تالار کافه کلاسیک

نسخه کامل: برنامه های دهه 60
شما درحال مشاهده محتوای قالب بندی نشده این مطلب هستید. نمایش نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28

اواسط یا اواخر دهه 60 (به نظرم بهمن ماه بود) عصرها برنامه ای پخش میشد در بخش کودک و نوجوان، گروهی سرود خوانی داشتند و تا جایی که به یاد دارم لباسهای آبی تنشون بود و سر گروه هم صدای خوشی داشت

پسر نوجوانی هم بود که این شعر زمزمه میکرد
ماه سفید و تنها که هستی پشت ابرا به من بگو وقتی که نور پاشیدی بابام رو تو ندیدی

صوتی
http://www.uplooder.net/cgi-bin/dl.cgi?k...9ccc05e811

_________________________________________

دانلود انیمیشن ایرانی تبر محصول 1360-1359


http://www.uplooder.net/cgi-bin/dl.cgi?k...5e602ef00a

مرجع


http://koodaki-nojavani.9forum.info/f1-montada

(۱۳۹۲/۱۰/۱۱ عصر ۰۵:۰۵)سرگرد راینهارت نوشته شده: [ -> ]

http://uploadboy.com/67n58aosyr6g.html

http://uploadboy.com/horzp92ny2j8.html
http://uploadboy.com/u4qboitxiwon.html
http://uploadboy.com/te23zfw7hmem.html

http://uploadboy.com/yngpk8oj7qvw.html
http://uploadboy.com/auk3cxz7rg5z.html

سرگرد جان

خوب بود یک اشاره ای میکردید به اسم برنامه هایی که زحمت لینکش رو کشیدید.

اعجاب انگیز، خارق العاده، پرنده ای به نام واتو واتو !


برخی تیتراژها به قدری خاطره ساز شدن و به یادماندنی که نمیتونی فراموش کنی، کارتون واتو واتو از اونهاست


این مورد کاملترین و زیباترین نسخست، توصیه میکنم حتما دانلود شه (فایلها حجم خیلی کمی دارن)


در ابتدا ریتم تندی داره اما به مرور و در انتها به همون بخشی میرسه که خاطره ساز شد

http://www.upiha.com/viewer.php?file=e55...rginal.mp3

این نسخه خیلی کوتاه و تنها شامل همون بخش پایانی میشه


http://www.upiha.com/viewer.php?file=g31...ttoo_1.mp4

این مورد به ظاهر همون نسخه قبلیِ اما نوازنده قسمتی رو مکث کرده که باعث شده اثر زیباتر شه ( خودم برای اولین بارِ میشنوم)


http://www.upiha.com/viewer.php?file=k05...ttoo_2.mp4

___________________________________________________________

(۱۳۹۲/۱۰/۱۱ عصر ۰۸:۳۶)برو بیکر نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۲/۱۰/۱۱ عصر ۰۵:۰۵)سرگرد راینهارت نوشته شده: [ -> ]

http://uploadboy.com/67n58aosyr6g.html

http://uploadboy.com/horzp92ny2j8.html
http://uploadboy.com/u4qboitxiwon.html
http://uploadboy.com/te23zfw7hmem.html

http://uploadboy.com/yngpk8oj7qvw.html
http://uploadboy.com/auk3cxz7rg5z.html

سرگرد جان

خوب بود یک اشاره ای میکردید به اسم برنامه هایی که زحمت لینکش رو کشیدید.

خواستم سورپرایز باشه{#smilies.smile}

چند لحظه پیش در کادر جعبه پیام ( صفحه بالای کافه که البته از دید نامحرمان پنهان است ! )  بحث سگ های محبوب شد , ما هم دیدیم که به سگ های مظلوم بدجوری بی اعتنایی شده. در راستای اهداف مترقی کافه که حمایت از حقوق همه موجودات زنده را از وظایف خود می داند , لازم دیدیم که یادی هم از سگ های محبوب دهه شصت بکنیم. اگر سگی یا توله سگی از قلم افتاد , دوستان یادآوری کنند. انشااله که بقیه سگ ها دلخور نشوند.

