دوست دارم در مورد فیلم مارنی بنویسم. یکی از روانشناسانه ترین فیلمهای هیچکاک که
بعد از دیدنش، آدم به راستی احساس گناه می کند. احساسی که با ساختار هنرمندانه ی
هیچکاک و فیلمنامه نویس فیلم، انگار از ذهن شخصیت های روی پرده به دل تماشاگر می
افتد و در طول فیلم و تا مدتها و شاید هم تا ابد، تماشاگر را در مورد گذشته اش و رازهایی که
از آن نمی داند به شک و تردید می اندازد.
آیا در پس خودآگاه ذهن هریک از ما، یک مارنی با هیجانات و عقده های فروخفته پنهان نشده؟
وجودی که در لحظاتی خاص (مثل زمان دیدن رنگ قرمز یا صائقه توسط مارنی در فیلم) رخ،
آشکار می کند و پرده از حوادثی غریب برمی دارد؟
از آنجا که در فیلم از تعلیقی مثل تعلیق فیلم سرگیجه استفاده نشده و تا پایان فیلم گره از
راز مارنی گشوده نمی شود، کاشت ها و المانهایی بکار گرفته شده تا کم کم تماشاگر را
به نقطه ی نهایی و گره گشایی اصلی بکشاند.
مثلا استفاده ی هیچکاک از رنگها بخصوص رنگ زرد در فیلم (به عنوان مثال رجوع کنید
به سکانس ابتدایی فیلم) در راستای ایجاد حس خطر و به اصطلاح گوش به زنگ شدن
تماشاگر، هنرمندانه است.
یا زمانی که از زبان شون کانری پشت تلفن در مورد قتلی در گذشته می شنویم، برداشت
های متفاوتی به ذهن هر یک از ما می رسد که بر جاذبه ی فیلم می افزاید و تا لحظه ی
آخر همراهمان نگه می دارد.
اما جالب تر از همه در مورد این فیلم، اتفاقی ست که بر سر فیلمنامه ی آن افتاده.
طبق معمول آثار هیچکاک، فیلمنامه ی اثر، اقتباسی بوده (از نوول وینستون گراهام)
و قرار بوده تا ایوان هانتر، فیلمنامه نویس پرندگان، نویسنده ی فیلمنامه باشد.
هانتر برای سکانس شب ازدواج مارنی و مارک در قایق، ایده ای متفاوت با آنچه در نوول بوده
پیشنهاد می دهد و چون هیچکاک مخالفت کرده، دو نسخه از صفحات مربوط به این سکانس،
یکی مطابق با فیلمنامه و دیگری طبق ایده ی پیشنهادی خودش می نویسد و برای مقایسه
و متقاعد کردن هیچکاک برای او می فرستد. اما همین کار او باعث خشم هیچ بزرگ شده
و او را از فیلم اخراج می کند!!
ایده ای که هانتر با آن مخالفت داشته، تجاوز مارک به مارنی بعد از مخالفت زن با همبستر
شدن با او بوده و هانتر ترجیح میداده درک عاطفی مرد را از همسرش به نمایش بگذارد
که از قضا هیچکاک تمایل زیادی به این سکانس داشته. در نهایت با استخدام خانم
جی پرسون الن در مقام فیلمنامه نویس، به ایده ای می رسند که تلفیقی از نظر کارگردان
و فیلمنامه نویس قبلی بوده است ( همان سکانسی که در فیلم میبینید.)
در آخر اینکه مادر معروف هیچکاکی در این فیلم، این بار در قالب مادر یک زن در می آید و
نسبت به آثاری مثل بدنام، همدردی بیشتری با او وجود دارد اما در نهایت این اوست
که باید بار گناهان فیلم را بدوش کشد و لحظه ای نمایشگر مادر سختگیر دوران کودکی خود
فیلمساز باشد.
این هم صحنه ی معمول آشکار شدن هیچکاک در قابی از فیلم: