تالار   کافه کلاسیک
بیلی وایلدر - نسخه قابل چاپ

+- تالار کافه کلاسیک (https://cafeclassic5.ir)
+-- انجمن: تالارهای تخصصی (/forumdisplay.php?fid=10)
+--- انجمن: بازیگران و فیلمسازان (/forumdisplay.php?fid=33)
+--- موضوع: بیلی وایلدر (/showthread.php?tid=158)


بیلی وایلدر - سروان رنو - ۱۳۸۸/۱۱/۶ عصر ۱۰:۴۸

نوبتی هم باشد نوبت یکی از گل ترین و دوست داشتنی ترین کارگردان های تاریخ سینماست: بیلی وایلدر  :llol

مطلب در اینترنت زیاد است اما به جای کپی برداری بهتر دیدم از احساس خودم نسبت به این هنرمند بزرگ بگم. کارگردان خوب در تاریخ سینما کم نداشته ایم. بعضی از آنها دهها و حتی صدها فیلم می ساختند و از قضا چند فیلمشان شاهکار از کار در می آمد. اما بعضی دیگر به هر فیلمنامه ای که دست می زدند طلا می شد. مثل آشپزی که از ساده ترین مواد ، بهترین و خوشمزه ترین غذاها را درست می کند. تعداد این کارگردان ها در تاریخ سینما زیاد نیست و زیاد هم نخواهد بود. خب هیچکاک یکی از آنها بود که سبک خاص و خلاقانه خاص خودش را داشت و برای همین همیشه بین سینمادوستان محبوب است. اما من کسی را نمی شناسم که سینما را بشناسد اما بیلی وایلدر را نشناسد ( چه  جمله ای شد ! )

هر عاشق سینمایی ، هر عاشق سینمای کلاسیکی را بپرسید ، در فهرست برترین فیلم هایش حتما چند تا از فیلم های وایلدر هست. فیلم هایی شاد و در عین حال بامعنی ، که مناسب هر سلیقه ای است. از غرامت مضاعف گرفته تا سانست بولوار . از بازداشتگاه شماره 17  تا سابرینا . از خارش هفت ساله تا بعضی ها داغشو دوست دارند . از آپارتمان تا ایرما خوشگله. برای اثبات نبوغ وایلدر فقط دو تا سه تا از این فیلمها کافی بود. گرچه او نیز مانند هیچکاک همیشه شکسته نفسی می کرد. وايلدر گفته : اگر تكه‌هايي از بهترين فيلم‌هايم را جمع كنند، فقط مي‌توان از آن‌ها يك فيلم  46 دقيقه‌اي عالي ساخت ... !   ... اِه . اینقدر شکست نفسی نکن استاد :ttt1

     Billy Wilder




بیلی وایلدر - بانو - ۱۳۸۹/۴/۱۱ عصر ۱۱:۰۶

امروز مروری می کردم بر آثاری که به نوعی جای پای بیلی وایلدر فقید در آن به چشم می خورد. گاه تنها نویسنده داستان بود و گاه، هم داستان و هم فیلمنامه و کارگردانی اثر با خود وی... آرشیو سینمایی ام چندان غنی نیست اما، به کلیاتی رسیدم، همانگونه که خود اعتقاد داشت نویسنده بهتری بود تا کارگردان و این عیب نیست، موهبت است! تعطیلی گمشده، سانست بولوار،سابرینا، عشق در بعد از ظهر، بعضی ها داغش رو دوست دارند، ایرما خوشگله، آوانتی و ... یا حتی داستان فیلم پرت و پلایی نظیر کازینو رویال نیز از او بود!

پیش از اینها دو اثر از هاوارد هاکس را دیده بودم؛ گلوله آتش (Ball of fire 1941 ) و بازسازی آن توسط خود هاکس در 1948 با عنوان ترانه ای متولد می شود (a song is born). داستان اصلی هردو فیلم یکیست. "from A to Z" نوشته وایلدر و توماس مونرو. شیرینی داستان چنان به دلم نشسته بود که بازیها و کارگردانی و فیلمبرداری به آسانی تحت الشعاع قرار گرفته و خود قصه بود که ناخودآگاه مرا به دنبال می کشید... و وایلدرهمین است...نویسنده قدرقدرت و کارگردانی خوب.

و صحت این مدعا به آسانی با نگاهی به فهرست جوایز و افتخارات وایلدر مشخص می شود، 11 مورد کاندید بهترین داستان و بهترین فیلمنامه که موفق به کسب 3 عدد اسکار نیز شد و همچنین 8 مورد کاندید بهترین کارگردانی که 2 عدد اسکار را دریافت نمود. بهتر است شرح جوایز را نیز بیاورم :

کاندید بهترین فیلمنامه Ninotchka 1939 / کاندید داستان Ball of fire 1941 / کاندید فیلمنامه Hold back the dawn 1941 / کاندید بهترین کارگردانی Double indemnity 1944 / کاندید فیلمنامه Double indemnity 1944 / اسکار بهترین کارگردانی The lost weekend 1945 / اسکار فیلمنامه The lost weekend 1945 / کاندید فیلمنامه A foreign affair 1948 / کاندید کارگردانی Sunset Blvd. 1950 / اسکار برای فیلمنامه و داستان Sunset Blvd. 1950 / کاندید کارگردانی stalag17 1953 / کاندید کارگردانی Sabrina 1954 / کاندید فیلمنامه Sabrina 1954 / کاندید کارگردانی Witness for the procession 1957 / کاندید کارگردانی Some like it hot 1959 / کاندید فیلمنامه (اقتباس از داستان اصلی نوشته M.Logan , Robert Thoeren ) برای فیلم Some like it hot 1959 / اسکار بهترین فیلم برای The apartment 1960 / اسکار کارگردانی The apartment 1960 / اسکار بهترین داستان و فیلمنامه The apartment 1960 / کاندید فیلمنامه و داستان The fortune cookie 1966 / و اسکاری تحت عنوان یادبود G.Thalberg در 1987.

وایلدر خداوندگار ایجاز است، جملات کوتاه، روان، پربار و زیبا به نوعی امضای شخصی اویند. طنز نهفته در جای جای فیلم و نیز علاقه اش به موسیقی که گاه به شکلی کاملا آشکار در قالب گروه نوازنده ای که همیشه قهرمانانش را دنبال می کنند آشکار می شود (نظیر عشق در بعد از ظهر و یا آوانتی) و یا بنای کار بر موسیقی نهاده می شود (بعضی ها داغش رو دوست دارند...).

روابط زن و مرد، ارزش گذاشتن بر عشق تا آنجا که گاه همه حرمتهای عقلانی و حتی مذهبی را به یکسو می راند و عشق قد علم می کند در برابر همه باید و نبایدها و هنجارهای متعارف اجتماع و طنزی شیرین ماحصل این سنت شکنی رویاگونه است. طنزی که اگر تنها برای ثانیه ای چشم بر هم گذاری و به عقل رجوع کنی نتیجه ای جز رومانتیسیسم بی چون و چرای جاری در آثار او نخواهی گرفت! کجای جهان، به چه مذهب و یا قانونی خیانت و لاابالی گری صحیح است و یا مطلوب؟! پس چرا در آثار وایلدر اینگونه غریب، به دل می نشیند؟! مبنای فیلم به لحاظ محتوایی ضعیفی از وایلدر چون (آوانتی) به راستی شکل گیری چنین عشق یاوه و بی هویتی است! آوانتی ضعیفترین اثری بود که از وایلدر دیده بودم اما، همین عشق مضحک، آنچنان توجیه شده و مطلوب ذهن بشر (باید و نباید گریز) است که تا انتهای فیلم دوست نداری قهرمانان الکی خوش وایلدر گرفتار شوند! و همینطور ایرما خوشگله و امثالهم! هنر وایلدر رویا سازی است... افسانه پردازی است... همچون نوشتن افسانه ای بر نامیرایی بشر فانی و یا وصال فلان جوانک عاشق پیشه با شاهزاده ای مغموم و در انتها خوشبختی آن دو.... وایلدر بر رگ خواب تماشاگران انگشت نهاده بود... تحقق آرزوهای محال آنان و فرار از واقعیت هرچند کوتاه مدت. مگر سابرینا و یا عشق در بعد از ظهر جز این بود؟!

زمانی سعی کردم برای فیلم تمجید شده ای چون (تعطیلی از دست رفته) همسانی از جهان ادبیات بیابم، تنهایی یک ذهن؛ روی آوردن به الکل؛ روشنفکری مرد گرفتار و قهرمان اصلی داستان، آگاهی از اطراف و رویاپردازی درونی مرد...اینها همه مرا به یاد کتاب تنهایی پر هیاهوی بهومیل هرابال نویسنده ارزشمند چک انداخت که چندی قبل با ترجمه پرویز دوایی خوانده بودمش... اصل کتاب؛ تلخ تمام می شود، اما فیلم وایلدر با همان عشق، معجزه پنهان خلقت، به شکلی اصیل با رهایی مرد از الکل و پناه بردن به آغوش زن، منجی... به پایان دیگری ختم می شود. وایلدر برنده است در ارتباط با مخاطب. هرابال نویسنده بزرگی است. شاید مقایسه آن فیلمنامه و این کتاب اشتباه بزرگی بود که مرتکب شدم (و خود را نیز نمی بخشم از این بابت) اما، عالم سینما را (اختراع) کردند تا رویاهای شیرین ببینی وگرنه تلخی اجتماع اطراف؛ ثانیه به ثانیه، هر لحظه و هر ساعت قابل لمس است به سادگی! نه آگاهی خاص می خواهد که عذاب الیم بکشیم و نه با ساده انگاری ، یارای رستن ازآن را خواهیم داشت...

وایلدر برنده است... و سینما... همین است...! نور، عشق، شاید هم حماقتهای کوچک قابل گذشت!!

پشت صحنه فیلم عشق در بعد از ظهر : موریس شوالیر-ادری هپبرن-بیلی وایلدر-گری کوپر




RE: بیلی وایلدر - Classic - ۱۳۸۹/۴/۱۱ عصر ۱۱:۵۵

Ninotchka 1939 .... /  Double indemnity 1944 Sunset  /   stalag17 1953 / /  Sabrina 1954 /  199 /Some like it hot 1959 /The apartment 1960

بیلی وایلدر دوست داشتنی :heart:

سابرینا ، بازداشتگاه شماره 17 ، نینوچکا ، آپارتمان  ، بعضی ها داغشو دوست دارن ، غرامت مضاعف ، ایرما خوشکله، سانست بلوار و ...  فهرست طومار مانند شاهکارهای این کارگردان درصد زیادی از لیست  فیلم های برتر عمر هر سینما دوستی را شامل می شود.

همچنین اضافه کنید خارش هفت ساله The Seven Year Itch با آن داستان جذاب و خوش را . طنز بسیار زیبایی را که در همه فیلم های او جاری است بسیار دوست دارم.




RE: بیلی وایلدر - دشمن مردم - ۱۳۸۹/۴/۱۲ صبح ۰۲:۰۳

با تشکر فراوان  از سروان رنوی عزیز بخاطر  ایجاد چنین تاپیکی  {#smilies.heart}

 واقعا جای استاد وایلدر برای عاشقان و  کلاسیک دوستان خالی بود و این خلا رو شما برطرف کردید.

