تالار کافه کلاسیک

نسخه کامل: نکات طنز ! ( ظریف-هنری-فاخر )
شما درحال مشاهده محتوای قالب بندی نشده این مطلب هستید. نمایش نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحات: 1 2 3 4 5

سلام و درود.

چند تا عکس طنز هست فقط برای خنده.

http://cafeclassic5.ir/imgup/6912/1455100472_6912_632a520c02.jpg

http://cafeclassic5.ir/imgup/6912/145510...520c02.jpg

بالاخره پیداش کردم.{#smilies.biggrin}

http://cafeclassic5.ir/imgup/6912/1455100580_6912_de67adc49f.jpg

http://cafeclassic5.ir/imgup/6912/145510...adc49f.jpg

و آخری

http://cafeclassic5.ir/imgup/6912/1455100703_6912_94cd66931b.jpg

http://cafeclassic5.ir/imgup/6912/145510...66931b.jpg

{#smilies.cool}

ازدواج پر ماجرا 1368

سریالی طنز و به یادماندنی که در تعطیلات نوروز 69 از شبکه اول پخش شد 

بخش نوستالژی این مجموعه بیشتر مد نظر بود تا نکات طنز آن

کارگردان/ منوچر پوراحمد

هنرمندان این مجموعه عبارتند از

خانواده داماد

پروین سلیمانی/ مادر بزرگ

تصویر مربوط است به سریال تعطیلات نوروزی 1370

نعمت الله گرجی/ پدر خانواده

تصویر مربوط میشود به سینمایی بر فراز آسمانها 1357

احمد قدکچیان/ عموی خانواده

پرتره (عکس چهره) قبل از انقلاب

شهلا ریاحی/ مادر خانواده

امیر وطن زاد/ پسر خانواده (داماد)

از این بازیگر جز بک عکس بی کیفیت 3 در 4 تصویر دیگری در نت موجود نیست 

الا همین تصویری (دست نوشته ها 1365) که در این ارسال قرار گرفت

جلیل فرجاد/ دوست داماد و مدیر اداره

از جوانیهای جلیل فرجاد هم تصویر (دست نوشته ها 1365) مناسبی در دسترس نبود

خانواده عروس

جواد خدادادی/ پدر خانواده

تصویری از ایشان در سریال آئینه 1364

منیژه گلچین/ مادر خانواده

مرجانه گلچین/ دختر خانواده (عروس)

Majaneh Golchin (شب بیست و نهم 1368)

سایر بازیگران

میر صلاح حسینی، فاطمه طاهری، محمد ورشوچی، ناصر گیتی جاه، عباس محبی، اکبر دودکار

__________________________________

دکتر دکتر که میگفتن این بود؟!

داستان مد نظر ما از جایی شروع میشه که اکرم و رفعت که از همسایگان و دوستان قدیمی بودن

بعد از سالها و بطور اتفاقی در مغازه قصابی با هم دیدار میکنن

طبیعتا از این ملاقات ناگهانی غافلگیر و خیلی خوشحال و ذوق زده شدن

از قضا دختر رفعت خانم که اون روز همراه مادرش برای خرید بیرون خونه بود

نظر اکرم خانم رو جلب میکنه و از دیدن کمالات دختر همسایه قدیمی به وجد میاد

خلاصه، دوستان قدیمی لحظاتی رو به احوالپرسی سپری میکنن

تا اینکه بحثای مهمتری مثل ازدواج، زندگی مشترک و این مسائل پیش میاد

رفعت خانم هم فرصت رو غنیمت شمرده . شروع میکنه به تعریف و تمجدید از خودش و خانواده اکرم خانم

اکرم/ هزار ماشالا هزار ماشالا 

رفعت/ چشم و چراغ دکتره !

اکرم/ دکتر ؟!

رفعت/ آره شوهرم میگم دیگه !

اکرم/ (حسابی جا خورده)/ ها، بله !

