[-]
جعبه پيام
» <پیرمرد> پست دوست گرامی dude علاوه بر اینکه نقدی ارزشمند است با نثری بسیار زیبا و شیوا نگاشته شده https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...https://cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=33&pid=4593
» <Dude> با تشکر از مراد بیگ و همچنین بتمن. فیلم هم خیلی خوب بود، هرچند دو ساعت برایش زیاد به نظر می‌رسد و بعید هم می‌دانم که بخواهم دوباره ببینمش.
» <BATMAN> تیپ و استایل کانی نیلسن مثل قسمت اول عالیه، در واقع من خوشم اومد
» <BATMAN> این دقیقا چیه؟ https://s8.uupload.ir/files/rtrtrt_rlna.jpg
» <BATMAN> گلادیاتور 2 اصلا در حد و اندازه قسمت قبلی نیست/ در واقع بازسازی نسخه اوله اما دهها پله پایینتر/ بیش از اندازه هم تخیلی شده
» <BATMAN> موافقم! شرورترین شخصیت دیزنیه به نظرم , چون به برادر خودش رحم نکرد و حتی میخواست برادر زادشم بکشه!
» <کنتس پابرهنه> بتمن جان اسکار حقش بود، من کم از دستش حرص نخوردم.
» <مراد بیگ> جناب Dude تشکر مرا بابت پیام های محبت آمیزتان در بخش دایرکت و معرفی آن دو سایت جامع موسیقی پذیرا باشید ، بسیار به کارم خواهند آمد .
» <BATMAN> در مقابل اسکار نگون بخت طعمه کفتارها میشه
» <BATMAN> البته شیرخان فرار میکنه و بعدش بارون میگیره، بنابراین آتیش دمش خاموش میشه و زنده میمونه! تو این کلیپ تعمدا یه پایان من درآوردی رو نمایش میده!
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 3 رای - 3 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دلنوشته هاي سينمايي
نویسنده پیام
زاپاتا آفلاین
amir_e_delaram (زاپاتای سابق)
*

ارسال ها: 695
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۸/۲۲
اعتبار: 58


تشکرها : 2102
( 10034 تشکر در 356 ارسال )
شماره ارسال: #21
RE: دلنوشته هاي سينمايي

پوستر اولین فیلم آقای سوپراستار که کاشفش زنده یاد ایرج قادری بود...

۱۳۹۳/۶/۲۷ عصر ۱۰:۵۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : هانا اشمیت, BATMAN, سناتور, Kurt Steiner, ماهی گیر
زاپاتا آفلاین
amir_e_delaram (زاپاتای سابق)
*

ارسال ها: 695
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۸/۲۲
اعتبار: 58


تشکرها : 2102
( 10034 تشکر در 356 ارسال )
شماره ارسال: #22
RE: دلنوشته هاي سينمايي

کاظم هژیر آزاد از بازیگران سری فیلمهای اکشن موسسه پویا فیلم در دهه 70 بود که بغیراز فیلم نیش (1372) در مابقی فیلمها بدمن بود . برای نسل ما دیدن این بازیگران نقشهای دوم و سوم که در فینال فیلم توسط جمشید هاشم پور لت و پار! می شدند جذابیت بسیار داشت و امروز پس از دو دهه با دیدن این عکسها ،یاد دورانی افتادم که فیلمها حداقل مخاطب را تا پایان فیلم در سینما نگاه می داشت و هیچگاه در میان فیلم و یا آخر فیلم تصور نمی کردیم پول توجیبی امان توسط عوامل فیلم به غارت رفته است! البته نقش دوبله های بی نظیر را در ماندگاری این فیلمها نبایستی فراموش کرد. حیفم آمد که دوستان کافه این عکسها را نبینند:

حسین فرحبخش (نفردوم از راست ) که بانی ساخت یکسری از فیلمهای اکشن خوش ساخت دهه 70 بود.کاظم هژیرآزاد نفر اول ازچپ ، پشت صحنه فیلم عقرب

بهروزخان افخمی(نفرسوم از راست ) کارگردان فیلم عقرب که در اواخر فیلم با فرحبخش اختلاف پیدا کرد و فیلم را رها کرد و البته خواسته بود که نامش در تیتراژ نیاید . اما بعدها نامش بعنوان مشاورکارگردان در تیتراژ نقش بست و این عکس سندی است از حضور یکی از فیلمسازان موفق آن دوره در پشت صحنه یک فیلم اکشن.

کاظم هژیرآزاد -پشت صحنه گروگان(1374)- اینجا همات قلعه معروف رودماهی است که لوکیشن بسیاری از فیلمهای پویا فیلم بود.


گروگان

قافله (1370) با حسن رضایی و مختارسائقی

با زنده یاد منوچهر حامدی پشت صحنه قافله

قافله

هژیرآزاد با اکبر عبدی و همایون اسعدیان پشت صحنه شب روباه (1375)- تهیه کننده این فیلم حسین یاریار بازیکن سابق تیم فوتبال بانک ملی بود که اوایل دهه 70 چندسالی با مرحوم خاچیکیان وارد گود فیلمسازی شد و پس از مدتی هم سیتما را کنار گذاشت و امروز مربی تیم هنرمندان است.

هژیر آزاد و محمدمتوسلانی (روباه)پشت صحنه شب روباه

بهمراه پورعرب در فیلم نیش (1372)

۱۳۹۳/۱۱/۲۹ عصر ۰۶:۱۵
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : پیرمرد, زینال بندری, سارا, BATMAN, brnudi, پرشیا, اسپونز, مگی گربه, سروان رنو, اکتورز, Kurt Steiner, Classic, حمید هامون, rahgozar_bineshan, Memento, ژان والژان, واتسون, مکس دی وینتر, ماهی گیر
زاپاتا آفلاین
amir_e_delaram (زاپاتای سابق)
*

ارسال ها: 695
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۸/۲۲
اعتبار: 58


تشکرها : 2102
( 10034 تشکر در 356 ارسال )
شماره ارسال: #23
RE: دلنوشته هاي سينمايي

مصاحبه چند ماه قبل ایسنا با مریم مقبلی قرزند هنرمند بزرگ دوبله ،زنده یاد عزت الله مقبلی که حال و هوایی دلگیرانه دارد. مریم مقبلی از روزهای حضور و فراق پدر می گوید...

http://isna.ir/fa/news/93042815837/%D9%8...http://isna.ir/fa/news/93042815837/%D9%85%D8%B1%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D9%87%D9%86%D9%88%D8%B2-%D8%A8%D9%87-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D8%A7%D9%86%D9%82%D8%B6%D8%A7%D8%A1-%D9%86%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D

۱۳۹۳/۱۲/۸ عصر ۱۲:۴۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : زینال بندری, مگی گربه, سروان رنو, برو بیکر, خانم لمپرت, سناتور, BATMAN, مریم, بولیت, brnudi, Kurt Steiner, دکــس, Classic, حمید هامون, پرشیا, هانا اشمیت, پیرمرد, Memento, هایدی, ژان والژان, واتسون, تارا, rahgozar_bineshan, آلبرت کمپیون, مکس دی وینتر, ماهی گیر, زرد ابری
دکــس آفلاین
رحمه الله علیه
*

ارسال ها: 103
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۳/۱۱/۵


تشکرها : 735
( 1265 تشکر در 58 ارسال )
شماره ارسال: #24
RE: دلنوشته هاي سينمايي

دایی بنده فیلم بین جدی نیست و مخاطب عامی سینما بحساب می اید، اما علاقه زیادی به سریال کوچک جنگلی دارد. از کاراکترهای محبوبش در سریال، نقش کوتاهی است که حسین پناهی بازی کرده. آنجا که میرزا در ماسوله محاصره شده و توی روستا قدم میزند و چند کلامی با درویش حیدر (حسین پناهی) هم کلام میشود. درویش حیدر با لحنی خاص و طعنه آمیز، «میرزا کوچیک خان» را خطاب میکند. مرحوم مقبلی با هنرمندی عجیبی این سکانس را دوبله کرده. با جناب دایی در مورد این سکانس صحبت میکردیم. اصرار داشت که صاحب صدا، خود مرحوم پناهی است. انقدر محکم بود که شک کردم و بعد مجددا سکانس را دیدیم.

