[-]
جعبه پيام
» <دکتر بیکر> درود بر همگی،شدیدا بدنبال برنامه فیتیله در سال 86 87 بصورت کامل میگردم در اینترنت نیز موجود نیست اگر موجود دارین لطفا پیام خصوصی بگذارید
» <کنتس پابرهنه> اگر کارگردانان مطرح دنیا معمار بودند...! https://www.arel.ir/fa/News-View-2837.html
» <شارینگهام> درسته جناب Savezva ، جام جهانی وقتی جذاب تر میشه که تیم های صاحب فوتبال با هم سرشاخ شوند. مثل جام جهانی ۲۰۱۴
» <شارینگهام> کنتس عزیز ،بنده هم امیدوارم تا اون کشفیّات به کفشی جات تبدیل نشه!
» <Savezva> ولی جدا از شوخی واقعا دوست دارم همه تیم های مدعی قوی و در حد نامشان باشند، خصوصا مانشافت رقیب کلاسیک و همیشگی فرانسه
» <Savezva> صد البته ما خروس ها همچنان خودمان را مدعی می دانیم و برای سومین فینال اماده می شویم
» <Savezva> درود فراوان بر کافه نشینان عزیز. داشتم از اینجا رد می شدم دیدم بحث داغ جام جهانیه
» <کنتس پابرهنه> جناب شارینگهام من تمام امیدم به این پیش‌بینی شماست‌ها! https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...https://cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=204&pid=4556
» <کنتس پابرهنه> آفرین جناب سروان، آفرین
» <سروان رنو> آره زوده , اما چون ژرمن ها بالاخره عاقل شدن و برای پیراهن تیم ملی طرح زیبای 1990 را رونمایی کردن , برنده آلمان می باشد !!
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
آورده اند که ...
نویسنده پیام
دن ویتو کورلئونه آفلاین
پیشکسوت
****

ارسال ها: 1,074
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۱۰
اعتبار: 53


تشکرها : 1834
( 10964 تشکر در 272 ارسال )
شماره ارسال: #21
RE: آورده اند که ...

آورده اند که :

ديگو آرماندو مارادونا مدتی به خاطر افسردگی پس از ترك اعتياد در تيمارستان بستری بود، وقتی مرخص شد حرف قشنگی زد: اونجا ديوانه های زيادی بودند، يكی ميگفت من چگوارا هستم همه باور ميكردن، يكی ميگفت من گاندی ام همه قبول ميكردن. ولی وقتی من گفتم مارادونا هستم همه خنديدن و گفتن هيچ كس مارادونا نميشه. اونجا بود كه من خجالت كشيدم كه چه بر سر خودم آوردم... 
در اين دنيا غرور دمار از روزگار آدم در مياره و دقيقا گرفتار چيزی ميشی كه فكر ميكنی هرگز در دامش نخواهی افتاد. مراقب خودتان باشيد برگ ها هميشه زمانی ميريزند كه فكر ميكنند طلا شدند...


من با این حرفی که می زنید کاملا مخالفم . ولی حاضرم جانم را بدهم تا شما حق داشته باشید این حرف را بزنید ... ولتر
۱۳۹۴/۱۰/۱۳ عصر ۰۳:۳۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Memento, آلبرت کمپیون, خانم لمپرت, جیمز باند, ایـده آلـیـسـت, Princess Anne, لو هارپر, BATMAN, کاپیتان اسکای, Classic, Papillon, حمید هامون, سروان رنو, جروشا, دزیره, rahgozar_bineshan, واتسون, کنتس پابرهنه, اشپیلمن, نکسوس, سناتور, مراد بیگ, دون دیه‌گو دلاوگا, باربوسا, اسکارلت اُهارا, کلانتر چانس, ترنچ موزر
دزیره آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 196
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۴
اعتبار: 33


تشکرها : 3112
( 2475 تشکر در 103 ارسال )
شماره ارسال: #22
RE: آورده اند که ...

  (( یک وقت در میدان مخبرالدوله دو تا ساعت بود که شهرداری نصب کرده بود. یکی رو به جنوب، یکی رو به شمال. این دو تا ساعت هیچ وقت نمیشد که با هم مطابق باشند. اغلب یکی دو ساعت با هم تفاوت داشتند.

  خدا رحمت کند مرحوم محمد مسعود را، یک وقت در روزنامه مرد امروز نوشت: هر وقت این دو ساعت با هم میزان شوند، کار این مملکت هم اصلاح خواهد شد.

   این نکته انقدر ظریف بود که دهان به دهان می گشت و شهرداری چون دید واقعا نمیتواند این نقص را رفع کند، برای رهایی از شماتت مردم، اول کاری که کرد، ان ساعتها و ستون ساعتها را از میدان برداشت. حاجی مرد و شتر خلاص!

                                    ................................................................................................

