hajkazem
مشتری کافه 
ارسال ها: 3
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۳/۶/۶
اعتبار: 1
تشکرها : 2
( 18 تشکر در 3 ارسال )
|
احساس از خونِ دل میآید http://pure-commander.persianblog.ir/post/1102ا
حمید حامی نامِ نسبتاً آشنایی در موسیقی و آوازِ ایران بهشمار میآید. خوانندهی جوانی که حالا -ایستاده بر آستانهی ٣٨سالهگی- و با نگاهی بر کارنامهی موسیقاییاش، میتوان او را یکی از جدّیترین و موفّقترین خوانندهگانِ بعد از انقلاب به حساب آورد. صدای حامی در تقسیمبندیهای آواییِ صدای انسان (به شیوهی هارمونی) «تِنور» محسوب میشود. تِنور، زیرترین میدانِ صدای مردان است و متداولترین بازهی صداییِ آوازخوانانِ مرد. بمترین نُتِ یک صدای تنور، نُتِ «دو»ی حاملِ «فا» (بینِ خطِّ دوّم و سوّم در کلیدِ فا) است و نُتِ بالای بازهی تنور، «لا»ی حاملِ مضاعف (یا میانی) است. یعنی از «رِبِمُل» تا «لادیِز» در اکتاوهای سوّم و چهارّم از یک پیانوی استانداردِ هفتویکچهارّمِ اکتاوی. البتّه ممکن است یک خوانندهی تنور، بتواند نُتهای دوی بعد از دوی میانی و فای خطِّ پنجم را هم بخواند. (چهرا که میادینِ صداییِ انسانها دقیقاً قابلِ سنجش نیست و نمیتوان وسعت و میدانِ صدای یکنفر را بهطورِ قطعی و صددرصد مشخّص کرد.) از تنورهای برجستهی جهان میتوان زندهیاد فرانکو کورلّی، زندهیاد لوچیانو پاواروتی، زندهیاد ماریو دل موناکو، زندهیاد کارلو برگونسی، خوزه پلاسیدو دومینیگو، خوزه کارِراس، ماریو لانزا، آندریا بوچلّی و غیره... را نام برد. اگر بخواهیم برای حامی یک سبکِ مشخّص که اکثرِ آثارش را در آن خوانده باشد برشِمُریم، شاید بتوان «پاپِ اُپرایی» (P'opera, Pop'eratic, Popical, Operatic Pop) که یکی از ژانرهای متفرّعِ از اپرا میباشد و تم یا موتیفِ کلاسیکیست که برای پاپْ استایلیزه شده، یا آنگونه که خودش در مصاحبههایش تعبیر میکند «پاپِ کلاسیک» (Classic Pop) را عنوان کرد. البتّه حامی، هم در کلاسیک («سمفونیِ چهرههای ماندگار»، «سمفونیِ ایثار» و «سمفونیِ شمارهی یازده») اثر اجرا کرده و هم در پاپِ متمایل به کلاسیک، هم حتّا در پاپِ محض و نیز در سبکهای بدیع و غیرِقابلِ انتظارتری مثلِ راکِ اپرایی هم. ولی بههرروی در اینکه او یک تنورِ پاپ (Pop Tenor) است و پاپ را با زمینههای کلاسیک، متفکّر، قاعدهمند و ممتاز میخواند، شکّی نیست. که البتّه این فقط مختصِّ حامی هم نیست و نظایرِ جهانیِ بسیار دارد. خوانندهگانی مثلِ جاش گروبن، سارا برایتمن، سلین دیون، شارلوت چرچ، آلساندرو سافینا، کاترین جنکینز، هِیلی وستنرا، (گروهِ) ایل دیوو و حتّا خودِ بوچلی از آن جملهاند. (در موردِ پاپِ اپرایی نظراتِ مختلفی وجود دارد؛ بعضی معتقدند پاپِ اپرایی، اجرای اپراتیکِ پاپ است و بنابراین ژانریست متفرّع از پاپ، که بهنظر میرسد این دیدگاه چندان دقیق نباشد، چهرا که اساساً اپرا نمیتواند از پاپ منشعب شود؛ به این دلیل که دربارهی اپرا گفتهاند یک نوعِ از موسیقیست که برای مخاطبِ الیت (که مقابلِ مخاطبِ عام قرار دارد) در نظر گرفته