کافه کلاسیک

نسخه کامل: نکات جالب ، خواندنی و دیدنی از سینمای کلاسیک
شما درحال مشاهده محتوای قالب بندی نشده این مطلب هستید. نمایش نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحات: 1 2 3 4

 می گویند  “مریلین مونرو ” یک وقتی نامه ای نوشت به ” آلبرت اینشتین ” که فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم  بچه هایمان با زیبایی من و هوش و نبوغ تو چه محشری می شوند !

اقای ” اینشتین ” هم نوشت : ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانم . واقعا هم که چه غوغایی می شود ! ولی این یک روی سکه است . فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا می شود  !!

[تصویر: laie_14.gif]

بچه احتمالی انیشتین و مرلین مونرو

هوارد هاکس کارگردان بزرگ آمریکایی در مصاحبه ای با جوزف مک براید که بعد ها تبدیل به کتاب مشهوری شد در رابطه با اینکه چطور از لورن باکال یک بازیگز توانا ساخته اینچنین گفته است:

 باکال قبل از اینکه در داشتن و نداشتن بازی کند به 4 ماه تمرین بسیار شاق تن در داد. اولین بار عکسی از او در یک مجله مد دیدم. می خواستم در ابتدا تنها اطلاعاتی راجع به زمینه زندگی و سابقه او به دست بیاورم، اما منشی من به اشتباه او را از نیویورک به هالیوود دعوت کرد. وقتی اولین بار او را دیدم صدایش نازک و تو دماغی بود. چنان اشتیاقی به شروع کار در فیلم داشت که دلم نیامد او را به شهرش باز گردانم. به منشی ام گفتم چند استودیو را به او نشان داده و راهیش کند. اما او به این بسنده نمی کرد. به او گفتم دخترهای فیلمهای من موجوداتی هستند دنیا دیده و سرد و گرم چشیده. ضمنا با صدای تو دماغی هم حرف نمی زنند... اما هیچ کدام از این موانع منصرفش نکرد. چند وقتی گذشت روزی از منشی ام پرسیدم از آن دختر چه خبر؟ گفت در حال تمرین بر روی صدایش است و گفته تا تمرین هایش تمام نشود حاضر نیست برگردد. حدود سه هفته بعد او آمد و با صدای بم گفت: حال شما چطور است؟ انصافا زحمت کشیده بود.

یک بار پس از یک مهمانی به او گفتم : چرا برای خودش مصاحبی پیدا نمی کند تا بعد از مهمانی او را به خانه برساند؟ گفت: مردها زیاد از من خوششان نمی آید. پرسیدم چرا؟ شاید باهاشون خوشرویی نمی کنی؟ جواب داد: به حد افراط! بهش گفتم: اشتباهت هم همینجاست سعی کن به جای خوشرویی با مردها به آنها اهانت کنی! در نوبت بعدی مهمانی با قیافه ای مرموز آمد پیشم و گفت: بالاخره مردی را پیدا کردم که مرا به خانه برساند. گفتم: چه جوری؟ گفت بهش اهانت کردم. پرسیدم: چی گفتی؟

جواب داد: از این مرد پرسیدم کراواتش را از کجا خریده و وقتی او پرسید برای چی می خوام بدونم گفتم می خوام به دوستانم سفارش کنم از این مغازه خرید نکنند.

از باکال پرسیدم این مرد کی بود گفت کلارک گیبل!!

مدتی بعد نزد فیلمنامه نویس رفتم و گفتم فکر می کنی بتوانیم دختری را ابداع کنیم که در جسارت و گستاخی به پای بوگارت برسد؟ دختری که به افراد توهین کرده و این کار را با لبخند هم انجام دهد؟

 پرسید: یک چنین موجودی را از کجا می تونی پیدا کنی؟ گفتم نمی دونم ولی می شود چنینی شخصیتی را در فیلمناهم بوجود آورد. در این مدت من باکال را هم زیر نظر داشتم و به او تمرین های خاص انجام می دادم مثلا بهش می گفتم من دختری می خواهم که با لهجه اسپانیایی صحبت بکنه . او می رفت و با تلاش زیاد این کار را می کرد. وقتی نزد من می آمد گفتم نظرم عوض شده و می خواهم با لهجه سوئدی حرف بزنه و ...

سر انجام او به مرحله ای رسید که از اجرای عهده هر نقشی بر می آمد. و این گونه شد که اعلام کردم لورن باکال نقش اول فیلم داشتن و نداشتن را بازی خواهد کرد. از اینجا بود که به اصطلاح یک شبه به ستاره ای مبدل شد...

پ.ن: این کتاب را در بخش کتابهای سینمایی معرفی کرده ام.

بیلی وایلدر در خاطراتش تعریف می کنه که یه روز با داریل زانوک ( تهیه کننده و مدیر استودیو فوکس قرن بیستم) نشسته بودیم و به کارهای جالب یک میمون دست آموز نگاه می کردیم . صاحبش اونو خیلی خوب تعلیم داده بود و کارهای جالبی انجام می داد که ما رو سر شوق آورده بود. پس از مدتی زانوک رو به من کرد و گفت : نظرت چیه که اونو توی یک فیلم نمایش بدیم تا کارهای جالبی انجام بده ؟ من تایید کردم و گفتم که هالیوود در گذشته از حیوانات دست آموزی شبیه این سود زیادی برده .

پس زانوک رو به صاحب میمون کرد و گفت: اگر موافقی می تونیم یه قرارداد ببندیم تا این میمون توی یه فیلم بازی کنه.

مرد ساکت شد و بعد گوشش رو نزدیک دهن میمون برد و انگار که داره به سخنان میمون گوش میده هی سرش رو بالا و پایین برد و بعد سرش رو بلند کرد و رو به آقای زانوک گفت: قربان میمون من میگه که علاقه ای به بازیگری نداره چون این روزها دیگه از مد افتاده ، اون فقط و فقط می خواد کارگردان بشه و ما هم اصلا برای همین خدمت شما رسیدیم !

نگاهی به زانوک انداختم و دیدم که از شدت عصبانیت داره منفجر می شه ....

چند دقیقه بعد به دستور زانوک میمون و صاحبش رو با تشریفات خاص ( اردنگی)  از استودیو بیرون انداختند.

بیلی وایلدر - کارگردان محبوب تاریخ سینما

مقایسه دوران دانشجویی با نام برخی از فیلم های معروف  ( ویرایش جدید ):

دوران پیش دانشگاهی = دشمن پشت دروازه ها
قبول شدن در دانشگاه = توهم بزرگ
دانشگاه آزاد = رزمناو پوتمکین
دانشگاه دولتی = شهر گناه
كنكور = گذرگاه كاساندرا
دوران دانشجویی = سالهای دور از خانه
خوابگاه دانشجویی = آپارتمان شماره ۱۳
بی نصیبان از خوابگاه = اجاره نشین ها
امتحان ریاضی = كشتار در نیوجرسی

یخچال اتاق دانشجویی = پارک ژوراسیک
امتحان میان ترم = مخمصه
امتحان پایان ترم = ناقوس مرگ برای که می نوازد

انصراف از دانشگاه = رهایی از شاووشنگ
لیست نمرات دانشجویی = دیدنی ها
نمره امتحان = پرنده كوچك خوشبختی
مسئولین دانشگاه = گرگ ها
استادان = این گروه خشن
آشپز دانشگاه = موش سر آشپز

