۱۳۹۱/۱۲/۲۸, عصر ۰۷:۲۱
۱۳۹۱/۱۲/۲۸, عصر ۰۷:۲۱
۱۳۹۲/۲/۱, عصر ۰۸:۵۴
(۱۳۹۱/۱۰/۱۱ عصر ۰۸:۱۷)سناتور نوشته شده: [ -> ](۱۳۹۱/۱۰/۱۰ عصر ۰۸:۳۹)رزا نوشته شده: [ -> ]این ویدئو هم تقدیم به شما جناب سناتور عزیز:
http://www.4shared.com/video/qTJo7YI-/hotz_flv_2.html
کسی در مورد دوبلورهای این مجموعه اطلاعاتی داره؟ احتمالا از کانال دو پخش میشده شاید صبحهای تابستون؟
بخصوص میخواستم بدونم دوبلور هوتزن پلوتز کی بوده؟ آقای ایرج ناظریان؟آقای عرفانی؟......
با تشکر از شما دوست عزیز.دوبلورهوتزن پلوتز استاد عرفانی بودند و فکر کنم اون مادربزرگ هم زنده یاد آذردانشی بود بقیه رو دیگه یادم نمیاد
به جای پلیس ایرج رضایی صحبت می کرد
۱۳۹۲/۴/۱۸, عصر ۱۰:۰۰
دهه شصت مجموعه ای پخش میشد با عنوان (این شرحِ بی نهایت)
موسیقی غم انگیزی هم داشت
قسمتی از این سریال همیشه تو خاطرمِ
خانم محبوبه بیات و آقای ناصر هاشمی در این مجموعه ایفای نقش کردن
داستان جوانی که مادرش برای او کیسه ای از سکه های طلا فرستاد و درست بعد از این اتفاق جوان هر شب با کابوسهای وحشتناک سر میکرد!
تا اینکه از بیماری و درماندگی طاقتش سر آمدِ و به دیدار مادر رفت و پیگیر ماجرا شد ______________
خانم بیات در حال حاضر سرگرم بازی در تئاتر هستن
با آرزوی سلامتی و موفقیت برای یکایکِ هنرمندانی که در خاطرمان نقش بستن
۱۳۹۲/۵/۱۱, صبح ۰۴:۲۹
اول باید بخاطر این تایپیک محشرتون ازتون تشکر کنم کلی باعث تجدید خاطره شد
از دوستان یه سوالی داشتم میخواستم ببینم کسی یادشه یه برنامه کودک بود زمان جنگ پخش میکردن توش یه سیب زمینی بود بهش میگفتن سیب زمینی پشندی من یه چیزایه مبهمی ازش یادمه چون خیلی کوچیک بود اون موقع ها(یعنی فکر نکنید سن وسالی دارما) خیلی دوس دارم بدونم مجریش کی بوده اگه کسی یادشه لطفا راهنماییم کنه
یه سریال انگلیسی هم بود که ماجراش تو یه جزیره میگذشت که به دس آلمانا تصرف شده بود ماجرایه یه دختره با نامزدش بود نامزد دختره میخواست از جزیره بره تا به ارتش بپیونده یه بار که میخواد ار جزیره فرار کنه تیر میخوره ولی نمیتونن بگیرنش این قسمتش قشنگ یادمه تو کلیسا درجه دار المانی بهش شک میکنه مخصوصا دستشو میزاره رو شونش میفهمه اون بوده برعکس ارتش سری تو این سریال درجه دار آلمانی آدم خوبیه فقط یکی از زیر دستاش خیلی بدجنسه خلاصه اگه کسی این سریالو یادشه اسمشو بگه ممنون میشم
۱۳۹۲/۵/۳۱, عصر ۰۷:۳۴