بعقیده من، معجزه کشور سوئیس در بانکداری و ثبات اقتصادی ان نیست، در ثروت مردمش نیست، در این که تورم در انجا از همه کشور ها کمتر است نیست، در بی طرفی نیست، در عدم شرکت در جنگ نیست، در اب و هوا و نظافت و لطافت و ادب مردم ان نیست، در هیچکدام نیست. معجزه سوئیس در این است که بیش از پنجاه عدد ساعت با قیافه های مختلف فقط و فقط در در سالن فرودگاه ان هست و هیچ کدام از این ساعتها حتی یک ثانیه با هم تفاوت ندارند و همه یک وقت را نشان میدهند... ))

   برگرفته از کتاب هزارستان ، محمد ابراهیم باستانی پاریزی، صفحه 11

] استعداد بزرگ بدون اراده بزرگ وجود ندارد . بالزاک
۱۳۹۴/۱۰/۲۹ صبح ۱۰:۰۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Classic, آمادئوس, آلبرت کمپیون, Papillon, جروشا, خانم لمپرت, حمید هامون, کنتس پابرهنه, کاپیتان اسکای, اسکورپان شیردل, BATMAN, سروان رنو, ایـده آلـیـسـت, سناتور, rahgozar_bineshan, واتسون, Princess Anne, Memento, دن ویتو کورلئونه, پیر چنگی, مراد بیگ, دون دیه‌گو دلاوگا, رابرت, آدمیرال گلوبال, باربوسا, کلانتر چانس, ترنچ موزر
دزیره آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 196
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۴
اعتبار: 33


تشکرها : 3112
( 2475 تشکر در 103 ارسال )
شماره ارسال: #23
RE: آورده اند که ...

(( یک وقت استاد حنّانه موسیقی دان پایش را توی یک کفش کرده بود که ویولن ساز ایرانی نیست و باید از دور موسیقی ایران خارج شود، و برنامه های تلویزیون ایران را بر همین مبنا قرار داد. من همانروزها نامه ای نوشتم به تلویزیون - که توسط ژاله کاظمی گوینده خوش کلام وقت تلویزیون ، عینا در تلویزیون خوانده شد - و متاسفانه اصل نامه را در اختیار ندارم که الان در اینجا چاپ کنم. خاطرم میاید که یک جمله ان نامه  این بود که :  اقای حنّانه، فرض کنیم ویولن را به کلی از موسیقی ایرانی کنار گذاشتید و دست یاحقی ها و بدیعی ها و حسین خان و تجویدی ها را از اهنگ سازی  کوتاه کردید شما با زنگ شترِ صبا چه خواهید کرد؟ و جواب صبا را در روز قیامت چه خواهید داد؟ و مردمی را که این زنگ شتر ( سه گاه ) یا زردملیجه ( دشتی ) تا قیامت در گوش ان ها زنگ خواهد زد چگونه راضی خواهید کرد؟

البته گاهی این فلسفه هم قوت پیدا میکند که " چهل چراغها را باید خاموش کرد تا تک چراغها روشن بماند! " ))

                        برگرفته از کتاب نای هفت بند محمد ابراهیم باستانی پاریزی - پاورقی صفحه 503


] استعداد بزرگ بدون اراده بزرگ وجود ندارد . بالزاک
۱۳۹۵/۱/۸ صبح ۰۹:۰۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : خانم لمپرت, Memento, جروشا, BATMAN, Papillon, حمید هامون, ایـده آلـیـسـت, سروان رنو, آمادئوس, دن ویتو کورلئونه, Princess Anne, پیر چنگی, کاپیتان اسکای, آدمیرال گلوبال, باربوسا, rahgozar_bineshan, کلانتر چانس, ترنچ موزر, ممل آمریکایی
آقای همساده آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 32
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۶/۸
اعتبار: 8


تشکرها : 1131
( 444 تشکر در 25 ارسال )
شماره ارسال: #24
RE: آورده اند که ...

روزي صلاح الدين ايوبي فرمانده مسلمانان در جنگهاي صليبي به خاطر كمبود بودجه نظامي نزد شخص ثروتمندي رفت تا شايد بتواند پولي براي ادامه جنگهايش بگيرد ان تاجر مبلغ مورد نياز فرمانده مسلمانان را به او پرداخت كرد صلاح الدين موقعي كه خواست از خانه بيرون برود رو به ان مرد نمود و پرسيد به نظر شما بين سه دين يهود و مسيح و اسلام كه با هم در جنگ هستند حق با كداميك است ان تاجر بزرگ گفت بشين تا يك داستان برايت بگويم بعد خودت نتيجه گيري كن
او گفت در روزگاران قديم مرد كشاورزي بود كه صاحب يك انگشتر بود و همه ميگفتند اين انگشتر نزد هر كس باشد به كمال انسانيت ميرسد خداوند به مرد كشاورز سه پسر داد و وقتي پسران بزرگ شدند پدر انها از روي ان انگشتر دو تاي ديگر دقيقا شبيه اولي درست كرد و به هر كدام از پسرانش يكي از انگشترها را داد از اين به بعد هر كدام از پسرها ميگفتند كه انگشتر اصلي پيش اوست و هميشه با هم دعوا داشتند بر سر اينكه انگشتر اصلي كه باعث كمال انسانيت ميشود پيش كداميك از انهاست تا بالاخره تصميم گرفتن براي مشخص شدن انگشتر اصلي پيش قاضي بروند
وقتي شرح ماجرا را براي قاضي گفتند قاضي گفت احتمالا انگشتر اصلي گم شده است چون قرار بر اين بوده كه ان انگشتر پيش هر كس باشد داراي كمالات انساني باشد اما شما سه نفر كه هيچ فرقي با هم نداريد و مدام مشغول ناسزا گويي به يكديگر هستيد.

