[-]
جعبه پيام
» <BATMAN> سلام شارینگهام عزیز، با اجازه شما بله!
» <شارینگهام> سلام بتمن جان، گشت شبانه ات آغاز شده؟
» <BATMAN> شب بخیر https://s8.uupload.ir/files/the_batman_hpv2.jpg
» <اکتورز> مجیدی ، کیا رستمی ، پوراحمد و ... نقش بچەها در فیلمهایشان بسیار پررنگ بودە و این بیشتر بە دلیل دور زدن سانسور بودە
» <اکتورز> همەی وجودم درد گرفت
» <اکتورز> ویدیوای از صحبتهای جیم جارموش در مورد کیارستمی دیدم و نظر ایشان این بود کە کیارستمی برای دور زدن سانسور از کودکان در فیلمهایش بهرە میگرفتە
» <سروان رنو> تلگرام یا فروم ؟ مساله این است ! ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...4#pid45464
» <Dude> سلامت باشید. شده که ازعزیزانی با هم، کمی قدیمی تر از اینها را دیده بودیم، جز خودم همه دردیار باقی اند. خوشحالم هنوز هستند که از آن فیلمها خاطره دارند، با آرزوی سلامتی
» <دون دیه‌گو دلاوگا> سلام و سپاس فراوان "Dude" گرامی. آقا ممنون برای "Orions belte". با معرفی شما، خودم هم خاطره محوی از آن سراغ گرفتم
» <دون دیه‌گو دلاوگا> پاینده باشید "رابرت" گرامی. سپاس از لطف و پُست‌های ارزشمندتان
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
آورده اند که ...
نویسنده پیام
دن ویتو کورلئونه آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 1,074
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۱۰
اعتبار: 53


تشکرها : 1834
( 10943 تشکر در 271 ارسال )
شماره ارسال: #11
RE: آورده اند که ...

بعضی از کلمات بر گردن آدمی حق حیات دارند و آدمی نمی‌داند که آنچه آموخته است از او آموخته است. بعضی از کلمات ٌ پاره های بودن ٌ آدمیند و چگونه می توانم ننویسم وقتی که یکی از پاره های بـودنم، پاره لحظـه سرودنم، نه، یکی از پـاره های دلم ، که ز تمام دلـــم عظیمتر و عزیزتر است، با لهجه ای نجیب در گوشم می گوید : بنویس!

و چنین است که پیش ازآنکه تردید را به تصمیم برسانم، دارم می نویسم: بعضی از کلمات کلمه نیستند، پاره خطی از سرنوشت تو هستند. قطعه ای ازتو، قطره ای ازخون تو… کلماتی که تو را بزرگ کرده اند.

وبعضی از کتابـها کتاب نیستند. یک دوره از خاطرات دستهای لـرزان تو بوده اند که در قطع جیبی پنهان می کردی. لابلای برگهای آن قد می کشیدی. بعضی از کتابها سطر سطر سرنوشت تو را رقم می زنند. این کتابها بر گردن تو حق دارند، بلکه واژهای آنها در رگهای گردنت جاری هسـتند. معلم ما بوده اند. معلمانی که بسیار بسیار شاگردان ناشناس دارند که هیچ گاه آنها را ندیده اند.

گیرم که آن چند جلسه را هم به کلاس درس او نرفته بودم و بر سر شعر ٌ مرد و مرکب ٌ و ٌ خوان هشتم ٌ با او چند و چون دانشجویانه نکرده بودم …که جوان بودم ولی جویای نام نبودم. دانشجوی جامعه شناسی بودم و در نتیجه به ادبیات بیشتر علاقه مند بودم و گهـگاه ر کلاس ادبیات معاصر شرکت می کردم. عروض را جند سال پیش از روی چند برگ مجله ای پیدا کرده بودم، آموخته بودم. اما عروض شعر نو را خوب نمی شناختم، تا اینکه اتفاقا مقاله نوعی وزن در شـعر فارسی را مثل یک قاره ناشناخته کشف کردم. همان چند سطر، چند سال مرا به جلو پرتاب کرد.

خلاصه یک نوجوان روستایی که دانشجوی آن کلاس هم نبود، آن روز وقت کلاس را به خود اختصاص داده بود. خوب یادم نیست ولی گویا کلماتی از قبیل شعر ، روایت، سمبولیسم، سیاست، مردم، عـــوام و خواص و …بین ما رد و بدل می شد. شاید بـــرای اینکه می خواستم بگویـم من هم این چیزها را می دانم. و او چه مهربانانه کلاس را رها کرده بود تا مرا مجاب کند. مرا که نگاهم مثل پروانه در فضای باغ او می گشت. مرا که فقط او را می دیدم و نمی شنیدم. و همین که حدیــث مهربانیش روی با من داشت برایم کافی بود. 
یادم هست که در آخر صحبتهایش پرسید: تو خودت هم شعر می گویی؟

من درآنجا چیزی نگفتم، ولی بعد از کلاس دفتری از سیاه مشقهایم را به او دادم تا بخواند هفه بعد لحظه دیدار شاعر ٌ لحظه دیدار ٌ فرا رسید. روز زیبایی بود. ومــن باز گویی در جهان دیگری بودم. در سایه مجـسمه فردوسی ایستاده بودم که در آینه نمایان شد / با ابــر گیسوانش در باد و به سان رهنوردانی که در افسانه هـا گویند، گیسوانش را – چو شیری یالهاش – افشــاند: سلام بر شما از داخل کیفش دفترم را بیرون آورد و به من داد. ومن از نزدیک به هـمان تصویر دور خیره بودم. همان تصویری که نگاه نوجوانـی مرا بر روی جلد کتابهایش خیره می کرد. لحظه دیدار مثل لحظه دیدار کوتاه بود.