ماهنامه توپولي نو که دهه 60 و شايد قبل تر (زمانش دقيق نميدونم و تو نت هم چيزي به چشم نخورد) به چاپ ميرسيده، بسيار خواندني و جذاب بود خصوصا براي قشر کودک و نوجوان
اين تنها شماره اييه که برام باقي مونده
شامل 3 داستان کوتاهه که بصورت طنز نوشته شده
لورل و هاردي (در شب نشيني) داستان شماره 2 که در دوره کودکي بارها خوندم و لذت بردم
_______________________________________
___________________________________
کیفیت بالا
فایل زیر دانلود و از حالت فشرده خارج کنید
۱۳۹۲/۶/۱۵, عصر ۱۰:۳۳
عمو پولدار
(سرگرمی فکری و زیبایی بود / دقیق نمیدونم از چه زمانی منتشر شده / یادش بخیر، اواخر دهه 60 بازی میکردم)
دفترچه همراهی داشت که نحوه بازی کردن به فارسی نوشته بود
تصاویر از گوگل
منبع
۱۳۹۲/۶/۱۸, عصر ۰۵:۱۰
(۱۳۹۲/۶/۱۵ عصر ۱۰:۳۳)BATMAN نوشته شده: [ -> ]عمو پولدار
(سرگرمی فکری و زیبایی بود / دقیق نمیدونم از چه زمانی منتشر شده / یادش بخیر، اواخر دهه 60 بازی میکردم)
(۱۳۹۲/۶/۱۶ عصر ۰۸:۱۲)سناتور نوشته شده: [ -> ]یادش بخیر اون موقع به این بازی فکر کنم می گفتند روپولی
تو دهه 60 هر دو تا بازی رو داشتیم که خیلی به هم شبیه بودن کاکو. من عاشق روپولی بودم (که اون موقع بهش می گفتن ایروپولی).این دو تا بازی مناسب تمام سنین بود.چند وقت پیش تو بازار تسخه های دستکاری شده هر دو تا بازی رو دیدم که روپولی به معنای واقعی کلمه له له شده و مناسب سن زیر 10 سال! عمو پولدار یه کم بزرگسالانه تر هست اما من خاطرم نیست که قدیما هم همینجوری بود یا نه.صفحه اش با عکس بتمن جان یکیه ولی یه سری کارت اضافه داره و سکه ها رو هم نداره.(البته شنیدم شرکتی که عمو پولدارو وارد بازار کرده، روپولی رو هم آورده که هنوز خودم ندیدمش).ضمنا دو سال پیش یه بازی خارجی هم دیده ام به اسم مونوپولی که ایرلندی اصل بود به قیمت 150 تومن ناقابل (قبل از گرانی دلار) که فقط نگاش کردم و از کنارش گذشتم و عکسای پشتش عین ایروپولی بود.
۱۳۹۲/۶/۲۲, عصر ۱۲:۳۱
(۱۳۹۲/۲/۱ عصر ۰۸:۵۴)واترلو نوشته شده: [ -> ](۱۳۹۱/۱۰/۱۱ عصر ۰۸:۱۷)سناتور نوشته شده: [ -> ](۱۳۹۱/۱۰/۱۰ عصر ۰۸:۳۹)رزا نوشته شده: [ -> ]این ویدئو هم تقدیم به شما جناب سناتور عزیز:
http://www.4shared.com/video/qTJo7YI-/hotz_flv_2.html
کسی در مورد دوبلورهای این مجموعه اطلاعاتی داره؟ احتمالا از کانال دو پخش میشده شاید صبحهای تابستون؟
بخصوص میخواستم بدونم دوبلور هوتزن پلوتز کی بوده؟ آقای ایرج ناظریان؟آقای عرفانی؟......
