دکترعبدالحسین نوشین / کارگردان، بازیگر، ادیب، نویسنده، مترجم و محقق
سلام و عرض ادب.
آیا تا به حال نام جناب نوشین را شنیده بودید؟ اگر شنیده اید که چه خوب... و اگر نه که... بجاست همراه شویم و این مطلب را لختی، از سر صبر بخوانیم... نام ایشان را درکتاب سیمای هنرمندان ایران حبیب الله نصیری فر دیده و مختصری از ایشان خوانده بودم ولی 2 سال قبل، کتابی تهیه کردم که برایم بسیار شیرین و آموزنده است. یادنامۀ عبدالحسین نوشین به کوشش نصرت کریمی(هنرمند ارزنده کشور و از شاگردان ایشان) نشر نامک . نوشین، بنیانگذار تئاتر نوین و علمی ایران است. در این کتاب علاوه بر معرفی ایشان و فعالیتهای هنریشان، حشر و نشر اجتماعی، سیاسی و فرهنگی شان (دوستان خاص و بسیار گرانقدرشان از صادق هدایت و بزرگ علوی و احسان طبری گرفته تا استاد مجتبی مینوی و جناب ناتل خانلری و مهدی صبحی مهتدی و نیما یوشیج و ...) نیز بیان شده که معرف افکار و نوع نشست و برخاستهای ایشان است. و جالب است بانکاتی مواجه شدم که هرکدام را جسته و گریخته جایی دیده بودیم، مثلا احسان طبری در صفحه ای ازاین کتاب با نام (نوشین، خانلری، صبحی، مینوی) به گوینده شدن استاد مینوی اشاره نموده است...نکته ای که فقط با گویش متن مستند "علف" برایم آشنا بود و گمان نمی کردم به واقع به سمت این حرفه رفته باشند! مصاحبه هایی از مهدی علیمحمدی و یا حمید قنبری نیز در این اثر به چاپ رسیده که هرگز قبلا جایی آنهارا نخوانده بودم، و یا ماجرای به هم ریختن تالار تئاتر نوشین در 21/12/1326 توسط شعبان بی مخ که فقط از روی مستی و گیجی و بی عقلی صرف این عمل را انجام داده بود و روز بعد، از شعبان که سربازی بیش نبوده تجلیل می کنند! نامبرده گیج و ملنگ می پرسد دلیل این تجلیل چیست؟! می گویند گروه نوشین مشغول اجرای نمایشنامۀ "مردم" (یک اثر ضد سلطنت) بوده اند و تو به شاه خدمت کرده ای!! و ظاهرا در زمان اجرای نمایش، (حکیم الملک) که نخست وزیر هم بوده، در سالن حضور داشته اما حکیم به دلیل داشتن گرایشات چپی به اصطلاح با نمایش حال می کرده است! (چپی های آن دوره توده ای ها بودند که در مملکت ما رخنه کرده و می کوشیدند جای پایی باز کنند، عشاق روس ها!) بابت این اغتشاش پانصدتومان به شعبان پاداش می دهند که او نیز محترمانه می گوید: ((برادر پونصدتومن خرج چارروز کله پاچۀ مام نمیشه!!)) مبلغ را به دوهزارتومان افزایش می دهند!! و از اینجا شعبان جعفری رنگ سیاسی پیدا می کند و شعبان بی مخ شکل می گیرد.
