رادیو کافه - نسخه قابل چاپ +- تالار کافه کلاسیک (https://cafeclassic5.ir) +-- انجمن: تالارهای عمومی (/forumdisplay.php?fid=21) +--- انجمن: کافه ریک (/forumdisplay.php?fid=44) +--- موضوع: رادیو کافه (/showthread.php?tid=228) |
رادیو کافه - تیرانداز ولگرد - ۱۳۸۹/۶/۴ عصر ۰۱:۲۰ رفقا چند وقت پیش داشتم توی وب میگشتم .در مورد برنامه های رادیویی گذشته چیزی زیاد نبود وقتی با شما دوستان اشنا شدم باخودم گفتم کافه بدون رادیو نمیشه .لطف کننن با هم در مورد رادیو برنامه های رادیویی قدیمی وگویندگان اون باهم صحبت کنیم. ممنون میشم. درضمن من حوصله گلهای تازه - یک شاخه گل - رنگارنگ و این حرفا رو ندارم ! هرکی بهترین اطلاعات رو در مورد گویندهای رادیو یی قدیم بده جایزه داره هر چهار شنبه RE: رادیو کافه - seyed - ۱۳۸۹/۶/۴ عصر ۰۲:۴۳ آیا میدانید اولین گوینده رادیو چه كسی بود؟ سال ۱۳۱۹ در حالی كه ۲۰ سال از اختراع رادیو در دنیا میگذشت این رسانه وارد ایران شد. خیلیها رادیو را از آن روزهایی كه كارش را در بیسیم پهلوی شروع كرد به خاطر دارند چون ۶۸ سال اگرچه عمر زیادی است اما فاصله كوتاهی است برای به خاطر آوردن. هنوز هم به خیلی از قدیمیترها و پیشكسوت های رادیو كه زنگ میزنیم خوب به یاد میآورند زمانی را كه رادیو از بیسیم قصر به میدان ارگ رفت و تا امروز هم در آنجا شعبهای دارد. چون رادیو تهران و اداره كل نمایش آنجا هستند. اما یك چیز خیلی جالب است و آن این كه در این فرصت نهچندان زیاد خیلیها به خاطر نمیآورند كه اولین گوینده رادیو چه كسی بوده است. به عبارت دیگر در آرشیو صداهای برجای مانده سَندی نیست كه مشخص كند اولین بار صدای چه كسی از رادیو ایران شنیده شد. آنچه كه هم اكنون در آرشیو است و هر سال ۴ اردیبهشت از شبكههای متعدد رادیو پخش میشود صدایی است كه صاحب آن رضا سجادی است. او میگوید: ساعت پنج بعدازظهر «اینجا تهران رادیو ایران» خیلیها اعتقاد دارند كه رضا سجادی همان اولین گویندهای است كه از رادیو ایران صدایش شنیده شد ولی در میان نقل قولهای بسیاری دیگر از پیشكسوتان رادیو شنیدن نامهای دیگران هم جالب است. برای این كه بدانیم اولین زنی كه صدایش از رادیو شنیده شد چه كسی بود بد نیست به گفته «داوود رشیدی» هنرمند سینما و تئاتر هم توجه كنیم. او از مرحوم «طوسی حائری» یاد میكند، مرحوم طوسی حائری دخترعمه و دختر دایی داوود رشیدی بوده است و حتی مدتی در ایران و فرانسه با خانواده آنها زندگی كرده. طوسی حائری دكترای ادبیات فرانسه داشت و به گفته رشیدی اولین گوینده زن رادیو بوده است. به جمشید جم زنگ میزنم همه او را با سرود خاطرهانگیز یار دبستانی به خاطر میآورند. او از قدیمیترها به یاد رضا سجادی میافتد و بعد هم میگوید: مرتضی احمدی كه هنوز هم شكر خدا زنده است و سرپا قدیمیترین عضو رادیوست. در میان زندهها كه هم بازیگر بود هم خواننده هم ضربیخوان او از حسین توصیفیان، كمالالدین مستجابالدعوه و فروزنده اربابی به عنوان اولینها صحبت میكند و از مرحوم مانی (خواجوی) میگوید كه یكی از افراد موثر رادیو بود. روزنامه جامجم RE: رادیو کافه - seyed - ۱۳۸۹/۶/۴ عصر ۱۰:۵۱ پیشینه راديو علامه محمد قزويني RE: رادیو کافه - تیرانداز ولگرد - ۱۳۸۹/۶/۸ صبح ۱۰:۲۰ فرهنگ مهرپرور (۱۳۷۳-۱۳۲۴) وی یک دوره دو ساله تئاتر را در فرانسه گذراند. فعالیت در رادیو را از سال ۱۳۵۲ و بازی در سینما را از سال ۱۳۶۶ با «صعود» به کارگردانی «فریدون جیرانی» شروع به کار کرد. وی یکی از گویندگان برنامه رادیویی صبح جمعه با شما بود. RE: رادیو کافه - تیرانداز ولگرد - ۱۳۸۹/۷/۲۶ صبح ۱۰:۲۹ حسین عرفانی<!-- /firstHeading --><!-- bodyContent --> <!-- tagline -->
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
<!-- /tagline --><!-- subtitle --><!-- /subtitle --><!-- jumpto --><!-- /jumpto --><!-- bodytext --> حسین عرفانی متولد ۱۳۲۱ هجری شمسی در تهران از دوبلرهای مشهور ایران و همسر شهلا ناظریان است. از خصوصیات این گوینده دامنه صدایی بسیار وسیع اوست که با صدایی بسیار بم و یا بسیار زیر گویندگیهای بسیار خوبی کردهاست. قابلیت تیپ سازی بالا و در عین حال شخصیت گویی بسیار تواناست. وی به عنوان گوینده ثابت نقشهای همفری بوگارت مشهور شدهاست. [ویرایش] گوینده نقشهابرخی از نقش گوییهای این گوینده :
آنتونی کوئین(طوفان درجامایکا گاتی استرادیواری)
مورگان فریمن دنی گلاور(اره غارتگر2 قطار شب اسلحه مرگبار1و2و3و4 تک تیرانداز)
سیلوستر استالونه(قاضی درد تاکسی3 ) وینز ریمز(انیمال2 ماموریت غیرممکن3و2 شمار کشتگان)