 راننده سرویس دانشگاه = راننده تاکسی
رستوران دانشگاه = پایگاه جهنمی
پاسخ مسئولین = شاید وقتی دیگر
دانشجوی اخراجی = مردی كه به زانو در امد
دانشجوی فارغ التحصیل = دیوانه ای از قفس پرید
دانشجوی سال اولی = هالوی خوش شانس

انتخاب واحد = جدال در آفتاب
مدرك گرفتن = پرواز بر فراز آشیانه فاخته
پاس كردن واحدها = راه های افتخار
فوت استاد  = جلادها هم می میرند
محوطه چمن دانشگاه = حریم مهرورزی

استاد راهنما = مرد نامرئی
وام دانشجویی = طلسم شده

درخواست دانشجو = می خواهم زنده بمانم
دانشجویان دانشگاه صنعتی = بینوایان
برخورد استادان = قدرت مگنوم
اتاق رئیس دانشگاه = كلبه وحشت
شب امتحان = صبح نخواهد دمید
تقلب در امتحان = راز بقا
یادگیری = سرگیجه
دانشجوی معترض = پسر شجاع
دكتر بهداری = گله بان
تربیت بدنی۱ = راكی۱
تربیت بدنی۲ = راكی۲

خاطرات استادها = اعترافات یك خلافكار
تصییح ورقه امتحان = انتقام
نمره گرفتن از استاد = دوئل مرگ
شاگرد اول = مرد ۶مبلیون دلاری
آرزوهای دانشجو = آروزهای بزرگ
هیئت علمی = سامورا یی ها
رئیس دانشگاه = دیكتاتور بزرگ
رفتن به خوابگاه دختران = ماموریت غیر ممکن

رئیس آموزش = هزاردستان
معاون آموزش = دزد دریایی
برخورد مسئولین = كمیسر متهم میكند
 دانشگاه تا خوابگاه = از كرخه تا راین
عاقبت ازدواج دانشجویی = کازابلانکا
اتاق بسیج دانشجویی = سیاره میمون ها
کمیته انضباطی = ۱۲ مرد خشمگین
لیست حضور و غیاب = فهرست شیندلر
ترم آخر = زندگی زیباست
تسویه حساب با دانشگاه = پلی در دور دست

تظاهرات دانشجویی = اینک آخر الزمان
محوطه پشت دانشگاه = محله چینی ها
استاد آزمایشگاه = فرانکشتاین جوان

حراست دانشگاه = بازداشتگاه شماره ۱۷
کلاس های عصر = بدازظهر نحس
دانشجوی مشروط = جان سخت
استاد معارف = بیمار روانی
دانشجوی توبیخ شده = بدنام
مشاجره اساتید = جنگ ستارگان
دانشجوی سیاسی = شجاع دل

کوی دانشگاه = کازینو رویال
پاس کردن دروس = راه های افتخار
استاد پژوهشی = دکتر استرانج لاو
روحانی دانشگاه = ارباب حلقه ها
امور مالی دانشگاه = به خاطر یک مشت دلار
دختر دانشجو = سلطان قلب ها
کلاس های مختلط = سینما پارادیزو
دانشجوی سه ترم مشروطی = لبه تیغ

پیدا کردن استاد بعد از امتحان = و دیگر هیچکس نبود
شماره موبایل استاد = ام را به نشانه مرگ شماره بگیر
آماده کردن شهریه ترم = مصائب ژاندارک
حساب بانکی دانشگاه = گنج های سیه رامادره
تعطیلات تابستانی = بهترین سالهای عمر ما
پشت کنکوری ها = هر چه سخت تر زمین می خورند مقاوم تر می شوند
نگهبان ورودی دانشگاه = پلیس بورلی هیلز
اتوبوس دانشگاه = دلیجان آتش
اولین جلسه کلاس استاد = اژدها وارد می شود
دانشجوی فارغ التحصیل = مومیایی ۳

می گن یه بار یکی از طرفدارن مارلون براندو که زن هم بوده یه نفر رو توی خیابون می بینه که خیلی شبیه براندو بوده. جلو میره و خیلی مودبانه میگه: ببخشید شما آقای براندو هستید ؟  مرد میگه : نه !

اما زن که قانع نشده بود میگه : اما خیلی شبیه اون هستید. واقعا خود مارلون براندو نیستید ؟!

مرد که کمی ناراحت شده بود میگه: نخیر خانم. یکبار پرسیدید و من جواب دادم.

زن سمج باز اصرار می کنه که : اما خیلی عجیبه. صدا و حرکات شما هم شبیه اونه. مطمئنید با من شوخی نمی کنید ؟!

مرد که دیگه حسابی عصبانی شده بوده داد میزنه: آخه چطور تو اون کله پوکت فرو کنم که من براندو نیستم.

زن با خوشحالی فریاد میزنه:  حالا دیگه مطمئن شدم که خود  براندو هستید. ممکنه یه امضاء به من بدید !!

بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی چاپلین



To fall in love
عاشق شدن

ღ♥ღ
To laugh until it hurts your stomach.

آنقدر بخندی که دلت درد بگیره

ღ♥ღ

To find mails by the thousands when you return from a vacation.
بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی
هزار تا نامه داری

ღ♥ღ

To go for a vacation to some pretty place.
برای مسافرت به یک جای خوشگل بری

ღ♥ღ
To listen to your favorite song in the radio.
به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی

ღ♥ღ
To go to bed and to listen while it rains outside.
به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی

ღ♥ღ



To leave the Shower and find that
the towel is warm

از حموم که اومدی بیرون ببینی حو له ات گرمه !

ღ♥ღ
To clear your last exam.
آخرین امتحانت رو پاس کنی

ღ♥ღ
To receive a call from someone, you don't see a
lot, but you want to.
کسی که معمولا زیاد نمی بینیش ولی دلت
می خواد ببینیش بهت تلفن کنه

ღ♥ღ
To find money in a pant that you haven't used
since last year.
توی شلواری که تو سال گذشته ازش استفاده
نمی کردی پول پیدا کنی

ღ♥ღ
To laugh at yourself looking at mirror, making
faces.
برای خودت تو آینه شکلک در بیاری و
بهش بخندی !!!

ღ♥ღ
Calls at midnight that last for hours.
تلفن نیمه شب داشته باشی که ساعتها هم
طول بکشه

ღ♥ღ
To laugh without a reason.
بدون دلیل بخندی

ღ♥ღ
To accidentally hear somebody say something good
about you.
بطور تصادفی بشنوی که یک نفر داره
از شما تعریف می کنه

ღ♥ღ
To wake up and realize it is still possible to sleep
for a couple of hours.
از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه
هم می تونی بخوابی !

ღ♥ღ
To hear a song that makes you remember a special
person.
آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یاد شما
می یاره

ღ♥ღ
To be part of a team.
عضو یک تیم باشی

ღ♥ღ
To watch the sunset from the hill top.
از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی

ღ♥ღ
To make new friends.
دوستای جدید پیدا کنی

ღ♥ღ
To feel butterflies!
In the stomach every time
that you see that person.
وقتی "اونو" میبینی دلت هری
بریزه پایین !

ღ♥ღ
To pass time with
your best friends.
لحظات خوبی رو با دوستانت سپری کنی

ღ♥ღ
To see people that you like, feeling happy.

