آن زن آمد
آن زن با اسب آمد
آن زن زیر آفتاب آمد
.... اما
آن زن زیر باران رفت
آن زن شاید وقتی دیگر نیاید
آن زن هرگز نمی آید
ایکاش بیضایی هرگز شاید وقتی دیگر را نمی ساخت یا ساخت آنرا میگذاشت برای وقت دیگر. ایکاش محمد علی نجفی بیوه شیخ حسن را بر اسب سوار نمی کرد تا مسئولین واقعا او را بیوه نپندارند . شاید اگر بیضایی میدانست او پس از شاید وقتی دیگر برای همیشه خواهد رفت هرگز آنرا نمی ساخت. پست امشب تاپیک بیاد هنرمندان سینمای ایران را بیاد هنرمندی نگاشتم که در برابر ناملایمات سینمای ایران عاقبت تسلیم گشت:
سوسن تسلیمی
بروبیکر می داند که اینجا محلی است برای یاد کردن از هنرمندانی که دیگر در میان ما نیستند. اما آیا سوسن تسلیمی اکنون در میان ماست؟ هنرمندان هرگز نمی میرند . اگر چه جسم هنرمندان با مرگشان به خاک سپرده میشود اما نام آنان با آثارشان به یاد سپرده میشود. اما سوسن تسلیمی هنوز زنده است . هنوز نفس میکشد اما وقتی من دیگر هرگز او را بر پرده سینمای خود نخواهم دید آیا او برایم با خسروی شکیبایی فقید فرقی دارد؟
در یک روز سرد زمستانی در شمال کشور در یک خانواده کاملا فرهنگی نوزادی متولد گردید که آنروز نمی دانست که او باید 38 سال دیگر دوباره متولد گردد. در کشوری دیگر و با زبان و فرهنگ دیگر.
او ابتدا زن صحنه ها بود . گروه تاتر پیاده . محلی که باعث آشنایی او با داریوش فرهنگ گردید و نهایتا زندگی مشترک با مردی که نامش برای سینماگران نام آشنایی بود. اما داریوش فرهنگ هرگز تصور نمی کرد که همسرش را که آنروز کسی نمی شناخت بزودی در این عرصه گوی سبقت را از او خواهد ربود. آنروز بر خی از مردم در محافل سوسن تسلیمی را بخاطر اینکه همسر داریوش فرهنگ است می شناختند که اگر زندگی مشترک این دو ادامه داشت امروز داریوش فرهنگ را بخاطر اینکه همسر سوسن تسلیمی است می شناختند.
سوسن تسلیمی خیلی زود پله های ترقی را بخاطر استعداد ذاتی خود طی نمود. چهره او در فیلمهایی که بازی میکرد نشان از اقتدار و قدرت یک زن بود. و این چیزی نبود مقبول انحصار طلبان آنروز سینمای ایران باشد.
او علی رغم آنکه تا قبل از سال 1363 که با بیضایی چریکه تارا و مرگ یزدگرد را بازی کرده بود هنوز شهره عام نشده بود. مردم اور را با سربداران شناختند. و عجب آنکه او با همان سربداران سرش را به دار تقدیم نمود. مردم بجای اینکه در سربدران مرگ شیخ خلیفه و هجرت شیخ حسن را دنبال کنند هر هفته بدنبال بیوه شیخ حسن بودند. و این به مزاج مسولین آنزمان خوش نیامد.
سوسن تسلیمی فقط یکبار در فیلمی به کارگردانی همسر خود ایفای نقش نمود. در طلسم هم علیرقم اینکه محبوس و در بند پسر معمار باشی بود اما همچنان چهره یک زن مقتدر و مغروری را داشت که از هرگز از یاد نمی رود. بیضایی گویا گمشده خود را یافته بود. تصور کنید اگر او بجای مژده شمسایی در سگ کشی بازی کرده بود این فیلم چقدر جذاب تر می شد.
سوسن تسلیمی با تمام ناملایمات ماند و ساخت تا نوبت به شاید وقتی دیگر رسید. آخرین اثری که از او شاهد بودیم و تلاقی این موضوع بعنوان آخرین بازی او در سینمای ایران برابر بود با اولین رویارویی او با همسرش در یک فیلم آنهم بعنوان زن و شوهر. او پس از فیلم از همسرش جدا شد و با تنها فرزندش به سوئد مهاجرت کرد. فیلم باشو غریبه ای کوچک پس از پنج سال توقیف زمانی از تلوزیون پخش شد که او در سوئد زندگی میکرد.
