تالار   کافه کلاسیک
برنامه های دهه 70 - نسخه قابل چاپ

+- تالار کافه کلاسیک (https://cafeclassic5.ir)
+-- انجمن: تالارهای عمومی (/forumdisplay.php?fid=21)
+--- انجمن: کافه ریک (/forumdisplay.php?fid=44)
+--- موضوع: برنامه های دهه 70 (/showthread.php?tid=497)


برنامه های دهه 70 - رزا - ۱۳۹۱/۸/۱۳ صبح ۱۱:۱۷

گفته میشود از کسی پرسیدند: عمرت را چگونه گذراندی؟ پاسخ داد: زندگی صد سال اولش سخته ولی همه اش برام خاطره است.

همیشه تجربه اولین ها در ذهن و روح آدمی حک میشه. اولین استفاده از کامپیوتر، دیسکت و سی دی و دی وی دی، اینترنت، ماهواره، آنتن UHF و راه اندازی کانالهای سه و چهار با پخش برنامه های ورزشی و مستند و استفاده از انواع و اقسام تکنولوژیها، میتونه برای هر کسی بیادماندنی و جالب باشه. پس با اجازه اساتید موضوع این تالار متعلق به خاطرات دهه هفتاد شمسی ماست. مطالبی در مورد سریالهای ایرانی و خارجی، فیلمها، دوبله، برنامه های رادیوئی، آگهیهای بازرگانی، خاطرات اجتماعی دهه هفتاد، کتابها، هم مثل موضوع دهه شصت میتونه جذاب و شنیدنی باشه. هیچوقت این "یادش بخیر" از ذهن ایرانیها حذف نمیشه.

از همه دوستان عزیز خواهش میکنم که با به اشتراک گذاشتن تجربه ها و دیده ها و شنیده های سالهای 69 تا 80 شمسی (دهه نود میلادی) و با رعایت قوانین نوشتاری کافه و آپلود عکس درحجم و اندازه مناسب، مثل همیشه در پربار کردن این موضوع خاطره انگیز راهنما و همراه باشند.

با عرض تشکر و احترام




RE: برنامه های دهه 70 - زبل خان - ۱۳۹۱/۸/۱۳ عصر ۰۳:۰۶

با سپاس از رزا ی عزیز..

یکی از برنامه هایی که اوائل دهه 70 خیلی سر زبان ها افتاد بی شک برنامه ساعت خوش بود که در زمان پخشش خیلی گُل کرد و بعدش هم یکباره پخشش متوقف شد و بازیگرانش  هم ممنوع کار شدند.بیشترین نقشی که از ساعت خوش در ذهنم مونده ،کارآگاه درک هست که رضا شفیعی جم به خوبی ایفا کرد و خودش هم جائی گفته بود که پالتوئی که توی این آیتم بر تن داره مال برادرش بوده که بعدا گم میشه و هیچوقت هم پیداش نمی کنه...

آژانس شیشه ای هم یکی از ماندگارترین فیلم های دهه هفتاد هست که تا به امروز هم همچنان زیبا و ماندگاره..

و یک نکته مهم راجع به تیپ و موی دهه هفتادی ها هست ،موی پشت بلند و لباس هایی که مارک داره رو بر تن می کنن..

اما در زمینه ورزش هم بازیهای مقدماتی 1994 هست که بازیکنی به فوتبال ایران معرفی میشه که بعدا سلطان گل لقب می گیره و اونهم علی دائی هست که توسط ناصرحجازی به فوتبال ایران معرفی می شود.نکته جالب این مسابقات دروازه بانی پراشتباه بهزاد غلامپوره که تیم ایران رو یک تنه حذف می کنه..

در کل خاطرات دهه هفتاد خیلی شفاف تر از دهه 60 هست و میشه خیلی در این باره صحبت کرد...




RE: برنامه های دهه 70 - حمید هامون - ۱۳۹۱/۸/۱۹ عصر ۱۰:۵۴

یادداشتهای پراکنده ی دهه ی هفتادی در 12 بند:

1-اولین فیلم VHS را یکی دوسال بعد از آمدن ویدئوهای نوار بزرگ  می بینم :شوی 70!. فیلم با سیستم پال تولید شده و تلویزیون پارس گروندیک ما فقط دارای سیستم سکام هست.پس فیلم را سیاه و سفید می بینیم.هنوز چند سال تا تعویض تلویزیون و صاحب سیستم پال شدن فاصله هست.

2- اولین بازیهای (کامپیوتری) را حدود سال 71 تجربه می کنم:باIBM 186 .آمریکایی اصل با برق 120 ولت! و سیستم dos.کلی بابت کیفیت بازیها به هم سن و سالهایم پز می دهم :prince of persiaوwolf 3D.در برنامه ی QBASIC هم دو بازی هست که با وجود سادگی بسیار جذاب هستند :gorillas و nibbles .بعدا با ارتقای کامپیوترم کلی از این بازیها هم لذت می برم :aladdin body blows-simcity-crime wave-civilization-golden axe-و...

3- دستگاههای ضبط صوت دو کاسته تازه وارد بازار شده اند.پدرم ضبط صوت سونی w600 خریداری کرده.تنها ضبطی که دیدم دکمه equa record دارد.(دکمه ای که کیفیت نوار تکثیری را از نوار مادر بهتر می کرد.).با این دستگاه از رادیو ب.ی.ب.ی.س.ی برنامه های (مهتاب و موسیقی) و (ترانه های درخواستی) را در روزهای جمعه و یکشنبه تکثیر می کنم.(هنوز سنم با خرید نوارهای غیرمجاز کمی فاصله دارد!).همان موقع این رادیو برنامه ای پخش می کند که در شکل گیری سلیقه ی موسیقایی ام موثر است :(سیری در موسیقی پاپ ایران).برنامه ای فوق العاده به کوشش محمود خوشنام.ضمنا اولین کاست غیرمجاز را سال 72 تهیه می کنم!

4-کماکان کارتونهای تلویزیون را با ولع دنبال می کنم :دوقلوها-فوتبالیستها-ای کی یو سان-بچه های کوه تاراک-الدورادو-ابوت و کاستلوو لورل و هاردی در خاطرم مانده.در این دهه پخش تام و جری بسیار بیشتر شده و من عاشق اپیزود (hiccup pup ) شده ام:آن داستان که توله سگه سکسکه گرفته و پدرش سعی می کند که او را بخواباند ولی تام و جری نمی گذارند!.

5-این سریالها را هم دنبال می کردم :همسران-خانه سبز-روزی روزگاری-آوای فاخته-عطر گل یاس- پدر سالار-در پناه تو-شرلوک هولمز-پوارو-حادثه جو-ارتش سری-شین گن-جنگجویان کوهستان-خانم مارپل-ناوارو و خیلی های دیگر که فراموش کرده ام.ضمنا سریال (برگ ریزان)؟(آتقی!) هم پخش می شد که من دنبال نمی کردم ولی تکیه کلامهای آتقی بین بچه های مدرسه شایع شده بود.

6-افتتاح شبکه 3 برای ما یک اتفاق مهم بود.شبکه ی جوان!.با پخش این شبکه در استان ما سریالهای گاریبالدی و رقیبان شرلوک هولمز هم به سریالهایی که تعقیب می کردم اضافه شد.

7-جام جهانی 94 و دوپینگ مارادونا.آرژانتین چه جور شروع کرد و پس از این داستان چه راحت حذف شد.من عاشق مارادونا سر این جریان چقدر ضد حال خوردم!

8-سینما پس از 13 سال در این دهه سوپر استارها را تجربه می کند:عروس و افعی رکوردهای فروش را می شکنند.کلاه قرمزی هم در تلویزیون و سینما غوغا می کند.با لیلا و سلطان است که ما در گرداب عشق سینما می افتیم و توان گریز از آن دیگر برایمان بوجود نمی آید...اواخر این دهه اتفاقات بی سابقه ای در سینما می افتد :آژانس شیشه ای – رفع توقیف آدم برفی و دیدار – و اکران مرد عوضی.فیلمهایی که تا چند سال فبل ساخت آنها باور کردنی نبود.

9-دو فیلم خارجی مثل بمب بین جوانان صدا می کند و همه گیر می شود :ترمیناتور2 و تایتانیک .کسی نبود که این دو فیلم را ندیده باشد!

10-اقتضای سن بت شدن بعضی هنرمندان داخلی و خارجی را برای ما جوانان تازه به سن بلوغ رسیده ایجاب می کرد!.یادم می آید که شهر را برای پیدا کردن دو پوستر از خوانندگان محبوب لس آنجلسی ام زیر و رو کردم اما به جز چند کپی بدون کیفیت چیزی عایدمان نشد. پس از تلاشهای بی پایان بالاخره یک پوستر با کیفیت اندکی بهتر پیدا کرده و به دیوار اتاقم نصب کردم!

11-سال 76 دو واقعه اجتماعی و ورزشی تحرکی را بین مردم ایجاد می کند : دوم خرداد و هشتم آذر.صعود به جام جهانی 98و شادی مردم مهمترین اتفاق ورزشی پس از انقلاب بوده و هست.یادش به خیر ...

12-در آخر دهه موسیقی پاپ جدی شد.کاست دلشوره خشایار اعتمادی پس از مدتی توقیف بودن پخش می شود و خوب هم می فروشد.شادمهر عقیلی و گروه آریان جای خود را بین جوانان پیدا می کنند...

×××

میدانم که این دهه نیز بسیار بیشتر از این دارد که نوشته ام.اما چه کنم که آلزایمر یواش یواش خود را به نسل ما تحمیل می کند.عجالتا این نوشته تقدیم هم کافه ای های ارجمند.دوستان زحمت سایر ناگفته ها را حتما خواهند کشید...

با احترام : حمید هامون.

یا حق...




RE: برنامه های دهه 70 - رزا - ۱۳۹۱/۸/۲۸ عصر ۰۷:۰۳

ممنونم از شما جناب زبل خان عزیز که بطور خلاصه ولی خیلی گویا در مورد دهه هفتاد نکته های زیبائی رو بیان کردید و جناب حمید هامون عزیز، دوست گرامی، چه زیبا و جذاب از این دهه صحبت کردین و تجدید خاطره خوبی بود.

سریالهای خارجی که بیاد دارم

(بخاطر تعداد متعدد عکسها قبلا از دوستان عذرخواهی میکنم.)

 قبلا در تالار برنامه های دهه شصت و سریالهای خارجی، راجع به برخی از سریالها و برنامه ها صحبت شده که امیدوارم صحبت در موردشون در این مبحث تکراری و خسته کننده نباشه. از اساتید ارجمند خواهش میکنم اگه در مورد تاریخها یا دوبله ها اشتباهی دیدند گوشزد کنند تا اصلاح بشه. چون اطلاعات بر اساس حافظه، ممکنه خالی از خطا نباشه.

با آمدن آنتهای یو اچ اف به پشت بامها، دیدن برنامه های کانال سه و چهار امکان پذیر بود. مثل همه پدیده های نو در ایران، شور و شوق اولیه استفاده از هر وسیله نوئی در روزهای نخست، با کیفیت بد در نطفه خفه میشد. اما دیدن برنامه های ورزشی (گاهی بصورت زنده) و علمی به روز از این کانالها نعمت بزرگی بود. پخش برنامه های آنچه شما خواسته اید و مهتران ترفند (بدلکاران) از کانال سه و برنامه های علمی و حیات وحش و کوانتوم از کانال چهار در خور توجه بود.  در برنامه آنچه شما خواسته اید مردم از سازندگان برنامه های تلویزیونی میخواستند که چی براشون نمایش داده بشه و بنام چه کسی پخش بشه؛ پخش بسکتبال ام بی ای صبح جمعه ها و پخش مستقیم مسابقات تنیس که توسط جمشید گرگین گزارش میشد و نمایش مجله فوتبال کشورهای مختلف برای ما تحول بزرگی بود.

 اوایل دهه هفتاد از شبکه دو سریالی پخش میشد از کشور روسیه بنام جنگ سرد که سیاه و سفید نمایش داده میشد و آهنگی بیادماندنی داشت. بیشتر بین بینندگان به نام سرگرد اشترلیتز شهرت داشت. بشخصه حافظه خوبی در مورد این سریال ندارم ولی تنها صحنه ای که به یادم مونده صحنه شکنجه بازیگر زن سریال بود که بچه تازه بدنیا آمده اش رو بدون لباس جلوی کوران باد قرار داده بودند تا به حرف بیاد. صحنه وحشتناکی بود که نشون میداد آزار روحی سخت ترین نوع شکنجه هاست.

این سریال بر اساس داستان واقعی جاسوس روسی بنام کلنل اشترلیتز در آلمان در 17 روز آخر جنگ جهانی دوم ساخته شده است. برای همینم اسم اصلی این سریال Seventeen Moments of Spring هست. این سریال رو با زیرنویس انگلیسی از این لینک دانلود کنید.

http://stagevu.com/video/tcloczrvvdhi

http://www.foreignmoviesddl.org/2008/08/seventeen-moments-of-spring-1973.html

فکر میکنم بجای سرگرد اشترلیتز، بهرام زند صحبت میکرد.

سریالهای خارجی زیادی در این دهه از تلویزیون نمایش داده شد. شبکه های یک و دو سراغ کارآگاهان انگلیسی معروفی مثل شرلوک هلمز و پوآرو و خانوم مارپل رفته بودند و در کانال سه سریالهای خارجی ایتالیائی و آلمانی و گاهی انگلیسی نمایش داده میشد. تنها سریال ژاپنی این ایام، سریال هرگز نخواهم گریست بود. سریال ملودرام خوبی بود ولی مرد سریال در مواقع لزوم گریه میکرد و این با نام برنامه اصلا همخوانی نداشت.

لبه تاریکی و حادثه جو (هنی) و کمپیون هم از بهترین سریالهایی بود که در این دوران به نمایش دراومدند.

از سریالهای کانادائی بیادماندنی این دوران سریال قصه های جزیره بود با نام اصلی road to Avonlea. چه زیبا بود ورود دختری که به اجبار به این سرزمین وارد ودرگیر ماجراهای مختلف میشد. وقتی دنبال مطلبی برای این سریال بودم، سایت مخصوص این سریال رو پیدا کردم که یه روز تمام منو با خودش به دنیای زیبای این شخصیتها و ماجراهاشون برده بود و حتی چند صباحی در جزیره زیبای پرنس ادوارد با این شخصیتها زندگی کردم. زیبائی ماجرا اینجاست که فهمیدم تعدادی از شخصیتها از داستان آن شرلی با موهای قرمز به نویسندگی لوسی مود مونتگمری به این داستان راه پیدا کرده اند. از این نویسنده سریالی با نام امیلی در نیومون هم از کانال یک به نمایش دراومده. البته سریال قصه های جزیره که برداشت آزادی بود از داستان آنی گرین گیبلز موفق ترین سریال در ایران بود. در سایت این سریال بحثهای زیادی در مورد مقایسه گیلبرت با گاس پایک شده که خوندنش خالی از لطف نیست.

http://roadtoavonlea.com/world-of-avonlea/welcome-to-avonlea/

کشف هنرپیشه های مشترک و حتی شخصیتهای مشترک بین دو سریال آن شرلی (رویای سبز)  و قصه های جزیره برای کسانی که چندین بار به تماشای این سریال مینشستند هیجان انگیز بود. حتی در قسمتهایی که شخصیت ماریلا کاتبرد و رشل لیندی در سریال قصه های جزیره حاضر شدند همه منتظر دیدن دوباره آن شرلی بودن ولی بعد مرگ ماریلا کاتبرد، در چند صحنه موفق به دیدار گیلبرت بلایت شدیم.

دوبله این سریال یکی از بهترینها بود. فکر میکنم مدیر دوبلاژ این کار، خانوم رافعت هاشم پور بود که بعد ناهید شعشعانی بجای هتی کینگ صحبت میکرد. البته در قسمتهای معدودی جای همسر آلک کینگ هم حرف زده بودند که در قسمتهای بعد مریم صفی خانی دوبلور جانت شدند.

این سریال پر از شخصیتهای جذاب و فراموش نشدنی بود. سارا (با صدای خانوم شیرزاد) با دو عمه خودش زندگی میکرد. هتی و الیویا (صداپیشه : مینو غزنوی). هتی که قبل ورود سارا، با الیویا مثل دختربچه ای رفتار میکرد از خدا خواسته شروع به امر ونهی سارا میکنه و مسلما سارا هم این موضوع رو نمیپذیره. بتدریج با ساکنین جزیره پرنس ادوارد آشنا میشیم. خانواده الک کینگ (دائی الک با صدای آقای همت مومیوند) و دختردائی لوس و از خودراضی فیلیسیتی (مهوش افشاری) و پسر دائی شیطون فیلیکس(شوکت حجت) و رشل لیند (صدای پروین ملکوتی) و موریل استیسی (زهرا آقا رضا) و جاسبر دیل با لکنت و عدم اعتماد به نفس (آقای باشکندی) و آقای پتی بون با صلابت (شهروز ملک آرائی) و .... با اینکه منتقدین همیشه ایراد میگرفتند که چرا طرح مشکلات و تنش در هر قسمت مثلا چهل و پنج دقیقه ای تا دقیقه چهل ام ادامه داشت و در پنج دقیقه آخر با فداکاری کسی یا اتفاقی غیرمنتظره یا تغییر نگرش شخصیتی همه چی ختم بخیر میشد ولی تعداد جایزه های متعددی که این سریال برده نشان از ساخت حرفه ای و دقیق این اثر بود. زندگی واقعی هم میتونه بهمین سادگی باشه شاید خودمون پیچیده ترش میکنیم.

کارآگاه خسته و فراری از شاخصه های کلاسیک در عین حال جسور و مطابق الگوهای دهه هفتادی انگلیس، ریگان (با بازی جان تاو و صدا پیشگی پرویز ربیعی) به همکاری دستیارش کارتر (بازی دنیس واترمن و دوبلور عباس نباتی) مهمان چهارشنبه شبهای دهه هفتاد ما در کانال یک بودند. البته بعدها سریال مورس هم با بازی جان تاو هم از کانال دو پخش شد. سریال سوئینی بازسازی شده با بازی ری وینستون ولی هیچوقت به زیبائی و جاودانگی نسخه اصلی نیست.

برای خاطره بازی با سریال سوئینی به اینجا مراجعه شود:

http://johnthaw.topcities.com/thesweeney.html

http://www.thetvlounge.co.uk/sweeney/index.php

 آهنگ سریال مورسhttp://s3.picofile.com/file/7563234080/Tv_Theme_Inspector_Morse_YouTube.mp4.html

 تیتراژ ابتدا و انتهائی سریال سوئینیhttp://s1.picofile.com/file/7563258381/Sweeney_Theme_Tune_Intro_and_Outro_YouTube.flv.html

سریال در برابر آینده (early edition) از کانال دو و سریال رودخانه برفی (snowy river) از کانال یک رو هم به خاطر دارین؟

سریالهای خبرنگار (urban angel) داستان ویکتور تورس (دوبله امیرهوشنگ زند) و دوستش مارونی و سریال بسوی جنوب (due south) با بازی پل گراس (صداپیشگی : ژرژ پطرسی) و سریال کارآگاه فاربر و بادیگاردز (1996) Bodyguards و رقیبان شرلوک هلمز وQ.E.D همون پروفسور دورل و دوستاش که به جنگ یه آلمانی بنام کیلکیس میرند و سریال I PROMESSI SPOSI -THE BETROTHED با بازی دنی کوئین و برت لنکستر در دوران پیری به نقش کاردینال هم از محبوبترین سریالهای کانال سه بودند.

پل گراس از سریال بسوی جنوب و کایل چندلر از سریال در برابر آینده و گای پیرس و جاشوآ لوکاس از سریال رودخانه برفی و سم وترسون از سریال کیوای دی از بازیگران بنام هالیوودی هستند.

http://mysteryfile.com/blog/?p=616

http://www.dvdtalk.com/reviews/43381/rivals-of-sherlock-holmes-set-2-the/

سریال انتقام vendetta محصول سال 1995 از سریالهای اکشن و زیبای این دهه است که بازی الیور توبیاس (جک وینست) جذابیت این برنامه رو صداچندان کرده بود.

بازرس وای کلیف 1994 و بازرس فراست a touch of frost  محصول 1995  با بازی سر دیوید جیسون و بازی خطرناک Gefährliche Spiele محصول 1994 و بر زمین خطرناک و Midnight Man به سال 1995 که در واقع دو فیلم بلند سینمائی بودند و داستان ماموری از امریکا (راب لو) رو روایت میکردند که به برای کمک به انگلیس میاد و سریال تپش    heartbeat و سریال strathblair که به ماجراهای دهکده های زیبای انگلیس و مردمی که در اون زندگی میکردند میپرداخت ؛ از سریالهای خوش ساخت با دوبله عالی آن زمان بودند.

از سریال بازی خطرناک، بمب کارگذاشته شده در سوپ در یه مهمانی یادم میاد که موقع سرو غذا و برداشتن در قابلمه منفجر شد.

از سریال سرزمین خطرناک، صحنه ترور پسرهای ملکه رو بیادمیارم. اسلحه بر روی مدالهایی قفل شده بود که در لحظه ای که  به آنها اهدا میشدند شلیک شده و آنها کشته شوند، وقتی بادی گارد مربوطه نتونست بموقع این عمل رو خنثی کنه بسمت بچه ها حمله ور شد و مدالها رو قاپید و روی سینه خودش قرار داد و به شهادت رسید.

http://www.glendalehouse.co.uk/pages/heartbeat.htm

http://epguides.com/touchoffrost/guide.shtml

نگاهی به تاریخ ساخت این سریالها و مقایسه با زمان پخششون نشون میده برای ما که عادت به دیدن سریالهای قدیمی و تکراری داشتیم این دهه موهبت بزرگی بوده. دوبله ها هم زیبا و بیاد ماندنی هستند.

خانه پوشالی house of cards

You might well think that. I couldn't possibly comment

فرانسیس ارکات، سیاستمدار دوران تاچر، وقتی میخواست حرفی رو به کسی القا کنه اینو میگفت:

شما میتونین اینطور فکر کنین. من نمیتونم در اینباره چیزی بگم.

زیبائی این سریال شیوه روایتگریش بود. شخصیت منفی (با بازی یان ریچاردسن و صداپیشگی ناصر طهماسب) بطرف دوربین با ما صحبت میکرد و در آخر جمله معروفش رو به بیننده هم میگفت. گاهی که فکر میکرد میخوایم ملامتش کنیم با تحکم با بیننده صحبت میکرد و کاملا حق به جانب.

متی استورین، خبرنگار تازه کاری که هنوز به سیاست بزرگان آلوده نشده به فرانسیس ارکات نزدیک میشه. اونو بعنوان فردی باهوش و لایق وزارت و حتی بالاتر ستایش میکنه و خیلی وقتا کمکش هم میکنه. غافل از اینکه در سیستم بیمارگونه سیاست، صداقت هیچ معنائی نداره. حقیقت رو میفهمه ولی محکوم به مرگه و از پشت بام وزارتخونه توسط ارکات به پائین سقوط میکنه.

سری دوم این سریال هم با محوریت شخصیت فرانسیس ساخته میشه و اینبار خبرنگار دیگه ای هست که باید پرده از اسرار پشت پرده ها برداره.

این سریال بهمین اسم با بازی کوین اسپیسی بازسازی شده.

سریال تجارت مرگ   traffik محصول 1989

من جک لیتکو وزیر انگلیس در پاکستان برای مبارزه با مواد مخدر هستم و دختر من یک معتاد است.

سریالی با ساختار خاص و زیبائی روایت. اینقدر واقعی ساخته شده بود که بنظر مستند میرسید. داستان موزائیک واری که شخصیتهای قصه رو در چندین گوشه جهان به هم مرتبط میکنه و این راه ارتباط چیزی نیست جز قاچاق مواد مخدر.

نماینده انگلیس جک لیتکو (با صدای آقای تهامی) در پاکستان با طرح عدم کشت مواد مخدر در کشور مبدا غافل از اینکه دختر خودش ، کارولاین (با صدای خانوم شکوفنده) معتاده و فاضل (صدای آقای والی زاده) که به کشت مواد و فروشش میپردازه، بخاطر خانواده اش وارد موسسه قاچاق طارق بوت (با صدای آقای معمارزاده) میشه و کم کم میشه معتمد اون. در این سوی دنیا، کارل که قاچاق مواد رو برعهده داره دستگیر شده و از همسرش (با صدای ژاله کاظمی) هیچ انتظاری نداره مگر صبر تا شخص شاهد این رسوائی که تحت مراقبت پلیسه کشته بشه و از دادگاه آزاد بشه. همسر کارل زن باهوشیه و خودش شروع به جوش دادن معامله میکنه و با زیرکی موفق میشه. حتی شخصی رو اجیر میکنه تا شاهد علیه شوهرشو بکشه و بدین ترتیب شوهرش آزاد میشه. در گوشه دیگه دنیا، همسر فاضل هم برای آزادی شوهرش، کیسه های مواد مخدر رو قورت میده تا با عبور این مواد از مرزها، طارق بوت از روابطش استفاده کنه و فاضل رو آزاد کنه ولی یکی از کیسه ها نشتی داشته و همسر فاضل از بین میره. اما فاضل پیش بچه هاش برمیگرده، قبلش از طارق بوت انتقام سختی میگیره.

این سریال بخوبی حقیقت تلخ جامعه امروزی رو به نمایش میذاره و سعی میکنه با نگاهی بیطرف، کسانی رو که طرف مواد مخدر هستند رو پیروز مبارزه اعلام کنه. صحنه های تکان دهنده این سریال زیاده و اصلا با طرز بیان زیبای سریال هیچ منافاتی نداره. پدری که دخترشو بخاطر اینکه معتاده از خونه بیرون میکنه، کشته شدن اتفاقی پلیسی که مراقب شاهد دادگاهه، کشتن بچه مردی که مواد طارق بوت رو گم کرده جلوی چشم خانواده اش با همون سردی نگاهش و ...... و موسیقی زیبای سریال.

این موسیقی رو از اینجا دانلود کنید:

http://s3.picofile.com/file/7557451498/tejarate_marg.flv.html

بازم این سریال توسط استیون سودربرگ، به سال 2000 بازسازی شده با نام traffic.

پخش سریالهایی مثل هورن بلوئر (با دوبله کیکاووس یاکیده) و بازرس مگرت (دوبله آقای عرفانیان بجای مایکل گمبون) و ماجراهای اسب سیاه و ماجراهای خانواده رابینسون (دوبله آقای مظفری بجای پدر خانواده) و سربازی با عینک یک چشم، از بهترین اتفاقاتی بود که کانال سه در دهه هفتاد برای بینندگانش رقم زد.

موسیقی زیبای ماجراهای اسب سیاه :

http://www.4shared.com/mp3/1YVlac50/The_Adventures_of_the_Black_St.html

در عنوان بندی مرحوم عطالله کاملی، هنرپیشه ها و در آخر اسب سیاه رو معرفی میکرد. میکی رونی باصدای آقای تهامی و یان ریچاردسون با صدای افشین ذی نوری

پخش سریالهایی بر اساس داستانهای نوشته دیکنز هم از خوبیهای این دوران بود. (کانال دو)

مارتین چازلویت، دوست مشترک ما، خانه متروک، آرزوهای بزرگ، مغازه عتیقه فروشی قدیمی، دیوید کاپرفیلد، الیور توئیست

 




RE: برنامه های دهه 70 - زاپاتا - ۱۳۹۱/۹/۱۰ عصر ۰۷:۵۶

سريال حادثه جو يكي از سريالهاي خاطره انگيز اوايل دهه 70 است . پس از سالها ، دوستي مجددا قسمتهايي از اين سريال را دراختيارم گذاشت و تجديد خاطره اي كردم با يكي از سريالهاي ديدني دودهه قبل.

تيتراژ با صداي محكم و استوار خسروشمشيرگران آغاز مي شود . رابرت پاول به نقش هني در حادثه جو... صداي زيباي خسروخسروشاهي بجاي اين بازيگر چشم آبي و خوشپوش يكي از همان ضيافتهاي دلپذيري بود كه در آن سالهاي كم فيلمي و بي فيلمي ! موهبتي بزرگ بود. داستانهاي پركشش و جرح و تعديل كم و دوبله استاندارد اين سريال هنوز قابل توجه است . تمي دانم مدير دوبلاژ اين سريال چه كسي بوده (احتمالا خود خسروشاهي است ) اما تيمي از بهترين گويندگان طراز اول آن دوران از نقش اول گوها تا مردي گوها را گرد هم آورده است.

مرحوم عطاالله كاملي ، نيكوخردمند ، منوچهروالي زاده ، منصوره كاتبي ، مرحوم حسين حاتمي ، عباس سعيدي ، حميد منوچهري ، ايرج رضايي ، عباس نباتي ، مينو غزنوي ، زهره شكوفنده ، فاطمه شعشعاني ،محمدعبادي ، جلال مقامي ، حسين معمارزاده و...




RE: برنامه های دهه 70 - رزا - ۱۳۹۱/۹/۱۱ عصر ۰۷:۳۲

بینهایت ممنونم از شما جناب زاپاتای عزیز که با یادآوری ارزشمندتون، یاد دوبله های زیبای این دهه رو زنده کردین. از رابرت پاول در نقش ریچارد هنی، فیلمی به اسم سی و نه پله یا پله سی و نهم، هم از تلویزیون پخش شده که فکر میکنم در این نسخه هم آقای خسروشاهی بجای رابرت پاول صحبت میکردند.

 نسخه دیگه ای از سی و نه پله اخیرا ساخته شده که روپرت پنری جونز در اون بازی کرده و از شبکه چهارمون پخش شده ولی به زیبائی نسخه دهه هفتاد میلادی نیست.

محصول 2008   http://uk.imdb.com/title/tt1282016/

 وقتی دنبال فیلم سی و نه پله میگشتم دیدم نسخه کلاسیک این فیلم هم وجود داره. آیا این فیلم هم دوبله شده است یا نه؟

محصول 1935 با بازی رابرت دونات   http://uk.imdb.com/title/tt0026029/




RE: برنامه های دهه 70 - رزا - ۱۳۹۱/۹/۱۵ عصر ۰۹:۳۵

سریالهای خارجی که به یاد دارم شماره 2

میدان برکلی 1998 داستان چند پرستار بچه بودند که در خانه هایی اشرافی در میدان برکلی مشغول به کار بودند و ماجراهایی که برای آنها پیش می آمد این سریال جالب رو روز به روز جالبتر میکرد. (کانال 2) واز برنامه تصویر زندگی اون زمان (کانال 2) هم سریال خارجی دیگه ای بنام پرستار بچه با بازی وندی گریگ (1981-1983) پخش میشد که طرفداران زیادی داشت و Bird of prey محصول 1982 داستان هنری جی، تحلیلگر کامپیوتری که وارد بازیهای خطرناکی میشه و مرتب این جمله رو میگفت : من یه کارمند دون پایه هستم. (کانال 3) و عدالت کور محصول 1988 انگلیس با بازی جین لاپوتیر و جک شپرد هم از سریالهای دیدنی شبکه یک سیما بود.

 The Hanging Gale  محصول 1995 هم داستان چند برادر ایرلندی بودند که با استعمار انگلیس (فئودالها) مبارزه میکردند. نکته جالب توجه سریال، بازی هنرپیشه هایی که خودشون با هم برادر بودند (جو و پل و استفان و مارک مک کان) بجای نقشهای اصلی داستان و نوشته خوب و خالی از اغراق بود. صحنه بیاد ماندنی سریال جائی بود که یکی از برادران ایرلندی با آخرین پولی که بدست آورده بود برای همسرش دگمه های آبی که همسرش همیشه دوستشون داشت خریده بود. وقتی همسرش هدیه رو دریافت کرد ناراحت شد و گفت که بهتر بود که بجای این ولخرجی، غذا برای بچه ها خریده میشد و وقتی به چشمان همسرش نگاه کرد فهمید که این پایان راهه و این آخرین خرید همسرش برای همیشه خواهد بود.

http://www.mcgannlibrary.org/bb/index.php 

 

برج سیاه، the black tower محصول 1985 داستان کارآگاه دالگلیش از نوشته های پی دی جیمزه که در انگلیس طرفداران زیادی داره.

http://movies.netflix.com/WiMovie/P.D._James_The_Black_Tower/70204939?locale=en-US

و breakaway  محصول 1980 ، شلوارهای پاچه بلند و یقه های معروف دهه هفتادیها، در این سریال به وفور دیده میشد. داستان کارآگاهی که به نوشتن کتابهای کودکان میپردازه ولی ناخودآگاه درگیر ماجراهای قتل میشه.

http://www.startrader.co.uk/Action%20TV/guide70s/breakaway.htm

از نکات جالب توجه، عنوان بندی سریال بود که دستی مرتب درهای بسته رو باز میکرد و باز به در بسته دیگه ای میرسید استعاره از قسمتهای مختلف سریال که معماهای تو در توئی باید حل میشد تا به اصل ماجرا میرسید و علمی تخیلی Invasion: Earth محصول 1998 با وجود جلوهای ویژه زیاد اما با کیفیت کم از سریالهای کانال دو دهه هفتاد بود.

 سریال آتشنشانها هم با وجود اینکه از سال 1988 تا 2002 ادامه یافته ولی ما تنها شاهد یکی دو فصل از فصول اول این سریال بودیم. همینطور که از اسمش پیداست سریالی بود در مورد گروهی آتشنشان که در هر قسمت ماجراهای متعددی داشتند.

http://www.londons-burning.co.uk/

http://en.wikipedia.org/wiki/London's_Burning

سریال طول جغرافیائی محصول 1999 انگلیس هم با بازی مایکل گمبون از سریالهای خوش ساخت کانال 2 بود که به تازگی از شبکه م.ن.و.ت.و هم نمایش داده شده و سریال second sight  محصول 1999اولین باری که کلایو اوون رو دیدم در این سریال بود و بازیگریش خیلی بچشم می اومد. با رفتن به هالیوود، آینده خوبی برای خودش دست و پا کرد.

http://epguides.com/SecondSight/

پلیسی که از نظر بینائی دچار مشکل میشه ولی حس قوی دیگه ای در وجودش پیدا میکنه و ....

آزرده دل محصول 1996 هم با بازی نایجل هاوترن (با صدای آقای رسولزاده)، از معدود سریالهای دراماتیک شبکه چهار با دوبله عالی بود. داستان جراح قلبی که خود دچار عارضه قلبی بود و درگیر مسائل روزمره اما به ماوراالطبیعه نیز علاقه داشت. تقابل بین تلقین و طب چینی و ماورالطبیعه و خداشناسی در کنار دنیای مدرن این سریال تعادل خوبی ایجاد کرده بود. از بازی عالی بازیگران سریال هم نباید غافل شد.

نایجل هاوترن و دیربلا مولی

سری فیلمهای مظنون اصلی با بازی هلن میرن(دوبله رافت هاشم پور) هم از فیلمهای بیادماندنی جمعه بعد از ظهرهای دهه هفتاد بود. این سری فیلمها توسط  شبکه ان بی سی امریکا در سال 2011 دوباره سازی شده ولی بنظر من هیچ بازیگری بخوبی هلن میرن نمیتونه نقش سربازرس تنیسون رو ایفا کنه.

http://www.pbs.org/wgbh/masterpiece/primesuspect/index.html

سریالی رو بیاد میارم به اسم زنجیر که متاسفانه هیچ اطلاعاتی نتونستم ازش پیدا کنم.

The Paper Man روزنامه نگاراسترالیائی بنام فیلیپ کرامول که با جاه طلبی، کم کم خودشو تو منجلاب بازی بزرگان غرق کرد و دختر مهاراجه هم داستان ملودرام عشق دختر پولدار و پسر فقیر با چاشنی اکشن بود.

سریال لرد کوچک، Little Lord Fauntleroy محصول 1995 داستان پسری بود که با مادرش زندگی میکرد ولی چون پدرش پسر لردی ثروتمند بود مجبور میشد پیش پدربزرگش زندگی کنه. دوبله خوب خانوم مهوش افشاری بجای لرد کوچک بسیار زیبا و حرفه ای بود و شاهزاده و گدا محصول 1996

http://www.cinemedioevo.net/film/cine_principe_povero_1996.htm

تمام قسمتهای سریال رو میشه از ی.و.ت.ی.و.ب تماشا کرد.

ما که عادت کرده بودیم تا سریال یا فیلم مورد علاقه امون رو بعد دیدن کلی تبلیغات بازرگانی ببینیم و بخاطر قطع برق یا هر گرفتاری دیگه ای تماشای برنامه دلخواهمون رو برای همیشه از دست بدیم و مدتها چشم انتظار تکرار پخشش باشیم، با تکرار برنامه ها در ساعاتی دیگه احساس رفاه و آرامش بیشتری داشتیم. دیدن فیلمهای مورد علاقه از طریق دستگاههای ویدئو هم خالی از لطف نبود ولی با تکرار دیدنش کیفیت فیلم از بین میرفت. بخصوص در مورد تماشای فیلمهای کرایه ای که قبلا صحنه های حساس و اکشنش به دفعات تکرار شده و از کیفیت افتاده بود، کلی رو اعصاب بیننده رژه میرفت. حجم بیشتر نوار ویدئوهای استاندارد  معمولا از حجم فیلمها بیشتر بود و برای استفاده بهینه از این فضای خالی بقیه نوارها، شوهای مختلف و کارتونهای کوتاه مثل تام و جری بعد فیلمها ضبط میشد.

کارتونهای والت دیسنی (گاهی با دوبله قبل انقلاب و گاهی با زبان اصلی) به دستمون میرسید و حسابی اوقات خوشی رو برامون رقم میزد. (سیندرلا، بمبی، دامبو، سفید برفی، .....)

یکی از با ارزش ترین نوارهای وی اچ اسی که بدستم رسید و همچنان مثل گنجینه ای ازش محافظت میکنم، نوار مربوط به کنسرت بزرگداشت فردی مرکوری - کوئین 1991 بود. گرچه در حال حاضر دسترسی به این برنامه ها براحتی امکانپذیره. (البته اگه قیلثرینگ اجازه بده) ولی داشتن این نوار ویدئو، همون حسی رو در من ایجاد میکنه که برای بار اول با چشمان از حدقه دراومده این واقعه رو تماشا کردم.

نوارهای مون واکر مایکل جکسون و داستانهای مستربین و فیلمهای رقصنده با گرگها و رابین هود و روح و بازگشت به آینده ها و ترمیناتورها و بیگانه ها و ... با فاصله زمانی زیادی به دستمون میرسید و همه رو با دقت هرچه تمامتر میدیدیم و لذت میبردیم.

 کم کم زمان تولد رسانه ای دیگه بنام ماه.واره بود. در شهری که ساکنم؛ بیشتر کانالهای کشور همسایه، ترکیه مورد توجه بوده و هست.

بدلیل نزدیکی زبان مادری، استفاده از کلمات ترک در بین لغات آذری مد شد. البته نباید این گویش همه جا استفاده میشد، چون معلوم میشد که برنامه ها و سریالهای این رسانه رو حفظی. کم کم تمام مردم به مصداق این جک تبدیل شدند که ما این رسانه رو نداریم و از همسایه امان سیم کمکی گرفته ایم. بدین ترتیب همسایه های فرضی زیادی خلق شدند که بطور خودجوش و خداپسندانه، به همسایه خودشون در دیدن تمام برنامه های شبکه های ماه.واره.ای یاری میرسوندند.

ابراهیم تاتلیسس، امراه، ماهسول قیرمیزی گول، سمیل جان، حولیا افشار، آژدا پکان، امیل سایین، سزن آکسو و تارکان و مصطفی صندل از قهرمانان دوران کودکی ما بودند و بقول جناب حمید هامون عزیز، داشتن پوسترهای این خوانندگان و نصب اون در اتاق از مهمترین افتخارات اون دوره بشمار میرفت.  الان باید صبر ایوب داشته باشی تا ملودرامهای اون زمان ترکیه رو دوباره تماشا کنی و به آخر برسونی.

