[-]
جعبه پيام
» <سروان رنو> نگاهی به فیلم نشانی از شر ( اورسن ولز ) ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...https://cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=46&pid=4539
» <رابرت> متأسفانه "علی‌اصغر رضایی‌نیک" صداپیشه مکمل‌گو بر اثر سکته قلبی درگذشت. نمونه مصاحبه و خاطراتش: https://www.aparat.com/v/tTSqn
» <سروان رنو> مانند بهار و نوروز , سالی نو را به امید بهتر شدن و شکوفا شدن آغاز می کنیم [تصویر: do.php?imgf=org-685bcf6ba2581.png]
» <mr.anderson> سال نو همه هم کافه ای های عزیز مبارک! سال خوب و خرمی داشته باشید!
» <rahgozar_bineshan> سالی پر از شادکامی و تن درستی و شادی را برای همه دوستان آرزومندم!
» <BATMAN> به نظرم شرورترین شخصیت انیمیشنی دیزنی اسکاره/ چه پوستر جذابی! https://s8.uupload.ir/files/scar_vrvb.jpg
» <جیمز باند> من هم از طرف خودم و سایر همکاران در MI6 نوروز و سال نو را به همه دوستان خوش ذوق کافه شاد باش میگم.
» <ریچارد> سلا دوستان.گوینده بازیگراورسولاکوربیرودرسریال سرقت پول کیست
» <ترنچ موزر> درود بر دوستان گرامی کافه کلاسیک ، فرا رسیدن بهار و سال جدید را به همه شما سروران شادباش میگم و آرزوی موفقیت را در کار و زندگی برایتان دارم
» <دون دیه‌گو دلاوگا> در سال گذشته بنده کم‌کار بودم در کافه، ولی از پُست‌های دوستان خصوصاً جناب رابرت و کوئیک و "Dude" بسیار بهره بردم. تشکر و بیش باد!
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 11 رای - 3.64 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
اشعار و متون ادبی زیبا
نویسنده پیام
اکتورز آفلاین
مشتری همیشگی
***

ارسال ها: 381
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۱/۴/۲۱
اعتبار: 38


تشکرها : 2353
( 3928 تشکر در 189 ارسال )
شماره ارسال: #452
RE: اشعار و متون ادبی زیبا
ملكه الیزابت

نوشتهء : مصطفی مستور

۱
همه‌اش تقصیر اسی بود. لعنت به اسی. لعنت به خودش و اون بازی مسخره‌اش. خبر مرگ‌اش یعنی بازی جدیدی آورده بود. گفت چیزهایی از رادیو شنیده و بازی را از روی اون چیزها خودش اختراع كرده. طوری می‌گفت "اختراع" انگار بیوك جی.اس.ایكس اختراع كرده بود. 
اسی گفت: "خیلی كیف می‌ده." گفت: "سر پول بازی می‌كنیم. هرچی باشه از درخت بالا رفتن و تیله بازی و دنبال گربه‌ها افتادن كه بهتره."
عیدی گفت: "م م من نیستم. م من پو پول ندارم. گفت: اَ اَ اَ اگه پول داشتم سری س س س سه‌تایی سبز آپولو سییییزده رو از داود می‌خریدم. ش ش شاید هم ت ت تمبر تكی تاج‌محل ‌رو." 
زیر درخت كُناری، لب رودخانه نشسته بودیم. هوا شرجی بود و عیدی خیس عرق شده بود. بس كه چاق بود لا‌مسب. پیراهن‌های باباش را می‌پوشید. به خاطر هیكل گنده‌اش.
اسی گفت: "پول زیادی نمی‌خواد بدی خره. اما اگه بردی، اگه تا آخرش رفتی، كلی كاسب می‌شی. می‌تونی صدتا تمبر بخری. می‌تونی همه‌ی تمبرهای داود رو با آلبوم‌ش بخری. شیر فهم شد؟" 
رسول گفت: "من هستم،" گفت: "می‌خوام با پول‌اش مجله‌ی خارجی بخرم."
عاشق عكس هنرپیشه‌های خارجی بود، رسول. مخصوصاً همفری بوگارت و سوفیالورن و گاری كوپر. توی كوچه‌ی ما فقط رسول این‌ها تلویزیون داشتند. هنرپیشه‌ها را از توی تلویزیون می‌شناخت. حتی یك بار هم سینما نرفته بود. یعنی پول‌اش را نداشت كه برود اما گاهی شب‌ها با هم می‌رفتیم خرابه‌ی پشت سالن تابستانی سینما مولن‌روژ و چندتا سنگ زیر پامان می‌گذاشتیم و از روی دیوار فیلم تماشا می‌كردیم. خیلی كیف داشت. عكس‌ها را از كریم درازه كه توی سینما مولن روژ كنترل‌چی بود، می‌خرید. عصرها می‌رفت جلو سینما مولن‌روژ و طوری زل می‌زد به عكس‌ها انگار عكس‌های اپل و فیات و ب.ام.و را توی ویترین سینما گذاشته بودند. 
گفتم: "حالا بازی چی هست؟ "
اسی گفت: "سخت نیست." گفت دیشب با قصه‌ی شب رادیو به فكر این بازی افتاده. گفت توی قصه‌ی شبِ رادیو، پیرمردِ تنهایی برای عوض كردن زندگی‌اش ـ كه خیال می‌كرد تكراری شده ـ شروع می‌كند به عوض كردن اسم چیزها. مثلا اسم صندلی‌اش را می‌گذارد ساعت. اسم ساعت دیواری‌اش را می‌گذارد چاقو. اسم آینه را می‌گذارد روزنامه. اسم تخت‌خواب‌اش را می‌گذارد اجاق. خلاصه اسم همه‌ی چیزها رو عوض می‌كند. گفت پیرمرد برای این كه اسم‌ها فراموش‌اش نشوند آن‌ها را نوشته بود روی یك برگ كاغذ.
بعد اسی ساكت شد و با رادیوش ور رفت. دنبال موج تازه‌ای می‌گشت. همیشه رادیو گوش می‌داد، اسی. یعنی همیشه رادیوش روشن بود اما بیش‌تر وقت‌ها گوش نمی‌داد. رادیو توشیبای كوچولویی داشت كه پدرش از كویت براش آورده بود. پدرش كارگر لنج بود. رادیو همیشه توی جیب‌اش بود. حتی وقتی می‌رفت مبال. شب‌ها به اخبار فارسی و عربی و فرانسوی و انگلیسی و تصنیف‌های تركی و هندی و عربی و به هر موجی كه صدای كسی از توش در می‌آمد گوش می‌داد. آن قدر گوش می‌داد تا خواب‌اش می‌برد. 
رسول گفت: "آخرش چی شد؟ پیرمرده چی شد؟ "
اسی تصنیف عربی شادی را كه پیدا كرد نیش‌اش باز شد. رادیو را گذاشت بیخ گوش‌اش و سرش را با آهنگ تكان داد.
رسول باز پرسید: "نگفتی، بالاخره پیرمرده چی شد؟" 
اسی گفت: "نمی‌دونم. آخر قصه خوابم برد."

۲
عیدی گفت: "ف ف فقط یه دفعه. اَ اَ اَ اگه بردم بازم هستم اَ اَ اما اگه باختم نیستم."
گفتم : "من هم هستم."
به خاطر عكس ماشین‌ها بود. عكس‌ها را از قماره‌ی پرویز كچل كه جلو سینما مولن روژ بود می‌خریدم. عكس‌های سیاه و سفید شش در چهار، یك ریال. رنگی، سه ریال. نه در دوازده، پنج ریال. سیزده در هجده، دوازده ریال. شانزده در بیست و یك هفده ریال. اگر برنده می‌شدم می‌توانستم پنجاه تا، یا شاید هم صدتا، عكس بخرم. 
زیر چراغ برق كوچه نشسته بودیم. پشه‌ها توی سر و سینه‌مان وول می‌خوردند و نیش‌مان می‌زدند. اسی زیر لب فحشی داد به پشه‌ها و گفت: "هر روز صبح نفری یك تومان پول می‌ذاریم. هركی تا آخر رفت، یعنی هركی از كله‌ی سحر تا آخر شب اشتباه نكرد و برنده شد پول‌ها رو ور می‌داره. . ."
رسول گفت: "یعنی همه‌ی چهار تومان رو؟ "
اسی گفت: "همه‌ی چهار تومان رو. اما اگه دو نفر برنده شدند پول‌ها رو نصف می‌كنند. اگه سه نفر برنده شدند پول‌ها تقسیم به سه می‌شه. اگه همه برنده شدیم یا همه باختیم، پول‌ها می‌مونه برای روز بعد. هیچ‌كس چیزی برنمی‌داره. شیر فهم شد؟"
اسی كف دست‌هاش را توی هوا محكم به هم زد و زیر لب گفت: "پدر سگ!" دست‌هاش را كه باز كرد لاشه‌ی پشه‌ای افتاد روی زمین. 
گفتم: "حالا باید چی كار كنیم؟"
اسی گفت: "هیچی، اسم چیز‌ها رو عوض می‌كنیم. هر شب چهارتا اسم. هركس اسم یه چیز رو باید عوض كنه. شیر فهم شد؟"
رسول گفت: "خر كه نیستیم، فهمیدیم چی گفتی." بریده‌ی روزنامه‌ای را از توی جیب‌اش بیرون آورد و تای آن را باز كرد.