گذشت تا این متن را خواندم. جلال مقامی عزیز جایی گفته اند:
مقبلی یکی از بهترین های دوبله بود. در تمام فیلم ها نقش اساسی برایش وجود داشت. واقعا همه فن حریف بود و قدرت این کار را هم داشت. هر نقشی که به او می دادند عین آن نقش حرف می زد. در سریال کوچک جنگلی به جای حسین پناهی عین خود این بازیگر حرف زد. به جای جهانگیر فروهر نیز مثل خودش حرف می زد. بسیار تو انا بود و هم نقش های کمدی را و هم نقش های جدی را لذتبخش می گفت.

الان میفهمم دایی جان پر بیراه هم نگفته... هنر مقبلی یگانه بود. خدایش بیامرزاد

۱۳۹۴/۲/۱۰ صبح ۱۱:۴۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : زینال بندری, برو بیکر, خانم لمپرت, Kurt Steiner, Classic, سناتور, BATMAN, حمید هامون, پرشیا, زاپاتا, مگی گربه, rahgozar_bineshan, پیرمرد, Memento, هایدی, ژان والژان, واتسون, تارا, مکس دی وینتر, ماهی گیر
زاپاتا آفلاین
amir_e_delaram (زاپاتای سابق)
*

ارسال ها: 695
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۸/۲۲
اعتبار: 58


تشکرها : 2102
( 10034 تشکر در 356 ارسال )
شماره ارسال: #25
RE: دلنوشته هاي سينمايي

خداحافظی از بازیگری و مهاجرت "سلطان"

http://www.madomeh.com/site/news/news/3267.htm

فریبرز عرب نیا بازیگر توانا و محبوب دهه 70 سینمای ایران ، این روزها قصد ترک وطن دارد. بازیگری که برای نسل ما خاطره ای است ماندگار. اگر چه شاید عرب نیای دهه های 80 و 90 را نپسندیم و جنس حرف و کلام امروزش را از جنس حرفهای دوست داشتنی گذشته اش ندانیم ،اما او شمایلی است ماندگار ،ازسینمای اجتماعی دهه 70.

۱۳۹۴/۴/۲۱ عصر ۱۱:۰۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : زینال بندری, هانا اشمیت, خانم لمپرت, BATMAN, مگی گربه, rahgozar_bineshan, پیرمرد, حمید هامون, پرشیا, Princess Anne, Memento, سروان رنو, ژان والژان, واتسون, تارا, مکس دی وینتر, ماهی گیر, زرد ابری
دکــس آفلاین
رحمه الله علیه
*

ارسال ها: 103
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۳/۱۱/۵


تشکرها : 735
( 1265 تشکر در 58 ارسال )
شماره ارسال: #26
فلسطین

جای همه خالی تعطیلات اخیر را در تبریز بودم. بر حسب اتفاق سینما فلسطین را زیارت کردم. در چند شهر دیگر هم سینما فلسطین داریم. مثلا در تهران، شیراز، اصفهان، همدان، رشت (تعطیل)، اهواز (با نام کنونی بهمن)، بروجرد... 
آمار دقیق ندارم اما بعید نیست این نام، بیشترین نام سینما در ایران باشد. چرا (البته بعد انقلاب) انقدر سینما فلسطین داریم؟ کسی ایده ای دارد؟ فلسطین چه ربطی به سینما دارد؟

پ.ن:
فلسطین ِ تبریز تقریبا در حال و هوای قدیم باقیمانده و مدرن نشده. شاید مردم عزیز این شهر ازین موضوع زیاد راضی نباشند اما خودم حس خیلی خوبی داشتم وقتی گیشه تنگ، سانسهای دست نویس و صندلی های کهنه را دیدم. همان بوی سینماهای قدیمی در اینجا هم به مشام می رسید..

( سرهنگ دکس در فلسطین تبریزی ها ! )

۱۳۹۴/۴/۳۰ صبح ۰۷:۲۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بولیت, Memento, سروان رنو, BATMAN, مگی گربه, هانا اشمیت, خانم لمپرت, الیزا دولیتل, ژان والژان, Papillon, واتسون, حمید هامون, نیومن, تارا, گروهبان گارسیا, rahgozar_bineshan, آلبرت کمپیون, ماهی گیر, پیرمرد
زاپاتا آفلاین
amir_e_delaram (زاپاتای سابق)
*

ارسال ها: 695
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۸/۲۲
اعتبار: 58


تشکرها : 2102
( 10034 تشکر در 356 ارسال )
شماره ارسال: #27
RE: دلنوشته هاي سينمايي

خبر بسیار تلخ و تکان دهنده است.احمدرضا اسعدی بازیگر سینمای ایران برای امرار و معاش جلوی یکی از سینماهای پایتخت ، دستفروشی می کند.

ما دانه های کنجدیم دلسوخته ،باچشم دل ما را ببین...


من ميمونم وخلوت پيش از تو و حضور حرفهاي ناتمام،سخته اين برزخ (هزاردستان )
۱۳۹۴/۵/۳ صبح ۱۰:۲۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : زینال بندری, دکــس, پیرمرد, ژان والژان, برو بیکر, Papillon, هانا اشمیت, BATMAN, واتسون, حمید هامون, خانم لمپرت, Memento, Kathy Day, گروهبان گارسیا, rahgozar_bineshan, آلبرت کمپیون, مکس دی وینتر, ماهی گیر, زرد ابری
دکــس آفلاین
رحمه الله علیه
*

ارسال ها: 103
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۳/۱۱/۵


تشکرها : 735
( 1265 تشکر در 58 ارسال )
شماره ارسال: #28
RE: فلسطین

(۱۳۹۴/۴/۳۰ صبح ۰۷:۲۰)سرهنگ دکس نوشته شده:  ...در چند شهر دیگر هم سینما فلسطین داریم. مثلا در تهران، شیراز، اصفهان، همدان، رشت (تعطیل)، اهواز (با نام کنونی بهمن)، بروجرد...

آمار دقیق ندارم اما بعید نیست این نام، بیشترین نام سینما در ایران باشد. چرا (البته بعد انقلاب) انقدر سینما فلسطین داریم؟ کسی ایده ای دارد؟ فلسطین چه ربطی به سینما دارد؟

در فیسبوق از جناب عباس بهارلو این سوال را پرسیدم و چنین جواب دادند:

در سال های بعد از انقلاب وزارت ارشاد با صدور بخش نامه ای صاحبان سینماها را وادار کرد که نام سینماهاشان (به ویژه نام هایی که فرنگی بودند) را تغییر دهند. به همین دلیل برای نام سینماها فلسطین، صحرا، پولساریو، انقلاب، بهمن و نظایر این ها انتخاب شدند.

۱۳۹۴/۵/۲۱ صبح ۰۲:۰۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : پیرمرد, ژان والژان, پدرام, واتسون, زینال بندری, هانا اشمیت, حمید هامون, خانم لمپرت, Princess Anne, BATMAN, Memento, تارا, گروهبان گارسیا, آلبرت کمپیون, مکس دی وینتر, ماهی گیر
واتسون آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 87
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۴/۳/۳۰
اعتبار: 21


تشکرها : 8076
( 1230 تشکر در 56 ارسال )
شماره ارسال: #29
RE: دلنوشته هاي سينمايي

سلام بر همه دوستان و سروران گرامی

دوست  و استاد عزیزمون زاپاتا ،یادی فرموده بودند از احمد رضا اسعدی.

یاد مورد مشابهی از بی وفایی روزگار در حق هنرمندان افتادم و آن هم همانطور که خیلی از عزیزان می دانند ،در مورد هنرپیشه قدیمی خانم ثریا حکمت است.

مطلب زیر حدودا" یک سال پیش در خبرگزاری ایسنا منتشر شد .البته بعدا"شنیدم کمک هایی برای پرداخت پول اجاره خانه شده است . آرزو می کنیم که در حال حاضر مشکلات این هنرمند و سایر هنرمندان مظلوم و از یاد رفته حل شود.

