خواهر مادر نداری که مزاحم ناموس مردم میشی؟ جنازتو بندازم همینجا؟ ... این حرفها از دهان یک پسر 12 ساله خارج میشود که خطاب به پسری 25 ساله که دو برابر هیکل اوست گفته میشود... تنها وسیله این کودک زنجیری است نچندان قطور 30 ، 40 سانتی که برای روز مبادا (ببخشید: نبادا) در جیب گذاشته است.اینکه در دعوا بزند یا بخود مهم نیست. مهم گفتن همین یک جمله است که در نظرش میتواند یک خرس را بخواباند! ...)
بچه های انقلاب ترسو نیستند ( در سکوت کلاس درس ، بغل دستی احمد در گوشی به او میگوید به مسلم بگو اگه مرده زنگ آخر وایسه تا ببینه چیکارش میکنم... بغل دستی پیام را به هر شکل همانجا به مسلم می رساند. نگاهی به احمد میکند . نگاه عاقل اندر سفیه... به من میگی وایسا؟ بلائی سرت میارم که ننت فردا بیاد مدرسه... و دعواها در جائی خلوت شروع میشد ... یک ساعت بعد مادر مسلم خطاب به او: یقه پیرنت چرا پاره اس؟ شلوارت چرا خاکیه؟ بازم که دعوا کردی! ای خدا ... مسلم: مامان زدمش غصه نخور. لباس سالم رو تنش تذاشتم. چشم و چولش داغونه بخدا... )
بچه های انقلاب بچه هائی بشدت مودب و فرمانبر اند (صحنه قبل: .... مادر : بذار بابات بیاد بهش میگم... مسلم : تو رو خدا مامان. بیا خودت بزن ولی به بابام نگو خب؟ تو رو خدا ...مامان: پس بیا برو 2 تا سنکگ بگیر تا ببینم چطور میشه... چشم مامان الان میرم بذار دست و صورتمو بشورم...)
بچه های انقلاب هنرمند اند حتی پس از سالها. اکثر آنها یا موسیقی بلدند یا خوشنویسی میدانند ، یا سینما را می شناسند و یا در گرافیک ید طولائی دارند.ادبیات را خوب میفهمند. آنهائی هم که نجار شدند یا نقاش ساختمان ، یا مکانیک اتومبیل یا ... همه در کارشان دقیقند. بسیار دقیق و با نبوغ. پول میگیرند اما چند برابر آن پول ، در کار خود دقت میکنند. نان حلال را می فهمند چون خود بسان آهنی داغ از کوره ی سختیهای روزگار بیرون آمده و در پر قو بزرگ نشده اند.
اگر آن سالها ابرقدقد پخش میشد ، اگر قصه تبری که تمام درختان جنگل را بی محابا قطع میکرد پخش میشد ، اگر بعضی کارتونهای کودکان فیلسوفانه بود علتش این نبود که زرین کلک (سازنده انیمیشن ایرانی) نمیدانست که این کارتون در سطحی فراتر از ذهنیت بچه هاست. کارتون او در سطحی نازلتر از فکر بچه ها بود. بچه ها بالاتر بودند نه کارتونها. همچنانکه نمایشهای بزرگسالان هم به مقتضای تفکر نسل میانسال آنزمان در سطحی بسیار بالا بود. تمام نمایشها و فیلمهای هر عصر زائیده سطح فکر مردمان آنزمان است. فیلمهای سینمائی دهه 60 ایران (با تمام ضعف ها و براساس زمان خود) در سطحی فراتر از فیلمهای دهه 80 اند. هر فیلم با فیلم دیگر از زمین تا آسمان تفاوت داست. داستانها متنوع تر بودند و بازیها متفاوت. درست برخلاف سینمای ایران در دهه های 40 و 50. دهه 70 و 80 بازگشتی دوباره به سینمای دهه 40 و 50 است و دهه 60 در این میان یک استثنا. من امین حیائی را فقط در شخصیت یک لوده می شناسم. محمد رضا گلزار را یک دخترباز میدانم و بس ... چون چهره دیگری از این اشخاص در فیلمهایشان بیاد ندارم. اما بیاد می آورم که بازیگران دهه 60 هرگز در یک هیبت خاص در ذهنم نقش نبسته اند. آنها در هر فیلمی متفاوت از قبل بودند. آنها کمتر خود را تکرار میکردند...
و بچه های دهه 60 کمتر در تاریخ ایران تکرار میشوند.... آنها شاید نسلی تکرار ناشدنی باشند.
RE: برنامه های دهه 60 - سناتور - ۱۳۹۰/۷/۲۶ عصر ۱۱:۰۷
به نظر من مقایسه دهه 80 با دهه 40 و 50 واقعا حق دهه 40 و 50 ایها رو ضایع می کنه اون موقع با توجه به امکانات زمانشون , خیلی بهتراز این فیلم های مبتذلی هست که الان نابازیگرانی مثل حیایی و گلزار و اینها بازی می کنند.
RE: برنامه های دهه 60 - منصور - ۱۳۹۰/۷/۳۰ صبح ۰۷:۵۷
"شب و تجلی وصل و حدیث راه راهیان راه حق ، شب و صدای سوز مناجات تا دل سحر ، ظهر شفق ، سپیده و صبح. راه شب"
(آرم برنامه های راه شب که معمولا در دهه 60 بعد از خبر ساعت 12 شب - حدود ساعت 1- در آغاز این برنامه پخش میشد. البته متن مورد نظر کمی بلندتر ازین بود که بشکل کامل بیاد ندارم اما کلیت متن همین بود. صدا ، صدای گوینده خبرهای جنگ در آنزمان بود که در رادیو فعالیت میکرد و خبر آزادسازی خرمشهر را هم او اعلام کرد و نامش را از یاد برده ام، درست مانند خودش که بعد از جنگ آب شد و در زمین فرو رفت و فقط یکبار دیگر در گزارش خاکسپاری خمینی ظاهر شد... راه شب هر شب مجریان جداگانه ای داشت اما راه شب پنجشنبه شب گیراترین بود که مجریانش مرحوم منوچهر نوذری و علیرضا جاوید نیا بودند... بیاد دارم یکبار خانمی ساعت 2 تماس گرفت و گفت از خیابان زنگ میزند و همسرش او را از منزل بیرون کرده است. نوذری سریعا آدرس گرفت و اکیپ صدا زن را به استودیو آوردند... ساعت 3 با منزل آنها تماس گرفته شد و نوذری از همسر وی خواست برنامه را گوش کند... برنامه، شرح فلاکتهای زن بود...شکل صحبت و نصیحت و وساطت این هنرمند بزرگ چنان بود که هفته بعد زندگی آنها با هنرمندی این هنرمند فقید رنگ و بوئی دیگر داشت)
RE: برنامه های دهه 60 - الیور - ۱۳۹۰/۷/۳۰ عصر ۰۷:۲۲
(۱۳۹۰/۷/۲۰ عصر ۰۸:۱۴)بهزاد کازابلانکا نوشته شده:
سریال تعقیب طولانی هم همون حدود پخش میشد آتش جنگ که بالا گرفت پخش همه سریالهای خارجی قطع شد برنامه کودک و نوجوان همه پخش نقاشی بود و برنامه های تولیدی مثل نخودی
اشاره من مربوط به تکرار مجموعه، در پی نوشته هری لایم گرامی، است که اعتقاد دارند این سریال تا سال 82 تکرار نشده است.
(۱۳۹۰/۷/۲۰ عصر ۰۸:۲۹)هری لایم نوشته شده:
سریال زورو از 1355 تا بهار 1361 چند بار پخش شد و پس از 21 سال و 3 ماه در تابستان 1382 شبکه 1 در اقدامی غیر منتظره دوباره آن را پخش کرد .
استناد من به دستگاه ویدیویی است که در پاییز 81 موقعی که من سرباز بودم خریدیم . و با آن تمام قسمت های پخش شده زورو را ضبط کردم . قبل از آن ویدیوی ما پخش خالی بود و قابلیت ضبط نداشت . بنا براین زورو نمی توانسته در سال 74 یا 75 پخش شده باشد . ضمنا یادم هست که بازپخش زورو در تابستان بود . بنابراین سال 82 بوده و نه حتی 81 .
در آن سالها شروع و پایان برخی مجموعهها را یاداشت کردهام که فعلا امکان دسترسی به آن نوشتهها را ندارم. اشاره به این محدودۀ زمانی به تصاویری برمیگردد که از تماشای برخی فیلم و سریالها در آن سالها و از تلویزیون قدیمیمان در خاطرم مانده. منصور گرامی هم در پست اخیرشان به بازپخش مجموعه در سال 1376 اشاره کردهاند و احتمالا ایشان هم تکرار مجموعه در این سال را به خاطر دارند. از سویی یکی از دوستان عزیز کافه در پیامی گفتند که دقیقا به خاطر دارند که سریال زورو در تابستان 1378 از تلویزیون پخش شده است.
(۱۳۹۰/۷/۲۱ صبح ۱۰:۴۳)دزیره نوشته شده:
فکر کنم اقای مسعود رسام تهیه کننده ان بودند.
بنا به نوشته کتابی که جشنواره سیما در سال 1375 در مورد نمایشهای تلویزیونی منتشر کرده، سال تولید این مجموعه 1360 است به کارگردانی مشترک مسعود رسام و ابوالقاسم معارفی و تهیهکنندگی مسعود رسام، داریوش مودبیان هم جز بازیگران این مجموعه بوده است.
همانطور که دوستان اشاره کردند پخش چنین مجموعهای در برنامه کودک از آن دست کارهاییست که فقط از عهده صدا و سیما ساخته است، باز جای شکرش باقیست در آن زمان، همانند این سالها، فیلمهای با درجه R، آن هم سرشب پخش نمیشد!
RE: برنامه های دهه 60 - دزیره - ۱۳۹۰/۸/۹ عصر ۱۲:۲۳
یکی از برنامه هایی که دهه 60 از برنامه کودک پخش می شد ، برنامه ای بود به نام بازی های محلی، نمی دانم نام اصلی اش این بود یا نه .برنامه ای بود که به بازی های سایر کشور ها می پرداخت و اتفاقا تیتراژ شادی داشت .اهنگی تند و بچه هایی که در کنار ابگیری بازی می کردند بر طبل می کوبیدند و پر سرخپوستی بر سر داشتند و چند تایی هم با تایر اتومبیل ، روی ابگیر تاب درست کرده و با ان از روی اب می پریدند.
برنامه دیگری هم بود که در جنگ جوانه ها ، چهار شنبه ها پخش می شد و به معرفی زندگی کودکان سایر ملل می پرداخت.کودک 10 تا 15 ساله ای به روایت یک روز از زندگی خود می پرداخت و رسوم کشور خود را معرفی میکرد .زندگی کودک ویتنامی و کودکی که در قطب زندگی می کرد را خوب به یاد دارم.
RE: برنامه های دهه 60 - هری لایم - ۱۳۹۰/۸/۹ عصر ۰۱:۱۵
جنگ جوانه ها با اجرا سونیا پور یامین حدود 64 تا 67 چهارشنبه ها ساعت 6 تا 7 از شبکه دو پخش می شد . اساسا برنامه های شبکه دو حال و هوای متفاوتی داشتند : مارکو پولو – نل – بامزی – بچه های آلپ - پت پستچی – رامکال – دهکده حیوانات – بارباپاپا – از مدرسه تا مدرسه - بلفی و لیلیبیت با مریم افشار که با صدای زیر و لبخندی کمرنگ از اواخر دهه 60 به یکباره ناپدید شد. سرودی در برنامه جوانه ها پخش می شد که در قسمتی از آن اینگونه همسرایی می شد : ... در گلزار خوب وطن خندان و شادیم / همچون بلبل نغمه زنان از غم آزادیم ... یا چیزی شبیه به این .