یکی از کارهای فوق العاده استاد وایلدر کشف جک لمون دوست داشتنی بود  ، آدم هیچوقت اون قیافه رو فراموش نمیکنه ، بعدش کشف والتر ماتئو  بود که این زوج هنری بسیار بهم میامدند

یاد این 3 عزیز از دست رفته گرامی و روحشان شاد




RE: بیلی وایلدر - 1991 - ۱۳۸۹/۵/۲۹ عصر ۱۰:۳۱

امشب (جمعه‌شب) فیلم بسیار بسیار زیبای صفحه‌ی‌اول از ویلی‌وایلر در سینما4 پخش شد. از اون‌جایی که محبوبیت ملکوت از این فیلم بسیار بسیار بیشتره و قدرت خانواده از ما ایضاً، نتونستیم ببینیم. این شد که منتظریم تا تکرار این فیلم رو ببینیم!

 از دوستان اهل فضل هم می‌خوام که کمی ما رو با این فیلم آشنا‌تر کنن.




RE: بیلی وایلدر - سم اسپید - ۱۳۸۹/۵/۳۰ صبح ۰۱:۰۳

بیست و پنجمین ساخته کارگردان بزرگ و نابغه تاریخ سینما بیلی وایلدر، بر اساس نمایشنامه 2 غول هالیوود بن هکت و چالرز مک آرتور، حاصل همکاری آی. ال. ای. دیاموند (که از سالیان قبل جایگزین چالرز براکت شده بود، از فیلم عشق در بعد از ظهر تا آخرین فیلم او یعنی بادی بادی)دستیار فیلنامه نویس وایلدر با خود او. سومین اقتباس از نمایشنامه مشترک بن هکت و چارلز مک آرتور، چهارمین حضور مشترک زوج دوست داشتنی تاریخ سینما جک لمون و والتر ماتائو (این زوج در 8 فیلم همبازی بوده اند)، دومین حضور آنها در فیلمی از وایلدر پس از شیرینی شانسی. فیلمی کمدی و اصیل درباره دوره ای مشخص و در زمینه حرفه روزنامه نگاری با فیلمبرداری درجه یک جوردن کرونن وت. هر چند فیلم روی هم رفته سرگرم کننده است، ولی قصد آن سرمایه گذاری روی موضوع داغی بود که سال قبل، با فیلم نیش، آغاز شده بود. مقوله غم غربت برای دورانی گذشته. از بسیاری جهات این فیلم صادق تری است. وودی آلن فیلم غرامت مضاعف را درخشان ترین فیلم تاریخ سینما می داند، کسی که بیشترین تاثیر در کارنامه هنری خودش را از بیلی وایلدر گرفته است. تاثیر ارنست لوبیچ کارگردان نامدار آلمانی بر او و فیلمهایش انکار ناپذیر است.

فیلم های اقتباس شده از نمایشنامه بن هکت و چارلز مک آرتور عبارتند از:

1- صفحه اول ساخته لوئیس مایلستون (1931)

http://www.imdb.com/title/tt0021890

2- منشی همه کاره او ساخته هوارد هاکس (1940)

http://www.imdb.com/title/tt0032599

3- صفحه اول ساخته بیلی وایلدر (1974)

http://www.imdb.com/title/tt0071524

4- تعویض کانالها ساخته تد کاچف (1988)

http://www.imdb.com/title/tt0096203




RE: بیلی وایلدر - سم اسپید - ۱۳۸۹/۶/۱۷ عصر ۰۳:۱۴

(۱۳۸۹/۴/۱۱ عصر ۱۱:۰۶)بانو نوشته شده:  

همانگونه که خود اعتقاد داشت نویسنده بهتری بود تا کارگردان و این عیب نیست، موهبت است! تعطیلی گمشده، سانست بولوار،سابرینا، عشق در بعد از ظهر، بعضی ها داغش رو دوست دارند، ایرما خوشگله، آوانتی و ... یا حتی داستان فیلم پرت و پلایی نظیر کازینو رویال نیز از او بود!

آوانتی ضعیفترین اثری بود که از وایلدر دیده بودم.

بیلی وایلدر جزء محجوب ترین و محبوب ترین کارگردانهای عالم سینماست، و این شکسته نفسی استاد را نشان می دهد که خود را کارگردان بزرگی نمی داند. من تعریف دوستان از کارگردان خوب را نمی دانم، ولی اینقدر می دانم که فیلمنامه های استاد غوغا می کند، همچنانکه مرید همیشگی و عاشق راستینش وودی آلن اینگونه هست، انتخاب بازیگرانش همیشه بجا بوده و برخلاف بسیاری دیگر این فیلمهای وایلدر هستند که به بازیگران آن فیلم ها اعتبار بیشتر بخشیده اند، طراحی صحنه در فیلم های وایلدر همیشه تحسین برانگیز بوده، و البته موسیقی و تدوین. حال اگر تمامی اینها باعث نمی شود تا او را بزرگ بدانیم، پس به چه کارگردانی باید بزرگ بگوییم؟!!

در مورد فیلم کازینو رویال بگویم که به هیچ وجه باعث زیر سوال رفتن استاد نمی شود زیرا در لیست نویسندگان فیلمنامه اسامی 10 نفر دیده می شود:

1- وولف مانکوویتز

2- جان لاو

3- مایکل سیرز

4- وودی آلن

5- وال گست

6- بن هکت

7- جوزف هلر

8- تری سوترن

9- بیلی وایلدر

10- پیتر سلرز

که از نظر اینجانب بیشتر به آش شله قلمکار شباهت دارد تا فیلمنامه، با فرض آنکه از مطالب تمامی این فیلمنامه نویس ها استفاده شده باشد که بنده شک دارم و حتی اگر اینطور هم باشد چه کسی قادر است از این وانفزا سر در بیاورد.

فیلمی که 6 کارگردان دارد:

1- وال گست

2- کن هیوز

3- جان هیوستون

4- جوزف مگ گراس

5- رابرت پریش

6- ریچارد تالماج

و از تمام اینها مهمتر اصلا قرار نبوده که فیلمی منسجم و قابل هضم باشد زیرا هجویه ای بر جیمز باندهای پیشین هست، آنها چه بوده اند که برایشان هجویه هم ساخته شود!!

تنها نکته قابل ذکر و ارزشمند فیلم موسیقی زیبای برت باکاراک هست که نامزد اسکار هم شده بود و در سایت آپلود کرده ام.

به شخصه اعتقاد دارم همین که فیلم به پایان و اکران عمومی رسیده است جای شکرش باقیست.

آوانتی به هیچ عنوان نمی تواند از فیلم های ضعیف استاد باشد، جک لمون های استاد فراموش نشدنیست. و اگر قرار باشد فیلم های به ظاهر ضعیف تر او را نام ببریم باید از فدورا بازسازی سانست بولوار نام ببریم، صد البته استاد می دانست که رد پایی از آن فیلم هم در فدورا مشاهده نخواهد شد، پس چرا دست به چنین کاری زد؟!!

چون ما همیشه سهم کارگردان از فیلم رو نادیده می گیریم و اصلا به این موضوع فکر نمی کنیم که هیچ کارگردانی در وهله اول برای ما و منتقدان فیلم نمی سازد بلکه برای دل خودش و آرزوهای خویش فیلم می سازد. آیا وایلدر آمده است که سهم ما از دنیا را به ما بدهد یا سهم خود را بگیرد؟

بهترین مثال برای درک این موضوع فیلم مادر ، اثر علی حاتمی کارگردان استثنایی سینمای ایران است. آیا اکبر عبدی همان بهروز وثوقی فیلم سوته دلان نیست؟ آیا محمد علی کشاورز همان شعبان استخوانی سریال هزاردستان نیست؟ اگر اینطور باشد پس حاتمی بدنبال چیست؟ دقیقا بدنبال همان چیزیست که بیلی وایلدر به نوعی دیگر جستجو می کند، آنها با بازیگران و نقشهای فیلمهایشان خو گرفته اند و با آن زندگی می کنند. به دنبال بهانه ای هستند تا آرزوهای خود را تحقق بخشند.

استاد در طول حیات خود 27 فیلم ساخت که آوانتی 24 فیلم او محسوب می شود، آیا استاد چاره ای جزء تکرار خود دارد؟ آیا پس از 24 فیلم و 38 سال کارگردانی هنوز می تواند در اوج باشد؟!

اینکه تصور کنیم همیشه پایان و یا آغاز هر فیلمی در اختیار کارگردان است سخت در اشتباهیم، این تهیه کننده ها و کمپانی های فیلمسازی هستند که تعیین کننده هستند. چرا کلمانتین عزیزم (جان فوردرونین (جان فرانکن هایمرجاذبه مهلک(آدرین لاین) و بسیاری فیلمهای دیگر دو پایان دارند؟ آیا آنها به میل خود پایان فیلم را انتخاب کرده اند؟!! و یا اگر مانند بیلی وایلدر در فیلم تکخال در آستین(کارناوال بزرگ) پایان آنرا خود رقم زده اند، آنچنان شکستی در گیشه خوردند که دیگر به آنها اجازه چنین کاری داده نشده است.

طنز سیاه بیلی وایلدر در آثارش بی نظیر است، چاقویی که کرک داگلاس در فیلم تکخال در آستین(کارناوال بزرگ) در شکم خود فرو می کند، و هنوز هم در تاریخ سینما کم نظیر است، پایان آرزوهای ماست.

با تشکر از بانوی گرامی، باز هم اعلام می کنم قصد تخریب کسی را ندارم و دید من نسبت به سینما دیدی کاملا شخصیست و قضاوت را به دوستان واگذار می کنم.




RE: بیلی وایلدر - موسيو وردو - ۱۳۸۹/۷/۲ عصر ۱۱:۳۴

سلام

جشنواره فيلم هاي بيلي وايلدر از فردا برگزار ميشود. البته به صورت كاملا خود جوش و به اين صورته كه هر روز 1 فيلم از فيلم هاش رو ميبينم و شب دربارش مينويسم. براي انتخاب هم به فيلم هايي كه دوستان در بالا پيشنهاد كرده اند تكيه ميكنم. هر شب هم فيلم فردا را معرفي ميكنم. اگر دوستان خواستند ميتوانند همراهي كنند.

براي شروع ميخوام فيلم بازداشتگاه شماره 17 رو بازبيني كنم. از اونجا كه زياد باهاش حال نكردم براي شروع قرارش ميدم. ميخوام خوشمزه ترين قسمت غذا رو براي آخر  كنار بزارم.




RE: بیلی وایلدر - سروان رنو - ۱۳۸۹/۷/۳ عصر ۱۱:۰۰

فکر خیلی خوبیه وردو جان. همینجا بحث می کنی یا توی بخش آپارات خونه آلفردو ؟ دقیقا فیلم هایی که می خوای هر شب بررسی بشه رو گلچین کن و بنویس. بهتره اونایی انتخاب بشه که همه بتونن ببینن. البته هر شب یه فیلم کمی سنگینه. شاید هر 3 روز یک فیلم ( یا هر هفته ) بهتر باشه. بذار یواش یواش لذت ببریم. اگه هر روز باشه که زود تموم میشه .




RE: بیلی وایلدر - موسيو وردو - ۱۳۸۹/۷/۴ عصر ۰۱:۳۴

سلام

چشم هر سه روز

والله بچه ها گفتند از اولين فيلم وايلدر شروع كنيم و از اونجا كه من ندارم بايد تهيه كنم كه چند روزي زمان ميبره سفارش دادنش.

جاش هم فرق نميكنه.




RE: بیلی وایلدر - هری لایم - ۱۳۸۹/۷/۴ عصر ۰۸:۰۵

بیلی وایلدر کارگردان محبوب منه . طنز تلخ فیلماش رو دوس دارم . چه تو فیلم نوآر هاش (! ) چه در فیلم های کمدیش .

چند روز پیش فیلم تکخال در حفره یا کارناوال بزرگ محصول 1951 رو دیدم که بلافاصله بعد از سانست بولوار ساخته . محشر بود . نمی دونم چرا به این فیلم کم بها داده شده .