ثریا حکمت با بیان اینکه در وضعیت مالی خیلی بدی به سر می‌برم، گفت: بعد از 35 سال کار و 61 سال سن، من را به‌عنوان پیشکسوت قبول ندارند. درنتیجه از چندی دیگر در چادر زندگی می‌کنم.

 این هنرمند بازیگر در گفت‌و‌گو با خبرنگار سینمایی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، اظهار کرد: صاحبخانه ودیعه اجاره را بالا برده که از توان من خارج است و تصمیم دارم اثاث‌هایی که برایم باقی مانده را بفروشم و با پول آن دخترم را به خوابگاه بفرستم و خودم هم در خیابان چادر بزنم.

 وی با بیان اینکه در سال گذشته هم سه روز در چادر زندگی کرده است، گفت: آن موقع هم به‌دلیل اینکه اجاره خانه‌ام عقب افتاده بود، صاحبخانه از پول ودیعه‌ام کم کرده بود که دیگر پولی برای خانه گرفتن نداشتم. بعد از کمک پنج میلیونی ارشاد توانستم جایی را اجاره کنم.

 این بازیگر با بیان اینکه با مشکلات زیادی زندگی را می‌گذراند، ادامه داد: سال گذشته تصمیم گرفتم دو بار خودم را از بین ببرم و اقدام به این کار هم کردم اما موفق نشدم. الان کل دندان‌هایم را کشیده‌ام و هزینه درمان آن‌ها را ندارم. برای گرفتن بودجه به همه‌جا رفته‌ام. حتی چندی پیش به‌سراغ همسر آقای انصاری که مالک بازار مبل هستند، رفتم اما باز هم اتفاقی نیفتاد و نمی‌دانم این همه بودجه در مملکت جابه‌جا می‌شود، چرا من بعد از این همه سال فعالیت هنری نباید سهمی از آن داشته باشم؟

 وی افزود: به خانه سینما رفتم، آنجا هم گفتند خودمان 500 میلیون تومان بدهی داریم و نمی‌توانیم کمک کنیم. خانه پیشکسوتان هنر هم می‌گوید چون به‌عنوان هنرمند درجه دو معرفی شده‌ام، نمی‌توانند کمک کند. در صورتی که در فیلم‌های زیادی نقش اول بازی کرده‌ام. البته با صحبت‌هایی که با آنجا شده قرار است 150 هزار تومان به من بدهند.

 ثریا حکمت ادامه داد: به وزارت ارشاد نامه نوشتم و درخواست کمک کرده‌ام. زمانی آقای انتظامی (عزت‌الله) به ما کمک می‌کرد اما دیگر خسته شد و الان دیگر جواب تلفن را هم نمی‌دهد. اخیرا آقای ایوبی ماهی 350 هزار تومان ماهیانه تعیین کرده‌اند و 180 هزار تومان هم از طرح تکریم می‌گیرم اما این مبلغ حتی نصف اجاره خانه‌ام هم نمی‌شود.

  «آواز قو» آخرین فعالیت سینمایی حکمت محسوب می‌شود.

 این بازیگر که بیش از 10 سال است فعالیت بازیگری ندارد در آثار دیگری چون «نقطه ضعف»، «تصویر آخر»، «خواستگاری»، «نیش» و فیلم به‌یاد ماندنی «ای ایران» ناصر تقوایی به ایفای نقش پرداخته است.

http://isna.ir/fa/news/93051305331/%D8%B...http://isna.ir/fa/news/93051305331/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%AB%D8%B1%DB%8C%D8%A7-%D8%AD%DA%A9%D9%85%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%DA%AF%D9%88%D8%B4%D9%87-%D8%AE%DB%8C%D8%A7%D8%A8%D



آدمیان به لبخندی که بر لب هامی نشانند و به احساس خوبی که برجا می نهند و به دردی که از یکدیگر می کاهند ،می ارزند!
۱۳۹۴/۵/۲۶ عصر ۱۲:۲۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : زینال بندری, Memento, پیرمرد, حمید هامون, خانم لمپرت, هانا اشمیت, ژان والژان, BATMAN, پیر چنگی, زاپاتا, سروان رنو, Kathy Day, گروهبان گارسیا, برو بیکر, آلبرت کمپیون, مکس دی وینتر, ماهی گیر, زرد ابری
اسکورپان شیردل آفلاین
ناظر انجمن
*****

ارسال ها: 512
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۳/۱۱
اعتبار: 50


تشکرها : 5286
( 6689 تشکر در 334 ارسال )
شماره ارسال: #30
RE: دلنوشته هاي سينمايي

(۱۳۹۴/۵/۲۶ عصر ۱۲:۲۴)واتسون نوشته شده:  

ثریا حکمت با بیان اینکه در وضعیت مالی خیلی بدی به سر می‌برم، گفت: بعد از 35 سال کار و 61 سال سن، من را به‌عنوان پیشکسوت قبول ندارند. درنتیجه از چندی دیگر در چادر زندگی می‌کنم.

این که این هنرمند و بسیاری از هنرمندان دیگر با چنین مشکلی دست و پنجه نرم می کنند تا حدودی تقصیر خود هنرمندان هم هست. یک پیشنهاد اینست که هنرمندان در زمان فعالیت صندوقی تشکیل دهند به عنوان صندوق بازنشستگی و ماهانه مبلغی در آن بریزند تا اگر هنرمندی در سنین پیری و ناتوانی با مشکل مواجه شد از محل وجوهات آن صندوق به او کمک کنند. بهتر از اینست که هنرمند در موقع ناتوانی (با عرض پوزش) دست گدایی به سمت این و آن دراز کند و جواب بگیرد یا نگیرد.

وقتی دولت نمی خواهد یا نمی تواند کمک کند خود هنرمندان که می توانند به هم کمک کنند.

به هرحال چنین خبرهایی ناراحت کننده است از این جهت که بازیگری که خیلی خاطرات زیبا در ذهن مردم ایجاد کرده به چنین حال و  روزی دیده می شوند. تصاویری که از ثریا حکمت ، فریماه فرجامی ، ابوالفضل پورعرب و ... در ذهن ما جاخوش کرده با عکس های امروزشان تناقض دارد. کاش میشد با انتشار ندادن این عکسها ذهنیت مان را از آنچه از آنها در خاطر داریم مخدوش نکنیم.


طریقت سامورایی استوار بر مرگ است. آن‌گاه که باید بین مرگ و زندگی یکی را انتخاب کنی، بی‌درنگ مرگ را برگزین. دشوار نیست؛ مصمم باش و پیش رو. آن هنگام که تحت فشار انتخاب زندگی یا مرگ قرار گرفته‌ای، لزومی هم ندارد به هدف خود برسی {گوست داگ؛سلوک سامورایی}
۱۳۹۴/۵/۲۶ عصر ۰۴:۱۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : پیرمرد, ژان والژان, حمید هامون, BATMAN, خانم لمپرت, برو بیکر, مگی گربه, واتسون, rahgozar_bineshan, پیر چنگی, تارا, سروان رنو, Kathy Day, گروهبان گارسیا, مکس دی وینتر, ماهی گیر, زرد ابری
برو بیکر آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 355
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۸/۲۲
اعتبار: 37


تشکرها : 3248
( 6979 تشکر در 204 ارسال )
شماره ارسال: #31
RE: دلنوشته هاي سينمايي

خبر بسیار تکاندهنده بود.

بی اختیار بیاد رسول سینمای ایران افتادم

نمیدانم اگر اجل مهلتش داده بود امروز چنین سکانس تلخی را روی مستطیل سبز تاب می آورد یا خیر

سکانسی که بازیگر نقش اولش فرزندش بود.

علی ملاقلی پور ابتدا برای تبلیغ اولین ساخته سینمایی خود شخصا راهی خیابانها شد و تراکتهای فیلمش را بدست مردم داد. تا اینجای کار مشکلی نیست ( هر چند شخصا با همینجای کار هم مشکل دارم) او خود بارها اعلام کرده بود برای تبلیغ فیلمش از هیچ کوششی دریغ نخواهد کرد.

