تالار   کافه کلاسیک
موسیقی پاپ متعهد - نسخه قابل چاپ

+- تالار کافه کلاسیک (https://cafeclassic5.ir)
+-- انجمن: تالارهای عمومی (/forumdisplay.php?fid=21)
+--- انجمن: پیانوی سام (/forumdisplay.php?fid=35)
+--- موضوع: موسیقی پاپ متعهد (/showthread.php?tid=474)


موسیقی پاپ متعهد - بانو - ۱۳۹۱/۳/۱۴ صبح ۱۱:۵۴

اگر ننوشتم، عذر می خواهم، گرفتاری ایام...

برای جبران ننوشتنها، تقویم موسیقی ام را ورق می زنم، چه خوب، تولد کسیست که برای هنرش احترام قائلم...

راستی، موافقید تالاری را به "پاپ متعهد" اختصاص دهیم؟

پس ارسال نخست، دلنوشته ای باشد به بهانۀ تولد حمیدرضا حامی، کمی از خصوصیات کارهایش و بعد تالار بماند و نوشته های ارزشمند دوستان در خصوص این نوع خاص از موسیقی پاپ.

**************************************************

بیش از ده سال قبل بود، به خاطر ندارم دقیقا چه سالی بود،.... همایش سالیانۀ چهره های ماندگار را دنبال می کردم.... اینبار، اتفاقی نو رخ داد، ارکستر به روی صحنه آمد، ارکستر کاملی از سازهای زهی و بادی و کوبه ای، چند خواننده جوان و خوش سیمای زن و مرد کر.... خوانندۀ اول اخشابی بود، به لطف تیتراژهای تلویزیونی صدای نه چندان مطرح اما آهنگسازی خوبش را می شناختم.... به دلم ننشست، صدای اخشابی از استانداردهای همراهی با ارکستر سازهای زهی کمی دور بود.... مرتبۀ دوم، ارکستر مجددا به روی صحنه آمد... رهبر ارکستر هم نادرمرتضی پور بود، مردی کوتاه قامت و موهایی سپید و بلند....

خواننده اصلی، جوانی بود بلند قامت، مسلط، مطمئن و بی ترس....در مقابل این همه استاد و مهمان نامدار....

نه؛  دیدم نمی توان از این اجرا گذشت، نوار وی اچ اسی را در دستگاه گذاشتم و ضبط کردم.... صدا همه جوره پاسخگو بود، بالا، پایین... این صدای عجیب که باریتون و تنور را پوشش داده بود (خاصه در سطر آخر ترانه) چه نام داشت...خدای من...

نامی از او برده نشد و حسرت این صدا در دلم ماند.....

یکسال شاید هم کمتر گذشت، به نام بیات، کاستی منتشر شد (دو نیمۀ رویا)، تهیه کردم، صدا که بلند شد جا خوردم، خودش بود، بله این همان جوان بلند قامت بود که در همایش چهره های ماندگار، مرا و شاید بسیاری را مسحور آوای آسمانی خویش کرده بود.....

گفتم من این صدا را می شناسم، وی اچ اس را آوردم و فیلم را جلو و عقب کردم دوباره شنیدم، صدا همان بود و پیدایش کردم.... حال می دانستم حمیدحامی است.... بازار را زیر و رو  کردم، آلبومی دیگر با نام حامی یافتم، ساخته محمدرضاچراغعلی، در جلد نام اورا حمیدرضا اهلبوب نوشته بودند....

و این صدا و سلامتش؛ صحتش، مطمئن بودنش حتی برای کوک کردن ساز.....نمی دانم چه بگویم، خلا آوازی یک نسل، از قبل از انقلاب به این طرف را پر کرده بود....

می گفتند پاپ متعهد، می نوشتند: بیات – منفردزاده - واروژان در آهنگ.

می نوشتند: اردلان سرفراز، ایرج جنتی عطایی، شهیار قنبری در ترانه.

می نوشتند: فرهاد و داریوش و ابی در آواز..........

واروژان از دنیا رفت، منفردزاده کوچید... بیات ماند دست تنها

ترانه سراها هم رفتند،خواننده ها هم که انگار باید می رفتند

بیات ادامه می داد، با موسیقی فیلم، اما انگار دست بردار نبود، هرروز مهره ای رو می کرد، تک خالی از آستین بیرون می کشید

می خواندند خوب هم بودند اما از میانۀ راه انگار سلیقۀ بازار با خویش همراهشان می کرد و می رفتند.... رسیده بود به مانی رهنما و نیما مسیحا و حمید حامی

انگار این سه بزرگوار شده بودند طلایه دار سبک آوازی و ترانه سازی بیات و یا همان عنوان (پاپ متعهد) که تعهد به اصل موسیقی، به استواری کلام، و روح و روان مخاطب شعار و هدف اصلی اش بود. -و چقدر قدردان مرحوم بیاتم که چنین کرد، که چنین استعدادهایی را تنها نگذاشت که چنین صداهایی را پرورش داد و به قول حامی شد پدری بالای سر این هنرجویان گرانقدر...-

وقتی بیات رفت........آه...خدایا

رهنما به دلیل سابقه و سن و سال، جای خود را تثبیت کرده بود، دوستش داشتند، صاحب سبک بود و صاحب نام، جایگاهش مستحکم بود و متزلزل نگشت....

ماندند حامی و مسیحا

مسیحا، از بعد از همان ترانه نخست، از بعد از همان ترانه فیلم دستهای آلوده، فاصله گرفته بود از بیات، حس نکردم پشتش خالی شده باشد...

اما حمید حامی.... بارها خواندم اشاره کرده بود که انگار پدرش را باز از دست داده است... دلم گرفت...

سالها گذشت، حمید حامی خود را دوباره پیدا کرد، ایمان دارم که چنین رخ داد؛صاحب خطی مشخص شد، به قولی صاحب امضا شد.

دیگر با خیال راحت می گویم، حامی در سخت ترین شرایط هم انتخاب متوسط، بسیار کم دارد.

ترانه را می شناسد، خود را به دست هر شاعری ساده نمی سپارد، و نمی گذارد صدایش بازیچۀ هر آهنگسازی نابلد شود.

 برای او و هنرش احترام زیادی قائلم؛ امید که قدر خود را بداند و محکم و استوار بر همان مسیر تعریف شده خویش قدم بگذارد.

*******************************************

(حمید حامی-بابک صحرایی-رضا تاجبخش) 

حمیدرضا حامی، متولد چهاردهم خرداد سال 55 در تهران است. پدرش را بسیار زود از دست داد....صدایش قدرتمند، با تکنیک بالا و در عین حال مهربان، گرم و سرشار از احساس است.

سالها بدون استاد مستقیم، موسیقی را دنبال کرده بود، در سال 77 در آلبومی مشترک با خوانندگی آقای حمید غلامعلی و به آهنگسازی فریبرز لاچینی به نام "قبیله عشق" دو ترانه اجرا کرده بود، سپس آلبومی با عنوان "حامی" از آقای محمدرضا چراغعلی از ایشان منتشر شد و بعد، از خانم وکیلی(ترانه سرا) می شنود بیات از صدایش خوشش آمده است. چند مرتبه به منزل استاد تلفن می زند اما از شدت دلهره قطع می کند، در مرتبۀ آخر، موسیقی دستهای آلوده را می گذارد و همراه با صدای نیما مسیحا پشت تلفن برای بیات می خواند. بیات اورا به منزل دعوت می کند.....در همین زمان، مرحوم بیات که مشغول نوشتن موسیقی "سام و نرگس" بود، انگار صدایی که می خواست را می یابد.... قطعۀ دلم گرفت شکل می گیرد و بعد یک آلبوم کامل با عنوان دو نیمۀ رویا که صرفا برای صدای حامی نوشته می شود.

(حامی در بیمارستان بر بالین استاد بیات) 

حامی در این اثر، وسعت صدایش را به نمایش می گذارد، تلفظ و مخارج حروف صحیحی دارد و صدایش حتی برای کوک ساز مقبول است. تنظیمهای خاص بیات و پسرشان بامداد، این اثر را برجسته و شکیل ساخته است. نوع سازبندی خاص ارائه شده توسط بامداد، برای قطعۀ دو نیمۀ رویا، اثری خلق کرده که بیشتر شبیه موسیقی فیلمهای برنارد هرمن از آب درآمده است و می توان روی این فرزند خلف پدر حساب جداگانه ای در موسیقی امروز باز کرد. یک اثر کاملا حرفه ای با ارکستراسیونی عالی و علمی. حامی، با تکیه بر تکنیک و قدرت صدایش، نشان می دهد که توان اجرای قطعات در بالاترین جای صدا و بدون فالش خوانی را دارد. بالاخواندن برای بسیاری از خوانندگان، نه تنها دشوار که غیر ممکن به نظر می رسد! و در کنار اینهمه مهارت، در قطعات آرام تر، احساسی عمیق که بارها خواننده را به هق هق زدن می اندازد و صدای گریه اش در کنار خواندن به گوش می رسد. گفته بود در اجرای آوازی دلم گرفت، نتوانستم گریه را مهار کنم، بیات هم مانعش نشده بود، این قطعه تاثیری شگرف می بخشد و هنوز حامی را بیشتر با این ترانه به خاطر دارند.... قطعات دیگر این آلبوم یعنی: شب عشق، لیلا و هم گریه، و البته سیاه و سپید هم بسیار کارشده و پخته اند.

 

و در کنار پاپ، چند اثر ارکسترال کلاسیک از جمله همایش چهره های ماندگار به آهنگسازی امیر بکان و رهبری نادر مرتضی پور، سمفونی پیامبر ساخته استاد گرانقدر موسیقی کلاسیک؛ استاد شاهین فرهت، و سمفونی ایثار مجید انتظامی... را نیز در کارنامه دارد.

(حامی-صحرایی و مانی رهنما بعد از کنسرت مانی رهنما) 

آلبوم بعدی اش با فاصله چهار سال منتشر شد، (فقط نگاه می کنم) با اشعاری از بزرگان ترانه سرایی امروز که امیدوارم راه را به بیراهه طی نکنند و با وام گرفتن برخی تک واژگان و عبارات از بزرگان قبل از انقلاب، تبدیل به مقلدانی بی ذوق نگردند تا شاعرانی خلاق.... اهورا ایمان، بابک صحرایی، یغما گلرویی، افشین یداللهی، عبدالجبار کاکایی در این روزگار بهترینند.... در این آلبوم قطعات خداحافظ، گل مینا، فقط نگاه می کنم و غزل از بهترینهای حامی هستند. اما از خاطر نبریم که تنظیم دو قطعۀ برجسته در این آلبوم یعنی گل مینا و خداحافظ توسط بامداد بیات انجام گرفته است. نوع استفاده از سازها و شاید اصطلاح مناسبی نباشد اما جواب آواز دادن سازها در زمان مناسب، پرکردن فضاهای خالی، سکوتهای حساب شده و استفاده خلاقانه از ساز فلوت و همینطور ویولون سل، این آثار را به نمونه های ارزشمندی از موسیقی پاپ و به عبارتی کلاسهای درسی برای آهنگسازان جوان بدل می سازد.

(حامی-مسیحا-ستار اورکی (آهنگساز) - مرحوم قادری-صحرایی) 

آلبوم سوم، که بیشتر جمع آوری موسیقی فیلمهای ایشان بود و یا ترانه هایی که برای تئاتر نوشته بودند، یکدستی آثار سابقش را نداشت، چراکه هر اثر ساخته فردی بود و تنظیم کننده اش هم متفاوت با ترانه بعدی.... البته اتفاقی خوب نیز در آخدا رخ داده است. عملکرد حامی در قالب آهنگساز که در ترانه ای مانند یاد من باش و یا خاکستر شب رخ داده که هردو اثر، بسیار محکم و دلنشینند. آثاری که می توانند نشان دهندۀ مهارت بالای حامی در عملکرد مستقل به عنوان آهنگساز-خواننده نیز باشند. آلبوم آخدا، به جز در چند ترانه، همان صفت سفارشی سازبودن را دارد. اما نه به معنای فاقد ارزش بودن قطعات، بیشتر از لحاظ تغییر رویکرد و نگاه آهنگساز از هر ترانه تا ترانۀ بعد که در آلبومی شبیه "دو نیمۀ رویا" وجود نداشت و یکدستی اثر وجه مشخصه و امتیازی بود برای آن آلبوم که در بسیاری آثار پاپ معاصر به چشم نمی خورد. البته جمع آوری اینهمه تیتراژ یا موسیقی فیلم پراکنده و تقدیم آن به بازار نیز عملی معقول است. اما حامی را از حامی بودن دور می سازد. خوبی حامی در این است که اگر آلبوم منتشر نمی کند، در اجراهای لایو (زنده و روی سن) و یا اجراهای تلویزیونی در برنامه هایی ارزشمند همچون رادیو هفت (به تهیه کنندگی منصور ضابطیان) به معرفی آثاری می پردازد که هنوز رسما منتشر نکرده است. می توانیم محتوای آلبومهای بعدی اش را بدانیم و بی صبرانه مشتاق اثر بعدی بمانیم که متاسفانه این بازۀ انتظار از مرز یکسال و دو سال می گذرد و می شود چهار سال بی آلبوم... حامی، کنسرت نیز کم برگزار می کند. اما، همین چند حضور معدود او روی صحنه، اثبات کرده است که نمی توان به سادگی همانندی برای او یافت. برقراری ارتباط صمیمانه با مخاطب ضمن اجرا، خسته نکردن حضار، قدرت بالا و عدم وابستگی اش به همراه بودن سازها، از او هنرمندی بی همتا در پاپ امروز می سازد ... در گذشته می گفتند، ایرج و یا حتی گلپا می توانستند بدون ساز و حتی میکروفون روی صحنه تحریرهای طولانی بزنند و صدایشان به آخرهای سالن برسد و حضار را شیفته سازند. خوشحالم که با گذر ایام، عرصۀ موسیقی، از استعدادهای ناب خالی نشده است.... به خاطر می آورم اجرایی از یکی از ناخوانندگان پاپ معاصر را که وقتی برق سالن موقتا قطع شد، عملا او نیز از خواندن افتاد!!!!

معتقد است پشتوانه ندارد....اگر چنین باشد اگر سلیقۀ بازار ما هنوز نتوانسته به درک بازشناسی سره از ناسره برسد، باید به حال اینهمه گوش و مخاطب بی تفکر گریست...... خوانندگانی که بدون پشتوانۀ صدایی صحیح و صرفا به یمن دستگاههای الکترونیک و با مدد درامز و پرکاشن و وادار کردن مردم به بالا و پایین پریدن جلب مخاطب می کنند، دشمن گوش، فهم و ادراک صحیح مخاطبند....

موسیقی اصیلمان را که لگد مال کردند و بند و تبصرۀ حلال و حرام گرفت.... پاپمان را هم مخاطب با حمایتهای ناآگاهانه اش ویران می کند.... سبک کلاسیک هم که آنقدر بی مخاطب است که انگار جایی به جز محیطهای دانشگاهی برای رشد و مطرح شدن ندارد......

بحث از موسیقی و انواعش ....... خدای بزرگ! اما ما هنوز می نویسیم شاید کسی قلبش تپید....

با مهر... بانو

--------------------------------------------------------------------

ترانه "پرواز ممنوع" موسیقی متن فیلم شبکه آخرین اثر مرحوم ایرج قادری.

ساخته ستار اورکی- با کلام بابک صحرایی- اجرای حمید حامی و نیما مسیحا.




موسیقی پاپ متعهد - بانو - ۱۳۹۱/۴/۳۰ عصر ۰۳:۴۷

در ادامۀ مبحث موسیقی پاپ متعهد...

با چند روزی تاخیر، به بهانه 26 تیرماه سالروز تولدشان، یاد می کنم از خواننده ای گرانقدر، مانی رهنما

 

مانی رهنما خواننده ای با تکنیک بالا و با صدایی خاص است. اصولا وقتی صدایی خاص یا متفاوت باشد (منظور رنگ صداست) اظهار عقیده درموردش سخت می شود، من نوعی بسیار دوستش دارم و دیگری که صرفا با رنگ صدا مشکل پیدا می کند؛ تمام تکنیک و مهارت را فراموش می کند و این ایراد از تفاوت نگرشهاست به موسیقی... بسیارند صداهای قدرتمندی که صرفا به دلیل رنگهای غیر همه پسندشان مورد استقبال همگانی قرار نمی گیرند... جای تاسف  دارد که دانش موسیقی اجتماع به حداقل سطح متوسطی نرسیده که تفاوت تحریرهای حرفه ای و پختۀ یک خواننده با خواننده ای دیگر را درک کند و یا متوجه سختی اجرای قطعۀ در حال پخش باشد....

بگذریم... مانی رهنما (با نام اصلی شهرام رهنما)، در 26 تیرماه سال 1350 در نارمک تهران متولد شدند. علاقۀ قلبیشان به موسیقی سبب می شود که در 14 سالگی یک پیانو تهیه کنند و موسیقی را ادامه دهند. فعالیت خود را نخست با داریوش تقی پور(آهنگساز و تنظیم کننده) آغاز می کنند، با آلبومی که به مناسبت حضور ایران در جام جهانی شکل گرفت و این همکاری سبب رسیدن رهنما به متدی خاص و موفق در آواز می شود، آثاری از آلبومهای آخرین غزل و بغض طراحی و روی صحنه نیز اجرا می گردند و در کنار این آثار، رهنما که در 21 سالگی با مرحوم بیات آشنا شده بودند، اینبار به شکلی دیگر وارد همکاری با ایشان می شوند و فعالیت هنری شان رنگ دیگری می یابد، آلبوم مرسدس آغازی زیبا برای این همکاری مشترک بود.

مرحوم بیات، چهار فرزند داشتند، مانی، غزل، دوقلوهایشان (باربد و بامداد)، مانی در خردسالی به دلیل بیماری از دنیا رفته بود و این ضربه ای سخت بود برای روح حساس و آسیب پذیر استاد بیات. این ضربه را هیچگاه فراموش نکردند و همیشه با درد از آن ماجرا یاد می کردند.... جایی خواندم، مانی رهنما، نام هنری "مانی" را به احترام فرزند از دست رفتۀ استاد، از ایشان هدیه گرفت.... انس و الفتی که میان این دو تن بود، از استاد و شاگردی گذشته و شده بودند پدر و فرزند، پدر هنری مانی رهنمای عزیز... رهنما، نوشته بود از پیش بینی آقای بیات در خصوص مرگشان و آنچه که به حقیقت پیوست و در مراسم ایشان، داغ چهارده سال خاطره،  تاب و توان را از او گرفت..... ((بابک همیشه از من می‌خواست زمانی که فوت شد من زیر جنازه‌اش بایستم و بارها با شوخی و خنده این سفارش را کرده بود. همیشه هم من می‌گفتم من زودتر از تو می‌روم، برای همین هم وقتی زیر تابوت او ایستادم، همة آن عشق و عادت و اعتقاد ویرانم کرد.))

(رهنما - حامی و صحرایی در سوگ استاد بیات می گریند) 

رهنما حتی نتوانست در خاکسپاری مرحوم بیات، در بهشت زهرا، به یاد ایشان قطعه ای بخواند.... داغدار یک پدر دوست داشتنی و گرانقدر بود.... رهنما، با اعتقاد تام به این سبک آوازی ادامه داد و سعی کرد در هر اثر گوشه ای از مهارت و استعداد شگرفش را به نمایش بگذارد و نشان دهد که هنرجویی خلف بوده است برای نامی بزرگ، برای مرحوم بیات صاحب سبک و صاحب نام و صاحب اعتبار....

و امروز...خوشحالم که می شنوم آقای رهنما، مشغول تدریس وتعلیم سبک خاص آوازی استاد بیات به هنرجویانی با ذوق است که گهگاه با آلبومی یا در اجرایی صحنه ای با معرفی این جوانان خوش ذوق و مستعد، ادای دینی می کند به موسیقی پاپ کلاسیک، به استاد بیات، به گذشتۀ پاپ متعهد با تعهد به آیندۀ پاپ ایران.... از جمله این آثار آلبومهایی با نام "دهکده" با صدای کسری و "تعطیل عمومی" با صدای محسن وحیدی و شهاب مظفری و مهدی فرجام است.

مانی رهنما نیز، همچون حمید حامی و دیگر هنرمندان سبک پاپ کلاسیک؛ از توانایی اجرای زنده و روی صحنه برخوردار است. یکی از اولین اجراهای همراه با ارکستر آکوستیک (اجرا با سازهایی غیر الکترونیک)  در ایران توسط ایشان انجام گرفته که سنت شکنی کردند و نشان دادند که تواناییهای صدا و مهارت خوانندگی ایشان، آنقدر بالاست که نیاز به بزک و دوزک های الکترونیک و صداهای گوش خراش در صحنه نیست..... و اگر تا قبل از ایشان کسی چنین نکرده بود، می توان آنرا از نقص صدا دانست نه سختی کار با ساز آکوستیک !!

چندی پیش، در اثری تحت عنوان کنسرت خلیج فارس، به همراه سه خواننده دیگر مطرح ایران یعنی آقایان نیما مسیحا و سالار عقیلی و محمد خزائی در اجرایی با ارکستر آکادمیک تهران و به رهبری امین سالمی، شرکت داشتند.

(یک حضور مقابل دوربین، در فیلم اعتراض مسعود کیمیایی ساخته شده  به سال 1378 )

------------------------------------------------------------------------------------------------------------- 

و اما حکایت آلبومهای منتشر شدۀ جناب آقای رهنما

 

آلبوم نخست، موسیقی متن فیلم (مرسدس) آقای مسعود کیمیایی بود که به دلیل نوع خاص ترانه (سرودۀ آقای ایرج جنتی عطایی که اجبارا در آلبوم مرحوم شهرام دانش معرفی شده بودند) در سال 1376 توقیف و از فیلم حذف شد. این ترانه نوید تولد خواننده ای با آتیه را به عموم می داد، خواننده ای که صدایش را بی پروا به اصطلاح رها می کرد، از بالا خواندن هراسی نداشت و احساس شعر را با تمام وجود درک می کرد. در مصاحبه ای شنیدم که مانی رهنما، زمان اجرای این ترانه در استودیو پاپ، حس می کند از موسیقی اثر ضعیفتر است و توان اجرا ندارد، قطع می کند و گریه می کند، مرحوم بیات ایشان را از استودیو خارج می کنند، او را در آغوش می گیرند و می گویند: من این آهنگ رو برای صدای تو نوشته ام!! گریه برای چه؟! دوباره اعتماد به نفس از دست رفته به وجودش بازمی گردد و اجرا می کند، و همین اجرا به حدی عالی و بی نقص از آب درآمد که در آلبوم منتشر شد..... ترانۀ مرسدس اجبارا از فیلم حذف و توقیف شد، اما در کاست موسیقی متن و در کلیۀ آثار صحنه ای مانی رهنما، اجرا شد و به گوش رسید و به شهرت و محبوبیت بالایی دست یافت. حتی رهنما، سطر حذف شدۀ ترانه را نیز در اجراهای صحنه ای خود به گوش عموم رسانید که : (باز امشب فانوسی، روشن نیست / با سوگ این شب یک شیون نیست -  از کوکب تا کوکب خاموشی / شب هست و شوق شب کشتن نیست.... ترسم نیست از دیوار، از بن بست از سایه/ تاریک تاریکم من از من می ترسم... چرا دل ببندم به شب کوچه گردی/ که از این سکوت سترون می ترسم... من از سایه های شب بی رفیقی ، من از نارفیقانه بودن می ترسم)

آلبوم دوم (فصل پرواز) نام داشت که در سال 78 منتشر شد، ترانۀ مشهور (پرنده) با شعری از مرحوم شهین حنانه، شد اثری که خواننده را بیشتر با آن می شناسند و از آن پس، مانی رهنما باید انگار در هرکجا که ظاهر می شد پرنده را اجرا می کرد! پرنده، با ترانه ای محکم و ارکستراسیونی عالی بازهم از مرحوم بیات، از بهترین ترانه های ساخته شدۀ سالهای اخیر محسوب می شود. قطعۀ (مرگ ماهیها) نیز اثری درخور توجه است که در این آلبوم قرار دارد.

آلبوم بعد، آلبوم مشترکی بود با آقایان قاسم افشار، حمید خندان و محمدرضا صادقی، به نام (بغض) و ساخته داریوش تقی پور که در سال 1379 منتشر شد و ادای دینی بود به واروژان فقید. البته این اثر در سال 73 طراحی و قطعاتی نیز ساخته شده بودند اما در 78-79 وارد بازار گردید. این آلبوم از لحاظ تنظیم و سازبندی، در پاپ امروز واقعا نمونه ای ارزشمند محسوب می گردد. دو ترانه "پاییز" (شعر اردلان سرفراز) و ترانه "بغض" بسیار دلنشین هستند، (البته معتقدم احساس آقای رهنما در کنسرتی که بعد از انتشار آلبوم بغض (کنسرت سال 80)، فیلم آن وارد بازار شد، بسیار عمیقتر از آلبوم از آب در آمده است.) در ترانۀ "بغض" با شعری متفاوت مواجهیم که بد نیست متن آنرا کامل بنویسم:

ای تو برایم همه کس، جدا نبودی یک نفس / از من و از تنهاییام، حتی تو غربت قفس

وقتی که جز سایۀ من، کسی به دنبالم نبود / وقنی که حتی خنده ای، در دفتر فالم نبود

وقتی که هیچ پنجره ای، قابی برای تو نشد / تو کوچۀ غربت من پر از صدای تو نشد

نقش تو بوده روبروم، تو کوچه های شب خیس / تو دفتر دربدریم، عشق تو گفته بنویس

وقتی که بغض من شکست، از زخم تیغ نارفیق / تنها تو بودی در دلم ای با من و شبم رفیق

وقتی غروب غربتم، رو به سپیده پل نبست / شبی که بغض شعر من، در انتظار تو شکست

نقش تو بوده روبروم، تو کوچه های *شب خیس / تو دفتر دربدریم، عشق تو گفته بنویس،عشق تو گفته بنویس.....

*اصطلاحیست که می گویند فلان خواننده "آخ" شعر را در می آورد! یعنی ذره ذره کلمات و لغات را با تمام وجود درک کرده است، ترانۀ بغض خاصه با تاکید روی ترکیب (شب خیس)، همین درآوردن "آخ" شعر است.... البته در اجرای صحنه ای به این حس رسیده است اما در آلبوم متاسفانه کمتر...

این ترانه از بهترین کارهای مانی رهنماست که بدلیل ارائه در اثری گروهی، چندان مشهور نشد و مخاطب کمتر پیگیر، آنرا کمتر نیز شنیده است....

آلبوم بعدی، (آخرین غزل) منتشر شده به سال 78 است. نظیر آلبوم بغض، آخرین غزل نیز چند سال پس از طراحی اولیه وارد بازار موسیقی می شود. این آلبوم نیز همکاری مشترک داریوش تقی پور و مانی رهنما است که مجددا اثری درخور توجه و ارزنده را شکل داده است. اما برای مخاطب عام، می توان گفت که شعرهای سنگین، کمتر قابل تکرار و زمزمه، که با تاکید بر کلام محوری -که در این نوع پاپ فاخر امری گریز ناپذیر نیز محسوب می گردد- مانع از برقراری ارتباط تام و تمام شنونده با همۀ قطعات این اثر می شود، اما در قدرتمندی کلام برخی قطعات شکی نیست. "آخرین غزل"، " شاهپر" و "بیراهه" بهترین تراک های این آلبوم هستند.... شنیدن صدای دکلمۀ آقای احمدرضا احمدی در این اثر خالی از لطف نیست. ملودیهای کار واقعا دلنشینند اما نوع کلام انتخابی به گونه ایست که بعد از یک ملودی بسیار زیبا و تاثیر گذار، زیر بار سردی و غیر قابل هضم بودن اشعار، از رمق می افتیم.... "زمستان" از آن دست ترانه های این اثر است....ماحصل این آلبوم، کسب ستارۀ طلایی بهترین خواننده از نخستین جشنوارۀ موسیقی پاپ بود که افتخاری بزرگ برای رهنما محسوب می شود.

(مانی رهنما به همراه بابک صحرایی در اجرای حمید حامی) 

 

و اما.... آلبوم (تموم شد ترانه) منتشر شده به سال 82. هنوز ردپای بابک بیات در این آلبوم به چشم می خورد، سه ترانه بسیار دلنشین کار یعنی " نازلی" ، "قاب عکس" و "تموم شد ترانه" ساخته مرحوم بیات هستند و مثل همیشه با سبک سازبندی ایشان ساخته و اجرا شده اند. ترانه های این اثر از دو ترانه سرای مطرح و خوش قریحۀ معاصرند، اهورا ایمان و بابک صحرایی.... در کنار استاد بیات، چند آهنگساز جوان نیز در این کار نقش دارند، بابک رهنما (پسرعموی مانی رهنما) که با ساختن ترانۀ (قهر) با سبک (ترنس) ریسک بالای یک اجرای متفاوت از مانی رهنما را به جان می خرد (با این مطلع که : تنهایم، تنهای تنهایم/ آزاد از،امروز و فردایم....)، این ترانه نقد بسیار می شنود، اما رد نیز نمی شود! هنوز تاثیر این کار، در برخی از آثار مانی رهنما به چشم  می خورد که برخی مخاطبان را به هیچ وجه جذب نمی کند و برخی دیگر را به عکس، به شدت شیفته می سازد. ترانه (زنگی و رومی) نیز با شعر اهورا ایمان بسیار جذاب است....

 بهرام دهقانیار، داریوش تقی پور و مهران خلیلی نیز در شکل گیری این آلبوم سهم داشته اند.

 

مانی رهنما، 7 سال سکوت کرد، آلبومی منتشر نساخت، دوستدارانش را در انتظار نگاه داشت تا در سال 89، با یک کار واقعا دلی و نه همه پسند و همه گیر دوباره وارد بازار شود.... آلبوم (کجا به خنده می رسیم) به شکلی بسیار متفاوت تنها با ساز پیانوی زنده یاد آندره آرزومانیان(آندو) و آواز مانی رهنما، به شکل تک ساز وارد بازار شد. گلچینی از تکنیکهای خوانندگی خاص مانی رهنما در این اثر به گوش مخاطب می رسد. آرزومانیان که در نوازندگی پیانو در استانداردی بسیار بالا قرار داشتند (حتی ورای ایران و در سطح جهانی نیز حرفها برای گفتن داشت) ؛ تنظیم و اجرای قطعات را به عهده گرفت. یکجور آرامش عجیب با این اثر همراه است... گاه، می توان از پاپ نیز، وقتی در شکلی مقبول ساخته و پرداخته شود، احساس آرامش گرفت.... پاپ کلاسیک که با تعهد به آرمانهای والای موسیقی ساخته می شود، به هیچ وجه پایینتر از سایر انواع موسیقی نیست، که خود سرشاخه ای می شود و قابل دفاع از نوع خود است. یاد مرحوم آرزومانیان را نیز گرامی می داریم که فقدان ایشان نیز واقعا غیر قابل جبران می نماید....

اما، مانی رهنما، پس از این دوران سکوت، به فاصله ای بسیار کوتاه دو آلبوم منتشر ساخت، اول (کجا به خنده می رسیم) و پس از آن آلبوم (من و تو) که در سال 91 منتشر شد... در این آلبوم همکاری نزدیکی میان سه هنرمند بزرگ آقایان مانی رهنما، نیکان ابراهیمی(آهنگساز و تنظیم کننده) و بابک صحرایی(ترانه سرا) شکل گرفته است. بنا به وصیت مرحوم بیات، قرار بود این افراد یکدیگر را رها نسازند، که چنین نیز کردند. این اثر اولین ماحصل همکاری این مثلث است، کاری خوب و شنیدنیست که بهترینهای آن، "خونه" ، "چه سلامی" و "نگاهت می کنم" هستند. "خونه"، از کلامی بسیار زیباو شاعرانه برخوردار است. سطر : ( دور من و عطر خودت، حصاری از رویا بچین / خونه همینه نقطه ای، فراتر از خاک و زمین) در شاعرانگی کم ندارد.... و ترانۀ "نگاهت می کنم" نیز از آن دست کارهاییست که به یکبار شنیدن، سیر نمی کند و باید بارها و بارها آنرا شنید....

برای این هنرمند ارزندۀ کشور آرزوی موفقیت روز افزون دارم.

********************************

 و یک اثر خاص که نمی توان به سادگی فراموشش کرد.... پر از خاطره است و کودکی و عشق به محله مان....

ترانۀ محلۀ ما با صدای مانی رهنما که به عنوان تیتراژ برنامۀ محلۀ ما از شبکۀ تهران پخش می شود.

 ترانه سرا: مهدی زنگنه - تنظیم آهنگ: حبیب خزایی فر

*********************************************************

و.... نکته ای شخصی را می نویسم که، مسلما دیده اید و خوانده اید که دلبستۀ موسیقی اصیل (موسیقی ردیف دستگاهی ایران) هستم.... وقتی می نویسم پاپ، پاپ متعهد یا پاپ کلاسیک، برای نوشتنم منطقی دارم و دلایلی، بسیار سعی کردم دوستانم را با موسیقی اصیل آشنا کنم، به دلیل ذات خاصش، هر مخاطبی جذب آن نمی شود، تغییر گوشها و سلایق، به موسیقی اصیل بسیار دشوار است.... اما وقتی می گویی پاپ، می دانی سبک، طوریست که نیاز به سخت گیری آنچنانی ندارد، موسیقی را ابزاری بسیار قوی در فرهنگ سازی می پندارم برای همین مدتهاست شاید به نوعی وسواس گونه، سعی در معرفی نوع خاصی از پاپ دارم که برای مخاطب و شعورش احترام قائل است..... پس، از میان انواع پاپ، عنوان کلی پاپ متعهد و نوع خاص پاپ کلاسیک را برگزیده ام تا شاید با معرفی این آثار حرکتی نه چندان بزرگ اما در حد خودم، برای آشنایی نسل جوان و ایجاد تغییر در ذائقۀ شنیداری این نسل و همچنین تجلیل از بزرگان این شاخه انجام داده باشم.....

با ادای احترام به بابک بیات بزرگ، به آندره آرزومانیان فقید، به واروژان از دست رفته و آقای منفرد زاده و تمام آهنگسازان، خوانندگان و شعرای این نوع از موسیقی پاپ...

بانو




موسیقی پاپ متعهد - بانو - ۱۳۹۱/۹/۱۳ عصر ۰۸:۵۰

با کمی تاخیر، به یاد یکی از آهنگسازان متعهد ایران... مرحوم بابک بیات، به بهانۀ سالروز درگذشت ایشان(5 آذر 85)

در ابتدای امر، نوشته ای را تقدیم دوستان می کنم به قلم خودشان، برگرفته از جلد نخست کتاب ((مردان موسیقی سنتی و نوین ایران-تالیف حبیب الله نصیری فر))

 (( در خرداد ماه سال 1325 در تهران کوچۀ روزبه محلۀ پل چوبی متولد شدم و پس از یکسال به خیابان هفده شهریور سه راه شکوفه خیابان کرمان نقل مکان کردیم، تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همین مکان به پایان بردم، از همان طفولیت با خواندن و موسیقی انس و الفت و علاقه داشتم. ولی یادم هست هفده ساله بودم که یکی از دوستان هنرمندم آقای میلاد کیایی مرا با نت موسیقی آشنا ساخت و از این به بعد بود که راه خود را یافتم، البته مشوقم در کارهای هنری، بیشتر خانوادۀ ایرج جنتی عطائی بودند.

