[-]
جعبه پيام
» <لوک مک گرگور> متشکرم دوست گرامی. منهم همیشه از خواندن مطالب جذاب و دلنشین تان کمال لذت را برده ام.
» <رابرت> بررسی جالب تأثیر فیلم "پاندورا و هلندی سرگردان" بر انیمیشن "عمو اسکروچ و هلندی سرگردان" https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...6#pid45456
» <رابرت> سپاس از دون دیه‌گو دلاوگا و لوک مک گرگور عزیز به خاطر مطالب تحقیقی، تحلیلی و زیبای اخیرشان
» <دون دیه‌گو دلاوگا> "بچه‌های کوه تاراک" : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...3#pid45453
» <مارک واتنی> ممنونم رابرت جوردن عزیز
» <رابرت جوردن> سپاس از مارک واتنی و بتمن
» <مارک واتنی> رابرت عزیز و گرامی ... این بزرگواری و حسن نیت شماست. دوستان بسیاری هم در کافه، قبلا کارتون و سریال های زیادی رو قرار داده اند که جا داره ازشون تشکر کنم.
» <مارک واتنی> دانلود کارتون جذاب " فردی مورچه سیاه " دوبله فارسی و کامل : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...7#pid45437
» <Kathy Day> جناب اﻟﻜﺘﺮﻭﭘﻴﺎﻧﻴﺴﺖ از شما بسیار ممنونم...
» <مارک واتنی> خواهش می کنم بتمن عزیز
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 7 رای - 3.86 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
بیاد هنرمندان سینمای ایران
نویسنده پیام
منصور آفلاین
آخرین تلالو شفق
*

ارسال ها: 501
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۸/۱۷
اعتبار: 77


تشکرها : 395
( 8061 تشکر در 307 ارسال )
شماره ارسال: #90
RE: بیاد هنرمندان سینمای ایران

به گرازیانی بگو این پرچم در این کشور جائی نداره (عمر مختار)

وقتی بالای کوهه خیلی براش نگرانم. چون ، سر از کارش درنمیارم. مردها بالای کوه دنیا رو بهتر می بینن (محمد رسول الله)

اینروزها در دلم ولوله ایست. غمگسار خویشتنم یا خویش را غمگسار دیگری کرده ام ، دل رفته ام به یغما یا دل برده ام به تاراج ، نمیدانم. دلم در دست دوست و دستم بر دل از دست اوست. پای بسته مرغم که جنبشم جز اندازه رشته نیست و به تور افتاده ماهی که تکانم جز تا کنار پای صیاد نه. دوستانم یک به یک از کافه هجرت کردند و منم این گیاه تنها. تنها نه بلکه در انبوه گلهای زیبای این دشت که هریک مشامی دارد و مرامی. هنری دارد و کلامی. دلتنگیهام برای کسانی است که تنهایم گذاشتند. در انبوه جمعیت. در جایگه رستن و هیاهوی علاقه ها. علاقه به هنر ، عشق به داشته ی دیگری. عاشق فکر دوست. معشوق خواسته هایش. دنیای داشته ها و نداشته ها دنیای بی آلایشی است وقتی من و مایی نباشد. من و ما همیشه در دنیاها گم نیستیم وقتی باهمیم . درد بی دردی است که ما را به ناکجاآباد هواها میبرد. هوای ماده ، هوای من ، هوای تو ، هوای بی خدائیها. دلم از غلغله نبودنها و نشدنها گرفته بود چون هوای پائیزی که ابرهایش به سختی کنار میرود و آسمانش همیشه آبی نیست ، که مرگ مرتضی احمدی را میشنوم و بعد صادق ماهرو را و بعد احمد رسول زاده را. سلاطین صدا به یکباره پرکشیدند از بستر خاکی که همیشه بوی فنا میدهد. اما فنا کجاست وقتی آن صدا بجاست؟ "فقط صداست که می ماند". صدای تو صدای آسمان بود . صدای تو صدای ملکوت بود در این برهوت . صدای تو زیبنده صدای پیامبران بود ای رسول صداها. صدای تو زیبنده نوابغ بود. صدای تو را گوشهای ما جز بجای بزرگان بجای هرکس نشنید. بزرگ زاده بودی که رسول زاده شدی. صدای تو صدای منیت ها نبود که اگرهم بود به اقتضای نقش بود. خود شسته بودی این لباس نخوت را.  کلاه تواضع از سر می افتاد وقتی تمام قد پیش تو می ایستاد  .