     

اما مصیبت آنجا بود که او روز گذشته هنگام برگزاری یک مسابقه بزرگ و بین المللی که در آن مطرح ترین فوتبالیستهای سابق جهان تحت عنوان ستارگان جهان با مطرح ترین فوتبالیستهای سابق ایران تحت عنوان ستارگان ایران یک مسابقه نمایشی با نیت خیرخواهانه برگزار کردند ، دست به عملی ناشایست زد. مسابقه ایکه چشمان بسیاری چه در ایران و چه در جهان نظاره گر آن بودند.

علی ملاقلی پور هنگام برگزاری مسابقه ناگهان  جیمی جامپ  گونه به وسط زمین آمد و فیلم خود را تبلیغ نمود. لحظه بسیار بدی بود. بخصوص که یک سرباز نیروی انتظامی با او مانند یک خلافکار رفتار نمود و او را به خارج از زمین هدایت کرد.

علی ملاقلی پور کارگردان جوانیست که از همان ابتدا خودش گفت نظراتش با پدرش فرق دارد. او از همان زمان که پدرش در قید حیات بود برای اینکه او را به پدرش الصاق نکنند ترجیح داد بجای اینکه در کنار پدرش به کسب تجربه بپردازد ، مستقلا وارد حوزه سینما گردد.

دوست داشتمعلی را نزدیک ببینم و به او بگویم : پدرت را بسیار دوست دارم اما تو را نمیدانم. شاید بخاطر اینست که هنوز عیارت مشخص نیست. ایکاش قبل از دویدن به وسط زمین کمی بیادت پدرت بودی. هرچه باشد تو نام او را با خود یدک می کشی.

   

علی آقای گل : فیلم خوب ، نیاز به تبلیغ ندارد. مردم ما امروز به درجه ای از فهم و شعور رسیده اند که فرق فیلم خوب و بد را می دانند. با اینکه جوانی ، همینکه توانسته ای در اولین گام اکبر عبدی و نگار جواهریان را در مقابل دوربین خود بنشانی ، یعنی بخش بزرگی ار موفقیت را طی نمودی.

می دانم معترضی ، میدانم دل پری داری ، اما برادر من هرکاری راهی دارد. شاید بعضیها به تو حق بدهند. شاید بعضیها بگویند عجب جراتی داشت ، اما من چنین فکر نمی کنم. من این عمل را در شان یک کارگردان نمی دانم.

پدرت هم معترض بود. اما پدرت اعتراضش را با دوربینش به گوش دنیا رساند. هنوز فیلمت را ندیده ام. امیدوارم فیلم زیبایی باشد ، که اگر باشد این حرکت تو دو چندان غیر معقول می گردد. روح پدرت شاد. اگر شبی بخوابت آمد به او بگو میم مثل مادرش ، بسیار زیبا بود......

   

۱۳۹۴/۶/۷ عصر ۰۵:۲۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Memento, زینال بندری, BATMAN, حمید هامون, خانم لمپرت, برت گوردون, هایدی, دکــس, سرهنگ آلن فاکنر, نیومن, واتسون, rahgozar_bineshan, سارا, آلبرت کمپیون, مکس دی وینتر, زرد ابری
زاپاتا آفلاین
amir_e_delaram (زاپاتای سابق)
*

ارسال ها: 695
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۸/۲۲
اعتبار: 58


تشکرها : 2102
( 10034 تشکر در 356 ارسال )
شماره ارسال: #32
RE: دلنوشته هاي سينمايي

چرا بعضی ها جاودان هستند و می مانند . چرا هنرپیشگان امروز هرگز نمی توانند آن جاودانگی را داشته باشند . چرا این مانایی زیبنده آدمهای خاص است...

در خردادماه 1350 ناصر ملک مطیعی سهام خیریه ساخت مدرسه ای را خریداری کرد و بر کتیبه یادبود آن ، نام استاد هوشنگ سارنگ را نقش کرد.این حرکت زیبای ملک مطیعی آن هم در زمانه ای که در اوج شهرت و محبوبیت قرار داشت ، نشان از احترام به پیشکسوتان و بزرگی اوست. رمز ماندگاری این هنرمندان در چنین چیزهایی نهفته است که در روزگار ما نادر و کمیاب است...

۱۳۹۴/۷/۲۷ عصر ۰۷:۵۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Memento, سروان رنو, خانم لمپرت, کنتس پابرهنه, زینال بندری, اسکورپان شیردل, پیرمرد, BATMAN, واتسون, rahgozar_bineshan, حمید هامون, پیر چنگی, آلبرت کمپیون, دزیره, Classic, مکس دی وینتر, ماهی گیر, زرد ابری
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,190
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 85


تشکرها : 11738
( 19659 تشکر در 1648 ارسال )
شماره ارسال: #33
RE: دلنوشته هاي سينمايي

(۱۳۹۴/۷/۲۷ عصر ۰۷:۵۱)زاپاتا نوشته شده:  

چرا بعضی ها جاودان هستند و می مانند . چرا هنرپیشگان امروز هرگز نمی توانند آن جاودانگی را داشته باشند . چرا این مانایی زیبنده آدمهای خاص است...

بخشی از این مساله مربوط به تغییر شرایط جهان است که در بقیه موضوعات هم عمومیت دارد.

نه فقط بازیگر ستاره کمتر بوجود می آید بلکه دانشمند , نقاش , مخترع , جنگاور , موسیقی دان , نویسنده , ورزشکار و فوتبالیستِ  ستاره هم کمتر شده است . نه اینکه سطح اینها پایین تر از قدیمی ها باشد بلکه شرایط اینقدر برای همه یکسان شده که همه در یک سطح قرار گرفته اند و نمی توان یکی را زیاد از دیگری برتر دانست. مثلا آیا امروزه فوتبالیست شاخ که یک سرگردن از بقیه سر باشد ( مانند مارادونا ) داریم ؟ به جای او دو جین باریکن ستاره در تیم ها هستند که البته تفاوت زیادی با بقیه ستاره ها ندارند. در مورد دانشمندان هم همینطور . اختراعات با سرعت و حجم سرسام آوری در حال انجام هستند اما دیگر دانشمندی مانند ادیسون معروف نمی شود.

به نظر می رسد که آنها الگوهای کلاسیکی بودند که پذیرفته شدند و دیگر کسی مانند آنها تک نخواهد شد که آنگونه بدرخشد. حالا یا آسمان خیلی روشن شده یا ستاره ها انقدر زیاد شده اند که دیگر تک ستاره درخشان دیده نمی شود !


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۹۴/۷/۲۷ عصر ۱۱:۴۵
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : خانم لمپرت, Memento, کنتس پابرهنه, اسکورپان شیردل, BATMAN, پیرمرد, نیومن, واتسون, Princess Anne, لو هارپر, سارتانا, حمید هامون, ژیگا ورتوف, پیر چنگی, دزیره, Classic, مکس دی وینتر, آلبرت کمپیون, کاپیتان اسکای, ماهی گیر, زرد ابری
بانو الیزا آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 106
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۴/۷/۷
اعتبار: 19


تشکرها : 826
( 1118 تشکر در 94 ارسال )
شماره ارسال: #34
RE: دلنوشته هاي سينمايي

خدا رو شکر میکنم که این روز ها فرصت برای تماشای فیلم بسیار دارم و هر روز یک تجربه ی جدید بصری رو با فیلم های مختلف در ژانرهای مختلف و سال های متفات ساخت می گذرونم و بیش از پیش می تونم عشق به سینما رو احساس کنم.

ولی یک مساله ی مهم برای من تفاوت در احساس بعد از دیدن فیلم در زمان های مختلفه که فکر میکنم کم و بیش شما هم تو این قضیه با من حس مشترک رو داشته باشید .