اینها که تا اینجا خواندید، اشاراتی بود که در کتاب به چاپ رسیده تا در دلها ذوق دیدن آن را ایجاد کنم... و اما خود مرحوم نوشین:
در اواخر 1285 متولد شد، 6ماه بیشتر نداشت که پدرش (ملقب به سلطان الذاکرین) براثر بیماری وبا درگذشت، یک هفته بعد بیماری خانمانسوز وبا مادر را نیز از ایشان گرفت... برادران بزرگتر به مادربزرگ در تربت جام سپرده شدند و عبدالحسین به خاله اش، که طفل شیرخوار را پذیرفت و بزرگ کرد. دوران کودکی را درمنزل دایی در تهران گذراند و در دبستان اشراف تحصیل کرد و همراه ایشان به مشهد رفتند. با وجود نوجوانی به گروه مبارزان طرفدار کلنل محمدتقی خان پسیان پیوست. در 1301 بود که به تهران بازگشت و وارد دبیرستان نظام شد، 3 سال بعد، در مراسم جشنی ایشان را به دلیل داشتن سالک روی بینی از اول صف به آخر صف منتقل می کنند، جناب نوشین خطاب به مدیر دبیرستان می گوید: در مدرسه ای که داشتن یک سالک روی بینی باعث سلب تمام امتیازات شود، من نمی مانم!... استعفا داد و بقیه دبیرستان را در ((دارالمعلمین)) که دبیرانی فرانسوی داشت درس خواند و 1307 دیپلم گرفت. با وجود همه رنجهایش همیشه شاد و سرزنده بود، به نمایش عشق می ورزید؛ گفته بود: با محصلین محل در گروه محمودآقا ظهیرالدینی شرکت داشتم و نمایش می دادیم، آرزویم وجود هنرستانی برای تئاتر در تهران بود تا بتوانم علم و اصول هنر تئاتر را بیاموزم. سالها گذشت، آقای علینقی وزیری درخیابان لاله زار مدرسه موسیقی تاسیس نمود. من که مدتی نزد استادان قدیمی مشق موسیقی کرده بودم، آنجا رفتم. روزی در راهرو چشمم به اعلانی افتاد که خبر از تشکیل یک کلاس آموزش تئاتر می داد، با شور و شوق آنرا دوسه بار خواندم....
سال 1307 دولت تصمیم میگیرد صدنفر از دیپلمه هارا به اروپا اعزام کند، نوشین در آزمون اعزام و برای رشته تاریخ و جغرافیا پذیرفته شده و به فرانسه اعزام می شود، بعد از گذراندن یکسال پیش دانشگاهی، به جای تاریخ و جغرافیا در رشته ((هنرهای دراماتیک)) کنسرواتوآر تولوز نام نویسی می کند. بدلیل پیشرفت درسی بعد از یکسال توانست روی صحنه برود؛ اسمعیل مرآت که سرپرست دانشجویان ایرانی بود، با این انتخاب نوشین مخالفت کرده و هزینه تحصیلش قطع می شود. تابستان 1309 به تهران آمد و برای تامین هزینه تحصیل، نمایشنامه ((زن وظیفه شناس)) را نوشته و در گراند هتل روی صحنه می برد. نوشین در این اجرا از بانو لرتا (بانویی ارمنی ایتالیایی نژاد) دعوت کرد و بازی در این نمایشنامه مقدمه آشنایی، عشق و بعدها ازدواج این دو شد. درآمد خالص این اجرا هفت هزارریال بود که نوشین به وسیله آن توانست تا 1311 تحصیل در کنسرواتوآر را به اتمام رساند. در این زمان توانسته بود به شناختی از فضای فکری و هنری حاکم برتئاتر ایران رسیده و برنامه ایجاد تحول بنیادین خودرا تنظیم نماید. به ایران بازگشت با لرتا ازدواج کرد و در اداره نگارش وزارت فرهنگ مشغول به کار شد. درکنار بزرگانی چون هدایت،مینوی،نیما،صبحی،بزرگ علوی،خانلری و در مجله موسیقی که تحت نظر جناب مین باشیان اداره می شدکار می کرد و ترجمه ها و نوشته های خودرا منتشر میکرد.