دیدن شادی در برنامه های اونور آب (به هر کیفیتی) برای مردمی که وقایع جنگ رو پشت سر گذاشته بودند شگفت آور بود.




RE: برنامه های دهه 70 - اکتورز - ۱۳۹۱/۹/۱۶ صبح ۰۴:۳۹

با تشکر از دوستان و یادآوری برنامه های خاطره انگیز دههء هفتاد

 برنامه ای بود که سال 73 پخش میشد با نام " تلویزیون کابلی " اگه در یاد آوری اسمش اشتباه نکرده باشم که ظهر روزهای جمعه بعد از خبر نیمروزی و در برنامه کودک و نوجوان شبکه یک پخش میشد.

مجری برنامه رضاشفیعی جم بود به همراه چند نفر نوجوان که در اتاق ها و استودیوهای داخلی صداوسیما اجرا میشد.

کارتونهای ( فوتبالیستها سری اول " تیم امیدکیتاهارا "  / گربه  های فضای " که قسمتیش عروسکی بود " / حسنی " به کلاس اول میرود و... " / پخش سرودهای ویژهء دههء فجر و ... ) را به عنوان میان برنامه پخش میکرد.

محیط این برنامه و کارتونها و بخصوص سرودهای ( پرپرپر پرنده ها ) و ( گل گل گل بیارید نقل نبات بیارید) رو خیلی دوست داشتم و الان هم وقتی به یادم میاد دلم میگیره و حس نوستالژیکم زیاده از حد تحریک میشه سوای این همه برنامهء دوست داشتنی دیگه که حتی قدیمی تر هم هستند.




RE: برنامه های دهه 70 - رزا - ۱۳۹۱/۱۱/۱۳ صبح ۱۱:۰۸

وقتی با دوستان در مورد خاطرات تصویری دهه 70 صحبت میکنیم همیشه ذهنمون درگیر مجموعه داستانیه که فکر میکنم هرکدوم از ما قسمتی از اون رو به خاطر داریم . . .  البته بعدا فهمیدم این برنامه در غالب فیلم نبوده بلکه داستانکهای کوچک 25 الی 30 دقیقه ای بوده که گاهی صدا و سیما سه تا سه تا بصورت فیلم 90 دقیقه ای، عصر جمعه نمایش داده بوده. مجموعه ماجراهای غیر منتظره یا داستانهای غیرمنتظره. گرچه خیلی از نویسندگان از عنصر چرخش موضوع در آخر داستان و پایان غیرمنتظره زیاد استفاده میکنند ولی این داستانکها برتری خاصی بر سایر رقبای خود داشتند. عرض 25- 30 دقیقه معرفی شخصیتها در طول داستان پیش میرفت و در آخر نمایش نکته ابهامی برات وجود نداشت مگه لذتی که از گول خوردنت برده بودی چون هیچوقت نمیتونستی آخر داستان رو حدس بزنی و همیشه پایان داستان چیزی نبود که تصورشو میکردی و این زیبائی این اثر بود. بعدها موضوعات این داستانها و غافلگیریهاش دستمایه خیلی از سریالها و فیلمهای جذاب حال حاضر شده است. از دوستان و همراهان و اساتید عزیز خواهشمندم هر خاطره تصویری از این مجموعه دارند بیان کنند. چون حافظه معیوب من فقط در همین حد یاری رسونده.

رفیق دزد و شریک قافله یا The Flypaper :

سیلویا دختریه که با مادربزرگش زندگی میکنه، همیشه تو خودشه، خبرهایی از یک قاتل زنجیره ای دختران مدرسه ای در تلویزیون و رادیوی محلی به مردم داده میشه. سیلویا فکر میکنه تحت تعقیبه و بالاخره مردی که بنظر میرسه همون قاتله، سیلویا رو در اتوبوس گیر میاره. زنی به کمک سیلویا میاد و اعتماد اونو به خودش جلب میکنه و قاتل رو از سیلویا دور میکنه. سیلویا و زن به کاروان زن میرن تا به پلیس زنگ بزنن و مشخصات قاتل رو بدن. چایی دم میکنن حتی سیلویا بیسکویتها رو تو ظرف میچینه و ... قاتل وارد کاروان میشه و درها رو قفل میکنند و سیلویا تازه میفهمه وارد چه تله ای شده. سیلویا در تمام مدت داشته در کاروان قاتلش براش چایی و بیسکویت آماده میکرده!

عاقبت هوش زیاد و توجه کم یا Memory Man :

مشتری تازه ای پیش مردی که دارای قدرت خلاقه ذهنیست و قدرت هیپنوتیزم افراد رو داره مراجعه میکنه. این مرد یادش رفته که گنجینه ای رو قبلا کجا قایم کرده و از استاد هیپنوتیزم میخواد که بهش کمک کنه تا محل پولها رو پیدا کنه. استاد هیپنوتیزم هم که وسوسه شده و در عین حال به هویت مشتریش که دزده پی برده تصمیم میگیره خودشو به مکان پولها برسونه ولی ....هیپنوتیزمش ناقص بوده، دزده به استاد هیپنوتیزم نگفته بود که به همراه پولها بمبی هم موجوده. بمب در دست استاد هیپنوتیزم منفجر میشه!

 استحاله زنبوری یا Royal jelly: (بنظر میرسید این قسمت یکی از خسته کننده ترین و در عین حال قابل پیش بینی ترین قسمتها باشه. علتش اینه که یا من نسخه دوبله اشو خوب متوجه نشدم یا اینکه در دوبله اش به یه سری از مسائل بی توجهی شده و زیبائی اثر از بین رفته)

http://en.wikipedia.org/wiki/Royal_jelly

مردی (با بازی تیموتی وست) بنام آلبرت تیلور به همراه همسرش (میبل) و نوزاد تازه به دنیا آمده شون در مزرعه ای که پر از کندوی عسله زندگی میکنن. از اولین سکانس با گریه نوزاد و بیقراری میبل میفهمیم مشکلی وجود داره، در حالی که آلبرت به راحتی کندوها رو بدون لباس مخصوص و نقاب و دستکش وارسی میکنه و با آرامش کامل با زنبورهاش صحبت میکنه. حتی برنامه ای از زندگی آلبرت ساخته شده و بیصبرانه منتظره تا این برنامه رو از تلویزیون تماشا کنه. میبل شاکیه که نوزاد خیلی گریه میکنه و اصلا شیر نمیخوره و مرتب در حال کاهش وزنه. . . در برنامه تلویزیونی هم کمی با شخصیت مرد داستان، آلبرت آشنا میشیم و اینکه از 12 سالگی به پرورش زنبورها پرداخته و با زنبورها دوسته و احتیاجی به استفاده از لباس مخصوص برای باز کردن کندوها نداره. در مورد ژله سلطنتی هم صحبت میکنن. گریه نوزاد دیگه اجازه تماشای برنامه رو به آلبر نمیده. آلبر بچه رو از همسرش میگیره و بهش قول میده آرومش کنه. میبل استراحت میکنه و وقتی بیدار میشه میبینه از گریه نوزاد خبری نیست. آلبرت بهش اطمینان میده همه چی درست شده. بچه به راحتی شیر میخوره و بنظر میرسه کم کم تعادل داره به این خانواده برمیگرده. اما...

میبل متوجه میشه افزایش وزن نوزاد کمی غیرعادیه. دستاش و پاهاش لاغرن ولی شکمش ورم کرده. زیبائی آخرین سکانس داستان مدیون بازی عالی تیموتی وسته که متاسفانه در نسخه فارسیش این مورد از قلم افتاده. وقتی میبل بازم شروع به اعتراض میکنه که چرا نوزادمون اینطوری شده؟ آیا چیزی به شیرش اضافه کردی؟ آلبرت شروع میکنه به ویز و ویز (وز وز) کردن. ویز و ویز میکنه و توضیح میده که در هر وعده به شیر نوزادشون، ژله سلطنتی اضافه میکرده و مدتهاست به کمک زنبورها مقدار زیادی ژله سلطنتی ذخیره کرده و اینو بدون توجه به اثرات جانبی داخل غذای نوزادشون ریخته.  حتی اعتراف میکنه که خودش هم مرتب از این ژله میخوره!!!(ژله سلطنتی رو در ساعت دیواری مخفی کرده و همیشه به بهانه کوک کردن ساعت کمی از ژله رو برداشته و داخل شیشه شیر نوزاد میریزه!) آخرین جملاتش در حالی که ویز ویز میکنه به همسرش اینه: پتو رو بنداز رو ملکه مون. تو که دوست نداری ملکه مون سرما بخوره! و چشمان نوزاد مثل زنبور ملکه برق میزنن!

از مکافات عمل غافل نشو یا Skeleton in the Cupboard : زوجی زندگی آرامی در شهری زیبا دارند. مرد با دختری آشنا میشه که مدعیه به دنبال شخصی میگرده. کم کم که باهم صحبت میکنن مرد حدس میزنه که دختر بدنبال همین مرد بوده. این مرد بار گناهی رو سالها به دوش میکشیده. تصادفی داشته که منجر به مرگ مصدوم شده ولی از محل حادثه فرار کرده و بنظرش میرسه که این دختر در پی قاتله. مرد که موقعیت خودشو در خطر میبینه نقشه قتل حساب شده ای رو میکشه و دختر رو میکشه.

یه روز صبح که داشت با وجدانی آرام! صبحانه میخورد و روزنامه میخوند، زنش نامه ای دریافت میکنه از دخترش. قبلا به همسرش نگفته بوده که ازدواج کرده و دختری از زندگی قبلیش داشته. سر میز صبحانه، زن اعتراف میکنه و عکس دخترش رو به همسرش نشون میده... دختر همون مقتوله.  مرد در واقع دختر خودشو نادانسته به قتل رسونده و باید تا آخر عمر بار گناه دو قتل (بخاطر هیچ) رو بر دوش بکشه!

 

 به مادر خودتون اعتماد کنین یا Clerical Error : داستان در مورد پیرمرد ثروتمندیه که فوت کرده. (عکس پیرمرد در حالی که لبخندی بر لب داره بر دیوار اتاق اصلی خونه آویزانه). پل استندینگ ( با بازی هیو فریزر) برای مراسم تدفین پدرش اومده و ظاهرا سالهاست از پدرش بیخبر بوده که پیامی رو دریافت میکنه از یه موسسه که کتابهای کمیاب برای مشتریاش فراهم میکنه. (موسسه برادران کری). پل به این موسسه مراجعه میکنه. موسسه ای که دیواراش قفسه هایی پر از کتابه. دو برادر به پل میگن که پدرت کتابی با ارزش به ما سفارش داده و کتاب رو به پل نشون میدن. کتاب پر از عکسهای مستهجنه. پل اصلا نمیتونه قبول کنه که پدرش همچین کاری کرده اونم قبل مرگ. در اصل حفظ آبروی متوفی به هر قیمتی از واجب ترین کارهاست. برادران کری شروع به اخاذی میکنن و به پل میگن که میخوان کتاب رو به مادرشون هم نشون بدن. کم کم متوجه میشیم که کار برادران کری اخاذیه و این موسسه کاملا دروغیه. کارشون اینه که از طریق صفحه ترحیم روزنامه ها متوفاها رو شناسائی کرده و با خانواده اش تماس میگیرن و میگن که کتابی توسط متوفی سفارش داده شده بوده و .....از این طریق پول هنگفتی به جیب میزنن. پل بهشون میگه که مادرم حالش خوب نیست. بعدا بهتون جواب میدم.

بعد مدتی پل به برادران کری زنگ میزنه که روز جمعه سیزدهم به خانه پدریم بیاین چون مادرم در فلان وقت روز خونه نیست و براحتی میتونیم معامله رو انجام بدیم. دو برادر که یکیشون به نحسی سیزده معتقده به راه می افتن. بخاطر خرابی ماشین چند بار از ادامه راه پشیمون میشن ولی بالاخره با تاخیر زیاد به خانه پل میرسن. پل اونجاست و پولها رو نشون برادران میده. برادران شروع به شمردن پوندها میکنن که میبینن پل اسلحه ای به سمت آنها نشانه رفته. مادر پل هم به پل ملحق میشه. برادران کری میگن باید به پلیس زنگ بزنیم. پل و مادرش هم موافقن. مادر پل به اونها میگه متوفی نمیتونسته این کتاب رو سفارش بده چون در سالهای آخر عمرش کور بوده!!! و عکس پیرمرد همچنان لبخند به لب به تماشاچی نگاه میکنه!

دست بالای دست بسیار است یا A picture of a place : پیرزنی تنها در خانه ای پر از عتیقه در دهکده ای آرام زندگی میکنه. وسایل این خانه مورد طمع کارچاق کن های زیادیه که با فریب پیرزن اجناس و تابلوهای خانه رو به قیمت غیرواقعی میخرن و پیش خودشون فکر میکنن که بهترین معامله عمرشونو انجام داده اند. غافل از اینکه این پیرزن خود کپی کار آثار بزرگ هنریه و در اتاق زیرشیروانی خونه اش از تابلوهای بزرگ هنری کپی ای تهیه کرده و آنها رو بر دیوار خانه اش آویزان میکنه!

آخرین شعبده یا  Stranger in town: غریبه ای عجیب و غریب وارد شهر کوچکی میشه. اون شعبده بازه و لباسهای مضحکی پوشیده و کارش جلب توجهه. از هر آستینش جادوئی در میاره. کم کم همه مردم شهر عاشقش میشن. اسمش آقای کلمبوسه. آقای کلمبوس هر روز در شهر میچرخه و برنامه اجرا میکنه و خنده بر چهره مردم میاره. وقتی در شهر قدم میزنه همه بهش دست تکون میدن و بچه ها خیلی دوسش دارن. همیشه عده ای  از بچه ها پشت سرش حرکت میکنن و باهاش به نقاط مختلف شهر سرک میکشن و تفریح میکنن و از کلکهایی که میزنه و از شعبده هاش متعجب میشن و خوشن. گرچه میگن تنها کسانی که میتونن بفهمن راز شعبده بازها چیه بچه ها هستند چون به دقت هرچه تمامتر کارهاشونو دنبال میکنن و مثل آدم بزرگا غرق دنیای دروغین نیستند. صحنه ای که شعبده باز ادای نواختن فلوت با چترش رو درمیاره و بچه ها هم پشت سرش حرکت میکنن آدمو یاد قصه The Pied Piper of Hamelin میندازه.

http://en.wikipedia.org/wiki/Pied_Piper_of_Hamelin

ولی اصل ماجرا این نیست.  کلمبوس دیوونه 10 روز در شهر میمونه و برای همه مردم شهر انسانی شناخته شده میشه اما روز دهم به دفتر مردی به اسم لتام میاد. منشی دیرش شده و کلمبوس با همان رفتار عجیب و جلب توجه های مخصوص به خودش منشی رو به خونه میفرسته. وارد دفتر لتام میشه و بازم شروع میکنه به شعبده بازی و بازی کردن با لتام. تا اینکه دستهای لتام رو دستبند میزنه. هویتشو براش فاش میکنه و میگه که من کسیم که بخاطر جنایت تو 15 سال به زندان رفتم. تمام لباسها و کلاه مسخره اش تبدیل به لوازم دیگه ای میشه. کفشهای پاشنه بلندشو که درمیاره دیگه همون کلمبوس نیست. چترش هم به نیزه ای تبدیل میشه که لتام رو باهاش میکشه در حالی که براش توضیح میده هیچوقت کسی نخواهد فهمید که قاتل کی بوده. شاید بگن قاتل کلمبوس بوده ولی کلمبوسی دیگه وجود نداره. خیلی راحت از اتاق لتام خارج میشه. براحتی در شهر قدم میزنه بدون اینکه کوچکترین جلب توجهی بکنه. به همان ایستگاه قطاری میره که اولین بار از همون جا به شهر قدم گذاشته بود. فقط برای یه بچه اثری بجا میذاره ولی هیچ کس نمیفهمه کلمبوس برای همیشه ناپدید شده و آخرین شعبده اش از بهترین شعبده هاش بوده. اینکه آیا شعبده کلمبوس، بوجود آوردن کلمبوس بود یا ناپدید کردن اون زیاد مهم نیست مهم لبخند رضایت شعبده باز در پایان کاره که نشون میده کارش بی نقص و موفق بوده. اما کارش قتلی حساب شده بوده با برنامه ریزی دقیق بدون برجا گذاشتن اثر جرمی. همه دیدند که کلمبوس وارد دفتر لتام شد ولی .... بازی درک جاکوبی فوق العاده بود و استفاده از اشیائی مثل چتر و کیف و کفش و بارانی و کلاه بخوبی در پیشبرد اهداف فیلم کارساز بود.

زدی ضربتی، ضربتی نوش کن یا Nothin short of highway robbery : زن و مردی سوار بر ماشین خارج شهر در حال رانندگی هستند که ماشینشون خراب میشه و خودشونو به اولین پمپ بنزین میرسونن و از کارگر – مسئول -  رئیس اونجا خواهش میکنن که کمکشون کنه و ماشینشونو تعمیر کنه. این کارگر که طعمه خوبی پیدا کرده با وقت کشی و عدم تعمیر درست سعی میکنه از این تازه واردها سو استفاده کنه و پول خوبی به جیب بزنه. اینقدر وقت تلف میکنه و وسایل ماشین رو عوض میکنه که حوصله زن و مرد سر میره... در حقیقت زن و مرد میخواستند به اولین شهر رفته و اونجا به دزدی مسلحانه دست بزنن چه موقعیتی بهتر از این. نقشه دزدی مسلحانه رو در همین پمپ بنزین پیاده میکنن!

کف رفتن بی.ام.و  یا Hitch-hiker : (این قسمت باعث و بانی خرابی ویدئوی خونمون شد و مجبور شدیم دستگاه تازه ای بخریم ولی بازم همین قسمت، قاتل دستگاه تازه بود. فکر میکنم این قسمت رو 56 بار دیده ام و هنوزم دیدنش برام خالی از لطف نیست. با دیدن چندین باره این اثر میشه به هنر و آفریننده اش آفرین گفت. حتی اگه پایان داستان رو هم بدونی، گفتگوی بین شخصیتها اونقدر جذاب و دیدنیه که نمیتونی ثانیه ای از تماشاشون غافل بشی.) واقعا کار مترجم و مدیر دوبلاژ این اثر فوق العاده بود. میشه گفت تمام دیالوگهای این اثر ماندنی و فراموش نشدنیه. بجای فیش، آقای پزشکیان و بجای پل دووین ، آقای بهرام زند و بجای پلیس، آقای شهروز ملک آرائی صحبت میکردند. بازم همه هنرها دست به دست هم داده اند تا یکی از بهترین خاطره ها برامون رقم زده بشه. تعدادی از دیالوگها رو تقدیم علاقمندان میکنم.

پل دووین امریکائی، 15 ساله که در انگلیس زندگی میکنه و نویسنده موفقیه. از رانندگی با اتومیبلهای شیک لذت میبره. نقطه ضعفش سرعته! همیشه با حداکثر سرعت مجاز رانندگی میکنه. روزی که در حال لذت بردن از سواری با بی ام و تازه اشه پیرمرد مضحکی (مایکل فیش) رو کنار جاده میبینه و تصمیم میگیره سوارش کنه.

فیش :ماشین تر و تمیزی دارین. مدل جدیده؟

دووین: بله. مشخصه! این تو که هستم احساس بچه ای رو دارم که با اسباب بازی جدیدشه. میفهمی؟

فیش: بوی اسبهای نژاد اصیل لندنی رو میده!

دووین: شرط بندی رو اسبها رو دوست دارم!

فیش : ولی من هیچوقت روی اسبها شرط نمیبندم. حتی دوست ندارم دویدن اونها رو تماشا کنم!

دووین: پس چرا میخوای بری داربی؟

فیش : برای کار!

از این به بعد طرح معما و حدس و خطا شروع میشه. پیرمرد نمیخواد بگه چیکاره است و دووین کنجکاو بشدت دوست داره بدونه فیش مشغول چه کاریه؟ هر لحظه معما سخت تر و سخت تر میشه و هردو از این همراهی لذت میبرن!

فیش : هر سوالی دوست داشتین میتونین بپرسین. اینجا صاحب اختیار شمائین!

بدین ترتیب بحث و جدل ادامه پیدا میکنه و حتی کار به جائی میرسه که پیرمرد قهر میکنه و از دووین میخواد که پیاده اش کنه که البته با عذرخواهی دووین دعوا فیصله پیدا میکنه.

تا اینکه...

فیش : پس شما کتاب مینویسین؟ میدونی! این کار مهارت زیادی میخواد. راز زندگی اینه که آدم کار خیلی مشکلی رو قبول کنه و سعی کنه از عهده اش بربیاد.

دووین : بعله و شما در این مورد موفق بودین؟

فیش : بله درسته همینطوره. مثل خود شما! باید براتون خیلی آب خورده باشه. ماشینو میگما!

دووین : نه ارزون نبود. رانندگی با ماشین خوب تنها تفریح منه.

فیش : قدرتش چقدره؟ یعنی موتورش چقدر دور در دقیقه میچرخه اگه تخت گاز برین؟

دووین : این؟ سازنده اش میگه 129 مایل در ساعت!

فیش : حتی یه دوک نخ ریسی هم اینقدر تند نمیره! 129 مایل در ساعت؟ نه! این یه لحظه هم به این سرعت نمیرسه. سر هرچیزی که فکر میکنی شرط میبندم.

دووینمن میگم میتونه.

فیش : نه تو خیال میکنی جانم! تولیدکنندگان ماشین همه شون دروغگوئن. برام عجیبه که آدم باهوشی مثل شما چطور این مزخرفات رو قبول میکنه؟ اگه میتونی ثابت کن!

و فیش باهوش که معتقده از شرط بندی و قماربازی متنفره، دووین عاشق سرعت رو تحریک میکنه که در بزرگراهی با حداکثر سرعت ماشین بی ام و رانندگی کنه.

فیش : آره. این یه شاهکاره آقا. این یه جته! 110! 115! گاز بده! عقربه چسبید به اون ته. برو جانم. برو..حالا حالاها جا داره. برو!130! حق با توئه! گفتم که کار تو درسته. واقعا کیف کردم.

و پلیس موتورسواری رو میبینن که بهشون اخطار میده و از کنارشون رد میشه و بهشون دستور توقف میده.

فیش : دیگه فایده نداره. رسید!

دووین :  اصلا چرا من به حرف تو گوش دادم؟

فیش : چرا؟ چون تو یه قمارباز خوبی! یه قمارباز خوب. میبینی ماشین تو و موتور اون ساخت یه کارخونه ان.

پلیس بدقلقه ولی در اولین برخورد سعی میکنه دووین رو به حقوق خودش آشنا کنه تا اگه دفاع و بهانه ای داره رو کنه ولی دووین دفاعی نداره. بالاخره پلیس سختگیر تمام مشخصات دووین رو یادداشت میکنه و جریمه سنگینی رو براش تعیین میکنه. حتی به فیش هم گیر میده. ازش میخواد پیاده بشه و تمام مشخصاتشو بگه.

فیش : من از دست تو شکایت میکنم!

پلیس :  نه منم که از دست تو شکایت میکنم!

فیش : جدا؟ ولی این آقا (اشاره به دووین) خودش شاهد منه!

پلیس : نه خیر! تو شاهد منی! هر دوتاتونو تو دادگاه میبینم!

فیش و دووین تصمیم میگیرن از بزرگران خارج بشن و نفسی تازه کنن ولی همچنان حالشون گرفته است. دووین هنوزم نفهمیده فیش چه کاره است؟

فیش : میدونی! من یه ذره دروغ گفتم به اون یارو پلیسه. چون من بیکار نیستم. راستش حسابی سرم شلوغه مخصوصا از امروز صبح و ظهر! بنظرم شما نویسنده ها همتون انسانهای فضول و مزاحمی هستین. درسته؟

و ...... بالاخره دووین متوجه هنرمندی انگشتان فیش میشه. سیگار رو به تندی هرچه تمامتر میپیچه.

فیش : تا حالا یه همچین چیزی دیدی؟ (فیش یه کمربند به دووین نشون میده)

دووین : مال منه؟ از کمر شلوارم باز کردی وقتی که رانندگی میکردم؟ تو سگک رو باز کردی، اونو از تمام پلهای شلوار عبور دادی اونم موقع رانندگی؟

فیش : خودت که داری میبینی. پس اینو چی میگی؟

و فیش یکی یکی دزدیهاشو رو میکنه. بند کفش. ساعت مچی. کیف پول. کراوات. مدارک ماشین!

فیش : من فقط خواستم سوالتونو جواب بدم. شما پرسیدین من خرجمو چطور درمیارم منم دارم نشونتون میدم. منم تو حرفه خودم مقرراتی دارم مثلا چیزائی که بدردم نمیخوره پس میدم به صاحبشون. شما آدم خشکی هستین حتی از اون پلیسه هم بدترین.

دووین : از ماشین من پیاده شو. الان اون پلیسه داره دنبالت میگرده!

فیش: نه اصلا اون نمیتونه دنبال من باشه آقا.

دووین : آره!!! اون اسم و آدرستو نوشت. همه چیز رو تو اون کتابچه سیاه کوچولوش نوشت!

فیش : حالا میخوام بدونم نظرت در این مورد چیه؟ (کتابچه پلیس دست فیشه) مایکل اوبراین فیش! بیکاره! این مشخصات من بود. حالا اینم مشخصات شما!

دووین : تو اونو از پلیس دزدیدی؟؟؟

فیش : آره! عین آب خوردن بود. اون یادش نمیمونه. برای این نوشته بود تا یادش بمونه چون فکر نمیکرد گمش کنه. من قبلا بارها جریمه شدم و هر دفعه دفترچه رو کف رفتم. بعدشم هیچ خبری نشده!

دووین دیگه هیچی نمیتونه بگه. هم مبهوت و متعجبه هم از فیش خوشش اومده. فیش بهش پیشنهاد میده که بهتره با هم سفر کنن و دووین متحیر قبول میکنه! فیش پیشنهاد میکنه همینجا آتشی روشن کنن و مدارک پلیس رو بسوزونن. فیش به دووین میگه که بره هیزم بیاره. دووین میره هیزم بیاره و وقتی برمیگرده میبینه بی ام و تازه اش ناپدید شده. چیزی برای گفتن نداره و بدون کت و بند کفش و کراوات و کمربند و مدارک در کنار جاده هیزم به دست به خودش میگه: اون میخواست به مقصد برسه!

 داستانهای پخش شده اثر رولد دال، نویسنده مشهوره که خودش بعنوان راوی پیش از پخش داستان حاضر شده و نکاتی رو ضمیمه هر نمایش مینمود.  (با صدای آقای رسولزاده ) با توجه به دنیای رولد دال و فضای خلق شده در داستانهاش، باید زرنگ باشی نه بیش از حد، نه کمتر از حد معمول که در غیر اینصورت قربانی ماجرا خواهی بود. رولد دال روال داستان رو طوری خلق میکنه که همه چیز خوب بنظر میاد حتی از نظر قاتلی که برای قتلی برنامه ریزی میکنه ولی آخر ماجرا هیچوقت دست برنامه ریز روایت نیست. اینجاست که نویسنده با قدرت خود وارد ماجرا میشه و با چرخش مناسب و غیرمنتظره تمام تصورات بیننده و قهرمانان داستان رو به چالش میکشونه. کارگردانان این مجموعه ها، کارگردانان سریال ارتش سری هم بودند. متن عالی، تعامل عالی بین نویسنده اثر و کادر حرفه ای به ایجاد اثری قابل توجه منجر شده که همچون سریال ارتش سری بعد گذشت سالیان سال، غبار کهنگی بر روش ننشسته و همچنان قابل تماشا و لذت و سرگرمی و یادگیریه. تعدادی از این داستانها رو در دهه 70 به تماشا نشسته ایم و سه تا رو در دهه 60، که با اجازه دوستان، هر کدوم از داستانها رو در قسمت مربوطه مینویسم.

این مجموعه به زبان اصلی در ی.و.ت.ی.و.ب هست، امیدوارم از تماشای دوباره شون لذت ببرید. این مجموعه در 9 سری بین سالهای 1979-1988  ساخته شده که هر سری شامل چندین داستان بوده. عنوانبندی این مجموعه و تیتراژ و موسیقی متنش با حال و هوای داستانها همخوانی مناسبی داشت.

http://uk.imdb.com/title/tt0075592/?ref_=fn_al_tt_1

لیست تمام داستانهای این مجموعه:  http://en.wikipedia.org/wiki/List_of_Tales_of_the_Unexpected_episodes

همه چیز در مورد رولد دال 

از روزنامه ي جام جم - نسل 3

http://www.roalddahlfans.com/index.php

http://www.oxforddnb.com/view/article/39827

حتي اگر هيچيک از آثار رولد دال را هم نخوانده باشيد ، فيلم  چارلی و کارخانه شکلات سازی که همين يکي دو سال پيش در جهان اکران شد و از تلويزيون ما نيز پخش شد، به حد کافی برای همه آشناست . اين فيلم با وجود کارگردانی قوی تيم برتون از چنان پشتوانه محکم داستانی برخوردار بود که نام رولد دال را يک بار ديگر و اين بار 15 سال پس از مرگش در جهان مطرح کرد. رولد دال که در ايالت ولز انگليس به دنيا آمد ، زاده پدر و مادری نروژی است ، آن هم در خانواده ای شلوغ و پرجمعيت که در برگيرنده هفت بچه بود. پدر او وقتي رولد 3 سال داشت از دنيا رفت و مادر جوانش زندگی بچه ها را به خوبی اداره کرد. پسرک علاقه چندانی به مدرسه نداشت و با پانسيون های شبانه روزی انگليس که کنترل سخت کاتوليکی بر آن حاکم بود کنار نمی آمد. از همين جا همان نبرد خير و شر در وجود او رخنه کرد. بچه ها مجبور بودند به عنوان نوکر در خدمت سال بالايی ها باشند، اما می توانستند دق دلی شان را سر کلاس درس خالی کنند. همه خاطرات پر از شيطنت در داستان های متعددی که او برای بچه ها نوشته است، به نوعی حضور يافته اند؛ از لذت خوردن شکلات که سالی يکبار در مدرسه شبانه روزی به عنوان هديه دريافت می کردند تا توسری هايی که روزگاری نصيبش شده بود. شايد همين خاطرات رولد دال ماجراجو را از ادامه تحصيل بازداشته و در جستجوی يافتن دنياهای جديد به آفريقا و سرزمين های دور دست کشانده باشد. او وارد شرکت نفت شد و در جريان ماموريت های آن به آفريقا رفت . مواجه شدن با يک مار بزرگ و شيری که در يکی از داستان هايش آمده است نيز برگرفته از تجربيات واقعی خود اوست. بعد هم جنگ جهانی دوم و حضور او به عنوان خلبان در اسکادران هوايی ديگر اوج ماجرا بود. ماجرايی که خلبان جوان را سرانجام وادار کرد تا در پی يک حمله ي هوايی از دست هواپيماهاي دشمن فرار کند و در صحراهای آفريقا فرودی اجباری داشته باشد، استخوان جمجمه اش شکست و تا مدت ها بينايی خود را از دست داد و بينی آسيب ديده اش را هميشه با خود داشت تا يادآور روحيه ماجراجويی اش باشد.

داستان های رولد دال درباره جنگ و رسته هوايی و موجودات خيالی بدجنسی که در کار پرواز اختلال ايجاد مي کردند، اولين داستانی است که او اقدام به انتشار آن کرد و افسر مافوق او آنقدر آن را پسنديد که داستان را به والت ديسنی داد و انيميشن ساز بزرگ نيز درصدد برآمد تا بر مبنای آن کارتونی بسازد. پايان يافتن جنگ آن ها را از صرافت اين کار انداخت و سرانجام اولين اثر رولد دال به صورت کتابی مصور در آمريکا منتشر شد. آثار بعدی او که در برگيرنده تعداد زيادی از داستان های کودکانه است پس از آن پشت سر هم در آمريکا و انگليس چاپ شد و تصوير سازان مشهوری برای آن ها تصوير سازی کردند. توقف بر فراز ليبی ، کاتينا ، فقط همين ، شمشير ، مواظب سگ باش ، جادوگران ، ماتيلدا ، تنها رفتن و انگشت جاديی بخشی از اين آثار هستند.  با اينکه کتاب های بسياری براي بچه ها نوشت، اما فقط نويسنده کتاب کودک و نوجوان نيست، بلکه داستان های کوتاه او در نوع خود بي نظير و شگفت انگيز هستند. او برای نوشتن اين داستان ها که بيش از 60 عنوان را دربرمي گيرند ، سه بار جايزه ي ادبي آلن پو را از آن خود کرد و داستان او توسط يان فلمينگ براي نوشتن داستان های جيمزباند مورد استفاده قرار گرفت. آلفرد هيچکاک نيز تعدادی از داستان های او را برای ساخت فيلم برگزيد. بررسی ويژگي های ناشناخته انسان ها، عکس العمل های سخت رذيلانه و غيرمنتظره و آدم هايی که در ظاهر بسيار معمولی هستند اما در عمل کاملا با آنچه در بدو امر درباره آن ها مي انديشيديم متفاوتند ، دستمايه اصلي داستان های رولد دال را تشکيل مي دهند. او آدم ها را با دقيق ترين صفت ها موشکافی می کند و به اين ترتيب روحيات درونی آن ها را باز می نمايد. کلک های فرومايه ای که آدم ها برای موفقيت به يکديگر مي زنند و چهره بسيار موجهی که در ظاهر از خود بروز مي دهند، چنان متضاد است و او چنان استادانه از تضاد اين دو پاياني شگفت انگيز و غير منتظره را رقم می زند که از همين رو استاد پايان های غير منتظره لقب گرفته است. علاوه بر همه اين ها عنصر وحشت که با اين داستان ها در هم تنيده شده ، چنان تأثيرگذار است که موجب جلب کارگردان بزرگ ژانر وحشت يعني آلفرد هيچکاک به سوی آن ها شده است. مردی که پوست ديگران را می کند ، زن پيری که سرانجام در انتهاي عمر از شوهر  خبيثش انتقام می گيرد و برای اين کار غير منتظره ترين لحظه ها و روش را برمي گزيند يا گربه ای که روح مردی بزرگ و چهره ای تاريخي در وجودش حلول کرده ، بخشی از تخيلات به شدت باورپذير اين نويسنده متفاوت است. حمله اسرائيلی ها به کشور لبنان در سال 1982 موجب شد تا اين نويسنده نامدار بارها اعلام کند که ضد اسرائيل است و تا آخر عمر با سياست های غيرانسانی مخالفت کرد. داستان های دال منبع خوبی برای تقويت حس تخيل و نگاه متفاوت به جهان پيرامون محسوب می شود.

 او افزون بر داستان، ۳ مجموعه شعر به نام های شعرهای دل به همزن، حیوانات پلید و شعرهای دست اول نیز برای کودکان سروده است. فیلم ها و انیمیشن های ساخته شده از داستان‌های او با استقبال کودکان در سراسر دنیا روبه رو شده است.  شخصیت‌های کودک داستان‌های رولد دال با شرارت‌های آدم بزرگ‌هایی که از کودکان نفرت دارند و با آن‌ها بدرفتاری می‌کنند، در کشمکش‌اند و دست کم یک آدم بزرگ خوب با آدم بد داستان مبارزه می‌کند.  داستان‌های او بیشتر دارای طنزسیاه (طنزتلخ) و ماجراهای ترسناک و خشونتی آزار دهنده‌اند. بیشتر آثار رولد دال را کوئنتین بلیک تصویرگری کرده است.

دال همچنین چهار زندگی‌نامه خود نوشت دارد: پسر قصه های دوران کودکی، پرواز، سفر تک نفره و سال من.

رولد دال که به عنوان یکی از نویسندگان پرفروش دنیا به حساب می‌آید، نوامبر سال ۱۹۹۰ در سن 74 سالگی درگذشت.

به افتخار وی گالری کودکان رولد دال در موزه اشرافی باکینگ شایر نزدیک ایلسبری افتتاح شده است. همچنین در سال ۲۰۰۲، یکی از میدان‌ها کاردیف به نام او نامگذاری شد و فراخوانی برای ساخت مجسمه‌اش برای نصب در شهر داده شد. در سال ۲۰۰۸ نیز، خیریه بوک تراست به کمک مایکل روزن جایزه سالیانه رولد دال را برای نویسندگان داستان‌های خنده‌دار کودکان برگزار کرد. ۱۳ سپتامبر، روز تولد رول دال به نام او نام‌گذاری شده و هر سال به پاس خدماتش در زمینه ادبیات کودکان در این روز جشن گرفته می‌شود.

برخی از آثار رولد دال در زمینه داستان برای کودکان:

گرملین‌ها-  ۱۹۴۳، جیمز و هلوی غول پیکر -۱۹۶۱، چارلی و کارخانه شکلات سازی -۱۹۶۴، انگشت جادویی -۱۹۶۶، آقای فاکس شگفت‌انگیز -۱۹۷۰، چارلی و آسانسور شیشه‌ای بزرگ -۱۹۷۳، دنی، قهرمان جهان -۱۹۷۵، داستان شگفت انگیز هنری شوگر و شش داستان دیگر -۱۹۷۷، کروکودیل عظیم -۱۹۷۸،سرزنش‌ها -۱۹۸۰، داروی معجزه گر -۱۹۸۱، جادوگران -۱۹۸۳، من و زرافه و پلی -۱۹۸۵، ماتیلدا -۱۹۸۸، اسیو تروت-  ۱۹۸۹، مینپین‌ها -۱۹۹۱، کشیش نیبلزویک-  ۱۹۹۱

  شعر کودکان :

ترانه‌های آشوبگر -۱۹۸۲، حیوانات کثیف -۱۹۸۳، شوربای ترانه‌ها -۱۹۸۹

داستان‌های بزرگسالان و رمان‌ها:

گاهی هرگز: قصه‌ای برای سوپرمن -۱۹۴۸، عمو اسوالد من -۱۹۷۹

مجموعه داستان‌های کوتاه:

ده داستان آگهی‌ها و پرواز -۱۹۴۹، کسی مثل تو -۱۹۵۳، ببوس ببوس -۱۹۶۰، بیست و نه بوسه از طرف رولد دال -۱۹۶۹، داستان‌های چشم‌نداشتنی -۱۹۷۹، داستان‌های چشم‌نداشتنی دیگر -۱۹۸۰، بهترین داستان‌های رولد دال -۱۹۷۸، داستان‌های ارواح -۱۹۸۳، مینی بوس رولد دال -۱۹۸۶،آه، راز شیرین زندگی ام -۱۹۸۹، مجموعه داستان‌های کوتاه رولد دال -۱۹۹۱

غیرداستانی :

گنج میلدنهال، پسر، داستان‌هایی از کودکی، تنها رفتن، سرخک، بیماری خطرناک، خاطرات در جیپسی هاوس، راهنمای ایمنی راه آهن، سال من

نمایشنامه‌ها :

عسل‌ها -۱۹۵۵، ویلی وانکا -۲۰۰۷

فیلمنامه‌ها :

۳۶ ساعت -۱۹۶۵، فقط دو بار زندگی می‌کنی -۱۹۶۷، چیتی چیتی بنگ بنگ -۱۹۶۸، شبکاو -۱۹۷۱




RE: برنامه های دهه 70 - رزا - ۱۳۹۱/۱۱/۱۸ عصر ۱۲:۱۵

خداوند بزرگ دست اندرکاران و کاربران ی.و.ت.ی.و.ب رو حفظ کناد. آمیـــــــــــــــــــــــن

تمام قسمتهای سریال شمشیر تیبو سلطان رو به زبان اصلی با زیرنویس انگلیسی از این کانال به تماشا مینشینیم:

http://www.y o u t u b e . c o m/user/9886643154?feature=watch

http://uk.imdb.com/title/tt2382808/?ref_=fn_al_tt_2

 در مورد تیبو سلطان و شمشیرش: http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%DB%8C%D9%BE%D9%88_%D8%B3%D9%84%D8%B7%D8%A7%D9%86

11 قسمت از سریال جنگجویان کوهستان به زبان اصلی. منتظر بقیه اش هم هستیم:

http://www.y o u t u b e . c o m/user/montybeer/videos?view=1

در مورد جنگجویان کوهستان : http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%86%DA%AF%D8%AC%D9%88%DB%8C%D8%A7%D9%86_%DA%A9%D9%88%D9%87%D8%B3%D8%AA%​D8%A7%D9%86

شبکه تماشا مخصوص تهرانیها، قراره سریال بادبانهای برافراشته و جنگجویان کوهستان رو هر روز پخش کنه. (چقدر منتظر میشدیم تا قسمت بعدی سریال رو هفته بعد ببینیم!)