حدود بیست سالم بود که توسط یکی از دوستانم به خانم اولین باغچه بان معرفی شدم و در کلاسهای شبانۀ هنرستان موسیقی نزد این هنرمند گرامی به فراگیری موسیقی علمی مشغول شدم و در دستۀ کر، اپرا و کرملی وارد گردیدم و موسیقی واقعی را شناختم. در اینجا در چند اپرا شرکت کردم از جمله اپراهای : "کاوالریا روستیکانا"،"دلاور سهند" کار آقای احمد پژمان، و "ایل تروواتوره" و چند اپرای دیگر. بعد از این بود که به موسیقی فیلم علاقمند شدم و به اهنگسازی برای متن فیلمها روی آوردم. در سن بیست و پنج سالگی موسیقی فیلم  "خورشید در مرداب" ساختۀ م.صفار ، سال بعد موسیقی متن فیلم"برهنه تا ظهر با سرعت" کار خسرو هریتاش را ساختم که برایم بسیار جدید بودند این کارها و بعد سریال تلویزیونی "چنگک" ساختۀ جلال مقدم و چند فیلم سینمایی آنروز را ساختم.

لازم به توضیح است که هنرمند شایسته آقای محمد اوشال، در یادگیری و پیشرفت من در کار ساختن موزیک متن فیلمها بسیار موثر بودند که با محبت فراوان مثل یک برادر با ایشان بودم و در زندگی و کارهای هنری من، بسیار موثر بوده اند. بعد از انقلاب بود که اولین کار هنری ام را با نوار کاست "خروس زری پیرهن پری" نوشتۀ احمد شاملو که انتشاراتی ابتکار آنرا تکثیر کرد، سپس موسیقی متن 61 فیلم را با فیلم "مرگ یزدگرد" از ساخته های بهرام بیضائی آغاز کردم و تا یک سال و نیم کار نکردم، پس از آن برای فیلمهای "نقطۀ ضعف" کار محمدرضا اعلامی، "ریشه در خون" از الوند، "آتش در زمستان" از هدایت، "اتوبوس" از یدالله صمدی، سریال "سلطان و شبان"، "طلسم" کار داریوش فرهنگ، "شاید وقتی دیگر" از بهرام بیضائی و باید یادآور شوم که بعد از انقلاب بهترین کارم را در فیلمهای "طلسم" و "شاید وقتی دیگر" و "نقطۀ ضعف" می دانم، دیگر موسیقی متن فیلم "کشتی آنجلیکا" محمد بزرگ نیا، "عروسی خوبان" کار محسن مخملباف، را نیز بسیار دوست دارم و در سالهای اخیر از فعالیتهای هنری ام باید از دو نوار کاست به نامهای :" سکوت سرشار از ناگفته هاست" و "چیدن سپیده دم" با آقای احمد شاملو نام ببرم. ))

توضیح اینکه: این نوشته مربوط به سالهای قبل است، متاسفانه تاریخ نوشته ذکر نشده اما به حتم مربوط به قبل از سال 74 و آثاری چون: مرسدس، جهان پهلوان تختی، ساحره، فریاد، شیدا، ولایت عشق، دستهای آلوده و سام و نرگس بوده است...

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------

مرحوم بیات، با نام اصلی((علی حسین بیات زرندی مطلق)) در 23 خرداد سال 1325 در تهران متولد شدند... به قول خودشان نام فامیلم بسیار دور و دراز بود، پس زرندی اش را حذف کردم و شدم بیات مطلق، بعد هم یک نامِ هنری انتخاب کردم و شدم بابک بیات....

بچۀ محله های پایین تهران بود. سختی و سرما و کفش پاره و درد را لمس کرد. پدرش می خواست نظامی بار بیاید، استاد، موسیقی را ترجیح دادند و بر خلاف میل پدر، شدند موزیسین!

این که تلاش کنم یک زندگی مفصل را در چند سطر بگنجانم سخت است باید منصف باشم و دقیق ، پس... اهم حوادثی که در زندگیشان رخ داده را به چند دسته تقسیم می کنم.

نخست زندگی شخصی.... دوستی ایشان با محمد اوشال و ایرج جنتی عطایی و جوانی، از ازدواج و تولد مانی که پرودگار خواست تا صبر پدر را با بیماری تالاسمی ماژور فرزند محک بزند، مانی که در ده سالگی رفت، نیمی از روح پدر را با خود برد....... همسرشان خانم شهین بیات، همواره در کنارشان بود و غمخوارشان.

 

خداوند بعد از درگذشت مانی، به ایشان باربد و بامداد و غزل را هدیه کرد. باربد برای ادامۀ تحصیل در زمینۀ موسیقی کلاسیک به کانادا رفت و ساز تخصصی فرنچ هورن را برگزید. بامداد نیز دوره ای در کانادا درس خواند اما مجددا به ایران بازگشت و به عنوان دستیار آهنگساز در کنار پدر مشغول شد. گرایش بامداد به موسیقی پاپ آنهم با لحنی شبیه موسیقی مرحوم بیات، علاقمندانِ این سبک را مطمئن می سازد به تداوم این راه که با مرگ مرحوم بیات به پایان نرسیده است... بامداد با خلاقیتهای خاص خود، سازبندی آکوستیک و تکنیکهای نوین صداسازی را بکار می گیرد و تنظیمهایی بدیع خلق می کند. ماجرای تصادفی که چند سال قبل برایش رخ داد و منجر به کمای چند روزه اش و کمی آسیب دیدگی یکی از دستهایش شده بود، ضربۀ روحی دومی را به مرحوم بیات وارد کرد که حال استاد رو به وخامت گذاشت و .... افسوس.... خداوند نمی خواست استاد بیشتر در میان دوستدارانشان باشند.

و دوم، زندگی حرفه ای به عنوان سازندۀ موسیقی متن ...

مرحوم بیات کار موسیقی فیلم را با "غریبه" محصول 1351 به کارگردانی شاپور قریب آغاز کردند. آهنگهای این فیلم از ایشان و تنظیمشان از زنده یاد واروژان بود. ترانه ها سرودۀ ایرج جنتی و خوانندۀ آنها نیز عارف بود.بعد از این ورود به عرصۀ فیلم، تا زمان انقلاب موسیقی 9 فیلم را ساختند: تنها مرد محله، شیر تو شیر، کیفر، خورشید در مرداب، هیاهو، مسلخ، تنها حامی، برهنه تا ظهر با سرعت و فریاد زیر آب.

و پس از انقلاب، آثاری سینمایی ای همچون: مرگ یزدگرد،اتوبوس،تشکیلات، طلسم، ایستگاه، شاید وقتی دیگر، شکار، شاخه های بید، عروسی خوبان، کشتی آنجلیکا، تمام وسوسه های زمین، پردۀ آخر، عروس، دو فیلم با یک بلیط، آقای بخشدار،بهترین بابای دنیا، مسافران، روز فرشته، افعی، دیدار، جنگ نفت کشها، روز شیطان، سرزمین خورشید، دیپلمات، مردی شبیه باران، مرسدس، جهان پهلوان تختی، ساحره، قرمز، فریاد، دو زن، شیدا، دستهای آلوده و سام نرگس.

در زمینۀ موسیقی متن سریالهای تلویزیونی نیز می توان به این آثار اشاره کرد: سلطان و شبان ساخته داریوش فرهنگ، پهلوانان نمی میرند ساختۀ حسن فتحی و ولایت عشق ساخته مهدی فخیم زاده.

این بخش از فعالیت هنریشان با کسب جوایزی نیز همراه بود که مهر تاییدی بود بر دانش و توانایی های بسیارشان. سیمرغ بلورین بهترین موسیقی متن برای "عروس" در سال 69 و همچنین در سال 75 برای فیلم "مردی شبیبه باران" مجددا سیمرغ بلورین را از آن خود کرد.

از افتخارات دیگر ایشان،در خارج از فضای جشنوارۀ فیلم فجر نیز، می توان به کسب عنوان بهترین موسیقی فیلم برای "ساحره" در خانۀ سینما اشاره نمود و همچنین در جشن صدمین سال سینما که توسط گزارش فیلم برگزار شد، ایشان موفق به کسب جایزۀ بهترین آهنگسازی شدند.

مرحوم بیات در سال 75 برای تدریس موسیقی فیلم به دانشگاه سوره دعوت شدند. اما در این میان، مورد طعنه و کنایه های برخی اساتید این دانشگاه واقع شدند که بیات مدرک آکادمیک ندارد... رضا مهدوی(رئیس مرکز موسیقی حوزه هنری) اشاره کرده بود که همواره یک تنه به دفاع از دانش استاد پرداخته است...

و اما، پارۀ سوم، یا ترانه های بیات...

یکی از مثلثهای طلایی پاپ متعهد (بیات-جنتی عطائی-اقبالی)

آثار مرحوم بیات در حیطۀ ترانه، سنگینی خاصی دارند. ارکستراسیون شلوغ و تعدد سازها، تنوع بافتِ اثر و همچنین بها دادن به صدای خواننده و محدودۀ توانایی او و بهره گیری ازمناسب ترین مکان صدایی وی، توجه به شعر و حتی در پاره ای موارد دخل و تصرف (البته آگاهانه) در متن کار که در نهایت منجر به اثری شکیل و ماندگار می گردد. از بهترین مثلثهای موسیقیایی شکل گرفته تا کنون، می توان به ترکیب بیات، ایرج جنتی و داریوش اقبالی اشاره نمود. این سه نفر با شناخت کامل از یکدیگر که جدای از همکاری، دوستانی صمیمی نیز بودند، دست به خلق پاره ای آثار زدند که تا کنون مخاطب خود را از دست نداده است. مرحوم بیات از میان این کارها، "خونه" را بسیار دوست داشتند. اثری که توسط دوست دیگرشان محمد اوشال تنظیم شد. شعر عطایی نوعی مرثیه یا دردنامۀ تلخ خانگیست. ماجرای خانه ای خوشبخت که به دست غارتگر سیل بر باد می رود که هم دیوانه می کند، هم می کشد و هم ویران می کند. پناهگاه جسمی و روحی که تعبیر متعارفش "خونه" می شود و می تواند هر تکیه گاهی باشد که قرار است بر باد رفتنش ویرانت کند.... این شعر با ته مایه های سیاسی بسیار تاثیر گذار و زیبا از آب درآمده و داریوش اقبالی نیز در اجرای آن کم نگذاشته است.

در خلال این سالهای ترانه سازی، سالهای دور دهۀ 40 که زمزمه های انقلاب، طغیان، اعتراض در جان قشر هنرمند ریشه می دوانید، کسانی از این جماعت بارها به زندان افتادند. شهیار قنبری نوشته بود که دستگیر شدم، وقتی به اوین رسیدم، گمان می کردم تنهایم، اما ایرج جنتی و اقبالی را نیز آنجا دیدم، بهروز به نژاد نیز آنجا بود...

هرکدام به بهانه ای مثلا قنبری را برای "بوی خوب گندم" آورده بودند... شرط آزادی را ساختن ترانه ای برای شخص شاه قرار می دهند که جنتی، "طلایه دار و "رسول رستاخیز" را می نویسد، بیات آهنگش را می سازد، داریوش می خواند و به این ترتیب جنتی و اقبالی از زندان خلاص می شوند...جنتی اشاره کرده بود که رسول رستاخیز، وثیقۀ رهایی بود اما باز مورد تعقیب قرار گرفت! دوست داشتم بیشتر به این مورد بپردازم اما، امید دارم که مجالی دست دهد و از جنتی نیز نوشته شود.......... پس بماند برای آن مقال.

از بهترین و معروفترین آثار مرحوم بیات در قالب ترانه می توان به این موارد اشاره نمود:

البته ایشان محدود به صرفا این نوع  آثار نبودند، از ایشان قطعاتی کرال و یا ارکسترال نیز همچون "سرزمین خورشید" که در سال 76 توسط ارکستر سمفونیک و به رهبری استاد فریدون ناصری اجرا شد، به یادگار مانده است. لازم به یادآوری است که مرحوم بیات از صدایی خوش نیز برخوردار بودند اما ترجیح دادند به جای فعالیت مستقیم در نقش خواننده، به تعلیم سبک آوازی خاص خود به هنرجویانی مستعد بپردازند که وارثان حرفه ای ایشان گشتند...

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

مطلب طویل شد اما، به نوشتنش می ارزید...

زمانیکه در فضای مجازی دنبال ویدئوهای مناسبی از ایشان می گشتم با این موارد مواجه شدم که دیدنشان خالی از لطف نیست.... مرا که برای ساعتی با خویش همراه کرد....

مستند زندگی مرحوم بیات

اجرای قطعۀ خونه در منزل استاد در روز سوم درگذشتشان 

یکی از تمرینهای حامی با پیانوی بامداد بیات در حضور استاد 

اجرای مرسدس توسط مانی رهنما و همچنین آواز خود مرحوم بیات 

کلاس درس استاد بیات برای حمید حامی(قطعۀ بن بست)

اجرای قطعۀ عروسک(شب آفتابی) توسط خود استاد بیات

----------------------------------------------------------------------------------------------

با ادای احترام به این هنرمند فقید.

بامهر... بانو




RE: موسیقی پاپ متعهد - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۱/۹/۲۱ عصر ۱۱:۳۱

درود .

فکر میکنم دوستان تاکنون متوجه شده باشند که من با موسیقی کاملا حسی برخورد میکنم و متاسفانه خیلی علمی با موسیقی آشنا نیستم . حقیقتش رو بخواهید باید اعتراف کنم که کاملا هم معتقد نیستم میشه آهنگ ها رو به راحتی در ژانرهای خاصی با اطمینان کامل طبقه بندی کرد ...

اونهم در حالیکه ظاهرا در روزی و روزگاری هر آنچه موسیقی غیرکلاسیک محسوب میشده ، میتونسته در طبقه بندی (( پاپ )) یعنی ( عامه پسند) جمع بندی بشه ... اگر اینگونه باشه نمیدونم تکلیف این هم زیر گروه ها و سبک های منشعب چه خواهد بود اونهم در حالیکه از سال 1858 برای اولین بار این واژه توسط جناب آقای ژولیوس بنه دیکت نامی که متولد اشتوتگارت بوده به کار رفته و هنوز پس از گذشت 150 سال گویا تکلیف ما با این واژه چندان روشن نیست!

در همین چارچوب در همین کشور خود ما نیز طیف گسترده ای از آهنگها از دیرباز اجرا شده و در اختیار مخاطبین قرار گرفته اند و البته همگی هم در چارچوب پاپ لحاظ می شده اند و از جمله گستره ای از آهنگ ها که در طول سالیان سال در کافه ها و فیلمهای فارسی اجرا می شده اند و میشد آنها را به راحتی در کوچه و بازار و درکامیون ها ، تاکسی ها و ... شنید . در سالیانی نه چندان دور عده ای متاثر از جنبش های ادبی و دیدگاه های نوین در اندیشه و هنر و فرهنگ تصمیم گرفتند که در مقابل این طیف از موسیقی ، با همان مواد اولیه فرمی نوین را در همان سبک موسیقی پایه ریزی کنند و از این طریق سلیقه عموم مخاطبان را قدری ارتقا ببخشند .

فکر میکنم بانوی عزیز با احساس به نیاز برای معرفی همین دیدگاه تصمیم به ایجاد این بحث در اینجا گرفته اند آن هم در دورانی که یک سونامی فرهنگی و موسیقیایی از سوی نوجوانان و جوانان جدیدا فعال در بخش موسیقی ، در دستگاه های پخش صوت ، کامپیوترها ، کانال های ماهواره ای و  آرشیوهای موسیقی همه مردم گستردگی می یابد به کمک تکنولوژی جدید و امکانات دیجیتال نوین ! به گونه های که گاه دو یا سه نوجوان تصمیم میگیرند در زیرزمین خانه خود ، چون سوسیس های به هم پیوسته موسیقی و آهنگ تولید کنند و البته قادر به انجام این مهم هم میشوند به راحتی ! و البته آنچه در این میان نادیده گرفته میشود ، دانش موسیقیایی ... احساس لازمه ... سروده هایی مناسب برای همنشینی با آهنگ و ... می باشد و بگذریم که دیگر کیست که دغدغه نگاه به نیازهای فرهنگی و بومی جامعه داشته باشد متناسب با تعالی بخشی آن در همین نسل و نسل های پیش رو ...

به همین خاطر فکر میکنم این تاپیک ایجاد شده توسط بانو ظرفیت توجه بیش از این را دارد و البته با تاکید بر اینکه دوستان با اطلاعات و آگاهتر از این حقیر در اینجا نوشته های ارزشمندشان را با دیگران و من به اشتراک بگذارند تا بلکه قدری از ابهامات افرادی عادی چون من کاسته شود ...

.....................................................

و اما (( Pop )) یا (( No Pop )) ! مساله این است ...!

خوب ! اجازه بدین من با همین دیدگاه عوامانه خود گاهی در این بخش در کنار دوستان اندیشمند به آهنگ هایی که از نظر من پاپ محسوب میشوند بپردازم و اگر گاهی آهنگهای منتخب من در چارچوبهای مورد نظر قرار نگیرند به دلایلی که در بالا ذکر شد ، ببخشاییدم که عمریست بر همان دیدگاه های قدیم و معمولی باور داشته ام ...

در این پست دعوت میکنم برای شنیدن آهنگ (( سخته ... )) که امیدوارم انتخاب توی ذوق زننده ای نباشه برای معرفی کردن در این تاپیک ! چون احساسم به من میگه آهنگ پاپ مبتذلی نیست ...

با آهنگسازی و تنظیم و صدای جناب آقای نیما علامه ... از اون جوانهاست که همکاریش با خیلی از خوانندگان دیگر معاصر به کارهای آنها نیز کیفیت می بخشد قدری و تقریبا امضای مخصوص به خودش را دارد در همین چند تا کارهای اجرای خودش و یا کارهای ساخته شده اش برای دیگران ...

هر چند هنوز زود است که بشود بر روی او خیلی حساب کرد اما کاش او که سن و سال زیادی هم ندارد و در ابتدای این راه قرار دارد ، این ذوق و سلیقه خوبش را با تیمی اندیشمند و با فکر پیوند بزند و با کمک آنها در قالب گروهی روزهایی خوب را نوید بخش باشند برای موسیقی (( پاپ )) این سرزمین ! کاش در کنار بزرگان در این زمینه قدری کسب دانش و تجربه کند...

تقدیم با احترام :

http://s2.picofile.com/file/7581580535/Nima_Alame_Sakhte.mp3.html

از تو گذشتن سخته با تو نبودن درده
واسه من
زنده بودنم مرگه بدون تو و عشقت

واسه من

وجود من مال تو قلب تو برای من عزیزم
رفتن تو مرگ منه دستای تو تو دستمه
نگو که باید جدا شیم نبود تو نبودمه

بدون تو کم میارم تا پای جون دوست دارم
اگه تو از من جدا شی امید موندن ندارم
واسه با تو بودن زندگیمو باختم
یک کلبه ای از عشق واسه ی تو ساختم من

عاشق تو بودم عاشق تو هستم
درهای دلم را روی همه بستم من ...

رفتن تو مرگ منه دستای تو تو دستمه
نگو که باید جدا شیم نبود تو نبودمه
بدون تو کم میارم تا پای جون دوست دارم
اگه تو از من جدا شی امید موندن ندارم ...

واسه با تو بودن زندگیمو باختم
یک کلبه ای از عشق واسه ی تو ساختم من
عاشق تو بودم عاشق تو هستم
درهای دلم را روی همه بستم من ...
 

بانوی عزیز اگر صلاح دونستین میتونین این پست رو به تاپیک آهنگ های فارسی منتقل کنین.

یا حق ...




RE: موسیقی پاپ متعهد - حمید هامون - ۱۳۹۱/۱۰/۸ عصر ۰۷:۰۸

 

به یاد فرهاد مهراد...

 

عالیجناب فرهاد عزیز: باز هم (جمعه) ی دلگیری میهمان شهر و مردمان دل مرده ی آن شده است.شهری که بعد از ظهرهای جمعه ای آن بوی مرگ می دهد.با این اوضاع چرا نباید به یاد شما و ترانه ی ماندگار چند وجهی تان بیفتیم؟وقتی که (از ابر سیاه خون می چکه)و در جمعه ای چنین غمگین (خون جای بارون می چکه)...

راستی استاد ارجمند : چند سال از آشنایی با جنابعالی می گذرد؟ سال 74 بود.نه؟چه فرق می کند.مگر چیزی برای ما تغییر کرده ؟ مگر (روزا با همدیگه فرق) کرده اند.مگر (بوی کهنگی) شان تغییر کرده؟ یک سال باید برای ما می گذشت تا بفهمیم که اولین قدم را اشتباهی برداشتیم.تقاص انتخاب رشته ای غلط که ذره ای با جسم و روحمان سازگاری ندارد را بد جور پرداختیم.خیلی بد. من و شما هر دو (مرد تنها)ییم. در همه حال. در زمان کنسرتهای معدود شما-همین اندک تماشاگر شما از شما موسیقی ضربی می خواستند.کاملا به شما حق می دهم وقتی که مخاطبتان در هنگام اجرای ترانه ی (شبانه 2) با صدای پیانو ی شما ضرب گرفته بودند دلگیر شده باشید.به راستی این افراد چرا ما و شما را به حال خود نمی گذارند؟ وقتی که اعتقاد دارند صدای شما صدایی نخراشیده است که روی آهنگی که (تمام غمهای دنیا را برایشان می آورد) سوار شده است. هیچ کس با شما یار نبود.چرا همین چند کار اندک پس از انقلاب شما را فقط باید صدای پیانو و گیتار خودتان همراهی کند (بجز یکی از ترانه های آلبوم برف :زردها بیهوده قرمز نشدند...).چرا با اینکه کوچ نکردید اینقدر در حق شما (و یکی دو نفر دیگر) اجحاف شد؟مگر کارهای شما از جنس کارهای دیگران بود؟کوچه بازاری خوانده بودید؟ خوش رقصی کرده بودید؟ اگر با جنس ترانه هایتان مخالف بودند چرا یکی دو سال قبل از رفتنتان همگی از کانالی به جز خود شما پخش شدند؟چرا الان که همسرتان بارها از صدا و سیما خواسته است که آهنگ هایتان را پخش نکند به این خواسته ی بر حق محل نمی گذارند؟ شاید اینها از مرده پرستی ما نشات می گیرد: هنرمند را دق مرگ می کنیم و بعد در رثایش و برای (موسیقی متعهدش) نوحه سرایی می کنیم.(کار ندارم که همه جا استثنا هم داریم :نمونه ی بارزش زنده یاد ایرج قادری ... بماند...)

از آشنایی ام با شما می گفتم : اولین بار بود که ما (رضا موتوری) را زیارت کرده بودیم.قبل از این فیلم ما بواسطه ی (سلطان) مرید سازنده اش شده بودیم و دنبال تمام ساخته های ایشان به هر دری می زدیم.کشف کردیم که بعضی نامها متناوبا در کارهای قبل از انقلاب ایشان تکرار می شود : بهروز وثوقی-فرامرز قریبیان-نعمت حقیقی و ... اسفندیار منفرد زاده.با دیدن چند فیلم که موسیقی آنها را منفرد زاده ساخته بود عاشق کارهای ایشان شدم.کاشف به عمل آمد که مثلث (شهیار قنبری – اسفندیار منفرد زاده و فرهاد) یکی از عالی ترین درجات موسیقی پاپ این مملکت را پدید آورده.به دنبال کاستهای شما همه جا را زیر و رو می کردیم.به هر کسی رو میزدیم تا به هزاران مصیبت بخشی ازکارهایتان را می یافتیم.دردسرتان ندهم.چه کردید با این تازه جوان به بن بست رسیده.شدید همدم و مرهم تنهایی او...

با هر کدام از کارهایتان دورانی را سپری کردیم : (مرد تنها)- (آینه)-(جمعه ی غمگین) و (هفته ی خاکستری) بیشتر با تنهایی ما جور بود.ترانه ی (سقف) را وقتی با تمام وجود حس کردم که دریافتم بواسطه ی اختلاف های شدید خانوادگی و طبقاتی اولین عشق زندگیم را از دست داده ام. وقتی که کمی به اصطلاح! مترقی شدیم با ترانه های (شبانه 1)-(شبانه 2)- (وحدت) و (آوار) شما دمساز شدیم.وقتی هم که به شدت احساسات نوستالژیک و وطن پرستانه مان به جوش آمد عاشق (کودکانه) و (تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم) شما شدیم.همیشه همدم بودید. همیشه رفیق...

برای من همیشه شما بهترین بوده و هستید.

درود بر شما و هنر متعهدتان...

ارادتمند شما

.......................

پی نوشت : این دلنوشته (اگر دارای ارزشی باشد) تقدیم می شود به تمام علاقه مندان زنده یاد فرهاد مهراد خاصه دوست ارجمندمان savezva   ی عزیز که قبلا در تاپیک ماندگارها زندگینامه ی فرهاد را برای دوستان به اشتراک گذاشته اند و مدتهاست که جای خالی ایشان هم مثل خیلی بزرگان دیگر در کافه احساس می شود....

با تقدیم احترام : حمید هامون

یا حق...




RE: موسیقی پاپ متعهد - پرشیا - ۱۳۹۱/۱۱/۲۲ عصر ۰۲:۲۲


واحه ای در لحظه

****************

بوی عید می آید و شوق خانه تکانی یک جایی ته دل همه ی ما  سر به شورش برداشته. امروز سراغ حافظه ی خارجی سیستم رفتم تا سر و سامانی به آن بدهم و اگر شد "دامنی گل پر کنم هدیه ی اصحاب را". بین فایل های موسیقی به ترانه ای از احسان خواجه امیری برخوردم به نام لحظه که "بوی گل چنانم مست کرد که دامنم از دست برفت".

آمدم تا عطرش را مهمان مشام دل خوبان کافه کنم. به دنبال جستار درخور این مطلب می گشتم که چشمم به نام جستار پاپ متعهد خورد و باز موج فکر آمد و گریبان گیری کرد که چرا متعهد؟ متعهد به که و چه؟ چرا نگفتیم پاپ اصیل یا پاپ فخیم؟ چرا که سخیف ترین ترانه های دنیا هم به ایده ای متعهدند یا در بدترین حالت, به بی تعهدی و هرزگویی.

نمی دانم گاهی کارکردهای اجتماعی, کلماتی را که بار ارزشی دارند به ضد ارزش تبدیل می کنند و بعد موصوف آن صفت خاص یا موسوم آن اسم ویژه می شود لکه ی سیاهی روی ذهن و دل آدم. آن هم در بلبشو بازاری که از هر زیرزمین و زیر پله ای صدای ساز و آواز می آید و انگار الهه ی الهام بخش موسیقی تبدیل به موجودی دم دستی و خیابانی شده که که هرکسی جرئت می کند دخیل آرزوی شهرت اش را به گیسوی به رنگ شب اش بیاویزد. بر ما چه رفت که از خالقی و محجوبی و بنان و بدیعی زاده رسیدیم به اسم های چند نقطه ای که نمی دانم به درگاه کدام اعتقاد سر خم می کنند. کاش یادشان می دادند و یادشان می ماند که هنر, اندیشه می سازد و اندیشه به کنش می رسد و هر کنشی, هرچند کوچک خشتی به دیواری می افزاید یا کلنگ وار تیشه بر ریشه ی بنای بلندی می زند که برای بالابردن هر رج دیوارهای آن, اشک مجنونی ریخته است و خون دل لیلایی. کاش اگر گوهری به جامه ی این الهه ی نفرین شده اضافه نمی کنند, دست کم پنجه در سیمای غمگین اش نکشند.

از من به دل نگیرید اگر می گویم نفرین شده؛ چرا که همه خوب می دانیم اهالی موسیقی کمتر مثل دیگر هنرمندان قدر دیدند و بر صدر نشستند.

میان این همه بغض و حسرت اما, باز کورسوی امیدی هست. دلخوشی به این که موج ها می گذرند و شیوه ی دریای هنرست که خس و خاشاک را یا در اعماق آبی اش مدفون می کند یا آن ها را به ساحل باز پس می دهد و دامن بلندش را از تهمت شبه هنرها و شبه هنرمندهای یک شبه وامی رهاند. و باز یادم آمد که فرهنگ و هنر ایرانی بارها و بارها از دل آتش روزگار مثل ققنوس سر برداشته اند. امیدوارم ما که میراث وزینی چون وزیری و شجریان و ناظری را از پدران مان گرفتیم و بر سر چشم گذاشتیم, آنچه از نسل مان برای آیندگان برجای می گذاریم, اگر مایه سربلندی نیست, دست کم موجب سرشکستگی هم نباشد.

بر من ببخشید اگر به هوای برپا کردن مهمانی ترانه ای, سر درد دل های تاریخی ام باز شد. این شما و این هم رهآورد این خانه تکانی پرماجرا:

http://www.4shared.com/get/H-pNFcl2/Lahze.html

استاد ایرج و پسر برومندش احسان خواجه امیری

ایرج و احسان خواجه امیری




موسیقی پاپ متعهد - بانو - ۱۳۹۱/۱۱/۲۲ عصر ۰۹:۱۶

دوستان خوبم، ضمن تشکر از همۀ شما که قبول زحمت نمودید و در این تالار با گذاشتن نوشته های زیبایتان بر غنای مطالب افزوده اید....نکته ای را می نویسم که گمانم ضروری باشد....

گمان می کنم در ارسال نخست، قصور از بنده بود و توضیحات گویا و کافی نبودند... شاید چون تالار را نه به شکل عام، بلکه بر مبنای هنرمندی خاص آغاز کردم چنین نارسایی رخ داد و قصور از بنده است....

سوالی مطرح شده بود: تعهد به "که" و به "چه"؟

 اجازه بفرمائید مختصری از تاریخچۀ ترانه سرایی در این مملکت را مجددا مرور کنیم تا ببینیم چه شد که به اینجا رسید و این نام از کجا آمد.... و تاکید می کنم این نام، اختراع یا انتخاب بنده نبوده..... که خدای نکرده قرارگیری عده ای در آن به معنای متعهد بودن صرفا این اسامی و یا در مقابل، غیرمتعهد بودن سایرین محسوب شود... امید که توضیحات بعدی گویا باشند و ایراد برطرف گردد....

********************************************************************

ترانۀ ایران، از زمانی که مردم، سازی به دست گرفتند، از اول و ابتدای موسیقی، در دو قالب ویژۀ مجلس اعیان واشراف و کوچه و بازار فعالیت می کرد. از دوران باربد و نکیسا، از عهد خسروپرویز و آن 365 لحن باربد... و حتی قبل تر از آن... بخشی بود از زندگی مردم این مملکت...

همیشه مجلس آرا بود اما، کم کم از ارزش و مقام افتاد، ورود اسلام و نگرش مذهبیون در این میان بی تاثیر نبود، دیگر هنرمند در میان عوام، مترادف شد با مطرب و لوطی. با کسی که برای مبلغی ناچیز پول در مجلسی صرفا مجلس آرایی می کرد با رقاصه ای و دو سه خط ترانۀ پوچ و بی مفهوم. این همراهی با رقص و گاه توام با حضور حیوانی و لوطی گری (گرداندن میمون و سگ و گربه و ساز زدن و پول گرفتن)، موسیقی را از جایگاه فاخرش دور کرد. تا کم کم، در دورۀ قاجار، ترانه هایی به گوش رسید، با مفاهیم عاشقانه و گهگاه مردمی و معترض، مرحوم علی اکبر شیدا که هم ترانه ساز بود و هم نواساز، با ساخت تصانیفی به دور از آن کلام سخیف کوچه و بازار، ترانه را متحول نمود. به اصطلاح به آن سر و سامانی داد. شیدا متولد 1259 هجری قمری بود و تا سال 1324 قمری که از دنیا رفت، مجموعه ای از ماندگار ترین تصانیف و ترانه ها را به مردم هدیه کرد که "امشب شب مهتابه"، " دل شیدا" ، " عقرب زلف کجت..." و "ای مه من" از آن جمله اند. او معاصر ناصرالدین شاه قاجار می زیست و در این دوران هنرمندان، اندکی مجال یافتند از کنج عزلت به در آمده و با مردم حشر و نشر داشته باشند. شیدا سه تار یا ساز دراویش را از گوشۀ منزل، به اجتماع وارد کرد و موسیقی به مردم نزدیکتر شد...

 

و سپس عارف قزوینی درخشید. عارف متولد 1261 یا 1259 هجری شمسی بود. صدایی خوش داشت و به سرعت در میان شاهزادگان قاجار نامی بلند کرد، مظفرالدین شاه قاجار می خواست تا او را وارد فراشان کاخ نماید اما این با طبع آزادۀ عارف همخون نبود، پس از تهران رفت و همزمان با آغاز نغمه های مشروطه، با نوشتن اشعار و تصانیف انقلابی، به تبلیغ و قدرت گرفتن این جنبش یاری رساند. از مهمترین آثار عارف "از خون جوانان وطن لاله دمیده" ، " از کفم رها" و "آمان" هستند و ... عارف در 1312 هجری شمسی درگذشت...

 

ترانه همچنان ادامه داشت، سرایندگان بسیاری آمدند، نوشتند اما، تحول، آن بیداری و تغییر رویکرد مدتها بود که از خاطر رفته بود... بیداری ترانه، اینبار با نگاهی دیگر رخ داد. ترانه های تغزلی مرحوم رهی معیری. او نیز همچون عارف و شیدا، موسیقی را می شناخت، در گذاشتن کلام بر آهنگ استاد بود اما اینبار رویکرد ترانه، تغزل بود و لحنش حالتی عاشقانه اما غیر مبتذل یافته بود. ترانۀ عاشقانۀ آن دوران، بیش از توصیف قد و بالا و خط و خال معشوق در چنته نداشت اما اشعار رهی، با آن سوز و گداز و اشتیاق اما بی وصال و مانده در غم هجران، نسلی از شعرای همفکر را همراه کرد و از اینجا به بعد و از سال 1334 با شکل گیری برنامۀ وزینی به نام  گلها در رادیو ایران به همت مرحوم پیرنیا، بهترین شعرا و ترانه سرایان به این عرصه وارد شدند. این برنامه به مدت 20 سال ادامه داشت، در این بین مدیران آن نیز تغییر کردند. مرحوم پیرنیا در 1349 به دلیل بیماری استعفا دادند و پس از ایشان مرحوم رهی معیری تا 1347 و زمانی که بیماری مانع حضور اجتماعی ایشان نشده بود، سرپرستی برنامه را به عهده داشت. و بعد از درگذشت رهی، استاد هوشنگ ابتهاج برای مدتی تا 1350 سرپرست برنامه بودند. گلها با نامهای گلهای جاویدان و سپس یک شاخه گل، برگ سبز، گل‌های صحرایی، تداوم داشتکریم فکور، اسماعیل نواب صفا، بیژن ترقی، معینی کرمانشاهی، عماد خراسانی، علی اطهری و ... از این دست شعرایی بودند که با نگاه تغزلی مرحوم رهی می نوشتند و ترانه های ارزشمندی را به فضای آن دوران موسیقی اصیل ایران هدیه کردند.

(رهی معیری - کریم فکور - بیژن ترقی-عماد خراسانی) 

تا این مرحله، هنوز خبری از پاپ، نبود. سازها ایرانی بودند، سبک کاری در قالب موسیقی ردیف دستگاهی خودمان بود و خوانندگان نیز با تکنیکهای ایرانی می خواندند.

اینک زمزمه های پاپ و با تقلید صرف از غرب، به گوش می رسید. هنوز جایگاهش را نیافته بود. نوازندگان زیادی در کشور نداشتیم که با سازهای غربی آشنا باشند. سازهای مورد استفاده از حد آکوردئون، گیتار، فلوت، تومبا، ویولون و ارگ فراتر نمی رفتند. نوازندگان بنامی از ایران به غرب می رفتند و با کسب مهارت در سازهایی، دانش و تخصص نواختن آن ساز را به کشور باز می گرداندند. اما هنوز، پاپ شکل نگرفته بود. سعی و خطا بود و راهی طولانی در پیش روی داشت.

