[-]
جعبه پيام
» <سنباد> باسلام وسپاس فراوان از آقای مراد بیگ بینهایت ممنونم
» <مراد بیگ> آهنگ بی کلام و بسیار دلنواز "Veri Sad" از https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...https://cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=1175&pid=4578 enchan
» <مراد بیگ> صوت دوبله ی فیلم سینماییِ کمدی " آشپزِ هنگ " با بازی جری لوئیس : https://s32.picofile.com/file/8479609342...https://s32.picofile.com/file/8479609342/At_War_with_the_Army_1950_Farsi_Dubbe
» <سنباد> با سلام واحترام-ببخشید کسی صوت دوبله فیلم کمدی اثر جری لوییس با نام At.War.with.the.Army.1950رو داره؟ باتشکر
» <سروان رنو> بچه ها کانال تلگرامی کافه سینما (ستاره آبی) رو پیداش نمی کنم. اگه کسی لینک جدید داره برام بفرسته.
» <Emiliano> ممنونم جناب «رابرت» عزیز.
» <رابرت> با تشکر از محبت Emiliano عزیز، مرگ «میتسو» در قسمت ۲۱ سریال «داستان زندگی» اتفاق می‌افتد. https://telewebion.com/episode/0x1b6ed80
» <Emiliano> کسی خاطرش هست در کدوم قسمت از «داستان زندگی» («هانیکو») «میتسو»، خواهر «هانیکو»، فوت می‌کرد؟ قسمت بسیار زیبا و تأثیرگذاری بود.
» <Emiliano> با تشکّر از دوستان عزیز؛ به ویژه، «رابرت» گرامی، من هم یه سؤال داشتم:
» <رابرت> توضیحی کوتاه درمورد سریال سال های دور از خانه و سؤال جناب آدمیرال گلوبال عزیز https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...https://cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=436&pid=4577
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 3 رای - 3 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
فیلم های ارزشمند ایرانی
نویسنده پیام
میثم آفلاین
مشتری سابق
*

ارسال ها: 294
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۸/۴


تشکرها : 2524
( 2650 تشکر در 184 ارسال )
شماره ارسال: #21
RE: فیلم های ارزشمند ایرانی

http://up6.iranblog.com/files/f4ye-habbe-ghand.jpg

در توصیف این غزل پرشور و جام هستی بخش، خود چیزی نگویم بهتر است. همین را بگویم که سینما برایم شده بود میکده حافظ! تماشای دو سانس پی در پی اش برایم مثل همان آب شدن حبه قندی در دهان گذشت!

اما بنگرید که صاحبدلان چه گفته اند در توصیف مدهوشی خود و شورانگیزی این نوا :

مجید اسلامی :

به نقل از وبلاگ پر ارج هفت و نیم

یک شاهکار به تمام معنا، در دوره‌ای که دیگر یادمان رفته بود شاهکار چه جور چیزی‌ست. میرکریمی در ادامه‌ی مسیر «به‌ همین سادگی» ولی این‌بار در فضایی بومی و پرجمعیت و با استفاده از لهجه، فیلمی ساخته که به‌لحاظ حسی یادآور «آمارکورد» فلینی‌ست و به‌لحاظ اجرا یادآور «همشهری‌‌کین» ولز و «قاعده‌ی بازی» رنوار. باورکردنی نیست که بشود این‌ همه کم‍پوزیسیون عالی، تصحیح کادرهای درخشان و حرکت‌های چندلایه‌ در میزانسن‌های پرعمق را چنین با این احساسات پرشور و ایما و اشاره‌های بامعنا و حرف‌های ناگفته‌ درآمیخت.

بازی‌ها مثال‌زدنی‌ست: هر کس سر جای خودش است، از کیانیان و هدایت هاشمی و پورصمیمی تا سهیلا رضوی و ریما رامین‌فر، و بچه‌هایی که در فیلم می‌درخشند. بااین‌حال نگار جواهریان در نقشی استثنایی مثل شمایلی از معصومیت و هوشمندی، تجسم بارز تمام ارزش‌هاست، بی‌آن‌که ذره‌ای از واقعی‌بودن‌اش کم شود. فیلم میرکریمی اگرچه رئالیستی به نظر می‌رسد، بیش‌تر امپرسیونیستی‌ست؛ مسحور واقعیت نیست، بلکه می‌خواهد به حقیقتِ لحظه دست پیدا کند.

****

دکتر حمیدرضا صدر : غزلی زیبا و شورانگیز

****

دکتر امید روحانی : يك پرده عظيم رنگارنگ نقالي ايراني پر از رنگ و نقش و گوشه‌های جذاب


سعادتمندانه ترین زندگی، زندگی بدون تفکر است. (سوفوکلس)
۱۳۹۰/۷/۲۵ عصر ۰۶:۱۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بانو, دن ویتو کورلئونه, دزیره, راتسو ریــزو, مگی گربه, الیشا, گرتا, الیور, ژان والژان, کاپیتان هادوک, نیومن, ممل آمریکایی, کارآگاه علوی, باربوسا
میثم آفلاین
مشتری سابق
*

ارسال ها: 294
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۸/۴


تشکرها : 2524
( 2650 تشکر در 184 ارسال )
شماره ارسال: #22
RE: فیلم های ارزشمند ایرانی

تاملی در تیتراژ آغازین فیلم «جدایی نادر از سیمین» (1389)

http://www.up98.org/upload/server1/01/u/2v4ojmbc80jys84ju7o.jpg

مژده صفایی نام شخصیتی است که هدیه تهرانی ، در چهارشنبه سوری (1384) بازی اش کرد. او و شوهرش مرتضی سمیعی (حمید فرخ نژاد) زندگی پر از ریاکاری و سوء ظن و عصبیتی می گذراندند ، اما "حفظ کانون خانواده" نیز برایشان مهم بود ؛ هر دو برایش تلاش می کردند. مرد با ریاکاری و زن با خودخوری! حال این دو پس از پنج سال تلاش بی نتیجه و عذاب آلود ، قصد جدا شدن از یکدیگر را دارند و همان روزی برای طلاق به دادسرا آمده اند ، که نادر لواسانی و سیمین رفیعی.

شناسنامه های این چهار نفر به همراه شناسنامه های بسیاری زنان و مردان دیگر که نمی شناسیمشان ، در یک دستگاه ، "کپی" می شود. در طول مشاجره نادر و سیمین روبروی قاضی به این هم فکر می کنیم ، که احتمالا همان لحظات مرتضی و مژده هم در اتاقی دیگر مشغول کلنجار رفتن با همدیگر و قاضی هستند ، به اینکه آخرین نگاه مرتضی به چهره مژده چگونه خواهد بود ، یا اینکه مژده پس از این کابوس پنج ساله چه شکلی شده است؟ همان موقع هم ظاهرش خیلی به هم ریخته بود و به خودش نمی رسید! اما حتما دلش خیلی بیشتر از ظاهرش شکسته شده! آن دیگران چه؟ حتما آنها هم ماجراهایشان کم از این چهار نفر ندارد. تمام این "کپی ها" کمابیش شبیه همند!

فیلم که جلو می رود به این فکر می افتیم که راستی! از روحی (ترانه علیدوستی) و نامزد شیطانش عبدالرضا (هومن سیدی) چه خبر؟ قرار بود آخر همان هفته عروسی کنند. لابد تا حالا بچه دار هم شده اند. بچه شان هم احتمالا باید هم سن سمیه (کیمیا حسینی) باشد. امیدواریم ، فقط امیدواریم که اوضاعشان به بدی وضع حجت (شهاب حسینی) و راضیه (ساره بیات) نشده باشد. چه کنیم؟ نگرانشان می شویم ، حیف بود از آن عشق ساده و کودکانه اگر به زندگی و خانه ای پرمهر نینجامیده باشد. اوضاع خیلی بدی است!

اصغر فرهادی تنها با نشان دادن این چهار شناسنامه کنار هم ، تنها با همین شگرد به ظاهر کوچک ، با این ارجاع بینامتنی ، تمام این سوال ها را به ذهن ما متبادر می کند و این همه جهان متنش را گسترش می دهد. به این میگویند امتداد حیات شخصیت ها بین دو اثر سینمایی و کشاندن دنیای واقعی به درون اثر هنری و درونی کردن جهان واقعی ، و این کاریست که فقط از هنرمندانی دقیق و بلندنظر ، چون اصغر فرهادی برمی آید.

**************

پی نوشت : این «بحث» را برای «مشارکت» همه ی دوستان ایجاد کرده بودم ؛ اما گویا حالا در آن حکم مجنونی را پیدا کرده ام که در یک اتاق خالی با خودش حرف میزند!



فایل های ضمیمه بند انگشتی
                       

سعادتمندانه ترین زندگی، زندگی بدون تفکر است. (سوفوکلس)
۱۳۹۰/۷/۳۰ عصر ۰۴:۴۶
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بانو, الیور, الیشا, راتسو ریــزو, اسکورپان شیردل, مگی گربه, چارلز کین, Peter Pan, دزیره, ژان والژان, کاپیتان هادوک, ترومن بروینک, بهزاد ستوده, ممل آمریکایی, دلشدگان, کارآگاه علوی, باربوسا
ممل آمریکایی آفلاین
مملی پنجه طلا
***

ارسال ها: 20
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۷/۲۷
اعتبار: 4


تشکرها : 365
( 184 تشکر در 12 ارسال )
شماره ارسال: #23
سینمای امروز ایران و نانوایی

تفاوت سینمای امروز با نونوایی چیه؟

نونوایی ها همیشه شلوغه و کم پیش می آد که نون بپزیم و کسی توی صف نباشه.

نونوایی، چیزی را می پزه که به مزاج همه سازگاره و ملت همه می تونن نوش جان کنن.

مردم هر کدوم یا هر خانواده طی یک دوره به نونوایی سر می زنن.

تا نون توی نونوایی باشه کسی نون از مغازه نمی خره.

توی نونوایی تیپ و قیافه و پارتی کار نمی کنه، هنر و استعداد هر کس، جاش رو توی دکون مشخص می کنه.

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

با ممد رفته بودیم به تماشای فیلم بامزهء تحفه ها. خداییش فیلم های اون دور و زمونه، کمدیش هم کمدی بود. دم در سینما یه مجله فیلم خریدیم. نوشته بود پشت صحنه تحفه ها از خودش خوشمزه تر بوده. چقدر سر ساخت فیلم خندیدن و گل گفتن و گل شنفتن.

یه وخ گوشه ی مجله چشمم افتاد به یک خبر دوخطی

آه از نهادم در اومد. گفتم ممد کار سینمای ایرونم تموم شد.

توی همون روزا بود که دونده رفته بود توی سینماهای اروپا. زیاد مشتری نداشت اما بالا بردن پرده یک فیلم ایرونی توی یک سینمای اروپایی ارزش داشت.

ممد فلاپی گفت ها؟ تو نبودی که می گفتی آبروی سینمای ایرون داره بر می گرده؟ چی شد یه هوی رنگ عوض کردی؟

خبر رو نشونش دادم.

