تالار   کافه کلاسیک
نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - نسخه قابل چاپ

+- تالار کافه کلاسیک (https://cafeclassic5.ir)
+-- انجمن: تالارهای عمومی (/forumdisplay.php?fid=21)
+--- انجمن: کافه ریک (/forumdisplay.php?fid=44)
+--- موضوع: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک (/showthread.php?tid=74)


نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - سروان رنو - ۱۳۸۸/۶/۱۱ عصر ۱۰:۲۹

 می گویند  “مریلین مونرو ” یک وقتی نامه ای نوشت به ” آلبرت اینشتین ” که فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم  بچه هایمان با زیبایی من و هوش و نبوغ تو چه محشری می شوند !

اقای ” اینشتین ” هم نوشت : ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانم . واقعا هم که چه غوغایی می شود ! ولی این یک روی سکه است . فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا می شود  !!

[تصویر: laie_14.gif]

بچه احتمالی انیشتین و مرلین مونرو




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - Savezva - ۱۳۸۸/۶/۲۳ عصر ۰۵:۵۸

هوارد هاکس کارگردان بزرگ آمریکایی در مصاحبه ای با جوزف مک براید که بعد ها تبدیل به کتاب مشهوری شد در رابطه با اینکه چطور از لورن باکال یک بازیگز توانا ساخته اینچنین گفته است:

 باکال قبل از اینکه در داشتن و نداشتن بازی کند به 4 ماه تمرین بسیار شاق تن در داد. اولین بار عکسی از او در یک مجله مد دیدم. می خواستم در ابتدا تنها اطلاعاتی راجع به زمینه زندگی و سابقه او به دست بیاورم، اما منشی من به اشتباه او را از نیویورک به هالیوود دعوت کرد. وقتی اولین بار او را دیدم صدایش نازک و تو دماغی بود. چنان اشتیاقی به شروع کار در فیلم داشت که دلم نیامد او را به شهرش باز گردانم. به منشی ام گفتم چند استودیو را به او نشان داده و راهیش کند. اما او به این بسنده نمی کرد. به او گفتم دخترهای فیلمهای من موجوداتی هستند دنیا دیده و سرد و گرم چشیده. ضمنا با صدای تو دماغی هم حرف نمی زنند... اما هیچ کدام از این موانع منصرفش نکرد. چند وقتی گذشت روزی از منشی ام پرسیدم از آن دختر چه خبر؟ گفت در حال تمرین بر روی صدایش است و گفته تا تمرین هایش تمام نشود حاضر نیست برگردد. حدود سه هفته بعد او آمد و با صدای بم گفت: حال شما چطور است؟ انصافا زحمت کشیده بود.

یک بار پس از یک مهمانی به او گفتم : چرا برای خودش مصاحبی پیدا نمی کند تا بعد از مهمانی او را به خانه برساند؟ گفت: مردها زیاد از من خوششان نمی آید. پرسیدم چرا؟ شاید باهاشون خوشرویی نمی کنی؟ جواب داد: به حد افراط! بهش گفتم: اشتباهت هم همینجاست سعی کن به جای خوشرویی با مردها به آنها اهانت کنی! در نوبت بعدی مهمانی با قیافه ای مرموز آمد پیشم و گفت: بالاخره مردی را پیدا کردم که مرا به خانه برساند. گفتم: چه جوری؟ گفت بهش اهانت کردم. پرسیدم: چی گفتی؟

جواب داد: از این مرد پرسیدم کراواتش را از کجا خریده و وقتی او پرسید برای چی می خوام بدونم گفتم می خوام به دوستانم سفارش کنم از این مغازه خرید نکنند.

از باکال پرسیدم این مرد کی بود گفت کلارک گیبل!!

مدتی بعد نزد فیلمنامه نویس رفتم و گفتم فکر می کنی بتوانیم دختری را ابداع کنیم که در جسارت و گستاخی به پای بوگارت برسد؟ دختری که به افراد توهین کرده و این کار را با لبخند هم انجام دهد؟

 پرسید: یک چنین موجودی را از کجا می تونی پیدا کنی؟ گفتم نمی دونم ولی می شود چنینی شخصیتی را در فیلمناهم بوجود آورد. در این مدت من باکال را هم زیر نظر داشتم و به او تمرین های خاص انجام می دادم مثلا بهش می گفتم من دختری می خواهم که با لهجه اسپانیایی صحبت بکنه . او می رفت و با تلاش زیاد این کار را می کرد. وقتی نزد من می آمد گفتم نظرم عوض شده و می خواهم با لهجه سوئدی حرف بزنه و ...

سر انجام او به مرحله ای رسید که از اجرای عهده هر نقشی بر می آمد. و این گونه شد که اعلام کردم لورن باکال نقش اول فیلم داشتن و نداشتن را بازی خواهد کرد. از اینجا بود که به اصطلاح یک شبه به ستاره ای مبدل شد...

پ.ن: این کتاب را در بخش کتابهای سینمایی معرفی کرده ام.




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - Classic - ۱۳۸۸/۶/۲۴ عصر ۱۰:۱۹

بیلی وایلدر در خاطراتش تعریف می کنه که یه روز با داریل زانوک ( تهیه کننده و مدیر استودیو فوکس قرن بیستم) نشسته بودیم و به کارهای جالب یک میمون دست آموز نگاه می کردیم . صاحبش اونو خیلی خوب تعلیم داده بود و کارهای جالبی انجام می داد که ما رو سر شوق آورده بود. پس از مدتی زانوک رو به من کرد و گفت : نظرت چیه که اونو توی یک فیلم نمایش بدیم تا کارهای جالبی انجام بده ؟ من تایید کردم و گفتم که هالیوود در گذشته از حیوانات دست آموزی شبیه این سود زیادی برده .

پس زانوک رو به صاحب میمون کرد و گفت: اگر موافقی می تونیم یه قرارداد ببندیم تا این میمون توی یه فیلم بازی کنه.

مرد ساکت شد و بعد گوشش رو نزدیک دهن میمون برد و انگار که داره به سخنان میمون گوش میده هی سرش رو بالا و پایین برد و بعد سرش رو بلند کرد و رو به آقای زانوک گفت: قربان میمون من میگه که علاقه ای به بازیگری نداره چون این روزها دیگه از مد افتاده ، اون فقط و فقط می خواد کارگردان بشه و ما هم اصلا برای همین خدمت شما رسیدیم !

نگاهی به زانوک انداختم و دیدم که از شدت عصبانیت داره منفجر می شه ....

چند دقیقه بعد به دستور زانوک میمون و صاحبش رو با تشریفات خاص ( اردنگی)  از استودیو بیرون انداختند.

بیلی وایلدر - کارگردان محبوب تاریخ سینما




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - سروان رنو - ۱۳۸۸/۶/۳۰ صبح ۰۹:۴۸

مقایسه دوران دانشجویی با نام برخی از فیلم های معروف  ( ویرایش جدید ):

دوران پیش دانشگاهی = دشمن پشت دروازه ها
قبول شدن در دانشگاه = توهم بزرگ
دانشگاه آزاد = رزمناو پوتمکین
دانشگاه دولتی = شهر گناه
كنكور = گذرگاه كاساندرا
دوران دانشجویی = سالهای دور از خانه
خوابگاه دانشجویی = آپارتمان شماره ۱۳
بی نصیبان از خوابگاه = اجاره نشین ها
امتحان ریاضی = كشتار در نیوجرسی

یخچال اتاق دانشجویی = پارک ژوراسیک
امتحان میان ترم = مخمصه
امتحان پایان ترم = ناقوس مرگ برای که می نوازد

انصراف از دانشگاه = رهایی از شاووشنگ
لیست نمرات دانشجویی = دیدنی ها
نمره امتحان = پرنده كوچك خوشبختی
مسئولین دانشگاه = گرگ ها
استادان = این گروه خشن
آشپز دانشگاه = موش سر آشپز

 راننده سرویس دانشگاه = راننده تاکسی
رستوران دانشگاه = پایگاه جهنمی
پاسخ مسئولین = شاید وقتی دیگر
دانشجوی اخراجی = مردی كه به زانو در امد
دانشجوی فارغ التحصیل = دیوانه ای از قفس پرید
دانشجوی سال اولی = هالوی خوش شانس

انتخاب واحد = جدال در آفتاب
مدرك گرفتن = پرواز بر فراز آشیانه فاخته
پاس كردن واحدها = راه های افتخار
فوت استاد  = جلادها هم می میرند
محوطه چمن دانشگاه = حریم مهرورزی

استاد راهنما = مرد نامرئی
وام دانشجویی = طلسم شده

درخواست دانشجو = می خواهم زنده بمانم
دانشجویان دانشگاه صنعتی = بینوایان
برخورد استادان = قدرت مگنوم
اتاق رئیس دانشگاه = كلبه وحشت
شب امتحان = صبح نخواهد دمید
تقلب در امتحان = راز بقا
یادگیری = سرگیجه
دانشجوی معترض = پسر شجاع
دكتر بهداری = گله بان
تربیت بدنی۱ = راكی۱
تربیت بدنی۲ = راكی۲

خاطرات استادها = اعترافات یك خلافكار
تصییح ورقه امتحان = انتقام
نمره گرفتن از استاد = دوئل مرگ
شاگرد اول = مرد ۶مبلیون دلاری
آرزوهای دانشجو = آروزهای بزرگ
هیئت علمی = سامورا یی ها
رئیس دانشگاه = دیكتاتور بزرگ
رفتن به خوابگاه دختران = ماموریت غیر ممکن

رئیس آموزش = هزاردستان
معاون آموزش = دزد دریایی
برخورد مسئولین = كمیسر متهم میكند
 دانشگاه تا خوابگاه = از كرخه تا راین
عاقبت ازدواج دانشجویی = کازابلانکا
اتاق بسیج دانشجویی = سیاره میمون ها
کمیته انضباطی = ۱۲ مرد خشمگین
لیست حضور و غیاب = فهرست شیندلر
ترم آخر = زندگی زیباست
تسویه حساب با دانشگاه = پلی در دور دست

تظاهرات دانشجویی = اینک آخر الزمان
محوطه پشت دانشگاه = محله چینی ها
استاد آزمایشگاه = فرانکشتاین جوان

حراست دانشگاه = بازداشتگاه شماره ۱۷
کلاس های عصر = بدازظهر نحس
دانشجوی مشروط = جان سخت
استاد معارف = بیمار روانی
دانشجوی توبیخ شده = بدنام
مشاجره اساتید = جنگ ستارگان
دانشجوی سیاسی = شجاع دل

کوی دانشگاه = کازینو رویال
پاس کردن دروس = راه های افتخار
استاد پژوهشی = دکتر استرانج لاو
روحانی دانشگاه = ارباب حلقه ها
امور مالی دانشگاه = به خاطر یک مشت دلار
دختر دانشجو = سلطان قلب ها
کلاس های مختلط = سینما پارادیزو
دانشجوی سه ترم مشروطی = لبه تیغ

پیدا کردن استاد بعد از امتحان = و دیگر هیچکس نبود
شماره موبایل استاد = ام را به نشانه مرگ شماره بگیر
آماده کردن شهریه ترم = مصائب ژاندارک
حساب بانکی دانشگاه = گنج های سیه رامادره
تعطیلات تابستانی = بهترین سالهای عمر ما
پشت کنکوری ها = هر چه سخت تر زمین می خورند مقاوم تر می شوند
نگهبان ورودی دانشگاه = پلیس بورلی هیلز
اتوبوس دانشگاه = دلیجان آتش
اولین جلسه کلاس استاد = اژدها وارد می شود
دانشجوی فارغ التحصیل = مومیایی ۳




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - Classic - ۱۳۸۸/۷/۱ عصر ۱۰:۲۹

می گن یه بار یکی از طرفدارن مارلون براندو که زن هم بوده یه نفر رو توی خیابون می بینه که خیلی شبیه براندو بوده. جلو میره و خیلی مودبانه میگه: ببخشید شما آقای براندو هستید ؟  مرد میگه : نه !

اما زن که قانع نشده بود میگه : اما خیلی شبیه اون هستید. واقعا خود مارلون براندو نیستید ؟!

مرد که کمی ناراحت شده بود میگه: نخیر خانم. یکبار پرسیدید و من جواب دادم.

زن سمج باز اصرار می کنه که : اما خیلی عجیبه. صدا و حرکات شما هم شبیه اونه. مطمئنید با من شوخی نمی کنید ؟!

مرد که دیگه حسابی عصبانی شده بوده داد میزنه: آخه چطور تو اون کله پوکت فرو کنم که من براندو نیستم.

زن با خوشحالی فریاد میزنه:  حالا دیگه مطمئن شدم که خود  براندو هستید. ممکنه یه امضاء به من بدید !!




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - سروان رنو - ۱۳۸۸/۹/۲۳ عصر ۰۵:۴۸

بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی چاپلین



To fall in love
عاشق شدن

ღ♥ღ
To laugh until it hurts your stomach.

آنقدر بخندی که دلت درد بگیره

ღ♥ღ

To find mails by the thousands when you return from a vacation.
بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی
هزار تا نامه داری

ღ♥ღ

To go for a vacation to some pretty place.
برای مسافرت به یک جای خوشگل بری

ღ♥ღ
To listen to your favorite song in the radio.
به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی

ღ♥ღ
To go to bed and to listen while it rains outside.
به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی

ღ♥ღ



To leave the Shower and find that
the towel is warm

از حموم که اومدی بیرون ببینی حو له ات گرمه !

ღ♥ღ
To clear your last exam.
آخرین امتحانت رو پاس کنی

ღ♥ღ
To receive a call from someone, you don't see a
lot, but you want to.
کسی که معمولا زیاد نمی بینیش ولی دلت
می خواد ببینیش بهت تلفن کنه

ღ♥ღ
To find money in a pant that you haven't used
since last year.
توی شلواری که تو سال گذشته ازش استفاده
نمی کردی پول پیدا کنی

ღ♥ღ
To laugh at yourself looking at mirror, making
faces.
برای خودت تو آینه شکلک در بیاری و
بهش بخندی !!!

ღ♥ღ
Calls at midnight that last for hours.
تلفن نیمه شب داشته باشی که ساعتها هم
طول بکشه

ღ♥ღ
To laugh without a reason.
بدون دلیل بخندی

ღ♥ღ
To accidentally hear somebody say something good
about you.
بطور تصادفی بشنوی که یک نفر داره
از شما تعریف می کنه

ღ♥ღ
To wake up and realize it is still possible to sleep
for a couple of hours.
از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه
هم می تونی بخوابی !

ღ♥ღ
To hear a song that makes you remember a special
person.
آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یاد شما
می یاره

ღ♥ღ
To be part of a team.
عضو یک تیم باشی

ღ♥ღ
To watch the sunset from the hill top.
از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی

ღ♥ღ
To make new friends.
دوستای جدید پیدا کنی

ღ♥ღ
To feel butterflies!
In the stomach every time
that you see that person.
وقتی "اونو" میبینی دلت هری
بریزه پایین !

ღ♥ღ
To pass time with
your best friends.
لحظات خوبی رو با دوستانت سپری کنی

ღ♥ღ
To see people that you like, feeling happy.

کسانی رو که دوستشون داری رو خوشحال ببینی
ღ♥ღ
See an old friend again and to feel that the things
have not changed.
یه دوست قدیمی رو دوباره ببینید و
ببینید که فرقی نکرده

ღ♥ღ
To take an evening walk along the beach.
عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی

ღ♥ღ
To have somebody tell you that he/she loves you.
یکی رو داشته باشی که بدونید دوستت داره

ღ♥ღ
To laugh .......laugh. . .........and laugh .......
remembering stupid
things done with stupid friends.

یادت بیاد که دوستای احمقت چه کارهای
احمقانه ای کردند و بخندی
و بخندی و

باز هم بخندی

ღ♥ღ
These are the best moments of life....
اینها بهترین لحظه‌های زندگی هستند

ღ♥ღ
Let us learn to cherish them.
قدرشون روبدونیم

ღ♥ღ
"Life is not a problem to be solved, but a gift to be enjoyed"
زندگی یک
مشکل نیست که باید حلش کرد بلکه یک
هدیه است که باید ازش لذت برد

ღ♥ღ

منبع:  کاربر dante_2681 فروم p30world




نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - بانو - ۱۳۸۸/۱۰/۳ عصر ۰۴:۴۳

نگاههای عاشقانه بوگارت و برگمن در کازابلانکا، دلها را می لرزاند و عاشق می کند... بوگارت محکم،مغرور و مردانه برگمن را در آغوش می گیرد و همه اینها شکل دهنده زیباترین صحنه های تغزلی تاریخ سینما می شوند...

اما، قدرت بازیگری بوگارت را باید با ذکر این نکته توام ساخت... این مرد جسور، دوست داشتنی، کم حرف و جذاب، 173Cm قد داشت حال آنکه برگمن 175Cm و در میان زنان، بلند قامت محسوب می شد... شکل گیری این صحنه های لطیف، ممکن نبود مگر با استفاده از کفشهایی که قد بوگارت را به شکلی محسوس افزایش می داد، پاشنه ای را زیر کفشهای وی محکم می بستند تا به قول دوایی بتوانی حداقل به ارتفاع یک پلۀ کوتاه، بلندتر باشی و از بالا در چشمان زن، ستاره فیلم خیره شوی...دلت هری بریزد و ...از آن نگاههای عمیق که سینما دوستان با آن زندگی می کنند...

وقتی فکر می کنم که تو یک ستاره ای، شهره ای،شخصیت منحصر به فردت زبانزد خاص و عام است و اینک از زن مقابلت کوتاه قامت تری، آه ... تصور این بازی قدرتمند بدون لرزش درونی بدون خودباختگی بدون احساس یک ضعف کوچک جسمی همه صحنه های فیلم را برایم جذابتر می سازد...

بوگارت نازنین؛ همیشه یگانه بوگی تاریخ سینما بوده و هست و خواهد بود.

نمی دانم مرد پشت دوریبن، آرتور ادیسون فیلمبردار اثر است (که برای این کار نامزد جایزه اسکار هم شد) و یا مایکل کورتیز.




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - Classic - ۱۳۸۸/۱۰/۳ عصر ۱۱:۳۳

با سپاس از بانو به خاطر این یادداشت زیبا که باعث می شود آدم کمی از مشکلات زیادی که جامعه امروز ما با آن دست به گریبان است رهایی یابیم. به راستی اگر این عشق و موسیقی و سینما و مطالب جذاب حاشیه آن نبود ، در این اوضاع درهم و برهم ( به تعبیر الزا در کازابلانکا ) باید به چه پناه می بردیم ؟ ... بگذریم ...  کتابی دارم با نام Making Of CASABLANCA که از خارج تهیه کرده ام و به طور بسیار مفصل به مراحل و جزئیات شیرین ساخته شدن این شاهکار پرداخته است. یکی از آرزوهایم ترجمه و انتشار این کتاب زیباست .

شخصی که پشت دوربین است همان آرتور ادیسون است ( جمجمه مایکل کورتیز را می شناسم . اینطور نیست ! ) البته در کتاب مذکور قد برگمن 178 و بوگارت 174 ذکر شده و برگمن در صحنه هایی که کنار بوگارت قرار می گیرد از کفش بدون پاشنه ( تخت ) استفاده می کرده و مایکل کورتیز به او توصیه می کرده که زانوهایش را کمی کج کند !  همین مشکل را هم هیچکاک البته به صورت شدیدتر با کلود رینز کوتاه قد در بدنام داشت. آنطور که در کتاب سینما به روایت هیچکاک و هیچکاک همیشه استاد آمده است ، در صحنه هایی که قرار بود کلود رینز خبیث ، به آلیشیا ( برگمن ) نزدیک شود زیر پای رینز ( خارج از کادر دوربین ) الوارهایی قرار داده بودند که مانند پله بود و هنگام نزدیک شدن به آلیشیا ، آرام آرام رینز هم قد او می شد !

بوگارت مهربان ، حتی بعد از موفقیت کازابلانکا در پاسخ به خبرنگارانی که از او پرسیده بودند که چطور بوگارت خشن که ستاره فیلم های گانگستری است ، در این فیلم اینقدر رومانتیک و دوست داشتنی از کار درآمده است ؟ فروتنانه گفته بود : من کار خاصی نکردم. وقتی خانم برگمن در کلوزآپ به هر مردی نگاه کند آن مرد خودبخود رومانتیک می شود. مطمئنا هر بازیگر دیگری بود ، کلی توضیح می داد که : بعله من فلان کردم و فلان تکنیک را به کار بردم تا اینطور شدم  ... و سعی می کرد خودش را بالا ببرد و بازیگر مقابلش را کوچک کند. در نمای زیر که کفش ها به مرخصی رفته اند بهتر می توان تفاوت قد را تشخیص داد. ریک با اینکه راست نشسته اما هم قد الزاست که خمیده نشسته و لم داده است. اختلاف قد به کنار ، در فیلم ، بوگارت 43 ساله و برگمن 26 ساله است ، 17 سال اختلاف سن دارند اما با جادوی هنر سینما و قدرت بی نظیر بازیگریشان طوری تماشاگر را مسحور خود می کنند  که هنوز حسرت می خوریم که چرا این دو زوج استثنایی از هم جدا شدند ؟!  :heart:




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - سروان رنو - ۱۳۸۹/۱/۱۵ عصر ۱۱:۳۵

 

ریگان که هفت تیر می کشیدی همه عمر .... دیدی که چگونه هفت تیر ریگان کشید !

 چند روز پیش مستندی با نام ترورهای ناموفق تاریخ از بی بی سی فارسی دیدم که در مورد ترور رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا بود. جالب اینکه پلیس FBI بعد از دستگیری ضارب و تحقیق متوجه میشه که انگیزه طرف بهیچوجه سیاسی نبوده بلکه شخص مورد نظر به دلیل عشق زیاد به فیلم راننده تاکسی (مارتین اسکورسیزی ) و علاقه اش به جودی فاستر ( هنرپیشه زن فیلم ) اقدام به این کار کرده است ! اسم طرف رو یادم نیست اما گفته شد که او 15 بار فیلم راننده تاکسی را تماشا کرده و عاشق جودی فاستر بوده و چندین بار هم سعی کرده که با فاستر دیدار کند که موفق نشده است. او حتی در دانشگاه محل تحصیل جودی فاستر ثبت نام می کند تا بتواند او را ببیند ( اِند مرام عاشقی ! ) اما فاستر به او اعتنایی نمی کند و همین امر باعث می شود که او   مانند قهرمان راننده تاکسی ، تراویس بیکن  ( رابرت دنیرو ) سعی کند برای جلب توجه معشوق ، رئیس جمهور وقت آمریکا ، رونالد ریگان را ترور نماید. او این موضوع را طی یک نامه برای فاستر می نویسد ( البته نامه را پست نمی کند ! ) و بالاخره بعد از چند بار نقشه کشیدن موفق می شود که هنگام خروج رئیس جمهور از هتلی ، 6 گلوله به سوی او شلیک کند که یکی از گلوله ها در 6 سانتیمتری قلب ریگان گیر می کند. اما  رونالد ریگان که خود زمانی هنرپیشه نقش های کابویی هالیوود بود ، جان سالم به در می برد.

ظاهرا قهرمان داستان ما نسبت به تراویس خبیث ، موفق تر عمل کرده است چون تراویس در راننده تاکسی حتی نتوانست به رئیس جمهور نزدیک شود !  به هر حال خدا را شکر که تمام هنرپیشگان مورد علاقه ما ، سالها قبل بدرود حیات گفته اند وگرنه بعید نبود که ما  نیز با عشق آتشینی که نسبت به برخی بازیگران قدیمی داریم مانند این آقا اقدام به کارهای اینچنینی کنیم. :eee2

 




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - سروان رنو - ۱۳۸۹/۴/۵ عصر ۰۱:۱۵

پیتر لوره در جام جهانی !

با اینکه خیلی فوتبالی نیستم اما بازیهای تیم های مهم  که زیبا بازی می کنن رو اخیرا دارم  پیگیری می کنم . به هر حال هر 4 سال یکبار هست و جوانی و جام جهانی ! . تو تیم آلمان یه بازیکنی هست به نام مسعود اوزیل که بازیکن خوبی هم هست. هر وقت دوربین کلوزآپ اش رو نشون می داد بی اختیار یاد بازیگر کلاسیک ، پیتر لوره می افتم. خیلی شباهت زیادی داره . مخصوصا چشماش که مو نمیزنه !

...