و ناگهان حضور ویگن و ترانه های پاپ وی، تحولی را در ترانۀ ایرانی موجب شد. ویگن نیز همچون متقدمین پاپ ایران، با نگرشی غربی می ساخت و می خواند. او که متولد 1307 بود، در یک دهه از 1330 تا 1340 محبوبترین چهره پاپ ایران محسوب می شد. ترانه های او هرگز حالت جاز نداشتند اما تحولی که او آغاز کرد، تا آنجا قدرتمند بود که مردم به او لقب سلطان جاز ایران را دادند و موسیقی اش همه گیر شد، ویگن تا بدانجا محبوب شد که در 1333 به دعوت مرحوم خاچیکیان به پردۀ سینما نیز راه یافت.

 

حال موسیقی پاپ، قد می کشد. کم کم مراحل سعی و خطا را پشت سر می گذارد. سازهای درامز، گیتار (کلاسیک و برقی)، کلارینت، ابوا، ویولن (با تکنیک غربی)، ارگ و فلوت با مهارتهای نوازندگان پاپ و نه کلاسیک غرب، راه خود را به پاپ ایران نیز باز می کنند. حسن شماعی زاده، فرید زولاند، فریدون خشنود، بابک افشار، واروژان، بیات، منفرد زاده دست به تجربیاتی نو می زنند. موسیقی پاپ میان مردم مخاطب خود را یافته است.

 

(فرید زولاند - واروژان - بابک بیات - بابک افشار - اسفندیار منفردزاده) 

اما این سبک کار نیز همچون سایر شاخه های هنری با تغییراتی در نگرش فعالانش مواجه می گردد.... آیا به راستی هدف پاپ همین بود....؟! آیا نمی شود چیزی بیش از یک خوشی کوتاه مدت به مردم بخشید....؟! پس روح و روان مخاطب کجای این داستان بود......

در این میان، جنبشهایی انقلابی شکل می گرفت. دسته ای از معترضین در سه شاخۀ آهگنسازی، ترانه سرایی و خوانندگی، راه خود را جدا کردند. اما ترانۀ کوچه بازاری نیز همچنان به راه بود، ترانه ای که روشنفکران آن دوره به آن نام موسیقی "خالتور" داده بودند. می گویند در زمان قاجار، خاله توران نامی بوده که مجالس عیش و نوش و طرب و رقصی برقرار می کرده و در این مجالس وقتی به اصطلاح سرها گرم می شد و مستی حضار مانع از کارکرد عقل و فهم می شد، گروه موسیقی، صرفا به چینش واژگان پشت هم می پرداختند، کلامی بی معنا توام با رقص و سوت و دست حضار به گوش می رسید و نیناش ناشهای مستانه می شد ماهیت این قسم موسیقی. به دلیل شهرت این خاله توران، بعدها به این سبک موسیقی، خاله تورانی، سپس خاله توری و بعدها به شکل مخفف شدۀ خالتوری اطلاق گشت. عنوانی که هم اکنون نیز برای بسیاری از مثلا موزیسینهای پاپ فعلی مناسب و درخور است!

از هنرمندانی می گفتیم که راه خود را جدا کردند. این گروه، تحت عنوان هنرمندان پاپ متعهد(عنوانی که خود برای نوع کارشان برگزیده بودند)، مشغول به فعالیت شدند. شاید نخستین جرقه های این جنبش از شکل گیری گروههای مستقل دیگری نظیر "شیش و هشت" و "چشمک" که در رادیو ایران مشغول به کار بودند، زده شد. تفاوت عمده در این میان، نوع کلام شعرا بود که اثر آنان را برجسته و متفاوت می ساخت.

داریوش، افشین، کیوان، آلیس، اونیک، ماسیس و نلی نخستین اعضای گروه شیش و هشت بودند. گروهی موفق که بسیار از کوچه و بازار فاصله داشت. اشعار معقول و تا حد زیادی غیر مبتذل (به معنای فاقد ارزش اخلاقی) محسوب می شدند.

 

 و کم کم... ترانه به حالت هدفمند می رسید. هدفِ جنبشی انقلابی، اعتراض به شرایط سیاسی مملکت، اعتراض به شرایط حاکم بر جامعۀ مثلا هنرمندان آن زمان. احترام قائل شدن برای روح و روان مخاطب و سپس نفسِ موسیقی. تعهد به مخاطب در مقامِ "که" و به نفسِ موسیقی در مقامِ "چه" .

با چنین دیدگاهی، نخستین سیاسی سرایان آن زمان وارد عرصه شدند. شهیار قنبری متولد1322، ایرج جنتی عطایی متولد 1325، اردلان سرفراز متولد 1329، نخستین ترانه های موفق سیاسی آن دوره را نوشتند. هرکدام کوچکترین قدمی که برداشتند، محکوم شدند، زندان کشیدند و باز به جبران جرم واهیِ اعتراض، مجبور شدند اثری را برای دل خوش کنک حکومت وقت، بسازند تا برای مدتی دست از سر فعالیتشان بردارند و مجاز به ادامۀ فعالیت و شاید نفس کشیدن در زندانهای بی دیوار استودیوهایشان با دیگر همسنگرهایشان (آهنگسازان و خوانندگان متعهد) باشند.

 

(شهیار قنبری - ایرج جنتی عطایی - اردلان سرفراز) 

همکاری داریوش، بیات و جنتی عطائی. همکاری فرهاد و اسفندیار منفردزاده، همکاری واروژان و گوگوش، و فعالیت بسیاری دیگر از هنرمندان آن دوران نظیر مازیار، به موسیقی پاپ آن دوران رنگ و بوی تازه ای بخشید. موسیقیِ کلام محوری که با دانش آهنگسازی و صداهایی صحیح و تکنیکی توام بود. این جنبش موفق، تحت عنوان پاپ متعهد نفس می کشید، ترانه می ساخت، محکوم می گشت، زخم می خورد اما از مردم جدا نمی شد و با انقلاب، همه چیز دگرگون شد....

( اسفندیار منفردزاده و فرهاد - مازیار - شهیار قنبری، داریوش و واروژان) 

کوچ یا مهاجرت دسته جمعی برخی از هنرمندان این شاخه از پاپ، ضربه ای جبران ناپذیر بر اسکلت پاپ متعهد وارد ساخت و در مقابل، آن پاپی بر جای ماند که نه حرفی برای گفتن داشت و نه دانشی بر دانش مخاطبش می افزود. کبریتهای بی خطرِ بی سواد....

در سالهای نخست انقلاب، موسیقی آنچنان گم و گور و بلاتکلیف بود که هرکسی ساز خودش را ساز می کرد. کسی جهت گیری فکری یا هنری خاصی برای ارائه نداشت. نخستین پاپ متفاوت پس از انقلاب ترانه ای بود به نام "گل می روید به باغ" با اجرای عباس بهادری که شاید ریتم تند اثر، در مقابل ترانه های قبل از وی، سنت شکنی بزرگی محسوب می شد و به سایرین پر و بالی داده شد برای حضور پررنگ تر اجتماعی. مهرداد کاظمی، طاهری، خاوری و چند نفری دیگر و اغلب با آهنگسازی احمدعلی راغب، فعالیتهایی داشتند اما بیشتر رنگ صدایشان مهم بود تا کلام انتخابیشان.

(بهادری - کاظمی - خاوری) 

هنرمندانی که کوچیدند، دردی، نیازی، سببی برای ارئۀ آثار، با نگاه قبل نداشتند... نه منفرد زاده گلی به سر موسیقی سابقش زد و نه بابک افشار و نه حسن شماعی زاده. همگی وارد دور تکرار شدند و کاری از پیش نبردند. چیزی ارائه نکردند که در اینطرف آب قادر به ارائه اش نبوده باشند!

مرحوم بیات، مدتی مهاجرت کرد اما دید که توان دور ماندن از وطن را ندارد، لذا بازگشت. در شرایطی بسیار سخت، در آشفته بازاری که تکلیف موسیقی هنوز معلوم نبود (و هنوز هم نیست)، با تربیت چند جوان با قریحه و خوش آتیه، به داد موسیقی پاپ در شاخه ای به عنوان پاپ کلاسیک شتافت. ارکستراسیون این نوع پاپ با محوریت موسیقی غربی و سازبندی طبق این قالب است. سبکی که توسط محمدنوری نیز آزمایش شده و آثار ارزشمند فراوانی در قالب پاپ کلاسیک خلق شده بود.

(محمد نوری) 

مدتیست که موسیقی مردمی یا عامه پسند را به چند دسته تقسیم می نمایند. پاپِ کلاسیک، پاپِ اصیل و پاپ در معنای عام کلمه.

هنرمندانی که این روزها در پاپ اصیل مشغول فعالیتند، همانهایی هستند که در مکاتب آواز ایرانی تعلیم دیدند اما رویکردشان نزدیکتر شدن به مردم بود و جلب مخاطب بیشتر. امثال مجید اخشابی، دکتر محمد اصفهانی، احسان خواجه امیری با خلق آثاری در خور توجه و گوشنواز خدمت بزرگی به بازار پاپ اصیل ایران کردند. هنرمندانی که دانستند اگر به داد موسیقی نرسند، مخاطبین با پوچ ترین و سطحی ترین نگاهها و صداها همراه خواهند شد؛ صداهایی که عمرشان به کوتاهی درخشش یک شهاب بر سینۀ آسمان بوده و نه بیشتر. با تمام وجودم قدردان زحمت این هنرمندان هستم.

(مجید اخشابی - محمد اصفهانی - احسان خواجه امیری) 

اما در قالب پاپ کلاسیک، امثال علی تفرشی، محمدرضا صادقی(هنرجوی مرحوم محمد نوریمهرداد شهسوارزاده، مانی رهنما، نیما مسیحا و حمید حامی دست به کار شدند و این شاخه از موسیقی پاپ را سرپا نگاه داشتند.

 

(علی تفرشی - محمدرضا صادقی - مهرداد شهسوارزاده - نیما مسیحا - مانی رهنما - حمید حامی) 

و کسانی نیز که خوبند اما در همان دستۀ پاپ مقبول مردمی غیر خالتور! فعالیت می کنند. کم غنیمتی نیست حضور شخصی مانند رضا صادقی یا علیرضا عصار که در جلب مخاطب بسیار موفقند و آلبومهایشان نیز فاقد ارزش شنیداری محسوب نمی شوند. اما به هر شکل نه با فاکتورهای پاپ کلاسیک دسته بندی می شوند و نه پاپ اصیل. یک پاپ مقبول و منحصر به خودشان.

 

(رضا صادقی - علیرضا عصار) 

این روزها اشتباه تلخ و دردناکی در حال رخ دادن است. قیاس و به تبع آن، رقابت بی معنایی که میان هواداران هنرمندان این سبکهای کاملا متفاوت رخ می دهد. مقالات بی مایه ای که با کمترین درک از موسیقی به مقایسۀ مثلا درصد محبوبیت شخصی مانند مانی رهنما با احسان خواجه امیری می پردازند. ضربات جبران ناپذیری که بر پیکرۀ پاپ فاخر و ارزشمند ما وارد می شود که تنها ماحصلش فعالیت بی دردسر و بی نظارت امثال ایکس و ایگرگ بیسواد و بی صدا و بی هنر در پاپ فعلیست. فرض کنید همۀ حواسها معطوف جدال لفظی هواداران بزرگان دو سبک کاملا متفاوت با هم باشد، آقای ایکس بی دغدغه با یک عدد کامپیوتر خانگی، با شعر خواهر و آهنگ برادرش، اثرش را ضبط و راهی بازار می کند.... نظارتی در کار نبوده، طرف با زرنگی آلبومش را منتشر و سود مطلوبش را به جیب زده است.

وقتی پای ضبط موسیقی، زمان گذاشتن و زحمات در استودیوها چه حین فرآیند صدابرداری، حین تنظیم، میکس و مسترینگ اثر به میان می آید، باز هم افسوس می خورم که چرا موسیقی ما اینگونه از حالت فاخر و ارزشمند خود به دور شده و آثار با کمترین دقت، بدون کیفیت حرفه ای مطلوب وارد بازار می شوند و عجیب اینجاست که چنین آلبومهایی به آنچنان فروش چشمگیری در میان مخاطبان می رسند که مجددا سبب ترغیب آن ناکاربلدان غیرحرفه ای به تولید اثر بعدی و بعدی می شوند.... یاد می کنم از امثال داریوش تقی پور، بهرام دهقانیار، ستار اورکی و بامداد بیات و علی بیرنگ نسل جوان آهنگسازان که ید طولایی نیز در تنظیم آثار و همچنین امثال ناصر فرهودیِ استودیو پاپ و یا ایرج حقیقی در مقام صدابردار داشته و دارند.

 

(داریوش تقی پور - بهرام دهقانیار - ستار اورکی - بامداد بیات - ناصر فرهودی) 

قصد من در این مقال بیشتر این است که به یاد هم بیاوریم آثار برگزیدۀ پاپ فعلی ما، حاصل دسترنج کدام هنرمندان است. اگر دسته بندی پاپ متعهد یا پاپ کلاسیک، مطلوب طبع مشکل پسند دوستان نیست، عنوان را به پاپ فاخر تغییر دهیم تا دوستداران صدای هنرمندان پاپ اصیل نیز به راحتی و بی دغدغه مطلب خود را قرار دهند. من به دلیل تمرکز بر شاخۀ موسیقی اصیل و همچنین گروه هنرمندان پاپ متعهد فعال از پیش از انقلاب و بازماندگانشان در بعد از انقلاب، بر مبنای علاقۀ شخصی دو تالار را دایر کردم. موسیقی اصیل، موسیقی پاپ متعهد. اگر عنوان دست و بال دوستان را بسته است، بفرمائید تا عنوان را به پاپ فاخر تغییر دهم و یا تالاری مجزا توسط دوستان دایر گردد و نوشته ها به آن مقال منتقل شود.

با سپاس مجدد از همۀ شمایی که می نویسید، که هستید و موجب دلگرمی موسیقی دوستان می شوید.

بامهر... بانو 




مبحث تنظیم - پارۀ اول - بانو - ۱۳۹۲/۱/۲۸ عصر ۰۶:۱۷

پیشگفتار:

در چند ارسال نخست، با هدف همراه ساختن دوستان گرامی، به نوعی خاص از موسیقی همه پسند(پاپ) که بصورت هدفمند و در سطحی بالاتر از پاپ رایج بازار، ساخته و ارائه می گردد، پرداخته شد. نامهایی که ذکر گردیدند، به واقع پیشانی ماجرا بودند، خوانندگان که نقطۀ پایان یا ویترین اصلی اثرند و کسانی که تحت عنوان کلی آهنگساز شناخته می شوند.

اما، از این نقطه به بعد، سعی می کنم تا به جای حرکت بر پوستۀ کار، سمت و سوی نوشته ها به لایه های زیرین آثار سوق داده شود. چهره هایی که پشت شکل گیری هر ترانه اند اما متاسفانه کمتر یاد می شوند... از جمله هنری، دانشی به نام "تنظیم" که فعالانش به حتم از تاثیرگذارترین عوامل شکل گیری یک ترانۀ موفقند که آنرا صاحب مولفه هایی می سازند که در خاطر بماند.

تاسف بزرگ من در این میان، دشواری انجام کار تحقیقاتی در این مملکت است خاصه زمانیکه موضوع، چندان مقبول ممیزی رایج نباشد. نزدیک دو ماه است که برای یافتن کوچکترین ردپایی از پیشگامان این هنر در ایران مشغول جستجو هستم. منبع نوشتاری در حداقل شکلهای ممکنه به تعداد انگشتان یک دست نیز موجود نیست. جستجوی منابع زنده و اشخاص که دیگر عملی دشوارتر است. به هر دری زده ام، اما، کسانی که روی دانش و سپس امدادشان حساب می کردم، از هرگونه پاسخی طفره رفتند.... کسانی که می توانستند بزرگترین منبع برای گردآوری حداقل چیزی شبیه یکجور دیسکوگرافی صحیح و کم اشتباه، باشند. این مهم رخ نداد.... با این وجود، فقط و فقط یک هنرمند آهنگساز نازنین و ارزشمند که می  دانم بسیار گرفتارند اما هربار در کمال مهربانی و سخاوت به سوالات مختلف و ریز و درشتم پاسخ می دهند که.... در نگارش نام ایشان به دلایلی مرددم... مبادا که این بزرگوار مایل نباشند نامشان ذکر گردد. حضور و کمکهای ایشان مرا امیدوار می کند که هنوز هم هستند بزرگانی که در اوج، به گرد و غباری تیره و مات به نام غرور، گرفتار نیستند... برای این انسانِ بزرگ و شخصیت والا، احترامی فراوان قائلم. (امید که بعدها رخصت دادند و نامشان مستقیما ذکر گردید.)

برای جمع آوری و نگارش این سلسله مطالب (با این حجم کم و غیر قابل اعتنا)، زحمتی کشده شده...اما، قطعا کافی نیست. از دوستان بزرگوار تقاضا دارم چنانچه می توانید به تکمیل موضوع بپردازید و از نگارش حتی یک سطر یا یک واژه نیز پرهیز نداشته باشید چرا که شک نکنید در تعریف برخی واژگان مربوط به پاپ، یا معرفی برخی اشخاص و فعالان، "هیچ" اطلاعات مکتوب بیشتری موجود نیست و کافه کلاسیک می تواند از این نظر نیز پیشگام باشد!

با این مقدمه، موضوع مد نظرم را به سه پاره تقسیم می کنم. پارۀ نخست، توضیحات و تعاریف لازم در خصوص این مبحث است. پارۀ دوم، معرفی پیشگامان این هنر در پیش از انقلاب خواهد بود و در پارۀ سوم به تدریج وارد فضای تنظیم بعد از انقلاب خواهیم شد.... که قطعا نظر و فعالیت دوستان بر ادامۀ این راه یا تغییر مسیر نوشته ها، موثر خواهد بود.

با درود... بانو

********************************************************************************​******

تعریف :

موسیقی گروهی متداول برای مدتها در تمامی ملل،  به شیوۀ مونوفونیک (تک صدایی) اجرا می شد. می توان تک صدایی را اینگونه تعریف کرد که اعضای گروه با تمامی سازها و امکانات سازی خود، (به نوعی) خط نتی واحدی را پیش روی خود دارند. قطعا ظاهرا نت نویسی سازهای گوناگون یکی نیست، اما حاصل کار، و صدای ایجاد شده واحد است. به این معنا که در شکل مونوفونیک، موسیقی برخاسته از ساز تمامی اعضا یک تِمِ واحد را دربر دارد. تفاوتی میان لحظۀ شروع و پایان و نقش زمانیِ هر ساز، با ساز دیگر وجود ندارد. شکل متداول آن که متاسفانه گهگاه هنوز هم در آموزشگاههای موسیقی سنتی ایران شنیده می شود، لحظه ایست که مدرس بدون خلاقیتی خاص، از کلیۀ هنرجویان می خواهد که همزمان مثلا به نواختن سرود ملی بپردازند. چنین اجرایی مونوفونیک است.

در مواجهه با هر سبک موسیقی، زمانیکه اجرا از حالت تکنوازی، به شکل گروهی بسط داده می شود، هنر تنظیم نیز وارد ماجرا می شود (که می تواند به کار گرفته شده و یا خیر، نادیده انگاشته شده و استفاده نگردد!)، با تحول موسیقی از حالت مونو فونیک، به حالت پلی فونیک(چندصدایی)، انتظار مخاطب از موسیقی نیز بالا رفت. دیگر گوشها انتظار شنیدن آوایی واحد از گروه نداشتند و اینچنین بود که دانش تنظیم شدیدا مورد نیاز و تفاوت آثار و کیفیت کار نیز قابل تشخیص شد.

حالت ابتدایی و خام یک آهنگ، که دربردارندۀ تم اصلی کار می باشد، ملودی آن قطعه است. معمولا روال متداول شکل گیری یک قطعۀ با کلام چنین است که پس از خوانش شعر، ملودی کار توسط شخصی آشنا (و حتی ناآشنا) با موسیقی، به شکلی احساسی و خام مثلا با سوت یا یک ساز، نواخته می شود. فردی که ملودی را شکل داده است، در حالت عمومی مبحث ترانه، به نام آهنگساز نام برده شده است، حال آنکه یک آهنگساز لزوما نباید با دانش تنظیم نیز آشنا باشد. پس فرض ما حالتیست که سازندۀ ملودی، دانش تنظیم نداشته و لذا ملودی خود را به شخص دوم (تنظیم کننده Arranger) ارائه می دهد. تنظیم کننده بر اساس بافتِ شعر، جنس صدای خواننده، هدف کلی کار، به شکستن و تقسیم این ملودی میان سازها دست می زند. سرعت قطعه را انتخاب و تعیین، لایه های مورد نیاز را انتخاب و زمان اجرا تا سکوت و نقش هر ساز را مشخص می سازد. انتخاب تعداد سازها و خانوادۀ آنها مثلا در مبحث تنظیم آکوستیک، بسیار حائز اهمیت و اعتناست.

به لایه های مختلف آهنگ اشاره گردید، از این نظر می توان عملکرد یک تنظیم کننده را با یک گرافیست مسلط به فوتوشاپ مقایسه نمود. فرض بفرمائید هدف طراحی یک پوستر تبلیغاتی برای محصولی خاص باشد، طراح بر اساس نوع محصول، مخاطب کار، شرکت سفارش دهنده و ... سپس سلیقۀ شخصی، ذوق، مهارت و تجربه دست به گزینش رنگها و خطوط و المانهایی می زند، هرکدام را به تدریج و در لایه ای جدید به طرح اصلی وارد ساخته و زمانیکه از چیدمان کلی کارش احساس رضایت نمود، طرح را به حالت تک لایه تبدیل می کند.

 برای یک موزیسین در مقام تنظیم کننده، المانهای اثر، شامل نوع سازها، صداها، سکوتها، سرعت، مکانِ صدادهی هر ساز، ریتم، خواننده(یا گروه کر) و تواناییهای صداهای اشخاص و ... است که براساس هدف کار (که حال می تواند از آلبومی برای یک خواننده تا حتی یک ترانۀ متن فیلم در آثار با کلام، و سپس موسیقی متن یک فیلم یا سریال یا حتی قطعه ای سفارشی برای جشنواره ای یا به سفارش رادیو- تلویزیون و غیره باشد) استفاده گردد. در مبحث موسیقیهای سفارشی قطعا تمکن مالی تهیه کنندۀ اثر نیز می تواند بر باز بودن دست تنظیم کننده در انتخاب تعداد سازها و نوازندگان –چنانچه مایل به انجام تنظیمی شلوغ و پر المان باشد-  موثر باشد.

مولفه های لازم جهت ارائۀ تنظیمی مطلوب:

مسلما تجربه و دانش کسب شده در سالیان فعالیت یک تنظیم کننده، بیشترین تاثیر را در چگونگی عملکرد وی خواهد داشت. اما، هوش بالا و ذوق و داشتن ذهنی آفریننده دست کمی از تجربه ندارد. بدون شک در هنر تنظیم، شاگردی کردن و شنیدن آثار فاخر سایر هنرمندان، سبب آشنایی هرچه بیشتر هنرجویی است که قرار است روزی استادی بزرگ شود. در کنار این مطلب، ساز تخصصی فرد تنظیم کننده نیز نباید نادیده انگاشته شود. قطعا آشنایی با متدهای مختلف نت نویسی، تواناییهای صدایی سازها و محدودیت هر ساز امتیازی بزرگ برای فرد تنظیم کننده محسوب می شود. بدون شک تنظیم کننده ای که به سازی کاملتر مسلط باشد( مثلا پیانو یا یکی از سازهای آرشه ای خانوادۀ ویولون)، در نت نویسی و ارکستراسیون آکوستیک کمتر دچار مشکل می گردد. اما قطعا لازمۀ اقدام به تنظیم، کسب دانش تخصصی موسیقی(خاصه آشنایی با علوم هارمونی و کنترپوآن) است که حال می تواند به شیوۀ تجربی و از طریق دستیاری یک استادِ آگاه یا تحصیلات آکادمیک مرتبط به دست بیاید. که شاید بتوان برای چنین دانشی در تنظیمهای آکوستیک اهمیت بیشتری قائل شد.

اصولا موسیقی متداول، از دو شکل خارج نیست، یا با سازهای زنده در حال اجراست و یا سازهای الکترونیک. تنظیمهایی که در آن ملودی میان سازهای زنده قسمت شده را تنظیم آکوستیک نامیده و به همین شکل می توان تنظیم الکترونیک را تعریف نمود. نقش برنامه ها و نرم افزارهای کامپیوتری نیز در این نوع از تنظیم بسیار حایز اهمیت است.

و اما تنظیم الکترونیک مقوله ایست که چندان در کشور ما به شکل علمی و براساس دانش روز جهانی پیش نیامده است. در پاپ فعلی، افراد بسیار کمی هستند که تنظیم الکترونیک را  دقیقا بصورت وسیله ای برای بیان احساس به کار بگیرند. نباید گفت چنین تنظیمی به نسبت تنظیم آکوستیک ساده تر و یا محدودتر است، درست است که با به وجود آمدن انواع کیبوردها، سینتی سایزرها و سپس پیشرفت کامپیوترها و نرم افزارها، عملا این تنظیم به شکلی ساده و سهل الحصول به راحتی حتی در منازل و بدون نیاز به استودیوهای صدابرداری قابل انجام است. اما به حتم آنچه مدنظر این نوشته می باشد، نوع اصولی تنظیم الکترونیک بوده که برخاسته از دانش شخص تنظیم کننده است و نه در اشکال ابتدایی رایج و بازار پسند. تکنولوژی آفریده شد تا به خدمت بشر در بیاید، اما گهگاه شاهدیم که برخی تنظیم کنندگان مقهور  اصوات و تواناییهای سازهای الکترونیک شده و به کل، هدف قطعه و فضای کارشان را رها کرده و از دست داده اند. در این میان وجود افرادی که ضمن تسلط به تنظیم آکوستیک، با بکار گیری المانها و امکانات موجود الکترونیک، دست به خلق تنظیمهایی ترکیبی زده و مهارت و خلاقیت خود را به نمایش گذاشته اند؛ مایۀ مباهات و بسی خوشبختی برای مخاطب موسیقی پاپ است. خوشبختانه خزانۀ پاپ معاصر از چنین آثار موفقی چندان تهی نیست که به امید خدا در مباحث آینده به این موارد نیز پرداخته خواهد شد.

از پارامترهای اساسی موثر بر کیفیت یک تنظیم خوب باکلام، توجه تنظیم کننده به نوع شعر انتخابیست. داشتن مطالعه و آشنایی وی با ادبیات در حدی که کلیت یک ترانه را درک کرده و سپس فضایی منطبق با این کلام را در قالب اصوات بر پیکرۀ ترانه پیاده سازد، از نکات ضروری یک تنظیم موفق می باشد.

و نکتۀ اساسی که در قالب یک پرسش مطرح می شود: آیا الزاما یک تنظیم موفق، تنظیمی شلوغ و پرساز است؟

قطعا پاسخ این سوال منفیست. تنظیم کننده ای موفق است که ابتدا هدف کارش را سنجیده و سپس بر آن اساس اقدام به پر کردن فضای اثر نماید. درک فرد تنظیم کننده از فضای کار است که سبب می شود وی به مقتضای نیازش، به گزینش سازها دست بزند. اگر احساس نماید که برای بیان اندیشه و احساسش نیاز به ارکستراسیون شلوغ باشد، باید بدون واهمه از بودجۀ کار (که متاسفانه عاملی بسیار موثر در کیفیت کارهاست)، ارکستر را چیدمان و تهیه کننده را برای تامین بودجه و هزینه های نوازندگان و ارکستر مجاب نماید. در مقابل، عکس این مسئله نیز صادق است، گاه ممکن است دیگران بر تعدد سازها و شلوغ بودن فضا تاکید داشته باشند اما تنظیم کننده چنین نیازی را حس نکرده و بر اساس صلاحدید خود، با چند ساز محدود و پایه، هدف ترانه و قطعۀ مورد نظرش را برآورده سازد. همه چیز باز می گردد به آگاهی و قدرت درک فرد تنظیم کننده از پروژه ای که پیش روی خویش دارد. جا دارد یاد کنم از آثار موفقی که در ابتدای راه پاپ، توسط بزرگان این شاخه ارائه شدند که با کمترین سازها و امکانات، تنها با بکارگیری سازهای آکوستیک آنهم در شکلی بسیار محدود و ابتدایی، خلق و در حافظۀ شنیداری مخاطب ماندگار می شدند...

(پایان پارۀ نخست)




مبحث تنظیم - پارۀ دوم (پیشگامان تنظیم در پیش از انقلاب) - بانو - ۱۳۹۲/۲/۷ صبح ۰۱:۴۵

مقدمه:

در پارۀ دوم مبحث تنظیم، به ذکر شرحی مختصر از زندگی شش تن از پیشگامان این عرصه در تاریخ پاپ فاخر پیش از انقلاب می پردازم. در انتخاب این نامها بی شک بدون مشورت تصمیم نگرفته ام. در نگارش زندگی نامه و سپس گردآوری فهرست مهمترین آثار، در شرایطی که حداقل منابع نیز موجود نبودند، سعی کردم خطاهای موجود را به کمترین میزان ممکنه برسانم. در توضیحات بعدی خواهید دید که برای برخی از مشهورترین ترانه ها در منابع گوناگون از جمله ویکی پدیا، تا نام سه تنظیم کننده نیز ذکر گردیده که جهت یافتن نام واقعی، دردسرهای زیادی رخ داد و .... بگذریم! خوشحالم که با افتخار بگویم چنین فهرست هایی برای هر هنرمند، نه به شکل چاپ شده و نه به شکل الکترونیک و در فضای مجازی، سابقه نداشته و می توان گفت کافه کلاسیک در این شاخه نیز قدم اول را برداشته است. دوستان خوبم، در فهرست ها، با خانه هایی خالی مواجه می شوید، چنانچه برای پرکردن این فضاهای خالی به اطلاعاتی بیشتر دسترسی دارید، خواهشمندم آنرا دریغ نکرده و با دوستان خود به اشتراک بگذارید، شاید اگر سابق بر این کسی چنین کرده بود، امروز تا بدین حد هنر تنظیم و فعالانش مغفول نمی ماندند. در پایان نوشته نام کلیۀ منابع مورد استفاده را ذکر خواهم کرد.

نکته: اشخاص، به ترتیب سال تولد و نه مولفۀ دیگری نام برده شده اند، اما بی شک نقش اساسی واروژان در تحول تنظیم سبک پاپ کشور، باعث می شد که خواه ناخواه نامشان در صدر بنشیند، اما از قضا، مرد اول تنظیم ایران، مسن ترین این فهرست نیز بود.....

********************************************************************************​**

واروژ هاخباندیان (واروژان)

در سال 1315 در شهر قزوین در خانواده ای ارمنی دیده به جهان گشود. سه سال بیشتر نداشت که مادرش را از دست داد... واروژان بعد از اتمام تحصیلات مقدماتی، به مدرسۀ عالی موسیقی وارد شد و سپس با بورسیۀ رادیو و تلویزیون توانست برای ادامۀ تحصیل به آمریکا سفر کند. او به تحصیل تنظیم (آرانژمان) مشغول شد و سپس در سال 1343 با دستی پر و کم نظیر به کشور بازگشت. چند سالی را به واسطۀ تعهدات بورسیه اش در یکی از شهرهای جنوب خدمت کرد و سپس راهی تهران شد. می توان گفت پاپ ایران تقریبا از 1345 بود که به معنای واقعی همه گیر می شد. حضور واروژان در این نخستین  سالهای حرکت، تاثیری شگرف و بی مانند بر کالبد نوپای پاپ ایران نهاد. او که در سازهای زهی خاصه ویولون متخصص بود، در به کارگیری ارکستراسیون زهی و نت نویسی این خانواده از سازها، مرد شمارۀ یک تنظیم ایران محسوب می شد. در سال 1347 بود که در  رادیو تلویزیون ملی ایران ارکستر پاپی شکل گرفت که برای نخستین بار تمام اعضای آن به جز دو نفر،  همگی ایرانی بودند و سرپرستی این ارکستر به واروژان و بعدها به مارسل استپانیان (نوازندۀ پیانو) سپرده شد که کم اعتباری برای این هنرمند ارزشمند محسوب نمی گشت. مدتی رهبر گروه کر ارامنۀ تهران نیز بود. واروژان با اشراف کامل به جنس صدای خواننده دست به رنگ آمیزی فضای موسیقی ترانه ها می زد. گهگاه برای تمسخرش ( که خوب بود و وقتی به پای قدرت کسی نرسی باید با تمسخر تخریبش کنی!) می گفتند واروژان فقط بلد است تنظیم کند و از پس آهنگسازی بر نمی آید، اما وقتی خود دست به خلق ملودی زد و آفرید، دانستند که در این شاخه نیز قدرتمند است. بهترین آثار شکل گرفته در دوران کاری اش با شهیار قنبری(ترانه سرا) و گوگوش(خواننده) بود که مثلثی موفق را شکل دادند. واروژان در کنار آهنگسازی و تنظیم ترانه، موسیقی فیلم را نیز تجربه کرد که پرداختن به آن در این مقال ممکن نیست، تنها یاد می کنم از اثری موفق به نام "کندو" که جایزۀ بهترین موسیقی متن را در پنجمین جشنوارۀ سپاس به خود اختصاص داد. این انسان نازنین و شریف که مورد تحسین همۀ دوستانش بود، در شانزدهم شهریور 1356 در استودیو و حین ضبط موسیقی متن فیلم "برفراز آسمانها" متاسفانه دچار سکتۀ قلبی شد و پس از ده روز بستری بودن در بیمارستان جم تهران، در 26 شهریور درگذشت و در گورستان ارامنۀ خاوران به خاک سپرده شد. زمانی که تنها 42 سال داشت....

*ردیف 23: با توجه به نوشته های بامداد بیات و همچنین فهرست آثار انتهای کتاب استاد جنتی عطایی(زمزمه های یک شب سی ساله) تنظیم این اثر با خود زنده یاد بابک بیات بوده است. البته در این خصوص نیاز به بررسی بیشتری وجود دارد.

