کافه کلاسیک

نسخه کامل: دوبله به روایت دیگران
شما درحال مشاهده محتوای قالب بندی نشده این مطلب هستید. نمایش نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحات: 1 2 3 4

(۱۳۹۱/۱۱/۲۱ صبح ۱۱:۵۰)زاپاتا نوشته شده: [ -> ]

روی جلدی خاطره انگیز برای دوستداران دوبله و مرجعی ماندگار و مکتوب برای تاریخ دوبلاژ

من هم این شماره مجله فیلم را از کیوسک روزنامه فروشی خریدم و هنوز که هنوز است از خواندنش لذت می برم. بهترین قسمت این شماره به نظر من خاطرات علی کسمایی فقید است...
راستی نامردی صفحات 50 51 52 53 این مجله را کنده است و من مدتی است که دنبال این صفحات می گردم. اگر اشتباه نکنم گفتگو با منوچهر نوذری می باشد. ممنون می شوم این صفحات را یکی از دوستان به من برساند

 به همین راحتی در حا ل نابود کردن ۶۰ سال تاریخ بی نظیر دوبله هستندasabicryyy!

هفدهم آبان ماه ، هفدهمين سالگرد درگذشت يكي از بهترين گويندگان تاريخ دوبله است .

آبان ماه 1375 حسين معمارزاده قلب مهربانش طاقت نياورد و دنياي خاكي را بدرود گفت .

خسروخسروشاهي كه در بسياري از فيلمهايش از زنده ياد معمارزاده دعوت بهمكاري مي كرد براي همكار و دوست از دست رفته اش مرثيه اي را نگاشت كه پس از سالها خواندنش سرشار از حسرت و دريغ است و هم نشان از طبع لطيف او دارد.

در كنار ماتم خويش ...

اين گفتگو  به نوعي ديگر به روايت يك دوست كه همراه رفيق من - حسين معمارزاده - بوده و در مطب يك دكتر و بعد در يك كلينيك تكرار شده است .

دكتر : نوارقلب شما نشون ميده كه حالتون بده ،فورا بايد در CCU بستري بشين

حسين معمارزاده : چي ؟ بستري بشم ؟نه من حالم خوبه ،طوريم نيست فقط كمي دلم درد مي كنه كه احتمالا مال غذاي ديشبه

دكتر :پس بنويسين كه به ميل خودتون اينجارو ترك كردين و امضاء كنين

زنده ياد معمارزاده : من هيچي نمي نويسم و ميرم

دكتر : اين ديوونگيه

زنده ياد معمارزاده : نه ، من ديوونه نيستم

و عجبا وقتي مرگ خود را مي آرايد و بسراغمان مي آيد گوشها كر و زبانها لال مي شود.

آن روز شنبه دوازدهم آبان ماه 1375 يكي از شلوغ ترين روزها بود.رفيق من هم بود ، ساكت و آرام مثل هميشه. فيلم توفان ( محمدبزرگ نيا ) را دوبله مي كرديم .دريغا نفهميدم چه توفاني در درون رفيق من بر پاست... دريغا ندانستم اين آخرين ديدار ماست و اين توفان برخاسته در قلب او براي هميشه جدايمان خواهد كرد.

بياد مي آورم آخرين گفتگويمان را در مورد يك سكانس از فيلم ، آهسته به او گفتم كه بعد از هر برداشت صدايش ضعيف تر مي شود.اصلا صدايش مي لرزيد.گفت سعي مي كنم و كرد.اين رفيق آرام و مغرور من با مرگ به جدال برخاسته بود. جدالي كه هميشه پيروز طرف ديگر است .اصلا دنيا اينگونه است و چند ساعت بعد لشگر سياه اجل اورا ربود.مرگ اينبار در غروب يك روز پاييز به باغ بي باغبان ما سرك كشيد و درخت تناوري را از ريشه خشكاند.

حسين چه ساكت و آرام پريدي، قرار ما اين نبود.خيالم به خيال تو مي پيوندد و در ازدحام خاطرات گم مي شود...

خسروخسروشاهي / آبان ماه 1375

http://www.cinscreen.com/?c=14&id=4224

سرانجام پس از سالها درباره يكي از بزرگان دوبله كتابي مناسب عرضه شده است . نيروان غني پور كه از علاقمندان پيگير هنر دوبله است كتاب صدايي در تاريكي كه درباره فعاليتهاي استاد ناصر طهماسب طي نيم قرن هنرنمايي اش در دوبله است را به تازگي رونمايي كرده است .

اميدواريم براي ديگر بزرگان اين عرصه كه هنوز فعال و در قيد حيات هستند نيز تك نگاريهايي صورت گيرد و بيادگار بماند.

نكته جالبي كه برخي از بازيگر /ستارگان سينماي ايران در اين سالها درباره دوبله مي گويند جاي تامل دارد. بازيگراني كه موجوديت خود را از دوبله وام گرفته اند امروز نقش دوبله را نفي مي كنند.

زنده ياد رضا بيك ايمانوردي در مصاحبه اي قبل از درگذشتش مي گويد : من چون دائما سر صحنه فيلمبرداري بودم نمي توانستم بجاي خودم حرف بزنم و الا اگر صدا سر صحنه بود ما جاي خودمان حرف ميزديم !

يكي از بازيگراني كه در سينماي فارسي شايد بتوان گفت صد در صد موجوديت خود را از دوبله اخذ كرد مرحوم بيك ايمانوردي بود. نيازي به توضيح مجدد نيست كه بگوييم اگر منوچهر اسماعيلي تيپ پيتر فالك را براي بيك بكارنگرفته بود در خوشبينانه ترين حالت ممكن او در همان نقشهاي منفي باقي مي ماند چيزي در حد و قواره كساني چون جلال ، يدي ،نعمت ا... پيشوائيان،ذبيح و...، مرحوم بيك ايمانوردي فراموش كرده بود كه در سال 56 و در اوج فعاليتش كه حتي وقت نمي كرد نگاهي به ديالوگهايش بيندازد منوچهر اسماعيلي پس از يك هفته بيخوابي بخاطر دوبله آثارش در استوديو نقش جهان بيهوش مي شود و دكتر او را مدتي از فعاليت نهي مي كند!

فرامرز قريبيان نيز در اظهار و نظري مشابه مي گويد كه دوبله سينماي ايران را نابود كرد! صداي ايشان و فيلمهايش موجود است ،قضاوت با شما...

اما آخرين اين اظهارات قابل تامل از آن ناصر ملك مطيعي است كه مي گويد ما هم ميخواستيم بجاي خودمان حرف بزنيم كه وقت نمي كرديم و...، دوستاني كه فيلم قيصر را در آرشيو دارند دوباره سكانس قتل فرمان را نگاه كنند و قضاوت كنند كه همين تك جمله زنده ياد ايرج ناظريان چگونه مسير حرفه اي او را كه در حال فراموش شدن بود عوض كرد و او را دوباره احياء نمود.

(۱۳۹۲/۸/۶ صبح ۰۹:۲۵)زاپاتا نوشته شده: [ -> ]

نكته جالبي كه برخي از بازيگر /ستارگان سينماي ايران در اين سالها درباره دوبله مي گويند جاي تامل دارد. بازيگراني كه موجوديت خود را از دوبله وام گرفته اند امروز نقش دوبله را نفي مي كنند.

همونطور که اشاره کردید بار اول نیست که بازیگران پیشکسوت سینما به دوبله انتقاد می کنند. داریوش ارجمند هم سال گذشته انتقاداتی را مطرح کرد ، جمشید مشایخی چند سال پیش در برنامه یک فیلم-یک تجربه حسابی از خجالت دوبله درآمد، داود رشیدی در برنامه ای طولانی مدت که درباره کارنامه هنریشان بود هیچ اشاره ای به دوبله و گویندگان خود نکردند گویی فیلم هایشان اصلا دوبله نشده است!