کسانی رو که دوستشون داری رو خوشحال ببینی
ღ♥ღ
See an old friend again and to feel that the things
have not changed.
یه دوست قدیمی رو دوباره ببینید و
ببینید که فرقی نکرده

ღ♥ღ
To take an evening walk along the beach.
عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی

ღ♥ღ
To have somebody tell you that he/she loves you.
یکی رو داشته باشی که بدونید دوستت داره

ღ♥ღ
To laugh .......laugh. . .........and laugh .......
remembering stupid
things done with stupid friends.

یادت بیاد که دوستای احمقت چه کارهای
احمقانه ای کردند و بخندی
و بخندی و

باز هم بخندی

ღ♥ღ
These are the best moments of life....
اینها بهترین لحظه‌های زندگی هستند

ღ♥ღ
Let us learn to cherish them.
قدرشون روبدونیم

ღ♥ღ
"Life is not a problem to be solved, but a gift to be enjoyed"
زندگی یک
مشکل نیست که باید حلش کرد بلکه یک
هدیه است که باید ازش لذت برد

ღ♥ღ

منبع:  کاربر dante_2681 فروم p30world

نگاههای عاشقانه بوگارت و برگمن در کازابلانکا، دلها را می لرزاند و عاشق می کند... بوگارت محکم،مغرور و مردانه برگمن را در آغوش می گیرد و همه اینها شکل دهنده زیباترین صحنه های تغزلی تاریخ سینما می شوند...

اما، قدرت بازیگری بوگارت را باید با ذکر این نکته توام ساخت... این مرد جسور، دوست داشتنی، کم حرف و جذاب، 173Cm قد داشت حال آنکه برگمن 175Cm و در میان زنان، بلند قامت محسوب می شد... شکل گیری این صحنه های لطیف، ممکن نبود مگر با استفاده از کفشهایی که قد بوگارت را به شکلی محسوس افزایش می داد، پاشنه ای را زیر کفشهای وی محکم می بستند تا به قول دوایی بتوانی حداقل به ارتفاع یک پلۀ کوتاه، بلندتر باشی و از بالا در چشمان زن، ستاره فیلم خیره شوی...دلت هری بریزد و ...از آن نگاههای عمیق که سینما دوستان با آن زندگی می کنند...

وقتی فکر می کنم که تو یک ستاره ای، شهره ای،شخصیت منحصر به فردت زبانزد خاص و عام است و اینک از زن مقابلت کوتاه قامت تری، آه ... تصور این بازی قدرتمند بدون لرزش درونی بدون خودباختگی بدون احساس یک ضعف کوچک جسمی همه صحنه های فیلم را برایم جذابتر می سازد...

بوگارت نازنین؛ همیشه یگانه بوگی تاریخ سینما بوده و هست و خواهد بود.

نمی دانم مرد پشت دوریبن، آرتور ادیسون فیلمبردار اثر است (که برای این کار نامزد جایزه اسکار هم شد) و یا مایکل کورتیز.

با سپاس از بانو به خاطر این یادداشت زیبا که باعث می شود آدم کمی از مشکلات زیادی که جامعه امروز ما با آن دست به گریبان است رهایی یابیم. به راستی اگر این عشق و موسیقی و سینما و مطالب جذاب حاشیه آن نبود ، در این اوضاع درهم و برهم ( به تعبیر الزا در کازابلانکا ) باید به چه پناه می بردیم ؟ ... بگذریم ...  کتابی دارم با نام Making Of CASABLANCA که از خارج تهیه کرده ام و به طور بسیار مفصل به مراحل و جزئیات شیرین ساخته شدن این شاهکار پرداخته است. یکی از آرزوهایم ترجمه و انتشار این کتاب زیباست .

شخصی که پشت دوربین است همان آرتور ادیسون است ( جمجمه مایکل کورتیز را می شناسم . اینطور نیست ! ) البته در کتاب مذکور قد برگمن 178 و بوگارت 174 ذکر شده و برگمن در صحنه هایی که کنار بوگارت قرار می گیرد از کفش بدون پاشنه ( تخت ) استفاده می کرده و مایکل کورتیز به او توصیه می کرده که زانوهایش را کمی کج کند !  همین مشکل را هم هیچکاک البته به صورت شدیدتر با کلود رینز کوتاه قد در بدنام داشت. آنطور که در کتاب سینما به روایت هیچکاک و هیچکاک همیشه استاد آمده است ، در صحنه هایی که قرار بود کلود رینز خبیث ، به آلیشیا ( برگمن ) نزدیک شود زیر پای رینز ( خارج از کادر دوربین ) الوارهایی قرار داده بودند که مانند پله بود و هنگام نزدیک شدن به آلیشیا ، آرام آرام رینز هم قد او می شد !

بوگارت مهربان ، حتی بعد از موفقیت کازابلانکا در پاسخ به خبرنگارانی که از او پرسیده بودند که چطور بوگارت خشن که ستاره فیلم های گانگستری است ، در این فیلم اینقدر رومانتیک و دوست داشتنی از کار درآمده است ؟ فروتنانه گفته بود : من کار خاصی نکردم. وقتی خانم برگمن در کلوزآپ به هر مردی نگاه کند آن مرد خودبخود رومانتیک می شود. مطمئنا هر بازیگر دیگری بود ، کلی توضیح می داد که : بعله من فلان کردم و فلان تکنیک را به کار بردم تا اینطور شدم  ... و سعی می کرد خودش را بالا ببرد و بازیگر مقابلش را کوچک کند. در نمای زیر که کفش ها به مرخصی رفته اند بهتر می توان تفاوت قد را تشخیص داد. ریک با اینکه راست نشسته اما هم قد الزاست که خمیده نشسته و لم داده است. اختلاف قد به کنار ، در فیلم ، بوگارت 43 ساله و برگمن 26 ساله است ، 17 سال اختلاف سن دارند اما با جادوی هنر سینما و قدرت بی نظیر بازیگریشان طوری تماشاگر را مسحور خود می کنند  که هنوز حسرت می خوریم که چرا این دو زوج استثنایی از هم جدا شدند ؟!  :heart:

 

ریگان که هفت تیر می کشیدی همه عمر .... دیدی که چگونه هفت تیر ریگان کشید !

 چند روز پیش مستندی با نام ترورهای ناموفق تاریخ از بی بی سی فارسی دیدم که در مورد ترور رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا بود. جالب اینکه پلیس FBI بعد از دستگیری ضارب و تحقیق متوجه میشه که انگیزه طرف بهیچوجه سیاسی نبوده بلکه شخص مورد نظر به دلیل عشق زیاد به فیلم راننده تاکسی (مارتین اسکورسیزی ) و علاقه اش به جودی فاستر ( هنرپیشه زن فیلم ) اقدام به این کار کرده است ! اسم طرف رو یادم نیست اما گفته شد که او 15 بار فیلم راننده تاکسی را تماشا کرده و عاشق جودی فاستر بوده و چندین بار هم سعی کرده که با فاستر دیدار کند که موفق نشده است. او حتی در دانشگاه محل تحصیل جودی فاستر ثبت نام می کند تا بتواند او را ببیند ( اِند مرام عاشقی ! ) اما فاستر به او اعتنایی نمی کند و همین امر باعث می شود که او   مانند قهرمان راننده تاکسی ، تراویس بیکن  ( رابرت دنیرو ) سعی کند برای جلب توجه معشوق ، رئیس جمهور وقت آمریکا ، رونالد ریگان را ترور نماید. او این موضوع را طی یک نامه برای فاستر می نویسد ( البته نامه را پست نمی کند ! ) و بالاخره بعد از چند بار نقشه کشیدن موفق می شود که هنگام خروج رئیس جمهور از هتلی ، 6 گلوله به سوی او شلیک کند که یکی از گلوله ها در 6 سانتیمتری قلب ریگان گیر می کند. اما  رونالد ریگان که خود زمانی هنرپیشه نقش های کابویی هالیوود بود ، جان سالم به در می برد.

