سلام
اينم يه فيلم ديگه
طلسم شده محصول 1945 به كارگرداني هيچكاك كبير و بازي اينگريد برگمان و گريگوري پك
فيلم آروم شروع ميشه ، همه چي سر جاشه و قضيه داره به سمت گل و بلبل پيش ميره ، عزيزم دوستت دارمو و قربونت برم و از اين حرفا............اينجاست كه با خودت ميگي: اي بابا هيچي جون (هيچكاك خودموني) تو هم ساختي؟ در اينجا است كه يهو خطاي لباس خانم دكتر شروع به رقصيدن توي چشاي پك ميكنن ، همراهي اين سرگيجه با يه موسيقي متن هيچكاكي خنده رو به لباي بيننده مياره ، نه مثل اينكه يه خبراييه
اگه گرگوري پك رو نميشناختم و اين اولين فيلمي بود كه ازش ميديدم ميگفتم مطمينا اين يارو در آينده هيچي نميشه. قيافه به همه چي مياد الا بازيگري ولي خداي من اين گرگوري پك خودمونه. يه سري به IMDB زدم و ديدم اين چهارمين فيلميه كه بازي كرده. خدا رو شكر كه سليقه كارگردانا مثل من نيست وگرنه همچين بازيگر معركه اي رو همون اول كار كنار ميذاشتن.
تو فيلم تقابل روانشناسا با هم خيلي باحال بود. درست مثل اينه كه چند تا آدم باهوش با هم پوكر بازي كنن و همش دست همو بخونن(البته نديد)
از بازي دكتر فلورو (دكتر سيبيلو)خيلي خوشم اومد و اگه بخوام يه كم هندي فكر كنم دوست داشتم خانم دكتر با اون ازدواج كنه اينم سليقه ماست ديگه
حقيقتا خيلي دوست داشتم اون صحنه اي كه برگمان وارد اتاق رييس ميشه و همه چي فاش ميشه ، رييس بزنه مغز خانم رو تو دهنش بياره ولي متاسفانه هيچكاك نظر منو در اين رابطه نداشت
پ. ن:
1)قبلا فيلم فرويد اثر زيباي جان هيوستون رو ديده بودم. مباحث روانشناسانه و ريشه اون در كودكي در هر دو فيلم تقريبا مشابهه. بالشخصه دوست داشتم فيلم فرويد قبل از طلسم شده ساخته شده باشه. دليلشم علاقه ايه كه به هيوستون دارم. يه سري به IMDB زدم و همونطور كه قيافمو ديديد متوجه شديد كه فرويد بعدتر ساخته شده. اين فيلم محصول 1962 هست. حتما اين دو تا فيلم رو ببينيد ، ترجيحا با فاصله زماني كم ، اينطوري فازش چند برابره.
دوستان اگه كسي از اينكه هيوستون براي ساخت فيلمش از اين فيلم الهام گرفته چيزي ميدونه خوشحال ميشم در اختيار منم بزاره.
2)به دليل خطاب كردن هيچكاك با نيك نيم هيچي جون از همه دوستداران اين كارگردان بزرگ معذرت ميخوام. (بعضيا رو اين جور چيزا خيلي حساسن)
فيلم اسكار بهترين موسيقي متن رو هم برده.
لينك IMDB فيلم:
http://www.imdb.com/title/tt0038109
آقا جون اینقدر تند تند فیلم نبین !
تا ما می آیم می خوایم در مورد یکی از فیلم هایی که دیدی باهات چالش کنیم می بینیم رفتی سراغ یه فیلم دیگه. من چند روزه به شدت گرفتارم . روی همین طلسم شده pause کن تا من امشب بیام . نری یه وقت سراغ یه فیلم دیگه ها .
پ . ن : می تونی بحث فیلم های بعدی رو توی پیش نویس ( در کنترل پنل ) قرار بدی تا بعدا آنلاینشون کنی و در کافه بذاری
حقيقتا خيلي دوست داشتم اون صحنه اي كه برگمان وارد اتاق رييس ميشه و همه چي فاش ميشه ، رييس بزنه مغز خانم رو تو دهنش بياره ولي متاسفانه هيچكاك نظر منو در اين رابطه نداشت
سلام
نترسيد فيلم نديدم ، يعني ديدم ولي بنا به توصيه سروان عزيز بعدا آپش ميكنم
روي همين فيلم دستي رو كشيدم. جمعه هم غريبه ها در ترن (ترجمه من از strangers on a train) رو آپ ميكنم.
