[-]
جعبه پيام
» <سروان رنو> تلگرام یا فروم ؟ مساله این است ! ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...4#pid45464
» <Dude> سلامت باشید. شده که ازعزیزانی با هم، کمی قدیمی تر از اینها را دیده بودیم، جز خودم همه دردیار باقی اند. خوشحالم هنوز هستند که از آن فیلمها خاطره دارند، با آرزوی سلامتی
» <دون دیه‌گو دلاوگا> سلام و سپاس فراوان "Dude" گرامی. آقا ممنون برای "Orions belte". با معرفی شما، خودم هم خاطره محوی از آن سراغ گرفتم
» <دون دیه‌گو دلاوگا> پاینده باشید "رابرت" گرامی. سپاس از لطف و پُست‌های ارزشمندتان
» <لوک مک گرگور> متشکرم دوست گرامی. منهم همیشه از خواندن مطالب جذاب و دلنشین تان کمال لذت را برده ام.
» <رابرت> بررسی جالب تأثیر فیلم "پاندورا و هلندی سرگردان" بر انیمیشن "عمو اسکروچ و هلندی سرگردان" https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...6#pid45456
» <رابرت> سپاس از دون دیه‌گو دلاوگا و لوک مک گرگور عزیز به خاطر مطالب تحقیقی، تحلیلی و زیبای اخیرشان
» <دون دیه‌گو دلاوگا> "بچه‌های کوه تاراک" : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...3#pid45453
» <مارک واتنی> ممنونم رابرت جوردن عزیز
» <رابرت جوردن> سپاس از مارک واتنی و بتمن
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 5 رای - 4.2 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
سکانس آخر ....
نویسنده پیام
برو بیکر آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 355
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۸/۲۲
اعتبار: 37


تشکرها : 3248
( 6973 تشکر در 203 ارسال )
شماره ارسال: #3
RE: سکانس های پایانی ....

نام فیلم : ساعت بیست و پنجم

کارگردان: هانری ورنوی

محصول : سال 1966

هنرپیشه های اصلی : آنتونی کوئین ، ویرنا لیزی

در اواسط دهه شصت هنگامیکه سالهای اولیه دوران متوسطه تحصیل خود را می گذراندم فیلمی را در پایگاه بسیج محلمون با دستگاه ویدئوی تی سون دیدم که تا هفته ها تحت تاثیر آن قرار گرفته بودم. بویژه سکانس پایانی فیلم که به اندازه کل فیلم به روی اعصاب و روانم تاثیر گذاشته بود. نمی دانم چند نفر از اعضای کافه این فیلم را دیده اند اما دیدن این فیلم آنهم در شرایطی که خودمون درگیر یک جنگ خانمانسوز بودیم تاثیری مضاعف بر روحیه مخاطب می گذاشت. ساعت بیست و پنجم از جمله فیلمهایی است که پایانی بسیار تحسین برانگیز و ماندگاری دارد. بی شک توانایی های آنتونی کوئین در زیبائی های این فیلم بی تاثیر نبود.

یوهان موریتس یک کشاورز ساده روستایی اهل روستای فونتا ما در رومانی است. او صاحب دو فرزند است و زیبایی همسرش سوزانا برای او دردسر ساز می شود. سر کمیسر روستا وقتی با مقاومت سوزانا در برقراری رابطه مواجه می شود یوهان را یک یهودی معرفی می کند و او را بازداشت و به اردوگاه کار اجباری می فرستند. تلاشهای یوهان برای اثبات اینکه او یک مسیحی است و یهودی نیست بی فایده است تا اینکه از اردوگاه فرار می کند و به مجارستان می گریزد. اما آنجا توسط آلمانها دستگیر و مجددا به اردوگاه کار اجباری دیگری فرستاده می شود. سوزانا به هر دری میزند تا شوهرش را برگرداند. از طرفی طی مدتی که تنها زندگی میکند اجازه تعرض هیچ مردی را به خود نمی دهد.

