بوچ کسیدی
مشتری کافه
ارسال ها: 111
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۵/۷
اعتبار: 10
تشکرها : 384
( 549 تشکر در 108 ارسال )
|
RE: نقل قولهای ماندگار
عباس کیارستمی _Abbas Kiarostami
1 تیر 1319 _ 14تیر1395
- معمولاً وقتی فیلم هام رو به فستیوال میبرم خیلی نگرانم که چه برخوردی باهاش میشود یا اینکه عکسالعمل تماشاچیها چی ممکنه باشه. احساس مسئولیت زیادی نسبت بهش دارم.
- از اولین فیلمم چیزی که برام اهمیت داشت و چیزی که برام الهامبخش بود، این بود که نمیخواستم داستان تعریف کنم. میخواستم یه چیزی رو نشون بدم، میخواستم اونها داستان خودشون رو بگن از چیزهایی که دارن میبینند.
- تمامی ملیتهای مختلف دنیا، فارغ از ظاهر و دین و زبان و رسوم زندگیشون، یک چیز مشترک دارن و اون همون چیزیه که درون اونا رو می سازه. اگر ما درون آدمهای مختلف رو ایکس ری کنیم نمی تونیم از روش حدس بزنیم که اون آدم زبانش چیه، یا پیشینه و نژادش چیه.
- معمولاً وقتی دارم فیلمنامه مینویسم یک سری آدم واقعی توی ذهن من هستنند که ممکنه در انتها توی فیلمم بازی نکنن.
- خشونت توی زندگی واقعی وجود داره ولی من هیچوقت از خشونت برای جمعکردن تماشاگر استفاده نمیکنم.
- فکر میکنم بهترین کار مو توی ایران انجام دادم.
- فیلم یکصدای جهانی و عمومی است، ما نمی تونیم اون رو در یک فرهنگ خاص خلاصه کنیم.
- فیلم درباره یک انسانه، درباره انسانیت.
- بعضی فیلمها خلاقیت شما رو برمیانگیزانند. هر تماشاگر میتونه در مواجهه با یک فیلم خاص خلاق بشه. اگر شما فیلمهای من رو دوست دارید برای اینه که اونها بستری رو برای خلاقیت شما مهیا میکنند که فیلمهای هالیوودی نمی کنن.
- بهعنوان فیلمساز برای ما خیلی مهمِ که نقاط مشترک فرهنگها رو پیدا کنیم این موضوع برای سیاست مدارها اینجور نیست اونها بیشتر از پیدا کردن نقاط ضعف و تفاوتهای ما سود میبرند.
- من هیچوقت واقعاً عکاسی رو یاد نگرفتم.
- هیچ نصیحتی برای چگونه زندگی کردن برای هیچکس ندارم.
- من فکر میکنم که وودی آلن، وودی آلنِ و هرجایی که باشِ فیلمهای وودی آلنی می سازه.
- من شهروند جهانم.
- جهان کارگاه آموزش منه، خونه من نیست.
- من سوژههای معمولی زندگی رو در جایگاه طبیعیشون به نمایش میکشم، بعضی معتقدند که این سینمایی نیست. ولی چیزی که منمیخوام نشون بدم طبیعت هست بهعنوان حقیقت زندگی.
- برای جهانیشدن باید در فرهنگ خودت ریشه بدوانی.
- یک اثر هنری، خارج از درک تماشاگر بیمعنیست.
- من دوربین دیجیتال رو یک موهبت میدونم. زندگی من رو بهعنوان یک فیلمساز عوض کرد، چون من اون رو بهعنوان دوربین استفاده نمیکنم، اونجوری حسش نمیکنم. احساس میکنم دوستمِ.
- من به دنبال مخرج مشترک نبودم، شروع به جستجو برای چالشهای جدید کار در فرهنگهای دیگر کردم که ناگاه با جنبه جهانی فیلمسازی روبرو شدم.
- تنها کاری که من میتونم بکنم اینکه یک آیینه جلوی تماشاگرها بگذارم تا کمی تأمل کنند، قصد ارائه چیزی بیش ازاینرو ندارم.
- من عاشق گوش دادن به داستانم، به خاطر میسپارمشان و در ذهنم نگهشان میدارم.
- اگر چیزی رو تجربه نکرده باشم بهعنوان سوژه دنبالش نمیرم، باید حسش کرده باشم.
- این درسته که بهترین راه شناخت از خود قرار دادن خود در موقعیتهای مختلفِ.
- چه شما من رو بهعنوان استاد فیلمسازی قبول داشته باشید یا نه من با تکیهبر دریافت و نگرشم و تجربه یک داستانسرا فیلمم رو میسازم.
- وقتی درختی رو از ریشهگاهش بهجای دیگری میبرید دیگربار نمیدهد. اگر همبار بگیرد دیگر به همان خوبی جایگاه اولیهاش نخواهد بود. طبیعت اینگونه است. فکر میکنم اگر کشورم رو ترک کنم من هم مثل ان درخت خواهم بود.