بر گرفته از كتاب تاريخ ويل دورانت

۱۳۹۵/۱/۲۳ صبح ۱۱:۳۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ایـده آلـیـسـت, سروان رنو, Papillon, حمید هامون, دزیره, Memento, BATMAN, پیر چنگی, خانم لمپرت, پطرکبیر, ژنرال, مارک واتنی, آدمیرال گلوبال, باربوسا, اسکارلت اُهارا, کلانتر چانس, ترنچ موزر, پیرمرد
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,244
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 87


تشکرها : 12230
( 20415 تشکر در 1707 ارسال )
شماره ارسال: #25
RE: آورده اند که ...

ناصرالدین شاه قاجار در سومین سفرش به اروپا از کارخانه‌ها و مراکز صنعتی دیدار کرد. وی در آلمان برای نخستین‌بار در یک کارخانه تولید وسایل برقی، پنکه دید که البته مدتی قبل در اروپا اختراع شده بود. شاه قاجار درباره مواجهه با این وسیله جدید در سفرنامه‌اش نوشته است:

«کارخانه خیلی گرم بود و بوی قیر و بوهای دیگر و ما حرکت می‌کردیم همه را می‌دیدیم، در بین گردش نسیم خنکی احساس کردیم، باد می‌وزید، مثل باد بهشت که در آن گرما و تعفن، آدم را زنده می‌کرد. ما تعجب کردیم از کجا باد می‌آید، بعد ملتفت شدیم از یک چرخی است، پرّه‌ پرّه ساخته‌اند، با الکطریسیطه [الکتریسیته: نیروی برق] حرکت می‌کند با سرعت زیاد و احداث باد می‌کند، اسبابی دارد که به حرکت انگشت چرخ می‌ایستد، یک مرتبه تعفن و گرما جهنم می‌شود، باز انگشت می‌گذارند به حرکت می‌آید، بهشت می‌شود. خیلی مغتنم دانستم و آنجا ایستادم، خنک شدم. باد طوری بود که دامن سرداری و کلیچه [جامه نیم‌تنه] را خوب حرکت می‌داد. گفتیم اگر ممکن است یکی از این چرخ‌ها بسازند برای ما به طهران بفرستند، سیمن [سیمون: صاحب کارخانه] گفت می‌سازم و می‌فرستم».

پنکه سفارشی ناصرالدین شاه مدتی پس از بازگشت وی از سفر فرنگ بالاخره به ایران رسید. این پنکه در کاخ گلستان که سیم‌کشی برق داشت، نصب شد. بعدها چهار پنکه دیگر هم برای استفاده در اندرونی و حرمسرای کاخ سفارش داده شد. استفاده از پنکه برای مردم عادی حدود ۵۰ سال طول کشید.

منبع : سایت تاریخ ما

پنکه ناصرالدین شاه


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۴۰۱/۳/۱۹ صبح ۱۰:۵۰
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : مارک واتنی, پهلوان جواد, آدمیرال گلوبال, رابرت, Classic, مراد بیگ, کاپیتان اسکای, مموله, باربوسا, کنتس پابرهنه, لوک مک گرگور, ماهی گیر, oceanic, مورفیوس, rahgozar_bineshan, Emiliano, اسکارلت اُهارا, نورما دزموند, کلانتر چانس, ترنچ موزر, پیرمرد, BATMAN, ممل آمریکایی
کلانتر چانس آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 74
تاریخ ثبت نام: ۱۴۰۱/۴/۱
اعتبار: 13


تشکرها : 1514
( 662 تشکر در 73 ارسال )
شماره ارسال: #26
RE: آورده اند که ...

آورده‌اند که نوشیروان عادل را در شکار گاهی صید کباب کردند و نمک نبود. غلامی به روستا رفت تا نمک آرد.

نوشیروان گفت: «نمک به قیمت بستان تا رسمی نشود و ده خراب نگردد.»

گفتند: «از این قدر چه خلل آید.»

