مصاحبه علی صفری با استاد حسین توصیفیان
براي يافتن شماره تلفن استاد حسين توصيفيان، دو ماه وقت لازم بود!
وقتي از روابط عمومي راديو و تمام كانالهاي متعارف روزنامهنگاران كه نااميد شدم توسط يك دوست توانستم شماره منزل ايشان را پيدا كنم و بالاخره يك ماه بعد پس از تماسهاي متعدد گفتگويي با ايشان داشتم.
خواهش ميكنم بيوگرافي خودتان و چگونگي علاقهمنديتان به مقوله صدا و راديو را بفرمائيد.
من حقيقتا به كار گويندگي خيلي علاقه داشتم و به آن عشق ميورزيدم. در 4 ارديبهشت 1319 وقتي كه راديو تهران افتتاح شد، من در مقطع دبیرستان بودم. همه مردم راديو نداشتند. شاید در هر ده خانه يك راديو بود. آنها هم از برنامههاي خارجي استفاده ميكردند، چون ایران راديو نداشت. وقتي كه راديو تهران افتتاح شد من به گویندگی علاقه پیدا کردم. گوشم را به رادیو می چسباندم و خبرهاي رادیو را گوش می کردم. چون آن زمان صدای فرستنده رادیو بسیار بد به اصفهان و شهرستانها می رسید. بعد يك كتاب درسي يا هر چي كه دستم بود را عين گویندگان اخبار بلند بلند ميخواندم. سر كلاس انشا مثل گويندگان راديو انشایم را ميخواندم. همه ميگفتند چقدر صدایش بلند و خوب است. سال 1328 راديو اصفهان افتتاح شد. چند گوينده ميخواستند و من هم در تست گویندگی شركت كردم و قبول شدم و در راديو اصفهان مشغول به كار شدم. در ابتدا به برنامهاي به نام «ساعتي با شنوندگان» رفتم. در این برنامه ما با شنونده ها صحبت ميكرديم. شنوندهها تلفن ميكردند مسائل و مشكلاتشان را در حوضه شهري ميگفتند و ما اينها را پخش ميكرديم. وسط برنامه هم ترانههاي درخواستي مردم را پخش ميكرديم. من با آن برنامه شروع كردم و يک مدتي بعد در خبرهاي ساعت 4 «ايران و جهان» كه به صورت خيلي ناقص از خبرگزاري پارس آن زمان خبرها را به وسيله تلفن ميگرفتيم، بعنوان گوینده بودم. 4 سال گوينده خبر «ايران و جهان» بودم. در راديو اصفهان دوست عزيزي داشتم، هنرمند پيشكسوت و كمدين معروف اصفهان رضا ارحام صدر...
چندي پيش فوت كردند ...
بله و من هم براي خاكسپاري ایشان به اصفهان رفتم. خداوند رحمتش کند، خیلی مشوق من بود. هر وقت برنامهاي اجرا ميكردم به من ميگفت خيلي خوب بود. ایشان هم خبرهاي استان را ميخواندند.
ايشان هم در راديو بودند؟
بله، چهار سال همكار بوديم در راديو اصفهان ايشان شبها هم در تاتر كار ميكردند، كمدين معروف بود.
چطوری به تهران آمدید؟
زمانی که می خواستند تونل كوهرنگ كه قسمتي از آب زاينده رود را تامين ميكند را افتتاح کنند، مدير كل انتشارات راديو تهران با چند تن از خبرنگاران براي پوشش خبري به اصفهان آمده بودند. اینها بدلیل صدای بد و ضعیف رادیو تهران، نميتوانستند خبر ساعت 2 بعدازظهر را که از این رادیو پخش می شد، بشنوند. بنابراین 2-3 روزي كه اصفهان بودند از خبرهاي ايران و جهان غافل بودند. بعد رئيس رادیو اصفهان به اينها گفته بود اگر ميخواهيد اخبار را گوش کنید، ساعت 4 بعدازظهر خبرهای راديو اصفهان بشنويد. اينها تعجب كرده بودند كه چطور ما نميتوانيم خودمان خبرها را از راديو بشنويم! شما این اخبار را از كجا كسب ميكنيد؟
گفته بودند ما يك گوينده جواني داريم كه اينها را تندنويسي ميكند و خودش هم با خط خودش ميخواند. مديركل انتشارات راديو تهران تعجب کرده بود که مگر هم چنين چيزي امكان دارد؟! پرسیده بودند این گوینده کلاس تندنویسی رفته؟ رئیس رادیو اصفهان گفته بود: خیر چون علاقه داره و عشق داره از گيرنده ارتش می شنود و روی کاغذ می نویسد.
