روزگاری بر ما گذشت که با قبل و بعد خود قابل قیاس نیست. متولدان نیمه دوم دهه چهل تا اواخر دهه شصت گرچه تحت فرهنگ سنتی رشد یافتند اما به واسطه رسانههای نوپای جمعی، خاطرات مشترکی برایشان باقی ماند که دستمایه طیران ذهن، در فضای گرم و صمیمی دهههای بیبازگشت قبل است.
از اوایل دهه هفتادشمسی، تغییراتی در صدا و سیمای ایران آغاز شد که نقطه عطف آغازین آن تاسیس شبکه سه و پخش فیلمهایی بود که سابقه نداشت، گمانم اولین فیلم سینمایی خارجی شبکه ۳ وصیت دکتر مابوزه از ساختههای ارزنده سینمای آلمان پیش از جنگ در سال ۱۹۳۳ توسط فریتز لانگ بود که نویدی از روزهایی شادتر برای فضای بسته و درگیر تورم بعد از جنگ داشت.
شبکه سه تنها به چنین فیلمهایی بسنده نکرد و با پخش اولین سریال خارجی خود، احتمالا تحت عنوان "نامزد"،سه شنبه شبها، که سریالی ایتالیایی با بازی برت لنکستر و فرانکو نرو در ژانر تاریخی و ساخته سال ۱۹۸۹ بود، بینندههای کمتوقع ایرانی را کاملا مبهوت کرد.
پس از تاسیس شبکه سه، دو شبکه سنتی پیشین نیز، رفته رفته، مجموعهها و فیلمهای مفرحتر و انیمیشن های تازهتری نمایش دادند. با آغاز به کار شبکههای چهار و پنج(تهران) این تغییرات، شتاب بیشتری گرفت و کمکم با عبور از سریالهای صرفا پلیسی و کارآگاهی اروپایی، پای سریالهای مفرح آمریکایی و کانادایی و استرالیایی مثل دختر مهاراجه، شهر مرزی، قصههای جزیره، شورش مردی با عینک یک چشم، مرد رودخانه برفی، اتون کورد و ... به صدا و سیما باز شد که بانو رزا در بدایت این جستار، فهرست کاملی از آنها ارائه نمودهاند. برنامههای نیمه مستند مثل آنچه شما خواستهاید به مثابه پیش درآمدی بر این تغییر بود و فیلمهای سینمایی که چندسال قبلتر مصداق تهاجم فرهنگی بودند و در برنامههای مستند داخلی با عنوان مثالهایی از ترویج خشونت پخش میشدند، کمکم وارد جدول برنامهها شدند، از قبیل مجموعه فیلمهای گودزیلا، فیلمهای وسترن قدیمی و ... البته چنانچه در ابتدا ذکر شد این نوع برنامهها، بیشتر از شبکههای جدید تلویزیون پخش میشدند و تا سالها این شبکهها در شهرستانهای کمتر توسعه یافته و سنتیتر به سادگی قابل دسترسی نبودند.
از نامهایی که در آن روزگار و از این رهگذار شناخته شد، نام هنرپیشه آمریکایی، جک اسکالیا بود. اسکالیا با برنامهای مستند با نام بدلکاران که پنجشنبه شبها از شبکه ۳ پخش میشد و در مورد صحنههای اکشن فیلمها و بدلکاران معروف بود، وارد صدا و سیمای ایران شد. گرچه در بیشتر قسمتهایی که در ایران پخش میشد، بدلکار اصلی، رمی ژولیان بود ولی به هر حال در آن وانفسا، برنامه جذابی بود.