گفت: «بنیاد ظلم در جهان اوّل اندکی بوده است هر که آمد برو مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده.»

اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی

بر آورند غلامان او درخت از بیخ

به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد

زنند لشکریانش هزار مرغ بر سیخ

“سعدی، گلستان، باب اول در سیرت پادشاهان”

بیضه به معنای تخم مرغ یا سایر پرندگان است.


به دوستانت نزدیک باش!به دشمنانت نزدیک تر!
۱۴۰۱/۴/۸ صبح ۱۰:۴۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : کاپیتان اسکای, مارک واتنی, باربوسا, oceanic, ترنچ موزر, آلبرت کمپیون, پیرمرد
کلانتر چانس آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 74
تاریخ ثبت نام: ۱۴۰۱/۴/۱
اعتبار: 13


تشکرها : 1514
( 662 تشکر در 73 ارسال )
شماره ارسال: #27
RE: آورده اند که ...

آورده اند که روزی «تی میریازوف» دانشمند روسی در یکی از میدان های شهر مسکو قدم می زد.یکی از دستیارانش که همراه او بود، متوجه شد که بر هیچ یک از بوته های گل کنار میدان گلی وجود ندارد و برای اظهار فضل گفت:

«استاد، چه فکر می کنید؟به نظر شما چه عنصری در خاک این جا می نیمم است؟»

«تی میریازوف» پاسخ داد:

«درباره می نیمم چیزی نمی دانم، اما فکر می کنم دزدان در این جا ماکزیمم بوده اند.»...


به دوستانت نزدیک باش!به دشمنانت نزدیک تر!
۱۴۰۱/۴/۲۱ صبح ۰۸:۳۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : مارک واتنی, باربوسا, ترنچ موزر, پیرمرد
کلانتر چانس آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 74
تاریخ ثبت نام: ۱۴۰۱/۴/۱
اعتبار: 13


تشکرها : 1514
( 662 تشکر در 73 ارسال )
شماره ارسال: #28
RE: آورده اند که ...

آورده اند که:

یکی را از علما پرسیدند که یکی با ماه روییست در خلوت نشسته و درها بسته و رقیبان خفته و نفس طالب و شهوت غالب چنان که عرب گوید «التّمرُ یانعٌ وَ الناطورُ غیرُ مانع[1]». هیچ باشد که به قوت پرهیزگاری ازو به سلامت بماند؟ گفت: «اگر از مه رویان به سلامت بماند از بدگویان نماند.»

شاید پس کار خویشتن بنشستن
لیکن نتوان زبان مردم بستن

«گلستان، سعدی»

[1] خرما رسیده است و نگهبان باغ مانع نیست.


به دوستانت نزدیک باش!به دشمنانت نزدیک تر!
۱۴۰۳/۸/۲۰ صبح ۰۹:۲۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : رابرت, سروان رنو, Dude, مارک واتنی, ترنچ موزر, آلبرت کمپیون, پرنسس آنا, پیرمرد
کلانتر چانس آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 74
تاریخ ثبت نام: ۱۴۰۱/۴/۱
اعتبار: 13


تشکرها : 1514
( 662 تشکر در 73 ارسال )
شماره ارسال: #29
RE: آورده اند که ...

آورده اند که...

فقیهی دختری داشت به غایت زشت به جایِ زنان رسیده، و با وجود جِهاز و نعمت کسی در مُناکِحت او رغبت نمی‌نمود.

زشت باشد دَبِیقی و دیبا

 که بود بر عروس نازیبا

 فی‌الجمله، به حکم ضرورت عَقْدِ نِکاحش با ضَرِیری ببستند.

 آورده‌اند که حکیمی در آن تاریخ از سَرِنْدیب آمده بود که دیدهٔ نابینا روشن همی‌کرد.

فقیه را گفتند: داماد را چرا عِلاج نکنی؟

گفت: ترسم که بینا شود و دخترم را طلاق دهد؛

شویِ زنِ زشت‌روی، نابینا بِه.

گلستان سعدی، باب دوم، در اخلاق درویشان

توضیح:جامهٔ دبیقی (محصولِ شهر دَبِیق در مصر) و حریرِ نگارین بر بالای عروسِ زشت، نیکو نیاید.



به دوستانت نزدیک باش!به دشمنانت نزدیک تر!
۱۴۰۳/۸/۳۰ عصر ۰۲:۵۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : مارک واتنی, رابرت, آلبرت کمپیون, پرنسس آنا, rahgozar_bineshan, ترنچ موزر, پیرمرد
Dude آفلاین
مشتری کافه
***

ارسال ها: 233
تاریخ ثبت نام: ۱۴۰۰/۱۰/۲
اعتبار: 27


تشکرها : 1055
( 2242 تشکر در 231 ارسال )
شماره ارسال: #30
RE: آورده اند که ...