گیرنده ارتش؟!!
بله. راديو اصفهان فرستنده مستقل نداشت، از فرستنده ارتش استفاده می کرد. من يك دفعه به فكرم رسيد فرستنده قوی ارتش حتما گیرنده قوی هم دارد. چون هر فرستندهاي يك گيرندهاي هم دارد. از مسئول فني آنجا پرسیدم که می تواند راديو تهران آن زمان را بگيرد تا ببينم صدا چطوره؟
وقتي تنظيم كرد و گرفت، ديدم براحتی می توانم بشنونم. خيلي صاف نبود اما ميتوانستم گوش كنم. 2 هفته تمرين كردم ساعت 2 بعدظهر در همان فرستنده اينها را به اصطلاح تند نويسي ميكردم.
اين فرستنده داخل باشگاه افسران بود؟
داخل باشگاه افسران بود در يكي اتاقها يك فرستنده كوچكي بود.
مشكل نظامي كه نداشت شما ميتوانستيد راحت آنجا بروید؟
نه، راديو اصفهان از ساعت 2 بعدظهر آنجا برنامه داشت و از فرستنده لشكر پخش ميكردند. 2 هفته تمرين كردم و احساس کردم ميتوانم اينكار را بكنم. هفته سوم مرحوم ارحام صدر گفت: بارئیس رادیو در ميان بگذار كه همچنين تصميمي داری و تاکید کرد اگر اين كار را بكني بسيار عالي است.
خلاصه شروع كردم، هفته سوم خودم تند نويسي كردم. فرصت برای بازنویسی و ماشین نویسی نبود چون باید ساعت 4 عصر اخبار را می خواندم و گاهی اخبار تهران بیش از یکساعت طول می کشید. بنابراین اخبار تندنویسی شده را منظم می کردم و خودم می خواندم. اما مديركل انتشارات راديو باور نکرد، از پشت شيشه آن فرستنده كار من را ديد و بعد آمد و گفت شما چون علاوه بر استعداد، صدای خوب و مناسب هم داری، باید به تهران برای گویندگی بیایید.
اسم مدیرکل یادتان هست؟
این موضوع برای چند دهه پیش است، حافظهام ياري نميكند. خلاصه همان جا حكم من را نوشتند. وقتی آمدم تهران بدلیل آنکه از قبل حکم داشتم پیش رئیس رادیو که آن زمان آقای امير معز بود رفتم.
آن موقع گويندگان توانمند در رادیو تهران مثل رضا سجادي، بشير فرهمند، تقي روحاني آنجا بودند. رئيس راديو نيش خندي زد و گفت يک گوينده با لهجه اصفهاني هم پيدا كرديم بعد به مدير كل انتشارات زنگ زد و پرسید آیا ايشان با لهجه صحبت ميكنند كه گفتند نه، ما در اصفهان شنیدیم که لهجه ندارد. اينها باورشان نشد و گفتند خوب حالا بيا داخل يكي از اين استودیوها يك چيزي بخوان.
يادم هست آقايان سجادي و روحاني رفتند تا متنی برای خواندن من پیدا کنند. من هم داخل استودیو نشسته بودم اشاره كردم متن نميخواهم و از حفظ ميخوانم. اينها باز تعجب كردند و گفتند شروع كن!
من هم اخباری را که همیشه تندنویسی می کردم را از حفظ خواندم؛ «امروز ساعت ده صبح ...»
ده دقيقه صحبت كردم و اينها از پشت شيشه نگاه ميكردند بعد به من گفتند به متنی که می خواندی توجه نكرديم، فقط ميخواستيم یک لهجه از کلامت بگیریم که نتوانستیم.
من با خبرهاي «3 دقيقهاي» شروع كردم و با ضبط ادامه دادم، در برنامههاي به اصطلاح زنده مانند، زن و زندگي نیز بودم. تا اینکه رئيس راديو به آقاي معينيان، مدير كل وقت انتشارات راديو که هنوز به وزارت و اینها تبدیل نشده بود، پيشنهاد كرد كه ايشان تسلط كافي، اعتماد به نفس، صداي خوب دارد و ما نميتوانيم برای اخبار ساعت 14 فقط دو گوينده داشته باشيم و به ایشان نیاز داریم. ولی مدير كل قبول نميكرد و ميگفت كار سادهاي نيست و در واقع كار هر كس نيست، بايد حتما با خودش هم صحبت كنم و با من صحبت کرد و پرسید شما خبر را می توانی بخوانی؟
با اعتماد به نفس کامل گفتم اگر شما بخواهيد من ميتوانم. قرار شد از پس فردای آن روز كار بكنم.