خب نجیب ترین سگ ما همانا سگ خانواده دکتر ارنست بود. این سگ الحق و انصاف فقط در راستای اهداف خانواده فعالیت می کرد و ما هیچگاه لغزشی از او ندیدیم. همیشه پای کار بود و البته سگ خوش ترکیبی هم بود. اسمش را مطمئن نیستم shakkk! اما احتمالا قهوه ای بود.   هر چه گشتیم عکس تکی از او نیافتیم اما می توانید او را در سوی چپ عکس زیر تماشا کنید. 

 بل , سگِ سباستین , سرور سگ ها بود و همین که نامش در کنار نام قهرمان داستان در نام اصلی کارتون آمده بوده ( بل و سباستین ) نشان از جایگاه رفیع او داشت. بـل حلال مشکلات بود و مانند دکمه قدرت در بازی های کامپیوتری , هر گاه قهرمان داستان کم می آورد با صدا کردن او مشکل را حل می کرد. تخصص او گرفتن اشرار , دزدها و آدم بدها بود. او قدرتمند , قوی هیکل و با ابهت بود و پارس کردنش لرزه بر جان دشمنان می انداخت. آرزوی ما دربچگی این بود که سگی مانند او داشتیم rrrr:

سگ آقای پتیبل در مهاجران از آن سگ هایی بود که کم حرف و کم توقع بود اما کارش را بلد بود. چیزی نمی گفت اما وقتی لازم می شد,  با آن کله نتراشیده و هیبت ترسناکش , دو سه تا پارس نصیب همسایه های مزاحم می کرد و آنها را فراری می داد.  البته مالک او ( آقای پتیبل ) هم از نظر ظاهر و رفتار دست کمی از سگ اش  نداشت ! متاسفانه ما هیچگاه نام واقعی او را نفهمیدیم چون همیشه فقط با نام سگ آقای پتیبل از او یاد می شد. :eee2

ادامه دارد...

در قسمت بعد به بزرگان دیگری از سگ ها مانند پاکوتاه , بارونضمبه , بوشوگ , جو , رکس , و ... خواهیم پرداخت.

پایان قسمت اول

منبع: کافه کلاسیک http://www.CafeClassic4.ir

درست حدس زدی سروان، اسمش قهوه ای (سگ با وفا، مهربان و دوست داشتنی) بود


این هم تصویر تکی


http://cafeclassic4.ir/imgup/2932/139040...9131b1.jpg Large


البته قبل از این سگ ، آقای پتیبل یک سگ دیگه داشت که توسط دینگوی (سگ وحشی استرالیایی) لوسیمی کشته شد. اسم دینگوی لوسیمی کوچولو بود . اسم سگ قبلیه هم فکر کنم "سیاه" بود.

یادگاریِ دایی جواد


از آثار تلویزیونی که در دهه 60 پخش شد



داستان پسری نوجوان که از تنها داییش (جواد) خودنویسی طلایی به یادگار داره

یه شب، مادر از خاطرات جواد براش میگه

تا جایی که یادم میاد دایی جواد در یک حادثه رانندگی از دنیا رفته، خودنویس هم همون شب مادر به پسر نوجوان میبخشه و تاکید میکنه خیلی مراقبش باش این یادگاری داییت هست

خلاصه،این خودنویس خیلی براش عزیز میشه، حتی اونُ همراهِ خودش به مدرسه میبره

یروز متوجه میشه خودنویس گم شده ! به دو نفر از همکلاسیهاش که دو قلو هم بودن و قبلا توسط اونها مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود، شک میکنه و ______________

آقای حکایتی از برنامه محبوب بچه‌های دهه شصت می‌گوید/نقش ایرج طهماسب و مرضیه برومند در «زیر گنبد کبود»