اما میشه حدس زد یکی از دلایلش این باشه که مطبوعات و در یک نگاه کلی تر مجموعه سیستم رسانه ایه آمریکا رو به باد انتقاد میگیره  . کرک داگلاس انگار برای این فیلم زاده شده . با همین یک فیلم می تونست ماندگار شه .

دوبله ی فیلم نسبتا خوب بود اما منوچهر اسماعیلی بجای داگلاس حرف زده نه کاملی .

یک نوآر درجه 1 با پایانی تلخ که کوچکترین باجی به تماشاگر نمیده . و اتفاقا جذابیت پنهان فیلم هم در همینه .  ( برخلاف فیلمی مثل جیب بر خیابان جنوب که من اون فیلم رو خیلی دوس دارم اما به نظرم آخرش به تماشاگر عام باج میده و این یکی از افسوس های منه که فیلمی که با این قدرت پیش میره چرا درنهایت وا میده )

حتی خود وایلدر هم در مصاحبه ی طولانیش با کمرون کرو راجع به این فیلم کم توضیح داده . انگار دچار عذاب وجدان شده از ساختن این اثر ( مثل شخصیت اصلی فیلم ! )

دیدن این فیلم بخصوص این روزها خالی از لطف نیست . چرا که ما به ازای واقعی داره . بیشتر توضیح نمیدم تا اگر کسی به این صرافت افتاد که فیلم رو ببینه ( یا حتی دوباره ببینه ) بیشتر شوک بشه !




RE: بیلی وایلدر - MunChy - ۱۳۸۹/۷/۴ عصر ۰۹:۳۴

(۱۳۸۹/۷/۲ عصر ۱۱:۳۴)موسيو وردو نوشته شده:  

سلام

جشنواره فيلم هاي بيلي وايلدر از فردا برگزار ميشود. البته به صورت كاملا خود جوش و به اين صورته كه هر روز 1 فيلم از فيلم هاش رو ميبينم و شب دربارش مينويسم. براي انتخاب هم به فيلم هايي كه دوستان در بالا پيشنهاد كرده اند تكيه ميكنم. هر شب هم فيلم فردا را معرفي ميكنم. اگر دوستان خواستند ميتوانند همراهي كنند.

براي شروع ميخوام فيلم بازداشتگاه شماره 17 رو بازبيني كنم. از اونجا كه زياد باهاش حال نكردم براي شروع قرارش ميدم. ميخوام خوشمزه ترين قسمت غذا رو براي آخر  كنار بزارم.

سلام

موسیو جان به نظرم حالا که میخوای بشینی پای همه فیلمهاش, این کار رو به ترتیب سال ساخت انجام بده. یعنی از بذر بد (Mauvaise Graine) محصول 1934 (که برای من یه جورایی حکم یه کازابلانکای کوچک رو هم داره این فیلم,هرچند سالها قبل از کازابلانکا ساخته شده) شروع کن و برو تا آخر. لینک دانلود همه فیلمهاش هم گیر میاد. یادم میاد مستند کوتاهش به نام death mills تا سالها گیر نمیومد تا اینکه یک روز دیدم در یکی از ترکرهای خصوصی دانلود تورنت یک نفر آپلودش کرده و اون روز بود که از ته دلم گفتم خدایا شکرت!

- البته تا جایی که یادم میاد,وایلدر در کتاب مصاحبه اش (با کامرون کرو) گفته بود که کار ادیتش رو فقط به عهده داشته.

- عجیبه که من توی این تاپیک تا الان پستی ندادم! وایلدر از کارگردان های محبوب من هست و کنار هیچکاک و نولان به نوعی یکی از سه محبوب من هست. دیگه آمار سانست بولور و غرامت مضاعف که بماند که مدت هاست در دیدنشون 2 رقمی شدم ..

- من دو آرزوی وایلدری/سینمایی هم دارم :

1) اینکه بیلی وایلدر اون فیلم-پروژه ای که درباره کشتی گیری که به صورتش نقاب میزد (لرد) رو با حضور چارلز لاتن میساخت.. قطعا یکی از جذاب ترین ساخته های وایلدر می شد.

2) يک آرزوي بيلي وايلدري ديگه.. پيش خودم فکر مي کردم چي ميشد اگر يک ناشر کار درست,يک فرد دلسوز و يا به هر حال يه نفر آدم باحال که تواناييش رو هم داشت پيدا ميشد و تصاوير گرفته ولي استفاده نشده از فيلمهاي وايلدر رو در يک ديويدي زيبا عرضه مي کرد. فيلمهاي زيادي از وايلدر بودن که شروع و يا پايانشون متفاوت بوده,فيلمهايي داشته که از ابتدا با بازيگر ديگه اي استارت کار رو زده و فيلمهايي هم داشته که مدت زمانشون بسيار بيشتر از نسخه فعلي بوده.

مثلا شروع متفاوت سانست بولوار ... پایان اصلی غرامت مضاعف ... صحنه های پیتر سلرز در احمق منو ببوس ... نسخه کامل زندگی خصوصی شرلوک هولمز و به همین ترتیب چند فیلم دیگه اش..

- راجع به فیلم یک,دو,سه اش به نظرم صحبت نشده. حتما روزی یک پست کامل راجع بهش میزنم. فقط به طور خلاصه بگم که یکی از فیلمهای محبوبم از وایلدر هست (البته من اگر بخوام فیلمهای محبوبم از وایلدر رو لیست کنم باید تقریبا 70% از 27 فیلمش رو نام ببرم) که به چند دلیل دوستش دارم که فعلا خلاصه اش می کنم :

1) ارجاعات بی شماری که به سینمای کلاسیک آمریکا و مخصوصا گنگستری/نوآر های معروف دهه 30 و 40 داده.

2) ریتم فیلم که برای من حداقل یکی از سریعترین کمدی هایی بوده که دیدم.

3) حضور جیمی کگنی در یکی از بهترین نقش آفرینی هاش عمرش.

- دیدن مستند بیلی وایلدر سخن می گوید هم به همه وایلدر دوستان توصیه میشه.

- کاش فرصت بشه تک تک فیلمهای وایلدر رو جدای از توضیحات کلی باز کنیم و راجع بهشون صحبت کنیم.البته با یک معرفی اولیه.




RE: بیلی وایلدر - هری لایم - ۱۳۸۹/۷/۴ عصر ۰۹:۵۶

چون وایلدر فیلم های زیادی ساخته و انصافا بعضه هاشون از بقیه خیلی سر هستن به نظرم برای اینکه این ایده ی جذاب لوث نشه گزینشی عمل کنیم . منظورم اینه که انقدر دورخیز نکنیم که از اون ور بام پرت شیم .

چنتا فیلمو که همه یا اکثریت روی اونها اتفاق نظر دارن برای این کار انتخاب کنیم .

پیشنهاد من ایناس :

1- غرامت مضاعف

2- تکخال در حفره

3- خارش هفت ساله

4- بعضی ها ...

5- آپارتمان




RE: بیلی وایلدر - Classic - ۱۳۸۹/۷/۴ عصر ۱۱:۲۵

فکر بسیار خوبی است. می توانیم با توجه به تعدد فیلم ها همینجا بحث کنیم. ::ok:

وایلدر اینقدر فیلم جذاب دارد که انتخاب چند فیلم معدود از بین آنها مشکل است اما بهتر است از فیلم ها معروف تر و بیشتر دیده شده اش شروع کنیم تا امکان بحث برای همه علاقمندان محیا باشد. پیشنهاد من هم اینهاست:

غرامت مضاعف -سانست بولوار- بازداشتگاه شماره 17  - سابرینا -خارش هفت ساله - بعضی ها داغشو دوست دارند -آپارتمان - ایرما خوشگله




RE: بیلی وایلدر - سم اسپید - ۱۳۸۹/۷/۶ عصر ۱۰:۵۰

((بیلی وایلدر))، زاده 1906، متولد وین، خبرنگار و سناریست در برلین، و سازنده ((آدم ها در روز یکشنبه)) و فیلم های دیگر، به سال 1934 به ایالات متحده آمریکا رفت و سال ها به عنوان سناریست نزد ((ارنست لوبیچ)) - که دلبستگی بسیاری به او داشت - سرگرم کار بود.

صرف نظر از چند کار تجاری و سیاسی، مجموعه آثار ((وایلدر)) به عنوان کارگردان از دو دوره تشکیل یافته است: یک دوره جدی و یک دوره کمدی. ((وایلدر)) در دوران سری سیاه دو فیلم کلاسیک از این نوع را پدید آورد: غرامت مضاعف و تعطیلات از دست رفته آخر هفته. پس از این دو فیلم، فیلم های دیگری نیز به همین سبک ساخت: سانست بلوار - 1950 - و کارناوال بزرگ - 1952. ((وایلدر)) برخلاف ((لانگ)) و ((سیودماک))، آثارش را با سنت آلمانی ملودرام های سمبولیک - تقدیری ادغام نکرد، بلکه بیشتر متوجه رمان های جنایی آمریکایی نویسندگانی چون ((همت))، ((چندلر)) و ((کین)) شد.

((وایلدر)) هرگز به فراتر از رویدادها اشاره ای نمی کند؛ عمل آدم ها نه توجیه می شود و نه ارزشیابی؛ به دنبال علل بدبینی هاست. فقط خودخواهی های بی بند و بار قهرمانان اوست که رویدادها را در تحرک نگه می دارد: زنی برای کشتن شوهرش برنامه ریزی می کند تا بتواند پول هنگفت بیمه را تصاحب کند ( ((غرامت مضاعف)) )؛ مردی بیش از گذشته گرفتار الکل می شود ( ((تعطیلات از دست رفته آخر هفته)) )؛ نویسنده ای جوان از خودپسندی های یک ستاره قدیمی هالیوود که در حال پیر شدن است، استفاده می کند، در حالی که خودش به خاطر جاه طلبی هایش در حال نابود شدن است ( ((سانست بلوار)) )؛ خبرنگاری منتظر می ماند مرد مجروحی بمیرد تا او بتواند داستانی بزرگ بنویسد ( ((کارناوال بزرگ)) ).

هر از گاهی نگاه خشم آلود ((وایلدر)) متوجه پدیده های اجتماعی، نظیر ((کارناوال بزرگ)) و حضور دائمی تبلیغات می شود، اما فقط تاثیرات جزیی از خود برجای می گذارد: تحقیر ((وایلدر)) بیشتر متوجه افراد است تا نهادها.

فیلم های تفریحی ((وایلدر)) در اصل با فیلم های جدی او تفاوت چندانی ندارد. حتی در فیلم های خارش هفت ساله - 1955 - بعضی ها داغشو دوست دارند - 1959 - آپارتمان - 1960 - و یک دو سه - 1961 - نیز بدبینی توام با طنز تلخ نهفته است. گه گاه نیز پرده از مکانیسم غیر انسانی اجتماعی برداشته می شود، مثلا در ((آپارتمان))، تحقیر کارمندی در محل کارش مطرح می شود؛ اما تماشاگر در عین حال از آنچه بر آدم های فیلم می گذرد به شدت به خنده می افتد.

کمدی آثار ((وایلدر)) به فیلم های خنده آور ((هرولد لوید)) و ((دانلد داک)) بسیار نزدیک است: آن ها نیز خنده دار بودنشان را از نگاه به انسان هایی که در تار و پود قوانین حاکم بر جامعه دست و پا می زنند، کسب می کنند.

