من آنه فرانک رو نمی شناختم و راجع به فیلمش هم چیزی نشنیده بودم . تا اینکه در یک مبحث فیلمنامه نویسی به عنوان یک مثال جالب برای شخصیت پردازی و تضاد بین شخصیت ها و چالش بین اونها که موجب جذابیت داستان میشه ، فیلم خاطرات انه فرانک نام برده شد و من هم بلافاصله بخاطر علاقه زیاد به مساله شخصیت پردازی در داستان و با توجه به سال ساخت این فیلم که مربوط به سال 1959 ( مناسب من کلاسیک پرست ) بود . همون روز این فیلم رو تهیه کردم و تا آخر شب علی رغم خستگی پس از کار به تماشای اون نشستم که الحق و الانصاف خستگی من رو به در برد.
فضای جنگ جهانی و رو تصور کنید که در اون دوتا خانواده ی یهودی برای حفظ جان خودشون مجبور به پناه گرفتن در طبقه ی بالای کارگاه یک فرد مهربان و نیکوکار مسیحی می شوند.
دوتا خانواده جمعا هفت نفر به اضافه یک دکتر دندانپزشک که در اواسط داستان به اون جمع ملحق میشه .هشت فرد با ویژگی های اخلاقی و شخصیتی متضاد همگی مدت زمان دو سال کامل رو در یک طبقه مسکونی با هم سپری می کنند . در حالی که نه تنها حق بیرون رفتن از اون مکان رو به هیچ عنوان ندارند بلکه حتی از پنجره هم حق بیرون نگاه کردن رو ندارن.

روزها که کارگران مسیحی در طبقه پایین مشغول به کارند تا حدود 6 بعد از ظهر نه حق حرف زدن دارند نه استفاده از آب ، نه راه رفتن و خلاصه از صبح تا غروب کوچکترین صدایی نباید از این طبقه به بیرون درز کنه که مبادا موجب فاش شدن محل اختفای این افراد و از دست رفتن جانشون توسط نیروهای گوش بزنگ نازی ها که مدام در خیابون های اطراف پرسه می زنند بشه.
چقدر زیبا بود! چقدر زیبا!!
. خانواده فرانک دارای دو دختر به نام های آنه و مارگریت با خلق و خوی کاملا متضاد : مارگریت دختر بزرگتر و آرام با مادر خود رابطه ی صمیمی داره و آنه بر خلاف خواهر با مادر رابطه خوبی نداره و بیشتر با پدر خودش یعنی فرانک درد دل می کنه . از طرفی خانواده ون دال یک زن و شوهری هستند که هرگز با هم سازگاری ندارن و همچنین پسری بنام پیتر که اصلا علاقه ای به ارتباط با اطرافیان خودش نداره. این ها انسانهایی از جنس من و شما بودند . شخصیت های واقعی اما متفاوت . پر از بدی ها و خوبی ها. ولی همه ی اونها در یک چیز مشترک بودند : حفظ جان و تلاش برای بقای زندگی. و این چیزی بود که رفته رفته اونها رو به هم نزدیکتر و وابسته می کرد.

هر بار که احتمال لو رفتن این خانواده وجود داشت و جون این خانواده به خطر می افتاد ، من دچار استرس و دلهره ی عجیبی می شدم . اصلا یادم رفته بود که مشغول تماشای فیلم هستم و دلیلش هم فضاسازی بسیار عالی فیلم بود . کاملا غرق در صحنه های هیجانی و دلهره آور و در کنار اون لحظات زیبایی که کمی بعد از هر بار دلهره بوجود میومد می شدم .
سه ساعت طول کشید. اما هیچ وقت دوست نداشتم تموم بشه . شخصیت انه دختر کوچک خانواده ، بسیار پرحرف ، خلاق و باهوش و کمی هم بی پروا و لجباز با اون تن صدای زیبا مشابه صدای مریم شیرزاد خودمون ، یک شیرینی خاصی به این فضا داده بود . همچنین پدر آنه یعنی فرانک هم که در تمام این مدت با دختر کوچکش همانند یک دوست همراهی می کرد و اجازه نمی داد آنه ی ته تغاری بابا مثل بقیه تحت تاثیر سایه مرگ وحشتناک اون ایام قرار بگیره . و مدیریت کاملی رو ارتباط اعضای اونجا با هم و کنترل اوضاع داشت .

و چقدر جالب که در یک همچنین فضایی یک عشق زیبا هم بین آنه ( فرانک ) و پیتر (ون دام ) رخ میده و باز هم یک زیبایی در دل تلخی و وحشت حاکم بر فیلم . عشقی که سرانجام ...

خاطرات آنه فرانک 1959
کارگردان: جورج استیونس
تهیه کننده : جورج استیونس
فیلمنامهنویس :فرنسیس گودریچ ،آلبرت هکت
بازیگران:ملی پرکینس - جوزف شیلدکات- شلی وینترز - ریچارد بیمر - گاستی هوبر- لو جاکوبی- دایان بیکر
موسیقی :آلفرد نیومن
جوایز:
برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن
برنده جایزه بهترین کارگردانی هنری فیلم سیاه و سفید
برنده جایزه اسکار بهترین فیلمبرداری
نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم
نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد
نامزد جایزه اسکار بهترین طراحی لباس
نامزد جایزه اسکار بهترین کارگردانی
نامزد جایزه اسکار بهترین موسیقی فیلم
همچنین بین 100 فیلم برتر تاریخ از منظر تاثیرگذاری این فیلم رتبه 18 رو در اختیار داره .
برای خود من که خیلی تاثیر گذار بود و پیام آور قدردانی از لحظات زندگی و خانواده و اطرافیان و باقی موهبت هاییه که در اختیارمون قرار داده شده چرا که مرگ انسان کاملا غیر قابل پیش بینی و هر لحظه در کمین و فکر کردن به اون می تونه تمام زندگی و کارهای ما رو تحت الشعاع قرار بده...
و این هم آنه فرانک واقعی که این فیلم از روی خاطرات بر جای مونده از این دختر ساخته شده