نمی توان یاد برنامه های شبکه 2 در دهه 60 افتاد و از حسین باغی و مسابقه جدول و بعدتر یک مسابقه 30 سوال یادی نکرد که دوشنبه ها ساعت 7 تا 8 پخش می شد . مسابقه علمی هم بود که کرامت ا.. مهربان جمعه شب ها اجرا می کرد . راز بقا با صدای هوشنگ لطیف پور و همچنین برنامه ای به نام ارتباطات که یادم هست قسمتی از آن درمورد بمب افکن ب 29 بود . همان هواپیمایی که از آن برای پرتاب بمب اتم بر ناکازاکی استفاده شد . گوینده و راوی آن شهاب عسگری بود .
شبکه 2 قبل از اوشین (که از 66 شروع شد) سریالی ژاپنی پخش می کرد که درمورد ماجراهای یک پدر و پسر بود . در قسمتی از آن پدر می خواست ازدواج کند و صمیمانه با فرزندش مشورت می کرد . گوینده آن پسر زهره شکوفنده بود . سریال های دیگری که در دهه 60 از شبکه دو پخش می شد : از سرزمین شمالی – دوران مشقت - عروسک ساز (جین فوندا) – و یک سریال طولانی درمورد یک دامپزشک که در یک باغ وحش به درمان حیوانات می پرداخت و گوینده آن منوچهر والی زاده بود , ورزش از شبکه 2 که مجری آن بعدها رئیس فدراسیون شنا شیرجه و واترپولو شد . کمدی کلاسیک که تابستان 63 یا 64 هر روز صبح 10 تا 11 بعد از برنامه کودک پخش می شد و بخش هایی از فیلم های صامت کمدین های دهه 20 نظیر اسنپ پولارد , چارلی چیس و هری لنگدون را به مدت 10 الی 20 دقیقه به نمایش می گذاشت ... مثل برق و باد گذشت .
RE: برنامه های دهه 60 - دزیره - ۱۳۹۰/۸/۹ عصر ۰۲:۵۲
(۱۳۹۰/۸/۹ عصر ۰۱:۱۵)هری لایم نوشته شده:
سرودی در برنامه جوانه ها پخش می شد که در قسمتی از آن اینگونه همسرایی می شد : ... در گلزار خوب وطن خندان و شادیم / همچون بلبل نغمه زنان از غم آزادیم ... یا چیزی شبیه به این .
.
ما مثل گل خنده زنان خوشحال و شادیم
در گلزار پاک وطن سرو وشمشادیم
وقت بازی ، نرم وسبک چون برق و بادیم
همچون بلبل نغمه زنان از غم ازادیم
باشد نام پاک وطن ،مشق دفتر ما
عشق دین و مهر وطن درس دیگر ما
شوق کار و علم و هنر باشد در سر ما
پاینده بادا به جهان دین و کشور ما
RE: برنامه های دهه 60 - رامین_جلیلوند - ۱۳۹۰/۸/۹ عصر ۰۳:۰۳
آهنگ برنامه رنگین کمان را کسی دارد؟ سمفونی بتهوون بود با گفتار فارسی.
RE: برنامه های دهه 60 - اسکورپان شیردل - ۱۳۹۰/۸/۹ عصر ۰۳:۴۳
(۱۳۹۰/۸/۹ عصر ۰۱:۱۵)هری لایم نوشته شده:
شبکه 2 قبل از اوشین (که از 66 شروع شد) سریالی ژاپنی پخش می کرد که درمورد ماجراهای یک پدر و پسر بود .
اسم پسره شوئیچی نبود؟ اگه همون سریاله باشه که من فکر میکنم . اسم سریال هم فکر میکنم پدر خوب من یا پدر مهربون من (تو همین مایه ها) بود. {همین الان توی یکی از پست های قدیمی همین تاپیک دیدم که رزای عزیز در مورد این سریال نوشته بود .اسم سریالش هم پدر مجرد بود.}
یه برنامه هم میداد که یه نجار با چوب اسباب بازیهای مختلفی درست میکرد. مثل تاب یا ماشین چوبی یا کامیون اسکانیای چوبی. تو عالم بچگی سعی میکردم ازش تقلید کنم و با چوب چیزهای مختلف بسازم ، ولی نمیشد!!
RE: برنامه های دهه 60 - دزیره - ۱۳۹۰/۸/۲۱ صبح ۱۱:۵۰
در انتهای فیلمهایی که دهه 60 پخش می شد ویا شاید درانتهای اکثر فیلمهای قدیم، پایان نوشته میشد.و سوالی که من بارها از پدر میپرسیدم . مگه ادم نمی فهمه که فیلم کی تموم میشه؟ خصوصا در سینما همیشه فکر می کردم، شاید برای کسانی است که خوابشان میگیرد؟؟ ظاهرا امروزه این پایان نوشتن بر اخر فیلمها دیگر از مد افتاده
فیلمهای قدیمی ایرانی هم همه پایان داشت که تصویری برای ان یافت نکردم.
RE: برنامه های دهه 60 - بهزاد ستوده - ۱۳۹۰/۸/۲۲ عصر ۱۲:۲۷
(۱۳۹۰/۸/۲۱ صبح ۱۱:۵۰)دزیره نوشته شده:
سینما ی گذشته دوتفاوت با سینمای امروز داشت
هر سینما یک آپارات داشت و بین دوحلقه فیلم Anterakبود تا حلقه دوم سوار آپارات بشود و ادامه فیلم آماده نمایش به همین خاطر موقع پایان حلقه دوم و آخر فیلم عبارت پایان بود تا با آنتراک اول اشتباه نشود
سینماهای گذشته با یک بلیط تماشاچی می توانست تا آخرین سانس درسینما بماند و فیلم تماشا کند و اجباری به بیرون کردن بعد از هر اکران نبود و به همین دلیل هر وقت که به سینما میرسیدید می توانستید داخل بشوید و فیلم را تماشا کنید و سانس بعد از اول فیلم را ببینید عبارت پایان نشان می داد فیلم تمام شده
RE: برنامه های دهه 60 - زبل خان - ۱۳۹۰/۹/۱۶ صبح ۰۶:۱۶
دلی روشنتر از آیینه داده … محبت را به جای کینه داده
در این روز جمعه ، ای دوست … گذر بر شهر خوبیها چه نیکوست
به شادی دوستداران را خبر کن … به دنیای نکوییها سفر کن
حالا برای شنیدن اشعار فوق با صدای مرحوم عزتالله مقبلی (دوبلور ماندگار اولیور هاردی و هزاران نقش دیگر) به این کلیپ صوتی گوش فرا دهید:
دانلود تیتراژ برنامه در سال ۱۳۶۵
خاطرات گذشته به ذهنتان هجوم نیاوردند؟ بله درست حدس زدید. کلیپ صوتی بالا مربوط بود به تیتراژ برنامه رادیویی خاطرهانگیز “صبح جمعه با شما” در سال ۱۳۶۵ شمسی. برنامهای که تنها دلخوشی مردم این سرزمین در روزهای سخت جنگ و بحران اقتصادی داخلی بود.
هنرمندانی همچون منوچهر آذری ، زندهیاد فرهنگ مهرپرور ، مرحوم عزتالله مقبلی ، زندهیاد هوشنگ (حسین) امیرفضلی ، رضا عبدی ، تورج نصر ، مرحوم منوچهر نوذری ، مرحومه مهین دیهیم ، بیوک میرزایی ، زندهیاد کنعان کیانی ، پرویز ربیعی ، مینا جعفرزاده ، مرحوم غلامرضا طباطبایی ، مینو غزنوی و زندهیاد مهدی آژیر در آن سالها هر جمعه به خانه ایرانیان آمده و دل افسرده مردم این سرزمین را شاد میکردند. همانگونه که از عبارات بالا هویداست بسیاری از این عزیزان ما را ترک کردهاند.
در سالهای میانی دهه ۱۳۶۰ شمسی بسیاری از دوبلورها بواسطه کاهش قابل ملاحظه تعداد فیلمهای خارجی قابل نمایش در ایران به ناچار به استودیوهای رادیو و یا استودیوهای خصوصی (جهت ضبط نوارهای قصه و از این قبیل) روی آوردند. بدین لحاظ کیفیت اجرای نمایشهای مربوطه بسیار بالا رفت ، البته نمیتوان منکر نوسان کیفیت متون مورد استفاده گردید. این همه ناشی از وجود ممیزی قوی در رادیو و تلویزیون آن سالها بود. بهرحال پسربچهای در سن و سال من عاشق همین برنامههای در دسترس بود و اگر فضایی در نوارهای کاست موجود مییافتم نسبت به ضبط صدای رادیو اقدام میکردم.
چندی پیش تصمیم گرفتم به سراغ نوارهای کاست در حال اضمحلال رفته و کلیپهای صوتی با ارزش را به فرمت دیجیتالی تبدیل کنم تا نابود نشوند. این میان انبوهی از کلیپهای کوتاه و بلند برنامه صبح جمعه با شما وجود داشت که بصورت پراکنده در جایجای نوارهای کاست قرار گرفته بود. برنامههای ضبط شده مربوط میشوند به سالهای ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۷ که هنوز ایران درگیر جنگ بود. در آن سالها هنوز فرهنگ مهرپرور سکته نکرده بود ، عزتالله مقبلی هنوز زنده بود ، مریضی هوشنگ امیرفضلی (پدر همین ارژنگ امیرفضلی فعلی) گسترش نیافته بود و مهدی آژیر هم در اثر موشکباران تهران از بین نرفته بود.
منوچهر نوذری تازه مجاز به انجام فعالیتهای هنری شده بود و همزمان با اجرای برنامه مسابقه هفته در شبکه اول تلویزیون در برنامه صبح جمعه با شما نیز نقش ایفا میکرد. سریال اوشین در حال پخش بود و برنامه توی صف ایستادن و منتظر اعلام کوپن اقلام مختلف بودن به راه بود. هزار تومانی یک اسکناس لوکس و گرانبها محسوب میشد. دوران سختی بود اما یادش بخیر…
در اینجا برای شما دوستان قدیم و جدید در مجموع قریب به چهار ساعت کلیپهای مختلف صوتی برنامه صبح جمعه با شما را قرار میدهم و امیدوارم از شنیدن آنها لذت ببرید. نام رمز فایلهای زیپشده afshinihsfa است. با هم بشنویم:
دانلود لطیفههای ریزه میزه
این فایل شامل میان برنامههای صبح جمعه باشماست که طی آن نمایشهای کوتاه طنز توسط هنرمندان اجرا میشود.
دانلود نمایشهای بلند طنز
در این فایل نمایشهای بلند طنز قرار گرفته است. البته لازم به توضیح میدانم تمامی این نمایشها الزاما خندهدار نبودند. در بسیاری مواقع که فجایعی همچون بمباران شهرها در طول هفته رخ داده بود هنرمندان و نویسندگان برنامه صبح جمعه نیز رعایت کرده و با حفظ رگههایی از طنز ، نمایشهای مضحک را کاهش میدادند. این امر در برخی از کلیپهای صوتی درون این فایل نیز قابل لمس است. در نتیجه همیشه منتظر شنیدن نمایشهای قهقههآور نباشید. زیرا جو جامعه در آن زمان چنین بود.
دانلود نمایشهای بلند طنز (مربوط به ایام دهه فجر)
برنامه صبح جمعه با شما در روزهای حدفاصل ۱۲ الی ۲۲ بهمنماه هر سال نیز برنامههای ویژهای را تدارک میدید که برخی از آنها مفرح بودند. البته تم اصلی این برنامهها مضحکه شاهان و بخصوص شاه ایران بود. بهرحال فضا اینگونه ایجاب میکرد و اتفاقا مردم هم از این بابت کلی میخندیدند.