********************************************************************************​************************

اریک آرکونت Eric Arconte

اریک و مادرش "لوگرس" )

و اما، چرا این نام...؟ پیداست که این هنرمند سیه چرده ایرانی نیست.... اجازه دهید تا کمی اورا بیشتر بشناسیم و بعد تصمیم بگیریم که در میان تنظیم کنندگان موثر ایران جایگاهی دارد یا خیر.... اریک آرکونت در 26 دسامبر 1938 (پنجم دیماه 1317) در گوادلوپ کشور فرانسه متولد شد. از سه سالگی ذوق موسیقی اش (خاصه حفظ ریتم) را با ضرب گرفتن پشت لیوان ها به نمایش گذاشته بود. اریک 12 سال داشت که با خانواده به پاریس مهاجرت کردند. در دبیرستانی فنی مشغول تحصیل نقشه کشی صنعتی می شود اما به ناگاه و شش ماه مانده به اخذ دیپلم، به مادرش می گوید می خواهد موزیسین بشود که با حمایت ایشان در کنسرواتوار پاریس ثبت نام می کند. پس از سه سال تحصیل با آغاز جنگ الجزایر به ناچار وارد جنگ می شود اما از اقبال خوبش، کارش اجرای برنامه و ارکستر و گهگاه نگهبانی می شود، اما به هر شکل حضور در میدان جنگ برایش دردناک و تلخ بود. در 1962 (1342) به پاریس بازگشته و دیپلمش را اخذ می کند. کارمند ادارۀ پست می شود و در کنارش به حرفۀ موسیقی پرداخته و در مقام نوازندۀ تومبا برای برخی گروهها و همچنین سرپرست ارکستر مدیترانه سفرهای کاری انجام می دهم. مدیر برنامه هایش در کشور قبرس به او اطلاع می دهد که یک گروه موزیسین ایتالیایی قرار است به ایران سفر کنند اما نوازندۀ تومبا ندارند، اریک قرارداد را برای ایران امضا کرده و بدین شکل در تابستان 1344 به همراه همسرش وارد تهران می شوند. چند برنامه اجرا می کنند تا اینکه به پیشنهاد فریدون فرهاد، گروهی مستقل دایر می کند. اریک و گروهش در کافه ها و کاباره های متعددی از جمله (کاباره سالوت) مشغول اجرا می شوند. او که نت خوان چیره دستی بود به راحتی از پس اجرای ریتمهای ایرانی بر می آمد. اما اتفاقی خاص رخ می دهد، شبی در هتل ونک، گوگوش به همراه گروهش اجرا داشتند، گروه فیلمبرداری تلویزیون ملی نیز در هتل حضور داشتند، گوگوش اجرا کرده و سپس پای برنامۀ اریک می نشیند، او که شیفتۀ کار اریک شده بود، از اریک می خواهد تا برایش آهنگی بنویسد، اریک برای گوگوش ترانه ای می نویسد اما مجال اجرا دست نمی دهد، هفت سال از این قضیه می گذرد، به یمن پخش تلویزیونی، اریک نیز مخاطب بیشتری یافته است.... پس از هفت سال، مجددا اریک و گوگوش ملاقات داشته و همکاری می کنند، اینبار ترانه ای با نام "خلوت" ساخته می شود. ملودی اثر را ناصر چشم آذر ساخته بود اما اریک با تنظیمی به شیوۀ آمریکای لاتین، اثری نو و متفاوت را به فضای پاپ سالهای 50، معرفی می کند. یه تنهایی یه خلوت، یه سایه بون یه نیمکت.... به چنان شهرت و موفقیتی می رسد که سیل خوانندگان مشتاق و آهنگسازانی که مایل بودند اریک برایشان کار ساخت ملودی یا تنظیم اثر را بر عهده بگیرد، به سمتش جاری می شود. لیلا فروهر، شهره صولتی، نوش آفرین، نلی، نسرین و ... از آن جمله اند.اریک سبکی تازه را در پاپ ایران بنا نهاد، سبکی که ترکیبی از موسیقی جاز، پاپ، ریتم شیش و هشت متعارف ایرانی بود و سازهای بادی و خاص سبک جاز را در ایران پروراند. او موسیقی فیلم را نیز تجربه کرد، "آتش جنوب" ساخته آلن بارونه (محصول مشترک ایران و فرانسه) ، "بوی گندم" ساخته امیر مجاهد و فرزان دلجو، "تکیه بر باد" ساختۀ فریدون ژورک از آن جمله اند. آهنگسازان بسیاری در ایران برای تنظیم آثارشان از اریک استقبال می کردند و این امر سبب شد تا اریک به مدت 13 سال در فضای موسیقی ایران فعالیت مستمر و مفید داشته باشد، فرزندش به نام آنتونی با نام فارسی کریم، متولد تهران است. خانوادۀ اریک فارسی را بسیار خوب صحبت می کردند و دوستانش محض شیطنت او را دوستی از خوزستان معرفی می کردند. سرانجام اریک و خانواده اش در تاریخ یازدهم بهمن ماه سال 1357تهران را به سمت پاریس ترک کردند. با تسلیت نامه ای در نت مواجه شدم که نشان می داد اریک در سال 1386 از دنیا رفته است. هنرمندان ایرانی از جمله داریوش، فرید زولاند و اردلان سرفراز این تسلیت نامه را نوشته بوند. این امر می تواند مبین یک چیز باشد، اریک توانسته بود جزئی جدا نشدنی از تحول پاپ ایران باشد و راه را به بسیاری از آغازگران نشان دهد. به آسانی می توان دریافت که افرادی نظیر شهرام شب پره هنوز هم در حال وام گیری از نحوۀ آهنگسازی و تنظیم اریک هستند... !

(نمونه ای از آثار حسن شماعی زاده (ترانۀ صدا) با تنظیم اریک) 

پ.ن: علامت سوال در ردیف 16 در مقابل نام ترانه سرا به دلیل تناقضاتی بود که در منابع مشاهده گردید. درصورت داشتن اطلاعات بیشتر خوشحال می شوم درمیان بگذارید.

********************************************************************************​**********************

آندرانیک آساتوریان (آندو)

(از راست به چپ: آندرانیک آساتوریان – ایرج جنتی عطائی- اسفندیار منفرد زاده – همایون خسروی – 1991 کالیفرنیا)

درخصوص آندرانیک نیز همان مشکل سابق کمبود اطلاعات مکتوب وجود دارد. آندرانیک آساتوریان در هفتم فروردین ماه 1320 در خانواده ای ارمنی متولد شدند. ساز تخصصیشان پیانو بوده است. مدتی به همراه اریک آرکونت، در گروه راک اسکورپیو نیز فعالیت داشته اند. در فیلم مستندی که به چگونگی شکل گیری گروه اسکورپیو می پردازد چنین آمده است:

"سال ۱۳۵۰ سه نوازنده‌ی جوان گرد هم آمدند تا آهنگ‌های پرشور راک و لاتین را برای علاقه‌مندان موسیقی روز دنیا اجرا کنند. بهرام امین سلماسی (گیتار بیس)، عین اله کیوانشکوه (درامز) و بهرام سعیدی (گیتار) به همراه اریک آرکونت (پرکاشن) و آندرانیک آساتوریان (پیانو) گروه اسکورپیو را تشکیل دادند. مهارت این گروه در بازنوازی آثار پیشگامان موسیقی راک مورد توجه بسیاری قرارگرفت و طولی نکشید که در باشگاه‌های شبانه و سالن‌های رقص هواداران زیادی پیدا کرد. ۴۰سال بعد، خاطرات گروه اسکورپیو روند شکل گیری جریان موسیقی راک در ایران را بازگو می‌کند."

گروه راک اسکورپیو

هرچند اطلاعاتی از زندگی و چگونگی ورودشان به عرصۀ موسیقی تا اینجا که در جایی به ثبت نرسیده است، اما فهرست بلندبالا و موفقی از برترین آثار پاپ پیش از انقلاب به نام ایشان در منابع مختلف ذکر گردیده که همین اسامی به تنهایی برای اثبات دانش و سواد موسیقیایی ایشان کافیست. به قول آن مثل معروف که "مُشک آن است که خود ببوید... !" آندرانیک در زمینۀ ترانه سرایی نیز فعالیتهایی داشته اند اما چون منبع مستند و محکمی نداشتم از ذکر نام این ترانه ها پرهیز کردم.

او و خانواده اش پس از انقلاب، در سال 57 به آمریکا مهاجرت کردند. آندرانیک هم اکنون در لس آنجلس اقامت دارند و همچنان به کار موسیقی خود ادامه می دهند. در فهرست اسامی آثار ایشان با برخی از کارهای لس آنجلسی جدید مواجه شدم، این آثار با ماهیت شکل گیری این نوشته (معرفی پیشگامان تنظیم در سالهای نخست پاپ) در تضاد بود، لذا صرفا برای آشنایی دوستان چند نامی از این دسته آثار را در فهرست گنجاندم تا مشخص باشد که ایشان هنوز مشغول به فعالیتند.

ردیف 15 نام ترانه سرا متناقض بود. در ردیف 16 و 50 نیز، ابهاماتی وجود دارد، برای ردیف 16 میان اسامی زولاند و آندرانیک و برای ردیف 50 میان اسامی ویگن و آندرانیک تردید وجود دارد. اما ردیف 56، یعنی ترانه ای مشهور به نام هجرت، برای این ترانه سه تنظیم کننده ذکر گردیده است! نخست واروژان، دوم آندرانیک و سوم ناصر چشم آذر. به دلیل فوت واروژان در 56، ایشان را کنار گذاشتم اما برای آندرانیک و ناصر چشم آذر هنوز منتظر پاسخ مدیر صفحۀ رسمی آندرانیک هستم. چنانچه دوستان می توانند، راهنمایی نمایند.

********************************************************************************​******************************

 محمد اوشال

** 

و این هنرمند بزرگ اما بی ادعا و در نتیجه گمنام...

محمد اوشال در تاریخ بیستم آبان 1320 در تهران متولد شدند. آهنگساز، نوازنده، تنظیم کننده، رهبر ارکستر سمفونیک با دانشی بالا و سبکی منحصر به فرد در هنر تنظیم که بی هیچ ادعایی به پشت صحنه بودن عادت داشت و به هنرش می پرداخت. ساز تخصصی ایشان ترومبون (در دستۀ سازهای بادی برنجی) بود.  ایشان هم اکنون در شهر لندن زندگی می کنند. گفته می شود که  ابی خوانندۀ شهیر، در جریان آزمونهای کاخ جوانان، توسط ایشان کشف و به دنیای موسیقی معرفی شد. یکی از دلایلی که ایشان تمایلی به معرفی شدن نداشتند، حضور مستمرشان در ارکستر سمفونیک بوده است، گویا آن دوران اگر متوجه می شدند که یکی از هنرمندان ارکستر، در گرایش پاپ نیز مشغول فعالیت می باشد؛ از ارکستر اخراج می شده است. لذا اوشال اوایل به این دلیل از نام برده شدن پرهیز داشت، اما بعدها به همان دلیل بی ادعایی و ساده زیستی اش پشت پرده ماند و ادامه داد.

درمورد ایشان آنقدر منبع مکتوب کم است (بهتر است بگویم موجود نیست) که تصمیم گرفتم مبنای نوشته را، صحبتهای مرحوم بیات قرار دهم. قبلتر نیز در معرفی زنده یاد بیات ذکر گردید که بیات تحصیلات آکادمیک موسیقی نداشتند، اما هنرجویی بسیار باهوش و با پشتکار بودند. ارکستراسیون و علم هارمونی را نزد اوشال آموختند و لذا این هنرمند ارزنده، حق بزرگی بر گردن مرحوم بیات داشتند. بیات در یکی از آخرین مصاحبه هایش چنین می گوید:

" قبل از آشنایی با آقای میلاد کیایی پیش كس دیگری كار نكرده بودید؟

نه. من خودم پیش خودم كار كرده بودم. وقتی می‌رفتیم شمال یك گیتاریست بود كه ایشان در ردیف جلو می‌نشست و من در ركاب اتوبوس می‌ایستادم. توری بود مال دوستم و هر هفته می‌رفتیم شمال. او گیتار می‌زد و من همیشه آكوردها را از او می‌پرسیدم. من آنجا آكوردها را تماما فهمیده بودم. اما آكوردهای دی‌سونانس‌دار را هنوز نمی‌دانستم. آكوردهای مینور و ماژور و اینها را تماما بلد بودم. وقتی پیش آقای كیایی رفتم این آكوردها را بلد بودم. آقای كیایی ده جلسه با من كار كرد و من آنجا خیلی چیزها یاد گرفتم. شاید مثل چیزی كه یك دانش‌آموز از معلم سال اول و دومش یاد می‌گیرد بود اما من هیچگاه فراموشش نمی‌كنم. بعدها من در موسیقی بیشتر كار كردم. یك ترانه را خیلی راحت تنظیم می‌كردم. موسیقی‌هایی برای فیلم ساختم. «خورشید در مرداب» كه داریوش آخر فیلم، آهنگ «پشت سر جهنم» آن را خواند. بعد موسیقی فیلم «برهنه تا ظهر با سرعت» خسرو هریتاش را كار كردم كه آن موقع بیست و شش سالم بود. آن موقع از خیلی‌ها جلو زدم اما محمد اوشال آنقدر باسواد بود كه هرگاه او را دیدم و الان به یادش می‌آورم همیشه چند سال جلوتر از زمان خودش حركت می‌كرد. جلوتر از موسیقی حركت می‌كرد. من تمام آكوم پانیمان دی سونانس را كه زیبایی خاصی به ترانه می‌دهد از محمد اوشال یاد گرفتم. لازم است این را بگویم كه من هنوز خودم را موسیقیدان نمی‌دانم ولی اگر موسیقیدان باشم ایرج جنتی اولین كسی بود كه باعث این شد. من اگر چیزی یاد گرفتم از خانه ایرج بود كه در ادامه‌اش به اپرا و محمد اوشال رسید. من برای محمد اوشال، در هر كجای دنیا كه هست، آرزوی انرژی خورشید و انرژی صبحگاهی دارم. امیدوارم همیشه سلامت باشد. همیشه به من می‌گوید تو هیچ وقت سادگی خودت را از دست نده. می‌گویم: من مگر كی هستم. من چیزی ندارم كه سادگی خودم را از دست بدهم. می‌گوید: خب، برای من این حرف را نزن. من خودم می‌دانم كه تو چقدر می‌دانی و كجای كار هستی. حتی برای آخرین بار كه من به لندن رفتم، رفتم به خانه ایرج و بعد یك نوار بردم مال فیلم «جنگ نفت‌كش‌ها» آقای اوشال آن را گوش كرد. وسط آن آهنگ من مدولاسیون كرده بودم. اوشال یك دفعه بلند شد و سر من را بغل كرد. همیشه برای من اشك می‌ریخت. سر من را بغل كرد و در آغوش خود فشرد. من می‌دانستم احساسات اوشال اینطوری است. از موقعی كه «برهنه تا ظهر با سرعت» را كار كردم اوشال خیلی روی من حساب می‌كرد. وقتی این فیلم را كار كردم به او گفتم من موسیقی متن فیلم را ساخته‌ام. می‌خواهی گوش كنی؟ در استودیو كاسپین بودیم كه در وصال شیرازی بود. آقای دكتر طبیبیان صاحب اصلی آنجا بود و كار دوبلاژ برای تلویزیون انجام می‌داد. فیلم‌های خارجی می‌آمدند آنجا و دوبله می‌شدند. دوبلورهای زیادی آنجا بودند مثل آقای منوچهر اسماعیلی و خسروشاهی و دیگران. وقتی به اوشال این را گفتم، نوار را برداشت و برد پایین و گوش كرد. با اینكه دوبلورها داشتند كار می‌كردند خواهش كرد كه آنها چند دقیقه كار را تعطیل كنند. من هم رفتم. قد اوشال بلند بود و سنگین وزن بود. شاید صد یا صد و بیست كیلو وزن داشت. من آن موقع هفتاد، هشتاد كیلو بودم. اوشال ایستاد. داشت نوار را گوش می‌كرد. دست انداخت گردن من و شروع كرد به گریه كردن. گفت: چه كار كردی بابك؟ و هی گریه می‌كرد. اوشال خیلی من را دوست داشت. یك بار با چند نفر از دوستان رفتیم در یك باغی و آنها خواهش كردند یك ترانه بخوانم. اوشال عصبانی شد و گفت: «این دفعه اگر بشنوم كه یك جایی رفتی و خواندی دیگر اسمت را هم نمی‌آورم. آمد مرا بغل كرد. همیشه اینطور مرا بغل می‌كرد. من هم آنقدر قدرت بدنی داشتم كه اگر صد و پنجاه كیلو هم بود من دست می‌انداختم و او را بلند می‌كردم.

چرا آقای محمد اوشال آنقدر كه باید مطرح و شناخته نشد؟

از بس باسواد بود. آرانژمان بسیار زیبایی داشت. حس شعرش هم خیلی خوب بود. رهبر اركستر جاز فیلارمونیك فرهنگ و هنر بود و در آنجا آهنگ «خونه» من را اجرا می‌كرد. آهنگ «بن‌بست» را اجرا می‌كرد. می‌گفتم: آخر ممد تو اینقدر آهنگ‌های زیبا می‌سازی چرا آن ها را اجرا نمی‌كنی؟ می‌گفت: تو نمی‌دانی اینها چیست؟ آن موقع«ابی» خواننده «خونه» بود. یك ضبط هم با ابی كرده بودند كه بعد اصلش آنی شد كه داریوش اجرا كرد. محمد اوشال هم همیشه مثل برادر بزرگتر بالای سر ما بود. او شش، هفت سال از من بزرگتر بود.

در تنظیم آهنگ، آن دوران آقای واروژان هم خیلی مطرح بود؟

آقای واروژان هم برای من فیلم غریبه را تنظیم كرده بود. خیلی بااحساس بود. زهی را خیلی خوب می‌نوشت اما زهی‌نویسی و هر چیز دیگر را بیشتر از اوشال یاد گرفتم. اوشال خیلی پاك و بی‌ریا بود و زیاد درگیر مطرح شدن و این مسائل نبود

در موقعیت‌هایی كه در دوستی یا زندگی آدم پیش می‌آید، اینكه مثلا یك جوان نوزده، بیست ساله كار موسیقی را با اپرا یا گروه كر شروع كند، خیلی مهم است و تاثیر عمده‌ای در تحكیم و استحكام كارش می‌گذارد. درست است؟

بله. خیلی خیلی مهم است. من یك مرتبه صد و هشتاد درجه تغییر كردم و برای خودم یك روش خاص پیدا كردم. محمد اوشال هم خیلی روی من تاثیر گذاشت.

ایشان در اپرا هم بود؟

محمد اوشال در اركستر سمفونیك بود.

با ایشان چطور آشنا شدید؟

توسط كارهایم. یك بارمن یك كار را آرانژمان كرده بودم. البته قبل از آن بگذار به شما بگویم كه من شروع كار موسیقی فیلمم با كاری بود به نام «مرادبرقی». به من كه بر نمی‌خورد این را بگویم. آن موقع حدودا بیست سالم بود. بعد آمدند این كارها را به صورت فیلم سینمایی درآوردند به نام «شیر تو شیر». من داشتم «شیر تو شیر» را ضبط می‌كردم كه داریوش ترانه آن را می‌خواند: «خسته و در به در شهر غمم/ شبم از هرچی شبه سیاه تره». برای سریال البته ستار خوانده بود ولی مثل داریوش، همه فكر می‌كردند داریوش خوانده. آن موقع كسی ستار را نمی‌شناخت و همه داریوش را می‌شناختند. من سریال «قصه عشق» را هم با آقای پورمند كار كردم كه در یك دفتر با آقای كاردان همكار بودند و البته شریك. به هر حال من داشتم شیر تو شیر را ضبط می‌كردم. «مبارك باد» را در چهارگاه طوری استفاده كردم در هارمونی كه دو تا فلوت داشتند با هم می‌زدند. یكی دو تا نت را من اشتباه نوشته بودم. آنجا آقای اوشال ایستاده بود. با ایرج خیلی دوست بود و یك جریاناتی سر ضبط پیش آمد كه با هم آشنا شدیم. اوشال بعد از آن مرا ول نكرد و من هم ولش نكردم و بعد از آن بود كه موسیقی نهایی را با اوشال یاد گرفتم و بعد از آن شد كه با چشم بسته هم اگر می‌نوشتم حس می‌كردم كه درست نوشتم. استودیو كاسپین یك پیانوی مشكی خریده بود كه پیانوی من بود. وقتی كه آنها قسمت موسیقی‌شان را برچیدند، دیدم پیانوی من نیست. گفتم كه پیانوی من چی شد؟ گفتند كه اینطوری شد. اوشال گفت كه بیا برو، من معرفی می‌كنم پیانو بخر. من آن موقع فقط همان آكاردئون را داشتم. پیانویی كه خریدم همین پیانوی پی – تو – اف است كه می‌بینید (پیانوی گوشه اتاق را نشان می‌دهد) رنگ ماهاگونی (این را برای من می‌گوید كه فرق بین رنگ قهوه‌ای و ماهاگونی را نمی‌دانستم). آن را ده هزار تومان خریدم. بیست و هفت سالم بود. سال‌های پنجاه و یك و پنجاه و دو.

چه ملودی‌هایی را از حفظ است این پیانوی ماهاگونی...

خیلی... "

خوشحالم که مرحوم بیات با چنین صداقتی از استاد بزرگوار خویش نام برده اند که اگر این مصاحبه  نبود، مطلب زیادی درمورد ایشان دستگیرم نمی شد. این مصاحبه توسط جناب آرش نصیری انجام شده بود.

دوستان گرانقدری که قادر به برقراری ارتباط با ایشان هستند، بی صبرانه منتظر حتی یک قطعه عکس و یا دو سطر اضافه در خصوص ایشان هستم.

** اخیرا این عکس در ف.ی.س.ب.و.ک به نام جناب اوشال منتشر شده است اما چون توضیحات بالای عکس به وضوح غلط است (از جمله اشاره به مرحوم شدن جناب اوشال که ایمان دارم خوشبختانه در قید حیات هستند)، نمی دانم خود عکس نیز صحیح است یا خیر.

********************************************************************************​*******************************

منوچهر چشم آذر

هیچ نمی دانیم! فقط با مقایسه با سن برادر کوچکترشان ناصر و اینکه استاد ناصر چشم آذر متولد 1329 هستند، حدس می زنم متولد سالهای 24-25 باشند چراکه یک خواهر نیز بین این دو بردار متولد شده است. ساز تخصصی منوچهر چشم آذر آکاردئون می باشد. ترجیح می دهم به جای هرگونه حدس و گمان، فهرست آثار یا کارنامۀ هنریشان، آورده شود که خود گویای سابقه، مهارت و مولفه های سبک کاری ایشان است.

در ردیف 9، میان اسامی منوچهر چشم آذر و واروژان تردید وجود دارد، اما سبک کار بیشتر به آثار منوچهر چشم آذر شبیه بود لذا در این فهرست جای گرفت. درصورت داشتن اطلاعات بیشتر دریغ نفرمائید.

********************************************************************************​***********************

ناصر چشم آذر

متولد دهم دیماه 1329 در شهر اردبیل می باشند. در خانواده ای که از طرف پدر کاملا اهل موسیقی بوند. پدر ایشان (اسماعیل چشم آذر) که اصالتا از اهالی آذربایجان شوروی بوده اند، در هنرستان موسیقی بادکوبه تحصیل کرده و سپس برای ادامۀ فعالیت موسیقی خود به آستارا و از آنجا به اردبیل مهاجرت می کند. نام خانوادگی ایشان ابراهیم زاده بوده است اما گویا یکی از بزرگان فامیل، به دلیل پیش بینی آینده ای روشن برای این خانواده، نام "چشم آذر" را روی پدر ایشان می نهد که به معنای چشمِ آذربایجان می باشد. پدر ایشان علاوه بر نوازندگی، در کار ساخت ساز نیز بوده اند که نخستین کمانچۀ آلتوی ایران به دست ایشان ساخته شده است. در چنین خانواده ای موسیقی دوست که مادرشان دایره می نواخته، پدر تار، پدر بزرگ تار و مادر بزرگ دف، برادر بزرگترشان آکاردئون، کشیده شدن ایشان به سمت موسیقی دور از ذهن نبوده است. با هدف رسیدن به درجۀ تخصص در جراحی مغز در شش سالگی وارد دبستان می شوند اما کم کم جذبۀ عالم هنر ایشان را به وادی دیگری سوق می دهد. زمانیکه 5 سال داشتند با خانواده به شهر تهران کوچ می کنند، هدف از این تغییر شهر، فعالیت بیشتر پدرشان در رادیو بوده است. با ساز تخصصی آکاردئون شروع می کنند و از همان دبستان در مسابقات فرهنگی هنری رتبۀ نخست را کسب می کنند. در ۱۲ سالگی به همراه مرحوم پدرشان وارد ارکستر آذربایجانی رادیو ایران می‌شوند . در ۱۳ سالگی جایزه ویژه موسیقی را در مقطع دبیرستانی به خاطر نواختن آکاردئون دریافت کرده و در ۱۷ سالگی رهبری کنسرت ترتیب داده شده در سفارت ایران درعراق رابر عهده می‌گیرند. در ۱۸ سالگی به همراه گوگوش خواننده بزرگ، سفرهای رسمی خود را آغاز کردند.

جناب چشم آذر، در سال 51 به منظور اجرای برنامه ای به نیویورک سفر می کنند و سپس به مدت هفت ماه در کشور آمریکا به فراگیری دوره های فشرده جاز می پردازد و سپس به کشور باز می گردد. پس از بازگشت سرپرستی ارکستر شوی تلویزیونی پرویز قریب افشار را برعهده گرفت . در محضر اساتید بنام موسیقی ایران نظیر مرتضی حنانه، ملک اصلانیان دوره‌های تکمیلی را سپری نمود . از این نقطه است که فعالیت جدی خود در زمینۀ آهنگسازی و تنظیم را آغاز می کند. ناصر چشم آذر از مصائب آغاز پاپ در کشور می گوید و از نداشتن ساز و نوازندۀ مسلط به تکنیکهای غربی، از اینکه در اوایل راه فقط ترومپت، آکاردئون، درام و طبل (که تحت عنوان کلی جاز نام برده می شدند)، عملا کار تنظیم ممکن نبود اما به تدریج با ورود سازهایی نظیر گیتار بیس و همچنین لید گیتار، به همراه "دانش" تنظیم، این هنر جایگاه خود را پیدا کرد و استفاده شد. اما در سال 57، ایشان مجددا به منظور  تکمیل دوره موسیقی جاز و موسیقی فیلم ، برای مدت 5 سال به کشور آمریکا مسافرت می‌کند . زمانیکه در سال 63 به کشور باز می گردند، با دیدن شور و شوق زندگی، اوضاع زمان جنگ و مردم کشورش، احساس می کند که دیگر نباید از ایران دور شود. در کشور می ماند و دست به ساخت موسیقی متن برای چند فیلم، ساخت قطعات بی کلام بسیار تاثیر گذار و پیشگام خاصه در موسیقی الکترونیک نظیر آلبوم "باران عشق" می زند و به فعالیت هنری خود تا به امروز همچنان با عشق و علاقه ادامه می دهد. ناصر چشم آذر تنظیم بیش از 400 قطعه را در کارنامۀ خویش دارد.

به امید سلامتی و طول عمر برای این هنرمند گرامی...

برای ردیف 9 تردید وجود دارد.

********************************************************************************​******************

منابع:

1-      مردان موسیقی سنتی و نوین ایران – جلد دوم نوشتۀ حبیب الله نصیری فر

2-      صفحۀ ترانه های ماندگار دهۀ پنجاه در ف.ی.س. ب.و.ک

3-      مجموعه ترانه های "از ریشه تا همیشه" و "سال صفر" اردلان سرفراز

4-      مجموعه ترانه های "زمزمه های یک شب سی ساله" ایرج جنتی عطائی

5-      مجموعه ترانه های "دریا در من" شهیار قنبری

6-      سایت ویکی پدیا (البته با ذکر مجدد این نکته که به هیچ وجه قابل استناد صد در صد نیست و این سایت قطعا نیاز به اصلاح دارد)

7-      مقاله ای به قلم سیاوش اوستا در خصوص زندگی اریک آرکونت که در وبلاگ اردلان سرفراز قرار داشت.

8-      بخشهایی از مستند اسکورپیو با پژوهش و کارگردانی: فریده صارمی و امید هاشملو

9-      برنامۀ تلویزیونی رادیو7 - مصاحبه با ناصر چشم آذر

10-     مصاحبه با بابک بیات توسط آرش نصیری

با مهر...

بانو




مبحث تنظیم - پارۀ سوم (فضای پس از انقلاب) - بانو - ۱۳۹۲/۲/۲۹ عصر ۰۸:۱۶

مبحث تنظیم در قسمت پس از انقلاب را با هنرمندی آغاز می کنم که یک دنیا شور است و ذوق و احساس.... هنرمندی کاربلد که سالهاست بی کوچکترین حاشیه ای آفریده است، از یکنواختی گریزان بوده و تجربۀ انواع آثار، جزیی از کارنامۀ هنری اوست.

داریوش تقی پور (اَوِستا)

متولد بیست و هشتم اردیبهشت ماه هزار و سیصد و پنجاه و یک، شهر شیراز. شهر شعر و ادب و هنر.

در نوجوانی (12 سالگی) نقاشی و خوشنویسی را آغاز می کند. حضور در کلاسهای انجمن خوشنویسان سبب می شود تا صدای پیانو از طبقۀ بالا، توجهش را جلب کند... کنجکاوی سبب می شود تا برای شناختن این ساز، در سال 68 وارد کلاسهای جناب "علی آزاد" شود و ایشان یگانه و تنها استاد پیانویی بودند که او تجربه کرد. بعد از دو سال گذراندن دوره (از سطح ابتدایی تا سطح نیمه حرفه ای)، بلافاصله به ارکستر مجلسی فارس می پیوندد.

نوزده ساله بود که رسیتال پیانویی را در دانشگاه شیراز برگزار می کند و از اینجا به بعد در خلال سالهای 71 تا 74 برای اجرای چندین برنامه با ارکستر مجلسی فارس همکاری می کند. گفته بود: " آن روزها اصلا کسی تصور نمی کرد که بشود ساز «درام» را به روی صحنه برد. من آن موقع یک درام خریده بودم که برای حمل و نقل آن مجوز گرفته بودیم و با آن مجوز ساز را جابجا می کردیم. فقط اجرای برنامه های مناسبتی را به ما پیشنهاد می دادند. اما در چنین شرایطی توانستیم کنسرتی را با گروه کر بانوان اجرا کنیم. چندسالی با این ارکستر کار کردم و در سال ۷۵ به تهران آمدم."

برای برگزاری کنسرت (صدای دریا) در دانشگاه شیراز، که آهنگسازی و تنظیم ارکستر را بعهده داشت، در اردیبهشت 74، در اوج ممنوعیت اجرای موسیقی، با دیگر هم عقیده هایشان جنگی سه ساله را با مسئولین هنر آن موقع به راه می اندازند، تنها برای به روی صحنه بردن سازهایی نظیر گیتار (الکتریک و باس)، یا درامز.... اما موفق شد و این عمل آغازگر سایر اجراهای صحنه ای بود برای هنرمندانی که می خواستند نفس بکشند و فعالیت کنند....  شیراز، شهر عجیبیست... به خاطر دارم نخستین تلاشها برای اجرای صحنه ای موسیقی سنتی پس از انقلاب را که توسط شادروان رضوی سروستانی، در دل همین شهر شکل گرفت و به نتیجه رسید.

بعد از کنسرت "صدای دریا" تصمیم می گیرد صدای دریای دومی را نیز روی صحنه ببرد، داریوش تقی پور که در این سالها از طریق تلفن با مرحوم بیات در ارتباط بود، تصمیم خود مبنی بر استفاده از صدایی نو را که خاص خود خواننده باشد و نه تقلید، با ایشان در میان می گذارد و اتفاقی بسیار خوب رخ می دهد. بابک بیات، (مانی رهنما) را به او معرفی می کند. صدای رهنما روی یکی از قطعات تست می شود و پس از تایید، جرقۀ نخستین همکاری زده می شود. پای چندین اثر به میان می آید، از جمله ترانه ای که در آلبومی گروهی (با چند آهنگساز و خوانندۀ دیگر) به نام ((ایران من)) که به مناسبت ورود ایران به جام جهانی 1998 شکل گرفت و به بازار آمد. و سپس شعرهایی توسط رهنما پیشنهاد شده و با انتخاب تقی پور طرح اولیۀ آثار آماده می شود. به مدت سه سال در زیرزمینی در خیابان علامه طباطبائی با یکدیگر کار کردند که نتیجه آلبومهای آخرین غزل و بغض بودند که در سال 78 منتشر شدند. پیش از انتشار آلبوم آخرین غزل، در سال 77، به یمن برنامه ای ارزشمند به نام جشنوارۀ موسیقی پاپ (که نخستین و شاید تنها دورۀ برگزاری آن بود)، آخرین غزل روی صحنه نیز می رود و سبب معرفی این دو هنرمند می شود. حاصل این سالهای همکاری و تلاش و تمرین مشترک، در آن جشنواره، برای مانی رهنما کسب ستارۀ طلایی بهترین خواننده پاپ بود و داریوش تقی پور که در سال 76 آلبومی به نام (شوکا) و با صدای مهرداد شهسوارزاده را نیز ساخته بود، (اثری که نخستین آلبوم با مجوز پاپ ادارۀ ارشاد محسوب می شد)، در این جشنواره لوح درخشش بهترین آهنگسازی و تنظیم را دریافت نمود... افسوس که چنین جشنواره ای تکرار نشد تا به بازشناسی هرچه بیشتر سره ها از ناسره های پاپ بیانجامد.

گفته شد از آشنایی ایشان با مرحوم بیات، در خلال سالهای 75 تا 78، به پیشنهاد ایشان و با پذیرش مرحوم بیات، چند همکاری مشترک شکل گرفت که هم در حیطۀ موسیقی فیلم بودند و هم در حیطۀ آثار با کلام. اوستا از این دوران همکاری تحت عنوان "همکاری خوشایند دوطرفه" یاد می کند که برای او تجربۀ همکاری و آشنایی با نوازندگان و استودیوهای ضبط موسیقی را به همراه داشت و برای بیات، زمان بیشتر برای پذیرش سفارش ساخت موسیقی بیشتر.

این کارهای مشترک، با تنظیم چند ترانه و نیز موسیقی فیلم ((سرزمین خورشید)) و بعدها ((طوفان)) آغاز و با سریال ((پهلوانان نمی میرند)) پایان گرفت. موسیقی داریوش تقی پور و مرحوم بیات، به موازات هم بودند و از قالب همکاری خارج نشدند. اَوِستا نوشته بود: "(بابک بیات) اعتقاد داشت روش فکر موسیقایی من با او، موازی هم هستند و نه در ادامۀ هم . در نتیجه آموزش او برای من مفید نخواهد بود.(گرچه او هیچگاه هنرجویی هم نداشت)..." کم کم از هم جدا شدند و هرکدام با سبک خود ادامه داد... سالها بعد که باز یکدیگر را دیدند، به تعبیر مرحوم بیات قرار بود "دوباره مثل سالهای 75 تا 78، کنار هم با صداها بازی کنند...." که دوباره اثری ارزشمند نظیر "سرزمین خورشید" خلق شود، دوباره موسیقی متنی به یادماندنی همچون "پهلوانان نمی میرند" شکل بگیرد اما افسوس که زمان مهلت نداد و بیات از دنیا رفت....

برگردیم به کارنامۀ مستقل داریوش تقی پور و سال 77، موسیقی متن سریال تلویزیونی "فردا دیر است" به کارگردانی حسن فتحی که تیتراژ بسیار موفق آن "آخرین فرصت" با این مطلع (با شروع قصه ها، زیر این چرخ کبود، توی این تنگ غروب، یکی بود هیچکی نبود) با صدای قاسم افشار و محمد آزرم، از محبوبیتی بسیار بالا برخوردار گشت و همچنان از بهترین آثار خواننده ایست که چندان در حفظ جایگاه کسب شده اش در این ترانه، نکوشید.

وقتی فکر می کنم که در فاصلۀ سالهای 76 تا 78 چه مجموعه ای گسترده و متنوع از آثار داریوش تقی پور ساخته و تنظیم شده اند، نمی توانم زبان به تحسین هنرمندی نگشایم که در این سالها 25 تا 27 ساله بوده است و چنین پیشرفت شگرفی را جز به دلیل دانش، ذوق و هوش بالای ایشان نمی دانم.

در سال 80، در جریان کنسرتی در فضای باز نمایشگاه، با مانی رهنما، گلچینی از آثار دو آلبوم بغض و آخرین غزل را به روی صحنه بردند. اتفاقی نو که در این کنسرت رخ داد، اجرای قطعاتی با همراهی صرفا ساز پیانو و آواز رهنما بود که در پاپ آن دوره نمونۀ مشابهی نداشت. این مجموعه قطعات که تحت عنوان "شکنجه گر" طراحی و ساخته شده اند، از جمله آثار داریوش تقی پور هستند که در خلال سالهای 78 تا 83 روی تالیف، تصحیح و تکمیل آنها زمان گذاشته و متاسفانه هنوز موفق به انتشار آن نشده است.