با تشکر از شما دوست عزیز.دوبلورهوتزن پلوتز استاد عرفانی بودند و فکر کنم اون مادربزرگ هم زنده یاد آذردانشی بود بقیه رو دیگه یادم نمیاد
به جای پلیس ایرج رضایی صحبت می کرد
همانطور که دوست عزیزم واترلو اشاره کرده بجای پلیس ایرج رضایی بود وهوتزنلوتتس راهزن صادق ماهرو بود دوسه مرتبه این فیلم پخش شد هنوزیه چیزهایی یادمه ایرج رضایی با تیپ کمدی شبیه معاون کلانتر حرف میزدماهرو هم که صدایش مثل همیشه بود
۱۳۹۲/۷/۱, عصر ۰۸:۳۴
سریال آئینه
آینه از پربیننده ترین سریالهای خانوداگی، اجتماعی دهه 60 (اولین بار در سال 1364 به روی آنتن رفت) محسوب میشه
هنرمندان خاطره سازی همچون مهین شهابی/ اسماعیل محرابی/ رضا بابک/ پوراندخت مهیمن/ بدری نور اللهی/ خانم صفی خانی/ جواد خدادای/ مرجانه و دلدار گلچین/ فردوس کاویانی/ رویا افشار/ گوهر خیر اندیش/ سیاوش طهمورث/ اکبر رحمتی/ جمشید قلی خانی و ____ در این مجوعه بازی داشتن
بخشی از این سریال با عنوان (چون دوست دشمن است) خیلی برام جالب بود به این خاطر که خانم مهین شهابی و پوراندخت مهیمن خیلی خوب تونستن بحث هایی (/مشاجره لفضی/یکی به دو کردن) که بین مادر شوهر و مادر زن پیش میاد به نمایش بزارن و تیکه های جالب و معناداری بارِ هم کردن!
یکی از مشخصه های بارز این سریال همین بحث ها و جدالهاش بود که بیننده رو جذب خودش میکرد که خانم شهابی در اکثر بخشها خیلی زیبا این تیپ رو اجرا کردن
(یادش گرامی)
خانم مهیمن اکثرا در نقش مادری دلسوز و مهربان ظاهر شدن و اجرای زیبایی داشتن
هنرمندان این سریال همگی بازیهای خوبی ارائه دادن
رویا افشار بحثهاش اغلب با منطق همراه بود
بازی رضا بابک هم خیلی دوست دارم / شوخ طبع و خوش خلق و از پیشکسوتان تئاتر
اسماعیل محرابی در اکثر قسمتها حضور داشت و مثل بقیه عالی کار میکرد
بخشی رو به همراه فرزندش آشا محرابی در نقش پدر و دختر ظاهر شدن
مرجانه گلچین تازه کار و جوان اما پر انرژی و با علاقه اجرا میکرد
و ______________________
۱۳۹۲/۷/۲, عصر ۰۹:۱۵
دهه شصت واقعا برای تلویزیون یک افتخار به حساب میاد .سریالهای تلویزیونی عالی برنامه های علمی و مسابقات و سرگرمی که با دقت و وسواس بالایی ساخته میشد دوبله ها در اوج ،کارتون های تلویزیونی بی نظیر. واقعا همه رفتندو تنها خاطراتشون موند.
۱۳۹۲/۷/۳, صبح ۰۷:۳۸
سريال آينه تا اونجا كه من يادمه 3 سري داشت كه وجه مميزه سري اول و دوم سريال اين بود كه در اين سريها ابتدا مشكلات و نابهنجاريهاي خانوادگي نمايش داده مي شد و در وسط بر نامه گروه بازيگران دسته جمعي اعلام مي كردند: زندگي شيرين مي شود! واقعيت اين است كه مي بينيد!!! و ان وقت آن روي ديگر سكه زندگي زناشويي نموده ميشد....اين قسمتهاي در حال پخش مربوط به سري سومه!
۱۳۹۲/۷/۱۴, عصر ۰۹:۱۳
دوبلورها در سریال آینه
مرتضی احمدی
بدری نوراللهی (تصویر از منصور گرامی)
شمسی فضل اللهی
افشین ذی نوری
_____________________________________________________________________________
در چند قسمت از سریال آرزو شهابی (دختر مهین شهابی) هم حضور داشتن
آرزو شهابی در مراسم درگذشت مهین شهابی
۱۳۹۲/۷/۲۰, عصر ۰۸:۱۱
گمون کنم قدیمی ها بیشتر یادشون باشه این سریال...
