ایوان مخوف
کشور: اتحاد جماهیر شوروی
سال: 1944 و 1958
کارگردان: سرگی آیزنشتاین
زمان: هر قسمت 100 دقیقه
بازیگران: نیکلای چرکاسف(ایوان مخوف)،میخائیل نازوانف(پرنس کوربسکی)،سرافیما بیرمان(یفروسینیا)، پاول کادوچنیکف(ولادیمیر آندرویچ)
مقدمه: در تاریخ هر کشوری حکمرانان از شاخص ترین شخصیت های اعصار آن مملکت هستند و دیدگاه هر قوم نسبت به پادشاهانش با دیدگاه خارجیان و اقوام مجاور نسبت به آن پادشاهان تفاوت دارد. برای نمونه در کشور ما پادشاهانی چون نادر و شاه عباس کبیر اگر محبوب نباشند، منفور هم نیستند ولی از دیدگاه همسایگان ما، این افراد مسلماً اگر سفاک نباشند، محبوب هم نیستند.
پس در بررسی تاریخ یک قوم همیشه باید زاویه دید مورخ و راوی را مد نظر داشته باشیم و شاید انتظار روایتی کاملاً بیطرفانه از سوی یک مورخ که تاریخ کشور خودش یا کشور همسایه را روایت می کند، تا حدی آرمان گرایانه باشد.
من در توضیح این فیلم نقد خودم را خواهم نوشت، چرا که آن را در روزگاری که دستیابی به نسخه های اصلی به زبان روسی بسیار دشوارتر از امروز بود، برای فراگیری این زبان پیچیده یافتم و شاید بالغ بر 50 بار دیده ام.
داستان: شاکلۀ کلی این فیلم که در دو قسمت مجزا به فاصلۀ حدود 15 سال ولی با بازیگران یکسان ساخته شده، مربوط به قرن شانزدهم میلادی است. زمانی که روسیه علاوه بر دشمنان خارجی در شرق و غرب با جدال داخلی بر سر قدرت نیز روبرو بود. کشوری ملوک الطوایفی با کشمکش بین کنیازها. بایارها که می توان آن ها را با سردمداران کلیسای کاتولیک(افرادی دارای نفوذ تؤاماً مذهبی و حکومتی) قیاس نمود، برای حفظ سلطۀ خود، تزارهای فاقد ارتش مستقل را به عنوان آلت دستی در دستان خود داشتند. ایوان خردسال و یتیم که مادرش را نیز در پیش چشمانش به کام مرگ فرستاده اند، حکومت را در دست می گیرد و عنوان خود را از گراند دوک مسکو به تزار می رساند.(البته این در قسمت دوم فیلم نمایش داده می شود).
صحنۀ اول فیلم در قسمت اول که با تاجگذاری ایوان جوان آغاز می شود بسیار گیراست، صحنه از روی تاج تزار آغاز می گردد و پیش از نمایش چهرۀ ایوان ، نگاه های طماعانۀ سفرا، بایارها و دیگر مدعوین را به تاج که نماد تمامیت ارضی روسیه است، نشان می دهد. هیچ کس باور نمی کند این جوان لاغراندام بتواند بر مشکلات فائق آید. تاج بر سر ایوان نهاده می شود. ایوان پس از در دست گرفتن نمادهای مذهبی در دستانش رو به جمعیت می گوید:"دو روم شکست خوردند امّا مسکو سومین روم است و چهارمی نخواهد داشت، من ارتش خود را با پرداخت دستمزد بنا می نهم و تمام کنیازها را تحت سلطۀ خود می گیرم." همه بهت زده اند امّا ایوان متکی بر کنیازهای وطن فروش نیست، او چشم به اقبال مردمی دارد. ایوان در جشن عروسیش سفرای کازان را که وی را تهدید به عدم تأیید حکومتش می کنند، دستگیر و به سوی کازان(غازان) می رود، او شرق را منکوب می کند امّا قبل از سلطه بر غرب مملکتش، بیمار می شود و تا پای مرگ پیش می رود، بایارها توطئه و وطن فروشی را از سر می گیرند و حتی دوست مورد اعتماد ایوان، پرنس کوربسکی، که شیفتۀ همسر ایوان است به تصور پایان کار ایوان به آناستاسیا ابراز علاقه می کند. ایوان در میان بهت همه از جای بر می خیزد و تمامی نجبا چون دود پراکنده می شوند. امّا عمّۀ وی یفروسینیا، که سودای تاج و تخت فرزند نیمه ابلهش، ولادیمیر آندرویچ، را در سر درد، در تلاش برای مسموم کردن ایوان ، همسر و نوزادش را به کام مرگ می فرستد.
ایوان تصمیم می گیرد با سفر به مرزهای غربی، علاوه بر گسترش سلطه اش، اجازه دهد پس از مدتی، جای خالی اش حس شود و مردم با حرکت به سوی او، نمایشگر جایگاه مردمی اش باشند.
ایوان به هدفش می رسد و با اقبال مردم بازگشبه و خائنان را ریشه کن می کند. او چنان خداع است که پسر عمه اش را در میهمانی مست کرده و تاج خود را بر سرش می نهد و ردای خود را بر تنش می کند و در تاریکی شب به سویی که کسی در کمین خود ایوان است می فرستد تا خون او بر گردن خود ایوان نیفتد.
سرگی آیزنشتاین بر نورپردازی تأکید زیادی دارد و نور را به شیوه ای خاص مورد استفاده قرار می دهد. این اثر بیشتر یادآور تأتر است. در این اثر به غیر از مادر و همسر ایوان که حضوری کمرنگ دارند، هیچ شخصیت مثبتی معرفی نمی شود. در دیدگاه آیزنشتاین، در بعد حکومت هیچ کس پاک نیست چرا که سلطه و ظلم توأمند. امّا ظالمان دو دسته اند: وطن پرست و وطن فروش. پس شخصیت های منفی نیز دو دسته اند: آنان که روسیه را دوست دارند و آنان که تنها منافع شخصی خود را می نگرند.
علی رغم آنکه ایوان همسرهای متعددی اختیار می کند امّا آیزنشتاین به آن نمی پردازد. آیزنشتاین به نوعی ایوان را دوست دارد و از او تنها چهره ای کیاس برای نابودی درباریان خائن و دشمنان روسیه به نمایش می گذارد، چرا که ایوان اقتدار از دست رفتۀ روسها را به آنان باز می گرداند. آیزنشتاین نیز مانند بسیاری از انسانها معتقد است هدف وسیله را توجیه می کند.
من تنها باری که این فیلم را با دوبلۀ فارسی دیدم، در اولین قسمت های هنر هفتم بود، لذا صدای گوینده ها را به خاطر ندارم، امّا اگر گوینده ای به خوبی از عهدۀ صدای ایوان برآید، جناب حسین عرفانی است که صدایش به صدای نیکلای چرکاسف بسیار شبیه است.
لینک فیلم: http://www.y o u t u b e.com/watch?v=kyGVNXC9yzo و http://www.y o u t u be .com/watch?v=4RA9z3SfnSo