دانلود تبلیغ فیلمهای سینمایی طنز
در آن سالها منوچهر آذری گوینده آنونس فیلمهای سینمایی خیالی و طنز بود و بسیار با هیجان و طبیعی برنامه خود را اجرا میکرد. در پسزمینه صدای منوچهر آذری از موزیک چندین فیلم مهیج سینمایی استفاده شده بود. هنوز که هنوز است مات و متحیر ماندهام که یکی از این موزیکها که بسیار به تم فیلمهای جیمزباند نزدیک است مربوط به چه فیلمی بوده؟ این آهنگ بطور مشخص در تمامی آنونسهای خیالی این پوشه تکرار شده است. اکنون مطمئنم این تم به هیچ فیلمی از سری جیمزباند متعلق نیست (چون چک کردهام!) امیدوارم به کمک شما دوستان روزی دریابم این موسیقی مربوط به چه فیلمی است…
دانلود مسابقه پلیسی هفته (کازانو)
در آن سالها شخصیتی توسط رضا عبدی خلق شده بود با نام کارآگاه کازانو که دستیاری مضحک به نام پیپو زاپرلی (با نقشآفرینی تورج نصر) داشت. این کارآگاه ایتالیایی هر هفته معمایی را حل میکرد و شنوندگان یک هفته فرصت داشتند تا برای برنامه صبح جمعه با شما نامه نوشته و بگویند که کازانو از کجا متوجه شد که قاتل یا سارق ماجرا کیست؟ این برنامه با مهارت تهیه میشد و خود من از مشتریان پر و پا قرص آن بودم. در این پوشه چهار نمایش قرار گرفته که پاسخ برخی بسیار آسان و برخی بسیار سخت است. راستی امتحان کنید و ببینید آیا شما قادرید جواب معماها را بیابید؟
دانلود برنامه روابط عمومی صبح جمعه با شما
این برنامه با اجرای منوچهر آذری و فرهنگ مهرپرور اجرا میشد که در آن روزگار زوج بسیار خوشمزه و مفرحی را تشکیل داده بودند. حیف و یکصد حیف که فرهنگ مهرپرور زود از این دنیا رفت.
در آن سالها شخصیتهای آمیز عبدولطمع (توسط رضا عبدی) و آقای ملون (توسط منوچهر نوذری) خلق شدند و تا سالهای سال نمایشهای این دو کارآکتر از صبح جمعه با شما پخش میشد. به نمونهای از این نمایشها گوش کنید:
دانلود ماجراهای آقای ملون
دانلود ماجرای آمیز عبدولطمع
در پایان امیدوارم توانسته باشم دوستداران این وبلاگ را شاد کرده باشم. مرا از نقطه نظرات خود مطلع کنید. همچنین خوشحال میشوم اطلاعات بیشتری در مورد برنامه صبح جمعه با شمای آن سالها ، از زبان شما عزیزان بشنوم. مسلما پس از شنیدن کلیپهای بالا متوجه میشوید نام برخی از هنرمندانی که در این برنامه نقشآفرینی کردهاند از قلم افتاده است. متأسفانه موفق به یافتن نام این عزیزان نشدهام و بسیار خوشحال میشوم مرا از نام ایشان مطلع کنید تا در متن فوق اضافه کنم.
بعدالتحریر : مشخص شد نام زنده یاد آذر دانشی را به خطا مهین دیهیم درج کرده ام که از این بابت پوزش می طلبم. از امید عزیز تشکر میکنم که مرا از اشتباه بیرون آوردند. اما در هر حال در متن کلیه فایلهای فوق نام آذر دانشی با مهین دیهیم اشتباه شده است. هر چند خانم دیهیم بسیار هنرمند بودند اما در آن سالها این خانم دانشی بودند که در برنامه صبح جمعه با شما هنرنمایی می کردند و چه صدای گیرایی داشتند. یادشان بخیر!
در سالهای میانی دهه ۱۳۶۰ شمسی که ایام نوجوانی را میگذراندم بعلت فقر شدید برنامههای تلویزیون به ناچار به برنامههای رادیویی پناه برده بودم. پیشتر در مورد برنامه جذاب “صبح جمعه با شما” نوشتهام و اینک به دو برنامه رادیویی دیگر خواهم پرداخت. در درجه نخست قصهی شب رادیو که پس از اخبار ساعت ۱۰ شب به مدت نیم ساعت پخش میشد (و میشود). حقیقتاً برنامهای جذاب و گیرا با اجرای هنرمندان شهیر رادیو و گویندگی آقای رضا معینی که در آن سالها چشممان به جمال مبارکشان نیز روشن شد.
مسابقه هفتگی نامها و نشانهها هر هفته پنجشنبهها از شبکه یک پخش میشد و آقای معینی به خوبی آن را اداره میکردند. ضمن اینکه صدای زیبایشان به فاخر و ادیبانه نمودن فضای این مسابقه کمک زیادی میکرد. رضا معینی معمولا گوینده قصههای شب بود و چند سالی است صدای ایشان را از رادیو نشنیدهام. امیدوارم هر جا هستند سلامت و پیروز باشند. بهرحال برنامه رادیویی قصه شب جزو معدود دلایل موجه من برای دیرتر خوابیدن محسوب میشد. وگرنه که پدر و مادر اصرار داشتند زودتر بخوابم تا فردا صبح از مدرسه جا نمانده و بدون احساس خستگی سرکلاس درس حاضر شوم. از ذوق و شوق گوش دادن به قصهی شب ، رأس ساعت ۱۰ شب به رختخواب رفته و رادیوی خودم را روشن میکردم. چه لذتی داشت گوش دادن به قصههایی که از رادیو پخش میشد.
قصهها اجرای فوقالعادهای داشت (و دارد) و بدین لحاظ هنرمندان رادیو را بسیار اصیل و قویتر از سایر هنرمندان میدانم. وقتی هنرمندی با صدای خود ، شما را چنان میخکوب میکند که با بستن چشم براحتی صحنههای نمایش را نیز مجسم میکنید مسلم است که هنرمند چیرهدستی است. به نظرم رنگ و لعاب تلویزیون کمک شایانی به هنرمندان تلویزیونی مینماید اما در برنامههای رادیویی هنرمند کاملا بیسلاح بوده و با صداقت کامل به هنرنمایی میپردازد. بگذریم. سالها از گوش دادنهای شبانهام به قصههای شب رادیو گذشته بود که از یکسال پیش مجدداً به این برنامه اقبال نشان دادم. البته این بار بصورت دیجیتالی برنامهی یادشده را گوش داده و سپس اقدام به ضبط کردم. در پایان این نوشتار چند قصه را بصورت اتفاقی برایتان در یک پوشه زیپشده قرار داده و در اختیار قرار میدهم.
اما پیش از آن به یک نکته نامکشوف دیگر بپردازم که اخیراً از حقیقت آن مطلع گردیدهام…
تیتراژ برنامه رادیویی قصهی شب از سالها پیش تاکنون به یک شکل است (برای دانلود تیتراژ این برنامه روی این لینک کلیک کنید). ابتدا بخشی از یک موسیقی کلاسیک هشیارکننده پخش شده و سپس صدایی متین این عبارات را بر زبان جاری میسازد که : “قصهی شب”. قدیمیترها میگفتند این قسمتی از سمفونی شهرزاد اثر ریمسکی کورساکف است. در این خصوص علاقمند بودم و حتی کاست سمفونی شهرزاد را از نوارفروشیها خریداری کردم اما دریغ از وجود قطعهای حتی مشابه با آنچه که در تیتراژ قصهی شب شنیده میشد!
این موضوع ذهنم را به خود مشغول نموده بود تا اینکه پاسخ معما یافت شد. یک سیدی معمولی از آثار برتر اساتید موسیقی کلاسیک بدستم رسید که در پوشهی ریمسکی کورساکف قطعهی یادشده نیز حضور داشت. این قطعه که برخلاف تصور رایج هیچگونه ارتباطی به سمفونی شهرزاد یا قصههای هزار و یکشب ندارد متعلق است به موسیقی تنظیمشده برای ارکستر با الهام از ملودیهای محلی اسپانیایی که از قضا این قطعهی مشهور موسیقی کولیهای اسپانیایی را مد نظر خود قرار داده است. کورساکف این قطعه را در سال ۱۸۸۷ میلادی نوشت و پس از گذشت یکصد و بیست و سه سال از ساخت آن ، هنوز شنیدنی است.
با توجه به اینکه احتمالاً دوستداران قصههای شب رادیو علاقمند به شنیدن موسیقی کامل قطعهی فوق و حفظ آن در آرشیو شخصی خود میباشند ترتیبی دادهام تا با دانلود پوشهی زیر پنج قصهی شب و این قطعه (بصورت کامل در پنج موومان) در دسترس عزیزان قرار گیرد. نام رمز این فایل afshinihsfa است. توضیح اینکه به لحاظ همراهی دائمی اخبار ساعت ۱۰ شب با قصهی شب رادیو ، در تعدادی از این فایلهای MP3 اخبار آن روز را نیز ضمیمه نمودهام که در القای فضای شبانه کمک بیشتری نماید.
دانلود قصهی شب رادیو و قطعهی ساخته شده توسط کورساکف
از قصهی شب رادیو گفتیم اما نمیتوان از قصهی ظهر جمعه یادی نکرد. قصهی ظهر جمعه که به نقل از سایت اینترنتی رادیو ایران از سال ۱۳۱۹ هر جمعه ساعت یک و نیم بعد از ظهر تا ساعت ۱۴ از رادیو پخش میشود برنامهای جذاب است که تنها یک گوینده دارد و همچون قصههای شب که نمایشنامهای توسط هنرمندان رادیویی اجرا میگردد نیست. از اقبالم من هرچه قصهی ظهر جمعه به خاطر دارم توسط رضا رهگذر دیروز و محمدرضا سرشار امروز اجرا شده است. صدای رضا رهگذر گرم و دلنشین بود و ظهرهای جمعه همزمان با خوردن نهار این برنامه از رادیوی منزل ما پخش میشد. قصهی ظهر جمعه اینک توسط سرکار خانم مریم نشیبا که صدای براستی صمیمی و گرمی دارند اجرا میشود. میتوانید یک نمونه از اجرای ایشان را در فایل زیر گوش کنید:
دانلود تیتراژ برنامه رادیویی قصهی ظهر جمعه
دانلود فایل زیپشده قصهی ظهر جمعه (با اجرای مریم نشیبا) – اسم رمز afshinihsfaاست.
علیرغم گسترده شدن روزافزون تلویزیون و برنامههای دیجیتالی تلویزیونی ، رادیو همچنان زنده است و به کار خود ادامه میدهد. به شما دوستان عزیز پیشنهاد میکنم هر از چندگاهی رادیوی خود را (به غیر از داخل ماشین) روشن نموده و برنامههای آن را گوش کنید. جذابیت رادیو انکارنشدنی است.
شما را نمیدانم اما رادیو در منزل پدری ما (تقریبا) همیشه روشن بود و من خاطرات بسیار خوبی از رادیو و برنامههای آن دارم… بیایید تصور کنیم یک روز از اواسط دهه ۱۳۶۰ شمسی شروع شده و رادیوی منزلتان روشن است. با هم برنامه ها را مرور می کنیم.