اگر حماقت اکثریت خبرنگاران حوزه سینما در طول مصاحبه ها نبود، این بازیگران جرات نمی کردند که به دوبله انتقاد کنند. همانطور که به خیلی از مسائل آن دوران انتقادی نمی کنند!

کمتر پیش میاد که بازیگری مثل اکبر عبدی در دوربین برنامه زنده نگاه کند و بگوید «...دست منوچهر اسماعیلی را می بوسم...»

(۱۳۹۲/۸/۶ صبح ۰۹:۲۵)زاپاتا نوشته شده: [ -> ]

نكته جالبي كه برخي از بازيگر /ستارگان سينماي ايران در اين سالها درباره دوبله مي گويند جاي تامل دارد. بازيگراني كه موجوديت خود را از دوبله وام گرفته اند امروز نقش دوبله را نفي مي كنند.

زنده ياد رضا بيك ايمانوردي در مصاحبه اي قبل از درگذشتش مي گويد : من چون دائما سر صحنه فيلمبرداري بودم نمي توانستم بجاي خودم حرف بزنم و الا اگر صدا سر صحنه بود ما جاي خودمان حرف ميزديم !

يكي از بازيگراني كه در سينماي فارسي شايد بتوان گفت صد در صد موجوديت خود را از دوبله اخذ كرد مرحوم بيك ايمانوردي بود. نيازي به توضيح مجدد نيست كه بگوييم اگر منوچهر اسماعيلي تيپ پيتر فالك را براي بيك بكارنگرفته بود در خوشبينانه ترين حالت ممكن او در همان نقشهاي منفي باقي مي ماند چيزي در حد و قواره كساني چون جلال ، يدي ،نعمت ا... پيشوائيان،ذبيح و...، مرحوم بيك ايمانوردي فراموش كرده بود كه در سال 56 و در اوج فعاليتش كه حتي وقت نمي كرد نگاهي به ديالوگهايش بيندازد منوچهر اسماعيلي پس از يك هفته بيخوابي بخاطر دوبله آثارش در استوديو نقش جهان بيهوش مي شود و دكتر او را مدتي از فعاليت نهي مي كند!

فرامرز قريبيان نيز در اظهار و نظري مشابه مي گويد كه دوبله سينماي ايران را نابود كرد! صداي ايشان و فيلمهايش موجود است ،قضاوت با شما...

اما آخرين اين اظهارات قابل تامل از آن ناصر ملك مطيعي است كه مي گويد ما هم ميخواستيم بجاي خودمان حرف بزنيم كه وقت نمي كرديم و...، دوستاني كه فيلم قيصر را در آرشيو دارند دوباره سكانس قتل فرمان را نگاه كنند و قضاوت كنند كه همين تك جمله زنده ياد ايرج ناظريان چگونه مسير حرفه اي او را كه در حال فراموش شدن بود عوض كرد و او را دوباره احياء نمود.

من خودم به شخصه از زمانی که صدابرداری سرصحنه روی فیلم های ایرانی باب شد و عوض صداهای هنرمندانه دوبلورانمان صداهای گوش و جان خراش خود بازیگران ایرانی در تصویر شنیده  شد تماشای فیلم ها و سریال های ایرانی را متوقف کردم.

(۱۳۹۲/۸/۱۲ عصر ۱۲:۴۷)رامین_جلیلوند نوشته شده: [ -> ]

من خودم به شخصه از زمانی که صدابرداری سرصحنه روی فیلم های ایرانی باب شد و عوض صداهای هنرمندانه دوبلورانمان صداهای گوش و جان خراش خود بازیگران ایرانی در تصویر شنیده  شد تماشای فیلم ها و سریال های ایرانی را متوقف کردم.

من در زمانهای مختلف و در فارومهای مختلف و هم در اینجا در مورد اینکه صدابرداری سرصحنه و صدای اصلی بازیگر بهتر است یا دوبله خیلی نوشته ام. اما اجازه دهید عصاره کلام را در اینجا برای کسانی که دائما 4 تا به نعل و 200 تا به میح میزنند بلکه دیگران فکر کنند صاحب نظرند برای چندمین بار قید کنم.

ببینید دوستان عزیز، قبلا هم جائی گفته ام که ملت ما با ملتهای دیگر فرق دارد. با صراحت و قاطعیت می گویم کسی که میگوید دوبله چیزی زاید و به درد نخور است یک ایرانی نیست و حق ندارد خود را ایرانی بنامد. میدانید چرا؟ توضیح میدهم...

گفتم که ملت ایران با ملل دیگر از نظر احساسی فرق دارد. جائی دیگر هم گفته ام که ملت ایران ملتی است که در گفتن و شنیدن و نوشتن تخصص عجیبی دارد. تخصص که چه عرض کنم علاقه عجیبی به اینها دارد و در دنیا هم از سرامدان این حیطه (یعنی ادبیات و سخنوری) است. ادبیات ما یعنی آنچه که از زبان بزرگان ما تراوش میشد و میشود. هنر ما بیشتر از آنکه بصری (یا تصویری) باشد روی سمعی (یا کلامی) استوار است. شما سریالها و فیلمهای مختلف تاریخ سینما و تلویزیون ایران را بررسی کنید. همه و همه بیشتر از آنکه منظور خود را بخواهند با تصویر ارائه کنند ، با زبان کلام و سخن چنین میکنند.  برخلاف رادیوهای دیگر ملل که روزی 90 درصد فقط موسیقی پخش میکنند ، رادیوی ما روزی 90 درصد بحث و حرف و فقط 10 درصد موسیقی پخش میکند. ما ملت ایما و اشاره نیستیم. اگر کسی بخواهد از آنسوی خیابان منظورش را با اشاره به ما برساند متوجه نخواهیم شد و دست آخر از خیابان رد میشویم و نزدش میرویم و میگوئیم : مگه زبان نداری حرفت رو بزنی؟! ووو  .... مثالهای دیگر که نه من حوصله دارم بازشمارم و نه شما حوصله خواندن... خلاصه کلام آنکه ما ملتی هستیم که هدف خود را بیشتر با کلام به دیگران منتقل میکنیم تا با زبان تصویر و اشارت.

بنابر همین خصیصه ، ما ملتی سخنوریم. در سمینارهای مختلف کشور ، در محافل ، در مجالس ، در مراسم اگر کسی حرف نزد میگویند آدم بدبختی است، کم روست ، بیسواد است ، نفهم است... حرف ، حرف اول را در بین ملت ایران میزند.

سینما تنها تصویر نیست. تصویر + صداست. طبیعی است که در ایران ما با خصلتی چنان روی صدا مانور داده شود. آنرا زیباسازی کنند، پالایش کنند ، از فیلتر و صافیی به اسم دوبله بگذرانند که به زعم خودشان زیباتر از اصل است و در 80 درصد موارد هم واقعا چنین است . صدای خف و بم و مزخرف امثال سعید راد یا آل پاچینو کجا قابل مقایسه با صداهائی چون ایرج ناظریان یا خسروشاهی است؟ واقعا کجا؟ زیبائی صدای زیبا را هر کودنی در مقایسه با صدای عادی میداند. مگر نه اینست که چهره زیبا را چشم زیبا خوب تشخیص میدهد؟ پس یقینا گوش انسان هم صدای زیبا را از صدای نازیبا بخوبی تشخیص میدهد. زیبائی که فقط در صورت نیست. زیبائی در صدا گاهی تاثیرگذارتر از زیبائی تصویر است. حتما همه شما خاطراتی دارید که دختری نه چندان زیبا با صدایی جذاب و دلفریب دل پسری را واقعا برده باشد و به واقع هم چنین است. صدا نه تنها یک رکن اصلی در ارتباطات بشری بلکه تکمیل کننده و بیان کننده همه خصایص انسانی است.