درود

آورده اند که، در آپارتمان کوچکی در نیویورک، دو کارگردان ایتالیایی الاصل، مقابل تلویزیون در حال پخش زنده چهل و سومین بزم اسکار، نشسته‌ بودند. جایزه‌ "بهترین فیلمنامه‌ اوریجینال" قرار بود نزدیک پایان مراسم اهدا شود، بنابراین کوپولا تا آن لحظه روی صندلیش آرام نداشت. و ... لحظه سرنوشت‌ساز فرا می‌رسد. جورج سیگال و سارا مایلز، ستارگان دوران خود، روی صحنه می‌آیند. پس از چند شوخی معمول و اعلام نامزدها ، مایلز پاکت را باز می‌کند و کمی هیجان زده، اما با شوق نام برنده را می خواند. اسکورسیزی به سمت دوستش برمی‌گردد و می‌پرسد: «و چطور می‌خواهند بعد از گرفتن اسکار اخراجت کنند؟»

آن شب و آن تندیس فیلمنامه، کوپولا را در جریان پرتنش ساخت فیلم "پدرخوانده" نجات داد. تا آوریل 1971، چندین صحنه از فیلم را فیلمبرداری کرده بودند، اما کوپولا، هر لحظه ممکن بود کنار گذاشته شود. تهیه‌کنندگان فیلم به شدت از هر کاری که او با فیلم می‌کرد، بدشان می‌آمد. در آن زمان، کارخانه‌ رؤیاسازی از رمق افتاده بود، و بازار سینما از رونق. و راه یافتن کارگردانان، بازیگران، فیلمبرداران و فیلمنامه‌نویسان جوان، تقریباً غیرممکن به نظر می‌رسید.

کوپولا اولین گام خود در سینما را مدیون راجر کورمن- پادشاه فیلم‌های بی کیفیت (B-Movie)- که از استخدام دانشجویان جوان، نمی‌ترسید و کارهای مختلفی به آنها می سپرد، بود. برای مثال، کوپولا در ابتدا مشغول بازتدوین فیلم‌هایی از شوروی برای اکران در آمریکا بود. کورمن حق پخش فیلم‌های کم‌سروصدای اروپایی را، ارزان می‌خرید، صداگذاری می‌کرد، برخی صحنه‌ها را دوباره می‌چید یا فیلمبرداری می‌کرد و در سینماهای درجه دو با عنوان جدید و اغلب با داستانی جدید اکران می‌کرد.

کورمن پس از مدتی، به کوپولا اجازه داد اولین فیلم بلند کامل خود را کارگردانی کند. و از او خواست که، نسخه کم‌بودجه خودش از "روانی" هیچکاک را بسازد. و اولین فیلم کوپولا، فیلم ترسناک سیاه و سفید بسیار ارزان و آشفته "جنون 13" شد. تا پیش از "پدرخوانده"، کمدی ‌"تو حالا پسر بزرگی شده‌ای" با وجود حضور در جشنواره‌ کن، در گیشه شکست خورد. موزیکال "رنگین‌کمان فینِیان" اندکی سود آورد، اما رابطه‌ کوپولا با استودیوی وارنر را خراب کرد. و درام شاعرانه‌ "مردان باران" چنان شخصی و کم‌خرج بود که تماشاگر عام، بی اعتنا از کنارش گذشت.

کوپولا به‌همراه دوستش جورج لوکاس، به سان‌فرانسیسکو رفت،تا شرکت مستقلی به نام American Zoetrope تأسیس کند.  اما کوپولا در آغاز دهه 70 با بدهی‌های فزاینده American Zoetrope روبرو بود. و شکست سنگین فیلم نخست لوکاس، "THX 1138"، تیر خلاصی شد بر پیکر نیمه جان زوتروپ.

تماس از استودیو پارامونت او را در اتاق مونتاژ، جایی که همراه لوکاس مشغول بازسازی "THX 1138"بودند، غافلگیر کرد. در ابتدا، نمی‌خواست "پدرخوانده" را کارگردانی کند، که این موضوع رابرت اوانز (تهیه‌کننده) را بسیار عصبانی کرد. اوانز نمی‌توانست باور کند که این کارگردان جوان با اعتبار مخدوش و با فیلم‌های عجیب و غریب هم، بمانند کارگردانهای معروفتر، پیشنهادش را رد کند!

به قولی: "هر فیلم مجموعه‌ای از اتفاق‌های نامحتمل است که تنها وقتی کنار هم می‌نشینند، معنا پیدا می‌کنند." و در مورد "پدرخوانده"، این جمله کاملاً درست بود. بیشتر کسانی که در پروژه حضور داشتند، از همان روزهای نخست، مطمئن بودند که دارند در فیلمی شکست‌خورده کار می‌کنند. بعضی از مدیران پارامونت مطمئن نبودند که فیلم برای تماشاگران عام جذاب باشد. "آل پاچینو" بعدها در چند مصاحبه گفته بود: "فکر می‌کردم داریم بدترین فیلم تاریخ سینما را می‌سازیم!" حتی خود کوپولا فکر می‌کرد که بر اساس یک رمان جذاب، یک فیلم گانگستری گفتگو محور و خواب‌آور ساخته است که، کمتر کسی تا انتها تماشایش خواهد کرد.