ظاهرا قهرمان داستان ما نسبت به تراویس خبیث ، موفق تر عمل کرده است چون تراویس در راننده تاکسی حتی نتوانست به رئیس جمهور نزدیک شود !  به هر حال خدا را شکر که تمام هنرپیشگان مورد علاقه ما ، سالها قبل بدرود حیات گفته اند وگرنه بعید نبود که ما  نیز با عشق آتشینی که نسبت به برخی بازیگران قدیمی داریم مانند این آقا اقدام به کارهای اینچنینی کنیم. :eee2

 

پیتر لوره در جام جهانی !

با اینکه خیلی فوتبالی نیستم اما بازیهای تیم های مهم  که زیبا بازی می کنن رو اخیرا دارم  پیگیری می کنم . به هر حال هر 4 سال یکبار هست و جوانی و جام جهانی ! . تو تیم آلمان یه بازیکنی هست به نام مسعود اوزیل که بازیکن خوبی هم هست. هر وقت دوربین کلوزآپ اش رو نشون می داد بی اختیار یاد بازیگر کلاسیک ، پیتر لوره می افتم. خیلی شباهت زیادی داره . مخصوصا چشماش که مو نمیزنه !

...

می گویند " تنها صداست که می ماند " و بازیگرانی هستند که شاید اگر صدای خاص و منحصر به فردشان نبود ، جاودانه نمی شدند و چند درصد شهرتشان را مدیون صدایشان هستند . کسانی مثل مارلون براندو ، آل پاچینو و ... . در اینجا قسمت های کوچکی از صدای برخی از این دوستان ِ نامدار را برایتان میگذارم :

آل پاچینو - هر یکشنبه ی موعود - لینک دانلود : http://www2.mp3raid.com/search/download-...http://www2.mp3raid.com/search/download-mp3/1203888/al_pacino_any_given_sunday_s

بوی خوش زن - لینک دانلود : http://americanrhetoric.com/MovieSpeeche...http://americanrhetoric.com/MovieSpeeches/specialengagements/moviespeechscentof


 مارلون براندو - پدرخوانده - لینک دانلود :http://www.gonemovies.com/WWW/TopFilms/G...http://www.gonemovies.com/WWW/TopFilms/Godfather/GodF

اتوبوسی به نام هوس - لینک دانلود : http://americanrhetoric.com/mp3clips/new...http://americanrhetoric.com/mp3clips/newmoviespeeches/moviespeechastreetcarnameddesireS





هامفری بوگارت :


"A beautiful friendship." [31K]

"Here's looking at you, kid." [62K]

"I don't mind if you don't like my manners..." [99K]

"I stick my neck out for nobody." [20K]

"Of all the gin joints..." [68K]

"We'll always have Paris." [17K]

"You played it for her..." [77K]

"You'll regret it..." [77K]

"You're taking the fall." [19K]


 

ماریلین مونرو :


"I'm not very bright, I guess." [70K]

"I wanta be loved by you." [133K]

"Diamonds are a girl's best friend." [947K]

"I want mine to wear glasses." [81K]

"Good night, honey!" [41K]

"C'mon in, the water's so refreshing." [337K]

"Mr. Grunion, I want you to help me." [252K]

"Happy birthday, Mr. President..." [549K]

"The biggest thing since the Graf Zeppelin." [134K]

"I come from a musical family." [82K]

"I'm Sugar Kane." [64K]


 

کری گرانت :


"Do we know each other?" [16K]

"Go away!" [8K]

"I don't believe it." [16K]

"I just went gay!" [32K]

"I know we ought to go now, but somehow I can't move." [24K]

"If I could think, I'd have run when I saw you." [25K]

"I'll just take my ego for a walk." [19K]

"I'm better than I ever was." [20.5K]

"I'm indestructible. Nothing can kill me." [25.5K]

"Insanity runs in my family." [108K]

"It just takes some good old Yankee know-how." [54K]

"It's like watching a stripteaser..." [81K]

"I've lost my clothes..." [300K]

"Men just don't get into windowseats and die!" [167K]

"Now stop that nonsense." [32K]

"Shut up, Lady." [23K]

"That's absurd!" [13K]

"That's good; that's very good." [18.5K]

"There's a body in the windowseat!" [59K]

"This is developing into a very bad habit." [36K]

"What are you doing?" [12K]


 

کاترین هیپبورن :


"The Callalillies are in bloom." [201K]

"I'm gonna be sick." [24K]

"Sorry, boys... forgot where I was." [29.5K]

"You haven't switched from liquor to dope, by any chance?" [50.5K]

  

نکته : صدای سایرین هم به تدریج اضافه می شود .

عکس های دروان کودکی هنرپیشه های معروف کلاسیک و جدید :

بالا: جودی فاستر

جین فاندا در کنار پدرش هنری فاندا

آدری هپبورن ( وای چه معصوم )

کرگ داگلاس در کنار فرزندش مایکل داگلاس

آنجلینا جولی در کنار پدرش ( چه پدری ! )

تام کروز !

براد پیت  ( جوونی هاش یه کمی شبیه جیمز دین خدابیامرز بوده )

لئوناردو دی کاپریو

مرلین مونرو .. گوگولی مگولی ...

نیکول کیدمن

اینگرید برگمن  ... به عجب چشمهایی .

همفری بوگارت ( توی کودکی هم آدم مشکوکی به نظر میاد  taeed )

(۱۳۸۹/۴/۲۸ عصر ۱۱:۴۸)سروان رنو نوشته شده: [ -> ]

آنجلینا جولی در کنار پدرش ( چه پدری ! )

حتما دوستان عزیز من در کافه اطلاع دارند که ایشان همان جان وویت بازیگر مشهور سینمای آمریکاست  که البته پدر آنجلینا جولی هم می باشد...

با تشكر از سروان عزيز و Savezva عزيز

اين خانم جولي هم داستاني داره من شنيده بودم كه از پدرش اينقدر متنفر بود كه حاضر شد اسم خانوادگيش رو تغيير بده حالا چرا؟ الله و اعلم.....

برعكس اون آقاي كيج يا همون نيكلاس فورد كاپولا نمي خواست زير اسم خانوادگيش كه برادرزاده آقاي فرانسيس فورد كاپولا هست باشه  و سعي كرد با همت خودش معروف بشه و تا حدي هم موفق بود.

(۱۳۸۹/۴/۲۹ صبح ۱۰:۲۸)Savezva نوشته شده: [ -> ]

 حتما دوستان عزیز من در کافه اطلاع دارند که ایشان همان جان وویت بازیگر مشهور سینمای آمریکاست  که البته پدر آنجلینا جولی هم می باشد...