RE: رادیو کافه - بهزاد ستوده - ۱۳۸۹/۷/۲۶ عصر ۰۷:۵۰ ويكي پدياي حسين عرفاني را كامل تر از اين نوشته ام اين كه شما اينجا گذاشتي دست كاري شده و ناقص است با اين حال خيلي خوب است سعي كنيد از خودتون هم اضافه كنيد ويكي پديا اشتباه زياد دارد RE: رادیو کافه - تیرانداز ولگرد - ۱۳۸۹/۷/۲۸ صبح ۱۰:۰۵ بضاعت ما درهمین حده دادش تازه این مطلب این ویکی است من در مورد حسین عرفانی حرف زیاد دارم که بعد برات مینویسم راستی تو چرا انقدر شیک شدی می خوای تجدید فراش کن اسلحت کو RE: رادیو کافه - بهزاد ستوده - ۱۳۸۹/۷/۲۸ عصر ۰۱:۲۳ (۱۳۸۹/۷/۲۸ صبح ۱۰:۰۵)تیرانداز ولگرد نوشته شده: دست گل شما واقعاً درد نكنه بروس ويليس بعد از اين كه با همسر سابقش دمي مور متاركه كرد هنوز تجديد فراش نكرده بين خودمون بمونه يه 6 ساليه كه بعد از آشنايي با "كاترين زيتاجونز" بد فرم هوايي شده و چاره نداره متصل سرپا نشسته اين سرطان "مايكل داگلاس " كه ديگه داره به مغز استخونش مي رسه عمل كنه و...چي... الفاتحه انوقت بره سر وقت كتي جونش و ياور را استاد كند ...قبول نداري از خودش پرسين ... نه نپرسيد اونوقت مي فهمه من لو داده ام ... ببينيد نشون به اون نشون كه همين چند شب پيش كه باهم گفتگو مي كرديم بروس گفتش كه بهرام زند كه خيلي خوب بجاي ما حرف مي زنه چرا بجاي مرحوم "پل نيومن "اينقدر ضايع بود [بروس يه لفظ زشت ي بكاربرد كه براي شما ضايع ترجمه ميكنم]گفتم تقصير از مدير دوبله و مدير شبكه است شما بدل نگير ... درضمن جناب بروس هفت تير دسته صدفي دارند كه اخيراً از سفر افريقا تحفه اورده اند كه لنگه اش پيش من است و دسته اش از عاج سفيد است به همين خاطر به اش ميگن دسته صدفي كه زير كت مبارك گذاشتند شما نگران نباشيد RE: رادیو کافه - تیرانداز ولگرد - ۱۳۸۹/۷/۲۹ صبح ۱۰:۰۶ پس بگووووووووووو ای داد بیداد ازاین زندگی مایکل داگلاس هم رفتنی شد کافه چی یه دوبل بده به من یکی برای این یل بریز مهمون منه بایخ سودا باشه RE: رادیو کافه - میثم - ۱۳۹۰/۶/۲۳ عصر ۰۶:۰۴ چه بحث زیبایی! چرا باید این اولین پست این بحث بعد از 11 ماه باشد؟! بهتر است این بحث زیاد نوستالژیک نشود. رادیو این روزها گسترده ترین رسانه است و این بحث هم می تواند مرجع خوبی برای آشنایی با برنامه های مفیدش باشد. به خصوص حالا که کارگرد فرهنگی تلوزیون ایران به زیر صفر تنزل کرده ، اما رادیو هنوز هم خوبی هایی دارد. یکی از خوب هایی که تلوزیون قدرش نداست و به رادیو تبعیدش کرد ، محمد صالح علا بود. برنامه دو قدم مانده به صبح او بی تعارف یکی از بهترین برنامه های گفتگو محور تلوزیون پس از انقلاب بود که بی هیچ تقلید کودکانه از تاک شوهای غربی توانسته بود برنامه ای "اینجایی" بسازد که خاص و عام را به یک اندازه راضی می کرد و بسیار آموزنده بود. اما آنقدر او را در مضیغه گذاشتند ، آنقدر او و کارشناسانش را اذیت کردند که برنامه اش تعطیل شد و رفت! در این تلوزیون نباید خوب باشی باید مثل اکثر مجریان و برنامه سازان "موفق اش" میان مایه و کلیشه ای باشی ... در هر حال اینک این برنامه ساز باسواد ، این روزها در بخش شبانگاهی رادیو پیام از ساعت از پنجشنبه ساعت 22 تا ساعت 2 بامداد جمعه میهمان ماست. برنامه اش ترکیبی است از قصه و شعر با صدای خودش و معرفی کتابهای مفید و نقد و بررسی آنها از زبان خود صالح علا (که دکترای ادبیات فارسی دارد و منتقدیست آکادمیک) سرودها و ترانه های درخواستی و ... با همان اصطلاحات خودساخته اش : یکان یکان ، شنوندگان جان ، ماه پیشونی! ، دست به سینه ، رفت و برگشت رادیو پی یامی! و از این قبیل که جذابیت اجرایش را با آن صدای محزون و دوست داشتنی بیشتر می کند. پنجشنبه ساعت 22:00 الی جمعه 02:00 با اجرای محمد صالح علا RE: رادیو کافه - میثم - ۱۳۹۰/۶/۳۱ صبح ۱۱:۵۴ ديشب راديو فرهنگ برنامه جالبي داشت! «پنجره اي رو به مهتاب» كه در آن دكتر حسن بلخاري به مقوله فلسفه هنر مي پردازد. ديشب اولين بار و اتفاقي آن را شنيدم ، اما موضوع بحث و از آن مهمتر شكل طرح موضوع و كيفيت برنامه مرا به خودش جلب كرد. دكتر بلخاري در برنامه ديشب درباره فلسفه هنر در قرن دوازدهم ميلادي و تاثير نظريات توماس آكوييني بر انديشمندان و هنرمندان شرقي صحبت مي كرد. اما اصلا و ابدا بحث را پيچيده و بي جهت سنگين نمي كرد و اين باعث جذب هر چه بيشتر شنونده ميشد. درباره موضوع مورد بحث اشاره به اين داشت كه برخي نظرات فلسفي آكوييني در زيبايي شناسي خود متاثر از نظريات علمي ابن هيثم در علم اپتيك است! براي اثباتش به كتابهاي اين دو انديشمند ارجاع ميداد و به زباني ساده يك نظريه علمي و فلسفه منبعث از آن در هنر را توضيح ميداد و حلاجي ميكرد. واقعا برنامه مفيدي بود و من متاسفم شدم كه چرا تا به حال اين برنامه را نمي شنيدم. گويا بيش از 60 برنامه هفتگي را پشت سر گذاشته و فلسفه هنر از زمان يونان باستان را تا قرن دوازدهم ميلادي در برنامه بررسي كرده اند و حالا هشت ، نه قرن بيشتر نمانده!