او کار طراحی، آهنگسازی و تنظیم موسیقی را همچنان ادامه داد تا در سال 82، مجددا برای اجرایی به همراهی ارکستر بزرگ در سالن همایشهای میلاد روی صحنه برود. اجرایی با جمعی از بهترین نوازندگان ایران، با اشعاری فکر شده و صدای مانی رهنما. مجموعه ای کامل و تحسین برانگیز. ماجرای این کنسرت و اتفاقاتی که برای فیلم این اجرا رخ داد، به یکی از خاطرات تلخ اوستا بدل گشت که در گفتگویی در پاسخ پرسش خبرنگار که (چرا هنرمندان برای اجرای درست قانون مولفین و مصنفین به دولت فشار نمی آورند؟) به آن اشاره می کند:

" مرا مجبور کردید که خاطرات خوبی را برای شما تعریف کنم. ما کنسرتی در سالن میلاد برگزار کردیم. ارکستر بزرگ، چندین ماه تمرین و فعالیت و زحمات بسیار. من تیمی را جمع کردم که جمع کردن این آدم ها کنار یکدیگر بسیار سخت است و به شهادت دوستانی که آنجا بودند یکی از نادرترین کنسرت هایی بود که برگزار شد. چه به لحاظ اجرا ، چه به لحاظ ترانه ها، تنظیم و غیره. من خیلی به فیلم این کنسرت چشم امید داشتم. تمام فکر من این بود که ما فیلم این کنسرت را با کیفیت تصویر و صدای عالی به دست مردم برسانیم. طبق معمول تهیه کننده بعد از پایان کار ناپدید شد و پول عده ای از جمله من و فیلمبردار کنسرت را پرداخت نکرد.

 فیلمبردار رفت و فیلم این کنسرت را فروخت. از آنجایی که فیلم کنسرت ما در فضای باز نمایشگاه بین المللی نیز به طور غیرقانونی تکثیر شده بود و من نمی خواستم این قضیه برای این کنسرت تکرار شود، به وزارت ارشاد نامه نوشتم که با من تسویه حساب نشده و این فیلم اجازه فروش ندارد، در ضمن برخی از آهنگ ها متعلق به آلبوم بعدی من است و اصلا ایشان اجازه فیلمبرداری نداشتند که در قرارداد نیز این موضوع را قید کرده بودیم. با توجه به اینکه این نامه در مرکز موسیقی وزارت محترم ارشاد بود، آقای فیلمبردار توانست مجوز پخش فیلم را بگیرد. نام صاحبان آثار در فیلم نوشته نشده بود، تصاویر من تا حد ممکن حذف شده بود و فیلم به شکل بسیار ناشیانه ای در حد مجالس عروسی ویرایش شده بود. آقای فیلمبردار این فیلم را به شرکتی برای پخش فروخته بود و آن شرکت هم به سادگی اجازه پخش گرفته بود.  ما به معاونت سمعی – بصری ارشاد هم نامه نوشتیم. آنها می گفتند که مرکز موسیقی مجوز صادر کرده و مرکز موسیقی معاونت سمعی – بصری را عامل اصلی می دانست. هیچ کس جواب ما را نداد.... "

بخشهایی کوتاه از این فیلم در حال حاضر در سایت شخصی جناب تقی پور قرار دارد که بیش از پیش حسرت دیدار آن را بر دل بیننده می گذارد و ای کاش فضای موسیقی ما کمی به وادی امن خویش نزدیک می گشت......

ویدئوهای :

ترانۀ بغض با ارکستر بزرگ - ترانۀ شهرزاد

و ... به سالهای 84 می رسیم. داریوش تقی پور به دعوت شرکت Brave New Work برای ساخت موسیقی متن Strip Mind راهی آلمان می شود. فیلمی ساختۀ Frank Geiger. ایشان از طریق محمد فرخ منش، یکی از شرکای اصلی این کمپانی، متوجه می شوند که امکان ساخت موسیقی برای فیلمهای خارجی برایشان وجود دارد. لذا بر روی آنونس یکی از فیلمهای این کمپانی طرحی زده و موفق می شوند نظر مساعد آنها را جلب کنند. از این به بعد مسیر فعالیت هنری ایشان دچار تحولی شگرف در نگرش و سبک آثار می گردد. بعد از سفر به آلمان، در کنار ادامۀ همکاری با کمپانی Brave Net Work  و ساخته موسیقی متن "مینای شهر خاموش" به کارگردانی امیر شهاب رضویان ( که موفق شد در سال 85 نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین موسیقی متن در بیست و پنجمین جشنواره فیلم فجر و همچنین در سال 86 نامزد تندیس بهترین آهنگساز در یازدهمین جشن خانۀ سینما گردد) ، کاری با کلام نیز به زبان انگلیسی در آلمان ساخت که خواننده ای به نام کاترینا آنرا اجرا نمود و نشان از توانایی موسیقی وی در برقراری ارتباط با فضای موسیقی غرب بود.

(با امیر شهاب رضویان در استودیو پاپ - موسیقی متن فیلم مینای شهر خاموش) 

همکاری تقی پور و این کمپانی، در فیلمهای بعدی نظیر "محور شرارت" به کارگردانی محمد فرخ منش، و نیز فیلم مستند "برداشت عکس" که درمورد موضوعات اجتماعی ایران بود، ادامه یافت.

در کشور آلمان، تقی پور توانست فضای موسیقی دلخواهش را تجربه کند، پس دست به تاسیس گروه راک (آنگرامانیو) زد که بعدها به زودیاک و سپس پارتیکلز تغییر نام داد.

در کنار این گروه بود که ایشان به تلفیق موسیقی شرق و غرب پرداخت، سازهایی نظیر نی، دف، تنبور و سه تار را وارد آثار با فضای راک نمود و تحولی بی سابقه را در کارنامۀ نه تنها خویش، که برای سازهای ایرانی در غرب موجب گشت. زمانی که مشغول جستجو در خصوص این دسته آثار جناب تقی پور بودم، به شکل غیرمنتظره ای وارد فارومی موسیقی مربوط به موسیقی راک شدم، شخصی بخشی از یکی از کارهای پارتیکلز را که با نوای تنبور آغاز می شود، قرار داده بود، در قسمت نظرات که همه به زبان انگلیسی بودند، جمله ای مرا مدهوش کرد: ( این چه صدایییه؟ خدای من! تا حالا یه همچین سازی رو نشنیده بودم! کسی اسم این ساز رو بلده؟ مال کدوم کشوره؟! ) خواندن این جملات احساسی بسیار خوب به من بخشید.... هنرمندان موسیقی سنتی ما، بارها تلاش کرده اند تا بابرگزاری کنسرتهای اصیل در کشورهای بیگانه به معرفی فضای موسیقی اصیل و سازهای مورد استفاده در آن بپردازند، اما زمانیکه این اجراها با نام موسیقی سنتی ایران روی صحنه می رود، نمی توان انتظار داشت سالنی چند هزار نفره در کشوری به تصرف مشتاقان موسیقی ایرانی (با کلام و تم مطلقا ایرانی) در بیاید. مخاطبان خاص خود را دارد و تعدادشان در مقایسه با جمعیت کل آن شهر یا کشور، عددی چشمگیر نیست. اما وقتی به نام راک، که سبکی مطلقا غربیست و بالطبع مخاطب بسیار نیز دارد، اثری ساخته و ارائه شود که در آن به نرمی و به تدریج از سازهایی ایرانی استفاده گردد؛ می توان امیدوار بود که تداوم این راه بتواند نقش موثری در معرفی سازهای ایرانی به طیف گسترده تری از شنوندگان غیر ایرانی زبان بازی نماید. راهی که ایشان آغاز نموده اند هم در تغییر سبک و لهجۀ موسیقی خودشان موثر بوده و هم در معرفی سازهای اصیل ایران به مردم سایر ملل...

و این سفر آلمان و تجربۀ کار در فضای موسیقی غرب، منجر به تغییر سبک آهنگسازی و نیز نوازندگی پیانوی ایشان گشت. سبکی منحصر به فرد که تلفیقیست از موسیقی راک، پاپ، جز، کلاسیک که در کارهای اخیرشان به وفور به گوش می رسد. موسیقی متفکری که بدون زیرساختهای علمی و هدفمند ساخته نمی شود و هر لحظه در حال تکامل و نو شدن است...

منتخبی از آثار داریوش تقی پور:

1-      آلبوم شوکا (سال 1376)

(زمستان 1376 - استودیو پاپ - ضبط آلبوم شوکا به همراه زنده یاد محسن کلهر و دلشورۀ مجوز آلبومی که قرار بود نخستین باشد....)

متاسفانه از انتشار این آلبوم سالهاست که می گذرد و مجددا منتشر نگردید اما بعدها مهرداد شهسوارزاده ترانۀ شوکا را در آلبومی دیگر منتشر کرد و از این طریق به گوش مخاطب رسید. اصولا داریوش تقی پور، خالق اورتورهای قدرتمند و منحصر به فرد است. آهنگساز، در این نخستین پاپ رسمی پس از انقلاب، زمانیکه تنها 25 سال سن داشته است، دانش و قدرت ارکستراسیون خود را به نمایش گذاشته است. قطعه با صدای پیانو و ویولون سل آغاز شده و در ثانیۀ سی امِ اثر، با همراهی ویولون ها، فضا عمقی تازه می یابد. پس از یک دقیقه، سکوت برقرار شده و ناگهان با همراهی گیتار، درامز و حضور دوبارۀ ارکستر سازهای زهی، قطعه انرژی دوباره ای یافته و استفادۀ به جا از تکنیک گلیساندو روی ساز پیانو، فضا را رویایی می سازد... و ناگهان در زمان 1:45 صدای خواننده در اوج خودنمایی سازها و صداها، به میان اثر فراخوانده می شود... "شوکا، ببین! " سکوت و دوباره، همراهی سازها و ادامۀ ترانه... "امروز من تنهاتر از بادم، پیچیده در تنهایی شب، حجم فریادم..." ... تا پایان تراک، احساس خوشایند ویولون ها، پیانو، کلام روان شاعر دست حواس را می گیرد و با خویش همراه می کند.

لینک ترانۀ شوکا

2-      آلبوم بغض (انتشار در سال 78)

این آلبوم که به یادبود واروژان فقید، یکی از اعجوبه های هنر تنظیم ایران، ساخته شده است، گلچینی است از بهترین آثار داریوش تقی پور در فضایی خاص و تاثیرگذار. دو تراک از مانی رهنما در این آلبوم به نامهای پاییز و بغض وجود دارد که هر کدام بسیار قدرتمند محسوب می شوند. در قطعۀ بغض، که فضایی راک دارد، مجددا اورتوری طولانی شامل ارکستر زهی (ویولون و ویولون سل)، درامز و گیتار الکتریک به گوش می خورد که برای هر کدام تنها چند میزان نت نوشته شده و ناگهان با ورود گیتارهای الکتریک و لید گیتار فضا تغییر پیدا می کند، همچنان درامز به شکل مقطع، در لایۀ زیرین کار شنیده می شود و از حوالی دقیقۀ دوم است که مجددا ارکستر زهی به کار اضافه می شوند و پس از 2دقیقه و 50 ثانیه موسیقی بسیار زیبا و موثر، صدای خواننده با کلام الف.سرفراز وارد قطعه می گردد. معتقدم اینگونه تنظیمهای تقی پور که ذهن را با موسیقی خالی مواجه می سازد و پس از زمانی کافی و مناسب، کلام را با مخاطب روبرو می سازد، بسیار در همراه سازی فکری و روحی شنونده با تفکر کار، موفق است. پس از 2 دقیقه موسیقی با کلام، دوباره وکال حذف شده و فضا با گیتارهای الکتریک و ارکستر زهی رنگ آمیزی می شود، درامز قطعه را به اوج می رساند و رهنما نیز در گام بالا، می خواند که "وقتی که بغض من شکست، از زخم تیغ نارفیق، تنها تو بودی در دلم، ای با من و شبم رفیق..." همراهی گیتار الکتریک و احساس فضای عمیق راک، اثری را تقدیم مخاطب می سازد که سابقۀ مشابهی در ذهن مخاطب پاپ پس از انقلاب نداشته است. این ارکستراسیون زهی، تسلط داریوش تقی پور به سازهای خانوادۀ ویولون را به نمایش می گذارد، اکثر تنظیم کنندگان پاپ این دوران، از عهدۀ انجام چنین آرانژمانهایی بر نمی آیند، لذا قید کار با ساز آکوستیک را به راحتی می زنند.... سایر قطعات این آلبوم با صدای آقایان قاسم افشار، محمدرضا صادقی و حمید خندان هستند که هر کدام نیز به نوبۀ خود به یادماندنی و ارزنده اند...

لینکهای برخی قطعات این آلبوم : افسوس که کیفیت نسخۀ الکترونیکی که از این آثار موجود است آنچنان مطلوب نیست که برای دوستان آپلود کنم، اما محض آشنایی چند تراک پاییز و بغض با صدای مانی رهنما و نیز آخرین فرصت با صدای قاسم افشار و همچنین نامه با اجرای مشترک حمید خندان و مانی رهنما را برای دوستان قرار می دهم.

3-      آلبوم آخرین غزل (سال 1378)

(سال 1378 - استودیو صبا - در کنار استاد احمدرضا احمدی و نیز استاد بیژن بیژنی)

 بدون شک با این آلبوم، یک شاهکار بی سابقه در پاپ پس از انقلاب متولد می شود. همه چیز در حد اعلای خود، نوازندگان برجسته ای همچون آندره آرزومانیان (پیانو)، بابک ریاحی پور(گیتار باس)، عین اله کیوان شکوه(درامز)، ناصر رحیمی(فلوت) و یا حضور سودابه شمس در گروه کُر. حضور استاد احمدرضا احمدی برای دکلمۀ اشعار، صدای فرم گرفتۀ مانی رهنما که همگی در خدمت موسیقی فاخر داریوش تقی پور هستند، هنرمندی که در اوج آگاهی، برای همۀ سازها نت نوشته است و هیچ تصمیم و انتخابی را به نوازنده (هرچند قدر قدرت هم باشد) واگذار نکرده است. ترانه ها از فریبرز روزبه، پیام پارسا، محمد آزرم، مرحوم شهرام دانش وشهرام شمس پور می باشند. سمت الف این کاست، سه ترانۀ (آخرین غزل) ، (شاهپر)، (خوابِ من) و در سمت ب آلبوم، قطعات (حرمت)، (شهرزاد)، (زمستان) و (بیراهه) چیده شده اند. در این اثر، اتفاق جدید کم نمی افتد! یادم است وقتی برای نخستین بار اورتور اولین قطعه یعنی (آخرین غزل) را می شنیدم، در زمان 2:48 گروه کر با صدای سوپرانو، چند نت را زمزمه کردند، به عادت متداول سایر کارهای پاپ، زمان گرفتم تا ببینم دوباره کی و در چه لحظه ای همین چند نت را می شنوم، زمان گذشت، اورتور ادامه پیدا کرد اما دوباره چنین صدایی را نشنیدم، نوار را عقب کشیدم و دوباره شنیدم... نه، تکرار نشد! به آفریننده ای چنین خلاق که از هرگونه تقلید و مشابه سازی و تکرارهای سطحی و دم دستی پرهیز می کرد آفرین گفتم و با لذتی وصف ناشدنی سایر تراکها را نیز به همین شکل دنبال کردم..... و شاید شاید شاید، همین چند نت کوتاه بودند که مرا با دنیای خاص داریوش تقی پور آشنا کردند! چند نت سوپرانوی گروه کُر که می آمدند، رنگ آمیزی می کردند و غیب می شدند....

قطعۀ (خواب من) در صدابرداری نیز اتفاقی نو بود... برای آلبومی که روی نوار کاست ضبط شده و قرار است ماکزیمم با ضبط صوتهای دو باندۀ سالهای 78 پخش شود، شنیدن صدایی که مدام از یک باند به باند دیگر سوئیچ می کند عجیب و نوآورانه است. هربار که آنرا با هدفن و واکمن می شنیدم، واقعا سیر یک منحنی سینوسی را در ذهنم احساس می کردم و این ابتکار را در عرصۀ باندسازی ارزشمند می دانم.

و یکی از بهترین قطعات این آلبوم، ترانۀ (حرمت) است که باز با اورتوری طولانی (در حدود دو دقیقه) و با ریتم 2/4 آغاز می شود، و پس از آغاز کلام، افزایش لایه ها با پیانو و فلوت، در دقیقۀ سوم، ناگهان ریتم خردتر می شود و فضا اکتیوتر شده و به تناسب آن پرکاشن و گیتار نیز به شکل پررنگ تری در لایه های کار نقش می یابند. نقش سازهای بادی برنجی نیز موثرتر می شود و اثری پر ساز اما غیر شلوغ، که در آن هر ساز تنها به اندازۀ چند میزان و حتی گاهی یک نت سیاه ! نقش می یابد و به سادگی کنار می رود و سازبعدی رخ می نماید. اما این ترانه حتی تا پایان نیز از اتفاقات خاص بی بهره نمی ماند، آنچنان که در چند میزان پایانی کار، ناگهان فضای اولیه، تغییر رنگ داده و قابی سرشار از امید و روشنایی را مقابل روی مخاطب ترسیم می سازد. برای اینچنین ارکستراسیون زیبا و پخته ای می توان بسیار نوشت، مَخلَصِ کلام اینکه، آخرین غزل، اتفاقی بسیار ستودنی بوده و هست و ای کاش مخاطب قدر مولف این آلبوم را بداند.

لینک ترانه های شاهپر - حرمت

4-      تنظیم دو قطعه در آلبوم تموم شد ترانه (سال انتشار 82)

آلبوم تموم شد ترانه با ملودیهای مرحوم بیات و تنظیم چند هنرمند جوان شکل گرفته است. بابک رهنما، بهرام دهقانیار،بامداد بیات و مهران خلیلی به همراه داریوش تقی پور ترانه هارا تنظیم نموده اند. می توان متوسط سطح کیفی آثار این آلبوم را به شکل قابل قبولی بالا دانست. دو ترانۀ بسیار دوست داشتنی و دلنشین این آلبوم با اشعار اهورا ایمان، یعنی "زنگی و رومی" و "تموم شد ترانه" از آثار تقی پور هستند. اینبار طول اورتورها کوتاه تر شده اما استفاده از گروه کر، صداهای الکترونیک و مجددا ارکستراسیون قدرتمند زهی، از مشخصه های بارز این کارهاست.

یکی از نکاتی که در مجموعه کارهای داریوش تقی پور توجه مرا به خود جلب کرد، دادن اختیار رها سازی صدا به خواننده است، مثلا در قطعۀ (تموم شد ترانه) در دقیقه 2:44، در مصرع (رو پیشونیِ شب، ستاره بذاری) ، خواننده تا جایی که می تواند و صدا از رمق نیفتاده است، کلمۀ (بذاری) را ادامه می دهد تا با یک فید زیبا در لابلای سازها گم می شود.... داشتن چنین اختیاری برای خوانندگان قدرتمند یک امتیاز بزرگ محسوب می شود، کارهای بسیاری را شنیده ام که این عدم تناسب در تفکر خواننده و تنظیم کننده منجر به فاجعه ای شده است، فرض بفرمائید خواننده هنوز نفس دارد و این نفس مثلا از دو میزان کشش پیش بینی شده توسط تنظیم کننده بیشتر است ولی خواننده این امر را رعایت نمی کند، میزان به انتها رسیده و او مجبور است به هر شکل این کشش را قطع کند، سکته ای وحشتناک در صدا روی می دهد، مثل خوشنویسی که برای نوشتن حرفی کشیده نظیر سین، طول استاندارد را درنظر نداشته و حال مجبور است چون حرف کشیده باید هفت نقطه باشد، به هر جان کندنی است، حرف سین را تمام کند، قوس کشیدۀ مطلوب شکل نگرفته و با کلفتی چشم آزاری به قوس انتهای سین ختم شده است! چنین اتفاقی در آثار تقی پور به چشم نمی خورد، چرا که او مهارت و توانایی خواننده ای که مشغول همکاری با اوست را به خوبی می شناسد و برای دقیقا "همین صداست" که نوشته است.

لینک ترانه های زنگی و رومی - تموم شد ترانه

5-      آثاری به موازات کلام شاعر یا نویسنده...

پیش از این نیز اوستا با انتخاب اشعار آثارش، اثبات کرده بود که شعر را خوب می شناسد و به این شیوه یکدستی کارهایش را نیز از لحاظ محتوا و تفکر کلامی، حفظ کرده بود. اینک با قرار دادن موسیقی برروی برخی از آثار نظم و نثر ادبیات، ذوق خود را به نمایش می گذارد. دکلمۀ کامل کتاب مسافر نوشتۀ مرحوم سپهری با موسیقی و صدای اوستا، درک بالای او از مفهوم شعر را به نمایش می گذارد، فراز و فرودها، تصویر سازی های بدیع و رنگ آمیزی صدا بر اساس بافت شعر، از خصوصیات بارز این قطعه موسیقی سی دقیقه ایست که گرفتار تکرار و یکنواختی فضا نمی شود.

و بعد، ساخت ده قطعه موسیقی برای (داستانهایی برعکس) نوشتۀ لیلا صادقی، در توضیح این نوع کار چنین گفته می شود که : (( "داستان‌هایی برعکس"، اثری است که از سی و دو حرف الفبا، سی و دو عكس از جاوید رمضانی و ده قطعه موسیقی از داریوش تقی پور ساخته شده که به همراه حركت، صدا و تصویر، از طریق لینك‌‌های متعدد با ‌یکدیگر در رابطه قرار می‌گیرند. این اثر با چند رسانه به داستان‌گویی می‌پردازد: واژه، تصویر و موسیقی. حرکت، رنگ، صدا و افکت‌های صوتی هم در نقل این داستان نقش دارند. حروف الفبا، قهرمانان اصلی این داستان هستند. خوانندۀ این "داستان‌های الفبایی"، خود با کلیک کردن روی این و آن لینک، در بارۀ نحوۀ ادامه یا خاتمۀ داستان و نوع آن تصمیم می‌گیرد. ))

لینک دکلمۀ کتاب مسافر

6-      تجربه ای نو به نام خوانندگی

اوستا در سال 89 عرصۀ خوانندگی را نیز با ترانۀ سیگار، سرودۀ باران تفرشی تجربه کرده است. رنگ صدای اوبسیار لطیف و دوست داشتنیست و متناسب این قسم کار با سرعت متوسط و کمتر اکتیو. موسیقی ترانۀ سیگار بسیار دلنشین است، اما ترانۀ کار متاسفانه به ملغمه ای از لغات روشنفکرانه شبیه است تا کلامی متفاوت، نگاهی که اینروزها بر قشر ترانه سرایان مونث ایران حاکم شده و همه را دچار تب فروغ زدگی ساخته است. داشتن هرکدام از این لغات (سهراب-ترانه-فروغ- قهوه-میز-سیگار-دود) به تنهایی برای بیان تفکر متفاوت و شعار روشنفکری کافیست، حال جمیع این کلمات در یک ترانه..... صادقانه می گویم کاش شعر را شاعری غیر مونث سروده بود تا این موسیقی و صدا با کلامی هم رتبۀ خویش همراه می شدند.

لینک ترانۀ سیگار

7-      کارهایی که بصورت تک شنیده شدند اما در آلبومی وارد نشدند

از این دست ترانه ها می توان به قطعۀ (می رسم) با صدای مانی رهنما اشاره کرد که هم از لحاظ ملودی و هم تنظیم، بسیار زیباست و همچنین قطعاتی با صدای راشا که برروی برخی از این آثار کلیپهای مناسبی نیز قرار داده شده است. ترانۀ (می رسم) سرودۀ افشین مقدم بوده و زیر صدای سوپرانوی کار، رویا عمیدی می باشد.

لینک ترانۀ می رسم

8-      و.... آلبومهایی که هنوز منتشر نشده اند.

متاسفانه داریوش تقی پور نیز همچون بسیاری از هنرمندان متعهد عرصۀ موسیقی، با مشکلات مجوز نشر و همچنین شرکتهای منتشر کنندۀ آثار مواجه است. آثاری که ساخته شده اما هنوز وارد بازار نشده اند. از جمله (شکنجه گر) با صدای مانی رهنما که به آن اشاره شد و به دلیل عدم کسب مجوز همچنان منتظر انتشار است. آلبومی دیگر تحت عنوان (عاشقانه) که قرار است برروی اشعار اهورا ایمان و با شعرخوانی امین زندگانی و صدای خواننده ای که البته هنوز انتخاب نشده است، ضبط و منتشر شود. و اثری بدون کلام تحت عنوان (آّبی اوستا) که به آهنگسازی و نوازندگی پیانوی خود ایشان ساخته و ضبط شده و با وجود آنکه آمادۀ انتشار است، هنوز شرکتی مناسب این کار نیافته و منتشر نگردیده است. آبی اوستا آنگونه که از تعاریف بر می آید اثری خواهد بود با سبکی جدید در نواختن که تلفیقی از موسیقی جز، پاپ و کلاسیک، و با برداشتی از ملودیهای قدیم ایرانی که البته در برخی قطعات از ملودی های به روز و پاپ نیز استفاده کرده است.

*******************************************************

ختم کلام را کنسرتی قرار می دهم که هفتۀ گذشته پوسترش را نیز در سایت گذاشته بودم.

در نوزدهم این ماه، تالار ایوان شمس، شاهد همکاری دوبارۀ دوهنرمند ارزندۀ عرصۀ پاپ بود. مانی رهنما و داریوش تقی پور که پس از ده سال دوری به صحنه بازمی گشت؛ دوباره برای دوستدارانشان کاری تازه را مهیا کرده بودند. آنقدر خواندن این عنوان برایم جذاب و هیجان انگیز بود که بدون لحظه ای فوت وقت، بلیت کنسرت را رزرو کردم و راهی تهران شدم.... بماند که به لطف آقای م.الف مدیر اجرایی برنامه که بلیتهای بنده را در شرکت مربوطه فراموش کرده بودند، دچار چه دلهرۀ عذاب آوری شدم و با صحنه ای کمدی-تراژدی به مدت 20 دقیقه پشت درب سالن ایستادم تا خودشان مرحمت نموده و مرا به سالن راهنمایی کردند! البته این مزاح بود و باعث تبدیل این اتفاق به خاطره ای بانمک از لحظه های آغازین این اجرا شد.

داریوش تقی پور و مانی رهنما روی صحنه آمدند، صحنه ای با نورهای کم و رنگهایی بسیار آرامش بخش... یک پیانوی مشکی و کیبورد که سمت راست سن بودند و صندلی خواننده در سمت چپ... طبق توضیحات خواننده، قرار نبود اثری مشابه سایر کنسرتها بشنویم، برای شنیدن مشابه نیز نیامده بودم! داریوش تقی پور پشت پیانو نشسته بود، پس خودم را برای شنیدن هرگونه جواب آوازی آماده می کنم... برای منی که تقریبا تمامی آثار مشترک آقایان رهنما و تقی پور را شنیده ام، به قدری این اجرا دوست داشتنی و نو بود که حد و حساب نداشت. در سالهای دورتر، لحن آواز و جواب ساز، در قالب پاپ بود اما اینبار، مقدمۀ کار که با سبک جز آغاز می شد، نمی توانستی پیش بینی کنی چه کلامی قرار است روی این موسیقی قرار بگیرد و یا این اجرای مجدد کدامین اثر مشترک این دو هنرمند خواهد بود. پاسخهای تقی پور که همگی بصورت بداهه و در لحظه می آمدند، قدرت پیش بینی را از مخاطب سلب کرده بود. رهنما گرم و صمیمی بود، شوخیهایی زیبا را در میان توضیحاتش می گنجاند که حضار را به خنده وامیداشت و به همدلی هرچه بیشتر مخاطب و هنرمند منجر می شد. حضار در نهایت سکوت و متانت در جای خود نشسته بودند و به موقع تشویق می کردند و مخل تمرکز هنرمندان نبودند. شاید در کل این سالن، یک یا دو طفل خردسال به چشم می خورد که آنها نیز کاملا در سکوت و با آرامش مشغول تماشا بودند که این نشان از فرهنگ بالای حضار و محیط غنی پرورش این اطفال داشت. نورها می رفتند و می آمدند و بازتابی جادویی در چهرۀ دو هنرمند داشتند، همه چیز برای همراهی دلها در بهترین سطح ممکنه بود... ترانه ها، از آثار سابق رهنما آغاز می شدند و بدون اتمام کامل شعر، ناگهان با گریزی نرم از یک ترانه به ترانۀ بعدی وارد می شد. چقدر لذتبخش بود وقتی که اثری از آلبوم کجا به خنده می رسیم زنده یاد آرزومانیان (باید دیوونگیهامو ببخشی) را اینبار با صدای ساز و تکنیکهای داریوش تقی پور می شنوم. آنقدر متفاوت است که هرگونه مقایسه ای خطاست، آن سبکی دیگر است و این سبکی دیگر.... دوست داشتنی بود و به یاد ماندنی...

در پایان هنرمندانی را دیدم که با احساس وظیفه، حمایت از هنرمندان بی بضاعت، در سالن حضور داشتند و مورد تشویق و استقبال دوستداران هنر قرار گرفتند، دکتر چراغعلی(آهنگساز)، عبدالجبار کاکایی(شاعر و ترانه سرا)، گلاب آدینه (هنرمند سینما و تئاتر)، و همچنین تنی چند از خوانندگان نسل نو (امیر کهکشان و مجید صفدری) از این دست هنرمندان بودند...

امید که تا حضور بعدی اوستا روی صحنه، انتظار طولانی نباشد...

******************************************************************

برای این هنرمند گرامی، مردمی و آگاه، احترامی فراوان قائلم. از خداوند بزرگ برایشان آرزوی بهترین اتفاقات را دارم و امیدوارم همچنان بیافرینند و دیگر شاهد دوریشان از صحنه نباشیم...

بامهر... بانو




RE: موسیقی پاپ متعهد - آقای همساده - ۱۳۹۲/۶/۱۱ عصر ۰۵:۴۹

تشکر بابت تمامی پستهای ارسالی با ارزش در این مبحث و سپاس ویژه برای معرفی همشهری باسواد و با ذوق ما : داریوش تقی پور:heart::rolleyes:

راستی بانوی گرامی، مبحث تنظیم موسیقی بعد از انقلابو نمی خواین ادامه بدین کاکو؟!




RE: موسیقی پاپ متعهد - اسکورپان شیردل - ۱۳۹۲/۹/۶ عصر ۰۵:۳۹

5 آذر سالگرد درگذشت طلایه دار موسیقی پاپ ایران است. 

طلایه دار 

خواننده : حامی

ترانه سرا: بابک صحرایی

دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای میخواند

رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده میگیرد

روبه هر دانه برفی اشکی که نریخته می ماند (با صدای بابک بیات)

ای بزرگ موندی خدانگهدار

ای طلایه دار روز خدانگهدار

رفتنت مرگ گذشته های ما نیست

ای حماسه ی هنوز خدانگهدار

کوچه ی ما هنوزم بن بست اما

دیگه تا رود بزرگ راهی نمونده

خونه این خونه ی ویرون خیلی وقته

که منو با رون و به همدیگه رسونده

گرمی دست نوازشگرت ای کاش

بار دیگه مرهم زخمای من شه

کاش بازم یه لحظه تو این ظهر تن سوز

سایه تو همه ی دنیای من شه

ای بزرگ موندی خدانگهدار

ای طلایه دار روز خدانگهدار

تو که آخرین پناه گریه بودی

زیر آوار کدوم غصه شکستی

از دل غنچه ها خون فواره میزد

وقتی که تو باغ شب چله نشستی

سرنوشت عروسک قصه ات رو اینبار

به ضیافت یه خواب ابدی برد

نیستی و جغدا تو گوش هم میخونن

که پلنگ زخمی تو جنگل شب مرد

بی تو مثل قصه های ناتمومم

از منی که بی تو ویرون شده خسته ام

تن تو تن صمیمی تو نیست و

من مث یه آئینه تو خودم شکستم

ای بزرگ موندنی خدانگهدار

ای طلایه دار روز خدانگهدار

دانلود ترانه با کیفیت 320 : http://www.mediafire.com/listen/la9283700b8uuw5/Hami%20-%20Talaye%20Dar.mp3

تقدیم به بانوی گرامی که حضور سبزش این روزها کمی کمرنگ شده




RE: موسیقی پاپ متعهد - زاپاتا - ۱۳۹۲/۹/۲۹ صبح ۱۱:۰۲

خبر درگذشت زنده ياد فريدون فروغي-1380

جسارت دكتر حميدرضا صدر همانند هميشه ستودني است . در جامعه آن روز كساني چون شادمهر عقيلي و عليرضا عصار سوپراستارهاي موسيقي بودند و جوانان آن دوره - من جمله خودم - كه خبرهاي مربوط به شادمهر و مهاجرت احتمالي (و البته بسيار اشتباه ) او را پيگير بوديم هرگونه انتقادي ولو كوچك از او را برنمي تابيديم .

القصه همين انتقاد چندجمله اي استاد در اين متن پس از سالها خواندني است.