شده. امّا از نظرِ منطقی، گونهای از پاپ میتواند زائیدهی اپرا باشد. درواقع اینطور میتوان گفت که میشود موسیقیای که تاروپود و تکسچرش نخبهگانی و نامحبوب (Unpopular) است را به پاپ بدل کرد، امّا نمیشود موسیقیای که اصل و بنیان و تعریفش بر پاپیولاریتی و فروش و بازارداشتن است را به یک نوع از موسیقیِ فاخر و متفکّر تبدیل کرد. یعنی پاپِ اپرایی، پاپی نیست که به سمتِ اپراییشدن حرکت کرده، بلکه اپراییست که برای پاپشدن تلاش کرده. عدّهای دیگر هم معتقدند پاپِ اپرایی نوعی تلفیق است بینِ کلاسیک و پاپ که این تلقّی هم به نظر نمیرسد از دقّتِ لازم برخوردار باشد. درواقع فضای اپرا و موسیقیِ کلاسیک در پاپِ اپرایی، یک حالتِ تقدّمی دارد نسبت به فضای پاپ. به هماین علّت هم خوانندهی این گونه از موسیقی باید صدا و نفس و سوادِ موسیقیِ کلاسیک را داشته باشد تا بتواند از پسِ کار بربیاید. و شاهدِ این مدّعا خودِ حامیست که از سمفونیِ کمترشنیدهشده و کلاسیکِ پیامبر را در کارنامهاش دارد تا اثرِ خیلیپاپی مثلِ «دلم گرفت».) کارنامهی هنری، موسیقایی و آوازیِ حامی برای یک خوانندهی جوانِ در سنِّ او، بسیار قابلِ توجّه و غرورانگیز و هوشمندانه است. کارنامهای مملو از اسامیِ بزرگ و چهرههای جدّی و محترمِ موسیقی و شعرِ کشور. بزرگان و زبدهگانی چون زندهیاد بابکِ بیات، زندهیاد دکترمحمّد بیگلریپور، دکترشاهین فرهت، استاد مجید انتظامی، استاد ناصر چشمآذر، فریبرز لاچینی، فریدون شهبازیان، دکترمحمّدرضا چراغعلی، دکترعلی بکان، بهرام دهقانیار، ولادیمیر سیرنکو، نادر مرتضیپور، فردین خلعتبری، ستّار اورکی، حسین شریفی، فرهاد برنجان، شاهین یوسفزمانی، عبّاس لطیفی، محمّدجواد سامنژاد و محمّد فرشتهنژاد در حوزهی آهنگسازی (و رهبریِ کنسرت) و نوازندهگانی نظیرِ زندهیاد آندرانیک آرزومانیان، زندهیاد شهریار فریوسفی، کریم قربانی، علیرضا خورشیدفر، فؤاد حجازی، ناصر رحیمی، خاچیک بابایان، مازیار و سیاوش ظهیرالدّینی، بردیا کیارس، علی و ایمان جعفری پویان، آریا عظیمینژاد، بابک امینی، بابک زرّین، شادمهر عقیلی، باربد و بامداد بیات، رضا تاجبخش، میثم مروستی، فیروز ویسانلو، بابک ریاحیپور، ابراهیم لطفی، سوگل شیری، بیژن و ارسلان کامکار، رضا عالِمی، امید حجّت، عینالله کیوانشکوه، بهنام ابطحی، مهران خلیلی، علی موثّقی، علی بیرنگ، پدرام فریوسفی، امیر پورخلجی، امید حاجیلی، علیرضا میرآقا و... . و همچنین شاعران و ترانهسرایانی چون زندهیاد دکترقیصر امینپور، محمّدعلی معلّمِ دامغانی، ساعد باقری، سهیل محمودی، عبدالجبّار کاکایی، مسعود هوشمند، فریبا وکیلی، دکترافشین یداللهی، اهورا ایمان، بیژن ارژن، محمّدسعید میرزایی، یغما گلرویی، بابک صحرایی، مریم اسدی و... . حامی در این سالها پنج آلبومِ پاپ به نامهای «حامی»، «دو نیمهی رؤیا»، «فقط نگاه میکنم»، «آخدا» و «یک لحظه عاشق شو»، دو آلبومِ سمفونیک به نامهای «سمفونیِ ایثار» و «سمفونیِ پیامبر» (سمفونیِ شمارهی یازده از مجموعهآثار دکتر شاهین فرهت) و یک آلبومِ پاپِ مشترک با حمید غلامعلی به