وقتی پخش سریال هانیکو - داستان زندگی تموم شد در بعد از ظهر جمعه ای گرم فیلمی به نام اوراسیون، اسب قشنگ من رو دیدیم با بازی سایتو یوکی. سایتو یوکی از خواننده های پاپ مشهور کشور ژاپنه.

http://www.generasia.com/wiki/Saito_Yuki

..

..

http://www.imdb.com/title/tt0204068/

..

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86_%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C

سریالهایی که جا مونده

سریال گاریبالدی از شبکه سه سیما با بازی فرانکو نرو با نام اصلی Il generale محصول 1987 :

http://uk.imdb.com/title/tt0177804/?ref_=fn_al_tt_5

سریال گلهای شب بوی زرد با نام اصلی Jauche und Levkojen محصول 1979 :

 

http://www.imdb.com/title/tt0135731/

http://www.hiwhiw.com/2012/09/jauche-und-levkojen-west-germany-1979.html

http://www.ulrikebliefert.de/www.ulrikebliefert.de/CURRICULUM_VITAE.html

هنرپیشه نقش ماکسیمیلیان در سالخوردگی

دور دنیا در هشتاد روز با نام اصلی Around the World in 80 Days محصول 1989 با بازی پیرس برازنان:

 

http://uk.imdb.com/title/tt0096535/

http://whysoblu.com/around-the-world-in-80-days-1989-dvd-review/

 

شمال 60 با نام اصلی north of 60 :

 

اطلاعات: http://www.seemorgh.com/culture/2079/37537.html

http://www.wintertime.com/OH/nof60.html

آهنگ سریال:    http://s2.picofile.com/file/7647126341/Shomaal_e_60_2.mp3.html

میزی رین با نام اصلی Maisie Raine محصول دهه 90 با بازی پائولین کوارک:

http://uk.imdb.com/title/tt0144060/

 کارآگاه رکس یا کمیسر رکس با نام اصلی Kommissar Rex محصول 94-2004 :

http://en.wikipedia.org/wiki/Inspector_Rex

http://www.tvrage.com/Kommissar_Rex

سریالی در دهه هفتاد پخش میشد به نام هرگز نخواهم گریست. احتمالا اسم اصلی این سریال این نباشه، چون گریه یکی از رویه های اصلی این سریال بود. در این سریال Toshiyuki Nishida ایفای نقش کرده بود که او هم از خواننده های بنامه.

لطفا کسانی که از اسم اصلی سریال هرگز نخوام گریست اطلاع دارند خبر بدن تا خانواده ای از نگرانی رهائی یابند.

http://www.nishidatoshiyuki.com/

http://www.imdb.com/name/nm0632664/?ref_=tt_cl_t1

 




RE: برنامه های دهه 70 - اکتورز - ۱۳۹۱/۱۱/۲۹ صبح ۰۶:۴۰

پرسش : چه کسی این برنامه را به یاد دارد؟

در سالهای 69 / 70 در برنامهء کودک و نوجوان شبکهء 1 سیما و در روزهای نا مشخصی کارتونی پخش میشد که البته نیمه انیمیشن بود و کاراکتری داشت ( شبیه به وروجک ) با موهایی ژولیده و بلند و کفشهایی شبیه به کفش دوندگان و کشتی گیرها که از روی چمنزار ها و مزارع میپرید.

هیچ گاه به خاطر ندارم که دیالوگی ازش شنیده باشم و تنها در خاطرم هست که موزیک متنش صدای نواختن گیتاری بسیار دلنشین بود که شاید از اولین تاثیرات بر علاقه مندی من به صدای گیتار باشد.

در ضمن همان موجود کوچولو همیشه در ژرف تفکراتش به دور دستها مینگریست و احساس میکردم غمی درونش را میسوزاند / شاید دوری از وطنش یا نشناختن هویتش بود.

با اینکه تلویزیون ما سیاه و سفید بود اما احساس میکنم که موهایش قرمز رنگ بود شاید به دلیل وجه تشابهش با وروجک باشد.

خواهشمندم اگر کسی به یاد دارد توضیحاتی در این باره بدهد و آیا میتوان خود این کارتون یا حداقل موسیقی متن این فیلم یا به عبارتی کارتون را از جایی تهیه کرد؟




RE: برنامه های دهه 70 - رزا - ۱۳۹۱/۱۱/۲۹ صبح ۰۹:۳۹

جناب توشیشان، اسم کارتون موردنظر شما، قاصدکه که قبلا در تالار کارتونهای ماندگار صحبتش شده. فعلا اسم اصلی کارتون رو پیدا نکرده ام و اطلاعاتش شامل  عکسیه که یکی از دوستان از آرشیو صدا و سیما بدست آورده و موسیقیش هم ضبط شده از تلویزیونه.

در صفحه 12 تالار کارتونهای ماندگار کودکی به تاریخ ۲۵-۷-۱۳۸۹ ارسال 232 رو ببینین:

http://cafeclassic4.ir/thread-149-post-6473.html#pid6473

این موسیقیش از کانال ی.و.ت.ی.و.ب یکی از دوستان:      http://www.y o u t u b e . c o m/watch?v=5_cyi47DJhU

اینم عکسش:




RE: برنامه های دهه 70 - اکتورز - ۱۳۹۱/۱۱/۲۹ عصر ۰۹:۴۱

جناب توشیشان، اسم کارتون موردنظر شما، قاصدکه 

وای خدای من چقدر خوشحال شدم اشک تو چشام جمع... نه چاخان چرا اشکی در کارنیست اما انصافآ خوشحالم کردید رزا ی عزیزmmmm:

از شما برای به شوق آوردنم و راهنماییتان بسیار ممنونم / ♥♥♥




RE: برنامه های دهه 70 - BATMAN - ۱۳۹۱/۱۲/۶ صبح ۱۲:۲۷

یه وقتا حوصله درست و حسابی نداری بشینی با دقت فیلم ببینی و مدام کانال عوض میکنی  و بالاخره رو یه شبکه ثابت میشی الان همینطور بودم و دیدم داستان زندگی (هانیکو) پخش میشه از اواسطش بود که به این سکانس رسید
کارنامه قبولی هانیکو رو بهش رسوندن پدرش (کوجیرو تاچیبانا) از خوشحالی یه لحظه مات و مبهوت موند و اشک تو چشماش جمع شد اما سریع خودش به بی تفاوتی زد و حس مخالفت گرفت و رفت به منزل شینوسکه (خواستگار هانیکو) و در مورد هانیکو با پدربزرگش صحبت کرد و غیر مستقیم خواست تا هانیکو ببخشن تا دیگه لازم نباشه پدرش بخاطر شکستن قول و قرار هانیکو اونو از خونه بیرون کنه که در این حین درگیری لفظی پیش میاد و پدربزرگ شینوسکه پدر هانیکو به مبارزه دعوت میکنه که نهایتا قضیه تموم شد_ بعد از رفتن کوجیرو پدربزرگ اعتراف کرد که چون تاچیبانا غرور سامورایی داره و لجبازه اینکارو کرد تا در حقیقت هانیکو از دردسر نجات بده در همین حین کوجیرو ظاهر میشه که همه ماجرا شنیده و به پدربزرگ احترام میزاره و تشکر میکنه و میره!
صحنه تاثیر گذاری بود که بعد از سالها دوباره دیدم_____________

البته باید دید تا درک کرد!




RE: برنامه های دهه 70 - اکتورز - ۱۳۹۱/۱۲/۱۶ صبح ۰۷:۳۱

تابستان سال 77

تو تعطیلات تابستون 77 اگه یادتون باشه برنامهء پرهیجان گردونه رو بچرخونید با اجرای حسین رفیعی صبح ها از شبکهء یک پخش میشد.

در کنار این مسابقه کارتونهای آموزش نقاشی ( آها بچه ها / بیایید پیش ما / نقاشی کنیم با کمک...) و کارتون کماندارنوجوان ( رابرت استرانگ یاغی / البته من خودم طرف دار گیلبرت " همون  شوالیهء خوش تیپ" بودم که دوبلرش اگه اشتباه نکرده باشم سیاوش مینویی بود ، شایدم بخاطر شباهتش به یوسوجی دروازه بان تیم نانیوی شکست ناپذیر تو سری اول فوتبالیستها باشه که گویندش سیاوش مینویی بود و من اینطور فکر میکنمidont).

توهمون روزهای اول تابستون سرتمرینات فوتبال مچ دست راستم شکست . (آخه فوتبالیست خوبی بودم و اگه ادامه میدادم الان تو تیم ملی بودم 100%:D) و تا آخر تابستون دو دفعهء دیگه از همونجا خوب نشده دوباره میشکست. یه بار از یه راه پله ای میرفتم بالا که پام گیرکرد به موکت کاری راه پله و افتادم رو دستم و بار آخرشم که دکتر قبل از اینکه گچ بگیره ناچار شد بشکندش. تو اون سالها تو شهر ما شکسته هارو گچ نمیگرفتن بخاطر اینکه اصلا پزشک متخصصش نبود و من ناچار شدم به یکی ازشهرهای اطراف برم و دو سه روزی تو نوبت باشم تا آخرسر دست ما روهم گچ گرفتن nnnn:و تعطیلاتم خراب شد و کل تابستونم رو تو خونه پای تلوزیون بودم که آخرسر اول مهر تلوزیونمون هم سوخت از بس که 24 ساعته روشن بود .( یاد فیلم پنجرهء عقبی هیچکاک افتادم که هفتاد سال پیش پای جیمز استوارت رو گچ گرفتن اون وقت ما تو همین سال 77 از یه همچین امکاناتی محروم بودیم ). cryyy!

اون تابستون ، هم زمان بود با یکی از خاطره انگیزترین جام های جهانی فوتبال برای ما ایرانیها ، جام جهانی 98 فرانسه که میدونم همه به یاد دارید پس در موردش حرفی نمیزنم.

اما اگه یادتون باشه برنامهء تصویر زندگی سریالهای سالهای دوراز خانه و داستان زندگی رو هم در طول سال پخش کرد .

سریالهای  ماجراهای اسب سیاه ( مشکی و الک رمزی و هنری / بابازی ریچارد دینکاکس و میکی رونی و ماریان فلونی که تیتراژش رو عطاله کاملی میگفت ) بهمراه کمیسر و رکس ، و بعداز ظهرها فیلم هاکلبرفین و دوستانش ( تام سایر و بقیه ) که یکی از هنرپیشه هاش اسمش ( سامی اسنایدر ) بود و ... که از کانالهای مختلف پخش میشدند.

ترانه های " بیاین بریم تماشا / بازی ملی پوشا "  و " قهرمانان وطن / افتخار ملتن " رو هم خواننده های اون ور آبی تو همون سال خونده بودن به افتخار تیم ملی ای که فقط در مقابل آمریکا ( همون شیطان بزرگ:dodgy: ) خوب بازی کرد .

و در آخر:

برای اینکه اون سال رو برای شماهم تجدید خاطره کرده باشم لینک دانلود ترانهء خاطره انگیز تابستون مربوط به همون برنامهء گردونه رو بچرخونید رو براتون گذاشتم که بشنوید و کیف کنید.

تابستونه فصل شادی و خنده

بچه ها توی کوچه گرم بازی مثل چندتا پرنده

فصل شنا میون حوض پر آب

...

http://wdl.persiangig.com/pages/download/?dl=http://teetraj.persiangig.com/audio/Tabestoone([url]www.teetraj.com).mp3[/url]

با آرزوی تکرار روزهای شادتان در ادامهء داستان زندگی

    ارادتمندشما     

:heart:

توشیــــــــــــــــــــــــشان

mmmm:




RE: برنامه های دهه 70 - اکتورز - ۱۳۹۲/۱/۱ عصر ۰۷:۵۴

(۱۳۹۱/۱۲/۱۶ صبح ۰۷:۳۱)اکتورز نوشته شده:  

تابستان سال 77

برای دانلود تیثتراژ تابستونه :!z564b به این آدرسها نیز مراجعه کنید

http://www.teetraj.com/

http://www.teetraj.com/cat-5.aspx?p=3

آدرس قبلی انگار مشکل داشت

ویا در سایت مذکور و در قسمت آهنگ وسرودهای تلویزیونی جستجو کنید

باتشکر

اکتـــــــــــــورز   :heart:




RE: برنامه های دهه 70 - واترلو - ۱۳۹۲/۲/۱ عصر ۰۸:۳۹

(۱۳۹۱/۸/۲۸ عصر ۰۷:۰۳)رزا نوشته شده:  

 اوایل دهه هفتاد از شبکه دو سریالی پخش میشد از کشور روسیه بنام جنگ سرد که سیاه و سفید نمایش داده میشد و آهنگی بیادماندنی داشت. بیشتر بین بینندگان به نام سرگرد اشترلیتز شهرت داشت. بشخصه حافظه خوبی در مورد این سریال ندارم ولی تنها صحنه ای که به یادم مونده صحنه شکنجه بازیگر زن سریال بود که بچه تازه بدنیا آمده اش رو بدون لباس جلوی کوران باد قرار داده بودند تا به حرف بیاد. صحنه وحشتناکی بود که نشون میداد آزار روحی سخت ترین نوع شکنجه هاست.

این سریال بر اساس داستان واقعی جاسوس روسی بنام کلنل اشترلیتز در آلمان در 17 روز آخر جنگ جهانی دوم ساخته شده است. برای همینم اسم اصلی این سریال Seventeen Moments of Spring هست.

فکر میکنم بجای سرگرد اشترلیتز، بهرام زند صحبت میکرد.

گوینده سرگرد اشترلیتز همانطور که فرمودید بهرام زند بود و راوی سریال داریوش کاردان بود در دوبله اول در اوایل انقلاب به ترتیب ایرج ناظریان و فریدون دایمی گویندگی کرده بودند




RE: برنامه های دهه 70 - واترلو - ۱۳۹۲/۲/۱ عصر ۱۰:۲۷

(۱۳۹۱/۱۱/۱۸ عصر ۱۲:۱۵)رزا نوشته شده:  

سریالی در دهه هفتاد پخش میشد به نام هرگز نخواهم گریست. احتمالا اسم اصلی این سریال این نباشه، چون گریه یکی از رویه های اصلی این سریال بود. در این سریال Toshiyuki Nishida ایفای نقش کرده بود که او هم از خواننده های بنامه.

لطفا کسانی که از اسم اصلی سریال هرگز نخوام گریست اطلاع دارند خبر بدن تا خانواده ای از نگرانی رهائی یابند.

http://www.nishidatoshiyuki.com/

http://www.imdb.com/name/nm0632664/?ref_=tt_cl_t1

 

جلال مقامی به جای Toshiyuki Nishida حرف می زد

اسم اصلی این سریال の泣いてたまるか می باشد البته نسخه 1987-1986 که شامل 12 قسمت می باشد.

آهنگ تیتراژ این سریال رو دوست داشتم ، تقدیم به شما

http://www.4shared.com/video/JQhya3w7/Life_Lullaby__Nishida_Toshiyuk.html




RE: برنامه های دهه 70 - واترلو - ۱۳۹۲/۲/۱ عصر ۱۱:۰۶

(۱۳۹۱/۸/۲۸ عصر ۰۷:۰۳)رزا نوشته شده:  

از سریالهای کانادائی بیادماندنی این دوران سریال قصه های جزیره بود با نام اصلی road to Avonlea. شخصیتها از داستان آن شرلی با موهای قرمز به نویسندگی لوسی مود مونتگمری به این داستان راه پیدا کرده اند. از این نویسنده سریالی با نام امیلی در نیومون هم از کانال یک به نمایش دراومده. البته سریال قصه های جزیره که برداشت آزادی بود از داستان آنی گرین گیبلز موفق ترین سریال در ایران بود. در سایت این سریال بحثهای زیادی در مورد مقایسه گیلبرت با گاس پایک شده که خوندنش خالی از لطف نیست.

 

چقدر از این سریال  قصه های جزیره متنفر بودم ، فکر کنم یه قسمتش رو هم کامل ندیدم یا اگر هم دیده بودم اصلاً برام تاثیر گذار نبود که ازش چیزی یادم  بمونه ، چقدر از عمه هتی بدم میومد با اون قیافه پر از بلاهتش ، اعصاب خوردکن بود.

البته چرا ..فقط اسم زاخاری بنت تو ذهنم مونده از تیتراژ این سریال

کوین سولیوان تهیه کننده این سریال اینقدر بیکار بوده که از 1996-1898 وقت واسه این سریال گذاشته بود

 سریال  آن شرلی رو می دیدم ولی از شخصیت آن شرلی متتفر بودم با اون موهای هویجی از اینکه تو هر قسمت بلایی سرش بیاد خوشحال می شدم از این سریال هم چیزی یادم نیست جز یه قسمت که مدرسه آتش گرفت.

دوستان این نگاه شخصی من  هستش ، اگر از طرفداران این دو سریال بودین و هستین نظرتون قابل احترام هستش.

مطلب اضافی:

کلاً از هنرپیشه های مو هویجی خوشم نمی یاد ، متنفرم از جولیا رابرتز با اون دماغ گنده و دهان گشاد

اون وقت این هنرپیشه می شه یکی از 50 زن زیبای هالییود tajob2 رتبه 1 در سال 1991 ، 2005 و 2010 از نگاه مجله People

یعنی از این هنرپیشه خوشگلتر نیست


(۱۳۹۱/۸/۲۸ عصر ۰۷:۰۳)رزا نوشته شده:  

ماجراهای اسب سیاه .

موسیقی زیبای ماجراهای اسب سیاه :

http://www.4shared.com/mp3/1YVlac50/The_Adventures_of_the_Black_St.html

در عنوان بندی مرحوم عطالله کاملی، هنرپیشه ها و در آخر اسب سیاه رو معرفی میکرد. میکی رونی باصدای آقای تهامی و یان ریچاردسون با صدای افشین ذی نوری

از این سریال هم متنفر بودم  ، هم  آقای تهامی و هم افشین ذی نوری با ادا اطوار حرف می زدند ، ضمن اینکه صدای تهامی هم خیلی به میکی رونی نمی خورد




RE: برنامه های دهه 70 - واترلو - ۱۳۹۲/۲/۱ عصر ۱۱:۲۶

سریالی پخش می شد به اسم نانی و مانی

 

http://www.imdb.com/title/tt0121003/?ref_=fn_tt_tt_4

 

مدیر دوبلاژش خانم رفعت هاشم پور بود و به جای شخصیت منفی سریال بهمن هاشمی حرف می زد


(۱۳۹۱/۹/۱۰ عصر ۰۷:۵۶)زاپاتا نوشته شده:  

سريال حادثه جو يكي از سريالهاي خاطره انگيز اوايل دهه 70 است . پس از سالها ، دوستي مجددا قسمتهايي از اين سريال را دراختيارم گذاشت و تجديد خاطره اي كردم با يكي از سريالهاي ديدني دودهه قبل.

مرحوم عطاالله كاملي ، نيكوخردمند ، منوچهروالي زاده ، منصوره كاتبي ، مرحوم حسين حاتمي ، عباس سعيدي ، حميد منوچهري ، ايرج رضايي ، عباس نباتي ، مينو غزنوي ، زهره شكوفنده ، فاطمه شعشعاني ،محمدعبادي ، جلال مقامي ، حسين معمارزاده و...

ژرژ پطرسی بجای شخصیت کنت فن شوابینگ گویندگی می کرد




RE: برنامه های دهه 70 - BATMAN - ۱۳۹۲/۲/۷ صبح ۰۱:۵۸

ROAD TO AVONLEA


http://www.imdb.com/title/tt0098900/

 سریالی مشهور و پربیننده به شمار می‌رود این مجموعه در اوایل با نام «قصه‌های جزیره» و بعدها با نام «جاده‌ای به آوونلی» پخش شد و سالها بر روی کانال‌های تلویزیونی کانادا و ۱۶۰ کشور به روی آنتن رفت و پر طرفدارترین مجموعه در کانادا به شمار می‌رفته!

___________________________________________________________________________

تو این مجموعه به شخصیتهای فلسیتی و گاس علاقه داشتم و همینطور جانت کینگ

بهترین بخش ازدواج فلسیتی و گاس بود که همیشه منتظرش بودم! (البته سانسور زیاد داشت)

GEMA ZAMPROGNA & MICHAEL MAHONEN


LALLY CADEAU





RE: برنامه های دهه 70 - اکتورز - ۱۳۹۲/۲/۲۷ صبح ۰۱:۱۵

(۱۳۹۲/۲/۷ صبح ۰۱:۵۸)BATMAN نوشته شده:  

 ..... گاس و فیلیسیتی ....

BATMAN جان دستت درد نکنه .

حقیقتش من تو این سریال فقط " گاس پایک " رو اونم بخاطر موهاش ، کاراکتر محزونش و صداش که اگه اشتباه نکرده باشم دوبلرش " امیرهوشنگ زند " بود دوست داشتم ، اما از " فیلیسیتی کینگ " که گاهآ مغرور بود متنفر بودم و به نظرم به هم نمیومدند. از اینکه گاس بیمارشد خیلی ناراحت شدم ضمن اینکه برخوردهای اون صاحب هتل هم با گاس خیلی ناجوانمردانه بود.




RE: برنامه های دهه 70 - BATMAN - ۱۳۹۲/۳/۲۹ صبح ۰۴:۱۷

اکتورز جان فلیسیتی در ظاهر دختری مغرور بود اما باطن مهربانی داشت که بعد از ازدواج با گاس اون خصلتش هم کمرنگ شد

دوبلور گاس پایک امیرمحمد صمصامی بود




RE: برنامه های دهه 70 - Schindler - ۱۳۹۲/۴/۱۱ صبح ۰۷:۰۶

(۱۳۹۱/۸/۱۳ عصر ۰۳:۰۶)زبل خان نوشته شده:  

اما در زمینه ورزش هم بازیهای مقدماتی 1994 هست که بازیکنی به فوتبال ایران معرفی میشه که بعدا سلطان گل لقب می گیره و اونهم علی دائی هست که توسط ناصرحجازی به فوتبال ایران معرفی می شود.نکته جالب این مسابقات دروازه بانی پراشتباه بهزاد غلامپوره که تیم ایران رو یک تنه حذف می کنه..

من هرگز گزارشهای آقای بهرام شفیع رو فراموش نمیکنم.

یادمه ایران در برابر یکی از تیم ها گل خورد (به دلیل عقب ماندن خط دفاعی و جلو آمدن غلام پور). بهرام شفیع اینچنین گزارش داد:

-... خب ... و حالا توپ وارد دروازه ما شده و غلامپور هم معلوم نیست کجاست!


سری تلویزیونی اسب سیاه (یا همان مشکی) کلی خاطره داشت




RE: برنامه های دهه 70 - اکتورز - ۱۳۹۲/۵/۱۱ صبح ۰۶:۵۶

به یاد قصه های جزیره و چند پست قبل که با بتمن عزیز در موردش صحبت کرده بودیم

مریم صفی خانی ( جانت کینگ ) و مریم شیرزاد ( سارا ).

[تصویر: 1375413532_3053_007346cca5.jpg]




RE: برنامه های دهه 70 - منصور - ۱۳۹۲/۵/۱۲ صبح ۰۷:۴۸

(۱۳۹۲/۴/۱۱ صبح ۰۷:۰۶)Schindler نوشته شده:  

 من هرگز گزارشهای آقای بهرام شفیع رو فراموش نمیکنم.

پایه گذار و اولین مجری برنامه ورزش و مردم آقای مجید وارث بودند که فکر میکنم دو سال اول را شخصا اجرا کردند. به دلیل ماهیت انتقادی فوق العاده وارث که به مذاق عده ای خوش نیامد وی مجبور شد جای خود را به گزارشگری جوان (در آن سالها بنام بهرام شفیع) دهد که تاکنون نیز با اجرای وی ادامه یافته است.

در مورد گزارشگران سیما و بخصوص وارث من مدتها قبل در چنین صفحه ای چند خط نوشتم و دوستان هم همرا ما بودند

http://cafeclassic4.ir/thread-400.html




RE: برنامه های دهه 70 - سرگرد راینهارت - ۱۳۹۲/۷/۲۶ عصر ۱۱:۳۴

سلام

یه سریال دیگه هم اوایل دهه 70 پخش میشد  سریالی ژاپنی به  نام شینگن و عجیبه که هیچ مطلبی راجع به این سریال تو تموم نت ندیدم .فقط تو یو توب همه سریال به زبان اصلی هست

سریال داستان جالب و گیرایی داشت من خیلی دوستش داشتم .خیلی دوس دارم یه دفه دیگه ببینمش ولی هر چه حستجو کردم دوبله فارسی پیدا نکردم.




RE: برنامه های دهه 70 - اسکورپان شیردل - ۱۳۹۲/۱۰/۶ عصر ۱۲:۵۷

از دوستان کسی میدونه سری فیلم های قدرت پا که شماره 1 و 2 و 3 و ... اون رو با همین اسم دیدیم کدومها هستند ؟ آیا همون فیلمهای China O' Brien و China O' Brien2 بودند؟ یادمه اون موقعها میگفتند اسم خارجیش فوتلوس هست ولی الان که سرچ کردم دیدم فوتلوس یه فیلم رقص بوده. :huh:




RE: برنامه های دهه 70 - پینک فلوید - ۱۳۹۲/۱۰/۷ صبح ۰۲:۳۱

دهه هفتاد دهه شکوفایی هنر در ایران بود.

موسیقی پاپ تازه اجازه یافته بود که ظهور کنه. بسیاری از کتاب ها بتدریج اجازه چاپ یافتند. فضای سینما هم بازتر از قبل شده بود. اعتراض ساخته شد، آژانس شیشه ای ساخته شد، بعد از مدت ها یه فیلم موزیکال خوب ساخته شد و برای اولین بار سینما اجازه یافت تا موسیقی را به شیوه خودش به مردم نشان دهد.

مرحوم رسول ملاقلی پور اجازه یافت تا در قالب فیلم نسل سوخته صدای مارا فریاد بزند..narahat

هنوز سینمای معناگرای استاد علی حاتمی زنده بود و گیشه ها برای کمیته مجازات باز بودند.

مصائب شیرین بسختی اجازه یافت تا از دغدغده های آن روزهای ما صحبت کند. هرچند مورد توجه قرار نگرفت. هرچند هیچ کدام از دردهای مارا دوا نکرد.

جای خالی علی حاتمی و رسول ملاقلی پور حقیقتا پر نشده و نخواهد شد!

ایرج دوستدار، بزرگ علوی، غلامحسین نقشینه که عامه مردم به اسم دائی جان ناپلئون میشناسندش!

سهراب شهید ثالث همیشه عزیز و همیشه دوست داشتنی:heart:

آيدين آغداشلو که دوستی ديرينه ای با شهيد ثالث داشت در مراسم يادبود او در خانه هنرمندان گفت:" سهراب مردم گريزی بود که مردم را دوست داشت. او می دانست کجا ايستاده و چه می کند. او از شعار، سانتی مانتاليسم و احساسات گرايی نفرت داشت و هرچيز نحيف و پيش پا افتاده ای او را رنج می داد. او مهر سرشاری نسبت به هر موجودی که در معرض مخاطره قرار می گرفت، داشت. به گفته آغداشلو بخش عمده ای از حيثيت و اعتبار سينمای ايران مديون راهی است که شهيد ثالث شروع کرده، راهی که تنها شروع کرد و در طی آن به هيچکس باج نداد و کوتاه نيامد.

و...

یاد همه  عزیزان از دست رفته‌مان گرامی باد.




RE: برنامه های دهه 70 - مکس دی وینتر - ۱۳۹۲/۱۰/۱۲ صبح ۰۲:۵۲

سلام بر عزیزان....

سریالی بود که اوائل دهه 70 از شبکه 1 پخش میشد...چندین بار هم تکرار شد...

در رابطه با گازهای گلخانه ای بود و محیط زیست...گروهی بودند که  طرفدار محیط زیست بودند و در کانال آب ! مستقر شده بودن. رهبر آنها یک دکتر بود (مشابه تمامی دکترهای آن زمان با عینک و ریش)..خانمی بود که واسطه ای بود میان این گروه و افراد روی زمین...حقیقتا چند سال است با هر کدی که به ذهن میرسید این سریال را سرچ کردم اما چه سود... پیشاپیش از همکاری شما  کمال تشکر را دارم

این  بخش های برنامه ها و خاطرات, ذهن آدم را صیقل میده...من به شخصه , به  کودکی و نوجوانیم سفر کردم...

دست مریزاد




RE: برنامه های دهه 70 - واترلو - ۱۳۹۲/۱۱/۲۷ عصر ۱۰:۰۳

(۱۳۹۱/۹/۱۵ عصر ۰۹:۳۵)رزا نوشته شده:  

سریالی رو بیاد میارم به اسم زنجیر که متاسفانه هیچ اطلاعاتی نتونستم ازش پیدا کنم.

http://www.imdb.com/title/tt1015572/?ref_=rvi_tt

http://www.4shared.com/video/JCaVHT1vba/the_chain.html?




RE: برنامه های دهه 70 - سروان رنو - ۱۳۹۲/۱۱/۲۷ عصر ۱۰:۴۵

(۱۳۹۲/۷/۲۶ عصر ۱۱:۳۴)سرگرد راینهارت نوشته شده:  

یه سریال دیگه هم اوایل دهه 70 پخش میشد  سریالی ژاپنی به  نام شینگن و عجیبه که هیچ مطلبی راجع به این سریال تو تموم نت ندیدم .فقط تو یو توب همه سریال به زبان اصلی هست

سریال داستان جالب و گیرایی داشت من خیلی دوستش داشتم .خیلی دوس دارم یه دفه دیگه ببینمش ولی هر چه حستجو کردم دوبله فارسی پیدا نکردم.

من هم بسیار علاقه داشتم.:heart:

اتفاقا از اون سریال هایی هم هست که دیگه بازپخش نشد !

نظم و دسیپلین سامورایی ها و ارتش های ژاپنی شباهت زیادی به آلمانی ها دارد و دیدنی است.

یادمه یک تیتراژ بسیار خاص و ملایم هم داشت که منظره ای جنگلی غرق در مه را نشان می داد.

لباس و طراحی های بسیار گیرایی در شینگن بود. کلا روایات تاریخی که زیبا طراحی بشن همیشه تاثیرگذار و زیبا خواهند بود.





RE: برنامه های دهه 70 - اکتورز - ۱۳۹۳/۲/۵ صبح ۰۴:۰۸

عید آن سالها .

دقیق نمیدونم اما اوایل دههء هفتاد بود که یه شب دیر وقت ( شب عیدی ) یه آقایی اومدن کنار جناب مجری ( از مجریهای شبکه یک ) و مجری برنامه معرفی کردند

: هنرمند گرامی آقای " بیژن خاوری " ....  و ایشون شروع کردن به خواندن این ترانهء زیبا که یادمه سریع با داداشم قسمتهاییش رو که تونستیم روکاست ضبط کردیم .

الان پس از سالها همون ترانه رو با کیفیت مناسب تو نت پیدا کردم و لینک دانلودش رو برای شما عزیزان در اینجا قرار میدم .

پ ن : خواستم تو تاپیک ( بهارانه ) پست کنم اما به نظرم آمد که به این بخش بیشتر ربط داره .

تقدیم به دوستان :

بهار آمد و شمشادها جوان شده اند .

با صدای : بیژن خاوری

متن ترانه

بهار آمد و شمشادها جوان شده اند
پرندگان مهاجر ترانه خوان شده اند
دوباره پنجره ها بال عشق وا کردند
دوباره آینه ها با تو مهربان شده اند
شکوفه های معطر دوباره میخندند
که میزبان قدمهای ارغوان شده اند
بهار آمد و شمشادها جوان شده اند
پرندگان مهاجر ترانه خوان شده اند
بهار آمد و آن لاله های روشن دشت
چراغ خلوت شبهای عاشقان شده اند
صنوبران جوان روی شانه های زمین
دوباره چتر گشودند و سایبان شده اند
بهار آمد و شمشادها جوان شده اند
پرندگان مهاجر ترانه خوان شده اند

دوباره پنجره ها بال عشق وا کردند
دوباره آینه ها با تو مهربان شده اند
شکوفه های معطر دوباره میخندند
که میزبان قدمهای ارغوان شده اند
بهار آمد و شمشادها جوان شده اند
پرندگان مهاجر ترانه خوان شده اند

بهار آمد و آن لاله های روشن دشت
چراغ خلوت شبهای عاشقان شده اند
صنوبران جوان روی شانه های زمین
دوباره چتر گشودند و سایبان شده اند

شرمندهء دوستان که فقط آدرس لینک دانلود رو اینجا میزارم و باید کپی کنید / لینک مستقیمش رو هرچی میزاشتم نصفه میومد .

http://dl.avazmusic.com/download/hadi/music/tak_ahang/1391_01/Bijan_Khavari_Bahar_Amado_Shemshadha_Javan_Shodeand_([url]www.AvazMusic.com).mp3[/url]

http://avazmusic.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D8%A2%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D9%87-%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B2-%D8%A8%D9%87%D8%A7%D8%B1-%D8%A2%D9%85%D8%AF-%D9%88-%D8%B4%D9%85%D8%B4%D8%A7

http://www.AvazMusic.com).mp3">http://dl.avazmusic.com/download/hadi/music/tak_ahang/1391_01/Bijan_Khavari_Bahar_Amado_Shemshadha_Javan_Shodeand_([url]www.AvazMusic.com).mp3[/url]




RE: برنامه های دهه 70 - اسپونز - ۱۳۹۳/۲/۵ صبح ۰۹:۱۷

(۱۳۹۳/۲/۵ صبح ۰۴:۰۸)اکتورز نوشته شده:  

عید آن سالها .

دقیق نمیدونم اما اوایل دههء هفتاد بود که یه شب دیر وقت ( شب عیدی ) یه آقایی اومدن کنار جناب مجری ( از مجریهای شبکه یک ) و مجری برنامه معرفی کردند

: هنرمند گرامی آقای " بیژن خاوری " ....  و ایشون شروع کردن به خواندن این ترانهء زیبا که یادمه سریع با داداشم قسمتهاییش رو که تونستیم روکاست ضبط کردیم .

الان پس از سالها همون ترانه رو با کیفیت مناسب تو نت پیدا کردم و لینک دانلودش رو برای شما عزیزان در اینجا قرار میدم .

پ ن : خواستم تو تاپیک ( بهارانه ) پست کنم اما به نظرم آمد که به این بخش بیشتر ربط داره .

تقدیم به دوستان :

بهار آمد و شمشادها جوان شده اند .

با صدای : بیژن خاوری

...

دوست عزیز، با تشکر از ارسال این آهنگ خاطره انگیز، به نظرم اگر این نوشته شما به بخش «ترانه های ماندگار فارسی » یا « کوچه سار خاطرات ... » منتقل شود، مناسب تر بوده و موجب جلوگیری از تعدد مطالب در این بخش خواهد بود.




RE: برنامه های دهه 70 - BATMAN - ۱۳۹۳/۲/۲۰ عصر ۱۰:۲۵

به رنگ صدف (1375)


 تيتراژ+موسيقي زيبا



هنرمندان  
بهزاد فراهانی
جمشید اسماعیل‌خانی
شهره لرستانی
مهتاج نجومی
زهرا سعیدی
مجید افشاریان
زهره سرمدی
غلامحسین لطفی
الهام جوادی
موسیقی / پيروز ارجمند، سيد جواد موسوی

__________________________________________________

غير از تيتراژ ابتدایی و اسامي بازيگران مطلب ديگه اي به چشم نخورد، خلاصه داستان تا جایی که یادم هست به اینصورت بود 

روایت بخشي از زندگي دختری با نام ريحانه (طراح قالي سنتی)  که به همراه مادر به تهران سفر میکنن و مدتي در منزل يکي از اقوام ساکن میشن
دختر صاحبخانه، شيوا از نظر ظاهر و خلقيات تفاوتهايي با ريحانه داره و همين موضوع باعث ايجاد اختلاف بين اونها ميشه
 

اين موضوع، معلم تربيتي دبيرستان خانم کاشاني مجبورميکنه تا به فکر چاره باشه

ریحانه و شیوا از یه نسل بودن اما از لحاظ فرهنگي، اجتماعي و خصوصیات فردی راهشون سوای هم بود


دانلود تیتراژ ابتدایی  (موسیقی تیتراژ پایانی کاملتر و زیباتر بود)  http://www.uplooder.net/cgi-bin/dl.cgi?key=ac305c0588760ea040bf5e84d100ac43

http://www.aparat.com/v/ezEAc




RE: برنامه های دهه 70 - BATMAN - ۱۳۹۳/۴/۲۳ صبح ۰۵:۰۵

مسابقه تلاش 79 / 1376 


 این مسابقه جزو پربیننده‌ترین مسابقات تلویزیونی بود

کارگردانان / حسین آقا هرندی، حسین فردرو

اجراها / سونیا پوریامین و محسن قصابیان، حسین محب‌ اهری و فرحناز منافی ظاهر، حسین عرفانی و شهلا ناظریان

دیروز عصر بطور اتفاقی بخشی از این برنامه رو در تلویزیون (شبکه نسیم) دیدم

دانلود (اجرای شهلا ناظریان، حسین عرفانی) http://s5.picofile.com/file/8129976042/erf.mp4.html

 

دوستان احتملا به یاد دارند که اواخر دهه 70 و در تعطیلات عید، مجموعه طنزی با حضور این زوج هنرمند پخش میشد
خانم ناظریان (در نقش مادر) و آقای عرفانی (پدر) فرزند پسری داشتند که در آمریکا تحصیل میکرد و علاقمند به ازدواج با یک دختر ایرانی بود

__________________________________________________________

تابستان و کارتونهاش


سالهای 76 / 1373 بود که شبکه 1 از اولین روز تابستان تا پایان شهریور ماه اقدام به پخش کارتون میکرد

در بین کارتونها تیتراژی با موضوع تابستان هم پخش میشد که فایل صوتی اون از لینک زیر قابل دریافته

با تشکر از دوست گرامی "دهقان فداکار"

http://s5.picofile.com/file/8128337742/tabestoon.mp3.html




RE: برنامه های دهه 70 - feranchesco - ۱۳۹۳/۴/۲۳ عصر ۰۵:۰۲

مسابقه راز سیب


تاریخ و شبکه: سال 1372- 1373؛ شبکه‌ی سه

مجری: فرهاد جم

ایده‌ی محوری مسابقه و نحوه‌ی اجرا: اولین مسابقه‌ی عملی تلویزیون که تماشاگران در آن از ایستادن پشت یک میز و جواب‌دادن صرف به سؤال‌های شفاهی یا تصویری فارغ شدند. مسابقه هفت شرکت‌کننده داشت که معمولاً اعضای یک فامیل یا دوست یا همکار بودند. این گروه باید از مراحل مختلف دکور مسابقه که شبیه غار یا اتاقک‌های ویژه بود، به‌سختی و بازحمت عبور می‌کردند. سیب‌های سرخ شیشه‌ای امتیازی بود که اعضای گروه بعد از هر مرحله به دست می‌آوردند. راز سیب هفت مرحله داشت و در مرحله‌ی آخر هرچقدر اعضای گروه سیب بیشتری با قلاب می‌گرفتند، جایزه‌ی بزرگ‌تری می‌بردند.