به چالش بكشيد ما را...........روي ما از اين حرفها زيادتر است
منتظر نظرات دوستان هستم
برای جلوگیری از پراکندگی مطالب ، نوشته ای را در باره طلسم شده جناب مسیو وردو در تاپیک هیچکاک - همیشه استاد آوردم. شایسته تر آنست که در مورد فیلم های کارگردان ها و بازیگرانی که در کافه ، تاپیک اختصاصی دارند ، در همان تاپیک ها بحث را ادامه دهیم تا برای دوستان بیرون کافه هم پیگیری مطلب آسان تر باشد و صرفا برای فیلم های متفرقه که فاقد تاپیک مستقل و مرتبط هستند در اینجا مطالب را پی بگیریم.
سلام
نام ، نام خانوادگي ، شغل
z محصول1969 به كارگرداني كاستا گاوراس
بازيگر كه تا دلتون بخواد.
سياهترين كمدي اي كه تا الان ديدم. چيزي فراتر از يك فيلم.
فيلم 2 اسكار بهترين اديت فيلم (برا اديت بايد 2 تا اسكار بهش ميدادن) و بهترين فيلم خارجي رو برده.
اصلا دستم به نوشتن نميره. فيلم رو ببينيد و حالش رو نبريد
لينك IMDB:
http://www.imdb.com/title/tt0065234
فقط باید فیلمهای کلاسیک دیده شده را بگیم؟!
خب من دیروز Fantastic Mr. Fox رو دیدم!
انتظار داشتم خیلی بهتر باشه، ولی بدک نبود. خوشمان آمد.
(۱۳۸۹/۳/۱۱ صبح ۰۵:۲۵)Rick نوشته شده: [ -> ]
فقط باید فیلمهای کلاسیک دیده شده را بگیم؟!
خب من دیروز Fantastic Mr. Fox رو دیدم!
انتظار داشتم خیلی بهتر باشه، ولی بدک نبود. خوشمان آمد.
نه دوست عزيز ، هر چي ديدي بگو و يه كمم دربارش بگو بدونيم ارزش ديدن داره يا نه.
البته اگر کلاسیک باشه خیلی بهتره . چون در مورد فیلم های روز فروم های فراوانی در اینترنت هست اما در مورد فیلم های کلاسیک فقط مطالب فارسی در اینترنت آشکار است.
راستی مسیو وردو جان ! مثل اینکه ترمز فیلم دیدن رو کشیدی. قبلا روزی 2 تا فیلم کلاسیک می دیدی و پدر ما رو در آورده بودی نکنه مربوط به گرمای هوا باشه و موتور فیلم دیدن گیرپاژ کرده باشه. خود فیلم مسیو وردو چطوره ؟ در بخش سینمای کلاسیک آغاز کنیم ؟
(۱۳۸۹/۳/۱۱ عصر ۰۷:۴۶)سروان رنو نوشته شده: [ -> ]
البته اگر کلاسیک باشه خیلی بهتره . چون در مورد فیلم های روز فروم های فراوانی در اینترنت هست اما در مورد فیلم های کلاسیک فقط مطالب فارسی در اینترنت آشکار است.
راستی مسیو وردو جان ! مثل اینکه ترمز فیلم دیدن رو کشیدی. قبلا روزی 2 تا فیلم کلاسیک می دیدی و پدر ما رو در آورده بودی نکنه مربوط به گرمای هوا باشه و موتور فیلم دیدن گیرپاژ کرده باشه. خود فیلم مسیو وردو چطوره ؟ در بخش سینمای کلاسیک آغاز کنیم ؟
سلام سروان عزيز
اتفاقا گرما موتور فيلم ديدن منو راه ميندازه چون بيرون نميرم و كولر و هندونه و سيستم و آره ديگه.