   

در آنجا یوهان توسط یکی از کارشناسان علم ژنتیک کشف می شود و آلمانها اعلام می کند او گونه ای نادر از نژاد آریایی اصیل می باشد. عکس یوهان بعنوان یک آلمانی اصیل با یونیفورم ارتش آلمان به روی تمام نشریات و روزنامه های اروپا چاپ می شود. آلمان در حال شکست خوردن در جنگ است که یوهان مجددا فرار می کند و اینبار اسیر کمپ متفقین می گردد و یکسال و نیم در آنجا بسر می برد.

یوهان سرنوشت تلخی داشت. او در برزخی گرفتار بود که تحملش برای هر بیننده ای سخت بود چه برسد به خود او. یوهان مسیحی بود اما مسیحیان می گفتند یهودیست. وقتی از کمیته کمک به یهودیان برای اعزام به آمریکا کمک می خواست آنها می گفتند تو یهودی نیستی. به هر کجا که می گریخت زندان و کار اجباری در انتظارش بود. از طرفی همسرش سوزانا با دو فرزندش روزگار سختی را در روستا می گذراندند و در انتظار یوهان بودند.

   

   

سربازان متجاوز به رومانی به سراغ سوزانا می روند و در یک شب او را به زور با خود می برند و به او مشروب می دهند و لباسهایش را پاره می کنند و او را مورد تجاوز قرار می دهند. در نتیجه این تجاوز او صاحب فرزند دیگری می شود.

سرانجام برای یوهان دادگاهی توسط متفقین تشکیل می شود و او را به جرم آنکه آلمانها وی را بعنوان نژاد برتر دانسته اند محاکمه می کنند. اما وکیل مدافع او نامه همسر یوهان را در دادگاه قرائت می کند. نامه ای که در آن سوزانا شرح حال خود از تجاوز را برای یوهان شرح داده بود و در آن اظهار شرمساری نموده بود و نوشته بود که اگر بخاطر فرزندانش نبود قطعا خودکشی میکرد. وکیل مدافع   از ظلمی که در طول هشت سال جنگ بر یوهان و خانواده اش گذشته است پرده بر می دارد و یوهان آزاد می شود تا به نزد خانواده اش برگردد.

   

سکانس آخر:

قطار صلیب سرخ در ایستگاه توقف می کند و یوهان مات و مبهوت از قطار پیاده می شود تا پس از هشت سال خانواده خود را ببیند. در ایستگاه سوزانا با چهره ای شکسته همراه با سه فرزندش در انتظار یوهان است. دوفرزند اصلی یوهان با چهره ای شرقی و کودکی دو ساله با موهای بور و چهره ای غربی ( که حاصل تجاوز بود) در ایستگاه منظر یوهان بودند. یوهان آرام آرام به آنها نزدیک می شود. چهره سوزانا کاملا شرمسار و خجالت زده است. در همین لحظه خبرنگار روزنامه نیز که در پی چاپ مطالبی علیه محکومین دادگاه نورنبرگ است نیز از راه می رسد و تصمیم به ثبت این لحظه تاریخی دارد.

   

او از یوهان می خواهد در کنار خانواده اش بایستد تا از آنها عکس بگیرد. یوهان و سوزانا کاملا نسبت به یکدیگر احساس غریبی می کنند. خبرنگار از یوهان می خواهد دستش را به دورکمر سوزانا بیاندازد و  نیز می خواهد تا فرزند نامشروع سوزانا را در بغل بگیرد و به  یوهان می گوید بخند...... لطفا لبخند بزنید ........ بخند ......... اینطوری نه ........ از ته دل بخند........  بخند  صدای خبرنگار با جمله بخند در موزیک فیلم گم می شود. چهره یوهان با بازی بینظیر و بدون نقص آنتونی کوئین لرزه بر اندام مخاطب می اندازد. واقعا یوهان چه احساسی داشت از اینکه بعد از هشت سال بازگشته بود و اکنون در کنار همسر خود فرزند شخص دیگری را در آغوش گرفته است؟

این سکانس سالهای سال ذهن مرا به خود مشغول نمود. سال 67 جنگ ایران و عراق به پایان می رسد و سه سال بعد اسرای ایرانی به وطن خود بازگشتند. آیا می دانید .......... ؟

سکانس پایانی فیلم ساعت بیست و پنجم بنظر من یک شاهکار بود.