در ادامه و بعد از اتمام یک سری صحبتها و تعارفات معمولی

اکرم/ ببین رفعت جون میگن تا تنور داغه باید نون چسبوند

رفعت/ والا، کی بهتر از شما، یه محله بود و یه خدابیامرز آقای زعفرانچی

به قول دکتر که میگه بچه بزرگزاده بزرگزاده میشه

حالا اکرم خانم این آقا زاده شما چکاره هستن ؟

اکرم (تو رودروایسی)/ الان با مدیر کل شرکتشون رفته ماموریت

رفعت/ ئه، پس معاونه ؟ اکرم/ ای همچین !

رفعت (زیر لب)/ معاون مدیر عامل ! خوب یهو بگو مدیر عامل آینده دیگه ! چشم حسود کور !

اکرم خانم که محاله ممکنه حرفای به این مهمی رو جایی درز نده

بعد از خداحافظی با همسایه قدیمی راهی منزل میشه و همه ماجرا رو برای خانوادش بازگو میکنه

حالا که قراره با همسایه قدیمیش و مهمتر از همه با خانواده دکتر فامیل شه بنابراین سکوت اصلا جایز نیست !

اهل منزل (هماهنگ و با صدای بلند)/ دکتررر !

اکرم/ بله ! دکتررراسدالله خان (شوهرش) هیچ فکر میکردی عروسمون دکترزاده باشه ؟!

اسداله/ اوه اوه، اینا دیگه دو برابر با وقت قبلی ! (اجازه خواستگاری دادن)

مهری (دختر خانواده)/ مامان جون حالا تندی به کسی خبر ندیا !

اسداله/ آی گفتیا ! (تکه پرانی)

اکرم/ نفهمیدم! من کدوم دفعه تندی خبر دادم که این بار دومش باشه ! (میگفت بار دهم بهتر بود)

عمو/ زن داداش مقصود مهری جون اینه که بزارید لااقل یه حلقه بین خودمون

رد و بدل بشه بعد به همه شیرینی بدیم (غیر مستقیم یعنی جار نزنیم)

اون کبودی پای چشم عمو هم داستانی داره !

خلاصش میشه اینکه این بلا وقتی سرش میاد که برای تحقیقات از عروس خانم (مورد قبلی) به محله شون مراجعه میکنه

 اکرم (در ادامه صحبتهاش)

خوبیش به اینه که این دفعه دیگه تحقیق لازم نیست، ما سالها با هم دوست بودیم

از همون اولشم میدونستم رفعت پیشونیش بلنده ! (شوهر دکتر قسمتش شده)

سکانس بعدی در منزل دکتر
///

دکتر به اتفاق همسرش با خیال آسوده گوشه اتاق نشستن و در حال استراحتن

تا اینکه، لحظاتی بعد صدای زنگ در ! به گوش میرسه

رفعت/ دارن به پنجره میزنن، ببین کیه

اکبر آقا (با صدای بلند)/ کیه ؟

مرد همسایه (در حالیکه سرفه میکنه و گویا بیماره)/ اکبر آقا آمپول زن هستن !

رفعت/ آخی، موسی ئه طفلک !

اکبر آقا/ بله ! دنبال دکتر اومده ! (نیش و کنایه به همسرش)
///

احتمالا خودتون حدس زدین این دکتر دکتر که میگفتن در حقیقت یه تزریقاتی ساده ست

که حتی یه مطب اجاره ای هم نداره و یه وقتام مجبوره با دوچرخه بره به مریضاش سر بزنه و آمپولشون تزریق کنه !
///
///
 (هر شغل و حرفه ای قابل احترامه / این مطلب صرفا جهت مزاح بود)
///
تصویری جالب ازاخواهران گلچین در حال اجرای نمایش عاشقانه با پای برهنه / تالار هنر 1371
///
///
 مرجانه گلچین در کودکی
///
///
///
دکتر سریالهای ایرانی !

یاد موضوعی افتادم که چندان هم بی ارتباط با مطالبی که عنوان شد نیست


احتمالا با چهره ایشون آشنا هستید !
///
در سریالهای ایرانی همیشه نقش دکتری مهربان و خوشرو بازی میکنن
///
راستش خیلی کنجکاو شدم بدونم چه دلیلی داره ایشون در سریالها همیشه دکتر باشن ؟!

بخاطر تیپشونه که به دکترا شباهت داره یا ممکنه علت دیگه ای داشته باشه ؟!