بله ! و از چنین پدر خطرناکی ( به توجه به کاراکترهای خاصی که بازی کرده ) باید چنین دختر خطرناکی بوجود بیاید. شاید لازم باشد ضرب المثل   پسر کو ندارد نشان از پدر ...  را به  دختر کو ندارد نشان از پدر  تغییر دهیم. نخیر ! اینگونه که پیداست خانم جولی در نوجوانی هم زیبا بوده اند و شایعات اینکه با جراحی های آنچنانی اسباب زیباسازی خود را پدید آورده اند چندان درست نبوده است. :rolleyes:

قتل در هالیوود

قرن بیستم ، قرنی که آن را پشت سر گذاشتیم انباشته بود از صدها قتل و جنایت وحشتناک و تاسف بار که همه ما حتما خبر آنها را در صفحه حوادث جراید و سایتها خوانده ایم. در این میان جنایاتی هستند که بدلایلی از سایر جنایتها متمایز میشوند و بیشتر در خاطر ما میمانند. دلایلی مثل معروفیت مقتول یا کیفیت قتل و یا بیرحمی قاتل. قتل شارون تیت ستاره سینمای هالیوود از جمله این جنایات است. اگر خوب دقت کنیم هر سه دلیل فوق الذکر در این مورد بخصوص دیده میشود. بنابراین عجیب نیست که این جنایت تا امروز فراموش نشده و هر از چندی خبری در مورد آن می شنویم.

شارون تیت که بود؟

 ...شارون تیت

شارون مری تیت Sharon Marie Tate (1969-1943) هنرپیشه آمریکایی متولد دالاس- تگزاس بود. او بیشتر به دلیل ایفای نقش های کمدی در سینما و همچنین رلهای تلویزیونی اش شناخته شده بود. او یکبار نیز در سال 1967 به خاطر نقش آفرینی در فیلم درۀ عروسکها ، نامزد دریافت جایزۀ گلدن گلاب گردید. همچنین مدتی نیز به عنوان مدل در مجلات مد مشغول بکار بود. شارون تیت در سال 1968 با رومن پولانسکی کارگردان بزرگ لهستانی الاصل سینما ازدواج کرد. او همسر دوم پولانسکی محسوب میشد.

شرح ماوقع

در تابستان سال 1969 ، رومن پولانسکی و شارون تیت منزلی در ناحیه سیِلو درایو شهر لس آنجلس اجاره کردند. در آن زمان شارون 8 ماهه باردار بود و زمان زایمانش نزدیک بود. رومن برای کارگردانی فیلمی به بریتانیا سفر کرده بود اما قرار بود هنگام تولد فرزندش به خانه برگردد. البته شارون در خانه تنها نبود. دوستش اَبی گیل فولگر و دوست پسرش وویتک فریکوفسکی در خانه مراقب شارون بودند تا همسرش بازگردد.

 ... ابی گیل فولگر - وویتک فریکوفسکی

در همان زمان در طرف دیگر شهر ، چارلی مانسون – یک هیپی بیسروپا با عقاید آنارشیستی- و دار و دسته اش (که آنها را خانواده! می نامید) در مزرعه ای زندگی می کردند. این مزرعه متعلق به پیرمردی نابینا و فرتوت بود که به چارلی و "خانواده" اش اجازه داده بود در آنجا بمانند و به او کمک کنند.

در شب 8 آگوست 1969 ، شارون و دوستانش ، "شام آخر" خود را در رستوران مکزیکی در همان حوالی صرف کردند. رزرو میز به نام جِی سِبرینگ ثبت شده بود. جِی ، نامزد سابق شارون ، آرایشگر مردانه بسیار موفق و البته در حال حاضر دوست خوبی هم برای آقا و خانم پولانسکی محسوب میشد. پس از صرف شام آنها به خانه بازگشتند.

... جی سبرینگ

در همان زمان ، مانسون گلّۀ جانوران وحشی و روانی خود را آمادۀ ماموریتی دهشتناک میکرد. اعضای این ماموریت خونبار عبارت بودند از : چارلی "تکس" واتسون ، پاتریشیا کرونینکل ، سوزان اَتکینز و لیندا کازابیان (تنها فردی که دارای گواهینامۀ رانندگی بود و به همین دلیل با گروه اعزام شد.) "این گروه خشن" سوار اتوموبیل فورد مدل 1959 شده به سمت عمارت سیلو درایو رهسپار شدند.

حدود نیمه شب بود که گروه مانسون به مقصد رسیدند. تکس واتسون سیمهای خطوط تلفن را قطع کرد و برای اجتناب از برق گرفتگی به درب اصلی نزدیک نشدند ، بلکه از برآمدگی کنار دیوار بالا رفته و وارد محوطه عمارت شدند. وقتی که به آن سمت دیوار رسیدند به ناگهان نور تند چراغهای یک ماشین چشمانشان را خیره کرد. استیو پَرنت 18 ساله که نزد سرایدار رفته بود تا به او رادیو بفروشد ، با رمبلر سفید رنگش به سمت آنها می آمد. تکس به دخترها دستور داد پنهان شوند. سپس خودش به میان معبر رفت و دستش را به علامت ایست بلند کرد...

... خواهش میکنم منو نکش ... من هیچی نمیگم ...

بنگ . بنگ . بنگ . بنگ ... چهار گلوله و همه دنیا برای استیو پرنت سیاه میشود. او در زمان بدی ، در مکان بد قرار داشت !

 ...استیو پرنت

... تکس توری پشت پنجره را پاره می کند و از پنجره بدرون اتاق می خزد. پشت سرش دخترها هم وارد میشوند . البته به جز لیندا که مامور پائیدن اطراف عمارت است.

وویتک در اتاق نشیمن و روی نیمکت کنار شومینه خوابیده است. سوزان اتکینز اتاق ها را جستجو میکند و اَبی گیل فولگر را مشغول خواندن کتاب در اتاق خواب پشتی میابد. آنگاه سوزان ، شارون و جِی را می بیند که در اتاق خواب دیگر مشغول گفتگو هستند.

سوزان و تکس ، همه ساکنین خانه را به تهدید اسلحه در اتاق نشیمن جمع میکنند و در کنار شومینه آنها را به خط میکنند.

زمان فاجعه فرا می رسد...

تکس طنابی را بدور گردن جِی سِبرینگ می پیچد و سر دیگر آن را از الوار خرپای سقف رد می کند.آنگاه طناب را دور گردن شارون می پیچد. جِی با عجز و لابه می گوید که شارون باردار است و از تکس می خواهد که این کار را نکند. در جواب ، تکس دو بار به او شلیک می کند...

سوزان اتکینز ، دستان وویتک را با حوله! بسته است بنابراین موقعی که تکس ، دستور کشتن او را به سوزان می دهد ، دستان خود را باز می کند و زد و خورد وحشتناکی در می گیرد. مرد بیچاره هرچند در ابتدا با آخرین توانش می جنگد اما نهایتا تسلیم می شود. او به سمت درب خروجی اتاق می دود اما هیچگاه به آن نمی رسد. 51 ضربۀ چاقو و گلوله او را متوقف می کند.آنها حتی دستۀ یک اسلحه کمری را روی جمجمۀ او خرد می کنند!

در همین اثنا ، اَبی گیل فولگر سعی می کند از فرصت استفاده کند و فرار کند اما پاتریشیا کرونینکل زیر پایش می زند و تکس کار او را تمام می کند. آخرین کلمات فولگر این بود : من تسلیمم ، منو گرفتید...