«خانه عروسکها» مجموعه ای تلویزیونی بود که با وجود استقبال مردم، جلوی پخش آن در سال 59 گرفته شد.
به گزارش گروه فرهنگی مشرق به نقل از خبرآنلاین، روزی روزگاری، تلویزیون ایران تنها دو شبکه داشت که هفت یا هشت ساعت در شبانه روز برنامه پخش میکردند که تنها سهم کوچکی از آن به کودکان و نوجوانان اختصاص مییافت.سالهای پر التهاب 58 و 59 که کشور هنوز از هیجان انقلاب خارج نشده، در گیر یک جنگ تمام عیار شده بود، شبکه دو سیما تنها به پخش برنامه های آموزشی و علمی میپرداخت و آنتن شبکه یک هم بیشتر با برنامه های سیاسی و اجتماعی پر میشد.
با این وجود، کودکان انقلاب و جنگ که اینک مرز چهل سالگی را رد کردهاند، خاطره یک برنامه کودک و نوجوانان را از آن دوره تا امروز با خود همراه داشتهاند؛ «خانه عروسکها» که مجموعه ای پر طرفدار بود و نخستین تولید جدی تلویزیون پس از انقلاب در این حوزه به شمار میآمد.
این مجموعه تلویزیونی موزیکال با طراحی، نویسندگی، کارگردانی و تهیهکنندگی جمشید عظیمی نژاد، روایت گر ماجراهای عروسکهایی چون روشن سر، بد جنس، یاقوت، نابغه، ننه کلثوم، زبون دراز و ... بود که در کوچه ای به نام اکبر نمایشی زندگی میکردند. «خانه عروسکها» که زبانی طنز آمیز داشت، مسائل اجتماعی و تربیتی را دست مایه کار قرار میداد که متناسب با دوره ای که پخش میشد، با کمی چاشنی سیاسی هم همراه بود.
آریا عظیمی نژاد پس از گذشت 33 سال، از خاطرات خود در باره مجموعه «خانه عروسکها» گفت
در «خانه عروسکها»، جمشید عظیمی نژاد به همراه دختر و پسرش به نامهای پوپک و آریا در کنار عروسکها نقش آفرینی میکردند. پسر بچه آن برنامه که مثل کودکان هم دورهاش اینک مرز 40 سالگی را رد کرده، امروز آهنگسازی شناخته شده است.
آریا عظیمی نژاد که آثار و آلبومهای موفق و مطرحی را تصنیف و منتشر کرده است، ساخت موسیقی متن فیلمها و سریالهایی چون «میم مثل مادر»، «پارک وی»، «چند کیلو خرما برای مراسم تدفین»، «نقاب»، «چاردیواری»، «پایتخت» و «دود کش» را هم در کارنامه دارد.
به مناسبت هفته ملی کودک (15 تا 21 مهر) و در نبود زنده یاد جمشید عظیمی نژاد که سه سال پیش در گذشته است، به سراغ آریا عظیمی نژاد رفتیم و خاطرات تلخ و شیرین او از مجموعه «خانه عروسکها» را شنیدیم.
برنامه ای برای کودکان در فضایی انقلابی
پنج ساله بودم که انقلاب شد. به دلیل کوچک بودن، از آن زمان خاطرات رنگ پریده ای دارم که بیشتر متأثر از فضای خانواده مان است تا اتفاقاتی که در خیابانها رخ میداد. بعد از پیروزی انقلاب، بسیاری از هنرمندان از جمله پدر من، به دنبال آن بودند تا طرحی نو در اندازند و با تکیه بر فرهنگ و ادبیات کشورمان، برنامه های تلویزیونی تازه و متفاوتی تولید کنند.