والله درگير هستم شديد و كلا فيلم تو اين مدت 3 تا ديدم كه اونم به دليل سرعت تايپ لاكپشتيم اصلا وقت نشد بنويسم.
به چشم يه بازديد دوباره از فيلم ميكنم و بحث رو استارت ميزنيم انشاا...
(۱۳۸۹/۳/۱۲ عصر ۰۸:۳۶)موسيو وردو نوشته شده: [ -> ]
اتفاقا گرما موتور فيلم ديدن منو راه ميندازه چون بيرون نميرم و كولر و هندونه و سيستم و آره ديگه.
من نمی دونم قبل از دوران کولر گازی شما چطور اونجا زندگی می کردین ؟! من که یکبار نزدیکای عید اومدم شهر شما نزدیک بود خفه بشم. بعدش رفتیم کنار دریا برای هوا خوری که نزدیک بود این قایق سوارهاتون ما رو توی دریا غرق بکنن. طرف مسافر بیش از حد سوار کرده بود . خلاصه مثل یه فیلم ماجرایی-ترسناک بود. نقش منفی اش صاحب قایق بود و قهرمانش هم من بودم.
سلام دوستان
فيلم جديدي كه ديدم اسمش هست lovely bones كه ترجمش استخوان هاي دوست داشتني هست. البته شنيدم پيوندهاي عاشقانه هم معني شده كه حالا كدوم با توجه به موضوع فيلم ترجمه بهتري هست نميدونم.
اين فيلم محصول 2009 و به كارگرداني پيتر جكسون ميباشد.
بازيگراي فيلم:
سايوريسه رونان ، مارك والبرگ ، سوزان سراندون ، استنلي توچي و .....
دختر چهارده سالهای به نام سوزی توسط همسایهاش مورد تجاوز ج ن س ی قرار گرفته و سپس کشته شدهاست و ...
انتخاب بازيگراي فيلم عاليه. بازي رونان رو در فيلم تاوان حتما ديديد. متولد 1994 و واقعا در عين كم سن و سالي عالي بازي ميكنه. ولي بالشخصه با بازي توچي حال كردم . گريم عالي اي هم شده بود.
قبل از ديدن فيلم اسم كارگردان و بازيگرا رو نميدونستم.
وقتي مادر بزرگ رو ديدم گفتم شهره آغداشلو هست. و وقتي حرف زد ديگه مطمين شدم خودشه.
ايني كه بالا است عكس شهره است.
ولي در آخر فيلم متوجه شدم سوزان سراندون هستن اين خانوم.
حالا در مورد خود فيلم:
حقيقتا وقتي فيلم رو ديدم با خودم گفتم انگار يه كارگرداني امكانات و استوديو در اختيارش گذاشتن و گفتن همين يه بار حق داري ازش استفاده كني. اونم تا تونسته عقده خالي كرده و از هر جلوه كامپيوتري و استوديويي كه دستش رفته ريخته تو فيلم . حالا ميخواد معنايي داشته باشه ميخواد نداشته باشه.
بعد از ديدن فيلم و اين كه فهميدم كارگردانش كيه جواب سوالم رو گرفتم. بله اگه پيتر جكسون غير از اين كار ميكرد بايد تعجب ميكردم.
در كل با اينكه بازي بازيگرا قابل قبول بود ولي به نظر من نديدنش به هيچكي ضرر نميرسونه ، ريتم فيلم هم من رو نگرفت (كند بود يه خورده) و اين جمله معروف فيلم بازا : نديديش؟ نصف عمرت بر فنا رفته!!!! در مورد اين فيلم صادق نيست.
IMDB فيلم
تجدید میثاقی داشتیم با آرمانهای ویتوی کبیر!!!
برای هجدهمین بار (عدد دقیق و موثق است!) قسمت نخست این تریلوژی را دیدم!!!
عین همیشه (اگر نگویم بیشتر) لذّت بردم!
سلام به همه دوستان
بشر فاني است و خود بين ......و زندگي هيچ نيست جز تداومي ناپايدار ، از قيدهايي كه بشر را از آن آزردگي است به گريز و اين نشانه اي است از حد ضعف اين موجود فاني.