*ساعت ۶:۳۰ صبح تا ۶:۴۵ برنامه تقویم تاریخ با موسیقی تیتراژ گروه Pink Floyd با نام “Time” و صحبتهای متین مجری که اینگونه میگفت : “۷۶۸ سال پیش در چنین روزی , ۲۸ ذیحجه سال ۷۱۳ قمری , شاه سلطان حسین به جنگ سپاهیان فلان رفت و …” *ساعت ۶:۴۵ صبح تا ۷:۰۰ برنامه بچههای انقلاب که بنظرم یکی از مجریان فعلی برنامه کودک و نوجوان سیما از مجریان جوان این برنامه بود. سرشار از برنامههای کودکانه و نوجوانانه و موسیقیهای زیبا. هنوز یادم هست این موزیک که میگفت : “گنجیشکه میگه جیک و جیک و جیک ….. گربههه میگه میوو میوو , دنبال توپت مثه من بدو…” *ساعت ۷:۰۰ تا ۷:۱۵ اولین بخش از اخبار بامدادی *ساعت ۷:۱۵ صبح تا ۸:۰۰ برنامهی سلام صبحبخیر که البته ورژنهای مختلفی در استانهای مختلف داشت. در تهران به این نام بود و از همه با شور و حالتر(با اجرای آقای آتشافروز) برگزار میشد. عملا اولین برنامهی استانی جدی این برنامه بود. *ساعت ۸:۰۰ تا ۸:۲۵ دومین بخش از اخبار بامدادی *ساعت ۸:۲۵ تا ۹:۰۰ برنامه جالب علم و زندگی که به ذکر مطالب علمی (در حد روزنامهای) میپرداخت. بین صحبتهای مجریان این برنامه که یکی در میان خانم و آقا عهدهدار خواندن اخبار علمی بودند غالبا موزیکی پخش میشد که مربوط به فیلمی سینمایی است با نام (۱۹۵۸) A Summer Place اثر آهنگساز معروف مکس اشتاینر . نکته جالب اینکه موسیقی متن این فیلم از خود فیلم معروفتر است. *ساعت ۹:۰۰ تا ۱۰:۰۰ برنامهی معروف خانه و خانواده که معرف حضور همگی است. چند صد هزار دفعه آقای دکتر افروز و خانم دکتر فرودسیپور میهمان برنامه بودند و به سئوالات خانمهای عزیز خانهدار پاسخ دادند؟ آقای شجاعیمهر با این برنامه معروف شد که الحق هم سزاوار تمجید است زیرا مجریای مسلط از کار در آمده است. *ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۰:۱۵ برنامهی دوستداشتنی خردسالان که چقدر دوستش داشتم و نمیدونم کی و به چه علتی این برنامه دیگر پخش نشد؟ واقعا دوست دارم بیشتر در مورد این برنامه بدوونم و از همهی دوستان خواهش میکنم کلیه اطلاعات خودشون رو بریزن وسط سفره! *ساعت ۱۰:۱۵ تا ۱۱:۰۰ ادامه برنامه خانه و خانواده که گاهی اوقات نیمه دوم این برنامه با نمایشی رادیویی در مورد مشکلات خانوادهها همراه بود و بعد مورد تحلیل کارشناسان محترم برنامه قرار میگرفت. *ساعت ۱۱:۰۰ تا ۱۱:۱۰ اخبار اقتصادی اجتماعی (احتمالا) پخش میشد. مثلا کی فلان کوپن اعلام میشود و از این قبیل… *ساعت ۱۱:۱۰ الی ۱۱:۴۵ برنامههای این ساعت فیکس نبود. بعنوان مثال یکروز برنامه ارتش جمهوری اسلامی ایران پخش میشد و روزی دیگر برنامهای مربوط به نهادی دیگر. *ساعت ۱۱:۴۵ الی اذان ظهر (مثلا ۱۲:۰۰) برنامهای با اجرای آقای ایتالله توسلی رئیس دفتر امام که مسائل شرعی را تفسیر میکردند و به نوعی سخنگوی امام بودند در این امور. یعنی سئوالات شرعی مردم از امام را میخواندند و پاسخ (امام) را به این سئوالات میدادند. جالب است که بیان ایشان گیرا بود و به قول معروف خوشمزه حرف میزدند! *ساعت ۱۲:۰۰ الی ۱۲:۴۰ برنامههای عارفانه بعد از اذان ظهر *ساعت ۱۲:۴۰ الی ۱۳:۴۰ خاطرم هست که در طول هفته متنوع بود و بعنوان مثال برنامهی کار و کارگر پخش میشد با این تیتراژ که : “کااااااااار و کاااااارگر!” ظاهرا این برنامه از نمونه برنامههای قدیمی رادیو است که پیش از انقلاب هم با همین عنوان پخش میشده است. *ساعت ۱۳:۴۰ الی ۱۴:۰۰ برنامهی راه امام , کلام امام که با پخش بیانات رهبر انقلاب و بعد تفسیر اندکی پخش میشد. *ساعت ۱۴:۰۰ الی ۱۴:۴۰ مهمترین بخش اخبار رادیو در این ساعت پخش میشد. *ساعت ۱۴:۴۰ الی ۱۶:۰۰ یادم هست که شامل انواع برنامهها میشد. برنامههای فرهنگی در این میان غالب بودند. بخاطر دارم که از آلبوم “جام تهی” (۱۳۵۵) با آهنگسازی استاد فریدون شهبازیان و خوانندگی محمدرضا شجریان قطعهی بدون کلامی با عنوان “راپسودی برای تار و ارکستر” بارها و براها پخش شد و چه دلنشین است این قطعه… دوستان جدا توصیه میکنم البوم “جام تهی” را تهیه بفرمایید و به این قطعه بخصوص گوش کنید. برای من تداعیکنندهی بعد از ظهرهای گرم تابستانی است که همهی افراد خانواده در خواب ناز بودند و رادیو با صدای کمی برای خودش (در مثلا آشپزخانه) کار میکرد… *ساعت ۱۶:۰۰ الی ۱۶:۱۵ باز هم از آن مدل اخبار اقتصادی اجتماعی که یکبار هم ساعت ۱۱ صبح پخش شده بود. *ساعت ۱۶:۱۵ الی ۲۰:۴۵ متأسفانه خاطرم نیست. چون حتما برای بازی به بیرون خانه رفته بودم! *ساعت ۲۰:۴۵ الی ۲۱:۰۰ این اواخر (؟) شب بخیر کوچولو پخش شد. حداقل به نظر من این اواخر بوده. قبلش خاطرم نیست آیا برنامه خاصی پخش شده یا خیر… *ساعت ۲۱:۰۰ الی ۲۲:۰۰ برنامههای متنوع فرهنگی پخش میشد. *ساعت ۲۲:۰۰ الی ۲۲:۰۵ گزیدهی اخبار پخش میشد. *ساعت ۲۲:۰۵ الی ۲۲:۳۵ این یکی را همه باید یادشان باشد. برنامهای که سالهای سال است با بهترین کیفیت در حال پخش است. قصهی شب با مقدمه قطعهی بیادماندنی سمفونی “هزار و یکشب” اثر آهنگساز شهیر : ریمسکی کورساکف. بهترین داستانهایی که شنیدم مربوط به این برنامه بودند. چه هنرمندانی در این برنامه فعالیت کردند. بهزاد فراهانی تا سالهای سال پای ثابت این برنامه بود و سپس وارد عرصهی تلویزیون و سینما شد. میکائیل شهرستانی نیز هنرمند جوانی بود که بسیار خوب درخشید. همچنین علی عمرانی نیز هنرمند ارزشمند دیگری است که صدایش را هنوز می توان شنید. ظاهرا این برنامه رقیبی یافته که هر شب از ساعت ۲۳:۳۰ تا ۲۴:۰۰ از رادیو جوان پخش میشود. *ساعت ۲۲:۳۵ الی ۲۳:۰۰ برنامهای زیبا با نام با رهروان خلوت انس پخش میشد که برنامهای فرهنگی ادبی و کمی مذهبی بود. مجری این برنامه اجرای مسابقهی “نامها و نشانهها” معروف (تلویزیون) را نیز عهدهدار بود و گوینده تیتراژ گوینده قدیمی رادیو بود که الان نامشان را فراموش کردهام و سالها بهمراه خانم آذر پژوهش اخبار رادیو پیش از انقلاب را میگفتند. صدایی زنگدار و بر جان نشین داشتند و میگفتند : “کیست این پنهان مرا در جان و تن؟ اینکه همی گوید از لب من راز , کیست؟ بشنوید این صاحب آواز , کیست؟…” (احتمالا در مصرع آخر کم و کسری وجود دارد اما واقعا این شعر از که بوده؟ چقدر زیباست) *ساعت ۲۳:۰۰ الی ۲۳:۱۵ آخرین بخش اخبار رادیویی در آن روز پخش میشد. *ساعت ۲۳:۱۵ الی ۲۴:۰۰ برنامههای فرهنگی پخش میشد. *ساعت ۲۴:۰۰ الی ۲۴:۳۰ اولین بخش از اخبار روز بعد که تقریبا مفصل بود. *ساعت ۲۴:۳۰ الی ۲:۰۰ برنامهی معروف و قدیمی راه شب که این اواخر (از دوباره) پس از بازگشت منوچهر نوذری به صدا و سیما (پس از غیبت چندساله از بابت بیماری نقرس) این هنرمند والا نیز مجری برنامهی زندهِ رادیویی راه شب شده بود. برنامه معمولا یک مجری خانم و یک مجری آقا داشت و بسیار با شور و حال اجرا میشد! من همیشه حسرت میخوردم که چرا نمیتوانم بیدار بمانم و این برنامه را درست گوش کنم. همیشه کلی آدم هم زنگ میزدند و مجریان جوابشان را میدادند. پس در نتیجه برنامه زنده بود و کلک نزده بودند که قبلا ضبط شده باشد. آن زمان سئوالم این بود که آخر برای کی این برنامه را پخش میکنند؟ البته پاسخش مردمی که شیفت شبانه ادارات یا ارگانها را برعهده داشتند بود. مثل آتش نشانی و اورژانس و …
منبع: فروم کودکی
RE: برنامه های دهه 60 - منصور - ۱۳۹۰/۹/۱۶ صبح ۰۸:۴۷
به شخصه از زبل خان عزیز بخاطر زحمتی که کشیده اند تشکر میکنم و حقیقتا نشان دادند که زبل هستند!
(۱۳۹۰/۹/۱۶ صبح ۰۶:۱۶)زبل خان نوشته شده: در آن سالها شخصیتی توسط رضا عبدی خلق شده بود با نام کارآگاه کازانو که دستیاری مضحک به نام پیپو زاپرلی (با نقشآفرینی تورج نصر) داشت. این کارآگاه ایتالیایی هر هفته معمایی را حل میکرد و شنوندگان یک هفته فرصت داشتند تا برای برنامه صبح جمعه با شما نامه نوشته و بگویند که کازانو از کجا متوجه شد که قاتل یا سارق ماجرا کیست؟ این برنامه با مهارت تهیه میشد و خود من از مشتریان پر و پا قرص آن بودم. در این پوشه چهار نمایش قرار گرفته که پاسخ برخی بسیار آسان و برخی بسیار سخت است. راستی امتحان کنید و ببینید آیا شما قادرید جواب معماها را بیابید؟
البته فعلا فرصت دانلود این فایل را نداشته ام اما بخاطر دارم گوینده کاراگاه کازانو رضا عبدی نبود و منوچهر اسماعیلی بود که با الهام از تیپ خودساخته ی خود بجای بیگ ایمانوردی و پیتر فالک مجددا این نقش را بازسازی کرد
(۱۳۹۰/۹/۱۶ صبح ۰۶:۱۶)زبل خان نوشته شده: در آن سالها شخصیتهای آمیز عبدولطمع (توسط رضا عبدی) و آقای ملون (توسط منوچهر نوذری) خلق شدند و...
بنظرم آ میز عبدالطمع (اقا میرزا عبدالطمع: بنده ی طمع) صحیحتر باشد. دستیار این مرد محتکر را مرحوم مهرپرور با تیپی خاص اجرا میکرد که بعضا رضا عبدی را جا میگذاشت
(۱۳۹۰/۹/۱۶ صبح ۰۶:۱۶)زبل خان نوشته شده: در سالهای میانی دهه ۱۳۶۰ شمسی که ایام نوجوانی را میگذراندم بعلت فقر شدید برنامههای تلویزیون به ناچار به برنامههای رادیویی پناه برده بودم. پیشتر در مورد برنامه جذاب “صبح جمعه با شما” نوشتهام و اینک به دو برنامه رادیویی دیگر خواهم پرداخت. در درجه نخست قصهی شب رادیو که پس از اخبار ساعت ۱۰ شب به مدت نیم ساعت پخش میشد (و میشود). حقیقتاً برنامهای جذاب و گیرا با اجرای هنرمندان شهیر رادیو و گویندگی آقای رضا معینی که در آن سالها چشممان به جمال مبارکشان نیز روشن شد.