یکپارچگی سبک آثار ((وایلدر)) مدیون دیدگاه بدبینانه و طنز تلخی است که در آن هاست: همه چیز سطحی است؛ هیچ سمبولی به پس زمینه اشاره نمی کند؛ دیدگاه ها و نتایج آن ها تابع شرایط اقتصادی اند که برای هر چیز بی اهمیتی راه باز می کنند.

استعداد ((وایلدر)) در ایجاد ضربآهنگ سریع، گفت و گوها، ترسیم و تقطیع منظم کنش و واکنش ها خلاصه می شود که به وی امکان می دهد تا مکانیسم زندگی را بازسازی کند. در قطعات خنده دار او، تاثیر کمدی اسلپ استیک (بزن بزن) نمایان است؛ اما این آثار در حالی که در انفجار پایانی شان، با شادمانی مژده ویرانی نظامی غیر انسانی را می دهند، با این حال همه آن ها به صورتی منظم، به پایانی خوش و احساساتی می انجامند.

منبع: تاریخ سینمای هنری




RE: بیلی وایلدر - موسيو وردو - ۱۳۸۹/۷/۸ عصر ۰۹:۱۱

سلام

با مشورت با دوستان تصميم بر بررسي فيلم ها به صورت گزيده شد.

اولين فيلم با پيشنهاد دوستان خارش هفت ساله  از آثار زيبا و دوست داشتني وايلدر انتخاب شد.

با بازي مريلين مونرو و ريچارد شرمان.

تا يك شنبه دوستان بازبيني كنند تا بحث را شروع كنيم.

بشتابيد بشتابيد ديگر تمديد نخواهد شد.




RE: بیلی وایلدر - موسيو وردو - ۱۳۸۹/۷/۸ عصر ۱۰:۲۰

مرسي هري جون::ok:

گويا من اسم شخصيت فيلميش رو گفتم. شرمنده.




RE: بیلی وایلدر - رائول والش - ۱۳۸۹/۷/۹ صبح ۰۲:۳۹

با اجازه با چند نکته استارت می زنم:

1. خارش هفت ساله معمولا در فیلمهای بیلی وایلدر جز خوبها حساب می شود (البته به اعتقاد من فیلمهای وایلدر به دو گروه خوب و عالی تقسیم می شوند و من تابحال فیلم متوسط و بد از او ندیدم.)

 2. این اسم The Seven Year Itch اگر خارش در سال هفتم ترجمه می شد بهتر بود. با توجه به بیماری ای که ریچارد در آن کتاب روانشناسی پیدا می کند و دقیقا به خودش هم منطبق می شود که 80 درصد مردها در سال هفتم ازدواج دچار وسوسه می شوند و این مرض در تابستان به 90 و خرده ای درصد افزایش پیدا می کند. با ترجمه فعلی شنونده  فکر می کند این چه خارشی است که هفت سال ادامه دارد!

3. وایلدر زیاد از این فیلم راضی نبوده، چون دوست داشته از والتر ماتائو در نقش ریچارد استفاده کند به هر حال بازی تام ایول هم بد در نیامده هر چند خیلی هم بانمک نیست. ظاهرا آن زمان استاد هنوز جک لمون را پیدا نکرده بود!

4. فیلم بسیاری اوقات به تئاتری فیلمبرداری شده نزدیک شده و کم و تحرک و بسیار حراف است. شوخی های بامزه بسیاری در آن وجود دارد که متاسفانه برخی اوقات به اطناب کشیده می شود.

5. یک امتیاز فیلم فضا سازی عالی آن است. نخ پیوند دهنده کل فیلم گرمای شدید منهتن است. این گرما باعث می شود که خانواده مرد به ییلاق بروند، خودش به قول معروف جوش بیاورد، دخترک از گرما بنالد و به آپارتمان پائینی پناه بیاورد و باقی ماجرا. ما این گرما را  با توجه به اشارات درست به مواردی مثل کولر، پنکه، یخ و ... بخوبی حس می کنیم.

6. مرلین مونرو در این فیلم به بهترین شکل ممکن نقش همیشگی اش را  یعنی یک کودک - زن ایفا می کند. جایگاه این بازیگر با تمام حرفهای بیهوده ای که درباره بی استعدادی اش می زنند در تاریخ سینما تکرار نشدنی است.

7. و دست آخر اینکه خارش هفت ساله فیلم مردانه ای است که گوشه ای از وسوسه ها و وسواس های زیاد و کم این جنس را برای خودشان و البته زنان! بازگویی می کند. البته دراینجا با یک کمدی شیرین طرف هستیم و لاجرم کلیه موقعیت های نامتعادل به حالت اولیه برخواهد گشت اما همین الان فکر می کنم وایلدر با آن استعداد بی نظیرش می توانست همین پلات را به یک فیلم جنایی و تراژدی مصیبت باری تبدیل نماید. برای وایلدر بدبین تراژدی و کمدی دو روی یک سکه بودند!




RE: بیلی وایلدر - هری لایم - ۱۳۸۹/۷/۹ عصر ۱۲:۰۴

خارش هفت ساله را می توان یک کمدی اتاق خواب دانست ( Bedroom comedies )  که در دهه 50 و 60 محبوبیت فراوان داشتند . با سری فیلمهای دوریس دی ,  آن مارگرت و ...

ساخت این نوع فیلم ها را می توان یک پاسخ ( ! ) به پروژه های عظیم سینمایی دانست که با هزینه ی هنگفت ساخته می شدند مانند  فیلم های تاریخی و  وسترن .

خارش هفت ساله در این زمانه ساخته می شود با مریلین مونرو که از 1953 جایگاه خود را تثبیت کرده , اولین کیز بازیگر بی پروای فیلم های نوآر ( جانی اکلاک - قاتل ولگرد نیویورکی - پلیس گشت - خیابان رودخانه ی 99 ) و تام ایوول بازیگر تئاتر .

فیلم به یک رویای شیرین شبیه است که بیننده دوست دارد حالا حالاها تمام نشود . لحظات به ظاهر خشن تر پایانی ( شلیک کلمات فمینیستی کیز که با شلیک پیاپی چند گلوله به همسرش همراه می شود ) آنچنان بی آلایش از آب در آمده که حتی در زمانه ی ما که دیگر هر بقالی از آزادی و حقوق زنان در جامعه سخن می گوید  , باز دیدنی و شنیدنی است .

بر خلاف نظر خود وایلدر و برخی از منتقدان که تام ایوول را مناسب این رل تشخیص نداده اند و در حسرت بازی لمون یا ماتا در این نقش بودند و هستند  , به نظر می رسد جک لمون آن کراهت منظر لازم را برای این منظور نداشته و ماتا هم چغر تر و یوقورتر از آن بوده که ظرافت کار را دربیاورد .

در یک فضای محدود که پر از مبل و میز و بوفه و کمد است  , ماتا با آن دست و پای عریض و طویل مجالی برای طنازی نمی داشت . در واقع ما با ریچارد شیردل مواجه نیستیم . این ریچارد هم زشت و هم زبل است .

دقیقا با همین رویکرد است که صحنه ی باندپیچی پارو به توسط پاکت  , هم لوس و هم ابلهانه از آب در آمده و به دل نمی نشیند .




RE: بیلی وایلدر - رائول والش - ۱۳۸۹/۷/۱۰ عصر ۰۵:۱۲

نسخه اي از خارش هفت ساله رو كه من دارم، وضع دوبله ش خيلي خرابه، البته بيشتر از لحاظ كميت و نه كيفيت!!

يعني جاهايي از فيلم كه دوبله هست صداگذاري و كيفيت صدا خيلي خوبه اما متاسفانه خيلي از قسمتهاش اصلا دوبله نيست و آدم بدجوري سركار مي مونه.cccc:

حالا نمي دانم كه آيا دوبله كاملتري هم از اين فيلم در دسترس هست يا نه؟ يا فيلم به مميزي خورده بوده و ناقص دوبله شده است.




RE: بیلی وایلدر - موسيو وردو - ۱۳۸۹/۷/۱۰ عصر ۰۷:۵۹

(۱۳۸۹/۷/۱۰ عصر ۰۵:۱۲)رائول والش نوشته شده:  

نسخه اي از خارش هفت ساله رو كه من دارم، وضع دوبله ش خيلي خرابه، البته بيشتر از لحاظ كميت و نه كيفيت!!

يعني جاهايي از فيلم كه دوبله هست صداگذاري و كيفيت صدا خيلي خوبه اما متاسفانه خيلي از قسمتهاش اصلا دوبله نيست و آدم بدجوري سركار مي مونه.cccc:

حالا نمي دانم كه آيا دوبله كاملتري هم از اين فيلم در دسترس هست يا نه؟ يا فيلم به مميزي خورده بوده و ناقص دوبله شده است.

سلام

رائول جان اوني كه منم دارم همينطوره. همش هم تو قسمت هاي احساسي كه حساسم هست ميزنه كانال 2. مجبور شدم با سوات نصفه نيمه خودم بفهمم.idont

از كسي كه بنده تهيه كردم كارهاي ديگه خيلي خوب بوده ولي اين فيلم خيلي زدگي داشت.

اگه كاملش گير بياد حرف نداره. دوستان دستم به كيف سي دي تون ما را ياري كنيدcryyy!.




RE: بیلی وایلدر - john doe - ۱۳۸۹/۷/۱۰ عصر ۰۸:۱۶

دوستان تنها نسخه موجود همینه.

که حتی صدای حدود 20 دقیقه از فیلم متاسفانه پاک شده.




RE: بیلی وایلدر - سروان رنو - ۱۳۸۹/۷/۱۰ عصر ۱۰:۵۷

دقیقا همونجایی که دخترک ( مونرو ) میاد توی فکرش ، صدای دوبله قطع میشه و حدود 20 دقیقه اینطوریه. من همیشه اینجا که میرسه زود میزنم جلو . چون وقتی قسمتی از یه فیلم دوبله  رو با زبان اصلی نگاه می کنی به نظرت خیلی کشدار به نظر میاد و از ریتم می افته  اونم یه همچین فیلمی که شوخی های کلامی توش فراوونه. به نظر من هم ،این  بازیگر نقش اول مرد با توجه به شخصیتی که توی فیلم داره ، مناسب تر از جک لمون و والتر ماتئو از کار در اومده و همون بهتر که این 2 تا در دسترس وایلدر نبودن. taeed  پس قرار شد که از فردا شب به مدت چند روز بحث این فیلم رو داشته باشیم. :lovve:




RE: بیلی وایلدر - سم اسپید - ۱۳۸۹/۷/۱۱ صبح ۱۲:۲۷

خارش هفت ساله یک نمایشنامه بود. آن موقع عصبانی بودم، مرا به کمپانی فاکس قرض داده بودند. عصبانی بودم چون قرار بود بروم نیویورک و کسی را تست کنم که قرار بود خوب باشد. مریلین مونرو رو دیده بودم، ولی نتوانسته بودم از او تست بگیرم. این بود که بازیگری را با خودم بردم که می دانست این نقش را اجرا نخواهد کرد، فقط برای کمک به ما آمده بود، جینا رولندز. به هر حال، آدمی را که باید تست می کردم فوق العاده بود، هرگز کسی را مثل او ندیده ام. خیلی به هیجان آمده بودم، وقتی برگشتم و آنها گفتند: بگذار محکم کاری بکنیم، بگذار همان طور که نمایش می گوید پیش برویم، بگذار بازیگر خود نمایش را بیاوریم، تام ایوئل. و آن کسی را که تست کردم آقای والتر ماتائو بود. و می توانست در فیلم خیلی خوب جا بیفتد، کاملا جدید بود و تا به حال روی پرده ظاهر نشده بود. ولی آقای چارلز فلدمن مرا منصرف کرد. که تهیه کننده بود و در این چیز سهیم بود، هم چنین آقای داریل زانوک. تام ایوئل آدم درست این نقش نبود. هنرپیشه بدی نبود. (به سادگی) تام ایوئل بود دیگر. ولی انتخاب بازیگر غلط، بازیگر عوضی... به علاوه صحنه ای را که می خواستم جور نشد. تنها چیزی که می خواستم یک سنجاق سر بود... پرده دوم یا سوم... به علاوه، مستخدمه سنجاق را در رختخواب تام ایول پیدا می کند. و تماشاگر همه چیز را می فهمد.