با توجه به دغدغه هایی که پدرم برای رشد و تربیت کودکان و نوجوانان داشت، یک سال از انقلاب نگذشته بود که طرح ساخت برنامه ای برای کودکان و نوجوانان را به تلویزیون داد که تلفیقی از بازیگران زنده و عروسک بود.
جمشید عظیمی نژاد با دختر (پوپک) و پسر خود (آریا) در دکور برنامه «خانه عروسکها»
پدرم ادبیات خوانده بود، کار تئاتر میکرد، با موسیقی آشنا بود و مطالب طنز و فکاهی هم مینوشت. این چهار گرایش و شاخه ادبی و هنری دست به دست هم دادند و مجموعه «خانه عروسکها» را شکل بخشیدند.
در آن دوره که فضای انقلابی بر همه کشور حاکم بود و مسائل سیاسی در صدر همه چیز قرار داشت، ساخت برنامه های ویژه برای کودکان و نوجوانان تقریباً به فراموشی سپرده شده بود. با این وجود، پدرم توانست طرح پیشنهادیاش را به تصویب برساند و کار را شروع کند.
گروگان گیری و جنگ در خانه عروسکها
«خانه عروسکها» داستان زندگی اکبر آقا نمایشی بود که با دختر و پسرش زندگی میکرد. او کوچه ای به نام خودش ساخته بود که خانه عروسکها در آن قرار داشت. من و خواهرم در این مجموعه در نقش و با نام واقعی خودمان بازی میکردیم، البته با این تفاوت که مادر نداشتیم و تنها با پدرمان در حال زندگی بودیم.
روشن سر، زبون دراز، کلثوم ننه، یاقوت، بدجنس، نابغه، مهربون و ... شخصیتهای منفی و مثبت عروسکی این مجموعه بودند که اختلاف و در گیری میان آنها، ماجراهای زیادی را پدید میآورد.
سری نخست این مجموعه سال 58 ضبط و پخش شد و ادامهاش در سال 59 بعد از شروع جنگ روی آنتن رفت. از همان برنامه های اول، «خانه عروسکها» خیلی زود گل کرد و بین مخاطبان جا افتاد. شخصیتهای جذاب، زبان طنز آمیز و ماجراهای جالب که نگاهی به مسائل روز هم داشتند، از جمله دلیلهای موفقیت این مجموعه بودند. دلیل دیگر ترانههایی بودند که پدرم برای تیتراژ و شخصیتهای عروسکی گفته و با موسیقی ریتمیک خوانده میشدند.
کلثوم ننه و زبون دراز از شخصیت های عروسکی این مجموعه بودند
بیشتر شخصیتهای عروسکی، ترانه ای ورد زبانشان بود که مردم دوست داشتند. از جمله شخصیت روشن سر که ادعای روشن فکری داشت، میخواند: « من نه منم، نه من منم/ این سرم و این بدنم/ این عضلات گردنم/ چراغ دارم توی سرم/ خوبه که من روشن سرم.»
موضوع قسمتهای مختلف این برنامه مسائل روز اجتماعی، مشکلات زندگی مردم، موارد تربیتی و انسانی و ... بود. برای مثال ترس کودکان از تاریکی، فقر و بی پولی، فواید راست گویی، احترام به حق دیگران، اهمیت آزادی و استقلال و ... از جمله مواردی بودند که در این مجموعه مطرح میشدند.
در واقع «خانه عروسکها» رویکردی اجتماعی و تربیتی داشت که اگر هم با مسائل سیاسی قاطی میشد، باز هدف اصلیاش همان مسائل اخلاقی و انسانی بود. برای مثال در یک قسمت بد جنس و زبون دراز، نابغه را گروگان گرفته بودند و پشت سر هم اطلاعیه شماره یک و دو و سه میدادند. یا در یک قسمت که سال 59 بعد از شروع جنگ پخش شد، روشن سر از این که نمیتوانست وقت اعلام خطر حمله هوایی، چراغ توی سرش را خاموش کند، دچار دردسر میشد.