بسیار خب. با چنان خصلت ما ایرانیها و با تکیه بر قدرت زیبائی کلام ، دوبله که ابتدائا صرفا برای ترجمه فیلم برپا شده بود به یک هنر تبدیل شد. نگفتم فن چون فن قابل پیشرفت نیست در حالت سکون اما هنر هست. فن به علم مربوط است و هنر به ذوق. فن به دانش بستگی دارد و هنر به احساس. دوبله ایکه ابتدای امر صرفا یک فن بود رفته رفته به مدد ذوق و احساس بانیانش به یک هنر تبدیل شد. هنر از دو واژه هو (یونانی: توانستن) و نر ( رومی: خوب) تشکیل شده است. بواقع کسی که از عهده کاری خوب برآید هنرمند است. خوب توانستن یعنی هنر. اما هنر ، فقط و فقط خوب توانستن نیست. چاشنی احساس انسانی اگر به این خوب توانستن اضافه شود چنانکه انسانی دیگر همان احساس را درک کند میشود هنر. بنابراین کسانی که میگویند دوبله یک فن است آنرا با ترجمه خالی اشتباه گرفته اند. همانطور که بازیگر بهنگام بازی از خود هنر بروز میدهد ، یک گوینده توانا هم موقع بیرون دادن اصوات ، هنر بخرج میدهد (حتی اگر بجای همان بازیگر باشد).

حاشیه نروم. گفتم که ایرانیها هنرشان حرف زدنشان است. دوبله در ایران بخاطر همین هنرمندی ایرانیان زاده شد و تا کنون قوام یافته است. یک ایرانی واقعی با احساسات واقعی ایرانی بودنش از تماشای فیلمی چون چه کسی از ویرجینیا ولف میترسد لذتی دوچندان میبرد. میدانید چرا؟ ارزش فیلم و بازی بازیگران به کنار و این یک لذت که همه ملل می برند. اینجا چیزی بر فیلم اضافه شده است که سایر ملل آنرا ندارند. اینجا صداهای به غایت زیبا و به غایت ماهر (حتی ماهرتر از انعطافها وکش و قوس های صدای اصلی بازیگران) به فیلم اضافه شده است. در واقع هنری دیگر بنام صدا در کنار خود فیلم ما را از خود بیخود میکند. مایی که ایرانی هستیم و ازشنیدن در کنار دیدن لذتی وافر می بریم. صداهای جدید به قیافه های بازیگران میخورند. میخورند یعنی منطبقند. منطبق هستند یعنی گوئی خدا این صدا را باید روی آن چهره می آفرید اما نیافریده اما ما آنرا احیا کرده ایم و آفرینش را تکمیل کرده ایم. انسان دوست دارد همه چیز را سرجایش گذارد... کاش این آنجا بود. کاش آن اینطوری بود . کاش این میشد. کاش آن میشد... و ما اینجا کاش را، عملی کرده ایم. دوبله آرزوی انسان را در تطبیق خصائص انسانی (چهره و صدا) تکمیل کرده است.

بنابراین با قاطعیت میگویم بازیگر یا منتقد ، نویسنده یا عامی ، دانا یا نادان ، بزرگ یا کوچک ، زن یا مرد ، هرکس که میگوید دوبله چیزی زاید است ، میگوید دوبله بد است ، میگوید نباید باشد ، یک ایرانی نیست. دکتر کاووسی که در آیدک فرانسه درس خوانده بود حق داشت بگوید دوبله خوب نیست چون دیگران (سایر ملل) را دیده بود و نظرات آنها را شنیده بود و از زبان آنها سخن میگفت (نه از زبان خودش و ایرانیها) ، اما توئی که 50 سال است صدایت را گویندگان زیبا کرده اند و در این 50 سال حتی از کشور هم خارج نشده ای و حرف دیگران را از این و آن شنیده ای چطور قدر نمک و نمکدان و از آن مهمتر ایرانی بودنت را برخ کشیده ای؟!

پانزدهم ارديبهشت ماه 1378 سعيد شرافت مدير دوبلاژ به تمام معنا فرهيخته تاريخ دوبله در محوطه جام جم سكته مغزي مي كند و پس از يك هفته بيهوشي جان به جان آفرين تسليم مي كند و در قطعه زميني كه دو هفته قبل از مرگش در بهشت سكينه خريداري كرده بود بخاك سپرده مي شود.تلويزيون كه هميشه مديون او خواهد بود فقط در برنامه اي عصرانه خبر درگذشت او را پخش مي كند و اين تمام بهره مردي بود كه دوبله ايران هميشه مرهون سواد و هنر اوست.

خسروخسروشاهي سوگنامه اي در رثاي اين استاد و همكار از دست رفته اش نگاشته كه پس از سالها خواندني است

بدرود آقاي" سرنوشت محتوم"

تنهايي غم انگيزت را در ميابم / اندوهت غروبي دلگير است در غربت تنهايي (احمدشاملو)

آقاي شرافت ،نمي دانم آيا بهاران اين چند سال اخير براي شما سبز بود يا نه؟

اما مي دانم اين بهار براي من سر سبز نيست ،چون تنهايي را برغم انكار،با تمامي وجود حس كردم .چه غم انگيز در ميان جمع و اين همه تنها در خياباني دور افتاده متعلق به سازماني كه تا آخرين لحظه در خدمتش بودي و بعد از مرگت يادي از تو نمي كند،بروفتاده با سري خونين،تنها.

چهار سرنوشت را بخاطر مي آورم.شما دوبله كرده بوديد چهارسرنوشت را . كدام يك به شما زد؟

روزهاي تنهايي شما را بخاطر مي آورم ،روزهاي بي كسي ،روزهاي دلگيرپاييز،روزهاي طولاني تابستان . روزهاي سختي كه هم كلامي نيست و تكرار همان روزهايكي پس از ديگري و نهايتا آرام گرفتن با دوبله فيلمي يا سريالي كه از پايان آن بي خبري.

بدرود آقاي شرافت ،دلم برايت تنگ مي شود...

                                                                                        خسروخسروشاهي / بهار 1378

(۱۳۹۲/۸/۱۳ عصر ۰۴:۴۵)زاپاتا نوشته شده: [ -> ]

با تشکر از زاپای نازنین

ساحل افتاده گفت: گر چه بسی زیستم       هیچ نه معلوم شد آه که من کیستم

موج ز خود رفته ای  تیز خرامید و گفت :         هستم اگر می روم  ، گر نروم نیستم

این شعر را مرحوم شرافت در انتهای یکی از نوشته هایش (فکر میکنم سالهای 85 تا 87) که در ماهنامه فیلم چاپ شد نوشته بود ... آنزمان با خود میگفتم چگونه ممکن است یک مدیر دوبلاژ چنین ادبیات و سوادی داشته باشد... اگر کسی از دوستان نوشته ایشان را در اختیار دارد یا براساس دی وی دی های جدید ماهنامه فیلم امکان جستجو و دستیابی دارد تقاضا میکنم آنرا بشکل کامل در همین سایت در اختیار دوستان گذارد... بین همه مدیران دوبلاژ دو نفر سطح سواد فوق العاده ای داشته اند. مرحوم سعید شرافت و همچنین هوشنگ لطیف پور (و البته تا حد کمتری مرحوم علی کسمائی) . آنها ادبیات غنی فارسی را بشکلی صحیح و بسیار درخور توجه وارد دوبله کردند. فرصتی باشد در تاپیک فیلمهای چند دوبله ای با جزئیات به دو دوبله کازابلانکا خواهیم پرداخت تا دوستان بعینه ببینند تفاوت ترجمه ای که مرحوم سعید شرافت بکار گرفت با ترجمه ای که مرحوم عباس خسروانه استفاده کرد چگونه است.