ولی به نظر من، فیلم اگر چیز دیگری نداشت، برای کشف آن دخترک خوب بود، دختری که همیشه گرمازده است، می دانی. تهویه ندارد. ولی می گوید: ((بگذار بروم لباسم را عوض کنم. باید بدوم بروم سر یخچالم.)) مرد می پرسد: ((باید چیکار بکنی؟)) - ((آره، من لباس زیرهایم را در یخچال می گذارم، چرا که نه؟)) بیننده را شگفت زده بر جا می گذارد، خدای من. بعد می روند سینما، و پیاده به خانه بر می گردند، و در راه بازگشت، دخترک روی شبکه آهنی کف پیاده رو می ایستد، که باد خنک از آن می وزد، و دامنش باد می کند و می رود بالا. (معترضه) نمی دانی کارگرها چه دعوایی داشتند، سر این که چه کسی برود آن پایین و آن بادبزن را از زیر به کار بیندازد.

پس شما از پیش می دانستید که قرار است این صحنه معروفی بشود.

آره، می دانستم، و خیلی هم خوب از آب درآمد. ولی در عوض، چقدر احمق بودم، چون دنبال تصویری برای آگهی فیلم می گشتیم، و هرگز به عقلم نرسید این صحنه، آنجا که سعی می کند دامن را پایین نگاه دارد، خود جنس است. همه از آن تقلید کردند. از آن عروسک های کوچولو درست کردند و فروختند. آگهی ما چیز بی مزه ای بود. برای آگهی فیلم به هزار چیز فکر کردیم الا این صحنه. (مکث می کند) می دانی، یک نمایشنامه بود. مالی نبود، ولی تصور نمی کنم شکست خورد. به مردم خوش گذشت، فیلم موفقی بود.

نماهای خارجی مریلین مونرو همیشه انبوه زیادی از طرفدارانش را جلب می کرد. شبی که آن صحنه معروف ایستادن روی شبکه قطار زیرزمینی را در خارش هفت ساله برداشتید، چه تعداد جمعیت جمع شده بود.

هزاران نفر. هزار نفر بودند، و موقعیت بسیار حساسی پیش آمده بود، چون در میان جمعیت جو دی ماجیو، شوهر مریلین و والتر وینچل هم ایستاده بودند. می دانی من در چهره دی ماجیو می دیدم که وضعیت ازدواج آن دو بحرانی است. می دانستم این زناشویی عاقبتی ندارد، از همان ابتدا آشکار بود. ولی به خصوص در هنگام آن برداشت و بیرون آن سینما خیلی محسوس بود. هر بار که لباس او بالا می رفت، دی ماجیو سرش را بر می گرداند. سرانجام من آن نما را در استودیو برداشتم، با نمای نزدیک بسیار درشتی از او به تنهایی و کمی دیالوگ. نمی توانستیم آن را در خیابان لکزینگتون بگیریم. بیش از حد پر سر و صدا بود.

آیا هیچ وقت با دی ماجیو درباره این صحنه صحبت کردید؟

نه، ما درباره این چیزها حرف نمی زدیم. درباره بیسبال صحبت می کردیم.

دی ماجیو، مخالفتش را درباره آن صحنه علنا ابراز کرده، خود مریلین چطور؟

مریلین ذوق زده بود. واقعا قند در دلش آب می کردند. سکانس صامت بود، درست است؟ تا آنجا که یادم می آید آنها از سینما می آیند بیرون و بعد هم آن اتفاق می افتد، هوای خنک از زیرزمین. ولی این کاملا قلابی بود. هوایی که از این شبکه های زیرزمینی بیرون می زند در واقع داغ است. خیلی از هوای بیرون داغ تر است. دروغ محض بود، ولی مردم باور کردند. هیچ کس اهمیتی نداد. ولی بعد به چیز بزرگتری تبدیل شد، همه چیز شد... عامل فروش فیلم شد.

منبع: گفت و گو با بیلی وایلدر




RE: بیلی وایلدر - رائول والش - ۱۳۸۹/۷/۱۱ عصر ۰۱:۴۴

همين نسخه ناقص هم براي خودش غنيمتي است. در همان سكانس اوليه فيلم كه ريچارد در حال راهي كردن زن و بچه خود به ييلاق است. پسر كوچك ريچارد مي گويد كه بيشتر نگران هفتگي خودش است و براي پدرش دلتنگي نمي كند!! بار طنز اين ديالوگ ها به كنار، همين انتخاب كلمه هفتگي را سالهاست كه ديگر در ترجمه ها و دوبله هاي جديد نمي شنويم. كلمه اصلي Allowance بوده كه معاني مختلف آن طبق ديكشنري اينهاست:

فارسي:

اعطاء،پاداش ،تخفيف ،مزايا،سهميه ،ميزان مجاز،جيره حق معاش ،کمک هزينه ،مقررى ،فوق العاده و هزينه ء سفر،مدد معاش ،جيره دادن ،فوق العاده دادن

انگليسي:
stipend; grant; pocket money; discount, deduction; acknowledgment

همانطور كه مي بينيد هيچكدام از معاني فارسي حق مطلب را در اين كاربرد ادا نمي كند و پول تو جيبي هم در واقع سه كلمه و طولاني تر از كلمه اصلي است در اينصورت مي توان نتيجه گرفت كه هفتگي بهترين معادلي است كه مي تواند انتخاب شود.

شايد تمركز روي اين كلمه زياده روي به نظر بيايد اما همين جزئيات است كه دوبله هاي خوب آن دوره را تشكيل داده اند. اين طور نيست؟:cheshmak:




RE: بیلی وایلدر - هری لایم - ۱۳۸۹/۷/۱۱ عصر ۰۵:۱۶

خارش سال هفتم - 1955




RE: بیلی وایلدر - Classic - ۱۳۸۹/۷/۱۱ عصر ۱۱:۱۱

(۱۳۸۹/۷/۱۰ عصر ۰۷:۵۹)موسيو وردو نوشته شده:  

... همش هم تو قسمت هاي احساسي كه حساسم هست ميزنه كانال 2....

خارش هفت ساله ( خارش سال هفتم ) که قسمت های احساسی واقعی ندارد.  قسمت های رومانتیک به نوعی شوخی محسوب می شود. اوج قوت فیلم در قسمت های کمیک و شوخی های کمدی کلامی و موقعیت است. اتفاقا نقاط احساسی ( که فاقد دوبله است ) اهمیت چندانی در کل فیلم ندارند.




RE: بیلی وایلدر - موسيو وردو - ۱۳۸۹/۷/۱۲ صبح ۱۱:۱۵

سلام

اي برادر تو همه انديشه اي                                           مابقي خود استخوان و ريشه اي

خارش هفت ساله (خارش سال هفتم) محصول 1955 به كارگرداني بيلي وايلدر و با بازي تام ايول و مريلين مونرو.

دوبله و رنگي

اين چند تا فيلمي كه از بيلي وايلدر ديدم همه آغازشون با صحبت كردن يه نفر شروع ميشد كه مارو ميخواد وارد ماجرا كنه. اين سبك رو خيلي دوست دارم.

خوب وارد بحث همين فيلم ميشم.

آغاز فيلم بسيار زيبا و خلاقانه بود. و با چند تا مربع مستطيل ساده كه كنار هم جور ميشن از كمدي بودن فيلم به مخاطب خبر ميده.

ابتداي فيلم اشاره اي به قبايل سرخپوستي در منهتن ميشه كه در تابستون خانواده هاشون رو به مسافرت به جاي سردتري ميفرستادند و خودشون مثل مرد گرما رو تحمل ميكردند و سراسر تابستون رو دام ميگذاشتند و ماهيگيري ميكردند و شكار ، اونم چه شكاريtaeed

بعد از اطلاع به بي ارتباطي داستان به سرخپوست ها ، فيلم مارو ميبره به 500 سال بعد. و باز هم مردهاي منهتن در تابستان خانواده ها رو راهي سفر ميكنند و به رسم گذشته دسته جمعي به دام گذاشتن ، ماهيگيري و شكار مشغول ميشوند:haha::.

داستان درباره مرديه كه تو دنياي تفكراتش غرقه. با خودش در مورد يه موضوع فكر ميكنه و خودش رو در نقش متهم ، دادستان و قاضي جا ميده. آدم هاي اطرافش هم هميشه جزو متهمان رديف اول هستند كه آقاي قاضي با توجه به تحليل هاي هچل هفتي كه داره هميشه ديگران رو به خيانت متهم ميكنه و در مورد اون ها راي صادر ميكنه. نكته جالب عينيت دادن به اين تفكراتش در دنياي بيرونيه. شكي كه به مونرو ميكنه در مورد لو دادنش پيش همسايه ها و در تلويزيون راي صادرش بود ، ولي تماسي كه با همسرش ميگيره براي اين قضيه عينيت دادن بهش بود كه پس از اون شاد و شنگول ميشه و برميگرده خونه تا اينبار ديگه دست از پا خطا نكنه.

يا مشتي كه به فكّ اون مرد خوش تيپ در انتهاي فيلم ميزنه نيز به نوعي اجراي حكم دادگاه درونش درباره خيانت همسرش بود.

صحنه اي كه خيلي دوستش دارم اونجاييه كه منتظر مونرو هست و توي خيالش مونرو با دكولته قرمز پايين مياد و كنارش روي صندلي پيانو مينشينه. توجه داريد در چند صحنه قبل شرمان به خانم موريس درباره عكس پوستر با حركت خودكار پيشنهاد داد كه كلّ عكس هارو به دكولته تغيير بده.

اين صحنه وقتي يه بار ديگه و اينبار واقعي تكرار ميشه نتيجه عكس در مياد و روياها به حقيقت نميپيوندند. اين رو خيلي خيلي دوست دارم. اين دقيقا فاصله بين خيال و واقعيته. فاصله بين اونچه كه ما ميخوايم باشيم و اون چيزي كه هستيم.

يه صحنه جالب ديگه در دفتر اتفاق ميفته. شرمان از اتاقش بيرون مياد و يه سيگار از منشي ميگيره. ساعت روي ديوار 9:30 رو نشون ميده بر ميگرده و شروع به خوندن كتاي بروبيكر ميكنه. در نماي بعد دكتر بروبيكر وارد دفتر ميشه و اينبار ساعت 5:15 دقيقه است. دكتر وارد اتاق شرمان ميشه و شرمان همچنان مشغول خوندن همون كتابه.وايلدر به چه زيبايي گذشت زمان رو القا كرد.

چند سئوال::huh:

1) وقتي شرمان تو خيالش داره با همسرش بحث ميكنه درباره اين كه خانم موريس ميخواسته باهاش عشق بازي كنه و همين مسئله باعث پاره شدن پيراهنش از پشت شده ، من به ياد قضيه داستان يوسف و زليخا افتادم و اينكه كودك در گهواره به سخن مياد و ميگه اگه لباس يوسف از پشت پاره شده نشونه پاك بودن يوسف و گناهكار بودن زليخا است.