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - Scarlett - ۱۳۸۹/۴/۵ عصر ۰۳:۰۳

می گویند " تنها صداست که می ماند " و بازیگرانی هستند که شاید اگر صدای خاص و منحصر به فردشان نبود ، جاودانه نمی شدند و چند درصد شهرتشان را مدیون صدایشان هستند . کسانی مثل مارلون براندو ، آل پاچینو و ... . در اینجا قسمت های کوچکی از صدای برخی از این دوستان ِ نامدار را برایتان میگذارم :

آل پاچینو - هر یکشنبه ی موعود - لینک دانلود : http://www2.mp3raid.com/search/download-mp3/1203888/al_pacino_any_given_sunday_speech.html

بوی خوش زن - لینک دانلود : http://americanrhetoric.com/MovieSpeeches/specialengagements/moviespeechscentofawoman.mp3


 مارلون براندو - پدرخوانده - لینک دانلود :http://www.gonemovies.com/WWW/TopFilms/Godfather/GodFearYou.mp3

اتوبوسی به نام هوس - لینک دانلود : http://americanrhetoric.com/mp3clips/newmoviespeeches/moviespeechastreetcarnameddesireSTELLA!.mp3





هامفری بوگارت :


"A beautiful friendship." [31K]

"Here's looking at you, kid." [62K]

"I don't mind if you don't like my manners..." [99K]

"I stick my neck out for nobody." [20K]

"Of all the gin joints..." [68K]

"We'll always have Paris." [17K]

"You played it for her..." [77K]

"You'll regret it..." [77K]

"You're taking the fall." [19K]


 

ماریلین مونرو :


"I'm not very bright, I guess." [70K]

"I wanta be loved by you." [133K]

"Diamonds are a girl's best friend." [947K]

"I want mine to wear glasses." [81K]

"Good night, honey!" [41K]

"C'mon in, the water's so refreshing." [337K]

"Mr. Grunion, I want you to help me." [252K]

"Happy birthday, Mr. President..." [549K]

"The biggest thing since the Graf Zeppelin." [134K]

"I come from a musical family." [82K]

"I'm Sugar Kane." [64K]


 

کری گرانت :


"Do we know each other?" [16K]

"Go away!" [8K]

"I don't believe it." [16K]

"I just went gay!" [32K]

"I know we ought to go now, but somehow I can't move." [24K]

"If I could think, I'd have run when I saw you." [25K]

"I'll just take my ego for a walk." [19K]

"I'm better than I ever was." [20.5K]

"I'm indestructible. Nothing can kill me." [25.5K]

"Insanity runs in my family." [108K]

"It just takes some good old Yankee know-how." [54K]

"It's like watching a stripteaser..." [81K]

"I've lost my clothes..." [300K]

"Men just don't get into windowseats and die!" [167K]

"Now stop that nonsense." [32K]

"Shut up, Lady." [23K]

"That's absurd!" [13K]

"That's good; that's very good." [18.5K]

"There's a body in the windowseat!" [59K]

"This is developing into a very bad habit." [36K]

"What are you doing?" [12K]


 

کاترین هیپبورن :


"The Callalillies are in bloom." [201K]

"I'm gonna be sick." [24K]

"Sorry, boys... forgot where I was." [29.5K]

"You haven't switched from liquor to dope, by any chance?" [50.5K]

  

نکته : صدای سایرین هم به تدریج اضافه می شود .




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - سروان رنو - ۱۳۸۹/۴/۲۸ عصر ۱۱:۴۸

عکس های دروان کودکی هنرپیشه های معروف کلاسیک و جدید :

بالا: جودی فاستر

جین فاندا در کنار پدرش هنری فاندا

آدری هپبورن ( وای چه معصوم )

کرگ داگلاس در کنار فرزندش مایکل داگلاس

آنجلینا جولی در کنار پدرش ( چه پدری ! )

تام کروز !

براد پیت  ( جوونی هاش یه کمی شبیه جیمز دین خدابیامرز بوده )

لئوناردو دی کاپریو

مرلین مونرو .. گوگولی مگولی ...

نیکول کیدمن

اینگرید برگمن  ... به عجب چشمهایی .

همفری بوگارت ( توی کودکی هم آدم مشکوکی به نظر میاد  taeed )




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - Savezva - ۱۳۸۹/۴/۲۹ صبح ۱۰:۲۸

(۱۳۸۹/۴/۲۸ عصر ۱۱:۴۸)سروان رنو نوشته شده:  

آنجلینا جولی در کنار پدرش ( چه پدری ! )

حتما دوستان عزیز من در کافه اطلاع دارند که ایشان همان جان وویت بازیگر مشهور سینمای آمریکاست  که البته پدر آنجلینا جولی هم می باشد...




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - دشمن مردم - ۱۳۸۹/۴/۲۹ صبح ۱۱:۰۳

با تشكر از سروان عزيز و Savezva عزيز

اين خانم جولي هم داستاني داره من شنيده بودم كه از پدرش اينقدر متنفر بود كه حاضر شد اسم خانوادگيش رو تغيير بده حالا چرا؟ الله و اعلم.....

برعكس اون آقاي كيج يا همون نيكلاس فورد كاپولا نمي خواست زير اسم خانوادگيش كه برادرزاده آقاي فرانسيس فورد كاپولا هست باشه  و سعي كرد با همت خودش معروف بشه و تا حدي هم موفق بود.




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - Classic - ۱۳۸۹/۴/۳۰ صبح ۱۲:۲۱

(۱۳۸۹/۴/۲۹ صبح ۱۰:۲۸)Savezva نوشته شده:  

 حتما دوستان عزیز من در کافه اطلاع دارند که ایشان همان جان وویت بازیگر مشهور سینمای آمریکاست  که البته پدر آنجلینا جولی هم می باشد...

بله ! و از چنین پدر خطرناکی ( به توجه به کاراکترهای خاصی که بازی کرده ) باید چنین دختر خطرناکی بوجود بیاید. شاید لازم باشد ضرب المثل   پسر کو ندارد نشان از پدر ...  را به  دختر کو ندارد نشان از پدر  تغییر دهیم. نخیر ! اینگونه که پیداست خانم جولی در نوجوانی هم زیبا بوده اند و شایعات اینکه با جراحی های آنچنانی اسباب زیباسازی خود را پدید آورده اند چندان درست نبوده است. :rolleyes:




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - اسکورپان شیردل - ۱۳۹۰/۱/۲۶ عصر ۰۹:۵۵

قتل در هالیوود

قرن بیستم ، قرنی که آن را پشت سر گذاشتیم انباشته بود از صدها قتل و جنایت وحشتناک و تاسف بار که همه ما حتما خبر آنها را در صفحه حوادث جراید و سایتها خوانده ایم. در این میان جنایاتی هستند که بدلایلی از سایر جنایتها متمایز میشوند و بیشتر در خاطر ما میمانند. دلایلی مثل معروفیت مقتول یا کیفیت قتل و یا بیرحمی قاتل. قتل شارون تیت ستاره سینمای هالیوود از جمله این جنایات است. اگر خوب دقت کنیم هر سه دلیل فوق الذکر در این مورد بخصوص دیده میشود. بنابراین عجیب نیست که این جنایت تا امروز فراموش نشده و هر از چندی خبری در مورد آن می شنویم.

شارون تیت که بود؟

 ...شارون تیت

شارون مری تیت Sharon Marie Tate (1969-1943) هنرپیشه آمریکایی متولد دالاس- تگزاس بود. او بیشتر به دلیل ایفای نقش های کمدی در سینما و همچنین رلهای تلویزیونی اش شناخته شده بود. او یکبار نیز در سال 1967 به خاطر نقش آفرینی در فیلم درۀ عروسکها ، نامزد دریافت جایزۀ گلدن گلاب گردید. همچنین مدتی نیز به عنوان مدل در مجلات مد مشغول بکار بود. شارون تیت در سال 1968 با رومن پولانسکی کارگردان بزرگ لهستانی الاصل سینما ازدواج کرد. او همسر دوم پولانسکی محسوب میشد.

شرح ماوقع

در تابستان سال 1969 ، رومن پولانسکی و شارون تیت منزلی در ناحیه سیِلو درایو شهر لس آنجلس اجاره کردند. در آن زمان شارون 8 ماهه باردار بود و زمان زایمانش نزدیک بود. رومن برای کارگردانی فیلمی به بریتانیا سفر کرده بود اما قرار بود هنگام تولد فرزندش به خانه برگردد. البته شارون در خانه تنها نبود. دوستش اَبی گیل فولگر و دوست پسرش وویتک فریکوفسکی در خانه مراقب شارون بودند تا همسرش بازگردد.

 ... ابی گیل فولگر - وویتک فریکوفسکی

در همان زمان در طرف دیگر شهر ، چارلی مانسون – یک هیپی بیسروپا با عقاید آنارشیستی- و دار و دسته اش (که آنها را خانواده! می نامید) در مزرعه ای زندگی می کردند. این مزرعه متعلق به پیرمردی نابینا و فرتوت بود که به چارلی و "خانواده" اش اجازه داده بود در آنجا بمانند و به او کمک کنند.

در شب 8 آگوست 1969 ، شارون و دوستانش ، "شام آخر" خود را در رستوران مکزیکی در همان حوالی صرف کردند. رزرو میز به نام جِی سِبرینگ ثبت شده بود. جِی ، نامزد سابق شارون ، آرایشگر مردانه بسیار موفق و البته در حال حاضر دوست خوبی هم برای آقا و خانم پولانسکی محسوب میشد. پس از صرف شام آنها به خانه بازگشتند.

... جی سبرینگ

در همان زمان ، مانسون گلّۀ جانوران وحشی و روانی خود را آمادۀ ماموریتی دهشتناک میکرد. اعضای این ماموریت خونبار عبارت بودند از : چارلی "تکس" واتسون ، پاتریشیا کرونینکل ، سوزان اَتکینز و لیندا کازابیان (تنها فردی که دارای گواهینامۀ رانندگی بود و به همین دلیل با گروه اعزام شد.) "این گروه خشن" سوار اتوموبیل فورد مدل 1959 شده به سمت عمارت سیلو درایو رهسپار شدند.

حدود نیمه شب بود که گروه مانسون به مقصد رسیدند. تکس واتسون سیمهای خطوط تلفن را قطع کرد و برای اجتناب از برق گرفتگی به درب اصلی نزدیک نشدند ، بلکه از برآمدگی کنار دیوار بالا رفته و وارد محوطه عمارت شدند. وقتی که به آن سمت دیوار رسیدند به ناگهان نور تند چراغهای یک ماشین چشمانشان را خیره کرد. استیو پَرنت 18 ساله که نزد سرایدار رفته بود تا به او رادیو بفروشد ، با رمبلر سفید رنگش به سمت آنها می آمد. تکس به دخترها دستور داد پنهان شوند. سپس خودش به میان معبر رفت و دستش را به علامت ایست بلند کرد...

... خواهش میکنم منو نکش ... من هیچی نمیگم ...

بنگ . بنگ . بنگ . بنگ ... چهار گلوله و همه دنیا برای استیو پرنت سیاه میشود. او در زمان بدی ، در مکان بد قرار داشت !

 ...استیو پرنت

... تکس توری پشت پنجره را پاره می کند و از پنجره بدرون اتاق می خزد. پشت سرش دخترها هم وارد میشوند . البته به جز لیندا که مامور پائیدن اطراف عمارت است.

وویتک در اتاق نشیمن و روی نیمکت کنار شومینه خوابیده است. سوزان اتکینز اتاق ها را جستجو میکند و اَبی گیل فولگر را مشغول خواندن کتاب در اتاق خواب پشتی میابد. آنگاه سوزان ، شارون و جِی را می بیند که در اتاق خواب دیگر مشغول گفتگو هستند.

سوزان و تکس ، همه ساکنین خانه را به تهدید اسلحه در اتاق نشیمن جمع میکنند و در کنار شومینه آنها را به خط میکنند.

زمان فاجعه فرا می رسد...

تکس طنابی را بدور گردن جِی سِبرینگ می پیچد و سر دیگر آن را از الوار خرپای سقف رد می کند.آنگاه طناب را دور گردن شارون می پیچد. جِی با عجز و لابه می گوید که شارون باردار است و از تکس می خواهد که این کار را نکند. در جواب ، تکس دو بار به او شلیک می کند...

سوزان اتکینز ، دستان وویتک را با حوله! بسته است بنابراین موقعی که تکس ، دستور کشتن او را به سوزان می دهد ، دستان خود را باز می کند و زد و خورد وحشتناکی در می گیرد. مرد بیچاره هرچند در ابتدا با آخرین توانش می جنگد اما نهایتا تسلیم می شود. او به سمت درب خروجی اتاق می دود اما هیچگاه به آن نمی رسد. 51 ضربۀ چاقو و گلوله او را متوقف می کند.آنها حتی دستۀ یک اسلحه کمری را روی جمجمۀ او خرد می کنند!

در همین اثنا ، اَبی گیل فولگر سعی می کند از فرصت استفاده کند و فرار کند اما پاتریشیا کرونینکل زیر پایش می زند و تکس کار او را تمام می کند. آخرین کلمات فولگر این بود : من تسلیمم ، منو گرفتید...

حالا نوبت شارون است...

قتل بیرحمانه

شارون وقتی کشته شدن دوستانش را مشاهده کرد از آنها خواست که به طفل داخل شکمش رحم کنند و او را نکشند. اما جانیان سنگدل بویی از شفقت نبرده بودند. سوزان اَتکینز ، پاسخ او را به این صورت داد:

Look , Bitch , I have no mercy for you

16 ضربه کشندۀ کارد که بر اعضاء مختلف پیکر شارون فرود آمد کار او را هم ساخت.  

قاتلین پس از پایان کارشان ، سرِ جِی سِبرینگ را با حوله ای خونالود پوشاندند و سپس با استفاده از خون شارون روی درها نوشتند:Pig  و بعد محل را ترک کردند...

صبح روز بعد وینی چاپمن –خدمتکار خانه- برای کار هر روزه اش وارد خانه شد ... دقایقی بعد با وحشتناک ترین منظرۀ عمرش روبرو شد ، سپس در حالیکه فریاد میزد - جنایت ...مرده...جسد...خون- به سوی پایین جاده رفت تا پلیس را خبر کند...

اولین جسدی که پلیس پیدا کرد ، جسد استیو پرنت بود که در اتوموبیل خودش و در حالیکه چهار گلوله او را به کام مرگ کشانده بود پیدا شد. پلیس بقیه اجساد را در اتاق نشیمن پیدا کرد در حالیکه خون همه جا را پوشانده بود...

 ...صحنه جنایت

تنها کسی که در آن خانه زنده ماند سرایدار بود. او توسط پلیس بازداشت شد اما پس از اینکه پلیسها متوجه شدند او به دلیل دوری از صحنه جنایت چیزی ندیده و نشنیده او را آزاد کردند.(اتاق سرایداری در انتهای مِلک پولانسکی و دور از عمارت اصلی واقع بود.)

رومن پولانسکی تلفنی خبر ماوقع را شنید. او در حالیکه به شدت ناراحت و شوکه شده بود با اولین پرواز به لس آنجلس بازگشت.

تشییع جنازه

جسد شارون تیت در حالیکه پسرش نیز در آغوشش آرمیده بود در گورستان صلیب مقدس در کالوِر سیتی کالیفورنیا به خاک سپرده شد. تشییع جنازۀ او یکی از شلوغ ترین تشییع جنازه های کالیفورنیا بود. افراد معروف و هنرمندان زیادی برای شرکت در مراسم آمده بودند.

این جنایت باعث بهم ریختن وضعیت شهر لس آنجلس شد. افراد پولدار و مشهور که خود را در معرض خطر می دیدند برای خود محافظ استخدام کردند.  والدین از فرستادن فرزندانشان به مدرسه اجتناب کردند. استیو مک کوئین ، موقعی که به مراسم تشییع جنازه جی سبرینگ (از قربانیان جنایت) می رفت در جیبش اسلحه گذاشت!

دستگیری قاتلین

در نوامبر 1969 ، سوزان اتکینز که به دلیل یک ماشین دزدی به زندان افتاده بود برای هم سلولی اش تعریف کرد که چگونه شارون تیت را کشته است. این خبر به گوش مسئولان زندان رسید و دادخواستی بر علیه اتکینز تنظیم شد.

سوزان اتکینز که بود؟

 سوزان اتکینز

وی یکی از اعضای خانوادۀ چارلز مانسون محسوب میشد. به گفتۀ یکی از اعضای دادگاه ، اتکینز ترسناک ترین و خشن ترین دختر گروه مانسون بود. او به همراه مانسون و گروهش در یکی از بدنام ترین و موحش ترین جنایات قرن بیستم که آمریکا را در وحشت عمومی فرو برد همکاری داشت. شب بعد از قتل شارون تیت ، او به همراه گروه مانسون به زور وارد خانه زن و شوهری به نام لنو و رزمری لابیانکا شدند و آنها را نیز به قتل رساندند. وی در سال 2009 در بیمارستان زندانی در کالیفورنیا در سن 61 سالگی درگذشت.

اتکینز پس از اینکه دید جنایاتش رو شده همکاران خود را لو داد:

- چارلز مانسون متولد 1934 رهبر گروه

- چارلز (تکس) واتسون

- پاتریشیا کرونینکل

- لیندا کازابین (قصابیان؟)

اتکینز همچنین به چند فقره قتل دیگر نیز اعتراف کرد از جمله قتل آقا و خانم لابیانکا. همین اعتراف باعث دستگیری سایر اعضاء گروه مانسون و خود چارلز مانسون شد.

 ...چارلز مانسون 

در سال 1971 دو هیئت منصفه جداگانه ، اتکینز،کرونینکل،واتسون و چارلز مانسون را در مورد هفت فقره قتل درجه اول گناهکار اعلام کردند. لزلی وان هوتن یکی دیگر از متهمان نیز به دو فقره جنایت متهم و گناهکار اعلام شده بود. در ابتدا همگی به اعدام محکوم شدند اما بعد از اینکه دیوان عالی ایالتی کالیفورنیا در سال 1972 حکم مرگ را منسوخ اعلام کرد محکومیت آنها به حبس ابد تغییر یافت که تاکنون ادامه دارد.

ادامه دارد ...




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - اسکورپان شیردل - ۱۳۹۰/۱/۲۷ صبح ۰۱:۵۴

آیا قتل شارون تیت اولین حادثه هالیوودی محسوب میشد؟

قتل شارون تیت اولین حادثه هالیوود به شمار نمیرود و برای هالیوود امری است عادی. هالیوود داستان بزرگی دارد از این حادثه ها . داستانی عالمگیر که با خون به حروف درشت نوشته شده است.

هراس و وحشت ناشی از جنایت مانسون گرچه خشن تر از سایر پیش آمدهای هالیوود است اما اولین جنایت نبود. جنایت های دیگری نیز بود که به مرور زمان فراموش شده ولی یادآوری آنها هرچند ناراحت کننده است ولی برای روشن شدن اذهان بد نیست.

دلقک جنایتکار

یکی از کسانی که نامش در رسوائیهای هالیوودی همیشه در صدر قرار می گیرد راسکو (فَتی) آربوکل است. عمل زشت این مرد ، مصادف با مرگ دختر بیست و سه ساله ای بود که مربوط به زمانی از دوران سینمای صامت بود که بیشتر هنرپیشگان آن دوران ، اشخاصی نوکیسه و بدون هیچ تحصیل و تربیتی  ناگهان به ثروت عظیمی دست یافته و لاجرم خود را گم کرده و مغرور دست به هر کاری می زدند و فکر می کردند اجازه هر کاری را دارند.

 ... راسکو "فتی" آربوکل

"فتی" این هنرپیشه مضحک سینما نیز جزو همین افراد نوکیسه محسوب میشد. سالهای 20 و 21 و 22 میلادی ، سالهای قدرت او به شمار میرفت. در اوج پیروزی و شهرت بود که اولین کوس رسوایی او به صدا درآمد. در سال 1921 روزنامه ای نوشت که "فتی" سه سال پیش در بوستون ضیافت بزرگی ترتیب داده بود و 300 دلار برای هر میهمان درنظر گرفته بود که سرانجام 12 نفر از اشخاص حاضر در آنجا که جزو تماشاچیان بودند اجازه داشتند خود را تسلیم کارهای ممنوعه کنند و اعمال ناشایستی را با جوانها داشته باشند! وقتی همه از این رسوایی آگاه شدند اینبار "فتی" به خاطر پرداخت صدهزار دلار رشوه به یک دادستان برای خواباندن سر و صدای این رسوایی ، دوباره به بازجویی کشانده شد.

در همان زمان (سپتامبر 1921) یک رسوایی دیگر او را بدنام کرد. فتی در طی شب نشینی که در یکی از هتل های سان فرانسیسکو ترتیب داده بود ، به علت تجاوز وحشیانه به یک ستارۀ تازه کار به نام ویرجینیا راپ ، شخصیت فاسد او دوباره نمایان شد. هنرپیشه بیچاره به علت خونریزی شدید ، پس از سه روز زجر کشیدن درگذشت.

مطبوعات خشمگین شدند و به شدت به فتی حمله کردند. فیلم های او بایکوت گردید و دیگر به نمایش گذاشته نشد و تهیه کنندۀ اختصاصی فیلمهایش او را ترک کرد. فتی که از همه جا رانده شده بود شایع کرد که دست به خودکشی زده و با نامی ساختگی و شخصیتی دیگر بکار نمایش پرداخت و در سال 1933 در نیویورک بدرود حیات گفت.

مرگ مردی که محبوب زنها بود

 ... ویلیام دزموند تیلور

جنایت مرموز دیگر که تا به امروز ناشناخته مانده ، مربوط به تهیه کننده ای است بنام ویلیام دزموند تیلور. سه زن در زندگی او نقش مهمی داشتند دو هنرپیشه جوان به نامهای میبل نورماند و مری مایلز مینتر و همچنین مادر مری میلز مینتر یعنی شارلوت شلبی. شارلوت زنی بود مستبد ومال پرست که برای دخترش که شغل پردرآمدی داشت ، در سرش هوسهای زیادی را می پروراند تا مطمئن شود از یک بازنشستگی دائم برخوردار است.

            

میبل نورماند                      مری مایلز مینتر                      شارلوت شلبی 

ویلیام دزموند تیلور در یک صبح ، به سال 1921 به ضرب یک گلوله کشته شد. برای چه؟ و توسط چه کسی؟

این برای همیشه جزو اسرار ماند. ویلیام مردی بود که محبوبیت زیادی بین زن ها داشت. او مردی برازنده ، دلچسب ، ثروتمند ، هنرپیشه و تهیه کننده بود و زنها به سختی می توانستند در مقابل او مقاومت کنند.

حدسهای زیادی در مورد این جنایت زده میشود. حدسی که بیشتر به حقیقت نزدیک می آید اینست که او توسط مادر مری مایلز مینتر کشته شده است. در آن سالی که این حادثه بوقوع پیوست هنگامی که ویلیام به دیدار آنها میرفت مادر مری ، همۀ طبع و ذوق و هنر دخترش را از آن خود میدانست و خود را به جای دخترش می پنداشت و فکر میکرد این کارگردان به خاطر او به دیدنش می آید نه به خاطر دخترش! از اینرو خشم سختی به او مستولی گشت هنگامی که فهمید نه تنها دخترش عاشق این کارگردان است بلکه خیال دارند باهم ازدواج هم بکنند.

شارلوت این جملۀ نفرت آور را که از بدبختی و نومیدی او نشات میگرفت به دخترش گفت: تو هیچوقت این خانه را ترک نمیکنی...هرگز با این مرد ازدواج نخواهی کرد... و چندی بعد ویلیام دزموند به قتل رسید.مدرکی بر علیه شارلوت یافت نشد. اسلحه ای پیدا نشد و پروندۀ این جنایت هرگز باز نشد.

قتل معشوق مادر

در سال 1958 ، چریل کرین برای دفاع از مادرش لانا ترنر در مقابل تهدیدهای معشوق او جانی استامپاناتو ، این مرد را به ضرب کارد می کشد. در هر حال وکیل مدافع چریل در جایگاه شهود از این دختر 14 ساله دفاع میکند.

 ... چریل کرین 

این حادثه یکی از اندوهبارترین حوادث هالیوود است که برای اولین بار به دادگاه کشیده شد.

این ناسازگاری کودکان ، از زندگی خصوصی پر جنجال و هوس آلود هنرپیشه ها سرچشمه می گیرد. چریل چهارده سال بیشتر نداشت که مرتکب چنین جنایتی شد. او دختر استیو کرین دومین همسر لانا ترنر بود. چریل پدران رسمی فراوانی داشت همچون باب کاینینگ و لکس بارکر که جانشین پدرش بودند بعلاوۀ تعداد کثیری پدر غیر رسمی!

 ... لانا ترنر

زندگی برای چریل غیر قابل تحمل شده بود. بخصوص در سال 1957 ، او افسرده و کسل از این زندگی ، از پانسیونی که مادرش او را در آن گذاشته می گریزد. او هربار مادرش را که در عالم عشق سیر می کرد و ازدواج می کرد و طلاق می گرفت و دوباره ازدواج می کرد ، می دید. همه اینها را تحمل می کرد و به گوشه عزلت پناه می برد. با وارد شدن استامپاناتو به زندگی آنها ، او بکل تغییر کرد و زندگیش رنگ دیگری به خود گرفت.

چریل از تسلط و اقتداری که این مرد روی مادرش داشت احساس ناراحتی می کرد و نمی توانست بفهمد که برای مادرش اینها مهم نیست. لانا ترنر به قدری خواهان عشق بود که بدترین اهانات و سرشکستگی ها را قبول می کرد.

یک روز که از تعطیلات برمی گشتند ، آن شبش منظرۀ عجیبی دیده شد که ممکنست هرگز هم نتوانیم حقیقت امر را بفهمیم. اما چریل می گوید: در برابر داد و فریادهائی که استامپاناتو به مادرم می کرد و میخواست مادرم را کتک بزند ، نتوانستم تحمل کنم و با چاقو به او ضربه ای زدم.