RE: برنامه های دهه 70 - اسکورپان شیردل - ۱۳۹۳/۴/۲۴ صبح ۱۲:۴۵

(۱۳۹۳/۴/۲۳ عصر ۰۵:۰۲)feranchesco نوشته شده:  

مسابقه راز سیب


تاریخ و شبکه: سال 1372- 1373؛ شبکه‌ی سه

مجری: فرهاد جم

ایده‌ی محوری مسابقه و نحوه‌ی اجرا: اولین مسابقه‌ی عملی تلویزیون که تماشاگران در آن از ایستادن پشت یک میز و جواب‌دادن صرف به سؤال‌های شفاهی یا تصویری فارغ شدند. مسابقه هفت شرکت‌کننده داشت که معمولاً اعضای یک فامیل یا دوست یا همکار بودند. این گروه باید از مراحل مختلف دکور مسابقه که شبیه غار یا اتاقک‌های ویژه بود، به‌سختی و بازحمت عبور می‌کردند. سیب‌های سرخ شیشه‌ای امتیازی بود که اعضای گروه بعد از هر مرحله به دست می‌آوردند. راز سیب هفت مرحله داشت و در مرحله‌ی آخر هرچقدر اعضای گروه سیب بیشتری با قلاب می‌گرفتند، جایزه‌ی بزرگ‌تری می‌بردند.

و البته کپی آشکاری از برنامه Crystal Maze شبکه 4 بریتانیا بود!




RE: برنامه های دهه 70 - خانم لمپرت - ۱۳۹۳/۶/۱۹ عصر ۰۴:۱۷

شینگن

سریع چون باد، خاموش چون جنگل، خشمگین چون آتش و استوار چون کوه


از سال 1963 شبکه NHKتلوزیون ژاپن با هدف آشناسازی مردم با تاریخ کشورشان، با صرف بودجه های کلان واستخدام کارگردانها، عوامل تولید و هنرپیشگان مجرب ، اقدام به تولید مجموعه سریالهای طولانی(سالیانه) 45 دقیقه ای حاوی داستانهای تاریخی،فرهنگی و افسانه ای ژاپنی تحت پروژه ای بنام (تایگا)میکند.پخش هفتگی این سریالها در روزهای تعطیل سبب میگردد مردم بیش ازپیش با گذشته شان پیوند خورده بعلاوه فرهنگ، سنت و آداب پیشینیانشان را ازیاد نبرند.سیاستی درست که با آن بتوان شاید بگونه ای مانع تهاجم فرهنگ غرب نیز شد. موفقیت این سریالها آنقدرپیش رفت که نه تنها در ژاپن بلکه در بسیاری از کشورهای آسیایی وبعضا اروپایی مردم جلب و جذب آنها شدند و حالا ژاپن بود که فرهنگ وتاریخش را به دیگر کشورها صادر و القا مینمود. نظیر این سیاست را امروزه ترکیه درپیش گرفته است. سریال دوران باشکوه (حریم سلطان) نمونه بارز آن است. اگر ما آن زمان بیش از تاریخ و اسطوره های خودمان با ژاپن و شینگن و لین چان و جومونگ عجین بودیم اینک فرزندانمان سیر تاپیاز دربار عثمانی رامیشناسند و درحالیکه ما بزرگترین تراژدی حماسی(رستم و سهراب ) را داریم ایرانیان در سوگ مصطفی پسر سلطان سلیمان نشسته اند. افسوس که ... بگذریم

سریال درام تاکه دا شینگن براساس وقایع تاریخی ژاپن در قرن شانزدهم تهیه شد و مربوط به حماسه آفرینی های شینگن(ملقب به ببر کای)، امیر ولایت کای در اواخر دوران موسوم به سنگوکو (جنگ عمومی) است.سناریوی تاکه دا شینگن از رمان پرفروشی بهمین نام نوشته نیتا جیرو اقتباس وسپس توسط شبکه NHK  در50 اپیزود 45 دقیقه ای در سال 1988تولید گردید. سریال خیلی زود فراتراز مرزهای ژاپن با نام شینگن محبوبیت جهانی یافت.

کارگردان سه ئیجی اونوموری و شیکه جی آکیاما و بازیگرتوانای نقش اول سریال کیئیچی ناکای میباشد.

در عصر شینگن هر تکه از ژاپن بوسیله یک فرمانروای زورگوی محلی اداره میشد که دائم برای تصرف زمین بیشتریانشان دادن قدرت و ابهت به امرای دیگر به همسایه های خود میتاختند.در حالیکه مردمان فقیر که عمدتا کشاورز بودند دربدبختی بسر برده و تازه پسران روستاییان نیز بزور به جنگ برده میشدند. شینگن با وجود جوانی و تجربه کم، فرمانده ای دانا وجنگاوری بسیار دلیرومشهور شد.او توانست با فتح سرزمینهای مجاور ایالت کای را گسترش دهد.اما هدفش برقراری صلح و بازیابی اعتبار ازدست رفته ایالتش بود ضمن اینکه به مردمانش توجه فراوان داشت. فرمانروایان قدر آن زمان اوسوگی کنشین و اودا نابوناگا همواره از او واهمه داشتند.

اپیزودهای جنگهای کاواناکاجیما بین سپاه شینگن و اوسوگی کنشین فرمانروای ایالت آچیگو بسیار دیدنی میباشند. شینگن در تمامی نبردهایش پرچم قرمز و سیاهی برافراشته داشت که روی آن عبارت: سریع چون باد، خاموش چون جنگل، خشمگین چون آتش و استوار چون کوه – نوشته شده بود و به فورینکازان شهرت داشت.

من با اینکه سریال را بسیار دوست داشتم اما متاسفانه خاطرات کمی از آن دارم .در وبلاگی سکانسی از آن را آورده بود که برایم تجدید خاطره ای شد بهمین منظورعینا برای شما عزیزان نقل قول میکنم:

"در یکی ازجنگهای کاواناکاجیما عده ای از لشگریان شینگن فریب می خورند و همین به یوسوگی کنشین فرصت می ده تا به اردوگاه شینگن نفوذ کنه. از انجایی که شینگن حتی در سخت ترین شرایط هم از جاش تکون نمی خورد و مثل کوه روی صندلی می نشست، وقتی کنشین با شمشیر بهش حمله کرد، تنها با بادبزن فلزی اش از خودش دفاع کرد و حتی ذره ای از روی صندلی اش جا به جا  نشد. (این قسمت فوق العاده در سریال شینگن که مدت ها قبل از تلویزیون پخش شد، نمایش داده شد و به شخصه فکم چسبید کف زمین)"

در این ویدیو نیز میتوانید تجدید دیداری ولو مختصر با سریال شینگن و موزیک حماسی بسیار زیبایش داشته باشید:

http://www.aparat.com/v/rtAMd

منابع:

http://www.japanesesamuraidvd.com/.sc/ms/dd/ee/435/Takeda%20Shingen%20-%201988%20NHK%20Taiga%20Drama%20Series

http://www.wayofarchery.blogsky.com/1391/08/15/post-227

http://en.wikipedia.org/wiki/Taiga_drama

http://www.imdb.com/character/ch0019073/bio




مجموعه هورن بلوور - پیرمرد - ۱۳۹۳/۶/۲۶ عصر ۱۰:۱۳

HORNBLOWER


http://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/0/03/Hornblower_dvd_cover.jpg

هنرپیشگان:

یوآن گریفیث (Ioan Gruffudd )/هوراشیو هورن بلوور/کیکاووس یاکیده

رابرت لیندسی(Robert Lindsay )/ سر ادوارد پیلیو/محمود قنبری

جیمی بامبر(Jamie Bamber )/ستوان کندی/علیرضا باشکندی

پل کوپلی(Paul Copley )/متیو / سیامک اطلسی؟

شون گیلدر(Sean Gilder)/استایلز/ مهدی آرین نژاد؟

کارگردان: اندرو گریو (Andrew Grieve )

این مجموعه بین سال های 1998 تا 2003 در هشت قسمت 120 دقیقه ای توسط شبکه ITV انگلستان تولید شده است. داستان از سال 1741 شروع می شود و مربوط به رشد و ترقی افسری مستعد به نام هوراشیو هورن بلوور در ناوگان دریایی ارتش انگلستان است. وی مورد توجه کاپیتان پیلیو قرار می گیرد و با پشتکار و نبوغش از افسر جزء به درجه  کاپیتانی ارتقاء می یابد. این مجموعه تقریبا همزمان با نولیدش از شبکه سه سیما پنجشنبه شب ها پخش می شد، البته بعضی قسمت های ابتدایی آن.




RE: برنامه های دهه 70 - سروان رنو - ۱۳۹۳/۶/۲۶ عصر ۱۱:۰۴

(۱۳۹۳/۶/۱۹ عصر ۰۴:۱۷)خانم لمپرت نوشته شده:  

شینگن

"...در یکی ازجنگهای کاواناکاجیما عده ای از لشگریان شینگن فریب می خورند و همین به یوسوگی کنشین فرصت می ده تا به اردوگاه شینگن نفوذ کنه. از انجایی که شینگن حتی در سخت ترین شرایط هم از جاش تکون نمی خورد و مثل کوه روی صندلی می نشست، وقتی کنشین با شمشیر بهش حمله کرد، تنها با بادبزن فلزی اش از خودش دفاع کرد و حتی ذره ای از روی صندلی اش جا به جا  نشد...

با سپاس بسیار از خانم لمپرت به خاطر این یادآوری زیبا .:lovve:

 این سکانس را به صورت مبهم به خاطر دارم و عجیب اینکه تقریبا همه سریال های قدیمی را توانسته ام دوباره پیدا کنم اما تاکنون نسخه ای دوبله از شینگن نه بر اینترنت و نه در بازار نیافته ام. این سریال یکی از سریال های مورد علاقه من بود و شیفته نظم و ابهت این جنگجویان عصر شینگن بودم بنابراین بعدها در رایش هم از آنها الگوبرداری کردیم . دوستان اگر ردی از نسخه دوبله این سریال زیبا پیدا کردید در آگاه ساختن ما کوتاهی نکنید.

و اما بعد ...

 هر از چند گاه یکی از کشورهای آسیایی و هم قاره ای ما , بر  گسترش فرهنگ خود از راه هنر سینما و تصویر تلاش می کند. شاید نخستین کشور همین ژاپن بود که زودتر از بقیه از خواب و رخوت بیدار شد و دست به کار شد. سپس نوبت به کره جنوبی رسید و هم اکنون چین و ترکیه قدم در این راه گذاشته اند تا همه جیک و پیک فرهنگ و تاریخ خود را به دنیا نشان دهند.  کشورهایی مانند هند و مصر نیز با تولید فیلم های بیشمار تا حد زیادی در این کار موفق بوده اند. به تازگی حتی عربستان نیز با هزینه کردن هنگفت برای سریال های بزرگی مانند عمر ابن خطاب سعی در معرفی تاریخ شبه جزیره عربستان نموده است.

دهها سال پیش زمانی که  روبرتو روسلینی ملعون , فیلم رم شهر بی دفاع را ساخته بود و فیلم مورد استقبال و توجه دنیا قرار گرفته بود , وزیر امور خارجه ایتالیا گفته بود:  کاری که روسلینی با فیلمش در عرض یکسال کرد ما در نیم قرن گذشته نتوانسته بودیم انجام دهیم .




RE: برنامه های دهه 70 - پیرمرد - ۱۳۹۳/۷/۱۴ عصر ۰۵:۳۱

افسانه ایلیا

کشور: شوروی سابق

سال تولید: 1956

مدت زمان: 87 دقیقه

کارگردان: الکساندر پتوشکو

هنرپیشگان: بوریس آندریف، شوکور بورخانف، آندری آبریکوسف، ناتالیا مدودوا

خلاصه داستان: قهرمان افسانه ای روسهای کیف، سواگاتور، شمشیر خود را به مسافرانی می دهد تا به ایلیا مورومتس برسانند و خود و اسبش به کوهی سنگی تبدیل می شوند و می میرند. ایلیا بیمار است و نمی تواند روی پاهایش بایستد. توگارها که کوچ نشینانی مغول تبار هستند به دهکده ایلیا حمله کرده و نامزد وی واسیلیسا را می ربایند. مردی به نام میشاتوشکا که او نیز اسیر توگارها گشته با آنها همکار می شود. در این اثنا مسافران به دهکده ایلیا رسیده و پاهایش را درمان می کنند و شمشیر را به او می دهند. ایلیا برای حفاظت از کیف در برابر توگارها عازم می شود.یکی از همسایگانش در روستا به او کره اسبی جادویی می دهد که در طی سه روز به اسبی جنگی بدل می گردد. ایلیا در عبور از جنگل با راهزنی به نام شیطان طوفان زا مواجه می شود که با دمیدن تولید طوفان می کند. ایلیا با پرتاب گرزی به سوی او،دستگیرش می نماید.

رازومی مردی است هیزم شکن که عزم ساختن سلاح برای پرنس ولادیمیر دارد و پرنس به او اجازه قطع درختان جنگل را می دهد.

ایلیا به کیف می رسد و شیطان را به پرنس ولادیمیر تحویل داده و با دو پهلوان دیگر به نام های دوبریانا نیکیتیچ و آلیوشا پوپوویچ پیمان برادری می بندد. سفیر توگارها به کیف می آید و خراج دوازده سال را طلب می کند اما ایلیا وی را دشنام می دهد و زمانی که سفیر سعی در کشتن وی می کند، سفیر را از پای در می آورد. سپس ایلیا از کیف خارج شده و واسیلیسا را که اسیر سه توگار است، آزاد می کند. پس از ازدواج با واسیلیسا، او را که باردار است به قصد جنگ با توگارها ترک می کند و به او می گوید "فرزندمان را اگر پسر بود سوکولچیک نام بنه" و حلقه انگشتریش را نیز به واسیلیسا می دهد.

واسیلیسا بار دیگر اسیر توگارها می شود و میشاتوشکای خائن که مشاور پرنس ولادیمیر شده، وی را قانع می کند که ایلیا قصد براندازی پرنس را دارد. ایلیا به سیاهچال می افتد و میشاتوشکا کلید سیاهچال را به رودخانه پرتاب می کند اما به دست رازومی می افتد. ایلیا را ده سال بدون غذا در زندان نگه می دارند و برادران قسم خورده اش، پرنس را ترک می کنند. واسیلیسا پسرش را در اسارت می زاید و خان توگار، وی را به فرزندی می پذیرد. توگارها در بیرون کیف اردو زده و طلب 700 ارابه طلا می کنند. پرنس به یاد ایلیا می افتد و ایلیا که با استفاده از غذاهای سفره جادویی بافت دست واسیلیسا زنده مانده، آزاد می شود. ایلیا پس از فریب توگارها به جنگ ایشان رفته و با پسرش رو در رو می شود و چون انگشتری خویش را دست وی می بیند، او را از ما وقع آگاه کرده و برای نحات واسیلیسا می فرستد. خان خشمگین توگار اژدهای سه سر را آزاد می کند تا کیف را به آتش کشد اما ایلیا بر اژدها چیره می گردد.


این فیلم را من دوبار در شبکه یک دیده ام اما اولین بار را دقیقا به خاطر نمی آورم که سال 1370 بوده یا 1371.




RE: برنامه های دهه 70 - سناتور - ۱۳۹۳/۷/۱۴ عصر ۰۹:۱۲

این فیلم رو فکر کنم سال 64-66 تو سینما دیدم.


فکر کنم همون فیلم هست که نقش اول فیلم ابتدا دست ها و پاهاش قدرت ندارند بعد چنان قدرتش زیاد میشه که با مشتش سنگ رو خرد می کنه.

راوی یا صدای بازیگر فیلم هم استاد پرویز بهرام بود. فکر کنم اون موقع تو سینما با اسم دلاوران دوران پخشش کردن.




RE: از برنامه های دهه 60 و 70 - BATMAN - ۱۳۹۳/۱۰/۸ عصر ۰۷:۲۰

دوبلوری که مدام شرمنده میشد!


"ماجراهای آقای شهروندی" (از برنامه های دهه 60)


بازیگران / تورج نصر (شهروندی) شیرین گلکار (همسر) مهدی بهنام (آقای رئیس)

در مجموعه جنگ هفته ( دهه 60 ) که جمعه ها عصرها از شبکه اول سیما پخش می گردید
تورج نصر هنرمند و پیشکسوت هنر دوبله در تلویزیون وسینما ، عهده دار نقش کارمند بی دست و پایی بنام آقای شهروندی بود
در زمان پخش هفتگی مخاطبین بسیاری را جلب نمود، شیرین گلکار و مهدی بهنام نیز به ترتیب نقش همسر و آقای رئیس را برعهده داشتند
 برای عزیزانی که ماجراهای این شخصیت دلنشین را ندیده اند به عنوان هدیه  فایل صوتی یکی از میان پرده هایش را تقدیم می کنم (نقل قولی از نویسنده)

آقای شهروندی در جنگ هفته دهه 60

از برنامه های دهه 70

اولین خاطره های من از تورج نصر، بازی در نقش آقای شهروندی بود
 یک کارمند بی دست و پا که نقش رئیسش را مهدی بهنام بازی می کرد و همسرش شیرین گلکار بود
در این کلیپ طنز کوتاه، تعدادی از همین بازیگران آشنای قدیمی را کنار هم می بینید
محسن یوسف بیک، مهدی بهنام، شیرین گلکار و خانم مژگان عظیمی، دوبلور خوب و آشنای "هایدی"
که گذر زمان و بالاتر رفتن سن هنوز نتوانسته چهره و صدای لطیف و کودکانه رو از ایشون بگیره
یادم هست تو مجموعه بعد از خبرِ شما هم یک آیتم شبیه این وجود داشت
که محسن یوسف بیک وسط دراز کشیده بود و تو بستر بیماری، آه و ناله می کرد (نقل قلی از هایدی)
 

 محسن یوسف بیک، مهدی بهنام، شیرین گلکار و خانم مژگان عظیمی

http://s5.picofile.com/file/8160378834/CLIP.flv.html

مرجع / فروم کودکی و نوجوانی




RE: برنامه های دهه 70 - Memento - ۱۳۹۴/۵/۱۳ عصر ۰۸:۳۱

با وجود اینکه این دوتا گل رو زیاد دیدید ولی باز هم دیدنش خالی از لطف نیست.

این گل کریم باقری رو خیلی دوست دارم بخصوص با این کاتی که کارگردان داده و اون فلاشی که پشت دروازه میزنه.

تاریخ گل 28 شهریور 1376 دور رفت مرحله دوم گروهی انتخابی جام جهانی

خلاصه بازی رو می تونید از اینجا ببینید. با گزارش به یاد ماندنی کوتی.

http://www.----you----tu---be.com/watch?v=EE8t-ZzcaiY

این گل هم که به هر حال شاهکاریه برای خودش.

مسئله ای که هست اینکه واقعا نمی دونم چرا وقتی توپ توی این محدوده زمین بت می رسه باید تصمیم بگیری شوت بزنی؟! آخه چقدر مگه احتمال داره گل بشه؟

این لینک هم مجموعه ای گل های زیبای کریم باقری؛ گل هایی که با سر می زنه رو خیلی دوست دارم. از شوت محکم تره لامصب...

http://hw2.asset.aparat.com/aparat-video/e254cbe03db30ece8d3c4fb442ff6b791630919__27004.mp4

----------------

پی نوشت: من از بچگی عاشق این بشر بودم. در این حد که وقتی می رفتیم زیارت، پول که تو ضریح مینداختم تنها دعام این بود که کریم باقری گل بزنه...




RE: برنامه های دهه 70 - Memento - ۱۳۹۴/۵/۲۰ عصر ۰۲:۲۰

حاجی سیدت رو کشتن

صحنه ای از فیلم آخرین شناسایی (1372) به کارگردانی علی شاه حاتمی

داستان دو نفر که رفتند تا میزان مهمات دشمن رو برآورد کنند. سید (فرزین اژدری) مجروح می شود و به حسین (پیمان شریعتی) می گوید که او را تنها بگذارد. حسین دارد با بی سیم اطلاعات دشمن را به حاجی (غلام رضا علی اکبری) می گوید که یک هلی کوپتر (لاشخور) به سمت آن ها می آید. سید، موتورسیکلت را بر می دارد و می رود که هلی کوپتر او را می زند. این عکس العمل حسین به این اتفاق است.

پیمان شریعتی اخیرا معاون اجرایی اداره کل هنرهای نمایشی شده است.




RE: برنامه های دهه 70 - جیسون بورن - ۱۳۹۴/۶/۱۲ صبح ۱۰:۵۶

بازگشت پرستوها (1377) ساخته ابوالقاسم طالبی از سریال های خاطره‌انگیز برای ما دهه هفتادی ها بود. چند هفته پیش به مناسبت سالروز بازگشت آزدگان خلاصه‌ای از این سریال از شبکه نمایش مجددا پخش شد. با جستجویی در نت متوجه شدم که به غیر از نسخه‌ای بی کیفیت از صدای تیتراژ سریال، هیچ نسخه تصویری از آن موجود نیست. به همین دلیل تیتراژ سریال با دو کیفیت تقدیم دوستان می شود:

کیفیت خوب با حجم 78 مگابایت

کیفیت پایین با حجم 13 مگابایت

به نظر حقیر،ناصر چشم آذر به همراه مرحوم بابک بیات، مجید انتظامی و محمد رضا عیلقلی تنها آهنگسازان ایرانی هستند که در تمام آهنگ‌هایی که در حوزه سینما و تلویزیون ایران خلق کرده‌اند، از نازل‌ترین‌ها تا بهترین‌ها، در همه حال ضمن حفظ پرستیژ کاری خود همیشه یک قدم از خود آن اثر جلوتر بوده‌اند. تا جایی که اطلاع دارم به غیر از دو سه آلبوم،متاسفانه بقیه آثار ناصر چشم آذر که در این حوزه خلق شده‌ تا به حال در بازار پخش نشده‌اند.




RE: برنامه های دهه 70 - واتسون - ۱۳۹۴/۶/۱۵ صبح ۰۸:۳۳

سلام بر همه دوستان عزیزم

مجموعه سمندون که در دهه هفتاد از شبکه دو پخش شده بود، مجددا" از شبکه نمایش در حال پخش می باشد.ساعت پخش 19:30- تکرار ساعت11:30

سال ساخت 1373

کارگردان و نویسنده :ناصر هاشمی

بازیگران:

زنده یاد حمیده خیرآبادی

داریوش اسد زاده

ناصر هاشمی

و زنده یاد رشید اصلانی در نقش سمندون

طراح صحنه ودستیار اول کارگردان:حسن پور شیرازی

تدوین :مسعود کرامتی

طراح چهره پردازی:استاد جلال الدین معیریان

نکته :مکان فیلم برداری منزل میرزاآقا(آغا)خان نوری معروف به اعتمادااسلطنه(1243-1186 خورشیدی)

دومین صدر اعظم ناصرالدین شاه بوده است.




[split] سینمای جنگ - Kurt Steiner - ۱۳۹۴/۶/۳۱ عصر ۱۰:۲۳

.

(۱۳۹۲/۵/۱۱ صبح ۰۴:۲۹)terme نوشته شده:  

 ...

یه سریال انگلیسی هم بود که ماجراش تو یه جزیره می گذشت که به دست آلمانها تصرف شده بود ماجرایه یه دختره با نامزدش بود نامزد دختره میخواست از جزیره بره تا به ارتش بپیونده یه بار که میخواد ار جزیره فرار کنه تیر میخوره ولی نمیتونن بگیرنش این قسمتش قشنگ یادمه تو کلیسا درجه دار آلمانی بهش شک میکنه مخصوصا دستشو میزاره رو شونش میفهمه اون بوده برعکس ارتش سری تو این سریال درجه دار آلمانی آدم خوبیه فقط یکی از زیر دستاش خیلی بدجنسه خلاصه اگه کسی  این سریالو یادشه اسمشو بگه ممنون میشم

.

به نام خدا

و با سلام به دوستان کافه کلاسیک  

.

.

تهاجم از سریالهای خاطره انگیز در دهه هفتاد می باشد .

.

.

با نام اصلی  Enemy at the Door محصول بریتانیا در سال 1978    نویسنده : James Andrew Hall

.

تهاجم - دشمن، پشت در - یک درام تلویزیونی بریتانیایی، شامل دو فصل 13 قسمتی است که اولین بار در بین سالهای 1978 تا 1980 از شبکه ITV انگلستان پخش گردید .

.

در این فیلم، نحوه تعامل یک واحد نظامی آلمان با ساکنان جزیره گوئرنسی - Guernsey، یکی از جزایر مانش Channel Islands واقع در کانال مانش بین فرانسه و انگلستان - و برخورد اهالی با اشغالگران آلمانی در طی جنگ جهانی نمایش داده میشود .

.

.

بسیاری از قسمت های مجموعه، توازن قدرت و هماهنگی شکننده ای را که بین ساکنان جزیره و نیروهای اشغالگر وجود دارد؛ به تصویر می کشاند . توازنی که با واکنش نیروی مقاومت و سرکوب توسط برخی قوای متعصب آلمانی به چالش کشیده میشود .

.

از جمله آنها یک افسر جوان اس اس است که در میان همکاران خود جایگاه خوب و قابل احترامی ندارد ...

.

جزیره عمدتاً توسط پزشک محلی، دکتر فیلیپ مارگِل - Philip Martell : گوینده ناصر نظامی ؟ - که در نظر ساکنان و اهالی شخصیتی قابل احترام میباشد؛ در تلاش برای حفظ صلح است و فرمانده واحد نظامی سرگرد دیتر ریکتِر، Dieter Richter : گوینده حسین معمار زاده - که یک افسر دانشگاهی است؛ بهمراه معاون خود سرگرد فریدل - Freidel : گوینده جواد بازیاران ؟ - شیوه ای ملایم را برای اداره امور جزیره در پیش گرفته است . روشی که در طول داستانها و حوادث مختلف فیلم بطور مداوم، توسط همتای اس اسِ او، سروان کلاوس راینِک، Hauptsturmführer Klaus Reinicke به چالش کشیده میشود - گوینده شهروز ملک آرایی -

.

جزایر مانش در نزدیکی سواحل نرماندی :

تنها بخشی از خاک بریتانیا است که در طول جنگ جهانی در فاصله 1940 تا 1945 به اشغال قوای آلمان نازی در آمد . تا پیش از آن - در ژانویه 1940 - از فرودگاه های کوچک این جزایر، بعنوان بخشی از تلاش های نظامی بریتانیا در نبردِ فرانسه برای حملات دور بردِ نیروی هوایی سلطنتی، RAF با 36 بمب افکن وایتلی به شهرهای تورین و جنوای ایتالیا استفاده می گردید - Royal Air Force : نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا و قدیمی ترین نیروی هوایی در جهان -

.

.

چهار جزیره جرسی Jersey ، گوئرنسی Guernsey ، الدرنی Alderney و سارک Sark مهمترین جزایر آن هستند و کل جزایر به دو منطقه جرسی و گوئرنسی تقسیم شده و هر یک قانون اساسی خاص خود را دارند که با حقوق عرفی محلی اداره می‌شوند .

.

.

.

این سریال در سال 1374 که چندی از پخش 24 ساعته شبکه اول سیما نمی گذشت؛ در دو نوبت عصر و صبح - نوبت تکرار - نمایش داده میشد و در آن، آقایان ناصر نظامی در نقش دکتر فیلیپ، حسین معمار زاده در نقش فرمانده یگان نظامی، جواد بازیاران در نقش معاون فرماندهی و شهروز ملک آرایی در نقش افسر اس اس، بعنوان گویندگان فیلم ایفای نقش داشته اند .

- بلحاظ اینکه از پخش سریال مدت زمان زیادی گذشته است؛ ممکن است در یادآوری نام گویندگان اشتباهاتی وجود داشته باشد -

.

.

http://www.imdb.com/title/tt0122818/

.

.

kurt steiner




RE: برنامه های دهه 70 - پیرمرد - ۱۳۹۴/۷/۱۲ عصر ۰۷:۴۱

[تصویر: 1443974375_5616_eae5b9d7ad.JPG]

سلیا

Celia

کارگردان: خوزه لوئیس بوروآ

سال تولید: 1992

کشور: اسپانیا

بازیگران: کریستینا کروز مینگز (سلیاآنا دوآتو(ماریا دل پیلار، مادر سلیاپدرو دیز دل کورال(پابلو گاولز، پدر سلیا)، آدلا آرمنگول(جولیا، عمۀ سلیا)

داستان مربوط به سالهای بین جنگ های جهانی اول و دوم است. سلیا دختربچۀ 7 سالۀ اسپانیایی و ساکن مادرید است. این دختر فوق العاده کنجکاو و دردسرساز پس از ایجاد موقعیتهای خطرناکی برای برادر نوزادش که او را کوچه فریتین می نامد، به مدرسه ای شبانه روزی فرستاده می شود. امّا در آنجا هم همان بازیگوشی ها و دردسرسازیها را به همراه دوستانش ادامه می دهد.

[تصویر: 1443974405_5616_2f7e8f3cda.jpg]

این سریال اواسط دهۀ 70 از برنامۀ نوجوان شبکۀ یک سیما بعد از ظهرهای تابستان پخش می شد و صدای خانم مریم شیرزاد با تیپ سازی خاص کودکان روی نقش سلیا به خوبی می نشست.

اطلاعات بیشتر




RE: برنامه های دهه 70 - پیرمرد - ۱۳۹۴/۷/۲۳ صبح ۱۱:۵۳

دو فیلم را با بازی هاینتس رومان که در اواسط دهۀ هفتاد از شبکۀ دو و سه پخش شده است، یادآوری می کنم.
معلم (Der Pauker)

کشور: آلمان غربی

سال تولید: 1958

کارگردان: الکس فون آمبِسِر


[تصویر: 1444896018_5616_984e1b4ada.jpg]
داستان: آلمان پس از جنگ دوم کاملاً از لحاظ ساختار اقتصادی و فرهنگی فروپاشیده است و جوانان سرخورده اش اندک اندک جذب فرهنگ وارداتی آمریکا می شوند. دکتر هرمان زایدل در منطقۀ گروس اشتاد وظیفۀ ادارۀ کلاسی را، دارای جوانان سرکش، بر عهده دارد. روش خاص او طاغی ترین جوانان را رام می کرده است. او جنگی نرم را با دانش آموزان آغاز می کند. او در کنار خونسردی در سر کلاس، برای افزایش آمادگی بدنی اش فنونی را از همسایۀ بوکسورش می آموزد.
[تصویر: 1444895711_5616_c5b7547d26.jpg]
زایدل در ادامۀ برنامه اش به دانش آموزان که پیرو جوانی سرکش و اخراج شده از دبیرستان هستند، نزدیک تر می شود. در برهه ای زایدل مجبور به درگیری با جوان اخراجی در مقابل چشم دانش آموزان می شود و گرچه در مبارزه شکست می خورد ولی به هدفش که جذب جوانان است، می رسد.
ژنرال کوپنیک (Der Hauptmann von Köpenick)


کشور: آلمان غربی

سال تولید: 1956

کارگردان: هلموت کوینتر

[تصویر: 1444877076_5616_946e34da70.jpg]
داستان: آلمان پیش از جنگ اول جهانی در وضعی آشفته است و تنها نظامی گری مورد احترام است. این فیلم دو شخصیت اصلی دارد یکی ویلهلم فویگت که زندانی سایقه دار است و البته کفّاش هم هست و دیگری لباس نظامی که برای ژنرالی تهیه شده که البته به دستش نرسیده است و خیاط که سعی دارد آن را به شهردار بفروشد، باز هم ناکام می ماند و در آخر آن را در کنار خیابان به فویگت که تازه از زندان آزاد شده می فروشد. فویگت که می خواسته زندگی سالمی را آغاز کند، پس از آنکه نمی تواند مجوز اقامت و حتی گذرنامه برای خروج بگیرد با خریدن این یونیفرم تصمیم می گیرد، تعدادی سرباز را همراه خود کند و شهرداری را اشغال نماید. پس از این کار سعی می کند برای خودش، گذرنامه صادر کند که ناکام می ماند.
مردم او را قهرمانی آزادیخواه تصور می کنند و از او تجلیل می کنند. فویگت که از این کار لذتی نمی برد، خود را تسلیم پلیس می کند و تنها خواسته اش این است که خود را با این لباس در آئینه ببیند و بی اختیار شروع به خنده با صدای بلند می کند.

[تصویر: 1444877597_5616_eeec047759.jpg]



RE: برنامه های دهه 70 - زبل خان - ۱۳۹۴/۸/۱ صبح ۱۱:۰۷

(۱۳۹۴/۵/۱۳ عصر ۰۸:۳۱)هانیبال نوشته شده:  

با وجود اینکه این دوتا گل رو زیاد دیدید ولی باز هم دیدنش خالی از لطف نیست.

این گل کریم باقری رو خیلی دوست دارم بخصوص با این کاتی که کارگردان داده و اون فلاشی که پشت دروازه میزنه.

تاریخ گل 28 شهریور 1376 دور رفت مرحله دوم گروهی انتخابی جام جهانی

خلاصه بازی رو می تونید از اینجا ببینید. با گزارش به یاد ماندنی کوتی.

www.----y o u---- t u--- b e . c o m/watch?v=EE8t-ZzcaiY

این گل هم که به هر حال شاهکاریه برای خودش.

مسئله ای که هست اینکه واقعا نمی دونم چرا وقتی توپ توی این محدوده زمین بت می رسه باید تصمیم بگیری شوت بزنی؟! آخه چقدر مگه احتمال داره گل بشه؟

این لینک هم مجموعه ای گل های زیبای کریم باقری؛ گل هایی که با سر می زنه رو خیلی دوست دارم. از شوت محکم تره لامصب...

http://hw2.asset.aparat.com/aparat-video/e254cbe03db30ece8d3c4fb442ff6b791630919__27004.mp4

----------------

پی نوشت: من از بچگی عاشق این بشر بودم. در این حد که وقتی می رفتیم زیارت، پول که تو ضریح مینداختم تنها دعام این بود که کریم باقری گل بزنه...

ممنون بابت یاد اوری این تصاویر فوتبالی...

تصویر دوم برای بازی با کره جنوبی هست که مربوطه به بازی با کره جنوبی در سال2000 و اون شوت سهمگین باقری...

من اون زمان سرباز بودم و داشتم این بازی رو از آسایشگاه می دیدم..

 و وقتی توپ رفت توی دروازه من که اصلا مات و مبهوت موندم که چطور از اون فاصله توپ رفت توی دروازه...

ولی در نهایت شاهکار علی دایی بود که در دقایق پایانی اومد قیچی بزنه و نتونست و کره گل مساوی رو زد..

 باقری شوتزن خیلی خوبی بود و اون زمان هم توی آرمینیا بیله فلد بازی می کرد..

همین دروازه بان کره جنوبی دو سال بعد توی جام جهانی2002 پنالتی خواکین رو مهار کرد که کره جنوبی بتونه اسپانیا رو شکست بده..

 و اما اون گل اول هم که بازی با عربستان هست که انصافا در اون دهه واقعا فوتبال خوب و قلدری رو انجام میداد.. بازیکنان خوبی هم داشت...

البته دیگه هم فوتبال ایران و عربستان واقعا افت فاحشی کرده.. دیگه ستاره ای ندارن ..




فوتبالیستها - BATMAN - ۱۳۹۴/۱۱/۲ صبح ۰۳:۵۰

がんばれ!キッカーズ

<< فوتبالیستها >>

علاقمندان این مجموعه خاطرشون باشه اواسط دهه 70 تلویزیون ویژه برنامه ای رو به مناسبت روز جهانی کودک پخش کرد

درست زمانی که مجموعه کارتونی فوتبالستها به اوج محبوبیت خودش رسیده بود و کلی طرفدار رو مینشوند پای تلویزیون 

یادم هست جمعه اون روز فوتبالیستها در دو نوبت بعد از ظهر و عصر پخش شد و کلی کیف کردیم

اما قبل از پخش نوبت عصر مصاحبه ای اختصاصی با گویندگان صورت گرفت که واقعا تماشایی و به یادماندنی بود

یعنی از اون روز تا الان هر وقت اسم فوتبالیستها به گوشم میخوره محال ممکنه یاد اون روز نباشم

خیلی مشتاق بودم یکبار دیگه اون مصاحبه رو ببینم که خوشبختانه امشب و به طور اتفاقی باهاش مواجه شدم

جالب که لینک ویدئو قبلا توسط کاربر خوب و علاقمند به دوبله جناب گالوم (مدتهاست غایبه) در این تالار قرار گرفته بود

کاراکتر محبوب من همونطور که هامون عزیز اینجا بهش اشاره کرد واکاشی مازو بود با دوبله ماندگار آقای زند بود

بدون اغراق گویندگی امیر هوشنگ زند نقش مهم و تاثیرگذاری داشت در محبوبیت هر چه بیشتر این شخصیت 

صدای آقای زند رو واقعا دوست دارم، قبل از مجموعه فوتبالیستها در بسیاری از فیلمهای ایرانی هم شنیده بودم

خیلی کنجکاو بودم با چهره ایشون آشنا شم که خوشبختانه با پخش این مصاحبه تلویزیونی در اون دهه به خواستم رسیدم

صدای ایشون به قدری جوان و با انرژی بود که اون وقتا فکر میکردم چهرش جوانتر از اینها باشه

اما، دیشب که عکسهای جدید ایشون رو دیدم، با خودم گفتم چقدر تو این عکس جوان بوده !

من امیر هوشنگ زند هستم، در سریال فوتبالستها جای واکاشی زوما دربازه بان تیم میوا صحبت میکنم 

پشت صحنه فوتبالیستها با حضور هنرمندان عرصه دوبله

به نقل از ویکی/ آقای زند در کارتون پسر دریا اولین انیمیشن دوبله شده در ایران نیز حضور داشتند

گویا اولین کارتون عروسکی دوبله شده در ایران هم Tander bird نام داشته با گویندگی امیر هوشنگ قطعه ای

گفتگو با امیر هوشنگ زند

若島津 健

<<WAKASHIMAZU>>

واکاشی مازو از همون دوران کودکی، قبل از اینکه پا به عرصه فوتبال بزاره و دروازه بان باشه یه کاراته باز حرفه ای با کمربند سیاه بوده

 

برای همینم یه دروازه بان بی رقیبه که همیشه شاهد حرکات و ضربات زیبا و تکنیک خاص و دیدنیش بودیم

بهترین و به یادماندنی ترین بازی واکاشی (تیم میوا) مقابل تیم شاهین (سوباسا) بود که با تمام وجودش از دروازه تیمش دفاع کرد

بی درنگ و در یک لحظه دو بار مانع ورود گل به دروازه شد، یکبار مقابل حمله تارو بار دوم هم با تمام توان مقابل سوباسا ایستاد !