برنامه ای که پیر و جوان و کودک را پای خود مینشاند
13 قسمت اول «خانه عروسکها» پنجشنبهها پخش میشد و سری دوم آن روزهای جمعه روی آنتن شبکه یک میرفت که به دلیل موضوع، مضمون و شکل ساخت آن، توانست با همه قشرها و سنها ارتباط برقرار کند.
بازی من و خواهرم که کودک بودیم و همذات پنداری مخاطبان هم سن را بر میانگیختیم، ریتمیک بودن برنامه، جذابیت عروسکها و ... بچهها را به تماشای کار میکشاند. قالب طنز مجموعه هم که با مسائل اجتماعی روز همراه بود، مخاطبان بزرگتر را به خود جذب میکرد.
«خانه عروسکها» از زبان طنز، ترانه و موسیقی بهره میگرفت
یک جورهایی کار توانسته بود قشرهای پیر، جوان و کودک را مخاطب خودش سازد که موفقیت بزرگی به حساب میآمد.با توجه به محبوبیت «خانه عروسکها»، در مدرسه هواداران زیادی داشتم. یادم میآید سوم دبستان مدرسهام را عوض کردم و با این که مدتی میشد برنامه قطع شده بود، بازم بچهها من را میشناختند. در مدرسه راهنمایی و حتی دبیرستان هم خیلیها من را با توجه به «خانه عروسکها» به یاد میآوردند که نشان میداد این برنامه چقدر موفق بوده است.
با وجود تمام این استقبالها، چون من خودم در این مجموعه بازی داشتم و از نزدیک شاهد ساخته شدنش بودم، کمتر آن را از تلویزیون تماشا میکردم. یادم میآید وقتی «خانه عروسکها» پخش میشد، من که با بچه های همسایه در حیاط در حال بازی بودیم، از این که آنان میرفتند تا برنامه را ببینند و من را تنها میگذاشتند، ناراحت میشدم. تنها سالهای بعد توانستم چند قسمت از این برنامه را که از آرشیو تلویزیون در آمده بود، ببینم که تازه فهمیدم چرا در زمان خودش این قدر موفق بوده است.
چرا جلوی پخش برنامه را گرفتند؟
آمیخته شدن یا بهتر است بگویم اشتباه گرفتن موضوعهای اجتماعی با مسائل سیاسی یکی از مشکلات همیشگی ما بوده است. سال 58 و 59 هم که مسائل سیاسی بسیار داغ بود و همه چیز از دریچه سیاست دیده میشد، زبان طنز آمیز و رویکرد اجتماعی «خانه عروسکها» خیلی زود واکنشهایی را بر انگیخت.
بر اثر سوء تفاهمها و برداشتهای اشتباه و البته جو سازی عده ای، قسمت نهم یا دهم سری دوم «خانه عروسکها» بود که جلوی پخش آن را گرفتند. قطع یک باره برنامه در سال 59 بدون آن که دلیل منطقی و موجهی داشته باشد، آینده زندگی هنری پدرم را دگرگون کرد.
صحنه ای از مجموعه «خانه عروسکها»
پدرم بعد از آن برنامه دیگر اجازه کار در تلویزیون را پیدا نکرد. بدون آن که چیزی به طور رسمی به او بگویند، هر چه طرح به تلویزیون داد، همهاش را رد کردند. او بعد از مدتی از همکاری با صدا و سیما نا امید شد و بیشتر وقتش را برای کار در نشریات طنز صرف کرد.
پدرم چندین سال دبیر شورای نویسندگان ماهنامه طنز و کاریکاتور بود که یک ستون معروف هم به نام «جوانان زیر آفتاب» را مینوشت، در هیئت نویسندگان مجله فکاهیون هم عضویت داشت و برای مجله گل آقا هم قلم میزد. در واقع تلویزیون خودش را از هنرمندی محروم کرد که در شرایطی بسیار سخت و نامناسب، توانسته بود برنامه ای جذاب را برای کودکان و نوجوانان تولید کند.