فرهنگ > تلویزیون - همشهری آنلاین نوشت:

اگر از دار و دسته دهه شصتی‌ها باشید، حتما با شنیدن نام آقای حکایتی، زنگ صدایش در ذهن‌تان تداعی می‌شود و ترانه زیر گنبد کبودش را زیر لب زمزمه می‎کنید. آقای حکایتی اسم قصه گوی ما دهه شصتی‌ها بود، برایمان فرقی نمی‎کرد شب عید باشد یا روزهای عادی سال، مهمانی باشیم یا سرگرم بازی هفت سنگ با بچه‌های کوچه، در همه صورت می‎دانستیم که چه ساعتی باید پیچ تلویزیون را بچرخانیم تا با ترانه زیرگنبد کبود، بلند بلند بخوانیم" یکی بود یکی نبود / زیر گنبد کبود / روبه روی بچه ها / قصه گو نشسته بود"

مرد قصه گویی که با شالی بر گردن و کتاب قصه‌ای بزرگ در دست در چارچوب تلویزیون‌هایمان ظاهر می‌شد و حکایت‌های جدیدش را طوری برایمان نقل می‌کرد که جلوی تلویزیون میخکوب می‌شدیم؛ آن حکایت‌ها آنچنان در پس ذهنمان مانده که با وجود گذشت این همه سال، هنوز هم  ترانه زیرگنبد کبود را از یاد نبرده‌ایم و هر تلنگری پلی می‎شود برای بازگشت به آن سال‎ها تا باز هم دهه دهه شصتی‎ها، این بار نه با همان رسایی صدای کودکی‌شان، بلکه با مرور خاطرات سال‎های دور، با همان هیجان قبل از شروع برنامه و به یاد توشه‌ای که آقای حکایتی ذخیره راه این روزهایشان کرد، بخوانند "قصه گو قصه می‌گفت / از کتاب قصه‌ها / قصه‌های آشنا / قصه باغ بزرگ / قصه گل قشنگ / قصه شیر و پلنگ / قصه موش زرنگ"

حالا هر چند پس از گذشت نزدیک به دو دهه، در میان جیغ و هوراهای خاله‎ها و عموهای مجری، نه صدایی از آقای حکایتی به گوش می‎رسد و نه نشانی از او پیدا می‎شود، اما هنوز هم، با گذشت این همه سال" آقای حکایتی" اسم قصه گوی ما دهه شصتی‌هاست. آقای حکایتی این روزها صورتش تکیده‌تر شده، گرد سپیدی بر موهایش رنگ زده، آوای میانسالی بر صدایش خوش نشسته؛ اما صدا و نگرانی‏‌هایش برای کودکان از رمق نیفتاده است، نگرانی‎هایی که در تمام لحظات مصاحبه از پس هر سئوالی گریزی به آن‎ها می‎زد و بارها تکرار کرد که تنهایی کودکان امروز دغدغه این روزهایش هستند.

متن زیر حاصل گفتگوی ما با بهرام شاه‌محمدلو  است:

آقای حکایتی، چندی پیش در خبرها شنیده شد که گویا شما قصد دارید سری جدید زیر گنبد کبود را بسازید، ولی ظاهرا خبری از آن نیست. 

طرح سری جدید زیرگنبد کبود در شبکه 2 سیما نزدیک به 2 سال پیش تصویب شد. ساخت سری جدید نیازمند حساسیت بیشتری بود، چون از یک سو باید مخاطب هدف که همان کودکان امروز هستند را راضی نگه داریم و از سوی دیگر نیز نباید به مخاطبان پیشین که به نسل دهه 60 برمی‌گردد، بی‌توجه باشیم ولی به هرحال کار جلو نرفت. 

چرا؟

سری جدید زیرگنبد کبود ظاهرا به موضوع بی‌پولی شبکه ختم شد. در حالی که این پروژه نیازمند بودجه آنچنانی هم نیست. همیشه از من سئوال می‎شود که چرا زیرگنبد کبود را نمی‎سازید، واقعیت این است که برای شروع کار باید حداقل شرایط مالی مهیا باشد که متأسفانه هنوز این امکان فراهم نشده است.