نامِ «قبیلهی عشق» (در ابتدای خوانندهگیاش) منتشر کرده است و همچنین سه آلبومِ پاپ نیز بهصورتِ غیرِرسمی از او نشر پیدا کرده که «شبِ شیشهای (بوی گندم)»، «دستِ بهار» و «صدفها» نام دارند. در کنارِ این آلبومها، تکآهنگهای بسیاری را هم خوانده که اکثرِ این آثار به سفارش و ساختِ صداوسیما بوده و تعدادی نیز به سفارشِ برخی از ارگانهای دیگر و تعدادی هم اتودهایی بوده که در اینترنت پخش شدهاند. وجهِ مشترکِ اکثرِ آثاری که حامی آنها را خوانندهگی کرده، سبکِ پاپِ کلاسیک، همراهیِ سازهای آکوستیک، اسمِ آهنگسازی کاربلد و نامِ یک شاعر در شناسنامه و پیشانیِ آن اثر میباشد. خلافِ عمدهی آثارِ پاپِ بعد از انقلاب و خصوصاً این سالها که نه آهنگسازی (یا به عبارتِ دقیقتر آهنگسازِ) قابلی دارند و نه ترانهی خوب و نه صدای شنیدنی و موسیقیبلدی آنها را خوانندهگی کرده است. درواقع، موسیقیِ پاپ و بازاریِ ایران در سالهای بعد از انقلاب و خصوصاً یکی-دودههی اخیر، برابر شده است با طبعآزماییهای یک علاقهمندِ به موسیقی که برای نوشتههای دفترِ خاطراتش به کمکِ نرمافزار آهنگ ساخته و از طریقِ اینترنت پخشش کرده است. و بعد از اینکه مدّتی آهنگها را روی اینترنت پخش کرد، آلبومی را منتشر میکند از کارهایی که به همآن سیاقِ قبل ساخته شدهاند، با این تفاوت که اینبار صرفاً در استودیو ضبطشان کرده. از آوازِ پاپِ ایران -اگر فرهاد و مازیار و ابی و داریوش و گوگوش و زندهیاد استاد محمّد نوری- را بگیری، میمانند چندنفر مثلِ زندهیاد ناصر عبداللهی، علیرضا عصّار، حامی، تاجیک، رهنما، تفرشی و مسیحا در پارتِ بعد از انقلاب، که هم سوادِ آوازخوانی دارند و هم صدایش را. وگرنه به کجای حنجرهی چاوشی و یگانه و بنیامین بیاویزیم قبای ژندهی گوشهایمان را که مایهی پشیمانی و خسران نباشد؟! موسیقیِ پاپ، حیاطخلوتِ ولخرجیهای بچّهپولدارها یا علّافان و عیّاشانی شده که آنقدر تنبل و سطحیاند که حاضرند پول خرجِ استودیوهای خانهگیِ آنچنانی و موزیکویدیوهای چندصدمیلیونی کنند، امّا حاضر نیستند یکسال بروند کلاسِ تئوری و سولفژ تا لااقل نتخوانی و ریتم یاد بگیرند و کوک بخوانند. پولدارهایی که قیمتِ لباسها و آرایشِ سروصورتشان چندبرابرِ هزینهایست که باید صرفِ خریداریِ یک شعرِ لااقل واجدِ وزن از یک شاعر و ترانهسرای واقعی کنند. که نمیکنند و البتّه چه بهتر که نمیکنند تا شعرِ بیچاره حیف نشود کنارِ صدایی که صدا نیست و موسیقیای که موسیقی نیست. در چنین فضایی امثالِ حامی برای گوش و شعورِ مخاطبانشان احترام قائلاند و پیشتر از همه برای کارنامه و سابقه و نامِ خودشان احترام قائلاند و عاشقانِ حقیقیِ موسیقیاند. وقتی به آثار و کارنامهی حامی نگاه میکنیم، مواجه میشویم با یک فضای موجّه و بر مبنای اصولْ که از سرتاسرش جدّیّتِ در کار میبارد. کسی که چه در غربت و گمنامیِ آغازِ کارش و وقتی که هیچ پشتوانه و حمایتگری نداشته و حتّا شاید در وضعیّتِ مطلوبِ اقتصادی هم نبوده به خاطرِ فوتِ پدر، و چه در اوجِ شهرت که میشود خوانندهی ترازِ اوّلِ این کشور و برای مهمترین