شایعه تصادف و مرگ پدرم و کور شدن من
قطع یک باره مجموعه «خانه عروسکها»، شایعاتی را در مورد زندگی ما هم سر زبانها انداخت؛ از جمله این که ماشین خانواده ما در جاده تصادف کرده است.
آن زمان ما در سفر و خارج از شهر تهران بودیم و از خبرها و شایعات اطلاعی نداشتیم.گویا مدتی بعد از قطع برنامه، خبری در یک مجله منتشر میشود مبنی بر این که در جریان یک تصادف، پدرم و پوپک در گذشتهاند و من کور شدهام. این خبر که هیچ وقت معلوم نشد بر اساس چه منبع و سندی منتشر شده است، خیلی زود در دیگر نشریات بازتاب یافت و بین مردم پخش شد.
جمشید عظیمی نژاد پس از «خانه عروسکها» دیگر فرصت نیافت با تلویزیون همکاری کند
در همان شرایط که این خبر همه جا را پر کرده بود، بعد از یک ماه من و پدرم در کمال بی خبری به تهران برگشتیم و به خانه مان در خیابان خواجه عبدالله انصاری سر زدیم. یادم میآید وقتی در را باز کردیم، زنهای همسایه که ما را دیدند، یک باره دویدند و من را بغل کردند. در حالی که آنان مدام من را میبوسیدند، مانده بودم چرا این قدر مورد توجه قرار گرفتهام.
اگر چه همسایگان و آشنایان همان زمان به شایعه بودن خبر تصادف ما پی بردند، اما هنوز که هنوز است، این جا و آن جا از بعضیها میشنوم که در باره مرگ پدرم در تصادف سالهای 59 و 60 میگویند. این در حالی است که پدرم سه سال پیش در سن 72 سالگی بر اثر سکته قلبی و مغزی در گذشت.
۱۳۹۲/۷/۲۳, عصر ۰۷:۴۱
رابین هود+برخی صحنه ها که در دهه 60 سانسور شد!
از جالبترین حذفیات، مربوط به شخصیت ALLAN میشه که یه خروس نوازنده دوره گردِ که تقریبا در تمامی صحنه ها حضور داره اما به جرم داشتن آلت موسیقی و آواز خوانی کلا حذف شد! در صورتیکه از کاراکترهای مهم اثر به شمار میاد و در اصل راوی داستانه!
با نگاهی در سایت IMDB متوجه اهمیت این شخصیت خواهید شد!
در ردیف CAST نام این خروس به عنوان کاراکتر نقش اول درج شده!
http://www.imdb.com/title/tt0070608/full...cl_sm#cast
از دیگر صحنه های زیبا و به یادماندنی که حذف شد
این هم شخصیتی که حضوری کوتاه اما پر معنایی داره!
در این تاپیک مفصل در مورد انیمیشن بحث شده / توسط منصور گرامی
http://cafeclassic4.ir/thread-449-page-1.html
۱۳۹۲/۸/۲۶, عصر ۰۶:۲۴
به به
به به
بقول آقا آفرین
عجب تاپیکی بود. سه روزه دارم میخونم مگه تموم میشه. تاپیک که نیست بنظر من یه کتاب دانشگاهیه. خیلی لذت بردم.
فقط بنظر من چون به برنامه های قبل و بعد از دهه 60 هم اشاره شده بهتره اسم تاپیک را به تونل زمان یا اسمی مشابه عوض کنید بهتره. همچنین پستهای غیر سینمایی و تلوزیونی که یادآوری نوستالوژی دهه شصتی هاست و در اغلب سایتها هم اومده را میتونید از این تاپیک به یک تاپیک دیگه انتقال بدید.(در حد یه پیشنهاد)
کاملترین تاپیکی که در این زمینه دیدم به جرات میگم همین تاپیکه و جالبتر اینکه همه کمک کردند تا این تاپیک به اینجا برسه.