سرير خون (تخت خون) محصول 1957 و به كارگرداني كوروساوا
توشيرو ميفونه هم در نقش واشيزو ظاهر شده كه سنگ تمام گذاشته.
اين فيلم جزو فلسفي ترين فيلم هايي است كه من تا الآن ديده ام.
دو نفر وارد جنگل ميشوند تا به قلعه تار عنكبوت كه متعلق به خودشون ميباشد بروند و راه را گم ميكنند . در جنگل به يك پيرزن پنبه ريس برخورد ميكنند كه شعرهايي را درباره جاه طلبي بشر زمزمه ميكند. پيرزن به آن دو آينده شان را مي گويد و ناپديد ميشود. آينده اي كه براي هر دوي آنها جز آرزويي بيش نيست. ولي وعده پيرزن تحقق مي يابد و ........
فيلم پر شده از نمادها . روي تك تك صحنه هاي فيلم ميتوان بحث كرد و جزو نادر فيلمهاي كم نقسي است كه بنده تا كنون ديده ام.
و البته جزو معدود فيلم هايي است كه تصويري تا اين حد منفي از زن را به تصوير كشيده است.
در صحنه هاي آخر فيلم وقتي همسر واشيزو دچار عذاب وجدان شده و ميخواهد اثر خون را از روي دستش پاك كند چونان فرد جن زده اي است كه جن از بدن او خارج شده است.
صحنه هاي برتر فيلم از نظر من:
1)صحنه گم شدن واشيزو و ميچي در جنگل . در صحنه هايي كه در مه غرق شده اند دوربين ثابت مانده و 2 شخصيت را دنبال نميكند و در عوض بعد از مدفون شدن در مه باز به سمت دوربين مي آيند كه بيننده متوجه ميشود اين 2 دارند دور خود مي گردند.
2) صحنه برخورد با پيرزن كه بعد از ناپديد شدن پيرزن متوجه ميشويم اينجا يك سرزمين مردگان است.
3) صحنه اي كه واشيزو و ميچي ترفيع ميگيرند. در اين صحنه به راهتي ميتوان تفاوت بازي اين دو بازيگر را درك كرد. مخصوصا آنجا كه نامه ترفيع خود را ميگيرند و بر ميگردند تا بروند . در يك نماي مشترك به نحوه شوكه شدن واشيزو و ميچي توجه كنيد.
4)جايي كه واشيزو جهت قتل حاكم اقدام ميكند و دوربين در عوض دنبال كردن او ، ميماند و از همسر او فيلم ميگيرد. حركت قمري وار و رقص گونه همسر در اين صحنه بسيار زيبا بود.(زيباترين صحنه فيلم به نظر من)
IMDB فيلم
در بازار يا به قول آنچه در مجله فيلم زماني به كار مي برد، رسانه پياده رو گاهي جواهراتي ارزنده پيدا مي شود. نمونه اي از آن نسخه اي بود از كارتون رابين هود كه جديدا از دست فروشي خريدم و ديدن آن در نيمه شب برايم لذت بخش و تداعي گر خاطرات تلخ و شيرين كودكي بود.
همان طور كه مي دانيد رابين هود خوراك ساليانه ما بود و زيباترين و حرفه اي ترين نقاشي متحركي كه آن سالها مي ديديم. از جادوي بي حد و حصر كمپاني ديزني اين تنها نمونه اي بود كه رسما ديده بوديم. و تكرار آن مثل خوردن يك دست چلوكباب مخصوص هر بار تازگي داشت. بخصوص با آن دوبله بي نظير و فوق العاده زيبا كه انگار تمام دوبلورهاي آن در بالاترين سطح انرژي خود قرار داشتند و هنر خود را بي واسطه و كم فروشي به ما منتقل كرده بودند.
اما به هر حال تيغ و قيچي بد جور اين كارتون را زخمي كرده بود. در واقع آن حس سر خوشي ديزني و تغييرات هميشگي اش در داستان هاي معروف در جهت شاد كردن آنها در مميزي كم رنگ بود و بيشتر قرار بود وجه آرماني و اسطوره اي اين شخصيت به ما نشان داده شود و خبري از شادي و خوشحالي ها در آن نباشد.