دو تن از بزرگترین گویندگان آن سالهای نمایشهای قصه شب (در کنار بهزاد فراهانی)، آقای صدرالدین شجره و خانم مهین نثری بودند. البته خانم شهین علیزاده هم بعدها اضافه شدند (مهین نثری در اواخر دهه 50 و همزمان با اعتصاب گویندگان گوینده فیلم از رادیو به دوبله روی آورد و مشهورترین نقش وی گویندگی بجای شخصیت بسنتی در فیلم مشهور شعله است. نثری صدائی فوق العاده زیبا دارد و فعلا از بازنشستگان رادیوست. علاقه شخصی وی رادیو بود و به همین جهت در دوبله ماندگار نشد. صدای وی بلحاظ زیبائی براحتی با صدای مرحوم ژاله کاظمی و مهین کسمائی پهلو میزند و مملو از احساسات زنانه است)
(۱۳۹۰/۹/۱۶ صبح ۰۶:۱۶)زبل خان نوشته شده: *ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۰:۱۵ برنامهی دوستداشتنی خردسالان که چقدر دوستش داشتم و نمیدونم کی و به چه علتی این برنامه دیگر پخش نشد؟ واقعا دوست دارم بیشتر در مورد این برنامه بدوونم و از همهی دوستان خواهش میکنم کلیه اطلاعات خودشون رو بریزن وسط سفره!
مجری این برنامه یکی از بهترین مجریان و دست اندرکاران قدیمی و تهیه کنندگان و قصه گویان بزرگ رادیو خانم عذرا وکیلی بود که صدائی فوق العاده مهربان و البته مسلط داشت و بسیاری از بازیگران و مجریان فعلی رادیو حتی تلویزیون و سینما از شاگردان ایشان هستند که نمونه شاخص آنها مهران مدیری است. مدیری در آن سالها با سنی کم از بازیگران برنامه خردسالان بود و در واقع اولین پله نردبان بازیگری ایشان از این برنامه شروع شد.
(۱۳۹۰/۹/۱۶ صبح ۰۶:۱۶)زبل خان نوشته شده: *ساعت ۲۲:۳۵ الی ۲۳:۰۰ برنامهای زیبا با نام با رهروان خلوت انس پخش میشد که برنامهای فرهنگی ادبی و کمی مذهبی بود. مجری این برنامه اجرای مسابقهی “نامها و نشانهها” معروف (تلویزیون) را نیز عهدهدار بود و گوینده تیتراژ گوینده قدیمی رادیو بود که الان نامشان را فراموش کردهام و سالها بهمراه خانم آذر پژوهش اخبار رادیو پیش از انقلاب را میگفتند. صدایی زنگدار و بر جان نشین داشتند و میگفتند : “کیست این پنهان مرا در جان و تن؟ اینکه همی گوید از لب من راز , کیست؟ بشنوید این صاحب آواز , کیست؟…”
گوینده اشعار آقای امیر نوری بودند که بهترین شعرخوان رادیو از زمان قدیم بوده و هستند و من هرگز حتی یک کلمه غلط خوانی در اشعاری که ایشان خوانده اند تا بحال نشنیده ام. ایشان حتی در شعر "چند خوردی چرب و شیرین از طعام/ امتحان کن چند روزی در صیام..." که شجریان همزمان با ربنا برای رادیو اجرا کرد و قبل از اذان مغرب در ایام ماههای رمضان از رادیو پخش میشد ، قبل از آواز، نوری شعر را میخواند و بعد صدای شجریان پخش میشد. ایشان در تنها برنامه تلویزیونی که به شخصه بیاد دارم حضور داشتند سری نمایشی شاخه ی طوبی بود که آنجا هم شعر میخواندند و بعضا مجری و گوینده نمایش بودند با صدائی فوق العاده آرامش بخش و دلنشین.
و اینهم مصاحبه جام جم با این استاد فرزانه که پیش از انقلاب حتی مدتی گوینده اخبار رادیو هم بود و گوینده برنامه سیمای فرزانگان رادیو
http://jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100840418343
RE: برنامه های دهه 60 - بهزاد ستوده - ۱۳۹۰/۹/۱۷ عصر ۱۲:۱۲
(۱۳۹۰/۹/۱۶ صبح ۰۸:۴۷)منصور نوشته شده:
به شخصه از زبل خان عزیز بخاطر زحمتی که کشیده اند تشکر میکنم و حقیقتا نشان دادند که زبل هستند!
(۱۳۹۰/۹/۱۶ صبح ۰۶:۱۶)زبل خان نوشته شده: در آن سالها شخصیتی توسط رضا عبدی خلق شده بود با نام کارآگاه کازانو که دستیاری مضحک به نام پیپو زاپرلی (با نقشآفرینی تورج نصر) داشت. این کارآگاه ایتالیایی هر هفته معمایی را حل میکرد و شنوندگان یک هفته فرصت داشتند تا برای برنامه صبح جمعه با شما نامه نوشته و بگویند که کازانو از کجا متوجه شد که قاتل یا سارق ماجرا کیست؟ این برنامه با مهارت تهیه میشد و خود من از مشتریان پر و پا قرص آن بودم. در این پوشه چهار نمایش قرار گرفته که پاسخ برخی بسیار آسان و برخی بسیار سخت است. راستی امتحان کنید و ببینید آیا شما قادرید جواب معماها را بیابید؟
البته فعلا فرصت دانلود این فایل را نداشته ام اما بخاطر دارم گوینده کاراگاه کازانو رضا عبدی نبود و منوچهر اسماعیلی بود که با الهام از تیپ خودساخته ی خود بجای بیگ ایمانوردی و پیتر فالک مجددا این نقش را بازسازی کرد
منوچهر اسماعیلی از بچگی و از دوران مدرسه بخصوص دوره دبیزستان بابک در بین همکلاسی هاش به منوچهر خوش صدا معروف بود و هر روز صبح قران و نیایش می خوانده و اگر یک روز دیر میرسید بچه های مدرسه منتظر می ماندند تا بیاید و قران و نیایش بخواند
کاراگاه کازانو یک دوره کوتاه پخش شد و حالت مسابقه داشت برای شنوندگان و اخر داستان ما باید به این سوال که کاراگاه چطور راز ماجرا را کشف کرد جواب می دادیم و برای برنامه پست می کردیم
اسماعیلی به جز این نقش یک تیپ پیزمرد قدیمی هم داشت که خاطره تعریف می کرد و ان هم خیلی جالب بود
دو تن از بزرگترین گویندگان آن سالهای نمایشهای قصه شب (در کنار بهزاد فراهانی)، آقای صدرالدین شجره و خانم مهین نثری بودند. البته خانم شهین علیزاده هم بعدها اضافه شدند (مهین نثری در اواخر دهه 50 و همزمان با اعتصاب گویندگان گوینده فیلم از رادیو به دوبله روی آورد و مشهورترین نقش وی گویندگی بجای شخصیت بسنتی در فیلم مشهور شعله است. نثری صدائی فوق العاده زیبا دارد و فعلا از بازنشستگان رادیوست. علاقه شخصی وی رادیو بود و به همین جهت در دوبله ماندگار نشد. صدای وی بلحاظ زیبائی براحتی با صدای مرحوم ژاله کاظمی و مهین کسمائی پهلو میزند و مملو از احساسات زنانه است)
مهین نثری صدای فوق العاده ای دارد و همیشه دوست داشتم دوبله هم کار کند ولی بجز شعله یکی دوتا نقش ماندگار دارد و یکی از کارهاش دایی جان ناپلئون بجای ان پیرزن فضول و بد قدم بوده که اسمش خاطرم نیست
RE: برنامه های دهه 60 - soheil - ۱۳۹۰/۹/۱۷ عصر ۰۱:۲۲
(۱۳۹۰/۹/۱۷ عصر ۱۲:۱۲)بهزاد کازابلانکا نوشته شده:
مهین نثری صدای فوق العاده ای دارد و همیشه دوست داشتم دوبله هم کار کند ولی بجز شعله یکی دوتا نقش ماندگار دارد و یکی از کارهاش دایی جان ناپلئون بجای ان پیرزن فضول و بد قدم بوده که اسمش خاطرم نیست
بهزاد عزیز این مورد را مطمئن هستید؟
در ذهنم اینطور به یاد مانده که خود بازیگر این نقش را می گفت.
زمانی مجله دنیای تصویر ویژه نامه ای برای این سریال چاپ کرد که نام گویندگان هم ذکر شده بود.
متاسفانه این شماره را پیدا نمی کنم وگرنه می توانست جواب این ابهام باشد.
RE: برنامه های دهه 60 - بهزاد ستوده - ۱۳۹۰/۹/۱۸ عصر ۰۶:۵۳
(۱۳۹۰/۹/۱۷ عصر ۰۱:۲۲)soheil نوشته شده:
(۱۳۹۰/۹/۱۷ عصر ۱۲:۱۲)بهزاد کازابلانکا نوشته شده:
مهین نثری صدای فوق العاده ای دارد و همیشه دوست داشتم دوبله هم کار کند ولی بجز شعله یکی دوتا نقش ماندگار دارد و یکی از کارهاش دایی جان ناپلئون بجای ان پیرزن فضول و بد قدم بوده که اسمش خاطرم نیست
بهزاد عزیز این مورد را مطمئن هستید؟
در ذهنم اینطور به یاد مانده که خود بازیگر این نقش را می گفت.
زمانی مجله دنیای تصویر ویژه نامه ای برای این سریال چاپ کرد که نام گویندگان هم ذکر شده بود.
متاسفانه این شماره را پیدا نمی کنم وگرنه می توانست جواب این ابهام باشد.
مطمئن هستم و شکی نیست اگر یک تازه وارد این را می گفت ناراحت نمیشدم
از شما بعنوان یک قدیمی انتظار داشتم با صبر و حوصله برخورد کنید و اینکه اگر پیام خصوصی میدادی زیباتر بود
مجله برای من این تجربه را داشته که همیشه قابل استناد نیست .شما ان قسمت های آخر که مهین نثری خیلی آرام و شمرده حرف زده را مرور کن متوجه میشی در قضاوت عجله کرده ای
یکی از عزیزان پیام داده چرا دلسرد شده ای چرا مثل قبل مفصل نمی نویسی
این هم جوابش
چند وقت پیش یک برنامه ضبط شده از "تصویر زندگی " دیدم که بانو مهوش افشاری مهمان برنامه بود و قسمتهایی از پسرشجاع پخش شد و مجری برنامه خیلی از گویندگی بانو مهوش تعریف و تمجید کرد که چطور اینقدر صدایش را تغییر داده
ان قسمت پسرشجاع صدای بانو مهوش نبود بلکه صدای بانو نادره سالارپور بود ...
از حدود شش هفت سال پیش که به نت وصل شدم تا بحال 4 تا سایت مختلف همین دوگانگی صدای پسرشجاع را نوشته ام اما چه فایده این هم جواب ما ... مجله فلان سندیتش از ما بیشتره
RE: برنامه های دهه 60 - soheil - ۱۳۹۰/۹/۱۹ عصر ۰۴:۱۷
(۱۳۹۰/۹/۱۷ عصر ۰۱:۲۲)soheil نوشته شده:
بهزاد عزیز این مورد را مطمئن هستید؟
در ذهنم اینطور به یاد مانده که خود بازیگر این نقش را می گفت.