آيا اين پارگي لباس از پشت نميخواسته به نوعي حكم به بي گناهي شرمان و پاك بودن او بدهد؟

2) سيگار: چيزي كه تو اين فيلم زياد ديده شد ولي نكته جالب اين بود كه هم شرمان و هم مونرو ، دود رو به داخل دهان ميكشيدند ولي پايين نميدادند و باز از دهان بيرون ميدادند(گفتن اصطلاح اين عمل خارج از فضاي كافه است)

چه دليلي داشته اين كار؟

1) مونرو و ايول سيگاري نبودند و با توجه به داستان فيلم مجبور بودند ادا در بياورند.

2) اين كار هوشمندانه توسط وايلدر صورت گرفته چون وقتي دود رو پايين ندهند ، دود خروجي غليظ تر ميباشد و با اينكار ميخواسته فضاي فيلم رو يه جورايي پر دود كنه.

3) چيز ديگه اي به ذهنم نمياد ، اگه چيز ديگه اي هم هست منتظر شنيدنم.

3) صحنه بوسيده شدن توسط دوست همسرش در ساحل: من رو به ياد عكس بوسه معروف سيناترا با اشتباه نكنم دبورا كر ميندازه. ربطي هست يا خير؟

تحليل كلّي:

ايول نقشش رو خوب بازي كرد ولي بعضي جاها يه كم زيادي ورجه وورجه ميكرد.

درباره مونرو هم من زياد راضي نبودم. نقشش ميتونست يه نقش كاملا زير پوستي باشه. به ياد بياريد در فيلم شاهين مالت كه در صحنه آخر فيلم ، بوگارت ميخواد تصميم نهاييش رو بگيره درباره اين كه دختر رو لو بده يا نه. بوگارت رو كاناپه نشسته و دوربين تقريبا نمايي بسته ازش ميگيره. اين درگيري اي كه با خودش پيدا ميكنه و بازي با صورتش فوق العاده است. به نظرم اگر مونرو نصف قدرت بازيگري بوگارت رو داشت در اون صحنه اي كه داره با ايول در مورد اين كه زنا از چه مردهايي خوششون مياد و از كيا بدشون مياد ، وايلدر يه نماي بسته ازش ميگرفت ولي همونطور كه ديديد نماي بازي گرفت كه در يك سمت ايول و در طرف ديگر مونرو بود ، مونرو هم جملات رو فقط بيان كرد . شايد اگر يه بازيگر با قدرت بازي بالاتري بود ، اين صحنه يه شاهكار در مي اومد ولي متاسفانه مونرو از ايفاي نقش يه دختر ساده ، پاش رو فراتر نگذاشت.

دكتر بروبيكر در حضوري كوتاه بسيار پر رنگ و دوست داشتني بازي كرد.

فيلم بسيار زيبا و راضي كننده بود.

با تشكر




RE: بیلی وایلدر - رائول والش - ۱۳۸۹/۷/۱۲ عصر ۰۵:۲۲

(۱۳۸۹/۷/۱۲ صبح ۱۱:۱۵)موسيو وردو نوشته شده:  

آغاز فيلم بسيار زيبا و خلاقانه بود. و با چند تا مربع مستطيل ساده كه كنار هم جور ميشن از كمدي بودن فيلم به مخاطب خبر ميده.

عنوانبندی این فیلم کار بهترین سازنده تیتراژ در تاریخ سینما یعنی سال باس فقید است که همه کارهای معروفش را در سرگیجه و شمال از شمال غربی دیدیم.

(۱۳۸۹/۷/۱۲ صبح ۱۱:۱۵)موسيو وردو نوشته شده:  

3) صحنه بوسيده شدن توسط دوست همسرش در ساحل: من رو به ياد عكس بوسه معروف سيناترا با اشتباه نكنم دبورا كر ميندازه. ربطي هست يا خير؟

حدس شما درسته : دیالوگی هم که اونجا بیان می شه اینه:
Richard, your animal attraction will bother me from here to eternity

که نام فیلم از اینجا تا ابدیت رو می بره و یک شوخی با اون فیلم می کنه. برت لنکستر خوش تیپ کجا و تام ایول شل و ول کجا! بعدها بسیاری از کارگردانها این جور شوخی ها و ادای دین ها رو به نام پست مدرنیسم زیاد انجام دادند.

درباره بازی مونرو هم شاید بحث سلیقه مطرح باشد اما جنس بازی مونرو همین است و اون رو به بهترین وجه ارائه می کنه.  مونرو یک بازیگر غریزی بوده . اصلا تحصیلات بازیگری خاصی نداشته و تازه بعد از ستاره شدن می ره تو کالج آکتورز استودیو و یک دوره کوتاه بازیگری آموزش می بینه و بعدش فیلم ایستگاه اتوبوس رو بازی می کنه که شخصیت جدیدی تو کارنامه اش هست. او در عین اینکه نمی تونسته تو جلد نقش های متفاوت و عجیب و غریب بره نقش هایی هم که بازی کرده به شخصیت خودش چندان نزدیک نیست و خودش عمیق تر از اون کاراکترهایی بوده که نقششو بازی می کرده.




RE: بیلی وایلدر - سروان رنو - ۱۳۸۹/۷/۱۲ عصر ۱۰:۳۶

( خارش هفت ساله یا خارش سال هفتم  )

اين چند تا فيلمي كه از بيلي وايلدر ديدم همه آغازشون با صحبت كردن يه نفر شروع ميشد كه مارو ميخواد وارد ماجرا كنه. اين سبك رو خيلي دوست دارم.

من فکر می کنم این سبک شروع داستان باعث میشه که تماشاگر کمی احساس صمیمیت بیشتری با فیلم بکنه و همراهی و طاقت بیشتری برای تعقیب داستان داشته باشه. مخصوصا برای فیلم های شاد .

ابتداي فيلم اشاره اي به قبايل سرخپوستي در منهتن ميشه كه در تابستون خانواده هاشون رو به مسافرت به جاي سردتري ميفرستادند ..

 خیلی شروع فیلم رو دوست دارم. یکبار که فیلم رو در جمع برخی از اقوام تماشا می کردیم ، به اینجا که رسید قهقهه حضار بلند شد ! فیلم ، خیلی جالب این دو عصر رو به هم پیوند میده و بار کمدی هوشمندانه ای در همین آغاز فیلم به نمایش می ذاره.

... ولي تماسي كه با همسرش ميگيره براي اين قضيه عينيت دادن بهش بود كه پس از اون شاد و شنگول ميشه و برميگرده خونه تا اينبار ديگه دست از پا خطا نكنه.

این سکانس عالیه. اونجایی که شرمن بعد از تماس با دوست همسرش و اطمینان از اینکه اوضاع مرتبه ، شاد و شنگول میشه و با اون وضع خنده دار شلوارش رو در میاره و میره حموم :haha:: اما توی وان حموم کم کم تخیلات به سراغش می آد که نکنه فلان .. نکنه بهمان...  و در عرض 2 دقیقه از این رو به اون رو میشه و در آخر فریاد می زنه :  دیگه نجابت تمام شد :haha::

يا مشتي كه به فكّ اون مرد خوش تيپ در انتهاي فيلم ميزنه نيز به نوعي اجراي حكم دادگاه درونش درباره خيانت همسرش بود.

قبلش بهش میگه :  چی فکر کردی  با اون پیرهن راه راهت . فکر کردی خیلی جذابی ؟ حالا دیگه همراه زن من سوار گاری بدون گاریچی میشن ؟  روی چشم اسب ها چشم بند می زنین ؟ ..... آخرش هم میگه  من طلاقش نمی دم  ... بهترین وکیل ها رو می گیرم ، به همه قاضی ها رشوه می دم ... !! :haha::

 مونرو هم جملات رو فقط بيان كرد . شايد اگر يه بازيگر با قدرت بازي بالاتري بود ، اين صحنه يه شاهكار در مي اومد ولي متاسفانه مونرو از ايفاي نقش يه دختر ساده ، پاش رو فراتر نگذاشت.

خب سبک بازی مرلین مونرو دقیقا همین است. چهره عروسکی مونرو کشش بازی های آنچنانی زیر پوستی را ندارد. علاوه بر این ، شخصیت بیرونی خود مونرو هم طوری نیست که بتواند نقش های پیچیده و عمیق به آن صورت را ایفا کند. با این وجود نقشی که در این فیلم وایلدر برای او در نظر گرفته بود مناسب او بود. یک دختر کودک سرشت زیبا و مَرد از راه به در کن !




RE: بیلی وایلدر - Classic - ۱۳۸۹/۷/۲۰ عصر ۱۱:۴۷

یکی از نکات  جالب فیلم خارش هفت ساله ، وجود کولر گازی در خانه آقای شرمن است. سال 1955 یعنی حدود 60 سال پیش . در آن زمان در ایران خبری از تلویزیون ، یخچال و اصلا برق ( به صورت فراگیر ) نبود ! کولر گازی آقای شرمن از نوع پنجره ای بود و خودش هم می دانست که برق زیادی مصرف می کند اما به مونرو گفت که:  به نظر من پولش اصلا مهم نیست. زندگی در تابستانِ منهتن نیویورک ، بدون کولر ، غیر ممکن است .




RE: بیلی وایلدر - رائول والش - ۱۳۸۹/۸/۱۶ عصر ۰۴:۳۸

يكي ديگه از دلايل توقف طرح! اين بود كه هر كي بايد تو خونه خودش بنشيند و  فيلم رو ببيند. به نظر من اين جوري هم هوا شدن خيلي سخته. اگر در حالت آرماني! سينمايي براي اين برنامه ها وجود داشت خيلي بهتر بود. (هر چند اون وقت هم مشكل جغرافيايي مطرح مي شد.tajob2) يك زماني فيلمخانه ملي بود  كه علاقه مندا از نسلهاي مختلف جمع مي شدند و فيلمها رو مي ديدند. الان متاسفانه ديگر دوره هاي فيلمخانه تعطيل شده است.

به هر حال پيشنهاد من غرامت مضاعف است كه اگر تازگي ها ديده ايد درباره اش بنويسيد و يا اينكه سعي كنيم مرورش كنيم و تا آخر هفته نكاتش رو در بياريم. فقط اين فيلم دوبله نيست!asabi




RE: بیلی وایلدر - سروان رنو - ۱۳۸۹/۸/۱۶ عصر ۱۰:۴۲

(۱۳۸۹/۸/۱۶ عصر ۰۴:۳۸)رائول والش نوشته شده:  

 اگر در حالت آرماني! سينمايي براي اين برنامه ها وجود داشت خيلي بهتر بود. (هر چند اون وقت هم مشكل جغرافيايي مطرح مي شد.tajob2) يك زماني فيلمخانه ملي بود

باور کنید من حاضرم اگر مثلا 20 تا از بچه های کلاسیک دوست قرار باشه در یکجا جمع بشن و فیلمی مهم رو ببینن ، مرخصی بگیرم و بیام تهران و بعد برگردم. [تصویر: hiker.gif]

 کسی خبر داره چرا فیلمخانه تعطیل شده ؟  مثلا میشه سالن های کوچک و ارزان رو اجاره کرد ؟




RE: بیلی وایلدر - john doe - ۱۳۸۹/۸/۱۶ عصر ۱۱:۰۲

(۱۳۸۹/۸/۱۶ عصر ۱۰:۴۲)سروان رنو نوشته شده:  

 کسی خبر داره چرا فیلمخانه تعطیل شده ؟  مثلا میشه سالن های کوچک و ارزان رو اجاره کرد ؟

سروان رنو جان فیلمخانه ملی تعطیل نشده . نمایش های هفتگیش فعلا" تعطیل شده.

مژده که به احتمال زیاد نمایش های هفتگی دوباره برگزار می شه. و این بار فیلم های ارزشمند زیادی رو نمایش می دهند.