رديف FM طول موج 106 مگا هرتز چهارشنبه ها ساعت 21:30 الي 23:00 ميهمان: دكتر حسن بلخاري موضوع بحث: تاريخ و فلسفه هنر ********** از دوستان هم خواهش مي كنم اگر با برنامه خاصي در راديو - به تعبير آقاي صالح علا - زلف گره زده اند ، برنامه و شبكه و روز و ساعت پخش آن را در اين بحث معرفي كنند. به خصوص برنامه هاي شبانه را ، اين شب كاري بدجور كسالت آور است! RE: رادیو کافه - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۰/۶/۳۱ عصر ۰۶:۲۱ (۱۳۹۰/۶/۳۱ صبح ۱۱:۵۴)میثم نوشته شده:بر آقا میثم عزیز درود ! یادش بخیر ! در ازمنه قدیم این جناب آقای دکتر بلخاری عزیز در آمفی تئاتر دانشگاه هنر ساخته اخوان واچفسکی یعنی ماتریکس را نقدی هیجان انگیز می فرمود در حالیکه در آن دوران به این اندازه آوازه شهرتش در گستره وادی هستی طنین اندازه نشده بود ... ( احاطه ایشان بر ابعاد مختلف هنر و تاریخ تمدن در همان دوران هم رشک انگیز بود ... ) متاسفانه در ان روزگار ما هنوز به لحاظ سخت افزار جزو اقشار آسیب پذیر محسوب میشدیم ( تقریبا مثل همین امروز ! ) اما دوستداران تحلیل ها و نقدهای ایشان صحبتهایشان را با واکمن های آن دوران ضبط کرده و بعدها بارها به گوش جان می شنیدند ! اگر آن دوران بود و کافه را لویی و دوستان زودتر تاسیس کرده بودند جه کارها که نمیشد کرد ! به قول حبیب آقا ظروفجی : یک عمر دیر رسیدیم ... ! یادت بخیر ای ( به قول جوان ها ) اند تکنولوژی دوران قدیم : نوار کاست سونی ! یا حق ... RE: رادیو کافه - تیرانداز ولگرد - ۱۳۹۰/۷/۲۳ عصر ۱۲:۳۸ دوستان عزیز سلام ازدوستان ممنونم بحثی که هدف من بود این قضیه بود که به گویندگان قدیمی رادیو پرداخته بشهه اونها رئو بشناسیم در مورد ضعف و قوتشون واز همه مهمتر عکسهای از اونها داشته باشیم این برای من خیلی مهمه زیرا وقتی شما در اینترنت میگردید کمتر از این عکسها به چشم شما می خورد که عکس گوینده قدیمی باشد حالا اگر دنبال یک هنرپیشه بی ارزش روس یا یوگسلاو بطور مثال بگردید کلی عکس پیدا میکنید اما ما از گویندگان خود هیچ نداریم بازهم از همه دوستان ممنون هستم کافه چی اینهمه مهون یه دور لیوانهارو پر کن همه مهمون من هستن RE: رادیو کافه - اسپونز - ۱۳۹۱/۵/۲۱ عصر ۰۳:۱۰ مصاحبه علی صفری با استاد حسین توصیفیان براي يافتن شماره تلفن استاد حسين توصيفيان، دو ماه وقت لازم بود! خواهش ميكنم بيوگرافي خودتان و چگونگي علاقهمنديتان به مقوله صدا و راديو را بفرمائيد. من حقيقتا به كار گويندگي خيلي علاقه داشتم و به آن عشق ميورزيدم. در 4 ارديبهشت 1319 وقتي كه راديو تهران افتتاح شد، من در مقطع دبیرستان بودم. همه مردم راديو نداشتند. شاید در هر ده خانه يك راديو بود. آنها هم از برنامههاي خارجي استفاده ميكردند، چون ایران راديو نداشت. وقتي كه راديو تهران افتتاح شد من به گویندگی علاقه پیدا کردم. گوشم را به رادیو می چسباندم و خبرهاي رادیو را گوش می کردم. چون آن زمان صدای فرستنده رادیو بسیار بد به اصفهان و شهرستانها می رسید. بعد يك كتاب درسي يا هر چي كه دستم بود را عين گویندگان اخبار بلند بلند ميخواندم. سر كلاس انشا مثل گويندگان راديو انشایم را ميخواندم. همه ميگفتند چقدر صدایش بلند و خوب است. سال 1328 راديو اصفهان افتتاح شد. چند گوينده ميخواستند و من هم در تست گویندگی شركت كردم و قبول شدم و در راديو اصفهان مشغول به كار شدم. در ابتدا به برنامهاي به نام «ساعتي با شنوندگان» رفتم. در این برنامه ما با شنونده ها صحبت ميكرديم. شنوندهها تلفن ميكردند مسائل و مشكلاتشان را در حوضه شهري ميگفتند و ما اينها را پخش ميكرديم. وسط برنامه هم ترانههاي درخواستي مردم را پخش ميكرديم. من با آن برنامه شروع كردم و يک مدتي بعد در خبرهاي ساعت 4 «ايران و جهان» كه به صورت خيلي ناقص از خبرگزاري پارس آن زمان خبرها را به وسيله تلفن ميگرفتيم، بعنوان گوینده بودم. 4 سال گوينده خبر «ايران و جهان» بودم. در راديو اصفهان دوست عزيزي داشتم، هنرمند پيشكسوت و كمدين معروف اصفهان رضا ارحام صدر... چندي پيش فوت كردند ... بله و من هم براي خاكسپاري ایشان به اصفهان رفتم. خداوند رحمتش کند، خیلی مشوق من بود. هر وقت برنامهاي اجرا ميكردم به من ميگفت خيلي خوب بود. ایشان هم خبرهاي استان را ميخواندند. ايشان هم در راديو بودند؟ بله، چهار سال همكار بوديم در راديو اصفهان ايشان شبها هم در تاتر كار ميكردند، كمدين معروف بود. چطوری به تهران آمدید؟ زمانی که می خواستند تونل كوهرنگ كه قسمتي از آب زاينده رود را تامين ميكند را افتتاح کنند، مدير كل انتشارات راديو تهران با چند تن از خبرنگاران براي پوشش خبري به اصفهان آمده بودند. اینها بدلیل صدای بد و ضعیف رادیو تهران، نميتوانستند خبر ساعت 2 بعدازظهر را که از این رادیو پخش می شد، بشنوند. بنابراین 2-3 روزي كه اصفهان بودند از خبرهاي ايران و جهان غافل بودند. بعد رئيس رادیو اصفهان به اينها گفته بود اگر ميخواهيد اخبار را گوش کنید، ساعت 4 بعدازظهر خبرهای راديو اصفهان بشنويد. اينها تعجب كرده بودند كه چطور ما نميتوانيم خودمان خبرها را از راديو بشنويم! شما این اخبار را از كجا كسب ميكنيد؟ گیرنده ارتش؟!! بله. راديو اصفهان فرستنده مستقل نداشت، از فرستنده ارتش استفاده می کرد. من يك دفعه به فكرم رسيد فرستنده قوی ارتش حتما گیرنده قوی هم دارد. چون هر فرستندهاي يك گيرندهاي هم دارد. از مسئول فني آنجا پرسیدم که می تواند راديو تهران آن زمان را بگيرد تا ببينم صدا چطوره؟ اين فرستنده داخل باشگاه افسران بود؟ داخل باشگاه افسران بود در يكي اتاقها يك فرستنده كوچكي بود.