حالا نوبت شارون است...

قتل بیرحمانه

شارون وقتی کشته شدن دوستانش را مشاهده کرد از آنها خواست که به طفل داخل شکمش رحم کنند و او را نکشند. اما جانیان سنگدل بویی از شفقت نبرده بودند. سوزان اَتکینز ، پاسخ او را به این صورت داد:

Look , Bitch , I have no mercy for you

16 ضربه کشندۀ کارد که بر اعضاء مختلف پیکر شارون فرود آمد کار او را هم ساخت.  

قاتلین پس از پایان کارشان ، سرِ جِی سِبرینگ را با حوله ای خونالود پوشاندند و سپس با استفاده از خون شارون روی درها نوشتند:Pig  و بعد محل را ترک کردند...

صبح روز بعد وینی چاپمن –خدمتکار خانه- برای کار هر روزه اش وارد خانه شد ... دقایقی بعد با وحشتناک ترین منظرۀ عمرش روبرو شد ، سپس در حالیکه فریاد میزد - جنایت ...مرده...جسد...خون- به سوی پایین جاده رفت تا پلیس را خبر کند...

اولین جسدی که پلیس پیدا کرد ، جسد استیو پرنت بود که در اتوموبیل خودش و در حالیکه چهار گلوله او را به کام مرگ کشانده بود پیدا شد. پلیس بقیه اجساد را در اتاق نشیمن پیدا کرد در حالیکه خون همه جا را پوشانده بود...

 ...صحنه جنایت

تنها کسی که در آن خانه زنده ماند سرایدار بود. او توسط پلیس بازداشت شد اما پس از اینکه پلیسها متوجه شدند او به دلیل دوری از صحنه جنایت چیزی ندیده و نشنیده او را آزاد کردند.(اتاق سرایداری در انتهای مِلک پولانسکی و دور از عمارت اصلی واقع بود.)

رومن پولانسکی تلفنی خبر ماوقع را شنید. او در حالیکه به شدت ناراحت و شوکه شده بود با اولین پرواز به لس آنجلس بازگشت.

تشییع جنازه

جسد شارون تیت در حالیکه پسرش نیز در آغوشش آرمیده بود در گورستان صلیب مقدس در کالوِر سیتی کالیفورنیا به خاک سپرده شد. تشییع جنازۀ او یکی از شلوغ ترین تشییع جنازه های کالیفورنیا بود. افراد معروف و هنرمندان زیادی برای شرکت در مراسم آمده بودند.

این جنایت باعث بهم ریختن وضعیت شهر لس آنجلس شد. افراد پولدار و مشهور که خود را در معرض خطر می دیدند برای خود محافظ استخدام کردند.  والدین از فرستادن فرزندانشان به مدرسه اجتناب کردند. استیو مک کوئین ، موقعی که به مراسم تشییع جنازه جی سبرینگ (از قربانیان جنایت) می رفت در جیبش اسلحه گذاشت!

دستگیری قاتلین

در نوامبر 1969 ، سوزان اتکینز که به دلیل یک ماشین دزدی به زندان افتاده بود برای هم سلولی اش تعریف کرد که چگونه شارون تیت را کشته است. این خبر به گوش مسئولان زندان رسید و دادخواستی بر علیه اتکینز تنظیم شد.

سوزان اتکینز که بود؟

 سوزان اتکینز

وی یکی از اعضای خانوادۀ چارلز مانسون محسوب میشد. به گفتۀ یکی از اعضای دادگاه ، اتکینز ترسناک ترین و خشن ترین دختر گروه مانسون بود. او به همراه مانسون و گروهش در یکی از بدنام ترین و موحش ترین جنایات قرن بیستم که آمریکا را در وحشت عمومی فرو برد همکاری داشت. شب بعد از قتل شارون تیت ، او به همراه گروه مانسون به زور وارد خانه زن و شوهری به نام لنو و رزمری لابیانکا شدند و آنها را نیز به قتل رساندند. وی در سال 2009 در بیمارستان زندانی در کالیفورنیا در سن 61 سالگی درگذشت.

اتکینز پس از اینکه دید جنایاتش رو شده همکاران خود را لو داد:

- چارلز مانسون متولد 1934 رهبر گروه

- چارلز (تکس) واتسون

- پاتریشیا کرونینکل

- لیندا کازابین (قصابیان؟)

اتکینز همچنین به چند فقره قتل دیگر نیز اعتراف کرد از جمله قتل آقا و خانم لابیانکا. همین اعتراف باعث دستگیری سایر اعضاء گروه مانسون و خود چارلز مانسون شد.

 ...چارلز مانسون 

در سال 1971 دو هیئت منصفه جداگانه ، اتکینز،کرونینکل،واتسون و چارلز مانسون را در مورد هفت فقره قتل درجه اول گناهکار اعلام کردند. لزلی وان هوتن یکی دیگر از متهمان نیز به دو فقره جنایت متهم و گناهکار اعلام شده بود. در ابتدا همگی به اعدام محکوم شدند اما بعد از اینکه دیوان عالی ایالتی کالیفورنیا در سال 1972 حکم مرگ را منسوخ اعلام کرد محکومیت آنها به حبس ابد تغییر یافت که تاکنون ادامه دارد.

ادامه دارد ...

آیا قتل شارون تیت اولین حادثه هالیوودی محسوب میشد؟

قتل شارون تیت اولین حادثه هالیوود به شمار نمیرود و برای هالیوود امری است عادی. هالیوود داستان بزرگی دارد از این حادثه ها . داستانی عالمگیر که با خون به حروف درشت نوشته شده است.

هراس و وحشت ناشی از جنایت مانسون گرچه خشن تر از سایر پیش آمدهای هالیوود است اما اولین جنایت نبود. جنایت های دیگری نیز بود که به مرور زمان فراموش شده ولی یادآوری آنها هرچند ناراحت کننده است ولی برای روشن شدن اذهان بد نیست.

دلقک جنایتکار

یکی از کسانی که نامش در رسوائیهای هالیوودی همیشه در صدر قرار می گیرد راسکو (فَتی) آربوکل است. عمل زشت این مرد ، مصادف با مرگ دختر بیست و سه ساله ای بود که مربوط به زمانی از دوران سینمای صامت بود که بیشتر هنرپیشگان آن دوران ، اشخاصی نوکیسه و بدون هیچ تحصیل و تربیتی  ناگهان به ثروت عظیمی دست یافته و لاجرم خود را گم کرده و مغرور دست به هر کاری می زدند و فکر می کردند اجازه هر کاری را دارند.

 ... راسکو "فتی" آربوکل

"فتی" این هنرپیشه مضحک سینما نیز جزو همین افراد نوکیسه محسوب میشد. سالهای 20 و 21 و 22 میلادی ، سالهای قدرت او به شمار میرفت. در اوج پیروزی و شهرت بود که اولین کوس رسوایی او به صدا درآمد. در سال 1921 روزنامه ای نوشت که "فتی" سه سال پیش در بوستون ضیافت بزرگی ترتیب داده بود و 300 دلار برای هر میهمان درنظر گرفته بود که سرانجام 12 نفر از اشخاص حاضر در آنجا که جزو تماشاچیان بودند اجازه داشتند خود را تسلیم کارهای ممنوعه کنند و اعمال ناشایستی را با جوانها داشته باشند! وقتی همه از این رسوایی آگاه شدند اینبار "فتی" به خاطر پرداخت صدهزار دلار رشوه به یک دادستان برای خواباندن سر و صدای این رسوایی ، دوباره به بازجویی کشانده شد.