یارانه و پشتیانی مالی از سینما برداشته شده بود.

ممد گفت خوب حالا این یعنی چی؟

گفتم ممد این همه پیشرفت مال پشتوانه داشتن سینما ست.

کارگردان ما غصه گیشه نداره. جوری که دلش می خواد فیلم می سازه، هر جوری عشقشه

حالا می فهمی اگه ترس گیشه بره تو پوست کارگردان و فیلمسازا گیشه زده بشن دودمان فیلم ما برباد می ره. حالیته که فیلم فارسی چه جوری درست شد؟

چند تا کارگردان قسط و قرض که بالا آوردن، زدن تو کار مردم پسند. مثل اینکه کسی آش رشته و آبگوشت بزباش نخوره تو بزنی تو کار سوسیس و کالباس.

ممد  سینمای ایران سینمای تکنیکی نیست. عین فوتبال ما می مونه. یه مربی خوب، تو کشور ما توپ رو می ده دست بچه ها می گه گل بزنین. آخه بچه ای که از بچگی شانسکی بزرگ شده، شانسکی نمره آورده، الابختکی دیپلم گرفته و رفته پی بختش چطو می تونه تکنیکی بازی کنه، زندگی کنه، فیلم بسازه، ها!

اونوخته که کارگردانای ما تکنیک زده می شن گیشه زده می شن و دودمان سینما بر باد می ره و سینما می ره می شه همون فیلم فارسی

هر وخ توی فوتبال یه مربی حرفه ای چار تا فوت و فن به بروبچ یاد داد بچه ها خواستن پیاده کنن گل خوردن. هر وخ یه فیلم سازی اومد اصولی یه فیلم بسازه یا فیلمش هشلهفت از آب دراومد یا فروش نکرد.

فیلم ایرونی حسیه

نگی یه وخ آنارشیستی نه ها بگو حسی. هر وخ بچه های ما از بچگی تکنیکی بار اومدن می تونن تکنیکی بازی کنن و تکنیکی فیلم بسازن.

تو همین حسه که تکنیک ها و ژانرهای تازه پیدا می شن. همین دونده رو نگا کن محشره. یه دنیای تازه س دیدنش یه حسی به آدم می ده که توی هیچ فیلم دیگه ای نیست. شنیدم از امیر جان نادری دعوت کردن فیلمش رو توی استرالیا تدریس کنه. می بینی این تو سینمای ما یه شانسه. سینمای ما مث سینمای ایتالیا می تونه پنجره های جدیدی رو به روی مردم جهان وا کنه ولی وای به روزگاری که گیشه و تکنیک دست و پای ما رو ببنده.

راستش از اون روزا سالها گذشته.

روزی که فیلم شاخه گلی برای عروس رو دیدم برای همیشه سینما رو ول کردم. خنده پر معنای فیلم تحفه ها کجا و بالا بردن یه موش از تنبان بازیگر برای خندوندن مردم کجا

راستش اونروز دلم خیلی گرفت. فهمیدم که بدبختانه درست حدس زدم.

سینماهای امروز برعکس نونایی خالیه، آخه چقد مردم به خاطر نماها و اداهای تکراری بخندن و اشک بریزن.

فیلمها حالا به مزاج هر کسی سازگار نیست. کجا تو محل ما مبلمان و ماشین اون جوری و موهای روغن زده و تیپای عجق وجق پیدا می شه؟ یا بازیگرایی گه تو فیلم یه لِنگشون فرانسه س یکی ایتالیا یکی ونک؟

تنها پولدار محله ی ما آمیزاسمال طلاسازه که تونسته بچه ش رو بفرسته خارج. امیرجانم خیلی وخته برگشته و ما از این ادا و اصولا تو قیافه ش ندیدیم. قصه ی امیر رو یه روز براتون می گم ولی عینهو ماهاست.

تا این آدمایی که به زور پول و پارتی نقش می گیرن و جز ادا در آوردن کاری بلد نیستن سینما چیه.

یه روزی با یه کارگردان آشنا شدم. داشت فیلم می ساخت گفتم شما نگران گیشه نیستی؟ پقی زد زیر خنده گفت قبلاً سود کرده ببین این شرکت که توش فیلم می گیریم اینقد پول داده، اون یارو اینقد داده تا بچه ش بازی کنه. ...

شما رو نمی دونم ولی دل من پر غصه س! توی خیالاتم سینمای خودمون رو می دیدم توی اوج:

دزد عروسک ها، سفیر، تحفه ها، کمال الملک، مرز، جعفر خان از فرنگ برگشته، گاو، هامون، رد پایی بر شن ،نارونی...، خاطرتون هست؟

به خدا حاضر بودیم روز قبل دم سینما جا بندازیم که کی فیلم برسه اول باشیم. حالا هرچی فیلم هست، کپ فیلم فارسی. خشونتش رو  اون کاراش رو کنار گذاشتن یه مشت ادا بازی و قر... بازیش مونده

یه حبه قند و جدایی ... اینا سرجاش ولی با یه گل هیچوقت بهار نمی شه. سینما اگه بخواد سینما باشه باید مثل نونایی اوس کریم باشه وگرنه کلاش پس معرکه س!

یه مشت عکس مربوط داشتم یکی یادمون بده عکس ها رو چه جوری توی سایتتون می گذارید.


اگه قراره یکی که پیر می شه دلشم کوچیک شه، خدایا اصلن منو پیر نکن
۱۳۹۰/۹/۳ عصر ۰۲:۲۸
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ژان والژان, ترومن بروینک, بهزاد ستوده, دزیره, نیومن, دنی براسکو, جو گیلیس, کارآگاه علوی, باربوسا
بهزاد ستوده آفلاین
متولد اصفهان
***

ارسال ها: 901
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۶/۶
اعتبار: 39


تشکرها : 2215
( 5893 تشکر در 536 ارسال )
شماره ارسال: #24
RE: فیلم های ارزشمند ایرانی

http://up6.iranblog.com/files/f4ye-habbe-ghand.jpg

یک حبه قند

فیلم کالای یک باار مصرف نیست بعضی فیلمها حتی ارزش همان یک بار دیدن را ندارند و سکانس فینال فیلم را می شود دید و نیازی به تماشای همه فیلم نباشد

بعضی آثار را با تماشای مجدد بهتر و با تماشای سوم و چهارم و ... بهتر بهتر می فهمیم و لذت میبریم بدون اینکه از فیلم خسته بشویم

یک فیلم کامل ایرانی و یک اثر خاص که تماشاچی و منتقد را به سالن سینما می کشاند و اکثریت متفق القول فیلم را دوست دارند و می پسندند ...

یک فیلم ایرانی مثل " یک حبه قند"

خیلی خوشحالم که یک حبه قند اینجا مخالف ندارد و همه فیلم را دوست داریم

صحنه پایانی فیلم "پسند سیاهذ پوشیده و برای صبحانه میاد پیش جمع و موبایلش با آهنگ " یار مبارک باد " زنگ میزند .خواهرزاده اش میخواهد موبایل را برایش بیاورد ولی پسند نمی خواهد جواب بدهد خواهرهایش و شوهرهایشان هم همینطور

در آخر در جواب سوال می گوید بعد از چهلم دایی جوابشان را می دهم

کارگردان با زبان تصویر سرنوشت داستان ر ا مشخص میکند

خیلی از سکانسها مییرکریمی با زبان تصویر با مخاطبش حرف میزند و این باعث می شود یک حبه قند  از یک کله قند هم شیرین تر باشد ...


هر جا سخن از دوبله است نام "بهزاد ستوده "میدرخشد
۱۳۹۰/۹/۵ عصر ۰۷:۰۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ژان والژان, چارلز کین, الیشا, دزیره, Papillon, مگی گربه, میثم, کاپیتان هادوک, بانو, نیومن, ممل آمریکایی, کارآگاه علوی, باربوسا
میثم آفلاین
مشتری سابق
*

ارسال ها: 294
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۸/۴


تشکرها : 2524
( 2650 تشکر در 184 ارسال )
شماره ارسال: #25
RE: فیلم های ارزشمند ایرانی

(۱۳۹۰/۹/۵ عصر ۰۷:۰۲)بهزاد کازابلانکا نوشته شده:  

http://up6.iranblog.com/files/f4ye-habbe-ghand.jpg

یک حبه قند

صحنه پایانی فیلم پسند سیاه پوشیده و برای صبحانه میاد پیش جمع و موبایلش با آهنگ "یار مبارک باد"  زنگ میزند .خواهرزاده اش میخواهد موبایل را برایش بیاورد ولی پسند نمی خواهد جواب بدهد خواهرهایش و شوهرهایشان هم همینطور ، در آخر در جواب سوال می گوید بعد از چهلم دایی جوابشان را می دهم. کارگردان با زبان تصویر سرنوشت داستان ر ا مشخص میکند

خیلی از سکانسها مییرکریمی با زبان تصویر با مخاطبش حرف میزند و این باعث می شود یک حبه قند  از یک کله قند هم شیرین تر باشد ...

ممنون بهزادجان! چه خوب که در این مورد اتفاق سلیقه داریم.

من هم دقایق آخر فیلم را خیلی خیلی دوست دارم. میرکریمی چه تاکیدهای بی تاکیدی داشت! حیرت خاموش حاضرین سر سفره از لباس سیاه پسند، صدای موبایل ، مکث و تردید پسند ، تردید حاضرین برای جواب به وزیری ها ، سوال از مادر ، محول کردن پاسخ به پسند توسط مادر ، پاسخ پسند ، لبخند از سر رضایت مادر و ... یک دنیا حرف داشتند در سکوتهایشان! هر بار دیدنش از زاویه ای زیبایی عیان می کند و تاویل می پذیرد.

وقتی پسند در سکانس آخر ، یکی یکی چراغها را خاموش می کند ، تک تک به اتاقها سر می زند و به همه از سر محبت نگاه می کند و دست آخر آن ترانه جادویی کوروس سرهنگ زاده از رادیویی که به دست قاسم تعمیر شده و وصف حال قاسم و گوینده حرفهای نگفته اوست.

هرکس این فیلم را با تامل دیده باشد و لااقل در چند سکانس اختیار از کف نداده و نگریسته باشد،  من در سلامت احساسی اش شک می کنم!