به روایت تصویر

تماشای این رقابت شگفت انگیز

عجب شروعی! عجب معرفی ای! چیزی را که از یک فیلم وسترن انتظار داری، در یک انیمیشن می بینی ! (نقل قول حمید هامون)

///
اینگونه بود که کابوی تنها وارد میدان شد !  Wakashimazu vs Genzo
///
///
از مهیج ترین قسمتها مسابقه بین دو تیم میوا (کاپیتان کاکرو) و شاهین (کاپیتان سوباسا) بود
///
دقایق پایانی بازی واکاشی خسته اما قهرمان که نمیتونه نسبت به زحمات تیمش بی تفاوت باشه 
///
با شجاعت هر چه تمام تر دروازه رو رها میکنه، به سرعت و پا به توپ برای زدن گل به دروازه حریف نزدیک میشه
///
بلافاصله و با استفاده از تکنیک خاص (قیچی) توپ رو به دروازه حریف هدایت میکنه، هر چند که بی ثمره اما به یادماندنیه !
///
Wakashimazu mp4
///
///
 از دیگر صحنه های تماشایی باز هم مربوط میشه به همون فینال مسابقه بین دو تیم میوا و شاهین 
///
 این ویدئو بالای یک میلیون بازدید داشته 
///
Wakashimazu mp4
///
این نقاشیها برای حمید هامون ، هانیبال و سایر دوستان
///
///
سایز اصلی ( 35 / 25) / Wakashimazu / Wakashimazu / مدل نقاشی
//////
در پایان تصویری از یک هوادار دو آتیشه واکاشی
///
///
若島津 健
///
///




RE: برنامه های دهه 70 - مراد بیگ - ۱۳۹۵/۱/۲۸ صبح ۰۳:۵۱

با عرض سلام و ادب خدمت دوستان سعی کردم بمواردی اشاره کنم که از قلم افتاده

ماهنامه ی طنزو کاریکاتور با سردبیری جواد علیزاده(فکر کنم چاپش به بالای 280 رسیده)


هفته نامه ی کیهان ورزشی و دنیای ورزش(تو روزایی که جز دوبرنامه ی ورزشی ورزش و مردم و ورزش از شبکه ی 2 برنامه ی ورزشی دیگه ای نبود)


برنامه های رادیویی که شادی رو به خانه ها می آورد

عصرانه(از پنجشنبه تا پنجشنبه چه خبر)با گویندگی و هنرمندی داریوش کاردان و سرکار خانم ژاله صادقیان


راه شب پنجشنبه شب با هنرمندی مرحوم منوچهر نوذری ومرحوم فرهنگ مهر پرور



صبح جمعه با شما با هنرمندی آقایان مرحوم منوچهر نوذری،پریچهر بهروان،مرحوم فرهنگ مهرپرور،منوچهر والی زاده،شهلا ناظریان،مینو غزنوی،علیرضا جاوید نیا،منوچهر آذری،بیوک میرزایی،مرحوم عزت الله مقبلی،مهین برزویی،حسین عرفانی،امیر حسین مدرس،شهروز ملک آرایی ، پرویز ربیعی،مهین دیهیم،کنعان کیانی،حسین امیر فضلی و پرویز نارنجیها

ماجراهای آقای ملون و آقای زرگنده

قصه ی ظهر جمعه با اجرای زیبای محمد رضا سرشار


تیتراژ برنامه ی قصه ظهر جمعه

و اما دو جام جهانی خاطره انگیز

جام جهانی 1990 ایتالیا


آرژانتین با درخشش مارادونا و کلودیو کانی جیا و سرگوی گوچئا تا فینال مسابقات رفت ولی مغلوب یاران لوتار ماتئوس شدمارکو فان باستن، رود گولیت ،رنه هیگوئیتا،کارلوس والدراما و گری لینه کر از ستارگان آنروزهای فوتبال بودند

لینک دانلود آهنگ نوستالژیک جام جهانی نود که از صداو سیماپخش میشد

جام جهانی 1994آمریکا


روماریو ،به به تو و ربرتو باجیو ستارگان بی بدیل آن جام

ناکامان بزرگ جام ماردونا به علت دوپینگ و اسکوبار که بعد بازگشت به کلمبیا به جرم زدن گل بخودی در مقابل آمریکا با 12 گلوله کشته شد


 مرحله ی یک چهارم نهایی_برزیل3-2هلند






RE: برنامه های دهه 70 - Memento - ۱۳۹۵/۲/۱۲ عصر ۰۶:۴۲

(۱۳۹۵/۱/۵ صبح ۰۱:۱۴)جروشا نوشته شده:  

الان که بازار عیدی دادن و عیدی گرفتن گرمه یاد قدیما افتادم، سکه های براق و قلک های گلی و جیلینگ جیلینگ صدای خوش افتادن سکه ها توی شکم برآمده قلک. چه لذتی داشت هم انداختن پول از لای شکاف قلک به داخل اون و هم شنیدن اون صدای جیلینگ سقوط سکه در کف کوزه :)

این پست منو یاد یکی از مسابقه های جذاب دهه 70 انداخت.

اسم مسابقه یادم نیست. ولی مجریش محمود شهریاری بود...

.

.

مسابقه به شکل مقدماتی، نیمه نهایی و فینال برگزار میشد.

جایزه ها هم روی کاغذهایی نوشته شده بود که این کاغذها توی یک سری کوزه بود.

شرکت کنندگان (و بعضی وقتا هم تماشاچیان) یکی از کوزه ها رو انتخاب می کردند و شهریاری شروع می کرد به معامله کردن.

این کوزه رو فلان قدر ازت می خرم و به جاش اون یکی رو میدم و از این حرفا!

بعدش هم هم همون قسمت هیجان انگیز شکستن کوزه...

جایزه نفر اول هم یک دستگاه رایانه بود که خیلی بود برای اون زمان!

جایزه نفر دوم هم یک دستگاه رایانک! یک کنسول که نوار سگا و اینا می خورد...

.

.

متاسفانه هیچ عکس یا ویدئویی از این مسابقه پیدا نکردم ولی مسابقه جذابی بود.

.

(۱۳۹۱/۱۲/۱۶ صبح ۰۷:۳۱)اکتورز نوشته شده:  

اما اگه یادتون باشه برنامهء تصویر زندگی سریالهای سالهای دوراز خانه و داستان زندگی رو هم در طول سال پخش کرد .

.

بله.

این رو هیچ وقت یادم نخواهد رفت.

اون زمان یکی از مهم ترین(!) اختلاف نظرها، سر این بود که کدوم کانال رو ببینیم.

و البته همیشه هم حرف بزرگترها به کرسی می نشست.

همزمان با پخش اوشین و هانیکو یک برنامه ای داشت که من خیلی دوست داشتم ببینم ولی همیشه فقط چند دقیقه اول و چند دقیقه آخرش رو می دیدم.

جنگ فوتبال اروپا

با صدای زیبای اسکندر کوتی

یک برنامه که خلاصه بازی های لیگ های اروپایی رو نشون میداد. بعضی وقت ها هم تاریخچه بعضی از رقابت ها رو می گفت.

از اول تا آخرش هم هی می گفت با ما همراه باشید!

هر دو دقیقه یک بار هم یکی می اومد قیچی برگردون میزد و کوتی هم می گفت «جنگ فوتبال اروپا»

البته بعدا یک ورژن «جنگ فوتبال آسیا» هم ازش اومد.

یک تیکه که هیچ وقت یادم نمیره این بود که توی یک بازی، مدافع کویت پاس رو به عقب داد به دروازه بان و اون هم از همه جا بی خبر، خیلی راحت توپ رو با دست برداشت!

داور ضربه آزاد 2 ضرب توی محوطه اعلام کرده بود و همه بازیکن های کویت هاج و واج مونده بودند که این دیگه چه قانونیه!!!

taeed

.

.

.

یک برنامه دیگه هم که ظهرها توی برنامه خانواده پخش میشد آقای آبی بود.

یک سریال چند دقیقه ای که نکات آموزنده و عبرت آموز خیلی بی مزه ای می گفت.

نقش اولش هم حمید لولایی بود.

حتی یادمه تا مدت ها بعدش به حمید لولایی می گفتیم آقای آبی... تا وقتی که زیر آسمان شهر اومد و اسم خشایار روش موند.

یکی از قسمت های آقای آبی که خوب یادم مونده این بود که توی یک اداره منتظر نشسته بود و هی آب می خورد. تا اینکه نشون داد چند تا پارچ آب خورده و شکمش مثل یک بشکه آب شده.

توی یک قسمت دیگه اش هم یک کت آبی پوشیده بود که طرفداری پرسپولیس کتکش زدند. بعد رفت یک کت قرمز پوشید و طرفدارای استقلال کتکش زدند. آخرش رفت یک کت نصفه قرمز و نصفه آبی پوشید تا از بین هواداران رد بشه.

خلاصه همه قسمت هاش همینقدر بی مزه بود!

خوشبختانه شبکه نسیم چند وقت پیش چند قسمتش رو پخش کرده...

[با سپاس از بتمن و زینال عزیز]

.

http://s7.picofile.com/file/8241205900/mr_abi.mp4.html

.

یک سری فیلم هم بود که چند ده بار توی دهه هفتاد پخش شد.

در راس همه پلیس آهنی...

همچنین گودزیلا.

مورچه های آدم خوار و ...

یکی از فیلم هایی که اون هم زیاد پخش میشد فیلمی بود به اسم

عزیزم من بچه ها رو کوچک کردم!

البته یاد نیست با همین اسم پخش میشد یا نه.

داستان یک دانشمندی بود که دستگاهی برای کوچک کردن اشیا ساخته بود و هیچکس تحویلش نمی گرفت!

تا اینکه اتفاقی بچه های خودش توسط دستگاه کوچیک شدند و نمی دونم چطوری افتادند ته حیاط خونه.

و با کلی مصیبت خودشون رو رسوندند به خونه.

آخر فیلم هم هیچ وقت یادم نمیره...

بچه ها افتاده بودند توی ظرف شیر پدر و درست لحظه ای که می خواست اونا رو بخوره، سگ خونواده شروع کرد به پارس کردن و پدر بچه هاش رو توی قاشقش دید...

.

.

.

یاد چند تا سریال هم افتادم.

اولیش سریال گیوم تل.

.

.

داستان یک جنگجویی تو مایه های رابین هود، با یک تیر و کمان پیشرفته!

فضای سریال به قرون وسطی می خورد. اکثرا توی یک قلعه بودند یک سری مشعل هم به در و دیوار قلعه وصل بود و اینا هم توی راه پله های مارپیچ قلعه با هم می جنگیدند!

گویا نقش منفی فیلم با نام هرمان گسلر، پسر گیوم تل رو گروگان گرفته بوده و اون هم می خواسته آزادش کنه.

.

.

سریال دوم که اصلا سریال محبوبی نبود اسمش پلیس جزیره روگن بود.

یک سریال خیلی طولانی و بیمزه آلمانی که اگه اشتباه نکنم سه شنبه شب ها از شبکه سه پخش میشد.

از داستانش هیچی یادم نیست چون هر وقت شروع میشد کانال رو عوض می کردیم! فقط همین فضاش رو یادمه که یک سری آدم توی یک جزیره خیلی خلوت و صمیمی کنار هم زندگی می کردند!

نام اصلی این سریال Ein Bayer auf Rügen است که بین سال های 1993 تا 1997 پخش می شده است.

.

.

و اما سریال آخر.

ویروس 2000 که در ایام نوروز 79 از شبکه 2 پخش میشد.

دانیال حکیمی یک مرد مجرد بود که روی کامپیوتر شرکتش یک برنامه ای داشت که با اون صحبت می کرد...

این برنامه توی هر قسمت یک دختری برای دانیال در نظر می گرفت که با اون ازدواج کنه

بازیگر همه دخترها هم سیما تیرانداز بود که توی هر قسمت با یک شخصیت جدید می اومد.

یک بار شوخ، یک بار جدی، یک بار حساس، یک بار بی خیال...

یکی از شخصیت هاش که توی ذهنم مونده قسمتی بود که خیلی علاقه به مد داشت و می خواست همه چیز رو بنفش بادمجونی بکنه چون مد بود!! فکر کنم تنها شخصیتی هم بود که 2 قسمتی شد! :دی

نهایتا هم دانیال حکیمی با دختر همسایه شون ازدواج کرد که نقش اونو هم سیما تیرانداز بازی می کرد!!

.

.

اما اسم ویروس 2000 که اون سال زیاد شنیده میشد خودش ماجرا داشت.

این اسم از اونجایی می اومد که بعضا برنامه های کامپیوتری توی این سال دچار مشکل می شدند.

یکی از دلایلش این بود که برخی از برنامه ها سال رو دو رقمی ذخیره می کردند و به همین دلیل برای مقایسه سال 99 با سال 00 دچار مشکل می شدند.

اما مشکل دیگه اینکه برخی برنامه ها به اشتباه سال 2000 رو غیرکبیسه می دونستند.

با توجه به مدت زمان هر سال که حدودا 365 روز و 5 ساعته باید در طول هر 400 سال 97 روز به سال های 365 روزی اضافه بشه.

توی تقویم میلادی برای این کار، هر چهار سال یک روز به تقویم اضافه می کنند. در واقع سال هایی که مضرب 4 هستند رو کبیسه اعلام می کنند. البته این کار باعث میشه 100 روز اضافه بشه. برای اینکه اون 3 روز اضافه اصلاح بشه، از بین سال های مضرب چهار، اون سال هایی که مضرب 100 هستند رو کبیسه اعلام نمی کنند.

اما بازم این باعث میشه توی 400 سال، 96 روز اضافه کرده باشیم! برای همین دوباره تبصره میذاریم که از بین سال هایی که مضرب 100 هستند، اونایی که مضرب 400 هستند رو کبیسه میذاریم تا اون یک دونه دوباره اضافه بشه و دقیقا بشه 97 روز!!

و سال 2000 دقیقا یکی از همون مضارب 100 بود که مضرب 400 هم هستند و بخاطر همین تبصره حسابش با سال های 1800 و 1900 و 2100 و 2200 فرق می کنه و این چیزی بود که خیلی از برنامه ها رعایت نکرده بودند.

نمودار بالا نشون میده که بعد از هر سه سالی که از زمان جلو می افتیم با یک سال کبیسه این فاصله رو جبران می کنیم. ولی در یک بازه صد ساله، این کار باعث میشه که زیادی عقب بیفتیم. برای همین سال هایی که مضرب 100 هستند رو کبیسه اعلام نمی کنیم که دوباره کمی جلو بیفتیم!

اما باز هم این کار دقیق نیست و ما مجبور می شویم هر 400 سال یک بار، باز هم کبیسه اعلام کنیم.

البته در تقویم شمسی این اختلاف را جور دیگری برطرف می کنند.

در تقویم جلالی، به جای اینکه 8 سال کبیسه در طول 32 سال رخ دهد، در طول 33 سال رخ می دهد. در واقع بعد از 7 دوره چهارساله، یک دوره پنج ساله نیاز خواهیم داشت که به یک سال کبیسه برسیم.

با وجود اینکه این کار باعث می شود تبصره های بالا از بین برود ولی تشخیص کبیسه بودن یک سال را در نگاه اول سخت می کند در صورتی که در تقویم میلادی به سرعت می توان تشخیص داد که سال 2016 یک سال کبیسه است!

البته در تقویم میلادی روزی که به تقویم اضافه می شود روز آخر سال نیست! بلکه به ماه دوم سال (فوریه) یک روز اضافه می شود. برای امسال تاریخ تولد شمسی و میلادی تون یک روز اختلاف پیدا کرده!




RE: برنامه های دهه 70 - Sonny Corleone - ۱۳۹۵/۳/۱۰ عصر ۱۲:۵۳

(۱۳۹۱/۹/۱۰ عصر ۰۷:۵۶)زاپاتا نوشته شده:  

سريال حادثه جو يكي از سريالهاي خاطره انگيز اوايل دهه 70 است . پس از سالها ، دوستي مجددا قسمتهايي از اين سريال را دراختيارم گذاشت و تجديد خاطره اي كردم با يكي از سريالهاي ديدني دودهه قبل.

تيتراژ با صداي محكم و استوار خسروشمشيرگران آغاز مي شود . رابرت پاول به نقش هني در حادثه جو... صداي زيباي خسروخسروشاهي بجاي اين بازيگر چشم آبي و خوشپوش يكي از همان ضيافتهاي دلپذيري بود كه در آن سالهاي كم فيلمي و بي فيلمي ! موهبتي بزرگ بود. داستانهاي پركشش و جرح و تعديل كم و دوبله استاندارد اين سريال هنوز قابل توجه است . تمي دانم مدير دوبلاژ اين سريال چه كسي بوده (احتمالا خود خسروشاهي است ) اما تيمي از بهترين گويندگان طراز اول آن دوران از نقش اول گوها تا مردي گوها را گرد هم آورده است.

مرحوم عطاالله كاملي ، نيكوخردمند ، منوچهروالي زاده ، منصوره كاتبي ، مرحوم حسين حاتمي ، عباس سعيدي ، حميد منوچهري ، ايرج رضايي ، عباس نباتي ، مينو غزنوي ، زهره شكوفنده ، فاطمه شعشعاني ،محمدعبادي ، جلال مقامي ، حسين معمارزاده و...

با سلام

فایل این سریالو دارید

یا اطلاعاتی برای تهیه کردنش




RE: برنامه های دهه 70 - Sonny Corleone - ۱۳۹۵/۳/۱۲ صبح ۰۱:۵۲

(۱۳۹۱/۹/۱۰ عصر ۰۷:۵۶)زاپاتا نوشته شده:  

سريال حادثه جو يكي از سريالهاي خاطره انگيز اوايل دهه 70 است . پس از سالها ، دوستي مجددا قسمتهايي از اين سريال را دراختيارم گذاشت و تجديد خاطره اي كردم با يكي از سريالهاي ديدني دودهه قبل.

تيتراژ با صداي محكم و استوار خسروشمشيرگران آغاز مي شود . رابرت پاول به نقش هني در حادثه جو... صداي زيباي خسروخسروشاهي بجاي اين بازيگر چشم آبي و خوشپوش يكي از همان ضيافتهاي دلپذيري بود كه در آن سالهاي كم فيلمي و بي فيلمي ! موهبتي بزرگ بود. داستانهاي پركشش و جرح و تعديل كم و دوبله استاندارد اين سريال هنوز قابل توجه است . تمي دانم مدير دوبلاژ اين سريال چه كسي بوده (احتمالا خود خسروشاهي است ) اما تيمي از بهترين گويندگان طراز اول آن دوران از نقش اول گوها تا مردي گوها را گرد هم آورده است.

مرحوم عطاالله كاملي ، نيكوخردمند ، منوچهروالي زاده ، منصوره كاتبي ، مرحوم حسين حاتمي ، عباس سعيدي ، حميد منوچهري ، ايرج رضايي ، عباس نباتي ، مينو غزنوي ، زهره شكوفنده ، فاطمه شعشعاني ،محمدعبادي ، جلال مقامي ، حسين معمارزاده و...

سلام دوست عزیز فکر می کنم ما همسن باشیم چون خاطراتمون یکیه

تو متن بالا نوشتی تونستی چند قسمت از این سریال رو بدست بیاری اگر لطف کنی اونو در اختیار منم بذاری ممنون میشم.

البته سریال 99-1 و پرستاران و کمیسر ناوارو هم میخوام اگر تو این ضمینه میتونی کمکم کنی متشکرم




سریال مدیرکل - سروان رنو - ۱۳۹۵/۹/۱۶ صبح ۱۲:۴۶

چند شب است که مشغول تماشای سریال مدیر کل هستم !

کافه کلاسیک: در دهه 70 که تلویزیون آن را پخش کرد چه کسی فکرش را می کرد که روزی این سریال هم کلاسیک و خاطره انگیز شود ؟! الان که دوباره تماشایش می کنی واقعا به ارزش آن پی می بری. آن شخصیت های جالب و واقعی , دوبله های خوب , طنز خوب با موضوعی که هنوز تر و تازه است. حدود  20 سال از ساخت این سریال در سوریه می گذرد و کنجکاوم بدانم با وضعیت فعلی این کشور چند نفر از بازیگران این سریال الان زنده اند !idont

موضوع مدیر کل ( با نام اصلی : یومیات مدیر عام ) فساد اداری  است. جالب است که وقتی سریال را تماشا می کنی شباهت بسیار زیادی با کشور خودمان مشاهده می کنی. حتی بازیگران و ظاهر آنها هم شباهت زیادی با خودمان دارند  و جالب تر اینکه این داستان زیرمیزی در آنجا هم نهادینه شده و چندان عیب و بد نیست !

تیتراژ سریال  با اینکه ساده بود اما معرفی کارگردانش همیشه لبخند به لبمان می آورد چون اسم جالبی داشت : هشام شربتچی !

شخصیت های عجیب و جالبی  در سریال بودند. من که شخصا آقای ممدوح را خیلی می پسندیدم. معاون مدیر کل که در همه فسادها و رشوه ها دستی داشت . با آن ظاهر شق و رق و حرکات عجیبش .  دکتر عبدالحق (مدیر کل ) , طلال ( رئیس دفتر ) و دوست دکتر ؛ وحید که کارگردان بود با آن شلوار جین گشاد خمره ای که همیشه روی اعصاب بود. زن مدیر کل هم اینقدر خوشکل بود که وقتی می اومد صدا و سیما رنگ سکانس رو کم می کرد (!) . بچه های دکتر هم برای خودشان عتیقه ای بودند مخصوصا پسرش با آن دوستان ناباب اش. پدرش ( دکتر ) بهش می گفت : مهندس نی قلیون khhnddh

خلاصه هر کدام از شخصیت های سریال برای خودشان داستانی تماشایی داشتند . مدیر کل از آن دسته سریال هایی است که اگر یکی دو شب تماشا کنی دوست داری  بقیه اش را هم نگاه کنی. اگر دلتان برای دیدن این سریال خاطره انگیز تنگ شده است این شما و این هم لینک اش:

http://www.namasha.com/v/2zEHCPoZ

..




RE: سریال مدیرکل - دیوید نودلز - ۱۳۹۵/۹/۱۸ صبح ۰۷:۰۰

(۱۳۹۵/۹/۱۶ صبح ۱۲:۴۶)سروان رنو نوشته شده:  

یادی از سریال خاطره انگیز "مدیر کل" .... [تصویر: 16.gif] ..

چند شب است که مشغول تماشای سریال مدیر کل هستم !

پوئن بزرگ سریال "مدیرکل" این بود که به صورت روتین قبل از افطار در ماه رمضان پخش شد اگه خاطرتون باشه سال 77 سریال عربی سرای ابریشم تجربه موفقی بود که موجب شد شبکه دوم برای باکس ماه رمضان یکبار دیگر به سریال عربی اینبار از نوع کمدی رو بیاره که به خوبی دیده شد و حتی در پخش چندین و چند باره مورد اقبال مخاطب قرار گرفت.

جالب اینجاست شبکه اول برای عقب نموندن از قافله سریال مشابهی که با همین اکیپ بازیگر و عوامل ساخته شده و حتی از لحاظ داستانی قابلیت جذب وسیع تری داشت خرید و در اختیار محمود قنبری گذاشت به امید تکرار موفقیت مدیرکل، این سریال به نام "آقای دغل" پخش شد که به دلیل پخش هفتگی بدساعت جمعه شب ها به تمام معنی شکست خورد و در یاد کسی نموند، از همین نمونه میشه به اهمیت شیوه توزیع و پخش برای موفقیت یک سریال پی برد.




سریال کمدی مدیر کل - BATMAN - ۱۳۹۵/۹/۱۸ عصر ۰۸:۲۷

یومیات مدیرعام 1

مدیر کل یکی دیگر از کارهای زیبا و خاطره انگیز زوج هنری یعنی شهلا ناظریان و حسین عرفانی میباشد

در رابطه با احوالات بازیگران سریال/ خوشبختانه هر دو هنرپیشه نقشهای اصلی (مدیر و همسر) زنده و در صحت و سلامت به سر میبرند

مدیر کل در واقع جزو اولین کارهایشان بود و از آن تاریخ تا به الان در فیلمها و سریالهای تلویزیونی بسیاری نقش آفرینی کردند

در یک بررسی اجمالی متوجه شدم سایر بازیگران این سریال هم در قید حیاتند و عده ای هم که فوت شدند علتش کهولت سن بوده

متاسفانه شخصیت محبوب سروان رنو (ممدوح / خالد تاجا ) در سال 2012 فوت کرده، البته در سری دوم (در ادامه اشاره میشود) هم حضور دارد

نادین خوری

 ویکی فارسی در رابطه با هنرپیشه نقش همسر مدیر کل اطلاعات درستی ثبت نکرده که همین امر سبب شد ابتدا فکر کنم بازیگر گمنامی هستن

همچنین با جستجوی نام نادین در گوگل اطلاعات ناقصی به دست میاید که اغلب بی ربطن

نام کامل این هنرمند در ویکی عربی نادين الخوري ذکر شده، متولد 1957 که از بازیگران مطرح سوریه ست

یومیات مدیرعام 2

احتمالا برای طرفداران خبر خوشایندی باشه که بدونن سری دوم مدیر کل در سال 2011 با حضور مجدد ایمن زیدان (مدیر کل) تولید شده است

 اینبار نقش همسر مدیر کل (حمیده/ نادین خوری) رو شخص دیگری (امیره/ مها المصري) ایفا میکند که البته ایشان هم از بازیگران مشهور سوری هستند

تیتراژ مجموعه کمدی مدیر کل 2

(از ظواهر امر پیداست، سری جدید هم زیبا و تماشاییست)

در این قسمت ایمن زیدان را دکتر خطاب میکنند که اینبار در تغییر چهره دادن حرفه ای تر از گذشته عمل میکند و با گریم تغییر جنسیت هم میدهد!

 چه خوب است صدا و سیما سری دوم مدیر کل را هم دوبله و پخش کند، هر چند بعید به نظر میرسد

شاید به این دلیل که محتوای سری جدید مغایر با قوانین و اختیارات صدا و سیماست




بانوی خوش حافظه - مموله - ۱۳۹۵/۱۰/۸ عصر ۱۰:۱۴

باسلام خدمت بانو رزای عزیز

سالهاست مطالب مفید کافه رامطالعه می کنم .همیشه فکر می کردم که تنها خودم هستم که همیشه دررویا سیر می کنم اکثراوقات به گذشته وبرنامه های تلویزیون فکر می کنم بادیدن مطالبی که دوستان وبخصوص شما وجناب سروان رنو ارسال می کنید واقعا شگفت زده می شوم .

یک سری کارتون وفیلم هستند که بدجور ی درذهن ام حک شده اند لطفادر صورت امکان  دررابطه با این اسامی اطلاعات بیشتری  بدهید .

1- پاییزصحرا

2-سیب زمینی پشندی

3-دکترکوچولو عروسکی

4-میشکا موشکا

5-جامدادی توشیا (پلاستو)

6-نمایش آهای پدراآهای مادرا(شرین نجفی هم بود)

7-رولی(دختریتیم مجاری)

8-داوطلب مرگ

9-مرغابی فلزی

10-گاهای شب بو (ماکسیمیلیانویا یه همچین چیزی )

11-یه سریال با بازیگرهای کودک قصه های جزیره (شاید درحستجوی سرنوشت)

12-چشم چشم دوابرو(برنامه ترکیبی )

13-خانه پوشالی (نسخه بریتانیایی 0 فرانسیس ارکات /متی استورین /سارا/مجلس عوام

14-کارتون میکروبی

15-ببخشید خیلی زیاد شد ولی اینها بخش خیلی کمی ازبنامه های گمشده من اند

باورکنید کل صداوسیما ی آن زمان راهم داشته باشم باز احساس می کنم چیزی از قلم افتاده

بادرود فراوان وتقدیم احترام به بانو رزا وجناب سروان رنوی هوشیار وبجه های دهه 60




شینگن - مموله - ۱۳۹۵/۱۰/۸ عصر ۱۰:۴۳

شینگن

   

جناب سروان رنو 

شینگن رو خوب اومدی واااو چه سریالی بود بعدتر ازاوشین فکر کنم سه شنبه شبها ازشبکه یک پخش می شد سریال با جنگلهای مه گرفته سرسبز با اون آهنگ زیباش شروع می شد.

راوی سریال خانم زاله علو عزیز بودند همچنین گوینده مادر شینگن: راستی سال 1394شبکه نمایش آنونس هایی بامضمون پخش مجدد شینگن نشان می داد ولی به علت بی نظمی شبکه قضیه لوس شد احتمالا آنونس ها رادرآرشیودارم به محض یافتن برایتان به اشتراک می گذارم .باتشکر




RE: شینگن - سروان رنو - ۱۳۹۵/۱۰/۱۳ عصر ۰۶:۴۲

(۱۳۹۵/۱۰/۸ عصر ۱۰:۴۳)مموله نوشته شده:  

راوی سریال خانم زاله علو عزیز بودند همچنین گوینده مادر شینگن: راستی سال 1394شبکه نمایش آنونس هایی بامضمون پخش مجدد شینگن نشان می داد ولی به علت بی نظمی شبکه قضیه لوس شد احتمالا آنونس ها رادرآرشیودارم به محض یافتن برایتان به اشتراک می گذارم .باتشکر

پخش سریال شینگن از این هفته , شب ها از شبکه نمایش آغاز شده. در سایت شبکه می توانید ساعت دقیق پخش و بازپخش  آن را پیدا کنید.




RE: شینگن - مموله - ۱۳۹۵/۱۰/۱۳ عصر ۰۷:۳۸

با سلام خدمت پلیس انجمن جناب سروان رنو

درسته. انگار شبکه نمایش منتظر گلایه ما در رابطه با سریال مهجور شینگن بود تا پخش مجدد آن را آغاز کند. شینگن هرشب راس ساعت 20 از شبکه نمایش پخش می شه .

(ویرایش متن کاربر توسط مدیر)




RE: فوتبالیستها - مموله - ۱۳۹۶/۷/۳ عصر ۱۰:۳۶

(۱۳۹۴/۱۱/۲ صبح ۰۳:۵۰)BATMAN نوشته شده:  がんばれ!キッカーズ

<< فوتبالیستها >>

علاقمندان این مجموعه خاطرشون باشه اواسط دهه 70 تلویزیون ویژه برنامه ای رو به مناسبت روز جهانی کودک پخش کرد

درست زمانی که مجموعه کارتونی فوتبالستها به اوج محبوبیت خودش رسیده بود و کلی طرفدار رو مینشوند پای تلویزیون 

یادم هست جمعه اون روز فوتبالیستها در دو نوبت بعد از ظهر و عصر پخش شد و کلی کیف کردیم

اما قبل از پخش نوبت عصر مصاحبه ای اختصاصی با گویندگان صورت گرفت که واقعا تماشایی و به یادماندنی بود

یعنی از اون روز تا الان هر وقت اسم فوتبالیستها به گوشم میخوره محال ممکنه یاد اون روز نباشم

خیلی مشتاق بودم یکبار دیگه اون مصاحبه رو ببینم که خوشبختانه امشب و به طور اتفاقی باهاش مواجه شدم

جالب که لینک ویدئو قبلا توسط کاربر خوب و علاقمند به دوبله جناب گالوم (مدتهاست غایبه) در این تالار قرار گرفته بود

کاراکتر محبوب من همونطور که هامون عزیز اینجا بهش اشاره کرد واکاشی مازو بود با دوبله ماندگار آقای زند بود

بدون اغراق گویندگی امیر هوشنگ زند نقش مهم و تاثیرگذاری داشت در محبوبیت هر چه بیشتر این شخصیت 

صدای آقای زند رو واقعا دوست دارم، قبل از مجموعه فوتبالیستها در بسیاری از فیلمهای ایرانی هم شنیده بودم

خیلی کنجکاو بودم با چهره ایشون آشنا شم که خوشبختانه با پخش این مصاحبه تلویزیونی در اون دهه به خواستم رسیدم

صدای ایشون به قدری جوان و با انرژی بود که اون وقتا فکر میکردم چهرش جوانتر از اینها باشه

اما، دیشب که عکسهای جدید ایشون رو دیدم، با خودم گفتم چقدر تو این عکس جوان بوده !

من امیر هوشنگ زند هستم، در سریال فوتبالستها جای واکاشی زوما دربازه بان تیم میوا صحبت میکنم 

پشت صحنه فوتبالیستها با حضور هنرمندان عرصه دوبله

به نقل از ویکی/ آقای زند در کارتون پسر دریا اولین انیمیشن دوبله شده در ایران نیز حضور داشتند

گویا اولین کارتون عروسکی دوبله شده در ایران هم Tander bird نام داشته با گویندگی امیر هوشنگ قطعه ای

گفتگو با امیر هوشنگ زند

若島津 健

<<WAKASHIMAZU>>

واکاشی مازو از همون دوران کودکی، قبل از اینکه پا به عرصه فوتبال بزاره و دروازه بان باشه یه کاراته باز حرفه ای با کمربند سیاه بوده

 

برای همینم یه دروازه بان بی رقیبه که همیشه شاهد حرکات و ضربات زیبا و تکنیک خاص و دیدنیش بودیم

بهترین و به یادماندنی ترین بازی واکاشی (تیم میوا) مقابل تیم شاهین (سوباسا) بود که با تمام وجودش از دروازه تیمش دفاع کرد

بی درنگ و در یک لحظه دو بار مانع ورود گل به دروازه شد، یکبار مقابل حمله تارو بار دوم هم با تمام توان مقابل سوباسا ایستاد !

به روایت تصویر

///
若島津 健
ویادی هم بکنیم از بانو نرگس فولاد وند که   سوباسا اوزارا را برایمان جاودانه کرد هرچند قبل از آن هم در کارتون های  (داستانهای دانی) و(باخا نمان  - پرین )با صدایش آشنا بودیم . مصاحبه خانم نرگس فولاد وند در برنامه هنر دوبله تقدیم شما
                                                            http://www.namasha.com/v/jOFzNe5e 

 
///
///



RE: برنامه های دهه 70 - لوک مک گرگور - ۱۳۹۶/۱۰/۲۹ صبح ۱۰:۰۸

حیف است که چنین تاپیکی وجود داشته باشد، اما در آن درباره یکی از جذاب ترین سریالهای پخش شده در دهه هفتاد صحبت نشود. سال ۱۳۷۵ زمانی که تقریبا کودکی را تمام کرده بودم و داشتم وارد دوران نوجوانی می شدم یک مینی سریال آلمانی از تلویزیون پخش شد. اثری که به یکی از محبوب ترین سریال های عمرم بدل گشت.سریالی که ساختارش آنقدر به من چسبید که پس از آن کمتر فیلم یا سریالی توانست آن حال و هوا را در من زنده کند!

این سریال آلمانی محصول ۱۹۸۹ که زیبایی موسیقی تیتراژش دست کمی از خود آن سریال جذاب نداشت, با کلی سانسور و تغییر نام به اسم برنامه ای برای جنایت پخش شد. داستان یک متخصص کامپیوتر جوان به نام پل دیوید (پیتر ستمن) که پس از تماس تلفنی مشکوک دوستش فیلیکس که او را به فرار ترغیب می کند، از همه جا بی خبر به کشورش آلمان بر می گردد بدون آنکه بداند عده ای قصد کشتنش را دارند، پلیس او را متهم به قتل کرده است و زنی زیبا و مرموز به نام لیزا (با بازیگری گودرون لند گریبه بازیگر مشهور آلمانی آن دوران)که به وی کمک می رساند اما با اینحال مشخص نیست که دقیقا به کدام جبهه وابسته است! قضیه زمانی پیچیده تر می شود که فیلیکس (کریستین برکل) دوست قدیمی پل ظاهرا در انفجار جان خود را از دست می دهد اما ...

من هیچگاه طرفدار فیلمهای گانگستری نبودم و جالب اینکه این سریال با وجود اینکه مافیا نقش مهمی در داستان دارد اما سریال مافیایی محسوب نمی شود! در واقع معیارهایی که برای شکل گیری یک آثر گانگستری الزامی هستند اینجا به چشم نمی خورند.

نام اصلی سریال حرام زاده است که در واقع کلمه عبور شبکه کامپیوتری گانگسترها می باشد.

عکسی از رئیس خونسرد و نابکار گانگسترها

یکی از نکات قابل توجه سریال فرستادن پیغام از طریق کامپیوتر به کامپیوتر دیگر بدون استفاده از اینترنت بود و این برای بیشتر مردم که در آنزمان زیاد با کامپیوتر آشنایی نداشتند اتفاقی عجیب و جالب به حساب می آمد.

پل دیوید کاراکتر اصلی فیلم یک انسان کاملا عادی اما با دانش کامپیوتری فوق العاده بود. مردی که زیر دستان اعضای مافیا کتک جانانه می خورد بدون آن که بتواند کوچکترین حرکت دفاعی از خود نشان دهد، اما کلک های کامپیوتری را به خوبی می شناخت و از آنها در راه اهداف خویش استفاده می کرد.

تیتراژ نسخه اصلی سریال همراه با موسیقی جذاب و خاطره انگیزش و البته تصاویری از آن

https://m.y o u t u b e . c o m/watch?feature=youtu.be&v=eWVc4teYXOo

اینکه چه کسی مدیر دوبلاژ سریال بوده است را نمی دانم. اما امیر هوشنگ زند کاراکتر پل دیوید را دوبله می کرد. عباس نباتی فیلیکس را، زهره شکوفنده لیزا و ایرج رضایی، تورج مهرزادیان و زهرا آقا رضا نیز در دوبله این آثر شرکت داشتند.

صدای منحصر به فرد بهمن هاشمی (دوبلوری که می توانست جزو بهترین ها باشد) نیز به جای نقش کوتاهی در سریال شنیده می شود.




همه چیز در پایان است - مراد بیگ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۹ صبح ۱۲:۵۳

برخی آثار تلوزیونی خوش ساخت را که از نمایشنامه ای قوی با کارگردانی حرفه ای  سود میبرند میتوان هم تراز آثار کلاسیک معرفی نمود بخصوص وقتی پای خاطرات نوستالژیک مشترک در میان باشد و عدم دسترسی مجدد به آن غم و حسرتی دوچندان را در روح و روان آدمی ایجاد کند.

Tout est dans la fin* - 1987

http://www.imdb.com/title/tt0302063/

فیلم تلوزیونی همه چیز در پایان است فیلمی دوقسمتی در ژانر معمایی،جنایی و درام به کارگردانی ژان دولانوا محصول سال 1987 فرانسه است.
نمایشنامه ی فیلم نوشته ی ژان دولانوا و روژه بوسینو سناریویی اقتباسی است از رمان مشهوری با همین عنوان اثر گیلبرت پروتِئو نوشته شده به سال 1971 میلادیست که با جمله ای از کمیسر جوان داستان آغاز میگردد:خدایا آیا این کار پایان نخواهد گرفت؟

وجه تسمیه رمان برگرفته از همین دیالوگ می باشد.

کمیسر لوئیس گابوریت با بازی میشل دشوسوآ  ،مأمور رسیگی پرونده ی  بازرس پلیسی است که به شکل مرموزی بقتل رسیده است،در جریان تحقیقات به نوار صوتی ضبط شده ای دست پیدا میکند که حاوی پیامی است پر رمز و راز و تأمل انگیز ،صاحب صدا روان پریشی است با نام سیمون ایندرا با بازی روژه دوما که خود را نقاش و موسیقی دان نابغه ای معرفی نموده از کمیسر دعوت میکند تا به آدرس هنری مارتین پلاک 98 برای تحسین یک نقاشی برود.
کمیسر با اتفاق مردانش به هنگام تحقیق و تفحص از محل مربوطه که ساختمانی است قدیمی با معماری عجیب ،در زیر زمین تاریک بنا به درب بزرگ و فولادی برخورد میکند که در واقع سنگ قبری است عمودی بر دفینه ای دهشتناک...

