(۱۳۹۰/۱۱/۶ صبح ۱۰:۴۵)میثم نوشته شده:
بخش فاجعه بار ماجرا اینجاست که امر بر برخی از به اصطلاح منتقدین مشتبه شده و گمان می برند در این فیلمها ارزشهای خاص هنری و سینمایی نهفته است!
سلام بر استاد عزیزم جناب آقای میثم
خوشحالم که پرخاشگریهای منو به چشم برادری بزرگوار ندیده گرفتین و مثل پدری دانا و باتجربه با من حرف زدین اما درد من چیز دیگه ایه
هنر چیه؟
آیا هنری که مردم نپسندند هنره؟
آیا هنرشناسی دانشه یا حس؟
آیا برای لذت بردن از سینما باید درس خوند و قاب بندی و فیلم نامه نویسی و تدوین رو فهمید؟
چارلی چاپلین را همه می فهمند
دیوید لینچ را هر کسی نمی فهمه و هرکسی نمی پسنده- مجبور شدم برای فهمیدن جاده مالهالند ده ها صفحه رو بخونم و با دیدگاههای فلسفی و اندیشه های دیوید آشنا بشم و تا بیام درک کنم که چی می گه راستش مزه ش پرید. بیشتر شد یه کلاس درس
ولی اگر به فلسفهء هنر برای هنر ایمان داشته باشی هنر را نباید تعریف کرد. سهراب سپهری من با سهراب سپهری تو فرق داره حتی چاپلین من با چاپلین دیگران فرق داره.
من برداشتم از جاده مالهالند با خود دیوید لینچ فرق می کرد من جوری که نیاز داشتم و دوست داشتم به آخر داستان رسیدم و وقتی فهمیدم هدف دیوید چی بوده همه چی به هم ریخت و خستگی تماشای فیلم توی تن من موند.
وقتی تفسیر یکی از بزرگان رو از شعر "مسافر" سهراب خوندم راستش طعم گسِ خوشمزهء مسافر توی دهنم ماسید و رنگ باخت . این من بودم ،سهراب من بود من خودم رو توی شعرش پیدا کرده بودم و حالا یکی با تخته پاککن همهء ساخته ذهن منو پاک کرد: برداشت تو غلطه تو نمی فهمی من می فهمم که متخصصم و کارشناس
اد وود رو خیلی ها بدترین فیلمساز دنیا می دونن با کم ارزش ترین فیلمهای موجود ولی بعضیها واقعا از فیلمهاش لذت میبرن و میگن چیزهایی توی فیلم های اد هست که درک نشده. یه فیلم هم برای شخصیت او ساخته شده به همین نام که منتقدی در موردش گفته یه فیلم خوب برای یه فیلمساز بد
تکلیف چیه؟
میشه واقعا گفت اد وود بده یا خوبه؟
ونگوگ رو تا زنده بود هیشکی نفهمید. اگه اتفاقا شما یه منتقد اون دوره بودید با دیدن یک نقاشی او چه برداشتی داشتید؟
من فیلم مغولهای پرویز کیمیاوی رو دوست دارم راستش در دورهء ابتدایی دیدمش ولی چنان اثری روی من گذاشت که هنوز از یادم نرفته و برام شده ملاک سنجش فیلم خوب از بد.
مغولها خوبه یا بد؟
خیلیها روز اولی که فیلم مغولهادراومد سینما رو ترک کردند و از دیدن این فیلم شکه شدن ،مثل فیلم همشهری کین که سالها گذشت تا مردم تونستن ازش لذت ببرن
بحث من یه نکته بود
جنس سینما یعنی سرگرمی و لذت بردن Entertainment
سینما یعنی هنر برای هنر
یعنی بیرون آمدن از جلد خود و فرو رفتن در جلد دیگری (همذات پنداری) و غرق شدن در رویاها و خیالها و چشیدن طعم پیروزی و شکست و مبارزه و آزادی و بردگی و ... همهء اینها توی فیلم نیست توی دل منه
تازه کتاب از فیلم بهتره چون من حتی قیافه شخصیت ها رو توی ذهنم با برداشت خودم تصویر میکنم آدم بده توی ذهن من همون جوریه که من می فهمم و با آدم بده ذهن شما فرق داره
سوال من از همه یه چیزه
آیا برای لذت بردن از سینما باید آرمانهای ذهن خودمونو بریزیم بیرون بریم توی یک کلاس درس بشینیم و یاد بگیریم که چی بده چی خوب؟ آیا می شه نوستالژی رو آموزش داد؟
نوستالژی یعنی گم شدن توی یه حس غم غربت ،تماشای چیزایی که از دست دادیشون و دیگه هرگز به دست نمی آن اگه یکی اینو توی شاخه گلی برای عروس پیدا کرد باید تخطئه بشه یا باید بذاریم بره توی حس و حال خودش، حالشو ببره؟
میثم بزرگوار دوستان دیگر از ابتذال و خشونت و سودجویی که بگذریم ،
فیلم خوب چیه؟
فیلم بد چیه؟
کی باید نظر بده؟ متخصصین ،منتقدین ،یا کسانی که پول بلیط رو میدن با هر سواد و درکی؟
اگه پای عقیدهء خودتون وایسین و خط کش خودتون را استفاده کنین شاید خیلی از ونگوگها توی انتخاب شما خط بخورن و آیندهء هنر رو با دست خودتون نابود کنین
من مردم رو انتخاب می کنم. مردم اشتباه نمی کنن شاید سوادش رو نداشته باشن شاید زمان ببره شاید افت و خیز داشته باشه ولی مردم در گذر زمان درکش می کنن فیلم خوب را واقعا درک می کنن . خس و خوار رو آب می بره و گوهر توی دست مردم می مونه . همونطور که هزار دستان موند، سوته دلان، هامون، گاو، دونده ... موند و توی دست مردم بود که موند نه توی خط کش کارشناسان سینما. خطکش من منتقدین نیستن ،دانشگاه سینما نیست .خط کش من کسانی ان که توی صف وای می ایستن و بی شیله پیله پول بلیط رو میدن و وارد سینما می شن .