(۱۳۹۲/۸/۱۵ صبح ۰۹:۲۵)منصور نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۲/۸/۱۳ عصر ۰۴:۴۵)زاپاتا نوشته شده: [ -> ]

با تشکر از زاپای نازنین

ساحل افتاده گفت: گر چه بسی زیستم       هیچ نه معلوم شد آه که من کیستم

موج ز خود رفته ای  تیز خرامید و گفت :         هستم اگر می روم  ، گر نروم نیستم

این شعر را مرحوم شرافت در انتهای یکی از نوشته هایش (فکر میکنم سالهای 85 تا 87) که در ماهنامه فیلم چاپ شد نوشته بود ... آنزمان با خود میگفتم چگونه ممکن است یک مدیر دوبلاژ چنین ادبیات و سوادی داشته باشد... اگر کسی از دوستان نوشته ایشان را در اختیار دارد یا براساس دی وی دی های جدید ماهنامه فیلم امکان جستجو و دستیابی دارد تقاضا میکنم آنرا بشکل کامل در همین سایت در اختیار دوستان گذارد...

تقدیم به دوستداران دوبله

این نوشته مربوط به شماره 214 مجله فیلم به تاریخ بهمن 1376 می باشد

اما تاریخ این نوشته زیبا از زنده یاد سعید شرافت مربوط به آذر 1376 می باشد

 

1- http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765...http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765410_101_5bea

2- http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765...http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765431_101_aaf1

3- http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765...http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765447_101_305a

4- http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765...http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765460_101_c34d

5- http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765...http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765474_101_c801

6- http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765...http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765490_101_b25e

7- http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765...http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765505_101_7236

8- http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765...http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765521_101_0c2a

9- http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765...http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765299_101_8cdc

10- http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765...http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765321_101_8e95

(۱۳۹۲/۸/۱۵ صبح ۰۹:۲۵)منصور نوشته شده: [ -> ]

... فرصتی باشد در تاپیک فیلمهای چند دوبله ای با جزئیات به دو دوبله کازابلانکا خواهیم پرداخت...

بیصبرانه منتظر این مطلب هستیم منصور جان . :heart:

سعید شرافت - مدیر دوبله کازابلانکا و دهها اثر جاودان دیگر.

سعید شرافت مدیر دوبله کازابلانکا و دها اثر جاودان دیگر

روی جلد: رضا كيانيان، پرونده‌ای برای بازيگری از نگاهی ديگر

ماهنامه سینمایی فیلم در شماره 466 ویژه پاییز، گفتگوی ابوالحسن تهامی با هوشنگ لطیف پور را دربر داشت.

tahami_652050110854286199.jpg    

البته معمولاٌ در بسیاری از گفتگوهایی که منتقدان سینمایی با دوبلورها انجام می دهند، کاستی هایی هم به چشم می خورد از جمله گذر کردن از مطلبی مهم و یا عدم پرداخت به جزئیات در خلال مصاحبه و ... اینکه ماهنامه فیلم این گفتگو را به عهده ابوالحسن تهامی که خود از مدیران مطرح و مطلع دوبلاژ است و حافظه خوبی هم دارد، اقدامی سنجیده به نظر می رسید. (پیش تر از این هم تهامی گفتگو با آرشاک قوکاسیان را برای ماهنامه فیلم بر عهده داشت.)

اما بخش عمده تمرکز تهامی در طول این گفتگوی نسبتاً مفصل، درباره دوبله اول فیلم روسی اُتللو ساخته سرگی بوندارچوک بود و عجیب که از دیگر آثاری که آقای لطیف پور مدیر دوبلاژشان بوده مثل زنگها برای که به صدا درمی آید؟ (1943، سام وود)، بدنام (1946، آلفرد هیچکاک)، تصویر جنی (1948، ویلیام دیترله)، ژولیوس سزار (1953، جوزف ال.منکیه ویچ)، دوبله دوم ناگهان تابستان گذشته (1959، جوزف ال.منکیه ویچ)، آیا برامس را دوست دارید؟/دوباره خداحافظ (1961، آناتوللیتواک) و ... هیچ گونه اشاره ای نشده درحالی که برخی از آنها در شمار آثار ماندگار و ارزشمند تاریخ دوبله هستند؛ و البته دوبله فیلم های اینگمار برگمان که برعهده هوشنگ لطیف پور بوده و خیلی دوست داشتم به این موضوع هم می پرداختند؛ از جمله توت فرنگی های وحشی (1957) با گویندگی درخشان و بسیار تأثیرگذار احمد رسول زاده و فهیمه راستکار که تنها اثر پخش شده برگمان از تلویزیون بود، همچون در یک آینه (1961) و گویندگی نیکو خردمند به جای هریت اندرسون در نقش دختری روان پریش که خردمند در برنامه صداهای ماندگار از آن به عنوان کارهای خاطره انگیزاش یاد می کند و اینکه گوینده اغلب فیلم های برگمان به سرپرستی لطیف پور بوده است، نور زمستانی (1963)، چهره به چهره (1977) که ژاله کاظمی در یاداشت معرف اش به ماهنامه فیلم (شماره 315) از آن یاد می کند: «...مگر دیگر فیلمی مثل چهره به چهرۀ برگمان با بازی لیو اولمان هست که بتوانم به جای او صحبت کنم؟ نقشی که هرگز آن را فراموش نمی کنم. فیلمی که قبل از انقلاب دوبله شد و هرگز در ایران به نمایش در نیامد.» (البته این فیلم بعدها در برنامه سینما تک موزه هنرهای معاصر نمایش داده شد) و دیگر آثار این فیلمساز بزرگ سوئدی که دوبله شان نایاب است.

و تنها توضیح در این باره از زبان لطیف پور که در وبلاگ صداهای ماندگار درج شده: «الآن تلويزيون سرى كامل فيلم هاى برگمان را به صورت دوبله شده دارد. البته آن موقع هم كه ما اين كارها را دوبله كرديم، اين شرط را گذاشتيم كه روى آنتن نرود. چون براى جامعه آن زمان، زود بود و فقط توت فرهنگى هاى وحشى از تلويزيون پخش شد.» صداهای ماندگار - درباره استاد هوشنگ لطيف پور

اینگرید تولین (با گویندگی فهیمه راستکار) و ویکتور شوستروم (با گویندگی احمد رسول زاده) در نمایی از فیلم توت فرنگی های وحشی شاهکار اینگمار برگمان به مدیریت دوبله هوشنگ لطیف پور به سال 1353

با آرزوی سلامت و سعادت برای استاد هوشنگ لطیف پورکه در کنار شادروانان علی کسمایی، محمدعلی زرندی، سعید شرافت و... از مهمترین مدیران دوبلاژ ایران هستند...

با تشكر از مگي عزيز

اول تكليفم را - از منظر شخصي- مي خواهم با صداي ابوالحسن تهامي روشن كنم.

صداي ابوالحسن تهامي را هيچگاه براي دوبله دوست نداشته ام ،برعكس صدايش را بيشتر مناسب براي آنونس ،نريشن گويي و مستندگويي مي دانم .

صداي شق و رق و عاري از احساس او در دوبله بويژه برخي از آثار فارسي نشان از تائيد اين ادعا دارد. ايشان داراي سواد ادبيات فارسي و بعلت مسلط بودن به زبان انگليسي مدير دوبلاژ متوسط- و نه بي همتا و درجه يك - است.