 جسد استامپاناتو

چریل تبرئه شد، اما یکی از همسالانش بدون آنکه بخواهد او را سرزنش کند و یا به او تهمت بدی بزند جمله ای را که چریل گفته تکرار کرده که در آن ترحم زیادی به چشم می خورد : به مادرم حسد می برم که می تواند خوب بگرید.ای کاش من هم بتوانم بگریم.

قتل هائی که خودکشی قلمداد شد

چه کسی مریلین مونرو را به قتل رساند؟ جز خودش که در یک شب احساس تنهایی و بیکسی کرد. او هیچکس را نداشت که حتی به او تلفن بزند. در افکار تیره و پر اندوه خود بود که مقادیر زیادی قرص خواب آور بلعید. آیا واقعیت دارد؟ در ششم آگوست 1962 مریلین شگفت انگیز درگذشت و در یک سپیده دم ، در برابر دیدگان ناباور مردم ، جسد زیبایش را روی تخت روان که با ملحفه ای پوشانده شده بود حمل کردند. دلیل مرگ او برای همیشه مکتوم ماند. هفت سال بعد (با اختلاف یک روز) در هفتم آگوست 1969 شارون تیت به قتل رسید. اما دلایل این دو مرگ یکسان نیست.

مامورین در حال حمل جسد مریلین مونرو

حادثه های هالیوود را به اختصار بیان کردیم. اما حادثه های دیگری نیز بوده مانند مرگ پر سر و صدای باربارا توماسون ، همسر پنجم! میکی رونی.

 میکی رونی و باربارا توماسون

 

گزارش روزنامه های آن زمان در مورد مرگ مشکوک باربارا توماسون همسر پنجم میکی رونی 

یا یکی دیگر از قتل ها که مربوط به ستاره ای به نام کارین کوپسینت بود که او را خفه شده پیدا کردند. این قتل در سال 1963 اتفاق افتاد و او بیست و دو سال بیشتر نداشت. این جنایت دو روز پیش از ترور جان اف کندی روی داد و هنوز  معلوم نشده که آیا بین این دو قتل ارتباطی هست یا خیر؟

 ... کارین کوپسینت

به نظر می رسد که حوادث هالیوودی را پایانی نیست. از حوادث سالهای اخیر میتوان به موارد او.جی.سیمپسون و یا مرگ مشکوک بریتانی مورفی اشاره کرد. هالیوود در دنیای واقعیت نیز همچون فیلم هایش آبستن حوادث بسیار است.

تذکر: استفاده از این مقاله با ذکر منبع (کافه کلاسیک) بلا مانع است. 




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - اسکورپان شیردل - ۱۳۹۰/۵/۵ عصر ۰۸:۱۹

همه راهها به کازابلانکا ختم می شود

برخی از فیلمها "چیزی" درونشان دارند که چه بخواهیم و چه نخواهیم آنها را دوست داریم و از دیدنشان سیر نمی شویم. نه اینکه فکر کنید این امر مختص ما و بچه های کافه کلاسیک است. بلکه در تمام دنیا وضعیت به همین صورت است . مثلا همین فیلم کازابلانکا را در نظر بگیرید. کمتر فیلمی را می شناسیم که اینقدر در مورد آن صحبت کرده باشند و تحت تاثیر آن قرار گرفته باشند. در بسیاری از کتابها ، مجلات و سایتهای سینمایی در مورد آن صحبت شده است. دیالوگهای آن مورد واکاوی قرار گرفته . در مدارس سینمایی فیلم مورد بررسی قرار گرفته ، فریم به فریم فیلم در پی نکات تازه جستجو شده ، "سوتی" های آن را زیر ذره بین قرار داده اند. کاریکاتورها و نقاشیهای زیادی از روی شخصیتهای آن کشیده شده و ...

بسیاری از مولفه های این فیلم در فیلمهای دیگر مورد استفاده قرار گرفتند. برادران مارکس در سال 1946 هجویه ای بر آن ساختند با عنوان یک شب در کازابلانکا . در سال 1995 دستمایه فیلم کارتونی باگزبانی قرار گرفت . نام  این فیلم کاروت بلانکا ! بود.

سریال های متعددی نیز از روی آن ساخته شد. یکی از این سریالها ، سریال 8 قسمتی کازابلانکا محصول شبکه ABC بود. این سریال در سال 1955 از تلویزیون پخش شد. در این سریال ، ریک بلین به ریک جیسون تبدیل شد و نقش او را چارلز مک گراو بر عهده داشت. مارسل دالیو در نقش سروان رنو ظاهر شد. دان سیمور (همان عبدل فیلم کازابلانکا) اینبار جای سیدنی گرین استریت را گرفت و در نقش موسیو فراری – صاحب کافه طوطی آبی- بازی کرد. و در نهایت کلارنس میوس نیز به جای دولی ویلسون پشت پیانوی سام نشست و بالاخره به آرزوی دیرین خود رسید. آخر او نیز برای گرفتن نقش سام در فیلم کازابلانکا تست داده بود اما نتوانست بر دولی ویلسون چیره شود.

حتما می پرسید پس الزا لوند چه شد؟ حق هم دارید اما متاسفانه این سریال الزا نداشت! و تنها یک زن بدون نام در این سریال جانشین الزا شده بود. بازیگر این نقش هم کسی نبود جز خانم آنیتا اکبرگ که لابد خیلی دلش میخواست جای اینگرید برگمن را در فیلم بگیرد و این نقش ماندگار را بازی کند. اما به نظر شما ، آیا او – و یا هر هنرپیشه دیگری – میتوانست به آن زیبایی که اینگرید برگمن در فیلم ظاهر شد ، ظاهر شود و  بدرخشد؟ عکسها را ببینید و خودتان قضاوت کنید :

[تصویر: 1311785114_200_28a88b7711.jpg]

[تصویر: 1311785196_200_0c07f1f6c5.jpg]

[تصویر: 1311785285_200_ab2004695b.jpg]




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - دزیره - ۱۳۹۰/۶/۱۲ صبح ۰۸:۰۹

فرانسیس اتل گام با نام هنری جودی گارلند، هنر پبشه ایست که بیش از هر چیز با صدای فوق العاده اش درخشید.او که دختر کوچولوی محبوب فیلم جادوگر شهر از می باشد،برغم عمده نقشهایش که در فیلمهای موزیکال بوده ، زندگی کوتاه و پر تلاطمی را سپری کرده.

زندگی او یکی از جنایتهای هالیوود تحت نظام سلطه استودیویی را بردوش کشیده است.

او که از ده سالگی بازی اش را روی صحنه تئاتر نقد می کرده اند،از سال 1935 با کمپانی MGM قرارداد داشته است .اما پس از گذشت ده سال،شور و شوق همیشگی را در نقش افرینی فیلمهایش نداشته.میگویند برای ان که با انرژی بیشتری روی صحنه ظاهر شود و بیش از پیش بدرخشد،،اگاهانه نوسط کمپانی معتاد میشود و سرانجام هم توسط همین کمپانی اخراج میگردد.

وقتی در سال 1954 برای فیلم  ستاره ای متولد میشود انتخاب شد،بحران شخصیتی و عدم اعتماد به نفس چنان او را می ازرد که بارها وبارها کار فیلمبرداری به تعویق می افتاد و هزینه فیلم را بالاتر میبرد.

اوسرانجام در سال 1969و در سن 47 سالگی براثر مصرف بیش از اندازه قرص ،چشم از جهان فرو بست.مرگ او یک بار دیگر هالیوود را اماج حملات رسانه های گروهی قرار داد.

جرالد کلارک ، قصه زندگی او را در کتابی به نام "شاد باش" نگاشته است و یک شرکت مستقل فیلمسازی ، قصد ساختن فیلمی از روی ان را دارد . قصدی که حتی تصورش ، ترس را بر اندام برخی کمپانی ها مستولی میگرداند.ترس از باز شدن مجدد پرونده جودی گارلند و بد نام شدن برخی مسئولین استودیویی.

وفقط خداست که می داند در پس این دنیای پر زرق و برق ، هزار چهره وخوش اب و رنگ دلفریب ، چه حقایق و حوادثی نهفته بوده و  نهفته هست.هالیوود   holy + wood  چوب مقدس!!!........

   

      

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - اسکورپان شیردل - ۱۳۹۰/۶/۱۲ عصر ۰۲:۰۷

(۱۳۹۰/۶/۱۲ صبح ۰۸:۰۹)دزیره نوشته شده:  

هالیوود   holy + wood  چوب مقدس!!!........

کلمه هالیوود  Hollywood  برخلاف آنچه که در نزد عوام شایع شده است به معنای چوب مقدس یا جنگل مقدس نیست (البته دزیره عزیز این کلمه را به عنوان کنایه ذکر کرده ) خیلی جاها دیده ام که این کلمه را اشتباه معنی کرده اند ، در صورتی که معنای اصلی این کلمه جنگل درخت راش است.




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - دزیره - ۱۳۹۰/۶/۱۳ عصر ۰۶:۴۲

اسکورپان شیر دل گرامی ، از تذکری که دادید ممنونم. اما این سوال هنوز برایم مطرح است که ایا قضیه چوب مقدس به کل منتفی است؟ چون من هم همانطور که شما گفتید خیلی جاها با ان بر خورد کرده ام. مهمترین ان سخنرانی ای دانشگاهی درباره فراماسون ها و وابستگی بی حد شان به نماد گرایی بوده است .در انجا سخنران ، از فراماسون بودن سردمداران اصلی هالیوود این نتیجه گیری را داشت که این کلمه به چوب مقدس حضرت داوود دلالت دارد. من فقط شنیده هایم را مطرح کردم ونمیدانم شاید یک نتیجه گیری مغرضانه باشد !! امید که شما یا سایر دوستان اطلاعات و نظرشان را مطرح کنند.




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - اسکورپان شیردل - ۱۳۹۰/۶/۱۳ عصر ۰۷:۰۳

(۱۳۹۰/۶/۱۳ عصر ۰۶:۴۲)دزیره نوشته شده:  

اسکورپان شیر دل گرامی ، از تذکری که دادید ممنونم. اما این سوال هنوز برایم مطرح است که ایا قضیه چوب مقدس به کل منتفی است؟ چون من هم همانطور که شما گفتید خیلی جاها با ان بر خورد کرده ام. مهمترین ان سخنرانی ای دانشگاهی درباره فراماسون ها و وابستگی بی حد شان به نماد گرایی بوده است .در انجا سخنران ، از فراماسون بودن سردمداران اصلی هالیوود این نتیجه گیری را داشت که این کلمه به چوب مقدس حضرت داوود دلالت دارد. من فقط شنیده هایم را مطرح کردم ونمیدانم شاید یک نتیجه گیری مغرضانه باشد !! امید که شما یا سایر دوستان اطلاعات و نظرشان را مطرح کنند.

دزیره عزیز

واژه Holy (به معنای مقدس) با واژۀ Holly (به معنای درخت راش یا راج) متفاوت است. در مورد جریان چوب مقدس و فراماسونری هم ، من چیزی نشنیدم. تحقیق می کنم و اگر به موردی برخوردم در همین قسمت مطرح می کنم.

در مورد سخنرانان داخلی هم باید خدمتتان عرض کنم که بعضی از این سخنرانان اراجیف زیادی بهم می بافند که قابل استناد نیست ؛ مثل جریان ارتباط شلوار جین به جنّ!! یا ارتباط کفش پاشنه بلند با شیطان پرستی!!




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - هری لایم - ۱۳۹۰/۶/۱۴ عصر ۰۱:۴۵

 

 

جیمز دین در تبلیغ تلوزیونی پپسی کولا  1950 - لینک دانلود:

http://www.mediafire.com/?j354ye82h2u3bjv




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - واترلو - ۱۳۹۰/۶/۱۴ عصر ۰۵:۱۸

(۱۳۹۰/۶/۱۳ عصر ۰۷:۰۳)اسکورپان شیردل نوشته شده:  

(۱۳۹۰/۶/۱۳ عصر ۰۶:۴۲)دزیره نوشته شده:  

اسکورپان شیر دل گرامی ، از تذکری که دادید ممنونم. اما این سوال هنوز برایم مطرح است که ایا قضیه چوب مقدس به کل منتفی است؟ چون من هم همانطور که شما گفتید خیلی جاها با ان بر خورد کرده ام. مهمترین ان سخنرانی ای دانشگاهی درباره فراماسون ها و وابستگی بی حد شان به نماد گرایی بوده است .در انجا سخنران ، از فراماسون بودن سردمداران اصلی هالیوود این نتیجه گیری را داشت که این کلمه به چوب مقدس حضرت داوود دلالت دارد. من فقط شنیده هایم را مطرح کردم ونمیدانم شاید یک نتیجه گیری مغرضانه باشد !! امید که شما یا سایر دوستان اطلاعات و نظرشان را مطرح کنند.

دزیره عزیز

واژه Holy (به معنای مقدس) با واژۀ Holly (به معنای درخت راش یا راج) متفاوت است. در مورد جریان چوب مقدس و فراماسونری هم ، من چیزی نشنیدم. تحقیق می کنم و اگر به موردی برخوردم در همین قسمت مطرح می کنم.

در مورد سخنرانان داخلی هم باید خدمتتان عرض کنم که بعضی از این سخنرانان اراجیف زیادی بهم می بافند که قابل استناد نیست ؛ مثل جریان ارتباط شلوار جین به جنّ!! یا ارتباط کفش پاشنه بلند با شیطان پرستی!!

همانطور که اسکورپان عزیز گفتند از این اراجیف تو مملکت ما زیاد می گن و متاسفانه بعضی دوستان هم ندانسته بدون هیچ تحقیقی قبول می کنند و بعضی منتقدین سینما هم با شاخ و برگ دادن به همچنین مطالبی  آن را به اسم خود چاپ می کنند که اینجا تپه قرمز رنگی بوده که علت آن وجود درخت راش بود و اسم اینجا شده هالیوود.

 هرکسی انگلیسی هم بلد نباشد با مراجعه به یک دیکشنری متوجه می شود که هالیوود یعنی جنگل درخت راش و نه چوب مقدس اما این هالیوود ربطی به جنگل درخت راش ندارد.

 در سال 1886 مالک این زمین اچ . جی وایتلی موقع بازدید از آن زمین در تعطیلات ماه عسل در هنگام اسب سواری یک چینی مهاجر را می بیند که در حال کشیدن الوار و چوب است وقتی از فرد چینی می پرسد داری چیکار میکنی اون فرد چینی با انگلیسی دست و پاشکسته می گه:

"HAULLY  WOOD”" یعنی می خواسته بگه چوب می کشم ، چوب هل می دم

که به صورت     HOLLYWOOD   تلفظ کرده

 ضمن آنکه محلی در همسایگی آنجا قرارداشته که اسمش HOLLY CANYON بوده بنابراین این نام انتخاب می شود.

برگرفته از کتاب The Father of Hollywood




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - خانم لمپرت - ۱۳۹۲/۵/۱۷ عصر ۰۴:۵۶

کسی تمبرهای مرا ندیده است؟!

فیلم ساده وزیبای معما Charade 1963 بابازی هنرمندانه دو اسطوره کاری گرانت و آدری هیپبورن بر اساس جستجو برای یافتن تمبرهای بسیار نادری بود که ارزششان به حدود 250 هزار دلار آنروز میرسید.تمام شخصیتهای نیک وبد داستان درپی یافتن گنجینه ای بودند که درست جلوی چشمانشان از نظر پنهان بود! این سه تمبر را درصحنه ای از فیلم میبینید:

تمبر 1855 زرد رنگ سوئدی درفیلم با ارزش 85 هزار دلار تخمین زده شده بود.تمبر دومی که مربوط به میسیونرهای هاوایی 1981 بود به مبلغ 65 هزاردلار وبالاخره تمبر آبی رنگ سومی که رومانیایی 1858است از همه باارزشتر و100 هزار دلار برآورد قیمت شده بود...

اما آیا این تمبرها واقعی هستند؟ خیر ... این تمبرها بانمونه های اصلی اندکی فرق میکنند ببینید:

اما چرا کارگردان استانلی دانن یا دستیار هنری ایشان جین دی ایبون از نمونه های اصلی استفاده نکردند روشن نیست فقط حدس زده میشود که کارگردان برای ارزش گذاری مبلغ خاص درفیلم یعنی یک چهارم میلیون دلار ناچار شده از تمبرهای من درآوردی استفاده کند...چون ارزش تمبرهای بسیار کمیاب واقعی بیش از این هاست.مثلا بهای سه نمونه اصلی تمبرهای فیلم تفاوتی کهکشانی با نمونه های بدلی داردوجمعا به حدود چهارمیلیون دلار میرسد!

(با تشکر از زرد ابری عزیز که سوژه این پست از ایشان است)




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - خانم لمپرت - ۱۳۹۲/۵/۲۳ عصر ۰۵:۲۴

سرانجام شوم بانوی تسبیح به دست

آیا شنیده اید که می گویند برخی نقش ها برای هنرپیشه هایشان بدشگون بوده اند؟در هرصورت پس از خواندن این مطلب قضاوت دراین باره به عهده خودتان است ... خوب عکس زیر متعلق به کیست؟

لیندا دارنل (۱۶ اکتبر ۱۹۲۳ - ۱۰ آوریل ۱۹۶۵)بازیگر آمریکایی است که در طول دهه ۱۹۴۰ میلادی، بازی در نقش‌های مکمل فیلم‌های پرهزینه استودیوی فاکس قرن بیستم را تجربه کرد. او با قرار گرفتن در نقش روبروی تایرون پاوردر فیلم‌های ماجراجویانه، به شهرت رسید و پس از بازی در فیلم همیشه کهربایی (۱۹۴۷)forever amber شخصیت حرفه‌ای اصلی خود را ثابت کرد. افزون بر آن، بازی او در فیلم‌های با خیانتکاری به شما (۱۹۴۸)unfaithfully yours و یک نامه به سه زن (۱۹۴۹) a letter to three wivesتحسین منتقدان را به همراه داشت ولی درحالیکه انتظار میرفت برای فیلم آخری کاندید اسکار شود،این اتفاق هرگز روی نداد...از آن پس سیر قهقرایی زندگی حرفه ای وشخصی دارنل نشیب تندی گرفت.الکلیسم شدید ، رفتار ناهنجاروسه ازدواج ناموفق واخراج او از کمپانی های عمده فیلمسازی و بالاخره در حالیکه بامقرری ناچیزی از طلاق آخریش در خانه ای ساحلی به سر میبرد بعلت آتش سوزی مشکوک وحشتناک خانه با تحمل سوختگی شدید جان سپرد ):

حالا تصاویر زیر را ملاحظه بفرمایید:

همانطور که مستحضرید تصاویر متعلق به کاراکتر مریم مقدس همان بانوی درخشانی است که تسبیح مروارید به دست در فیلم آواز برنادت the song of bernadette 1943 به برنادت سوبیروی مرحوم در غاری نازل شد و به هدایت وی پرداخت.

بله خانم لیندا دارنل نقش این باکره مقدس را ایفا نمود بدون آنکه در تیتراژ فیلم نامی از وی برده شود.شاید بنده خدا اگر از عاقبتش بویی میبرد هماندم دست از همه چیز میکشید و راهبه صومعه میشد.

*گردآوری اطلاعات از ویکی پدیا*




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - خانم لمپرت - ۱۳۹۲/۵/۲۶ عصر ۱۲:۰۵

تولدت مبارک دُن دنیرو

امروز 17 آگوست هفتادمین سالروز تولد هنرپیشه بزرگ رابرت دنیرو است ...بله بابی بزرگ پا به هفتاد سالگی گذاشت بهمین مناسبت سایت انگلیسی Mirror tv .uk با تیتر جالبی تولد اورا تبریک گفت :
70 حقیقت سینمایی افسانه ای در 70 سالگی رابرت دنیرو
روز بزرگ بابی را با یک تاکسی پر از حاشیه جات جشن بگیریم!

مطالب بسیار خواندنی و جذاب بود ولی چون از حوصله جمع خارج است به ذکر تعدادی از آن ها بسنده میکنم:
*دنیرو در سال 2002بنیان گزار جشنواره فیلم ترایبکا به پاس یادبود قربانیان حادثه 11سپتامبر، است
*او 5بار تاکنون کاندید دریافت اسکار هنرپیشه برتر شده که دوبارش برنده جایزه گردیده است: پدرخوانده 2 وگاوخشمگین
*اوبیش از 90 فیلم بازی کرده که در هشت مورد در مراحل تولید فیلم نیز دست اندرکاربوده است.
*در طی دوران نوجوانی بعلت رنگ پریدگی چهره اش در ایتالیا ونیویورک لقب او بابی میلک (به فارسی خودمانی شیربرنج ) بود.
*او روز تولدش را با شان پن شریک است
*حاصل دو ازدواجش 6 فرزند است (ماشاالله) که یکی از آنها در واقع فرزند خوانده اش میباشد.
*او ومارلون براندو تنها هنرپیشه هایی هستند که برای ایفای یک نقش مشابه اسکار برده اند:دن ویتو کورلئونه.
*او برای ایفای نقش در گاو خشمگین با خوردن اسپاگتی وبستنی 60 پوند به وزنش اضافه کرد.
*گروه انگلیسی Bananarama ترانه ای برای او نوشت واجرانمود با عنوان:  درانتظار رابرت دنیرو
*دنیرو دوباره با بازیگر پرمایه مریل استریپ در فیلم  The good house همبازی خواهد شد. قبلا با هم در شکارچی گوزن ایفای نقش کردند.
*دنیرو در نظرسنجی کانال4 دومین هنرپیشه برتر سینما درتمام ادوار شناخته شد.اولی کی بود؟ ال پاجینو

.

.

.

در پایان نکته هفتادم این سایت مطلبش را اینگونه به پایان رسانیده:
 

ماعاشق توهستیم بابی ،اما یک همچنین چیزی را در تولد 80 سالگیت انتظار نداشته باش!...

***
اما ، غصه نخور دن دنیروی بزرگ وقتی به 80 رسیدی ماخودمان در کافه کلاسیک از این بهترش رابرایت ترتیب راخواهیم داد :)




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - Blanche - ۱۳۹۲/۵/۲۶ عصر ۰۲:۴۲

(۱۳۹۲/۵/۲۳ عصر ۰۵:۲۴)خانم لمپرت نوشته شده:  

سرانجام شوم بانوی تسبیح به دست

آیا شنیده اید که می گویند برخی نقش ها برای هنرپیشه هایشان بدشگون بوده اند؟در هرصورت پس از خواندن این مطلب قضاوت دراین باره به عهده خودتان است ... خوب عکس زیر متعلق به کیست؟

درود

جالب اینه که لیندا دارنل همیشه از آتش سوزی میترسیده حتی توی فیلم معروفشforeverammber هم یه صحنه ی آتش سوزی هست که گویا خیلی ازبازی توش میترسیده,

جایی خوندم ناتالی وود هم از آب وغرق شدن وحشت داشته وآخرش هم به وسیل ی غرق شدن جون خودشو از دست دادzzzz:




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - خانم لمپرت - ۱۳۹۲/۵/۳۱ عصر ۰۹:۲۵

فیلمی بد _ فرجامی بدتر

 

فاتح The Conqueror

- فیلمی بد

فیلم سینما اسکوپ فاتح محصول هالیوودی 1956 به تهیه کنندگی هاوارد هیوز وکارگردانی دیک پاول است .درحالیکه دراندیشه هاواردهیوز میلیونر این فیلم حماسی میتوانست شاهکارشود،چندفاکتور که مهمترین آن انتخاب نابجای هنرپیشه اصلی جان وین درنقش چنگیزخان مغول بود عملا فیلم رابه یک وسترن شرقی! نچسب تبدیل نمود.منتقدان وتماشاچیان بدلیل مشکل تفکیک جان وین درقالب خان مغول از تصویر کابوی آمریکایی اش استقبالی از فیلم بعمل نیاورده وفیلم در گیشه شکت مفتضحانه ای خورد.حتی جان وین هم آرزو کرد همه چیز درمورد این فیلم ونقش او فراموش شود!...فیلم دراین سقوط بحرانی جزو بدترین فیلمهای دهه پنجاه جای گرفت ودرکتاب رده بندی بدترین 50 فیلم تاریخ سینما مقام آورشد.

- فرجامی بدتر

درمجاورت لوکیشن فیلمبرداری فیلم فاتح درایالت یوتا ،ارتش سالیان سال درصحرای نوادا بمبهای اتمی اش راتست کرده بود.لیکن مقامات دولتی به هاواردهیوز اطمینان دادند محل کاملا پاکسازی شده وخطرتشعشع رادیواکتیویته وجودندارد. اما بامرگ سوزان هیوارد دراثر ابتلا به سرطان مغزدرسال 1975 تضمین دولت درآن باره زیر سوال رفت .دربررسیها معلوم شدمرگ دیک پاول کارگردان فیلم نیز 7سال پس ازتولید آن درنتیجه سرطان بوده است.مرگهای یک به یک هنرپیشگان فیلم جان وین ،سوزان هیوارد،پدرو آرمنداریس، اگنس مورن هد و جان هایت در دهه 70 بعلت سرطان براین گمانه بسیارافزود. فاجعه وقتی بود که معلوم شد درمجموع 220 نفر عوامل فیلم 91نفر تا 1981مبتلا به سرطان شده و 45 نفرشان هلاک شده اند!

حتی فرزندان هیوارد وجان وین که مدتی با والدینشان درلوکیشن اقامت داشتند نیز بعدها مبتلا به تومور شدند!