میشل دوشوسوآ در نقش کمیسر گابوریت

کمیسر به همراه سه تن از افرادش در تلاش دوم اینبار با تجهیزات پزشکی چون ماسک و غیره  موفق به ورود به اتاق حاوی گاز سمی شده با صحنه ای دلهره آور از جنایت و قتل روبرو میشود
،اجساد متعفن ده زن و مرد بر سر میزی که دعوت به مهمانی مرگ و اسیر انتقامی  زجرآور گشته بودند.

اما نقطه ی بارز مشهود در محل جنایت طرح زیبای نگاشته شده بر روی یکی از دیوارها به سبک  شام آخر اثر بی بدیل لئوناردو داوینچی است که بیانگر حالات میزبان و میهمانان قبل جنایت بزرگ بوده پر از رمز و راز و البته سرنخ هایی عامدانه  ، چونانکه کمیسر را آگاه بدین امر نمود که بازرس مقتول بواقع یکی از دوازده قربانی حاضر در تصویر و غایب در محل بوده است!

سیمون ایندرا با بازی روژه دوما - لوسینه با بازی فیونا گلن

این فیلم نخستین بار با عنوان شام آخر درنوروز یکی از سالهای اوایل دهه ی هفتاد  از شبکه ی یک پخش گردید که به دلیل اقبال عمومی مردم مسئولان وقت تلوزیون را مجبور به باز پخش مجدد آن به فاصله ی چند روز نمود.

کمیسر ریتا کیکرمن با بازی تانیا لوپرت

سکانس پایانی در محل اجرای ارکستر سمفونیک،تکمیل اثر هنری از سوی قاتل هنرمند با شکار قربانی آخر توسط اسنایپر که با حضور و دخالت کمیسر جوان به خودکشی نابغه ی سادیسمی داستان می انجامد.

موسیقی فیلم اثر ژاک لوسیه آهنگساز و نوازنده ی فرانسوی پیانوی جاز میباشد.

برای دیدن تصاویر در اندازه ی واقعی بر روی هرکدام کلیک نمایید.

        

*(انتقام ایندرا)Indras Rache - (آقایSاسرارآمیز)The Enigmatic Mister S




RE: برنامه های دهه 70 - لوک مک گرگور - ۱۳۹۷/۱/۱۵ صبح ۰۱:۴۵

در اواخر دهه هفتاد بینندگان تلویزیون ایران در بعد از ظهر روز جمعه شاهد فیلمی بودند که به نوعی برای خیلی ها تازگی داشت. چرا که مشابه ان فیلم به ندرت از تلویزیون نمایش داده می شد.

این فیلم استرالیایی که کودا نام داشت، برای بیننده ای که به اینگونه فیلمها عادت نداشت، تجربه ای بسیار ترسناک و سرشار از استرس محسوب می شد.

فضای داستان بیشتر در یک دانشگاه می گذشت که در ان دختران دانشجوی رشته موسیقی به قتل می رسیدند. شخصی که ماسک وحشتناکی بر چهره می زند مسبب قتل ها است. اما او چه کسی است؟ در هنگام قتل یکی از دخترها‌، مردی آن اطراف دیده می شود. از آنجایی که او متهم اصلی است از انجا می گریزد. از قضا او همسر سابق زن نقش اصلی داستان است. وی به قصد درخواست کمک به منزل همسر سابقش می رود. زن با وجود شک و تردید او را به منزلش راه می دهد. اما آیا تصمیم وی عاقلانه است؟

کرگ لهیف کارگردان استرالیایی فیلم که در سال ۲۰۱۴ از دنیا رفت و در کارنامه اش فیلمهای ترسناک دیگری نیز به چشم می خورند اظهار کرده بود که برای ساخت این فیلم از کارهای آلفرد هیچکاک و برایان دی پالما الهام گرفته است.

از انجایی که فیلم در دانشکده رشته موسیقی می گذرد، موسیقی کل فیلم را در برگرفته است. موسیقی که فیلم را احاطه کرده است فضای فیلم را به شدت دلهره اور و محیطش را بسیار ناامن جلوه داده است.

اینگونه فیلمها معمولا دارای صحنه های برهنگی بسیارند و در نتیجه از تلویزیون ملی ایران نشان داده نمی شوند. اما از انجایی که این فیلم تقریبا فاقد اینگونه صحنه ها بود در سال ۱۳۷۶ و یا ۱۳۷۷ میهمان خانواده ها شد.

برای کسانی که این فیلم بسیار کمیاب را به خاطر می آورند و با آن خاطره دارند، تماشای دوباره اش خالی از لطف نیست. می توانید از لینک زیر به تماشای آن بنشینید و یاد گذشته ها را زنده کنید.

https://m.y o u t u b e . c o m/watch?v=FNJmhJY9u5M




RE: برنامه های دهه 70 - دون دیه‌گو دلاوگا - ۱۳۹۷/۱۰/۱۷ صبح ۰۴:۰۱

با پوزش، مطلبی که نوشته بودم را به محل مناسبتری در اینجا منتقل کردم.shrmmm!




RE: برنامه های دهه 70 - زرد ابری - ۱۳۹۷/۱۰/۲۱ عصر ۰۶:۴۴

(۱۳۹۶/۱۰/۲۹ صبح ۱۰:۰۸)لوک مک گرگور نوشته شده:  

حیف است که چنین تایپیکی وجود داشته باشد اما در آن درباره یکی از جذاب ترین سریالهای پخش شده در دهه هفتاد صحبت نشود. سال 1375 زمانی که تقریبا کودکی را تمام کرده بودم و داشتم وارد دوران نوجوانی می شدم یک مینی سریال آلمانی از تلویزیون پخش شد. اثری که به یکی از محبوب ترین سریال های عمرم بدل گشت.سریالی که ساختارش آنقدر به من چسبید که پس از آن کمتر فیلم یا سریالی توانست آن حال و هوا را در من زنده کند.

این سریال آلمانی محصول 1989 که زیبایی موسیقی تیتراژش دست کمی از خود آن سریال جذاب نداشت با کلی سانسور و تغییر نام به اسم برنامه ای برای جنایت پخش شد. داستان یک متخصص کامپیوتر جوان به نام پل دیوید (پیتر ستمن )که پس از تماس تلفنی مشکوک دوستش فیلیکس که او را به فرار ترغیب می کند، از همه جا بی خبر به کشورش آلمان بر می گردد بدون آنکه بداند عده ای قصد کشتنش را دارند، پلیس او را متهم به قتل کرده است و زنی زیبا و مرموز به نام لیزا (با بازیگری گودرون لند گریبه بازیگر مشهور آلمانی آن دوران )که به وی کمک می رساند اما با اینحال مشخص نیست که دقیقا به کدام جبهه وابسته است! قضیه زمانی پیچیده تر می شود که فیلیکس (کریستین برکل ) دوست قدیمی پل ظاهرا در انفجار جان خود را از دست می دهد اما ...

من هیچگاه طرفدار فیلمهای گانگستری نبودم و جالب اینکه این سریال با وجود اینکه مافیا نقش مهمی در داستان دارد اما سریال مافیایی محسوب نمی شود! در واقع معیارهایی که برای شکل گیری یک آثر گانگستری الزامی هستند اینجا به چشم نمی خورند.

نام اصلی سریال حرام زاده است که در واقع کلمه عبور شبکه کامپیوتری گانگسترها می باشد.

عکسی از رئیس خونسرد و نابکار گانگسترها

یکی از نکات قابل توجه سریال فرستادن پیغام از طریق کامپیوتر به کامپیوتر دیگر بدون استفاده از اینترنت بود و این برای بیشتر مردم که در آنزمان زیاد با کامپیوتر آشنایی نداشتند اتفاقی عجیب و جالب به حساب می آمد.

پل دیوید کاراکتر اصلی فیلم یک انسان کاملا عادی اما با دانش کامپیوتری فوق العاده بود. مردی که زیر دستان اعضای مافیا کتک جانانه می خورد بدون آن که بتواند کوچکترین حرکت دفاعی از خود نشان دهد، أما کلک های کامپیوتری را به خوبی می شناخت و از آنها در راه اهداف خویش استفاده می کرد.

تیتراژ نسخه اصلی سریال همراه با موسیقی جذاب و خاطره انگیزش و البته تصاویری از  آن

https://m.y o u t u b e . c o m/watch?feature=youtu.be&v=eWVc4teYXOo

اینکه چه کسی مدیر دوبلاژ سریال بوده است را نمی دانم. اما امیر هوشنگ زند کاراکتر پل دیوید را دوبله می کرد. عباس نباتی فیلیکس را، زهره شکوفنده لیزا و ایرج رضایی، تورج مهرزادیان و زهرا آقا رضا نیز در دوبله این آثر شرکت داشتند.

صدای منحصر به فرد بهمن هاشمی ( دوبلوری که می توانست جزو بهترین ها باشد ) نیز به جای نقش کوتاهی در سریال شنیده می شود.

از لینک زیر دانلود نمایید

http://s8.picofile.com/file/8348587518/bastard.mp4.html




RE: همه چیز در پایان است - سناتور - ۱۳۹۷/۱۰/۲۱ عصر ۱۰:۱۴

(۱۳۹۶/۱۲/۲۹ صبح ۱۲:۵۳)مراد بیگ نوشته شده:  

برخی آثار تلوزیونی خوش ساخت را که از نمایشنامه ای قوی با کارگردانی حرفه ای  سود میبرند میتوان هم تراز آثار کلاسیک معرفی نمود بخصوص وقتی پای خاطرات نوستالژیک مشترک در میان باشد و عدم دسترسی مجدد به آن غم و حسرتی دوچندان را در روح و روان آدمی ایجاد کند.

Tout est dans la fin* - 1987

http://www.imdb.com/title/tt0302063/

فیلم تلوزیونی همه چیز در پایان است فیلمی دوقسمتی در ژانر معمایی،جنایی و درام به کارگردانی ژان دولانوا محصول سال 1987 فرانسه است.
نمایشنامه ی فیلم نوشته ی ژان دولانوا و روژه بوسینو سناریویی اقتباسی است از رمان مشهوری با همین عنوان اثر گیلبرت پروتِئو نوشته شده به سال 1971 میلادیست که با جمله ای از کمیسر جوان داستان آغاز میگردد:خدایا آیا این کار پایان نخواهد گرفت؟

وجه تسمیه رمان برگرفته از همین دیالوگ می باشد.

کمیسر لوئیس گابوریت با بازی میشل دشوسوآ  ،مأمور رسیگی پرونده ی  بازرس پلیسی است که به شکل مرموزی بقتل رسیده است،در جریان تحقیقات به نوار صوتی ضبط شده ای دست پیدا میکند که حاوی پیامی است پر رمز و راز و تأمل انگیز ،صاحب صدا روان پریشی است با نام سیمون ایندرا با بازی روژه دوما که خود را نقاش و موسیقی دان نابغه ای معرفی نموده از کمیسر دعوت میکند تا به آدرس هنری مارتین پلاک 98 برای تحسین یک نقاشی برود.
کمیسر با اتفاق مردانش به هنگام تحقیق و تفحص از محل مربوطه که ساختمانی است قدیمی با معماری عجیب ،در زیر زمین تاریک بنا به درب بزرگ و فولادی برخورد میکند که در واقع سنگ قبری است عمودی بر دفینه ای دهشتناک...

میشل دوشوسوآ در نقش کمیسر گابوریت

کمیسر به همراه سه تن از افرادش در تلاش دوم اینبار با تجهیزات پزشکی چون ماسک و غیره  موفق به ورود به اتاق حاوی گاز سمی شده با صحنه ای دلهره آور از جنایت و قتل روبرو میشود
،اجساد متعفن ده زن و مرد بر سر میزی که دعوت به مهمانی مرگ و اسیر انتقامی  زجرآور گشته بودند.

اما نقطه ی بارز مشهود در محل جنایت طرح زیبای نگاشته شده بر روی یکی از دیوارها به سبک  شام آخر اثر بی بدیل لئوناردو داوینچی است که بیانگر حالات میزبان و میهمانان قبل جنایت بزرگ بوده پر از رمز و راز و البته سرنخ هایی عامدانه  ، چونانکه کمیسر را آگاه بدین امر نمود که بازرس مقتول بواقع یکی از دوازده قربانی حاضر در تصویر و غایب در محل بوده است!

سیمون ایندرا با بازی روژه دوما - لوسینه با بازی فیونا گلن

این فیلم نخستین بار با عنوان شام آخر درنوروز یکی از سالهای اوایل دهه ی هفتاد  از شبکه ی یک پخش گردید که به دلیل اقبال عمومی مردم مسئولان وقت تلوزیون را مجبور به باز پخش مجدد آن به فاصله ی چند روز نمود.

کمیسر ریتا کیکرمن با بازی تانیا لوپرت

سکانس پایانی در محل اجرای ارکستر سمفونیک،تکمیل اثر هنری از سوی قاتل هنرمند با شکار قربانی آخر توسط اسنایپر که با حضور و دخالت کمیسر جوان به خودکشی نابغه ی سادیسمی داستان می انجامد.

موسیقی فیلم اثر ژاک لوسیه آهنگساز و نوازنده ی فرانسوی پیانوی جاز میباشد.

برای دیدن تصاویر در اندازه ی واقعی بر روی هرکدام کلیک نمایید.

        

*(انتقام ایندرا)Indras Rache - (آقایSاسرارآمیز)The Enigmatic Mister S

یادش بخیر.

خیلی دوست داشتم این فیلم رو یک بار دیگه دوبله ببینم با صدای به یادماندنی و اغلب منفی زنده یاد خسرو شایگان




سریال معلم جزیره - (Twenty Four Eyes - 1979) - مراد بیگ - ۱۳۹۷/۱۱/۲۵ عصر ۰۸:۵۱


رمان بیست و چهار چشم اثر ساکائه تِسوبویی رمان نویس و شاعر ژاپنی به سال 1952 میلادی هفت سال بعد از تسلیم ژاپن  در جنگ جهانی دوم مقابل متّفقین به رشته ی تحریر درآمد.


رمان بیست و چهار چشم - ساکائه تِسوبویی


بیست و چهار چشم داستان سرگذشت معلم دلسوز و سخت کوشی است که با سخاوت و صبر و مهربانی به جنگ محرومیت تاخته ، فاصله ی مکنت و فقر را با دوچرخه ای از میان برداشته ، از غریبه ای بی ادعا در ابتدا ، به قهرمانی بزرگ در قلب کوچک کودکان خُرد مبدل میشود ، اما در آغازی که فاصله اش با پایان بیش از سه بهار طول نمیکشد دست تقدیر سرنوشت تلخ جدایی را رقم میزند ، عیان تر از آنکه در درد و شادی سَبُک  جشنی گم شود ... گران تر از آنکه شور میهن پرستی و ادب حضور در مقام آموزگار ، ازسنگینی یک هجران ابدی ، کمر از او خم نکند...


 

فیلم سینمایی بیست و چهار چشم - 1954


از این اثر حماسی اما کارهای بسیاری در رسانه ی تبلیغاتی  سینما و تلوزیون  ژاپن به ثبت رسیده است:


عنوان

سال تولید

کانال تلویزیونی

کارگردان

فیلمنامه نویس

بازیگر نقش هیساکو اوییشی

فیلم سینمایی بیست و چهار چشم

1954

-

کیسوکه کینوشیتا

کیسوکه کینوشیتا

هیدوکه تاکامینه

7

مینی سریال  بیست و چهار چشم

1964

TV Tokyo

کیسوکه کینوشیتا

یوکه تایی

کاگاوا کیوکو

2

سریال تلویزیونی بیست و چهار چشم

1967

TV Asahi

سیجی هیساواتسو

یوکو نیشیزاوا

میتسویو کامه ای

1

سریال بیست و چهار چشم

بخش اول : پسران

بخش دوم : پسران گاوچران*1

1974

1976

NHK

کازویا ساتو

یوشیکا اوگیوارا

کیکو سوگیتا

8

مینی سریال بیست و چهار چشم

معلم جزیره

1979

TBS

؟

توشیرو آشیزاوا

کائوری شیما

3

انیمیشن بیست و چهار چشم

1980

Fuji TV

آکیو جیسوجی

ساکائه تسو بویی

چیکو بایشو (صدا)

فیلم سینمایی بیست و چهار چشم -   نسخه ی باز سازی شده

1987

-

شیزو یاماگوچی


شینجی ناکاگاوا


کویچی هاتوری


یوزو ایزوزاکی

کیسوکه کینوشیتا

یوکو تاناکا

4

فیلم تلویزیونی بیست و چهار چشم

2005

NTV

؟

توشیرو تراوا

هیتومی کروکی

5

فیلم تلویزیونی بیست و چهار چشم

2013

TV Asahi

نائومی تامورا

یوریکو یوکاری

نائو ماتسوشیتا

6


بازیگران زن نقش خانوم هیساکو اوییشی در یک قاب



اما بگمانم نکته ای که جالب توجه دوستان نوستالژیک بازمان قرار خواهد گرفت حضور یوکو تاناکا بازیگر نقش دوران جوانی اوشین، در نقش هیساکو اوییشی در نسخه ی بازسازی شده ی فیلم سینمایی بیست و چهار چشم به سال 1987 خواهد بود ، درست چهار سال پس از اتمام کار سریال سالهای دور از خانه.


 مینی سریال معلم جزیره  توسط شبکه ی تلوزیونی  TBS به سال 1979 ساخته و بلافاصله از 31 مارچ 1979 تا تاریخ نهم جولای همان سال به صورت روزانه در برنامه ای با عنوان تئاتر عشق *2 به پخش عموم رسید ؛ فیلمنامه ی مجموعه کاری است از توشیرو آشیزاوا ،   اما از کارگردان تلویزیونی اثر خبری در دسترس نیست.


https://www.imdb.com/title/tt2961732/?ref_=nm_flmg_act_29


کائوری شیما بازیگر نقش هیساکو اوییشی در سریال معلم جزیزه


*1 نکته ی جالب توجه اینکه از نسخه ی سال 1974 این اثر بدلیل استفاده ی مجدد از نوار ارجینال و مادر مجموعه برای مجموعه ی دیگر هیچ اثر و سرنخی بر جای نمانده است ، هرچند که به نظر میرسد همین اتفاق برای سریال نوستالژیک خودمان هم اتفاق افتاده باشد که به موازات عدم پخش مجدد این اثر از تلویزیون ملی خودمان ، اینچنین در یافتن پاره عکسی از آن نیز محروم بمانیم.


*2 تئاتر عشق برنامه ای بود برای معرفی و پخش سریالهای تلوزیونی روزانه(در مجموع 216 اثر) ، توسط ایستگاههای وابسته به کانال تلوزیونی TBS  ، در فاصله ی بین سالهای 1969 –2009 ( برنامه ای تخصصی مثال برنامه هنر هفتم خودمان).




مینی سریال قلب - پیرمرد - ۱۳۹۹/۳/۲ صبح ۰۷:۰۷

قلب 

 محصول 1984 ایتالیا، فرانسه سوئیس


این مینی سریال که در واقع همان داستان آشنای بچه های مدرسه والت است در اواسط دهۀ هفتاد از شبکۀ دو پخش شد. آغاز داستان از مواجهۀ انریکو با گالونی(در سریال Garrone گَرُّنِ، شاید در زمان ترجمۀ دیالوگ بچه های مدرسۀ والت تشخیص داده شده بوده که با توجه به جثۀ بزرگ این پرسوناژ، نام گالونی مناسب تر است، شاید هم گوش ما ر را لام می شنید!) در هنگام سوار شدن به قطاری است که گالونی لوکوموتیوران آن است. گالونی همچون ایام کودکی در حال گاز زدن به قطعه نانی است. خاطرات کودکی انریکو که به عنوان افسر به جبهه های جنگ جهانی اول اعزام می شود، شروع به مرور از ذهنش می کند.

در لابلای مرور خاطرات، وقایعی در زمان حال در میدان جنگ، در شهر تورین، و در خانۀ پدری انریکو نیز رخ می دهد که به نظرم به جذابیت مرور خاطرات مدرسۀ والت نیست. این سریال در ذکر خاطرات انریکو به نظر وفادارتر به متن اصلی داستان قلب نوشتۀ ادموندو دِ آمیچیس Edmondo De Amicis است.

چند صحنه از این سریال برایم جالب بود که که ویدئوی برخی از آن ها را توانستم پیدا کنم و قرار می دهم. صحنۀ اول جاییست که پدر یا پدربزرگ یکی از بچه ها که سربازی بازنشسته است و سالها با داستان گویی از حضورش در جبهه همراه ژنرال امبرتو و اینکه چگونه در میدان با تشکیل چهارضلعی دفاعی، نتیجۀ نبرد تغییر کرده است، اطرافیانش را سرگرم و البته گاهی به ستوه آورده است، در هنگام عبور ژنرال از شهر تورین و در بین استقبال از وی ناگهان فریاد می زند" زنده باد چهارضلعی دفاعی هنگ چهل و هفتم" و خود را به ژنرال می رساند و ژنرال با او دست می دهد. پیرمرد لحظه ای مبهوت به دست خودش که از دست ژنرال خارج شده است نگاه می کند و با افتخار دستش را به طرف مردم بالا می گیرد و به همه نشان می دهد.

 صحنۀ دیگر جاییست که استاردی همکلاس کوشا امّا کم هوش انریکو در نوبت حضور در امتحان شفاهی نشسته است و مشغول مطالعه است. بچه ها متوجه می شوند استاردی تمام کتاب را واو به واو حفظ است اما مشکلی که دارد اینست که نمی تواند سؤال را با متن تطابق دهد ولی در صورت دانستن شماره صفحۀ کتاب، تمام متن آن صفحه را به سرعت می گوید. بچه ها تصمیم می گیرند از پشت سر سؤال کننده ها شماره صفحه را با انگشتان دست به استاردی نشان دهند. در حین اینکار آقای پربونی متوجه کار بچه ها می شود امّا ممانعت نمی کند.

در هنگام اهدای جوایز دیراسی که همیشه نفر اول بوده است قبل از اعلام نام نفر از جا برمیخیزد که به طرف محل اهدای جوایز ولی با شنیدن نام استاردی به عنوان نفر اول و نام خودش به عنوان نفر دوم با قهر سالن را ترک می کند.




[split] قهوه خانه ی کافه کلاسیک - پیرمرد - ۱۳۹۹/۳/۱۴ عصر ۰۳:۱۸

جای این پست در تاپیک برنامه های دهه هفتاد است ولی برای پیشگیری از وقفه در بین پستهای ارزندۀ دوست عزیز و گرانقدر کورت اشتاینر، مطلب را در اینجا به امانت می گذارم تا در سر فرصت توسط مدیریت محترم کافه به تاپیک مربوط به آن، منتقل شود. 

چند شب قبل، دوست بزرگوار و پدرخواندۀ بازنشستۀکافه، دون ویتو کورلئونه، یادی از نویسندۀ شهیر امریکایی، جک لندن کردند که موجب تداعی دو سریال پخش شده در دهۀ هفتاد در ذهنم شد.

سریال اول که بر مبنای رمان "آوای وحش" ساخته شده، محصول مشترک یوگسلاوی سابق وایتالیا در سال 1973 است و اوایل دهۀ هفتاد از شبکۀ دو پخش می شد، که رمز پیدا کردن  آن، نام بازیگر نقش مکمل مرد، "حسین چوکیس" با اصالت بوسنیایی بود. شنیدن این اسم در تیتراژ سریالی که بیشتر اسامی در تیتراژ آن ایتالیایی بودند و در مجموع ایتالیایی به نظر می آمد، خیلی عجیب بود.

سریال دیگر محصول مشترک آلمان، روسیه و لهستان در سال 1993 با بازیگران عموماً امریکایی برای نقشهای اصلی است که نام فارسی آن را فراموش کرده ام و از شبکۀ سه احتمالاً تابستان 74 یا 75 پخش می شد.  رمز یافتن آن نام بازیگر نقش اول مارک پیلو و البته مهمتر از آن نام پرسوناژ آن در سریال یعنی آلاسکا کید است.

 این مجموعه چندان به داستانهای جک لندن وفادار نیست ولی شمایی کلی از ماجراهای آن دوران و جویندگان طلا در آلاسکا ارائه می دهد. آلاسکا و دوستش شُرتی، در جستجوی طلا به شمال می روند، در بین راه با خانواده ای آلمانی آشنا می شوند که هر از گاهی در مراحل متفاوت سریال برخوردها و تعاملاتی بین کید و شرتی و اعضای این خانواده بویژه دختر جوان آنها شکل می گیرد. از قسمتهای به یاد ماندنی این سریال، زمانی است که کید و دوستش تمام سرمایۀ خود را صرف خرید چندهزار عدد تخم مرغ می کنند با این امید که آنها با سود بالایی در آلاسکا به جویندگان طلا بفروشند امّا تمامی تخم مرغها فاسد و گندیده است. قسمت دیگر آشنایی کید با دختر رئیس قبیله ای سرخپوست با نام لابیسکوئی که نهایتاً ناکام می ماند و دختر از دنیا می رود.

احتمالاً مدیر دوبلاژ این سریال آقای جلال مقامی بودند و به جای آلاسکا کید هم خودشان صحبت می کردند. دوبلور شُرتی آقای ایرج رضایی و دوبلور شریک دیگر کید که در نسخۀ فارسی عموی کید نامیده می شود، مرحوم ایرج دوستدار بود و به جای دختر آلمانی، جوی، خانم زهره شکوفنده صحبت میکردند. دوبلور لابیسکوئی اگر اشتباه نکنم خانم فریبا رمضانپور بودند. صدای مرحوم حسین عرفانی در بعضی قسمتها شنیده می شد.




RE: برنامه های دهه 70 - لوک مک گرگور - ۱۳۹۹/۵/۲۹ صبح ۰۷:۰۹

از سریال های پخش شده از تلویزیون ملی در آن سال‌ها، سریال کودکانه مک گی و من بود که جنبه آموزشی داشت. داستان این سریال آمریکایی به یک خانواده می پرداخت و قرار بود که در آن مسائل اخلاقی را در بچه ها تقویت کند. البته سریال فضای عرفانی به خود نگرفته بود و تنها سعی می کرد مسائلی چون صداقت، ایمان و غیره را به بچه ها آموزش دهد و آنها را با عواقب کارهای نادرست آشنا کند. نقش اصلی سریال پسربچه ای به نام نیکلاس مارتین بود که به همراه خانواده اش در منزل مادربزرگش زندگی می کردند. پسرک یک دوست خیالی کارتونی به نام مک گی هم داشت. به همین دلیل این سریال مرا یاد سریال آلمانی وروجک و آقای نجار می انداخت. چرا که در آن سریال نیز همه بازیگر بودند و یک شخصیت کارتونی همراهی شان می کرد. با این تفاوت که در سریال وروجک و آقای نجار بازیگر پیرمرد و شخصیت کارتونی کم سن و سال بود. اما در این سریال بازیگر نوجوان و شخصیت کارتونی یک پیرمرد بود.

خود من هیچکدام از این دو سریال را دوست نداشتم اما هر دو مخصوصا برای بیننده کم سن و سال قابل تماشا بودند.

معمولا در سریال های خارجی که برای بچه ها ساخته می شوند از لوکیشن های زیبایی چون جنگل، دریا، کوهستان، دشت و کلا مناطق دیدنی استفاده می شود و اگر قرار باشد بیننده پیامی انسان دوستانه از سریال بگیرد آنرا از لابه لای حوادث و عملکرد شخصیت های محبوبش به دست می آورد. اما عموم سریال هایی که در ایران برای بچه ها ساخته می شدند، اوج خلاقیتشان این بود که نشان دهند چند تا بچه توی کوچه و محله شان بازی می کنند و در پس آن هم به شکلی مستقیم پیام‌های اخلاقی ریز و درشتی را تقدیم بیننده می کردند که در نهایت هم نمی فهمیدیم ارتباط شان با کل سریال چه بود! سریال مک گی و من نیز تقریبا چنین حالتی داشت. در واقع داستان پردازی اش فدای پیامهای اخلاقی آن شده بود. مثلا در یکی از قسمتها نیکلاس مخفیانه برای تماشای یک فیلم ترسناک به سینما رفته بود و با یک روایت بسیار ساده در نهایت به این نتیجه رسید که این فیلم‌ها برای هم سن و سالانش مناسب نیستند!

ندیدم کسی در کافه یادی از این سریال کرده باشد. منم گفتم یک پست را به آن اختصاص دهم.




RE: برنامه های دهه 70 - لوک مک گرگور - ۱۳۹۹/۱۱/۱۰ صبح ۰۷:۵۷

نوروز سال ۱۳۸۰ بود که گروه کودک و نوجوان شبکه یک دست به پخش سریالی لهستانی زد. اعتقاد خیلی ها بر این است که لهستان در صنعت سینما و تلویزیون موفقیت بسیاری از کشورهای غربی را ندارد. خوب شاید این دیدگاه اشتباهی نباشد, اما ایندفعه فرق می کرد. این سریال که ماشین سحرآمیز نام داشت از بسیاری از سریال های کودکانه کشورهای دیگر زیباتر بود و خلاقیت بیشتری داشت. به طوری که منی که دیگر کودک نبودم نیز از تماشایش لذت بردم. این سریال که در دو فصل ساخته شده بود با کلی سانسور به عنوان یک فصل از تلویزیون ایران پخش شد. البته به نظر می رسد نام اصلی سریال ماشین تغییر است.

داستان سریال درباره شش کودک و نوجوان دختر و پسر بود که قرار بود به همراه دو مربی که یک مرد و زن جوان بودند(زن و شوهر در نسخه ایرانی) در یک عمارت بزرگ زندگی کنند. مرد جوان که من آن زمان فکر می کردم بسیار خوش تیپ است! فیلیپ نام داشت و خانم جوان همراهش نیز آنا بود. نکته جالب توجه اینکه کارهای اداری و سایر مسائل مربوط به بزرگسالان بر عهده آنا بود و ما فیلیپ را تنها در حال بازی با بچه ها می دیدیم! داستان از زمانی جالب می شد که بچه ها در زیرزمین منزل با یک ماشین سحرآمیز روبه‌رو شدند و هر کس و یا هر شئ داخل آن می شد تغییر می کرد و البته ساعت نه شب به حالت طبیعی خود باز می گشت. فیلیپ که گویا مانند بچه ها علافه مند به ماجراجویی بود دلش می خواست به همراه آن بچه ها عملکرد دستگاه را ببیند. به خاطر همین بچه ها او را بسیار دوست داشتند. اما آنا که علاقه ای به تغییر نداشت, سعی می کرد مانع آنها شود. اگر چه فیلیپ و بچه ها همیشه قادر بودند که دل او را به دست آورده و کاری که دوست دارند انجام دهند!

در یکی از قسمت ها پیرزنی داخل ماشین سحرآمیز می شود و کودکی های آن خانم از ماشین بیرون می آید. فیلیپ، آنا و بچه ها برای اینکه آن دختر بچه وحشت زده نشود تظاهر می کنند که سال ۱۹۳۴ است و مادرش به دنبالش خواهد آمد. از آنجایی که در زمان کودکی آن پیرزن مردم سنتی تر بودند و پسر بچه ها و دختر بچه ها هم گروه و یا هم بازی نمی‌شدند، پسر های گروه مجبور شدند لباس دخترانه به تن نمایند و تظاهر به دختر بودن بکنند! آنها مجبورند نقش بازی کنند تا ساعت نه شب شود و همه چیز به روال عادی برگردد. اما همه چیز هم به سادگی پیش نمی رود.

فصل اول این سریال عجیب و بامزه در سال ۱۹۹۵ در هفت قسمت عرضه شد و سال پس از آن نیز لهستان سری دوم آن را در پنج قسمت پخش کرد. البته در فصل اول ماشین سحرآمیز در دریاچه سقوط می کند و قدرت جادویی خود را از دست می دهد. در فصل دوم این آب چاه است که انسانها را به شکلی جادویی تغییر می دهد. قسمتی در فصل دوم که به مراسم عروسی فیلیپ و آنا می پردازد در ایران حذف شده بود. در این قسمت به واسطه جادوی آب, پنج دختر با لباس عروسی سر می رسند و ادعا می کنند که فیلیپ نامزد آنهاست! آنا که شوکه شده از کلیسا می گریزد.

جانیوری بروناف که آن زمان جوانی سی و چند ساله بود در نقش فیلیپ بازی می کرد و دوبلور وی نیز کیکاووس یاکیده بود. اوا گاوریلوک هم بازیگر نقش آنا بود. عجیب اینکه هر چه سریال جلوتر رفت نقش های فیلیپ و آنا کمرنگ و کمرنگ تر شدند و در قسمت های پایانی پخش شده در تلویزیون ایران، بیننده فقط بچه ها را می دید که در حال ماجراجویی بودند, بدون آنکه مربی بالای سرشان باشد. به نظر می رسد که سانسور در این قضیه بی تاثیر نبوده است. اما هر چه که بود عید نوروز آن سال به لطف پخش این سریال مفرح شده بود. بعد از پخش چند سریال نچسب در آن سالها، ماشین سحرآمیز شادی، خنده، آرامش و دنیایی پر از خلاقیت را برای کودکان و نوجوانان آن سالها به ارمغان آورده بود.




RE: برنامه های دهه 70 - ماهی گیر - ۱۳۹۹/۱۱/۱۰ صبح ۱۱:۵۳

سلام

ممنون لوک عزیز برای یادآوری این سریال زیبا

این سریال جزو درخواست های من هم بود که در تاپیک درخواست نام فیلم مطرح کرده بودم

به اشتباه مرادبیگ نوشته بودم البته ایشون هم کمکهای ارزشمند زیادی داشته اند:!z564b




RE: برنامه های دهه 70 - لوک مک گرگور - ۱۴۰۰/۲/۸ صبح ۰۳:۱۲

در نیمه دوم دهه هفتاد، در سال هفتاد و شش و یا هفتاد و هفت، سریالی سه قسمتی پخش شد که تهدید پنهانی نام داشت. این سریال بریتانیایی که شروعی نفس گیر داشت در ژانرهای معمایی، سیاسی و دلهره آور قرار می گرفت. در ابتدا سریال ما شاهد مردی هستیم که شب هنگام به سمت خانه اش رانندگی می کند. قبل از ورود به منزلش متوجه نوری می شود که برای یک لحظه در اتاقش روشن می گردد. او به این مسئله بی توجهی می کند. پس از ورود به منزل کمی با همسرش صحبت کرده و سپس وارد اتاقش می گردد و سر کامپیوتر می نشیند. آنگاه اتفاقی می افتد که نباید بیفتد. او کلید کیبوردش را فشار می دهد و این باعث می شود که کامپیوتر روی سرش منفجر شود! مرد به سرعت جان خود را از دست می دهد. کم کم متوجه می شویم که او یک شرکت کامپیوتری دارد. شریک وی دانکن فری سر می رسد  و مرگ دوستش را مشکوک قلمداد می کند. به قول خودش که می گوید من ده سال است با کامپیوتر سروکار دارم اما تا به حال ندیده ام که کامپیوتری بی دلیل منفجر شود. این حادثه دانکن فری(با بازی یان اوگلیوی) را مجاب می کند که درباره مرگ دوستش به کندوکاو بپردازد و به این ترتیب او وارد مسیری می شود که دروغ، حقیقت، آدم های مشکوک، ترس، ظلمت و تاریکی و حتی مرگ آنرا احاطه کرده است!

در بعضی از سایت های انگلیسی زبان این سریال با یک سریال بسیار مشهورتر آن دوران که همان لبه تاریکی است، مقایسه شده است. چرا که در هر دو سریال مرگ یک انسان باعث می شود که کاراکتر اصلی پرده از رازهای کثیف سیاست بردارد. راستش من خودم هیچ وقت سریال لبه تاریکی را دوست نداشتم. چرا که بی نهایت تلخ و واقع گرایانه ساخته شده بود که همان تماشای یکباره اش هم آزاردهنده به نظر می رسید. خود من سریال تهدید پنهانی را بیشتر می پسندم و ساختارش نیز به سریال آلمانی برنامه ای برای جنایت (که چند سال پیش در همین تاپیک درباره آن صحبت کرده بودم) بیشتر شباهت دارد. فضا سازی سریال و همچنین تکنولوژی هایی چون کامپیوتر ناخودآگاه انسان را به یاد آن سریال آلمانی می اندازد.

یان اوگلیوی بازیگر نقش اصلی این سریال یکی از کاندیداهای نقش جیمز باند بود اما او هیچگاه موفق نشد این نقش را به نام خود کند. او همچنین در اواخر دهه هفتاد میلادی بازیگر نقش اصلی سریال سینت شد. همان نقشی که در دهه شصت راجر مور آن را بازی کرده بود و به واسطه آن به شهرت قابل توجهی رسیده بود. شهرتی که این بازیگر را به نقش جیمز باند رساند!

جودی بوکر بازیگر نقش اصلی سریال سیاه قشنگ در این مینی سریال حضور دارد. او در سریال تهدید پنهانی همسر آن مردی را باری می کند که در ابتدا توسط انفجار کامپیوتر کشته می شود. سیاه قشنگ هم نام سریالی بود که اوایل دهه هفتاد میلادی ساخته شد و به شهرت زیادی دست یافت. این سریال پس از سالها از تلویزیون ملی ایران هم پخش شد و آن قدر طولانی و خسته کننده بود که آرزو داشتم هر چه زودتر تمام شود!

اگر اشتباه نکنم مینی سریال تهدید پنهانی همان سالها دو بار پخش شد اما دیگر بازپخش نداشت. در سالهای بعد خیلی دوست داشتم دوباره آنرا تماشا کنم اما نسخه ای از آن نداشتم. تا اینکه چندی پیش متوجه شدم که نسخه زبان اصلی آن در یوتیوب قرار گرفته است و من هم با اشتیاق به تماشای آن نشستم. با تماشای دوباره این سریال گذر زمان بدجور شکه ام کرد! این سریال که محصول سال ۱۹۸۸ است, بعد از گذشت حدود ده سال از تلویزیون ملی پخش شد و نسبتا جدید به نظر می رسید. اما امروزه همه چیزش قدیمی است. از کامپیوتر های قدیمی گرفته تا شیوه فیلمسازی و حتی ظاهر بازیگرها. دنیا زودتر از آن که فکرش را بکنیم تغییر می کند!




RE: برنامه های دهه 70 - پهلوان جواد - ۱۴۰۰/۵/۱ عصر ۰۳:۰۰

با عرض سلام خدمت هم کافه ایهای عزیز توی وبگردیهایی که داشتم یه سریال استرالیایی دهه هفتادی رو به طور اتفاقی پیدا کردم که احتمالا از برنامه سیمای نوجوان پخش میشد. صدا وسیما این سریال رو به نام سکه های طلایی پخش کرد اما اسم واقعیش    GOLDEN PENNIES هست

ماجراش هم اگه اشتباه نکنم    اینجوری بود که خانواده گرینوود از انگلستان در جستجوی طلا راهی کشور استرالیا شده بودن و شخصیتی که اسمش اسحاق لاوجوی بود   (عکس آخر)نقش منفی سریال بود.

 این سریال توسط کمپانی Central Independant Television ساخته شده و کارگردانش اسکار وایتبرید هست

بازیگرهای نقش اصلی:

Carol Drinkwater

BryanMarshall

Michaela Abay




RE: برنامه های دهه 70 - پهلوان جواد - ۱۴۰۰/۷/۱ عصر ۰۱:۰۱

کارتون داینا کوچولوها

نام  واقعی:

DIPLODOS

محصول : فرانسه و ژاپن و آمریکا

سال انتشار:1988

تعداد قسمتها: 24

نویسنده و کارگردان: برونو بیانچی

این کارتون در دهه 70 از شبکه دوم صدا و سیما پخش میشد. ماجراش هم از این قرار بود که موجوداتی فضایی از سیاره ای که خواهر خوانده کره زمین بود (DiplodoRIANREX) به زمین سفر میکردن و هر اتفاقی که توی کره زمین اتفاق میفتاد برعکسش برای همون سیاره اتفاق میفتاد.