قضاوتهاي او درباره همكارانش در نقدهايي كه در اواسط دهه 80 در ماهنامه فيلم براي آثارشان مي نوشت گاهي از جاده انصاف خارج مي شد. او گاهي بدون در نظر گرفتن شرايط امروز دوبله با قيچي نقد به دوستان و همكارانش مي تاخت كه در نهايت با نقدي كه بر گويندگي يكي از دوبلورهاي جوان يعني كسري كياني نوشت كه با جوابيه تند كياني روبرو شد و بدينگونه بساط نقد و نقادي استاد برچيده شد.

كمي به عقب برميگرديم . ابوالحسن تهامي پس از 13 سال دوري مجددا در اواسط سال 1373 از استراليا به ايران بازگشت . آمدن تهامي براي دوستداران دوبله اتفاقي فرخنده بود . بسياري از دوستداران سينما و دوبله به صداي جدي و محكم او را در آنونس ها علاقه داشتند . با برعهده گرفتن مديريت استوديو مركزي، او مجددا دوبله را آغاز و همزمان با دعوت تلويزيون از ايشان به گويندگي در سيما نيز پرداخت.درمدتي كم به يكي از پركارترين گويندگان بدل شد. در سالهاي دهه 70 كه اكران فيلمهاي خارجي در سينماها محدود بود او به دوبله فيلمهاي فارسي و برخي از فيلم مجموعه هاي سيما فيلم مانند دام پرداخت . جالب اينكه مجبور بوديم اين صداي خالي از احساس را برروي بازيگراني چون اكبرزنجانپور ،چنگيز وثوقي و... بشنويم .البته استاد هيچگاه به سينماي ايران علاقه نداشته و آن را مذمت كرده است و اگر هم در حيطه آنونس فعاليت كرده است از روي خيرخواهي و كمك به تهيه كنندگان سينماي فارسي بوده است!

اگر امروز به آنونس هاي قبل از انقلاب كه ساخته و پرداخته خود اوست نگاه بيندازيم گاهي با كلمات و جملاتي اغراق آميز روبرو ميشويم كه براي روزگار ما بيشتر شبيه طنز است . اينكه براي يك فيلم درجه 3 فارسي ساخته رضا صفايي عبارت بزرگترين فيلم دوران ! را بكار ببريم لحظه اي انسان حس مي كند كه با يكي از شاهكارهاي كلمبيا پيكچرز يا گلدين مه ير روبروست !قطعا اين جملات عجيب و غريب و اغراق آميز اگر گاهي هم براي آن تهيه كننده نگونبخت سودي نداشت اما در عوض پاكت پول استاد سرشار از نان بود.

خلاصه ايشان با بازگشت مجددش به دوبله در دهه 70 نه كور كرد و نه شفا داد . بلكه در جاهايي با قلم نيشدارش كه به خيابان حافظ و ماهنامه فيلم راه پيدا كرده بود دوستان و همكاران چندين و چندساله اش را مورد لطف و مرحمت قرارداد كه نمونه اي از آن در ذيل آمده است.

ايشان دراين نوشته كه در سال 78 در ماهنامه فيلم نگاشت بغير از خسروخسروشاهي و كمي عنايت به بهرام زند دوستاني را كه بعنوان مدير دوبلاژ برتر از سوي سيما شناخته شده بودند به رسميت نشناخت و حتي اين همكاراني كه در غيبت 13 ساله استاد و گشت و گذارشان در استراليا چراغ نيمه خاموش آن را روشن نگاه داشته بودند مورد لطف قرارداده و انگ همكاري آنچناني ! به آنها زد. آيا ناصر طهماسب يك مدير دوبلاژ قدر نبود ؟ جلال مقامي چه؟بهرام زند در هنگام نگارش اين سياه نامه برترين آثار تلويزيون را به بهترين شكل دوبله مي كرد كه هنوز جزو آثار فاخر دوبله هستند.

با استاد وارد دهه 80 مي شويم و آغاز دوبله در موسسه ويدئويي قرن 21 و شروع فصل نويني از  دوبله. همه چيز فراهم است . محمدمهدي جعفري موسس قرن 21 از ينگه دنيا چنگيز جليلوند را به ياري مي طلبد و اينگونه يار غار ابوالحسن تهامي وارد مجموعه قرن 21 مي گردد. استاد آنونسهاي غراي خود را آغاز مي كند و پس از سالها چشم و گوشمان به جملات يگانه ! ايشان روشن مي شود.استاد نيازي به نقش گويي ندارد چرا كه دستمزدش با يك گوينده نقش اول برابري مي كند و نيازي ندارد حنجره خود را به زحمت بيندازد.ساخت يك دستمزد دارد و گويندگي هم يكي كه خب بدك نيست .

ميرسيم به سال 84 و آن قهر دوبلورها و هماورد طلبيدن چنگيز جليلوند و بي مهري كه در حق همكارانش روا داشت كه يكي از خسارتهاي جبران ناپذير آن كوچ كردن صدايي تكرار نشدني مانند رفعت هاشمپور بود كه از اين حيث گناه جليلوند تا ابد نابخشودني است. استاد ابوالحسن تهامي مانند هميشه خود را كنار كشيد و لب فرو بست . نه در ظاهر از چنگيز دفاع مي كرد و نه از ديگر دوستانش كه در نقطه مقابل قرارداشتند.چرا كه بازار هنر استاد سكه بود حالا تيمي آمده بودند كه با كمك چنگيز و ناصرخان متقالچي فقط در فيلمها حرف مي زدند و نوعي دوبله سرسري را رواج مي دادند . هم كار قرن 21 را مي افتاد هم استاد آنونس هاي خودش را فارغ از اينكه چه كساني دوبله كرده اند مي گفت و بي سر و صدا به كارش ادامه مي داد. دستمزد و كار ايشان كه سر جايش بود پس چرا دوستان كارفرما! را برنجاند . پس يك چايي ديشلمه و هم گپ و گفتي با دوستان عزيز و هم يك آنونس گويي با جملات قصار بهترين گزينه بود !

اگر هم درباره اين اختلافات از ايشان سوالي ميشد به گفتن اين جمله كليشه اي بسنده مي كردند كه من از دوبله خداحافظي كرده ام .پاسخي راحت و بي دردسر... و استاد همچنان به كارش ادامه مي دهد و آنونس مي گويد !

مگي عزيز گفته كه ابوالحسن تهامي از استاد لطيف پور فقط درباره دوبله اتللو پرسيده ؟ دليلش واضح است ،استاد تهامي در دهه 80 هملت كنت برانا را با ترجمه خودش دوبله كرد . فيلم سرشار از همان كلمات اغراق آميز و عجيب و غريبي است كه ايشان به آنها علاقه دارد و دوست و همكار عزيزش جليلوند هم نقش اول را گفته است . هرچه استاد و موسسه قرن 21 سعي كردند در اكران هاي خصوصي بگويند كه اين دوبله فاخر است كسي گوش نكرد و تلاش آنها بي فايده بود . زيرا كه دوبله اي متوسط و نه شاهكار داشت. ايشان ميخواست نقبي بزند به دوبله فيلم هملت كه متاسفانه استاد لطيف پور خسته تر از آن بود كه در اين مصاحبه بهانه اي دست ايشان بدهد كه از دوبله هملتش يك رونمايي مجدد انجام دهد.

استاد ناصر طهماسب چه زيبا گفته كه تمام بار دوبله روي دوش چند نفر بوده كه با هنرنمائي اشان باعث شده اند كه خيلي هاي ديگر از اين رهگذر منتفع شوند . حالا چه باك استاد تهامي فعلا سهمي از تاريخ دوبله را براي خود برداشته اند اما زمان بهترين داور است ...

* اين نوشته نظر شخصي بنده است و شايد ديگر دوستان نظراتي مخالف من داشته باشند.


(۱۳۹۲/۸/۳۰ عصر ۰۴:۱۴)زاپاتا نوشته شده: [ -> ]

* اين نوشته نظر شخصي بنده است و شايد ديگر دوستان نظراتي مخالف من داشته باشند.