صدای تو را با باید با آب طلا قاب گرفت و در کنگره های عرش آویخت تا روشنگر دنیای کسانی باشد که با تو و چون تو بیگانه اند. آنها که دنیای اصواتشان آنقدر حقیر است که بر خاموشی هرصدای خواری مرثیه می سرایند اما صدای تو را نمیشناسند. در دنیای صدا ، پیر و جوان معنا ندارد که بهانه را "مرگ جوان گدازنده تر است! " انگاریم. که صدای تو از همان جوانی هم پیر بود.پیر و جوان را چه توفیر وقتی پیرش صدای جوان دارد و جوانش صدای پیر. صداست که میماند . نه پیر. نه جوان .

تو را بیاد می آورم با جاده ابریشم. صدای ابریشمی تو تارو پود مستندی را در ذهن ها بهم گره زد که هیچ بیننده ای تاب تحملش را نداشت وقتی همه بیابان بود و شن. صدای تو بود که چون بادصبا به این برهوت میوزید و ما را با خود به ناکجا آباد این جاده می برد. صدای تو بود که بارها این مستند کسالت گون را بر روی امواج تلویزیون سوار کرد تا بارها و بارها تکرار شود و بازهم ببینیم و بشنویم. بیابان ببینیم و نسیم صدای تو را بشنویم. صدای تو صدای مستند بود. استناد مطلق بود. صدای تو صدای مطلق واقعیت بود. صدای تو صدایی بود که به بیجان رنگ میداد و طبیعت بیجان جان. صدای تو گوئی از فراسوی زمان می آمد. از پشت پنجره ی تاریخ. از آنسو که هستی و نیستی از هم جدا میشوند. از مرز بودن و نبودن.

صدای تو را بجای ستارگان سینما شنیدیم. با فریادهایشان ، با غرولندها و غرورهایشان. با خنده ها و خنیاگری هایشان. با گریه ها و گمانه زنی هایشان. با زمزمه ها و زهراگین بودنشان. با پاکیها و پستی هایشان. صدای تو را بجای اُرسُن ولز شنیدم. مردهای چاق هیچگاه صدای هیکلهای نخراشیده خود را نداشته اند. یا نازک از حد یا ضخیم تر از مَد. صدای تو به ولز شکوه داد. بیش از آنچه که مینمود . صدای تو را وقتی روی کاردینال ولز شنیدم که به مردی برای تمام فصول قصه زندگی آموخت را شنیدیم . صدای تو را روی فرعون بزرگ شنیدم که یکی از ده فرمانش کلمه موسی بود که بهنگام مرگ گوشهای نفرتیتی را نوازش میکرد. موسی. وقتی از اعماق جان فریاد برمی آوردی مالیات مالیات... تن و ذهنمان با داغ ظلم آشنا میشد در رابین هود. با پیرمرد در دریای تنهائیهایش همراه میشوم با صدای نفس های تو وقتی ماهی غول آسایت را بمبک ها خوردند و تو ماندی و دریای حسرت که بزرگترین شانس زندگی ات به تاراج رفت و من ماندم و تلاش یک انسان در تقابل با هرآنچه آدمی و داشته هایش را به نیستی میبرد. صدای شکستن امیدت را نشنیدم وقتی راوی میگفت : ... و پیرمرد ، خسته به ساحل بازگشت... خستگی را در صدای تو شنیدم اما یاس را هرگز . تو و لطیف پور آنجا از یک کتاب 30 صفحه ای حماسه ای ساختید به ضخامت همه تلاش بشر در طول تاریخ. و منم و این دریای بیکران که پیرقصه ما را هرگز غصه دار نکرد... به امید روزی دیگر و صیدی دیگر. صدای تو صدای امیدهامان شد و خاطره ی تو توشه راهمان