یعنی پرونده سری جدید گنبد کبود بسته شده؟

ما چشم انتظار حامی مالی برای ساخت هستیم و موضوع هنوز بسته نشده است. برخی از افراد بود‎ه‎اند که برای حمایت مالی قدم پیش گذاشتند اما به نتیجه ختم نشد. این کار برای خود بنده بسیار ارزشمند است و به دلیل همین حساسیت، نمی‌توانم اجازه بدهم که سری جدید به نحوی ساخته شود که از نظر کیفی به آن خدشه‎ای وارد شود و نوستالژی و حس خاطرات بچه‎های آن دوره را به هم بریزم.

برویم سراغ مجموعه زیرگنبد کبود در دهه 60 و 70، برایمان بگویید چه مراحلی طی میشد تا آقای حکایتی برای بچههای دهه شصتی قصه بگوید؟

زیر گنبد کبوددر فکر من شکل گرفت. این برنامه تلاش می‎کرد تا با یک قصه، موضوعی را بیان کند و وظیفه بعدی بر عهده بازیگران بود که به نحوی موضوع را بسط بدهند و مسئله‌ای که در داستان ایجاد شده بود را با کمک آقای حکایتی حل کنند. در این میان، آقای حکایتی به شیوه کاملا غیرمستقیم و بدون آنکه پندی دهد، تلاش می‎کرد تا آن پیام مورد نظر را به مخاطب کودک برنامه منتقل کند. در این لحظات بود که بازیگران با هم توافق می‎کردند که آقای حکایتی قصه‎ای را برایشان تعریف کند و بعد با یک ریتم تند دکور صحنه متناسب با داستان تغییر می‎کرد.

ماجرای آن ریتم تند و تغییر صحنه چه بود؟ آیا فکری در پیش زمینه آن بود؟

بله! حساب شده بود. این شیوه تغییر سریع دکور، بر رفتار بچه‎ها به خصوص برای تمیز کردن محیط اطرافشان اثر داشت. به نحوی بعدها به بنده منتقل شد که این کار محاسبه شده و بدون پند و اندرز تاثیرات رفتاری مناسبی بر کودکان گذاشته بود. به عنوان مثال خیلی از کودکان دهه شصتی که الان بنده را می‌بینند از خاطرات دوران کودکی‌شان تعریف می‏کنند و مثال می‎زنند که گاهی پیش می‌آمد که پدر و مادر قبل از دیدن برنامه برای بچه‎ها پیش شرط مرتب کردن اتاق‎هایشان را می‎گذاشتند و بچه‎ها هم  با تکیه بر همان آموزش‎های آقای حکایتی مانند بازیگرهای داستان با ریتم تند اتاق خودشان را تمیز می‎کردند و بعد می نشستند پای برنامه. این یکی از تأثیرات غیرمستقیم برنامه‎ای که تفکری پشت آن باشد.

چه شد که شما به عنوان آقای حکایتی به روی صحنه رفتید؟

در سری اول زیرگنبد کبود  ‌تمام کارها را انجام داده بودیم و نیروها و بازیگرها نیز انتخاب شده‎ بودند به عبارتی همه شرایط برای شروع کار مهیا بود و ما تنها به دنبال بازیگری می‌گشتیم تا برای ایفای نقش آقای حکایتی مناسب باشد. افراد مختلفی برای این کار معرفی شدند که متأسفانه هیچ کدام نتوانستند آن بازی که مدنظر ما بود را از خود نشان دهند. نزدیک به 5 تا 6 روز تمام عوامل برای ضبط حاضر می‎شدند اما در نهایت من و ایرج طهماسب که آن زمان کارگردانی هنری مجموعه را به عهده داشت،‌ نمی‎توانستیم بازیگر مناسب برای این نقش را انتخاب کنیم.