عیدی با دستمال عرق سینه‌اش را گرفت و گفت: "ز ز زكّی، یعنی پو پو پول توجیبی پ پ پنج روز م م مالیده."
اسی رادیوش را گذاشت توی جیب پیراهن‌اش و دست‌اش را دراز كرد. كف دست‌اش بالا بود. 
رسول بریده‌ی روزنامه را كه عكس مارلون براندو توی آن چاپ شده بود گذاشت توی جیب‌اش و دست‌اش را گذاشت توی دست اسی. من هم دست‌ام را گذاشتم روی دست رسول. عیدی به ته كوچه نگاه كرد و بعد به لامپ تیر چراغ‌برق كه حشره‌ها توی نور آن وول می‌خوردند. شك داشت انگار. آخرسر دست‌اش را گذاشت روی دست من و گفت: "ل ل لعنت بر شِ شِ شیطون، م م من هم هستم."
اسی گفت: "بازی باید فقط بین خومون باشه، شیر فهم شد؟ خوب، از چی شروع كنیم؟"
رسول گفت: "از رادیوی خودت"
اسی گفت: "اسم‌ش رو چی بذاریم؟"
عیدی گفت: "آ آ آپولو سیزده."
اسی با اخم به او نگاه كرد و بعد با صدای بلند اعلام كرد: "از حالا به بعد رادیو می‌شه آپولو سیزده."
من گفتم: "اسی تو هم برای تمبرهای عیدی اسم بذار."
اسی نیش‌اش باز شد و گفت: "چی بذارم؟"
رسول به حشره‌ای كه جلو چشم‌هاش بال بال می‌زد نگاه كرد و گفت: "بذار سوفیالورن."
اسی انگشتان دست‌اش را مثل بلندگویی گرد كرد و گذاشت جلو دهان‌اش. باز صداش را بلند كرد. انگار داشت تعویض بازیكن‌های فوتبال را توی بلندگوی ورزشگاه امجدیه اعلام می‌كرد: "تمبر از زمین خارج و به جای ایشون سوفیالورن وارد می‌شوند." 
عیدی گوش‌هاش سرخ شدند. به من نگاه كرد و گفت: "بَ بَ برای ماشین هم اِ اِاسم بذارین." 
اسی گفت: "ام كلثوم."
گفتم: "این دیگه چه اسمیه؟"
اسی گفت: "بهترین خواننده‌ی مصریه خره. خیلی هم دل‍ت بخواد." بعد دست‌هاش را جلو دهان‌اش گذاشت و صداش را نازك كرد. دوباره ادا درآورد. "ماشین از زمین خارج و به جای ایشون ام كلثوم با شماره یك وارد زمین شد." 
گفتم: "حالا نوبت منه." و زیر چشمی به رسول نگاه كردم. "به جای فیلم می‌ذاریم كادیلاك."
رسول گفت: " كادیلاك؟"
گفتم: "تا حالا سوارشون نشده‌ای و گمون‌م تا آخر عمرت هم سوارشون نشی." 
رسول گفت: "تو چی؟ تو سوار شده‌ای؟"
گفتم: "نه، اما یكی از اون‌ها رو توی خیابون لشكر دیده‌م."

۳
روز اول كسی نباخت اما شب‌اش زیر چراغ برق چهار اسم دیگر را عوض كردیم و نفری یك تومن دیگر گذاشتیم توی جعبه‌ای كه پیش اسی بود. اسی اسم كوچه را عوض كرد با رادیو. رسول گفت به جای رودخانه می‌گذاریم سینما مولن‌روژ . عیدی اسم دوچرخه را گذاشت برج ایفل كه توی یكی از تمبرهاش آن را دیده بود. من هم اسم تیله را عوض كردم با جگوار ایكس كه كه خیلی دوست‌اش داشتم. تا دویست كیلومتر سرعت می‌رفت. عكس‌اش را توی مجله‌ای دیده بودم و آن را چسبانده بودم روی كتاب فارسی‌ام. 
روز دوم من و رسول باختیم و پول‌ها را اسی و عیدی برداشتند. روز سوم همه باختیم. روز چهارم من و رسول قلك‌هامان را شكستیم تا بتوانیم مسابقه را ادامه بدهیم. اسم‌ها تندتند عوض می‌شدند و حفظ‌كردن‌شان سخت‌تر می‌شد. عیدی آن‌ها را روی تكه كاغذی می‌نوشت و كاغذ را گذاشته بود توی جیب پیراهن‌اش. یعنی توی جیب پیراهن گشاد پدرش كه تازه به او داده بود. 
روز شد، تاج محل. به خاطر تمبر داود كه عیدی دوست‌اش داشت. شب، رومینا پاور ـ خواننده‌ی ایتالیایی ـ كه فقط اسی او را می‌شناخت. یعنی صداش را از رادیوی توشیباش شنیده بود. سینما، گاری كوپر. رسول گفت: "‌تلویزیون؟" من گفتم: "مرسدس بنز."
دو هفته بعد پدر عیدی مرا توی كوچه دید و گوش‌ام را گرفت. آن قدر محكم كشید كه من از درد روی نوك انگشتان پاهام ایستادم. و گفتم: "آ آ آ خ!"
گفت: "بزمجه، اگه این بازی مسخره رو تموم نكنید گوش‌ت رو می‌بُرم. شیر فهم شد؟"
سرم را تكان دادم و باز گوش‌ام درد گرفت. 
گفت: "به اون رفیق‌های عوضی‌ت هم بگو. شیر فهم شد؟"
دیگر سرم را تكان ندادم. گفتم: "می‌گم، می‌گم آقا."
شب اسم پدر عیدی را گذاشتم فولكس واگن 1200 كه زشت‌ترین ماشینی بود كه توی همه‌ی عمرم دیده بودم. اسی اسم مدرسه را گذاشت الویس پریسلی. اسم یك خواننده‌ی آمریكایی كه صداش را از رادیو بی‌بی‌سی شنیده بود و می‌گفت از صداش خوش‌اش آمده. اسم گربه را رسول گذاشت عشق در بعد از ظهر. گفت اسم فیلمی است با شركت گاری كوپر. عیدی هم اسم پول را گذاشت ناپلئون. لابد عكس‌اش را توی یكی از تمبرها دیده بود. خودش اما حرفی نزد. دمغ بود انگار.

۴
بعد عیدی عاشق شد. نمی‌دانم چه‌طوری اما گفت عاشق دختری به اسم زیور شده. گفت زیور این‌ها تازه به این محل آمده‌اند و همسایه‌ی دیوار به دیوار داود این‌ها شده‌اند. خانه‌ی داود این‌ها سه كوچه پایین‌تر بود. چسبیده به سیل‌بند خاكی كه جلو رودخانه كشیده بودند. داشتیم آلبوم تمبر او را ورق می‌زدیم كه گفت عاشق زیور شده. رسیده بودیم به صفحه‌ی ملكه الیزابت كه عیدی یك بلوكِ تمبرش را داشت. یعنی چهار تا سری شش‌تایی به هم چسبیده. هرسری به یك رنگ. آبی، زرد، نارنجی، سبز. بلوك الیزابت توی آلبوم عیدی یك صفحه‌ی تمام جا گرفته بود. این تنها بلوكی بود كه عیدی داشت. بقیه‌ی تمبرهاش هیچ ارزشی نداشتند. یعنی یا بلوك‌ها ناقص بودند ـ مثل بلوك مجسمه‌ی ابوالهول كه سری قهوه‌ای‌اش كم بود ـ یا تمبرها مُهر خورده بودند و یا دندانه‌هاشان كنده بود. عیدی می‌گفت داود حاضر است بلوك چهارتایی تاج محل و یك سری كلیسای جامع مهر نخورده و بیست تومان پول بدهد و در عوض بلوك ملكه الیزابت را بگیرد. 
عیدی گفت: "می می‌خوای بِ بِ بینی ش؟"
گفتم: "كی رو؟"
گفت: "ز ز ز زیور رو دیگه خ خ خره؟"
گفتم: "كجا دیدی‌ش ناقلا؟"
گفت: "با بُ بُرج ایفل رَرَرَفته بودم كنار س سینما مولن روژ. می‌خواستم ت تو سینما مولن روژ ش‍شنا كنم ك كه دی دیدم‌ش. عینهو م م م ماه. با بَ بَ برادرش اُ ووومده بود ت تماشای سینما مولن‌روژ. زیور ده سال داشت. شاید هم یازده سال. یعنی دو سال از عیدی كوچك‌تر. شاید هم سه سال. از این كه عیدی با آن هیكل‌اش عاشق شده بود خنده‌ام گرفت. 
گفت: "كُ كجاش خ خنده داره؟" 
چیزی نگفتم و زل زدم به ملكه الیزابت، كه با آن كلاه سفید خوشگل‌اش هرچند عین عروس‌ها شده بود اما انگار می‌خواست گریه كند.

۵
آن‌قدر اسم عوض كرده بودیم كه حساب‌اش پاك از دست‌مان در رفته بود. برای هر چیز كه می‌دیدیم یا نمی‌دیدیم اسم می‌گذاشتیم. وقتی می‌گفتیم خوابید منظورمان این بود كه دوید. شنا كرد یعنی نشست. شكست یعنی خورد. سوار شد یعنی خوابید. بازی كرد یعنی خندید. خورد یعنی گریه كرد. كشت یعنی دوست داشت.