سعادتمندانه ترین زندگی، زندگی بدون تفکر است. (سوفوکلس)
۱۳۹۰/۹/۶ عصر ۰۵:۴۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بانو, گرتا, ژان والژان, الیشا, بهزاد ستوده, دزیره, نیومن, Papillon, ممل آمریکایی, کارآگاه علوی, باربوسا
بهزاد ستوده آفلاین
متولد اصفهان
***

ارسال ها: 901
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۶/۶
اعتبار: 39


تشکرها : 2215
( 5893 تشکر در 536 ارسال )
شماره ارسال: #26
RE: فیلم های ارزشمند ایرانی

(۱۳۹۰/۹/۶ عصر ۰۵:۴۰)میثم نوشته شده:  

(۱۳۹۰/۹/۵ عصر ۰۷:۰۲)بهزاد کازابلانکا نوشته شده:  

یه حبه قند

صحنه پایانی فیلم پسند سیاه پوشیده و برای صبحانه میاد پیش جمع و موبایلش با آهنگ "یار مبارک باد"  زنگ میزند .خواهرزاده اش میخواهد موبایل را برایش بیاورد ولی پسند نمی خواهد جواب بدهد خواهرهایش و شوهرهایشان هم همینطور ، در آخر در جواب سوال می گوید بعد از چهلم دایی جوابشان را می دهم. کارگردان با زبان تصویر سرنوشت داستان ر ا مشخص میکند

خیلی از سکانسها مییرکریمی با زبان تصویر با مخاطبش حرف میزند و این باعث می شود یک حبه قند  از یک کله قند هم شیرین تر باشد ...

ممنون بهزادجان! چه خوب که در این مورد اتفاق سلیقه داریم.

من هم دقایق آخر فیلم را خیلی خیلی دوست دارم. میرکریمی چه تاکیدهای بی تاکیدی داشت! حیرت خاموش حاضرین سر سفره از لباس سیاه پسند، صدای موبایل ، مکث و تردید پسند ، تردید حاضرین برای جواب به وزیری ها ، سوال از مادر ، محول کردن پاسخ به پسند توسط مادر ، پاسخ پسند ، لبخند از سر رضایت مادر و ... یک دنیا حرف داشتند در سکوتهایشان! هر بار دیدنش از زاویه ای زیبایی عیان می کند و تاویل می پذیرد.

هرکس این فیلم را با تامل دیده باشد و لااقل در چند سکانس اختیار از کف نداده و نگریسته باشد،  من در سلامت احساسی اش شک می کنم!

اتفاقا بعداز"سربازان جمعه" مسعود کیمیایی "برای این فیلم هم خیلی متاثرشدم وبغضم ترکید ...                  حال خوبی داشتم


هر جا سخن از دوبله است نام "بهزاد ستوده "میدرخشد
۱۳۹۰/۹/۶ عصر ۰۸:۲۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : الیشا, چارلز کین, دزیره, نیومن, میثم, Papillon, ممل آمریکایی, علی بی غم, باربوسا
میثم آفلاین
مشتری سابق
*

ارسال ها: 294
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۸/۴


تشکرها : 2524
( 2650 تشکر در 184 ارسال )
شماره ارسال: #27
RE: فیلم های ارزشمند ایرانی

می دانم که وضعیت سفید «سریال» است و نه فیلم، اما بحث مناسبی برای این پست در کافه نیافتم. دوست داشتم که درباره این سریال ماندگار در بحثی مستقل با حضور دوستان ، صحبت کنیم. اما فضای سرد اخیر کافه باعث شد به این نتیجه برسم که با ایجاد آن بحث فقط خودم را سبک خواهم کرد! به هر حال در محیط مجازی دیگری با یکی از دوستان، تجربه دیدن این اثر بزرگ را به اشتراک گذاشتیم که به صورت یک گفتگوی دلنشین دو نفره در آمد. از اینجا ..... تا ..... اینجا !

اما حسرت یک همنشینی و همصحبتی بزرگتر و پربارتر در این کافه در دل ماند!

*****

حمید نعمت الله ، مردی با کمپوزیسیون های حیرت انگیزش!


http://www.up98.org/upload/server1/01/y/o4a7b5j96lprhilucw5r.jpg
 

در این قاب زیبا، منیژه را می بینیم که به خاطر مشکلات کمرشکن زندگی اش قصد انتحار دارد. در عمق میدان شوهری خوابیده (غافل و بی خیال) و در کنار منیژه چند اسباب بازی که استعاره ای از خوشی های نداشته و آرزوهای به انجام نرسیده او در زندگی است.

http://www.up98.org/upload/server1/01/y/1a4tb9oh83mc27ce98.jpg

منیژه پیش از وارد کردن ضربه نهایی، از روی استیصال چند بار نام خدا را از ته دل به زبان می آورد. دوربین به فاصله کمی بالای سر اوست. و در آخرین لحظه شهامت خودکشی را از دست می دهد و قمه از دستش می افتد! کدام کارگردان می تواند به این زیبایی آیه ی "نحن اقرب الیه من حبل الورید" را به زبان سینما قرائت کند؟


http://www.up98.org/upload/server1/01/y/2xe7j5r97usfp5lq2o.jpg
http://www.up98.org/upload/server1/01/y/vfy5xbq9z6b2pql1fwpu.jpg

فرو ریختن شیشه های گلخانه و آوار شدن آنها بر سر "گل" ها ، به لحاظ گرافیکی و ریتم  و البته تاویل پذیر بودن ، یک شاهکار به تمام معنی بود.

http://www.up98.org/upload/server1/01/y/pp9a9dvk8l1rt752b6m.jpg

دعوای آدمها داخل کوچه در زمینه محو جدال دو خروس. در عین زیبایی ترکیب صحنه، کنایه ای زیبا به غریزی و حیوانی بودن ریشه خشونت در انسان.

http://www.up98.org/upload/server1/01/y/ijfpjwx9rm9bftm8nfe.jpg

... و این هم یکی از زیباترین قاب بندی های نعمت الله و معشوق "دست نیافتنی" امیر که " به سامان شد ، تا باد چنین بادا"

  

پی نوشت : آقای حمید نعمت الله ، عزیزی را در بستر بیماری دارند. ایشان از تمام کسانی که از تماشای سریالش لذت برده اند ، تقاضا کرده که برای سلامتی او دعا کنند.


سعادتمندانه ترین زندگی، زندگی بدون تفکر است. (سوفوکلس)
۱۳۹۰/۹/۲۲ عصر ۰۶:۲۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ژان والژان, حمید هامون, گرتا, چارلز کین, بانو, مگی گربه, rahgozar_bineshan, الیشا, roolplack, دن ویتو کورلئونه, Papillon, دزیره, ممل آمریکایی, علی بی غم, دلشدگان, کنتس پابرهنه, کارآگاه علوی, باربوسا
میثم آفلاین
مشتری سابق
*

ارسال ها: 294
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۸/۴


تشکرها : 2524
( 2650 تشکر در 184 ارسال )
شماره ارسال: #28
RE: فیلم های ارزشمند ایرانی

بي گمان يكي از دلايل پيشرفت كند سينماي ايران – علاوه بر ضعف مديريت فرهنگي – تماشاچي هاي رشد نيافته آن هستند. تماشاگراني كه هنوز هم كه هنوز است از نوستالژي نفرت انگيز فردين و ظهوري و وثوقي دست نمي كشند و از آن بدتر اين علايق خجالت آور و عنيف را به نسل بعد منتقل كرده اند! كه "شما نديديد يادش به خير اون روزها ...!!". از ملتي كه چيزي از پيشرفت خواهي نميداند و اعتراضش به وضع موجود صرفا با آرزوي بازگشت به گذشته همراه است ، چه انتظار!

پديده فيلمفارسي نه فقط يك محصول سينمايي كه يك عارضه و جراحت عمیق فرهنگي است كه از واقعيت گريزي نهادينه شده در "ناخوداگاه جمعي" يك ملت مي آيد. ملتي كه نه همت آن دارد كه دنيايش را آباد كند نه مناعت طبع آن دارد که از آن چشم بپوشد! و مي خواهد درد احساس حقارت ناشي از واقعيت عيني خودش را با تماشاي گنج قارون (داستان پسر فقير بي خيال دنيايي كه بر اثر پاك دلي! به ثروت عظيم و سعادت دنيا و آخرت! مي رسد) تسكين دهد!

وقت آن نرسيده كه بفهميم علاقه اي كه چهل سال پيش جاهلانه بود ، حالا شرم آور هم هست؟! تا كي دروغ گويي مداوم به خود؟!

از آن بدتر سوداگران پليدي هم هستند كه از اين علاقه شرم آور اپيدميك سوءاستفاده مي كنند و با فيلمهايي حقارت بار و توهين آميز ، زيان هاي مادي و معنوي بسياري براي همه (نه فقط نوستال‍ژي پرستان) به بار مي آورند و چه هنرمنداني كه در ميان اين همه جلبك و لجن خفه نشده اند!

***

http://up2.iranblog.com/images/x8k6u1226998gij65637.jpg

سعيد عقيقي ، از معدود سينمايي نويسهاي آگاه و روشنفكر است كه در طول مدت حضورش در عرصه مطبوعات، توانسته براي گونه نقد سينمايي در ايران آبرويي بخرد! نقدهاي علمي و روش شناسانه او اغلب از بهترين نقدهاي نوشته شده به فارسي است. ايشان نويسنده فيلمنامه هاي ارزشمند بسياري نيز هستند كه تا كنون فقط دو تاي آنها به فيلم برگردانده شده اند ، كه هر دو از محبوب ترين فيلمهاي گونه خود هستند. شبهاي روشن (1381) و صداها (1388)

نوشته زير را عقيقي دو سال پيش در گلايه از وضع حقارت بار سينماي ايران نوشت. عنوان مقاله برگرفته از شعری به همین نام از نصرت رحمانی است.

***

میعاد در لجن

این‌را نمی‌نویسم که چیزی را تغییر دهم؛ چون دریافته‌ام که خوش‌بوترین گل نیز تعفن مردابِ صدسال مانده را تغییر نخواهد داد. این‌را می‌نویسم که در تاریخ بماند؛ که کسی در آینده بداند که جُز مشتی چاپلوس و لوده و مزدور و مزوّر و شارلاتان و هفت‌رنگ و ریاکار؛ که چارچنگولی بر روح و ذهن و باور هنردوستان چسبیده بودند و رهاشان نمی‌کردند، کسان دیگری نیز در این سال و زمانه بر این خاک می‌زیسته‌اند. و آن‌که از پس کاروان می‌آید، با خود نگوید که اینان همگی مُشتی دون‌پایه و فرومایه بودند و به ماندن نمی‌ارزیدند. شاید کسانی باشند که این راه را بگیرند و بیایند و امیدوار باشند که عرصه به‌تمامی از آنِ دونان و فاسدان نبوده و نخواهد بود، و صحنه یکسر از مردمی و مردمان خالی نمانده است و نمی‌ماند.

