دکتر واتسون در دفتر خاطراتش درباره شرلوک هلمز مینویسه:
«هیچگاه در هلمز كشش زيادى نسبت به زنى نديده بودم كه بتوان نام عشق بر آن گذاشت. چون او اعتقاد داشت جذبه عاشقانه از قواى فكریش میکاهد، اما در مورد ايرنه آدلر وضع تفاوت داشت و همواره خاطراتى محو از او در ذهن هلمز جاری بود...»
ایرنه آدلر، تنها و رسما در یکی از داستانهای کوتاه آرتور کانن دویل حضور پیدا کرد اما حضور و جذبه اش در همون تک داستان کوتاه بقدری تاثیرگذار بود که بعدها تمام مشتقات نمایشی ماجراهای شرلوک هلمز از وجود و حتی یاد او برای خلق یک فضای پرکشش رومانتیک استفاده کردند.
در ژانویه 1891 «رسوایی در بوهمیا» که اولین داستان از 56 داستان کوتاه ماجراهای شرلوک هلمز بود، در مجله استراند منتشر شد. این زن جذاب افسانه ای که در واقع برجسته ترین کاراکتر زن در داستانهای شرلوکه، در همین داستان به خوانندگان و طرفداران شرلوک هلمز معرفی شد. میگن سر آرتور کانن دویل و فیلمنامه نویسان یا نمایشنامه نویسانی که بعد او روی شخصیت آدلر کار میکردند، از یکی از این سه نفر (به احتمال قوی نفر سوم منبع الهام خود دویل بوده) برای خلق شخصیت و شمایل ایرنه آدلر الهام گرفته اند:
- لولا مونتز رقاصه و هنرپیشه ایرلندی که لودویک اول پادشاه باواریا عاشقش شد و باهاش سر و سر داشت.
- لودمیلا استیوبل خواننده با نام مستعار میلی، که آرچی دوک یوهان سالواتور اتریشی عاشقش شد و بعدا باهاش ازدواج کرد.
- لی لی لنگترای ملقب به لی لی جرسی که خواننده معروف زاده نیوجرسی بود و عشاق فراوانی در بین اشرافیان درباری داشت.
یعنی خداییش تو اون همه خواننده و رقاصه که با اعیون و اشراف مرتبط بودن، از اینا خوشگلتر نبود؟!
باز تو فیلمها از بازیگرهای بهتری برای ایفای نقش ایرنه آدلر استفاده شده که شاید بهترینش ریچل مک آدامز باشه:
بعله بگذریم اصلا بما چه؟ :) ... حالا واقعا داستان این ایرنه خانم چی بوده؟
ایرنه آدلر در نیوجرسی زاده شد. صدای خوش و رسای او خیلی زود ازش یک ستاره اپرا ساخت و اجراهای او در تئاترهای بزرگ اروپا مثل لااسکالای میلان استعداد خارق العاده اش رو در خوانندگی به همگان ثابت کرد و در یکی از اجراهاش در سالن امپریال ورشوی لهستان در حضور گرند دوک پادشاه بوهمیا ، آن دو مجذوب هم شدند. پادشاه فقط مدتی رو بخاطر ایرنه در ورشو موندگار شد. ایرنه هم در حوالی سی سالگی از خوانندگی دست کشید و به لندن رفت. درپی اون گراند دوک بطور ناشناس به لندن و نزد شرلوک هلمز اومد و گفت میخواد با دختر شاه اسکاندیناوی ازدواج کنه ولی رابطه اش با ایرنه ممکنه این ازدواج رو بخطر بندازه چون ایرنه یک عکس ناجور دونفره ازشون داره که شاه حتی با استخدام سارقان حرفه ای هم نتونسته اونو از چنگش دربیاره. او ایرنه رو بعنوان زنی ماجراجو با کششی غیرقابل مقاومت و چهره ی زیباترین زنان و هوشِ متفکرترین مردان توصیف کرد!
شرلوک زمین و زمان رو بهم میدوزه تا عکس رو از چنگ ایرنه دربیاره حتی با لباس مبدل پیش ایرنه میره. ناغافل از اینکه ایرنه هم با لباس مبدل درست از جلوی چشمش از مقابلش عبور میکنه! هر دو برای هم بپّا میگذارن. ایرنه با وکیل جذابی بنام نورتون ازدواج میکنه و لحظه به لحظه از دسترس دورتر میشه عاقبت هم مثل غزالی تیزپا از چنگ صیادش فرار میکنه.
در حالیکه دست آخر شرلوک با توسل به یک حیله ماهرانه به هدفش که یافتن بسته محتوی عکسه میرسه و بسته رو مغرورانه به شاه میده تا بازش کنه اما جای عکس دوتایی ایرنه و شاه، یک عکس تکی از ایرنه زیبا با نامه ای ضمیمه شده که از زیرکی و کمالات شرلوک و زبل بودن خودش تعریف کرده و آخرش اضافه کرده:
«...درباره عكس هم موكل شما میتواند آسوده خاطر باشد. من عاشق مردى والاتر از او هستم و البته او هم عاشق من است. پادشاه شاید بخواهد بعدا اقدامی غیرمنتظره به عمل آورد. بنابراين من آن عكس را فقط براى حفاظت از خودم نگه میدارم تا به عنوان سلاحى در برابر هرگونه تهدید احتمالى وى در آينده بکار برم. اما به جاى آن عكس دوتایی، تصویر ديگری از خودم گذاشته ام كه ممكن است او بخواهد آن را یادگاری داشته باشد! و من هميشه ارادتمند شما آقاى شرلوك هلمز نازنین خواهم بود. ايرنه مورتون-آدلر.»
پادشاه بوهمیا با نگاه به عکس جذاب ایرنه، با حسرت آهی میکشه و میگه: "عجب زنی! لنگه ندارد! حیف که درسطح من نبود وگرنه میتوانست بهترین ملکه بوهمیا شود!" شرلوک هم که شیفته محسنات ایرنه شده بوده با کنایه میگه: " بله شان او بسیار از سطح شما متفاوت است!" بعد احساس و اظهار تاسف و شکست میکنه ولی شاه که ایرنه رو خوب میشناسه مطمئنه در نامه اش کاملا صادق بوده و دیگه هیچ خطری ازدواجش رو تهدید نمیکنه و میخواد به عنوان تشکر به شرلوک هلمز انگشتر تمام برلیانش رو اهدا کنه ولی شرلوک بجای دستمزد یا پاداش چیز دیگه ای ازش میخواد؛ فقط و فقط عکس ایرنه...
در آخر دکتر واتسون عزیز مینویسه:
«و اين پايان رسوايى بزرگی بود که پادشاهى بوهميا را تهديد میكرد و اينكه چگونه زیرکانه ترین نقشه شرلوك هلمز توسط نبوغ يك زن نقش برآب گردید. او عادت داشت كه هوش زنان را به تمسخر گيرد اما پس از آن ديگر نديدم اين كار را بكند و هر وقت از ايرنه آدلر صحبت میكرد و يا به عكس وى خیره میشد با حس خاصی او را آن زن خطاب مینمود...»