پروفسور بیولوژی رابرت پندلتون این فاجعه را یک اپیدمی سرطان خواند اما به دلیل نبودن مدارک وشواهد هیچکس مقصر شناخته نشد.

هاوارد هیوز پس از شکست فیلم تمامی نسخه های توزیع شده آنرا به مبلغ 12 میلیون دلار خریداری وجمع آوری کرد وتا 1974 ازپخش تلوزیونی آن نیز ممانعت بعمل آورد،حالا برای انتخاب چنین لوکیشن شومی دچارعذاب وجدان نیز شده بود. "فاتح" هاوارد هیوز را "مغلوب" کرد .او دیگر پس از فاتح فیلمی نساخت وتا پایان عمر اندیشه فرجام ناگوارفیلم ودست اندرکارانش با او بود...




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - سروان رنو - ۱۳۹۲/۶/۱ صبح ۰۱:۰۷

(۱۳۹۲/۵/۳۱ عصر ۰۹:۲۵)خانم لمپرت نوشته شده:  

...مرگهای یک به یک هنرپیشگان فیلم جان وین ،سوزان هیوارد ، پدرو آرمنداریس، اگنس مورن هد و جان هایت در دهه 70 بعلت سرطان براین گمانه بسیارافزود. فاجعه وقتی بود که معلوم شد درمجموع 220 نفر عوامل فیلم 91نفر تا 1981مبتلا به سرطان شده و 45 نفرشان هلاک شده اند...

عجب فاجعه هولناکی . تاکنون نشنیده بودم . tajob2

منبع خارجی زبان هم برای این موضوع هست ؟ اطلاع دارید که آیا تحقیق جامعی شده تا حالا ؟

حالا جدای از محل فیلم برداری این فیلم خاص , شاید لازم باشه خود محل هالیوود هم از نظر تشعشع بررسی بشه   آخه آمار ابتلا به سرطان در میان بازیگران هالیوود ( مخصوصا کلاسیک ) به طرز عجیبی بالاست. shakkk!




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - خانم لمپرت - ۱۳۹۲/۶/۱ عصر ۰۱:۲۵

(۱۳۹۲/۶/۱ صبح ۰۱:۰۷)سروان رنو نوشته شده:  

(۱۳۹۲/۵/۳۱ عصر ۰۹:۲۵)خانم لمپرت نوشته شده:  

...مرگهای یک به یک هنرپیشگان فیلم جان وین ،سوزان هیوارد ، پدرو آرمنداریس، اگنس مورن هد و جان هایت در دهه 70 بعلت سرطان براین گمانه بسیارافزود. فاجعه وقتی بود که معلوم شد درمجموع 220 نفر عوامل فیلم 91نفر تا 1981مبتلا به سرطان شده و 45 نفرشان هلاک شده اند...

عجب فاجعه هولناکی . تاکنون نشنیده بودم . tajob2

منبع خارجی زبان هم برای این موضوع هست ؟ اطلاع دارید که آیا تحقیق جامعی شده تا حالا ؟

حالا جدای از محل فیلم برداری این فیلم خاص , شاید لازم باشه خود محل هالیوود هم از نظر تشعشع بررسی بشه   آخه آمار ابتلا به سرطان در میان بازیگران هالیوود ( مخصوصا کلاسیک ) به طرز عجیبی بالاست. shakkk!

جناب سروان عزیز،درواقع هیچ منبع فارسی زبانی برای هیچیک ازگزارشارت من در این جستار ،وجود ندارد :) در مورد اخیر وقتی بطور اتفاقی مشغول تهیه مطلبی درباره سوزان هیوارد بودم در ویکی پدیای انگلیسی نظرم به علت مرگ او جلب شد .سپس ویکی پدیای انگلیسی خود فیلم فاتح را خواندم که بسیار جامع دراینباره توضیح داده بود

http://en.wikipedia.org/wiki/The_Conqueror_%28film%29

بعد در بخش رفرنس ویکی پدیا مقالات مربوط به این مسئله را بررسی کردم که یکی از آنها ازسایت نشریه معتبر people برداشت شده بود

http://www.people.com/people/archive/article/0,,20077825,00.html

ودیگری از سایت معتبری به قلم شیرین سسیل آدامز که حاوی این خبر و خبراظهار ندامت هاواردهیوز از انتخاب لوکیشن آلوده بود

http://www.straightdope.com/columns/read/374/did-john-wayne-die-of-cancer-caused-by-a-radioactive-movie-set

حتی جزو مراجع کتابی بود به تالیف جان جی فولر محقق معروف دراین زمینه یعنی رادیواکتیویته در یوتا  که در آن نیز اشاره به مرگهای فراوان افرادیکه مقیم این ایالت بوده اند از مشهور وغیرمشهور، درنتیجه سرطان شده است .نویسنده مدت زمان بسیاری رادر ایالت یوتا وصحرای نوادا صرف بررسی واثبات تئوری خود نمود ولی متاسفانه اونیز قربانی این تئوری گردید ودر اثر ابتلا به سرطان ریه درگذشت.

***********

واینگونه سوژه فیلمی بد - فرجامی بدتر در ذهن حقیر شکل گرفت وبه این جستار زیبا پیشکش گردید.




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - Schindler - ۱۳۹۲/۶/۱ عصر ۰۷:۳۴

اولین فیلمی که در هالیوود ساخته شد

In old california -1910

به کارگردانی دیوید وارک گریفیث

D.W. Griffith (I) (1875–1948)

تا مدتها مرم فکر میکردند که اولین فیلم هالیوود فیلم آن مرد سرخپوست   "The Squaw Man" باشد که با کشف فیلم مذکور، این تصور غلط از بین رفت




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - خانم لمپرت - ۱۳۹۲/۶/۲۶ عصر ۱۱:۲۵

چندی پیش با راهنماییهای ناخدای نازنین کافه برآن شدم مطلبی درباب فرجام عوامل تولید فیلم "جن گیر" تهیه کنم.دراین گذر به پنج فیلم هراس آور برخوردم که عواقبی شوم بدنبال داشتند.پیش از بررسی آنها بدنیست بدانیم فیلم "فاتح" که قبلا در همین تالاردرباره آن خواندیددر اکثرسایتها ووبلاگهای خارجی دررده فیلمهای منحوس قرارگرفته است.ولی به اعتقاد بنده فرجام ناگوار بازیگران فاتح برمبنای منطق وعلم بوده(تاثیرات سرطانزای رادیواکتیویته لوکیشن فیلمبرداری)وارتباطی به اصطلاح با نفس فیلم وعوامل ماوراطبیعه ندارد.این درحالیست که سایر فیلمهای این گونه رده بندیها، نحوستشان را از سوژه خود میگیرند!...البته درنظر داشته باشیم اکثر پروژه های ساخت فیلمهای مزبور طویل المدت بوده وعوامل تولیدکثیر وهنرپیشگانی انبوه داشته وچه بسا مرور زمان وکثرت نفرات،حوادثی که برآنها واقع میشود رادرمسیر زمان عادی توجیه نماید...

(5)

  The Amityville Horror 2005

داستان اين فيلم بازسازی ماجرای واقعي گزارش شده از كشتار 6 نفر از اعضاء يك خانواده توسط پسر آنها با نام رونالد دفرو در حدود ساعت 6:30 صبح مي باشد كه به گفته وي تحت تاثير نيروهائي ماورائي و خارج از كنترل دست به اين اقدامات زده است اما بعد از تجربه زندگي خانواده لوتز در اين خانه و حوادث عجيب رخ داده براي آنها و گزارش آن اين ماجرا شهرت زيادي پيدا مي كندوپایه ساختن فیلمی برهمین اساس میگردد.

هنوزفیلمبرداری وحشت آمیتی ویل 2005 شروع نشده بود که امواج آب جسد ماهیگیری را به صحنه فیلمبرداری آورد. رایان رینولدز (درنقش جرج لوتز) خبردادکه هرروز بلااستثنا درساعتی کاراکتر فیلم درداستان بیدار میشدبا کابوس ازخواب میپرد.

جرج لوتز حقیقی هم اندکی پیش از اولین اکران فیلم دراثر سکته قلبی ناگهانی میمیرد.

  (4)

The Crow 1994

فیلم کلاغ یک حماسه تراژیک سینمایی است براندون لی (درنقش اریک دراون درفیلم کلاغ) پسر بروس لی (که اونیز بطور مشکوکی در 33 سالگی جوانمرگ شد) هنگامی که تولید فیلم به پایان خود نزدیک میشد مورد اصابت گلوله لاستیکی اسلحه ای واقع می شود.این گلوله که قراربود فقط شلیکی باصدایی به بلندی گلوله های واقعی تولید کند وبه محض خروج اینگونه عمل نکرده و شکم لی را شدیدا آسیب زده و در نهایت مرگش رادر 28 سالگی رقم میزند. بااینحال تهیه کنندگان تصمیم می گیرند تا فیلم را دو ماه بعد و با هزینه اضافی 8 میلیون دلار به پایان برسانند. شایعه در این رابطه وجود دارد که ادعا می کند از مرگ لی در نسخه نهایی فیلم استفاده شده است. این امر موجب جنجال زیادی در مطبوعات شد. این شایعه بنظردروغ میرسد زیراپلیس فیلم حادثه مرگ براندون لی را ضبط و نابود کرد.

با اینکه براندون خود نیز معتقد بود خانواده اش نفرین شده اند زیرا پدر بزرگش باعث ورشکستگی عده ای تجارچینی شده بودولی با توجه به افسانه هادر "نفرین نامه کلاغ"آمده است که هر مردی که لباس این کاراکتررا در هالووین بپوشد درحوالی سی منزوی و ناکام میماند(می میرد)...

 حتی سریال تلوزیونی کلاغ(خیابانی به بهشت) نیز نفرین تراژیک  درونمایه را داشت. مارک آکراستریم از دستیاران کهنه کار تلوزیونی که مسوول جلوه های هنری  سریال بود ،بعداز کارگذاشتن مواد منفجره در قایق پارویی نزدیک ساحل برای ایجاد یک صحنه قابل توجه انفجاری در حالیکه همه چیز بخوبی پیش میرفت، دراثر انفجار، قطعه کوچکی از مواد منفجره که پس از برخورد به شاخه درخت بطرف سر او کمانه کرده بود،جمجمه اش شکافت و جان باخت.

 

(3)

The Omen 1976

 

سوانح بهت آور حول وحوش این فیلم گرچه همگی در ضمن فیلمبرداری طالع نحس اتفاق نیافتادند اما به اندازه کافی غیرقابل توجیه هستند که دراینجا مطرح شوند.

درصحنه ای عوامل فیلم مشغول تیراندازی به شیرها در پارک سافاری ویندسور هستند که اشتباها یک جنگلبان توسط دوتن از آنها کشته میشود...که باعث میشود این صحنه شکار از فیلم حذف گردد.

پرواز لوس آنجلس به لندن که گریگوری پک (درنقش رابرت تورن) در آن بود بعلت صاعقه زدگی دچار نقص فنی شده ویک موتورش را ازدست میدهد وبزحمت فرود میاید.هشت ساعت بعد هواپیمایی که سناریست فیلم دیوید سلتزر در آن بود تحت اصابت صاعقه قرار میگیرد. پروازجت اختصاصی که برای سفر سایر عوامل فیلم چارترشده بود ازسوی کمپانی کنسل میشود.همین جت در راه انتقال عده ای تاجر سقوط کرده در زمین به ماشینی اصابت میکند وآنهم به ماشین دیگری میخورد که برحسب اتفاق زن وفرزند خلبان جت در آن بودند وهمه کشته میشوند.

پس از تولید  فیلم طالع نحس 1 کارگردان جلوه های ویژه جان ریچاردسون برای ساختن فیلم" پلی خیلی دور" در راه هلند بهمراه دستیارودوست دخترش لیز مور در سانحه رانندگی بشدت مجروح شده ،جان زنده میماند ولی لیز شانس زندگی نداشته و درست مانند سکانس مرگ آور یکی از کاراکترهای فیلم (جنینگز)، قربانی میشود که آن صحنه مرگ درفیلم نیز توسط خود ریچاردسون طراحی شده بود.

دردیمین- طالع نحس2 نفرین ادامه می یابد.بهترین دوست ویلیام هولدن (در نقش ریچارد تورن )درجریان گذران تعطیلات با او، در یک چاقوکشی کشته میشود.کلیه عوامل تولید فیلم مبتلا به نوعی آنفولانزا میشوند که این یکی خوشبختانه حاد نبوده ووقفه ای در تولید فیلم ایجاد نمیکند.

(2) 

  Poltergeist 1982

 

در شش سالی که بین ساخت قسمت اول،دوم وسوم این فیلم وجود داشت، چهار بازیگر اصلی آن کشته شدند:

دومینیک دان(درنقش دانا فری لینگ-دختربزرگتر) تنها 22 ساله بود که نامزد سابقش او را خفه کرده و جانش را گرفت. گرچه دو مرگ جولیان بیک (در قسمت دوم فیلم درنقش کین)60 ساله در سال 1985 و بر اثر ابتلاء به سرطان معده و ویل سمپسون53 ساله (درقسمت دوم فیلم درنقش تیلور)در سال 1987 بر اثر نارسایی کلیوی بدنبال یک عمل جراحی سنگین را میتوان نامربوط به نفرین فیلم دانست اما هیثر او راک، دختر کوچک بلوند که در تمامی سه گانه های فیلم بازی کرده و عبارت "آنها اینجا هستند!" را به جمله ای ملّی تبدیل کرد، در سال 1988 درحالیکه بعلت یک سرماخوردگی خفیف به بیمارستان مراجعه کرده بود بر اثر شوک عفونی  در اتاق عمل جانش را از دست داد. او هنگام مرگ، تنها 12 سال داشت.

برخی معتقدند اتفاقات شوم پیامد این فیلم درنتیجه استفاده از اسکت حقیقی مردگان در قسمت اول فیلم در سکانس استخر بوده است که نفرین ارواح دامنگیر هنرپیشگان شده است!

جوبث ویلیامز که در قسمت دوم فیلم نقش دیان مادرخانواده راداشت قسم میخورد هربار که از فیلمبرداری به خانه برمیگشت تمامی قابهای روی دیوار خانه کج شده بودند و او هربار آنها را صاف مینمود ولی باز فردا همان آش و همان کاسه بود...

 

(1) 

  The Exorcist 1973

 

فیلم جن گیر درواقع براساس ماجرای حقیقی مشابهی بود که برای یک پسربچه 13 ساله اتفاق افتاده بود.

 ازهمان ابتداشایعات براین اعتقاد میچرخید که یک شیطان واقعی سعی در توقف فیلم بهرشکل دارد!

اولین مرگ حتی پیش از شروع فیلمبرداری اصلی روی داد ویکی از دست اندرکاران مهم تولید ،ویلیام کاپلان (مدیر تولید صحنه های کوتاه ابتدایی فیلم در عراق) درگذشت ازطرفی بین 9-5 مرگ عوامل فیلم وبستگان آنها درطول 15 ماه پروژه ساخت فیلم جن گیر اتفاق افتاد حتی گفته میشد مردی که رگان در پشت صحنه اورا نفرین کرد درجریان فیلمبرداری بطورمرموزی کشته شد.جک مک گوران در نقش بورک دنینگز بعلت سکته قلبی جان داد. واسیلیکی مالیاروس درنقش مادرکشیش کاراس هم دراین ضمن درگذشت. مرگهای پیاپی یکی از مراقبان صحنه درشب ویکی از عوامل درست کردن فضای منجمد برای تاثیرگزاری جن گیری و حتی نوزاد یکی از عکاسان فیلم بدون هیچ توجیهی ودرگذشت پدربزرگ لیندا بلیر (در نقش  رگان) و برادر مکس فون سیدو(درنقش پدرمرین)،هم دراین زمره بود.البته مرگ اخیر مارسل ورکوتر مسئول وخالق جلوه های ویژه فیلم کسی که فریدکین کارگردان اورایکی از عوامل موفقیت فیلم میدانست، در آوریل 2013 که بنقل از پسرش در اثر ابتلا به دمانس (زوال عقل) وعوارض ناشی از آن روی داد...باز هم دراذهان نفرین فیلم را تداعی میکند.

الن بروستین (درنقش کریس مک نیل) در صحنه ای که دختر جن زده اش او را پرتاب میکرد، ازناحیه دنبالچه،در انتهای ستون فقراتش برای همیشه آسیب دید جالب اینکه وقتی او از شدت درد جیغ می‌کشید از او فیلم گرفته و برای طبیعی جلوه دادن هرچه بیشترفیلم بعدا این قطعه را به فیلم اصلی اضافه کردند!

در این فیلم لیندا بلیر نوجوان (درنقش رگان مک نیل)هم آسیب دید. وی وقتی که از روی تخت پرت می‌شد در اثر اصابت یک جسم تیز کمرش زخمی ‌شد.گفتنی است لیندا بلیر پس از اکران فیلم پیامهای تهدیدبه مرگ بسیاری دریافت کرد که باعث شدکمپانی وارنربروس تا 6 ماه برایش بادیگارد استخدام کند.

کل ساختمان خانه مک نیل در جریان فیلمبرداری دستخوش حریق بی دلیل وحشتناکی شد که میگویند تنها منطقه سالم اتاق و تخت رگان بوده است!...این آتش سوزی باعث شدروند پروژه هفته ها متوقف شود و بعدها که دکور تجدیدشد کارگردان فیلم ویلیام فریدکین بارها کشیشی را فراخواند تا با ادعیه صحنه را ازآسیب دوباره مصون نماید.

در طی اکران فیلم بسیاری از تماشاچیان دچار تهوع استفراغ،شوک وغش شدند.یک مورد سقط جنین هم گزارش شد بعلاوه شخصی که درنتیجه غش وبرخورد به زمین دچارشکستگی آرواره شده بود از کمپانی وارنر به دلیل بی مبالاتی درصحنه پردازی جن گیر شکایت نمود و کمپانی ملزم به دادن خسارت به اوشد!

از همه جالبتر اتفاقی بود که ضمن اولین  اکران فیلم درتئاتر متروپولیتن رم ایتالیا روی داد.به گزارش جو هیامز خبرنگار بنگاه خبری هالیوود، تماشاچیان در ضمن بارش باران شدید ورعد وبرق مشتاقانه وارد متروپولیتن شدندهنوز چیزی از شروع فیلم نگذشته بود که صدای گوش خراشی بمراتب بلندتر از رعد وبرق بگوش رسید.صلیب هشت فوتی کلیسای قرن شانزده درنزدیکی تئاتر ، در اثر برخورد صاعقه شکست وبرزمین افتاد _ صلیبی که بمدت چهارصدسال برفراز کلیسا استوار مانده بود!

___________________________________________________________________________ 

مراجع: 

http://news.moviefone.com/2010/10/06/20-things-you-didnt-know-about-the-exorcist

http://blog.koldcast.tv/2011/koldcast-news/10-creepy-things-you-didnt-know-about-the-exorcist

http://en.wikipedia.org/wiki/The_Exorcist_%28film%29 

http://www.freewebs.com/decayingmindsarticletcf

http://www.hollywoodreporter.com  

http://theexorcist.warnerbros.com/cmp/truebottom.html

http://www.freddyinspace.com/2008/08/where-are-they-now-exorcist-edition.html




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - خانم لمپرت - ۱۳۹۲/۷/۴ عصر ۰۸:۵۶

از وحشت مرگ تا بوسه عشق

هارولد لویدموفق ترین کمدین نسل سوم سینمای کمدی کلاسیک است که گرچه شهرتش تاحدی زیرسایه چارلی چاپلین وباسترکیتون کمرنگ شد اما اکران فیلمهایش همواره باموفقیت درگیشه ومحبوبیت عموم همراه بود شاید چون تا پای جان نقشش را در هرفیلم بازی میکرد. هارولد لويد ‏اغلب عمليات بدل کاري در فيلم‌هايش را که شامل صحنه‌هاي خطرناکي هم بودند ، خود انجام مي‌داد که بارها منجر به ‏مصدوميتش شد و حتي در فيلم اشباح شکار شده 1920 دو انگشت شست و اشاره‌اش را بر اثر انفجار بمب از دست داد که از ‏آن پس ناچار به پوشيدن دستکشي مخصوص شد.

ايمني، آخر از همه (1923) Safty last  محبوب ترين فيلم هارولد لويد است. حتي کساني که هيچ گاه کاري از لويد را نديده اند نيز تصاويري از اين فيلم (مردي بالاي بام و آويزان از عقربه هاي ساعت و برفراز خيابان هاي لس آنجلس) را آشنا مي يابند. برخی تصاویر این فیلم به نمادی از سینمای قرن بیستم تبدیل شدندو با گذشت ۹۰ سال از ساخت آن، عنوان " زمان در دستانش / Time on his hands" تعبیر شایسته‌ای برای ماندگاری لوید و این فیلم است.

داستان از این قرار است که:هارولد که تابحال دچار بدبیاری های پیاپی شده است برای کسب درآمد و تاحدی ابراز وجوددر برابر نامزدش (با بازی میلدرد دیویس)، می‌پذیرد تا در یک برنامۀ تبلیغاتی شرکت کند و  با دست خالی، از ساختمانی سر به فلک کشیده در لس آنجلس بالا رود البته قرار بود دوستش که اینکاره است! در طبقه دو یا سوم جایش را بگیرد ولی دستگیری او توسط پلیس سبب میشودهارولد بدشانس مجبور گردد خودش تا پایان راه ادامه دهد ضمن اینکه در طبقات مختلف با اتفاقات ناخوشایند (برای او ) وخنده آور (برای ما) نظیر بارش بادام زمینی توسط پسربچه ای برسر ورویش برای جذب کبوتر،بالارفتن یک موش از پاچه شلوار هارولد (که اگر من جای او بودم قبل از پرت شدن از ترس سکته میکردم!) و جداشدن قاب یکی از پنجره ها از چارچوب و یاتغییر جهت خطرناک پیکان بادنما به سمت او– از این قبیل اند... وبالاخره در مشهورترین صحنه فیلم ، هارولد برای جلوگیری از سقوط به عقربه ساعت غول آسایی که برفراز برجی دوازده طبقه نصب است چنگ زده واز آن آویزان میشود...واندکی بعد راه رفتن رقص گونه هارولد فاتح در لبه پشت بام نیز دیدنی است.

بد نیست بدانیم برای فیلمبرداری این سکانس از سه ساختمان استفاده شده است.اما آیااین عملیات محیرالعقول توسط شخص لوید،حقیقی بود؟ فقط تاحدودی بله – بعدها پس از مرگ هارولد لوید آشکار شد که در نماهاي دور ،صحنه صعود از ساختمان اصلی،بيل استراثر (ملقب به مرد پرنده)بدل او بود که بجای هارولد نقش را ایفا نمود.

ساختمانی که هارولد آویزان از عقربه ساعت را ازنمای نزدیک نشان میداد چندان مرتفع نبود و دراصل یک دکورمحکم بدلی بر بالای آن استوار کرده بودند تا زوایای فیلمبرداری دوربین از تمام جهات بتواند خیابان زیر پای هارولد را نمودار و برای بیننده تداعی یک ارتفاع آسمان خراش گونه باشد.بگفته خود لوید در صحنه های بالا رفتن طبقه به طبقه او تشکی نازک در زیر وی بفاصله اولین دومین یاسومین طبقه قرارمیدادند که آنهم برای رفع خطر چندان مطمئن نبود. هارولد هم گرچه اجراي تمام کارهای خطرناک را خود به عهده داشت تا سه طبقه بیشتر بالا نرفت(که البته سقوط ازاین ارتفاع نیز بخودی خود مرگ آور است) ...

بهرحال این صحنه در اکثر سایتهای سینمایی جزو ده صحنه خطرناک تلقی میشود وهمین گونه نیز هست.مردی متوسط برای رسیدن به زندگی ایده آل ودختر مورد علاقه اش خطر پرت شدن را بجان میخرد وبالاخره با فتح قله، بوسه رومانتیک محبوبش نویدآینده ای شیرین میدهد...

جالب اینجاست که لويد در سال 1923، با «ميلدرد ديويس»، همبازي دیرینش (که زمانی او را عروسک کوچولوی فرانسوی میخواند)،اندکی پیش از اولین اکران فیلم Safty lastازدواج كرد؛ میلدرد از آن پس هنرپیشگی راکنار گذاشت و پيوندي كه به مدت 40 سال يعني تا زمان مرگ میلدرد پابرجاماند و از اين حيث، لويد يكي از كم‌حاشيه‌ترين ستارگان تاريخ سينما به شمار مي­رود.