همه بودند و آقای حکایتی نبود؟

بله. تا چند روز همین روند ادامه داشت تا اینکه یک روز طهماسب از من خواست که خودم در قامت آقای حکایتی روی صحنه بروم. من در ابتدای امر امتناع کردم اما در نهایت نقش آقای حکایتی را پذیرفتم تا از خسارت مالی بیشتر جلوگیری کنیم.

کتاب قصه که آقای حکایتی از روی آن می‎خواند، یک کتاب کوچک بود. از عوامل برنامه خواستم  قصه‌ها را در دو کتاب بزرگ نوشتند، به خصوص بخش‎هایی که باید من روایت می‌‏کردم، چون من نه داستان‎ها را حفظ بودم و نه اینکه قبلش تمرینی داشتم. با اصرار دوستان قرار شد یک قسمت را تصویر برداری کنیم تا بفهمیم که چه می‎شود. بعد از آنکه حدود 50-60 درصد قسمت اول تمام شد، از بازی من در نقش آقای حکایتی خوش‌شان آمد و اینگونه شد که من آقای حکایتی شدم

چه کسانی زیرگنبد کبود را می‌نوشتند؟

راضیه برومند و ایرج طهماسب گروه نویسندگی بودند.سری اول با نویسندگی آقای ایرج طهماسب در سال 66 کلید خورد. در سال 68 و 74 نیز نویسندگی مجموعه 13 و 14 قسمتی زیرگنبد کبود برعهده راضیه برومند بود. مجموعه آخر به خصوص برای نوروز در نظر گرفته شد که پخش آن از 29 اسفند آغاز و تا سیزدهم فروردین ادامه پیدا کرد. بنده نیز تهیه کنندگی و کارگردانی این مجموعه‎ها را برعهده داشتم.

بازخورد برنامه را در آن دوره داشتید؟

بیشتر نامه و کمتر تلفن را از سوی مخاطب‌ها دریافت می‎کردیم. به دلیل حجم بالای نامه‎ها آنها را به صورت گونی برای مرکز تحقیقات سازمان می‎آوردند. خود گروه کودک و نوجوان نیز که این برنامه در دل آن ساخته می‏‌شد، یک مرکز بررسی داشت که به دریافت و تحلیل بازخوردها می‌پرداخت. بازخوردها آنقدر خوب بود که گروه کودک و شورای طرح و برنامه از ما خواستند تا سری‎های جدید این برنامه ساخته شود. حتی سری سوم که ساخته شد باز هم خواهان ساخت سری‎های بعدی بودند.

ادامه مطلب

http://www.khabaronline.ir/detail/331492...television

شیکه پویا این کارتون قدیمی{بهترین قصه های دنیا} رو نشون می داد که در اون زمان خیلی بیننده داشت و در آخر کارتون هم 3 تا میمون بودن که نتیجه گیری داستان رو می گفتن..من هم تقریبا به چند دقیقه آخر این کارتون رسیدم و تقریبا تیترا+ژ آخر برنامه ش که 47 ثانیه هم هست ضبط کردم و آپلودش کردم که دوستان هم اگه مایل باشند ببینن و البته دو تا عکس هم از خود این کارتون گرفتم که قرارش میدم.

و دانلود چند ثانیه از آخر این کارتون و همچنین تیتراژ آخرش

http://s5.picofile.com/file/8107940784/I...7.mts.html

از مجموعه بهترین داستان های دنیا.کسی کارتون آخرین برگ رو یادش هست وهمون که دختره مریض بود و پیر مرد نقاش همسایه یک برگ روی دیوار می کشه.

http://www.y o u t u b e . c o m/watch?v=taRyTirYFao&feature=youtu.be


"TAGG"


شیطون و باهوش، یار و همراه گالیور


http://cafeclassic4.ir/imgup/2932/138999...00842d.jpg Large

 "SKIPPY"  