من در خصوص این نوشته فقط یک خط جهت تکمیل آن با اجازه زاپاتای عزیز می نویسم:

خداوند هیچوقت از گناه کسانیکه باعث شدند سال 84 بانوی بزرگ دوبله ایران را خانم رفعت هاشم پور را وادار به سکوت کنند نگذرد.

دلم اینروزها برای صدایش خیلی تنگ شده. صدای این بانو هرگز خاموش نخواهد شد. ایکاش برمی گشت.   ....... و نهایتا خوش به سعادت استاد جلال مقامی که هر روز صدای ایشان را می شنوند.  ........ و نهایتا خوشحالم از اینکه در مهرشهر کرج زندگی می کنم.

(۱۳۹۲/۸/۳۰ عصر ۰۴:۱۴)زاپاتا نوشته شده: [ -> ]

با تشكر از مگي عزيز

اول تكليفم را - از منظر شخصي- مي خواهم با صداي ابوالحسن تهامي روشن كنم.

صداي ابوالحسن تهامي را هيچگاه براي دوبله دوست نداشته ام ،برعكس صدايش را بيشتر مناسب براي آنونس ،نريشن گويي و مستندگويي مي دانم .

صداي شق و رق و عاري از احساس او در دوبله بويژه برخي از آثار فارسي نشان از تائيد اين ادعا دارد. ايشان داراي سواد ادبيات فارسي و بعلت مسلط بودن به زبان انگليسي مدير دوبلاژ متوسط- و نه بي همتا و درجه يك - است.

قضاوتهاي او درباره همكارانش در نقدهايي كه در اواسط دهه 80 در ماهنامه فيلم براي آثارشان مي نوشت گاهي از جاده انصاف خارج مي شد. او گاهي بدون در نظر گرفتن شرايط امروز دوبله با قيچي نقد به دوستان و همكارانش مي تاخت كه در نهايت با نقدي كه بر گويندگي يكي از دوبلورهاي جوان يعني كسري كياني نوشت و با جوابيه تند كياني روبرو شد و بدينگونه بساط نقد و نقادي استاد برچيده شد.

كمي به عقب برميگرديم . ابوالحسن تهامي پس از 13 سال دوري مجددا در اواسط سال 1373 از استراليا به ايران بازگشت . آمدن تهامي براي دوستداران دوبله اتفاقي فرخنده بود . بسياري از دوستداران سينما و دوبله به صداي جدي و محكم او را در آنونس ها علاقه داشتند . با برعهده گرفتن مديريت استوديو مركزي، او مجددا دوبله را آغاز و همزمان با دعوت تلويزيون از ايشان به گويندگي در سيما نيز پرداخت.درمدتي كم به يكي از پركارترين گويندگان بدل شد. در سالهاي دهه 70 كه اكران فيلمهاي خارجي در سينماها محدود بود او به دوبله فيلمهاي فارسي و برخي از فيلم مجموعه هاي سيما فيلم مانند فيلم دام پرداخت . جالب اينكه مجبور بوديم اين صداي خالي از احساس را برروي بازيگراني چون اكبرزنجانپور ،چنگيز وثوقي و... بشنويم .البته استاد هيچگاه به سينماي ايران علاقه نداشته و آن را مذمت كرده است و اگر هم در حيطه آنونس فعاليت كرده است از روي خيرخواهي و كمك به تهيه كنندگان سينماي فارسي بوده است!

اگر امروز به آنونس هاي قبل از انقلاب كه ساخته و پرداخته خود اوست نگاه بيندازيم گاهي با كلمات و جملاتي غلوآميز روبرو ميشويم كه براي روزگار ما بيشتر شبيه طنز است . اينكه براي يك فيلم درجه 3 فارسي ساخته رضا صفايي عبارت بزرگترين فيلم دوران ! را بكار ببريم لحظه اي انسان حس مي كند كه با يكي از شاهكارهاي كلمبيا پيكچرز يا گلدين مه ير روبروست !قطعا اين جملات عجيب و غريب و اغراق آميز اگر گاهي هم براي آن تهيه كننده نگونبخت سودي نداشت اما در عوض پاكت پول استاد سرشار از نان بود.

خلاصه ايشان با بازگشت مجددش به دوبله در دهه 70 نه كور كرد و نه شفا داد . بلكه در جاهايي با قلم نيشدارش كه به خيابان حافظ و ماهنامه فيلم راه پيدا كرده بود دوستان و همكاران چندين و چندساله اش را مورد لطف و مرحمت قرارداد كه نمونه اي از آن در ذيل آمده است.

ايشان دراين نوشته كه در سال 78 در ماهنامه فيلم نگاشت بغير از خسروخسروشاهي و كمي عنايت به بهرام زند دوستاني را كه بعنوان مدير دوبلاژ برتر از سوي سيما شناخته شده بودند به رسميت نشناخت و حتي اين همكاراني كه در غيبت 13 ساله استاد و گشت و گذارشان در استراليا چراغ نيمه خاموش آن را روشن نگاه داشته بودند مورد لطف قرارداده و انگ همكاري آنچناني ! به آنها زد. آيا ناصر طهماسب يك مدير دوبلاژ قدر نبود ؟ جلال مقامي چه؟بهرام زند در هنگام نگارش اين سياه نامه برترين آثار تلويزيون را به بهترين شكل دوبله مي كرد كه هنوز جزو آثار فاخر دوبله هستند.

با استاد وارد دهه 80 مي شويم و آغاز دوبله در موسسه ويدئويي قرن 21 و شروع فصل نويني از  دوبله. همه چيز فراهم است . محمدمهدي جعفري موسس قرن 21 از ينگه دنيا چنگيز جليلوند را به ياري مي طلبد و اينگونه يار غار ابوالحسن تهامي وارد مجموعه قرن 21 مي گردد. استاد آنونسهاي غراي خود را آغاز مي كند و پس از سالها چشم و گوشمان به جملات يگانه ! ايشان روشن مي شود.استاد نيازي به نقش گويي ندارد چرا كه دستمزدش با يك گوينده نقش اول برابري مي كند و نيازي ندارد حنجره خود را به زحمت بيندازد.ساخت يك دستمزد دارد و گويندگي هم يكي كه خب بدك نيست .

ميرسيم به سال 84 و آن قهر دوبلورها و هماورد طلبيدن چنگيز جليلوند و بي مهري كه در حق همكارانش روا داشت كه يكي از خسارتهاي جبران ناپذير آن كوچ كردن صدايي تكرار نشدني مانند رفعت هاشمپور بود كه از اين حيث گناه جليلوند تا ابد نابخشودني است. استاد ابوالحسن تهامي مانند هميشه خود را كنار كشيد و لب فرو بست . نه در ظاهر از چنگيز دفاع مي كرد و نه از ديگر دوستانش كه در نقطه مقابل قرارداشتند.چرا كه بازار هنر استاد سكه بود حالا تيمي آمده بودند كه با كمك چنگيز و ناصرخان متقالچي فقط در فيلمها حرف مي زدند و نوعي دوبله سرسري را رواج مي دادند . هم كار قرن 21 را مي افتاد هم استاد آنونس هاي خودش را فارغ از اينكه چه كساني دوبله كرده اند مي گفت و بي سر و صدا به كارش ادامه مي داد. دستمزد و كار ايشان كه سر جايش بود پس چرا دوستان كارفرما! را برنجاند . پس يك چايي ديشلمه و هم گپ و گفتي با دوستان عزيز و هم يك آنونس گويي با جملات قصار بهترين گزينه بود !