* * *

مگر می شود به لبها دستور داد که درست در ساعت هشت وسی دقیقه وسی ثانیه یک لبخند سی وپنج درجــه ای بزنند؟
مگر می شود برای شانه های شاعر بخشنامه ای صادر کرد درست سر یک ساعت معین را به گریه اختصاص دهند؟
شعر یعنی این! و شاعر یعنی دلی که دستور نمی گیرد. و دستی که فقط از دل دستور می گیرد. وگردنی که فقط در برابر راستی خم می شود.

پس زیبا باش، تا تو را بسرایند!
پس راست باش، تا تو را بسرایند!
تو می توانی هر شعری را که تو ر ا خوش نیامد، مچــاله کنی و دور بیندازی.
اما شاعر تنها چند برگ از تاریخ نیست که آن را از شیرازه جدا کنیم و به دورش افکنیم. مثل این است که بخواهی پاره ای از پوســــت و گوشت خویش را برکنی و به دور بیندازی.
با این خط کشی که تو در دست گرفته ای و هر چه را که از آن بلند تر یا کوتاهتر بنماید، قطع می کنی. با این قلمی که نه، با این تـــیغ، چه بازوها باید قلم شوند. بازوهایی که به راستی انگشت شمارند. اما این خط کش تو تا قوزک پای حلاج، نه، تا رد پای حلاج هم قـد نمی دهد. اگر دست تو بود، نه تنها دست و پای حلاج می بریـدی، بلکه از او جز سایه ای بر دارنمی ماند . اگر دست توبودعین القضات و شیخ اشراق را صد بار سنگسـار می کردی، بر دار می کردی. و حتی بوعلی و رازی و ملاصدرا و حافظ و مولوی وسعدی و …
چرا یک لحظه فکر نمیکنی که مـــــمکن است خط کش تو کوتاه باشد. وگرنه دیگران بی قواره نیستند.

دعا کنیم که روزی ، چشم، در دور تکامل خود به نقطای برسد که ذرات زیبایی را در صورت دشمن ببیند.
کجاست آن چشمی که بسراید با مطـــلع : آه دشمن زیبای من، تو را دیدم!
کجاست آن گوشی که بسراید: آه ، دشنام زیبا ، تو را شنیدم...

لحظه دیدار ( یادداشتی زیبا از قیصر امین پور )


من با این حرفی که می زنید کاملا مخالفم . ولی حاضرم جانم را بدهم تا شما حق داشته باشید این حرف را بزنید ... ولتر
۱۳۹۴/۴/۱۲ عصر ۰۸:۳۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Papillon, برت گوردون, ژان والژان, terme, خانم لمپرت, حمید هامون, پرشیا, سروان رنو, باربوسا
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
آورده اند که ... - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۳/۱۲/۱۸, صبح ۰۹:۱۸
RE: آورده اند که ... - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۳/۱۲/۲۳, صبح ۰۸:۲۳
RE: آورده اند که ... - پیرمرد - ۱۳۹۳/۱۲/۲۹, صبح ۱۲:۱۲
RE: آورده اند که ... - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۴/۱/۱۳, صبح ۱۲:۴۸
RE: آورده اند که ... - زرد ابری - ۱۳۹۴/۱/۱۸, عصر ۰۹:۵۴
RE: آورده اند که ... - منصور - ۱۳۹۴/۳/۲۳, صبح ۰۸:۲۳
RE: آورده اند که ... - پیرمرد - ۱۳۹۴/۳/۲۳, عصر ۱۲:۲۹
RE: آورده اند که ... - منصور - ۱۳۹۴/۳/۲۴, صبح ۰۹:۲۲
RE: آورده اند که ... - ژیگا ورتوف - ۱۳۹۴/۳/۲۴, عصر ۰۹:۲۰
RE: آورده اند که ... - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۴/۴/۱۲ عصر ۰۸:۳۳
RE: آورده اند که ... - ژیگا ورتوف - ۱۳۹۴/۴/۲۴, عصر ۰۲:۰۶
RE: آورده اند که ... - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۴/۴/۲۸, عصر ۰۳:۴۲
RE: آورده اند که ... - ژیگا ورتوف - ۱۳۹۴/۵/۲, عصر ۰۳:۴۶
RE: آورده اند که ... - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۴/۵/۱۳, صبح ۰۸:۳۲
RE: آورده اند که ... - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۴/۵/۱۴, عصر ۱۱:۳۴
RE: آورده اند که ... - ژیگا ورتوف - ۱۳۹۴/۶/۱۴, عصر ۰۱:۴۸
RE: آورده اند که ... - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۴/۶/۱۹, صبح ۰۶:۴۰
RE: آورده اند که ... - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۴/۶/۳۰, عصر ۰۸:۳۶
RE: آورده اند که ... - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۴/۱۰/۸, عصر ۰۸:۵۲
RE: آورده اند که ... - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۴/۱۰/۱۳, عصر ۰۳:۳۹
RE: آورده اند که ... - آقای همساده - ۱۳۹۵/۱/۲۳, صبح ۱۱:۳۲
RE: آورده اند که ... - سروان رنو - ۱۴۰۱/۳/۱۹, صبح ۱۰:۵۰
RE: آورده اند که ... - کلانتر چانس - ۱۴۰۱/۴/۸, صبح ۱۰:۴۸
RE: آورده اند که ... - کلانتر چانس - ۱۴۰۱/۴/۲۱, صبح ۰۸:۳۸