اکنون در دور کامل لجن، سینما از آن‌چه باید باشد و می‌تواند باشد، فرسنگ‌ها فاصله گرفته است. دروغ، تبعیض، حق‌کشی و پلیدی به صورت امری رایج و طبیعی درآمده و گویی جزاین چیزی نباید باشد. حق این است که وقتی از کنار تابلوهای تبلیغاتی یا سردر سینماها می‌گذریم، از دیدن این تصاویر عنیف و حماقت مستولی بر ذهن و زبان سازندگان‌شان سرمان را از خجالت پایین بیندازیم و بگذریم و دل‌مان را به فروش بلیت‌ها خوش کنیم و خود را فریب بدهیم که «چرخ سینما باید بچرخد» و سینمای «پُرمخاطب»ی داریم. انگار پدری به‌جای کوشش در جهت فراهم‌کردن رفاه دختر تازه‌بالغ‌اش، او را روانه‌ی خیابان‌ها کند تا خرج خودش را دربیاورد و استدلال‌اش این باشد که «چرخ زندگی باید بچرخد» و دل خوش دارد به این‌که دختر «پُرمخاطب»ی دارد! این توهین‌آمیز‌ترین جمله‌ای‌ست که می‌توان نثار دوستداران سینما کرد. مگر فروشندگان این کالاهای کریه که ظاهر و باطن خفت‌بارشان راه را بر هرگونه تفکر بسته است، خدمت‌گذار چیزی جز جیب گشاد خود بوده‌اند؟ آیا با این‌همه سرمایه و مشتری که از آن دم می‌زنند، ذره‌ای بر کیفیت مهملات‌شان افزوده‌اند؟ یا بدتر، سوراخ دعا را یافته‌اند و اراجیفِ رقت‌انگیزشان از فیلمفارسی‌های دهه‌ی ١٣٣٠ هم عقب‌افتاده‌تر و حماقت‌بارتر به نظر می‌آید؟ این همان دروغ بزرگی نیست که برای سرکیسه‌کردن بینندگان‌مان به خوردشان می‌دهیم؟ چه‌کسی گفته است که برای بالابردن تعداد تماشاگران، باید تئوری «کاباره‌ی ارزان‌قیمت» را، که همان پنجاه‌سال پیش هم کهنه به نظر می‌آمد، دوباره علم کرد؟ یا چه‌کسی گفته است که سطح سلیقه‌ی مخاطبان را باید مُشتی جاهل تازه‌به‌دوران‌رسیده معیّن کنند؟ از کی تا‌به‌حال بی‌فرهنگ‌ها در زمینه‌ی سینمای فرهنگی صاحب‌نظر شده‌اند؟ آیا اصلاً تقسیم‌بندی سینما توسط چنین افرادی، خودبه‌خود، به معنای تحقیر مفهوم «فرهنگ» نیست؟ محافل سینمایی که فقط در زمینه‌ی دریافت بودجه برای برگزاری جشن‌ها پیداشان می‌شود، امروز کجاهستند؟ نکند فضولات متعفنی که به مدد مافیای بخش دولتی دوهفتگی ساخته می‌شوند و به واسطه‌ی مافیای بخش خصوصی یک‌ماهه اکران می‌شوند، در ردیف «آثار هنری»اند و ما بی‌خبریم؟

بگذارید کمی از برگ‌های تاریخ اندوه‌بار سینمای مستقل این ولایت را ورق بزنیم تا بدانیم که در این سال ها پیش نیامده و فقط فرورفته‌ایم: چهل‌وچند سال پیش، صاحب سینمایی که مجبور شده بود «سیاوش در تخت جمشیدِ» فریدون رهنما را اکران کند، خودش جلوی در سینما ایستاده بود و به همان چند علاقه‌مندی که می‌خواستند بلیت بخرند و وارد سینما شوند، پیشنهاد می‌داد که وقت‌شان را بیهوده تلف نکنند، چون «فیلمش خوب نیست!» با این شیوه ، فیلم زودتر از کف فروش پایین می‌آمد و مدیر عزیز دوباره می‌توانست «شمسی پهلوون و چهارتا شیطون» را برای بار چندم روانه‌ی پرده کند. البته با احتساب زمان، پرت‌ترین فیلمفارسی‌های پنجاه سال پیش، به‌مراتب بر کُپی‌های خجالت‌آور امروزین‌شان برتری دارند، اما تقریبا سرنوشت تمامی فیلم‌های مستقل و متفاوت در تاریخ سینمای ایران چیزی جز این نبوده است. آن ها تاوانِ تن‌ندادن به ابتذال را تمام و کمال پرداخته‌اند و اکنون نوبت به ما رسیده است.

شش سال از اکران واپسین فیلم‌نامه‌ی ساخته‌شده‌ام می‌گذرد: «شب‌های روشن»، که با مظلومیت تمام، در سکوت کامل و فقط در سه سینما به نمایش درآمد، امروز دلبستگان بسیاری دارد که به‌خاطر دیدن لودگی و فرومایگی به سینما نمی‌آمدند و نمی‌آیند. و امروز با سینما قهرند، چون فیلمی نمی‌یابند که به شعورشان احترام بگذارد... و امروز نوبت به «صداها» رسیده است. به‌راستی چه‌کسی از اکران موفق چنین فیلم کوچک و جمع‌و‌جوری ممکن است به خود بلرزد و با تمامی وسایل ارتباط مخاطبان با فیلم شود؟ چرا روزی یک سانس و آن هم تمامی سانس‌های مرده‌ی چند سینما طوری برنامه‌ریزی شود که حتا دوستداران «صداها» هم نتوانند فیلم محبوب‌شان را ببیند؟ مشکل اصلی این نیست که چنین فیلم هایی امکان مقایسه میان اندیشه و جهل را به وجود می‌آورند؟ و نکته در این نیست که همین فیلم‌های کوچک مُشتِ دروغ‌گوهای بزرگ را به‌سادگی باز می‌کنند؟ فیلم‌هایی که هزینه‌شان چندبرابر «صداها»ست و دستاوردشان چیزی جز شرمساری و تمسخر نیست؟

صمیمانه امیدوارم هرچه زودتر «گروه فیلم‌های بی‌فرهنگ» نیز با همین عنوان به وجود آید و جشنواره‌ای برای آن‌ها به وجود آید و «زرشک زرّین» نیز که امروز برای ربودن‌اش رقابت از هر زمان دیگری شدیدتر است، به محصولاتِ شایسته و فرح‌بخش سینمای «ملّی» ایران، که در عین نارضایتی ملّت همچنان به حیات انگلی و ننگین خود ادامه می‌دهد، با عزّت و احترام فراوان اهدا شود و حمایت‌های بی‌حساب و کتابی که در طول سال‌ها نثار چنین خزعبلاتی شده، جایگاه خود را بیابد.

خوش‌بختانه  فهم تماشاگر ما هنوز تا سطح تهیه‌کنندگان فیلمفارسی پایین نیامده و به‌رغم کوشش مافیای تولید، مافیای سینمادار و مافیای سینمایی‌نویس که در حقارتی وصف‌ناپذیر، ذرّه‌بین به دست، به‌دنبال «ساختار فیلمفارسی» می‌گردد، هنوز فرق بین فیلم جدی و مهمل را تشخیص می‌دهند. میعاد ما با مشتاقان فیلم جدی، حتا در میان لجن نیز پابرجاست. شب‌های ما هنوز روشن است و صداهای‌مان همچنان رساست. ما را با نشخوارکنندگان فضولاتِ گذشته كاری نیست. ما آیندگانیم.

سعید عقیقی

به نقل از وبلاگ شخصي آقاي محسن آزرم

 


فایل های ضمیمه بند انگشتی
       

سعادتمندانه ترین زندگی، زندگی بدون تفکر است. (سوفوکلس)
۱۳۹۰/۱۰/۷ عصر ۱۲:۰۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : الیشا, گرتا, دن ویتو کورلئونه, بهزاد ستوده, بانو, حمید هامون, ژان والژان, Papillon, مگی گربه, دزیره, جیسون بورن, راتسو ریــزو, الیور, آوینا, علی بی غم, کارآگاه علوی, باربوسا
حمید هامون آفلاین
مرد آرام!
***

ارسال ها: 122
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۴/۳
اعتبار: 51


تشکرها : 9428
( 2163 تشکر در 56 ارسال )
شماره ارسال: #29
RE: فیلم های ارزشمند ایرانی

در روزهای سرشار از استرس در محیطهای حقیقی و مجازی! دیدن این فیلم غنیمتی است بدیع و زیبا.هدیه ای است فاخر برای ما خستگان:

طهران : روزهای آشنایی


داریوش مهرجویی در هفتمین دهه ی زندگی اش خیام مسلکی پیشه کرده.گور بابای زندگی واقعی، بی خیال مردمان اطرافمان، انگار نه انگار که بارها و بارها از کنار مکانهایی عبور می کنیم و حتی به آنها نگاه هم نمی کنیم.....

کارگردان عمدا تصاویر توریستی و چشم نوازی را در دل داستانی جذاب (و تخیلی؟!) مهمان ما بی انگیزه ها و بی تفاوتها می کند و امید داشتن را دوباره به ما یادآوری می کند و دوست داشتن محیط زندگی و توجهی مجدد به آن را.( نیازی هم نیست که حتما از اهالی تهران باشی).....

آن مدینه ی فاضله ای که در مهمان مامان آنقدر دروغین و عذاب آور بود چرااینجا اینقدر دلنشین است؟!چقدر این پیرمرد و پیرزنان کمی تا قسمتی مرفه! باورپذیر و دوست داشتنی اند.چه خوب که علی عابدینی ای  که در هامون، نجات دهنده و مراد شخصیت پریشان و عزیز ما بود، اینجا هم در کسوت (دایی بابا) نجات دهنده خانواده ای از قشر متوسط رو به ضعیف جامعه و همچنین افراد  مسن دور از خانواده است.... چه زیبا که بر عکس زندگی واقعی اینجا می بینیم که دختر، مادر چشم به راهش را در ((پانسیون)) (و نه خانه ی سالمندان) فراموش نکرده و در سال نو دیدار را به مادرش هدیه می دهد....و دست آخر چقدر تاثیر گذار است دور هم جمع شدن افراد پانسیون به واسطه ی این (دیدار فرخنده ی آشنایی) و خواندن ترانه ی (بی تو زمونه نامهربونه ).....

ای کاش مردم بی عاطفه ی زندگی واقعی ما این فیلم را می دیدند و ای کاش که (هنوز هم چیزهای زیبا رو می شد تو این دنیا دید)....

حیف که این فیلم را که از زمان جشنواره منتظر دیدنش بودم اینقدر دیر و وقتی که ویدئو کلوپی شده دیدم و باز هم حیف که فیلم را روی پرده ندیدم.

فیلم انقدر زیبا و تاثیر گذار بود که هنوز که هنوزهست با اینکه سه بار دیدمش اصلا رغبتی به دیدن اپیزود دوم فیلم اصلی :تهران: سیم آخر پیدا نکرده ام.

امید که مهرجویی رویه ای را که پیش گرفته ادامه دهد و کارگردانان فرهیخته و تلخ اندیش ما نیز به زیبایی های زندگی روی خوش نشان دهند.

یا حق....