دلم نمیخواد به فیلمهایی که فارسی سازشان تو بودی فکر کنم. چه بن هور باشد چه کتاب آفرینش. چه آهنگ برنادت چه پدرخوانده. چه برباد رفته چه تروی. چه وداع با اسلحه چه جدال در آفتاب. و چه هرجدالی و هر آفرینشی و هر آهنگی و هر بادی و خزانی. یاد تو امشب مرا بیاد عمر مختار انداخت . آنقدر دلم آشوب است که نمیخواهم صدایت را بشنوم تا در تنهائی خویش بر نبودنت بگریم. از گریه خسته ام. از نبودن ها. از جبر زمان . میخوام باورم باشد که هستی. تو را مرگ نیست وقتی صدایت  هست. هرگز چنین سری را تیغ اجل نَبُرد / کاین سر ز سربلندی سر بر عرش ساید.... با مختار همراه نمیشوم و دقایق آخر را می بینم. لحظه ای که مختار بر دار میرود.... صدای حزن آلود زنی برمیخیزد. صدائی که هرگز در پخشهای تلویزیونی فانوس خیال ایران شنیده نشد. صدائی که بر مختار مرثیه میسراید:  یا ام الشهید ، یا امه العرب ، هُدَاً من شهید .... و اشکم بی اختیار بر چهره می غلتد .... اینبار نه بر رسول عرب .... که بر رسول ایرانی ام.

۱۳۹۳/۱۰/۲۲ صبح ۱۱:۴۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : زینال بندری, اسپونز, شیخ حسن جوری, Classic, پدرام, پیرمرد, اسکورپان شیردل, برو بیکر, بانو, سارا, rahgozar_bineshan, BATMAN, زبل خان, سناتور, فیلیپ ژربیه, مگی گربه, سرهنگ آلن فاکنر, Joe Bradley, جیسون بورن, اکتورز, jack regan, kramer, بولیت, سروان رنو, خانم لمپرت, کارآگاه علوی, پرشیا, جو گیلیس, بلوندی غریبه, Kurt Steiner, Papillon, زرد ابری, گروهبان گارسیا, هایدی, ژنرال
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
بیاد هنرمندان سینمای ایران - بانو - ۱۳۹۱/۵/۹, عصر ۰۴:۳۹
RE: بیاد هنرمندان سینمای ایران - ایرج - ۱۳۹۱/۱۲/۲۵, صبح ۰۲:۲۶
RE: بیاد هنرمندان سینمای ایران - Blanche - ۱۳۹۲/۱۰/۲۷, عصر ۰۷:۲۴
RE: بیاد هنرمندان سینمای ایران - Blanche - ۱۳۹۲/۱۰/۲۴, صبح ۱۰:۲۶
RE: بیاد هنرمندان سینمای ایران - منصور - ۱۳۹۲/۱۰/۲۴, صبح ۱۱:۰۲
مرتضی احمدی - پیرمرد - ۱۳۹۳/۹/۳۰, عصر ۰۴:۳۵
RE: بیاد هنرمندان سینمای ایران - jack regan - ۱۳۹۳/۱۰/۱۰, صبح ۰۸:۰۹
RE: بیاد هنرمندان سینمای ایران - منصور - ۱۳۹۳/۱۰/۲۲ صبح ۱۱:۴۲
RE: بیاد هنرمندان سینمای ایران - هایدی - ۱۳۹۳/۱۲/۱۶, عصر ۰۴:۱۳
تنها صداست که می ماند - مراد بیگ - ۱۳۹۷/۶/۲۴, صبح ۱۱:۴۹
به زمان ِ زاون - دون دیه‌گو دلاوگا - ۱۳۹۷/۹/۱۷, عصر ۰۱:۳۴
بیاد استاد پرویز بهرام - مراد بیگ - ۱۳۹۸/۳/۸, صبح ۰۴:۵۵
به یاد استاد رضا عبدی - مراد بیگ - ۱۳۹۸/۸/۲۵, صبح ۰۲:۴۲
بیاد فریماه فرجامی عزیز - سروان رنو - ۱۴۰۲/۴/۱۱, صبح ۱۲:۰۴
به مناسبت روز مادر - BATMAN - ۱۳۹۴/۱/۲۳, صبح ۰۳:۳۰
به مناسبت روز پدر - BATMAN - ۱۳۹۴/۲/۱۱, عصر ۰۷:۳۷
RE: بیاد هنرمندان سینمای ایران - BATMAN - ۱۳۹۴/۱۱/۶, عصر ۰۹:۴۶
RE: یک عکس ... یک خاطره - سناتور - ۱۳۹۴/۱۱/۶, عصر ۱۰:۴۵