(از این دوره ترجمه اتللو (شکسپیر) ایشان موجود است که اشعار آنرا نیز نیما سروده، نشر قطره) درراستای تحول تئاتر، اولین اثر ایشان نمایشنامه "توپاز" اثر مارسل پاینول نویسنده فرانسوی بود؛ که آنرا تحت عنوان "مردم" اقتباس و دیالوگ نویسی کرد و با شرکت هنرمندانی چون حسین خیرخواه،نصرت الله محتشم و همسرش لرتا در تئاتر نکویی (محل سینما همای سابق) اجرا کرد. و سپس با همکاری مرحوم محمدعلی فروغی و مجتبی مینوی(دو محقق و ادیب ارزشمند کشور) سه تابلوی ((بیژن و منیژه))،((زال و رودابه)) و ((رستم و تهمینه)) را تنظیم و در جشن هزارۀ فردوسی به صحنه آورد. موسیقی این تابلوها را شادروان مین باشیان ساخته بودند. کیفیت بالا و بهره گیری از استانداردهای تئاتر علمی باعث شد تا برای شرکت در فستیوال تئاتر مسکو دعوت شوند. و در مسکو بود که نوشین با سبک و تکنیک کارگردانان بزرگی نظیر استانیسلاوسکی آشنا شود. از اینجا با همسرش و حسین خیرخواه برای تحقیق بیشتر راهی فرانسه می شوند و برای گذران عمر نوشین فرهنگ لغت فرانسه به فارسی ای تدوین می کند و از حق تالیف آن هزینه اقامت را تامین می کند. پس از بازگشت به ایران، از شهریور 1320 و سرنگونی استبداد رضاشاهی، آزادتر از قبل با گروهی از بازیگران مستعد نمایشنامه های ((ولپن)) بن جانسون، ((دختر شکلات فروش)) و ((سه دزد)) در تئاتر فرهنگ اجرا می شوند.
نوشین در کتاب ((هنر تئاتر)) خود معایب تئاتر آن دوره ایران را بسیار ظریف بررسی و موشکافی کرده است، از جمله مستعد بودن بازیگران اما بی دانشی آنها، عدم رجحان کارگردان به بازیگران و حتی با هوشی و ذوق بیشتر بازیگران نسبت به مقام کارگردان(که یک با تجربه بود از بین بازیگران گروه) ،عدم وجود تمرین زیاد برای کارها و تبدیل اجرا به یکی از جلسات تمرین روی سن و جلوی جمع و واگذاری همه امور به شخص "سوفلور" و وابستگی هنرپیشه ها به سوفلورشان تا آنجا که مردم عادت داشتند اول صدای سوفلور و بعد بازیگر را بشنوند که حتی گاه به خواست کارگردان نام سوفلورها نیز در فهرست بازیگران وارد می گشت!!
در سال 1321 کلاس نوشین دایر گشت، و نخستین محصلین آن به این شرح بودند: ابراهیم گلستان، حسین خیرخواه،حسن خاشع، محمدعلی جعفری، صادق شباویز، نصرت الله کریمی، توران مهرزاد، مصطفی و مهین اسکویی، محمد تقی مینا، منوچهر کیمرام، رضا رخشایی، مهدی امینی و رضا مینا. این کلاس در محل روزنامه شهباز تشکیل می شد و سپس این گروه، تئاتر فردوسی را در مهر ماه 1326 افتتاح کردند. نوشین معتقد بود که بازیگر تئاتر علاوه بر آشنایی با هنر تئاتر باید با ادبیات خود آشنا باشد و زبان فارسی و آثار منظوم و منثور آنرا خوب بداند... آرزویش این بود که بازیگران تحصیلات عالی داشته باشند . از پشتوانه اخلاقی و اجتماعی موردقبولی برخوردار باشند و محیط تئاتر پاک و دور از آلودگی اخلاقی باشد.به همین منظور برای همکاران و شاگردان خود در تئاتر فردوسی در سال 26 کلاس ادبیات فارسی زیرنظر زنده یاد دکتر خانلری و کلاس موسیقی و غیره تشکیل داد. او کوشید تا تئاتر فردوسی را به عنوان یک تئاتر علمی و ارزنده به هنرمندان و هم میهنان ارائه نماید. اوبه گفتگوی قابل ارائه در صحنه سخت پایبند بود و برای دیالوگهای هر پرسوناژ به سختی مطالعه و تنظیم دیالوگ می کرد. در سال 27 وقتی نمایشنامه ((پرنده آبی)) اثر موریس مترلینگ ایشان روی صحنه رفت، حتی سفرای کشورهای اروپایی معتقد بودند با توجه به امکانات محدود اجرایی همطراز تئاترهای بزرگ اروپا دیده اند. اما تئاتر فردوسی توسط رژیم تعطیل شد و نوشین به زندان افتاد...دوستانش تئاتر سعدی را به راه انداختند، نوشین از پشت میله های زندان قصر همچنان گروه را رهبری می کرد. در این زمان دو تئاتر ((بادبزن خانم ویندرمیر)) و ((شنل قرمز)) روی صحنه رفت که می گفتند از جمعیت ششصدهزار نفری تهران بیش از هفتادهزار نفر از این دو دیدن کردند. و درباریانی نظیر علاء (وزیر دربار)، تقی زاده و ابراهیم خواجه نوری با فرستادن گل و کف زدن، دشنامهای خودرا نثار همکارشان سرلشکر مزیتی(رئیس شهربانی که مانع اجرای تئاتر سعدی شده بود) کردند.