اولین اختلافات بین کوپولا و اوانز (تهیه‌کننده پارامونت) از همان مرحله‌ طراحی کلی فیلم آغاز شد. اوانز می‌خواست فیلمی سریع، سرگرم‌کننده و پرسود بسازد. چیزی که بتواند تا وقتی تب رمان "پدرخوانده" فروکش نکرده، به بازار بیاید. اما کوپولا نگاه کاملا متفاوتی داشت. او تحت تأثیر سینمای اروپا،  می‌خواست فیلمی اصیل، غنی و از نظر جزئیات تاریخی دقیق بسازد. کوپولا اصرار کرد که فیلم در نیویورک فیلمبرداری شود. که گران‌تر بود. استودیو اصرار داشت که به سنت لوئیس بروند. دومین تصمیمی که کوپولا اجازه اش را نداد، انتقال وقایع کتاب از دهه 40 به دهه 70 بود. این هم هزینه تولید فیلم را کاهش می‌داد، زیرا لازم نبود خودروهای مربوط به 30 سال قبل اجاره شود، دکورها تغییر کند و لباس‌های خاصی مطابق مد دوران گذشته دوخته شود. اوانز از نحوه‌ کارگردانی کوپولا ناراضی بود، از آرامش بازی‌ها، از دکورهای سنگین. سیاهی لشکری که کوپولا از میان ایتالیایی‌ها انتخاب کرده بود هم، آشکارا او را آزار می‌داد. و مهم‌تر از همه، در آن روزگار، مد غالب سینما، فیلم‌های روشن و رنگارنگ بود. اما کوپولا و فیلم‌بردارش گوردون ویلیس عمداً از سایه و نور کم استفاده کردند، تا حس خفقان، سنگینی و اضطراب و غیرهم را منتقل کنند.

اوانز، به عنوان نماینده هالیوود قدیم، به جادوی ستاره‌ها باور داشت، و تقریبا همه را - از رابرت ردفورد گرفته تا جک نیکلسون - پیشنهاد کرد. اوانز به شدت با پاچینوی جوان مخالف بود و ...

۱۴۰۴/۷/۲۰ عصر ۰۱:۲۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ممل آمریکایی, مارک واتنی, Classic, آقای با, سروان رنو, آلبرت کمپیون, رابرت, ترنچ موزر
Dude آفلاین
مشتری کافه
***

ارسال ها: 233
تاریخ ثبت نام: ۱۴۰۰/۱۰/۲
اعتبار: 27


تشکرها : 1055
( 2242 تشکر در 231 ارسال )
شماره ارسال: #31
RE: آورده اند که ...

درود.

 در واقع جای این پستها محله شلوغ چینیها و بخش اینترنت گردی باید باشد. با این وجود، وقتی از شکست تجاری فیلم‌هایی مانند "رستگاری در شاوشنک" یا "شوگرلز" صحبت می‌شود، منظور شکست آن‌ها در زمان اکران اولیه است، نه سرنوشت نهاییشان در بازار. برای مثال، فیلم "رستگاری در شاوشنک" در بازار ویدیویی و تلویزیونی به موفقیتی چشمگیر دست یافت. در سال ۱۹۹۵، فروش نسخه ویدیوییش تنها از "شیرشاه" دیسنی کمتر بود، که پرفروش‌ترین فیلم ویدیویی آن دهه بود. فیلم "باشگاه مبارزه"  نیز در ادامه به یکی از پرفروش‌ترین فیلم‌های خانگی در قالب دی وی دی و بلو-ری بدل شد و دو سال پیاپی برای استودیو فاکس رکورد فروش ثبت کرد. همچنین آثاری مانند "بلید رانر"، "چیز"، "گزارش اقلیت" و حتی "اسکات پیلگریم در برابر دنیا"  در زمان اکران شکست خوردند، اما بعدها به فیلم‌هایی محبوب و کالت تبدیل شدند. فیلم‌هایی مانند "شوگرلز"  و "جزیره کاتروت"  که باعث ورشکستگی شرکت "کارولکو" شدند، سرانجام برای "MGM" که حق پخششان را خریده بود. سودآور شدند. "شوگرلز" بیش از 100 میلیون دلار فروش داشت و یکی از موفق‌ترین محصولات ویدیویی دهه‌ 90 شد. بابیلون شزل هم امیدوارم به این جمع ملحق بشود. فیلم "دنیای آبی" با احتساب هزینه‌های بازاریابی، زیان بزرگی برای سازندگانش به‌جا گذاشت و باعث شد کوین کاستنر به سرعت جایگاهش را از دست بدهد. در گذشته هم "کلوپاترا" با بودجه‌ سرسام‌آور 31 میلیون دلار (معادل بیش از 300 میلیون دلار امروزی) را می شود گفت. با این حال، "کلوپاترا" پس از حدود 40 سال و "دنیای آبی" پس از نزدیک به 20 سال توانستند از مرز زیان عبور کنند.