اول بگم که من یه مدت فقط فیلم های کلاسیک نگاه می کردم و شاید جدید ترین فیلمی که دیده بودم سینما پارادیزو بود که اون هم یک کلاسیک به تمام معنا بود بخاطر نوستالژی فیلم هایی که نمایش می داد. ولی بعد از یک مدتی به سفارش چند نفر تصمیم گرفتم فیلم های بعد از 2000 هم ببینم و با تکنیک ها و جلوه های ویژه ی جدید فیلمسازی بیشتر آشنا بشم . و شاید بقول دوستان علاقه ام به سمت سینمای جدید بیشتر بشه .بخاطر همین موضوع شروع به تماشای فیلم های مطرح هزاره ی جدید کردم تا دیدگاهم رو حداقل منفی نکنه و فیلم هایی مثل جایی برای پیرمرد ها نیست و معلم پیانو و شوالیه تاریکی و اینسپشن و میان ستاره ای و رفتگان و جزیره شاتر و سه گانه ی معروف ایناریتو و...

12

5

54

545

545

نه این که در این فیلم ها ایرادی به داستان یا بازی بازیگران یا تکنیک های فیلمسازی وارد باشه که انصافا فیلم های قابل بحث و آموزنده و سرشار از نکات مثبت هم بودند . ولی اون حسی که من عادت کرده بودم بعد از دیدن فیلم ها داشته باشم ، این ها نداشتند . جای خالی حس نشاط  فراغت از زندگی روزمره و از همه مهمتر علاقه ی بیشتر به دیدن فیلم های بعدی رو این فیلم ها ندارن.

حالا یه مساله ای رو بگم اکثر عشق فیلم هایی که من میبینم یا عاشق کلاسیکن که تعداد فیلم هایی که دیدن به بیش از پانصد تا فیلم میرسه و یا عاشق فیلم های جدید و سریال هایی که تعدادشون این روز ها داره بیشتر و بیشتر میشه که اکثرا حتی با فرصت زیاد ولی خیلی کم فیلم میبینن و هفته ای یک فیلم یا شاید ماهی یک فیلم

خیلی دلیلش رو بررسی کردم که چرا منی که عاشق کلاسیک هستم از سینما خسته نمی شم و این افراد که عاشق فیلم های روز سینما هستند چند روز یکبار میل دیدن فیلم پیدا می کنند؟

شاید

شاید یک دلیلش اون حسی باشه که فیلم های کلاسیک به ما میده . یه حس سبکی ، حس لذت از یک داستان شیرین و دل انگیز

85

252

525

شاید فیلم هایی مثل ریو براوو ، ربکا ، کازابلانکا ، دزد دوچرخه ، سانست بلوار و ... تکنیک های فیلم های هزاره ی جدید رو نداشته باشند و فاقد دیالوگ هایی تا این حد دقیق و روانشناسانه باشه ، ولی لذتی که دیدن این فیلم ها در این سال ها به من داده رو هیچ کدوم از این فیلم های جدید  (که برای فروش بیشتر یا دست به دامن جلوه های ویژه فراوون یا صحنه های بسیار خشن و یا نمایش تلخی های زندگی و یا صحنه های مبتذل و ... می شن ) بهم نداده .

نمی دونم برای شما هم این فیلم های جدید این کاستی رو دارند یا خیر ولی متاسفانه برای من به شکلی شده که هرچی فیلم های حتی بسیار مطرح بروز رو نگاه میکنم ، عشق به سینمای کلاسیک رو بیشتر در من تقویت می کنه .

نمی دونم چرا این سوال بارها برام پیش اومده ، شاید برای شما هم پیش اومده باشه . آیا سینما واقعا تموم شده؟:huh:


هرگز فالگیر نبودم
فقط خواستم دستت را بگیرم
۱۳۹۴/۸/۲۷ صبح ۱۰:۵۷
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : حمید هامون, مکس دی وینتر, لو هارپر, آلبرت کمپیون, سروان رنو, Memento, ژیگا ورتوف, خانم لمپرت, زاپاتا, دزیره, اسپونز, واتسون, فورست, Classic, ماهی گیر, دون دیه‌گو دلاوگا, زرد ابری, پیرمرد
منصور آفلاین
آخرین تلالو شفق
*

ارسال ها: 501
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۸/۱۷
اعتبار: 77


تشکرها : 395
( 8083 تشکر در 310 ارسال )
شماره ارسال: #35
RE: دلنوشته هاي سينمايي

هرچند مدتی از این قصه میگذرد اما بد نیست نظر خود را هم در مورد آن بگوئیم...

مدتی قبل جمشید مشایخی که از فرط تکرار نام و تصویر عزت الله انتظامی در جشن سینمائی نویسندگان و منتقدان به ستوه آمده بود بالای سن رفت و با عصبانیت هرچه تمام تر پیشت میکروفن گفت : چرا باید صحبتی از بقیه بازیگران به میان نیاید و این آقا صرفا بعنوان بازیگر (محبوب) مورد توجه باشد ، ظاهرا خود ایشان هم از یاد برده که زمانی برای شهبانو (فرح) تمبک میزده!... و بعد جلسه را ترک میکند.... پس از آن شاهد نظرات مردم در شبکه های اجتماعی و مطبوعات بودیم که عده ای کار مشایخی را ستودند و عده ای هم او را تخریب کردند...

از نظر من مشایخی حق داشت. پس از انقلاب و بطور مشخص در دهه های 70 و 80 و بطور مشخص ماهنامه فیلم از عزت الله انتظامی یک بت ساخت. مدیر مسئول این ماهنامه جناب آقای هوشنگ گلمکانی که یکی از منتقدین بنام کشور نیز هست و به شخصه به ایشان خیلی ارادت دارم بخاطر علاقه شخصی به انتظامی تمام سمت و سوی ماهنامه فیلم را که مهمترین رسانه سینمائی کشور پس از انقلاب بوده و هست را به مدح و ستایش از این بازیگر اختصاص داد. وی هرگز اجازه نداد حتی کوچکترین نقد گزنده ای در این ماهنامه از طرف حتی یکی از نویسندگان مطرح یا درج گردد. وی به این هم بسنده نکرد و در مدح و منقبت انتظامی کتابی سترگ که براساس مصاحبه های متعدد خود وی با ایشان صورت گرفت تهیه کرد و اسم این کتاب را هم گذاشت آقای بازیگر... از آنسو هروقت در این ماهنامه اسم مشایخی به میان می آمد با چنین تحلیلهائی مواجه بودیم : بازیگری که ابائی از بازی در هر فیلم کم ارزش و بی ارزش ندارد و خود وی ادعا دارد برای دلگرمی کارگردانان جوان این کار را میکند درحالیکه دون شان یک بازیگر خاص است که تن به بازی در هر فیلم و سریالی دهد و همین نکته را برای انتظامی یک ایده آل و ارزش قلمداد کرد که هرگز در فیلمهای کم ارزش تن به بازی نمیدهد. تمام این تعریف و تمجیدها از یک طرف و نکوهش ها و تقبیح ها از سوی دیگر موجب شد هم خود منتقدین و هم مردم و هم  انتظامی باور کنند انتظامی تافته جدابافته ایست که در اوج قله بازیگری تاریخ سینمای ایران (حتی بالاتر از کسانی چون بهروز وثوقی و پرویز فنی زاده ) ایستاده است چراکه رفتارهای انتظامی پس از این تمجیدها و عدم همنشینی با سایر بازیگران و عدم شرکت گسترده در محافل و عدم حضور در سریالهای تلویزیونی و عدم شرکت در مصاحبه های تلویزیونی همگی موید خودبزرگ بینی وی بود که باعث و بانی آن مطبوعات ایران و در راس آنها ماهنامه فیلم بود.

پس از سالها ، جمشید مشایخی از نظر من یک سوزن برداشت و درست یا نادرست به این بادکنک زد تا اندکی از بادش را بخاطر همین تبعیض ها و تحقیرها خالی کرده باشد. اینکه انتظامی در حضور فرح دستبوسی کرده است رخداد عجیب و غریبی نیست چراکه همه این بازیگران و از جمله علی نصیریان و بهروز وثوقی و حتی بهرام بیضائی براساس عکسهای بجا مانده ، دستبوس خانم بوده اند اما اینکه این واقعیت را مشایخی بدان شکل مطرح نماید صرفا در همین تبعیض ها که منجر به عقده های درونی در اکثر بازیگران صاحب نام سینمای ایران شده است نهفته و من به مشایخی حق میدهم که این سوزن را در جمع اهالی نقد و نشست منتقدین بدست گیرد. در واقع مشایخی سوزنش را به منتقدین زد تا انتظامی.

