[-]
جعبه پيام
» <Dude> با سلام به تانگیولا و دوستان. نمی دانم. این حس شاید بخاطر این است که اولش گمان کرده بودم پس زمینه جاده ابریشم بوده، که نبود.
» <کلانتر چانس> کتاب افسانه آفرینش در ایران https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...https://cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=1127&pid=4587
» <Dude> و پانزده دقیقه این لبخند مونالیزا کافی بود که مطمئن شوم مخاطب هدفش نیستم.
» <Dude> ضمن تشکر، باید اعتراف کنم خواندن نوشته شما که با چنین پیش فرضی متفاوت تر و جالب تر جلوه کرد، سبب شد.
» <کنتس پابرهنه> و البته درباره مردانه بودن فیلم کاملن موافقم، شاید مثل فیلم خوب monalisa smile هست که دغدغه ها و دنیای زنانه اش برای خانم ها قابل درک تره...
» <کنتس پابرهنه> جناب dude از نقطه نظر شما چقدر fight club متفاوت تر و البته جالب تر هست. مرسی که به اشتراک گذاشتید.
» <BATMAN> تشکر کنتس عزیز ، امیدوارم
» <کنتس پابرهنه> بتمن جان حیف که ترسناکه وگرنه می دیدمش... چند روز پیش جایی خوندم که انگار ژانر فیلم بعدی نولان هم ترسناکه :(
» <BATMAN> بازی جانی دپ خیلی خوبه، منکه اولش نشناختم! https://static1.srcdn.com/wordpress/wp-c...https://static1.srcdn.com/wordpress/wp-content/uploads/2023/12/mixcollage-08-dec-2023-12-17-a (همینطور بازی خوب مایکل پارکس)
» <BATMAN> فیلم جالبیه! کمدی ترسناک و جزو آثار نامتعارف سینما https://www.imdb.com/title/tt3099498/
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 5 رای - 4.2 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک
نویسنده پیام
بانو الیزا آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 106
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۴/۷/۷
اعتبار: 19


تشکرها : 826
( 1109 تشکر در 94 ارسال )
شماره ارسال: #61
RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک

خدایا به من صبر بده!!!


مسافرت با الیزابت نوعی رنج دلپذیر است ... علتش ساده است : من مردی هستم بی اندازه وقت شناس ، در حالی که الیزابت کاملا برعکس است . و چون هیچ وقت از وقت نشناسی خود ضرری ندیده ، باخیال یراحت و سر فرصت کارهایش را انجام میدهد و فکر شوهرش را که در ساعات طولانی انتظار ممکن است چند بار سکته کرده باشد را نمی کند!

ما همیشه آخرین نفراتی هستیم که از هواپیما پیاده و یا به آن سوار میشویم. موضوع اینست که الیزابت میگوید :" زمان باید منتظر من بماند !"

حالا فکرش را بکنید که مثل خیلی از هنرپیشه ها ، مسافرت جزئی از زندگی و وجود ما شده است ، درست مثل زندگی کولی ها . دیگر حتی بیش از سه ماه نمی توانیم در یک شهر بمانیم و نه تنها از شهر بلکه از خودمان هم خسته میشویم.

هر نقطه دنیا را در موقع خاصی دوست داریم . و حتی اگر برنامه ای نداشته باشیم ، فصل های سال را باید در مناطق مختلف باشیم.

سفر کردن ما دیگر احتیاجی به دلیل و علت ندارد. شب خوابیده ایم . پشه ای وارد اتاق میشود . الیزابت می گوید : " باید از اینجا برویم : و من میگویم :"پاریس چطوره ؟"!

در صورت توافق فردای اون شب در پاریس هستیم...

 

هنگام ورود ما به یک شهر ، یک مساله حل نشدنی وجود دارد ، و آن مساله عکاسان و خبرنگاران است... حضور یا غیبت آنها هردو برای لیز ناراحتی ایجاد می کند!

در طی مسافرت هایی که با لیز همراه بودم ماجراهایی اتفاق افتاده که اگر من با لیز ازدواج نکرده بودم ، هرگز برای من پیش نمی آمد .