کانگوروی بوته زار



یادمِ روش سوت زدن "سانی" در اون دوره خیلی باب شد، بارها میرفتم رو پشت بوم و سوتِ اسکیپی میزدم و لحظه بعد عینا جوابش رو از شخصِ ناشناسی میشنیدم ! خیلی جالب بود___________

تیتراژ دهه 60، با گویندگی عطاالله کاملی

دانلود http://www.uplooder.net/cgi-bin/dl.cgi?k...76599ec495

تماشا http://www.aparat.com/v/IVs14

گزارش هفتگی


برنامه ای سیاسی که هر جمعه، عصرها پخش میشد

جمعه ها معمولا بیرون بودیم

تصور کن، وقتی بر میگشتی خونه تکالیف انجام نشده همه فکرتُ درگیر خودش میکرد، خلاصه بدجوری کلافه بودی

تیتراژ این برنامه هم با اون تصاویر و موسیقی پر اضطرابش، دیگه هیچی ؟ حسی پیدا میکردی که قابل توصیف نیست !

دانلود فایل صوتی / اثرِ Vangelis

http://www.uplooder.net/cgi-bin/dl.cgi?k...9c28465d90

(۱۳۹۲/۱۱/۱۰ عصر ۰۶:۲۶)BATMAN نوشته شده: [ -> ]

کانگوروی بوته زار


شبكه تماشا اخيرا شروع كرده به بازپخش سريال اسكيپي اما نكته جالبش اينه كه صداي مرحوم كاملي از تيتراژ حذف شده! واقعا چرا؟؟idont

راستي گوينده نقش اون پسر جوان-پسر بزرگتر خانواده- كيه: آقاي بهره مندي؟

(۱۳۹۱/۹/۲۶ عصر ۱۱:۲۶)سی.سی. باکستر نوشته شده: [ -> ]

با سپاس بسیار از زرد ابری عزیز بابت این قسمت های زیبا

ولی همانطور که می دانید این قسمت ها، آن قسمت مد نظر بنده نبود. ولی خوب خاطرات خوشی را زنده کرد.

الان یک مطلب جدید به ذهنم رسید که، فکر می کنم در آخر همان قسمتی که در پست قبلی عرض کرده بودم، معلوم می شود همه این جریانات یک خواب بوده که به علت مسمومیت( و شاید هم ش ر ب خ م ر !!! مطمئن نیستم) گریبانگیر گروه شده...

سلام دوست عزیز. من هم مثل شما دنبال این قسمت بودم و دیشب پیداش کردم (البته دوبله نیست). اینجا می‌تونید اون قسمت رو تماشا کنید.

http://www.d a i l y m o t i o n.com/video/x17lc0j_manga-mitokomon-l-invincibile-shogun-episode-19-ita-dub

اینکه چی شد این رو پیدا کردم رو مفصل‌تر اینجا گفتم:

http://koodaki-nojavani.9forum.info/t17p820-topic#8617

The Brothers Lionheart" 1977 "


افسانه "برادران شیردل"