اگر هم درباره اين اختلافات از ايشان سوالي ميشد به گفتن اين جمله كليشه اي بسنده مي كردند كه من از دوبله خداحافظي كرده ام .پاسخي راحت و بي دردسر... و استاد همچنان به كارش ادامه مي دهد و آنونس مي گويد !

مگي عزيز گفته كه ابوالحسن تهامي از استاد لطيف پور فقط درباره دوبله اتللو پرسيده ؟ دليلش واضح است ،استاد تهامي در دهه 80 هملت كنت برانا را با ترجمه خودش دوبله كرد . فيلم سرشار از همان كلمات اغراق آميز و عجيب و غريبي است كه ايشان به آنها علاقه دارد و دوست و همكار عزيزش جليلوند هم نقش اول را گفته است . هرچه استاد و موسسه قرن 21 سعي كردند در اكران هاي خصوصي بگويند كه اين دوبله فاخر است كسي گوش نكرد و تلاش آنها بي فايده بود . زيرا كه دوبله اي متوسط و نه شاهكار داشت. ايشان ميخواست نقبي بزند به دوبله فيلم هملت كه متاسفانه استاد لطيف پور خسته تر از آن بود كه در اين مصاحبه بهانه اي دست ايشان بدهد كه از دوبله هملتش يك رونمايي مجدد انجام دهد.

استاد ناصر طهماسب چه زيبا گفته كه تمام بار دوبله روي دوش چند نفر بوده كه با هنرنمائي اشان باعث شده اند كه خيلي هاي ديگر از اين رهگذر منتفع شوند . حالا چه باك استاد تهامي فعلا سهمي از تاريخ دوبله را براي خود برداشته اند اما زمان بهترين داور است ...

* اين نوشته نظر شخصي بنده است و شايد ديگر دوستان نظراتي مخالف من داشته باشند.


 

به نظر من صدای تهامی مناسب بعضی از نقش ها می باشد. به شخصه از کارش در اشک ها و لبخندها- شب ژنرالها و سری کارهای لاندا بوزانکا( که فاقد هرگونه ارزشی هنری می باشند) بسیار راضی هستم.
آنونس های ایشان بویژه بعد از انقلاب و در موسسه قرن بیست و یکم واقعا  روح و گوش خراش می باشند.
با کارهایش به عنوان مدیر دوبلاژ آشنا نمی باشم ولی دوبله هملت کنت برانا به تمام معنی یک اثر مزخرف بود و ارزش حتی یکبار نگاه کردن هم ندارد.
من با چندتا از دوبلورهای پیشکسوت برخورد نزدیک داشته ام و آقای تهامی کمی نچسب می باشند برعکس دیگران...
فکر می کنم با لیسانس زبان انگلیسی که از مدرسه عالی ترجمه گرفته اند و چند سال زندگی در استرالیا شاید امر به ایشان مشتبه شده است که شکسپیر هستند. البته در میان دوبلاران که بیشترشان اشراف به زبان خارجی ندارند به قول معروف مرد یک چشم سلطان شهر کورها است.

 چند روز پيش شبكه چهار برنامه اي پخش كرد به نام درسهاي سينما كه به مصاحبه با جهانگير الماسي اختصاص داشت.

تو اين برنامه الماسي گفت افتخار مي كنم كه تو اولين فيلم صدابرداري سر صحنه- تنوره ديو؟؟ يا شبح كژدم؟؟- بازي كردم و فقط 4 تا از فيلمهاي من دوبله شده كه گويندگاني مثل مظفري،طهماسب و اسماعيلي به جاي من صحبت كردند كه خيلي هم خوب بودند در ادامه افزود كه من قسمتهايي از دوبله رو ديدم كه مردم نديدند منظورم حضور در استوديوي دوبله است و ديدم چطور دوبلورها حس مي گيرند،بازي مي كنند و گاه از خود بازيگر هم بيشتر مايه ميگذارند...گفت: من سر صحنه دوبله فيلم(متاسفانه اسم فيلم يادم رفت!   :ccco ) تو استوديو بودم كه مرحوم ناظريان و ناصر طهماسب صحبت مي كردند اول قسمتهايي از فيلم به زبان انگليسي پخش ميشد و بعد اساتيد دوبله مي كردند  من انگليسي بلدم به عينه مي ديدم كه كار دوبلورهاي ما به مراتب از كار خود بازيگرها بهتر در رعايت اكسان جمله و انتقال حس و ... بهتر بود!

گفتگويي خواندني با زنده ياد اصغرافضلي - مجله فيلم (تابستان 1373)

(۱۳۹۲/۸/۶ صبح ۰۹:۲۵)زاپاتا نوشته شده: [ -> ]

نكته جالبي كه برخي از بازيگر /ستارگان سينماي ايران در اين سالها درباره دوبله مي گويند جاي تامل دارد. بازيگراني كه موجوديت خود را از دوبله وام گرفته اند امروز نقش دوبله را نفي مي كنند.

زنده ياد رضا بيك ايمانوردي در مصاحبه اي قبل از درگذشتش مي گويد : من چون دائما سر صحنه فيلمبرداري بودم نمي توانستم بجاي خودم حرف بزنم و الا اگر صدا سر صحنه بود ما جاي خودمان حرف ميزديم !

(۱۳۹۲/۸/۱۲ عصر ۱۲:۴۷)رامین_جلیلوند نوشته شده: [ -> ]

من خودم به شخصه از زمانی که صدابرداری سرصحنه روی فیلم های ایرانی باب شد و عوض صداهای هنرمندانه دوبلورانمان صداهای گوش و جان خراش خود بازیگران ایرانی در تصویر شنیده  شد تماشای فیلم ها و سریال های ایرانی را متوقف کردم.

با اجازه اساتید:

تویه این چندتا پست چیزهایی خوندم که دود از سرم بلند شد. اول در مورد نقل قول آقای بیک ایمانوردی باید خدمتتون عرض کنم چندی پیش من خودم مصاحبه ایشان را زمانی که در قید حیات بودند از یک شبکه ماهواره ای دیدم که میگفتند گاهی اوقات در یک روز مجبور بود بر سر صحنه سه فیلم حاضر شود و آنقدر سرم شلوغ بود که حتی سناریو را نمی خواندم و فرصت حفظ کردن دیالوگها را نداشتم و فقط لب میزدم !!!!!!!!!

باور کنید اگر خودم نمیدیدم و یکنفر نقل قول میکرد اینقدر جوش نمی آوردم. حالا این آدم بیاد بگه اگر صدا سر صحنه بود ما خودمان جای خودمان حرف میزدیم !!!!!!!! (اگر زنده بود دوست داشتم بهش بگم از هر 1000 تا هنر پیشه یکی میشه خسرو شکیبایی که 20 دقیقه بدون تپق و نوشته نطق مدرس را در مجلس از حفظ بخونه)

روزگار غریب که چه عرض کنم روزگار عجیبیه. اگر تا حدی برخی از فیلمفارسیهای قدیمی قابل تاملند بنظر من 70 درصدش مدیون دوبلشون بود. فیلمهایی که با گذشت بیش از 40 سال از عمرشون و تصاویری که گاهی غیر قابل تشخیصند فقط صداشونه که تا حدی دیدنشون را قابل تامل کرده حالا اون آدمها اومدن مدعی شدن که دوست داشتند مثل الان فیلمها با صدای خودشون پخش میشد !!!!!!!

با خوندن نقل قولهای  آقایان رشیدی و مشایخی و ......  با خودم گفتم ایکاش این نقل قولها صحت نداشت.