فیلم "دروازه‌های بهشت"  که استودیوی "یونایتد آرتیستز" را به ورشکستگی کشاند. شکست فیلم‌های پرخرجی مانند "جنگاوران اخترناو"، "الکساندر" ، "جان کارتر" و "رنجر تنها"  نیز در یادها مانده، آثاری با بودجه‌هایی بین 120 تا 250 میلیون دلار که حتی هزینه‌ تولید خود را بازنگرداندند. اما در کنار این آثار شناخته‌شده، گروهی از فیلم‌ها نیز وجود دارند که تنها معدودی از دوستداران سینما به یاد دارند. در سایت‌هایی مانند IMDb امتیاز نسبتاً بالایی دارند، اما تنها با چند هزار رأی ثبت شده برایشان. و حتی یافتن نسخه‌ای با کیفیت خوب از آن‌ها دشوار است. استودیوها نیز تمایلی به بازسازی یا انتشار دوباره‌ آن‌ها ندارند، چون می‌دانند خریدار چندانی نخواهند داشت. استودیوها ناچارند آن‌ها را از پلتفرم‌های خود حذف کرده و تنها از طریق فروش حق پخش به شبکه‌ها یا سرویس‌های دیگر، بخشی از زیان را جبران کنند.

بقول مارتین مکدونا: دو قانون اصلی وجود دارد: "ادا و اصول در نیاور، و ملال‌آور نباش. سعی نکن از تماشاگر خود باهوش‌تر باشی."

با توجه به این گفته، دورانی شده که کارگردانهایی با فیلمهایی خاص که بتوانند، حس «فهم برتر» و «تماشاگر خاص بودن» را به مخاطبانی بدهند، نه وزن گذشتگان را دارند، نه مخاطب وسیعی دارند و نه حامیان مالی. فیلمهایی که بخش بزرگی از شیفتگی نسبت به آنها، نه از خود اثر، که از احساس متفاوت بودن از دیگران می‌آید. و این حس تمایز، نوعی لذت روانی و حتی جایگزین هویت است. به قول پیر بوردیو!

۱۴۰۴/۸/۲ عصر ۱۰:۵۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : آلبرت کمپیون, Classic, مارک واتنی, سروان رنو, master of puppet, ترنچ موزر
master of puppet آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 46
تاریخ ثبت نام: ۱۴۰۳/۳/۸
اعتبار: 8


تشکرها : 92
( 397 تشکر در 45 ارسال )
شماره ارسال: #32
RE: آورده اند که ...

(۱۴۰۴/۸/۲ عصر ۱۰:۵۷)Dude نوشته شده:  

درود. "شوگرلز" (برای اولین بار از تلویزیون دیده بودم، آن زمان فرم و محتوایش غافلگیرم کرد) )بیش از 100 میلیون دلار فروش داشت و یکی از موفق‌ترین محصولات ویدیویی دهه‌ 90 شد.

Dude عزیز، ممنون می شوم به من یادآوری کنید چه زمانی فیلم (show girls) از تلویزیون پخش شد؟؟zzzz:zzzz:

الیزابت برکلی را تنها در همین فیلم دیدم و سپس محو شد، هیچ وقت نفهمیدم چرا این بانوی سروقامت و زیبا صورت نتوانست دیگر ،جای محکمی برای خود در هالیوود پیدا کندcryyy!

اولین باری که نیز با لفظ تمشک طلایی در سینما آشنا شدم ، در صفحه هنری روزنامه همشهری بود که  خواندم  که خودفیلم و هم برکلی بازیگر و هم کارگردان «پل ورهوفن» جایزه تمشک طلایی آن سال را درو کردند،بدترین فیلم،بدترین بازیگر زن و بدترین کارگردنtajob2


چه چیزی خوشتر از مرگ در راه خاکستر نیاکان و معابد خدایان
۱۴۰۴/۸/۴ عصر ۰۲:۵۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : مارک واتنی, Dude, rahgozar_bineshan, ترنچ موزر
Dude آفلاین
مشتری کافه
***

ارسال ها: 233
تاریخ ثبت نام: ۱۴۰۰/۱۰/۲
اعتبار: 27


تشکرها : 1055
( 2242 تشکر در 231 ارسال )
شماره ارسال: #33
RE: آورده اند که ...