یادم می آید یکبار به رستوران معروف در جنوب فرانسه رفته بودیم مقابل در ورودی شلوغ بود به طوریکه ما راه عبور نداشتیم ، اما در عوض دوتا سگ هایمان در یک چشم به هم زدن از ما جدا شده و وارد رستوران شدن و ما به کلی فراموش کرده بودیم که ورود سگ به اون رستوران ممنوعه . به زودی از پشت سروگردن مردمی که جلوی ما بودن صورت برافروخته سرپیش خدمت را دیدیم که با دست به سگ ها علامت میداد از رستوران خارج شوند.

اما همینکه سرپیش خدمت چشمش به الیزابت افتاد برجایش خشک شد و قیافه خشمگین او تبدیل به قیافه مهربان شد .

به خاطر وضعی که پیش آمده بود ، و تغییر قیافه سرپیشخدمت تمام روز را خندیدم تا وقتیکه صورتحساب رو دیدم : صد دلار برای دو فنجان سوپ و دو شیرینی ناپلئونی برای سگ ها !

راستی اگر شما متوجه شوید یک لنگه کفش همسرتان را در یک فرودگاه دزدیده اند چه می کنید؟ این هم یکی از ماجراهای سفرهای من و الیزابت است و یا چه حالی بهتان دست میدهد اگر بشنوید همسرتان از یه عکاس در یک اجتماع بزرگ کتک خورده است؟ شوخی نمیکنم . عین یک واقعیت است و اگر من در آن لحظه آنجا بودم الان زندان بودم ، چون اورا می کشتم.

عقیده تان درباره مسافرت از پاریس به ژنو با همراهی دو پرستار ، چهاربچه ، پنج سگ، دو منشی، یک لاک پشت ، که هراز چندگاه باید در آب قرار گیرد ، یک حسابدار و یک گربه وحشی و صدو چهل چمدان چیست؟

که تازه رکس هریون از کنار ما بگذرد و بگوید چرا برتون ها اینقدر خودنما هستند؟

خدایا کمک کن . اکنون که مشغول نوشتن این درد و دل ها هستم یادم می افتد که سه ساعت دیگر باید از لندن به طرف سویس حرکت کنیم و از آنجا به نیویورک برویم و بعدها به لس آنجلس برویم و پورتووالارتا ، و بعد به جرناواکا و اکاپلو و از آکاپلو خدا میداند به کجا ، شاید به آخر دنیا .

حالا چه کسی حاضر است در طول این سفر ها مارا همراهی کند؟

به هرحال من که حاضرم . چون ناراحتی هایی را که الیزابت به من میدهد ، بیش از هرچیز در زندگی دوست دارم .

چیزی به شروع سفر نمانده است . خدایا به من صبر بدهد . نمیدانم در این سفر چند بار از کوره در خواهم رفت. خدایا کمکم کن ...:ccco

                               درد دلهای ریچارد برتون از مسافرت با همسرش الیزابت تیلور



هرگز فالگیر نبودم
فقط خواستم دستت را بگیرم
۱۳۹۶/۹/۸ صبح ۱۱:۴۸
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : رابین‌هود, سروان رنو, oceanic, آدری لاووا, جیمز باند, ال سید, سناتور, دون دیه‌گو دلاوگا, لوک مک گرگور, پرنسس آنا, مارک واتنی, باربوسا
کاپیتان اسکای آفلاین
کاپیتان
*

ارسال ها: 355
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۴/۳۱
اعتبار: 49


تشکرها : 1957
( 4258 تشکر در 288 ارسال )
شماره ارسال: #62
شوخی دیوید لین با شرکت فیلمسازی کلمبیا پیکچرز!

ارادتمند: کاپیتان اسکای
۱۴۰۰/۱۲/۲۷ عصر ۰۲:۰۶
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : مراد بیگ, مارک واتنی, سروان رنو, رابرت, شارینگهام, Classic, باربوسا, کلانتر چانس
ارسال پاسخ