اين را زماني فهميدم كه آنونس كارتون رابين هود را در انتهاي (يا ابتداي) كارتون ويديويي ديگري مشاهده كردم و در آنجا فهميدم كه اين كارتون موخره اي دارد كه هيچ وقت نشان داده نشده است. جالب تر اين كه دوبله هم بود و مربوط به روزگار گذشته بود.
و حالا به مدد فعالين خوش ذوق صدا گذاري و سليقه خوب آنها نسخه دي وي دي جديدي عرضه شده كه بناي كارش بر دوبله تلويزيوني بوده است اما هر كجا كه دوبله تلويزيوني موجود نبوده از دوبله قديم مدد گرفته است و سعي كرده است كه نسخه كاملتري عرضه كند.
شرح جزئيات و مشكلات صداگذاري اين فيلم بماند براي فرصتي ديگر. اما در انتها بگويم كه ديدن ريچارد شير دل با آن هيبت و مهرباني ديزني گونه اش و رابين و ماريان كه در كالسكه عروسي به ماه عسل مي روند در حالي جان كوچولو آن را مي راند؛ در انتهاي فيلم با همراهي آن دوبله قديمي، بي نظير بود چيزي كه در 2 دهه قبل به عقلمان هم خطور نمي كرد كه حتي وجود داشته باشد.
(۱۳۸۹/۴/۱۵ عصر ۰۶:۳۷)رائول والش نوشته شده: [ -> ] در بازار يا به قول آنچه در مجله فيلم زماني به كار مي برد، رسانه پياده رو گاهي جواهراتي ارزنده پيدا مي شود.
به جرات می توان گفت که سالهاست به دلیل رخوت تلویزیون و بی سلیقگی شبکه های ماهواره ای و ... تنها همین رسانه پیاده رو و بازار زیر زمینی فروش فیلم است که هنوز مقداری سطح سلیقه مخاطب عام کشور را بالا نگه داشته است. معلوم نیست که اگر این بازار نبود ، سطح سلیقه مخاطبان عام با وجود این برنامه های نازل در تلویزیون و ماهواره در چه حدی قرار می گرفت.
دیشب آخرین فیلم چارلی چاپلین یعنی کنتسی از هنگ کنگ رو دیدم محصول سال 1967 .
با بازی مارلون براندو - سوفیا لورن - سیدنی چاپلین و تیپی هیدرن
فیلم خوبی است اما شاهکار نیست به هر حال اثر چاپلین است در فیلم بازی فوق العاده ای از براندو
نمی بینیم ولی سوفیا لورن عالی بازی کرده . یکی از شخصیت های جالب فیلم خدمتکار براندو است
که نقشش را پاتریک کارگیل بازی می کند شخصیت پردازی جالبی روی آن انجام شده.
در خاطرات براندو نوشته شده که اصلا" از فیلم راضی نبوده و کار کردن با چاپلین را مشکل می دانسته
و می گفت او آدم بد اخلاقی است هنگام کار . به پسرش سیدنی در موقع فیلم برداری توهین می کرده
ولی اولین باری که این کار را با براندو می کند او محل فیلمبرداری را ترک می کند و با اصرار و فشار کمپانی
دوباره باز می گردد. البته با توجه به اخلاق براندو می شه نتیجه گرفت دو نابغه نمی تونند همدیگر رو
تحمل کنند.
البته سوفیا لورن همیشه از حضور در کنار چاپلین به نیکی یاد می کرد و می گفت این برای من افتخار بود
که در کنار چاپلین کار کنم.
حضور تیپی هیدرن هم که مورد غضب هیچکاک قرار گرفته بود در نوع خودش جالب است.
دوبله فیلم هم بسیار عالی است جلیلوند به جای براندو و رفعت هاشمپور به حای سوفیا لورن
در نقش کوتاه چاپلین هم تهامی صحبت کرده.
موسیقی فیلم کار خود چاپلین است که اثر درخشانی است.