زمانی مجله دنیای تصویر ویژه نامه ای برای این سریال چاپ کرد که نام گویندگان هم ذکر شده بود.
متاسفانه این شماره را پیدا نمی کنم وگرنه می توانست جواب این ابهام باشد.
بهزاد عزيز دليل ناراحتي شما را نفهميدم.
جمله اول من سوالي بود و بعد با نهايت احترام گفتم اينگونه به ذهنم مي رسد.
مگر نمي شود موردي به اشتباه به ذهنم مانده باشد؟
در اين خصوص كاش ساير دوستان هم اظهار نظر مي كردند.
ولي تصور مي كنم مهين نثري تا قبل از اعتصاب گويندگان وارد عرصه دوبله نشده بودند.
حال شايد هم من اشتباه كرده باشم.
در ضمن دليل اينكه پيام خصوصي ندادم اين بود كه مطمئن نبودم و دوست داشتم نظر ديگران را هم بشنوم.
اگر مطمئن بودم شايد در پيام خصوصي مي گفتم.
هرچند اگر مي دانستم اينقدر دلگير مي شويد با وجود مطمئن نبودن بازهم در پيام خصوصي مي گفتم.
RE: برنامه های دهه 60 - rahgozar_bineshan - ۱۳۹۰/۹/۲۱ صبح ۰۷:۵۶
مجموعه كاراگاه كازانو رو دانلود و گوش كردم حق با دوست عزيزمونه گوينده كارآگاه كازانو رضا عبدي هست و نه منوچهرخان!
كارآگاه كازانو اواخر دهه 60 حدود سالهاي 67-68 پخش ميشد اما منوچهر اسماعيلي اواسط دهه 70 با برنامه صبح جمعه با شما همكاري مي كرد و - به گمانم- نقش يك كاراگاه رو با تيپ بيك ايمانوردي اجرا مي كرد...
RE: برنامه های دهه 60 - بهزاد ستوده - ۱۳۹۰/۹/۲۲ عصر ۰۲:۰۶
(۱۳۹۰/۹/۲۲ صبح ۱۰:۱۷)رامین_جلیلوند نوشته شده:
(۱۳۹۰/۹/۱۷ عصر ۰۱:۲۲)soheil نوشته شده:
(۱۳۹۰/۹/۱۷ عصر ۱۲:۱۲)بهزاد کازابلانکا نوشته شده:
و یکی از کارهاش دایی جان ناپلئون بجای ان پیرزن فضول و بد قدم بوده که اسمش خاطرم نیست
فرخ لقا خانم = مهین معاون زاده
رامین جان شما دیگه چرا ؟
مهین معاون زاده توی فیلم ال سید حرف زده و واترلو و جان دو صدایش را تایید کرده اند صدای بم و خاص دارد
_______________________
کاراگاه کازانو صدای رضا عبدی هستش و کاملا درسته که اوایل دهه 60 پخش شده
ان کاراگاه که منظور منصور عزیز بود و اسماعیلی حرف زده اسمش کاراگاه نینو بود سال 73 پخش شده
RE: برنامه های دهه 60 - بهزاد ستوده - ۱۳۹۰/۹/۲۳ صبح ۱۱:۰۲
(۱۳۹۰/۹/۲۱ صبح ۰۷:۵۶)rahgozar_bineshan نوشته شده:
مجموعه كاراگاه كازانو رو دانلود و گوش كردم حق با دوست عزيزمونه گوينده كارآگاه كازانو رضا عبدي هست و نه منوچهرخان!
كارآگاه كازانو اواخر دهه 60 حدود سالهاي 67-68 پخش ميشد اما منوچهر اسماعيلي اواسط دهه 70 با برنامه صبح جمعه با شما همكاري مي كرد و - به گمانم- نقش يك كاراگاه رو با تيپ بيك ايمانوردي اجرا مي كرد...
کاراگاه کازانو قبل از 67 پخش شده یکی قسمتهایش که صدای مرحوم آزیرهم بود مربوط به حداقل سال 66 بوده یادم هست کازانو زیاد ادامه نداشت یک دوره ای بود و تمام شد به دو یا سه سال نکشید
RE: برنامه های دهه 60 - رزا - ۱۳۹۰/۹/۲۹ صبح ۱۰:۱۷
چند وقتیست ایمیلی دست به دست میچرخد با موضوع کتاب اول ابتدائی هفتاد سال پیش. درسته شاید ربطی به خاطرات دهه شصت نداشته باشه ولی با دیدنش حس عجیبی پیدا میکنی. انگار زنده شدن خاطرات، محدود به زمان خاصی نمیشود.
عبدالحسین کلهرنیا گلکار فردی است که کتاب اول ابتدایی خود را حدود ۷۰ سال حفظ و نگهداری کرده است. کلهرنیا بیش از ۳۰ سال در مدرسههای استان کرمانشاه به عنوان معلم هنر سعی کرده نظم را در زندگی دانشآموزان نهادینه کند و امروز میتوان از او به عنوان یکی از دانشآموزان منظم هفت دههی گذشته نام برد.
استفاده از کتاب یادشده به سالهای دههی ۱۳۲۰ مربوط میشود و نوع خط به کار بردهشده در آن به صورت نستعلیق و نسخ است.
او با اشاره به انتقادی که در همان سنین کودکی به یکی از درسهای این کتاب داشته است، میگوید: درس آذر و شخص کور همیشه سؤالی آزاردهنده در ذهن من به وجود میآورد که چرا نویسندهی این کتاب ارزشمند، آن فرد نابینا را مرد کور خطاب میکند؟ چون من همیشه از واژهی کور متنفر بودم که اصلاً چرا انسان به خاطر معلولیت باید تا آخر عمر احساس ذلت کند و همیشه دوست داشتم که آدم علیل هرگز ذلیل نباشد.
نگهدارندهی این کتاب قصد فروش آن را ندارد؛ مگر اینکه در مراکز فرهنگی خاص مورد بازدید عموم قرار گیرد
منبع: ایسنا
RE: برنامه های دهه 60 - الیور - ۱۳۹۰/۱۰/۴ عصر ۰۸:۱۶
نگاهی به نوارهای کاست در دهه 1350 و 1360
نوارهای کاست نیز همانند نوارهای VHS دارد تبدیل میشود(یا تبدیل شده) به بخشی از خاطراتمان، دیگری با رواج CD و از سویی گسترش دانلود، دیگر کمتر کسی سراغ کاست را میگیرد. از اواسط دهه 1370 گاهی در کنار نوار کاست، CD برخی آلبومها هم منتشر میشد اما کاست همچنان محبوب بود(یکی از دلایلش قیمت پایین نسبت به CD بود و همینطور فراگیر نشدن دستگاههای پخش CD). یک دهه بعد و از اواسط دهه 1380هم قیمت کاست بالا رفته بود و هم در هر خانهای دستگاه پخش CD یافت میشد و حال کاست بود که داشت از چرخه آثار موسیقی حذف میشد. چند سال قبل که در نمایشگاه کتاب از مسئول غرفۀ یکی از شرکتهای مشهور ارائهکننده آثار موسیقی، سراغ کاست را گرفتم(در غرفه اثری به چشم نمیخورد) با نگاهی خاص و به سختی سری تکان داد که یعنی کاست نداریم!
اولین بار در سال 1963 کاست توسط شرکت فیلیپس ارائه شد و از اوایل دهه 1970 تا دو دهه نوار کاست در عرضۀ آثار موسیقی بیرقیب بود.
از اوایل دهه 1350 بود که ضبط صوت و نوار کاست به خانههای ایرانیان راه یافت. تقریبا از سال 54 و 55 بود که نوار کاست در ایران رواج بیشتری یافت، کاست هم ابعاد کوچکتری از صفحه داشت و هم حجم بیشتری نسبت به آن؛ صفحه معمولا شامل دو آهنگ یا آواز بود و کاست های 60 دقیقهای حدود 8 آهنگ.
تبلیغ رادیو کاست در مجله تماشا(شماره 237، 14 آبان 1356)
در سالهای پس از انقلاب هم که دیگر در هر خانهای دستگاه ضبط و پخش کاست یافت میشد. دهه 60 دوران محبوبیت و مقبولیت نوار کاست، به خصوص برای دوستداران موسیقی سنتی بود که علیرغم فضای خاص حاکم در آن دوره، دوران اوجش را میگذارند و شاهکارهایی نظیر دستان، بیداد و...خلق شدند که هنوز جز بهترین کارهای خالقان این آثار محسوب میشوند. با تغییر سیاستها از اوایل دهه 70، محدودیتهای اعمال شده برای موسیقی پاپ هم برداشته شد.
در دهه 60 اغلب آلبومهای ایرانی روی نوار سونی عرضه میشد(اغلب سونی آبی رنگ و گاه قرمز ) و از اوایل دهه 70 کم کم پای کاستهای کرهای نظیر سامسونگ(که آن موقع کاست خام آن 100 تومان قیمت داشت) و همینطور کاستهای ایرانی نظیر دنا به این عرصه باز شد که کیفیت نازلتری نسبت به سونی داشتند.
یک تجربه مشترک که شاید برای دوستان هم پیش آمده باشد جمع شدن نوار کاست بود، یکدفعه صدای کاست دچار اعوجاج صوتی میشد و تا خودمان را به ضبطصوت برسانیم و دگمه stop را بزنیم، بخشی از نوار جمع شده بود. در چنین موقعی مداد و یا خودکار(بهترین گزینه خودکار بیک بود!) را داخل حلقه کاست کرده و می چرخاندیم تا نوار به حالت اولش برگردد؛ گاه مشکل جدی بود و بخش آسیب دیده را میبردیم و با چسب مایع(آن سالها موسوم به چسب اُهو) میچسباندیم.
در این پست جهت تجدید خاطره برخی کاستهای منتشر شده در دهه 50 و 60 خورشیدی ارائه میشود. اغلب آثار متعلق به موسیقی سنتیست و دوستانی که در دیگر سبکهای موسیقی آرشیوی دارند میتوانند بخش دیگری از این خاطرات موسیقیایی را تکمیل کنند.
برای از پرهیز از طولانی شدن پست بخشی از جلدهای اسکن شده در این بخش قرار میگیرد.
RE: برنامه های دهه 60 - گرتا - ۱۳۹۰/۱۱/۱۱ عصر ۱۲:۲۳
سریال جک هالبورن، همیشه یکی از به یادماندنی ترین برنامه های دوران کودکی ام بوده است. این سریال که محصول شبکه ZDF آلمان در سال 1982 و ماجرای همراه شدن پسری به نام جک با دزدان دریایی بود، سال 70 یا 71، جمعه ها از برنامه کودک شبکه یک پخش می شد.
ماجراهای دزدان دریایی از موضوعات جالب دوران کودکی ام بود. در آن دوره چندین فیلم و سریال با محوریت این موضوع پخش شد و علاوه بر آن، یادم هست که در همان دوران رمانی به نام روحی در جزیره گنج، به صورت داستان دنباله دار در مجله کیهان بچه ها چاپ می شد که بسیار پرماجرا و ترسناک بود و شخصیت اصلی اش هم پسری بود که با دزدان دریایی سفر می کرد. همه این فیلم و سریال ها و داستان ها سبب شده بود تا در ذهن کودکانه ام، هاله ای مرموز و هیجان انگیز پرچم معروف دزدان دریایی را احاطه کند.
داستان سریال جک هالبورن که موسیقی خاطره انگیزش برایم فراموش ناشدنی است، در مورد پسر یتیمی به نام جک بود که دادگاه سرپرستی اش را به زوجی میانسال سپرده بود. جک که خیلی اصرار داشت او را فقط جک صدا کنند و نه جک هالبورن، آرزو داشت در کشتی کار کند و از طرفی مشتاق کشف راز زندگی خود و هویت پدر و مادرش بود. جک در نهایت به هر صورتی بود با گروه دزدان دریایی به رهبری کاپیتان شرینگهام که به نظر می رسید چیزی در مورد گذشته جک می داند، همراه شد. کاپیتان شرینگهام، برادر دو قلویی به نام قاضی شرینگهام داشت که به عنوان یک لرد و نجیب زاده انگلیسی، سخت با روش های برادرش مخالف بود و سعی داشت هر طور شده برادر خود را به پای میز محاکمه بکشاند.