دوستانی که قبلا" این نمایش ها رو می اومدند فیلم های ارزشمند زیادی رو تونستند ببینند. که بهترین ها نمایش فیلم های 70 میلی متری مثل : جنگ ستارگان/ بن هور / بر بادرفته/و.... بود که در بعد از انقلاب حرکت استثنایی بود که دیگر قابل تکرار نیست.




RE: بیلی وایلدر - سم اسپید - ۱۳۸۹/۸/۱۸ صبح ۰۳:۱۰

نسل بد، ساخته بیلی وایلدر و الکساندر اسوی، 1934

اولین فیلم بیلی وایلدر در مقام کارگردان که در فرانسه ساخته شد.

بیلی وایلدر در مورد این فیلم می گوید: این فیلم را در پاریس ساختم، سرمایه فیلم صد هزار دلار بود، پر از تعقیب و گریز اتومبیل هاست، چون درباره دزدان اتومبیل در پاریس بود. مجبور شدم تمام تعقیب ها را از داخل یک کامیون بگیرم، آن موقع بک پروجکشن وجود نداشت، که کشنده بود. چون برای فیلمبرداری از صحنه های تعقیب، اتومبیل باید چیزی در حدود 130 مایل (210 کیلومتر) در ساعت براند، و من مجبور بودم از داخل کامیون بگیرم و دور پاریس برانم. اصلا پول نبود. آن فیلم را در استودیو نگرفتم، بلکه تمامش در یک گاراژ فیلمبرداری شد.

بک پروجکشن: فن استفاده از صحنه های از پیش فیلمبرداری شده به عنوان پس زمینه آکسیون. برای آماده سازی فیلم هایی که باید روی پرده بک پروجکشن به نمایش در آید ممکن است به کمک تدوینگر نیز نیاز باشد. چاپ این فیلم ها باید روی فیلم خامی با سوراخ های مضاعف انجام گیرد تا ثبات تصویر کاملا تضمین شود. در شیوه الکترونیکی، پرده آبی یا ((کروماکی)) برای دستیابی به کنترل مشابه بر رابطه بین اجزا پس زمینه و پیش زمینه تصویر به کار می رود. امروزه با ابزارهای پیشرفته پساتولید، می توان به ترکیب بسیار پیچیده ای از آکسیون و پس زمینه دست یافت. در صورت استفاده از این فن، دیگر نیازی نیست بازیگران از استودیو بیرون بروند. اگر در فیلمنامه نوشته شده است که ماجرا در دریای کارائیب می گذرد، فیلمبردار می تواند به تنهایی به آنجا سفر کند و تصاویر لازم را بگیرد.

متاسفانه امروزه کارگردان ها یکی از مهمترین عناصر فیلم یعنی تیتراژ را نادیده می گیرند، اما وایلدر از همان نخستین فیلمش بهترین استفاده را از تیتراژ می کند و از طریق آن ماهیت فیلم و داستان را بازگو می کند:

همانطور که از عکس پیداست واضح است که با فیلمی پر از تعقیب و گریز و تعداد بسیار زیادی اتومبیل مواجه هستیم، که در نتیجه داستان فیلم به ساده ترین زبان ممکن به بیننده القاء می شود.

در ادامه هر یک از بازیگران اصلی به شیوه مرسوم آن زمان با تصویر و شخصیتی که در فیلم بازی می کنند به بیننده شناسانده می شوند:

وایلدر در ادامه از انواع و اقسام تکنیک های فیلمبرداری و تدوین به خوبی استفاده می کند.

سوپر ایمپوز (برهم نمایی):

سوپر ایمپوز عبارت است از تداخل یا در هم رفتن دو تصویر بدون آنکه هیچ یک از آن دو در حال محو یا ظاهر شدن باشد. از سوپر ایمپوز برای به یاد آوردن خاطرات گذشته، ماجراهایی که هم زمان در چند نقطه در حال وقوع است نمایش گذر زمان، رخدادهای ماورای طبیعی چون حضور ارواح و ایجاد شباهت یا تضاد بین دو تصویر، استفاده می شود:

دیزالو (هم گذاری):

روشی در انتقال از صحنه ای به صحنه دیگر، که در آن صحنه اول به تدریج محو می شود و صحنه دیگر جای آن را می گیرد. از این روش علاوه بر انتقال صحنه، برای نشان دادن گذشت زمان، تغییر چهره، فلاش بک و فلاش فوروارد نیز استفاده می شود. برای نشان دادن گذشت زمان. دیزالو سریع بین دو صحنه، تضادی دراماتیک خلق می کند و برای نمایش گذشت زمان مناسب است. دیزالو کندتر، تضادی ظریف تر ایجاد می کند و گذشت زمان را تدریجی تر نشان می دهد. امروزه به نسبت دهه های پیشین کمتر از دیزالو استفاده می شود و فیلم سازان از روش های ظریف تری برای تغییر و انتقال صحنه استفاده می کنند:

وایپ (روبش):

انتقال از صحنه ای به صحنه دیگر، به این ترتیب که، صحنه جدید به تدریج ظاهر می شود و با فشار یا روبش، صحنه قبلی را بیرون می راند و چنین به نظر می رسد که خطی حد فاصل دو صحنه، صحنه قدیمی را می روبد. این خط می تواند از حالت کانونی خارج باشد یعنی محو باشد یا کاملا روشن و شفاف باشد. همچنین روبش می توان افقی (از چپ به راست یا از راست به چپ)، عمودی (از بالا به پایین یا از پایین به بالا) قطری، مارپیچی و انواع مختلف دیگر باشد. روبش در دهه های 1930 و 1940 محبوبیت زیادی داشت، اما امروزه کمتر مورد استفاده قرار می گیرد، مگر آنکه فیلم ساز بخواهد حال و هوای آن دوران را زنده کند. از وایپ برای نشان داده گذشت زمان و همچنین ارتباط دو صحنه از فیلم استفاده می شود. گاهی وایپ به طور کامل انجام نمی شود و در اواسط حرکتش توقف نموده و ثابت می شود ، به طوری که ما دارای دو تصویر مختلف در کنار هم هستیم ، به این حالت وایپ ثابت گفته می شود و موارد استفاده آن، تصویرهای دوگانه برای مثال نشان دادن هم زمان دو طرف یک مکالمه تلفنی است:

استفاده از آینه به منظور جلوگیری از برداشت های اضافی و برش های غیر ضروری:

وایلدر در یکی از صحنه های منحصر بفرد فیلم به وسیله یکی از ساده ترین روش های تدوین استادی خود را در حفظ تعلیق سکانس به خوبی نشان می دهد:

لحظه های طنز بسیاری در فیلم وجود دارد که به ریتم فیلم کمک بسیاری کرده است، در یکی از این صحنه ها که در اواخر فیلم می باشد یکی از سارقین یک اتوبوس را سرقت می کند و از همه جا بی خبر وارد گاراژ می شود، و یکی از سارقین که در حال گفتگو با مامورین پلیس می باشد سعی می کند با حرکات لب و دهان به او بفهماند که اینها پلیس هستند:

در مجموع با اینکه نمی توان این فیلم را جزء شاهکارهای استاد دانست ولی برای تجربه اول یک کارگردان بسیار موفقیت آمیز بود. تعقیب و گریزهای فیلم، ارتباط های عاشقانه و کلیت این فیلم می تواند بازتابی از زندگی خود بیلی وایلدر در آن زمان باشد.




RE: بیلی وایلدر - سم اسپید - ۱۳۸۹/۸/۲۳ عصر ۰۷:۴۶

بزرگ و کوچک، ساخته بیلی وایلدر، 1942

دومین فیلم بیلی وایلدر در مقام کارگردان که در آمریکا ساخته شد.

اکنون وایلدر دیگر نه آن کارگردان بی تجربه فیلم نسل بد بود و نه از امکانات جانبی بی بهره بود. جمعی از بزرگان هالیوود در کنارش بودند تا سرآغازی بر کارنامه هنری پربار او در هالیوود باشند.

ادیت هد بزرگترین طراح صحنه و لباس در تاریخ سینما:

کافیست به چهره هیچکاک بنگرید تا پی به ابهت او ببرید:

چارلز براکت یکی از بزرگترین فیلمنامه نویسان هالیوود:

از راست به چپ: داون هریسون (تدوینگر)، بیلی وایلدر (کارگردان، فیلمنامه نویس و تهیه کننده)، چارلز براکت (فیلمنامه نویس، تهیه کننده و نویسنده)

وایلدر و براکت پیش از این فیلم 8 بار بطور مشترک در فیلم هایی از کارگردانان دیگر هالیوود با یکدیگر همکاری داشتند:

هشتمین زن ریش آبی (ارنست لوبیچآن سن خاص (ادوارد لودویگنیمه شب (میچل لایسننینوچکا (ارنست لوبیچچه زندگی (تئودور رید و جی تئودور ریدبرخیز عشق من (میچل لایسنگوله آتش (هوارد هاکسنگذار صبح شود (میچل لایسن).

وایلدر می گوید: فیلم بانمکی بود. روسای پارامونت پیش خودشان فکر کردند، ((این وایلدر نویسنده خوبی است. دلمان می خواهد به عنوان نویسنده حفظش کنیم.)) من هم شروع کرده بودم به گله و شکایت از میچل لایسن که فیلمنامه را دستکاری می کرد، خودم که قادر نبودم فیلمبرداری را تماشا کنم، چون مشغول نوشتن فیلمنامه بعدی با براکت بودم. می دانی، اشتباه نکردم. می دانم که به خودشان گفتند: ((بگذار وایلدر هم یک فیلم کوچولو بسازد، وقتی با مغز زمین خورد، آن وقت بر می گردد به طبقه چهارم، و دوباره می نویسد.)) من این را می دانستم، این بود که یک فیلم تجارتی ساختم، تجارتی ترین فیلمی که تاکنون ساخته ام. فقط یک دختر بیست و شش ساله که تظاهر می کند 12 سال دارد. یک لولیتای زود هنگام بود.

باز هم استفاده هوشمندانه از تیتراژ:

که حساسیت وایلدر را از همان نخستین لحظات فیلم بیش از پیش نمایان می سازد.

فیلم با یک نمای معرف و دیزالو به شخصیت اصلی فیلم آغاز می شود:

در اینجا نمای سوم بدون نمای اول و دوم کاملا بی معنی هست، چون از موقعیت شخص بی اطلاع خواهید بود.

نمای معرف : نمای افتتاحیه سکانس که معرف مکان و در عین حال، نماینده حال و هوای صحنه است. به بیان دیگر، یک نمای عمومی که معمولا در شروع سکانس می‌آید و اطلاعات کلی در مورد زمان و وضعیت عمومی صحنه به بیننده می‌دهد.