اگر انتظامی در فیلمهائی چون گاو از مشایخی برتر بود ، مشایخی در فیلمهائی چون هزاردستان و کمال الملک و حتی خانه عنکبوت به لحاظ قدرت بازی سرتر از انتظامی بود. به لحاظ شکل سکون بازی در هزاردستان ، حتی نصیریان و کشاورز هم از انتظامی در هزاردستان برتر بودند اما هرگز به این برتریها اهمیت داده نشد و همواره و فقط از انتظامی تقدیر گردید. انتظامی که خود خوب میدانست در هزاردستان از مشایخی و نصیریان و کشاورز در سطح پائینتری بوده همواره ضعف بازی خود را به گردن دوبله منوچهر اسماعیلی انداخت درحالیکه همگان خوب میدانند که همان اسماعیلی بجای مشایخی و کشاورز هم صحبت کرده بود و اگر قرار بود کم فروشی کرده باشد فقط وی در این میان استثنا نبود.

همزمان با نقدهای عمومی نسبت به صحبتهای مشایخی درخصوص انتظامی من همین موارد را در ایسنتاگرام به اطلاع گلمکانی رساندم ... و ایشان در خصوص عملکرد ماهنامه فیلم و شخص خودشان در پاسخ نوشتند : انسان جایز الخطاست .  و البته پس از مدتی نقد مرا هم از صفحه خود پاک کردند!



 

۱۳۹۶/۶/۲۱ صبح ۰۸:۲۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : رابین‌هود, آدری لاووا, Classic, پرنسس آنا, ال سید, سروان رنو, شارینگهام, BATMAN, rahgozar_bineshan, ماهی گیر, L.B.Jefferies, ریچارد, زاپاتا, Jack Robinson, زرد ابری, پیرمرد
سناتور آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 646
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۲/۴
اعتبار: 36


تشکرها : 3690
( 4555 تشکر در 390 ارسال )
شماره ارسال: #36
RE: دلنوشته هاي سينمايي

حدود دو هفته پیش بود سیمای اصفهان یک برنامه زنده داشت که جمشید مشایخی رو دعوت کرده بود بعد مجری برنامه یک سری عکس نشون ایشون داد و گفت نظرت رو بیان کن فکر کنم عکس نورمن ویزدوم بود که مجری به ایشون گفت آقای مشایخی میگن که بیلی وایلدر یک بار اومده بود ایران و عزت ا... رمضانی فر بهش میخواسته بگه که کاراکترش شبیه به نورمن ویزدوم هست و کاری کنه که ازش برای هالیوود تست بگیرن اما شما نگذاشتید،تا این حرف از دهن مجری در اومد جمشید مشایخی یهو داغ کرد و گفت این آقا دروغ میگه و ایشون بزرگترین دروغگوی ایران هست و از این آقا دروغگوتر تو ایران وجود نداره. 

نمیدونم جریان چی بود ولی بنده خدا خیلی داغ کرد.

۱۳۹۶/۶/۳۰ عصر ۱۱:۳۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سروان رنو, آدری لاووا, شارینگهام, پرنسس آنا, rahgozar_bineshan, زاپاتا, منصور, زرد ابری, BATMAN, پیرمرد
رابین‌هود آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 37
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۶/۶/۱۲
اعتبار: 5


تشکرها : 146
( 241 تشکر در 35 ارسال )
شماره ارسال: #37
RE: دلنوشته هاي سينمايي

میم پنج سال از من بزرگتر است و برای خودش کسی است. می‌دانم که هیچ مرد عاقل باشعوری او را به زنی نخواهد گرفت. چون مثل من فکر می‌کند و مثل من شاعر و هنرمند و خیالاتی است. چون شکل پسرهاست.. شلوار بلند پا می‌کند و کفش‌های کتانی سفید می‌پوشد و من از تماشایش سیر نمی‌شوم.

دیدن فیلم درخت گلابی تجربه قشنگی است. بازگشت به نوجوانی و یادآوری عشقی که از مرزهای تنانگی دور بود. انتهای فیلم را دوست ندارم ولی مهم نیست. دیالوگ‌های قشنگ و بازسازی احساسات نوجوانی، هنرمندی می‌خواست که داریوش مهرجویی عزیز از پسش برآمد. اشباح و چه خوبه که برگشتی را فراموش میکنم و به انتظار هامونی دیگر خواهم بود. کاش دوباره برگردد به سالهای اوج!


نیازمند بهارند آرزوهایم
۱۳۹۶/۷/۳ عصر ۰۴:۴۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ال سید, آدری لاووا, پرنسس آنا, rahgozar_bineshan, مراد بیگ, Classic, سروان رنو, زرد ابری, بانو الیزا, BATMAN
زاپاتا آفلاین
amir_e_delaram (زاپاتای سابق)
*

ارسال ها: 695
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۸/۲۲
اعتبار: 58


تشکرها : 2102
( 10034 تشکر در 356 ارسال )
شماره ارسال: #38
RE: دلنوشته هاي سينمايي

(۱۳۹۶/۶/۳۰ عصر ۱۱:۳۰)سناتور نوشته شده:  

نمیدونم جریان چی بود ولی بنده خدا خیلی داغ کرد.

جمشید مشایخی بازیگر بزرگی است و در دهه شصت یک ستاره میانسال بود که طرفداران بسیار داشت و چهره ای بود که تماشاگر بخاطر او به سینما می رفت .چند فیلم پرفروش دهه شصت حضور او را دارند که مشخص کننده جایگاه ممتازش در سینمای ایران‌است

اما یک نقد کوچک که همیشه به ایشان وارد است، بخاطر دل نازکی که دارند از انتقاد و یا بی مهری زود دلخور می شوند و واکنش بروز می دهند که برای یک هنرمند پرسابقه شایسته نیست

در ماجرای دلخوری ایشان در جشن منتقدان انتقادش به جا اما با لحنی نامناسب ابراز شد.اگر همین انتقاد را با نرمی بیان کرده بود کفه ترازو کاملا بسویش سنگینی می کرد

در هرصورت جایگاه آقایان انتظامی و مشایخی در سینمای ایران محفوظ است و با این مسائل خدشه ای بر نمی دارد


من ميمونم وخلوت پيش از تو و حضور حرفهاي ناتمام،سخته اين برزخ (هزاردستان )
۱۳۹۶/۷/۶ صبح ۱۲:۱۶
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Classic, ال سید, آدری لاووا, منصور, Jack Robinson, پرنسس آنا, rahgozar_bineshan, رابین‌هود, سروان رنو, بانو الیزا, زرد ابری, BATMAN, پیرمرد, مارک واتنی
پیرمرد آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 259
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۳/۶/۶
اعتبار: 55


تشکرها : 6522
( 4769 تشکر در 183 ارسال )
شماره ارسال: #39
نقد در نقد

سلام و عرض احترام و ارادت خدمت دوستان گرامی کافه کلاسیک

در آخرین لحظات نهمین سالگرد حضورم در این انجمن، می‌خواستم این مطلب را در جستار نقد فیلم به چه معناست؟ ارسال کنم ولی با توجه به محتوای تخصصی آن جستار، مناسب‌تر دیدم که در اینجا مطلبم را بفرستم. کلیت صحبتم برای دوستانی که حوصله خواندن روده‌درازی و پرگویی پیران را ندارند، این است که نقد و جایگاه آن برای مخاطب عام سینما چه می‌تواند باشد و در طی مطلب برداشت خودم را ذکر کرده‌ام، لذا انتظار سخنی پخته و صد در صد مفید نداشته باشید.

آثار هنری گاهی صرفآ برای لذت شخص هنرمند خلق می‌شوند و گاهی برای عرضه به جامعه. فیلم و سینما با توجه به ماهیت آن بیشتر ناظر به شقّ دوم است ولو مخاطب خاص مدّ نظر خالق آن باشد. لذا نقد و بررسی آن از سوی مخاطبان و اهل فن اجتناب ناپذیر خواهد بود و از زیر نگاه نافذ و تیغ تیز نقد منتقدان خواهد گذشت. مخاطبان سینما طیف گسترده‌ای از افراد با سن، جنس، ملیت، فرهنگ، تحصیلات و دین مختلف هستند، لذا نگاه‌های بسیار متفاوتی به اثر سینمایی واحد ممکن است داشته باشند.