به دوستانی که فیلم را ندیدند پیشنهاد می کنم که فیلم را ببینند. داستان روان . بازی های خوب
موسیقی زیبا . دوبله خوب . و از همه مهمتر خود چاپلین فیلم را زیبا کرده اند.
سلام
ميخوام چند تا فيلم خارجي زبان رو خدمتتون معرفي كنم.
1)مستند مردي روي سيم (man on wire) محصول 2008 و به كارگرداني جيمز مارش
مستندي درباره زندگي واقعي فيليپ پتي بندباز فرانسوي كه در سال 1974 بر فراز برج هاي دوقلو بند بازي كرد.
برنده اسكار 2009 بهترين مستند.
مستندي فوق العاده و تاثيرگذار. دوبله شده توسط برنامه مستند 4 . از دست ندهيد.
لينكIMDB
2) فيلم The Secret in Their Eyes محصول 2009 آرژانتين به كارگرداني خوان خوزه كامپانلا
برنده اسكار بهترين فيلم خارجي زبان 2010
فيلمي درباره عشق البته از اين مدلياش نه ، از اين سبكياش
زيبا ، زيبا ، زيبا
حتما تهيه كنيد و ببينيد ، حتمنا
لينك IMDB
3)آنجلا (ANGEL-A) محصول 2005 . به كارگرداني لوك بسون.
جمال دبوز بازيگر اصالتا عرب و ري راسموسن دانماركي در اين فيلم بازي ميكنند.
اسم لوك بسون كافيه براي اينكه آدم وسوسه بشه براي ديدن يه فيلم. شخصيت پردازي در حد اعلا و صد البته بازي خارق العاد دبوز.فيلم سياه و سفيد فيلمبرداري شده.
دبوز با قد 165 سانت و دست راستش كه فلجه و هميشه توي جيبشه(اين واقعيته و يه وقت فكر نكنيد جزو نقششه) ولي با همين دست فلج چنان بازي اي ميكنه كه من سنگ دل شدم اين فقط رجوع كنيد به صحنه اي كه خودشو تو آينه نگاه ميكنه و چه بازي صورتي ميكنه ، خارق العاده است اين بازيگر.
البته بازي اين بانوي دانماركي و كم كار هم با اون موهاي بلوند و قد و قامت بلندش در جاي خودش ستودنيه.
در تهيه اش درنگ نكنيد
لينك IMDB
پي نوشت: كشور عزيزمون ايران كم سايت هيتلر ميكرد كه گوگل هم دست به كار شده و جديدا امكان دسترسي به عكس خيلي سايتا رو جلوگيري ميكنه.
سلام
فيلم kiss me deadly محصول 1955 و به كارگرداني رابرت آلدريچ.
بازيگر اين فيلم رالف ميكر
فيلم در گونه نوآر ميباشد و دوستان عزيز رائول والش و مانچي حق مطلب را در باره اين فيلم در بخش فيلم نوآر ادا كرده اند نيازي به توضيح بيشتر نيست.
اگر ژانر مورد علاقه شما نوآر هست ، از دست ندهيد.
لينك IMDB
با تشكر
پسانوشت: اگر غـلط املایی رویت شد به حساب 12سال تنبلی بگذارید و عفو کنید!
اصولاً دانستن کار سختیست. برای همین هم هست که وقتی برای کنکور میخوانی احساس میکنی که روی اعصابت یک لودر درحال خاک برداری است. اما دانستن همهچیز، چیزی فراتر از سخت هست. اصولاً دو نوع چیز در جهان هست: یکی چیزهاییاند که سخت هستند مثل دانستن و دومی چیزهایی هستند که سخت نیستند. اینها چیزهاییاند که نمیشود فهمیدشان. تا به حال به این فکر کردید که بچهها فسقلی چقدر راحت و آسوده به آتش دست میزنند؟ حتماً فکر کردهاید. به چه جوابی رسیدهاید؟ شاید به جوابی که من رسیدهام رسیده باشید. آنها در جهانی سیر میکنند که چیزهایی که سخت نیستند را تجربه میکنند. آتشی که برای ما سخت است برای آنها تجربهایی هیجانانگیز و شاید لذتبخش باشد. برای همین هم هست که ما همیشه میخواهیم ندانیم هرچند خودمان را خیلی هم که خاکی نشان دهیم جویندهی علم میدانیم و آمال و آرزویمان این است که انیشتین بشویم یا ابنسینا. و خندهدار آنجاست که عدهایی میخواهند همهچیزدان شوند (و فاجعه آنجاست که عدهایی خود را همهچیزدان میدانند!)!