به این ترتیب جک قدم در سفری پرماجرا و بسیار جذاب گذاشت که با فراز و نشیب های زیادی از جمله عوض شدن جای دو برادر، رد شدن از منطقه بومیان وحشی و فروخته شدن لرد شرینگهام به عنوان برده همراه بود...
بازیگر نقش جک در این سریال، پاتریک باخ بود که برای ما در آن زمان، چهره آشنایی بود و دلیل آن هم این بود که در همان دوره، سریال دیگری به نام طوفان با بازی او در نقش پسری به نام سیلاس، پخش می شد که البته اصلا به اندازه سریال جک هالبورن جذاب نبود. پاتریک باخ بازی قابل قبولی در نقش جک داشت و خوب از پس نقش پسری شجاع و مهربان که همه او را دوست داشتند برآمد.
پاتریک باخ
ماتیاس هابیخ دیگر بازیگر این سریال بود که در دو نقش کاپیتان شرینگهام و برادر دوقلویش، قاضی شرینگهام بازی کرد.
با اینکه کاپیتان شرینگهام یک دزد دریایی و در نقش منفی بود، علاقه زیادی به او داشتم. حتی وقتی جای کاپیتان شرینگهام با برادر قاضی اش عوض شده بود، هم دوست داشتنی و بامزه بود.
شخصیت های منفی سریال جک هالبورن تقریبا همگی دوست داشتنی و دلسوز بودند و میزان بدجنسی آنها حد مشخصی داشت که از آن تجاوز نمی کردند. آنها با اینکه دزد دریایی بودند، جک را دوست داشتند و کمک های زیادی به او کردند.
در مقابل قاضی شرینگهام که نقش مثبت بود، فردی بود بسیار خشک و بی احساس که بیننده کودک هیچ علاقه ای به او پیدا نمی کرد. قاضی شرینگهام به شدت از برادرش متنفر بود و به دنبال این بود تا روزی او را محاکمه و اعدام کند و به این شکل این لکه ننگ را از دامان خانواده اش پاک کند. همیشه انتظار می کشیدم که بالاخره احساس و علاقه برادرانه قاضی شرینگهام تحریک شود و کمی در مورد کاپیتان شرینگهام نرمش و عفو نشان دهد ولی هرگر این اتفاق نیفتاد. در مقابل کاپیتان شرینگهام با وجود اینکه منفی بود، به برادرش علاقه داشت و در مواقعی نشانه هایی از این علاقه از خود بروز داد.
قاضی شرینگهام
قسمت آخر سریال از همه قسمت ها بهتر در ذهنم ثبت شده است. کاپیتان شرینگهام محکوم به اعدام، نومیدانه از جک می خواست به عنوان آخرین ترفند، برایش یک لوله فلزی ظریف بیاورد تا بتواند با گذاشتن آن در حلقش، زمانی که طناب دار سفت می شود از خفه شدن خود جلوگیری کند. (و یادم هست که پدرم به شدت تاکید می کرد که چنین روشی کاملا خیالی است و اصلا شدنی نیست! و البته بعدا فهمیدم حق با او بود.)
ولی افسوس که ترفند کاپیتان نقش بر آب شد و در نهایت کاپیتان شرینگهام در یک روز بارانی و در حالی که برادر قاضی اش از پشت پنجره شاهد مراسم بود، اعدام شد و من ماندم و اندوهی بی پایان که تا مدت ها بعد همراهم بود. رسیدن جک به مادرش در پایان سریال ابدا خوشحالم نکرد! امروز که به آن فکر می کنم، می بینم که پایان این سریال واقعا برای یک بچه، سنگین و به یاس تبدیل شدن امیدی که در بیننده کودک نسبت به نجات کاپیتان به وجود آمده بود، تا حدی دردناک بود.
صحنه ای که کاپیتان شرینگهام از داخل سیاهچال با جک که از بالا به او نگاه می کرد حرف می زد و با نگاهی ملتمسانه، از او می خواست تا با تهیه آن لوله فلزی به او کمک کند و او هم در عوض راز زندگی اش را به او بگوید، برای همیشه در ذهنم ثبت شده است.
RE: برنامه های دهه 60 - زبل خان - ۱۳۹۰/۱۲/۲۲ عصر ۰۸:۳۵
گربه دوست داشتنی کارتون محبوب دهه ۶۰/ فیلم
تلویزیون - کارتون «خپل درباغ گلها» یکی از کارتونهای محبوب دهه 60 بود که از تلویزیون پخش میشد.
منبع:خبر آنلاین
RE: برنامه های دهه 60 - زبل خان - ۱۳۹۰/۱۲/۲۲ عصر ۰۹:۰۰
سیلاس (طوفان) سریال دوران کودکی
منبع:سایت آپارات
سیلاس (به آلمانی: Silas) نام مجموعه تلویزیونی ۶ قسمتی آلمانی است و داستان پسر ۱۳ ساله ایست که از سیرک فرار می کند. این مجموعه از کانال سراسری زد د اف در سال ۱۹۸۱ پخش می شد . این سریال بر اساس رمانی از نویسنده ی دانمارکی سسیل بودکر به نام سیلاس می باشد. بازیگر اصلی نقش سیلاس در این مجموعه را پاتریک باخ به عهده دارد که او را یک شبه تبدیل به ستاره ی تلویزیونی آلمان نمود. سیلاس از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران هم پخش شده
http://www.aparat.com/v/e7d158a6d9ee561739d6af9fcd24a3e571835
.........................................
سریال جک هالبورن
سریال جک هالبورن ساخت شبکه ZDF آلمان - سال 1982 بر اساس کتابی به نویسندگی لئون گارفیلد.
http://www.aparat.com/v/91546109eaf110327d50b0955865712a83713/1%3A26
RE: برنامه های دهه 60 - سناتور - ۱۳۹۰/۱۲/۲۳ عصر ۰۸:۱۷
(۱۳۹۰/۹/۲۹ صبح ۱۰:۱۷)رزا نوشته شده:
چند وقتیست ایمیلی دست به دست میچرخد با موضوع کتاب اول ابتدائی هفتاد سال پیش. درسته شاید ربطی به خاطرات دهه شصت نداشته باشه ولی با دیدنش حس عجیبی پیدا میکنی. انگار زنده شدن خاطرات، محدود به زمان خاصی نمیشود.
عبدالحسین کلهرنیا گلکار فردی است که کتاب اول ابتدایی خود را حدود ۷۰ سال حفظ و نگهداری کرده است. کلهرنیا بیش از ۳۰ سال در مدرسههای استان کرمانشاه به عنوان معلم هنر سعی کرده نظم را در زندگی دانشآموزان نهادینه کند و امروز میتوان از او به عنوان یکی از دانشآموزان منظم هفت دههی گذشته نام برد.
استفاده از کتاب یادشده به سالهای دههی ۱۳۲۰ مربوط میشود و نوع خط به کار بردهشده در آن به صورت نستعلیق و نسخ است.
منبع: ایسنا
من یک کتاب دارم مربوط به دوم ابتدایی سال1315 البته نوشته (چاپ هشتم).البته این کتاب رو برادر دوست سابق من که الان رابطه ام باهاش قطع شده از یکی از خونه های بالای تهران که برای گچ بری رفته بود پیدا کرد.من می ترسم صفحات اون رو اسکن کنم و دوستم ببینه و بگه این کتاب من هست.اگر تونستم تا جمعه چند صفحه اون رو اسکن می کنم تا رکورد این کتاب رو بزنم از لحاظ قدمت.
RE: برنامه های دهه 60 - سروان رنو - ۱۳۹۰/۱۲/۲۳ عصر ۱۱:۰۵
(۱۳۹۰/۱۲/۲۳ عصر ۰۸:۱۷)سناتور نوشته شده:
من یک کتاب دارم مربوط به دوم ابتدایی سال1315 البته نوشته (چاپ هشتم).البته این کتاب رو برادر دوست سابق من که الان رابطه ام باهاش قطع شده از یکی از خونه های بالای تهران که برای گچ بری رفته بود پیدا کرد.من می ترسم صفحات اون رو اسکن کنم و دوستم ببینه و بگه این کتاب من هست.اگر تونستم تا جمعه چند صفحه اون رو اسکن می کنم تا رکورد این کتاب رو بزنم از لحاظ قدمت.
بیصبرانه منتظریم سناتور . هر جور شده اسکن کن ببینیم کتاب های دوره رضاشاهی چطوری بوده .
سريال عروسكي آفتاب و مهتاب - اسکارلت اُهارا - ۱۳۹۰/۱۲/۲۶ عصر ۰۱:۵۲
ساعت 5 بعدازظهر:
ساعت پخش برنامه كودك بود.
روز هاي جمعه ساعت 2:30 بعدازظهر، بعد از اخبار ساعت 2.
يكي از برنامه هاي خاطره انگيز كودكي من سريال عروسكي آفتاب و مهتابه.
اين سريال عصر جمعه پخش مي شد.
فرداي روز جمعه، شنبه بود و بايد مي رفتيم مدرسه.
من معمولا مشقامو دير مي نوشتم، درواقع هميشه تكاليفم رو دقيقه نود انجام مي دادم.
طفلي خواهر بزرگترم، هميشه در نوشتن مشق ها بهم كمك مي كرد.
بعضي وقت ها هم مشق هاي نوشته شده ي دفتر مشق قبلي ام را جدا مي كردم و به دفتر مشق جديد مي چسبوندم. اونوقت با يه اعتماد به نفسِ مثال زدني، مشق ها رو به خانم معلمم نشون مي دادم و چندتا آفرين و باريكلا هم دريافت مي كردم .......
يادش بخير
فضاي اين سريال تيره بود و من موقع تماشاي اين برنامه دلهره عجيبي حس مي كردم چون ياد تكاليف انجام نشده مي افتادم. هنوز هم عصر جمعه وقتي كار انجام نشده اي دارم ياد برنامه آفتاب و مهتاب مي افتم
آفتاب و مهتابيم ما اما نه تو آسمون آفتاب و مهتابيم ما دوستای قصه هاتون شادی، متل ، معما مياريم تو قصه ها چشم ما روشن میشه از ديدن بچه ها
...........
.......
...
راستي كارتون سه كله پوك رو يادتونه؟
خيلي اعصاب خرد كن و بامزه بودن!!!!
RE: سريال عروسكي آفتاب و مهتاب - سروان رنو - ۱۳۹۰/۱۲/۲۶ عصر ۰۵:۴۵
(۱۳۹۰/۱۲/۲۶ عصر ۰۱:۵۲)اسکارلت اوهارا نوشته شده:
بعضي وقت ها هم مشق هاي نوشته شده ي دفتر مشق قبلي ام را جدا مي كردم و به دفتر مشق جديد مي چسبوندم. .......
من دیگه اینقدر پیشرفته نبودم.
سعی می کردم درشت بنویسیم تا صفحه زودتر پر بشه !
(۱۳۹۰/۱۲/۲۶ عصر ۰۱:۵۲)اسکارلت اوهارا نوشته شده:
تيره بود و من موقع تماشاي اين برنامه دلهره عجيبي حس مي كردم
آره. کلا فضای برنامه های عروسکی اون موقع خیلی تیره بود و دلهره آور.
مثلا هادی و هدی , ماجراهای شهر عجیب , کار و اندیشه .
از همه ترسناک تر یه برنامه بود نمی دونم اسمش چی بود که یک پیرمرد یک کتاب جلوش بود و داستان های عبرت آموز تعریف می کرد و پشت سرش هم دود بلند می شد.