من غرقِ غرق زاده شدم
دریا به قدر خاطره هایم عمیق بود
۱۳۹۰/۱۰/۲۳ عصر ۰۳:۰۶
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ناتالی وود, بانو, ناخدا خورشيد, گرتا, دن ویتو کورلئونه, Papillon, اسکارلت اُهارا, اسکورپان شیردل, زاپاتا, راتسو ریــزو, الیور, مگی گربه, ژان والژان, دزیره, میثم, ممل آمریکایی, الیشا, چارلز کین, علی بی غم, دلشدگان, خانم لمپرت, کارآگاه علوی, باربوسا
دن ویتو کورلئونه آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 1,074
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۱۰
اعتبار: 53


تشکرها : 1834
( 10948 تشکر در 271 ارسال )
شماره ارسال: #30
RE: فیلم های ارزشمند ایرانی

با اجازه آقا میثم عزیز این نوشته در مورد فیلم ارزشمند و افتخارآفرین (( جدایی نادر از سیمین )) رو که امروز دوستی برام ایمیل کرده بود اینجا میگذارمش ...

آقا میثم عزیز و دوستان مدیر اگر صلاح دونستند به جای دیگری منتقلش کنن :

(( جدایی نادر از سیمین برای من فیلم نبود ...

مادر های نگران را در لیلا حاتمی میدیدم ...

که میفهمیدند کوپن ها برای فرزندش آینده نمی آورند
...
پدرهای تک بعدی را در پیمان معادی ...

که بر سر هر دو راهی از قدرتش استفاده میکرد ...

کودکی هایم را در ترمه ... که باهوش بود و ساکت .... درد را می فهمید ...

اما آنقدر صلح طلب بود که چیزی به رویش نمی آورد

به مادرش احتیــــــــــــاج داشت اما عاشق پدرش بود ...

و تازه ، چپ های زندگی را از راست تشخیص میداد

و از پدر نیاموخته بود ، سر دوراهی که رسیدی، راه راست ، همیشه راست نیست !

گاهی باید به چپ زد ...

در چشم های ساره بیات ، شوش و راه آهن را واضح میدیدم ...

در شهاب حسینی یک سنتی  سرخورده میشدم ... 

یک مرد که هنوز پیاز  آبگوشتش را با مشت له میکند 

یک نفر که تمام دنیا حقش را خورده اند اما دستش به حق کسی نمی رسید

تا ببیند از پس خوردنش بر می آید یا نه

جدایی نادر از سیمین ، تقابل سنت و مدرنیته خواهی در نقطه ای به اسم تقدیر بود

وقتی که یک چالش ، سیاه را به روی سفید می آورد ...

زنی در اعتقادتش آنقدر گم بود که عقلش برای شستن یک پیر مرد

بهانه ی شرعی می خواست ...

پدری آنقدر در پدرش گم بود که از زنش تنها کاست های شجریان به جا مانده بود

دختری آنقدر در فاصله ی پدر و مادر گم شده بود

که نمیدانست برای پیدا شدن باید دست کدام را بگیرد ...

و کارگری ، آنقدر سر خورده بود که کسی باور نمی کرد او هم به قران اعتقاد دارد ......

جدایی نادر از سیمین ... تصویری حقیقی از اجتماعی بود

که در سنت دست و پا میزند مبادا

مدرنیته تمام دلبستگی هایش را انکار کند ....

به این فیلم ، ایستاده احترام میگذارم ...

بابت ظرافتی که در بیان حقیقت های ظریف اجتماع من داشت ...

و دردم آمد...

دردم آمد وقتی فهمیدم

دیدن این فیلم در آمریکا برای بچه های زیر 13 سال ممنوع شده ...

حق دارند ...

حق دارند نخواهند کودکی های آزادی خواهشان مفهوم دو راهی را بفهمند

حق دارند نگذارند فرزندانشان در تختخواب بترسد از آن روی پدر

میخواهند کودکانشان ، کودکی کنند ، نه اینکه شبیه نسل ما

در تنهاییشان به درد های پدر و مادر فکر کنند

حق دارند برای اجتماعشان آزاده تربیت کنند ......

حق دارند ...

هر جای این قصه را نگاه میکنم میبینم

کودکی هایمان نسبت به آنچه حقمان بود ادا نشد

آقای فرهادی

این فیلم ، اسکار  نمایش فرهنگ  ایرانی در عصر آدم کوکی ها را گرفته 

آن اسکار را هم نگیرد ،اتفاقی نمی افتد

بگذار به پای درد هایمان خودمان بسوزیم ...

آنها تا بخواهند نسل ما را درک کنند باید هزار ترس  نابالغ را بگذرانند 

سیمین را بیاور همین حوالی ...

ما خوب فهمیده ایم دو راهی ها هیچوقت از عدالت بویی نمی برند .....

ما خوب فهمیده ایم جهان سومی بودن یعنی شب و روزت پر از اتفاق باشد

اتفاقی که محکوم است از یکی ظالم بسازد حتی اگر آزارش به مورچه هم نرسیده

و از یکی مظلوم....

سیمین را بیاور ...

ایران پر از " ترمه " هاییست که ترجیح می دهند مادرشان آزاد باشد

حتی اگر شب کسی برایشان لالایی محبوبشان را نخواند

ایران پر از بچه هاییست که پا در کفش بزرگان کردن ، لذت بچگیشان بود...........



اثر هومن شریفی ))

به دل من نشست ... نمیدونم نظر شما دیگر دوستان کافه نشین در موردش چیه ...

یا حق ...


من با این حرفی که می زنید کاملا مخالفم . ولی حاضرم جانم را بدهم تا شما حق داشته باشید این حرف را بزنید ... ولتر
۱۳۹۰/۱۱/۵ صبح ۱۰:۳۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : میثم, گرتا, حمید هامون, Papillon, ژان والژان, مگی گربه, الیشا, علی بی غم, مجید آقا ظروفچی, خانم لمپرت, کارآگاه علوی, هانا اشمیت, باربوسا
میثم آفلاین
مشتری سابق
*

ارسال ها: 294
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۸/۴


تشکرها : 2524
( 2650 تشکر در 184 ارسال )
شماره ارسال: #31
RE: فیلم های ارزشمند ایرانی

خیلی ممنونم از مرد آرام کافه و پدرخوانده محلات و حومه! به خاطر ارزش دادن به این بحث.

کورلئونه جان! یک بار در بحث کتابخانه از شما خواهش کردم که از این حرفها نزنید.

راستش فیلم آقای مهرجویی را ندیده ام متاسفانه. بقالی سر کوچه مان! فیلم را در چند حلقه اکران کرده بود که زود از روی اکران/پیشخوان! برداشت.

اما در مورد این خطابه! جناب هومن شریفی ، من فکر میکنم ایشان را کمی شور حسینی برداشته است! البته برداشت ایشان از هر موضوعی از جمله همین فیلم محترم است ، اما در هر حال بد نمی بینم به مواردی  اشاره داشته باشم.

در این فیلم نه طرف سنت گرفته میشود نه مدرنیسم حتی می شود گفت کفه ترازوی گناهان مدرنیسم سنگین تر است! سالها پیش مرحوم جلال آل احمد (که این روزها بیش از موقع دیگری لعن و نفرین میشود!) مقاله ای نوشت به نام در خدمت و خیانت روشنفکران و در آن ظهور طبقه متوسط (بورژوا) روشنفکر ناقص الخلقه ای را پیش بینی کرد! خانواده سیمین و نادر نمونه ای از همان پیش بینی جلال هستند.

این فیلم - شاید ناخوداگاه - مدرنیته و ماهیت لیبرالیستی آن را ناسازگار با فرهنگ شرقی و ایرانی نشان می دهد. این تحمیل هنجار غیر بومی نتیجه ای جز از هم پاشیدگی و جدایی ندارد. نادر چنان به آزادی فردی همسرش احترام می گذارد و در سخنانش در دادگاه تمام احساسات و علاقه اش را پس می زند که روی تصمیم شخصی سیمین اثر نگذارد. "اگه ترجیح میدی بری خارج برو!" اما سیمین خود این آزادی فردی را نمی خواهد! در سکانسی که بی دخترش با پیرمرد از کار افتاده به سمت خانه مادرش می رود ، پشت فرمان با گریه از شوهرش شکوه می کند : "یه کلمه نگفت نرو! طلاقت نمی دم نمی ذارم بری!"

از همان ابتدا هم دادخواست طلاق او یک بازی بوده ، خارج رفتن هم برایش بهانه ای بوده تا شوهرش را مجبور کند که به او بگوید : نرو! طلاقت نمی دهم! برای او حتی ساز اروپایی (پیانو) هم هوسی بیش نبوده، چیزی که آرامش می کند همان شجریان است! پیانو یک بار اضافی است که در راه پله هم گیر کرده و آخرش هم تمام اتفاقات بد به همان بر می گردد!

بله طبقه ای که تمامی سنت های پیشین را نفی و انکار کرده (و نه نقد و بازسازی) و هنجارهایی را پذیرفته که متعلق به خود او نیست و کفشی به پا کرده که پایش را می زند ، محکوم است به متلاشی شدن و جدایی!


سعادتمندانه ترین زندگی، زندگی بدون تفکر است. (سوفوکلس)
۱۳۹۰/۱۱/۵ صبح ۱۱:۴۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : دن ویتو کورلئونه, گرتا, حمید هامون, Papillon, راتسو ریــزو, ژان والژان, دزیره, الیشا, علی بی غم, فورست, terme, کارآگاه علوی, باربوسا
ممل آمریکایی آفلاین
مملی پنجه طلا
***

ارسال ها: 20
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۷/۲۷
اعتبار: 4


تشکرها : 365
( 184 تشکر در 12 ارسال )
شماره ارسال: #32
یه خُرده بی انصافیه

سلام به همهء دوستان و سروران خودم.

راستش مملکت تشکیل شده از یه مشت آدمیزاد. کوچیک، بزرگ، چاق  لاغر زن مرد-

من دلم می خواد بینشون فرق بذارم، بی تعارف- خداییش فرق دارن.

یکی دوس داره پیتزا پپرونی بخوره، یکی همین دیزی سنگی به دهنش مزه می کنه- اون یکی هرچی باشه مهم نیست همین مهمه که با بروبچ آخر پیچ ساغروون زیر درختای بید و پای آب روون توی هوای آزاد بخورن و بزنن زیر آواز: من یه پرنده م آرزو دارم ....

شاید یکی خوشش نیاد از دست اصغر سلاخ ،سیرابی شیردون بگیره بزنه تو رگ - ولی کله پزی آقا اصغر صب به صب وُول می زنه از پیر و جوون- از لات و لوتای ته بازارچه تا آدمای عصا قورت داده ای که با اتوی شلوارشون هندونه قاچ می کنن.

امیر پسر اسمال آقا طلا ساز ، فرنگ رفته و تمام و کمال - دست راست و چپش رو نمی فهمید که عاشق دختر ولی گاریچی شد.از خارجه که آمد با باباش با ماشین آخرین مدل رفت دم خونه ولی- خواستگاری دخترش، ملت کف کردن -آقا این دختر زندگی ساخت برای امیر که صدتا دختر فرنگی جلوش لنگ می ندازن.