این دایناها هم بر حسب رنگ و شکلشون اسمهای متفاوت داشتن:

داینا صورتی PAUNCHER            داینا منگنه: Bubbles          داینا گیره:StickUM

داینا چسب:Scissors       و.......... 

ودشمن همه دایناهاشخصی به نام سانتوز بود





RE: برنامه های دهه 70 - پهلوان جواد - ۱۴۰۰/۷/۳۰ عصر ۰۱:۳۸

مجموعه بسیار زیبا و آموزنده مدرسه حیوانات

  مجموعه خاطره انگیز مدرسه حیوانات (Animal Antics) یک مجموعه خاطره انگیز هست که توی دهه 70 از برنامه کودک و شبکه اول صدا و سیما پخش شد.

این مجموعه محصول کشور انگلستان هست در سال 1997 توسط کمپانی  Sides Tv ساخته شده و تعداد قسمتهاش 220 هست که میانگین زمان هر قسمت 10 دقیقه هست.

https://www.mediafire.com/file/rglmy49dro4soxs/Animal_A




RE: برنامه های دهه 70 - پهلوان جواد - ۱۴۰۰/۱۱/۱۹ عصر ۰۷:۵۴

کارتون زیبای ستاره کوچولو

کارتون ستاره کوچولو یک کارتون خاطره انگیز هست که دهه 70 از شبکه دوم پخش میشد

نام واقعی این این کارتون   Little star هست که ازسال 1994 تا سال 1997 تولید شد

این سریال محصول کشورکانادا هست که در قسمتهای 15 دقیقه ای

توسط کمپانی    Societe Radio-Canada ساخته شده.

اگر درست یادم باشه ماجرای این کارتون داخل یک ایستگاه فضایی اتفاق میفتاد که مجری داستان همین ستاره بود و آقای شنل و یه پروفسور که یک دست مکانیکی کنارش بود هم بقیه کاراکترهاش بودن

دوبله نقش اصلی رو هم فکر کنم خانم رزیتا یاراحمدی برعهده داشتن. من خودم به شخصه این سریال رو خیلی دوست داشتم




RE: برنامه های دهه 70 - پهلوان جواد - ۱۴۰۰/۱۲/۱۹ عصر ۰۹:۲۲

کارتون زیبای داستانهای پرماجرا ( اسپیرو و فانتازیو) :

نام واقعی:  SPIROUE ET FANTASIO

محصول :فرانسه و بلژیک


سال انتشار: 1992


تولید شده توسط کمپانی Duplia Audiovisuel


پخش شده از TF1


کارگردان: میشل لومیر و میشل گوتیه


تعداد فصل:2


میانگین هر قسمت : 22 دقیقه



ژانر: ماجرایی

این کارتون خاطره انگیز در نیمه دوم دهه 70 از شبکه 2 پخش میشد و داستانهایی که توی انیمیشن اتفاق میفتاد برگرفته از مجموعه کتاب کمیک استریپ بود.

        اگر اشتباه نکنم یک سنجاب هم توی این کارتون بود که توی ماجرا های این کارتون دست داشت که متعلق به شخصیت اسپیرو بود و یک پروفسور هم بود که با اختراعاتش اکثرا به کمک این دو نفر میومد و یه خلافکار به نام کرلئونه هم که شخصیت طنز داشت هم جزو کاراکترهای انیمیشن بود





RE: برنامه های دهه 70 - پهلوان جواد - ۱۴۰۰/۱۲/۲۵ عصر ۰۶:۳۰

فیلم سینمایی شیرکوهی

THE CAT 1966




کمپانی سازنده:NBC Productions


سال پخش:1967-1966


بازیگران:Robert Loggia -Robert Carricat-RG Armestrong

ژانر: درام-ماجراجویی

تعداد فصلها:1


کشور سازنده : ایالات متحده آمریکا

کارگردان : Harry Julian Fink

داستانش هم اگه اشتباه نکنم اینجوری بود که یه نوجوون و خانوادش یه شیرکوهی رو برای نمایش تو سیرک تربیت میکردن.

ودوبلورهای مجموعه هم خانم ژاله علو و منوچهر والیزاده بودن




RE: برنامه های دهه 70 - پهلوان جواد - ۱۴۰۱/۱/۱۰ عصر ۱۱:۰۰

کارتون زیبای گربه های فضایی

SPACE CATS 1991

 


کارتون زیبای گربه های فضایی یک کارتون خاطره انگیز هست که دهه 70 از شبکه دوم پخش

میشد.

این کارتون محصول سال 1991 شبکه ان بی سی کشور آمریکا هست که در یک فصل و سیزده قسمت ساخته شده .

فکرکنم ماجراش اینجوری بود که سه تا گربه به نام تام و پنجولی و تیزپا از سیاره ای به نام تری گلیسرید به زمین اومده بودند

و هر کدوم از اینا تخصصهای متفاوتی در انجام ماموریتها داشتن و هر سه بسیار وظیفه شناس بودن و داخل یه ایستگاه فضایی کارهای علمی تحقیقاتی میکردن و دستورها و ماموریتهاشون رو از کاراکترصاحب عکس پایین که رئیسشون بود دریافت میکردن.

این کارتون دو قسمت بود که یه قسمت کارتون و یه قسمت برنامه عروسکی بود که من قسمت عروسکی رو بیشتر دوست داشتم





RE: برنامه های دهه 70 - مموله - ۱۴۰۱/۱/۱۰ عصر ۱۱:۲۶

سلام ممنون از اطلاعات مفیدتان و کاش دوستان هنگام ارسال ها تمام یا قسمت هایی از کارتون ها  رو هم آپلود یا شیر کنند




RE: برنامه های دهه 70 - پهلوان جواد - ۱۴۰۱/۱/۱۱ صبح ۱۲:۱۳

سلام از ماست دوست عزیز  اگر لینک کارتون رو اینجا بذاریم اون قسمت لینک کارتون های قدیمی لطمه میخوره




RE: برنامه های دهه 70 - پهلوان جواد - ۱۴۰۱/۱/۱۹ عصر ۰۶:۳۶

کارتون بیل کوچولو

THE ADVENTURE OF BLINKY BILL

کارتون بیل کوچولو یک کارتون خاطره انگیز و زیبای دهه هفتادی هست که از شبکه دوم صدا و سیما پخش میشد

نام اصلی:The Adventure of Blinky Bill

کشور سازنده: استرالیا

تعداد فصلها:3

سال انتشار:1995-1993

تعداد قسمتها: 78

ناشر:

ABC-AUSTRALIAN BROADCASTING CORPORATION

میانگین هر قسمت : 26 دقیقه

ژانر: ماجرایی-کمدی

کارگردان:YORAM GROSS

لینک یک کلیپ کوتاه از این کارتون:

http://www.uplooder.net/files/8f0bb34060b6d5873107295cc7ce678a/blinky.bill.mp4.html

 موزیک:

GUY GROSS




RE: برنامه های دهه 70 - پهلوان جواد - ۱۴۰۱/۴/۱۱ عصر ۰۷:۴۰

کارتون کوتوله های جنگل

LA LLAMADA DE LOS GLOMOS

محصول سال 1987 میلادی

کشور سازنده: اسپانیا

تعداد قسمتها: 26

میانگین مدت زمان هر قسمت:23 دقیقه

شبکه سازنده: BRP INTERNACIONAL

کارگردان  :LUIS BELESTTER

 

این کارتون زیبا و خاطره انگیز صبح جمعه دهه 70 از شبکه دوم پخش میشد




RE: برنامه های دهه 70 - پیرمرد - ۱۴۰۱/۱۱/۷ عصر ۰۳:۴۴

روزگاری بر ما گذشت که با قبل و بعد خود قابل قیاس نیست. متولدان نیمه دوم دهه چهل تا اواخر دهه شصت گرچه تحت فرهنگ سنتی رشد یافتند اما به واسطه رسانه‌های نوپای جمعی، خاطرات مشترکی برایشان باقی ماند که دستمایه طیران ذهن، در فضای گرم و صمیمی دهه‌های بی‌بازگشت قبل است.

از اوایل دهه هفتادشمسی، تغییراتی در صدا و سیمای ایران آغاز شد که نقطه عطف آغازین آن تاسیس شبکه سه و پخش فیلم‌هایی بود که سابقه نداشت، گمانم اولین فیلم سینمایی خارجی شبکه ۳ وصیت دکتر مابوزه از ساخته‌های ارزنده سینمای آلمان پیش از جنگ در سال ۱۹۳۳ توسط فریتز لانگ بود که نویدی از روزهایی شادتر برای فضای بسته و درگیر تورم بعد از جنگ داشت.

شبکه سه تنها به چنین فیلم‌هایی بسنده نکرد و با پخش اولین سریال خارجی خود، احتمالا تحت عنوان "نامزد"،سه شنبه شب‌ها، که سریالی ایتالیایی با بازی برت لنکستر و فرانکو نرو در ژانر تاریخی و ساخته سال ۱۹۸۹ بود، بیننده‌های کم‌توقع ایرانی را کاملا مبهوت کرد.

پس از تاسیس شبکه سه، دو شبکه سنتی پیشین نیز، رفته رفته، مجموعه‌ها و فیلم‌های مفرح‌تر و انیمیشن های تازه‌تری نمایش دادند. با آغاز به کار شبکه‌های چهار و پنج(تهران) این تغییرات، شتاب بیشتری گرفت و کم‌کم با عبور از سریال‌های صرفا پلیسی و کارآگاهی اروپایی، پای سریال‌های مفرح آمریکایی و کانادایی و استرالیایی مثل دختر مهاراجه، شهر مرزی، قصه‌های جزیره، شورش مردی با عینک یک چشم، مرد رودخانه برفی، اتون کورد و ... به صدا و سیما باز شد که بانو رزا در بدایت این جستار، فهرست کاملی از آنها ارائه نموده‌اند. برنامه‌های نیمه مستند مثل آنچه شما خواسته‌اید به مثابه پیش درآمدی بر این تغییر بود و فیلم‌های سینمایی که چندسال قبل‌تر مصداق تهاجم فرهنگی بودند و در برنامه‌های مستند داخلی با عنوان مثال‌هایی از ترویج خشونت پخش می‌شدند، کم‌کم وارد جدول برنامه‌ها شدند، از قبیل مجموعه فیلم‌های گودزیلا، فیلم‌های وسترن قدیمی و ... البته چنانچه در ابتدا ذکر شد این نوع برنامه‌ها، بیشتر از شبکه‌های جدید تلویزیون پخش می‌شدند و تا سالها این شبکه‌ها در شهرستان‌های کمتر توسعه یافته و سنتی‌تر به سادگی قابل دسترسی نبودند.

از نامهایی که در آن روزگار و از این رهگذار شناخته شد، نام هنرپیشه آمریکایی، جک اسکالیا بود. اسکالیا با برنامه‌ای مستند با نام بدلکاران که پنجشنبه شبها از شبکه ۳ پخش میشد و در مورد صحنه‌های اکشن فیلم‌ها و بدلکاران معروف بود، وارد صدا و سیمای ایران شد. گرچه در بیشتر قسمتهایی که در ایران پخش می‌شد، بدلکار اصلی، رمی ژولیان بود ولی به هر حال در آن وانفسا، برنامه جذابی بود.

   


مدتی بعد، سریالی یک فصلی با بازی جک اسکالیا نیز به نمایش درآمد. در این سریال جک نقش کارآگاه خصوصی با نام تونی وولف را ایفا میکرد که به همراه پدرش در یک قایق در اسکله‌ای در سانفرانسیسکو ساکن است، تونی سابقا پلیس بوده که به علت تمرد از مافوق از نیروی پلیس، اخراج شده و مدتی دور از سانفرانسیسکو بوده و سپس به نزد پدرش بازگشته است و در کنار کمک به پدرش، گاهی به واسطه نامزد سابقش که خبرنگار است، درگیر پرونده‌های جنایی می‌شود. از طرفی در تلاش برای بازسازی روابط با نامزد سابق خود نیز هست. از دیگر شخصیت‌های فیلم، مادر و دختری با اصالت ایتالیایی، در همسایگی تونی و پدرش هستند.


در ابتدای کار که می‌خواستم این متن را بنویسم، تنها جک اسکالیا در ذهنم بود ولی دریغم آمد از چند فیلم جذاب دیگر یاد نکنم. احتمالا نام جری کاتن در خاطر دوستان باشد. کارآگاهی آمریکایی است که شباهت‌هایی با جیمز باند دارد و درگیر پرونده‌های جنایی- جاسوسی می‌شود. در واقع مجموعه فیلم‌های جری کاتن، سریالی سینمایی است که با سرمایه‌گذاری آلمان فدرال در دهه شصت میلادی، پای به عرصه سینما می‌نهد و با سی سال تاخیر، نوروز ۷۴، چند قسمت از آن از شبکه سه به نمایش درآمد که با توجه به طرز پوشش و آرایش زنان در آن، اقدامی انقلابی محسوب می‌شد.

در پایان کلام، یادی می‌کنم از افسانه گرگ دریا، محصول ۱۹۷۵ ایتالیا، بر مبنای کتاب مشهور جک لندن که آن نیز نوروز ۷۴ یا ۷۵ در شبکه ۳ به نمایش درآمد. ماجرای ناخدای بی‌رحمی که با آدم‌ربایی در بندرها، خدمه برای کشتی‌اش اسیر می‌کند و به نام لارسن گرگ مشهور است. ون‌ویدن جوانی است که به این طریق اسیر لارسن شده است و مجبور به کار در آشپزخانه است. در کشتی لارسن مخالفت‌هایی صورت می‌گیرد ولی هربار با پاسخ شدید لارسن مواجه می‌شود. کشتی لارسن با قایقی شکسته مواجه می‌شود که یک زن و دو مرد در آن است، لارسن آنها را به کشتی خود راه می‌دهد. برادر لارسن که ملقب به لارسن مرگ است و ناخدای کشتی دیگری است، همواره با برادرش در رقابت است. در تلاش همزمان دو برادر برای صید نهنگ، لارسن گرگ پیروز می‌شود و از دیدرس کشتی برادرش می‌گریزد. در مستی شبانگاه خدمه پس از پیروزی، لارسن قصد تعرض به زن جوان را دارد که با اقدام ون‌ویدن ناکام می‌ماند و ون‌ویدن و زن جوان با قایقی از کشتی می‌گریزند. لارسن مرگ با حمله به کشتی برادر، خدمه‌اش را تصاحب و لارسن گرگ را کور می‌کند. فردای آن شب، ون‌ویدن کشتی لارسن گرگ را، آسیب دیده و دکل‌شکسته و ساکن در پهنه اقیانوس می‌بیند و بعد از ورود به عرشه متوجه اتفاقات رخ‌داده می‌شود، لارسن که علی‌رغم نابینایی، هنوز قدرتمند و چالاک است، سعی در کشتن ون‌ویدن دارد ولی با ضربه‌ای که زن جوان با قنداق تفنگ به سرش می‌زند، از هوش می‌رود و قدرت تکلم را نیز از دست می‌دهد. لارسن که ناامید و ناتوان از پذیرش شرایط جدیدش است با غرق کردن خود در دریا، به زندگی‌اش پایان می‌دهد.

در جستجوی ویدئوی کوتاهی از افسانه گرگ دریا، متوجه شدم، دوست گرانقدر، دون‌دیه‌گو دلاوگا چند سال قبل نه تنها از این فیلم یاد کردند بلکه کلیپ زیبایی نیز از آن تهیه کردند و در جستار کلاسیک‌ها در تلویزیون قرار دادند.




RE: برنامه های دهه 70 - BATMAN - ۱۴۰۱/۱۱/۲۰ صبح ۰۱:۲۶

شبحی در تاريکی 1374

کارگردان/ محسن شاه محمدی

بازیگران/ سیاوش طهمورث (پدر) رویا تیموریان (مادر) مهراوه شریفی نیا (دختر) مهدی وثوقی راد (پسر) ------ (عموی خانواده)

خلاصه داستان

دختری به نام «ناهید» که در اتاقش تنها می‌خوابد، متوجه حضور یک روح در خانه می‌شود

پدر و مادر، در آغاز حرف‌های او را باور نمی‌کنند ، اما با وقایع عجیب و دلهره آوری که در خانه رخ می‌دهد، پای آن‌ها هم به ماجرا باز می‌شود

اواسط دهه 70 مینی سریالی پخش شد با عنوان شبحی در تاريکی که شامل دو قسمت بود

 دقيق يادم نيست دو شب متوالی نمایش دادن يا طی دو هفته ، ولی با استقبال مردم روبرو شد

بعد از پخش قسمت اهل محلمون در موردش بحث و گفتگو میکردن ، انگار براشون تازگی داشت

 شايد تا اونزمان کمتر فيلم و سريال ايرانی از تلويزيون پخش شده بود که محتواش درباره ارواح جن شبح و اين مسائل باشه

نکته جالب اينجاست ک هميشه فکر ميکردم مهتاب نصيرپور نقش مادر خانواده رو بازی کرده اما بعد از اينکه مجددا تماشا کردم فهميدم رويا تيموريان بوده

قسمت اول


قسمت دوم





مجموعه به یادماندنی بهاران - BATMAN - ۱۴۰۱/۱۱/۲۴ صبح ۰۴:۳۳

دهه های 60 و 70 و قبلتر عید نوروزهاش حال و هوای خاصی داشت خصوصا برای بچه ها ، مطمئنا اکثریت با نظرم موافقن

غیر از اون حس و حال وصف ناشدنی ، برنامه های بخصوصی هم پخش میشد که در زمان خودش واقعا سرگرم کننده و جذاب بودن

یکی از بهترین و پرخاطره ترینشون پخش مجموعه طنز "بهاران" بود که در آن تعداد زیادی از هنرمندان دوبلور حضور داشتن

چند سال پیش در جعبه پیام بصورت خلاصه به این برنامه اشاره کردم ، البته اونزمان از نام اثر اطلاعی نداشتم و حالا خوشحالم تونستم یکی دیگه از گم شده هام رو پیدا کنم

واقعا دوست دارم یکبار دیگه بصورت کامل این سریال رو با کیفیت بالا تماشا کنم ، بهرحال مرور خاطرات خوب و شیرین گذشته ست

اسامی تعدادی از بازیگران

شهلا ناظریان (مادر/ ملوک السلطنه) منوچهر آذری (پدر/ آقای مرامی) حسین عرفانی (دایی ناصر عشق مهاجرت و عروس)

کنعان کیانی (بوکایی/ محضردار) رضا عبدی (آقای قوامی/ پدر ناصر و عروس) تورج نصر (شهود)

خلاصه داستان

خیلی تمرکز کردم تا هر چی که یادم مونده رو بنویسم پس ممکنه داستان اصلی با چیزی که روایت میکنم متفاوت باشه

خانواده مرامی به دلایلی (کاسه ای زیر نیم کاسه ست) عزم خود جزم کرده اند تا برای پسر خارج نشینشان دختری دلخواه پیدا کرده و به همسری اش در آورند

مادر خانواده به شدت به تک فرزندش علاقمند است اما پدر مدام به او ایراد میگیرد که قند عسلت را لوس با آوردی

خلاصه ، مادر هر بار برای خواستگاری حاضر میشود یک قاب عکس بزرگ از عزیز دردانه اش نیز بهمراه دارد

اگر اشتباه نکنم داماد جوان لاغر و بلند قامتی بود با موهای بلند به رنگ بلوند با کاپشن زیپ دار قرمز رنگ و کلاه بافتنی راه راه رنگا رنگه نسبتا خنده داری که تا نیمه روی سرش بود

حین تماشای ویدئو متوجه شدم در مورد کلاه اشتباه میکردم و بجاش هدبند مشکی داره (تصویر بالا)

سرانجام عروس مورد علاقه خود را پیدا میکنند و بدون حضور فرزند و تنها با یک قاب عکس در مراسم خواستگاری حاضر میشوند

اما در این بین دختر که حاضر به ازدواج نیست قضیه را با دایی یا پدر خویش مطرح میکند و در نهایت با مشورت یکدیگر تصمیم میگیرند نقش بازی کنند

طرح و نقشه آنها ازین قرار است که عروس خانم باید وانمود کند مدرک تحصیلی او تا سوم اکابر بیشتر نیست و در کار خانه داری هم مهارت و تجربه ای ندارد

خلاصه اینکه خود را یک آدم کم عقل و بی دست و پا جا میزند ،اما خانواده داماد با وجود همه این نقایص عروس جوان را پسندیده  و با این ازدواج موافقت میکنند !

همه چیز به خوبی و خوشی پیش میرود البته همه اتفاقات با چاشنی طنز همراه است تا اینکه در روز برگذاری مراسم عقد

پسر عزیر دردانه بی خبر از آمریکا برمیگردد و سرزده وارد مجلس میشود و بدین ترتیب آرزوهای مادر را به باد میدهد ، چهره بهت زده شهلا ناطریان رو خوب بخاطر دارم

از اینجا به بعدش دیگه عبرت آموز میشه !

البته پدر از اتفاق پیش آمده بسیار خوشحال است و سر از پا نمیشناسد ، چرا که دیگر نیازی نیست پول خرج پسر کند !

در این این گیر و دار پسر جوان که از قبل با یک مامور پلیس آشنا شده حالا دقیق یادم نیست چطور این اتفاق میافته

گویا دچار تحول شده بنابراین تصمیم میگیرد خودش را برای رفتن به خدمت سربازی آماده کند ! از آمریکا برگشتی بری سربازی ؟! خوشی زده زیر دلت

شنیدیم هر کی رفته خدمت بیشتر بچه پررو شده تا سربه راه ، البته صدا و سیما خوب بلده تبلیغ کنه و همه چی رو وارونه نمایش بده

او که حالا متحول شده است وارد آرایشگاهی میشود و موهای مدل غربی اش را کوتاه میکند ! به قولی بچه مثبت و سر به راه میشه ! 

الان خاطرم آمد که در بین خانواده عروس مرد مجردی حضور داشت که عشق رفتن به آمریکا دیوانه اش کرده بود و تمام فکر و ذکرش درگیر همین مسئاله بود

فکر میکنم این شخصیت رو بازیگر نقش تاکاشی یا داداشی در سریال جدی نگیرید بازی کرده البته اونی که لاغرتر بود و سبیل داشت

خوشبختانه بخشهایی از این سکانس موجوده که در پایان مطالب قرار میدم

کافیه این دو شخصیت (داماد و مرد مجرد) را کنار هم قرار بدین تا متوجه بشید سریال چه پیام اخلاقی داشته

ای جوانی که عشق مهاجرت داری از این داستان پند بگیر ، دیدی چطور یک جوان که تازه حمایت خانواده اش را داشت

با کلی دک و پز رفت آن سر دنیا اما وقتی سرش به سنگ خورد دست از پا درازتر برگشت و در نهایت به هیچ جا نرسید !

پس مهاجرت نکنید که عاقبت خوشی ندارد و تنها عمر ، پول و سرمایه خود و خانواده تان را هدر میدهید !

جالبه زوج عرفانی دهه هفتاد خیلی پر کار بودن ، غیر از حرفه دوبلوری در سریال و برنامه های طنز هم بازیگری میکردن و در کنارش مجری مسابقه هم بودن که قبلا در موردش نوشتم

قسمتهایی از مجموعه طنز بهاران 1373

بخش اول


بخش دوم


بخش سوم


مجموعه تهران 20 با حضور شهلا ناظریان ، حسین عرفانی





RE: برنامه های دهه 70 - آرلینگتون - ۱۴۰۱/۱۱/۲۵ عصر ۰۵:۵۵

مجموعه ی Quincy M.E .( 1976). پخش از شبکه تهران . 1377. https://m.imdb.com/title/tt0074042/




پسران خیابان پانیسپرنا و هری تریسی - پیرمرد - ۱۴۰۱/۱۱/۲۸ صبح ۰۷:۴۱

I ragazzi di via Panisperna

پسران خیابان پانیسپرنا نام گروهی متشکل از چند دانشمند برجسته در زمینه فیزیک و ریاضی دهه ۳۰ میلادی در ایتالیاست که شاخص‌ترین آنها انریکو فرمی فیزیکدان ایتالیایی است که البته در سایه همدوره‌اش آینشتاین، علی رغم برتری علمی، کمتر شناخته شده است. یافته‌های فرمی و همکارانش، نقش ویژه‌ای در بهره‌گیری از نیروی اتمی در صنعت و جنگ داشت و هر دو روی سکه در زمان حیات وی رخ نمود.


پس از قدرت گرفتن حکومت فاشیستی و دردسرهای ایجاد شده از سمت حکومت برای توده مردم، فرمی به امریکا مهاجرت کرد و در تولید بمب اتمی نیز نقشی مهم ایفا کرد و دستیارش اتوره مایورانا که به سیسیل پناه برده بود، به طرز مشکوکی از دنیا رفت. 

 در سال ۱۹۸۸ فیلم و سریالی با نام این گروه در ایتالیا ساخته شد که به زندگی فردی و حرفه‌ای اعضای گروه می‌پردازد و با فاصله اندکی به گمانم زمستان ۷۰ یا ۷۱ از شبکه دوم سیما به عنوان سریال پخش شد. 




بیش از محتوای سریال، نام آن در ذهنم نقش بسته بود که البته متاسفانه به طرزی اشتباه تنها وزنی از اسم درست آن، به صورت بچه‌های خیابان پاریس‌برنارد در یادم بود و باعث شد در این چندسال عضویتم نتوانم آن را بیابم. برای خودم جای بسی تعجب است از کجا در خاطرم مانده بود که این سریال در مورد انریکو فرمی و همکارانش بوده است، چرا که تنها صحنه روشنی که از آن به یاد دارم، صحنه‌ای بسیار پیش پا افتاده در مورد حضور پیرمردی در اداره فاشیستی برای تعیین نژاد است که پیرمرد می‌گفت پدربزرگم آریایی خالص بوده است!

پ.ن: سپاس فراوان از جناب مموله بابت یادآوری این نکته که نام صحیح "پسران خیابان پانیسپرنا " هست

------------‐----------------------------‐-----------------

هری تریسی

محصول ۱۹۸۲ کانادا

این فیلم در مورد یکی از آخرین قانون‌شکنان بلندآوازه آمریکا در ایالت‌های شمالی به نام هری تریسی است که پای به قرن بیستم می‌نهد. داستان فیلم را ذکر نمی‌کنم تا دوستانی که تمایل به دیدن فیلم دارند، از تماشای آن لذت بیشتری ببرند. این فیلم تابستان احتمالا ۷۴ از شبکه سه سیما پخش شد. خوشبختانه هموطنی سخاوتمند ویدئوی کامل دوبله آن را در توتویوب؟! قرار داده بود و بنده پس از بارگیری آن، مجدداً در آپارات بارگذاری کردم که امیدوارم برای دوستان مفید باشد. شنیدن صدای خاطره‌انگیز جلال مقامی و حسین عرفانی و فهیمه راستکار و عباس سلطانی  و ...یادآور آخرین سال‌های خوب دوبله است.




لیست گویندگان را در دائرة المعارف دوبله قرار داده‌ام.




تام شون کاتی، رابین هود ولز - پیرمرد - ۱۴۰۲/۳/۱ صبح ۰۶:۴۰

عیّاری، مفهومی قابل ستایش در میان توده‌های تحت استثمار بوده و هست. طغیان در برابر نظم و قانونی که ضعیف را ضعیف‌تر، فقیر را فقیرتر و پایه‌های قدرت ستمگر را مستحکم‌تر می‌سازد، آخرین نزاع در نامعادله تنازع بقاست. تحسین جوانمردان در ادبیات و داستان‌های عامه شرق و غرب پرسابقه است و کمتر ملتی را می‌توان یافت که در ادوار مختلف، شخصیت‌هایی محبوب از این زمره نداشته باشد، بویژه در کشورهایی که تحت هجوم و استیلای نژاد و ملتی دیگر قرار گرفته‌اند، عیار عیّاران بیشتر رخ می‌نماید و چونان پهلوانان به افسانه‌ها می‌پیوندند.

منبع تصویر

جزیره بریتانیا در گذر تاریخ، تحت سیطره اقوام مختلفی قرار گرفته است که نهایتاً با تسلط نورمن‌ها که از شمال فرانسه به این جزیره پای نهاده بودند، داستان پیدایش قومی جدید در این جزیره، به خاتمه رسید. پیش از نورمن‌ها، این جزیره مه‌آِلود، شاهد حضور سلت‌ها، رومی‌ها، انگلزها، ساکسون‌ها،  وایکینگ‌ها، بریتون‌ها، ... بود، طی قرن‌ها از خاک اصلی اروپا به این جزیره آمده بودند. در کشاکش نورمن‌ها با دیگر اقوام ساکن بریتانیا و در طی شکل‌گیری طبقه فئودال، دهقانان و اقشار ضعیف اقوام مغلوب تحت ظلمی مضاعف از سوی هم نژادان نجیب‌زاده خود و حکومت مرکزی بودند. در این اثنا، رفته رفته ساکسون‌های سرسخت به اقصی نقاط شمالی و ولزی‌ها که شاید اعقاب سلت‌های اولیه بودند به غرب جزیره رانده شدند ولی تا به امروز برای استقلال خود، تلاش کرده‌اند.

منبع تصویر

رابین هود مشهورترین یاغی ساکسون بود که بیشتر با کتاب الکساندر دومای فرانسوی به جهانیان شناسانده شد. چهره نمایش داده شده از وی در کتاب دوما، مصداق بارز شیوه جوانمردی و عیاری بود که حق فقرا را از اغنیای ستمگر می‌گرفت و به آنها عودت می‌داد. گرچه شخصیت وی به لحاظ تاریخی کاملاً مشخص نیست.

منبع تصویر

با فاصله حدود  ۲۵۰ سال پس از رابین هود، جوانی ولزی، اقداماتی مشابه وی را در کشور کوچک ولز انجام می‌داد که البته هیچگاه به شهرت رابین نرسید. این قهرمان کم‌نام، تام شون کاتی نام داشت و به رابین هود ولز، مشهور است. برخی نام وی را توماس جونز نیز ذکر کرده‌اند و برخی منابع این دو را دو شخصیت مجزا دانسته‌اند. گفته می‌شود در زمان سلطه کاتولیسم بر دربار انگلستان در دوران ملکه ماری اول، کاتی به مذهب پروتستان گروید و با اقدامات قانون‌گریزانه، به مردم تحت ستم ولز کمک می‌کرد و در نهایت در سال ۱۵۵۷ میلادی مجبور به فرار از جزیره به اروپا شد. با روی کار آمدن الیزابت اول که پایه‌گذار فرقه آنگلیکان بود، کاتی در سال ۱۵۵۹ به ولز بازگشت. گرچه داستان کاتی پس از نیمه دوم قرن هجدهم به صورت مدون درآمد ولی آنچنان که باید، مشهور نشد.

منبع تصویر

در سال ۱۹۷۸ میلادی مجموعه تلویزیونی پنج قسمتی در مورد تام شون کاتی ساخته شد که سالهای میانی دهه ۷۰ شمسی از شبکه دوم سیما، اگر درست به خاطر داشته باشم، دوشنبه شب‌ها پخش می شد. در این مجموعه کاتی از نقابی به شکل شاهین استفاده می‌کند و گویا نام مجموعه، اشاره به این مطلب دارد. متاسفانه تصاویر و مطالب بسیار کمی در مورد این مجموعه وجود دارد و علی‌رغم اینکه توسط بی‌بی‌سی ساخته شده است، خود این شبکه نیز تمایل چندانی به بازپخش آن نداشته است و شاید هم به نوعی از ساخت آن پشیمان شده است؟! تنها ویدئوی قابل دسترسی از آن تیتراژش بود که در صفحه ف.ی.س.ب.و.ک با نام Wales in Movies یافتم. در این صفحه، به مهجوریت این مجموعه اشارتی شده است. در صفحه بی‌بی‌سی وان دو کلیپ کوتاه دیگر از آن وجود دارد که قابل دسترسی نیست. به نظر آخرین نمایش و تنها بازپخش این سریال در این شبکه، سال ۱۹۸۳ بوده است.

 

دو ویدئوی زیر به لطف دوست عزیز و ارجمند جناب BATMAN و توسط ایشان از وب‌گاه بی‌بی‌سی بارگیری شده‌اند.
 
لینک کامل این ویدئوکلیپ در نماشا
https://www.namasha.com/v/aucSeiTM

 



RE: برنامه های دهه 70 - لوک مک گرگور - ۱۴۰۲/۴/۱۹ صبح ۰۹:۱۹

نوروز ۱۳۷۶ را از یاد نمی برم. چرا که در آن سال گروه کودک و نوجوان شبکه دو صبح ها یک سریال انگلیسی شش قسمتی پخش کرد که تا آن زمان مشابه اش را ندیده بودم و همین جذابیت آن را برایم دو چندان می کرد. این سریال محصول ۱۹۹۰ که the gift  و به عبارتی استعداد نام داشت، اثری فانتزی بود که شاید بتوان گفت رگه های از ژانرهای معمایی و تریلر را نیز در خود گنجانده بود. به هر حال ما بینندگان انتظار داشتیم که ایام عید تلویزیون برنامه های متنوع تری نسبت به سایر روزها پخش کند که البته گاهی این انتظار جواب می داد و گاهی هم خیر. اما عید نوروز سال ۷۶ به لطف این سریال، به مذاق من خوش آمده بود.

این سریال که توسط بی بی سی بر پایه رمانی از پیتر دیکنسون ساخته شد به داستان پسر نوجوانی به نام دیوی پرایس می پرداخت که پدرش برای مدت کوتاهی او و خواهر کوچکترش را به پدر بزرگ و مادر بزرگش که ساکن دهکده ای کوچک هستند می سپارد. او به این دلیل این کار را می کند چرا که جدیدا در شغلش شکست خورده و به دنبال اصلاح امور کاری اش است. دیوی در حین گشت و گذار در آنجا تصاویر عجیب و غریبی می بیند که از مفهوم آنها سر در نمی آورد. به طور مثال دو مرد را می بیند که در حال دعوا کردن هستند و یکی از آنها شبیه پدرش اما بسیار جوانتر است! مادر بزرگش به وی می گوید این چیزهایی که تو می بینی امروز رخ ندادند. بلکه مربوط به سالیان گذشته هستند. در واقع دیوی این توانایی را دارد که ذهن دیگران را بخواند و این همان استعدادی است که عمویش نیز آنرا داشته است. البته با توجه به این مفهوم شاید موهبت ترجمه بهتری باشد.

قسمت دوم دیوی به شهر و پیش پدر و مادرش بر می گردد. پدرش از موضوع قدرت برادر خودش آگاهی داشته اما آنرا انکار می کند و دلش نیز نمی خواهد این را بپذیرد که فرزندش نیز دارای همان موهبت است. دیوی به وسیله قدرت خواندن ذهن متوجه یک سری افکار خبیث در بین بعضی انسانها می شود و سعی می کند از انجام اعمال شیطانی دیگران جلوگیری کند. اما چون وی نوجوانی بیش نیست و کسی حرف او را به سادگی باور نمی کند دچار چالش های فراوانی می گردد. از طرفی مردی شرور و مرموز با نام مستعار گرگ در تعقیب اوست و سر همین موضوع دیوی و خانواده اش تا لب مرگ پیش می‌روند.

شاید این سوژه امروزه و مخصوصاً برای بیننده بزرگسال چیز تازه‌ای نداشته باشد. اما در آن سالهای نوجوانی و مخصوصاً وقتی که آثار مشابه آن را زیاد ندیده بودیم بسیار حیرت‌انگیز به نظر می رسید. پس از پایان این سریال شش قسمتی و با توجه به اینکه هنوز نیمی از عید نوروز باقی مانده بود سریال جویندگان گنج جایگزین آن شد که البته برای من به هیچ عنوان جذابیت سریال استعداد را نداشت‌‌.

خوب به خاطر دارم که چند ماه بعد این سریال بازپخش شد. درست زمانی پخش می شد که من تازه بعد از ظهر از مدرسه تعطیل شده و به سمت خانه در حرکت بودم. روزی که این سریال پخش می شد تمام راه را دویدم تا بتوانم حداقل نصف قسمت را تماشا کنم. انگیزه من برای همکلاسی هایم معقول نبود و درک نمی کردند که چرا یک نفر برای تماشای یک سریال آنهم تکراری باید اینقدر به نفس نفس بیفتد! خلاصه وقتی به منزل رسیدم فورا فریاد زدم که تلویزیون را روشن کنید. خانواده که هاج و واج نگاه می کردند تلویزیون را روشن کرده و وقتی دریافتند که چه چیزی در حال پخش است کلی به من خندیدند!

چند سال قبل در یوتیوب به تماشای زبان اصلی این سریال نشستم که البته دیگر جذابیت گذشته را برایم نداشت. همچنین دیدم که بازیگران چقدر بی حال صحبت می کنند. این در حالی بود که دوبلورها با شور و اشتیاق خاصی صحبت کرده بودند و به نوعی نسخه دوبله با کیفیت تر از زبان اصلی آن در آمده بود. اگر چه بعید می دانم بعد از آن بار دوم دیگر تلویزیون ملی آنرا پخش کرده باشد.

راستش برایم عجیب بود که چرا در این کافه صحبتی از این سریال نشده بود. بالاخره این هم از خاطرات دهه هفتاد است که ارزش یادآوری را دارد.




RE: برنامه های دهه 70 - پیرمرد - ۱۴۰۲/۶/۱۳ صبح ۱۱:۳۱

سال‌های میانی دهه هفتاد تعدادی سریال استرالیایی از شبکه‌های مختلف سیما پخش شدند که سالهای تولید نزدیک به هم داشتند و احتمالاً به صورت عمده و دَرهَم از این کشور خریداری شده بودند. این مجموعه‌ها، از لحاظ فضای حاکم بر آن‌ها مربوط به اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ می‌شدند. مشهورترین این سریالها رودخانه برفی بود که بخوبی معرف حضور دوستان است. سریال‌های دیگر گیرایی رودخانه برفی را نداشتند و چندان در اذهان ماندگار نشدند. یکی از این سریال‌ها Ratbag Hero محصول سال ۱۹۹۱ بود که جمعه شبها از شبکه دو پخش می‌شد و از لحاظ داستانی شبیه سریال انیمیشن مهاجران بود. خانواده فقیر خانه به دوشی با تعدادی فرزند که برادر جوان مادر خانواده نیز آنها را همراهی می‌کرد و محوریت داستان پسر کوچک خانواده بود. از بخش‌هایی که در ذهنم مانده، خرید اسب باری پیری با اندک سرمایه خانواده بود که برای کشتار می‌بردند و بدین ترتیب اسب پیر مدتی از مرگ رهایی یافت ولی نهایتا در حین حمل ارابه خانواده مرد. از بازیگران نسبتاً شناخته شده این سریال و سریال بعدی رجینالد اونز بازیگر نقش جک کِلی دوست الکلی مت مک‌گرگور در سریال رودخانه برفی است که نام واقعی وی رمز یافتن هر دو سریال بود.

 منبع تصاویر

سریال دیگر River Kings هم تولید سال ۱۹۹۱ است که از برنامه نوجوان شبکه یک، عصرهای تابستان سال ۷۵ یا ۷۶ پخش می‌شد و داستان نوجوانی را روایت می‌کرد که بر روی کشتی بخار کوچکی کار می‌کند و گمانم بخشی از داستان رقابت این کشتی با کشتی‌های دیگر را نیز روایت می‌کرد. پدر نوجوان، مردی آلمانی‌الاصل بود که خانواده را ترک کرده بود و در سالهای جنگ جهانی اول در استرالیا، سعی در پنهان کردن ملیت خود داشت. پسر نوجوان، در غیاب پدر اداره خانواده را بر عهده گرفته بود.