- فیلمهای من بهتدریج سویه مینیمالیزم پیدا کردند، بااینکه این روند خودآگاه نبود. مواردی که میتوانستند حذف شوند، حذف شدند. یک نفر که داشت به نقاشیهای رامراند و استفادش از نور اشاره میکرد این موضوع رو به من یادآوری کرد. اینکه بعضی موارد پررنگترند درحالیکه بعضیها در تاریکی گم و نابودشدهاند؛ و این کاریه که ما انجام میدیم ما چیزهایی رو که میخوایم روشون تأکید کنیم پررنگتر میکنیم. من انجام این کار رو تائید یا تکذیب نمیکنم ولی به روش خلق رابرت برسون که از طریق حذف بهجای اضافه کردن هست اعتقاددارم.
- بهترین دوست من ماشینم هست. اتاق کارمِ، خونمِ، لوکیشنمه. احساس راحتی میکنم وقتی توی ماشینم میشینم و یک نفر کنارم نشسته. در راحتترین موقعیتیم چون روبروی هم نیستیم، کنار همیم. فقط وقتی به هم نگاه میکنیم که لازم باشِ. اجازه داریم به اطراف نگاه کنیم بدون اینکه بیادب به نظر بییام. یک پرده بزرگ جلو مونه و از اطراف منظرهها رو میبینیم. سکوت سنگین و بیهوده نیست. کسی کاری برای دیگری انجام نمیده؛ و خیلی جنبههای دیگر. مهمترین جنبه انتقال ما از نقطهای به نقطه دیگر است.
- من فیلمنامه کاملی برای فیلمهایم ندارم یک چهارچوب کلی و یک شخصیت توی ذهنم هست، هیچ نتی برنمیدارم تا شخصیت خیالیم رو در واقعیت پیدا کنم. وقتی شخصیتم رو پیدا میکنم سعی میکنم با اونها وقت بگذرانم و اونها رو خوب بشناسم. به همین دلیل نتها از شخصیتی نیست که قبلاً در ذهنم داشتم بلکه از آدمی هست که در زندگی واقعی دیدم. پروسه طولانی هست ممکنه شش ماه طول بکشه. من فقط نت برمیدارم دیالوگ کامل نمینویسم؛ و همه نتها بر اساس شناختم از اون آدم هست. برای همین وقتی فیلمبرداری رو شروع میکنیم تمرینی باهم نداریم، یعنی درواقع بهجای اینکه اونها رو به سمت خودم بکشم خودم به اونها نزدیک میشم، اینجوری شباهت به یک آدم واقعی بیشتر تا اون چیزی که من میخواستم بسازم. یه چیزی بهشون میدم ولی از اونها هم برای ساخت شخصیت کمک میگیرم.
- بچهها شخصیت قوی و مستقلی دارند و میتوانند کلی ایده جالب داشته باشن حتی بیشتر از مارلون براندو و بعضی وقتها خیلی سخته که کارگردانیشان کنی. وقتی آکیرا کوروسوا رو در ژاپن دیدم سؤالی که ازم پرسید این بود که: چطوری اون بازی رو از بچهها گرفتی؟ منم بچه تو فیلمهایم دارم ولی انقدر وجودشون رو تقلیل میدم که دیگه مجبور میشم ازشون دست بکشم چون هیچ راهی برای بازی گرفتن ازشون ندارم. ایده من اینکه وقتی بزرگی، مثل یک امپراتور روی اسبی، برای موفقیتت در همکاری با یک بچه باید در حد اون باشی یا کمتر تا بتونی باهاشون رابطه برقرار کنی. بازیگرها هم مثل بچهها میمونن.
- اگر نمیخواهیم از دیجیتال نهایت استفاده رو بکنیم، سیوپنج میلیمتری وسیله بهتریِ. مخصصوصا برای گرفتن دراما، من هیچ مشکلی با سیوپنج میلیمتری ندارم. به نظر میآید فیلمسازان به دو گروه تقسیم شدن: آنهایی که با دیجیتال کار میکنند و اونهایی که نمیکنند. اینیک موضوع از پیش تعیینشده نیست، به این بستگی دارد که چه پروژهای در نظر دارید بر اون اساس رسانه (وسیله) رو انتخاب میکنیم
- من برای چند روز اومدم ارمنستان ولی همینالان هم میتونم ریتم زندگی ارمنیها رو حس کنم که شبیه ریتم درونی فیلمهای سرجی پاراژانوف هست.
سفرت بخیر اما تو و دوستی، خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها، به باران
برسان سلام ما را
| |
۱۳۹۶/۵/۱۷ عصر ۰۴:۲۳ | |
تشکر شده توسط : |
پرنسس آنا, BATMAN, مراد بیگ, شارینگهام |