تو سریالهای دهه پنجاه اسم یه سریال رو ندیدم (شاید هم بود و من ندیدم) سریال کریستی لاو رو کی یادشه؟ یه کاراگاه پلیس زن که سیاه پوست بود و هر کس رو که دستگیر میکرد می گفت : تو بازداشتی جونی؟ پنج شنبه ها ساعت 14 پخش میشد.
۱۳۹۲/۹/۱۷, عصر ۱۱:۳۲
از خاطراتِ ناخوشایند این دهه
برنامه ای اواسط دهه 60 پخش میشد مربوط به افراد گمشده
به نظرم زمان پخش هر روز بعد از ظهرها بود
تصاویر افراد بهمراه نام اونها از شبکه اول پخش میشد (تعداشون هم خیلی زیاد بود) یادم نمیاد موسیقی هم داشت یا نه، شاید یه موزیک حزن انگیز
همیشه به این فکر میکردم؟ یعنی، چه بلایی سرِ اونها اومده؟!
۱۳۹۲/۹/۱۸, صبح ۰۷:۵۸
چند پست قبل batman عزیز در مورد کارتون رابین هود نوشته بودند و من یاد موسیقی زیبای اون افتادم که تلویزیون ایران به این کارتون اضافه کرده بود ... این موسیقی در اصل یکی از ساندترکهای فیلم قدیمی گذرگاه کاساندرا هست که اتفاقا به تازگی اون رو در تاپیک آهنگ و ترانه فیلمهای خارجی معرفی کرده بودم ... از آدرس زیر میتونید این آهنگو دانلود کنید .
۱۳۹۲/۹/۲۶, صبح ۱۰:۵۱
ما بچه های دهه شصت عاشق حل کردن معماییم.
زمان ما بازی ها واقعی تر بودند. باید فکر میکردیم تا به جواب معما برسیم! مثله الان نبود که بازی ها کامپیوتری باشند و جواب رو سرچ کنیم!!
کیا بازی "سرنخ" رو یادشونه؟
۱۳۹۲/۹/۲۶, عصر ۰۷:۵۶
(۱۳۹۱/۱۱/۱۸ صبح ۱۱:۵۰)رزا نوشته شده: [ -> ]برنامه های دهه فجر دهه شصت
خبرنامه با بازی عنایت بخشی به نقش استوار غلامی http://s2.picofile.com/file/7647058381/k...e.wmv.html
ماجرا در یک قهوه خانه بین راهی اتفاق می افتاد که بچه ها اعلامیه ها رو به دست مسافران بین راهی میرساندند. موسیقی متن فوق العاده ای داشت. مجموعه ای از صداهای عالی دوبلورها رو میشه در این سریال شنید.
سرود یک تکه ابر بودیم http://s2.picofile.com/file/7647061505/y...m.wmv.html
یاد برنامه بچه های دیروز بخیر
چیزی که از این سریال توی تیتراژ یادم مونده اگر اشتباه نکنم تدوین این کار حسین زندباف بود.
۱۳۹۲/۹/۲۶, عصر ۱۰:۵۳
همه چیز در پایان است.
یا
The Enigmatic Mister S
یا
Tout est dans la fin
هیچ ویدئویی از این فیلم توی اینترنت نیست! فیلم فرانسوی است و در سال 1987 برای پخش در تلویزیون فرانسه ساخته شده
کارگردان : ژان دلانوی
بازیگران :
میشل دوشاسوی در نقش کمیسر گابوری
راجر دوماس در نقش ایندرا (تا جائیکه یادمه اسمش سیمون بود!!)
کسی این فیلم رو داره؟ یا میدونه از کجا میشه پیداش کرد؟