سینمای شوروی در ابتدا، پیش از جنگ جهانی دوم، و در نخستین سالهای پس از جنگ دوم، تمایل بیشتری به روایت تاریخ روسیه داشت، ولی از آنجا که عمده تاریخ روسیه به درگیری‌های قومی و مذهبی با همسایگان غربی بویژه لهستان و سپس آلمان مربوط می‌شود و این همسایگان( لهستان و آلمان شرقی) پس از جنگ، تحت لوای بلوک شرق قرار گرفته بودند، کم‌کم سینمای شوروی از روایت تاریخ مناقشات فاصله گرفت و به آثار برجسته ادبیات سایر ملل چون شاه لیر و هملت و حتی شاهنامه روی آورد. به عنوان مثال داستان تاراس بولبا اثر برجسته نیکلای گُوگُول که روایتگر جنگ‌های فرسایشی و مداوم روسهای اوکراین با لهستان است و در قالب نبرد مذاهب ارتدوکس و کاتولیک ظهور پیدا کرده بود و امروز هم بار دیگر از زیر خاکستر تاریخ سر برآورده است، هیچگاه در سینمای شوروی به تصویر کشیده نشد(سال ۲۰۰۹ این داستان در سینمای روسیه به صورت فیلم درآمد و از صدا و سیمای ایران هم چندین بار پخش شده است ولی قبل از آن آثار ساخته شده بر مبنای این داستان، فیلمی محصول فرانسه و اقتباسی از آن در هالیوود با بازی یول برینر و تونی کورتیس بودند که به ترتیب در سال ۱۹۳۶ و ۱۹۶۲ ساخته شده بودند).

      

منبع تصاویر سایت  IMDB

پس از اتمام جنگ جهانی دوم، سینمای آمریکا با سرعت بیشتری از سینمای اروپا و شرق پیشی می‌گرفت و داستان‌های متنوع و جلوه‌های تصویری آن، بیننده‌های سراسر دنیا را مجذوب می‌ساخت و رقبای اروپایی را یکی پس از دیگری از گردونه رقابت خارج می‌کرد. در این سال‌ها گرچه دیوار آهنین شرق تلاش زیادی برای عدم آگاهی و دسترسی مردمش از سینما و سایر تغییرات غرب داشت ولی در عین حال سعی می‌کرد با اقتباس از فیلم‌ها و انيميشن های غربی و بویژه هالیوودی، فضای مفرح تری را در جامعه شوروی ایجاد کند. نمونه این گونه گرته برداری‌ها انیمیشن موگلی است که در همان سال تولید کتاب جنگل دیزنی در شوروی ساخته شد و تا ۱۹۷۱ چند قسمت دیگر نیز بر آن افزوده شد. البته عکس این رقابت نیز وجود داشته است مانند ساخت سریال شرلوک هلمز روسی در سال ۱۹۷۸ و ساخت نمونه بریتانیایی آن در سال ۱۹۸۴.

   

منبع تصاویر سایت IMDB

      

یکی از این دست فیلم‌ها، در آخرین سال‌های حیات شوروی بر مبنای اثری از سر والتر اسکات تحت نام ماجرای کوئنتین دوروارد است که در سال ۱۹۸۸ به کارگردانی سرگئی تاراسف ساخته شد.  این داستان قبلا در سال ۱۹۵۵ به تهیه کنندگی شرکت هالیوودی متروگلدوین‌مایر در بریتانیا ساخته شده بود. نسخه ساخت شوروی، نوروز یکی از سالهای میانی دهه هفتاد از شبکه دو پخش شد و کلید یافتن آن نام شخصیت منفی فیلم دلامارک بود.

منبع تصویر از ویکی‌پدیا

ماجرای فیلم روایتگر حضور جوانی اسکاتلندی در گارد محافظ پادشاه فرانسه است. عموی این جوان، فرمانده گارد است.

در ابتدای داستان کنتس ایزابلا دو کروا، با استفاده از تاریکی شب، از قلعه براکمونت در مرز فرانسه و بورگوندی می گریزد تا از پادشاه لودویک بخواهد از او در برابر درخواست های مداوم قیّمش برای رضایت به ازدواج با یکی از نزدیکان خود، محافظت کند. پس از رسیدن به فرانسه، کنتس تصور می‌کند که نجات یافته است امّا در واقع، او در مرکز دسیسه‌ای قرار گرفته که پادشاه فرانسه علیه همسایه قدرتمندش، گرانددوک بورگوندی، تدارک دیده است.

جوان نجیب زاده اسکاتلندی، کوئنتین دوروارد، ناخواسته در روند این وقایع قرار می‌گیرد، و برخلاف میل خود به ابزاری در دستان شاه لودویک تبدیل می‌شود. کوئنتین دوروارد که از سوی پادشاه برای انتقال کنتس به مکانی امن تعیین شده است، با شجاعت خود، نه تنها ایزابلا دو کروا را نجات می‌دهد، بلکه از نظر کنتس تنها فرد شایسته برای ازدواج شناخته می‌شود.

لینک ویدئوی کامل فیلم به زبان اصلی:

https:// m . y o u t u b e . c o m /watch?v=LWtM1fqTFNA

پی‌نوشت: ممکن است برنامه‌هایی که در این پست یادآوری شدند، قبلاً توسط دوستی دیگر و در جستاری دیگر معرفی شده باشند که در اینصورت از این بزرگواران و سایر دوستان پوزش می‌طلبم.




RE: برنامه های دهه 70 - لوک مک گرگور - ۱۴۰۲/۶/۱۵ صبح ۱۱:۲۲

از پیرمرد گرامی برای این پست ارزشمند، پرمحتوا و البته خاطره انگیز کمال تشکر را دارم. به خاطر دارم که سریال The River Kings با عنوان مردان رودخانه موری از تلویزیون ملی پخش شد. پدر خانواده سالها پیش آنها را ترک کرده بود، اما همسرش همچنان انتظار بازگشتش را می کشید. ولی بعد پسر جوان در یکی از سفرها پدرش را دید که با زن جوانی ازدواج کرده است. البته وی پدرش را نمی شناخت و این پدر بود که خود را معرفی کرد. در پایان سریال پسرک برای اینکه مادرش دست از انتظار واهی بردارد به دروغ به او می گوید که از یک نفر شنیده که پدرش جان سپرده است. راستش من زمان پخش را به شکل دیگری به یاد داشتم. تاریخی که من به یاد می آورم فکر می کنم عید نوروز سال ۱۳۷۸ بود. همان عیدی که امیر حسین مدرس مجری برنامه کودک شبکه یک شده بود و هر روز لهجه خود را تغییر می داد و با یکی از لهجه های استانهای کشور برنامه اجرا می کرد. وقتی سریال مردان رودخانه‌ موری در هشت قسمت (نسخه تلویزیون ملی) به اتمام رسید، پس از آن تا پایان عید یک سریال هشت قسمتی دیگر با عنوان مهاجم آبهای جنوب پخش شد که با اجازه به یادآوری آن می پردازم.

سریال مهاجم آبهای جنوب محصول سال ۱۹۹۰ که البته معمولا برای اختصار تنها با نام مهاجم خطاب می شد اثری محصول نیوزیلند و کانادا بود. بنده به دلیل داستان پیچیده تر و اسرارآمیز تری که داشت آنرا بر مردان رودخانه‌ موری ترجیح می دادم و البته بعداً که دیدم در سایت آی ام دی بی امتیاز بالایی نیاورده، متعجب شدم. چرا که اگر در دوران نوجوانی از من می پرسیدند نظرت درباره این سریال چیست به صراحت می گفتم که از بهترین آثاری است که در تمام عمرم دیده ام. البته سایت IMDb این سریال مهجور را به اشتباه یک فیلم تلویزیونی و نه یک اثر هشت قسمتی درج کرده است.

داستان آن درباره سه نوجوان با نامهای بابی، جک و کیت بود که به قایقرانی علاقه مند بودند اما یکبار با کشف یک گالن سیاه مرموز متوجه فعالیت های زیرزمینی و توطئه های مرتبط با قاچاق شدند که می توانست شهر کوچکشان را به دردسر بزرگی بیندازد. آنها در راه کشف و حل اسرار گرفتار آدم بدها می شوند و ماجراهای پرتعلیقی را از سر می گذرانند. آن طور که فهمیدم این سریال بر پایه رمانی از فرانکلین دیکسون ساخته شده است. احتمالا سریال ساختاری به نسبت جدی داشت و این مرا جذب می کرد. چرا که من از همان کودکی وقتی سعی می کردند به اثری وجه کمدی بدهند ناراحت می شدم و معتقد بودم چرا ما بچه ها نباید جدیت را در یک اثر ببینیم. اگرچه با توجه به اینکه بیش از بیست و پنج سال از تماشای آن می گذرد و تا به امروز دیگر موفق به تماشای دوباره اش نشدم، شاید نتوانم توضیحات دقیق تری درباره آن بدهم. البته جدیدا قسمت اولش در سایت NZ ON SCREEN قرار داده شده است اما تماشایش ملزم به داشتن VPN و IP کشور نیوزیلند می باشد.

سریال دیگری نیز در سال ۱۳۷۵ از برنامه کودک و نوجوان شبکه یک پخش شد که با کمال تعجب ندیدم کسی در این کافه یادی از آن بکند. این سریال که در دو فصل در انگلستان ساخته شد The Borrowers و یا به عبارتی قرض گیران نام داشت که البته در ایران به اسم آدم کوچولوها پخش می شد. این سریال که بر پایه رمانی انگلیسی ساخته شده بود به زندگی خانواده سه نفری می پرداخت که آدم کوچولو بودند و در زیر زمین یک خانه زندگی می کردند. آنها نیازات خود را از طریق دزدی از صاحبخانه رفع می کردند و البته اسم آنرا نیز قرض کردن می گذاشتند! البته حق هم داشتند. چرا که با آن کوچولویی چه کسی به آنها کار می داد تا بتوانند از طریق شرافتمندانه امرار معاش کنند!

دختر نوجوان خانواده که اریتی نام داشت با پسری به نام جورج که مدت کوتاهی است، در آن خانه زندگی می کند دوست می شود. جورج موقعیت شان را درک می کند و به آنها کمک می رساند اما ملاقات‌های او باعث می‌شود که دیگران نیز متوجه حضور آدم کوچولوها در خانه بشوند و شوربختانه سایرین مانند جورج مهربان نیستند! اریتی و پدر و مادرش با کمک جورج از آنجا فرار کرده و به مکان های دیگر نقل مکان می کنند اما قدم هایشان آنقدر کوتاه است که نمی توانند به سادگی از دست آدم بزرگ‌ها بگریزند! و در نتیجه مشکلات آنها تا مدتها ادامه دارد...

چندی پیش پس از بیست و هفت سال دوباره در یوتیوب به تماشای آن نشستم. سریال خوش ساخت است و مخصوصاً بینندگان کم سن و سال را می تواند به سادگی درگیر کند. اتفاقاً بچه ها بیشتر از بزرگترها موقعیت آدم کوچولوها را درک می کنند. چرا که خودشان هم کوچک هستند و درست به مانند همان آدم کوچولوها از بزرگترها می ترسند. با تماشای این سریال متوجه می شوید که مشکل ثابتی در دنیا وجود ندارد. اگر چیزی را مشکل می دانیم بدین دلیل است که قدرت انجامش را نداریم و به عبارتی این حد توانایی های ماست که مرزهای سختی را برایمان تعیین می کنند. به طور مثال مسیری که انسانهای معمولی در یک دقیقه طی می کنند برای آدم کوچولوها حکم سفری دور و دراز و طاقت فرسا را دارد!

سریال بعدی اما که چند سال بعد از آن آثار قبلی پخش شد، سریالی شش قسمتی بود به نام قلبهای سیاه در بترسی، محصول سال ۱۹۹۵ که البته اینهم اقتباسی از یک رمان انگلیسی نوجوانانه به حساب می آمد. اگرچه با توجه به اینکه در ایران از شبکه سه و برای بینندگان بزرگسال پخش می شد، هر دو قسمت را به هم متصل کرده و آنرا به عنوانی اثری سه قسمتی به بینندگان تقدیم کرده بودند. مضمون این اثر که داستانش مرتبط به قرن نوزدهم می باشد بدین گونه است که سیمون پسر پانزده ساله به پیشنهاد دوست بزرگسالش پا به لندن می گذارد تا در رشته مورد علاقه اش نقاشی تحصیل کند. با این وجود او موفق به پیدا کردن دوستش نمی شود و احساس می کند که خیلی ها با او صادق نیستند. او کم کم متوجه توطئه ای وحشتناک برای قتل پادشاه می شود. اما آیا او می تواند با این همه کنجکاوی از دست آن شیطان صفتان جان سالم به در ببرد و نقشه آنها را خنثی می کند؟ با حضور دختربچه ای باهوش و زبان دراز به نام دایدو بعید به نظر می رسد که سیمون نتواند مشکلات عدیده را از سر خود باز کند!

سریال بازیگری چندان خوبی ندارد. اما راستش اهمیتی هم ندارد! چرا که بازیگران مناسب با نقش هایشان انتخاب شده اند و در نتیجه بدون داشتن مهارت شگفت انگیز در بازیگری نیز می توانند مخصوصاً برای بینندگان نوجوان باورپذیر جلوه کنند.




چند فیلم و سریال دهه هفتاد - پیرمرد - ۱۴۰۲/۶/۳۰ عصر ۰۵:۴۸

(۱۴۰۱/۱۱/۲۴ صبح ۰۴:۳۳)BATMAN نوشته شده:  

مجموعه تهران 20 با حضور شهلا ناظریان ، حسین عرفانی

دوست عزیز و گرامی جناب BATMAN به مجموعه طنز تهران ساعت* ۲۰ اشاره فرمودند که سال ۷۰ (با تقریب ۱- و ۱+ سال) از شبکه دوم سینما ساعت ۲۰ انحصاراً در تهران پخش می‌شد و شهرستا‌ن‌های دیگر تنها دههٔ فجر توانستند چند قسمت از این برنامه جالب را که با هنرمندی تعداد زیادی از هنرمندان گروه صبح جمعه با شمای رادیو با همان شخصیت‌ها از قبیل دست و دلباز، ملوّن، زرگنده، آمیز عبدالطمع و ... به صورت نمایش تصویری اجرا می‌شد و مجری آن هم به گمانم هرمز شجاعی‌مهر بود، ببینند. واقعاً هنوز هم دلیل این تبعیض صدا و سیما برایم قابل درک نیست. اگر در شبکه جدید و غیرقابل دسترسی در دیگر شهرستان‌‌ها پخش شده بود، جای بحث نداشت ولی اینکه در آن دوران قحطی برنامه و شبکه، یک برنامه ارزنده از شبکه دو که در تمام کشور قابل دسترس است فقط برای پایتخت پخش شود، غیرقابل قبول است.

علی ای حال، در آن سال‌ها چند برنامه جدید به شبکه یک هم آمد که لطف خاص خود را داشت. یکی برنامه بعد از خبر بود که بعد از اخبار با اجرای جواد آتش‌افروز و محمود* شهریاری پخش می شد و تعدادی از هنرمندان هم در آن قطعات طنزی را اجرا می‌کردند. جمعه‌ها عصر برنامه‌ دیگری با نام لحظه‌ها نمایش داده می‌شد که ترکیبی از صحنه‌های جالب و خنده‌دار و دوربین مخفی‌های خارجی بود و حدوداً ۳۰ دقیقه طول می‌کشید. حوالی ساعت ۱۹ هم برنامه شما و سیما که اخبار فیلم و سریال‌ها و برنامه‌های در حال تهیه یا در حال پخش را ارائه می‌داد. از قسمت‌های بسیار جالب این برنامه که ادامه نیافت، تولید کلیپ‌های طنز با استفاده از قطعات سریا‌ل‌های خارجی و دیالوگ‌های طنزی بود که توسط دوبلورهای همان نقش‌ها ایفا می‌شد. یکی از این دست کلیپ‌ها، کاری با صدای زنده‌یاد پرویز بهرام، ناصر نظامی و غلامعلی افشاریه بر روی بخشی از سریال پلیسی و آلمانی بازرس بود. صداهایی جدی بر روی چهره‌هایی جدی‌تر و خالی از هر ظرافت و طنز، که در مورد پرداخت حقوق و صف کوپن روغن و مرغ و ... سخن می‌گفتند، صحنه بسیار مفرحی را ایجاد کرده بود. گرچه امروزه فضای مجازی پر از این نوع کارها است ولی سی سال قبل، کاری بسیار بدیع و هنرمندانه بود.

* توضیح تکمیلی دوست عزیز و گرانقدر جناب رابرت که لطف کردند و در پیام خصوصی ارسال نمودند:

تهران ساعت ۲۰ به تهیه‌کنندگی احمد شیشه‌گران (یکی از تهیه‌کننده‌های ثابت صبح جمعه با شما) و در سال ۷۱ تولید شد.

برنامه بعد از خبر هم محصول گروه اجتماعی وقت شبکه یک بود و البته نام کوچک جناب شهریاری، محمود است.


این مقدمه را عرض کردم که به چند سریال بویژه از شبکه پنج یا شبکه تهران در دهه هفتاد اشاره کنم که شاید کمتر در خاطرها ماندگار شده باشند. آن زمان برای دیدن شبکه تهران خارج از پایتخت نیاز به وسایلی جهت تقویت امواج بود و نهایتاً هم کیفیت پخش کاملاً خوب نبود بلکه در حدی بود که بتوان چهره‌ها را تشخیص داد و صدای نسبتاً واضحی را شنید. برنامه‌های شبکه تهران به تنهایی از لحاظ تازگی و سرگرمی با مجموع چهار شبکه دیگر قابل مقایسه بود.

منبع تصاویر از  IMDB 

اولین سریال، هلیکوپتر امداد تولید ۱۹۹۸ آلمان که از شبکه پنج پخش می‌شد. از حیث ظاهر شبیه سریال هشدار برای کبرا ۱۱ بود ولی جذابیت آن را نداشت.

منبع تصویر از IMDB

سریال دیگر هم از شبکه پنج، وسترنی با بازی استیو مک‌کوئین در نقش یک جایزه‌بگیر بود و هفت تیری با شکلی خاص استفاده می‌کرد که قنداقی شبیه تفنگ داشت. این مجموعه تولید ۱۹۵۸ امریکا با نام اصلی Wanted Dead or Alive در سه فصل و ۹۴ قسمت بود که شاید با نام تعقیب در ایران پخش شده باشد و بیشتر صحنه‌های آن در استودیو اجرا می‌شد و فکر میکنم، جناب منوچهر والی‌زاده به جای استیو مک‌کوئین صحبت می‌کردند. ظاهراً نسخه اصلی مجموعه سیاه و سفید بوده است امّا در شبکه تهران به صورت رنگی نمایش داده می‌شد.

منبع تصویر از IMDB

سریالی پلیسی با نام احتمالی هلیکوپتر پلیس محصول ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۱ آلمان در ۳۵ قسمت است که سه‌شنبه شب‌ها از شبکه ۳ پخش می‌شد. داستان سریال تا حدی انتزاعی و از زمان ساخت جلوتر بود. گروه پلیس متخصصی که پرسوناژ عملیاتی آن چارلی نام داشت و گوینده آن جناب والی‌زاده بود و احتمالاً نقش همکار ایشان را هم آقای کیکاووس یاکیده می‌گفتند. این گروه با هلیکوپتری پیشرفته به انجام عملیات در سطح شهر می‌پرداخت.

منبع تصویر

دیگری، مجموعه استرالیایی گروه امداد(پلیس امداد) استرالیایی است که احتمالا چهارشنبه شبها از شبکه یک پخش می‌شد و تولید سال ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۶ میلادی در ۵ فصل و ۶۲ قسمت است و از قسمت‌های جالب آن حضور راسل کرو در نقشی در تک اپیزودی از سریال بود.

اطلاعات و تصاویر بیشتر در مورد این سریال در سایت  IMDB 


تعداد دیگری سریال با محوریت ارتباط انسان و حیوانات نیز در دهه هفتاد پخش شدند که به نوعی حیوانات از شخصیت‌های اصلی داستان بود. مشهورترین آنها کمیسر رکس و در تعقیب جو که ارتباط انسان و سگ در آن‌ها به تصویر کشیده شده بود.

یکی از این دست مجموعه‌ها پسر فیل‌بان بود که اواسط دهه هفتاد از برنامه کودک و نوجوان شبکه دو پخش می‌شد. این سریال محصول ۱۹۷۳ در ۲۵ قسمت است که با سرمایه‌گذاری انگلستان، استرالیا و آلمان فدرال ساخته شده است. شخصیت‌های اصلی دو برادر به نام‌های تومای و رانجیت هستند.

منبع تصویر از IMDB

سریال دیگر آزمایشگاه دریایی با نام اصلی Danger Bay محصول ۱۹۸۳ تا ۱۹۹۰ آمریکا در ۱۲۴ قسمت است که شخصیت اصلی آن یک دانشمند زیست‌شناس و خانواده‌اش هستند و برای حفاظت از منطقه محل کار و زندگی خود، با تهدیدکنندگان محیط زیست مقابله می‌کنند. قسمتهایی از این مجموعه از شبکه ۵ پخش شد.

 

توضیح و تصاویر بیشتر در IMDB 

سریال محیط زیستی دیگر دکتر یا Daktari است که داستان‌های یک دکتر دامپزشک سفیدپوست و دخترش در منطقه حفاظت شده‌ای در شرق قاره آفریقا را روایت می‌کند. تهیه‌کنندگان آن شرکت متروگلدوین‌مایر و شبکه CBS هستند و بین سال‌های ۱۹۶۶ تا ۱۹۶۹ در ۴ فصل و ۸۹ قسمت ساخته شده است. این مجموعه هم احتمالاً از شبکه تهران پخش می‌شد.

توضیحات و تصاویر بیشتر در IMDB 

سریال دیگر مجموعه انیمیشن استرالیایی Crocadoo تولید شده بین سال‌های ۱۹۹۶ تا ۱۹۹۸ است. این مجموعه در مورد کشمکش‌های مدیر یک مجموعه توریستی به نام هارداکر با صدای بهمن هاشمی و تعدادی کروکودیل استرالیایی است که می‌خواهند از منطقه زندگی خود در برابر این مدیر زیاده‌خواه محافظت کنند. این مجموعه ظهر تابستان نیمه دوم دهه هفتاد از شبکه پنج پخش می‌شد.


فیلم‌های هیجان‌انگیز با تمرکز بر حیوانات خطرناک از ژانرهای جذاب سینماست و هرچه این حیوانات طبیعی‌تر باشند، فیلم باورپذیرتر می‌شود. شاید قریب به ذهن‌ترین این دست فیلم‌ها، آرواره‌ها ساخته استیون اسپیلبرگ باشد. در دهه هفتاد چند فیلم جالب از این دست نمایش داده شد که برجسته‌ترین آن‌ها، شبح و ظلمت بود و این فیلم بارها از شبکه‌های مختلف پخش شده است.

یکی از این قبیل فیلم‌ها تمساح تولید سال ۱۹۸۰ آمریکا بود که بعدازظهر جمعه از شبکه یک پخش شد. داستان از افتادن بچه تمساحی در دستشویی خانه‌ای شروع می‌شود. بچه تمساح با ورود به فاضلاب شهری و خوردن لاشه‌ حیوانات آزمایشگاهی که تحت آزمایش هورمون رشد قرار می‌گرفته‌اند ظرف ۱۲ سال به موجودی عظیم‌الجثه و علاقه‌مند به خوردن انسان تبدیل می‌شود.

توضیح و تصاویر و ویدئو در IMDB 

فیلم دیگر، لشکر آتش: مورچه‌های قاتل تولید ۱۹۹۸ امریکا است که در سال‌های انتهایی دهه هفتاد در روزهای نزدیک به عید نوروز از شبکه دو پخش شد. داستان فیلم از مواجهه یک دانشمند زیست‌شناس با جسد عاری از گوشت حیوانات و انسان ‌ها آغاز می‌شود و در بررسی آزمایشگاهی یکی از اجساد، سر مورچه قاتل بومی آمریکای جنوبی مشاهده می‌شود و مشخص می‌شود کلونی این مورچه‌ها همراه بار چوبی از آمریکای جنوبی وارد این شهر کوچک در شمال آمریکا شده است. نهایتاً برای توقف حرکت مورچه‌ها مجبور به شکستن سد در منطقه می‌شوند.

تصاویر بیشتر در IMDB

فیلم دیگر که از شبکه سه پخش شد، پنجه خرس Grizzly تولید ۱۹۷۶ آمریکاست که داستان خرس گریزلی آدمخواری را روایت می‌کند که به خانه‌ها و اردوی دانش‌آموزان حمله می‌کند. افراد متعددی سعی در کشتن این خرس دارند ولی خرس به نوعی خطر را حس می‌کند و با فریب شکارچیان آنها را غافلگیر می‌کند و طعمه خود می‌سازد. سرانجام خانم معلمی با شلیک مستقیم منور یا گلوله آتش‌زا به سمت خرس او را به آتش می‌کشد.

توضیح، تصاویر و ویدئو در IMDB 

آخرین فیلم، هشت‌پا یا the Beast تولید ۱۹۹۶ در واقع یک فیلم تلویزیونی دو قسمتی بر اساس داستانی از نویسنده آرواره‌ها است. ماهیگیران در شمال غرب آمریکا متوجه کاهش غیرعادی تعداد ماهیان می‌شوند. در همین حین جسد نیمه‌خورده بچه نهنگی بزرگ پیدا می‌شود. نهایتاً با بررسی دقیق متوجه می‌شوند که هشت‌پایی غول‌پیکر مسبب این وقایع است. در ابتدا تصمیم بر کشتن هشت‌پا دارند امّا صاحب پارک دریایی در جنوب آمریکا مبلغ زیادی را برای زنده‌ گرفتن هشت پا پیشنهاد می‌دهد. هشت‌پای ۱۵ متری را زنده می‌گیرند و به منطقه محافظت شده‌ای در ساحل منتقل می‌کنند. هشت‌پای زندانی وضع مساعدی ندارد. شب هنگام هشت‌پای دیگری با جثه‌ای حدود ۳ برابر هشت پای اول سعی در نجات او دارد که موفق نمی‌شود و هشت‌پای کوچکتر می‌میرد. هشت پای بزرگ به طرز وحشیانه‌ای شروع به کشتار و بر هم زدن ساحل و قایق‌ها می‌کند. گروهی با کشتی وارد اقیانوس می‌شوند تا با سیانور هشت پا را از پا در آورند. در حمله هشت پا، او را هدف قرار می‌دهند امّا متوجه می‌شوند یکی از اعضای گروه سیانور را با ماده‌ای خواب آور جایگزین کرده است تا بتواند هشت‌پا را به صاحب پارک آبی بفروشد. میزان ماده خواب آور کافی نیست و هشت‌پا در حین حمل به سوی ساحل، بیدار می‌شود و تعدادی از خدمه کشتی را می‌کشد و می‌خورد، نهایتاً وقتی هلیکوپتر امداد افراد باقی مانده را بالا می‌کشد یکی از آنها با تفنگ آتش‌زا قایق را به آتش می‌کشد و با انفجار قایق، هشت‌پا از پای در می‌آید.

تصاویر و ویدئو در  IMDB 


شاید اگر سال‌های قبل‌تر تصمیم به ارسال این پست داشتم، آن را در قالب چندین پست مختلف و با تصاویر و توضیحات خیلی بیشتری، ارسال می‌کردم ولی نه خوانندگان حوصله دارند و نه نویسنده. امیدوارم این پست بنده برای دوستان و بازدیدکنندگان در حد تداعی سالهای گذشته، مفید و خاطره انگیز بوده باشد.




سریال آوای بی صدا - پهلوان جواد - ۱۴۰۲/۹/۲۳ عصر ۰۸:۰۵

سریال آوای بی صدا

یک سریال زیبا و خاطره انگیز که دهه 70 از شبکه دوم صدا و سیما پخش  شد و فکر نکنم که دیگه تکرارش از هیچ شبکه ای پخش شده باشه. کارگردانش هم آقای مجتبی یاسینی هست که اون سالها سریالهای خیلی خوبی میساخت.

موضوع اصلی سریال درباره مشکلات ناشنوایان بود ولی ماجرای اصلیش درباره دختری به نام دنیا بود که نقشش رو خانم الیکا کشاورز بازی میکرد و بقیه نقشها رو هم محمد عمرانی و شیوا بلوریان و علی عمرانی و خانم صدیقه کیانفر بازی میکردن.

از  این سریال متاسفانه جزو چند تا عکس و کلیپ کوتاه چیزی موجود نیست که یک کلیپ کوتاه رو واسه دانلود گذاشتم.

ایکاش به جای تکرار هزارم سربالهای بی محتوایی مثل ستایش و لیسانسه ها و....یک بار این سریال و امثالش رو تکرار بکنن.


https://www.uplooder.net/files/54eca9f3c44bbe56c24985049764c279/AVAYE-BISEDA.mp4.html




RE: چند فیلم و سریال دهه هفتاد - rahgozar_bineshan - ۱۴۰۲/۹/۲۵ صبح ۰۹:۴۰

(۱۴۰۲/۶/۳۰ عصر ۰۵:۴۸)پیرمرد نوشته شده:  

(۱۴۰۱/۱۱/۲۴ صبح ۰۴:۳۳)BATMAN نوشته شده:  

مجموعه تهران 20 با حضور شهلا ناظریان ، حسین عرفانی

دوست عزیز و گرامی جناب BATMAN به مجموعه طنز تهران ساعت* ۲۰ اشاره فرمودند که سال ۷۰ (با تقریب ۱- و ۱+ سال) از شبکه دوم سینما ساعت ۲۰ انحصاراً در تهران پخش می‌شد و شهرستا‌ن‌های دیگر تنها دههٔ فجر توانستند چند قسمت از این برنامه جالب را که با هنرمندی تعداد زیادی از هنرمندان گروه صبح جمعه با شمای رادیو با همان شخصیت‌ها از قبیل دست و دلباز، ملوّن، زرگنده، آمیز عبدالطمع و ... به صورت نمایش تصویری اجرا می‌شد و مجری آن هم به گمانم هرمز شجاعی‌مهر بود، ببینند. واقعاً هنوز هم دلیل این تبعیض صدا و سیما برایم قابل درک نیست. اگر در شبکه جدید و غیرقابل دسترسی در دیگر شهرستان‌‌ها پخش شده بود، جای بحث نداشت ولی اینکه در آن دوران قحطی برنامه و شبکه، یک برنامه ارزنده از شبکه دو که در تمام کشور قابل دسترس است فقط برای پایتخت پخش شود، غیرقابل قبول است.

در تایید حرفهای پیرمرد دل برنای عزیز عارضم که قشنگ یادم هست که از چند هفته قبل تبلیغات و تیزر برنامه تهران ساعت 20 از تلویزیون با صدای ماندگار مرحوم منوچهر نوذری پخش می شد که :هرچه در تهران هست و نیست...در تهران ساعت 20!!!

ما بچهه ای کم امکانات و محروم شهرستانی هم خوشحال بودیم که قرار است  پخش یک برنامه تلویزیونی جذاب شروع بشه و یک سرگرمی تازه دراون ایام کم سرگرمی پیدا خواهیم کرد -به ویزه یکی مثل من که علاقه مند به دیدن چهره گویندگان برنامه صبح جمعه با شما بودم-که ناگهان صحبت اقای آتش افروز مثل یک سطل  آب یخ روی سر کرختمان کرد: این برنامه مخصوص شبکه تهران است و از شبکه های سراسری 1و2 پخش نخواهد شد!!!

یادم هست تا چندین روز همه بچه ها پکر و دمغ بودند و شاکی از این که هرچی امکاناته مال تهرانی هاست!!




فیلم تلوزیونی قدرت - 1998 ساخته ی میگوئل الکساندر - مراد بیگ - ۱۴۰۲/۹/۲۷ صبح ۰۲:۴۷

Dude نوشته شده:

(۱۳۹۵/۱۰/۲۷ صبح ۰۱:۴۰)مراد بیگ نوشته شده:  

با سلام خدمت دوستان،دنبال عنوان فیلمی هستم که حدودا 25 سال پیش دیدم.

اگر اشتباه نکرده باشم داستان فیلم در مورد کاندیداتوری ریاست جمهوری آمریکاست یا چیزی شبیه این ، رئیس حزب که پیرمردی مرموزه در قبال گروگانگیری و تهدید بقتل دامادش که نامزد همون حزب در انتخابات بوده بدلایلی سکوت میکنه ولی  دخترش بتنهایی دنبال راه نجاتی برای رهایی همسرش میگرده و تنها حامیش که بادیگارد خانوادگیشون بوده تو یه صحنه ی درگیری، کشته میشه ، در نهایت زنه  با کلی زحمت و مرارت و بدون هیچ پشتیبان دیگری میتونه با توافق با گروگانگیرا در خصوص کنار کشیدن همسرش از سیاست همسرشو نجات بده ...(امیدوارم روایت داستان رو درست بیان کرده باشم)

کشته شدن بادیگارد خانوادگی یکی از دراماتیک ترین سکانس هایی است که بخاطرم مونده،امیدوارم با کمک شما علاوه  اینکه تماشای مجدد فیلم بعد گذشت سالها موجبات تجدید خاطره  برای این راهزن پادر هوا بگردد، روح آن مرحوم مغفور را هم شاد بنماید.

به نظرم فیلم، ربطی به آمریکا و رییس جمهورش ندارد، واحتمالا چیزی شبیه Macht 1998 است، که چیزی جز خلاصه ای از داستانش و چند عکس از هنر پیشه هایش پیدا نشد.

https://www.imdb.com/title/tt0156756/

تقدیم به دوست گرامی جناب Dude 


قدرت  وسیله ی بازی و سرگرمی نیست ، قدرت یک سلاح است و تنها کسی که توانایی استفاده از آن را داراست شایستگی تصاحبش را دارد .


شجاعت ، کاری است که کارگردان جوان و پرتغالی الاصل آلمانی میگوئل الکساندر با حمایت مالی و معنوی کانال خصوصی و تجاری Sat.1 بدان مبادرت می ورزد،  درست پیش از موعد انتخابات فدرال به سال 1998 و پیروزی احتمالی گرهارد شرودر به عنوان صدر اعظم جدید آلمان ، کاری که صدا و سیمای ملی  از انجام آن معذور و بر انجامش ناتوان است .


Macht - 1998 تریلری است معمایی - جنایی  که از فساد در عالم سیاست سخن می گوید و با کنایه های ارزان قیمت  به اعتبار انتخابات پیش رو در آلمان یورش می برد .

پیتر سامر، نامزد پیشرو و کاریزماتیک یک حزب تازه شکل گرفته ، به عنوان ستاره جدید در آسمان سیاسی تجلیل می شود ، همه نظرسنجی ها او را رئیس آینده دولت می دانند ، به نظر می رسد او موفق شده است ، صدای تشویق ممتد سیل جمعیت حاضر بیانگر این مدعی است .


همسرش فرانزیسکا و دختر نوجوانش کاتیا با غرور و شعف زاید الوصفی او را در این برنامه ی تبلیغاتی همراهی می کنند ،  ریچارد مول رئیس و رهبر حزب اما با حرکاتی تصنعی پیروزی احتمالی انتخابات را به خود و نامزد جوان حزب تبریک می گوید ...

از چپ پیتر سامر(پیتر ساتمن) ، ریچارد مول(دیتمار شونهر) ، فرانزیسکا سامر(کاتیا رِیمَن) و دخترشان کاتیا سامر( لوئیزا هرفرت)



 عملیات گروگانگیری پیتر سامر که با خرابی اتومبیل ، شلیک چند بمب دودزا و درگیری مسلحانه و تعقیب و گریز کوتاهی همراه است نخستین شوک را به بیننده وارد می سازد .


از این سو به بعد داستان فیلم در دو بخش مجزا از هم روایت میشود ، از یک سو سیاستمداری که در دخمه ای به دام ربایندگان افتاده و گیج و مستاصل مذاکرات ناسرانجامی با ایشان دارد و از سمتی دیگر  همکاری حزب با کارآگاهان آژانس فدرال در جهت تلاش ظاهری برای آزادی ایشان که بصورت موازی  به تصویر کشیده میشود .

الیور گارتنر با بازی خولیو ریچارِلی(نفر سمت راست)



ربایندگان در قبال آزادی سامر  در وهله ی اول خواستار 15 میلیون مارک آلمان هستند ، ریچارد مول خود شخصا عملیات دادن باج در قبال آزادی سامر را برعهده میگیرد ، مبادله با شکست همراه میشود ، سامر نا امید معتقد است مول برای حذف ایشان عمدا خرابکاری کرده است اما ربایندگان بی توجه به گفته های ایشان  با توسل به خشونت خواسته ی خود را اینبار افزایش می دهند . فرانزیسکا که زنی با هوش بالاست خود شخصا وارد گود گشته طی تحقیقات صورت داده در اطراف خود به تمامیت فعالیت حزب و و در بطن آن به همسرش بعنوان نماینده ای که در خرید و فروش تسلیحات دست داشته مشکوک  و بدبین میگردد ، اما با این وجود در صدد آزادی وی بر می آید ، تنها حامی و پشتیبان مورد اعتماد او در این راه اولیور گارتنر بادیگارد خانوادگیشان است که در تمامی مراحل او را همراهی می کند .

نیکول هستر در نقش آنا سامر مادر پیتر (سمت چپ)


 فیلم وارد فاز جدید و سرنوشت ساز خود میشود ، خبرچینان یک به یک جان خود را ازدست می دهند و فرانزیسکا که یقین حاصل کرده خیانت برادر قدرت است ، مایوس از مول یگانه یاور خود الیور را نیز در یک سکانس تمام تراژیک تعقیب و گریز ازدست می دهد ، با مرگ الیور فرانزیسکا بواقع خود را در باتلاقی از فساد سیاسی ، یاس و نا امیدی غوطه ور  می بیند ، در ادامه اما پس از تحمل مسیری طاقت فرسا و مرارت های فراوان ، ربایندگان را حاضر به مذاکره ی رویاروی با خود می گرداند .


فرانزیسکا در نهایت موفق میشود همسر نیمه جانش را از دست ربایندگان ، سیاست و مول  یکجا برهاند ...


روایت فیلم داستانی است تخیلی الهام گرفته از خاطرات اسارت یان فیلیپ رِمِسما *در دست ربایندگانش در کتاب در سرداب -1997


بازی زوج هنری مشهور کاتیا رِیمَن و پیتر ساتمن در نقش فرانزیسکا و همسرش باور پذیر و عالی است ، دیتمار شونهر در نقش رهبر حیله گر حزب میدان داری می کند اما علیرغم تکیه کارگردان بر استفاده  از نام های بزرگ در موفقیت فیلم به عنوان محصولی سرگرم کننده و تماشگر پسند ، بهره گیری از جلوه های سطحی و داستان کلیشه ای - به رسمی که در تلویزیونهای تجاری معمول است - این اثر را ازیک  درام سیاسی مهیج جدی که در یادها بماند دور ساخته و به اثری گمنام مبدل می سازد ، متاسفانه هیچ اثری از این فیلم خاطره انگیز برای ما در دنیای مجازی  غیر از تعدادی از تصاویر مندرج در بالا وجود ندارد ...

*دکتر یان فیلیپ رمسما پژوهشگر سیاسی ، اجتماعی و فرهنگیِ اهل آلمان که در 25 مارس 1996 توسط چهار مرد ربوده شد ، خانواده اش  پس از 33 روز اسارت و در میان سنگ اندازی عوامل قضایی رسیدگی به پرونده ، در مبادله ی سوم موفق به آزادی وی در قبال 15 میلیون مارک آلمان و 12.5 میلیون فرانک سوئیس شدند .