تقریبا تو هیچ سایت یا وبلاگی در این مورد مطلبی نوشته نشده بود ولی بالاخره به جواب رسیدم

ایشون پزشکن و در کلینیک خیابان میرداماد به عنوان دستیار پزشک جراح مشغول به کارند

دکتر بازیگر حسین زمانی دارای مدرک کارشناسی پرستاری
///


شرح در متن :

بدون شرح :

حقیقت محض

http://cafeclassic5.ir/imgup/6934/1456396659_6934_4db507459a.jpg

بدون شرح

http://cafeclassic5.ir/imgup/6934/1456396726_6934_8a2e9ef3ff.jpg

داستان خیلی از ما ها

http://cafeclassic5.ir/imgup/6934/1456396806_6934_f28bd43f70.jpg

سوغات شهرهای ایران

(خودم نوشتم، جدی نگیرید khhnddh )

آبادان = فلافل

یزد = دستمال

قزوین = سنگ پا

اصفهان = کتاب چگونه پولدار شویم

کرج = قمه و پنجه بوکس

مشهد = شمع

سقز = سقز

اردبیل = علی دایی !

تبریز = فرش ماشینی

تهران = همبرگر فری کثیف

کرمانشاه = مسواک Oral-B اصل

گلوگاه = اکبر جوجه

قمصر کاشان = عرق سگی

کردستان = اسلحه کمری

مازندران = شاه کلید و دیلم

سمنان = جارونگ و ونگون

شیراز = سرستون تخت جمشید (سه تا هزار تومن) 

زنجان = چاقو ضامن دار

گرگان = نان قُلّاج

ارومیه = نمک تازه 

این مطلب بطور اتفاقی روزنامه همشهری که ورق میزدم بهش برخوردم

گفتم بد نباشه یه سری عکس و دیالوگ هم اضافش کنم جالب تر بشه تا بعد ارسال کنم

کمتر فیلمی را میتوانید پیدا کنید که از تیپ بیمار و لوکیشن بیمارستان استفاده نکند

مثل اتفاقی که برای کاراکترهای مجری قانون با لباس های فرم و ماشین پلیس و کلانتری افتاده

بالاخره در فیلم یا سریال کسی حالش خراب می شود که یا با یک آب قند روبراه میشود

یا با ماشین شخصی و آمبولانس میرسانندش بیمارستان، بعد هم میرسیم به کسانی که قرار است بیمار را در بیمارستان ملاقات کنند

اگر نویسنده و کارگردان حواسشان به جزئیات باشد، آداب این عیادت میشود شناسنامه کاراکترها و معرفی خرده فرهنگهایشان

اینکه چه با خودشان میبرند، چه میخورند و به بیمار چه میخورانند و چطور اما بیشتر وقتها این صحنه ها از کلیشه هاتی رایج فراتر نمیرود

همه شبیه به هم از آب در میاید! توی داستانها هم کلیشه این موقعیت دست توانای نویسنده را میبوسد و یاری ذهن خلاقش را میطلبد

ماندگارترین این موقعیتها مربوط میشود به ماجرای مثل آباد ناخوش خر خورده که وقتی در سریال مثل آباد به تصویر کشیده شد بیشتر در یادها ماند

مجموعه ای که نوروز سال 60 روی آنتن رفت تا در شبهای تعطیل، مردم را پای تماشای بازی بازیگرانی بنشاند که هر کدام بعدتر اسم و رسمی برای خود به هم زدند

ناخوش خر خورده !!!

قسمت ناخوش خر خورده فرصتی شد تا حمید جبلی به خوبی دیده شود

وقتی نقش پسر طبیبی را بازی میکرد که قرار بود از همراهی پدر فوت و فن طبابت یاد بگیرد

یک روز وقتی حال بیمار از نتیجه طبابت بدتر شده بود، پدر خود را از تک و تا نیانداخت و بعد از کلی معاینه اخم ها را توی هم کرد و با اوقات تلخی گفت

حکیم/ مگه نگفتیم مواظبش باشید و نذارید ناپرهیزی کنه؟!

از دو و بری ها انکار و از طبیب پدر اصرار که اگر ناپرهیزی نکرده بود با نسخه من هم تبش بریده بود و هم حالش خوب شده بود!