تقیدم به "اسکورپان شیردل" و دیگر دوستان

http://www.imdb.com/title/tt0075790/

از دیگر برنامه های خاطره ساز و به یادماندنی این دهه  

در اون ایام بصورت سریالی پخش شد و در حال حاضر خیلیها مثل من باهاش خاطره دارن


شخصیتهای اصلی


 اسکورپان، یوناتان (برادران شیردل) / Skorpan، Jonatan

سوفیا (ملکه کبوترهای سرزمین نانگیالا) / Sofia

ماتیاس (دوست و پدر بزرگ اسکورپان) / Mattias

یوسی یا خروس طلایی (به ظاهر دوست اما خائن) / Jossi

هوبرت (نگهبان و مبارز کماندار) / Hubert

اوروار (نماینده و حامی مردم سرزمین) / Orvar


تنگیل (فرمانروای دره گل سرخ) / Tengil

کاتلا (اژده های تنگیل) / Katla

دره گل سرخ

قصر تنگیل

غار کاتلا

خلاصه داستان


 دو برادر با نامهاي "کارل" (اسکورپان) و "يوناتان" شيردل در شهری کوچک (شبيه به شهرهاي جهان سوم) زندگي ميکنند
اسکورپان (برادر کوچکتر) از بيماري ناعلاجي رنج ميبرد و ميداند به زودی خواهد مرد اما يوناتان (برادر بزرگتر)
به او وعده ديدار دوباره در سرزمين افسانه اي "نانگيالا" را ميدهد، جايي که در آن قصه ها و افسانه ها را ميتوان تجربه کرد
تا اینکه روزگار سرنوشت ديگری را رقم ميزند، روزی خانه آنها آتش ميگیرد و اسکورپان در اتاق کوچکش تنها میماند
در  این حین يوناتان شيردل از راه ميرسد و برادر کوچکش را در آغوش ميکشد و از پنجره اتاق به بيرون ميپرد
يوناتان جان خود را از دست داده و اسکورپان زنده ميماند، اما بعد از زماني کوتاه او نيز از دنيا ميرود
سرانجام دو برادر در سرزمين خيالي نانگيالا همديگر را ملاقات ميکنند، آنجا سرزميني زيبا و روياييست
نانگيلا به دو دره سبز تقسيم ميشود، دره "گيلاس" جايي که برادران در آن سکونت دارند و دره "گل سرخ"
دره گل سرخ در آن سوي کوهها قرار دارد و "تنگيل" و سوارانش آنجا را فتح کرده و مردم را اسير خود کردند
ماجراي اصلي در همين دره اتفاق ميافتد، نبرد "تنگيل" به همراه اژده هايش "کاتلا" و "برادران شيردل" و مردم نانگیالا


توضیحاتی درباره شخصیتها


برادران شیردل / یوناتان برادرش کارل را اسکورپان صدا میزند، دو برادر در سرزمین نانگیالا صاحب اسب هایی به نامهای گریم و فیالار میشوند

سوفیا / زنی مهربان که با کبوتران خود نامه رسانی میکند، محبوب ترین کبوترش بیانکا نام دارد

یوسی / در دره گیلاس صاحب یک مهمانخانه با نام خروس طلایی است

ماتیاس / دوست صمیمی اسکورپان است که او را پدربزرگ صدا میزند، او در خانه اش تونلی مخفی دارد

هوبرت / رفتارش کمی عجیب است تا حدی که اسکورپان او را جاسوس میپندارد

اوروار/ توسط سواران تنگیل اسر شده و در غار کاتلا زندانی است، یوناتان و اسکورپان او را نجات میدهند

تنگیل / فرمانروای ظالم دره گل سرخ که در مواقه خطر با نواختتن شیپور اژده هایش را فرا میخواند

کاتلا/ اژده هایی از دوران گذشته است و از کسی فرمان میبرد که شیپور در اختیار دارد، هر شخصی توسط کاتلا سوزانده شود در زمان کوتاهی فلج میشود و جان خود را از دست میده

________________________________________

برادران شیردل، پس از پیروزی در مقابل تنگیل و کاتلا به سرزمینی زیباتر و به دیدار ماتیاس خواهند رفت

صحنه های فیلم در زمانی که دو برادر زنده هستند بدون رنگ است، احتمالا قصد فیلمساز به تصویر کشیدن جو سنگین، سرد و بی روح حاکم در شهر غم زده و بیمارگونه آنها میباشد



زمانی که اسکورپان و یوناتان از دنیا میروند و روح برادران به شهر افسانه ای نانگیالا سفر میکند، صحنه های فیلم تمام رنگی میشود و تصاویر جان میگیرند

__________________________________________

سکانسها و دیالوگهای به یادماندنی  


کارل/ یوناتان؟ تو ميدوني که من دارم ميميرم!