در همان زمان (سپتامبر 1921) یک رسوایی دیگر او را بدنام کرد. فتی در طی شب نشینی که در یکی از هتل های سان فرانسیسکو ترتیب داده بود ، به علت تجاوز وحشیانه به یک ستارۀ تازه کار به نام ویرجینیا راپ ، شخصیت فاسد او دوباره نمایان شد. هنرپیشه بیچاره به علت خونریزی شدید ، پس از سه روز زجر کشیدن درگذشت.

مطبوعات خشمگین شدند و به شدت به فتی حمله کردند. فیلم های او بایکوت گردید و دیگر به نمایش گذاشته نشد و تهیه کنندۀ اختصاصی فیلمهایش او را ترک کرد. فتی که از همه جا رانده شده بود شایع کرد که دست به خودکشی زده و با نامی ساختگی و شخصیتی دیگر بکار نمایش پرداخت و در سال 1933 در نیویورک بدرود حیات گفت.

مرگ مردی که محبوب زنها بود

 ... ویلیام دزموند تیلور

جنایت مرموز دیگر که تا به امروز ناشناخته مانده ، مربوط به تهیه کننده ای است بنام ویلیام دزموند تیلور. سه زن در زندگی او نقش مهمی داشتند دو هنرپیشه جوان به نامهای میبل نورماند و مری مایلز مینتر و همچنین مادر مری میلز مینتر یعنی شارلوت شلبی. شارلوت زنی بود مستبد ومال پرست که برای دخترش که شغل پردرآمدی داشت ، در سرش هوسهای زیادی را می پروراند تا مطمئن شود از یک بازنشستگی دائم برخوردار است.

            

میبل نورماند                      مری مایلز مینتر                      شارلوت شلبی 

ویلیام دزموند تیلور در یک صبح ، به سال 1921 به ضرب یک گلوله کشته شد. برای چه؟ و توسط چه کسی؟

این برای همیشه جزو اسرار ماند. ویلیام مردی بود که محبوبیت زیادی بین زن ها داشت. او مردی برازنده ، دلچسب ، ثروتمند ، هنرپیشه و تهیه کننده بود و زنها به سختی می توانستند در مقابل او مقاومت کنند.

حدسهای زیادی در مورد این جنایت زده میشود. حدسی که بیشتر به حقیقت نزدیک می آید اینست که او توسط مادر مری مایلز مینتر کشته شده است. در آن سالی که این حادثه بوقوع پیوست هنگامی که ویلیام به دیدار آنها میرفت مادر مری ، همۀ طبع و ذوق و هنر دخترش را از آن خود میدانست و خود را به جای دخترش می پنداشت و فکر میکرد این کارگردان به خاطر او به دیدنش می آید نه به خاطر دخترش! از اینرو خشم سختی به او مستولی گشت هنگامی که فهمید نه تنها دخترش عاشق این کارگردان است بلکه خیال دارند باهم ازدواج هم بکنند.

شارلوت این جملۀ نفرت آور را که از بدبختی و نومیدی او نشات میگرفت به دخترش گفت: تو هیچوقت این خانه را ترک نمیکنی...هرگز با این مرد ازدواج نخواهی کرد... و چندی بعد ویلیام دزموند به قتل رسید.مدرکی بر علیه شارلوت یافت نشد. اسلحه ای پیدا نشد و پروندۀ این جنایت هرگز باز نشد.

قتل معشوق مادر

در سال 1958 ، چریل کرین برای دفاع از مادرش لانا ترنر در مقابل تهدیدهای معشوق او جانی استامپاناتو ، این مرد را به ضرب کارد می کشد. در هر حال وکیل مدافع چریل در جایگاه شهود از این دختر 14 ساله دفاع میکند.

 ... چریل کرین 

این حادثه یکی از اندوهبارترین حوادث هالیوود است که برای اولین بار به دادگاه کشیده شد.

این ناسازگاری کودکان ، از زندگی خصوصی پر جنجال و هوس آلود هنرپیشه ها سرچشمه می گیرد. چریل چهارده سال بیشتر نداشت که مرتکب چنین جنایتی شد. او دختر استیو کرین دومین همسر لانا ترنر بود. چریل پدران رسمی فراوانی داشت همچون باب کاینینگ و لکس بارکر که جانشین پدرش بودند بعلاوۀ تعداد کثیری پدر غیر رسمی!

 ... لانا ترنر

زندگی برای چریل غیر قابل تحمل شده بود. بخصوص در سال 1957 ، او افسرده و کسل از این زندگی ، از پانسیونی که مادرش او را در آن گذاشته می گریزد. او هربار مادرش را که در عالم عشق سیر می کرد و ازدواج می کرد و طلاق می گرفت و دوباره ازدواج می کرد ، می دید. همه اینها را تحمل می کرد و به گوشه عزلت پناه می برد. با وارد شدن استامپاناتو به زندگی آنها ، او بکل تغییر کرد و زندگیش رنگ دیگری به خود گرفت.

چریل از تسلط و اقتداری که این مرد روی مادرش داشت احساس ناراحتی می کرد و نمی توانست بفهمد که برای مادرش اینها مهم نیست. لانا ترنر به قدری خواهان عشق بود که بدترین اهانات و سرشکستگی ها را قبول می کرد.

یک روز که از تعطیلات برمی گشتند ، آن شبش منظرۀ عجیبی دیده شد که ممکنست هرگز هم نتوانیم حقیقت امر را بفهمیم. اما چریل می گوید: در برابر داد و فریادهائی که استامپاناتو به مادرم می کرد و میخواست مادرم را کتک بزند ، نتوانستم تحمل کنم و با چاقو به او ضربه ای زدم.

 جسد استامپاناتو

چریل تبرئه شد، اما یکی از همسالانش بدون آنکه بخواهد او را سرزنش کند و یا به او تهمت بدی بزند جمله ای را که چریل گفته تکرار کرده که در آن ترحم زیادی به چشم می خورد : به مادرم حسد می برم که می تواند خوب بگرید.ای کاش من هم بتوانم بگریم.

قتل هائی که خودکشی قلمداد شد

چه کسی مریلین مونرو را به قتل رساند؟ جز خودش که در یک شب احساس تنهایی و بیکسی کرد. او هیچکس را نداشت که حتی به او تلفن بزند. در افکار تیره و پر اندوه خود بود که مقادیر زیادی قرص خواب آور بلعید. آیا واقعیت دارد؟ در ششم آگوست 1962 مریلین شگفت انگیز درگذشت و در یک سپیده دم ، در برابر دیدگان ناباور مردم ، جسد زیبایش را روی تخت روان که با ملحفه ای پوشانده شده بود حمل کردند. دلیل مرگ او برای همیشه مکتوم ماند. هفت سال بعد (با اختلاف یک روز) در هفتم آگوست 1969 شارون تیت به قتل رسید. اما دلایل این دو مرگ یکسان نیست.