پافشاری طبیب کار خودش را کرد و یکی اعتراف کرد که بله، هوسانه برش نازک خربزه ناپرهیزی بیمار بوده

مهری ودادیان در این ماجرا نقش مادربزرگ خانواده رو ایفا کرده بوند

مادر بیمار/ (با گریه زاری)حکیم باشی جونم تقصیر از ماست، خدا الهی کورم کنه!

دیشب داشتم واسه بچه ها خریزه پاره میکردم، چشمم افتاد دیدم محمد داره با هوس و حسرت نگاه میکنه!

اینجا خیلی جالب میشه/ به حکیم میگه برا بچه ها خربزه پاره میکرده اما در حقیقت خودش مشغول خوردن خربزه بوده اون هم با چه اشتهایی!

دلم طاقت نیاورد، یه قاچ دادم که بچم جیگرش حال بیاد، الهی کور بشم! (خدا نکنه)

حکیم/ دیدی گفتم آبجی! وقتی میگم خورده (ناپرهیزی کرده) نگو نخورده!

حالا این دواهارو بهش بدین، شااااید خربزه رو بی اثر کنه!

عجب حکیمی ام بوده! ببینید چه نسخه ای برای مریض بدبخت میپیچه!

هلیله کدو قلیونی، شیر ترشیده شتر، پاچه ملخ!

حدس طبیب هم نه از نشانه بیماری که از پوست خربزه های ورودی خانه قوت گرفته و جست و جو در اطراف بیمار شد درس امروز پسر

غافل از اینکه وقتی پسر تنها به عیادت بیماری رفته بود که با نسخه پدر حالش بهتر که نه، بدتر هم شده بود

کنج حیاط خانه جز پالان خر ندید و بعد از اصرار به ناپرهیزی بیمار فاتحانه گفت که ناخوش خر خورده، تا خانه از صدای خنده کسان بیمار پر شود

ویژه نامه هفتگی همشهری مرداد 95

والا چیزی که میخوام بنویسم نه جوک هست نه لطیفه!

فقط یه شباهت جالبه! همین:

همه ما (باید) 4 واحد جنگ ستارگان را پاس کرده باشیم، 4 واحد کازابلانکا، 4 واحد پدرخوانده، 3 واحد راکی، 4 واحد بربادرفته و ...

این مطلب فوق به کنار... چون تو کلاس ما من بالاترین نمره از جنگ ستارگان را برده بودم!!! مطلب من اینه:

همگی ما این اختراع عجیب صنعت اتومبیل سازی ایران را میشناسیم:

من که جرات ندارم باهاش شوخی کنم!!

اما هیچ دقت کردین وقتی یه نیسان از شما سبقت میگیره صداش 90% شبیه سفینه های امپراطوریه؟؟!!

این دفعه به صدایش دقت کنید... و ثانیه ای حس کنید در دنیای جنگ ستارگان هستید!!!!!!!!

فقط حیف که ماشین من میلینیوم فالکون نیست که نسل همه این سفینه های امپراطوری را منقرض کنم!!!!

سروش رضایی (سوریلند) را باید بشناسید.

انیمیشن های زیبایی می سازد و مخصوصا سری پسر شجاع که مربوط به کارتون پسر شجاع است واقعا جالب است.  شخصیت های کارتون به زمان حال آمده اند و در شرایط امروزی قرار گرفته اند.

شخصیت های اصلی این  طنز , بیشتر پسر شجاع , پدر پسر شجاع , شیپورچی , دکتر بزی , خانم کوچولو و مادر خانم کوچولو ! هستند.

در لینک زیر آخرین کار سوریلند SooriLand که مهاجرت پدر پسر شجاع به خارج است را ببینید:

لینک انیمیشن

کاریکاتور برنامه 7

فراستی به چاپلین/ ادابازی در میاری اسمشو گذاشتی کمدی، فیلم؟

به نظر من همه فیلمهای شما فیلم فارسیه!

کیفیت اصلی

خارج از شوخی، نقدهای فراستی رو (خصوصا در رابطه با آثار هیچکاک) میپسندم 

چرا که با ظرافت و حوصله زیادی بررسی و تحلیل میکنه

(۱۳۹۵/۷/۳ صبح ۱۰:۴۴)جیمز باند نوشته شده: [ -> ]

والا چیزی که میخوام بنویسم نه جوک هست نه لطیفه!