خیلی وقت بود كه كسی نبرده بود. هیچ‌كس. دیگر پولی هم نداشتیم كه توی جعبه بریزیم. هیچ‌كس. اسی گفت دویست و چهل و هشت تومان پول جمع شده. اسی گفت دیگه نمی‌خواد پول اضافه كنیم. همه‌ی عكس‌هایی كه من داشتم نود و هشت تا بود اما اگر كسی برنده می‌شد، اگر كسی می‌توانست یك روز را بدون اشتباه با اسم‌ها و فعل‌های جدید حرف بزند و تا آخرش برود و برنده شود، با پول‌اش می‌توانست هزارتا عكس رنگی و سیاه و سفید ماشین، هر مدلی كه دوست داشته باشد، از پرویز كچل بخرد. عیدی می‌توانست همه‌ی تمبرها و حتی آلبوم داود را بخرد. رسول اگر برنده می‌شد می‌توانست یك كیسه‌ی پر از عكسِ همفری بوگارت و سوفیالورن و گاری كوپر از كریم درازه بخرد. اسی می‌توانست بزرگ‌ترین رادیوی دنیا را بخرد. می‌توانستیم دوچرخه‌ی رالی یا هرچیز دیگری كه عشق‌مان می‌كشید بخریم. می‌توانستیم صد بار برویم سینما. آن هم با تخمه و ساندویچ و پپسی. 
عصر خواب بودم كه با سر و صدای در بیدار شدم. كسی محكم و تند تند می‌كوبید توی در. 
پدرم گفت: "ببین كدوم الاغ داره پاشنه‌ی در رو از جا می‌كنه؟" 
پریدم توی هشتی و در را باز كردم. عیدی بود.
گفتم: "چه مرگ ته؟ سرآوردی؟"
گفت: "او او . . . . . "
گفتم: "خبر مرگ‌ت حرف‌ت رو بزن دیگه، چی شده؟"
گفت: "او . . . او . . . اومده تو . . . تو ررررادیو."
منظورش از رادیو، كوچه بود. خمیازه‌ای كشیدم و گفتم: "كی؟ كی اومده تو كوچه؟"
كف دست‌هاش را كشید روی پیراهن گشادش تا عرق‌شان خشك شود. 
گفت: "ب ب باختی، ك ك كوچه نه، رادیو."
من به ته كوچه نگاه كردم. هیچ‌كس توی كوچه نبود.
گفت: "ت . . تو ررررادیوی خ . . خودشون نه این جا. ز ز . . . زود باش بُ بُ برج ایفلِ ت رو بیار بریم س س س سراغ رادیوشون."
دوچرخه را از توی هشتی بیرون آوردم و رفتیم به سمت كوچه زیور این‌ها. من روی ترك نشسته بودم و عیدی تند تند ركاب می‌زد. سركوچه‌شان كه رسیدیم دیدم‌اش. من از روی ترك پیاده شدم و عیدی دوچرخه را نگه داشت. مات‌اش برده بود. انگار سری‌های یك بلوك مهر نخورده‌ی آپولو سیزده را روی زمین دیده باشد، خشك‌اش زد و زل زد به دختر لاغری كه با چادر سفید گلدارش داشت روی خط‌كشی‌های پیاده‌رو سیمانی لی‌لی بازی می‌كرد. بعد صدای زمین افتادن دوچرخه‌ام را شنیدم كه از دست عیدی رها شده بود روی زمین و چراغ جلوش شكست.

۶
چند روز بعد عیدی گفت دوبار با زیور حرف زده. گفت یك سنجاق سینه براش خریده و به او داده. گفت می‌خواهد یك جفت گوشواره‌ی طلا برای تولدش بخرد. 
رسول گفت: "اگه جای تو بودم فردا زنگ آخر از الویس پریسلی فرار می‌كردم و می‌بردم‌ش گاری كوپر." 
اسی گفت: "پول گوشواره‌ها رو از كجا می‌آری؟ نكنه می‌خوای سوفیالورن‌هات رو بفروشی؟ شاید هم می‌خوای برنده شی؟ می‌خوای برنده شی خپل؟"
رسول گفت: "باید بازی رو سخت‌ترش كنیم." و به عیدی نگاه كرد.
عیدی گفت: "ه ه هرچی هم س سخت كنید ب ب بازم من می‌برم."
اسی گفت: "اسم زیور رو چی بذاریم؟"
عیدی گفت: "خ خ خ خفه شو اسی!"
اسی گفت: "بازی همینه، شیر فهم شد؟"
گوش‌های عیدی از ناراحتی سرخ شده بود. به انگشتان دست‌اش نگاه كرد و بعد صورت‌اش را با آستین پیراهن‌اش پاك كرد و گفت: "م م م ملكه الیزابت. اِ اِ‍ اسم ش رو می‌ذاریم م م ملكه الیزابت."
رسول گفت: "اسم‌های خودمون رو هم باید عوض كنیم."
عیدی اسم اسی را گذاشت ابوالهول. من اسم رسول را گذاشتم فیات 1500. ماشین خیلی خوبی نبود. بد هم نبود. چهار سیلندر داشت و قدرت‌اش 167 اسب بخار بود. حداكثر سرعت‌اش صد و پنجاه كیلومتر بر ساعت بود. رسول اسم عیدی را گذاشت كینگ‌كنگ. اسی اسم من را گذاشت تام جونز. گفت خواننده‌ی انگلیسی است. گفت گمون‌م مُرده.

حفظ كردن اسم‌ها روز به روز سخت‌تر می‌شد. آن‌ها را توی دفترچه‌ای نوشته بودم و هر جا كه می‌رفتم دفترچه را با خودم می‌بردم. توی صف نانوایی یا سلمانی یا مدرسه. سعی می‌كردم حتی با اسم‌های جدید به چیزها فكر كنم. مثلاً وقتی چشم‌ام به اسكناس‌های توی دست بابام می‌افتاد با خودم می‌گفتم: چقدر ناپلئون! یا وقتی پدرِ عیدی را می‌دیدم یاد فولكس واگن 1200 می‌افتادم. وقتی مادرم می‌گفت: تیله‌هات رو از توی دست و پا بردار! من می‌نشستم و انگار یكی یكی ماشین‌های جگوار را برمی‌داشتم. كم‌كم قیافه‌ی دوچرخه‌ام شده بود عینهو برج ایفل. یعنی من این‌طور می‌دیدم‌اش. عیدی اما بیش‌تر از ما كلمه می‌دانست. می‌گفت شب‌ها آن قدر به اسم‌های جدید فكر می‌كند تا خواب‌اش بگیرد. می‌گفت دوبار اشتباهی به پدرش گفته بود فولكس واگن 1200 و پدرش دو سیلی آبدار خوابانده بود توی گوش‌اش. 
غروبی بود كه عیدی گفت می‌خواهد چند تا از تمبرهاش را به داود بفروشد. من و رسول روی سیل‌بند خاكی داشتیم تیله‌بازی می‌كردیم. رسول تیله‌اش را رها كرد و زل زد به عیدی. تیله تا لب چاله جلو آمد. عیدی گفت با پول‌اش می‌خواهد زیور را ببرد سینما. گفت با ساندویچ كالباس و پپسی و تخمه و هرچیز دیگری كه زیور بخواهد. وقتی گفت سینما، با دست به رودخانه كه اسم‌اش را سینما مولن روژ گذاشته بودیم اشاره كرد.

۷
بعد اوضاع عیدی پاك به هم ریخت. بازی را به بقیه‌ی بچه‌های كوچه و مدرسه كشاند. به پدرش و داود و حتی زیور. گفت نمی‌تواند جلو خودش را بگیرد. 
اسی به‌اش گفت: "بازی نباید لو بره، اگه لو بره دیگه تو بازی نیستی، شیر فهم شد؟" 
توی كوچه، زیر چراغ برق بودیم. لامپ نیم‌سوز شده بود و دائم روشن و خاموش می‌شد. یعنی چند دقیقه روشن بود بعد خاموش می‌شد و باز روشن می‌شد.
عیدی گفت: "دد دیشب ف ف ف فولكس واگن 1200 فلكم كرد. گ گ گفت نباید بری تو رررادیو. گفت نباید با ابوالهول و تام ج ج جونز و ف ف فیات 1500 بگردم. گفت اَ اَ اَ گه یه بار دیگه ب ب با اونا ب بینمت، م م می‌كشمت. همه تون رو می می می‌كشم." 
چراغ خاموش شد. توی تاریكی حرف می‌زدیم. همدیگر را نمی‌دیدیم و فقط صدای هم را می‌شنیدیم.
رسول گفت: "صدای چی بود!؟ صدایی شنیدم."
اسی گفت: "لابد عشق در بعد از ظهرها افتاده‌ند دنبال موش‌ها."
عیدی گفت: "می می‌خوام ببرم‌ش گا گا گاری كوپر. حتی اگه شده همه‌ی سوفیالورن‌ها رو..." این را كه گفت گمان‌م گریه‌اش گرفت چون چند دقیقه‌ای ساكت شد و ما فقط صدای بالا كشیدن دماغ‌اش را می‌شنیدیم. بس كه تاریك بود لامسب. بعد گفت: "خیلی می‌كشمش. خیلی زیاد می‌كشمش‏. ب به ج ج جون فولكس واگن 1200."