وقتی از همهچیزدربارهیایو شنیدم خندهام گرفت. مگر میشود همهچیز را دربارهی ایو فهمید. اصلاً ایو کیست؟ از سر کنجکاوی گرفتم و نگاهش کردم. فیلم از نظر کیفیت همهچی تمام بود. صحنهی اول که به سادهترین شکل ممکن برگزار شد سپری شد. صدای گرمی که بقولی یگانیگان افراد را معرفی میکرد و من را سخت گرفته بود. این عجیب بود!
از فیلمهایی که همهچیز را همان دقیقهی اول میریزند روی دایره خوشم میآید. آدم را آتلوباطل نمیگذارند تا تهش به آدم بگویند دنیا دست کیست که معمولاً هم نمیگویند! این همان چیزیست که یک فیلم را سرپا نگاه میدارد. گاهی که فیلمهای غیر از این نوع را نگاه میکنم، وسط فیلم از خودم میپرسم: خب! اگه من نفهمم که آخرش چی میشه، مثلاً چی میشه؟ که معمولاً از سر بیحوصلگی فیلم را تمام میکنم و هیچی به هیچی! اما ببینید فیلمهایی را که با این سوال میکشند آدم را: چطور میکشد؟ چطور میمیرد؟ چطور میرسد؟ چطور میبوسد؟ و چطورهای دیگر. همیشه چطورها پیچیدهتر از چهها بودهاند.
همهچیزدربارهیایو هم از همین قماش است. مرا کشاند که ببینم چطور ایو آن جایزهی را میگیرد. و اینجاست که کارگردان خیالش از بابت داشتن تماشاگر راحت میشود و فیلمش را میسازد.
حسادت بردی به ایو ، حسادت مارگو به ایو . اینها چیزهایی هستند که ایو را وسط سیبل میگزارد اما سیبلی که بجای تیر فقط نگاهها را به خود میکشد. ایو وسط همهی ماجراهاست. ایو کسی است که باید ستایش شود علی رغم اینکه مارگو در تمام فیلم ستایش شدهی مطلق است. ایو کسی است که همه باید او را ببیند. همهجا باید از ایو بگویند، همه ایو را دوست دارند .. ایو .. ایو .. ایو!
اینجاست که مارگو کنار میرود. مارگویی که ایو عاشقانه میپرستیدش. مارگویی که ایو تئاتر را میدید فقط بخاطر او. و نوبت ایو میشود تا همان چیزی که باید باشد، باشد.
اما داستان اینجا پایان نمیپذیرد. داستان باید حرفی داشته باشد. چه حرفی؟ مثلاً از عدالت بگوید یا آزادی اقشار محروم جامعه و یا از معارف و فلسفه؟ داستان سادهی ایو باید پایان سادهایی داشته باشد که همهچیز بالانس باشد. شروع ساده، ادامهی ساده و پایان ساده. همهچیز ساده و آسان. همهچیزی که باید بدانیم، خیلی ساده و آسان.
دیویت: بگو ببینم، فیبی! دوست داری یه روز خودت جایزهایی مث این بگیری؟
فیبی: آره! بیشتر از هرچیز دیگهایی توی دنیا!
دیویت: خب! پس از خانم هرینگتون بپرس چطوری این رو گرفته! اون راه و چاه این رو خوب بلده!
این را مقابل در هتل دیویت به فیبی، ایو جدید میگوید. ایوی که آمده تا ایو جدیدی باشد برای او. همیشه پایانهای سورس باز مرا خسته میکند! باید آدم همینطور فکر کند فکر کند و باز هم فکر کند. فیبی روزی ایو را میزند کنار و روزی کسی دیگر فیبی را و روزی دیگر کسی دیگر آن کــ.ــس را و ... . این سیکل ادامه دارد تا بینهایت. و این روزگار هنرمندان است، یکی میآید یکی میرود.