چه حرفها که زدن پشت سرش- حالا چشم همه شون ... همه جا تعریف کمالات و جمالات این خانومه و عشق و عاشقی این دوتا کفتر جلد

آقا آدما فرق دارن- هرکسی واسهء یه چیزی ساخته شده- سلیقه ها متفاوته فکرها فرهنگها

این فرق داشتن آدماست که زندگی رو قشنگ می کنه و با صفا

چیزی که ازش خوشم نمی آد تبعیض و بی انصافیه

یه هو یکی بلند می شه: آقا باهاس با قاشق چنگال غذا خورد. باهاس اینجوری نشست. باهاس اون فیلمو ببینی- یعنی چی؟ این بازیگر بده اون یکی اون جوری این یکی این جوری  !!! 

من از فیلم شاخه گلی برای عروس بدم می آد بی تعارف- از سالن که پا گذاشتم بیرون تا حالا دیگه پا به سینما نگذاشتم ولی کلی ملت با این فیلم حال کردن و خندیدن

من بَدَم یا بلانسبت مَردم یا فیلم شاخه گلی برای عروس

نه والله- هیچکدوم

این سلیقه ست

همسایهء نونوایی ما از خونه می آد بیرون از دو تا کوچه اون ورتر نون می خره می آره خونه -

دم در خونه ؛نون بربری به دست-  یه چاق سلامتی با ما داره - یه رنگه و بی تعارف 

بربری دوست داره. صدبار هم بگیم نون بی نمک ؛خوش پخت؛ نونِ  چه و چه تو کتش نمی ره .بذار با نون بربری حالشو ببره 

چرا باید خجالت بکشم که از بهروز وثوقی خوشم می آد؟

من با تو فرق دارم با امیر و ممد فلاپی فرق دارم.

من منم با همه ی نوستالژی های خودم و عشق و حال خودم.

وقتی بشنوم ایرج می خونه :من یه پرنده م آرزو دارم تو باغم باشی... می رم تو خیالات عشق و عاشقی هیچوقت هم تریپ موزارت و چایکوفسکی و سباستین باخ رو ور نمی دارم  یه رنگ و بی تعارف داد می زنم بتهوونو نمی فهمم گناهه؟ آواتارو درک نمی کنم نمی فهمم چرا اینقدر سنگ همشهری کین رو به سینه می زنن با اون همه پس و پیش رفتنش آخرش هم هیچ چی ولی اونی که توی سوته دلانه خود خودمم با بچه ها دم در سینما کل کل می کنیم سر فیلم عکسای فیلم رو می خوریم و بعدش هوار می شیم رو صندلی های سینما و یه خورده غم و غصه رو تو بزن بزنای بازیگرا از یاد می بریم. خداییش اینو می فهمم خوب هم می فهمم .گناهه؟ چرا باید به تریج قبای کسی بر بخوره که من اینو می فهمم جنسش با جنس من جوره و با گوشت و پوست و استخونم لمسش می کنم.

من به تو با موزارت و بتهوون و فلینی و هیچکاک و پست مدرنیست و فیلم نوآر و ادگار آلن پو احترام می ذارم ولی راستش نمی فهمم. چرا باید زیر دست و پا له بشم اگه بخوام حرف دلم رو بزنم؟

من وقتی بازیگر محبوبم داد می زنه :

اگه قراره یکی که پیر می شه دلشم کوچیک شه، خدایا اصلن منو پیر نکن...

اشک تو چشام جمع می شه و آه از نهادم در می آد و ته دلم دعا می کنم اگه قرار بشه منم پیر بشم و

دلم کوچیک شه دوست ندارم پیر بشم.

من نمی فهمم حمید هامون تو فیلم هامون پی چیه؟ خودش! موتور سیکلتش -ترس و لرز- دیوونگی یا

چراواسهء خودش قبر می کَنه و می پره تو دریا


کیف می کنم وقتی می بینم یکی، خودشه ؛خود خودش- بی شیله پیله بی الدرم بلدرم. ظاهر و باطن یکی -

بهروز نوستالژی منه، عشق منه تریپ و ریخت و قیافه شو حال می کنم و خجالت هم نمی کشم همین جور که امیر از ازدواج با عشق همیشه ش خجالت نکشید یا همسایه از خوردن نون بربری جلو نونوایی ما

من با خیلی از فیلم های بزن بزن و بکش و بکش و ... مخالفم اما قیصرو دوست دارم گوزنها رو سوته دلانو چرا باید بپیچم به برو پای اون بابایی که عشقش شاخه گلی برای عروسه؟

خلاصه داداش ما کوچیک همه - تک تک نوشته هاتون توتیای چشم منه. عشق به شما و کافه با هر جور سلیقه و پسند و سواد تو اعماق وجود منه ولی شما رو به هرچی مردونگیه قسم به حلقه های سلولوزی فیلم و آپارات و آپاراتچی قسم :حرمت آدمها، تفاوتهاشون، سلیقه هاشون و سوادشون رو نگه داریم.

مخلص همه

ادمین چند بار بهم تذکر داده ببخشید از همه معذرت می خوام حرف دلم رو زدم


اگه قراره یکی که پیر می شه دلشم کوچیک شه، خدایا اصلن منو پیر نکن
۱۳۹۰/۱۱/۵ عصر ۰۹:۵۱
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ژان والژان, اسکورپان شیردل, مگی گربه, کاپیتان اسکای, دزیره, الیشا, پایک بیشاپ, علی بی غم, فورست, برو بیکر, terme, خانم لمپرت, کارآگاه علوی, باربوسا
میثم آفلاین
مشتری سابق
*

ارسال ها: 294
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۸/۴


تشکرها : 2524
( 2650 تشکر در 184 ارسال )
شماره ارسال: #33
RE: فیلم های ارزشمند ایرانی

ممنون از دوست گرامی مان، ممل که بی تعارف به انتقاد از نظر اینجانب پرداختند.

دوست گرامی، البته حرف من هم همین بود که اساسا ریشه فیلمهای احمقانه ای مثل شاخه گلی درباره ... یا شارلاتان و کما و اینجور اباطیل، همین نوستالژی فردین و ... است. به عبارتی اینها همان تالی منطقی همان سینما هستند و ریشه در ناخوداگاه جمعی همین ملت دارند.

البته اینکه می گویید، اینها نوستالژی شما هستند (گو اینکه من به شخصه میان فیلمهایی چون سوته دلان و گوزنها با سینمای مهمل گنج قارون و همسفر فرق میگذارم) مثل هر نظر دیگری در هر زمینه ای قابل احترام است. شما هم البته ادعایی در زمینه سینماشناسی ندارید و از این فیلمها از منظر سینمایی دفاع نمی کنید.

بخش فاجعه بار ماجرا اینجاست که امر بر برخی از به اصطلاح منتقدین مشتبه شده و گمان می برند در این فیلمها ارزشهای خاص هنری و سینمایی نهفته است! با خواندن مجله شماره 400 ماهنامه فیلم (که شرم آور ترین شماره این نشریه در این سالهاست) ، از بسیاری از انتخابهایی که برخی کرده اند عرق شرم بر پیشانی می نشیند. یکی جوجه فوکلی را بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران دانسته، دیگری رضا صفایی را با عنوان استاد! یاد کرده و در عین حال ادعای این را دارد که منتقد سینماست و به تماشاچی عادی چیزهایی را نشان می دهد که او با یک بار فیلم دیدن متوجه آنها نمی شود! بله چنین علاقه ای واقعا هم حقارت بار است.

در هر صورت، نظر من هم این است که تا این نوستالژی پرستی ها درمان نشود، سینمای ایران (و کلا هر چیز دیگری از ایران!) پیشرفت خاصی نخواهد کرد و این درست نمی شود مگر با یک دگرگونی فکری و رسیدن به خوداگاهی در مردم. البته این چیزها حالاحالاها و احتمالا هیچ وقت درست نمی شود. پس زنده باد نوستالژی!


سعادتمندانه ترین زندگی، زندگی بدون تفکر است. (سوفوکلس)
۱۳۹۰/۱۱/۶ صبح ۱۰:۴۵
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : گرتا, ممل آمریکایی, ژان والژان, الیشا, مگی گربه, ترومن بروینک, علی بی غم, terme, کارآگاه علوی, نایب تیمور خان, باربوسا
ممل آمریکایی آفلاین
مملی پنجه طلا
***

ارسال ها: 20
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۷/۲۷
اعتبار: 4


تشکرها : 365
( 184 تشکر در 12 ارسال )
شماره ارسال: #34
هنر چیه؟ کی باید جواب بده؟

(۱۳۹۰/۱۱/۶ صبح ۱۰:۴۵)میثم نوشته شده:  

بخش فاجعه بار ماجرا اینجاست که امر بر برخی از به اصطلاح منتقدین مشتبه شده و گمان می برند در این فیلمها ارزشهای خاص هنری و سینمایی نهفته است!

سلام بر استاد عزیزم جناب آقای میثم

خوشحالم که پرخاشگریهای  منو به چشم برادری بزرگوار ندیده گرفتین و مثل پدری دانا و باتجربه با من حرف زدین اما درد من چیز دیگه ایه

هنر چیه؟

آیا هنری که مردم نپسندند هنره؟

آیا هنرشناسی دانشه یا حس؟

آیا برای لذت بردن از سینما باید درس خوند و قاب بندی و فیلم نامه نویسی و تدوین رو فهمید؟

چارلی چاپلین را همه می فهمند

دیوید لینچ را هر کسی نمی فهمه و هرکسی نمی پسنده- مجبور شدم برای فهمیدن جاده مالهالند ده ها صفحه رو بخونم و با دیدگاههای فلسفی و اندیشه های دیوید آشنا بشم و تا بیام درک کنم که چی می گه راستش مزه ش پرید. بیشتر شد یه کلاس درس

ولی اگر به فلسفهء هنر برای هنر ایمان داشته باشی هنر را نباید تعریف کرد. سهراب سپهری من با سهراب سپهری تو فرق داره حتی چاپلین من با چاپلین دیگران فرق داره.

من برداشتم از جاده مالهالند با خود دیوید لینچ فرق می کرد من جوری که نیاز داشتم و دوست داشتم به آخر داستان رسیدم و وقتی فهمیدم هدف دیوید چی بوده همه چی به هم ریخت و خستگی تماشای فیلم توی تن من موند.

وقتی تفسیر یکی از بزرگان رو از شعر "مسافر" سهراب خوندم راستش طعم گسِ خوشمزهء مسافر توی دهنم ماسید و رنگ باخت  . این من بودم  ،سهراب من بود من خودم رو توی شعرش پیدا کرده بودم و حالا یکی با تخته پاککن همهء ساخته ذهن منو پاک کرد: برداشت تو غلطه تو نمی فهمی من می فهمم که متخصصم و کارشناس

اد وود رو خیلی ها بدترین فیلمساز دنیا می دونن با کم ارزش ترین فیلمهای موجود ولی بعضیها واقعا از فیلمهاش لذت میبرن و میگن چیزهایی توی فیلم های اد هست که درک نشده. یه فیلم هم برای شخصیت او ساخته شده به همین نام که منتقدی در موردش گفته یه فیلم خوب برای یه فیلمساز بد

تکلیف چیه؟

میشه واقعا گفت اد وود بده یا خوبه؟

ونگوگ رو تا زنده بود هیشکی نفهمید. اگه اتفاقا شما یه منتقد اون دوره بودید با دیدن یک نقاشی او چه برداشتی داشتید؟

من فیلم مغولهای پرویز کیمیاوی رو دوست دارم راستش در دورهء ابتدایی دیدمش ولی چنان اثری روی من گذاشت که هنوز از یادم نرفته و برام شده ملاک سنجش فیلم خوب از بد.