استاد بار دیگر بدون هیچ برداشت اضافی در نمایی بسیار حساب شده، دختر بچه ای را به همراه مادرش در حالیکه بادکنکی بدست دارد پشت سر شخصیت اصلی داستان قرار می دهد:

و در واقع با این تکنیک داستان را از پیش روایت می کند. چنانکه در لحظات بعد خواهید دید هر کدام از این موارد کارکرد خودشان را نشان می دهند. پس از آنکه سوزان اپلگیت (جینجر راجرز) به دلیل افزایش قیمت بلیط از خرید آن ناامید می شود با دیدن دختر بچه و مادرش تغییر قیافه می دهد:

سپس بادکنک دختر بچه را می دزدد:

و با پیشنهاد پول به یک غریبه از او تقاضا می کند تا برایش بلیط نیمه بها بخرد:

حتی در لحظه ای که شخصیت اصلی داستان پیش از تغییر قیافه با متصدی فروش بلیط و مادر دختر بچه جر و بحث می کند وایلدر با بردن دوربین به زاویه مخالف و از سمت متصدی فروش بلیط با نشان دادن شخصیت اصلی داستان از پشت میله های اتاق فشار و استرس او را به بهترین شکل به بیننده انتقال می دهد:

در نمایی دیگر هنگامی که سوزان اپلگیت وارد کابین سرگرد کربی می شود کت او در کنار در ورودی آویزان است، به عبارت دیگر هر چیزی که در فیلم می بینید خصوصا اشیا در نمای دیگری از فیلم کارکرد خودش را نشان می دهد و اهمیت طراحی صحنه در سینما بخوبی نمایان می شود و تصور نکنید هیچ جزئی از صحنه تصادفی چیده شده است:

در ادامه هنگامی که نامزد سرگرد کربی به کابین او می آید با سوزان اپلگیت مواجه می شود و به تصور اینکه کابین را اشتباهی گرفته است به سمت در خروجی بر می گردد و با دیدن کت سرگرد کربی حقیقت ماجرا برای او روشن می شود:

در یکی دیگر از صحنه های فیلم هنگامی که سوزان پس از مهمانی رقص وارد خانه می شود و قصد دارد حقیقت ماجرا را به سرگرد کربی بگوید شخصی از اتاق بالا و از لای در به او نگاه می کند که اصطلاحا به این تکنیک در فیلمبرداری نمای سرپایین می گویند:

نمای سرپایین: نمایی که از بالای سر سوژه و رو به پایین فیلم برداری می شود. در این حالت دوربین رو به پایین به سوژه نگاه می کند. این نما، ارتفاع و ظاهر شخصیت ها را تغییر می دهد و حرکت آنها را کند جلوه می دهد، به این دلیل چنین نمایی می تواند، شخصیت مورد نظر را آسیب پذیر نشان دهد.

این نما، خطوط شکسته و سایه ها و محصور شدن سفیدی قاب وسط در سیاهی قاب سیاه بیرونی بخوبی حس تهدید را به بیننده منتقل می کند. در ادامه فیلم هنگامی که سوزان اپلگیت به جای ملاقات با سرگرد کربی با نامزد او مواجه می شود تاثیر این نما مشخص می گردد.

در سکانس ملاقات سوزان با نامزد سرگرد کربی کارگردان برای نشان دادن حالت چهره و حس موجود در چهره بازیگر، از نور بالا استفاده می کند:

نور بالا: نوری که از جلو و از بالا به سوژه می تابد. این نور اگر بر چهره بازیگر بتابد استخوان بندی صورت او را به خوبی نشان می دهد.

در ادامه به چند مورد از صحنه های طنز فیلم اشاره می کنم.

صحنه لگد زدن سوزان به مرد غریبه در هنگام خداحافظی، به دلیل آنکه قسمت عمده ای از باقیمانده پولش را بالا کشید:

صحنه قورت دادن سیگار:

صحنه شکاندن تخم مرغ بر سر متصدی آسانسور:

فیلم به گذر از دوران بلوغ اشاره دارد و شاید بتوان نام آن را بالغ و نابالغ نامید. وایلدر از طریق شخصیت اصلی داستان با خلق لحظات کمیک علاوه بر کنایات بسیار نسبت به رویای آمریکایی که همیشه از دغدغه های او بوده و طنز تلخ او همیشه آن را مورد هدف قرار داده است ما را به سفری عاشقانه می برد که سرانجام آن برخلاف بسیاری از آثارش بسیار شیرین و دلچسب است. اگرچه باز هم این فیلم جزء شاهکارهای استاد محسوب نمی شود ولی قطعا با کارگردانی یکدست و بازی بی نظیر و خارق العاده جینجر راجرز که به نوعی در سه نقش ظاهر می شود (سوزان اپلگیت، سو سو و مادر سوزان) جزء بهترین های فیلم های استاد است. تم تغییر قیافه به عنوان یک محرک دراماتیک که وایلدر اولین بار در این فیلم بکار گرفت، بعدها در بعضی ها داغش را دوست دارند به شکل بسیار تکامل یافته تر بکار گرفته شد.

در پایان به یکی از کنایات استاد اشاره می کنم: پس از آنکه سرگرد کربی مجسمه ژنرال والاس را به سوزان نشان می دهد به او می گوید که دانشجویان دانشکده افسری پیش از امتحان برای موفقیت در آن سکه ای به داخل کلاه او می اندازند. سوزان پیش از ملاقات با سرگرد کربی برای موفقیت خودش همین کار را انجام می دهد ولی با نامزد او مواجه می شود و سرخورده از این اتفاق با نگاهی به مجسمه او، به خواهر نامزد سرگرد کربی می گوید ژنرال والاس 51 سنت به من بدهکار است!




RE: بیلی وایلدر - چارلز کین - ۱۳۹۰/۶/۳۰ عصر ۰۵:۴۸

دورود بر همگی.

وقتی این موضوع رو دیدم موجی از شادی و شعف منو فرا گرفت چرا؟! چون صحبت از کارگردان مورد علاقمه این شد که میخوام اطلاعاتی هر چند ناچیز در مورد این کارگردان بزرگ به شما بزرگواران عرضه کنم.

((آدم ها کپی برداری میکنند.آدم ها اثر دیگران را میدزدند.این روزها اکثر فیلم ها پر است از جلوه های ویژه اما این کار از من برنمیاید.من فقط به خاطر این سیگار را کنار گذاشتم که نمیتوانستم فندک زیپویم را پر کنم...)) بیلی وایلدر.

سامویل وایلدر در سال 1906در نقطه ی دورافتاده ای در امپراطوری اتریش به دنیا آمد مادرش تحت تاثیر نمایشنامه ای وسترن او را ((بیلی)) صدا میزد و در سال 2002 در بورلی هیلز کالیفرنیا از دنیا رفت.

بیلی وایلدر در طی 96سال عمر خود در جایگاه های:فیلمنامه نویس،کارگردان،تهیه کننده،اثار جاودانه ای را تقدیم سینمای هالیوود کرد.وی دامنه ی کاری وسیعی داشت از فیلم های نوار نظیر:غرامت مضاعف،سانست بلوار گرفته تا کمدی ، بعضی ها داغشو دوست دارند.او در این سال ها با باریگران بزرگی مانند:مرلین مونرو،گلوریا سوانسون،جیمز کاگنی،جیمز استوارت،مارلنه دیتریش،باربارا استنویک،جک لمون ، همفری بوگارت،ادری هپبرن...همکاری کرد وسینمای هالیوود را برای همیشه مدیون خود ساخت.

بیلی وایلدر دوران سختی را گذراند تا به هالیوود رسید.وی نقل میکند،در حالی که11دلار در جیب داشت از آلمان به هالیوود گریخت.حتی اولین روزهایش در هالیوود چندان مساعد نبود در مقام  فیلمنامه نویس اولین فیلمنامه اش رد شد  و بیکار شد و بدتر آنکه اعتبار ویزای توریستیش به پایان رسید و مجبور شد برای تمدید ان آمریکا را ترک کند و مدتی را به اجبار در مکزیک گذراند.بعد از خلق فیلمنامه ی نگذار صبح شود با همکاری چارلز براکت شانس به بیلی رو کرد و پارامونت بیلی وایلدر،چارلز براکت را همکار قرار داد و در ادامه این همکاری  فیلمنامه موفق نینوچکا(ارنست لوبیچ)خلق شد.بعضی ها معتقند نگاه تلخ،سیاه وایلدر به دنیا که از فیلم های نواره معروفش اشکار است حاصل سختی هایی است که در راه رسیدن به موفقیت کشیده است و نباید گول طنز و شوخی های او را خورد همانطور که  خودش میگوید:طنز و کمدی((پوشش رنگی،شیرین))برای میسر کردن فرو بردن قرص های تلخ ولی شفابخش،هشیارکننده است. 

 نینوچکا زمینه ی فراهم اورد تا وایلدر و لوبیچ،کارگردان بزرگ باهم آشنا شوند.به زودی لوبیچ تبدیل به معلم وایلدر شد.در این موقعیت وایلدر تصمیم خود را گرفته بود میخواست کارگردان شود بخشی از این تصمیم برای ان بود که وی از دست بعضی کارگردانانی که ((از فرط بی استعدادی))فیلمنامه های خودش و براکت را خراب میکردند خسته شده بود.یک بار از وایلدر پرسیدند:ایا یک کارگردان باید به فن نویسندگی هم آشنا باشد؟او جواب داد:خیر،اما به انها خواندن یاد میدهد!!!

وایلدر با فبلم نسل بد قدم در عرضه کارگردانی گذاشت و بعد از ان24 فیلم دیگر ساخت.

منبع:سینمای جهان  شماره 524




RE: بیلی وایلدر - چارلز کین - ۱۳۹۰/۷/۱ عصر ۰۱:۱۶

((بیلی وایلدر به روایت جک لمون))

((مهمانی های شبی که وایلدر میگرفت فوق العاده بودند.این مهمانی ها معمولا پر بود از افراد جالب توجه،نویسندگان،کارگردانان مهم و تاجرین اثار هنری.بعضی اوقات بازیگران زن،مرد هم بودند.فضای منزل او پر از هنر بود.گاهی تابلو های نقاشی روی دیوار چنان نظرت را جلب میکرد که دیگر افراد حاضر در مجلس را نمیدیدی،تابلوهایی از پیکاسو،ماتیس...خیلی جذاب بود.اودری(همسر بیلی وایلدر)یک کدبانوی تمام عیار و میزبانی عالی بود.در هر شرایطی که فکرش را بکنید حتی یک دقیقه ملال اور و ازار دهنده در کنار بیلی نداشتم چه در پلاتو و چه در جاهای دیگر بیلی فوق العاده بود.درست مثل یک باتری همیشه سرشار از انرژی بود و این انرژی را به اطرافیانش نیز منتقل میکرد.هرگز نمی نشست!اگر بتوانید عکسی از او در حالت نشسته پیدا کنید به نظر من باید ان را در موزه بگذارید...من هیچوقت ندیده بودم بنشیند.همیشه این امکان را به بازیگرانش میداد که تجربه های جدید را بیازمایند:فقط میگفت:((برام توضیح نده،بهم نشون بده تا مطمین بشم منظورتو فهمیدم!))بیلی به خوبی میدانست چطور به بازیگرش اطمینان کند.چون مؤلف بزرگی بود. دقیقا میدانست چه میخواهد دچار سو تفاهم نمیشد، درست به همین منظور گارکردان شده بود.))

((وقتی روی((بعضی ها داغشو دوست دارند))کار میکردیم،بیلی به من گفت:((بین هر دیالوگ برقص،خودت را بجنبان و عضلاتت را تکان بده سر و صدا کن چون  تو  سرمست هستی)).گفتم:((باشه))حتی اگر خودم در مورد شیوه بازی در ان صحنه ایده ی خاصی داشتم،اما وقتی تکرار میکردم  به این نتیجه میرسیدم که چقدر نگاه درستی داشته،چون بدین ترتیب به مخاطب فرصت میداد بخندد و در عین حال دیالوگ تونی را هم از دست ندهد.در غیر این صورت مخاطب هیچ چیز نمیشنید.خیلی جالب است در سینما نمیتوان طول مدت خنده ی مخاطب را محاسبه کرد،کاری که در تیاتر میسر است.یا در اپارتمان و قضیه ی جعبه ی پودر شرلی مک لین (فرن)  ، بیلی ده صفحه دیالوگ صرفه جویی میکند،بیلی فوق العاده بود،فوق العاده.