  ‎

منابع:

http://www.toptenz.net/top-10-almost-fatal-film-stunts.php#MCMY743Df6OhtCTW.99

http://www.rogerebert.com/reviews/great-movie-safety-last-1923

http://www.goodreads.com/author_blog_posts/4391198-how-harold-lloyd-filmed-the-safety-last-finale-at-three-places

http://blogs.indiewire.com/theplaylist/watch-new-poster-trailer-for-re-release-of-harold-lloyds-silent-classic-safety-last-20130328

http://filmdatabase.blogfa.com/category/2?p=4

  http://www.alwaysmorequestions.com/?p=166




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - خانم لمپرت - ۱۳۹۲/۱۲/۸ صبح ۰۱:۲۰

« گربه »ای که مال تنسی ویلیامز نبود

گربه روی شیروانی داغ 1958 به کارگردانی ریچارد بروکس بر گرفته از نمایشنامه مشهوری به همین نام اثر تنسی ویلیامز است. ویلیامز برای این اثر در سال 1955 در زمينه درام برنده جايزه ادبي پوليتزر شده بود.نمایشنامه بلافاصله پس از انتشار در برادوی باحضور بازیگرانی چون بن گازارا درنقش بریک و باربارا بل گدس در نقش مگي به کارگردانی الیاکازان به صحنه آمد. برل آيوز و مادلين شروود نقش پدر و مادر بریک را در تئاتر وفیلم بازی کردند وجالب اینکه در زمان نگارش سناریو ویلیامز ازهمان ابتدا برل ایوز را در هیبت بیگ ددی(پدر بزرگ ) مجسم کرده بود با اینکه در آن زمان برل ایوز بیشتر بعنوان یک خواننده فلکلورشناخته میشد.برل ایوز تنها یک سال بزرگتر از جک کارسون (کوپربرادربزرگ بریک در فیلم) و شانزده سال بزرگتراز پل نیومن بود.

برای بازی نقش مگی درفیلم ابتدا لانا ترنر و گریس کلی مدنظر بودند اما سرانجام الیزابت تیلور انتخاب شد. هرچند فیلمبرداری مقارن مرگ شوهر او مایک تاد در سانحه شد و اوبا اندک تاخیری ، دلشکسته ونحیف سر صحنه آمد ولی با ایفای درخشان رل مگی نامزدی اسکار را به دست آورد. پل نیومن تحت تاثیر بازی زیبای الیزابت تیلور او را هنرپیشه ی Helluva (خیلی بزرگ) خواند.

برای نقش بریک هم گفته میشود رابرت میچم و به ویژه مونت گومری کلیفت آن را رد نمودند تا نوبت به پل نیومن رسید که البته او هم با ایفای عالی نقشش کاندید اسکار شد.

فیلم قراربود طبق روال دهه 50سیاه وسفید تهیه شود اما کارگردان ریچارد بروکس که به اشتیاق مردم برای دیدن چشمان آبی پل نیومن و چشمان بنفش لیز تیلور آگاهی داشت اصرار به رنگی بودن فیلمش کردوموفق شد . او هم نامزددریافت اسکارشد.

اما فیلم با وجودشش نامزدی اسکار، دریافت جوایز معتبر از جشنواره های خارجی و رتبه تک رقمی در باکس آفیس آن سال ، به علت تحریف فیلمنامه بشدت باانتقاد تنسی ویلیامز خالق اثر مواجه شد ، چنانچه در اولین نمایش عمومی فیلم خطاب به تماشاچیان درصف سینما گفت:" این فیلم صنعت سینما را پنجاه سال به عقب برمیگرداند! به خانه هاتان بروید"...

آنگونه که درمقاله روزنامه گاردین آمده است: شخصیت بریک در داستان ویلیامز تا حدودی  هموسکسوال وارتباطش با همبازی فوتبالش اسکیپر با تمایلات همجنسگرایانه  همراه بود. جالب اینکه پل نیومن نیز که متن اصلی سناریو را خوانده بود با اعتقاد بر اینکه نباید تحریف وسانسوری در این رابطه صورت گیرد،وقتی با تغییرات آشکار فیلمنامه مواجه شد عمیقا اظهار تاسف نمود. البته در دورانی که هالیوود از نظر صحنه های جنسی واعتقادات غیرعرف شدیدا کدگذاری شده وتحت فشار وسانسور بود دست بردن وتغییر درفیلمنامه اجتناب ناپذیر مینمود. اما باوجود سانسور و وارونه جلوه دادن کل ماجرا هنوز ردپاهایی از اعتقادات تنسی ویلیامز در فیلم به چشم میخورد .مثلا صحنه ای که پدربزرگ به بریک میگوید" از چه چیز انقدر متنفری؟" منظورش ارتباط او با اسکیپر است که بریک برافروخته پاسخ میدهد: تو داری اسکیپر روبدنام میکنی تو میخواهی اونو گناهکار وکثیف جلوه بدی...او؟بدنام؟گناهکاروکثیف؟ بابت چه؟ این گونه دیالوگهای پرابهام بیننده را حیران میکند.هموسکسوالیته هیچ کجا و همه جا در فیلم موج می زند وشاید همین سکوت گویاترین بیان ماوقع باشد وبر حسب اتفاق تحریف ناکارآمد داستان اکنون سبب روشن تر شدن وتوجیه حقیقت نهان ماجرا شده باشد. باتوجه به اینکه مردم آن زمان حتی در زندگی وباورهای خویش نیز خودسانسوری را پذیرفته بودند، داستان تحریف شده فیلم برایشان کاملا منطقی وقابل قبول بود. جالب اینکه حالا وقتی به چهره زیبا ولی سرد و منزجر وغمبار پل نیومن درفیلم مینگریم و هراس درونیش رادرپشت نقاب حس میکنیم به نظر میرسد او تلاش در القای حس حقیقی مونت گومری کلیفت و راک هودسن و واهمه اشکارشدن تمایلات بریک -گونه شان ، نزد عموم دارد. اما میتوان یک نتیجه جالب دیگر از خط سیر جدید فیلم گرفت وآن اینکه آیا بریک خودش واقعا بر حس وتمایلات نهانی خویش آگاه است؟!...

وبالاخره منتقد نشریه گاردین مایکل بلینگتون میپرسد: مگی جذاب فیلم با آنهمه هوس انگیزی در ساتن سفید و آن نگاه سوزان واحساسات پرتمنایش به بریک چگونه نتوانست تاآنزمان همسرش را به بستر کشاند؟ چرا درجریان فیلم بریک همیشه با او سرد بود؟اگر مگی راخیانتکار میپنداشت چرا ازاو توضیحی نخواست؟ وحتی وقتی مگی ازخیانت اسکیپر به بریک وتمایل اسکیپر به خودش اعتراف کرد بریک ناباورانه با آن موضوع برخورد کرد؟ زنی با اینهمه عشق ،جذابیت و لوندی ولی چرا اینچنین خنثی وناتوان؟!!! ...

... نه این گربه ای نبود که متعلق به تنسی ویلیامز باشد...

 گرداوری ،ترجمه و تلخیص از:

http://www.theguardian.com/stage/2012/oct/17/cat-hot-tin-roof-film-censored

http://www.theguardian.com/stage/2012/sep/30/cat-on-a-hot-tin-roof

http://en.wikipedia.org/wiki/Cat_on_a_Hot_Tin_Roof_%28film%29

http://classichollywoodcentral.com/?p=546

http://www.imdb.com/title/tt0051459




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - خانم لمپرت - ۱۳۹۳/۳/۳ صبح ۱۲:۱۶

مقاله ای که در زیر میخوانید توسط اینجانب تهیه و قبلا در مجله اینترنتی ایران فیلم ارائه شده است.دراینجا مطالب را همراه عکسهای گلچین خودم میآورم امید است مقبول عزیزان واقع گردد.

"صبحانه" ای که منوی سرآشپز نبود

BREAKFAST AT TIFFANY'S

فیلم صبحانه در تیفانی توسط کمپانی پارامونت و با کارگردانی بلیک ادواردز و بازی آدری هپبورن اول بار در اکتبرسال 1961 به اکران سینماها در آمد و از همان آغاز نمایش با استقبال عموم مواجه شد. اما با وجود محبوبیت و موفقیت فیلم و نامزدی پنج جایزه اسکار، یک شخص مهم اصلا از فیلم راضی نبود و او ترومن کاپوت نویسنده کتاب صبحانه در تیفانی بود. او خیلی زود گله مندیش را برای آنچه پارامونت و عوامل فیلم بر سر کتابش آورده بودند ابراز کرد. ترومن از همه چیزشاکی بود تناژ فیلم ، کارگردانی و هنرپیشه ها. او حس میکرد پارامونت به وی خیانت کرده است:"من عملا از افراد مختلف پیشنهادات بسیاری برای کتابم دریافت کردم اما سرانجام امتیاز کتابم را به این کمپانی دادم مشروط بر اینکه نظراتم در فیلم گنجانده شود آنها یک لیست از من گرفتند ولی حتی به یک مورد آن نیز عمل نکردند"... نارضایتی عمده ترومن برسر انتخاب هنرپیشه نقش اول بود " هالی گولایتلی یک شخصیت محکم و قوی دارد که یقینا از نوع آدری هپبورنی نیست آنها میخواستند فیلم یک عاشقانه ولنتاینی شود و هالی را فقیر و زیبا ساختند درحالیکه قراربود زشت و پولدار باشد." البته تا حدودی حق با ترومن است با یک نظر دقیق به آپارتمان درهم برهم و شلخته هالی میبینید کاناپه او در واقع یک وان حمام است که از وسط اره شده است!...

 ترومن اذعان داشت اگر هم چنین تغییری مدنظر کمپانی بود او ترجیح میداد نقش هالی به دوست صمیمش مرلین مونرو واگذار شود. هرچند بعدها اعلام کرد درنظر او رل قهرمان کتابش زیبنده کسی جز جودی فاستر نیست. بدنیست بدانیددر نسخه اصلی کتاب شخصیت هالی ، کانی گوستاوسون نام داشت که بعد تبدیل به هالیدی گولایتلی شد و دست آخر هالی گولایتلی از آب در آمد.

آدری هپبورن برای این نقش درحالی درنظر گرفته شد که تنها سه ماه از زایمان پسرش میگذشت. جواهرفروشی تیفانی اول بار در قرن نوزده یک روز تعطیل ، یکشنبه درهایش را برای فیلمبرداری گشود. صدها رهگذر کنجکاو نظاره گر بازی هپبورن مقابل ویترین تیفانی در شروع فیلم بودند که او را بسیارعصبی کرد .آدری هپبورن اصولا با هالی فیلم مشکل داشت چون نمیتوانست اورا کاملا درک کند:"من یک شخصیت درونگرا دارم ایفای نقش یک دختر سرخوش و برونگرا سخت ترین کاریست که انجام داده ام." و البته در نظر هپبورن زمانی که هالی گربه اش را از پنجره تاکسی به خیابان بارانی پرت کرد ناخوشایندترین لحظه ی فیلم بود.جالب اینجاست که حتی گربه فیلم "کَت" نیز سرناسازگاری داشت چنانچه برای ایفای نقش کت از حداقل نه گربه مختلف در فیلم بازی گرفته شد...

جرج پپارد یک بازیگر با سبک متد اکتینگ بود و دوست داشت احساسات ، تجربیات وعقایدخود را در قالب شخصیت مرد اول پل وَرجک بروز دهد و همین امر غالبا سبب ایجاد تنش با کارگردان میشد.

بلیک ادواردز و میکی رونی هنرپیشه نقش آقای یونیوشی نیز هردو درباره آفرینش این شخصیت تحقیرآمیز و نمادین ژاپنی ابراز پشیمانی و تاسف کردند. ادواردز گفت: ای کاش هرگز او را نساخته بودم" و میکی رونی در کتاب زندگینامه خود (زندگی خیلی کوتاه است) نیز اقرار کرده که از ایفای این نقش شرمنده است و فکر میکند کارگردان نیز به آن مفتخر نباشد.

 بهرحال "صبحانه در تیفانی " گرچه برای دست اندر کارانش چندان دلچسب نشد اما صبحانه ای بود که به مذاق تماشاچیان خوش آمد...

http://www.tcm.com/this-month/article/156635|0/Trivia.html

http://classichollywoodcentral.com/?p=63




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - خانم لمپرت - ۱۳۹۳/۵/۳۰ عصر ۰۷:۴۴

چهره کلاسیک هالیوود زیر تیغ جراحی پلاستیک

بسیاری از ما بر این باوریم که زیبایی چهره ستارگان کنونی هالیوود نه تنها در حد هنرپیشگان دوران طلایی کلاسیک نیست بلکه اکثرا با کمک تکنیکهای زیباسازی آرایشی و پزشکی حاصل شده است. سوپراستارهایی نظیر کایرا نایتلی ، مگ رایان ،نیکول کیدمن ، ماددونا،جنیفر آنیستون،سندرا بولاک ، دمی مور ، تام کروز و ... به مدد انواع متدهای جراحی پلاستیک و تزریق بوتاکس سعی در زیباترشدن چهره و ماندگاری جذابیتشان داشته اند. اما اینکه بشنویم در عصر طلایی هالیوود دهه های سی و چهل و پنجاه نیز ستارگان مرد و زن زیر تیغ پلاستیک رفته اند بسیار جالب و عجیب مینماید.براساس مستندات  در بی بی سی 1 ، کلارک گیبل ، گاری گوپر ، مرلین مونرو ، جان وین ، برت لندکستر و ریتاهیورث بعدها و حتی شاید پس از مرگشان آشکارشد که سوابق جراحی پلاستیک صورت داشته اند. اعتقادی از دیرباز در آن دوران وجود داشته که ستاره هالیوود باید از هرلحاظ بی نقص وبی نیاز باشد برای همین اکثر این جراحی ها در نهایت خفا و پنهان کاری انجام شده است.

کلارک گیبل با گوشهایی بزرگ و برگشته ابتدای کار حرفه ای اش با نظرات منفی مواجه شد . تهیه کننده ومدیراجرایی کمپانی وارنربروس با اظهار اینکه " گوشهای او بقدری بزرگ است که نمایی میمون وار دارد" گیبل را رد کرد.هاوارد هیوز نیز درجایی گفته بود"گوشهای گیبل صورت او را مانند اتاقک تاکسی نموده که درش از دوطرف باز است!" گرچه این حرف و حدیثها مانع پیشرفت گیبل نشدند اما بهرجهت اودر سال 1933بعلت عفونت کشنده لثه (پیوره) تقریبا تمامی دندانهایش را ازدست داد ودربیمارستان بستری شد و دندان مصنوعی گذاشت و ضمنا گوشهای برگشته اش را به جراح سپرد تا اصلاحشان کند.جالب اینکه بعدها دختر او جودی لوییس هنرپیشه هالیوودی هم که فرم گوشهای پدر را به ارث برده بودتحت همان عمل جراحی زیبایی قرار گرفت.

سال 1952 در حین فیلمبرداری ماجرای نیمروز ، گاری کوپر متوجه شد که نه تنها خطوط صورتش رو به افزایش است بلکه چانه اش نیز در حال افتادگی و غبغب آوردن است این نگرانی را پنج سال تحمل کرد تا بالاخره در سن 56 سالگی او 5 صبح بطور ناشناس به بیمارستان نیویورک رفته و زیر تیغ دکتر فرانک جیمز قرار گرفت زمان عمل مخصوصا  جوری برنامه ریزی شده بود که معدودی پرسنل شیفت شب  حضور داشته باشند. بعدها ماریا کوپر دخترش گفت"پدرم از غبغب دار شدن بیزار بود ولی آنقدر دستپاچه بود که باوجود آنهمه پنهان کاری زیر برگه ترخیص بیمارستانش را به اسم خودش امضا نمود"

اما در مورد مرلین مونرو قضیه کاملا ریشه دار بود.براساس شش کلیشه تخصصی رادیوگرافی چهره و پرونده ثبت شده توسط دکتر گوردین جراح پلاستیک هالیوودی، مرلین ابتدا با یک نام مستعار در سال 1950 تحت جراحی اصلاح چانه با فوم قرار گرفت.نتایج کاردر اوایل بسیار رضایت بخش بود ولی با جذب تدریجی فوم چانه مرلین مجدد حالت پهن و بی روح اولیه را پیدا کرده بود لذا به گوردین مراجعه نمود تابا عمل پیوند غضروف چانه عارضه را اصلاح نماید.

آیا درباره این سه مورد اطلاع داشتید؟ حالا نظرتان راجع به زیبایی کلاسیک زیبارویان هالیوودی چیست؟{#smilies.huh}

منابع:

مجله هنری ایران فیلم. مقاله ای از خانم لمپرت

http://classichollywoodcentral.com/?p=1537

http://bevhills.com/media/print/hollywood-knives/




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - خانم لمپرت - ۱۳۹۳/۸/۱ عصر ۰۳:۱۱

(۱۳۹۲/۶/۱ عصر ۰۷:۳۴)Schindler نوشته شده:  

اولین فیلمی که در هالیوود ساخته شد

In old california -1910

به کارگردانی دیوید وارک گریفیث

D.W. Griffith (I) (1875–1948)

تا مدتها مرم فکر میکردند که اولین فیلم هالیوود فیلم آن مرد سرخپوست   "The Squaw Man" باشد که با کشف فیلم مذکور، این تصور غلط از بین رفت

باتشکر از شیندلر گرامی دوپوستری که از فیلم درکالیفرنیای قدیم گذاشته اید مربوط به فیلمی به همین نام باشرکت جان وین درسال 1942 میباشد. کنجکاوی من رابرانگیخت تا ببینم آیا تصویری از فیلم صامت "در کالیفرنیای قدیم 1910" در نت موجود هست که متاسفانه نیافتم ولی مطالب زیر در این رابطه دستم آمدکه تقدیم عزیزان میکنم:

" در کالیفرنیای قدیم In old California"

اولین فیلم هالیوود

پیش از این بر این باور بودند ، اولین فیلمی که در هالیوود ساخته شد فیلم وسترن صامت مرد سرخپوست The Squaw man   محصول سال 1914 به تهیه کنندگی و کارگردانی سسیل ب. دمیل است، اما در واقع چهارسال پیش از آن یعنی در 1910 میلادی اولین فیلم هالیوودی کلید خورد . کمپانی بیوگراف د.دبلیو گریفیث را به سفرهای کوتاه ماموریتی فرستاد تا مناطق ناب و بکر را برای فیلمبرداری کشف کند. گریفیث به روستایی کوچک یا هالیوود فعلی رسید و مناظر بدیع و مهمان نوازی ساکنانش چنان تحت تاثیرش قرار داد که برآن شد فیلمش را در این مقر افسانه ای تهیه کند_ فیلم صامت " در کالیفرنیای قدیم"


این اکتشاف و تصمیم او فیلم " در کالیفرنیای قدیم " را نه تنها بعنوان اولین فیلم هالیوودی تاکنون به ثبت رسانید بلکه اساسا نمایشی از فرهنگ آمریکای لاتین بود. فیلم اول بار پس از 94 سال از تولیدش در سال 2004 میلادی در جشنواره فیلم بورلی هیلز به نمایش عموم درآمد و تماشاگران کنجکاو و سینماگران را سورپرایز کرد چرا که تصور میشد تمامی نسخه های آن نابود شده است درحالیکه لابلای دفینه های ارزشمند هالیوودی خاک میخورد و به طور اتفاقی پیدا شد.

فیلم "در کالیفرنیای قدیم" ملودرامی صامت مربوط به دوره مکزیکی کالیفرنیا است. حکایت زندگی زن مهاجر اسپانیایی در اوایل قرن نوزده پیش و پس از اعلان استقلال مکزیک که ضمن نشان دادن برهه ای از زندگی پرفراز ونشیب او نمایانگر اوضاع اجتماعی کالیفرنیا ی جنوبی نیز میباشد. جالب اینکه فیلمبرداری آن تنها در دو روز انجام شد و مدت زمان فیلم نیز تنها هفده دقیقه میباشد.

گریفیث هنرمندانه در این زمان کوتاه سناریوی زیبای نویسنده داستان، استانر تیلور را از زندگی پدریتا  سنیوریتای زیبا در مهاجرت به دنیای جدید به نمایش میگذارد. پدریتا (با بازی ماریون لئونارد) ،خواستگار محترم اسپانیایی خود مانوئل (با بازی فرانک پاول) را برای عشق به آوازه خوان دوره گرد مکزیکی ، کورتس (با بازی آرتور جانسون) رد میکند. کورتس دختر ساده دل را فریفته و با او ازدواج کرده و ثروتش را در میخانه ها به باد می دهد. پدریتا بخاطر تولد پسرش به ادامه زندگی نکبتی مجبور است بیست سال سپری میشود پدریتا که نام پدرش را برای پسر ننگ میداند او را راهی مرکز ایالت میکند و در نامه ای از مانوئل میخواهد که پسر را تحت حمایت خود قرار دهد. مانوئل که فرماندار کالیفرنیا شده است پسر پدریتا (با بازی هنری والتال) را در کمپانیش به کار میگمارد. اما بدرستی میگویند پسر کو ندارد نشان از پدر....پسر نه فقط بد مستی بلکه دزدی هم میکند و زندانی میشود. پدریتای از همه جا بیخبر در بستر بیماری از مانوئل میخواهد پسرش را نزدش بفرستد تا دم آخر او را ببیند مانوئل برای دلخوشی او پسر را به شکل یک قهرمان با مدالهای دروغین در میآورد تا مادر رنج کشیده اش لااقل با دلی خوش بمیرد.

حکایت عاطفی فیلم همراه با فیلمبرداری استادانه ازصحنه های چشم نواز هالیوود این فیلم را از جنبه بصری نیز یک اثر به یاد ماندنی ساخته است و خلاصه کلام اینکه "در کالیفرنیای قدیم" فیلمی بود که چشم بینندگان را به جمال هالیوود روشن نمود...


http://en.wikipedia.org/wiki/In_Old_California_%281910_film%29

http://www.imdb.com/title/tt0001264/

http://www.pinterest.com/pin/360076932679206824/

http://william-m-drew.webs.com/2009statementofpurpose.htm




[split] نگارخانهء کافه - خانم لمپرت - ۱۳۹۳/۸/۲ صبح ۱۱:۳۲

این پست را تقدیم به نقاش خوش ذوق و با استعداد کافه ، بتمن عزیز میکنم:

یادمان "باب کین" خالق بتمن در سالروز تولدش

باب کین مردی که او را بعنوان خالق بتمن میشناسیم 99 سال پیش در همین روز به دنیا آمد. او در 24 اکتبر 1915 زاده شد. از 1934 بعنوان انیماتور تجربی دوره ای آموزشی را در استودیوی افسانه ای ماکس فلیشر گذراند و اندکی بعد رسما وارد صنعت کمیک گردید و تا پایان عمر همین حرفه را ادامه داد و جالب اینکه شخصیت بتمن از کارهای ابتدایی او بود که 30 سال به پردازش آن پرداخت. در دورانی که سوپرمن ابرقهرمان بازار کمیک را به تسخیر خود درآورده بود، کین با همکاری بیل فینگر نویسنده داستانهای بتمن درصدد برآمدند رقیبی برای سوپرمن به تصویر در آورند. تجسم اولیه این ابر قهرمان در ذهن خلاق کین بیشترمخلوطی از ماشین پرنده داوینچی و زوروی داگلاس فیربنکس بود اما فینگر نیز گوشه چشمی به شخصیت محبوب کمیک استریپ، فانتوم داشت و اینگونه در سال 1939طرحی نو از ابرقهرمانی بی بدیل درانداخته شد و خیلی زود تب بتمن مطبوعات را دربرگرفت. نسخه یک، شماره 27 «کمیک‌های کارآگاه» که برای اولین‌بار شخصیت بتمن در‌ آن ظاهر شد در سال 1939 منتشر شد و اکنون کمپانی دی.سی انترتیمنت روز 23 ماه ژوییه (دوم تیر) را رسما به عنوان «روز بتمن» نامگذاری کرده است.

کین در 1966 از این صنعت اعلام بازنشستگی نمود ولی از آن پس فعالیتهای هنریش را در قالب تولید کارتونهای تلوزیونی و آفرینش نقاشی های سبک فاین آرت ادامه داد .

حتی از سال 1989مشاور اصلی در پروژه ساختن بتمن سه قسمتی سینمایی گردید که دوقسمت اول راتیم برتون و قسمت سوم را جوئل شوماخر کارگردانی نمودند.

با مرگ فینگر، باب کین اعلام نمود رسانه ها حق مطلب دررابطه با این نویسنده توانا رابخوبی ادانکرده و فینگر پابه پای او در رشد و پرورش بتمن نقش داشته است ولی درهرصورت اعتقاد عام و خاص است که این باب کین بود که به مرد خفاشی روح داد .او خالق بتمن بود...یاد و خاطرش گرامی باد

http://comicbook.com/2014/10/24/remembering-batman-co-creator-bob-kane-on-his-birthday/

**************************************

پیوست:عزیزان جهت کسب اطلاعات بیشتر از چگونگی شکل گیری کمیک استریپ بتمن میتوانید از لینک زیر استفاده بفرمایید.

وقتی خفاش ناجی افسانه ای میشود http://cafeclassic4.ir/thread-560-post-20291.html#pid20291




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - خانم لمپرت - ۱۳۹۳/۹/۱ عصر ۰۲:۱۴

 چرا " تمپل " از سفر به " شهرآز " جا ماند ؟!

  سال گذشته در هشتاد وششمین مراسم اسکار به مناسبت هفتاد وپنجمین سالگرد تولد فیلم فانتزی کلاسیک " جادوگر شهر آز" تجلیل بعمل آمد . این فیلم محبوب و موفق، محصول 1939 کمپانی متروگلدوین مایر با کارگردانی ویکتور فلمینگ است. داستان درباره دوروتی، یک دختر نوجوان کانزاسی (با بازی جودی گارلند) است که در اثر یک گردباد به سرزمین جادویی آز در آن سوی رنگین کمان می‌رود.

 "جادوگر شهر آز"در شش بخش ازجمله بهترین فیلم نامزد اسکارشد که البته جایزه بهترین فیلم را "بر باد رفته" برد و در واقع  فقط دواسکار بهترین ترانه و موسیقی فیلم به جادوگر شهر آز رسید.