آن روز خبرهاي مجلس هم بود كه جلوي من گذاشتند. يك خانم هم به نام «عاطفي» به اصطلاح همتاي من بود. يک خبر را ایشان ميخواند و يک خبر را من می خواندم و اخبار مجلس به من افتاد بدون تپق خواندم و بیرون آمدم. آقاي معينيان در كريدور قدم می زد و از راديو كريدور به اخبار گوش می کرد. آدم شدیدا منضبط و جدی بود که بندرت لبخند می زد. وقتی من را دید سری تکان داد و لبخندی زد و گفت: «خوب بود» و رفت.
شما اساتيدي هم داشتيد كه در ابتداي كار آموزش ببينيد؟
نه، من گفتم كه فقط به راديو گوش ميكردم.
بعد كه وارد راديو تهران شدید هم هیچ دوره ای ندیدی؟
در رادیو تهران كلاسهاي متعددي براي گزارشگري، خبرنگاري و ... چون معتقد بودند يك گوينده - گزارشگر بايد اين كلاسها را طی کند..
نام اساتيد مشهورتان را به یاد دارید؟
دكتر ضياءالدين سجادي بود كه خداوند رحمتش کند. دكتر صفا و دكتر نيره سينا هم بودند. اينها عضو شوراي نويسندگان راديویي آن زمان بودند و سركلاسها هم ميآمدند. استاد خارجي هم داشتيم و مطالبي راجع به كار گويندگي و اينها ميگفت.
آن زمان تلويزيون وجود نداشت ...
فقط يك تلويزيون خصوصي آمد آن هم تلويزيون «ثابت پاسال» بود. اما يكي دو سال بيشتر نبود چون وقتي تلويزيون دولتي آمد آن رفت
پس رسانه اصلي راديو بود؟
آن زمان را که می گویم همه به راديو گوش ميكردند، واقعا همه به راديو گوش مي كردند. البته راديو هم اوايل خيلي كم بود. بعد كه راديو دولتي شد در 4 ارديبهشت 1319 دستگاه های گیرنده راديو هم وارد شد. مردم يواش يواش راديو خريدند و همه هر چي ميخواستند از راديو گوش ميكردند. الان شما يك صحبتي كرديد كه «راديو مهجور است»، من اينطور فكر نميكنم، درست است كه الان رادیو رقيب پيدا كرده، ولي چون راديو در دسترس همه هست ولي هنوز جايگاه خودش را دارد.
از لحاظ كيفي و تخصصي وضعيت مجريهاي جوان فعلي را شما چطور ميبينيد؟
راديو يك وسيله شنيداري است. تصويري نميبينند، بنابراین بايد حتما صداي گوينده راديو خوب باشد. البته حالا روي اين وسيله توجه كردند. در گذشتههاي دور اگر برای جذب گوینده فراخواني مي كردند، یک عدهاي اسم مينوشتند و مراجعه ميكردند. اول تست صدا می گرفتند و نوار ضبط شده صدای آنها را در يك كميسيون می گذاشتند. در آن کمسیون استاد دانشگاه و یك گوينده پيشكسوت كه سالها كار كرده بود مينشستند و اين صدا را گوش ميكردند تا ببينند اصلا اين صدا براي راديو مناسب هست يا نه. اگر صدا تایید می شد در مرحله بعد بررسی می کردند كه تحصيلاتش آن فرد چیست. اما متاسفانه اوايل انقلاب برخی از گويندگان جدید که آمدند اصلا صدايشان براي راديو مناسب نبود. ولي خوب برنامه اجرا ميكردند.
از لحاظ تكنيك چهطور؟ تكنيك گويندههاي الان قابل قياس با گويندگان ...
من نميخواهم نام ببرم ...
اسم نبريد ...