فقط یه شباهت جالبه! همین:

همه ما (باید) 4 واحد جنگ ستارگان را پاس کرده باشیم، 4 واحد کازابلانکا، 4 واحد پدرخوانده، 3 واحد راکی، 4 واحد بربادرفته و ...

این مطلب فوق به کنار... چون تو کلاس ما من بالاترین نمره از جنگ ستارگان را برده بودم!!! مطلب من اینه:

همگی ما این اختراع عجیب صنعت اتومبیل سازی ایران را میشناسیم:

من که جرات ندارم باهاش شوخی کنم!!

اما هیچ دقت کردین وقتی یه نیسان از شما سبقت میگیره صداش 90% شبیه سفینه های امپراطوریه؟؟!!

این دفعه به صدایش دقت کنید... و ثانیه ای حس کنید در دنیای جنگ ستارگان هستید!!!!!!!!

فقط حیف که ماشین من میلینیوم فالکون نیست که نسل همه این سفینه های امپراطوری را منقرض کنم!!!!

جناب " باند " گرامی

پس از اینکه شما مطلب بالا رو نوشتین، واحد تحقیقات امپراتوری به این نتیجه رسید که " نیسان آبی " عملکرد بهتری ، نسبت به جنگنده های تک سرنشین در نبرد علیه شورشیان داره ، پس مدتیه که : نیسان آبی " وارد ناوگان امپراتوری شده و شورشیان رو به ستوه آورده!

میگن لیزر هم بهش اثر نمیکنه و هیج سفینه ای هم جرات روبرو شدن باهاش رو نداره !

شیشه شیر طلایی

مهم نیست شیشه شیرم طلایی نباشه، مهم اینه شیرش خوشمزه باشه !

" یک شب آتش در نیستانی فتاد ... "

اگر کسی باشد که فکر می کند سینمای ایران در ژانر وسترن حرفی برای گفتن ندارد، به یقین بعد از دیدن فیلم " جنگل ها می سوزند " محصول 1394، نظرش عوض می شود!

شاید اگر کارگردانان به نامی مانند " سام پکین پا " با فیلم " این گروه خشن " و  " سرجیو لونه " با سه گانه " دلار " این قدر توقع دوستداران این ژانر بالا نمی بردند، ما زودتر از اینها شاهد درخشش بازیگران به نام! سینمای ایران در این ژانر بودیم.

" جنگل ها می سوزد " اولین تجربه " ایرج طهماسب " در مقام کارگردانی در ژانر وسترن است. او در این تجربه از بازیگران سر شناس! سینمای ایران بهره می برد. باید اعتراف کرد علیرغم اینکه " وسترن " ژانر ملی سینمای کشورمان نیست ولی بازی ها قابل قبول و باور پذیر است و بیننده را با خود به حال و هوای " غرب وحشی " می برد!

" پنج هفت تیر کش برای روز سیزده بدر! به حومه شهر " دور سیتی " می روند. در آنجا " کلانتر دور وین " بر سر موضوعات اساسی! مانند پهن کردن زیلو، خوردن کاهو ترشی با سکنجبین و مهارت در هفت تیرکشی با دیگران درگیر می شود. در ادامه گروه برای روشن کردن آتش به منظور گرم کردن کلم پلو شیرازی! دچار مشکل می شود و از سرخپوستی به نام " دفتر پاره " برای روشن کردن آتش در خواست کمک می کند. " دفتر پاره " با شناختی که از طبیعت دارد، آنها را از روشن کردن آتش منع می کند ولی گروه، بی اعتنا به نصیحت های او اقدام به روشن کردن آتش می کند. آتش وحشی به جان درختان می افتد و گروه در محاصره آتش گرفتار شده، و باید بین دو راهی سوختن در آتش و یا کشتن یکدیگر با گلوله، یکی را انتخاب کند و راه دوم را بر می گزیند.