رسول گفت: "به جون مادرم صدایی شنیدم. صدای عشق در بعد از ظهرها نیست، گمون‌م صدای پای كسی بود." راست می‌گفت رسول. من هم صدا را شنیده بودم. 
چراغ كه روشن شد اسی گفت: "دیدم‌ش، خودشه، فولكس واگنه. به خدا خودش بود، رفت پشت دیوار." 
همه از ترس چسبیدیم به هم. بعد پدر عیدی از پشت دیوار بیرون زد و آمد به طرف ما.
رسول گفت: "واویلا."
از جامان تكان نخوردیم تا آمد و ایستاد درست بالای سرمان. بعد با یك دست یقه‌ی من و اسی را گرفت و با دست دیگرش گوش رسول را كشید. هر سه از زمین كنده شدیم. بعد فریاد كشید. عین غلام سگی نعره می‌زد. غلام وقتی حسابی مست می‌كرد طوری عربده می‌كشید كه زن‌ها از ترس می‌رفتند روی پشت‌بام او را تماشا می‌كردند. تا حالا همچو صدایی از پدر عیدی نشنیده بودم. همسایه‌ها ریختند توی كوچه. انگار دزد گرفته باشد هوار می‌كشید لامسب. گفت باید این بازی مسخره را تمام كنیم. گفت اگر بازی را تمام نكنیم، اگر یك بار دیگر دور و بر عیدی بپلكیم، همه‌مان را می‌كشد. گفت بچه‌اش ـ یعنی عیدی ـ دارد مشاعرش را از دست می‌دهد. لامپ تیر چراغ‌برق خاموش شده بود اما او هنوز داشت توی تاریكی فریاد می‌كشید.
صبح روز بعد من و اسی و رسول و عیدی رفتیم روی سیل‌بند.
اسی گفت: "تو می‌دونی مشاعر یعنی چی؟"
گفتم: "نمی‌دونم."
رسول گفت: "حالا چی‌كار كنیم؟"
اسی گفت: "هیچی، بازی تعطیل شد. خلاص. همه چی تموم شد. شیر فهم شد؟" 
عیدی انگار كر شده باشد حرفی نزد. زل زده بود به آن طرف رودخانه كه دود غلیظی داشت از پشت سیلوی گندم بالا می‌رفت. گمان‌ام داشتند زباله‌ها را می‌سوزاندند. 
اسی به عیدی نگاه كرد و باز گفت: "بازی تموم شد. شنیدی؟ شنیدی چی گفتم؟ همه چی تموم شد، عصر بیا همین‌جا پول‌ت‌ رو بگیر. شیر فهم شد؟"
عصر، اسی جعبه‌ی پول‌ها را آورد. من و رسول هم بودیم اما هرچه منتظر ماندیم عیدی نیامد. جعبه را باز كرد و پول‌های من و رسول را پس داد. پول‌های خودش را هم برداشت. سهم عیدی را هم گذاشت توی جعبه تا فردا توی مدرسه به او بدهد. 
نه آن روز و نه هیچ‌وقت دیگر عیدی به مدرسه نیامد. توی كوچه هم نیامد. كسی او را ندید. انگار آب شده بود رفته بود توی زمین.

سه روز بعد جنازه‌ی عیدی را ماهی‌گیرها پیدا كردند. گفتند لای نیزارهای كنار رودخانه پیداش كرده‌اند. شكم‌اش. شكم‌اش به اندازه‌ی لاستیك چرخ جلو فوردهای قدیمی بالا آمده بود. گمان‌ام آمده بود برای خودش و زیور بلیت سینما بخرد. آلبوم‌اش را كنار رودخانه پیدا كردیم. برگ‌هاش. كثیف شده بود برگ‌هاش. و تمبرهاش. خیس شده بود تمبرهاش. از شیب، از شیبِ سیل‌بند كه بالا می‌آمدیم، می‌آمدیم. آلبوم را ورق زدم. ورق زدم آلبوم را. بلوك چهارتایی تاج‌محل و سری، و سری مهر نخورده، و سری مهر نخورده‌ی كلیسای جامع درست توی همان صفحه، صفحه‌ای بود كه ملكه الیزابت قبلاً بود. با آن كلاه. با آن كلاه سفید خوشگل‌اش. كه تور داشت. كه تور سفید داشت. كه او را مثل عروس‌ها كرده بود. كه از پشت تور انگار داشت گریه می‌كرد.


در این درگە کە گە گە کــُــە کــَــە و کــَــە کــُــە شود ناگە / ز امروزت مشو غرە کە از فردا نەای آگە
۱۳۹۲/۶/۱۶ صبح ۱۲:۲۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : BATMAN, سارا, پرشیا, Achilles, آقای همساده, ژان والژان
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
اشعار و متون ادبی زیبا - Classic - ۱۳۸۸/۶/۲۹, عصر ۱۱:۲۱
RE: اشعار زیبا و دلبرانه - shahrzad - ۱۳۸۸/۶/۳۱, عصر ۰۵:۱۲
RE: اشعار زیبا و دلبرانه - بانو - ۱۳۸۸/۶/۳۱, عصر ۰۹:۱۰
RE: اشعار زیبا و دلبرانه - shahrzad - ۱۳۸۸/۶/۳۱, عصر ۱۱:۵۱
RE: اشعار زیبا و دلبرانه - shahrzad - ۱۳۸۸/۷/۷, عصر ۰۸:۰۲
RE: اشعار زیبا و دلبرانه - Classic - ۱۳۸۸/۷/۷, عصر ۰۸:۲۲
اشعار زیبا و دلبرانه - بانو - ۱۳۸۸/۷/۸, صبح ۰۱:۱۴
RE: اشعار زیبا و دلبرانه - shahrzad - ۱۳۸۸/۷/۸, عصر ۱۰:۵۷
RE: اشعار زیبا و دلبرانه - Classic - ۱۳۸۸/۷/۱۰, صبح ۰۱:۴۹
RE: اشعار زیبا و دلبرانه - shahrzad - ۱۳۸۸/۷/۱۳, عصر ۰۹:۵۲
RE: اشعار زیبا و دلبرانه - سروان رنو - ۱۳۸۸/۷/۱۳, عصر ۱۰:۵۵
RE: اشعار زیبا و دلبرانه - بانو - ۱۳۸۸/۷/۱۴, عصر ۰۷:۲۳
RE: اشعار زیبا و دلبرانه - shahrzad - ۱۳۸۸/۷/۱۷, عصر ۱۰:۱۳
RE: اشعار زیبا و دلبرانه - shahrzad - ۱۳۸۸/۷/۱۹, عصر ۰۵:۲۹
RE: اشعار زیبا و دلبرانه - Savezva - ۱۳۸۸/۷/۲۰, صبح ۰۸:۲۲
RE: اشعار زیبا و دلبرانه - سروان رنو - ۱۳۸۸/۷/۲۰, صبح ۰۹:۲۶
RE: اشعار زیبا و دلبرانه - shahrzad - ۱۳۸۸/۷/۲۰, صبح ۱۱:۵۱
RE: اشعار زیبا و دلبرانه - Classic - ۱۳۸۸/۷/۲۰, عصر ۱۲:۲۳
اشعار زیبا و دلبرانه - بانو - ۱۳۸۸/۷/۲۰, عصر ۰۶:۳۹
RE: اشعار زیبا و دلبرانه - shahrzad - ۱۳۸۸/۷/۲۵, عصر ۰۵:۱۲
RE: اشعار زیبا و دلبرانه - Classic - ۱۳۸۸/۷/۲۵, عصر ۱۱:۳۹
RE: اشعار زیبا و دلبرانه - shahrzad - ۱۳۸۸/۸/۱, عصر ۰۳:۴۵
RE: اشعار زیبا و دلبرانه - Classic - ۱۳۸۸/۸/۳, عصر ۰۱:۵۷
اشعار زیبا و دلبرانه - بانو - ۱۳۸۸/۸/۷, عصر ۰۵:۱۳
RE: اشعار زیبا و دلبرانه - سروان رنو - ۱۳۸۸/۸/۲۰, صبح ۱۲:۳۱
اشعار زیبا و دلبرانه - بانو - ۱۳۸۸/۸/۲۰, صبح ۰۹:۵۰
RE: اشعار زیبا و دلبرانه - Classic - ۱۳۸۸/۸/۲۰, عصر ۰۶:۰۹
RE: اشعار زیبا و دلبرانه - Classic - ۱۳۸۸/۸/۲۳, عصر ۰۷:۰۸
RE: اشعار زیبا و دلبرانه - بانو - ۱۳۸۸/۸/۲۳, عصر ۰۸:۴۹
RE: اشعار زیبا و دلبرانه - Classic - ۱۳۸۸/۹/۹, صبح ۱۲:۳۴
اشعار زیبا و دلبرانه - بانو - ۱۳۸۸/۹/۹, صبح ۰۸:۲۲
RE: اشعار زیبا و دلبرانه - Classic - ۱۳۸۸/۹/۱۱, صبح ۱۲:۲۶
RE: اشعار زیبا و دلبرانه - سروان رنو - ۱۳۸۸/۹/۱۱, عصر ۱۲:۱۰
RE: اشعار زیبا و دلبرانه - Classic - ۱۳۸۸/۹/۱۸, صبح ۱۲:۴۹
RE: اشعار زیبا و دلبرانه - سروان رنو - ۱۳۸۸/۹/۱۹, صبح ۱۲:۱۴
اشعار زیبا و دلبرانه - بانو - ۱۳۸۸/۹/۲۵, صبح ۰۸:۲۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - بانو - ۱۳۸۸/۱۰/۵, صبح ۰۹:۲۴
RE: - Classic - ۱۳۸۸/۱۰/۳۰, صبح ۱۰:۳۱
RE: - سروان رنو - ۱۳۸۸/۱۱/۱, عصر ۱۲:۱۱
اشعار و متون ادبی زیبا - بانو - ۱۳۸۸/۱۱/۳, عصر ۰۷:۲۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Classic - ۱۳۸۸/۱۱/۲۵, صبح ۱۲:۳۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - سروان رنو - ۱۳۸۸/۱۱/۲۵, عصر ۰۶:۲۸
اشعار و متون ادبی زیبا - بانو - ۱۳۸۹/۱/۲۹, عصر ۰۵:۵۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - سامورایی - ۱۳۸۹/۴/۲۲, عصر ۰۸:۴۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - سامورایی - ۱۳۸۹/۴/۲۴, عصر ۱۱:۳۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - منصور - ۱۳۸۹/۴/۲۴, عصر ۰۷:۳۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Savezva - ۱۳۸۹/۴/۲۷, عصر ۰۱:۰۳
اشعار و متون ادبی زیبا - بانو - ۱۳۸۹/۵/۲, عصر ۰۹:۰۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Scarlett - ۱۳۸۹/۵/۵, عصر ۰۵:۳۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - سامورایی - ۱۳۸۹/۵/۱۲, عصر ۱۲:۰۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - سم اسپید - ۱۳۸۹/۵/۳۰, صبح ۱۰:۵۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - محمد - ۱۳۸۹/۶/۹, عصر ۰۶:۱۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Kassandra - ۱۳۸۹/۶/۱۳, عصر ۰۶:۲۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Kassandra - ۱۳۸۹/۶/۱۴, عصر ۰۸:۴۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - دلشدگان - ۱۳۸۹/۶/۱۷, عصر ۰۳:۱۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Kassandra - ۱۳۸۹/۶/۱۸, صبح ۱۱:۵۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Kassandra - ۱۳۸۹/۶/۱۸, عصر ۰۸:۳۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Kassandra - ۱۳۸۹/۶/۱۹, عصر ۱۰:۱۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - دلشدگان - ۱۳۸۹/۶/۲۱, صبح ۱۱:۵۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - دلشدگان - ۱۳۸۹/۶/۲۵, صبح ۰۷:۰۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Classic - ۱۳۸۹/۷/۲۰, عصر ۱۱:۰۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Kassandra - ۱۳۸۹/۸/۱۳, عصر ۰۳:۳۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - ساب زیرو - ۱۳۸۹/۸/۱۴, صبح ۰۳:۳۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Kassandra - ۱۳۸۹/۸/۱۴, عصر ۰۲:۴۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - ساب زیرو - ۱۳۸۹/۸/۱۸, صبح ۱۲:۴۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - ساب زیرو - ۱۳۸۹/۸/۲۳, صبح ۰۲:۲۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - ساب زیرو - ۱۳۸۹/۸/۲۴, صبح ۰۱:۴۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - دزیره - ۱۳۸۹/۹/۱۱, صبح ۰۴:۵۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - دزیره - ۱۳۸۹/۹/۱۸, صبح ۰۸:۳۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - دزیره - ۱۳۸۹/۹/۲۰, صبح ۰۸:۳۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - منصور - ۱۳۸۹/۹/۲۰, صبح ۱۰:۵۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - دزیره - ۱۳۸۹/۹/۲۰, عصر ۰۵:۳۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - سم اسپید - ۱۳۸۹/۹/۲۲, صبح ۱۲:۵۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - دزیره - ۱۳۸۹/۹/۳۰, صبح ۱۰:۵۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - دزیره - ۱۳۸۹/۱۰/۱۲, صبح ۰۸:۱۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - دزیره - ۱۳۸۹/۱۰/۱۹, صبح ۱۰:۱۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - دزیره - ۱۳۸۹/۱۱/۲, صبح ۰۹:۰۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - دزیره - ۱۳۸۹/۱۱/۴, عصر ۰۵:۰۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Classic - ۱۳۸۹/۱۱/۵, عصر ۰۴:۰۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - دزیره - ۱۳۸۹/۱۱/۹, صبح ۱۱:۲۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۸۹/۱۱/۹, عصر ۰۶:۰۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۸۹/۱۱/۱۱, عصر ۰۸:۰۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۸۹/۱۱/۱۲, عصر ۰۵:۳۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۸۹/۱۱/۱۵, عصر ۰۶:۳۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۸۹/۱۱/۱۸, صبح ۱۱:۵۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۸۹/۱۱/۲۵, عصر ۰۶:۵۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۸۹/۱۱/۲۶, عصر ۰۷:۱۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۸۹/۱۱/۲۶, عصر ۰۸:۱۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۸۹/۱۱/۲۹, عصر ۰۶:۱۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۸۹/۱۱/۲۹, عصر ۰۸:۲۱
اشعار و متون ادبی زیبا - بانو - ۱۳۸۹/۱۱/۲۹, عصر ۰۸:۵۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۸۹/۱۲/۱, عصر ۰۷:۰۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۸۹/۱۲/۱, عصر ۰۸:۳۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۸۹/۱۲/۲, عصر ۰۸:۰۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۸۹/۱۲/۳, عصر ۰۶:۱۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۸۹/۱۲/۳, عصر ۰۷:۳۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۸۹/۱۲/۴, صبح ۱۱:۰۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۸۹/۱۲/۴, عصر ۰۱:۱۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - FONDA - ۱۳۸۹/۱۲/۴, عصر ۰۹:۴۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۸۹/۱۲/۷, عصر ۰۱:۴۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۸۹/۱۲/۷, عصر ۰۶:۲۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۸۹/۱۲/۷, عصر ۰۹:۴۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - دزیره - ۱۳۸۹/۱۲/۸, صبح ۰۹:۱۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۸۹/۱۲/۸, عصر ۰۷:۵۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۸۹/۱۲/۹, عصر ۰۶:۲۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۸۹/۱۲/۹, عصر ۰۸:۲۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۸۹/۱۲/۱۰, عصر ۰۷:۵۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - دزیره - ۱۳۸۹/۱۲/۱۲, صبح ۱۱:۲۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - منصور - ۱۳۸۹/۱۲/۱۲, عصر ۱۲:۲۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - بانو - ۱۳۸۹/۱۲/۱۴, عصر ۰۶:۱۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - دزیره - ۱۳۹۰/۴/۱۳, عصر ۰۱:۳۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - منصور - ۱۳۹۰/۵/۵, عصر ۱۲:۵۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - ماری - ۱۳۹۰/۴/۱۵, عصر ۱۲:۳۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۵/۲۵, عصر ۰۵:۳۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۵/۲۶, صبح ۱۱:۳۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۵/۲۸, عصر ۰۵:۰۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۹۰/۶/۱, عصر ۰۴:۴۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۶/۲, عصر ۱۲:۴۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۹۰/۶/۵, عصر ۰۵:۵۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۶/۷, صبح ۰۹:۴۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۹۰/۶/۷, عصر ۰۴:۲۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۹۰/۶/۷, عصر ۰۵:۴۴
اشعار و متون ادبی زیبا - بانو - ۱۳۹۰/۶/۱۲, عصر ۰۶:۴۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۶/۱۲, عصر ۰۹:۲۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۹۰/۶/۱۳, عصر ۰۷:۵۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۶/۱۴, صبح ۱۰:۱۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۹۰/۶/۱۴, صبح ۱۱:۰۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۶/۱۵, عصر ۰۲:۴۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۹۰/۶/۱۷, عصر ۱۲:۲۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۶/۱۹, عصر ۱۲:۱۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - منصور - ۱۳۹۰/۶/۲۶, صبح ۰۶:۴۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - میثم - ۱۳۹۰/۶/۲۶, صبح ۱۱:۳۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - میثم - ۱۳۹۰/۶/۳۰, عصر ۱۲:۱۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۶/۳۰, عصر ۰۱:۳۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - میثم - ۱۳۹۰/۷/۲, عصر ۰۶:۳۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - میثم - ۱۳۹۰/۷/۷, عصر ۰۶:۲۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۷/۱۰, صبح ۰۹:۵۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - دزیره - ۱۳۹۰/۷/۱۳, صبح ۰۹:۵۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۷/۱۵, عصر ۱۰:۴۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۷/۲۵, عصر ۰۱:۵۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۸/۸, صبح ۰۹:۲۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - دزیره - ۱۳۹۰/۸/۱۲, عصر ۰۵:۴۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۸/۱۳, صبح ۱۲:۳۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۸/۲۰, عصر ۰۳:۲۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۸/۲۲, عصر ۱۱:۱۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۸/۲۹, صبح ۱۱:۴۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۹/۲, صبح ۱۰:۲۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۹/۶, صبح ۰۸:۴۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۹/۷, عصر ۰۶:۵۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - میثم - ۱۳۹۰/۹/۱۲, عصر ۰۶:۱۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۹/۱۴, صبح ۱۱:۰۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - دزیره - ۱۳۹۰/۹/۱۶, عصر ۰۳:۳۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - میثم - ۱۳۹۰/۹/۱۷, عصر ۰۶:۲۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - منصور - ۱۳۹۰/۹/۱۷, عصر ۰۷:۰۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - میثم - ۱۳۹۰/۹/۱۹, عصر ۰۵:۰۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - میثم - ۱۳۹۰/۹/۲۴, عصر ۰۶:۴۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - میثم - ۱۳۹۰/۹/۲۷, عصر ۱۲:۲۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۹/۲۸, صبح ۰۹:۳۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Papillon - ۱۳۹۰/۹/۳۰, صبح ۱۲:۲۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۹/۳۰, عصر ۰۲:۲۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۱۰/۳, عصر ۰۱:۲۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Papillon - ۱۳۹۰/۱۰/۳, عصر ۱۱:۳۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - میثم - ۱۳۹۰/۱۰/۴, عصر ۰۴:۲۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - میثم - ۱۳۹۰/۱۰/۵, عصر ۱۲:۳۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۱۰/۵, عصر ۰۷:۰۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - میثم - ۱۳۹۰/۱۰/۶, صبح ۱۰:۳۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرومته - ۱۳۹۰/۱۰/۶, عصر ۰۴:۴۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۱۰/۷, عصر ۰۳:۰۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - میثم - ۱۳۹۰/۱۰/۱۰, عصر ۰۶:۲۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۱۰/۱۱, صبح ۱۰:۱۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۱۰/۱۷, صبح ۱۰:۳۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۱۰/۲۱, عصر ۰۱:۰۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - بانو - ۱۳۹۰/۱۰/۲۲, عصر ۰۶:۳۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Papillon - ۱۳۹۰/۱۰/۲۱, عصر ۱۱:۵۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - آوینا - ۱۳۹۰/۱۱/۱۰, عصر ۰۹:۲۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۱۱/۱۴, عصر ۰۳:۳۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - آوینا - ۱۳۹۰/۱۱/۱۴, عصر ۰۴:۲۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - آوینا - ۱۳۹۰/۱۱/۱۷, عصر ۰۷:۱۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - دزیره - ۱۳۹۰/۱۱/۲۶, صبح ۰۷:۵۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - دنی براسکو - ۱۳۹۰/۱۱/۲۶, عصر ۱۲:۲۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Papillon - ۱۳۹۰/۱۱/۲۷, عصر ۱۱:۰۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - منصور - ۱۳۹۰/۱۱/۲۹, صبح ۱۱:۳۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - مارلنه - ۱۳۹۰/۱۲/۹, صبح ۱۲:۰۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - علی بی غم - ۱۳۹۰/۱۲/۱۱, عصر ۰۷:۰۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Papillon - ۱۳۹۰/۱۲/۱۳, عصر ۱۱:۴۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - میثم - ۱۳۹۰/۱۲/۱۴, عصر ۰۷:۳۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - مارلنه - ۱۳۹۰/۱۲/۱۵, عصر ۰۴:۲۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - دنی براسکو - ۱۳۹۰/۱۲/۱۷, صبح ۱۱:۳۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - علی بی غم - ۱۳۹۰/۱۲/۱۷, عصر ۰۸:۰۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - دنی براسکو - ۱۳۹۰/۱۲/۲۰, عصر ۰۱:۳۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - مارلنه - ۱۳۹۰/۱۲/۲۱, عصر ۰۱:۵۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۱۲/۲۱, عصر ۱۰:۵۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - الیشا - ۱۳۹۰/۱۲/۲۲, عصر ۰۴:۰۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - KESSLER - ۱۳۹۰/۱۲/۲۳, عصر ۰۸:۲۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - آماندا - ۱۳۹۱/۵/۲۶, صبح ۱۰:۴۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اسپونز - ۱۳۹۱/۵/۲۶, صبح ۱۱:۰۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - زرد ابری - ۱۳۹۱/۸/۲۰, صبح ۱۲:۱۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - منصور - ۱۳۹۱/۸/۲۱, صبح ۱۰:۲۸
این جامۀ سیاه... - بانو - ۱۳۹۱/۹/۳, صبح ۱۰:۰۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - زرد ابری - ۱۳۹۱/۹/۱۳, عصر ۰۴:۲۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرشیا - ۱۳۹۱/۹/۱۸, صبح ۰۷:۴۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرشیا - ۱۳۹۱/۹/۱۸, صبح ۰۹:۲۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرشیا - ۱۳۹۱/۹/۱۹, صبح ۰۸:۰۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرشیا - ۱۳۹۱/۹/۱۹, عصر ۱۱:۲۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرشیا - ۱۳۹۱/۹/۲۱, صبح ۰۳:۳۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرشیا - ۱۳۹۱/۹/۲۳, عصر ۱۱:۰۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرشیا - ۱۳۹۱/۹/۲۵, صبح ۰۷:۵۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرشیا - ۱۳۹۱/۹/۲۶, صبح ۱۱:۰۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - زرد ابری - ۱۳۹۱/۹/۳۰, عصر ۰۳:۴۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - زرد ابری - ۱۳۹۱/۱۰/۲, عصر ۰۷:۳۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - oceanic - ۱۳۹۱/۱۰/۴, صبح ۱۰:۰۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - زرد ابری - ۱۳۹۱/۱۰/۵, صبح ۰۲:۰۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرشیا - ۱۳۹۱/۱۰/۶, صبح ۰۷:۵۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرشیا - ۱۳۹۱/۱۰/۶, صبح ۰۸:۱۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرشیا - ۱۳۹۱/۱۰/۱۰, صبح ۰۱:۰۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرشیا - ۱۳۹۱/۱۰/۱۰, عصر ۱۱:۴۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرشیا - ۱۳۹۱/۱۰/۱۲, صبح ۱۲:۰۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - زرد ابری - ۱۳۹۱/۱۰/۱۳, صبح ۱۰:۰۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرشیا - ۱۳۹۱/۱۰/۱۴, صبح ۰۲:۲۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - فورست - ۱۳۹۱/۱۰/۲۵, عصر ۰۱:۴۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرشیا - ۱۳۹۱/۱۰/۲۷, صبح ۱۲:۳۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - فورست - ۱۳۹۱/۱۰/۲۷, صبح ۰۳:۲۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرشیا - ۱۳۹۱/۱۰/۲۷, عصر ۱۰:۵۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - فورست - ۱۳۹۱/۱۰/۲۸, عصر ۰۶:۱۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - BATMAN - ۱۳۹۱/۱۰/۲۸, عصر ۰۸:۱۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - فورست - ۱۳۹۱/۱۰/۲۸, عصر ۱۰:۰۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرشیا - ۱۳۹۱/۱۰/۲۸, عصر ۱۱:۴۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - فورست - ۱۳۹۱/۱۰/۲۹, عصر ۰۸:۰۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - زرد ابری - ۱۳۹۱/۱۰/۳۰, صبح ۱۰:۴۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Niiika - ۱۳۹۱/۱۰/۳۰, عصر ۰۴:۴۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - فورست - ۱۳۹۱/۱۱/۲, صبح ۰۲:۴۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرشیا - ۱۳۹۱/۱۱/۲, صبح ۰۸:۳۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - فورست - ۱۳۹۱/۱۱/۵, صبح ۱۲:۱۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - فورست - ۱۳۹۱/۱۱/۷, صبح ۱۲:۰۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - فورست - ۱۳۹۱/۱۱/۷, عصر ۰۹:۳۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - حمید هامون - ۱۳۹۱/۱۱/۱۲, عصر ۰۵:۲۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - oceanic - ۱۳۹۱/۱۱/۱۳, عصر ۰۱:۴۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - BATMAN - ۱۳۹۱/۱۱/۱۴, صبح ۱۲:۱۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - فورست - ۱۳۹۱/۱۱/۱۶, عصر ۱۰:۴۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - آماندا - ۱۳۹۱/۱۱/۱۷, صبح ۱۱:۳۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - زرد ابری - ۱۳۹۱/۱۱/۲۲, عصر ۰۴:۳۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرشیا - ۱۳۹۱/۱۱/۲۴, صبح ۱۲:۳۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - سناتور - ۱۳۹۱/۱۱/۲۴, عصر ۰۸:۱۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرشیا - ۱۳۹۱/۱۲/۳, صبح ۰۲:۰۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - منصور - ۱۳۹۱/۱۲/۵, صبح ۰۷:۳۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۱/۱۲/۶, صبح ۰۱:۵۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۱/۱۲/۶, صبح ۰۲:۱۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - فورست - ۱۳۹۱/۱۲/۱۳, صبح ۱۲:۵۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - حمید هامون - ۱۳۹۱/۱۲/۱۶, عصر ۰۸:۵۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا-خيام - فورست - ۱۳۹۱/۱۲/۱۶, عصر ۰۹:۳۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - کاوه - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸, صبح ۱۱:۱۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Achilles - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸, عصر ۰۲:۱۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۲/۱/۱۱, صبح ۰۵:۰۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرشیا - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸, عصر ۱۰:۴۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - BATMAN - ۱۳۹۱/۱۲/۲۴, صبح ۱۰:۵۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - زاپاتا - ۱۳۹۲/۱/۸, عصر ۰۷:۰۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - زرد ابری - ۱۳۹۲/۱/۱۱, صبح ۰۴:۱۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - oceanic - ۱۳۹۲/۱/۲۳, عصر ۰۵:۱۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - زرد ابری - ۱۳۹۲/۱/۲۴, عصر ۰۸:۵۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - فورست - ۱۳۹۲/۱/۲۸, صبح ۰۱:۰۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - زرد ابری - ۱۳۹۲/۱/۲۸, عصر ۰۳:۳۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۲/۱/۲۹, صبح ۱۲:۴۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - زرد ابری - ۱۳۹۲/۱/۲۹, صبح ۰۲:۲۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - oceanic - ۱۳۹۲/۱/۲۹, عصر ۰۶:۵۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرشیا - ۱۳۹۲/۲/۸, عصر ۰۶:۳۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - آماندا - ۱۳۹۲/۲/۸, عصر ۱۰:۱۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - فورست - ۱۳۹۲/۲/۱۵, عصر ۰۵:۱۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - آماندا - ۱۳۹۲/۲/۲۳, صبح ۱۱:۰۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - فورست - ۱۳۹۲/۲/۲۷, صبح ۰۲:۰۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - فورست - ۱۳۹۲/۲/۲۹, عصر ۰۷:۲۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - آماندا - ۱۳۹۲/۳/۱, صبح ۱۲:۰۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرشیا - ۱۳۹۲/۳/۲, عصر ۱۱:۲۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - مري جين - ۱۳۹۲/۳/۴, صبح ۱۱:۴۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - فورست - ۱۳۹۲/۳/۴, صبح ۱۱:۴۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - منصور - ۱۳۹۲/۳/۶, عصر ۱۲:۰۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرشیا - ۱۳۹۲/۳/۱۳, صبح ۱۱:۰۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - oceanic - ۱۳۹۲/۳/۲۷, صبح ۰۷:۴۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - آماندا - ۱۳۹۲/۳/۲۷, صبح ۰۹:۵۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - oceanic - ۱۳۹۲/۳/۲۸, عصر ۰۱:۲۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۲/۳/۳۱, عصر ۰۹:۱۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۲/۴/۳, صبح ۰۲:۵۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۲/۴/۲۴, صبح ۰۲:۳۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - آماندا - ۱۳۹۲/۴/۲۴, عصر ۱۰:۰۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۲/۴/۲۶, صبح ۰۳:۰۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - منصور - ۱۳۹۲/۴/۲۷, صبح ۰۷:۱۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - منصور - ۱۳۹۲/۴/۲۹, عصر ۱۰:۳۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - آماندا - ۱۳۹۲/۵/۱, صبح ۱۰:۱۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۲/۵/۴, صبح ۰۲:۰۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۲/۵/۵, صبح ۰۴:۱۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۲/۵/۱۰, صبح ۰۱:۵۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۲/۵/۱۲, صبح ۰۱:۴۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۲/۵/۱۴, صبح ۰۳:۲۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۲/۵/۲۴, صبح ۰۶:۴۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - فورست - ۱۳۹۲/۵/۲۵, عصر ۰۲:۲۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۲/۵/۳۰, صبح ۰۳:۳۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - terme - ۱۳۹۲/۵/۳۰, صبح ۰۴:۳۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Schindler - ۱۳۹۲/۵/۳۱, صبح ۱۲:۲۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - BATMAN - ۱۳۹۲/۶/۱, صبح ۰۴:۲۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - سارا - ۱۳۹۲/۶/۲, صبح ۱۲:۵۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرشیا - ۱۳۹۲/۶/۳, صبح ۰۸:۱۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Schindler - ۱۳۹۲/۶/۳, عصر ۰۸:۵۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - سارا - ۱۳۹۲/۶/۴, صبح ۱۲:۲۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - سارا - ۱۳۹۲/۶/۴, صبح ۰۱:۰۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - oceanic - ۱۳۹۲/۶/۱۱, عصر ۰۳:۱۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرشیا - ۱۳۹۲/۶/۱۴, صبح ۱۲:۳۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۲/۶/۱۶ صبح ۱۲:۲۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۲/۶/۱۹, صبح ۰۱:۵۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۲/۶/۲۲, صبح ۰۱:۴۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرشیا - ۱۳۹۲/۷/۳, صبح ۰۸:۴۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - منصور - ۱۳۹۲/۷/۳, عصر ۱۲:۰۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۹۲/۷/۶, عصر ۱۰:۰۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۹۲/۷/۶, عصر ۱۰:۲۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۹۲/۷/۶, عصر ۱۰:۵۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۹۲/۷/۶, عصر ۱۱:۳۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۹۲/۷/۶, عصر ۱۱:۵۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۹۲/۷/۷, صبح ۱۲:۳۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۲/۷/۹, صبح ۰۱:۱۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - BATMAN - ۱۳۹۲/۷/۹, صبح ۰۴:۲۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۹۲/۷/۱۵, صبح ۱۲:۰۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۹۲/۷/۱۵, صبح ۱۲:۳۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Lino Ventura - ۱۳۹۲/۷/۱۵, صبح ۰۱:۲۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - فورست - ۱۳۹۲/۸/۳, عصر ۰۴:۵۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۲/۸/۴, صبح ۰۳:۴۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۲/۸/۴, صبح ۰۴:۲۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرشیا - ۱۳۹۲/۸/۵, عصر ۰۴:۲۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۲/۸/۲۸, صبح ۰۵:۱۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۲/۹/۵, صبح ۰۷:۰۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۲/۹/۶, صبح ۰۳:۲۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - terme - ۱۳۹۲/۹/۹, عصر ۱۰:۵۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - terme - ۱۳۹۲/۹/۱۳, عصر ۱۰:۳۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - terme - ۱۳۹۲/۹/۱۵, صبح ۰۵:۴۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۲/۹/۲۲, صبح ۰۵:۰۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - BATMAN - ۱۳۹۲/۹/۲۳, صبح ۰۵:۲۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پرشیا - ۱۳۹۲/۱۰/۴, صبح ۰۸:۲۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - منصور - ۱۳۹۲/۱۰/۵, صبح ۰۷:۵۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - terme - ۱۳۹۲/۱۰/۵, صبح ۱۰:۱۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۲/۱۰/۱۳, صبح ۰۵:۱۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - زرد ابری - ۱۳۹۲/۱۰/۲۵, عصر ۱۱:۲۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - زرد ابری - ۱۳۹۲/۱۰/۲۶, صبح ۰۷:۱۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - زرد ابری - ۱۳۹۲/۱۰/۲۷, صبح ۰۷:۲۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - زرد ابری - ۱۳۹۲/۱۰/۲۸, صبح ۰۷:۲۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - زرد ابری - ۱۳۹۲/۱۰/۲۸, عصر ۰۹:۵۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - زرد ابری - ۱۳۹۲/۱۰/۲۹, عصر ۱۰:۲۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - زرد ابری - ۱۳۹۲/۱۰/۳۰, عصر ۱۱:۲۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - بانو - ۱۳۹۲/۱۱/۱۹, عصر ۰۷:۲۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۲/۱۱/۱۹, عصر ۱۱:۲۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - oceanic - ۱۳۹۲/۱۱/۲۴, صبح ۱۱:۵۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - زرد ابری - ۱۳۹۳/۲/۱۸, عصر ۰۹:۳۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Papillon - ۱۳۹۳/۲/۲۸, عصر ۱۰:۳۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - منصور - ۱۳۹۳/۳/۲, صبح ۱۱:۳۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اسپونز - ۱۳۹۳/۸/۷, عصر ۱۰:۰۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - منصور - ۱۳۹۳/۴/۱۶, صبح ۰۷:۵۵
اشعار و متون ادبی زیبا - بانو - ۱۳۹۳/۵/۳, عصر ۰۴:۵۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۳/۷/۲, صبح ۰۲:۵۵
اشعار و متون ادبی زیبا - پیرمرد - ۱۳۹۳/۷/۱۱, عصر ۱۱:۰۵
اشعار و متون ادبی زیبا - پیرمرد - ۱۳۹۳/۷/۲۲, عصر ۰۵:۵۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Kurt Steiner - ۱۳۹۳/۸/۲, عصر ۰۱:۴۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Kurt Steiner - ۱۳۹۳/۸/۵, صبح ۱۱:۳۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پیرمرد - ۱۳۹۳/۸/۱۵, عصر ۰۹:۴۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اسپونز - ۱۳۹۳/۸/۲۰, عصر ۰۲:۰۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پیرمرد - ۱۳۹۳/۸/۲۰, عصر ۰۸:۵۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Kurt Steiner - ۱۳۹۳/۸/۲۲, عصر ۰۹:۳۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Kurt Steiner - ۱۳۹۳/۸/۲۵, عصر ۰۵:۲۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Kurt Steiner - ۱۳۹۳/۹/۱۳, عصر ۰۵:۳۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۳/۹/۱۷, صبح ۰۴:۳۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - منصور - ۱۳۹۳/۱۰/۷, صبح ۰۸:۵۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Kurt Steiner - ۱۳۹۳/۱۰/۹, عصر ۱۰:۵۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پیرمرد - ۱۳۹۳/۱۰/۱۰, عصر ۰۹:۰۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پیرمرد - ۱۳۹۳/۱۰/۱۳, عصر ۰۹:۴۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۳۹۳/۱۰/۱۴, صبح ۰۳:۲۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پیرمرد - ۱۳۹۳/۱۰/۱۵, عصر ۰۸:۴۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - منصور - ۱۳۹۳/۱۰/۱۶, صبح ۱۱:۳۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - خانم لمپرت - ۱۳۹۳/۱۰/۱۶, عصر ۰۴:۴۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - سارا - ۱۳۹۳/۱۰/۱۸, عصر ۰۵:۱۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - BATMAN - ۱۳۹۳/۱۰/۱۹, عصر ۰۷:۲۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پیرمرد - ۱۳۹۳/۱۰/۲۱, عصر ۱۰:۱۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - BATMAN - ۱۳۹۳/۱۰/۲۲, صبح ۰۲:۱۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پیرمرد - ۱۳۹۳/۱۱/۱, عصر ۰۹:۵۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - زرد ابری - ۱۳۹۳/۱۱/۳, عصر ۱۱:۱۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - oceanic - ۱۳۹۳/۱۱/۴, عصر ۰۹:۱۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - زرد ابری - ۱۳۹۳/۱۱/۷, صبح ۰۷:۱۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - زرد ابری - ۱۳۹۳/۱۱/۱۰, عصر ۰۵:۱۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پیرمرد - ۱۳۹۳/۱۱/۲۴, عصر ۰۷:۱۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اسپونز - ۱۳۹۳/۱۱/۲۶, صبح ۱۲:۱۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - منصور - ۱۳۹۳/۱۱/۲۸, صبح ۰۷:۴۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - برو بیکر - ۱۳۹۳/۱۱/۲۹, عصر ۰۷:۴۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پیر چنگی - ۱۳۹۳/۱۱/۳۰, عصر ۰۳:۵۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - BATMAN - ۱۳۹۳/۱۲/۳, عصر ۰۶:۴۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پیرمرد - ۱۳۹۳/۱۲/۲۴, عصر ۰۳:۲۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Kurt Steiner - ۱۳۹۴/۱/۱۱, صبح ۱۲:۰۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - فورست - ۱۳۹۴/۲/۹, صبح ۰۳:۳۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - دکــس - ۱۳۹۴/۲/۱۷, صبح ۱۰:۱۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Kurt Steiner - ۱۳۹۴/۲/۲۲, عصر ۰۶:۱۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Kurt Steiner - ۱۳۹۴/۳/۴, عصر ۱۱:۲۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پیرمرد - ۱۳۹۴/۳/۶, عصر ۰۵:۱۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - منصور - ۱۳۹۴/۳/۷, صبح ۰۹:۲۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پیرمرد - ۱۳۹۴/۳/۱۳, عصر ۰۸:۵۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پیرمرد - ۱۳۹۴/۳/۲۰, عصر ۱۰:۳۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - زاپاتا - ۱۳۹۴/۴/۵, عصر ۰۲:۳۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Kurt Steiner - ۱۳۹۴/۴/۵, عصر ۰۵:۰۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - منصور - ۱۳۹۴/۴/۲۳, صبح ۱۱:۴۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پیرمرد - ۱۳۹۴/۵/۱۱, عصر ۰۴:۱۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Kurt Steiner - ۱۳۹۴/۵/۱۴, عصر ۰۷:۵۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پیرمرد - ۱۳۹۴/۵/۱۵, عصر ۱۱:۳۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Kurt Steiner - ۱۳۹۴/۵/۱۶, عصر ۰۷:۲۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Kurt Steiner - ۱۳۹۴/۵/۱۶, عصر ۰۸:۲۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Kurt Steiner - ۱۳۹۴/۵/۱۸, عصر ۰۳:۵۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Kurt Steiner - ۱۳۹۴/۵/۲۰, عصر ۰۴:۵۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Kurt Steiner - ۱۳۹۴/۵/۲۵, عصر ۰۷:۲۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پیرمرد - ۱۳۹۴/۵/۳۱, صبح ۰۹:۴۱
شعری از امیر خسرو دهلوی - دکــس - ۱۳۹۴/۶/۳, عصر ۰۱:۳۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پیرمرد - ۱۳۹۴/۶/۴, عصر ۰۸:۳۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - منصور - ۱۳۹۴/۶/۵, عصر ۱۲:۰۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پیرمرد - ۱۳۹۴/۶/۱۸, عصر ۰۲:۵۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - جروشا - ۱۳۹۴/۶/۲۰, عصر ۰۶:۴۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Kurt Steiner - ۱۳۹۴/۶/۲۲, عصر ۰۸:۵۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Savezva - ۱۳۹۴/۶/۲۲, عصر ۱۰:۴۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پیرمرد - ۱۳۹۴/۸/۲, عصر ۰۷:۲۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پیر چنگی - ۱۳۹۴/۹/۱۰, عصر ۰۴:۱۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - زرد ابری - ۱۳۹۴/۹/۱۱, عصر ۱۱:۳۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - جروشا - ۱۳۹۴/۹/۱۴, صبح ۰۱:۵۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - oceanic - ۱۳۹۴/۹/۲۳, صبح ۱۱:۱۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Kurt Steiner - ۱۳۹۴/۱۰/۱۱, عصر ۱۱:۵۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - آمادئوس - ۱۳۹۴/۱۰/۲۲, عصر ۰۹:۱۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - کلئوپاترا - ۱۳۹۴/۱۰/۳۰, عصر ۱۰:۴۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - دلینجر - ۱۳۹۴/۱۱/۸, عصر ۰۳:۱۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - دلینجر - ۱۳۹۴/۱۱/۹, صبح ۱۱:۲۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - هستی گرا - ۱۳۹۴/۱۱/۱۹, صبح ۰۶:۰۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - ليندا - ۱۳۹۴/۱۱/۲۰, عصر ۰۹:۴۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - سروان رنو - ۱۳۹۴/۱۱/۲۱, صبح ۱۲:۱۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - هانا اشمیت - ۱۳۹۴/۱۲/۱۴, صبح ۰۱:۲۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - هانا اشمیت - ۱۳۹۴/۱۲/۱۴, عصر ۰۲:۱۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - رویای شرقی - ۱۳۹۴/۱۲/۲۰, صبح ۰۱:۲۷
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - جروشا - ۱۳۹۵/۱/۱۱, عصر ۰۴:۰۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - زرد ابری - ۱۳۹۵/۱/۱۳, صبح ۰۷:۵۶
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - آمادئوس - ۱۳۹۵/۱/۱۷, عصر ۰۹:۴۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - دختر لر - ۱۳۹۵/۱/۲۶, عصر ۰۵:۱۱
نقل قول هایی از آلفرد هیچکاک - BATMAN - ۱۳۹۵/۲/۷, صبح ۰۳:۳۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - o Kiana o - ۱۳۹۵/۲/۸, صبح ۰۸:۱۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - زرد ابری - ۱۳۹۵/۲/۱۰, صبح ۰۶:۵۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - BATMAN - ۱۳۹۵/۷/۲۹, صبح ۰۲:۱۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Gavino - ۱۳۹۵/۱۰/۷, صبح ۱۲:۳۱
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Gavino - ۱۳۹۵/۱۲/۱, عصر ۰۹:۴۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - مراد بیگ - ۱۳۹۵/۱۲/۳۰, عصر ۰۹:۰۹
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Kathy Day - ۱۳۹۶/۱/۱۶, عصر ۰۷:۳۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - منصور - ۱۳۹۶/۳/۱۶, صبح ۱۱:۱۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - kramer - ۱۳۹۶/۳/۱۹, عصر ۱۲:۲۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - منصور - ۱۳۹۶/۳/۳۰, صبح ۰۹:۴۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - Classic - ۱۳۹۶/۷/۲۰, عصر ۰۱:۱۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - منصور - ۱۳۹۶/۸/۱, عصر ۰۶:۵۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - منصور - ۱۳۹۶/۸/۱۶, عصر ۰۸:۲۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - هانا اشمیت - ۱۳۹۶/۱۰/۱۳, صبح ۰۱:۱۰
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - ماتیلدا - ۱۳۹۸/۸/۳۰, صبح ۰۳:۰۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - oceanic - ۱۴۰۰/۵/۸, صبح ۰۹:۳۵
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - رابرت - ۱۴۰۰/۶/۲۹, عصر ۰۸:۳۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - مورچه سیاه - ۱۴۰۰/۱۰/۳۰, صبح ۰۱:۱۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - منصور - ۱۴۰۰/۱۲/۱۸, صبح ۰۸:۱۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - سناتور - ۱۴۰۰/۱۲/۲۱, عصر ۰۲:۲۴
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - سروان رنو - ۱۴۰۱/۱۲/۲۴, عصر ۰۴:۰۳
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - mr.anderson - ۱۴۰۲/۱۰/۲۳, صبح ۱۱:۳۱
قطعه‌ای از نزار قبانی - رابرت - ۱۴۰۲/۱/۲۴, عصر ۰۸:۰۲
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۴۰۲/۱۰/۵, عصر ۰۸:۱۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - اکتورز - ۱۴۰۲/۱۲/۲, عصر ۱۱:۰۸
RE: اشعار و متون ادبی زیبا - پیر چنگی - ۱۳۹۴/۵/۲۹, صبح ۱۰:۳۱