احساس از خونِ دل می‌آید - hajkazem - ۱۳۹۳/۸/۷ عصر ۱۰:۵۳

http://pure-commander.persianblog.ir/post/1102ا

حمید حامی نامِ نسبتاً آشنایی در موسیقی و آوازِ ایران به‌شمار می‌آید. خواننده‌ی جوانی که حالا -ایستاده بر آستانه‌ی ٣٨ساله‌گی- و با نگاهی بر کارنامه‌ی موسیقایی‌اش، می‌توان او را یکی از جدّی‌ترین و موفّق‌ترین خواننده‌گانِ بعد از انقلاب به حساب آورد.
صدای حامی در تقسیم‌بندی‌های آواییِ صدای انسان (به شیوه‌ی هارمونی) «تِنور» محسوب می‌شود. تِنور، زیرترین میدانِ صدای مردان است و متداول‌ترین بازه‌ی صداییِ آوازخوانانِ مرد. بم‌ترین نُتِ یک صدای تنور، نُتِ «دو»ی حاملِ «فا» (بینِ خطِّ دوّم و سوّم در کلیدِ فا) است و نُتِ بالای بازه‌ی تنور، «لا»ی حاملِ مضاعف (یا میانی‌) است. یعنی از «رِبِمُل» تا «لادیِز» در اکتاوهای سوّم و چهارّم از یک پیانوی استانداردِ هفت‌ویک‌چهارّمِ اکتاوی. البتّه ممکن است یک خواننده‌ی تنور، بتواند نُت‌های دوی بعد از دوی میانی و فای خطِّ پنجم را هم بخواند. (چه‌را که میادینِ صداییِ انسان‌ها دقیقاً قابلِ سنجش نیست و نمی‌توان وسعت و میدانِ صدای یک‌نفر را به‌طورِ قطعی و صددرصد مشخّص کرد.) از تنورهای برجسته‌ی جهان می‌توان زنده‌یاد فرانکو کورلّی، زنده‌یاد لوچیانو پاواروتی، زنده‌یاد ماریو دل موناکو، زنده‌یاد کارلو برگونسی، خوزه پلاسیدو دومینیگو، خوزه کارِراس، ماریو لانزا، آندریا بوچلّی و غیره... را نام برد.
اگر بخواهیم برای حامی یک سبکِ مشخّص که اکثرِ آثارش را در آن خوانده باشد برشِمُریم، شاید بتوان «پاپِ اُپرایی» (P'opera, Pop'eratic, Popical, Operatic Pop) که یکی از ژانرهای متفرّعِ از اپرا می‌باشد و تم یا موتیفِ کلاسیکی‌ست که برای پاپْ استایلیزه‌ شده، یا آن‌گونه که خودش در مصاحبه‌هایش تعبیر می‌کند «پاپِ کلاسیک» (Classic Pop) را عنوان کرد. البتّه حامی، هم در کلاسیک («سمفونیِ چهره‌های ماندگار»، «سمفونیِ ایثار» و «سمفونیِ شماره‌ی یازده») اثر اجرا کرده و هم در پاپِ متمایل به کلاسیک، هم حتّا در پاپِ محض و نیز در سبک‌های بدیع و غیرِقابلِ انتظارتری مثلِ راکِ اپرایی هم. ولی به‌هرروی در این‌که او یک تنورِ پاپ (Pop Tenor) است و پاپ را با زمینه‌های کلاسیک، متفکّر، قاعده‌مند و ممتاز می‌خواند، شکّی نیست. که البتّه این فقط مختصِّ حامی هم نیست و نظایرِ جهانیِ بسیار دارد. خواننده‌گانی مثلِ جاش گروبن، سارا برایتمن، سلین دیون، شارلوت چرچ، آلساندرو سافینا، کاترین جنکینز، هِیلی وستنرا، (گروهِ) ایل دیوو و حتّا خودِ بوچلی از آن جمله‌اند. (در موردِ پاپِ اپرایی نظراتِ مختلفی وجود دارد؛ بعضی معتقدند پاپِ اپرایی، اجرای اپراتیکِ پاپ است و بنابراین ژانری‌ست متفرّع از پاپ، که به‌نظر می‌رسد این دیدگاه چندان دقیق نباشد، چه‌را که اساساً اپرا نمی‌تواند از پاپ منشعب شود؛ به این دلیل که درباره‌ی اپرا گفته‌اند یک نوعِ از موسیقی‌ست که برای مخاطبِ الیت (که مقابلِ مخاطبِ عام قرار دارد) در نظر گرفته شده. امّا از نظرِ منطقی، گونه‌ای از پاپ می‌تواند زائیده‌ی اپرا باشد. درواقع این‌طور می‌توان گفت که می‌شود موسیقی‌ای که تاروپود و تکسچرش نخبه‌گانی‌ و نامحبوب (Unpopular) است را به پاپ بدل کرد، امّا نمی‌شود موسیقی‌ای که اصل و بنیان و تعریفش بر پاپیولاریتی و فروش و بازارداشتن است را به یک نوع از موسیقیِ فاخر و متفکّر تبدیل کرد. یعنی پاپِ اپرایی، پاپی نیست که به سمتِ اپرایی‌شدن حرکت کرده، بلکه اپرایی‌ست که برای پاپ‌شدن تلاش کرده. عدّه‌ای دیگر هم معتقدند پاپِ اپرایی نوعی تلفیق است بینِ کلاسیک و پاپ که این تلقّی هم به نظر نمی‌رسد از دقّتِ لازم برخوردار باشد. درواقع فضای اپرا و موسیقیِ کلاسیک در پاپِ اپرایی، یک حالتِ تقدّمی دارد نسبت به فضای پاپ. به هم‌این علّت هم خواننده‌ی این گونه‌ از موسیقی باید صدا و نفس و سوادِ موسیقیِ کلاسیک را داشته باشد تا بتواند از پسِ کار بربیاید. و شاهدِ این مدّعا خودِ حامی‌ست که از سمفونیِ کم‌ترشنیده‌شده‌ و کلاسیکِ پیام‌بر را در کارنامه‌اش دارد تا اثرِ خیلی‌پاپی مثلِ «دلم گرفت».)
کارنامه‌ی هنری، موسیقایی و آوازیِ حامی برای یک خواننده‌ی جوانِ در سنِّ او، بسیار قابلِ توجّه و غرورانگیز و هوش‌مندانه است. کارنامه‌ای مملو از اسامیِ بزرگ و چهره‌های جدّی و محترمِ موسیقی و شعرِ کشور. بزرگان و زبده‌گانی چون زنده‌یاد بابکِ بیات، زنده‌یاد دکترمحمّد بیگلری‌پور، دکترشاهین فرهت، استاد مجید انتظامی، استاد ناصر چشم‌آذر، فریبرز لاچینی، فریدون شهبازیان، دکترمحمّدرضا چراغعلی، دکترعلی بکان، بهرام دهقانیار، ولادیمیر سیرنکو، نادر مرتضی‌پور، فردین خلعتبری، ستّار اورکی، حسین شریفی، فرهاد برنجان، شاهین یوسف‌زمانی، عبّاس لطیفی، محمّدجواد سام‌نژاد و محمّد فرشته‌نژاد در حوزه‌ی آهنگ‌سازی (و ره‌بریِ کنسرت) و نوازنده‌گانی نظیرِ زنده‌یاد آندرانیک آرزومانیان، زنده‌یاد شهریار فریوسفی، کریم قربانی، علی‌رضا خورشیدفر، فؤاد حجازی، ناصر رحیمی، خاچیک بابایان، مازیار و سیاوش ظهیرالدّینی، بردیا کیارس، علی و ایمان جعفری پویان، آریا عظیمی‌نژاد، بابک امینی، بابک زرّین، شادمهر عقیلی، باربد و بامداد بیات، رضا تاج‌بخش، میثم مروستی، فیروز ویسانلو، بابک ریاحی‌پور، ابراهیم لطفی، سوگل شیری، بیژن و ارسلان کامکار، رضا عالِمی، امید حجّت، عین‌الله کیوان‌شکوه، بهنام ابطحی، مهران خلیلی، علی موثّقی، علی بیرنگ، پدرام فریوسفی، امیر پورخلجی، امید حاجیلی، علی‌رضا میرآقا و... . و هم‌چنین شاعران و ترانه‌سرایانی چون زنده‌یاد دکترقیصر امین‌پور، محمّدعلی معلّمِ دامغانی، ساعد باقری، سهیل محمودی، عبدالجبّار کاکایی، مسعود هوشمند، فریبا وکیلی، دکترافشین یداللهی، اهورا ایمان، بیژن ارژن، محمّدسعید میرزایی، یغما گلرویی، بابک صحرایی، مریم اسدی و... .
حامی در این سال‌ها پنج آلبومِ پاپ به نام‌های «حامی»، «دو نیمه‌ی رؤیا»، «فقط نگاه می‌کنم»، «آخدا» و «یک لحظه عاشق شو»، دو آلبومِ سمفونیک به نام‌های «سمفونیِ ایثار» و «سمفونیِ پیام‌بر» (سمفونیِ شماره‌ی یازده از مجموعه‌آثار دکتر شاهین فرهت) و یک آلبومِ پاپِ مشترک با حمید غلام‌علی به نامِ «قبیله‌ی عشق» (در ابتدای خواننده‌گی‌اش) منتشر کرده است و هم‌چنین سه آلبومِ پاپ نیز به‌صورتِ غیرِرسمی از او نشر پیدا کرده که «شبِ شیشه‌ای (بوی گندم)»، «دستِ بهار» و «صدف‌ها» نام دارند. در کنارِ این آلبوم‌ها، تک‌آهنگ‌های بسیاری را هم خوانده که اکثرِ این آثار به سفارش و ساختِ صداوسیما بوده و تعدادی نیز به سفارشِ برخی از ارگان‌های دیگر و تعدادی هم اتودهایی بوده که در اینترنت پخش شده‌اند.
وجهِ مشترکِ اکثرِ آثاری که حامی آن‌ها را خواننده‌گی کرده، سبکِ پاپِ کلاسیک، هم‌راهیِ سازهای آکوستیک، اسمِ آهنگ‌سازی کاربلد و نامِ یک شاعر در شناس‌نامه‌ و پیشانیِ آن اثر می‌باشد. خلافِ عمده‌ی آثارِ پاپِ بعد از انقلاب و خصوصاً این ‌سال‌ها که نه آهنگ‌سازی (یا به عبارتِ دقیق‌تر آهنگ‌سازِ) قابلی دارند و نه ترانه‌ی خوب و نه صدای شنیدنی و موسیقی‌بلدی آن‌ها را خواننده‌گی کرده است. درواقع، موسیقیِ پاپ و بازاریِ ایران در سال‌های بعد از انقلاب و خصوصاً یکی-دودهه‌ی اخیر، برابر شده است با طبع‌آزمایی‌های یک علاقه‌مندِ به موسیقی که برای نوشته‌های دفترِ خاطراتش به کمکِ نرم‌افزار آهنگ ساخته و از طریقِ اینترنت پخشش کرده است. و بعد از این‌که مدّتی آهنگ‌ها را روی اینترنت پخش کرد، آلبومی را منتشر می‌کند از کارهایی که به هم‌آن سیاقِ قبل ساخته شده‌اند، با این تفاوت که این‌بار صرفاً در استودیو ضبط‌شان کرده.
از آوازِ پاپِ ایران -اگر فرهاد و مازیار و ابی و داریوش و گوگوش و زنده‌یاد استاد محمّد نوری- را بگیری، می‌مانند چندنفر مثلِ زنده‌یاد ناصر عبداللهی، علی‌رضا عصّار، حامی، تاجیک، رهنما، تفرشی و مسیحا در پارتِ بعد از انقلاب، که هم سوادِ آوازخوانی دارند و هم صدایش را. وگرنه به کجای حنجره‌ی چاوشی و یگانه و بنیامین بیاویزیم قبای ژنده‌ی گوش‌هایمان را که مایه‌ی پشیمانی و خسران نباشد؟! موسیقیِ پاپ، حیاط‌خلوتِ ول‌خرجی‌های بچّه‌پول‌دارها یا علّافان و عیّاشانی شده که آن‌قدر تنبل و سطحی‌اند که حاضرند پول خرجِ استودیوهای خانه‌گیِ آن‌چنانی و موزیک‌ویدیوهای چندصدمیلیونی کنند، امّا حاضر نیستند یک‌سال بروند کلاسِ تئوری و سولفژ تا لااقل نت‌خوانی و ریتم یاد بگیرند و کوک بخوانند. پول‌دارهایی که قیمتِ لباس‌ها و آرایشِ سروصورت‌شان چندبرابرِ هزینه‌ایست که باید صرفِ خریداریِ یک شعرِ لااقل واجدِ وزن از یک شاعر و ترانه‌سرای واقعی کنند. که نمی‌کنند و البتّه چه به‌تر که نمی‌کنند تا شعرِ بی‌چاره حیف نشود کنارِ صدایی که صدا نیست و موسیقی‌ای که موسیقی نیست.
در چنین فضایی امثالِ حامی برای گوش و شعورِ مخاطبان‌شان احترام قائل‌اند و پیش‌تر از همه برای کارنامه‌ و سابقه‌ و نامِ خودشان احترام قائل‌اند و عاشقانِ حقیقیِ موسیقی‌اند. وقتی به آثار و کارنامه‌ی حامی نگاه می‌کنیم، مواجه می‌شویم با یک فضای موجّه و بر مبنای اصولْ که از سرتاسرش جدّیّتِ در کار می‌بارد. کسی که چه در غربت و گم‌نامیِ آغازِ کارش و وقتی که هیچ پشتوانه و حمایت‌گری نداشته و حتّا شاید در وضعیّتِ مطلوبِ اقتصادی هم نبوده به خاطرِ فوتِ پدر، و چه در اوجِ شهرت که می‌شود خواننده‌ی ترازِ اوّلِ این کشور و برای مهم‌ترین آثارِ سمفونیک و حماسی و ملّی برمی‌گزینندش، دست از منهج و سیاقِ رفتاریِ خودش برنمی‌دارد و هم‌واره اهتمام و اصرار دارد بر موازینِ موسیقایی و هنری‌‌ای نظیرِ هم‌کاری با ترانه‌سرا و آهنگ‌سازِ حرفه‌ای و ضبطِ اثرش در یکی از به‌ترین و پُرخاطره‌ترین استودیوهای ایران (استودیوپاپ) و تا حتّا آن‌جا که در اکثرِ آلبوم‌هایش روی کاور درج شده که یکی از ناظرینِ ضبط و مسترینگِ کارها خودش است. یعنی تا این‌حد نظارت می‌کند و حسّاس است به کارش.
جالب این‌جاست که حامی باتوجّه به روح و طبعِ هنرمندش که هم اهلِ نقّاشی‌ست، هم عکّاسی را به صورتِ حرفه‌ای آموخته و هم حّتا شعر می‌گوید، سعی نمی‌کند مثلِ اکثرِ جماعتِ خواننده‌ی ایران، از متونِ خودش برای خواننده‌گی استفاده کند. در یک مصاحبه‌ی رادیویی این‌طور توضیح داد که شعر می‌نویسد، امّا اشعارش موزون نیستند و به هم‌این دلیل علاقه ندارد از اشعارِ خودش برای آثارش استفاده کند و تا جایی که من می‌دانم، جز یک مورد، این کار را نکرده. این مسئله فهمِ او را می‌رساند از فرآیندِ تولیدِ اثرِ حرفه‌ای. که می‌داند برای هر چیزِ خوب و درستی باید هزینه‌اش را هم بپردازد. ما یک چنین روحیه و فهم و درکی را در بینِ هنرمندانِ موسیقیِ پاپ‌مان لازم داریم.
این وسواس و تعصّب بر سرِ موسیقی، نه این‌که کارِ شاقّی باشد؛ در خیلی از نقاطِ جهان شاید جزءِ بدیهی‌ترین رفتارهای حرفه‌ای محسوب شود. امّا این‌جا و در کشورِ ما، متأسّفانه این رفتارِ طبیعیِ حرفه‌ای، می‌شود خلافِ جریانِ رود حرکت کردن و شبیهِ دیگران نبودن. و متأسّفانه سندی‌ست بر وخامتِ احوالِ موسیقی در این مُلک.
حامی، نمونه‌ی مُصرّح و واضحِ هنرمندی‌ست که درکش از هنر و موسیقی، مبتنی بر قاعده و ضابطه است. کسی که زیبایی را در رعایت‌شدنِ اصول می‌بیند، نه در تشتّت و ولنگاربودن و حکومتِ رانت و رابطه به‌عوضِ قانون. حامی یک هنرمندِ کمال‌گراست و شوربختانه ذهن و زنده‌گیِ ایرانی، زمینه‌ی فهم و دریافتِ هنرِ اصولی و متعالی را ندارد. چه‌را که محیط و شرایطِ تیپیکالِ ایرانی، انسان را سوق نمی‌دهد به سمتِ تفکّر و تأمّل و آرامش و انتخاب‌گری. و ذهنی که به این موارد عادت نکرده باشد و به هیجان‌زده‌گی، تشتّت، بی‌قانونی، جبرزده‌گی و اسارتِ اندیشه خو گرفته باشد، نمی‌تواند از موسیقیِ پولی‌فونیکِ کلاسیک، از نظم و ریاضی و محاسبه و لطافتِ مبتنی بر برنامه و قاعده لذّت ببرد. اقتضاءِ سبکِ زنده‌گیِ ایرانی، هنرِ مبتنی بر تأمّل نیست. هم‌آن‌طور که راننده‌گی در ایران با بی‌قانونی، بی‌احترامی به حقوقِ یک‌دیگر و روان‌پریشی و بوق‌زدن‌های بی‌وقفه هم‌راه است، موسیقی‌ای که این ذهن و روان می‌طلبد هم یک موسیقیِ فالش، هیجان‌زده، روان‌پریش و بی‌قاعده است. کافی‌ست نگاهی بیاندازید به سایت‌های پُرمخاطبِ بارگذارِ موسیقی مثلِ رادیوجوان؛ بیش‌ترین پخش و دا‌ون‌لودِ آهنگ‌ها، متعلّق است به خواننده‌گانی نظیرِ چاوشی و یگانه و بنیامین که فالش و روح‌خراش می‌خوانند و موسیقی را به عوضِ کلاس و تلمّذ پیشِ یک استاد، پای کامپیوتر و در گوشه‌ی اتاق‌هایشان آغاز کرده‌اند.
امّا کسی مثلِ حامی، موسیقی را با زحمت و سماجت و عشق و آموختن پی گرفته تا به این‌جا رسیده. ویدیوی اجرای سمفونیِ چهره‌های ماندگار را هربار که می‌بینم، مو به تنم سیخ می‌شود از جوانِ بیست‌وپنج‌شش ساله‌ای که در آن فشار و حسّاسیّت آن‌جور خوب از پسِ کار برمی‌آید. یا سمفونیِ ایثار با آن ارکسترِ بزرگ و مهیب و آهنگ‌ساز و ره‌برِ سخت‌گیری مثلِ مجید انتظامی. یا اصلاً برگردیم به آن دوی نیمه‌شب تا هشتِ صبحی که حامی در منزلِ بابکِ بیات، در اتاقِ نقّاشی‌های دخترِ مرحوم بیات با فکرِ ضبطِ فردا شاید خواب سراغش نیامد و فردایش یکی از رومانتیک‌ترین و ماندگارترین آثارِ پاپِ بعد از انقلاب را خواند و گوی سبقت را از رهنما و تاجیک ربود برای تصاحبِ «دلم گرفت».
هرچند که غم‌انگیز است این بی‌توجّهیِ عمومیِ ما ایرانی‌ها به چیزهای اصولی و قاعده‌مند و زحمت برایش کشیده‌شده، امّا زمان و تاریخ قاضی‌های عادل‌تری از ما مردمِ زمانه‌ی غفلت‌اند. آن چیزی که در تاریخ ماندگار می‌شود و راهِ خودش را از لابه‌لای هیجانات و کف‌های روی آب پیدا می‌کند، اثرِ اصولی و پُرزحمت و مشقّت است، نه هردمبیل‌گری و سمبل‌کاری.
دوستی دارم که نوازنده‌ی تار است و آوازِ سنّتی می‌خواند. بعد از سربازی یک دوره‌ی فَترتِ خیلی‌سختِ اقتصادی را پشتِ سر می‌گذاشت که به‌عنوانِ نوازنده‌ی ذخیره‌ی یک گروهِ سازهای ایرانی پذیرفته شد. یک مدّتِ مدیدی هرهفته از شمال می‌کوبید و با اتوبوس و به چه زحمتی سازش را جلوی پایش تا خودِ تهران ایستاده نگه می‌داشت و می‌رفت در تمریناتِ هفته‌گیِ گروه شرکت می‌کرد. (در هم‌این سفرها با هم رفیق شدیم.) آن‌قدر رفت و آمد و زخمه به تارش زد، تا شد نوازنده‌ی اصلیِ سازِ دل‌نواز. در همه‌ی این مدّت فشارِ اقتصادیِ سفرهای هفته‌گی امانش را بریده بود... در یکی از جلساتِ تمرین، خواننده‌ی گروهْ مشکلی برایش پیش می‌آید و ره‌برِ گروه می‌پرسد کسی داوطلبِ خواندن هست یا نه. چندنفری از جمله هم‌این دوستِ ما دست بلند می‌کنند. دوسه‌ نفر می‌خوانند و نوبت به این آقا که می‌رسد، می‌گوید بدونِ تمرین نمی‌توانم بخوانم. ره‌بر می‌گوید تمرین کن جلسه‌ی بعد بخوان. چهارپنج جلسه به هم‌این منوال می‌گذرد و ره‌بر که از او ناامید شده بود شاید برای بارِ آخر می‌پرسد و او بالاخره می‌خواند. جوری می‌خواند که تا خودِ کنسرتِ بزرگ‌ترین گروهِ سازهای ایرانی در برجِ میلاد و تا ضبطِ صوتی و تصویریِ آلبومِ گروه، جایگاهش را به‌عنوانِ خواننده‌ی اصلی و نوازنده‌ از دست نمی‌دهد. برایم تعریف می‌کرد در جلساتِ تمرین‌شان، او زودتر و سرِ ساعت‌تر از بچّه‌های ساکنِ تهران می‌رسیده و کم‌تر از آن‌ها غیبت داشته. این‌ها گم نمی‌شود در عالَم. این زحمت و مشقّت‌ها اثرش را در موزیکالیته‌ی یک نوازنده یا خواننده می‌گذارد. احساس، چیزی نیست که با پول و تیونر و امکانات و ژست و سروصدا به دست بیاید. احساس از دل می‌آید. از خیلی‌ وقت‌ها خونِ دل.




RE: موسیقی پاپ متعهد - اسکورپان شیردل - ۱۳۹۳/۱۲/۴ صبح ۰۹:۲۴

همین دیروز پریروز بود که داشتم مطلبی درباره اش میخوندم و پشت بندش هم فیلمی از نظرات بزرگان موسیقی ایران درباره اش رو تماشا کردم. و ناگهان امروز صبح خبر درگذشتش ته دلم رو خالی کرد: پدر موسیقی پاپ ایران ، استاد مسلم تنظیم ترانه ، آندرانیک آساتوریان کبیر به سوی ابدیت پرگشود. با این که حال و حوصله ای برای نوشتن ندارم اما دلم نیومد از این فقدان هم مثل خیلی از فقدان های اخیر به راحتی بگذرم. مثل فقدان ایرج رزمجو شاعر و ترانه سرا و ورزشکار که بسیاری از ماها با ترانه های پر احساس و زیبایی که سروده آشنا هستیم ترانه هایی مثل ندیم و روزگار نامهربون داریوش ، عروسک و راوی هایده ، طعنه مهستی و مهمون مارتیک که چند روز پیش بی صدا پرکشید. اما آندرانیک دارای چنان جایگاهی سترگ در موسیقی پاپ مدرن ایران است که به راحتی نمیشود از او گذشت. کافیه به ترانه هایی که او تنظیم کرده نگاهی بیندازیم تا متوجه بشیم این مرد چه سهمی در ایجاد خاطرات موسیقیایی بیشتر ماها دارد. ترانه های زیر قطره ای از دریای بزرگ ترانه هاییست که او تنظیم کرده:

غریبه ، رحم کن ، سادگی منو ببخش ، خورشید بی حجاب ، بدرقه(ابی) شقایق ، حادثه ، گل بارون زده ، جشن دلتنگی ، ولایت ، تکیه بر باد ، سرود آفرینش (داریوش) گل پونه ، وارث ، خاک خسته (ستار) قصه گل و تگرگ ، پرنده های قفسی (سیاوش قمیشی) خیلی وقته عاشقم ، باغ بارون زده (عارف) نیمه گمشده من ، مرهم ، نفس (گوگوش) معراج (مازیار) به تو می اندیشم ، بانو ، صفای اشک ، پنجره (معین) گل سرخ ، مهتاب ، دل غافل (ویگن) پادشه خوبان ، قصه من ، روزای روشن ، افسانه هستی (هایده) و ...

ترانه های او امضای او را داشت. ملودی های لطیف و جادوگونه و رویایی همراه با سازهای ملایمی مانند چنگ. موسیقی پاپ مدرن ما به نوعی مدیون اوست. اصولا ارمنی ها کمک شایانی به موسیقی پاپ فارسی کرده اند ، بزرگانی چون ویگن ، واروژان و اندرانیک.

آندوی کبیر در سن 73 سالگی در ساعت 2 و نیم صبح سوم اسفند به وقت لس آنجلس بر اثر بیماری سرطان درگذشت. اما یادش و ترانه هایی که خلق کرد تا ابد با ماست.

کاش میشد اما نمیشه این مرام روزگاره رفتنت همیشگی بود دیگه برگشتن نداره.


ترانه احساس با صدای آندرانیک




RE: موسیقی پاپ متعهد - برو بیکر - ۱۳۹۴/۱/۹ عصر ۰۳:۴۱

با سلام

حیف از این جستار مرجع که در اینجا در حال خاک خوردن است.

در پستهای اولیه این جستار بانو وارد معقوله زیبایی شدند. دهه پنجاه را دهه طلایی موسیقی پاپ در ایران می نامند. دهه تکرار ناشدنی که به لطف بزرگانی بوجود می آید که امروز یا در میان ما نیستند یا اگر هستند اغلبشان دوره بازنشستگی خود را سپری می کنند و یا اگر هم خود را بازنشسته نکرده اند ترجیح میدهند دیگر هنرشان را مفت و مجانی در اختیار دیگران قرار ندهند.

در این جستار از بزرگمردانی نام برده شد که بنظر من بزرگی هنر آنان در واژه نمی گنجد. بزرگانی چون بابک بیات ، واروژان ، منفرد زاده ، آندرانیک ، زولاند و چشم آذر  و ..... با سازهای خود آهنگ نمی نواختند ، آنها بنظر من جادوگری میکردند اما افسوس که بسیاری از آنان در پشت پرده به چشم نیامدند و مردم آنچه شنیدند و دیدند فقط  صدای خوانندگانی بود که روز به روز به لطف این بزرگان محبوب و مشهورتر می شدند.

همه ما می دانیم در خلق یک اثر جاویدان و ماندگار عوامل بسیاری دخیل می باشد. ابتدا کلام باید جاری شود ، سپس ملودی و در پس آن تنظیم و در نهایت صدا. در بین مردم آیا کسی هست که ترانه غریبه آشنای گوگوش را نشنیده باشد؟ و یا با شقایق داریوش عاشق نشده باشد؟ ترانه خاتون ابی را چطور؟ و یا برادر جان داریوش ؟ یا مرثیه ستار و .......

بی شک نسل جوان و حتی میانسال امروزی اغلب بارها و بارها این ترانه ها را شنیده اند و از شنیدنشان لذت برده اند و هنوز هم لذت می برند. گذشت زمان این ترانه ها را کهنه نمی کند . همه مردم عامی  ، ترانه شقایق را بنام داریوش می شناسند و بس. چند نفر می دانند که این ترانه را چه کسی سروده است ؟ چند نفر می توانند بگویند چه کسی برای این ترانه ها ملودی خلق کرده است؟ حتی اگر بدانند شاعر و آهنگساز یک ترانه چه کسانی بوده اند آیا می دانند آنرا چه کسی تنظیم کرده است؟

به جرات می توانم ادعا کنم از هر 10 نفر (بلکه بیشتر) شاید یکنفر بداند ترانه سرای ترانه زیبای خونه این خونه ویرونِ داریوش فرضا ایرج جنتی عطایی می باشد. به راستی این ادعا گزاف است که بگوئیم که این واژه های زیبا و پرمعنای این شاعر بود که این ترانه را اینچنین بر دل ما می نشاند؟ از سراینده که بگذریم باید گفت این بابک بیات بود که با ملودی زیبای خود به این ترانه جان بخشید. آیا اگر فرضا یک ریتم 8/6 روی این شعر گذاشته می شد تا شنونده حین زمزمه کردن با آن بشکن هم بزند چه بر سر واژه گان این ترانه می آمد؟.

در واقع این بابک بیات بود که به واژه گان ایرج جنتی عطایی جان بخشید و تحریر های خود را بر دهان داریوش جاری نمود تا او آنرا در واقع بازخوانی کند!!!!!. سپس این محمد اوشال بود که با تنظیم زیبای خود ترانه را تزئین نمود تا یک اثر جاویدان نهایتا با صدای داریوش به گوش ما برسد.محمد اوشال که امروز در گمنامی تمام ترانه هایی را برای ما خلق نمود که پس از سالها از شنیدنشان سیر نمی شویم.  امروز داریوش این ترانه را بارها و بارها در کنسرتهای خود اجرا می کند و مخاطبین خود را از خود بیخود می کند.

خواننده در نوک پیکان است و آنچه مردم می بینند نوک پیکان است. براستی جایگاه شاعر و آهنگساز و تنظیم کننده در این کنسرتها کجاست؟ چه مقدار از دلارهایی که مردم برای دیدن این کنسرتها پرداخت می کنند به بابک بیات می رسد؟ چه مقدار از دلارهایی که خانم گوگوش از کنسرتهای خود در دبی و کانادا دریافت نمودند را به اردلان سرفراز دادند ؟ حالا دلار به کنار ، آیا غیر از این است که اشتهار این اثرهای زیبا تنها به کام خوانندگان سکه میخورد؟ شخصا بسیار دلم بدرد می آید وقتی یک ترانه فاخر را می شنوم اما خوانندگان و شنوندگان نامی از خالقین اصلی آن نمی برند در حالیکه می دانم بیش از هفتاد درصد از زیبایی یک اثر ماندگار مدیون عواملی ست که در پشت پرده قرار دارند.

آیا قبول دارید که سالهاست که از خوانندگان محبوب خود مانند ستار و داریوش و ابی و گوگوش به اندازه انگشتان یک دست یک اثر زیبا و ماندگار نشنید ه ایم. در حالیکه صدا هنوز همان صداست. اما دیگر نه بابک بیاتی هست و نه واروژانی. من حق میدهم به مسعود فرد منش که می گوید دیگر برای دیگران شعر نمی سرایم مگر آنکه خود آن را بخوانم. و یا حسن شماعی زاده که می گوید دیگر آهنگی نمی سازم که اگر بسازم باید خواننده اش خودم باشم . و یا اردلان سرفراز که در پی احقاق حق خود برآمده است و از ایجاد فاصله مادی بین خوانندگان با ترانه سرایان و آهنگسازان شکایت می کند.

اگر به دوستانی که تعصب خاصی به خوانندگان مورد علاقه خود دارند بر نمی خورد باید عرض کنم خوانندگان بزرگی مانند ابی با پولهایی که حق بابک بیات یا ایرج جنتی عطایی می باشد برای خود در اسپانیا قصر خریده است. کافیست ترانه هایی که اردلان سرفراز و شهیار قنبری و ایرج جنتی عطایی برای خواننده ای مانند گوگوش سرائیده اند را از لیست ترانه های گوگوش حذف کنید. ببینید نتیجه چه خواهد شد.

من بدون لحظه ای تردید حق را به اردلان سرفراز میدهیم که در پی احقاق حق خود برآمده است و از خوانندگانی که ترانه های او را می خوانند مطالبه حقوق خود را دارد. او حتی می گوید درآمد های ناشی از فروش سی دی و ویدئو ها مال خودشان. اگر حق ترانه سرایان را از برگزاری کنسرتها بدهند ما را بس. و در این وادی فقط داریوش و معین دعوت اردلان را لبیک گفته اند و مابقی حتی به روی مبارک خود نیاورده اند.

بهمین دلیل است که امروز اغلب خوانندگان مطرح از شمردن اسکناسهای خود عاجز هستند اما ترانه سرایان و آهنگسازان اغلب با فقر دست و پنجه نرم می کنند. درست است که هیچ قانون و شیوه نامه مدونی در اینخصوص وجود ندارد اما چیزی در ضمیر ما انسانها وجود دارد که زمانی به آن می گفتند وجدان!!!!

ترانه های زیبایی چون جاده - مرداب - برادر جان - شقایق - بوی گندم - دو پنجره و ...... بسیار زیبا هستند. خوانندگان این ترانه ها بسیار خوش شانس بودند که قرعه خواندن این ترانه های بنام آنها افتاد ، که اگر این ترانه های زیبا نصیب هر خواننده ای که یک ته صدایی ناچیز داشتند اکنون زبانزد خاص و عام بودند و به همان اندازه مشهور. ملودیهای بی نظیر و کلامهای سنگین این ترانه ها راز ماندگاری آنها بودند نه صدای خوانندگانش ، که اگر غیر از این باشد این خوانندگان ترانه های بسیار دیگری را نیز خوانده اند که امروز حتی خودشان از بازخوانی آنها شرم دارند. آیا غیر از این است که دود حاصل از نتیجه عدم همکاری مسعود فردمنش با سیاوش قمیشی در چشم نسلی رفت که از آلبومهای حکایت یک و دوی آنان سرمست شده بودند؟

برای اینکه اثبات نمایم این کلام ترانه سرایان و ملودی زیبای آهنگسازان بود که این خوانندگان را به چنین اشتهاری رساند کافیست اشاره ای داشته باشم به دو نام آشنا که بانو نیز در پستهایش به نیکی از آنان یاد نمود .  از بین دهها خوانندگان امروزی که طی دهه اخیر در لوس انجلس متولد گردیدند و چند برابر آن در همین تهران خودمان  به اشتهار رسیدند کافیست ترانه های مانی رهنما و حامی را گوش کنید تا ببینید تاثیر آهنگساز و ترانه سرا در خلق یک اثر چقدر اهمیت دارد. در واقع بابک بیات با معرفی این دو عزیز اثبات نمودند که زیبایی یک اثر متاثر از آهنگسازی درست و کلام فاخر می باشد. وقتی اولین بار ترانه پرنده مانی را شنیدم حس این ترانه ناخودآگاه مرا به دهه پنجاه برد. حامی وقتی ترانه مهتاب با شب راه نیومد را می خواند گویی دهه طلایی ترانه ایرانی در دهه پنجاه زنده شده است.

بانو حق مطلب را در خصوص جناب طلایه دار ، بابک بیات ادا نمودند اما در خصوص این بزرگمرد هنوز ناگفته های فراوانی وجود دارد که اگر فرصتی دست دهد خدمت دوستان خواهم گفت ، براستی آیا میدانید اگر این فاصله مادی بین خوانندگان و آهنگسازان بوجود نیامده بود امروز طلایه دار هنوز در میان بود ؟؟؟؟ . مانی و حامی از شاگردان بر حق مکتب طلایه دار بودند تا ثابت گردد خوانندگان بزرگ و قدیمی لوس آنجلسی که امروز از شنیدن آثار قدیمی شان بوجد می آئیم مدیون بزرگانی هستند که در نزد مردم عامی ناشناس مانده اند. من دلم بدرد می آید وقتی می بینم نسل امروز  بابک بیات را بواسطه موسیقی زیبا و دلنشین سلطان و شبان بیاد می آورد.

امیدوارم به روزی برسیم که نام ترانه سرا ، آهنگساز و تنظیم کننده یک اثر را در کنار نام خواننده قرار دهند و همه بدانند در خلق یک اثر زیبا همانقدر خواننده سهم دارد که ترانه سرا و آهنگساز و تنظیم کننده . و صد البته عواید آن باید نصیب تمام عوامل آن اثر گردد. اگر چنین شود قطعا باز شاهد بوجود آمدن آثار زیبا خواهیم بود. طی پنج سال گذشته نه داریوش و نه ستار و نه گوگوش و نه ابی هنوز نتوانسته اند ترانه ماندگاری را به طرفدارانشان ارائه کنند. و این در حالیست که در دهه پنجاه این بزرگان در هر سال حداقل بیش از ده ترانه زیبا و ماندگار از خود بیادگار می گذاشتند.

اگر عمری باقی باشد در پست بعدی به مراحل خلق یک ترانه فاخر و نقش ملودی و تنظیم اشاره خواهم داشت. ضمن آنکه امیدوارم تلاشهای اردلان سرفراز در خصوص پیگیری حقوق خود از خوانندگان در آنسوی آبها هرچه زودتر به نتیجه برسد تا مجددا شاهد خلق اثرهای زیبا از سوی خاطره سازان روزهای دور خود باشیم. همچنین امیدوارم بانو نیز با بازگشتشان مطالب این جستار را ادامه و به اتمام برسانند.

ارادتمند

بروبیکر




RE: موسیقی پاپ متعهد - برو بیکر - ۱۳۹۴/۱/۱۳ صبح ۰۱:۳۹

اول کلام بعد ملودی یا اول ملودی بعد کلام ؟

ترانه ای ماندگار می باشد که فاخر باشد. ترانه هایی فاخر هستند که همه چیز آن درست بنا شده باشد. از کودکی برایم همیشه سوال بود که در خلق یک ترانه ابتدا شعر سرائیده می شود یا ابتدا ملودی ساخته میشود و سپس شاعر به روی آن شعر و کلام می گذارد. باید خدمت دوستان عرض کنم ترانه های زیبا اغلب با سروده شدن یک شعر زیبا متولد می شوند. سپس آهنگساز برای آن شعر یک ملودی مناسب می نویسد. در سومین مرحله تنظیم نقش می بندد. در اغلب مواقع آهنگساز کار تنظیم را نیز بعهده می گیرد و در برخی از مواقع هم آهنگساز تنظیم اثر را به فرد دیگری واگذار میکند.