RE: برنامه های دهه 60 - سناتور - ۱۳۹۰/۱۲/۲۶ عصر ۰۷:۰۲
دوستان چند روز پیش گفتم که یک کتاب دوم ابتدایی دارم مربوط به سال 1315و به قول معروف میخوام رکورد اون کتاب رو بشکنم.چند صفحه از این کتاب رو اسکن کردم ولی به خاطر اینکه کاغذها خیلی قدیمی هست حقیقتا ترسیدم بیشترصفحه ها رو بازکنم تا کتاب ازبین نره،فقط خواهش می کنم از دوستان این عکس ها رو هیچ جای دیگه کپی نکنید چون همون طور که قبلا گفتم این کتاب براییکی از دوستان من هست که الان من با ایشون قطع رابطه کردم و اگر این عکسها رو تو نت ببینه مطمئنا پشت سر هم چیزهایی خواهد گفت. خواهش می کنم عکس ها رو فقط برای یادگاری ارشیو کنید.
درگذشتگان سینمای ایران و جهان - نیومن - ۱۳۹۱/۱/۸ عصر ۰۱:۴۷
به نقل از تابناک
پیکر"بی بی قصههای مجید" پروین دخت یزدانیان صبح امروز تشییع شد.
به گزارش خبرنگار مهر، پروین دخت یزدانیان بازیگر فیلم به یاد ماندنی قصههای مجید در سن 89 سالگی روز گذشته در گذشت و امروز صبح مراسم تششیع جنازه وی آغاز شد.
تشییع جنازه پروین دخت یزدانیان صبح یکشنبه از مقابل منزل وی واقع در خیابان باغ دریاچه آغاز و پیکر آن مرحومه در گلستان شهدای نجف آباد در کنار همسرش جهانبخش پوراحمد به خاک سپرده شد.
در مراسم تشییع و خاک سپاری این هنرمند و هنرپیشه اصفهانی بازیگرانی چون مهدی باقر بیگی، مرتضی حسینی و پوراحمد حضور داشتند.
پروین دخت یزدانیان علاوه بر قصه های مجید در سریالهایی چون خواهران غریب، شب یلدا و سریال سرنخ ایفای نقش داشته است.
RE: برنامه های دهه 60 - زبل خان - ۱۳۹۱/۱/۱۱ عصر ۱۱:۰۷
حرفهای منوچهر نوذری درباره دو شخصیت معروفش / فیلم
تلویزیون - مرحوم منوچهر نوذری در یکی از برنامههای قدیمی «صندلی داغ» درمورد دو شخصیت معروف رادیویی خود صحبت کرد.
به گزارش خبرآنلاین، مجری محبوب تلویزیون و صداپیشه رادیو در فایل ضمیمه این خبر که بخشی از برنامه «صندلی داغ» با اجرای محمد مهاجری است درمورد دو شخصیت محبوب رادیویی «آقای ملون» و «دستودلباز» صحبت کرد.
دانلود منوچهر نوذری
RE: برنامه های دهه 60 - زبل خان - ۱۳۹۱/۱/۱۳ عصر ۰۹:۱۸
امروز توی مجله سرنخ این مطلب رو دیدم..درباره حیواناتی که توی فیلم ها به ایفای نقش پرداخته بودن ،مطالبی نوشته بودن..
RE: برنامه های دهه 60 - زاپاتا - ۱۳۹۱/۲/۱۵ عصر ۰۶:۱۶
يادي از برنامه قورباغه سبز
در ميانه دهه 60 يعني سالهاي 65 تا 68 مجموعه تلويزيوني قورباغه سبز با بازي و عروسك گرداني شادروان عليرضاتوپچيان به شبكه دو تلويزيون مي آمد و درآن روزگاري كه تلويزيون محدود به دو كانال بود نسل كودك و نوجوان دهه 60 را با اشتياق پاي جعبه جادو مي نشاند . قورباغه اي دوست داشتني بهمراه مجري - بازيگري كه با سيماي نجيب و بازي گرم و گيرايش باعث مي شد بچه ها مجذوب برنامه اش باشند.
اما تقدير براي عليرضا توپچيان جور ديگري رقم خورده بود ، قلب مهربان او بناگاه در پانزده بهمن ماه 1368 از تپيدن باز ايستاد و در سن 38 سالگي براي هميشه در قطعه 44 بهشت زهرا آرام گرفت و هيچگاه آنطور كه بايد از زحماتش تقدير نشد و هرگز ديگر برنامه هايش هم ديده نشد و يادش به آرشيوهاي غبار گرفته سپرده شد . امروز براي همنسلان ما او و قورباغه عروسكي دوست داشتني اش خاطره اي شيرين از يك دوران سپري شده است.
متاسفانه او در روزگاري اين دنياي خاكي را ترك كرد كه امكانات رسانه اي امروز نيود. حتي براي گذاشتن عكسي از ايشان در اينترنت جستجوي بسيار كردم كه فقط يك عكس رنگ و رو رفته پيدا كردم . اگرچه ديگر يادي از زنده ياد توپچيان نمي شود و مطمئنا كسي نمي داند در بهمن ماه 68 و در ايام فجر او چه زحمت و استرسي را تحمل كرد كه بچه ها را شاد كند و سرانجام نيز جانش را براي كودكان سرزمينش گذاشت .
اگر چه او در بين ما نيست اما خاطره و يادش براي نسل ما تا ابد زنده است . او در غروبهاي دلگير با سيماي دوست داشتني اش به خانه ها مي آمد و دلهايمان را شاد مي كرد . همين براي ما مهم است و براي ايشان هم هنرش باقي صالحات.
روحش شاد و يادش گرامي
RE: برنامه های دهه 60 - مریم - ۱۳۹۱/۲/۲۰ عصر ۰۱:۲۹
امروز در فضای اینترنت می گشتم که به مصاحبه ای از محمد شیری برخورد کردم در مورد برنامه های تلویزیون در اوایل دهه 60 و جالب حضور چند تن از دوبلورها در این برنامه ها.به قسمتی از این مصاحبه توجه کنید:
(یك روز در اداره تئاتر آقای شجاعزاده را كه از دوستان خوب من است, دیدم. به من گفت میخواهد یك برنامه هفتگی تلویزیونی با نام سینماتئاتر بسازد. چون در سال 1360 بودیم عنوان برنامه را هم گذاشت سینماتئاتر 60 كه هر پنجشنبه شب پخش میشد و مجری آن ناصر طهماسب بود. بررسی سینما این برنامه و تئاتر جهان بود و در پایان یك میانپرده نمایشی هم داشت.
این برنامه بعدها تبدیل شد به برنامه جنگ هنر هفته كه جمعهشبها از شبكه دو پخش میشد؟
بله, جنگ هنر هفته تداوم همان برنامه بود و فرخ نعمتی آن را تهیه كرد. مقطعی هم منوچهر اسماعیلی مجری آن بود. مرحوم شیبانی هم متنها را مینوشت. در گروه سینماتئاتر نامهای آشنای زیادی حضور داشتند. از آقایان دوبلورها بهرام زند و شهروز ملكآرایی بودند كه در این برنامهبازی میكردند.)
کسی از دوستان این برنامه هارو یادش میاد؟
RE: برنامه های دهه 60 - دنی براسکو - ۱۳۹۱/۲/۲۳ عصر ۰۱:۳۵
از دوستان كسي يادش مياد سينماهاي خياباني را در اواخر دهه 60 توي برخي ميدانهاي تهران چادر ميزدند و آپارات و صندلي هاي آبي فلزي كه تاشو بود يه چادر ميزدن شايد به ابعاد 3 در 4 يا كمي بيشتر كه داخلش 10 يا 15 صندلي ميگذاشتن و تعداد 20 تا 30 نفر عقب مي ايستادن و مشغول تماشاي فيلم ميشدن فيلمهايي در حد خشم اژدها , تصور كنيد اون هجمه آدم را داخل چادر به اون ابعاد و فيلمي اينچنين مهيج, خاطره خيلي جالبي بود يكي ميرفت بيرون يكي ميومد هل ميدادن يكي از روي صندلي مي افتاد يكي تخمه ميخرد الان كه فكرشو ميكنم ياده فيلم سينما پاراديزو ميوفتم فقط با كمي فشردگي و ازدحام بيشتر يكي حرف ميزد يكي ميگفت الان ميره انتقام ميگيره يكي ميگفت بابا ساكت يكي زير فشار دست و پا ميزد كلا موج مكزيكي بود سمت ايستاذه ها
يادش بخير اين صحنه ها با فضاي فيلم يه جذابيت كميك ايجاد كرده بود الان بهش فكر ميكنم خندم ميگيره.
فيلمهايي هم كه پخش ميشد يكيش اگه اشتباه نكنم گيوتين بود يه آدمي كه نقش منفي فيلم بود يه كلاهي داشت كه هر كسي كه باهاش مخالف بود به سمتش پرت ميكرد و گردن طرف و ميبريد وخلاص. فيلم رزمي چيني بود (اونموقع فقط فيلم چيني وارد ميكردن) ماجرايي بود و خاطره اي از همه چيز راضي بوديم نارضايتيمونم به ساعت نمي كشيد بازي و تفريح, چيزي از غم و قصه نميدونستيم فكر ميكرديم روئين تنيم, يادمه موشك بارون كه ميشد ميومديم توي خيابون تو آسمون دنبال موشك ميگشتيم. يا يه سال با پسر خالم وسط حال زير لوسترخوابيده بوديم نزديك 6 يا 7 صبح خونه شروع كرد به لرزيدن يه زلزله خفيف بود من بيدار شدم ديدم لوستر بالاي سرمون داره تكون ميخوره يكدفعه پسر خالم از خواب پاشد بهش گفتم بخواب چيزي نيست زلزلست و هر دو خوابيديم . بعد از اين داستان سوژه كرده بوديم هر چي پيش ميومد ميگفتيم بخواب چيزي نيست زلزلست.
موز خم كن! - اسکارلت اُهارا - ۱۳۹۱/۲/۲۵ عصر ۱۱:۳۲
موز خم كن رو يادتون مياد!!
يه برنامه اي بود شبيه چرا و به چه علت! ( نام برنامه رو يادم نمياد )
در بخشي از برنامه مشاغل معرفي مي شد.
يادمه يه بار يه آقايي رو نشون داد كه داشت مي رفت سر كار.
وارد يه كارگاه شد.
كيفش رو ميز گذاشت و يه چكش از توي كيفش درآورد و بعد دستكش پوشيد، خيلي مراقب بود كه ديسيپلين كارش رعايت بشه.
روي ميز يه گيره آهن بري شبيه به اين بود:
يه موز برداشت، توي گيره گذاشت و گيره رو محكم كرد.
بعد با چكش به آرامي روي اون كوبيد و سعي مي كرد اونو خم كنه.
ما همه غرق تماشاي برنامه بوديم.
مي دونيد شغلش چي بود؟
موز خم كن!!
ما كه بااشتياق برنامه رو نگاه مي كرديم، تازه فهميديم چه كلاهي سرمون رفته و اصلا همچين شغلي وجود نداره!
RE: برنامه های دهه 60 - منصور - ۱۳۹۱/۲/۲۶ صبح ۰۹:۲۹
(۱۳۹۱/۲/۲۳ عصر ۰۱:۳۵)دنی براسکو نوشته شده: فيلمهايي هم كه پخش ميشد يكيش اگه اشتباه نكنم گيوتين بود يه آدمي كه نقش منفي فيلم بود يه كلاهي داشت كه هر كسي كه باهاش مخالف بود به سمتش پرت ميكرد و گردن طرف و ميبريد وخلاص. فيلم رزمي چيني بود (اونموقع فقط فيلم چيني وارد ميكردن)
گیوتین را هو مینگ هووا (کارگردان فقید چینی و در اصل هنگ |