   

   

آنتونی کوئین یک بازی بی نظیر در این فیلم داشت. به میمیک صورت او دقت کنید و قتی خبرنگار فریاد میزند .. بخند .... لطفا لبختد بزنید ....... اینطوری نه ...... بخند.....  همچنین گویندگی استاد منوچهر اسماعیلی در این فیلم شعف مظاعفی از دیدن فیلم به شما منتقل می کند

   

۱۳۹۳/۹/۱۸ عصر ۰۵:۴۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : هانا اشمیت, بلوندی غریبه, برت گوردون, Classic, گولاگ, زینال بندری, شیخ حسن جوری, فیلیپ ژربیه, علی بابا, Kurt Steiner, سناتور, خانم لمپرت, اسکورپان شیردل, جیسون بورن, سروان رنو, BATMAN, زبل خان, سرهنگ آلن فاکنر, Joe Bradley, حمید هامون, مگی گربه, پیرمرد, پرشیا, نایب تیمور خان, سارا, زرد ابری, فرانکنشتاین, rahgozar_bineshan, ژان والژان, کاپیتان اسکای, کارآگاه علوی, Jacques Clouseau, میرزا کوچک جنگلی, گروهبان گارسیا, هایدی
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
سکانس آخر .... - برو بیکر - ۱۳۹۳/۹/۱۷, عصر ۰۴:۲۰
RE: سکانس های پایانی .... - برو بیکر - ۱۳۹۳/۹/۱۸ عصر ۰۵:۴۰
RE: سکانس آخر .... - BATMAN - ۱۳۹۳/۹/۱۹, عصر ۰۹:۳۵
RE: سکانس آخر .... - اسکورپان شیردل - ۱۳۹۳/۹/۲۱, عصر ۰۸:۳۰
RE: سکانس آخر .... - زینال بندری - ۱۳۹۳/۹/۲۱, عصر ۰۹:۵۴
RE: سکانس آخر .... - اسکورپان شیردل - ۱۳۹۳/۹/۲۱, عصر ۱۰:۱۱
RE: سکانس آخر .... - اکتورز - ۱۳۹۳/۹/۲۲, صبح ۰۵:۰۳
RE: سکانس آخر .... - اکتورز - ۱۳۹۳/۹/۲۳, صبح ۰۳:۱۱
RE: سکانس آخر .... - Joe Bradley - ۱۳۹۳/۹/۲۴, عصر ۰۱:۲۹
RE: سکانس آخر .... - Joe Bradley - ۱۳۹۳/۹/۲۷, عصر ۱۰:۲۴
RE: سکانس آخر .... - Joe Bradley - ۱۳۹۳/۹/۲۸, عصر ۰۷:۴۰
RE: سکانس آخر .... - Joe Bradley - ۱۳۹۳/۹/۳۰, عصر ۰۹:۵۸
RE: سکانس آخر .... - Joe Bradley - ۱۳۹۳/۱۰/۳, عصر ۰۳:۱۲
RE: سکانس آخر .... - اکتورز - ۱۳۹۳/۱۰/۷, صبح ۰۵:۳۵
RE: سکانس آخر .... - Joe Bradley - ۱۳۹۳/۱۰/۸, عصر ۰۴:۴۲
RE: سکانس آخر .... - Joe Bradley - ۱۳۹۳/۱۰/۱۰, عصر ۰۳:۱۹
RE: سکانس آخر .... - Joe Bradley - ۱۳۹۳/۱۰/۱۱, عصر ۰۲:۰۳
RE: سکانس پایانی + شخصیت منفی - BATMAN - ۱۳۹۳/۱۰/۱۱, عصر ۰۸:۱۴
RE: سکانس آخر .... - Joe Bradley - ۱۳۹۳/۱۰/۱۷, صبح ۱۲:۴۹
RE: سکانس آخر .... - Joe Bradley - ۱۳۹۳/۱۰/۲۹, عصر ۰۴:۰۰
RE: سکانس آخر .... - برو بیکر - ۱۳۹۳/۱۲/۱۴, عصر ۰۶:۳۸