جودی گارلند هنرپیشه نقش اصلی فیلم در آن زمان هفده ساله بود و بد نیست بدانیم او گزینه اول کارگردان برای بازی در نقش دوروتی نبود. متروگلدوین مایر بسیار تمایل داشت شرلی تمپل را برای ایفای نقش دوروتی به کار گیرد. ولی تمپل با کمپانی فاکس قرارداد داشت وباوجود تمایل خودش به بازی در نقش دوروتی ، فاکس از قرض دادن هنرپیشه اش به کمپانی رقیب امتناع نمود. حتی شایع است که متروگلدوین مایر در ازای تمپل حاضر شد کلارک گیبل و جین هارلو را به فاکس قرن بیستم  قرض دهد. بهرحال این معامله صورت نگرفت.

شرلی تمپل در آن زمان یازده ساله بود و از پنج سالگی به استخدام فاکس درآمده بود و با بازیگری توام با رقص و خوانندگی خویش قلب آمریکاییان راتسخیر نموده بود. بازی های درخشان اودر اوایل دهه سی باعث شده بود فیلمهایش به فروشی خارق العاده دست یابند و کمپانی فاکس که در شرف ورشکستگی بود ازخطر سقوط کاملا رهایی یابد . شرلی تمپل برای بازی درفیلم چشمهای درخشان محصول 1934 اسکار افتخاری نوجوانان را به دست آورد و تا به امروزجوان‌ترین فردی است که جایزه آکادمی علوم و هنرهای سینمایی را دریافت کرده است. فیلمهای او در دوران رکود اقتصادی پس از جنگ جهانی باعث شادی و تقویت روحیه آمریکاییان شده بود چنانکه روزولت رییس جمهور وقت به تمپل لقب "خانم معجزه کوچولو" داد.

http://cafeclassic4.ir/thread-63-post-21494.html#pid21494

حالا در اوان نوجوانی ستاره این بازیگرپراستعداد داشت کم کم روبه افول میرفت. شاید اگر فرصت بازی در فیلم جادوگر شهر آز به او داده میشد ، تمپل می توانست به دوران اوج خود بازگردد اما خودخواهی کمپانی فاکس این شانس را از او گرفت . میگویند چیزی که عوض دارد جای گله ندارد. شرلی تمپل در حقیقت به بهای کودکی اش فاکس را از ورشکستگی رهانیده بود ولی فاکس به جای جبران مانع ترقی حرفه ای بازیگرش شد، با اینحال تمپل با متانت رای کمپانی طرف قراردادش راپذیرفت و هرگز گله گزاری ننمود. فاکس نیز به سرعت شرلی را در فیلم فانتزی"پرنده آبی" به کارگردانی والتر لنگ نمایان کرد ولی "پرنده آبی" چه از نظر ارزشی و چه درگیشه هرگز به گرد جاروی "جادوگر شهر آز" هم نرسید!...

منابع:

مجله ایران فیلم مقاله از خانم لمپرت

http://www.dailymail.co.uk/tvshowbiz/art...z2tZF7s5vy

http://www.huffingtonpost.com/jay-scarfone/the-truth-about-shirley-t_b_4779364.html

http://en.wikipedia.org/wiki/The_Wizard_of_Oz_%281939_film%29




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - خانم لمپرت - ۱۳۹۳/۱۰/۱۲ عصر ۰۸:۳۳

تقدیم به همه عزیزان بالاخص کاربران مسیحی نازنین کافه با عرض تبریک سال نو

 چه زندگی شگفت‌انگیزی است

It's a Wonderful Life 1946

سلام عزیزان بار اول که  فیلم  (چه)زندگی شگفت انگیزی است* را دیدم در سکانس پایانی آن از غلیان شادی و امید بقدری گریستم که به هق هق افتادم . بعد در ویکی خواندم که از جانب بنیاد فیلم آمریکا AFI تاثیرگزارترین فیلم تاریخ سینما اعلام شده است!...این فیلم همیشه در ایام کریسمس بالاترین آمار درخواست پخش را دارد و بقول راجر ایبرت درنقدی که از فیلم در سایتش منتشر نموده این فیلم در کشاکش گذر زمان با صلابت دوام یافته و همانند کازابلانکا از آن فیلمهای ماندگار است که هرچه بگذرد بر ارزش آن افزوده می گردد. 

اخیرا سایت  toptenz به مناسبت کریسمس 10 حقیقت مصور از فیلم "چه زندگی شگفت انگیزی است " را درمعرض دید بینندگانش گذارده است که بنده هم ترجمه و تصاویررا تقدیم مینمایم:

1- سوتی بزرگ باکس آفیس

فیلم  چه زندگی شگفت انگیزی است! یک فیلم ناب کریسمسی است فیلمی که میلیونها بیننده شاهدآنند که اگر جرج قهرمان سرخورده وناامید داستان نبود زندگی ودنیای پیرامون او دستخوش چه تحولات ناخوشایندی میگشت.فیلمی که هنوز و شاید همیشه درایام کریسمس رکورددار بیشترین درخواست پخش است. این فیلم عبرت آموز در زمان خودش درباکس آفیس اصلا توفیقی نیافت و تنها حدود چهار میلیون دلار فروش کرد و عملا یک شکست درباکس آفیس 1946 تلقی گردید.

2- صحنه تلفن و بوسه

بنا به گزارشات جیمز استوارت درباره اجرای صحنه بوسه کنار تلفن بسیار عصبی بود.این اولین صحنه اینچنینی او پس از بازگشت از جنگ جهانی محسوب میشد و تنها در یک برداشت گرفته شد .البته همان راویان اخبار میگویند همان برداشت هم بقدری طولانی و شورانگیز و هوس آلود بود که با قیچی سانسور تعدیل و تلخیص گردید.

3- پل


  صحنه روی پل که درواقع کلارنس جان جرج را نجات میدهد درحالی فیلمبرداری میشد که دمای هوا 90 درجه فارنهایت(حدود 33 درجه سانتیگراد) بود ودر نسخه بلوری میتوان قطرات عرق را بر صورت جیمز استوارت مشاهده نمود.

4- نمای برفی

پیش از تهیه این فیلم در اکثر فیلمهای هالیوودی زمانیکه به صحنه های برفی نیاز بود از دانه های پاپ کورن(ذرت بوداده) که بهشان رنگ سفید زده بودند برای جلوه ویژه برف استفاده میشد اما به خواست کارگردان فیلم فرانک کاپرا از روشی ابداعی استفاده شد. مخلوطی از ریزه های فومایت( ازمشتقات گازکربنیک درکپسولهای آتش نشانی) وآب و صابون را درون پمپی ریختند که مخلوط رابا موتور پرقدرت بادزا بر صحنه پمپاژمیکرد و در طول این سکانسهای برفی حدود 6000 گالن از این برف مصنوعی مصرف گردید.

5- ناقوس های کلیسا

بنا به گفته کلارنس هربار که زنگ ناقوس نواخته میشود یک فرشته بارگاه الهی بال در می آورد! اگر گفته فانتزی او را دروغ نخوانیم در طول فیلم باتوجه به آنچه شنیده میشد 42 بار زنگ نواخته شد، یعنی 42 فرشته از جانب خدا به دریافت بال مفتخر شدند.

6- کارت تبریک

فیلم چه زندگی شکفت انگیزی است تنها فیلمی است که سوژه وداستانش ملهم از نوشته های یک کارت تبریک خاص عید کریسمس بوده است. این کارتها توسط نویسنده و هنرمند خوش ذوقی بنام فیلیپ ون دورن استرن به تعداد 200 عددتهیه و روی آنها داستان زندگی جرج ناامیدی که قصد خودکشی داشت، نگاشته شده بود. فیلیپ این کارتها را دردسامبر 1943 برای تمام اقوام و آشنایانش فرستاده بود.

7- پاتر

کارکنان پاتر بانکدار قدرقدرت نیز همواره در طول فیلم همان یک دست لباسی که ارباب مستبدشان پوشیده بود برتن داشتند. فیلم را باردیگر ملاحظه بفرمایید محافظ و راننده پاتر عینا لباس وی را برتن دارند فقط تنها استثنا صحنه ای در بانک است که پاتر درمعیت محافظش روی صندلی چرخدار وارد بانک میشود و محافظ یک شال گردن اضافه تر از پوشش رییسش دارد.

8- استخر شنا

استخر شنایی که در فیلم میبینید ،واقعا به همان صورت خاص در طبقه زیرین سالن تربیت بدنی دبیرستانی در بورلی هیلز تعبیه شده بود که تا سال 2010 مورد استفاده قرار میگرفت.

9- پرونده پلیس فدرال آمریکا

درطی شکایت برخی سرمایه داران فیلم در 1947 توقیف و تحت بررسی قرار گرفت. آنها اعتقاد داشتند که این فیلم یک تلاش آشکار برای بی اعتبار کردن بانکداران است ترفندی که از جانب کمونیستها بسیار استفاده میشد. 

10- خلق الساعه

صحنه ای که عمو بیلی مهمانی خانوادگی را ترک و جرج او را مشایعت میکند هنگامیکه جرج با دست اشاره به مسیر خانه عمو بیلی میکند ناگهان صداهای ناهنجار ناخواسته ای از پشت صحنه به گوش میرسد ولی با بیان خلق الساعه و بامزه عمو بیلی "نگران نباشید من خوبم !"( در دوبله فارسی: چرا اینقد ریخت و پاشیده س این چه وضعشه)، فرانک کاپرا آنقدر خوشش می آید که ترجیح میدهد این صدا را حذف نکند.

****************************************************

*به نقل از آقای بهروز دانشفر محقق سینمایی، این فیلم اول بار درایران با نام "نغمه جهان زیبا" اکران شده است




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - خانم لمپرت - ۱۳۹۳/۱۱/۳ عصر ۰۷:۱۰

من یک روز گرم تابستان دقیقا یک سیزدهم مرداد، حدود ساعت سه و ربع کم بعد از ظهر عاشق شدم. تلخی ها و زهر هجری که کشیدم بارها مرا به این فکر انداخت که اگر یک دوازدهم یا یک چهاردهم مرداد بود شاید اینطور نمی شد...

متن زیبا و خاطره انگیز بالا سرآغاز کتاب و سریال دایی جان ناپلئون است، شاهکار طنز ایرج پزشک زاد که به هشت زبان زنده دنیا ترجمه شد. مستندی از شبکه بی-بی-سی کار خانم نازنین معتمدی دررابطه با چگونگی خلق این داستان از زبان نویسنده شیرین سخنش دیدم که بسیار دلچسب بود مخصوصا وقتی حدیث عشق و عاشقی بر زبان جاری نمود. عینا از ایشان نقل قول می کنم و تصاویر مربوطه را نیز از همان مستند تقدیم مینمایم. باتشکر از تهیه کنندگان و عوامل این مستند بسیار دیدنی:

"دایی جان ناپلئون، همه اش خیاله وُ ولی اگر دنبال واقعیت بگردید شاید واقعیت به اون داستان عشقی اش بچسبه! چون من در نوجوانی، در بچگی حتی، عاشق شده بودم - و وقتی عاشق یک همسال خودم شده بودم و اون موقع هم معمول نبود کسی، یه دختری صبر کنه تا فرض کنید سن بیست و چند سالگی که من تحصیلمو تموم کنم. پدرم طبیب بود علاقه داشت منم طبیب بشم. منم شروع کردم اول، بعد یه وقت حساب کردم که خوب من تا بیام طبیب بشم می شه لاقل هف-هشت سال دیگه و این هف-هشت سال منتظر من نمی مونه معشوق...

...و دوره حقوق خیلی کوتاه بود. سه سال بود.گفتم خوب منم میرم حقوق.حالا، بعد البته دیگه چجوری شد و معشوق رو شاید واس اینکه از شر من خلاص بشن فرستادنش به خارج و من هم دنبالش رفتم! حقوق رو باز ادامه دادم و همچنان امیدوار که به اون برسم، که نرسیدم...بگذریم...اون دختر رو رد کردن به جای دیگه و این تو دل من مونده بود دیگه، همیشه تو فکر بودم.

...یه مقدار هم حکایتهای خانوادگی،اونم جدا،اونم تو ذهنم- اینا باهم دیگه یه خورده قاطی پاتی شد و وقتی من رفتم به اتریش کار ما کار سختی نبود. معاون سرکنسولگری بودم. یه سرکنسول بود،یه کنسول هم بود که کارشو می کرد ، دوسه ساعتی بیشتر وقت نمی گرفت. اونجا به فکر اینکه خوب یه چیزی بنویسم،شروع کردم به نوشتن و نوشتن. منتهی تنبلی هم می کردم! خیلی طول کشید شاید نزدیک یک سال طول کشید"

عاقبت داستان دایی جان ناپلئون برای اولین بار بصورت پاورقی با امضای الف.پ.آشنا، درسال 1350 در مجله فردوسی به چاپ رسید و آنچنان مورد استقبال قرار گرفت که دوسال بعد به شکل کتابی مجزا منتشر شد و بلافاصله به چاپ سوم و چهارم رسید. روایتی لطیف از عشقی شیرین و نافرجام با درونمایه نقدگونه از اختلاف طبقاتی و طنزی حاکی از توهم بیمارگونه توطئه.

در جایی درسریال وقتی سعید از وصال لیلی ناکام ماند و اندوهناک به نزد شازده رفت شازده می گوید:

"اینجا لیلی خیلی مهم نیست، این خیلی مهمه که تو عشق رو شناختی. این مرز مرد شدنه"

بدیهی است که این گفته پندآموز به شخص نویسنده نیز مربوط می شود و از تجربیات شخصی او نشات می گیرد. راوی درخاتمه مستند میگوید:

"ایرج پزشک زاد در یک روز گرم تابستان دقیقا یک سیزدهم مرداد عاشق شد... اما به عشقش نرسید. شصت سال گذشت وبعد از مرگ همسرش، عشقش را در گوشه ای دیگر از دنیا پیدا کرد اما این بار زمان به یارش مهلت نداد...

...پزشک زاد اما هنوز در فکر است که اگر یک دوازدهم یا یک چهاردهم مرداد بود شاید اینطور نمی شد..."

****************************

بهرتقدیر بیش از همه مطالب ارزشمند این مستند که از قول جناب پزشک زاد و راوی بیان گردید، حکایت همان عشق و دلدادگی این نویسنده توانا و انگیزه عاشقانه ای که منجر به نگاشتن یک شاهکار جاودان شد، برای حقیر شنیدنی و بس جالب بود و همینجا بدنیست به بازیگری که نقش لیلی داستان را  در سریال ایفا می نمود اشاره کوچکی کنم:

خواهر مقدم؛ لیلی دایی جان...

سیروس مقدم درمصاحبه ای که در روزنامه هفت صبح چاپ شده است میگوید: "ناصر تقوایی برای اینکه کمکی به وضع مالی خانواده‌مان هم کرده باشد نقش لیلی؛ دختری که سعید سریال عاشقش می‌شود را هم داد به خواهر کوچک من؛ سوسن مقدم خواهر کوچک من بود. البته او هیچ وقت بازیگری را ادامه نداد. بعد از «دایی جان ناپلئون»،ازدواج کرد و درگیر زندگی شد. انگار فقط برای نقش لیلی در آن سن و سال بازی‌اش جواب می داد. الان هم که چند سالی است فوت کرده."

بهرحال خانم مقدم نیز با ایفای تک نقش زندگی خود در سریال ماندگار دایی جان ناپلئون بصورتی قابل قبول و باورپذیر و به مدد صدای لطیف و معصوم دوبلور توانا خانم مینو غزنوی در اذهان مانا شد. روحش شاد...

*****************************

توضیح : این مبحث رامیتوانستم در بخش سریالهای ایرانی بیاورم ولی عملا توضیحی از سریال نبود بلکه ذکر نکاتی شخصی از نویسنده هنرمند ونابغه اش بود که بسیارجالب، خواندنی و دیدنی بود.بعلاوه جای مطلبی از تولیدات سینمایی کلاسیک ایرانی در این جستار واقعا خالی بود... عزیزان امیدوارم مقبول نظرتان واقع شده باشد.





RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - خانم لمپرت - ۱۳۹۳/۱۱/۱۴ صبح ۱۲:۴۷

عشقی مدرن که از دل یک فیلم کلاسیک برخاست

"ما همه ی عشق را داشتیم، مثل«بوگی و باکال»"...*

بخشی از ترانه زیبا و بسیار محبوب دهه هشتادی از خواننده و گیتاریست برتی هیگینز است که غیر از پیام عاشقانه خود، عظمت و شکوه عشق زوج اسطوره ای هالیوود همفری بوگارت و لورن باکال را می رساند. عشقی مدرن که باورها،سنتها و حتی فواصل سنی را زیرپا گذاشت و بارور شد. چیزی شبیه شور و هیجانی که از دل قصه های هزار و یک شب برمی خاست، اینبار از درون یک فیلم هالیوودی ظهور کرده بود.

ماجرای آشنایی رومانتیک بوگارت و باکال از وقتی آغاز شد که تهیه کننده و کارگردان شهیر هاوارد هاکس به تکاپو برای یافتن یک هنرپیشه نقش اول مناسب زن در فیلم داشتن و نداشتن 1944 برای بازی درمقابل همفری بوگارت افسانه ای پرداخت. همسر هاکس با دیدن تصویر لورن باکال بر روی جلد یک مجله پر تیراژ مد، شوهرش را ترغیب کرد از این دختر زیبارو و خوش هیکل که آن زمان به عنوان مدل کار میکرد، تست بازیگری بگیرد. انجام تست بازی سرصحنه بلافاصله منجر به بستن قرارداد هفت ساله ای بین هاوارد و باکال گردید. اکنون باید هاکس این مدل جوان نیویورکی را به بوگی کهنه کار معرفی مینمود. بوگارت مشغول اجرای نقشش در صحنه ای از فیلم گذرگاه مارسیل بود که دخترک را پیش او آوردند. " ابتدا هیچ جرقه ای در کار نبود، بوگارت قد کوتاه تر از اونی بود که فکرشو میکردم ! ولی برخوردش با من بسیار دوستانه بود" این را لورن باکال بعدها درباره اولین دیدارشان گفت.

آن هنگام بوگارت چهل و چهار ساله بود و زمزمه های جدایی قریب الوقوع از همسر سومش مایو متوت همه جا شنیده میشد. آن دو از اول هم ازدواج خوبی نداشتند. هردو زیاد مشروب میخوردند و دائم با هم جنگ و دعوا داشتند.

لورن ناشی با چهره جذاب گندمگونش تنها نوزده سال داشت که مجبور به اولین نقش آفرینی اش در مقابل بوگارت حرفه ای شد. او به شدت عصبانی و هیجان زده بود. اما در اثنای فیلمبرداری رفتار مهربان و باحوصله بوگی باعث شد او بسرعت در قالب نقشش جا بیفتد. به نقل از خاطرات لورن باکال، بوگارت در پشت صحنه فیلم داشتن و نداشتن بیشتر کنار او بود و علیرغم فاصله سنی بیست و پنج ساله شان با او راحت بود و با گفتن لطیفه های زیاد جو را از سنگینی خارج مینمود...  ولی بتدریج پس از چند هفته چیزی بین آن دو تغییر کرد...

بوگارت اغلب تلفنی با لورن صحبت میکرد و ملاقاتهای بیرون از استودیوی آنها نیز شروع شد. حالا بیشتر باهم وقت میگذراندند و هردو به احساس عمیقی که داشت بینشان شکل میگرفت، واقف بودند. بوگارت لورن را "بِیبی" صدا میزد و لورن بیشتر او را با نام کاراکتر فیلم داشتن و نداشتن، استیو خطاب مینمود. اما این بوگارت بود که در رابطه شان وقفه ایجاد کرد. او میخواست مردانه بر سر قول و تعهدش به ازدواجش بماند و سعی کند روابط زناشوییش با مایو را بهبود ببخشد.

فیلم داشتن و نداشتن با استقبال و موفقیت زیادی مواجه شد بطوریکه زوج هنری بوگارت و باکال بلافاصله برای فیلم دومشان "خواب بزرگ 1945 " فرا خوانده شدند. بوگی باید ازدواجش را نجات میداد درحالیکه درچنین شرایطی اجتناب از باکال برایش ناممکن و سخت بود. مایو اینک یک دائم الخمر بود و خشونت در رفتارش به اوج رسیده بود. حالا دیگر روشن بود که بوگارت از حفظ ازدواجش عاجز است و پس از پایان فیلمبرداری خواب بزرگ او زندگی خشونت بار با مایو را ترک کرد و از وی درخواست طلاق نمود. برگه های طلاق در فوریه 1945 امضا شد. حال بوگارت و باکال میتوانستند بدون هیچ مانع قانونی و اخلاقی باهم باشند. پس دیگر درنگ بین عشاق جایز نبود. آنها طی مراسم ساده ای در می همان سال ازدواج کردند.

هیچ چیز بیش از این نمیتوانست شادی آفرین باشد. کمپانی هم برای بزرگداشت و صحه گذاشتن بر این پیوند فرخنده فوری بازی در دو فیلم دیگر را برایشان رقم زد: گذرگاه تاریکی 1946 و کی لارگو 1947

لورن و بوگی دیگر بندرت از هم دور بودند. پس از گذران آن وقفه در روابطشان قدر لحظات باهم بودن را بخوبی درک میکردند. بوگارت از ازدواجهای سابقش فرزندی نداشت. اصولا بچه نمیخواست مخصوصا حالا که چهل و چندساله بود اما لورن او را متقاعد نمود برای پدر شدن اصلا پیر نیست. دوسال بعد اولین فرزندشان استفن همفری بوگارت به دنیا آمد. لورن نام استفن را از شخصیت بوگارت در فیلم داشتن و نداشتن انتخاب کرده بود. گرچه تولد پسرشان بسیار مسرت بخش بود اما بوگی به نوزادی که اینک توجه کامل مادرش را به خود معطوف میکرد کمی حسادت می ورزید! او می خواست هنوز برای لورن شماره یک باشد. کمی بعد ناچار شد برای بازی در فیلم "ملکه آفریقا " در مقابل کاترین هپبورن، به سفری دور و دراز برود پس از لورن خواست بچه را به دایه اش سپرده و با او همسفر شود. لورن هم بیدرنگ پذیرفت و شاید همین حمایت بی شائبه لورن از همسر حساسش باعث درخشش بیش از پیش بوگارت در این فیلم گردید و برایش اسکار بهترین هنرپیشه سال را به ارمغان آورد.

تولد دختر آن دو در آگوست 1952 زندگیشان را شیرینتر از پیش نمود. آنها برای تشکر از لسلی هاوارد (بازیگر نقش اشلی در برباد رفته) که به عنوان یک دوست و حامی نقش بزرگی در پیشرفت حرفه ای بوگارت داشت، نام دخترشان را لسلی هاوارد بوگارت نهادند. دیگر تصویر زندگی آنها نمایانگر یک خانواده کامل و به تمام معنا شده بود.

در همان سال آنها برای حمایت از حزب دموکرات برای تصدی ریاست جمهوری ایالات متحده به کمپین نماینده حزب آدلای استیونسون پیوستند. باکال کمی تحت تاثیر منش سیاستمدار معروف قرار گرفته بود و این سبب گردید شایعات پوچی پیرامون آنها گفته شود ولی هیچ یک در این بین گناهی نداشتند. این شایعه بین دوستان بوگارت تبدیل به یک جوک خنده دار شده بود. بوگارت مردی بسیار اجتماعی بود و با اکثر هم دوره ای های مشهورش رفت و آمد خانوادگی داشت. آنها حتی گروهی صمیمی موسوم به Rat Pack تشکیل داده بودند که هنرپیشه های مشهوری نظیر فرانک سیناترا، دیوید نیون و کاترین هپبورن عضو آن بودند.

بوگارت همچنان به بازی در فیلمهای درجه یک مشغول بود اما لورن درخواستهای کمی برای نقشهای تاپ دریافت میکرد وبعلاوه در انتخاب نقش بسیار سخت گیر بود برای همین ترجیح داد بیشتر در خانه بماند و به پرورش فرزندانش بپردازد.

در سال 1956 درحالیکه این زوج خوشبخت بیش از یک دهه از زندگی موفق زناشوییشان را گذرانده بودند قرار شد بار دیگر بصورت زوج هنری جلوی دوربین هنرنمایی کنند اما در مراحل پیش از تولید فیلم بوگارت ناخوش شد و بزودی مشخص گردید که مبتلا به سرطان مری شده است. جراحیهای متعدد و شیمی درمانی بوگی را خانه نشین نمود و همسرش در این مدت لحظه ای او را تنها نگذاشت و همانند پرستاران شبانه روز بر بالین او درخدمت بود. اما متاسفانه غده بدخیم در سراسر بدن بوگارت چنگ انداخته و نهایتا او را در ژانویه 1957 از پا درآورد... لورن همانگونه که در سوگندنامه ازدواجش متعهد شده بود در خوشی و ناخوشی، عاشقانه و وفادارانه کنار همسرش ماند تا مرگ عاقبت زوج خوشبخت را از هم جدا نمود.

منبع:مجله هنری ایران فیلم مقاله از خانم لمپرت (عشقی به سبک کلاسیک)

*بزودی ترانه را دربخش دانلودترانه های قدیم قرار خواهم داد.