یوناتان/ بله ميدونم
کارل/ چقدر ميتونه ترسناک باشه که بعضی از ما قبل از اينکه 10 سالمون شه بايد بميريم

______________________________________

کارل/ چرا تو بايد کارهايی که خطرناک هستند رو انجام بدی؟
يوناتان/ اسکورپان ! يه کارهايی هست که حتما بايد انجام بشه، حالا هر قدر خطرناک باشن
کارل/ چرا؟
یوناتان/ در غير اينصورت تو ديگه انسان نيستی، فقط يه تيکه کوچيک از خاکی

_______________________________


سوفیا/ ما پيروز شديم، اما ارزش زندگی انسانها چی ميشه؟!

________________________________

ماتیاس/ عزيزم، توی سوپ گريه نکن اسکورپان کوچولو، توش باندازه کافی آب هست

_______________________________


اوروار/ روز مبارزه، روز آزادی!
یوناتان/ دره رو از مردان تنگیل پاک کنید! منظورت اینه که بکشنشون؟
اوروار/ آره، چه منظوره دیگه ای میتونم داشته باشم؟
یوناتان/ نه، ولی من نمیتونم کسی رو بکشم، و تو این رو میدونی اوروار
اوروار/ اگه هر کس اینطوری فکر کنه، بدی برای همیشه حاکم میمونه
اسکورپان/ اگه هر کسی هم مثل یوناتان فکر کنه دیگه بدی نخواهد بود

_________________________________

THE END



_________________________________

تماشای نسخه کامل+زیرنویس



بخش اول http://www.aparat.com/v/98Uua  

بخش دوم http://www.aparat.com/v/9NrPJ

بخش سوم http://www.aparat.com/v/vXLGV

بخش پایانی http://www.aparat.com/v/Xagyw

____________________________________

دانلود از Torrent


کیفیت متوسط http://s5.picofile.com/file/8137274068/B...rrent.html

کیفیت خوب http://s5.picofile.com/file/8137273626/B...rrent.html

کیفیت عالی http://s5.picofile.com/file/8137274176/B...rrent.html

زیرنویس http://s5.picofile.com/file/8137274250/T..._.srt.html

در انتها، یک اثر نقاشی از برادران شیردل و دره گل سرخ

Large /  http://cafeclassic4.ir/imgup/2932/140898...87636c.jpg

مرجع http://cafeclassic4.ir

الاساتیدالعظام و المشاهیدن الکرام،علیکم السلام

در تورق خفایای خاطرم به سریال  jack holborn  برخوردم. از آنجا که خرافت و پیری و آلزایمر و زمین گیری دست به دست هم داده اند به مهر و در آستانه تأیید Quick Format هارد دیسک مغزم می باشند، خواستم از اسامی دوبلورها و حس نوستالژیک فرزندان قدیم این سرزمین در مورد این سریال بپرسم؟

آیا نقش کاپیتان شارینگهام را جناب مقامی و قاضی شارینگهام را جناب بهرام زند صحبت نمی کردند؟

سلام به پیرمرد دریا

در آدرس زیر (ارسالی 257) مطالب جالبی درباره سریال نوشته شده (اشاره ای به اسامی گوینده ها نکردند)

خواندنش خالی از لطف نیست

http://cafeclassic4.ir/thread-262-page-13.html


قسمت آخر برای من هم از جهاتی ماندگار بوده

بد نیست به موردی هم اشاره کنم

زمانی که "کاپیتان شرینگهام" به قول معروف با مرگ دست و پنجه نرم میکرد

یکی از اشخاص حاضر در محل اعدام با بغض و کینه غیر قابل توصیفی، جفت پاهای کاپیتان نگون بخت را به سمت پایین میکشد

او را خلاص میکند، آن موقع بارها این صحنه را در خاطر مرور کردم و با خود گفتم، شاید اگر این اتفاق نمیافتاد ترفند کاپیتان عمل میکرد!

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28
آدرس های مرجع