دهه های 60 و 70 و قبلتر عید نوروزهاش حال و هوای خاصی داشت خصوصا برای بچه ها ، مطمئنا اکثریت با نظرم موافقن
غیر از اون حس و حال وصف ناشدنی ، برنامه های بخصوصی هم پخش میشد که در زمان خودش واقعا سرگرم کننده و جذاب بودن

یکی از بهترین و پرخاطره ترینشون پخش مجموعه طنز "بهاران" بود که در آن تعداد زیادی از هنرمندان دوبلور حضور داشتن
چند سال پیش در جعبه پیام بصورت خلاصه به این برنامه اشاره کردم ، البته اونزمان از نام اثر اطلاعی نداشتم و حالا خوشحالم تونستم یکی دیگه از گم شده هام رو پیدا کنم
واقعا دوست دارم یکبار دیگه بصورت کامل این سریال رو با کیفیت بالا تماشا کنم ، بهرحال مرور خاطرات خوب و شیرین گذشته ست
اسامی تعدادی از بازیگران
شهلا ناظریان (مادر/ ملوک السلطنه) منوچهر آذری (پدر/ آقای مرامی) حسین عرفانی (دایی ناصر عشق مهاجرت و عروس)
کنعان کیانی (بوکایی/ محضردار) رضا عبدی (آقای قوامی/ پدر ناصر و عروس) تورج نصر (شهود)
خلاصه داستان
خیلی تمرکز کردم تا هر چی که یادم مونده رو بنویسم پس ممکنه داستان اصلی با چیزی که روایت میکنم متفاوت باشه
خانواده مرامی به دلایلی (کاسه ای زیر نیم کاسه ست) عزم خود جزم کرده اند تا برای پسر خارج نشینشان دختری دلخواه پیدا کرده و به همسری اش در آورند
مادر خانواده به شدت به تک فرزندش علاقمند است اما پدر مدام به او ایراد میگیرد که قند عسلت را لوس با آوردی
خلاصه ، مادر هر بار برای خواستگاری حاضر میشود یک قاب عکس بزرگ از عزیز دردانه اش نیز بهمراه دارد
اگر اشتباه نکنم داماد جوان لاغر و بلند قامتی بود با موهای بلند به رنگ بلوند با کاپشن زیپ دار قرمز رنگ و کلاه بافتنی راه راه رنگا رنگه نسبتا خنده داری که تا نیمه روی سرش بود
حین تماشای ویدئو متوجه شدم در مورد کلاه اشتباه میکردم و بجاش هدبند مشکی داره (تصویر بالا)
سرانجام عروس مورد علاقه خود را پیدا میکنند و بدون حضور فرزند و تنها با یک قاب عکس در مراسم خواستگاری حاضر میشوند
اما در این بین دختر که حاضر به ازدواج نیست قضیه را با دایی یا پدر خویش مطرح میکند و در نهایت با مشورت یکدیگر تصمیم میگیرند نقش بازی کنند
طرح و نقشه آنها ازین قرار است که عروس خانم باید وانمود کند مدرک تحصیلی او تا سوم اکابر بیشتر نیست و در کار خانه داری هم مهارت و تجربه ای ندارد
خلاصه اینکه خود را یک آدم کم عقل و بی دست و پا جا میزند ،اما خانواده داماد با وجود همه این نقایص عروس جوان را پسندیده و با این ازدواج موافقت میکنند !
همه چیز به خوبی و خوشی پیش میرود البته همه اتفاقات با چاشنی طنز همراه است تا اینکه در روز برگذاری مراسم عقد
پسر عزیر دردانه بی خبر از آمریکا برمیگردد و سرزده وارد مجلس میشود و بدین ترتیب آرزوهای مادر را به باد میدهد ، چهره بهت زده شهلا ناطریان رو خوب بخاطر دارم
از اینجا به بعدش دیگه عبرت آموز میشه !
البته پدر از اتفاق پیش آمده بسیار خوشحال است و سر از پا نمیشناسد ، چرا که دیگر نیازی نیست پول خرج پسر کند !
در این این گیر و دار پسر جوان که از قبل با یک مامور پلیس آشنا شده حالا دقیق یادم نیست چطور این اتفاق میافته
گویا دچار تحول شده بنابراین تصمیم میگیرد خودش را برای رفتن به خدمت سربازی آماده کند ! از آمریکا برگشتی بری سربازی ؟! خوشی زده زیر دلت
شنیدیم هر کی رفته خدمت بیشتر بچه پررو شده تا سربه راه ، البته صدا و سیما خوب بلده تبلیغ کنه و همه چی رو وارونه نمایش بده
او که حالا متحول شده است وارد آرایشگاهی میشود و موهای مدل غربی اش را کوتاه میکند ! به قولی بچه مثبت و سر به راه میشه !
الان خاطرم آمد که در بین خانواده عروس مرد مجردی حضور داشت که عشق رفتن به آمریکا دیوانه اش کرده بود و تمام فکر و ذکرش درگیر همین مسئاله بود
فکر میکنم این شخصیت رو بازیگر نقش تاکاشی یا داداشی در سریال جدی نگیرید بازی کرده البته اونی که لاغرتر بود و سبیل داشت
خوشبختانه بخشهایی از این سکانس موجوده که در پایان مطالب قرار میدم
کافیه این دو شخصیت (داماد و مرد مجرد) را کنار هم قرار بدین تا متوجه بشید سریال چه پیام اخلاقی داشته
ای جوانی که عشق مهاجرت داری از این داستان پند بگیر ، دیدی چطور یک جوان که تازه حمایت خانواده اش را داشت
با کلی دک و پز رفت آن سر دنیا اما وقتی سرش به سنگ خورد دست از پا درازتر برگشت و در نهایت به هیچ جا نرسید !
پس مهاجرت نکنید که عاقبت خوشی ندارد و تنها عمر ، پول و سرمایه خود و خانواده تان را هدر میدهید !
جالبه زوج عرفانی دهه هفتاد خیلی پر کار بودن ، غیر از حرفه دوبلوری در سریال و برنامه های طنز هم بازیگری میکردن و در کنارش مجری مسابقه هم بودن که قبلا در موردش نوشتم
قسمتهایی از مجموعه طنز بهاران 1373
بخش اول
بخش دوم
بخش سوم
مجموعه تهران 20 با حضور شهلا ناظریان ، حسین عرفانی