سکانس پایانی، باران بر این طبیعت سوزان می بارد، جنگل در زیر باران تطهیر شده و به رستگاری می رسد! "

فیلم نامه سر راست، بازی های حساب شده، موسیقی متن فوق العاده و از همه مهم تر شخصیت پردازی دقیق، از " جنگل ها می سوزند " فیلمی کم عیب ساخته است!

" سفیدی "

" کلانتر دور وین "

" مرد خبیث Wanted "

" اسب زورو "

" لوک بدشانس "

" خوب، بد، زشت "

" دفتر پاره "

تماشای این وسترن خوش ساخت رو به تمامی شما دوستان توصیه می کنم.

http://www.aparat.com/v/EgL9X

ترفند تبلیغاتی !

مدتها قبل انتشار تابلویی تبلیغاتی در فضای مجازی با مضمون شکست ناپذیری پوشش حجاب باعث تعجب کاربران شد

تا اونجا که سایتها و شبکه های اجتماعی برون مرزی هم این خبر رو پوشش دادند و در این رابطه کامنتهای متفاوتی منتشر شد

کمی یعد مشخص شد که این یک ترفند تبلیغاتی برای منحرف کردن اذهان عمومی از سوی کاربران اینترنتی داخل ایران بوده

بیلبورد تبلیغاتی با موضوع شست ناپذیری ساختگی بود

_____________________________________________________________

پرنده شانس !

افسانه سلطان و شبان رو حتما همه دوستان دیدند و خاطرشون هست

در قسمتهای میانی، وزیر (مطیع) و خوابگزار (کشاورز) برای پیدا کردن جانشین سلطان (هاشمی) راهی سفری ملال آور میشوند

عاقبت در میانه راه شبان ساده دلی را میباند و بازی شکاری را بر روی شانه هایش مینشانند تا بدین گونه مژده پادشاهی را به اون بدهند

به نظرم وجه تشابه جالبی در این سکانس و تبلیغات انتخاباتی دونالد ترامپ به چشم میاد

جالب اینکه پرنده اقبال هم برای شبان منصب سلطانی رو به ارمغان آورد و جناب ترامپ را هم بر مسند ریاست نشاند

دیروز به جایی عکس تازه ای از آل پاچینو - رابرت دنیرو و مارتین اسکوسیزی رو دیدم.

اینطور که معلومه برای فیلم مرد ایرلندی باشه.

چیزی که باعث تعجب من شد چاق شدن آل پاچینو است طوری که دنیرو رو هم پشت سر گذاشته و خیلی تغییر کرده . tajob2

 

انسان وقتی این آدم های نازنین رو که می بینه ذوق می کنه.... سینما همین ها هستن eeiikk

(۱۳۹۶/۷/۲۶ صبح ۱۲:۰۳)سروان رنو نوشته شده: [ -> ]

انسان وقتی این آدم های نازنین رو که می بینه ذوق می کنه.... سینما همین ها هستن eeiikk

درسته جناب سروان عزیز

پاچینو و دنیرو اعتبار سینمای دهه هفتاد هستند و هر کدوم کارنامه ی پرباری دارند .و همینطور اسکورسیزی.

ولی ای کاش این کارگردان کاربلد و عاشق سینما زودتر از این ها به فکر ساخت فیلم مشترک با حضور این ها میفتاد

حیفه که سه نام بزرگ در یک فیلم باشه و اون فیلم بخاطر کهولت سن عوامل به یک دورهمی ساده ی پیشکسوتان سینما شبیه باشه !

گربه اشرافی!... 

بهترین برنامه های تلویزیون ایران در دهه 70 ساخته شدند. این روند تا نیمه اول دهه 80 ادامه یافت و بعد از آن به قهقرا رفت.

برنامه دوربین مخفی دهه هفتادی  را ببینید :

( این برنامه زمانی ساخته شده که کامپیوتر تازه وارد جامعه شده بود و چیز عجیبی بود. مردم آن زمان ساده تر بودند و هنوز اینقدر گرگ نشده بودند. تیپ و استایل ها هم جالب است )

https://www.asriran.com/0033VT

تفاوت معلمین دهه های 60 70 80 90 !...

کاریکاتوری با موضوع آلودگی هوا ، بحث داغ این روزها...

صفحات: 1 2 3 4 5
آدرس های مرجع