تنظیم در واقع استفاده درست و بجا از ادوات موسیقی می باشد. اینکه در کجای ترانه از ساز بادی استفاده گردد و یا استفاده از ویلون یا پیانو همه بسته به سلیقه تنظیم کننده دارد. در واقع تنظیم کننده ملودی آهنگساز را ترئین می کند. سکوتها ، تکرارها و اینکه در کجای ترانه از پاساژ استفاده نماید و یا اینکه آنرا با چه تمپوی اجرا نماید ، در کجا ضرب بگیرد و در کجا ضد ضرب ، در مجموع باید گفت تنظیم کننده با اتکا به تجربه و سلیقه خود به ملودی فرم می دهد و ممکن است هنگام تنظیم ترانه با آهنگساز و خالق ملودی نیز مشورت نماید. در واقع تنظیم کننده وظیفه سازبندی و هماهنگی سازها را در اجرای ملودی به دوش می کشد و نتیجه کار او طرحی از یک ملودی می باشد که غیر مستقل است.

قطعا هرچه تنظیم کننده دارای سلیقه و احساس بالایی باشد نتیجه کار او نیز زیبا و دلنشین خواهد بود. هر آهنگسازی می تواند تنظیم کننده نیز باشد و عکس این موضوع نیز صادق است . در دهه پنجاه که بهترین و زیباترین ترانه های ایرانی خلق گردید معمولا آهنگسازهای خبره پس از ساخت ملودی تنظیم آنرا به فرد دیگری واگذار می نمودند. در آن عصر آثار زیبایی توسط حسن شماعی زاده و بابک بیات و فرید زولاند خلق گردید که اغلب آنها توسط شخص دیگری تنظیم گردید. در حیطه تنظیم واروژانِ بزرگ و آندرانیک و برادران چشم آذر سرآمد دیگران بودند، بطوریکه آثاری که توسط این بزرگان تنظیم گردیده است از آثاری که خالق ملودی آنها خودشان باشند بیشتر است.

در آخرین مرحله نیز پس از ضبط موسیقی تنظیم شده آنرا به خواننده اثر واگذار می نمایند تا روی آن بخواند. در بسیاری از مواقع خواننده حتی نوازندگان را نمی بیند. به همین دلیل است که در اغلب فیلمهای پشت صحنه در استودیوهای صدابرداری شما خواننده را می بینید که در مقابل میکروفون قرار گرفته است و هدفونی را در گوش خود قرار داده است. در واقع برای جلوگیری از فیدبک صدای موزیک و هماهنگی خواننده با موزیک ، خواننده موسیقی تنظیم شده و آماده را که توسط هدفون صرفا برای او پخش می شود را می شنود و ترانه را بصورت هماهنگ با موسیقی بازخوانی می کند و صدابردار نیز با تلفیق آنها نتیجه کار را به ما ارائه میدهد.

اینکه از واژه بازخوانی استفاده نمودم در واقع تعمدی نمی باشد زیرا بنظر من در واقع اولین بار آهنگساز می باشد که با خلق یک ملودی واژه ها را به روی یک ملودی سوار می کند و به خورد خواننده می دهد. بابک بیات فقید می گوید ابی خواننده مستعد و باهوشی بود ، زیرا هنگامیکه  ترانه ای را برای او می ساختم وقتی یکبار برایش می خواندم او دقیقا تحریرهای صدای من را بخوبی درک می کرد و عینا آنرا بازخوانی میکرد.

مثالی را خدمت دوستان عرض میکنم ، یکی از ترانه های ماندگار دهه پنجاه ترانه خاتون می باشد. این ترانه از لحاظ موسیقیایی دارای فراز و نشیبهای بسیار است با آکوردهای بسیار مشکل.متن ترانه نیز دارای کلام زیبایی است. ترانه ای که بیت آغازین آن با کدوم شاعر ، کدوم عاشق ، کدوم مرد - تو رو دید و بیاد من نیوفتاد شروع میگردد. ترانه دارای واژه های بسیار زیبایی می باشد که فقط قلم بزرگمردی چون ایرج جنتی عطایی می توانست آنرا به روی کاغذ بیاورد:

تو باور میکنی اندوه ماهُ - تو میفهمی سکوت بیشه ها رو - هجوم تند رگبار تگرگی - که میشناسی غرور شیشه ها رو

تو اسمت معنی ایثار آبه - برای خاک داغ خستگیها - تو معنای پناه آخرینی - واسه این زخمی دلبستگی ها

ترانه بقدری زیبا می باشد که شخصا حتی از خواندن متن آن به وجد می آیم چه برسد به آنکه آنرا مجددا بشنوم . ایرج جنتی عطایی فارغ از هر نت یا آهنگی تمام احساسات خود را آزادانه به روی کاغذ می آورد. او برای استفاده از واژه ها هیچ محدودیتی برای خود قائل نبوده است الا وزن و قافیه شعر. شاید به همین علت باشد که متن این ترانه تا به این حد زیبا بنظر می آید. وقتی ترانه به دست بابک بیات فقید می رسد شاهکار دیگری رقم می خورد. او زیباترین ملودی را برای این شعر خلق می کند. ملودی خاتون در سه بخش خلق می گردد و ابیات این ترانه در قالب این سه بخش قرار میگیرد.

بابک بیات آنرا برای ابی بعبارتی گویی هجی میکند و تحریرهای او از حنجره ابی خارج می گردد. سپس خود بابک بیات آنرا با محوریت فلوت تنظیم می کند و حاصل آن می شود گلِ سر سبد ترانه های ابی تا در کنسرتهایش برای آنکه نفس خود را به رخ شنوندگانش بکشد هنگام خواندنِ بیاد هق هق بی وقفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه من کلمه وقفه را چنان میکشد تا تشویق حاضرین را برای خود بخرد.

اما در مواقعی هم پیش می آید که یک آهنگساز یک ملودی را خلق می کند و سپس آنرا در اختیار شاعر قرار می دهد تا به روی آن شعری بسراید. اشتباه فاحش ترانه سرایان ما در چنین مواقعی رقم می خورد. این موضوع مصداق همان لطیفه ایست که می گویند فردی دکمه ای را نزد خیاطی برد و گفت یک کت برای این دکمه بدوز.

در طول تاریخ ترانه های ایرانی این موضوع بسیار پیش آمده است. البته همانطور که عرض کردم ترانه خوب ترانه ایست که با اصول بالا شکل بگیرد اما گاهی جای تقدم شعر و ملودی عوض میشود و ابتدا ملودی شکل میگیرد و سپس شعر. در چنین مواقعی شاعر آزادی قبلی را ندارد. او باید خود را در چارچوب ملودی حبس کند. من معتقدم در بسیاری از مواقع آثار ترانه سرایان بزرگ و معاصر دارای شاخص های خاصی می باشد و در مواقعی حتی برخی از ادیبان و علاقمندان به شعر و ترانه از نوع واژه گان می توانند حدس بزنند که فرضا این شعر احتمالا از ساخته های شهیار قنبری یا فرضا از ایرج جنتی عطایی می باشد(البته تا حدودی).

همه دوستان با آثار مسعود فرد منش آشنا می باشند. بسیار روان و ساده شعر می گوید. شعرهای او هرگز شبیه شعرهای شهیار قنبری نیست. همکاری او با سیاوش قمیشی فصل تازه ای را برای ترانه رقم می زند. او چه زیبا می سراید : باور ما نمی شود - در سر ما نمی رود - از گذر سینه ما - یار دگر گذر کند و یا چه زیبا و به سادگی می سراید که : فرقی نداره وقتی - ندونی و نبینی - غُصت میگیره وقتی - میدونی و میبینی از چنین شاعری با چنین آثاری قطعا توقع بیشتری می رود اما وقتی در تله صادق نوجوکی می افتد او با تمام قابلیتهایش اما نمی تواند اثری خلق کند که در حد و اندازه آثار پیشین خود باشد. منظورم ترانه آمد بهارو - بوی یارو - این بهار از اون بهارا شد - از در رسید و ما رو دید و با نگاهی عاشق ما شد. وقتی شنیدم کلام این ترانه از مسعود فرد منش می باشد باورش برایم کمی مشکل بود.

این ترانه دارای ملودی زیبایی بود که در حد و قواره صادق نجوکی بود اما واژه ها بسیار مبتدیانه بهم چفت و بند شده بود و اصلا در حد و قواره فرد منش نبود  تا آنکه در یکی از مصاحبه های فرد منش از زبان خودش شنیدم که ملودی این ترانه مقدم بر شعر بوده و صادق نجوکی ابتدا ملودی را نوشته و سپس به مسعود فرد منش داده است تا شعری به روی آن سوار کند و حاصل آنهم همان شد که عرض کردم. این موضوع در اغلب ترانه هایی که ابتدا ملودی ساخته میشود و سپس ترانه ای برای آن سرائیده می شود صدق می کند.

البته استثناهائی هم وجود دارد. مانند ترانه زیبای شب . گاهی یک ملودی زیبا و روان بدست شاعری میرسد و آن ملودی آنقدر قوی و زیبا می باشد که اگر شاعرش کسی مانند ایرج جنتی عطایی و یا اردلان سرفراز و یا شهیار قنبری باشد می تواند واژه های زیبایی را روی آن قرار دهد. برای مثال اردلان سرفراز که معمولا شعرهایش فارغ از آنست که چه ملودی ای قرار است روی شعرش بنشیند  می گوید روزی منصور ایران نژاد یک ملودی را می نویسد و  نزدش می آورد و از او می خواهد تا شعری روی آن بسراید.

ترانه شب اینگونه خلق می گردد. وقتی یک ملودی زیبا و روان در اختیار اردلان سرفراز قرار میگیرد او را وسوسه می کند تا بر خلاف سنتهای گذشته خود عمل کند و اینبار بجای اینکه ملودی بر شعرهایش سوار شود ، شعرش را بر یک ملودی آماده سوار کند و اتفاقا نتیجه یک ترانه ماندگار می گردد تا در نهایت محمد شمس آنرا تنظیم کند و ابی نیز با آن ترانه خود را مطرح نماید : خورشید تو خوابه - چشماشو بسته - شب پشت شیشه - بیدار نشسته . این درست از موارد استثنا می باشد.

بنابراین در اصول ساخت یک ترانه همیشه شعر مقدم بر ملودی می باشد و در مواردی که ملودی مقدم بر شعر بوده است حاصل کار بجز موارد استثنایی زیاد جالب بنظر نرسیده است. اما در تاریخ ترانه سازی ما روش سومی نیز وجود داشته است . روشی که در آن ترانه سرا و آهنگساز با مشورت و هماهنگی یکدیگر اثری را خلق می نمایند. یعنی وقتی ترانه ای بدست آهنگساز می رسد او برای سوار نمودن یک ملودی خوب روی واژگان شعر به مشکل بر می خورد و مجبور است برای رسیدن به یک ترانه زیبا از ترانه سرا بخواهد برخی از واژگان را تغییر دهد.

برای مثال وقتی اردلان سرفراز با نوشتن ترانه زیبای بوی بارون تحولی در ترانه سرایی ایجاد می کند بابک افشار برای نوشتن یک ملودی زیبا که در شان واژگان ناب این ترانه باشد به مشکل بر می خورد. او در نهایت با دعوت از اردلان سرفراز با همفکری یکدیگر در متن ترانه تغییراتی بوجود می آورند تا ترانه به روی ملودی بابک افشار درست بنشیند. اگر دوستان به متن ترانه دقت کرده باشند متوجه می شوند که برخی از مصرع های این ترانه 8 سیلابی می باشد حال آنکه در طوب ترانه مصرع های دوم  این ترانه 7 سیلابی می شوند. دقت کنید :

جاده های مهربونی - رگای آبی دستات (هشت سیلاب)

غم بارون غروب - ته چشمات تو صدات (هفت سیلاب )

بوی بارون و تن تو - یاد بارون و تن خاک (هشت سیلاب)

بوی گل تو شوره زار - بوی خیس تن خاک (هفت سیلاب )

وقتیکه بارون میباره - تو رو یاد من میاره (هشت سیلاب)

یاد گلبرگای خیس - روی خاک شوره زاره (هفت سیلاب )

در واقع این تغییر صرفا برای قرار گرفتن ترانه در قالب ملودی زیبای بابک افشار اعمال می گردد و حاصل کار با صدای دلنشین ستار طوفانی در تاریخ ترانه های فارسی بپا می کند و اثری خلق می گردد که واژه شاهکار برای آن کم می باشد. این ترانه نه تنها در آن روز از زمان خود بسیار جلوتر بود بلکه برای شنیدنش در امروز هم باید گفت جلوتر می باشد . هرچند خیلی تلاش نمودم تا نسخه اولیه این ترانه را بدست آورم تا با مقایسه آن با نسخه نهایی تفاوتهای آنرا ارزیابی کنم اما بی نتیجه بود. در یک کلام حاصل همکاری شاعر با آهنگساز چیزی شبیه جادوگری بود تا ترانه و معجزه ای در تاریخ ترانه ما.

جمع بندی : در مجموع برای خلق یک ترانه درست ، ابتدا باید شعر سرائیده شود ، سپس با توجه به متن شعر آهنگساز یک ملودی برای آن بنویسد ، تنظیم کننده آنرا با دستگاههای مختلف بنوازد و در نهایت خواننده شعر را بخواند. در تمام مراحل هر چهار عامل نقش اساسی و مهمی دارند و در حاصل کار به یک اندازه سهیم هستند. این درست نیست که زیبایی یا ماندگاری یک ترانه را فقط به خواننده آن نسبت دهیم. بنابراین منصفانه نیست که عواید و درآمد این ترانه های زیبا فقط نصیب برخی ازعوامل گردد. اگر این موضوع مرتفع نگردد خوانندگان عزیزی چون داریوش و ستار و ابی و گوگوش و ....  دیگر در خواب خود هم آثاری مانند ترانه های دهه پنجاه را نخواهند خواند.

ارادتمند

بروبیکر




RE: موسیقی پاپ متعهد - برو بیکر - ۱۳۹۴/۵/۲۴ عصر ۰۸:۴۷

افغانستان ..... متشکریم

مقدمه: در غیاب بانو گاهی به این جستار سر می زدم و بواسطه موضوع متفاوتش با سایر جستارهای کافه سعی می کردم با غبار زدائی آن از فراموش شدنش جلوگیری نمایم تا همیشه در سطرهای اولیه تالار قرار بگیرد. اکنون که بانو بازگشته است ، دخالت بیش از این را در این جستار به صلاح نمیدانم و آخرین پستم را در این جستار ارسال می کنم و جستار را به اهلش می سپارم. آهنگسازان بسیاری به موسیقی پاپ ایرانی ، متعهد بودند. بابک بیات برای من یک اسطوره در این زمینه محسوب میگردد که بانو حق مطلب را به او ادا نموده است. امیدوارم این جستار در آینده توسط بانو کاملتر گردد. اما در همین راستا جای دارد در این پست به یکی از آهنگسازانی که بنده علاقه وافری به آثارش دارم بپردازم، آهنگسازی که علیرغم داشتن آثار بسیار زیبا و ماندگار، کمتر به حق خود در حوزه وب رسیده است:

افغانستان ، کشوری فقیر و بدور از تمدن ، جنگ و خونریزی و اختلافات قبیله ای امان این کشور را گرفته است ، واز بد روزگار این کشور عقب افتاده در کنار تاجیکستان یکی از دو کشور فارسی زبان در کنار کشور ما می باشد. همیشه از چنین تقدیری متعجب بودم که چرا باید کشوری مانند افغانستان زبانش با کشور ما مشترک باشد؟ چه می شد اگر کشوری مانند سوئد ، یا ایتالیا ، یا آلمان ( که می گویند در نژاد با ما اشتراک دارد) بجای افغانستان یا تاجیکستان در زبان با ما مشترک بودند؟

از این مزاح که بگذریم به اصل موضوع می پردازیم. افغانستان اگر چه در زبان با ما مشترک است اما از لحاظ فرهنگ و سنت تفاوتهای زیادی با کشور ما دارد. موضوع مورد بحث در این پست موسیقی می باشد. همسایه شرقی ما زبان ترانه هایش زبان همسایه غربی اش می باشد اما موسیقی اش بیشتر منبعث از همسایه های شرقی اش می باشد.

موسیقی افغانستان بیشتر تحت تاثیر و فرهنگ کشور هندوستان است تا ایران. تنها وجه مشترک ترانه های افغانی با ترانه های ایرانی فقط زبان ترانه میباشد که هر دو فارسی هستند. (البته با لهجه) در چنین کشوری که همه درگیر اختلافات داخلی هستند پرداختن به موسیقی شاید کمی مضحک باشد اما چنین نیست. آنها به موسیقی ایران هدیه ای دادند که از این بابت تشکر ویژه ای به افغانها بدهکاریم.

   

مرحوم جلیل زلاند و همسرش سارا زلاند از بنیانگذاران موسیقی افغانستان هستند. اولین ارکستر افغانستان بوسیله جلیل زلاند راه اندازی میگردد. او هم آهنگساز قابلی بود و هم آوازه خوانی بزرگ. در هندوستان به او لقب آواز طلایی دادند. او در سال 1341 سفری به تهران نیز داشت و با خواندن شعرهایی از سعدی نام خود را در ایران بر سر زبانها انداخت.

جلیل و سارا در نهم مرداد سال 1334 صاحب فرزندی میگردند که نام فرید را بر او می گذارند. طبیعی ست چنین کودکی باید از همان ابتدای زندگی با موسیقی آشنا باشد. او فقط 12 سالش بود که در یک ارکستر کوچک در افغانستان فعالیت می کرد. زمانیکه فقط 14 سال داشت دولت افغانستان 6 نفر را انتخاب می کند و به آنها بورسیه اعطا می کند تا در کشورهای شوروی و ایران در هنرستانهای موسیقی علم موسیقی را فرا بگیرند.

بسیاری معتقدند نفوذ پدر فرید زلاند باعث شد تا به او چنین بورسیه ای تعلق بگیرد اما خودش چنین اعتقادی ندارد و می گوید استعداد خودش و علاقه به موسیقی باعث گردید تا او نفر اول این لیست 6 نفره باشد تا بدین ترتیب سفر بی بازگشت او در سال 1348 به تهران باعث تغییر مسیر زندگی او گردد.

او به هنرستان عالی موسیقی می آید و افتخار شاگردی اساتیدی مانند فریدون فرزانه ، مرتضی حنانه ، یوسف زاده ، مصطفی پورتراب وخانم خسروی نصیبش می گردد. در کافه کوچینی دومین شانس زندگی به او رو می آورد. آشنایی با اردلان سرفراز.

تویه بهت چشم من .... درد ناباوریه ....  آیا کسی هست که این ترانه را نشنیده باشد؟ آیا می دانید این عجوبه سفر کرده از افغان فقط دو سال بعد از آمدنش به ایران در سال 1350 و در سن 15 سالگی برای این شعرِ اردلان سرفراز ملودی می نویسد؟ و بلافاصله ترانه غزل و بازهم با صدای ستار. دو ترانه ای که از ترانه های ماندگار ستار می باشد.

او خیلی زود پله های ترقی را در موسیقی پاپ ایرانی طی می کند. بسیاری از اطرافیانش نگران این بودند که شاید او موسیقی افغانستانی را به موسیقی ایرانی پیوند بزند و از نتهای افغانی در موسیقی خود بهره ببرد ، اما وقتی به آثار او گوش میدهیم متوجه می شویم او به مراتب از موسیقیدانان ایرانی بیشتر به موسیقی ایرانی تعهد داشت.

آهنگ های او برای هر خواننده ای اکنون جزو سوگلی های آن خوانندگان قرار دارد. او زیباترین ملودیها را روی شعرهای اردلان سرفراز قرار میداد. همانطور که بابک بیات ملودیهایش به روی شعرهای ایرج جنتی عطایی می نشست ، ملودیهای فرید زلاند نیز گاهی از شعرهای اردلان سرفراز جلو می زد. اعتماد اردلان به فرید باعث می گردد تا او به خودش اعتماد به نفس پیدا کند. شاید به همین دلیل باشد که او اردلان سرفراز را برادر خودش خطاب می کند.

او برای داریوش شقایق و یاور همیشه مومن را می سازد. او حالا با تمام دستگاهها و ردیف های موسیقی ایرانی آشنا شده است . فرید زلاند دیگر به افغانستان تعلق نداشت. او خود معتقد است برای بیش از 200 ترانه آهنگ ساخته است که بیش از 70 درصد آنها مورد اقبال عمومی قرار گرفته است. وقتی به اسامی ترانه های او نگاه میکنم می بینم او واقعا منصفانه گفته است ، زیرا با سلیقه من این عدد حتی از 70 درصد نیز تجاوز می کند.

فرید زلاند کمتر از بیست درصد از ترانه های خود را خودش تنظیم کرده است. سهم منوچهر چشم آذر و آندرانیک در تنظیم ترانه هایش بیش از دیگر آهنگسازان می باشد. یاور همیشه مومن تنها ترانه او می باشد که توسط واروژان بزرگ تنظیم می گردد. ترانه ای که هم نام او و هم نام داریوش را بیش از پیش مطرح می کند. هرچند این ترانه برای هر دو ایجاد حاشیه می کند. صدای عبور قطار از روی ریل در پایان ترانه که بیانگر سفرِ یاور همیشه مومن می باشد از سوی ساواک به صدای رگبار مسلسل تشبیه شد و شعر را به آزادیخواهان منتصب کردند.

   

فرید زلاند دو خواهر و یک برادر هم دارد. شهلا و سهیلا و برادرش فرهاد هر سه در زمینه خوانندگی فعالیت دارند اما فرید زلاند برای آنها تا کنون آهنگسازی نکرده است (بجز دو آهنگ به نام دخت افغان و تمنا برای خواهرش شهلا. این خود بیانگر تعهد این آهنگساز به موسیقی ایرانیست.

هرچند بنده لیست تمام ترانه های او را عینا از بخش ترانه شناسی فرید زلاند از سایت ویکی پدیا در انتهای این پست قرار داده ام اما در این لیست شبهاتی وجود دارد که ورود به آنها مجالی طولانی را طلب می نماید. این لیست را بارها و بارها خواندم و نکات جالبی را از آن استخراج نمودم.

همانطور که اغلب ترانه شناسان به این موضوع واقف هستند که ماندگارترین ترانه های اغلب خوانندگان ترانه هایی هستند که فاقد ریتم رسمی ایرانیان یعنی شش و هشت می باشند. زیباترین ملودیهای فرید زلاند نیز با ریتمهایی غیر شش و هشت ساخته شده اند. اما نکته جالب اینجاست که ترانه هایی که او حتی با ریتم شش و هشت ساخته است نیز جزو آثار ماندگار و جاودان ترانه های ایرانی می باشد.

حزن خاصی در ترانه های شش و هشت او قرار دارد که من نظیر آنرا در ساخته های دیگر آهنگسازان کمتر شنیده ام. ریتم شش و هشت برای ما ایرانیان معمولا نوید یک ترانه شاد را میدهد. اما به جرات میتوان گفت او از معدود آهنگسازانیست که می شود با ترانه های شش و هشت او حتی گریه کرد.

ترانه هایی نظیر پریچه و خالق برای معین و یا قاصد و غریبه و دلبر برای ابی و حتی نرگس شیراز برای هایده و دلم ای دل قافل برای  ویگن دارای چنین حال و هوایی هستند. در مجموع و قتی به آثار او می نگریم انصافا باید گفت ملودیهای او برای خوانندگانی که با او همکاری داشته اند می تواند در ردیف بهترین آثار آنان قرار بگیرد.

فرید زلاند نیز مانند ترانه سرایان و حتی دیگر همکاران خود مانند حسن شماعی زاده از اینکه اشتهار یک ترانه بنام خوانندگان سکه می خورد ابراز نارضایتی می کند. موضوعی که پیش تر در پست قبلی به ان اشاره داشتم.

شخصا دوست داشتم جدول زیر را با فرمتی که بانو در پستهای خود از آن استفاده نموده بودند کامل نمایم. ذکر بیت اولیه شعر کمک شایانی به مخاطبین برای شناخت ترانه می کند. زیرا بسیاری از ترانه ها با اسم برای مخاطبین آشنا نیستند. مضافا اینکه گاهی اسم ترانه بیانگر خودِ ترانه نیست. برای مثال مخاطب در همین جدول نمی داند ترانه غریبه با صدای ابی کدام ترانه ابی می باشد. زیرا ابی دوترانه با این نام خوانده است: غریبه آی غریبه آی غریبه ... عجب چشمای تو عاشق فریبه  و یا غریبه نمی دونم تو کی هستی  ..... غریبه تو سکوتمو شکستی .... 

و یا ترانه پرسش با صدای گوگوش شاید برای برخی از دوستان نا آشنا باشد اما پرسش (که در برخی از سایتها اشتباها پرستش نوشته شده ) همان ترانه ماندگار گوگوش می باشد که با بیت  ... تو بزرگترین سوالی که تا امروز بی جوابه ..... نه تو بیداری نه تو خواب نه تو قصه و کتابه .... شروع می شود. همچنین ترانه دلتنگی ستار یکی از شاهکارهای مشترک اردلان سرفراز و فرید زلاند و ستار با تنظیم زیبای منوچهر چشم آذر می باشد. همان ترانه ای که با این بیت شروع می شود: تو نیستی و صدای تو هوای خوب این خونست ..... صدای پای عطر گل صدای عشق دیوونست .... 

   

فرید زلاند عقیده جالبی را سرمشق و سرلوحه کارش قرار داده است. او معتقد است شخصیت و کاراکتر هر خواننده، ملودی خودش را می طلبد. او با چنین عقیده ای وقتی اردلان سرفراز شعر شانه هایت را برای  گریه کردن دوست دارم را می نویسد یک ملودی کاملا ایرانی که در آن آوازهای هایده برجسته شود ، صرفا برای هایده می نویسد. او معتقد است این ملودی با توجه به صدای هایده نوشته شده است و هرگز برای خواننده ای مانند ستار یا داریوش مناسب نیست. رعایت چنین نکاتی باعث گردیده تا آثار او جزو آثار برجسته ترانه ما قرار بگیرد.

او دربین آثارش به ترانه هایی که برای داریوش نوشته است بیشتر علاقه دارد. از میان 6 نفری که که در سال 1348 از سوی دولت افغانستان بورسیه گرفتند فقط دو نفرشان در این عرصه مطرح گردیدند. بجز فرید زلاند دیگر هموطن او اکنون سرپرست یک ارکستر در برلین می باشد. فرید زلاند علیرغم اینکه در یکی از دانشگاههای آمریکا بمدت دو سال دوره موسیقی فیلم را می گذراند اما تا کنون موفق نشده است تا در این عرصه خود را مطرح نماید. هرچند او می گوید پیشنهاداتی از سوی برخی از کارگردانان ایرانی داشته است.

در مجموع فرید زلاند هدیه ایست از سرزمین افغان به کشور ما ، که از این حیث باید ممنون کشور همزبان خود باشیم. در زیر لیست ترانه هایی را که فرید زلاند برایشان ملودی نوشته است را ببینید. قطعا شما نیز با بنده هم عقیده خواهید شد که او آثار زیبایی را به ترانه فارسی تقدیم داشته است:

(لیست در حال بروز رسانی می باشد)




RE: موسیقی پاپ متعهد - برو بیکر - ۱۳۹۴/۵/۲۴ عصر ۰۹:۴۶

#نام ترانهخوانندهترانه سراآهنگسازتنظیم کنندهسال انتشار
خورشیدی
سال انتشار
میلادی
۱ نجوا لیلا فروهر اردلان سرفراز فرید زلاند ؟ ۱۳۵۴ ۱۹۷۵
۲ بهت ستار اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۵۴ ۱۹۷۵
۳ غزل ستار اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۵۴ ۱۹۷۵
۴ قمری لیلا فروهر زویا زاکاریان فرید زلاند ؟ ۱۳۵۴ ۱۹۷۵
۵ زخم ستار اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۵۴ ۱۹۷۵
۶ حریم بتی اردلان سرفراز فرید زلاند ؟ ۱۳۵۵ ۱۹۷۶
۷ شقایق داریوش اردلان سرفراز فرید زلاند آندرانیک ۱۳۵۵ ۱۹۷۶
۸ یاور همیشه مومن داریوش ایرج جنتی عطایی فرید زلاند واروژان ۱۳۵۵ ۱۹۷۶
۹ دلتنگی ستار اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۵۵ ۱۹۷۶
۱۰ عسل ستار و ابی اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۵۵ ۱۹۷۶
۱۱ برج ابی اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۵۶ ۱۹۷۷
۱۲ راز همیشگی ابی اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۵۶ ۱۹۷۷
۱۳ به خود رسیدن داریوش شهیار قنبری فرید زلاند آندرانیک ۱۳۵۶ ۱۹۷۷
۱۴ بت‌شکن ستار اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۵۶ ۱۹۷۷
۱۵ وارث ستار اردلان سرفراز فرید زلاند آندرانیک ۱۳۵۶ ۱۹۷۷
۱۶ یکی به شکل خود من ستار اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۵۶ ۱۹۷۷
۱۷ پرسش گوگوش اردلان سرفراز فرید زلاند آندرانیک ۱۳۵۶ ۱۹۷۷
۱۸ دریغ گوگوش اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۵۶ ۱۹۷۷
۱۹ شکایت گوگوش اردلان سرفراز فرید زلاند آندرانیک ۱۳۵۶ ۱۹۷۷
۲۰ قلندر داریوش اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۵۶ ۱۹۷۷
۲۱ مرهم گوگوش اردلان سرفراز فرید زلاند اریک ۱۳۵۶ ۱۹۷۷
۲۲ دلتنگی ابی اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۵۶ ۱۹۷۷
۲۳ رحم کن ابی شهیار قنبری فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۵۶ ۱۹۷۷
۲۴ عسل ابی اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۵۶ ۱۹۷۷
۲۵ گمشده گوگوش اردلان سرفراز فرید زلاند اریک ۱۳۵۶ ۱۹۷۷
۲۶ سفر ابی اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۵۷ ۱۹۷۸
۲۷ نیستی داریوش اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۵۷ ۱۹۷۸
۲۸ معراج مازیار اردلان سرفراز فرید زلاند آندرانیک ۱۳۵۷ ۱۹۷۸
۲۹ دشمن ستار اردلان سرفراز فرید زلاند آندرانیک ۱۳۵۸ ۱۹۷۹
۳۰ پند حافظ داریوش حافظ فرید زلاند آندرانیک ۱۳۶۰ ۱۹۸۱
۳۱ گره کور داریوش اردلان سرفراز فرید زلاند آندرانیک ۱۳۶۰ ۱۹۸۱
۳۲ نامه به وطن داریوش اشرف‌الدین حسینی فرید زلاند آندرانیک ۱۳۶۰ ۱۹۸۱
۳۳ رگبار مرتضی اردلان سرفراز فرید زلاند ؟ ۱۳۵۵ ۱۹۷۶
۳۴ مرا دریاب ستار اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۵۷ ۱۹۷۸
۳۵ سفرنامه ستار اردلان سرفراز فرید زلاند آندرانیک ۱۳۶۰ ۱۹۸۱
۳۶ ای کاش ستار اردلان سرفراز فرید زلاند سیمون ۱۳۶۱ ۱۹۸۲
۳۷ پادشه خوبان هایده حافظ فرید زلاند آندرانیک ۱۳۶۱ ۱۹۸۲
۳۸ روزای روشن هایده اردلان سرفراز فرید زلاند آندرانیک ۱۳۶۱ ۱۹۸۲
۳۹ غریبه ابی هدیه فرید زلاند آندرانیک ۱۳۶۳ ۱۹۸۴
۴۰ قاصد ابی هدیه فرید زلاند آندرانیک ۱۳۶۳ ۱۹۸۴
۴۱ تکیه بر باد داریوش هدیه فرید زلاند آندرانیک ۱۳۶۳ ۱۹۸۴
۴۲ غریق مرتضی اردلان سرفراز فرید زلاند آندرانیک ۱۳۶۳ ۱۹۸۴
۴۳ تپش مهستی هدیه فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۶۳ ۱۹۸۴
۴۴ کی میاد مهستی هدیه فرید زلاند آندرانیک ۱۳۶۳ ۱۹۸۴
۴۵ تو که نیستی هایده هدیه فرید زلاند آندرانیک ۱۳۶۳ ۱۹۸۴
۴۶ قصهٔ من (پاییز) هایده هدیه فرید زلاند آندرانیک ۱۳۶۳ ۱۹۸۴
۴۷ نرگس شیراز هایده هدیه فرید زلاند آندرانیک ۱۳۶۳ ۱۹۸۴
۴۸ وای به حالش هایده هدیه فرید زلاند آندرانیک ۱۳۶۳ ۱۹۸۴
۴۹ یارب هایده هدیه فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۶۳ ۱۹۸۴
۵۰ دل غافل ویگن هدیه فرید زلاند آندرانیک ۱۳۶۳ ۱۹۸۴
۵۱ خانم گل ابی اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۶۴ ۱۹۸۵
۵۲ گریز ابی اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۶۴ ۱۹۸۵
۵۳ اینه دنیا حمیرا هدیه فرید زلاند آندرانیک ۱۳۶۴ ۱۹۸۵
۵۴ حادثه داریوش اردلان سرفراز فرید زلاند آندرانیک ۱۳۶۴ ۱۹۸۵
۵۵ نازنین داریوش اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۶۴ ۱۹۸۵
۵۶ گل پونه ستار اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۶۴ ۱۹۸۵
۵۷ بترس از من عارف ایرج جنتی عطایی فرید زلاند آندرانیک ۱۳۶۴ ۱۹۸۵
۵۸ آرزو ابی اردلان سرفراز فرید زلاند آندرانیک ۱۳۶۵ ۱۹۸۶
۵۹ گرفتار ستار اردلان سرفراز فرید زلاند آندرانیک ۱۳۶۵ ۱۹۸۶
۶۰ دلبر ابی اردلان سرفراز فرید زلاند عبدی یمینی ۱۳۶۶ ۱۹۸۷
۶۱ هزار و یک شب ابی اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۶۶ ۱۹۸۷
۶۲ همدم ابی اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۶۶ ۱۹۸۷
۶۳ آینه داریوش اردلان سرفراز فرید زلاند آرمن آهارونیان ۱۳۶۶ ۱۹۸۷
۶۴ لالایی داریوش اردلان سرفراز فرید زلاند آندرانیک ۱۳۶۶ ۱۹۸۷
۶۵ نیایش داریوش اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۶۶ ۱۹۸۷
۶۶ پریچه معین اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۶۶ ۱۹۸۷
۶۷ خالق معین اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۶۶ ۱۹۸۷
۶۸ دلسوخته معین اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۶۶ ۱۹۸۷
۶۹ سفر معین هدیه فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۶۶ ۱۹۸۷
۷۰ بهانه هایده اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۶۶ ۱۹۸۷
۷۱ شانه‌هایت هایده اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۶۵ ۱۹۸۶
۷۲ آبی ابی اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۶۷ ۱۹۸۸
۷۳ مطرب ستار اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۶۷ ۱۹۸۸
۷۴ ای آنکه معین اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۶۷ ۱۹۸۸
۷۵ عشق من معین اردلان سرفراز فرید زلاند آندرانیک ۱۳۶۷ ۱۹۸۸
۷۶ حسرت دیدار نازنین مسعود فردمنش فرید زلاند عبدی یمینی ۱۳۶۷ ۱۹۸۸
۷۷ دوتا بود یکی نبود نازنین هما میرافشار فرید زلاند زاره ۱۳۶۷ ۱۹۸۸
۷۸ شاه پریون نازنین مسعود فردمنش فرید زلاند عبدی یمینی ۱۳۶۷ ۱۹۸۸
۷۹ فریب نازنین هما میرافشار فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۶۷ ۱۹۸۸
۸۰ نگاه نازنین هما میرافشار فرید زلاند کاظم عالمی ۱۳۶۷ ۱۹۸۸
۸۱ کنیز نازنین هما میرافشار فرید زلاند کاظم عالمی ۱۳۶۷ ۱۹۸۸
۸۲ ساقی هایده اردلان سرفراز فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۶۷ ۱۹۸۸
۸۳ بیا ببینمت شهرام صولتی مسعود فردمنش فرید زلاند آندرانیک ۱۳۶۸ ۱۹۸۹
۸۴ رسوا شهرام صولتی مسعود فردمنش فرید زلاند منوچهر چشم‌آذر ۱۳۶۸




اجرای سه نفره - دکــس - ۱۳۹۴/۶/۲ صبح ۱۱:۳۲

گاه دوس داریم برخی ترانه ها و تصنیفهای خاطره انگیز و گوش نواز (از البومها یا خوانندگان مختلف) را در کنار هم بشنویم. ملودی بعضی کارها در کنار هم زیباتر میشوند. مانند غذاهایی با طعم متفاوت که مکمل هم می شوند و لذتی بیشتر ایجاد میکنند...

