[-]
جعبه پيام
» <لوک مک گرگور> متشکرم دوست گرامی. منهم همیشه از خواندن مطالب جذاب و دلنشین تان کمال لذت را برده ام.
» <رابرت> بررسی جالب تأثیر فیلم "پاندورا و هلندی سرگردان" بر انیمیشن "عمو اسکروچ و هلندی سرگردان" https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...6#pid45456
» <رابرت> سپاس از دون دیه‌گو دلاوگا و لوک مک گرگور عزیز به خاطر مطالب تحقیقی، تحلیلی و زیبای اخیرشان
» <دون دیه‌گو دلاوگا> "بچه‌های کوه تاراک" : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...3#pid45453
» <مارک واتنی> ممنونم رابرت جوردن عزیز
» <رابرت جوردن> سپاس از مارک واتنی و بتمن
» <مارک واتنی> رابرت عزیز و گرامی ... این بزرگواری و حسن نیت شماست. دوستان بسیاری هم در کافه، قبلا کارتون و سریال های زیادی رو قرار داده اند که جا داره ازشون تشکر کنم.
» <مارک واتنی> دانلود کارتون جذاب " فردی مورچه سیاه " دوبله فارسی و کامل : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...7#pid45437
» <Kathy Day> جناب اﻟﻜﺘﺮﻭﭘﻴﺎﻧﻴﺴﺖ از شما بسیار ممنونم...
» <مارک واتنی> خواهش می کنم بتمن عزیز
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 19 رای - 4.37 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
کـارتون های ماندگار و خاطره انگیز کودکی
نویسنده پیام
بانو آفلاین
مدیر داخلی
*****

ارسال ها: 197
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۵/۳۱
اعتبار: 63


تشکرها : 7909
( 3540 تشکر در 125 ارسال )
شماره ارسال: #436
RE: کـارتون های ماندگار و خاطره انگیز کودکی

(۱۳۹۱/۷/۳۰ عصر ۰۹:۲۲)رزا نوشته شده:  

از کارتونهای زیبا و آموزنده دهه هفتاد، گلچینی از ادبیات ژاپن ساخت شرکت نیپون بود. بیشتر هنرمندان و فرهیختگان ژاپنی، داستانهای جالبی در کودکی داشتند که در این مجموعه این داستانها بخوبی تصویر شده بود.

یکی از داستانها، داستان دختری بود که پدرش داروفروش بود و از شهری به شهر دیگه میرفتند و دارو میفروختند. یکی از روزا داروی پدر تقلبی از آب درمیاد و زندانیش میکنند...... داستان دیگه در مورد پسری بود که باید از درختی بالا میرفت و آنجا میموند ولی ترس همیشه مانع این کار میشد. بالا رفتن از درخت مساوی بلوغ فکری و جسمی پسری بود که در آینده نویسنده ای چیره دست شد... داستان دیگه در مورد دختری بود که برای کار در دیر خودش رو بشکل پسرها درمیاره. دختری از ده عاشق اون میشه و از سادگی این دختر (پسر) سو استفاده میکنه و میخواد بگه بچه اش فرزند این پسره. وقتی در خانه اش آتش سوزی میشه این دختر(پسر) بچه رو از آتیش نجات میده ولی خودش کشته میشه و بعد همه میفهمند که این کارگر ساده دیر، دختر بوده..... داستان جالب دیگه در مورد معلمیه که به مدرسه ای در شهر حمامهای آب گرم میره تا کارشو آغاز کنه غافل از اینکه مدیر و ناظم مدرسه فاسد و باند بازند....

 http://animeworld.com/reviews/japaneseliterature.html

 

رزای عزیزم

به قدری این مجموعه را دوست داشتم که حد و حساب ندارد... صحنه صحنه اش مثل فیلم از مقابل چشمانم گذشت!

مثلا داستان آن دختری که با صدای دلنشین مریم شیرزاد، در حالیکه کودکی را به پشت بسته بود و جارو می زد، خاطرات کودکی و پدر دارو فروشش را برای یک مرد عینکی تعریف می کرد... که دوست داشت نویسنده شود.... و در نهایت هم می شنیدیم موفق شده و داستان زندگی واقعی او بوده است....

اما بیشتر از همه این معلم و این عکس خاص! معلم به هزار فلاکت خود را با قطار به یک خوابگاه پسرانۀ مملو از دانش آموزانی شرور می رساند و ساکن آنجا می شد، از همان روز نخست بچه ها سر به سرش می گذاشتند! انگار مدام او را تحت نظر داشتند. هر روز روی تخته یک کاریکاتور خاص از او می کشیدند، مثلا معلم می رفت آب گرم، فردا بچه ها عکس او را با آن حولۀ سفید استخر که به کمر می بست و حین شنا روی سرش می گذاشت؛ روی تخته می کشیدند و زیرش جمله ای ژاپنی می نوشتند، یا معلم می رفت در رستورانی سنتی و سوپ رشته می خورد، فردا عکسش را می کشیدند با کاسۀ سوپ رشته! صدای محمد عبادی یادتان هست که در دل غر و لند می کرد خدایا باورم نمیشه اینا توی اون رستوران هم منو دیده بودن؟!!! (در عالم بچگی عقده کرده بودم کاش می شد جملۀ زیر این کاریکاتورها را که همیشه چندتا علامت تعجب هم جلویش بود و نشان میداد باید خیلی بامزه باشد را بخوانم!) و این عکس خاص مربوط به صحنه ای بود که بچه ها تصمیم داشتند معلم را حسابی سر کار بگذارند! مسئلۀ ریاضی بی معنی و سختی به او می دادند و چهرۀ او با دیدن مسئله کم کم از حالت خونسردی به این چهرۀ عصبی و مستاصل بدل می شد!!