[split] اینترنت گردی ... - BATMAN - ۱۳۹۳/۱۱/۱۷ صبح ۰۴:۴۶

سفر به کازابلانکا، شهرعشق‎های سیاه و سفید
شهر کازابلانکا در ذهن اغلب سینما دوستان خاطره عشق همفری بوگارت و اینگرید برگمن در فیلم کازابلانکا را زنده می‎کند


شاید اگر مایکل کورتیس این فیلم را نساخته بود، خیلی از ما اصلا اسم کازابلانکا هم به گوش ‎مان نخورده بود
کازابلانکا بزرگ‎ترین شهر مراکش است و در غرب این کشور در ساحل اقیانوس اطلس قرار دارد
از لحاظ تجاری، قلب تپنده مراکش است اما به هر حال شهر رباط به عنوان پایتخت سیاسی این کشور شناخته می شود

کازابلانکا حدود 150 سال قبل دهکده خیلی کوچکی بود و چند هزار نفر بیشتر جمعیت نداشت
اما اوضاع امروز شهر با آن وقتها خیلی فرق دارد
اغلب ساکنان کازابلانکا بومی نیستند و فقط به امید پیدا کردن فرصت‎های شغلی بهتر و زندگی بهتر به این شهر می‎آیند

تاریخچه شهر

در اوایل قرن بیستم میلادی مناسبات تجاری اروپا با شمال آفریقا و به خصوص کازابلانکا افزایش پیدا کرد
به خصوص فرانسوی‎ها در آنجا نفوذ زیادی داشتند، اما این نفوذ با استقبال مراکشی‎ها مواجه نشد

شرایط اب و هوایی

کازابلانکا آب و هوای نسبتا معتدلی دارد و به همین خاطر در فصل‎های مختلف سال می‎توانید به این شهر سفر کنید
کازابلانکا منطقه پربارانی نیست و فقط زمستانها بارش زیادی را تجربه می‎کند، اما شهر آب و هوای مدیترانه‎ای دارد

به کجا برویم؟!


یکی از جاهایی که نباید دیدنش را از دست بدهید «کافه ریک» است!
همفری بوگارت و اینگرید برگمن برای فیلمبرداری صحنه‎های فیلم کازابلانکا پایشان را یک بار هم در این شهر نگذاشتند
اما سالها بعد یک خانم خوش ‎ذوق آمریکایی تصمیم گرفت روح فیلم را دوباره در شهر کازابلانکا بازسازی کند و موفق هم شد
خانم کتی کریگر که به «مادام ریک» معروف شده، زنی آمریکایی است که در مراکش زندگی می‎کند
او «کافه ریک» را در سال ۲۰۰۴ میلادی افتتاح کرد و آن را درست شبیه همان کافه‎ای ساخته که در فیلم کازابلانکا نمایش داده می‎شود
نوازنده پیانوی کافه ریک هم همان آهنگ‎های جازی را که نوازنده سیاهپوست سام در فیلم می‎نواخت برای مشتریان رستوران می‎زند
شنیدن آهنگ «همچنان که زمان می گذرد» را در این رستوران از دست ندهید

مرجع / جستجوی گوگل + سفر به کازابلانکا





RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - خانم لمپرت - ۱۳۹۴/۱/۲۵ عصر ۰۷:۱۱

داستان انسان های لوگویی

لوگوهای شرکتهای معتبر فیلمسازی هریک برای خود حکایتی دارند وبرخی بارها دستخوش تغییر گشته اند. اما به نظر من جذابترین آنها اول داستان و لگوی فعلی کمپانی کلمبیا پیکچرز است، البته این کمپانی نیز لااقل 5 بارنماد تصویری خود را آپدیت نموده است وبه همین علت داستانش مفصل است و سپس در ادامه رازلگوی رویایی کمپانی دریم ورکز رانیز برای شما عزیزانم بازگو خواهم نمود.

1- آیا بانوی باشکوه لوگوی کلمبیا ماهیتی حقیقی دارد؟

در بدو تاسیس کمپانی کلمبیا درآغاز دهه بیست میلادی ، این شرکت مبادرت به تولید و فروش چندفیلم صامت نمود و در تیتراژ فیلمهای مزبور نمادی با حروف اختصاری شرکت CBS به عنوان مهر کمپانی حک شده بود. البته دیری نپایید این نماد مبدل به یک جوک بین عامه شد چون آنها کمپانی را با عنوان Corned Beef and Cabbage. یعنی بیفتک نمکی و کلم خطاب می کردند!

مسئولان بیدرنگ دست به کار شدند تا نمادی آبرومند برای کمپانی دست وپا کنند. بااستخدام طراحان بنام اولین لوگوی پیکره ای کمپانی شکل گرفت و درسال 1924 به ثبت رسید و آن  زنی در لباس سربازان رومی بود که دردست چپ سپر و در دست راست خود ساقه گندم داشت.

اما در سال 1929 لگو برای هرچه بیشتر آمریکایی شدن، باز تحول یافت و با تصویری ملهم از هنرپیشه زیبا و دوبلور جوان هالیوودی اوِلین ونِبل بصورت زنی با سربند و لباس  کلاسیک یونانی – رومی (استولا)و شال سنتی روم باستان (پالا) که نقش پرچم آمریکا را بر خود داشت ،نمودار گردید که مشعلی هم با دست راستش برفراز سرش نگهداشته بود و بالای شمایل وی بصورت قوسی نام کمپانی کلمبیا به چشم می خورد.

در سال 1936 خانم لوگوی کلمبیا کشف حجاب نمود یعنی سربند را برداشت و روی یک پایه پلکانی قرار گرفت و واژه کلمبیا در پشت سرش با فونتی بزرگ دیده شد ونقش پرچم هم از روی شالش برداشته شد. این لگو درطول 40 سال اساس نماد کلمبیا بود هرچند تغییراتی اندک هرازگاهی در آن داده می شد. نسخه رنگی آن هم اول بار در1943 درفیلم The Desperadoes دیده شد و آخرین باری که این لوگو درفیلمی استفاده شد مربوط به سال 1976 در فیلم راننده تاکسی بود.

بین سالهای 76 تا 93 لگو دوبار دیگرتوسط طراحان حاذق  آپدیت گردید. اما با الحاق شرکت کلمبیا پیکچرز به کمپانی معظم سونی ، نماد بنا به درخواست مدیران باید چهره ای کلاسیک تر می یافت لذا لوگوی کلاسیک درسال 92 از روی چهره وهیکل یک خانم گرافیست آمریکایی به نام جنی جوزف بازسازی شد. مایکل دیز هنرمند نیواورلئانی مجری طرح، این خانم 28ساله شاغل در روزنامه محلی راپسندید و از وی درخواست کرد ساعت ناهارش را به استودیوی طراحی بیاید. جنی پذیرفت.در استودیو پشت او را با پرده ای مات پوشاندند و به دستش یک حباب لامپ رومیزی دادند تا بالا نگهش دارد و مایکل این منظره را به تصویر کشید و با کامپیوتر ارتقا بخشید. او می گوید:" هرگز فکر نمی کردم این طراحی زمانی بر پرده نقره ای نقش ببندد و آنقدر ارزشمند شود که چهار دهه دوام یابد وجزو آثار موزه به حساب آید"... بدین ترتیب بود که کمپانی بیفتک نمکی و کلم ، بالاخره یک هویت زیبا، جاودانه و کلاسیک پیدا کرد.

--------------------------------------------------------------------------

2- آیا پسرک روی ماه در لگوی دریم ورکز ، "زمینی" است؟

در سال 1994 سه هنرمند شاخص استیون اسپیلبرگ Steven Spielberg کارگردان خلاق ، جفری کاتزنبرگ Jeffrey Katzenberg رییس استودیوی دیزنی و دیوید جِفِن David Geffen تهیه کننده برآن شدند کمپانی فیلمسازی شراکتی خودشان را پایه گذاری نمایند و از همان آغاز حروف ابتدای نام خانوادگیشان جزو لاینفک تیتراژ محصولاتشان شد(SKG). اما کمپانی باید یک لوگو هم می داشت وبنابه پیشنهاد اسپیلبرگ قرارشد لوگویی طراحی شود که یادآور عصر خیال برانگیز ، طلایی و کلاسیک هالیوود باشد. طرح اولیه نمای مردی بود که روی ماه ماهیگیری می کرد وکاملا کامپیوتری بود اما دنیس مورن یکی از دستیاران اسپیلبرگ که مسئول جلوه های ویژه بسیاری از فیلمهای وی بود نظر داد که اگر کار نقاشی طبیعی باشد مفهوم و نمود بیشتری دارد و هنرمند نقاش رابرت هانت را توجیه کرد تا طرح را به تصویر بکشد وبه این ترتیب لوگوی فعلی کمپانی دریم ورکز شکل گرفت و هانت پس از تصویب طرح اولیه اش با یک تیم طراح آن را کامل نمود. اما صیاد کوچولوی رویایی ،پسرک ماهیگیر نشسته بر هلال ماه چه کسی بود؟!... خوب، ویلیام فرزند خود جناب هانت !...

به به چقدر پدر و پسرماشاالله شبیه هم هستند...و این از مزایای اَبَرطراح بودن است می توانی شمایل پسرت را روی لوگویی افسانه ای از کمپانی غولی مثل دریم ورکز جاویدان نمایی... (قابل توجه طراحان خلاق لوگوهای کافه کلاسیک:cheshmak:)

منابع:

http://www.neatorama.com/2008/12/03/the-story-behind-hollywood-studio-logos/

http://logos.wikia.com/wiki/Columbia_Pictures

http://en.wikipedia.org/wiki/Columbia_Pictures




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - هایدی - ۱۳۹۴/۳/۱۴ عصر ۰۸:۴۹

جیمز دین فقید در آگهی تبلیغاتی کمیته ی ملی ایمنی جاده ها
                                                                                                                                                                                                                                          

    " آهسته برانید ، جانی که نجات می دهید شاید جان من باشد . "
 
دانلود




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - واتسون - ۱۳۹۴/۷/۱۹ صبح ۰۸:۴۳

نمایش جاودان سیناترا

سلام و تقدیم به همه دوستان عزیزم در کافه

چند وقت پیش در برنامه طنز پیشگان  ماجرای تاثیرگزاری پخش شد ،که فکر می کنم برای دوستانی که ندیده اندخالی از لطف نیست: ماجرا مربوط به  جری لوئیس و دین مارتین(خواننده و هنرپیشه بزرگ) بود که بعد از شرح مختصری ،دوستان، اصل ماجرا را هم می توانند مشاهده فرمایند.

با جری لوئیس(       -1926)و دین مارتین(1995-1917)با نام اصلی دینو پاول کروچتی، زوج کمدین معروف آمریکایی همه دوستان آشنا هستند.این دو از 1946 تا 1956 زوج موفقی را تشکیل داده بودند و در فیلم ها ونمایش های های متعددی لبخند را بر لبهای مردم می نشاندند اما  به مرور نقش مارتین در برنامه ها کمرنگ تر شده وبه این ترتیب ،در سال 1956 از هم جدا شدند. بعد از این هر یک به تنهایی به فعالیت پرداختند و از قضا هر دو  هم بسیار موفق و مشهور شدند.

اما نکته تاسف آور، عدم تمایل ایشان برای دیدار با یکدیگر در سال های بعد بود.

تا اینکه در سال 1976 بعد از 20 سال فرانک سیناترا (خواننده و بازیگر بزرگ ،1998-1915)در حرکتی زیبا و غافلگیرانه! در مراسمی که به مناسبت روز کارگر ترتیب داده بود آن دو را با هم روبرو نمود.

ارواح سیناترا و مارتین شاد.

دانلود فیلم این صحنه تاریخی

http://s6.picofile.com/file/8215943484/1.avi.html




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - سروان رنو - ۱۳۹۴/۷/۲۷ صبح ۱۲:۵۵

تشابه نام کافه ها در کازابلانکا

وقتی شانس از بوگارت روی برمی گرداند !

ریک : باورت میشه سام ؟ این همه کافه توی دنیا هست اونوقت الزا باید درست بره توی اون یکی که روبروی کافه من هست ؟!

سام: واقعا منصفانه نیست آقای ریک !




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - خانم لمپرت - ۱۳۹۴/۸/۸ عصر ۱۲:۵۴

...


RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - جروشا - ۱۳۹۴/۸/۱۱ عصر ۰۵:۲۶

پایان تلخ حقیقی برای فیلم های شیرین دیزنی


از وقتی  کتاب افسانه های پریان برادران گریم (چاپ اول) از زبان آلمانی به انگلیسی ترجمه شد اون هم با پایان دستکاری نشده اولیه و اصلیش- باعث شد خیلی از خواننده های پروپاقرص این افسانه ها در همه جای جهان شوکه بشن چون خیلی از داستانهای کودکانه ای که با پایان خوب و خوش، رویاهای کودکی ما رو میساختند و حتی بیشترشون در قالب فیلمهای دیسنی به نمایش دراومدند پایان واقعیشون متفاوت، غم انگیز و حتی هولناک بود!

البته دیسنی فقط آخر داستانهای برادران گریم رو تحریف نکرد. داستانهای هانس کریستین اندرسن ، ویکتور هوگو و خیلی دیگه از نویسنده ها در فیلمهای ساخت دیسنی با دگرگونی 180 درجه ای پایانی شاد و خوش و خرم پیدا کردند!

آیا خبر دارید به زیبای خفته تعرض شد؟! یا سیندرلا چه انتقام خونینی گرفت؟! یا مولان خودکشی کرد؟! اینها اون چیزی بود که نویسنده هاش نوشتند ولی خوب در فیلمها حکایتِ چی میخواستیم چی شد- شد:

1- “Cinderella”

اونچه شما دیده اید: سیندرلا در کارتون دیسنی 1950 آخرش با شاهزاده عروسی می کنه (کاری به دنباله های بیمزه بعدیش ندارم) و پس از اون بخوبی و خوشی در کنار هم زندگی می کنند. خواهرهای ناتنی هم همراه مادرشون باقی عمرشون رو در بخل و حسادت می گذرونند.

اونچه داستان واقعی میگه: البته در داستان بکر جنابهای گریم ، این پایان خوش  برای سیندرلا رقم می خوره ولی با یک پایان وحشتناک برای خواهران ناتنی بد و حسود!  اولا موقع پاکردن کفش طلا (نه کفش بلورین) برای اینکه کفشها اندازه پای خواهر ناتنی ها بشه مادرشون انگشتان یکی و پاشنه دیگری رو با کارد میبُره! و از خونریزی که از کفش بیرون می زنه شاهزاده و نگهباناش میفهمند اینها بدلی هستند! اما هنوز به عمق فاجعه نرسیدیم در جریان تدارکات مراسم عروسی سیندرلا ، پرنده های مهربون و حرف شنوی سیندرلا پرپر زنان میرند و به دوخواهرناتنی هجوم میارند و چشمهاشون رو از حدقه در میارند!

2-      “The Little Mermaid”

اونچه شما دیدید: آریل با جادوی پدرش برای همیشه تبدیل به یک انسان می شه و با ازدواج با پرنس اریک ِ بامرام عمری رو با خوبی و خوشی زندگی می کنه.

اونچه داستان واقعی میگه: هانس کریستین اندرسن درواقع به داستانش یک تم روحانی داده بوده! پری دریایی کوچولو فقط برای رسیدن به شاهزاده اریک نیست که می خواد صاحب دوپای آدمیزادی بشه بلکه باور داره فقط آدما هستند که می تونند برن بهشت و به این دو دلیل آرزو میکنه بشر دوپا بشه. اما حتی وقتی صاحب دو پا میشه راه رفتن براش مثل فرو رفتن خنجر در کف پا دردناکه.

اون در ماموریتش برای بدست آوردن عشق اریک شکست میخوره درصورتیکه اگر موفق میشد با بوسه شاهزاده و دمیدن نفس او قسمتی از روح اریک در اون حلول می کرد و به زندگی جاودانه میرسید.

باز خدا رو شکر پایان این زیاد فجیع نیست. روز عروسی اریک و رقیب آریل ، آریل خودش رو به دریا پرت می کنه و میمیره یک روایت هست که به موجهای کف آلود دریا تبدیل میشه و میخوره به ساحل! اما در روایتی دیگربجای اینکه تبدیل به کف دریا بشه  "دختر هوا" میشه که اگه بقدر کافی کارهای خوب بکنه می تونه بصورت یک روح متعالی در بیاد!

3-“Snow White”

اونچه شما دیدید: شاهزاده سفید برفی رو میبوسه و اون زنده میشه و شاهزاده با خودش اونو به قصر میبره. نامادری جادوگر هم با سقوط از صخره ها میمیره.

اونچه داستان واقعی میگه: همینه فقط برادران گریم باز برای شخصیت بد داستان یک پایان فجیعتر تدارک دیده بودند. در جشن عروسی سفید برفی و پرنس، ملکه جادوگر هم دعوت میشه (که تا اینجا کار خوبیه، گذشت و بخشش و ازین حرفا) اما با ورودش وادارش میکنند یک جفت کفش آهنی داغ شبیه اُتو پاش کنه و اونقد برقصه تا بمیره!

4-“Sleeping Beauty”

اونچه شما دیدید: شاهزاده ی غیور اژدها رو شکست میده و با بوسه ای اورورا زیبای خفته رو از خواب بیدار میکنه با هم از پله ها پایین میان و شروع به رقص می کنند درحالیکه لباس اورورا رنگ به رنگ میشه.

اونچه داستان واقعی میگه:  داستان زیبای خفته برگرفته از داستان خورشید-ماه و تالیا، نوشته جناب جیام باتیستا باسیل شاعر وداستان سرای قرن شونزدهم میلادی است(توضیح بیشتر در این لینک). در زیبای خفته اصلی، شاهزاده وقتی اورورا رو در خواب میبینه اونو نمی بوسه  یا می بوسه ولی بخاطر قدرت طلسم، دختر بیدار نمیشه پس شاهزاده هم بانامردی بهش تعرض میکنه و اورورای بدبخت موقع زایمان دوقلوهاش ماه و خورشید از خواب بیدار میشه! شاهزاده که حالا شاه شده و ازدواج هم کرده وقتی خبردار میشه، فیلش یاد هندستان میکنه ولی ملکه اش زورش می کنه که ماه و خورشید رو بکشه و اونا رو بخوره! اما پادشاه ملکه احمق رو به آتش می اندازه و اورورا و بچه هاش رو به قصر میاره و اورورا هم با شاه (متجاوز) عروسی می کنه!.

5-“Pinocchio”

اونچه شما دیدید: پینوکیو باباش ژپتو رو از داخل شکم نهنگ نجات میده و به عنوان پاداش کارهای خوبش پری آبی آسمونی اونو از آدمک چوبی تبدیل به پسربچه واقعی میکنه. جیمینی (ملخه که کلاه داشت) هم به عنوان کمک-وجدان پینوکیوخان همراهش باقی می مونه.

اونچه داستان واقعی میگه: پینوکیوی واقعی کارلو کولودی یک بیشعور به تمام معناست اون در اولین لحظه تولدش پاشو میگذاره رو ملخ بدبخت و اونو میکشه. ژپتو بخاطر یک سهل انگاری به زندان میفته بعدش که درمیاد کتش رو میفروشه تا خرج مدرسه پینوکیو دربیاد ولی پینوکیو پولهارو میگیره میره باهاش بلیت تئاتر میخره بجای مدرسه رفتن. اون روز به روز بدترو بدتر میشه اخرشم با همنشینی با دوستای ناباب روباه و گربه گولشونو می خوره اونا از درخت آویزونش میکنن تا با عذاب بمیره...

6- “The Hunchback of Notre Dame”

اونچه شما دیدید: کازیمودو دقیقا با اسمرالدا به زندگی خوب و خوش  نمیرسه و قبول میکنه که اسمرالدا دوستش داره ولی نمیتونه عاشق اون بشه. اهالی کازیمودو رو توجمع خودشون میپذیرند و او فرولو رو شکست میده و مردم عاشقش میشن.

اونچه داستان واقعی میگه: همه می دونن داستانهای ویکتور هوگو معمولا پایان شادی نداره. بینوایان نمونه بارزشه. خلاصه اینکه فرولو  اسمرالدا رو دار میزنه، کازیمودو فرولو رو میکشه و کازیمودو اونقدر برمزار اسمرالدا گریه زاری میکنه که از گشنگی و ضعف تلف میشه.

7- “The Fox and the Hound”

اونچه شما دیدید: در پایان فیلم ادامه دوستی تاد روباه و کوپر سگ برای همیشه غیرممکن میشه چون اونها هردو بزرگ شدند و آگاه. تاد مجبوره مثل یک روباه زندگی کنه و کوپر هم ماهیت اصلیش  که یک سگ شکاریه رو پیدا میکنه و راه این دو یار کودکی کاملا ازهم جدا میشه.

اونچه داستان واقعی میگه: جناب دانیل مانیکس در پایان داستانشون نوشته اند که کوپر اونقد تاد رو تعقیب میکنه تا روباه بدبخت از خستگی هلاک میشه. صاحب کوپر هم میره خونه سالمندان باقی عمرپربرکتش رو بگذرونه ولی قبلش با یک شات گان کوپر بدبخت رو میفرسته به دیارباقی.

8-Hercules

اونچه شما دیدید: در هرکول دیزنی او پسر فانی زئوس و هرا است که هادس رو شکست میده هرچند عشق زندگیش مگارا قربانی میشه اما به پاس کارهای خوبش آخرسر در زمین به وصال مگارا میرسه و به خوبی و خوشی زندگی میکنند.

اونچه داستان واقعی میگه: براساس اساطیر هرکول پسر زئوسه ولی نه از هرا. برای همین هرا به انتقام خیانت شوهر، زندگی هرکول رو پر از نکبت و سختی میکنه و آخر سر هم هرکول رو دیوونه میکنه اونقد که با دستای خودش همسرش مگارا و دو فرزندشون رو میکشه!

9- “Mulan”

اونچه شما دیدید: مولان یک دختر قهرمان و جنگاور چینیه که با لباس مبدل مردونه پاجای پای پدر سرلشکرش میگذاره و با حمایت اژدهای کوچولوش موشو به جنگ با دشمن میره در رکاب ژنرال جوان می جنگه و عاقبت با عشق و پیروزی به خونه بر میگرده.

اونچه داستان واقعی میگه: داستان برگرفته از افسانه "هوآ مولان" مربوط به دوره چین باستانه. مولان پس از جنگ نه تنها پیروزمندانه به خانه برنمیگرده بلکه بسیار آزاردیده و تازه با خانه و خانواده درهم پاشیده اش روبرو میشه. راهی به جز فحشا برای ادامه زندگیش نداره ولی مرگ رو ترجیح میده و خودکشی میکنه.

10- “Pocahontas”

اونچه شما دیدید: پوکاهونتس دیسنی  دختر جوون و دلاور رییس قبیله سرخپوستها ست که به جان اسمیت کاشف انگلیسی دل می بازه و در این بین با جنگ بین سرخپوستان و خارجی ها جان اسمیت دستگیر میشه ولی پوکاهونتس شفاعتشو پیش پدر میکنه و بین دو طرف صلح و دوستی به ارمغان میاره و جان اسمیت و گروهش به خیر و سلامت لندن بر می گردن درحالیکه پوکاهونتس عشق اونو فراموش نمی کنه.

اونچه داستان واقعی میگه: البته این یکی دیگه داستان نیست. پوکاهونتس واقعا وجود داشته ولی بر اساس خاطرات جان اسمیت حقیقی اون زمان ده-دوازده ساله بوده (البته بنا به روایات جان اسمیت سی ساله به دخترنوجوون تعرض میکنه و اون باردار میشه) جان اسمیت به انگلستان برمیگرده. پوکاهونتس ربوده میشه و به انگلستان میبرنش و اونجا بزور مسیحی میشه و با فردی بنام جان رالف ازدواج اجباری میکنه و صاحب یک پسر میشه ولی در بیست سالگی جوون مرگ میشه.

cccc:

دیگه از مردن بابای علاءالدین و تیکه تیکه کردن جنازه اش توسط دزدان و آویزون کردن اون تیکه های خونین روی نیزه هایی کنار غار، نمی گم تا حالتون بیشتر از این بهم نخوره...




[split] یک عکس ... یک خاطره - مکس دی وینتر - ۱۳۹۴/۸/۲۷ عصر ۰۹:۵۵

سلام,

مشغول گردش در اینترنت بودم که به چند عکس جالب و آشنا برخوردم, پس از رفتن به سایت متوجه شدم که حدودا دو روز پیش بیست و پنجمین سالگرد فیلم "تنها در خانه",Home Alone  بود. در نتیجه عکس هایی از هنرپیشیه های این فیلم در سال 1990 و عکس های امروزی کنار هم به نمایش گذاشته شده بودند. در ذیل عکس بازیگران در گذشته و حال آمده و نام و نقش آنها ذکر شده است. یاد خاطره ای افتادم که در آن زمان پسر بازیگوش همسایه که سن کمی داشت مرتبا سعی می کرد بادوچرخه, به تقلید از کوین از پله های طبقه چهارم! خودش را به دم در برسونه. یادش بخیر.....

