و با سلام به دوستان کافه کلاسیک
.
.
هزارتوی پن
.
نام اصلی : El Laberinto del Fauno عنوان انگلیسی : Pan's Labyrinth محصول سال 2006
.
برنده جایزه بهترین فیلم برداری انجمن ملی منتقدان فیلم آمریکا
برنده جایزه اسکار بهترین فیلمبرداری
برنده جایزه اسکار بهترین چهره پردازی
برنده جایزه اسکار بهترین طراحی صحنه
نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان
.
اوفلیا، دختر بچهای که با مادر باردار و ناپدری اش، یک نظامی فاشیست، در زمان جنگهای داخلی دوران ژنرال فرانکو، دیکتاتور اسپانیا زندگی میکند . روزی حشرهای شبیه یک پری میبیند که او را به یک هزارتو یا لابیرنت اسرارآمیز هدایت میکند که به دنیای زیرزمینی ختم میشود . در ادامه با یک فان - از موجودات افسانه ای - برخورد میکند و در دنیای خیال و واقعیت قرار میگیرد . کارگردان در این فیلم دو خط خیال و واقعیت از زندگی اوفلیا را در پایان به زیبایی به هم مرتبط میسازد .
موسیقی فیلم براساس یک لالایی و توسط خاویر ناواره ساخته شده و نامزد دریافت جایزه اسکار گردید . ویکیپدیا -
- این فیلم آکنده از سکانسهای سینمایی زیبا، دیالوگها و چیدمانهای دقیق عناصر تصویری در قاب دوربین میباشد . سکانس مرگ دختر بچه با حالت چهره، زاویه نگاه و صدای واپسین نفس های او که آمیخته با موسیقی آرام و حزن انگیز است؛ شاید طبیعی ترین و تاثیرگذار ترین بخش فیلم را بوجود آورده باشد -
.
.
.
.
فان :
- در فقط وفتی باز میشه که روی اون خون یک بیگناه ریخته بشه . فقط یک قطره خون . یک ضربه کوچک . فقط همین ... این آخرین آزمایشه عجله کن !
اوفلیا با اشاره سر، تردید و عدم اطمینان به فان ...
- نه
- مگه قرار نبود بدون هیچ بازی از من اطاعت کنین . بچه رو بده بمن !!!
- نه ...برادرم پیش من میمونه
.
.
- زندگی اشرافی خودتون رو بخاطر این وروجک فدا میکنین . اینو میخواین ...
- آره ... فدا میکنم ...
- سرزمین خودتون رو برای او نابود میکنین ! میخواین به خاطر اون همه چیز رو فراموش کرده و از اونها چشم پوشی کنین ؟
- بله ... این کارو میکنم !
- پس عالیجناب ... خواسته شما رو .... اطاعت میکنم .
.
.
سکانس مرگ اوفلیا - چهره معصوم، بیگناه و مضطرب دختربچه
.
.
.
.
..
.
.
سکانسی که سروان، پی به فعالیتهای مخفیانه دکتر میبرد . همه چیز برملاشده و دکتر اکنون خود را بیدفاع در برابر او میبیند ...
.
- نمیتونم بفهمم چرا از من اطاعت نکردی ؟
- چون اطاعت ... اطاعت کردن بدون فکر رو فقط افرادی که مثل شما هستند ... و مجبورند ... انجام میدن، کاپیتان !
[ تداعی گر جمله : شما فقط میتونین جانمون رو بگیرید . اما نمیتونید فکرمون رو از ما بگیرید ! ]
.
.
.
.
.
.
مرگ مادر - اوفلیا نگران احوال او . تفاوت ها در سمت نگاه ها ...
Vidal : Before Death Of Doctor
Listen to me. If you have to choose, save the baby. That boy will bear my name and my father's name
.
.
.
در کنار مادر .... درست لحظاتی قبل ...
.
- این گیاه جادوییه " فان " بمن دادِش
بمن گفت حالت بهتر میشه ! هینطور هم شد !
- اوفلیا تو باید به پدرت گوش بدی !
باید اینکارا رو بس کنی
- نه ! من نمیخام . من میخام از اینجا برم
لطفاً منو از اینجا ببر . بیا بریم خواهش میکنم !
.
.
- چیزها به این راحتی نیستند ...
تو دیگه بزرگ شدی
زندگی جای بی رحمیه !
بزودی خودت میبینی که زندگی قصه پریان نیست
و تو اینو یاد میگیری ...
.
.
سروان در حلقه مبارزین
.
- پسرم ... به پسرم بگید ...
بهش بگید پدرش در چه ساعتی مرد . بهش بگید که من ...
مرسدس :
- نه !
حتی نمیخواد اسم تو رو بدونه
.
.
kurt steiner