آثارِ سمفونیک و حماسی و ملّی برمیگزینندش، دست از منهج و سیاقِ رفتاریِ خودش برنمیدارد و همواره اهتمام و اصرار دارد بر موازینِ موسیقایی و هنریای نظیرِ همکاری با ترانهسرا و آهنگسازِ حرفهای و ضبطِ اثرش در یکی از بهترین و پُرخاطرهترین استودیوهای ایران (استودیوپاپ) و تا حتّا آنجا که در اکثرِ آلبومهایش روی کاور درج شده که یکی از ناظرینِ ضبط و مسترینگِ کارها خودش است. یعنی تا اینحد نظارت میکند و حسّاس است به کارش. جالب اینجاست که حامی باتوجّه به روح و طبعِ هنرمندش که هم اهلِ نقّاشیست، هم عکّاسی را به صورتِ حرفهای آموخته و هم حّتا شعر میگوید، سعی نمیکند مثلِ اکثرِ جماعتِ خوانندهی ایران، از متونِ خودش برای خوانندهگی استفاده کند. در یک مصاحبهی رادیویی اینطور توضیح داد که شعر مینویسد، امّا اشعارش موزون نیستند و به هماین دلیل علاقه ندارد از اشعارِ خودش برای آثارش استفاده کند و تا جایی که من میدانم، جز یک مورد، این کار را نکرده. این مسئله فهمِ او را میرساند از فرآیندِ تولیدِ اثرِ حرفهای. که میداند برای هر چیزِ خوب و درستی باید هزینهاش را هم بپردازد. ما یک چنین روحیه و فهم و درکی را در بینِ هنرمندانِ موسیقیِ پاپمان لازم داریم. این وسواس و تعصّب بر سرِ موسیقی، نه اینکه کارِ شاقّی باشد؛ در خیلی از نقاطِ جهان شاید جزءِ بدیهیترین رفتارهای حرفهای محسوب شود. امّا اینجا و در کشورِ ما، متأسّفانه این رفتارِ طبیعیِ حرفهای، میشود خلافِ جریانِ رود حرکت کردن و شبیهِ دیگران نبودن. و متأسّفانه سندیست بر وخامتِ احوالِ موسیقی در این مُلک. حامی، نمونهی مُصرّح و واضحِ هنرمندیست که درکش از هنر و موسیقی، مبتنی بر قاعده و ضابطه است. کسی که زیبایی را در رعایتشدنِ اصول میبیند، نه در تشتّت و ولنگاربودن و حکومتِ رانت و رابطه بهعوضِ قانون. حامی یک هنرمندِ کمالگراست و شوربختانه ذهن و زندهگیِ ایرانی، زمینهی فهم و دریافتِ هنرِ اصولی و متعالی را ندارد. چهرا که محیط و شرایطِ تیپیکالِ ایرانی، انسان را سوق نمیدهد به سمتِ تفکّر و تأمّل و آرامش و انتخابگری. و ذهنی که به این موارد عادت نکرده باشد و به هیجانزدهگی، تشتّت، بیقانونی، جبرزدهگی و اسارتِ اندیشه خو گرفته باشد، نمیتواند از موسیقیِ پولیفونیکِ کلاسیک، از نظم و ریاضی و محاسبه و لطافتِ مبتنی بر برنامه و قاعده لذّت ببرد. اقتضاءِ سبکِ زندهگیِ ایرانی، هنرِ مبتنی بر تأمّل نیست. همآنطور که رانندهگی در ایران با بیقانونی، بیاحترامی به حقوقِ یکدیگر و روانپریشی و بوقزدنهای بیوقفه همراه است، موسیقیای که این ذهن و روان میطلبد هم یک موسیقیِ فالش، هیجانزده، روانپریش و بیقاعده است. کافیست نگاهی بیاندازید به سایتهای پُرمخاطبِ بارگذارِ موسیقی مثلِ رادیوجوان؛ بیشترین پخش و داونلودِ آهنگها، متعلّق است به خوانندهگانی نظیرِ چاوشی و یگانه و بنیامین که فالش و روحخراش میخوانند و موسیقی را به عوضِ کلاس و تلمّذ پیشِ یک استاد، پای کامپیوتر و در گوشهی اتاقهایشان آغاز کردهاند. امّا کسی مثلِ حامی، موسیقی را با زحمت و سماجت و عشق و