مامورین در حال حمل جسد مریلین مونرو

حادثه های هالیوود را به اختصار بیان کردیم. اما حادثه های دیگری نیز بوده مانند مرگ پر سر و صدای باربارا توماسون ، همسر پنجم! میکی رونی.

 میکی رونی و باربارا توماسون

 

گزارش روزنامه های آن زمان در مورد مرگ مشکوک باربارا توماسون همسر پنجم میکی رونی 

یا یکی دیگر از قتل ها که مربوط به ستاره ای به نام کارین کوپسینت بود که او را خفه شده پیدا کردند. این قتل در سال 1963 اتفاق افتاد و او بیست و دو سال بیشتر نداشت. این جنایت دو روز پیش از ترور جان اف کندی روی داد و هنوز  معلوم نشده که آیا بین این دو قتل ارتباطی هست یا خیر؟

 ... کارین کوپسینت

به نظر می رسد که حوادث هالیوودی را پایانی نیست. از حوادث سالهای اخیر میتوان به موارد او.جی.سیمپسون و یا مرگ مشکوک بریتانی مورفی اشاره کرد. هالیوود در دنیای واقعیت نیز همچون فیلم هایش آبستن حوادث بسیار است.

تذکر: استفاده از این مقاله با ذکر منبع (کافه کلاسیک) بلا مانع است. 

همه راهها به کازابلانکا ختم می شود

برخی از فیلمها "چیزی" درونشان دارند که چه بخواهیم و چه نخواهیم آنها را دوست داریم و از دیدنشان سیر نمی شویم. نه اینکه فکر کنید این امر مختص ما و بچه های کافه کلاسیک است. بلکه در تمام دنیا وضعیت به همین صورت است . مثلا همین فیلم کازابلانکا را در نظر بگیرید. کمتر فیلمی را می شناسیم که اینقدر در مورد آن صحبت کرده باشند و تحت تاثیر آن قرار گرفته باشند. در بسیاری از کتابها ، مجلات و سایتهای سینمایی در مورد آن صحبت شده است. دیالوگهای آن مورد واکاوی قرار گرفته . در مدارس سینمایی فیلم مورد بررسی قرار گرفته ، فریم به فریم فیلم در پی نکات تازه جستجو شده ، "سوتی" های آن را زیر ذره بین قرار داده اند. کاریکاتورها و نقاشیهای زیادی از روی شخصیتهای آن کشیده شده و ...

بسیاری از مولفه های این فیلم در فیلمهای دیگر مورد استفاده قرار گرفتند. برادران مارکس در سال 1946 هجویه ای بر آن ساختند با عنوان یک شب در کازابلانکا . در سال 1995 دستمایه فیلم کارتونی باگزبانی قرار گرفت . نام  این فیلم کاروت بلانکا ! بود.

سریال های متعددی نیز از روی آن ساخته شد. یکی از این سریالها ، سریال 8 قسمتی کازابلانکا محصول شبکه ABC بود. این سریال در سال 1955 از تلویزیون پخش شد. در این سریال ، ریک بلین به ریک جیسون تبدیل شد و نقش او را چارلز مک گراو بر عهده داشت. مارسل دالیو در نقش سروان رنو ظاهر شد. دان سیمور (همان عبدل فیلم کازابلانکا) اینبار جای سیدنی گرین استریت را گرفت و در نقش موسیو فراری – صاحب کافه طوطی آبی- بازی کرد. و در نهایت کلارنس میوس نیز به جای دولی ویلسون پشت پیانوی سام نشست و بالاخره به آرزوی دیرین خود رسید. آخر او نیز برای گرفتن نقش سام در فیلم کازابلانکا تست داده بود اما نتوانست بر دولی ویلسون چیره شود.

حتما می پرسید پس الزا لوند چه شد؟ حق هم دارید اما متاسفانه این سریال الزا نداشت! و تنها یک زن بدون نام در این سریال جانشین الزا شده بود. بازیگر این نقش هم کسی نبود جز خانم آنیتا اکبرگ که لابد خیلی دلش میخواست جای اینگرید برگمن را در فیلم بگیرد و این نقش ماندگار را بازی کند. اما به نظر شما ، آیا او – و یا هر هنرپیشه دیگری – میتوانست به آن زیبایی که اینگرید برگمن در فیلم ظاهر شد ، ظاهر شود و  بدرخشد؟ عکسها را ببینید و خودتان قضاوت کنید :

[تصویر: 1311785114_200_28a88b7711.jpg]

[تصویر: 1311785196_200_0c07f1f6c5.jpg]

[تصویر: 1311785285_200_ab2004695b.jpg]

فرانسیس اتل گام با نام هنری جودی گارلند، هنر پبشه ایست که بیش از هر چیز با صدای فوق العاده اش درخشید.او که دختر کوچولوی محبوب فیلم جادوگر شهر از می باشد،برغم عمده نقشهایش که در فیلمهای موزیکال بوده ، زندگی کوتاه و پر تلاطمی را سپری کرده.

زندگی او یکی از جنایتهای هالیوود تحت نظام سلطه استودیویی را بردوش کشیده است.

او که از ده سالگی بازی اش را روی صحنه تئاتر نقد می کرده اند،از سال 1935 با کمپانی MGM قرارداد داشته است .اما پس از گذشت ده سال،شور و شوق همیشگی را در نقش افرینی فیلمهایش نداشته.میگویند برای ان که با انرژی بیشتری روی صحنه ظاهر شود و بیش از پیش بدرخشد،،اگاهانه نوسط کمپانی معتاد میشود و سرانجام هم توسط همین کمپانی اخراج میگردد.

وقتی در سال 1954 برای فیلم  ستاره ای متولد میشود انتخاب شد،بحران شخصیتی و عدم اعتماد به نفس چنان او را می ازرد که بارها وبارها کار فیلمبرداری به تعویق می افتاد و هزینه فیلم را بالاتر میبرد.

اوسرانجام در سال 1969و در سن 47 سالگی براثر مصرف بیش از اندازه قرص ،چشم از جهان فرو بست.مرگ او یک بار دیگر هالیوود را اماج حملات رسانه های گروهی قرار داد.

جرالد کلارک ، قصه زندگی او را در کتابی به نام "شاد باش" نگاشته است و یک شرکت مستقل فیلمسازی ، قصد ساختن فیلمی از روی ان را دارد . قصدی که حتی تصورش ، ترس را بر اندام برخی کمپانی ها مستولی میگرداند.ترس از باز شدن مجدد پرونده جودی گارلند و بد نام شدن برخی مسئولین استودیویی.

وفقط خداست که می داند در پس این دنیای پر زرق و برق ، هزار چهره وخوش اب و رنگ دلفریب ، چه حقایق و حوادثی نهفته بوده و  نهفته هست.هالیوود   holy + wood  چوب مقدس!!!........

   

      

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

(۱۳۹۰/۶/۱۲ صبح ۰۸:۰۹)دزیره نوشته شده: [ -> ]

هالیوود   holy + wood  چوب مقدس!!!........

کلمه هالیوود  Hollywood  برخلاف آنچه که در نزد عوام شایع شده است به معنای چوب مقدس یا جنگل مقدس نیست (البته دزیره عزیز این کلمه را به عنوان کنایه ذکر کرده ) خیلی جاها دیده ام که این کلمه را اشتباه معنی کرده اند ، در صورتی که معنای اصلی این کلمه جنگل درخت راش است.

صفحات: 1 2 3 4
آدرس های مرجع