مغولها خوبه یا بد؟

خیلیها روز اولی که فیلم مغولهادراومد سینما رو ترک کردند و از دیدن این فیلم شکه شدن ،مثل فیلم همشهری کین که سالها گذشت تا مردم تونستن ازش لذت ببرن

بحث من یه نکته بود

جنس سینما یعنی سرگرمی و لذت بردن Entertainment

سینما یعنی هنر برای هنر

یعنی بیرون آمدن از جلد خود و فرو رفتن در جلد دیگری (همذات پنداری) و غرق شدن در رویاها و خیالها و چشیدن طعم پیروزی و شکست و مبارزه و آزادی و بردگی و ... همهء اینها توی فیلم نیست توی دل منه

تازه کتاب از فیلم بهتره چون من حتی قیافه شخصیت ها رو توی ذهنم با برداشت خودم تصویر میکنم آدم بده توی ذهن من همون جوریه که من می فهمم و با آدم بده ذهن شما فرق داره

سوال من از همه یه چیزه

آیا برای لذت بردن از سینما باید آرمانهای ذهن خودمونو بریزیم بیرون بریم توی یک کلاس درس بشینیم و یاد بگیریم که چی بده چی خوب؟ آیا می شه نوستالژی رو آموزش داد؟

نوستالژی یعنی گم شدن توی یه حس غم غربت ،تماشای چیزایی که از دست دادیشون و دیگه هرگز به دست نمی آن اگه یکی اینو توی شاخه گلی برای عروس پیدا کرد باید تخطئه بشه یا باید بذاریم بره توی حس و حال خودش، حالشو ببره؟

میثم بزرگوار دوستان دیگر از ابتذال و خشونت و سودجویی که بگذریم ،

فیلم خوب چیه؟

فیلم بد چیه؟

کی باید نظر بده؟  متخصصین ،منتقدین ،یا کسانی که پول بلیط رو میدن با هر سواد و درکی؟

اگه پای عقیدهء خودتون وایسین و خط کش خودتون را استفاده کنین شاید خیلی از ونگوگها توی انتخاب شما خط بخورن و آیندهء هنر رو با دست خودتون نابود کنین

من مردم رو انتخاب می کنم. مردم اشتباه نمی کنن شاید سوادش رو نداشته باشن شاید زمان ببره شاید افت و خیز داشته باشه ولی مردم در گذر زمان درکش می کنن فیلم خوب را واقعا درک می کنن . خس و خوار رو آب می بره و گوهر توی دست مردم می مونه . همونطور که هزار دستان موند، سوته دلان، هامون، گاو، دونده  ... موند و توی دست مردم بود که موند نه توی خط کش کارشناسان سینما. خطکش من منتقدین نیستن ،دانشگاه سینما نیست .خط کش من کسانی ان که توی صف وای می ایستن و بی شیله پیله پول بلیط رو میدن و وارد سینما می شن .


اگه قراره یکی که پیر می شه دلشم کوچیک شه، خدایا اصلن منو پیر نکن
۱۳۹۰/۱۱/۶ عصر ۰۷:۱۵
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Papillon, مگی گربه, پایک بیشاپ, ژان والژان, دزیره, اسکورپان شیردل, منصور, علی بی غم, دنی براسکو, اکتورز, terme, کارآگاه علوی, نایب تیمور خان, باربوسا
میثم آفلاین
مشتری سابق
*

ارسال ها: 294
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۸/۴


تشکرها : 2524
( 2650 تشکر در 184 ارسال )
شماره ارسال: #35
RE: فیلم های ارزشمند ایرانی

خواهش می کنم و خیلی ممنونم دوست من.

البته فکر می کنم این بحثها ، پیرامون کلیت سینما بهتر است در تاپیک جدیدی (مثلا تحت عنوان: فیلمفارسی، ریشه ها و تطورات آن!) مطرح شود.

راستش از اول هم بحث من پیرامون فیلمفارسی ربطی به این صحبت هایی که میفرمایید نداشت. من نه به "هنر برای هنر" عقیده ای دارم (اصولا فکر می کنم آدم نباید کاری را به خاطر خود آن کار انجام دهد که آن عمل باید غایتی فراتر داشته باشد) ، نه اصلا فیلمفارسی را قابل بحث در کنار فیلمهای دیوید لینچ (که فیلمساز محبوب من هم نیست) یا دیگر فیلمها ، می دانم.

من فیلمفارسی را از فیلم عامه پسند جدا می کنم. خود من به فیلمهای عامه پسندی مثل جان سخت ، مکس دیوانه ، غریزه اصلی و فیلمهای درجه دوی هیچکاک هم علاقمندم که کارکردی جز تعلیق و هیجان و سرگرمی ندارند، اما فیلمفارسی برایم مفهوم دیگری دارد. از همان مقدمه ارسال مربوط به مقاله آقای عقیقی مشخص است. اما شاید بد نباشد دوباره بگویم.

فیلمفارسی غرایز سرکوب شده در ناخوداگاه این ملت را ارضای موقت می کند و با آن اعتیاد ایجاد می کند. برای یک ملت بی پول و بی آینده ، بهترین رویا رسیدن به پول هنگفت بادآورده است. برای چنین ملتی گنج قارون این رویا را برای یکی دو ساعت تحقق می بخشد! و البته وی را به دیدن همیشه این رویا معتاد میکند. فیلمفارسی به نظر من چند ویژگی مهم دارد که باید برای شناخت آن در نظرشان گرفت:

1- به شدت تقدیرگراست: آدمها خود سرنوشت خود را تعیین نمی کنند بلکه حادثه و اتفاق و تقدیر است که آنها را به هم مربوط کرده و با خود می برد ، آخر فیلم هم می گویند: کار خدا را ببین! (به عبارتی ناتوانی خود در ساختن فیلمنامه ای منطقی و منسجم را گردن خدا می اندازند!)

2- خوب و بد ذاتی به شدت از هم تفکیک شده است: آدمهای خوب ذاتا خوب و آدمهای بد ذاتا بد هستند! فردین اصلا ذاتش خوب است! چشم بد دیدن ندارد ، طمع به مال دنیا ندارد ، اما تقدیر او را به مال دنیا هم می رساند ، بدها هم ذاتا بد هستند و باید توسط خوب ها یا همینجوری تصادفا از بین بروند!

3- زن به شدت در آن تحقیر می شود: زنها یک کالای سهل الوصول و وسیله ای برای تفریح قهرمان و پاداشی برای پاکدلی! او هستند. شیرین کم مانده به دست و پای بی غم بیفتد تا بیاید و او را بگیرد!

***

این سه مشخصه غریزه سرکوب شده جمعی ملت را ارضا می کند. ملتی که بی اراده است و توان ساختن دنیا و تغییر وضعیتش را ندارد، تقدیرگرایی فیلمفارسی تسکینش می دهد ، ملتی که قدرت تزکیه نفس ندارد و در اوهام و آرزوهای باطل و اعمال کثیف خود غوطه ور است، تصویر ذاتا خوب او در فیلم وی را تخدیر و وجدانش را آرام می کند (این خاک اهورایی است و ما همه یار مزدا اهوراییم! هنر نزد ایرانیان است و بس ، که فکر نکنم دروغی از این شرم آور تر این آب و خاک به خود دیده باشد!) و مردانی که از جفای زن زخم دیده و تحقیر شده اند ، ساعاتی با تماشای دلبری فروزان برای قهرمانان! خود را قهرمان تصور می کنند!

***

من از چنین سینمایی تا سرحد مرگ متنفرم و آن را ننگ و حقارت می دانم. چنین سرگرمی هایی را هرزگی و اعتیاد و تحقیر نفس می نامم!

***

هر چند همانطور که گفتم بهتر است این بحث (چون راجع به کلیت سینماست نه تک فیلمی خاص) در بحث دیگری ادامه پیدا کند و این بحث برای گفتگو در مورد تک فیلمهای ارزشمند باقی بماند.

با تشکر


سعادتمندانه ترین زندگی، زندگی بدون تفکر است. (سوفوکلس)
۱۳۹۰/۱۱/۷ صبح ۱۱:۳۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : گرتا, الیشا, چارلز کین, ترومن بروینک, ژان والژان, مگی گربه, آوینا, علی بی غم, فورست, terme, کارآگاه علوی, نایب تیمور خان, باربوسا
آوینا آفلاین
ته تغاری کافه !
*

ارسال ها: 43
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۱۱/۴
اعتبار: 4


تشکرها : 875
( 349 تشکر در 23 ارسال )
شماره ارسال: #36
RE: فیلم های ارزشمند ایرانی


اشک سرما

 

 نویسنده و کارگردان: عزیز الله حمیدنژاد


خلاصه ی داستان : سربازی به نام کاوه کیانی ( پارسا پیروز فر )  طی ماموریتی برای پاکسازی مین به منطقه ای از کردستان اعزام می شود.

در آن منطقه وی با دختر چوپانی به نام روناک ( گلشیفته فراهانی )  آشنا می شود ، یک روز به خاطر بوران شدید او و روناک مجبور می شوند به غاری پناه ببرند . روناک از شدت سرما در حال مرگ است اما کیانی آتش روشن می کندو با پوشاندن دستکش و جوراب هایش به روناک او را از مرگ نجات میدهد.

روناک که در واقع جاسوس چریک هاست و در آن غار بیسیم و وسایل ارتباطی  مخفی کرده طی تماسی از آنها دستور می شنود که کیانی را بکشد اما به خاطر احساس دینی که به او دارد نمی تواند.

طی سه روز که آنها در غار گیر افتاده اند روناک به کیانی علاقه مند می شود .چریک ها آنها را دستگیر و بازجویی میکنند و از روناک می خواهند که بر سر راه کیانی مین کاربگذارد اما چون به او شک دارند عده ی دیگری از چریک ها را مامور می کنند که بر سر راه کیانی مین کار بگذارند.

کیانی برای ماموریت از سنگر خارج میشود و از دور روناک را می بیند که او را نگاه می کند و با روبان قرمز مسیر مین گذاری را برای او مشخص کرده است اما کیانی به خاطر مین هایی که چریک ها برسرراهش گذاشته اند زخمی میشود و روناک با دیدن انفجار سراسیمه به سوی او میدود اما در مسیر او نیز مین کار گذاشته شده و روناک و کیانی هردو بر اثر انفجار مین کشته میشوند.

 ---------------------------------------

این فیلمو دوست دارم به خاطر داستان ساده و باور پذیرش و بازی خوب پیروزفر و فراهانی و به خاطر پایان تاثیر گذار و متاثر کننده اش.