آموختن پی گرفته تا به اینجا رسیده. ویدیوی اجرای سمفونیِ چهرههای ماندگار را هربار که میبینم، مو به تنم سیخ میشود از جوانِ بیستوپنجشش سالهای که در آن فشار و حسّاسیّت آنجور خوب از پسِ کار برمیآید. یا سمفونیِ ایثار با آن ارکسترِ بزرگ و مهیب و آهنگساز و رهبرِ سختگیری مثلِ مجید انتظامی. یا اصلاً برگردیم به آن دوی نیمهشب تا هشتِ صبحی که حامی در منزلِ بابکِ بیات، در اتاقِ نقّاشیهای دخترِ مرحوم بیات با فکرِ ضبطِ فردا شاید خواب سراغش نیامد و فردایش یکی از رومانتیکترین و ماندگارترین آثارِ پاپِ بعد از انقلاب را خواند و گوی سبقت را از رهنما و تاجیک ربود برای تصاحبِ «دلم گرفت». هرچند که غمانگیز است این بیتوجّهیِ عمومیِ ما ایرانیها به چیزهای اصولی و قاعدهمند و زحمت برایش کشیدهشده، امّا زمان و تاریخ قاضیهای عادلتری از ما مردمِ زمانهی غفلتاند. آن چیزی که در تاریخ ماندگار میشود و راهِ خودش را از لابهلای هیجانات و کفهای روی آب پیدا میکند، اثرِ اصولی و پُرزحمت و مشقّت است، نه هردمبیلگری و سمبلکاری. دوستی دارم که نوازندهی تار است و آوازِ سنّتی میخواند. بعد از سربازی یک دورهی فَترتِ خیلیسختِ اقتصادی را پشتِ سر میگذاشت که بهعنوانِ نوازندهی ذخیرهی یک گروهِ سازهای ایرانی پذیرفته شد. یک مدّتِ مدیدی هرهفته از شمال میکوبید و با اتوبوس و به چه زحمتی سازش را جلوی پایش تا خودِ تهران ایستاده نگه میداشت و میرفت در تمریناتِ هفتهگیِ گروه شرکت میکرد. (در هماین سفرها با هم رفیق شدیم.) آنقدر رفت و آمد و زخمه به تارش زد، تا شد نوازندهی اصلیِ سازِ دلنواز. در همهی این مدّت فشارِ اقتصادیِ سفرهای هفتهگی امانش را بریده بود... در یکی از جلساتِ تمرین، خوانندهی گروهْ مشکلی برایش پیش میآید و رهبرِ گروه میپرسد کسی داوطلبِ خواندن هست یا نه. چندنفری از جمله هماین دوستِ ما دست بلند میکنند. دوسه نفر میخوانند و نوبت به این آقا که میرسد، میگوید بدونِ تمرین نمیتوانم بخوانم. رهبر میگوید تمرین کن جلسهی بعد بخوان. چهارپنج جلسه به هماین منوال میگذرد و رهبر که از او ناامید شده بود شاید برای بارِ آخر میپرسد و او بالاخره میخواند. جوری میخواند که تا خودِ کنسرتِ بزرگترین گروهِ سازهای ایرانی در برجِ میلاد و تا ضبطِ صوتی و تصویریِ آلبومِ گروه، جایگاهش را بهعنوانِ خوانندهی اصلی و نوازنده از دست نمیدهد. برایم تعریف میکرد در جلساتِ تمرینشان، او زودتر و سرِ ساعتتر از بچّههای ساکنِ تهران میرسیده و کمتر از آنها غیبت داشته. اینها گم نمیشود در عالَم. این زحمت و مشقّتها اثرش را در موزیکالیتهی یک نوازنده یا خواننده میگذارد. احساس، چیزی نیست که با پول و تیونر و امکانات و ژست و سروصدا به دست بیاید. احساس از دل میآید. از خیلی وقتها خونِ دل.
انتظار ندارم به من حق بدن، هماینکه منو بفهمن کافیه.
| |
۱۳۹۳/۸/۷ عصر ۱۰:۵۳ | |
تشکر شده توسط : |
BATMAN, پرشیا, بولیت, فیلیپ ژربیه, برو بیکر, هانا اشمیت, بانو, سناتور, حمید هامون, terme, سروان رنو, ژان والژان, جولیانو جما, کارآگاه علوی, واتسون, پطرکبیر |