(۱۴۰۴/۸/۴ عصر ۰۲:۵۹)master of puppet نوشته شده:  

(۱۴۰۴/۸/۲ عصر ۱۰:۵۷)Dude نوشته شده:  

درود. "شوگرلز" (برای اولین بار از تلویزیون دیده بودم، آن زمان فرم و محتوایش غافلگیرم کرد) )بیش از 100 میلیون دلار فروش داشت و یکی از موفق‌ترین محصولات ویدیویی دهه‌ 90 شد.

Dude عزیز، ممنون می شوم به من یادآوری کنید چه زمانی فیلم (show girls) از تلویزیون پخش شد؟؟zzzz:zzzz:

"شوگرلز" را همان دهه نود دیدم، دوره ای که علاقه بیشتری به سیر و سیاحت داشتم. اولین بار، برای خودم کفه درام فیلم سنگین تر بود. ورهوفن: «مردم فکر کردند دارم فیلمی جدی درباره جاه‌طلبی در لاس‌وگاس می‌سازم، اما من داشتم از همان چیزها شوخی درمی‌آوردم. این یک کمدی سیاه است، نه درام ار.و.تیک!» طنز هلندی!

ورهوفن در این فیلم پلیدی و پستی و پشت صحنه صنعت سرگرمی را با جسارتی نادر به نمایش می‌گذارد.که در آن تقریباً همه آدم‌ها فاسد و سوءاستفاده‌گرند، و انسان‌ها برای پول، یکدیگر و حتی خودشان را می‌فروشند. و شاید همین باعث شد که انبوهی جایزه تمشک طلایی نصیبش شود.  چرا که پل ورهوفن، و جو استرهاز، قصد داشتند دنباله‌ای برای فیلم بسازند که در آن قهرمان داستان، برای فتح هالیوود راهی لس‌آنجلس می‌شود. اگر نمایش پشت صحنه شوبیز لاس‌وگاس بسیاری را شوکه کرد، فقط می‌توان حدس زد که نمایشی مشابه از هالیوود چه رازهایی را برملا می‌کرد!  بعدها هم فیلم بابیلون با اشاراتی، سرنوشتی مشابه شوگرلز داشت. امروزه دیگر هیچ‌کس جرأت ساخت چنین فیلمی را ندارد!

در اوایل دهه 1990، موجی پس از موفقیت عظیم "غریزه اصلی"  که بیش از 350 میلیون دلار فروخت، بالا گرفت. پس از آن، تقریباً همه استودیوها به‌دنبال ساخت فیلم‌هایی مشابه بودند. استودیوی "کارولکو"، کارگردان و فیلمنامه نویس همان فیلم را برای ساختن شوگرلز، به خدمت گرفت.

به دلیل مشکلات استودیوی سازنده که در حال ورشکسته شدن، هیچ‌کس بر کارگردان، نظارت نمی‌کرد و او بدون محدودیت و مزاحمت کارش را انجام داد! وقتی زمان دریافت رتبه‌بندی سنی فیلم رسید، مشخص شد که تحت هیچ شرایطی به فیلم رتبه R داده نخواهد شد. راحت‌تر این بود که اصلاً فیلم اکران نشود تا اینکه بخواهند تمام محتوایی را که کمیسیون رتبه‌بندی را مبهوت کرده بود، از فیلم حذف کنند. از آنجایی که استودیو دیگر چیزی برای از دست دادن نداشت، شوگرلز با رتبه NC-17 وارد سینماها شد و گران‌ترین فیلم این رتبه شد.

 پس از شکست شوگرلز، مدیر برنامه برکلی، همکاریش را با او قطع کرد و دیگر کسی میل کار کردن با او را نداشت، بخاطر ریسک حیثیتی و مالی دامنگیر شدن این رسوایی! دوران سختی را گذراند، رسانه‌ها و مردم بی‌رحمانه به او تاختند. این در حالی بود که کارگردان و نویسنده فیلم بدون مشکل خاصی به کارشان ادامه دادند. و همه بار شکست بر دوش این بازیگر جوان افتاد. برکلی برای نقش اصلی فقط 100 هزار دلار دستمزد گرفته بود.

الیزابت برکلی یهودی متولد شهری به‌طور سنتی، مذهبی و محافظه‌کار، با ارزش‌های اخلاقی سخت‌گیرانه، در جوانی مدل بود و بعدها وارد تلویزیون شد و در چند سریال نقش ثابت بازی کرد. اما پس از شوگرلز، نقش‌هایی که برایش باقی مانده بود، محدود به فیلم‌های درجه دو و سه‌، که مستقیماً به ویدیو می‌رفتند، و یا نقشهایی کم اهمیت بودند. در فیلمهایی با پاچینو و وودی آلن نقش کوچکی داشت.

۱۴۰۴/۸/۴ عصر ۰۷:۳۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : rahgozar_bineshan, سروان رنو, مارک واتنی, master of puppet, آلبرت کمپیون, Classic, ترنچ موزر
ارسال پاسخ