مدتی بعد، سریالی یک فصلی با بازی جک اسکالیا نیز به نمایش درآمد. در این سریال جک نقش کارآگاه خصوصی با نام تونی وولف را ایفا میکرد که به همراه پدرش در یک قایق در اسکلهای در سانفرانسیسکو ساکن است، تونی سابقا پلیس بوده که به علت تمرد از مافوق از نیروی پلیس، اخراج شده و مدتی دور از سانفرانسیسکو بوده و سپس به نزد پدرش بازگشته است و در کنار کمک به پدرش، گاهی به واسطه نامزد سابقش که خبرنگار است، درگیر پروندههای جنایی میشود. از طرفی در تلاش برای بازسازی روابط با نامزد سابق خود نیز هست. از دیگر شخصیتهای فیلم، مادر و دختری با اصالت ایتالیایی، در همسایگی تونی و پدرش هستند.
در ابتدای کار که میخواستم این متن را بنویسم، تنها جک اسکالیا در ذهنم بود ولی دریغم آمد از چند فیلم جذاب دیگر یاد نکنم. احتمالا نام جری کاتن در خاطر دوستان باشد. کارآگاهی آمریکایی است که شباهتهایی با جیمز باند دارد و درگیر پروندههای جنایی- جاسوسی میشود. در واقع مجموعه فیلمهای جری کاتن، سریالی سینمایی است که با سرمایهگذاری آلمان فدرال در دهه شصت میلادی، پای به عرصه سینما مینهد و با سی سال تاخیر، نوروز ۷۴، چند قسمت از آن از شبکه سه به نمایش درآمد که با توجه به طرز پوشش و آرایش زنان در آن، اقدامی انقلابی محسوب میشد.
در پایان کلام، یادی میکنم از افسانه گرگ دریا، محصول ۱۹۷۵ ایتالیا، بر مبنای کتاب مشهور جک لندن که آن نیز نوروز ۷۴ یا ۷۵ در شبکه ۳ به نمایش درآمد. ماجرای ناخدای بیرحمی که با آدمربایی در بندرها، خدمه برای کشتیاش اسیر میکند و به نام لارسن گرگ مشهور است. ونویدن جوانی است که به این طریق اسیر لارسن شده است و مجبور به کار در آشپزخانه است. در کشتی لارسن مخالفتهایی صورت میگیرد ولی هربار با پاسخ شدید لارسن مواجه میشود. کشتی لارسن با قایقی شکسته مواجه میشود که یک زن و دو مرد در آن است، لارسن آنها را به کشتی خود راه میدهد. برادر لارسن که ملقب به لارسن مرگ است و ناخدای کشتی دیگری است، همواره با برادرش در رقابت است. در تلاش همزمان دو برادر برای صید نهنگ، لارسن گرگ پیروز میشود و از دیدرس کشتی برادرش میگریزد. در مستی شبانگاه خدمه پس از پیروزی، لارسن قصد تعرض به زن جوان را دارد که با اقدام ونویدن ناکام میماند و ونویدن و زن جوان با قایقی از کشتی میگریزند. لارسن مرگ با حمله به کشتی برادر، خدمهاش را تصاحب و لارسن گرگ را کور میکند. فردای آن شب، ونویدن کشتی لارسن گرگ را، آسیب دیده و دکلشکسته و ساکن در پهنه اقیانوس میبیند و بعد از ورود به عرشه متوجه اتفاقات رخداده میشود، لارسن که علیرغم نابینایی، هنوز قدرتمند و چالاک است، سعی در کشتن ونویدن دارد ولی با ضربهای که زن جوان با قنداق تفنگ به سرش میزند، از هوش میرود و قدرت تکلم را نیز از دست میدهد. لارسن که ناامید و ناتوان از پذیرش شرایط جدیدش است با غرق کردن خود در دریا، به زندگیاش پایان میدهد.
در جستجوی ویدئوی کوتاهی از افسانه گرگ دریا، متوجه شدم، دوست گرانقدر، دوندیهگو دلاوگا چند سال قبل نه تنها از این فیلم یاد کردند بلکه کلیپ زیبایی نیز از آن تهیه کردند و در جستار کلاسیکها در تلویزیون قرار دادند.