یک شب دیگر را یادم می آید که بچه ها بستر معلم بیچاره را پر از ملخ کرده بودند، با داد و فریاد از خواب می پرید و همه را پایین به صف می کرد و می گفت: شما توی رختخواب من ملخ گذاشتین؟! بچه ها می گفتند ملخ؟ ملخ دیگه چیه؟! بعد معلم پای یک ملخ نگونبخت را در دست می گرفت و می گفت: این، به این می گن ملخ! مَ لَ خ ! بچه ها می زدند زیر خنده و یکی با صدای سعید مقدم منش می گفت: هااااااااان! اینو می گین آقا معلم؟! این که اسمش لوکاسته است!!

چهرۀ چاق و مرفه مدیر که نشان از درون مزور و فاسدش بود و آقای ناظم قد بلند و عینکی با دیسیپلین خاص اما سرشار از مکر و حقه بازی و زرنگی (با صدای داوود نماینده) ، با آن دختر زیبایش جلوی چشمم آمد. آن همکار آقا معلم که دبیر ریاضی بود و موهایش همیشه راست ایستاده رو به بالا بود (اگر اشتباه نکنم نامش آقای کنتا بود و صدایش هم شهروز ملک آرایی بود) همان کسی که تنها دوست شفیق این معلم می شد و تمام تلاشش را می کرد تا دست ناظم و مدیر را رو کند.... یک معلم بی نوایی هم بود که عاشق این دختر زیبای آقای ناظم بود و هرگونه خفت و خواری را هم برای دختر ناظم تحمل می کرد اما در نهایت مجبور می شد بدون ازدواج با دختر، از مدرسه برود.... همین رفتنِ مظلومانۀ آن معلم بی سر و زبان و عاشق پیشه باعث جری شدن راوی ماجرا و آن دبیر ریاضی می شد و طی عملیاتی خاص مدیر و ناظم را در همان استخر آب گرم حسابی ادب می کردند! دبیر ریاضی هم بعدها از مدرسه می رفت و راوی تنها می شد....

واقعا این سریال و دوبلۀ خاصش برایم عزیز بود.... !

(یک دنیا سپاس که بخشی از خاطراتم را که دور شده بودند به من بازگرداندید دوست خوبم.)

با مهر و درود

بانو 


مریم هروی
۱۳۹۱/۸/۱ عصر ۰۳:۲۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : کنتس پابرهنه, Classic, ژان والژان, دن ویتو کورلئونه, حمید هامون, اسکارلت اُهارا, نیومن, اسکورپان شیردل, ایرج, منصور, رزا, سروان رنو, زرد ابری, Papillon, مگی گربه, دلشدگان, Kassandra, اکتورز, پیرمرد, هایدی, Kurt Steiner, واتسون, رابرت
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
برنامه بچه های دیروز - هری لایم - ۱۳۹۰/۴/۱۷, عصر ۰۶:۴۶
RE: کـارتون های ماندگار و خاطره انگیز کودکی - بانو - ۱۳۹۱/۸/۱ عصر ۰۳:۲۴
داگ فادر - دون دیه‌گو دلاوگا - ۱۳۹۹/۷/۲, صبح ۰۱:۰۴
شجاع وشیرین - مموله - ۱۳۹۹/۱/۲۱, عصر ۰۹:۱۸
RE:پرسی پارکبان - مموله - ۱۳۹۹/۱/۲۳, عصر ۰۸:۰۸
کارتون قدیمی میکروبی - مموله - ۱۳۹۹/۱/۲۴, عصر ۰۸:۱۲
RE:مسافرکوچولو - مموله - ۱۳۹۹/۵/۲۱, عصر ۰۲:۴۰
RE: موش کوهستان - مموله - ۱۳۹۹/۹/۲۵, عصر ۰۹:۱۶
ای کی یو - مموله - ۱۴۰۰/۳/۱۱, عصر ۱۱:۱۲
سه بچه خرس عروسکی - رابرت - ۱۴۰۰/۶/۲۲, عصر ۰۹:۱۵
RE: [split] اینترنت گردی ... - بهزاد ستوده - ۱۳۹۰/۳/۲۷, عصر ۰۶:۱۷
RE: [split] اینترنت گردی ... - سناتور - ۱۳۹۰/۳/۲۷, عصر ۰۹:۵۹