من اعتقاد دارم وقتي يك گوينده با شنونده صحبت ميكند چه در راديو چه در تلويزيون بايد يك ارتباط كلامي خوب برقرار كند يعني بتواند صميمانه با شنونده يا بيننده ارتباط برقرار كند. متاسفانه بعضي وقتها من ميبينم كه بعضيها صدایشان را مياندازند داخل گلويشان صحبت ميكنند مثل اينكه خيلي آدم بالايي هستند و لطف ميكنند كه براي شما صحبت ميكنند يا اينكه تافته جدا بافتهاي هستند. در حالي كه اينطور نيست، شنونده وقتي به يك گوينده بها ميدهد كه با صميميت صحبت كند، البته خواندن خبر با خواندن برنامههاي خانوادگي فرق ميكند.
استاد در فرمايشاتتان چند بار از عبارت «سی سال» برای میزان فعالیتتان استفاده کردید. فكر ميكنم خيلي بيشتر از سي سال فعالیت داشتید. تا زمان بازنشستگی را حساب کردید؟
بله، من تا زمان بازنشستگي را حساب كردم، سال 1358
بعد از آن سال فعالیت نداشتید؟
نه، اصلا فعاليت نداشتم. گفتم دیگر بس است. سي سال خدمت كردم. البته در كشورهاي ديگر وقتي يك گوينده بازنشسته ميشود ده فرستنده ديگر سریع او را جذب می کنند حقوق خوبي هم می دهند. اما در كشور ما چنين نيست.
در بحث آموزش پرسنل جوان و انتخاب از اين عناصر پيشكسوت استفاده نميشود؟
به صورت كامل نه. اما گزارشگرهاي پيشكسوتي داريم که در اين كلاسها تدریس می کنند. بعضي وقتها از من هم ميخواهند به كلاس راديو بروم، اما بهطور روتين نيست. 2 یا 3 ماه يكدفعه است.
استاد خاطره ای از این مدت فعالیت دارید؟
خاطرات تلخ و شيرين زياد است اما من فقط دو خاطره برايتان تعريف مي كنم يكي تلخ و ديگري شرين، اول از خاطره شرينم شروع مي كنم و آن خاطره مربوط به سال 1354 است وقتي كه از راديو مامور شدم براي تهيه گزارش از مناسك حج تمتع به خانه خدا مشرف شوم، همينكه وارد خانه خدا شدم و چشمم به ديوارهاي كعبه افتاد از خدا خواستم كه به من كمك كند تا بتوانم يك گزارش خوب تهيه كنم چه از حجاجي كه از ايران رفته بودند و چه از مراسم حج .در آنجا 4تا5 روز قبل از مراسم حج روز 8 ذي حجه مراسمي است كه در آن روز پرده كعبه به كنار مي رود ديوارها و در طلايي معلوم مي شود و صحن با گلاب ناب ايراني شستشو مي شود .و در اين روز فقط پادشاهان، بزرگان و وزرا ميتوانند وارد محوطه و طبقه دوم آنجا شوند .من خيلي دوست داشتم وارد آنجا شوم تا بتوانم پخش مستقيم را از آنجا داشته باشم كه البته خيلي سخت بود. در آن زمان چون ابتدا گزارش به جده مي رفت و از آنجا به ايران فرستاده مي شد .اين بود كه با يكي از دوستانم كه در عربستان بود هماهنگ كردم و آنها توانستند اين كار را انجام دهند و من از داخل خانه كعبه مستقيما روي راديو ايران رفتم و اين از افتخارات من است، افتخاري كه شامل كمتر كسي مي شود.
واما خاطره تلخ من مربوط به زماني است كه در بويين زهرا زلزله مهيبي رخ داد و من رفتم آنجا براي تهيه گزارش و با صحنه هاي بسيار دردناك و مناظر خونين و آوارها و افرادي كه كشته شده بودند روبرو شدم و وقتي كه خواستم گزارش تهيه كنم، اينقدر تحت تاثير قرار گرفته بودم (به قول معروف از دل برايد لاجرم بر دل نشيند) كه نمي توانستم كنترلي داشته باشم و شروع به گريه كردم و اين گزارش اينقدر تاثير گذار بود كه چند روز بعد هلال احمر با راديو تماس گرفت و گفت كه از مردم بخواهيد كه جنس و پوشاك و غذا براي كمك به هلال احمر نفرستند چون اينقدر كمك هاي مردمي زياد بوده كه انبارها پر شده و ديگر جايي براي انبار كردن نداريم و در همانجا هم از راديو و گزارشگر كه من بودم تقدير كردند.
ظاهرا شما برنامه «تقويم تاريخ» را اوايل دهه پنجاه اجرا ميكرديد؟
اينها را شما از كجا ميدانيد؟!