منم مثل رامین جلیلوند هنوز نتونستم با صداهای واقعی برخی از هنرپیشه ها کنار بیام. سوای عزت الله انتظامی یادمه اولین بار از تلوزیون تله تاتر سوزنبانان که پخش شد فهمیدم دوبله چه تاثیری روی روند بازی یک هنرپیشه وطنی در ذهن تماشاگرش میگذارد. و یا وقتی صدای داود رشیدی را در سریالی که اسمشو یادم نمی یاد (همونی که رئیس جمهور یک کشور خیالی بنام فکر کنم دمولند یا اندولند) شنیدم با خودم گفتم یعنی این همون آقا حسینی فیلم کندوست !!!!

از وقتی فیلمهای ایرانی با صدای سر صحنه روی پرده سینما رفتند دیگه هیچوقت بازی هیچ طفل  یا بچه ای در فیلمهای ایرانی برایم جذابیتی نداره. این دوبلور های بچه گو بودند که دعاهای کودکانه لیلا فروهر را در سلطان قلبها این فیلم را برای نسل گذشته جذاب کرد که اگر این صدا نبود هیچیک از آن فیلمها بنظر من ارزش یکبار دیدن را هم نداشتند.

از هر 100 تا هنر پیشه یکی میشه خسرو شکیبایی یا پرویز پرستویی که صداشون به زیبایی ( یا اگر غلو نباشه زیباتر از ) بازیشون می شود.

واقعا نمک نشناسیه که حالا بعد از سالها روایتهایی از برخی از اساتید اینجا میاد که از دوبله فیلمهای ایرانی ناراضی هستند و میگن دوست داشتند جای خودشون حرف بزنند. من حتی یک لحظه هم نمیتونم  مفتش شش انگشتی هزار دستان را با صدای اصلیش حتی تصور کنم.

البته اینها تماما نظر شخصی من می باشد و ممکنه برخی از دوستان مخالف این نظر من باشند ولی مطمئنم خیلی از افراد حتی عادی هم چنین نظری دارند.

(۱۳۹۲/۹/۱۸ عصر ۰۷:۰۹)برو بیکر نوشته شده: [ -> ]

با اجازه اساتید:

تویه این چندتا پست چیزهایی خوندم که دود از سرم بلند شد. اول در مورد نقل قول آقای بیک ایمانوردی باید خدمتتون عرض کنم چندی پیش من خودم مصاحبه ایشان را زمانی که در قید حیات بودند از یک شبکه ماهواره ای دیدم که میگفتند گاهی اوقات در یک روز مجبور بود بر سر صحنه سه فیلم حاضر شود و آنقدر سرم شلوغ بود که حتی سناریو را نمی خواندم و فرصت حفظ کردن دیالوگها را نداشتم و فقط لب میزدم !!!!!!!!!

باور کنید اگر خودم نمیدیدم و یکنفر نقل قول میکرد اینقدر جوش نمی آوردم. حالا این آدم بیاد بگه اگر صدا سر صحنه بود ما خودمان جای خودمان حرف میزدیم !!!!!!!! (اگر زنده بود دوست داشتم بهش بگم از هر 1000 تا هنر پیشه یکی میشه خسرو شکیبایی که 20 دقیقه بدون تپق و نوشته نطق مدرس را در مجلس از حفظ بخونه)

روزگار غریب که چه عرض کنم روزگار عجیبیه. اگر تا حدی برخی از فیلمفارسیهای قدیمی قابل تاملند بنظر من 70 درصدش مدیون دوبلشون بود. فیلمهایی که با گذشت بیش از 40 سال از عمرشون و تصاویری که گاهی غیر قابل تشخیصند فقط صداشونه که تا حدی دیدنشون را قابل تامل کرده حالا اون آدمها اومدن مدعی شدن که دوست داشتند مثل الان فیلمها با صدای خودشون پخش میشد !!!!!!!

منم مثل رامین جلیلوند هنوز نتونستم با صداهای واقعی برخی از هنرپیشه ها کنار بیام. سوای عزت الله انتظامی

از هر 100 تا هنر پیشه یکی میشه خسرو شکیبایی یا پرویز پرستویی که صداشون به زیبایی ( یا اگر غلو نباشه زیباتر از ) بازیشون می شود.

قبلا در مورد شایعاتی که پشت سر رضا بیک ایمانوردی خدابیامرز بود مفصل توضیح دادم ولی مثل اینکه این قصه سر دراز داره و در سینمای ایران دیواری کوتاه تر از فردین و بیک پیدا نمیشه.

بیک ایمانوردی چند وقت قبل از فوتش مصاحبه ای کرده بود که این مصاحبه را دیدم وی هرگز درمصاحبه نگفته که همزمان سه فیلم بازی میکردم و سرصحنه فیلمبرداری فقط لب میزدم و از این جور حرفها . این نوع بازی کردن شاید برای بازیگران ترکیه ای که در ایران فیلم بازی میکردند و یا بازیگران درچه چهار و پنج صدق کنه که اون هم منطقی به نظر نمیاد.

دوست عزیز شما چند تا از فیلمهای قدیمی ایرانی و چند تا ازفیلمهای بیک رو دیدید که این طور قاطعانه در موردشون قضاوت می کنید؟ حتی اگه بازیگری دیالوگ هم حفظ نکنه نمیاد راستش رو بگه چه برسه به بیک که دیالوگهارو عینا میگفته . اون وقت شما میگید گفته که من دیالوگ حفظ نمیکردم مطمئنید که این مصاحبه را بادقت دیدید؟

ببینده ای در همان برنامه زنگ میزنه و از بیک در مورد دوبلورها میپرسه و بیک در جواب میگه که دوبلورها هنرمند هستن و ازشون تعریف و تمجید میکنه وی در مورد دوبله هیچ حرف ضدی نمیزنه. فقط گفت که اگه صدابرداری سر صحنه بود فیلمها دوبله نمیشد و صدای خودمان بود مثل سینمای فعلی ایران که هیچ فیلمی دوبله نمیشه.کجای این حرفای بیک بر ضد دوبله و دوبلورها بوده؟

در کنار فیلمهای بی کیفیت قدیمی ایرانی فیلمهای نسخه 35 میلیمتری و با کیفیتشون وجود داره که شما با تهیه کردن این نسخه ها میتونید بهتر در مورد فیلمهای آن زمان و بازیگرهایی مثل بیک ایمانوردی قضاوت کنید.

در مورد اینکه تمام بازیگران ایرانی که فیلمهایشان دوبله میشد مدیون دوبلورهایشان هستند هیچ شکی ندارم و همیشه این را گفته ام که با صدای دوبلورها جذابیت فیلمها و بازیگرها چند برابر شده . درسته که دوبله تاثیر زیادی در کار بازیگر داره ولی این بین در مورد بازیگرهای خوب خود بازیگر و چهره و توانایی هاییش هم بی تاثیر نیست؟

خسرو شکیبایی و پرویز پرستویی تقریبا صداهای خوبی دارند ولی صدای خودشان را با صدای اسماعیلی و مقامی در فیلم شکار که به جای این دو بازیگر حرف زدند مقایسه کنید؟ این کجا و آن کجا؟

در مورد عزت انتظامی هم صدای ناظریان - اسماعیلی - طهماسب و جلیلوند که به جایش حرف زدند رو با صدای خودش مقایسه کنید. صدای خودش فقط به درد همان فیلم اجاره نشین ها و امثال آن میخورد که به قول داریوش مهرجویی با آن لحن و صدای کاسب کارانه اش دیالوگها را بگوید.

انتظامی هم به واسطه اینکه در اوائل دهه چهل مدتی در دوبله بود به آن صورت صدایش دوبله نمیشد و الا صدایش همچین چنگی به دل نمیزنه . اگه ایرج دوستدار به انتظامی آموزش دوبله نمیداد و در فیلمهایی که دوبله میکرد به انتظامی نقشی نمیداد بعید میدونم که مدیر دوبلاژهای دیگه از صدای انتظامی استفاده می کردند!

صفحات: 1 2 3 4
آدرس های مرجع