نقد فیلم از حیث فنّی و محتوایی، موضوعی تخصصی است و بنده در هیچکدام صاحب‌نظر نیستم و قصد هم ندارم در این حیطه وارد شوم. شیوه نقد و ماحصل آن برای اهالی هنر و سینما بسیار حائز اهمیت است و ضرورت آن بر کسی پوشیده نیست، ولی برای مخاطبان عادی مثل بنده که می‌خواهند یک فیلم خوب ببینند این است که آیا این فیلم را ببینند یا خیر و اینکه چه انتظاری از دیدن این فیلم داشته باشند. در اینجا این اشکال پیش می‌آید که اگر من مخاطب عام قبل از دیدن فیلم، نقد آن را ببینم یا بخوانم، و خواه‌ناخواه از موضوع آن مطلع شوم، آیا از دیدن فیلم لذت و بهره کافی می‌برم؟ اشکال دیگر آن است که مدت زمانی که برای اطلاع از نقد یک فیلم می‌گذارم با وقتی که خود برای دیدن فیلم ممکن است بگذارم، آن قدری تفاوت دارد که رجوع به نقد، صرفه‌جویی در وقت محسوب گردد؟ اشکال دیگری که به نظرم از دوتای قبل هم مهمتر است، از کجا بدانم که نقاد فیلم را با توجه به سلایق من نقد کرده است که نقد وی را مبنای انتخاب خود بگذارم؟

دید هر فردی به دنیای اطراف، وقایع جاری و گذشته و آینده، هر مطلب و خبر و ... گرچه از بسیاری عوامل مؤثر بیرونی نشأت می‌گیرد امّا منحصر بفرد است. البته این سخن به معنی نفی مشابهت آرا و نگرش افراد نیست ولی در دیدی دقیق، همان‌گونه که هیچ دو فردی صد در صد یکسان نیستند، تفکرات و علایق آنها نیز به طور اخص نمی‌تواند یکسان باشد. زیبایی شناسی گرچه امروزه دارای مکاتب و معیارها و صاحب‌نظران بسیاری است اما بعید است انسانی که از این مکاتب و معیارها اطلاعی ندارد و از نقطه نظرات متخصصان آن بهره نبرده است، برای خودش شاخص‌هایی برای پسند یک اثر هنری، یک منظره، یک موسیقی و ... نداشته باشد. به نظر می‌رسد، مخاطب یک اثر هنری می‌تواند به فراخور درکش از هنر و زیبایی، در مورد اثر مزبور، صاحب دیدگاه باشد و آن را ابراز نماید و واضح است ارزش این دیدگاه، با توجه به دانش و تجربه مخاطب، ممکن است از یک توصیف کلی و نسبی در قالب الفاظ "خوب" و "بد" تا یک نقد کاملأ تخصصی در اجزای آن، متغیر باشد.

جنبه دیگری نیز در ارزش‌گذاری اثر هنری وجود دارد که شایسته توجه دقیق مخاطب است. این که خالق اثر کیست و هدفش از خلق چه بوده است، مسأله مهمی است. البته این به معنای آن است که هنرمند را از لحاظ سطحی که در آن قرار دارد، بشناسیم نه صرفاً‌ نام او. به عنوان مثال قاعدتاً نقاشی یک کودک با معیار سنجش ارزش یک اثر از داوینچی، سنجیده نمی‌شود همینطور یک فیلم سرگرم کننده در شبکه استانی با یک اثر هالیوودی نامزد اسکار قابل مقایسه نخواهد بود. آنچه نقش یک نقاد حرفه‌ای را برجسته می‌کند، درک هدف هنرمند از خلق اثر و همینطور برآورد درست از توان او و نقد اثر آن هنرمند در چارچوب اهداف و توان وی است.

روشنفکری با سابقه‌ای حدود ۵ قرن در اروپا و حدود ۱۵۰ ساله در ایران، فراز و نشیب‌های زیادی را تجربه کرده است. در گذشته‌ای نه چندان دور، از شرایط لازم روشنفکری، مطالعه فراوان، آشنایی با فلسفه و مکاتب فکری و هنری مختلف، دیدن فیلم‌های معناگرا و البته استعمال پیپ و سیگار بود که با گذر زمان تنها مورد اخیر آن در روشنفکران امروزی بارز است و مطالعه و دیدن فیلم کمتر از گذشته، طرفدار دارد. از دیگر خصیصه‌های روشنفکری که امروزه کمتر دیده می‌شود، تنوع افکار و آرا است. در قرن گذشته نگرش مارکسیستی فارغ از محاسن و معایب آن، از مهمترین مراکز مولد افکار روشنفکری بود که رفته رفته به افول گرایید. روشنفکران مارکسیستی چنان در نظرات متنوع بودند که به طنز در مورد آنها میگفتند"اگر دو نفر بشوند حزب تشکیل می‌دهند و اگر نفر سومی به حزب افزوده‌ شود، حزبشان دچار انشعاب می‌شود."

روشنفکری با نقد در تمام زمینه‌های هنری، اجتماعی، فلسفی و حتی اقتصادی رابطه‌ای تنگاتنگ دارد و این مدعی بر کسی پوشیده نیست و اهالی سینما و منتقدان این عرصه در زمره قشر روشنفکر جامعه محسوب می‌شوند. از اقتضائات اولیه روشنفکری نگاه غیرجانبدارانه به مسائل و نداشتن تعصب است و در این جهت نقد و بحث قاعدتاً باید معطوف به نظر باشد نه صاحب اثر.

(۱۴۰۲/۵/۲۲ عصر ۰۵:۱۱)کنتس پابرهنه نوشته شده:  

چیزی که از این آدم یاد گرفتم این بود که وقتی تو، اثر هنرمندی رو نپسندیدی، اسم یک هنرمند هر چقدر هم که بزرگ باشه مهم نیست. برای من بارها پیش اومده بود که فیلمی رو تماشا کردم که فقط اسمش خیلی بزرگ بود و از نظر من واقعن فیلم بزرگی نبود و یا نقاشی هایی می دیدم که در واقع اصلن نقاشی نبودن و بیشتر خط خطی بودن (مثل نقاشی های پولاک) و من تا قبل از آشنایی با مسعود فراستی، فکر می کردم خب شاید من نمی تونم بفهمم و درک کنم. اما بعد فهمیدم نه، یک اثر که منتقدها بزرگش می کنن واقعن ممکنه بزرگ نباشه و ما نباید کورکورانه تحت تاثیر روشنفکرنمایی های یک آرتیست قرار بگیریم.

در سالهای اخیر نام مسعود فراستی به عنوان برجسته‌ترین و البته پرحاشیه‌ترین نقدکننده فیلم بر سر زبانهاست، گرچه شاید خود جناب فراستی اهمیت چندانی به این پرنامی ندهد. اینکه او در برهه‌ای علاقه‌مند به تفکرات مارکسیستی بوده، شاید در خاص بودن نظرات امروزش موثر بوده باشد. و البته اینکه فراستی علی‌رغم تفکرات چپ، در مقوله سینما آثار جان فورد و هیچکاک و دیگر کارگردانان غرب را می‌پسندد می‌تواند نشانه‌ای دیگر از منحصر بفرد بودن نگرش وی باشد. نکته‌ای که سرکار خانم کنتس در مورد روشنفکرنمایی فرمودند، بزرگ‌ترین دستاورد نقدهای فراستی است. البته نمی‌توان فراستی را تنها فرد در این عرصه دانست اما وی مشخصاً با فاصله‌ای قابل توجه از دیگر منتقدان پیش است. کتمان نمی‌کنم که در بسیاری موارد، نقدهای فراستی و شجاعتش را در بیان نظراتش می‌پسندم گرچه با بعضی اصطلاحاتی که به کار می‌برد موافق نیستم. فراستی داعیه آن را دارد که هر فیلمی را بر مبنای آنچه خود فیلم می‌خواسته بگوید، نقد می‌کند. در دیدگاه فراستی بیشتر فیلم‌های ایرانی، چندان قابل اعتنا نیستند و البته بعضی از منتقدان فراستی نظرات وی را در مورد فیلم‌های روز سینمای ایران سفارشی می‌دانند و وی را خودفروخته می‌نامند. این منتقدان منتقد مشهور ما، اکثرأ خود را روشنفکر تلقی می‌نمایند و البته از الفبای روشنفکری نیز بهره نمی‌برند چرا که در نقد یک نظر باید ناظر به فحوای کلام بود نه بیان کننده آن. پرواضح است که شخصیت و افکاری که برای یک منتقد بر اساس گفتار و سابقه او متصور هستیم، ممکن است با واقعیت آن فرد تفاوت داشته باشد و حتی بر فرض صحت هم، نقد شخصیتی آن نقاد به خاطر اعلام نظر در مورد یک فیلم، از حداقل‌های طرز رفتار روشنفکرانه نیز بی‌بهره است و تنها نشان‌دهنده عدم داشتن پاسخی درخور در برابر نظر آن منتقد است.