سالهای دور که اخبار او را دنبال میکردم مصاحبه او را با یک خبرنگار ایرانی در سوئد خواندم که خیلی جالب بود. سوسن تسلیمی در آن ایام فراموش شده بود. خبرنگار با او در بعدازظهر یکروز در کافه ای (از نوع غیر کلاسیک ) قرار گذاشته بود. سیگاری روشن میکند و سفره دلش را باز میکند و ناگفته های خود را از شاید وقتی دیگر بازگو میکند.
مجوز شاید وقتی دیگر مدتها در ارشاد خاک میخورد. به بیضایی گفته بودند در صورتی اجازه کلید خوردن فیلم را به او میدهند که بازیگر دیگری را بجای سوسن تسلیمی معرفی نماید. سوسن تسلیمی بشدت دوست داشت در شاید وقتی دیگر بازی کند و قابلیتهای خود را در سه نقش متفاوت به رخ سینمای ایران بکشد. اما بیضایی کسی نبود که مانند سایر کارگردانان پا پس بگذارد. از بیضایی کمتر از این هم انتظار نمی رفت. او سناریوی شاید وقتی دیگر را صرفا برای سوسن تسلیمی نوشته بود و سناریوی فیلم را با توجه به قابلیتهای او جلو برده بود.
خوشبختانه مسئولین سینمایی آنزمان علیرقم عدم اشراف به حوزه کاری خود اما یک چیز را خوب می دانستند. عدم ساخت شاید وقتی دیگر یعنی محروم کردن سینمای ایران از یک فیلم ماندگار و زیبا. آنها شاید وقتی دیگر را خوانده بودند و اصرار داشتند این فیلم ساخته شود.
سرانجام ارشاد تسلیم میشود و به خواسته های بیضایی تن میدهند. پروانه ساخت شاید وقتی دیگر صادر میشود اما:
کلوزآپ از چهره سوسن تسلیمی ممنوع
خندیدن ممنوع
دویدن و تکان خوردن اندامهای زنانه ممنوع
و ........
آخرین فیلم سوسن تسلیمی ساخته شد. سوسن تسلیمی در خصوص سکانسی که در نقش مادر میدود می گوید در تمام سکانسها فیلم نگران بودم. وقتی میدویدم مرتب مراقب توصیه های مسئولین بودم و در پایان هر سکانس نگاهی نگران به بیضایی میکردم.
او میگوید تنها دلیل مسئولین برای عدم استفاده از سوسن تسلیمی در فیلمها این بود که چهره ایشان تحریک برانگیز است !!!!!!!!
دوست داشتم یکروز یکی از اون حاج آقا های آنزمان که در راس تصمیمات سینمایی آنروز بودند را از نزدیک ببینم و دی وی دی فیلم رسوایی ساخته رفیق شفیقشان را تقدیمشان نمایم و بگویم سکانسهایی که چهره الناز شاکردوست را با آن جویدن مسخره آدامس نمایش میدهد را هرگز نبیند. زیرا اگر ببیند قطعا دروازه های بهشت به رویش بسته خواهد شد و نهایتا بگویم اگر ذره ای انصاف دارید بگویید کدامیک تحریک برانگیز است ؟؟؟؟.
مسئولین آنزمان با چنین دیدگاهی بزرگترین خیانت را در حق سینمای ایران روا داشتند. زیرا سینمای ایران را از بازی یکی از بهترین بازیگران زن محروم کردند.
او در سال 1366 به سوئد رفت و در آنجا دوباره از نو متولد شد. تلاشها و همت این زن بزرگ ستودنی است. او موفق شد خیلی زود زبان سوئدی را فراگیرد و خود را به یک چهره سرشناش در سوئد تبدیل کند . او حتی تا نامزدی پست وزارت فرهنگ سوئد هم پیش رفت .
در سوئد ابتدا در فیلم مرز بازی میکند و سپس بعد از سه سال و تسلط بر زبان سوئدی تاتر انفرادی مدآ را به روی صحنه میبرد. بعد از این تاتر بود که سوئدیها از هدیه ایرانیها به وجد آمدند و او را کشف کردند. تا جائیکه بمدت سه سال او را عضو هیئت مدیره انستیتو فیلم سوئد کردند. انیستیتویی که بزرگترین مرجع سیاستگذاری سینمای سوئد میباشد. او اکنون در استخدام اداره تاتر سوئد میباشد. همچنین مشاور تاتر در وزارت فرهنگ سوئد است.
سوسن تسلیمی را اگر بهترین بازیگر زن ایرانی ندانیم قطعا میتوان یکی از بهترین بازیگر زن ایرانی بنامیم. در پایان فقط میتوانم بگویم از اینکه در انتهای این پست مانند سایر پستهای قبلی عکس سنگ قبری نمی بینیم خوشحالم.
اطلاعات بیشتر توسط زاپاتای عزیز:
http://cafeclassic4.ir/thread-416-post-1...l#pid12454