در تئاتر سعدی، خانم ایرن، عطاءالله زاهد، محمدتقی کهنمویی، عزت الله انتظامی و محمد عاصمی به گروه پیوستند. با کودتای ننگین 28 مرداد، فعالیت گروه سعدی برای همیشه متوقف شد و خاطرات سالهای 24 تا 32 در ذهن مردم باقی ماند. نوشین در کتاب ((هنر تئاتر)) نوشته است: " ایمان راسخ دارم در آیندۀ نزدیک هنر تئاتر در کشور مانیز با استفاده از تکنیک و تجربیات ملل راقیه، مراحل پیشرفت خودرا پیموده و به مرحله کمال نزدیک خواهد شد."
دوران بازداشت نوشین (گفته می شود با فرار از زندان و مدتی اقامت با نام مستعار عبدالله فردوس در منزل شاگرد جوانش عزت الله انتظامی و خانم ایشان (خانم فلور) - فصلی که انتظامی در کتاب جادوی صحنه اش هم آورده و حتی از عاشقیهایش بر نوشین و تقلید از نحوه قهوه خوردن و موسیقی شنیدن ایشان هم داشته؛ می گوید) با مهاجرت اجباری به شوروی به پایان می رسد. نوشین در شوروی در دانشگاه وارد انستیتوی شرق شناسی می شود و ابتدا اقدام به تصحیح شاهنامه و تدوین فرهنگ لغات آن ((واژه نامک)) می نماید و سپس رساله دکترای خود را در زمینه شاهنامه فردوسی و تحت عنوان ((سخنی چند دربارۀ شاهنامه)) ارائه می کند.ایشان در زمان مهاجرت علاوه برفعالیتهای تحقیقی؛ نوشته های چخوف، تورگنیف، یوری ناگی بین، چنگیز آیتمانوف را به فارسی ترجمه کرد. او به زبانهای فرانسه، روسی، عربی، اوستا، فارسی باستان و پهلوی آشنایی داشت. زنده یادنوشین در روز یکشنبه 12 اردیبهشت 1350 پس از یکسال رنج از بیماری سرطان معده در سن 66 سالگی در مسکو درگذشت و کمی قبل از مرگ ، کتاب واژه نامک و سناریویی را که از شاهنامه اقتباس کرده و برای فیلم آماده کرده بود برای زنده یاد خانلری فرستاد....
یک تکۀ شیرین در کتاب کریمی است، در نمایشنامه ((بادبزن خانم ویندرمیر)) اثر اسکاروایلد، در یک صحنه بسیار شورانگیز، مادری که دخترش را می شناسد ولی دختر نمی داند که او مادرش است، در جواب دختر که می گوید: شب شما خوش، مادر می گوید: دل شما خوش!
چون تماشاگر ماجرا را می داند، شیوۀ بیان مادر دل را می لرزاند و لذت گریستن را به او می بخشد...نوشین این جمله را در زندان قصر، هنگام غروب آفتاب که قدم می زد، از یک زندانی عادی شنیده بود... در جواب شب شما خوش نوشین، زندانی گفته بود دل شما خوش....
یادش گرامی باد.
بامهر... بانو