•
پنجـره عقبــى (پنجره اي رو به حياط )
___________________________________•
براي علاقمندي به سينماي كلاسيك و فيلم هاي قديمي بخصوص فيلمهاي سياه سفيد ، لازم نيست كاري انجام دهيم ، كافيست تنها يك بار فيلمي از هيـچـكاك .به پستمان بخورد !
قبل از ديدن فيلم فوق الذكر ، پرندگان را ديده بودم ؛ اگر بدون تعارف باشم بايد عرض كنم كه دلنشين نبود !!! سپس رواني را ديدم و همچون داروي بي حسي ، از سينماي مدرن و تكنولوژيكال پرتم كرد به دنيايي جداگانه ؛ جايي كه فيلمها بدون قدرت رنگ ، جلوه هاي ويژه و امكانات مدرن سينما فقط سينماست و فيلم به معناي واقعي هنر را بروز ميدهد . من با فيلمهايي چون پدر خوانده و كازابلانكا و بر باد رفته شيفته ي كلاسيك شدم ، اما با رواني وارد باتلاقي شدم كه بيرون آمدن از آن غير ممكن است ، و غرق شدن آرزوي غريق است ! ربـكـا را به نظاره نشستم و تازه فهميدم كه عاشقانه ها چقدر زيبا با رمز و راز و دلهره تلفيق مي شوند ، و بازيگري كه سادگي و خام بودن و معصوم بودن را با تمام وجودش به تصوير مي كشد . در همين بحبوحه ي عاشقي و با افيون هيچكاك بزرگ ، مرحله نهايي فنا شدن در كلاسيك به وقوع پيوست …

پـنـجــره عـقبــى سينما و فيلم را به من ثابت كرد . شايد خيلي از دوستان با آثاري ديگر از استاد انس داشته باشند و بيشتر مورد قبولشان باشد ، اما براي حقيري همچون بنده اين فيلم آخر كار است ، و فكر نكنم كسي جز استاد از پس همچين اثري بر بيايد .
• نظري كوتاه و برداشتي شخصي از اثر :
از اين پس هركس بگويد شاهكار چيست ، جواب همين است ( ^ ) . فيلم در اوج سادگي ، با كمترين تغيير لوكيشن ، با كمرين تعداد بازيگر و حداقل تكنيكهاي پيچيده فيلمسازي ساخته شده است . اين فيلم سه عنصر اصلي و بدون نقص دارد كه آنرا بي مانند كرده : كارگردان - بازيگر - فيلم بردار ! كارگردان قدرتش را با يك چيز به رخ مي كشد و آن اين است كه از موضوعي به اين سادگي يك فيلم كامل سرهم كرده و با قدرت كامل تمام جزئيات را بر روي آن اجرا نموده است . قدرت فيلم به حدي محسوس مي باشد كه به راحتي مي توان حتي بدون صدا كل موضوع را دريافت و همين لذت را چشيد. يعني تصوير و نماها و قاب بندي ها به قدري بي نقص است كه ميشود همچون فيلمي صامت آنرا پنداشت . مردي كنار پنجره نشسته است و به خانه همسايه هايش ديد مي زند ! تصوير خانه اي را در فيلم مي بينيم كه شخصي با همسرش درگيري دارد ، بلافاصله دوريين روي او بر مي گردد و حالت چهره اش نشان مي دهد كه از ديدن اين صحنه آزرده خاطر گشته است ؛ سپس خانه بانوي جواني را نشان ميدهد كه با لباسي عور در حال رقص است ، تصوير روي بازيگر مي آيد و ما مي بينيم كه او حس شهوت دارد . فقط تصوير به ما شناسنامه شخصيتي از كاراكتر را تحويل مي دهد و به نظرم اين را مي شود سينماي ناب ناميد … بازيگر به عقيده بنده از اين رو بي نقص است كه فضايي را رقم مي زند سرشار از سادگي ، محيطي عاري از ايفاي نقش. انگار اثري از دوريين و كادر فيلمسازي نيست ! ديالوگها به گونه اي بيان مي شود كه حس صميميت در آن موج مي زند . حالت چهره جيمز استوارت نشان مي دهد كه او كسي است مثل خود مان . البته بايد به اين نكته اشاره كنم كه بازيگر هرچقدر هم توانا و مستعد باشد ، بدون كارگرداني زبده و چيره دست ، قدرتش به چشم نمي ايد . و اما فيلم برداري • هرچند كه در فيلمهايي جز اين كم نيستند فيلمبرداري هاي عالي و بي نقص ، اما به نظرم اهميت فيلمبرداري اين اثر در اين است كه فارغ از نماهاي آنچناني ، لوكسشن هاي متفاوت و شانس خودنمايي بسيار محدود ، هنرمند هنرش را در جزئياتي همچون كلوز آپ ها و قاب بندي هاي بي نقص به رخ مي كشد .
گاهي اوقات لازم نيست كه براي پسنديدن فيلم حتما دنبال فيلمي پيچيده باشيم كه فيلمنامه اي ستبر و بي نظير در پشت آن قرار دارد . اين فيلم به من ثابت كرد :
فيلم را بخاطر فيلم دوست داشتن ، بسيار دلپذيرتر است از اينكه فيلمنامه و كارگرداني و بازيگري و موسيقي و فيلم برداري و … تو را تحت تاثير قرار بدهد . سينما خود هنري است كه مي توان آنرا بدون واسطه دوست داشت !
•فيلمهاي اينگونه كم هستند ، ساده اما ماندگار .
پ.ن : از اينكه جسارت كرده و در حضور بزرگان كافه در مورد استادو فيلمهايش اظهار نظر نمودم ، پوزش مي طلبم .