شخصاً فیلم‌های ایرانی بویژه آثار دو سه دهه اخیر را به ندرت دیده‌ام. حتی آنهایی  که جناب فراستی قابل اعتنا می‌داند را نیز نگاه نمی‌کنم. فیلمهای برجسته‌ای مانند آثار حاتمی‌کیا، اصغر فرهادی، مجید مجیدی، عباس کیارستمی، رضا میرکریمی و ...برای من جذابیت چندانی نداشته و ندارند و تنها اثری از این دست را که بر پرده سینما دیدم، از کرخه تا راین در حدود ۳۰ سال قبل است که آن هم به نوعی توفیق اجباری و اجتناب ناپذیر بود. البته از طریق جعبه جادویی برخی از این فیلمها را به صورت نصفه و نیمه دیده‌ام. در چندسال اخیر، یکبار دیگر در مورد فیلم متری شیش و نیم، بر خلاف رویه‌ام، عمل کردم که حسرت و ندامتی گریبانم را گرفت که تا امروز ادامه دارد. جناب فراستی این فیلم را خوب و بازی پیمان معادی را قابل توجه توصیف کرده بودند ولی بنده بازی ایشان را چندان جذاب ندیدم که البته چون صاحب نظر نیستم به این بخش فنّی فیلم و داستان و سایر مباحث حرفه‌ای آن کاری ندارم ولی در حد فهمم، عنوان فیلم که از سکانس دادگاه و اظهارات نوید محمدزاده نشأت گرفته را به طرز غیرقابل وصفی مهمل یافتم. در آن سکانس نوید محمدزاده می‌گوید "برای برادرم کفن خریدیم متری شیش و نیم، مغازه بغلی پارچه مشکی برای لباس مادرم متری چهارتومن". این جمله چنان پوچ و اشتباه است که نمی‌دانم با چه زبانی، خطای آن را بیان کنم. اول آن که پارچه برای کفن را کسی از بزازی(پارچه فروشی) نمی‌خرد، بلکه از مغازه‌های اطراف آرامستان‌ها و مکان‌های مقدس مانند مغازه فروش اشیا مذهبی مثل مهر و تسبیح و ...، می‌خرند و آن مغازه ها هم کفن را متر نمی‌کنند بلکه در قواره‌های مشخصی می‌برند و آماده می‌گذارند و به مشتری، قواره آماده را می‌فروشند نه اینکه بگویند متری فلان قیمت و از توپ پارچه ببرند. حال بر فرض محال هم که جایی کفن را متری بفروشد یا شخصی به پارچه فروشی برود و خود چندمتر پارچه سفید برای کفن بخرد، دوستانی که کتاب حرفه و فن دوران راهنمایی را خوانده‌اند، در خاطر دارند که مراحل رنگ آمیزی نخ و پارچه اینطور است که ابتدا نخ یا پارچه را با مواد سفید کننده، کاملأ رنک‌زدایی میکنند و به رنگ سفید در می‌آورند و سپس رنگ‌آمیزی می‌کنند، لذا پارچه سفید بویژه آنچه برای کفن استعمال می‌شود و معمولأ جنس چندان مرغوب و محکمی هم ندارد، در واقع بدون رنگ است و لذا از هر پارچه‌ای ارزان‌تر است و در مقابل پارچه سیاه بویژه برای لباس و چادر و امثالهم به علت گران بودن رنگ سیاه مناسب برای ماندگاری روی پارچه از سایر پارچه‌های همجنس با رنگ دیگر گران‌تر است و لذا گرانتر بودن کفن از پارچه مشکی لباسی بیشتر به طنز می‌ماند تا تراژدی و برای فهمیدن این مساله بسیار ساده، پرس و جو از یک خانم باتجربه خانواده در امر دوخت و دوز و خیاطی یا مراجعه به یک بزازی یا کفن فروشی در مجاورت حرم حضرت عبدالعظیم، می‌توانست کارگشا باشد. حال ببینید بر مبنای یک جمله کاملا پرت و پلا عنوانی برای این فیلم انتخاب شده و یکی هم نیامده بگوید، جناب کارگردان محترم، این عنوان مبنای درستی ندارد، حداقل نام فیلمت را چیز دیگری بگذار. غرض آن که در نقد فیلم گاهی مسائلی چنین واضح نیز، مغفول منتقد حرفه‌ای و دقیقی مانند فراستی می‌ماند. ولی متأسفانه منتقدان روشنفکر و ریزبین فراستی هیچگاه دست روی چنین نکته‌ای نمی‌گذارند چراکه نقد آنها به فراستی علی رغم ادعای روشنفکری نه از روی حفظ حیثیت هنر و نقد که از روی غرض‌ورزی و گاهی انتقام‌جویی است.

برگردیم بر سر صحبت اصلی که یک بیننده عادی از لحاظ درک هنر مانند بنده، چه فیلمی را می‌تواند با اطمینان از پسند آن ببیند و یا چه فیلمی را به دیگران توصیه کند. من در حد بضاعت خودم و برای خودم تدبیری که اندیشیده‌ام چنین است که فیلم‌هایی را خوب می‌دانم که برای دوباره دیدن آنها شوق داشته باشم و فیلمی را بهتر می‌دانم که در فاصله زمانی کوتاه‌تری مشتاق دیدن آن بشوم. به عنوان مثل سه‌گانه سرجیو لئونه و فیلم جوزی ولز یاغی را گاه در تکرارهای تلویزیون در فاصله کمتر از ۲۴ ساعت دوباره دیده‌ام و برایم لذت بخش بوده است که البته قسمتی از جذابیت سه‌گانه لئونه مرهون موسیقی بی‌نظیر انیو موریکونه است. لذا اگر هم بخواهم از دوستی در مورد دیدن یک فیلم بپرسم، سوالم را اینگونه مطرح می‌کنم که فیلم را چندبار دیده‌ای و آیا دوست داری دوباره آن را ببینی یا نه؟ پاسخ به این سوال برای من کاربردی‌تر از مطالعه یا مشاهده یک نقد طولانی از منتقد مورد وثوقم خواهد بود گرچه نقدهای فراستی را همچنان دوست دارم و پیگیری می‌کنم و همچنین فیلمهایی را که او بد بداند با آسودگی خاطر نمی‌بینم امّا اگر فیلمی را خوب بداند، نمی‌توانم با اطمینان به نظر او، آن را ببینم.

امیدوارم دویست و پنجاهمین ارسالم در این محفل، موجب آزردگی هیچ یک از دوستان گرامی داخل و خارج کافه نشود و حداقل چند جمله مفید را در بر داشته باشد. با آرزوی توفیق و سلامتی و شادکامی برای همه

۱۴۰۲/۶/۶ صبح ۱۰:۲۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : مورچه سیاه, مارک واتنی, کنتس پابرهنه, رابرت, سروان رنو, لوک مک گرگور, کوئیک, BATMAN, Classic, rahgozar_bineshan, مورفیوس, مراد بیگ, دون دیه‌گو دلاوگا
ارسال پاسخ