دیدید! همهچیز دربارهی ایو چقدر ساده و راحت فهمیده شد؟ دیدید که همهی چیزهای دانستنی سخت نیستند؟ دیدید گاهی میشود در عین سادگی همهچیز را در مورد کسی/چیزی گفت درحالی که آب هم از آب تکان نخورد؟ بنظرتان این کار سختیست؟ اگر جوزفلـ.مانکیوچز باشید، اصلاً سخت نیست ... .
پ.ن: این اولین است و همیشه اولینها مشکل دارند که اولین آدم هم مشکلدار بود!
سلام
بار جديد كلاسيك دوبله رسيد
گنج هاي سيرامادره محصول 1948 و به كارگرداني جان هيوستون.
بازيگرا هم كه همفري بوگارت ، والتر هيوستون و تيم هولت هستند.
از هيوستون به ترتيب اين فيلمارو ديدم: 1)فرويد 2)جنگل آسفالت ) شاهين مالت
همين 3 تا فيلم كافي بود كه علاقمند بشم مابقي كاراشم ببينم و از طرفي به نوآر علاقمند بشم.
دابز (بوگارت) يه آدم عشقيه كه با گدايي روزگار ميگذرونه تا اين كه با كورتين (هولت) و هاوارد (هيوستون ) آشنا ميشه. دابز اين وسط ادعاي قناعت و چشم به روي مال زياد دنيا بستن و .... داره. بالاخره به قصد پيدا كردن طلا ميرن مكزيك و اونجا است كه دابز كم كم دندون طمعش سبز ميشه و هي بيشتر و بيشتر طلا ميخواد. اين وسط هاوارد كه پير طريقته و هر چي تو گوش دابز ميخونه كه بسه به خرجش نميره. كورتين هم در نقش بچه مثبته و حتي يه بارم جون دابز رو نجات ميده ولي با اين حال دابز بهش شك داره كه ميخواد طلاهاشو بالا بكشه. خلاصه دابز اين وسط توسط راهزنا كشته ميشه و طلاها هم همه بر باد فنا ميرن.
نكته فيلم چهره دابز بود كه به مرور كه خباثتش بيشتر ميشه هي چهرش سياه تر و سياهتر ميشه (كار كارگردان جالب بود) يه چيزي تو مايه هاي نمود بيروني دادن به حالات دروني (راستي دوستان اگه سيدني پوآتيه نقش دابز رو به عهده ميگرفت كارگردان چيكار ميكرد؟)
اين فيلم توIMDB رنكينگ 67 رو داره و 3 تا اسكار 1949 رو برده(بهترين كارگردان و فيلم نامه نويس براي هيوستون و بهترين بازيگر مرد مكمل براي هيوستون ولي والترشون)
جان هيوستون هر 2 تا اسكارشو از همين فيلم گرفته و بس. به نظر خودم اون 3 تا فيلم اولي كه گفتم هر كدوم ميتونستن براي ايشون اسكاركارگرداني رو بيارن ولي اين يكي نه.
راستش همه اون بالايي را رو گفتم ولي كلا به نظرم فيلم چيز خاصي نداشت كه 3 تا اسكار ببره و از اون عجيب تر رتبه 67 اون تو IMDB هستش. حتما يه چيزي تو اين فيلم هست كه به چشم من نيومده يا شايدم از اين فيلما بوده كه زمان خودشون غوغا بودند(خدا ميدونه و ايران كلاسيك عزيز و مابقي تاريخ خونده ها به همچنين)
پ.ن: دوستان سايتي هست كه نامزدهاي اسكار هر سال رو در همه شاخه ها معرفي كنه؟ شايد دليل اين سري اسكار ها رقباي هر سال باشه مثلا شايد يه فيلم از يه كارگردان كه بهترين فيلمش هم نباشه در يه سالي نامزد اسكار بشه كه رقيب سر سختي براش نباشه و بالعكس.
لينك IMDB