بله، من تقويم تاريخ را هم ميخواندم با خانمي به نام خانم رضايي.
یادتان هست چه سالي و با ايده چه كسي اجرا شد؟
آنجا يک کميسیونی داشتند. با شركت مدير كل انتشارات مينشستند برنامهريزي ميكردند تا برنامه جديد وارد كار كنند دقيقا یادم نیست که ایده آن با چه کسی بود.
برنامه تولیدی بود؟گوينده دیگری هم کمک شما در اجرا بود؟
يك گوينده زن بود، يك گوينده مرد، يكي من ميخواندم يكي ایشان. بله، تولیدی بود.
یادتان میآيد تهیه کننده و سردبیر چه کسانی بودند؟
فكر ميكنم تهیه کننده آقاي ميرزائي بود. الان حضور ذهن ندارم، خيلي وقت پیش بود ...
تهیه کنندگان خوبی داشتیم. مثل شاهرخ نادري، شرفي.
اینها در کدام برنامه تهیه کننده بودند؟
شاهرخ نادري در برنامه «جمعهها با راديو» بود. شرفي برنامه داستانهاي شب را ضبط ميكرد.
استاد يادتان نيست «تقويم تاريخ» تا چه زمان پخش ميشد؟
بعد از خروج من از این برنامه، باز هم «تقويم تاريخ» ادامه داشت. من به يك برنامه ديگر رفتم ...
چه سالي قطع همكاري كرديد؟
قطع همكاري نكردم. يه برنامه هاي ديگر رفتم. كارم زياد شده بود. اما یادم نیست چه سالی بود.
یادتان هست بعد از شما چه كسي اينكار را انجام ميداد؟
نه، يادم نيست.
علت توقف اين برنامه در زمان پيش از انقلاب را می دانید؟
نه، نميدانم. خيلي از برنامهها متوقف شد..
آخر سال 1362 برنامه «تقویم تاریخ» احيا شد و توسط آقای «عبدا... فجری» تا سال 1384 اجرا شد.
زمان احيا برنامه با شما جهت همکاری تماس نگرفتند؟
خودم گفتم نوبت جوانهاست. چقدر گويندگي كنم؟!!
در سالهاي طلايي رادیو، يكي از مهم ترين كاركردهای رادیو، بحث سرگرمي بود ...
اغلب اين برنامهها زنده پخش ميشد، ما استوديو نداشتيم. استوديو ما ضلع جنوبي ميدان ارگ مال وزارت كشور بود. بالاي وزارت كشور 2 تا استوديو درست كرده بودند و به راديو داده بودند. ما اصلا پايين استوديو نداشتيم. بعدا زمان آقاي مدينيان 3-2 تا استوديو ساخته شد استوديو فقط بالاي وزارت كشور بود که اركستر ميآمد برنامه زنده اجرا ميكرد.
منظورم این بود که برنامههاي طنز تركيبي و نمايشي آن زمان را اگر بخواهيم با برنامههاي الان قياس كنيم، حجم ساعت چقدر تفاوت كرده و چرا اين تفاوت ايجاد شده؟ نظرتان درباره قیاس آنها چیست؟
من همين قدر ميدانم كه آن موقع نويسندههاي خيلي خوبی بودند. نمايشنامههاي خوبي مينوشتند. هنر پيشههاي توانايي هم داشتيم مثل محتشم، سارنگ، ژاله علو و ...، دستشان باز بود. هر نويسندهاي را كه خوب بود به كار ميگرفتند. الان هم برنامههایشان خوب است.
استاد حرف آخر ؟
به هر حال ما يك زماني عشق به كار داشتيم و خيلي زحمت كشيدم و حالا هم فقط يك چيزي را ميخواهم بگویم. قبل از اينكه به ياد هم باشيم كنار هم باشيم.
منظور من از اين حرف اين است كه افرادي پيشكسوتاند و سالها زحمت كشيدن بايد در زمان حياتشان ازشان تجليل و تقدير شود. بعد از مرگ هزاران تاج گل هم كه كنارشان بگذارند فايدهاي ندارد. خودم را عرض نميكنم. من به اندازه كافي از طرف اين انجمنها و سازمانها تجليل شدم ولي براي كسانيكه واقعا زحمت كشيدن و عمري از اينها گذشته بايد ازشان تجليل شود.
زنده باشيد
مأخذ: هفته نامه بین الملل هنرمند