در این راستا ترانه هایی که قرابت ملودیک و ریتمیک و صد البته معروفیت در بین مخاطب داشته اند با تنظیم و اجرایی جدید پشت سر هم خوانده میشوند. نمونه ای که به یاد دارم اجرای سه نفره ابی، مارتیک و سلی (سلیمان واثقی) در شوی دنیای خوب ما ست. تنظیم خوب و نوازندگی زنده از نقاط قوت آن اجرا بود. شنیدن قطعه کوتاهی از ترانه من از پایان شروع کردم (مارتیک) با صدای پر طنین ابی از لذتهایی بود که بار دیگر حسرت شنیدن ترانه ای از یک خواننده با صدای خواننده ای دیگر! را زنده کرد*


باهم-خوانی
دیگر کمتر تکرار شد و در سطح ملی اثری از آن ندیدیم. از معدود کارهایی که بدین سبک انجام شده، اجرایی است از سه خواننده ارزشمند پاپ: حمید حامی، نیما مسیحا و مانی رهنما
این اجرای دوباره که اختصاصا برای برنامه رادیو هفت شبکه آموزش (رحمه اله علیه) ضبط شده بود، جزء همان معدود موارد است. در این کلیپ به ترتیب فقط نگاه میکنم (آهنگساز حمید حامی)، دلم گرفته بی تو (آهنگساز میلاد اکبری) و نگاهت میکنم (اهنگساز مانی رهنما) خوانده میشود.

دانلود فایل تصویری :: دانلود فایل صوتی

پ.ن:
- قدرت و تسلط صدای حامی به زعم بنده یک سر و گردن بالاتر است :د
- انتخاب ترانه هایی با متن فقط نگاه میکنم، چشام دریای خونه، نگاهت میکنم ... نکته قابل تاملی است :)
- ابی و داریوش کنسرت مشترکی دارند که ترانه های یکدیگر را خوانده اند، اما شنیدن ترانه ای دلخواه با صدای خواننده محبوبت حسرتی ابدی است




RE: موسیقی پاپ متعهد - Savezva - ۱۳۹۴/۶/۲۹ عصر ۱۱:۰۷

به یاد واروژان

کدوم خزون خوش آواز تورو صدا کرد ای عاشق     که پر کشیدی بی پروا به جستجوی شقایق

کنار ما باش که محزون به انتظار بهاریم                 کنار ما باش که باهم خورشیدو بیرون بیاریم

معمولا نوشتن در مورد آدمهای بزرگ و نامدار کار بسیار سختی است مخصوصا اگر آن شخص هنرمندی باشد که به واسطه خلق آثار جاودانه اش بخشی از تاریخ موسیقی یک کشور را به خود اختصاص داده باشد.

26 شهریور سال 1356 روزی بود که موسیقی پاپ ایران یکی از ارکان و اسطوره هایش را برای همیشه از دست داد. شخصی که به خاطر عشق به هنرش و تعصبی که به آن داشت با وجود ناراحتی قلبی و فشار شدید کاری هرگز نخواست تا تعهدش را نسبت به محمدعلی فردین که در حال ساخت فیلم بر فراز آسمان ها بود را  زیر پا گذاشته و کار را نیمه تمام رها کند. اما افسوس که اجل به او مهلت نداد و واروژان بزرگ در هنگام ضبط موسیقی فیلم سکته کرد و 10 روز بعد در بیمارستان جم تهران جان به جان آفرین تسلیم کرد و فردای آن روز در قبرستان ارامنه تهران به خاک سپرده شد.

شاید ترانه زیبای بر فراز آسمانها با صدای جاودانه ابی به نوعی با سرنوشت واروژان هم کلام بود که می گوید:

بروم شادان به فلک ... دور از غم‌ها ... دور از همه کس

واروژان با نام اصلی واروژ هاخباندیان از اولین کسانی بود که پس از گذراندن تحصیلات موسیقی در امریکا در سال 1343 به ایران بازگشت و پس از گذشت چند سال با جان گرفتن موسیقی پاپ در ایران تبدیل به فردی بی رقیب در این حیطه شد که با ملودی های جادویی و تنظیم های افسانه ایش آثاری جاودان را خلق کرد.

واروژان در اوج دروان طلایی موسیقی پاپ ایران با بزرگترین خوانندگان ایرانی نظیر داریوش، گوگوش، ابی، عارف، ویگن، ستار، لیلا فروهر و ... همکاری کرد که منجر به خلق برترین آثار تاریخ موسیقی پاپ ایران شد که در این میان سهم گوگوش از سایرین بیشتر بود.

واروژان در مقام آهنگساز برای گوگوش ترانه هایی نظیر پل، ماه پیشونی، همسفر، بانوی من، شب شیشه ای، باور کن، خوابم یا بیدارم و بسیاری دیگر را ساخت که بی شک این کارها در زمره بهترین آثار گوگوش به شمار می آیند.

ترانه های شب زده، پوست شیر و کندوی ابی، بوی خوب گندم، برادرجان داریوش، شام آخر ستار، هفته خاکستری فرهاد و بدرود ویگن برخی از مهمترین و خاطره انگیز ترین آثاری است که واروژان خلق کرد.

ضمن اینکه تنظیم بسیاری از آهنگ های ساخته شده توسط بزرگانی نظیر حسن شماعی زاده، سیاوش قمیشی، بابک بیات، بابک افشار و ... توسط واروژان انجام شده است.

واروژان در سال 1347 برای اولین بار با نوشتن موسیقی برای فیلم جهنم سفید ساخته ساموئل خاچیکیان رسما وارد دنیای سینما شد و پس از آن در بیش از 25 فیلم سینمایی نظیر ممل آمریکایی، کندو، همسفر، ماه عسل و ... به عنوان آهنگساز فعالیت کرد.

گاهی اوقات برای کوتاه بودن عمر برخی از انسان های بزرگ و نابغه باید حسرت خورد. خصوصا هنرمندانی که با هنرشان گنجینه عظیم و گرانبها را برای سایرین به ارمغان می گذارند و واروژان یکی از آن هنرمندانی است که در عمر کوتاه 40 ساله اش آثاری خلق کرد که با گذشت بیش از 50 سال همچنان به عنوان برترین، بیاد ماندنی ترین و جاودانه ترین آثار موسیقی پاپ ایران می باشند.

زنده‌یاد بابک بیات درباره ی فوت واروژان گفته بود: وقتی که مُرد، طبق رسوم ارامنه باید او را با بهترین لباسی که داشت، دفن می‌کردند. وقتی در تابوت را باز کردند، واروژان را در کت و شلوار تیره‌ای دیدم که تنها لباسی بود که داشت و آن را می‌پوشید... آرامش واروژان در آن لحظه آن قدر تکان ‌دهنده بود که همین لحظه هم بغض گلوی مرا می‌فشرد. با دیدن جسم بی‌ جان واروژان در تابوت، دگرگون شدم و حالم به هم خورد... مرگش را باور نداشتم و تا یک سال بعد در خانه‌اش می‌رفتم؛ جلوی پنجره‌اش می‌ایستادم و به خانه زل می‌زدم و هر لحظه منتظر بودم که بیرون بیاید و بگوید: بابک بیات همیشه سر ساعت می‌آید...

روحش شاد و یادش گرامی


با سپاس فراوان از اسکورپان شیردل به سبب یادآوری سالروز در گذشت واروژان




RE: موسیقی پاپ متعهد - اسکورپان شیردل - ۱۳۹۴/۶/۳۰ صبح ۰۱:۱۳

با تشکر از جناب savezva بابت این نوشته ، متاسفانه نوشتن در مورد زندگی واروژان برای ماهایی که او را ندیده ایم کاریست مشکل . چون واروژان اهل خودنمایی و تعریف از خود نبود و حتی تعداد تصاویری که از او به جا مانده هم بسیار کم است. اما با توجه به آثاری که از او به جا مانده  میتوان به عظمت هنر این مرد بزرگ پی برد . آثاری که هرکدام جزئی از زندگی روزمره ما شده و بدون آنها تحمل شرایط این دوره سخت است. آثاری همچون باور کن ، پوست شیر ، بوی گندم ، پل ، همسفر ، کندو ، فصل تازه ، دو پنجره ، دوماهی ، مرداب ، جاده ، من و تو ، دستهای تو ، یاور همیشه مومن و و و ...

همچنین میتوان این مرد بزرگ را در تعاریف دیگران ازو شناخت. هیچکس نکته بدی از او در ذهن ندارد و همه از خوبی های او می گویند. در ادامه صحبت های چند تن از هنرمندان بنام کشور را در مورد وی ذکر می کنم. منبع : سایت روز

واروژان در حال ضبط – استودیو ال کوردو بس - ۱۳۵۰

ایرج جنتی عطایی: اعتبار ترانه نوین ایران

در روزهای اول که با او و کارش آشنا شدم، در زمینه آهنگ سازی هنرمند موفقی نبود، ولی از آنجایی که در تنظیم و ارکستراسیون بی همتا بود، خیلی زود به یک آهنگساز و آرنژمان بی نظیر بدل شد که در این مسیر ترانه های پل، پوست شیر، خوابم یا بیدارم، همسفر و بسیاری دیگر از کارهایم حاصل همکاری خوانندگان با واروژان بزرگ بود و در واقع می توان گفت واروژان، اعتبار ترانه نوین ایران بود.

شهیار قنبری: "بوی خوب گندم"

همکاری من و واروژان در حقیقت شروع دوران دیگری از زندگی هنری من بود. نخستین ترانه ام در همکاری با او "بوی خوب گندم" با اجرای داریوش بود که باعث شد تا خواننده، آهنگساز و شاعر هر سه به زندان بیفتیم بعدها من در جایی درباره این ماجرا به یاد واروژان نوشتم: "راستی ما چرا آنجا بودیم؟ما که فقط ترانه می نوشتیم و تو ( واروژان ) را داشتیم و دریای صدا های خوش رنگ را و شاعر می گوید از رفیق دلتنگی ها و تشنگی ها: امروز که بی تو، بر ما هزار سال گذشته است، حتی نمی توانم از سنگینی این غیبت بزرگ بنویسم. واژه ها، نیروی موسیقی را کم دارند. واژه های من تو را کم دارند! واروژانِ من..! مرد سازها و آوازها...!

... بعد از این هر جای دنیا که باشد،ترانه قدیس را به یاد عالیجناب واروژان خواهم خواند که خاطرات زیادی با او دارم تمام این ترانه و واژه های نابی که اشاره کردید برای شخصیت منحصر به فرد واروژان ساخته و پرداخته شده است.

بابک بیات: ادامه راه واروژان

به جرأت می‏توانم بگویم که واروژان یک عمر در موسیقی ایران جاری است. او یک عمر زحمت کشید تا در موسیقی ترانه‏ای مملکت ما، لحظه‏های زیبا خلق کند. بسیاری از تنظیم‏کنندگان موسیقی ایران که بعد از واروژان شروع به کار کردند، راه واروژان را ادامه دادند. او آنقدر بی‏عقده بود که پیشرفت هر هنرمندی، او را خشنود می‏کرد. یادم می‏آید وقتی موسیقی فیلم برهنه تا ظهر با سرعت را به تنهایی می‏ساختم، او مرتب نگران من بود که مبادا نتوانم کار خوبی ارائه دهم ولی وقتی موسیقی فیلم را شنید، از جا بلند شد، مرا بوسید و گفت: معلوم است که خیلی زحمت کشیده‏ای! و این بوسه و این جمله برای من جاودانه شد.

داریوش: آهنگ‌هایی که از گریه ساخته شد

با آهنگهاي او ترانه هاي بسياري خواندم و از او چيزهاي زيادي آموختم، يك روز براي تمرين ترانه "بوي خوب گندم" به منزل او رفته بودم و در حالي كه پيانو مي نواخت، چشمم به قاب عكسي افتاد كه بالاي پيانو بود. عكس يك پسر بچه اي كه با چشمان گريان به اطراف خود خيره شده بود نظرم را جلب كرد و به او گفتم: واروژ ببين اين بچه هم از نواختن تو به گريه افتاده كه او در پاسخ گفت: اتفاقاً اين آهنگ از گريه هاي او ساخته شده. و واقعاً موسيقي پاپ به او بدهكار است و به راستي كه جايش خالي است.

مهرداد پازوكي: وقفه در موسیقی پاپ پس از واروژان

واروژان آهنگساز و تنظيم كننده اي بود كه در موسيقي سالهاي ۵۰ به بعد تحولي ايجاد كرد و به لحاظ استعداد و قابليتهاي خاص خودش، ديگر كسي نتوانست مسيري را كه وي آغاز كرد، تداوم ببخشد. پس از درگذشت واروژان وقفه اي جدي در موسيقي پاپ به وجود آمد و متأسفانه هنوز كه هنوز است، آن مسير كه مي توانست در نهايت به شكل گيري و ايجاد نوعي خاص از موسيقي پاپ هنري ايراني بينجامد، در مسير خودش دچار توقف و ركود شد.




RE: موسیقی پاپ متعهد - Savezva - ۱۳۹۵/۷/۱۶ عصر ۰۷:۱۵

و باز هم یادی از واروژان

پخش فیلم شب غریبان بهانه ای شد تا یکبار دیگر نام و یاد مرحوم وارژان زنده شود. مردی که در اوج و پس از خلق ماندگارترین آثار موسیقی ایران به یکباره چشم از این دنیا فروبست. شاید روح او آنقدر بزرگ بود که پیش بینی می کرد که چند سال بعد دیگر نتواند در وطن خودش کار هنریش را انجام دهد و به همین خاطر قبل وقوع همه اتفاقات و هیاهوها و جنجال ها قلب بزرگش در همان فضایی که به آن تعلق داشت از طپش ایستاد و نتوانست آخرین حماسه اش را در فیلم برفراز آسمان ها به پایان برساند.

فیلم شب غریبان به کارگردانی محمد دلجو و امیر مجاهد در سال 1354 با آهنگسازی مرحوم واروژان ساخته شد. در این فیلم گوگوش، فرزان دلجو، شهرام شب پره، زنده یاد آرمان و جلال نقش آفرینی می کنند. ترانه مشهور باور کن با شعر زیبای ایرج جنتی عطایی و آهنگسازی واروژان توسط گوگوش در این فیلم اجرا شد. کل موسیقی زیبای این فیلم برگرفته شده از ملودی این ترانه است و موسیقی این فیلم در طول مدت پخش آن بار اصلی فیلم را به دوش می کشد. واروژان در این فیلم مهارت و استادی خود را به رخ می کشد و کاملا مشخص است که هنر او در آن زمان بسیار جلوتر از زمان خود بوده است.

اما نکته جالب و البته غم انگیز این فیلم در صحنه ای است که وقتی موسیو گوگی (با نقش آفرینی آرمان) در این فیلم می میرد، او را در قبرستان ارامنه دفن می کنند، این مکان همان جایی است که دو سال بعد و پس از درگذشت واروژان به مکان ابدی این هنرمند اصیل  تبدیل می شود و در سال 1359 نیز پیکر آرمان در همین گورستان آرام می گیرد.

واروژان هنرمندی است که حق بزرگی بر گردن موسیقی ایران دارد. شخصی که با هنرش دوران طلایی موسیقی پاپ ایران را با آثار جاودان و ماندگار، خلق کرده و بخشی از تاریخ موسیقی ایران مدیون اوست. هنرمندی که هیچگاه اهل حضور در مجامع و یا مصاحبه نبوده و همواره در خلوت خود بهترین ها را آفرید. و سرانجام در روز 26 شهریور 1356 چشم از جهان فرو بست. روحش شاد.




RE: موسیقی پاپ متعهد - Savezva - ۱۳۹۶/۶/۲۶ صبح ۰۸:۲۷

26 شهریور، سالروز در گذشت واروژان

مقبره واروژان، گورستان ارامنه تهران




RE: موسیقی پاپ متعهد - Savezva - ۱۳۹۷/۶/۳۱ عصر ۰۱:۴۸

یادواره ای از واروژان

واروژان از نگاه برادرش

به یاد برادری که یادش همیشه در قلب هایمان جاریست

Click to enlarge
روبیک هاخباندیان

بیتوتۀ کوتاهیست جهان؛ سال‏ ها چه زود گذشت اما خاطرات خوش همیشه باقیست. از برادرم، واروژ، خاطرات بسیاری به یاد دارم؛ خاطرات شیرین روزهای کودکی و جوانی و خاطرات تلخ روزهای وداع اما تنها به ذکر چند خاطره از روزهای خوش با هم بودن می ‏پردازم چرا که خاطرات روزهای تلخ وداع بسیار دردناکند.

اولین خاطره مربوط به دوران کودکی‏مان است. ما دو خواهر و سه برادر بودیم اما از بین همۀ بچه‏ ها من و واروژ زیاد شیطنت می‏ کردیم. هر وقت شیطنت را از حد می ‏گذراندیم مادربزرگمان برای تنبیه ما را دنبال می کرد و ما پس از کلی تعقیب و گریز، که آن هم برایمان شیرین بود، طبق معمول به دامن مادربزرگ مادرمان پناه می بردیم و به این ترتیب، دیگر کاری از کسی بر نمی ‏آمد چون او سپر بلای ما بود و با این کار پیروزی نصیب ما می‏ شد.

در واقع مادربزرگ هایمان مشوق ما برای یادگیری موسیقی بودند آنها واروژ را تشویق به نواختن پیانو و مرا تشویق به نواختن ویولون می کردند. آنها بسیار سر زنده بودند و هیچ گاه نوای موسیقی و رقص در آن خانه پایانی نداشت. گاهی با خنده می گفتند:«انشاءالله بزرگ که شدید شما می‏ نوازید و ما می ‏خوانیم.» و بعد، با هم می‏ خندیدند. من اصلاً علاقه ای به نواختن ویولون نداشتم و پس از چندین سال یادگیری و نواختن، دیگر این کار را ادامه ندادم اما واروژ با پشتکار و علاقه ‏ای فراوان به یادگیری پیانو ادامه داد.

من به خاطر ادامه ندادن یادگیری ویولون تنبیه و از یادگیری پیانو هم محروم شدم به این امید که شاید روزی این تنبیهات به ثمر نشیند و من به آموختن ویولون ادامه دهم. تنبیه همچنان به جای خود باقی بود و سال‏ ها پشت سر هم می‏ گذشت تا اینکه هم تنبیه و هم علت آن از یاد همه رفت و من به همراه خواهر دو قلویم به کلاس رقص استاد جانبازیانِ پدر رفتیم اما واروژ همچنان با علاقه و پشتکاری وصف ناشدنی به پیش ‏رفت خود در نواختن پیانو ادامه می‏داد تا جایی که به هنرستان موسیقی رفت و یادگیری موسیقی را به صورت علمی ادامه داد. البته، او به نواختن ویولون هم علاقه داشت.

از دیگر خاطرات ماندگاری که هنوز هم با دیدن مسابقۀ فوتبال دو تیم مطرح پایتخت برایم زنده می‏شود، فوتبال ‏دوستی واروژ است. واروژ یکی از طرفداران پر و پا قرص تیم پرسپولیس آن زمان بود. برای همین همیشه موقع شروع لیگ تخت جمشید جزو اولین خریداران بلیت کل بازی‏ های تیم پرسپولیس محسوب می‏ شد. آن زمان بانک ‏ها این بلیت ‏ها را پیش‏فروش می‏ کردند. این علاقه تا جایی پیش رفته بود که واروژ مشترک تمامی مسابقات این تیم شده بود. ما دو برادر همیشه برای هم کُرکُری می‏ خواندیم چون او پرسپولیسی دو آتیشـه بود و من طرفدار تیم تاج آن زمان و جالب‏ترین اتفاقی که همیشه برایم مثل یک خاطرۀ زنده باقی مانده باخت تیم تاج از پرسپولیس در شهریور1352 بود. واروژ پس از پایان بازی به من تلفن کرد و گفت:«برادر تیم مورد علاقه ‏ات شش گل خورده پس دیگر برایـم کرکری نخوانی». این مسئله برایم گران تمام شد چون یک مهمانـی مفصل خانوادگی به گردنم افتاد. از آن زمان به بعد هر وقت بازی این دو تیم با یکدیگر پیش می‏ آید و کرکری خواندن بچه‏ ها را می بینم به یاد واروژ و آن روزها می ‏افتم که با چه روحیۀ شادی به من نگاه می‏ کرد و لبخند معنا داری می ‏زد.

واروژ احترام زیادی برای همۀ اقشار مردم قائل بود. هر وقت برای صرف نهار یا شام به رستوران می‏ رفتیم به شخصی که دم در ایستاده بـود بیش از میزان مرسوم انعام می ‏داد. یک بار یکی از دوستان از او سؤال کرد:«واروژ چرا این کار را می‏کنی؟» و او در جواب وی گفت:«ناراحت نباش جای دوری نمی ‏رود».

به یاد ندارم واروژ با آن شخصیت متواضعی که داشت به هیچ یک از همکاران و دوستانش چه در زمینه ‏های کاری و چه غیر کاری جواب رد داده باشد. پیش می‏ آمد که واروژ، قبل یا بعد از ضبط، به خانۀ ما می‏ آمد، غذا می‏ خورد یا فنجانی چای می‏ نوشید و بدون هیچ کلامی، در گوشه ‏ای از خانه‏، که گوشۀ دنج او بود، استراحت می ‏کرد و فقط با دخترها کمی حرف می‏ زد. در این مواقع، ما می‏ فهمیدیم به علت کار مداوم یا مسائل دیگر خسته است و از آنجایی که بسیار هم کم حرف بود و عادت به گله کردن نداشت ما هم سعی می کردیم تا زمانی که خود او در مورد مشکلش صحبتی نکرده حرفی به میان نیاوریم. واروژ روح بلندی داشت و خود می دانست چطور از پس مسائلش برآید و صد البته از ناراحت کردن ما هم پرهیز داشت. او تنها به چند مورد از ناملایمت‏ هایی که از جانب دوستان و همکارانش متحمل شده بود اشاره کرده بود که جداً تأسف‏ بار بود.

از آنجایی که واروژ تعصب و حساسیت بیش از اندازه ‏ای نسبت به دو دختر من داشت هر وقت به منزل ما می‏ آمد آن روز به قولی روز عروسی بچه ‏ها بود و ما اجازۀ هیچ حرف و عکس العملی را نسبت به کارهای آن دو نداشتیم. از آنجایی که من به علت مشغلۀ کاری در بیشتر مواقع خارج از تهران به سر می ‏بردم واروژ مانند پدری برای دخترهایم بود. البته، بماند که همیشه با دستی پر می‏آمد و برنامه ‏ای جالب و غیر منتظره برایشان داشت که آنها را به چه جایی جدید برای تفریح ببرد. در یکی از روزها من به علت مأموریت کاری به خارج از تهران رفته بودم، که واروژ طبق عادت بین کار برای احوال پرسی به منزل ما زنگ می ‏زند و با شنیدن گریۀ دختر کوچکم و صدای گرفتۀ همسرم جویای علت می ‏شود و می ‏فهمد که دخترم بعد از پوشیدن لباس شروع به گریه کرده و هر کاری هم می‏ کنند گریه ‏اش بند نمی‏آیـد. واروژ تلفن را قطع می ‏کند و بعد از چند دقیقه خود را به منزل ما می‏ رساند و دختر کوچکم را همراه همسرم به بیمارستان می‏ برد. پزشک تشخیص می‏ دهد آرنج دست چپ او در رفته و برای جا انداختن آرنج در رفته به کمک یکی از آنها نیاز دارد اما هیچ کدام از آنها دل این کار را نداشتند و هر دو همراه دخترم شروع می‏ کنند به گریه کردن. جالب اینکه بعد از آن هر کدام دیگری را برای نگه ‏نداشتن دختر کوچکم ملامت می‏ کرد. واروژ به تقدیر و مصلحت اعتقاد داشت. درست زمانی که او از استودیو خارج شده و راهی منزل ما شده بود به دلایلی ضبط آهنگی هم که ساختۀ خود او بود ناتمام ‏مانده بود. واروژ همیشه می‏ گفت:«حتماً حکمتی بوده که من درست در آن زمان ناخودآگاه چنین تلفنی بزنم و بلافاصله استودیو را ترک کنم».

بعد از اعطای جایزۀ سپاس به واروژ برای موسیقی متن فیلم صبح روز چهارم، یک روز همگی در منزل ما مشغول صرف چای بودیم که از تلویزیون مصاحبه ‏ای از وی برای دریافت جایزۀ سپاس پخش شد. دخترهایم، که همیشه موقع روشن شدن تلویزیون جلوی آن بودند و درحال خواندن آهنگ ‏های تنظیم شده و یا ساخته شدۀ درحال پخش عمویشان، با دیدن واروژ در تلویزیون با تعجب به ما نگاه کردند و گفتند:«اِ، بابا ما دو تا عمو داریم یکی اینجا پیش ماست و آن یکی درتلویزیون داره صحبت می کنه!». این حرف آنها باعث خندۀ ما شد اما آنها همچنان با تعجب به ما نگاه می‏ کردند که چطور ممکن است یک نفر در آن واحد در دو جا باشد.

پیانوی واروژان

واروژ به توصیۀ خواهر بزرگ‏ترمان، که خود مقیم فرانسه بود، برای کار در رادیو و تلویزیون این کشور و ادامۀ معالجاتش سفری به فرانسه کرد و نسخه ‏ای از تمام آثارش را هم به منزلۀ سوابق کاری در اختیار مقامات رادیو و تلویزیون فرانسه قرار داد. پس از مدتی به او اطلاع دادند تمامی آثارش مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته و از او تقاضا کردند برای کار در رادیو و تلویزیون فرانسه و اقامت به این کشور سفر کند، اما واروژ، که بسیار مقید و متعهد بود، چون برای موسیقی متن فیلم برفراز آسمان‏ها قرارداد بسته بود از آنها فرصت خواست تا پس از اتمام تعهداتش به این کشور برود و مشغول کار شود که مسؤلان آن مؤسسه هم با این درخواست وی موافقت کردند، اما نه فیلم برفراز آسمان‏ ها به پایان رسید و نه سفر واروژ به انجام و واروژ ما را که در اندوه سفر او به فرانسه و دوری از او بودیم در ماتم از دست رفتنش باقی گذاشت.

خواهرانم، کناریک و روبینا، که امیدوار بودند برادرشان برای زندگی به نزد آنها خواهد رفت با شنیدن خبر مرگ وی متحمل غم و اندوه بسیاری شدند و تا به امروز هم خیلی کم حرفی از او به میان می‏ آورند زیرا یادآوری واروژ و خاطراتش و آرزوهایی که برای او داشتند برایشان دردناک است.

واروژ خاطرات بسیار شنیدنی و شیرین‏تری هم با برادر بزرگمان، ژرژیک و همسرش، ماروس و پسر عمه‏ مان هنریک و دیگر افراد خانواده داشت که افسوس دیگر هیچ یک در میان ما نیستند.

از آن روزها سال‏ ها می‏ گذرد و یاد واروژان همچنان در ذهن همگی ما جاری است، اما در جامعۀ هنری کم‏ حافظۀ ما، واروژان تنها در قاب کوچک چهارگوش خاطرات اهل این وادی از هنر باقی است و جای تأسف است که هر آنکه از دیده برفت از دل هم خواهد رفت. واروژان هنرمندی پرتلاش و خستگی ‏ناپذیر و انسانی تمام عیار بود، اما جامعۀ هنری، دوستان نزدیک و همکاران صمیمی‏ اش پس از سرد شدن قلب گرمش او را به فراموشی سپردند.

منبع: فصلنامه فرهنگی پیمان (فصلنامه ارامنه ایران) شماره 45- پاییز 1387


منتخبی از آثار واروژان


قطعاتی از موسیقی متن سریال سلطان صاحبقران (1353-1354)

واروژان در ساخت موسیقی این مجموعه از سازهای اصیل ایرانی در بافت ارکسترال استفاده کرد.

1- تیتراژ آغاز سریال 6:04

2- قطعه‏ای از موسیقی متن (بخش رژه افسران) 2:51

3- قطعه‏ای از موسیقی متن (موسیقی شاد دوره قاجار) 1:55
4- قطعه‏ای از موسیقی متن سریال 2:17
5- اعلام پایان هر برنامه (با صدای واروژان) 1:37


6- آهنگ باورکن با نوازندگی پیانوی ملودی توسط واروژان 3:10

7- اجرای قطعه‏ای از آهنگ باورکن با ریتم شاد برای استفاده موسیقی متن فیلم 1:46

8- اجرای قطعه‏ای از آهنگ باورکن با ریتم غمناک برای استفاده موسیقی متن فیلم 2:15


قطعاتی از موسیقی متن فیلم سینمایی خروس(1352)، با تلفیقی از سازهای سنتی ایرانی.

9- قطعه‏ای از موسیقی متن فیلم سینمایی خروس 3:10

10- قطعه‏ای از موسیقی متن فیلم سینمایی خروس 1:46
11- قطعه‏ای از موسیقی متن فیلم سینمایی خروس 2:15


نمومه‏ای از تنظیم واروژان بر روی ملودی آهنگ سازان دیگر

12- آهنگ ای رسید از راه  آهنگ ساز: سیاوش قمیشی  تنظیم: واروژان 3:51


قطعاتی از موسیقی متن فیلم سینمایی بر فراز آسمان‏ها(1356). آخرین اثر (موسیقی متن فیلم) واروژان.

13- تیتراژ فیلم 1:38

14- قطعه‏ای از موسیقی متن فیلم سینمایی بر فراز آسمان‏ها 0:50

15- قطعه‏ای از موسیقی متن فیلم سینمایی بر فراز آسمان‏ها 3:04

16- قطعه‏ای از موسیقی متن فیلم سینمایی بر فراز آسمان‏ها (رژه افسران درجه‏دار) 1:09

                                                                                                                           

منبع: فصلنامه فرهنگی پیمان (فصلنامه ارامنه ایران) شماره 45- پاییز 1387




RE: موسیقی پاپ متعهد - رابین‌هود - ۱۳۹۷/۷/۲ عصر ۰۲:۲۲

فیروز برنجان با نام مستعار بابک رادمنش، از اهنگسازان با سابقه و چیره دست کشورمان است که در ژانرهای مختلف به خلق اثار موسیقی پرداخته. از ترانه های عاشقانه برای معین و حمیرا و ... گرفته تا سرودهای حماسی و انقلابی در کارنامه ایشان دیده می شود. شاید معروفترین اثر وی در دهه 60، سرود خلبانان، قهرمانان باشد که در روزهای اولیه جنگ ساخته شد. سرود حماسی ایران باشدان با تنظیم جالب و نوآورانه ایشان در سبک موسیقی آذری، از آثار خاطره انگیز روزهای جنگ است. نکته جالب اینکه سیامک برنجان با نام هنری سامی یوسف ستاره پاپ موسیقی جهان اسلام! فرزند ایشان است.

در عشق زنده باید - آواز و آهنگ فیروز برنجان

ایران، باشدان.. - آواز و آهنگ فیروز برنجان

سلاح را برگیریم - آواز محمدعلی قدمی / آهنگ فیروز برنجان

ما از برای حفظ دین می جنگیم - آواز محمد گلریز / آهنگ فیروز برنجان




RE: موسیقی پاپ متعهد - Savezva - ۱۳۹۹/۱۲/۸ عصر ۰۶:۲۲

تقدیم به حمید هامون عزیز که جایش در کافه خالیست...

در تاریخ موسیقی پاپ ایران هنرمندان ارزنده و اسطوره های زیادی بوده و هستند که هر کدامشان به سبب ویژگی های صدا و موسیقیایی خود زیباترین و قشنگ ترین لحظات و خاطره ها را برای تک تک ما رقم زده اند. اسطوره هایی که حتی بعد از درگذشتشان میراثی ماندگار را از خود بر جای گذاشته و هنوز صدایشان در قلب و ذهن هر ایرانی ماندگار است. اگر چه بسیاری از بزرگان موسیقی ایرانی به سبب صداهای جادویی و زیبایشان مطرح شده اند، اما هستند بسیاری از هنرمندانی که به خاطر سبک موسیقی و تم ترانه و ریتم و به طور کلی به سبب تکنیک خاص خودشان مطرح شده اند.

برای شخص من در طی سالهایی که از عمرم گذشته هریک از هنرمندان جایگاه خاص خودشان را دارند: صدای بی مانند ابی، نغمه زیبای زنده یاد هایده، صدای خسته زنده یاد فرهاد، صدای مرمری گوگوش، ترانه های زیبای داریوش، صدای محزون زنده یاد حبیب، ترانه های بی بدیل استاد سیاوش قمیشی، صدای مخملی مارتیک، سبک زیبای کورش یغمایی و البته ترانه های ماندگار و عاشقانه اندی...

بیشتر دوران نوجوانی و جوانی من در کنار همه بزرگان موسیقی ایران، با ترانه های زیبا و عاشقانه اندی رقم خورده است. اگر چه بسیاری اندی را صرفا خواننده ترانه های شاد و مخصوص جشن ها و پارتی ها می شناسند، اما برای من که از نوجوانی عاشق سبک موسیقی او بوده و با تک تک ترانه هایش زندگی کرده ام، ترانه های آرام و عاشقانه اندی جایگاه ویژه ای دارد و جالب اینکه تعداد ترانه های عاشقانه اندی در مقایسه با ترانه های شاد و ریتمیکش اگر بیشتر نباشد کمتر هم نیست. اما به هرحال بسیاری او را به عنوان خواننده ترانه های شاد می شناسند.

در حالی که حدود 13 سال از انتشار آخرین آلبوم اندی به نام فرودگاه می گذرد، جدیدترین کار اندی در قالب دو آلبوم جدید به نام آهنگ های عاشقانه به بازار آمده است. این دو آلبوم شامل 24 ترانه عاشقانه اندی است که از سال 1992 تا کنون اجرا کرده و برای تک تک طرفدارانش مجموعه ای است بسیار زیبا و خاطره انگیز.  ترانه های عاشقانه ای که هر یک از آنها یادآور خاطرات تلخ و شیرین بسیاری است. از عشق های زودگذر دوران نوجوانی و جوانی تا ماندگار ترین لحظات عاشقانه برای هر یک از ما. یک گلچین عالی و آماده از ترانه های عاشقانه... کاری زیبا و هدیه ای ماندگار برای طرفداران اندی که البته پیش درآمدی است برای آلبوم جدیدش که سال آینده به بازار خواهد آمد...

دانلود آلبوم آهنگ های عاشقانه 1

دانلود آلبوم آهنگ های عاشقانه 2