ابتدا کوین با بازی مک کالی کالکین

مادر و پدر با بازی کاترین اهارا Catherine O'Hara و جان هرد John Heard

مارو (Marve) با بازی دنیل استرن Daniel Stern

و

هری با بازی خوزه پسکو Joe Pesco..........دزدان نگون بخت

برادر مردم آزار! کوین , "باز" با بازی دیوید رتری Devin Ratray.......رتیل فیلم را یادتونه؟!:eee2

عموی کوین با هنرمندیGerry Bamman و پیتزاها

و پسر عموی کوین که جای خودش را خیس می کرد, برادر کوچکتر مک کالی کالکین بود با نام Kieran Culkin

این عزیزان هم خواهرهای کوین بودند (خانواده پرجمعیتی بودند)

Angela Goethals همیشه برای من سوال بود که معنی کلمه فرانسوی که به کوین گفت چی بود:

les incompetents به معنی به درد نخور

و این عزیز که وقت سرشماری! اشتباها پسر همسایه را جای کوین شمرد, البته مطمئن نیستم خواهر بود یا دختر عمو! با بازی Kristin Minter




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - خانم لمپرت - ۱۳۹۴/۹/۲۵ صبح ۱۲:۰۵

هفت حقیقت عجیب از هفت کلاسیک مشهور

7777777777777777777777

1- جادوگر شهر اُز


جادوگر مکار و بدجنس سبز چهره فیلم در تمام مدت گریم و فیلم برداری از رژیم مایعات با آشامیدن نی استفاده می کرد، زیرا مواد بکار رفته در گریم صورتش به شدت سمی بود. مارگارت همیلتون پس از پایان فیلمبرداری رنگ سبز چهره اش تا مدتها ماندگار بود و او را بسیار معذب نمود.

2- Dirty Dancing

حرکتی که جانی کسل (پاتریک سوایز)حین رقص با فرانسیس (جنیفر گری) زد و او را روی دست بلند کرد و پرواز داد، اصلا تمرین نشده بود، زیرا جنیفر از انجام این حرکت و خطر زمین افتادن هراسان بود و ترجیح داد ضمن فیلم برداری اصلی حرکت انجام شود و خیلی خوش شانس بود که همان برداشت اول بسیار موفق و بی خطر! از آب در آمد.

3- گریس


شلوار چرم بسیار چسبانی که اولیویا نیوتن جان در سکانس آخر جشن فارغ التحصیلی پوشیده بود، در واقع از پوشاک شخصی خودش بود و 25 سال قدمت داشت! چون زیپ سرتاسری شلوار شکسته بود خیاطان آن را روی پاهای اولیویا تا پایین دوختند.

4- Baby Take a Bow

این فیلم در حقیقت عنوانش را از ترانه ای مشهور که شرلی تمپل کوچک آن را در فیلم خوانده و رقصیده، گرفته است. فیلمی زیبا و شیرین اما جالب اینجاست که با اکران آن در سال 1934 نمایش فیلم به علت داشتن صحنه های تبه کارانه و هفت تیر کشی در آلمان نازی ممنوع گردید!

5- کنتس پا برهنه


گفته می شود شخصیت ماریا واگاس برگرفته از زندگی بازیگر ستاره لاتین ریتا هیورث است که به ازدواج یک شاهزاده واقعی پرنس علی خان درآمد. همچنین بخشی از فیلم زمانیکه رابطه طوفانی و غبارآلود  ماریا ( اوا گاردنر) و تهیه کننده مشهور و سرمایه دار میلیونر کرک ادواردز (وارن استیونز) به تصویر کشیده می شود، نمایشی از زندگی خود اوا گاردنر وقتی است که روابط عاشقانه با هاوارد هیوز پولدار و قدرتمند داشت.

6-  12oAngry Men

سیدنی لومت کارگردان زبردست فیلم، تمامی 12 بازیگر نقش اعضای هیئت منصفه را واداشت ساعت ها و ساعتها در داخل یک اتاق با یکدیگر به تمرین دیالوگ ها ونقششان بپردازند تا بتوانند کاملا  فضا و حس و حال قرار گرفتن در چنین جو و شرایطی را احساس کنند.

5- آتشپاره

بیلی وایلدر سناریوی فیلم را زمانی که در آلمان اقامت داشت نوشته بود. سپس آن را به آمریکا آورد و به MGM فروخت. طبق گفته او نقش هفت پروفسور بامزه که همکار گری کوپر هستند ملهم از هفت کوتوله سفید برفی است:

 S.Z. Sakall - Dopey; Leonid Kinskey - Sneezy; Richard Haydn - Bashful; Henry Travers - Sleepy; Aubrey Mather - Happy; Tully Marshall - Grumpy, and Oskar Homolka - Doc





RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - خانم لمپرت - ۱۳۹۵/۱۱/۱۲ عصر ۰۵:۵۴

سلام... شاید بهتر بود به عنوان این تاپیک یک واژه آموختنی هم در کنار جالب و خواندنی اضافه می شد... برخی فیلم ها به خصوص فیلمهای عصر طلایی کلاسیک دارای چنان بار آموزشی هستند که از صدها کلاس و کنگره و همایش بیفایده که تنها خاصیتشان پر تر شدن جیب برگزارکنندگان آنها است، برتر و کاربردی ترند...

کاریکاتور از: کیارش زندی- خط خطی

بگذریم...

آسمان خراش جهنمی 1974

فاجعه آتش سوزی و انهدام پلاسکو خواه ناخواه در خاطر تمامی کلاسیک دوستان (همان گونه که سروان رنو هم اشاره ای داشتند) فیلمی نمادین، پرهزینه و پرستاره  را تداعی نمود با نام آسمان خراش جهنمی The Towering Inferno، که در آن پل نیومن به همراه استیو مک کویین ستارگان اول فیلم در نقش مهندس سازه و آتش نشان بودند. تقارن تقریبی تولد پل نیومن بازیگر اسطوره ای با مراسم بزرگداشت قهرمانان آتش نشان شهیدمان بنده را برانگیخت تا مطلبی در این زمینه تقدیم شما عزیزان کنم.

جیم دونکان (ویلیام هولدن) مالک برج 138 طبقه مسکونی-تجاری در قلب سانفرانسیسکو درپی تدارک مراسمی باشکوه برای افتتاح این بلندترین آسمان خراش دنیاست. پیش از تکمیل ساختمان دامادش سیمونز (ریچارد چمبرلین) برای کاهش هزینه ها در سیم کشی برق ساختمان مواد نامرغوب را جایگزین کرده و نمی داند با این حماقت چه خطری برج غول پیکر را تهدید می کند. مهندس داگلاس رابرتز (نیومن) طراح و آرشیتکت برج که برای افتتاحیه حضور یافته است، وقتی با اشکالاتی در سیستم الکتریکی ساختمان مواجه و از شاهکار سیمونز واقف می شود، به مالک آن، هشداری جدی مبتنی بر ضرورت رفع ایراد مزبور و تعویق افتتاحیه می دهد. اما مالک ترتیب اثر نمی دهد. در نتیجه برج در شب جشن به علت اضافه بار الکتریکی آتش می گیرد. آتش نشانهای شهر به رهبری مایک اوهالورن (مک کویین) برای فرونشاندن حریق و نجات جان مهمانان جشن که در میان شعله های آتش محصور شده اند، می شتابند... مدیریت این بحران به داگ و مایک دو مسئول متعهد و متخصص یکی در امر سازه و دیگری در اطفا حریق سپرده می شود...

باید فیلم را ببینید و صحبتهای ابتدایی مایک اوهالورن در بدو ورود به محل حادثه و گرفتن اطلاعات ساختمان از کارشناسان حاضر در صحنه، جهت برنامه ریزی درست و اصولی برای مهار آتش را بشنوید. خبری هم از کله گنده های شهر همراه اعوان و انصار و محافظانشان در سر صحنه، برای نمایش همدردی نیست. ازدحام مردم به سرعت توسط نیروهای آتش نشانی و امنیتی کنترل و جمعیت پراکنده می شوند و تنها عواملی در محوطه آسمان خراش باقی می مانند که می دانند باید برای مهار این بحران و نجات جان انسانهای دربند آتش چگونه عمل نمود...

فیلم البته از لحاظ فنی هم حرفهای زیادی برای گفتن دارد. حضور بازیگران قدری چون فی داناوی، سوزان بلک لی، فرد آستر، ریچارد چمبرلین، جنیفر جونز، او. جی. سیمپسون، رابرت وگن، رابرت واگنر در فیلم ایروین آلن و کارگردانی جان گیلرمین تنها بخشی از اعتبارزایی برای این فیلم زیبا می باشد. آسمان خراش جهنمی با کسب نامزدی برای چندین شاخه مختلف اسکار به خصوص بهترین فیلم، آدمک طلایی موسیقی، ادیت و فیلم برداری را از آن خود نمود. اما آنچه بیش از هر چیز به فیلم برداری جلوه می داد، طراحی صحنه های عظیم آتش سوزی در سکانسهای متفاوت درون و بیرون ساختمان بود. برای خلق صحنه های آتشین موارد ایمنی مو به مو رعایت شده بود، حتی از هر بازیگری که مستقیم در موقعیتهای خطرناک یا صحنه ای آتش بار نقشی ایفا می کرد، یک آتش نشان حقیقی و مجهز، محافظت می نمود. پل استدلر مسئول بدلکاری فیلم در تاکید ضرورت ایمن سازی صحنه گفت: " در بسیاری فیلم ها اگر اشتباهی روی دهد بدلکار صدمه می بیند، ولی در آسمان خراش جهنمی اگر اشتباهی پیش می آمد، می توانست به مرگ بدلکار منجر شود."

فقط جهت یک انتراکت کوچک عرض کنم حضور و بازی پسر پل نیومن، اسکات در نقش یکی از آتش نشانان تیم مایک، گرچه اندک اما جالب توجه بود.


اما بازگردیم به بحث آموزشی، فیلم آسمان خراش جهنمی علاوه بر هیجان و جذابیتهای سینمایی که برای مخاطب به ارمغان آورد، توجه عموم را مسائل ایمنی درباره ساختمان های بلند جلب نمود و همچنین حس احترام و قدردانی از انسانهای شجاع و متعهد که برای امداد رسانی در موقعیت های خطرناک از جان خویش هم دریغ نمی کنند، در دل همگان زنده کرد. پیام فیلم حتی در تیتراژ آغازین به وضوح نمایان است:

"به کسانی که از زندگی خود می گذرند تا دیگران بتوانند زندگی کنند... به آتش نشانان سراسر جهان... این فیلم به سپاسگزاری از آنان اختصاص یافته است."

در سکانسهای متعدد فیلم، مجموعه امکانات آتش نشانی آن زمان (حدود 45 سال قبل) به نمایش گذاشته می شود تا بیننده را تحت تاثیر عظمت فاجعه و اهمیت تجهیزات مقابله با بحران، قرار دهد:


ناخودآگاه با دیدن این صحنه ها نظرم به تیم مدیریت بحران! و امکانات ابزاری به روز ما در مقایسه با ابزار آلات نیم قرن پیش در فیلم، در فرونشانی آتش و آوار برداری پلاسکوی 17 طبقه معطوف شد به راستی ما تا چه حد برای مقابله با چنین فجایعی آمادگی داریم؟ هرچند نباید از حق گذشت که آتش نشانان دلاور ما با مهارت و تعصب و با وجود سختی دسترسی به کل ساختمان به علت کوتاهی نردبان ها موفق به اطفا حریق طبقات بالا شدند و وقوع انفجارات همزمان متعاقب خاموشی آتش سبب ریزش ساختمان گردید و کندی عملیات آواربرداری بلای جان انسانهای بیگناهی شد که زیر آوار محبوس شده بودند.

برگردیم به فیلم ... بد نیست همین جا به دیالوگ بسیار پر مفهوم مایک اوهالورن سردسته آتش نشان ها و همکارش که از سنگینی کپسول نصب شده روی لباسشان گلایه می کنند، اشاره کنم:

مایک: -چرا این لعنتی ها رو انقدر سنگین می سازند؟!

آتش نشان: -اه کدوم کارشون مثل آدم بوده؟!

مایک: -واسه فوتبالیست ها کلاه های ضد ضربه ساختن، ولی به فکر ما که با جونمون بازی می کنیم نیستن!

آتش نشان: -اگه ما هم بلیط می فروختیم، می ساختن!


دیالوگ بعدی مربوط به صحنه پایانی فیلم است. آتش سوزی مهار شده، برج خالی نیم سوخته به حال نزاری افتاده است. اکثر مهمانان نجات یافته اند ولی با این وجود تعدادی تلفات و کشته چه از افراد عادی و چه آتش نشان برجای مانده است. ابتدا بین داگ و نامزدش (فی داناوی) و سپس سخنانی تاثیرگذار بین مایک و داگ رد و بدل می شود، لطفا دقت بفرمایید:

داگ (با اشاره به آسمان خراش سوخته): -نمی دونم شاید بهتر باشه به همین شکل باقی بمونه تا دیگران و آیندگان ازش عبرت بگیرند...


مایک: -می دونی ما امشب شانس آوردیم! میزان تلفات از 200 نفر هم کمتره اما اگه وضع همینطور پیش بره بعدها میزان تلفات از 10000 نفر هم تجاوز می کنه. ما مجبوریم انقد دود بخوریم و جسد خارج کنیم تا آخرش یکی از ما بپرسه ساختمان رو چجوری باید بنا کرد؟

داگ: - خیلی خوب من ازت می پرسم!

مایک: - تو جای منو که بلدی... خداحافظ آقای مهندس

فیلم تمام شد. از پلاسکو هم حتی دیگر تلی از آوار نمانده و احتمالا با رویش قارچ گونه یک برج سر به فلک کشیده بر مدفن پلاسکو، یاد آن هم بزودی از خاطرمان پاک می گردد... کاش فیلم هایی ازین دست و فجایعی حقیقی ازین قبیل برای مردم و به ویژه مسئولان مایه عبرت و جبران مافات بود اما افسوس... نرود میخ آهنین در سنگ...





RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - جیمز باند - ۱۳۹۵/۱۱/۱۲ عصر ۰۶:۵۵

واقعا چه جالب...

چند شب پیش این فیلم را به اتفاق پدرم تماشا میکردم. همون شب تصمیم گرفتم که به بهانه این فیلم و فاجعه پلاسکو یه پست بذارم در کافه و تماشای فیلم را بشدت توصیه کنم... خورده خورده داشتم پستم را تکمیل میکردم که امروز خوشبختانه دیدم خانم لمپرت این کار را کردند.

مرسی و هزاران سپاس

خصوصا اون دیالوگ که اگه بلیط میفروختیم خیلی سنگین بود.

فیلم خیلی نکته داره... خیلی... شاید روزی اگر فیلم پلاسکو ساخته بشه کاش به نکات مهم بدون هیچ ملاحظه ای پرداخته بشه.




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - ال سید - ۱۳۹۶/۴/۱۴ عصر ۰۴:۰۸

یه مدیتیه که خودم با دیدن سریال شهرزاد مشغول میکنم

سریال جالبیه ولی اونقدر هم زیبا نیست ،دکوراش خیلی بد ساخته شده ،سکانس های جمعیتش اصلا خوب از آب در نیومده و فیلمبرداریش هم در سطح پایینی انجام شده

رسیدم به قسمت 11

سال 1332 یا 1333 بعد از وقایع 28 مرداد 1332

 علی دوستی و حسینی در سینما و پخش فیلم بربادرفته با دوبله دوم (دوبله اول سال 45 دوبله دوم 62)

عجبا!

یادمه زمانی که سریال در چشم باد پخش میشد سکانسی توش بود که مردم به سینما رفتن و دارن بربادرفته رو تماشا میکنن ولی با میان نویس و دیلماج هم بلند بلند متن رو میخونه واقعا باید به این هوش و ذکاوت و دقت آقای جوزانی آفرین گفت




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - سروان رنو - ۱۳۹۶/۴/۱۷ عصر ۱۱:۵۱

(۱۳۹۶/۴/۱۴ عصر ۰۴:۰۸)ال سید نوشته شده:  

یه مدیتیه که خودم با دیدن سریال شهرزاد مشغول میکنم ...

زمانی که سریال در چشم باد پخش میشد ....

مقایسه این دو سریال بی عدالتی است.

در چشم باد یک پروژه عظیم با بودجه کلان بود که علی رغم شایستگی در زمان خود خوب دیده نشد. شاید ضرباهنگ بیشتری لازم داشت. اما مسلما با گذشت زمان ارزش آن بیشتر مشخص می شود. مانند سریال روزی روزگاری که در پخش اول چندان جدی گرفته نشد اما امروزه یکی از بهترین سریال های ایرانی است و دیگر شبیه آن ساخته نخواهد شد.

شهرزاد بودجه بسیار بسیار کمتری دارد و برای شبکه نمایش خانگی ساخته شده است. من فقط چند قسمت آن را دیده ام و فکر می کنم علت جذابیت آن , نخست پوشش  بازیگران و سپس استفاده از هنرپیشه های محبوب باشد. مردم  ما, عاشق لباس های دهه های 20 تا 30 شمسی ( معادل 30 تا 50 میلادی ) هستند. آن تیپ وینتیج و استایل کلاسیک که زنان و مردان را شیک و زیبا می کرد و امروزه متاسفانه برافتاده است. دیدن هنرپیشه های محبوب در لباس هایی مانند کت و دامن , با کلاه و دستکش و ... اینقدر برای مخاطب و طرفداران آن هنرپیشه ها جذاب هست که برایش پول بدهند و منت تلویزیون را هم نکشند.




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - ال سید - ۱۳۹۶/۴/۱۸ صبح ۱۲:۴۴

فیلم ربکا هم با دوبله دوم پخش شد در حالی که اونموقع هنوز دوبله جا نیفتاده بود

خب استفاده ازنسخه زبان اصلیشون به همراه میان نویس یا بدون میان نویس که هزینه ی زیادی نمی طلبه




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - بانو الیزا - ۱۳۹۶/۴/۳۱ صبح ۱۱:۵۷

سروان رنوی عزیز با حرف شما موافقم در مورد ماندگاری و جذابیت تمام نشدنی پوشش خاص و کلاسیک اون سالها البته در میان اقشار فرهیخته و طبقه ثروتمند مردم .

ولی در مورد سریال شهرزاد علاوه بر این فاکتورهایی که گفتید استفاده از اشعار بزرگان ادبیات ایرانی ، داستانی که بخش مهمی از اون برگرفته از فیلم پدرخوانده 1( فصل اول سریال و نقش محمدرضا نصیریان )  ، ترانه های خواننده محبوب نسل جوان یعنی محسن چاوشی و همچنین موفقیت سالهای گذشته دوبازیگر اصلی یعنی شهاب حسینی و ترانه علی دوستی که همه عوامل دست به دست هم داده تا روند توزیع و تماشای این سریال در بین مردم با موفقیت همراه باشه .:blush:




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - سروان رنو - ۱۳۹۶/۵/۳ عصر ۱۰:۳۷

(۱۳۹۶/۴/۳۱ صبح ۱۱:۵۷)بانو الیزا نوشته شده:  

ولی در مورد سریال شهرزاد علاوه بر این فاکتورهایی که گفتید استفاده از ...

راستش من به علت کمبود وقت آزاد یکی دو قسمت از اون رو بیشتر ندیدم برای همین درباره داستان اون قضاوت نمی کنم.اما اگر اینطور که گفتید باشد سعی می کنم بعدا حتما ببینم.::ok:

گویا پخش اپیزود دوم سریال هم از ماه قبل آغاز شده است.




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - ال سید - ۱۳۹۶/۵/۴ صبح ۰۷:۰۹

(۱۳۹۶/۵/۳ عصر ۱۰:۳۷)سروان رنو نوشته شده:  

گویا پخش اپیزود دوم سریال هم از ماه قبل آغاز شده است.

فصل دوم این سریال نسبت به فصل اولش بهتره استفاده بهتری از دوربین و جلوه های ویژه شده مثل سکانس مسافرتشون که تمامی آن سکانس ماشین ها در نمای دور جلوه های ویژست ،ولی این که بازیگرا اشعار بزرگان رو میخونن باید بگم خیلی آماتوری و نچسب میخونن و لذت آنچنانی را در بیننده ایجاد نمی کند

و حق با بانو الیزاست تقلیدیست از پدرخوانده که اوجش در صحنه ی ترور رقیبان بزرگ آقا آشکار است




RE: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک - بانو الیزا - ۱۳۹۶/۹/۸ صبح ۱۱:۴۸

خدایا به من صبر بده!!!


مسافرت با الیزابت نوعی رنج دلپذیر است ... علتش ساده است : من مردی هستم بی اندازه وقت شناس ، در حالی که الیزابت کاملا برعکس است . و چون هیچ وقت از وقت نشناسی خود ضرری ندیده ، باخیال یراحت و سر فرصت کارهایش را انجام میدهد و فکر شوهرش را که در ساعات طولانی انتظار ممکن است چند بار سکته کرده باشد را نمی کند!

ما همیشه آخرین نفراتی هستیم که از هواپیما پیاده و یا به آن سوار میشویم. موضوع اینست که الیزابت میگوید :" زمان باید منتظر من بماند !"

حالا فکرش را بکنید که مثل خیلی از هنرپیشه ها ، مسافرت جزئی از زندگی و وجود ما شده است ، درست مثل زندگی کولی ها . دیگر حتی بیش از سه ماه نمی توانیم در یک شهر بمانیم و نه تنها از شهر بلکه از خودمان هم خسته میشویم.

هر نقطه دنیا را در موقع خاصی دوست داریم . و حتی اگر برنامه ای نداشته باشیم ، فصل های سال را باید در مناطق مختلف باشیم.

سفر کردن ما دیگر احتیاجی به دلیل و علت ندارد. شب خوابیده ایم . پشه ای وارد اتاق میشود . الیزابت می گوید : " باید از اینجا برویم : و من میگویم :"پاریس چطوره ؟"!

در صورت توافق فردای اون شب در پاریس هستیم...

 

هنگام ورود ما به یک شهر ، یک مساله حل نشدنی وجود دارد ، و آن مساله عکاسان و خبرنگاران است... حضور یا غیبت آنها هردو برای لیز ناراحتی ایجاد می کند!

در طی مسافرت هایی که با لیز همراه بودم ماجراهایی اتفاق افتاده که اگر من با لیز ازدواج نکرده بودم ، هرگز برای من پیش نمی آمد .

یادم می آید یکبار به رستوران معروف در جنوب فرانسه رفته بودیم مقابل در ورودی شلوغ بود به طوریکه ما راه عبور نداشتیم ، اما در عوض دوتا سگ هایمان در یک چشم به هم زدن از ما جدا شده و وارد رستوران شدن و ما به کلی فراموش کرده بودیم که ورود سگ به اون رستوران ممنوعه . به زودی از پشت سروگردن مردمی که جلوی ما بودن صورت برافروخته سرپیش خدمت را دیدیم که با دست به سگ ها علامت میداد از رستوران خارج شوند.

اما همینکه سرپیش خدمت چشمش به الیزابت افتاد برجایش خشک شد و قیافه خشمگین او تبدیل به قیافه مهربان شد .

به خاطر وضعی که پیش آمده بود ، و تغییر قیافه سرپیشخدمت تمام روز را خندیدم تا وقتیکه صورتحساب رو دیدم : صد دلار برای دو فنجان سوپ و دو شیرینی ناپلئونی برای سگ ها !

راستی اگر شما متوجه شوید یک لنگه کفش همسرتان را در یک فرودگاه دزدیده اند چه می کنید؟ این هم یکی از ماجراهای سفرهای من و الیزابت است و یا چه حالی بهتان دست میدهد اگر بشنوید همسرتان از یه عکاس در یک اجتماع بزرگ کتک خورده است؟ شوخی نمیکنم . عین یک واقعیت است و اگر من در آن لحظه آنجا بودم الان زندان بودم ، چون اورا می کشتم.

عقیده تان درباره مسافرت از پاریس به ژنو با همراهی دو پرستار ، چهاربچه ، پنج سگ، دو منشی، یک لاک پشت ، که هراز چندگاه باید در آب قرار گیرد ، یک حسابدار و یک گربه وحشی و صدو چهل چمدان چیست؟

که تازه رکس هریون از کنار ما بگذرد و بگوید چرا برتون ها اینقدر خودنما هستند؟

خدایا کمک کن . اکنون که مشغول نوشتن این درد و دل ها هستم یادم می افتد که سه ساعت دیگر باید از لندن به طرف سویس حرکت کنیم و از آنجا به نیویورک برویم و بعدها به لس آنجلس برویم و پورتووالارتا ، و بعد به جرناواکا و اکاپلو و از آکاپلو خدا میداند به کجا ، شاید به آخر دنیا .

حالا چه کسی حاضر است در طول این سفر ها مارا همراهی کند؟

به هرحال من که حاضرم . چون ناراحتی هایی را که الیزابت به من میدهد ، بیش از هرچیز در زندگی دوست دارم .

چیزی به شروع سفر نمانده است . خدایا به من صبر بدهد . نمیدانم در این سفر چند بار از کوره در خواهم رفت. خدایا کمکم کن ...:ccco

                               درد دلهای ریچارد برتون از مسافرت با همسرش الیزابت تیلور





شوخی دیوید لین با شرکت فیلمسازی کلمبیا پیکچرز! - کاپیتان اسکای - ۱۴۰۰/۱۲/۲۷ عصر ۰۲:۰۶

وقتی حس شوخ طبعی دیوید لین گل می کند!