هنوز هم صدای گلشیفته تو ذهنمه که چطور با لهجه ی کردی کاوه رو صدا میزد 

  احترام خاصی برای پارسا پیروز فر قائلم ، نه تنها به خاطر بازی خوبش بلکه بی حاشیه بودنش و واقعا نقش ماندگاری در این فیلم بازی کرد. 



۱۳۹۰/۱۱/۱۲ عصر ۱۰:۴۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Papillon, کاپیتان اسکای, ژان والژان, دزیره, الیشا, Classic, زاپاتا, علی بی غم, دلشدگان, لیزاکلبرت, پرشیا, کارآگاه علوی, نایب تیمور خان, باربوسا
نیومن آفلاین
مامور مکینتاش
***

ارسال ها: 115
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱۲/۲۶
اعتبار: 25


تشکرها : 1189
( 1465 تشکر در 42 ارسال )
شماره ارسال: #37
RE: فیلم های ارزشمند ایرانی

به رنگ ارغوان

کارگردان: ابراهیم حاتمی کیا

بازیگران:

حمید فرخ نژاد

خزر معصومی

کوروش تهامی

بهناز توکلی

رضا بابک

موسیقی متن: فردین خلعتبری

مدت زمان فیلم 97 دقیقه

برنده 4 سیمرغ بلورین از جشنواره فیلم فجر

بهترین فیلم (سید جمال ساداتیان)

بهترین کارگردانی (ابراهیم حاتمی کیا)

بهترین فیلمنامه (ابراهیم حاتمی کیا)

بهترین فیلم برداری (حسن کریمی)

به رنگ ارغوان سیزدهمین فیلم بلند ابراهیم حاتمی کیا محصول سال ۱۳۸۳ ایران است

این فیلم پس از چهار سال توقیف در بیست و هشتمین جشنواره فیلم فجر به نمایش در آمدو جایزه

بهترین فیلم را از جشنواره دریافت کرد

این فیلم از اسفند 1388 به اکران عمومی درآمد


من یک لیبرال دموکراتم و از همه مهم تر یک یاغی
۱۳۹۰/۱۱/۱۸ عصر ۰۴:۵۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : الیشا, ژان والژان, آوینا, Papillon, دزیره, علی بی غم, لیزاکلبرت, پرشیا, شیخ حسن جوری, خانم لمپرت, کارآگاه علوی, نایب تیمور خان, باربوسا
حمید هامون آفلاین
مرد آرام!
***

ارسال ها: 122
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۴/۳
اعتبار: 51


تشکرها : 9428
( 2163 تشکر در 56 ارسال )
شماره ارسال: #38
RE: فیلم های ارزشمند ایرانی

راستش به خاطر نقدهایی که خوانده بودم و همه ی آنها در مورد تلخ بودن بیش از حد فیلم متفق القول بودند رغبتی به دیدن فیلم نداشتم.سردر سینمای نمایش دهنده فیلم هم با آن زمینه ی خاکستری اش به این تلخی دامن زده و من را نسبت به ندیدن فیلم بیشتر تشویق می کرد.چند روز پیش همسرم فیلم را بدون اطلاع من تهیه کرد.بعد از کمی غر زدن فیلم را به زور در خانه اکران کردم! و در آخر چیزی که برایم ماند کلی خجالت زدگی و وجدان درد! بابت تمام نق زدن ها و آیه ی یاس هایی که می خواندم بود....

مرهم

 

به نظر من مرهم بهترین کار چند سال اخیر داودنژاد و یکی از بهترین فیلمهای اکران شده ی امسال است.بازی های فیلم عموما (به خصوص بازی طناز طباطبایی) بسیار خوب است.(شاه بیت بازی طباطبایی زمانی است که به طور همزمان گریه می کند و با دوست پسرش رپ می خواند و می خندد.....)

نکته ی جالب توجه اینکه داودنژاد پنجاه و خورده ای ساله بسیار بیشتر از خیلی از کارگردانان نسل جدید و قدیم سینمای ما با دنیای جوانان نسل سوم (و چهارم؟!) آشناست.موضوع فیلم با اینکه اعتیاد است و بسیار مستعد افتادن در ورطه ی احساسات گرایی ((همان تلخی))- اما خوشبختانه به هیچ عنوان در این وادی نمی افتد.نگاه فیلم نسبت به مقوله ی اعتیاد بکر و تازه است.تقریبا تمام پیش بینی های تماشاگر در سکانسهای مختلف اشتباه از کار درمی آید.فیلم با اینکه یک شاهکار کامل نیست اما ارزش دیده شدن را دارد.(نمی دانم آن سر در سینما چقدر در میزان فروش فیلم تاثیر گذاشته). ضمنا سکانس پایانی فیلم هم بسیار تاثیرگذار و دیدنی از کار در آمده است....

مورد دیگری هم که باید به آن اشاره کنم (و ربطی هم به داستان فیلم ندارد!) اینستکه استفاده از دوربین روی دست و تکانهای زیاد دوربین در بعضی سکانسها کمی باعث آزار چشم می شود (مثل زمانیکه داخل اتوبوس فیلم می بینید یا کتاب می خوانید).مواظب خودتان باشید!

قصد تحلیل فیلم را نداشتم وقصدم از این نوشته ترغیب دوستان به دیدن فیلم است.

از دست ندهیدش.

و در آخر : هیچ وقت به حرف منتقدان محترم اعتماد نکنید!

یا حق....


من غرقِ غرق زاده شدم
دریا به قدر خاطره هایم عمیق بود
۱۳۹۰/۱۱/۲۵ عصر ۰۷:۱۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : اسکورپان شیردل, راتسو ریــزو, اسکارلت اُهارا, مگی گربه, ژان والژان, ترومن بروینک, دزیره, گرتا, بانو, علی بی غم, دلشدگان, پرشیا, شیخ حسن جوری, خانم لمپرت, کارآگاه علوی, نایب تیمور خان, باربوسا
برو بیکر آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 355
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۸/۲۲
اعتبار: 37


تشکرها : 3248
( 6976 تشکر در 204 ارسال )
شماره ارسال: #39
RE: فیلم های ارزشمند ایرانی

نمی دونم چرا این تاپیک مدتهاست داره خاک میخوره. یکی از تخصصهای بروبیکر هم کشف زیر خاکیه.

یکی از فیلمهای زیبای ایرانی که تو دهه شصت دیدم کاری بود از داریوش فرهنگ. فیلم طلسم

طلسم در سال 1365 به نویسندگی و کارگردانی داریوش فرهنگ ساخته شد. فیلمی که محدود به زمان خاصی نبود. موضوع فیلم در خصوص عروس و داماد (سوگند رحمانی و آتیلا پسیانی ) روستایی بود که پس از مراسم عروسی و هنگام بازگشت در طوفان گرفتار میشوند و راه را گم میکنند و به قصری بر می خورند که در صاحب آن قصر (جمشید مشایخی ) مباشری داشت (پرویز پور حسینی) صاحب قصر به آنها اجازه میدهد تا عروس و داماد در آنجا بمانند. آنها منوجه میشوند که شازده 5 سال پیش ازدواج کرده و در شب عروسی همسرش (سوسن تسلیمی )که به تالار آینه رفته بود مفقود می شود. همین اتفاق برای عروس جوان میافتد.

در پایان مشخص میشود این موضوع زیر سر مباشر میباشد که معمار ساختمان بوده و همسر شازده را 5 سال بود در زیر زمین قصر محبوس کرده بود.

این فیلم بنظر من جزو یکی از کارهای تکرار نشدنی داریوش فرهنگ بود و جزو یکی از فیلمهایی است که من علاقه خاصی بهش دارم.

داریوش فرهنگ بعدها فیلمهای زیادی ساخت که وقتی اونها رو با طلسم مقایسه می کنم فقط میتونم بگم طلسم از دست داریوش فرهنگ در رفت که اینقدر زیبا ساخته شد.

تابستان سال گذشته مراحل ساخت این فیلم در مستند یک فیلم یک تجربه از شبکه چهار پخش شد که متاسفانه موفق به دیدنش نشدم.

عوامل فیلم:

فیلمبردار : علیرضا زرین دست 

موسیقی : بابک بیات

تدوین : روح الله امامی

گریم : فرهنگ معیری

۱۳۹۲/۹/۱۰ عصر ۱۱:۴۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : BATMAN, پرشیا, اکتورز, بانو, سناتور, ژان والژان, سی.سی. باکستر, اسکارلت اُهارا, سرهنگ آلن فاکنر, لوسیان, شیخ حسن جوری, خانم لمپرت, کارآگاه علوی, نایب تیمور خان, فیلیپ ژربیه, باربوسا
برو بیکر آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 355
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۸/۲۲
اعتبار: 37


تشکرها : 3248
( 6976 تشکر در 204 ارسال )
شماره ارسال: #40
RE: فیلم های ارزشمند ایرانی

از خالق طلاو مس کمتر از این انتظار نمی رفت :

بوسیدن روی ماه

مثل اثر قبلی همایون اسعدیان (طلا و مس ) خیلی راحت با فیلم رابطه برقرار کردم و واقعا حس میکردم در فضای فیلم قرار گرفتم. همایون اسعدیان اگر نسوزه باید بگم حالا دیگه کاملا پخته شده.

بی آلایش - ساده - روان  فیلمی که آدم راحت لمسش میکنه.

احترام سادات و فروغ الزمان دو مادر مفقودالجسدی هستند که سالها در همسایگی هم زندگی میکنند. هردو سالهاست منتظرند تا خبری از پسراشون بشه و بهمین خاطر اولین شنبه هر ماه به ستاد میروند تا شاید خبری برسه. جسد فرزند احترام سادات پیدا میشه. فروغ میتلا به بیماری شده که مدت زیادی زنده نخواهد بود و احترام با از خود گذشتگی از مسئولین میخواهد که پیکر فرزند خودش را بجای پیکر فرزند فروغ معرفی کنند تا فروغ در اواخر عمرش بیخبر از فرزندش مرحوم نشه.

بوسیدن روی ماه را حتما ببینید. بنظر من تو این وضعیت فیلمهای ایرانی این فیلم ارزش دیدن دارد.

کارگردان : همایون اسعدیان

تهیه کننده : منوچهر محمدی

بازیگران : شیرین یزدانبخش - رابعه مدنی - مسعود رایگان - صابر ابر - سعید پور صمیمی - شیدا خلیق - شاهرخ فروتنیان - شینم مقدمی - امیر حسین رستمی - نازنین خرائی - لیلی فرهاد پور

فیلمبردار : حسین جعفریان

صدابردار : ساسان نخعی


۱۳۹۲/۹/۱۲ صبح ۱۲:۵۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : BATMAN, ژان والژان, نیومن, پرشیا, بانو, اسکارلت اُهارا, سرهنگ آلن فاکنر, شیخ حسن جوری, خانم لمپرت, کارآگاه علوی, نایب تیمور خان, باربوسا
ارسال پاسخ