مشكل نظامي كه نداشت شما ميتوانستيد راحت آنجا بروید؟ نه، راديو اصفهان از ساعت 2 بعدظهر آنجا برنامه داشت و از فرستنده لشكر پخش ميكردند. 2 هفته تمرين كردم و احساس کردم ميتوانم اينكار را بكنم. هفته سوم مرحوم ارحام صدر گفت: بارئیس رادیو در ميان بگذار كه همچنين تصميمي داری و تاکید کرد اگر اين كار را بكني بسيار عالي است. اسم مدیرکل یادتان هست؟ این موضوع برای چند دهه پیش است، حافظهام ياري نميكند. خلاصه همان جا حكم من را نوشتند. وقتی آمدم تهران بدلیل آنکه از قبل حکم داشتم پیش رئیس رادیو که آن زمان آقای امير معز بود رفتم. شما اساتيدي هم داشتيد كه در ابتداي كار آموزش ببينيد؟ نه، من گفتم كه فقط به راديو گوش ميكردم. بعد كه وارد راديو تهران شدید هم هیچ دوره ای ندیدی؟ در رادیو تهران كلاسهاي متعددي براي گزارشگري، خبرنگاري و ... چون معتقد بودند يك گوينده - گزارشگر بايد اين كلاسها را طی کند.. نام اساتيد مشهورتان را به یاد دارید؟ دكتر ضياءالدين سجادي بود كه خداوند رحمتش کند. دكتر صفا و دكتر نيره سينا هم بودند. اينها عضو شوراي نويسندگان راديویي آن زمان بودند و سركلاسها هم ميآمدند. استاد خارجي هم داشتيم و مطالبي راجع به كار گويندگي و اينها ميگفت. آن زمان تلويزيون وجود نداشت ... فقط يك تلويزيون خصوصي آمد آن هم تلويزيون «ثابت پاسال» بود. اما يكي دو سال بيشتر نبود چون وقتي تلويزيون دولتي آمد آن رفت پس رسانه اصلي راديو بود؟ آن زمان را که می گویم همه به راديو گوش ميكردند، واقعا همه به راديو گوش مي كردند. البته راديو هم اوايل خيلي كم بود. بعد كه راديو دولتي شد در 4 ارديبهشت 1319 دستگاه های گیرنده راديو هم وارد شد. مردم يواش يواش راديو خريدند و همه هر چي ميخواستند از راديو گوش ميكردند. الان شما يك صحبتي كرديد كه «راديو مهجور است»، من اينطور فكر نميكنم، درست است كه الان رادیو رقيب پيدا كرده، ولي چون راديو در دسترس همه هست ولي هنوز جايگاه خودش را دارد. از لحاظ كيفي و تخصصي وضعيت مجريهاي جوان فعلي را شما چطور ميبينيد؟ راديو يك وسيله شنيداري است. تصويري نميبينند، بنابراین بايد حتما صداي گوينده راديو خوب باشد. البته حالا روي اين وسيله توجه كردند. در گذشتههاي دور اگر برای جذب گوینده فراخواني مي كردند، یک عدهاي اسم مينوشتند و مراجعه ميكردند. اول تست صدا می گرفتند و نوار ضبط شده صدای آنها را در يك كميسيون می گذاشتند. در آن کمسیون استاد دانشگاه و یك گوينده پيشكسوت كه سالها كار كرده بود مينشستند و اين صدا را گوش ميكردند تا ببينند اصلا اين صدا براي راديو مناسب هست يا نه. اگر صدا تایید می شد در مرحله بعد بررسی می کردند كه تحصيلاتش آن فرد چیست. اما متاسفانه اوايل انقلاب برخی از گويندگان جدید که آمدند اصلا صدايشان براي راديو مناسب نبود. ولي خوب برنامه اجرا ميكردند. از لحاظ تكنيك چهطور؟ تكنيك گويندههاي الان قابل قياس با گويندگان ... من نميخواهم نام ببرم ... اسم نبريد ... من اعتقاد دارم وقتي يك گوينده با شنونده صحبت ميكند چه در راديو چه در تلويزيون بايد يك ارتباط كلامي خوب برقرار كند يعني بتواند صميمانه با شنونده يا بيننده ارتباط برقرار كند. متاسفانه بعضي وقتها من ميبينم كه بعضيها صدایشان را مياندازند داخل گلويشان صحبت ميكنند مثل اينكه خيلي آدم بالايي هستند و لطف ميكنند كه براي شما صحبت ميكنند يا اينكه تافته جدا بافتهاي هستند. در حالي كه اينطور نيست، شنونده وقتي به يك گوينده بها ميدهد كه با صميميت صحبت كند، البته خواندن خبر با خواندن برنامههاي خانوادگي فرق ميكند. استاد در فرمايشاتتان چند بار از عبارت «سی سال» برای میزان فعالیتتان استفاده کردید. فكر ميكنم خيلي بيشتر از سي سال فعالیت داشتید. تا زمان بازنشستگی را حساب کردید؟ بله، من تا زمان بازنشستگي را حساب كردم، سال 1358 بعد از آن سال فعالیت نداشتید؟ نه، اصلا فعاليت نداشتم. گفتم دیگر بس است. سي سال خدمت كردم. البته در كشورهاي ديگر وقتي يك گوينده بازنشسته ميشود ده فرستنده ديگر سریع او را جذب می کنند حقوق خوبي هم می دهند. اما در كشور ما چنين نيست. در بحث آموزش پرسنل جوان و انتخاب از اين عناصر پيشكسوت استفاده نميشود؟ به صورت كامل نه. اما گزارشگرهاي پيشكسوتي داريم که در اين كلاسها تدریس می کنند. بعضي وقتها از من هم ميخواهند به كلاس راديو بروم، اما بهطور روتين نيست. 2 یا 3 ماه يكدفعه است. استاد خاطره ای از این مدت فعالیت دارید؟ خاطرات تلخ و شيرين زياد است اما من فقط دو خاطره برايتان تعريف مي كنم يكي تلخ و ديگري شرين، اول از خاطره شرينم شروع مي كنم و آن خاطره مربوط به سال 1354 است وقتي كه از راديو مامور شدم براي تهيه گزارش از مناسك حج تمتع به خانه خدا مشرف شوم، همينكه وارد خانه خدا شدم و چشمم به ديوارهاي كعبه افتاد از خدا خواستم كه به من كمك كند تا بتوانم يك گزارش خوب تهيه كنم چه از حجاجي كه از ايران رفته بودند و چه از مراسم حج .در آنجا 4تا5 روز قبل از مراسم حج روز 8 ذي حجه مراسمي است كه در آن روز پرده كعبه به كنار مي رود ديوارها و در طلايي معلوم مي شود و صحن با گلاب ناب ايراني شستشو مي شود .و در اين روز فقط پادشاهان، بزرگان و وزرا ميتوانند وارد محوطه و طبقه دوم آنجا شوند .من خيلي دوست داشتم وارد آنجا شوم تا بتوانم پخش مستقيم را از آنجا داشته باشم كه البته خيلي سخت بود. در آن زمان چون ابتدا گزارش به جده مي رفت و از آنجا به ايران فرستاده مي شد .اين بود كه با يكي از دوستانم كه در عربستان بود هماهنگ كردم و آنها توانستند اين كار را انجام دهند و من از داخل خانه كعبه مستقيما روي راديو ايران رفتم و اين از افتخارات من است، افتخاري كه شامل كمتر كسي مي شود. ظاهرا شما برنامه «تقويم تاريخ» را اوايل دهه پنجاه اجرا ميكرديد؟ اينها را شما از كجا ميدانيد؟!
یادتان هست چه سالي و با ايده چه كسي اجرا شد؟ آنجا يک کميسیونی داشتند. با شركت مدير كل انتشارات مينشستند برنامهريزي ميكردند تا برنامه جديد وارد كار كنند دقيقا یادم نیست که ایده آن با چه کسی بود.
برنامه تولیدی بود؟گوينده دیگری هم کمک شما در اجرا بود؟ يك گوينده زن بود، يك گوينده مرد، يكي من ميخواندم يكي ایشان. بله، تولیدی بود. یادتان میآيد تهیه کننده و سردبیر چه کسانی بودند؟ فكر ميكنم تهیه کننده آقاي ميرزائي بود. الان حضور ذهن ندارم، خيلي وقت پیش بود ... اینها در کدام برنامه تهیه کننده بودند؟ شاهرخ نادري در برنامه «جمعهها با راديو» بود. شرفي برنامه داستانهاي شب را ضبط ميكرد. استاد يادتان نيست «تقويم تاريخ» تا چه زمان پخش ميشد؟ بعد از خروج من از این برنامه، باز هم «تقويم تاريخ» ادامه داشت. من به يك برنامه ديگر رفتم ... چه سالي قطع همكاري كرديد؟ قطع همكاري نكردم. يه برنامه هاي ديگر رفتم. كارم زياد شده بود. اما یادم نیست چه سالی بود. یادتان هست بعد از شما چه كسي اينكار را انجام ميداد؟ نه، يادم نيست. علت توقف اين برنامه در زمان پيش از انقلاب را می دانید؟ نه، نميدانم. خيلي از برنامهها متوقف شد.. زمان احيا برنامه با شما جهت همکاری تماس نگرفتند؟ خودم گفتم نوبت جوانهاست. چقدر گويندگي كنم؟!! در سالهاي طلايي رادیو، يكي از مهم ترين كاركردهای رادیو، بحث سرگرمي بود ... اغلب اين برنامهها زنده پخش ميشد، ما استوديو نداشتيم. استوديو ما ضلع جنوبي ميدان ارگ مال وزارت كشور بود. بالاي وزارت كشور 2 تا استوديو درست كرده بودند و به راديو داده بودند. ما اصلا پايين استوديو نداشتيم. بعدا زمان آقاي مدينيان 3-2 تا استوديو ساخته شد استوديو فقط بالاي وزارت كشور بود که اركستر ميآمد برنامه زنده اجرا ميكرد. منظورم این بود که برنامههاي طنز تركيبي و نمايشي آن زمان را اگر بخواهيم با برنامههاي الان قياس كنيم، حجم ساعت چقدر تفاوت كرده و چرا اين تفاوت ايجاد شده؟ نظرتان درباره قیاس آنها چیست؟ استاد حرف آخر ؟ به هر حال ما يك زماني عشق به كار داشتيم و خيلي زحمت كشيدم و حالا هم فقط يك چيزي را ميخواهم بگویم. قبل از اينكه به ياد هم باشيم كنار هم باشيم. مأخذ: هفته نامه بین الملل هنرمند RE: رادیو کافه - اسپونز - ۱۳۹۱/۵/۲۲ عصر ۰۲:۰۵ (۱۳۸۹/۶/۴ عصر ۰۲:۴۳)seyed نوشته شده: گفتوگو: مرتضي رسولي پور آنچه در پي ميآيد خلاصه متن مصاحبه با سيد رضا سجادي از گويندگان پيشين راديو ايران؛ شهردار شهرهاي مشهد، اصفهان و رشت؛ سرپرست شهرداريهاي استان خوزستان؛ مديركل راديو ايران و يك دوره نمايندة مجلس شوراي ملي(دورة 23) است. ويژگي عمدة خاطرات مصاحبهشونده، در مقايسه با بسياري از خاطرات مشابه، اكتفا به تجارب و دانستههاي شخصي و اجتناب از وسوسة تحليل، داوري و كليگويي است. □ ضمن تشكر از شما، لطفاً در مورد معرفي خود و خانواده، به ويژه پدرتان مرحوم آقا مصطفي سرابي، مطالبي بيان كنيد. خانوادة ما از پانصد و اندي سال پيش همه در كسوت روحانيت و اهل علم بودند. پدربزرگم حاج ميرزا مرتضي سرابي خراساني از مجتهدان مشهور خراسان بود كه پس از تحصيل نزد مرحوم آخوند ملا محمدكاظم خراساني از نجف به مشهد آمد و در مدرسة نواب و مدرسة فاضلخان اين شهر به تدريس پرداخت. پدرم حاج ميرزا مصطفي سرابي بعد از انقلاب مشروطيت چون آزاديخواه و اهل نطق و بيان بود به تهران آمد. من هم كه اكنون در حضور شما هستم در سال 1299 به دنيا آمدم. □ چطور شد كه بهرام شاهرخ پسر ارباب كيخسرو براي گويندگي بخش فارسي راديوي آلمان انتخاب شد؟ در اين مورد ابتدا بايد عرض كنم كه بعد از قبولي من در امتحان گويندگي راديو، ممتحن آلماني از متيندفتري درخواست كرد اجازه دهد مرا با خود به آلمان ببرد؛ چون صدايم را فوقالعاده تشخيص داده بود. متيندفتري گزارش اين مطلب را بهرضاشاه داد و شاه در پاسخ به او گفته بود: «اگر در كار گويندگي خوب است چرا برايخودمان نباشد و بنابراين، اجازه نداده بود». در روزهاي پاياني سال 1319 قرار شد رضاشاه به مناسبت تحويل سال نو از راديو براي مردم پيام بفرستد. من هم با وسايل ابتدايي آن روز، كه يك ميكروفون و يك دستگاه ضبطصوت بود، به كاخ گلستان رفتم و بعد از شرفيابي در اتاق دفتر، درحالي كه در كنار رضاشاه ايستاده بودم، ميكروفون را به دست گرفتم و گفتم: «سال تحويل شد؛ اكنون اعليحضرت شاهنشاه سخنراني ميكنند». در اين موقع، شاه از روي كاغذي كه در دست داشت كه در سه جملة كوتاه مطالبي در تبريك سال نو، شادي و سرافرازي ملت و اميد به امنيت و آسايش قرائت كرد. بعد از پايان مطلب، در حالي كه من مشغول جمعآوري سيم برق بودم خطاب به من گفت: «صداي خوبي داري. ميخواستند تو را به آلمان ببرند ولي من اجازه ندادم. هر روز صداي تو را از راديو گوش ميدهم؛ بسيار خوب است؛ ادامه بده تا پيشرفت هم بكني». چندي بعد، بهرام شاهرخ، پسر ارباب كيخسرو براي گويندگي بخش فارسي راديوي آلمان انتخاب شد و ما هر روز صداي او را ميشنيديم كه ميگفت: «اينجا برلن، اينجا برلن است». و او تا پايان جنگ، گويندة راديوي آلمان هيتلري بود. □ آشنايي شما و خانوادهتان با قوامالسلطنه بايد قديمي باشد، اين طور نيست؟ درست است. قوامالسلطنه با پدربزرگ و پدرم از قديم آشنا بود. ميدانيد مدتي كه ايشان والي خراسان شده بود تا زمان كودتاي سيد ضياءالدين طباطبايي حاكم مطلق خراسان بود. من هميشه در دولتهاي او بعد از شهريور 1320، آماده بودم اعلاميههاي قوامالسلطنه را بخوانم و خودش هم در اين امر پافشاري ميكرد؛ گفته بود غير از سجادي كسي نبايد نوشتة مرا بخواند. در كابينة دوم قوام بعد از پايان غائلة آذربايجان اولين كسي كه با ارتش به آذربايجان رفت من بودم. □ چه خاطراتي از دوران نخستوزيري رزمآرا داريد؟ يكي از خاطراتم مربوط ميشود به نطق رزمآرا در مجلس شوراي ملي. ميدانيد كه پس از تشكيل دولت رزمآرا، دكتر مصدق و ديگر ياران او شديداً به رزمآرا در مجلسحمله ميكردند و مطالب تندي در مخالفت با او ايراد ميشد. روز سوم دي ماه سال 1329 از نخستوزيري به من اطلاع دادند كه رزمآرا با شما كار دارد؛ فوراً برويد پيش او. چون فاصلة ادارة تبليغات، كه در ميدان ارك بود، تا نخستوزيري زياد نبود خيليزود خود را به رزمآرا رساندم. اين درست موقعي بود كه او عازم حركت به سوي مجلس شوراي ملي شده بود. رزمآرا نوشتهاي را به دستم داد و گفت: «رضا، اين نطقي است كه در مجلس ايراد خواهم كرد و ميدانم كه دردسرهايي برايم فراهم خواهد ساخت؛ با اين وصف، از مجلس به تو اطلاع خواهم داد كه نطق را از راديو بخواني. فعلاً برو و آن را مرور كن و منتظر خبر من باشد». دكتر آزموده، سرهنگ غضنفري و سرهنگ علياكبر مهتدي همراه رزمآرا به مجلس رفتند. من هم به ادارة تبليغات برگشتم و در دفتر كارم مشغول شدم. يك ساعت بعد از ظهر اكباتاني رئيس بازرسي مجلس تلفن كرد و بعد از مكالمة كوتاهيگفت: «با نخستوزير صحبت كن». رزمآرا پشت تلفن گفت: «رضا، خود را آماده كن و برو نطق را از راديو قرائت كن». البته تمام مطالب آن نطق در خاطرم نيست ولي مضمون كلي اين بود: ايراني كه نميتواند يك لولهنگ بسازد، چگونه ميخواهد صنعت نفت را ملي كند و خودش ادارة آن را به دست بگيرد. ما كه نميتوانيم يك كارخانة سيمان را با پرسنلخودي اداره نماييم، با كدام وسيله و ابزار ميخواهيم نفت را هم استخراج كنيم و هم بفروشيم. و در پايان هم گفت: «ملي كردن صنعت نفت بزرگترين خيانت است». به هر حال، همين نطق كه چند بار از راديو پخش شد موجب گرديد به دعوت آيتالله كاشاني ميتينگ عظيمي در ميدان بهارستان تشكيل شود و مردم با شديدترين احساسات، مخالفت خود را با رزمآرا و بيانات او اعلام كنند. بعد هم حوادث ديگري به وقوع پيوست و رزمآرا ترور شد. □ در روز 16 اسفند 1329 شما چه ميكرديد و چه خاطرهاي از اين روز داريد؟ در اين روز، من ساعت ده صبح به نخستوزيري رفته بودم. در آنجا اسدالله علم وزير كار را ديدم كه گفت: «منتظر نخستوزير هستم؛ بايد همراه ايشان به مجلس ختم آيتالله فيض در مسجد شاه برويم» و اين در حالي بود كه طبق قرار قبلي من بايد با رزمآرا ملاقات ميكردم. رزمآرا به من گفته بود: «قرار است عدهاي از استادان بيايند و در مورد نطق راديويي من تفسير بنويسند». او به من گفته بود: «بايد تو هم در جلسه حضور داشته باشي و پس از تهية مطلب فوراً به راديو بروي و آن را براي مردم بخواني». وقتي كه علم حرفش تمام شد از رئيس دفتر نخستوزير پرسيدم: «تكليف من چيست؟ بمانم يا بروم؛» او گفت: «آقاي نخستوزير به اين مراسم خواهند رفت و معلوم نيست چه زمان طول بكشد. به همين جهت اگر آقايان استادان هم بيايند به طور حتم جلسه به روز ديگري موكول خواهد شد». به اين ترتيب، من هم به ادارة تبليغات برگشتم. در اين فاصله كه به ادارة تبليغات ميرفتم رزمآرا ترور شد چون هنگامي كه ميخواستم وارد اداره شوم نگهبان اداره با شتاب پيش من آمد و گفت: «رزمآرا را كشتند!» □ دكتر مصدق در خاطرات خود به تفصيل در مورد قطع رابطه و بستن كنسولگريهاي انگلستان در ايران مطالبي بيان كرده و تلويحاً باقر كاظمي و دكتر قاسمزاده را عامل رساندن اين خبر به سفارت انگلستان قلمداد كرده است. بله، دكتر مصدق در خاطرات خود، ضمن اشاره به اين مطلب، نوشتهاند كه: «من از وزير خارجه [باقر كاظمي] سؤال كردم چه كسي اين خبر را به سفارت انگليس داد؟» آقاي كاظمي گفتند: «مشاوري داريم به نام دكتر قاسمزاده. من مطلب را به او گفتم؛ حتماً او خبر را داده است». بعدها در اين مورد از آقاي عزالدين كاظمي فرزند باقر كاظمي سؤال كردم. جواب ايشان چنين بود: «به طور اصولي تا زماني كه مطلب از راديو پخش نميشد سفارت انگليس از موضوع مطلع نميشد. علاوه بر اين، پدرم در نتيجه تجربة سياسي و آشنايياش با روابط بينالمللي بر اين اعتقاد بود كه وزارتخارجه وظيفهاش ايجاد رابطه با دولتهاست نه قطع رابطه. به همين مناسبت هم در بعضي مسائل با دكتر مصدق اختلاف سليقه داشت». البته، سالها بعد، دكتر غلامحسين مصدق فرزند دكتر محمد مصدق در منزل دكتر غلامحسين صديقي، در يك جمع دوستانه و در حضور ديگران، به من گفت: «پدرم چند بار گفتند كه رضا سجادي بي تقصير بود و من از او خجالت ميكشم چون بيجهت به او تهمت زدم. بنابراين، از اين جهت تو تبرئه هستي». به او گفتم: «اي كاش ايشان در آثار خودشان اشارهاي به اين مطلب ميكردند». در جواب گفت: «نه، همان بهتر كه آن را ننوشتند زيرا به نفع تو نبود». □ چه خاطراتي از دوران كوتاه نخستوزيري قوام در اواخر تير 1331 داريد؟ پس از اينكه دكتر مصدق مرا از نزد خود راند و حقوقم را قطع كرد چون بيكار شده بودم، روزها به ديدار دوستان و شخصيتهاي آن ايام، از جمله هفتهاي يكي دو روز براي احوالپرسي به خانة قوامالسلطنه، ميرفتم. اين رفت و آمد ادامه داشت تا روز 25 تير ماه 1331. آن روز از صبح اخبار مختلفي در شهر بين مردم شايع بود از جمله اينكه مصدق استعفا داده است. من هم براي احوالپرسي و كسب اطلاع به منزل قوامالسلطنه رفته بودم. موقعي كه وارد اتاقي شدم كه قوام معمولاً در آنجا از مراجعان پذيرايي ميكرد، متوجه شدم كه قوام برافروخته مشغول مكالمة تلفني است. سلام و عرض ادب كردم. با اشاره اجازه داد كه بنشينم. در اينجا ناچارم با قيد قسم بگويم آنچه را كه در اين مورد مينويسم حقيقت محض است و كوچكترين مطلبي را خلاف واقع نميگويم. قوام به مخاطب خود ميگفت: «آقا كاري است خود مصدق شروع كرده؛ خودش بايد تمام كند». ساعت نزديك به 11 صبح بود تلفن پشت سر هم زنگ ميزد و بعد هم به تدريج افراد مختلفي وارد ميشدند. خوب به خاطر دارم كه قوام به همة كساني كه وارد ميشدند با تأكيد همان مطلب را به اشكال مختلف تكرار ميكرد و ميگفت: «كاري نكنيد كه مشكلات مملكت روزبهروز بيشتر شود». ولي مراجعان دست بردار نبودند و طوري سخن ميگفتند كه مصدق رفته و عنقريب قوامالسلطنه نخستوزير ميشود، تا آنجا كه موضوع رأي اعتماد را مطرح ميكردند و صحبت از تعداد وكلايي بود كه به قوام رأي تمايل خواهند داد. فرداي آن روز كه پنجشنبه بود مجلس در يك جلسه سرّي با حضور چهل و دو نماينده تشكيل شد و از اين عده چهل نفر به زمامداري احمد قوام رأي تمايل دادند. بعدازظهر آن روز منزل قوامالسلطنه پر از جمعيت بود. دستههاي گل از سوي افراد مختلف تقديم ميشد. از طرفي، شاه هم، با توجه به رأي تمايل مجلس، فرمان نخستوزيري قوام را به وسيلة حسين علاء وزير دربار فرستاده بود. ساعت حدود نه شب بود. ميشنيدم كه قوام به علاء ميگفت: «اين بر خلاف سنت و بر خلاف رويه است: شاه بايد كسي را كه به او رأي تمايل دادهاند احضار كند و آن شخص قبولي خود را اعلام دارد، شرايط خود را بگويد تا، در صورت موافقت شاه، فرمان صادر بشود. اين عجله براي چيست، چرا؟ بالاخره علاء رفت. خانه قوام هم تا ساعت 11 شب پر از جمعيت بود و همه تبريك ميگفتند». بالاخره اكبرخان مستخدم معروف قوام اعلام كرد، آقايان تشريف ببرند، چون آقا خسته شدهاند ــ هنگامي كه منزل قوام خالي از جمعيت شد، من كه بيكار بودم، قرار شد شب را در آنجا بخوابم. اكبرخان وسائل استراحت مرا فراهم كرد. صبح فردا ساعت هشت صبح قوام مرا احضار كرد و گفت: «ميروي راديو اين اعلاميه را ميخواني». بعد گفت: «نه، صبر كن، اول من ميروم دربار و برميگردم، ولي شما اعلاميه را مطالعه كن». ساعت يازده و نيم قوام از دربار آمد. مرا احضار كرد و پرسيد: «اعلاميه را مطالعه كردي؟» گفتم: «بله، قربان؛ ولي اين شعر منوچهري كه در آخر آن نوشتهايد كشتيبان را سياستي دگر آمد اصلش کشتنیان است. گفت: «می دانم، پسر آقاسیدمصطفی! می دانم! ولی اصطلاح «كشتيبان» بهتر است. برو از راديو بخوان». من به جاي آنكه به راديو بروم ابتدا به دربار رفتم. در آن موقع دكتر احمد هومن معاون وزارت دربار بود. به وسيله ايشان اجازه شرفيابي خواستم. اجازة شرفيابي داده شد. وارد شدم، تعظيم كردم. شاه گفت: «براي اعلاميه آمدهايد؟ ميدانم كه خيلي تند است ولي نخستوزير مرا متقاعد كرد؛ حالا برو بخوان ببينم، خدا چه ميخواهد». من هم به راديو رفتم و اعلاميه را خواندم و ميدانيد كه چه غوغايي به راه افتاد. جمعه و شنبه منزل قوام پر از جمعيت بود. قوامالسلطنه، به محض انتصاب به نخستوزيري، عباس اسكندري و حسن ارسنجاني را به معاونت خود انتخاب كرد. قرار شد سرتيپ صفاري هم شهردار تهران باشد. در يكي از آن روزها، ساعت حدود 9 صبح بود كه قوامالسلطنه دستور داد سرلشكر مهديقلي علوي مقدم فرماندار نظامي با او ملاقات كند. پس از حضور علوي مقدم، قوامالسلطنه به او دستور داد: «فوراً سيد ابوالقاسم كاشاني را به مسئوليت من بازداشت كنيد». اين مطلب را در حضور جمعي كه آنجا بودند، و من هم از جملة آنان بودم، گفت. در همين ساعات، افرادي از خارج وارد خانة قوام ميشدند و ميگفتند شهر شلوغ است. ساعت 10 صبح علوي مقدم وارد اتاقي شد كه نخستوزير با عدهاي ديگر نشسته بودند و، پس از اداي احترام نظامي، گفت: «قربان، شرفياب شدم و به عرض رساندم. اعليحضرت فرمودند قدري تأمل كنيد. قوامالسلطنه، در حالي كه خون در رگهايش جمع شده بود، با فرياد گفت: «تو... خوردي دستور مرا به عرض رساندي. مسئوليت با من است. از اين پس خودشان بقية كارها را انجام دهند!» بعد هم رو به اكبرخان كرد و گفت: «لوازم مرا بردار تا به خانة معتمدالسلطنه بروم». لباس خود را پوشيد و به منزل برادرش در شميران رفت و ساعت 5/1 بعدازظهر همان روز استعفاي خودش را نزد شاه فرستاد. بعد هم به طوري كه ميدانيد وقايع سي تير پيش آمد. شاه استعفاي قوام را پذيرفت و دكتر مصدق مجدداً به نخستوزيري منصوبشد. □ در مورد واقعة كودتاي 28 مرداد و فعاليتهاي خود در دوران نخستوزيري سپهبد زاهدي توضيح دهيد. چند روز قبل از 28 مرداد، وحشت من زيادتر شده بود. به همين دليل با عدهاي در محلي واقع در خيابان تختجمشيد در زيرزمين رستوران لوكولوس به سر ميبردم. روز 28 مرداد در ساعت 6 صبح به ما خبر دادند محل خود را ترك كنيد. من هم كه خانه و كاشانهاي نداشتم از آنجا به منزل آقا احمد طباطبايي كه از دوستان نزديك بود رفتم. ساعت 11 صبح دوست نزديكم سرهنگ رضا زاهدي، كه بعدها سپهبد هم شد و هميشه در معيت زاهديها (پدر و پسر) به سر ميبرد، از طريق طباطبايي به من اطلاع داد: «جايي نرو تا يك اتومبيل جيپ بيايد و تو را سوار كند. همانطور كه گفتم، هنوز نگران و سرگردان و از آيندة خود بيمناك بودم. چند دقيقة بعد، افسري با يك جيپ ارتشي آمد و مرا به محل راديو در ميدان ارك برد. دكتر شروين، مصطفي كاشاني و ميراشرافي آنجا حضور داشتند و هر كدام مطالبي را از ميكروفون راديو عنوان ميكردند تا اينكه فضلالله زاهدي با عدهاي وارد استوديو شدند. زاهدي به محض ورود خطاب به من گفت: «رضا، ميكروفون را بگير و بگو اينجا تهران است». من هم انجام وظيفه كردم و گفتم: «اينجا تهران است. من رضا سجادي هستم. تيمسار زاهدي تشريف آوردهاند. در اين موقع، ميراشرافي ميكروفون را از دست من گرفت و با لحني تند شروع به بيان مطالبي كرد. هنوز چند جمله نگفته بود كه زاهدي ميكروفون را از دست او گرفت و با اشاره به مصطفي كاشاني از او خواست مطالبي بگويد. او هم نزدیک به 15 دقیقه خیلی متین و بدون کوچک ترین اهانتی صحبت کرد. وقایع آن روزها به صورت مقاله، رساله و كتاب چاپ و منتشر شده؛ اجازه بدهيد از توضيح بيشتر خودداري كنم. □ در كابينة دكتر اقبال چه ميكرديد؟ روابط شما با دكتر اقبال چگونه بود؟ وقتي كه دكتر اقبال رئيس دانشگاه شد رضا جعفري، كه در كابينة زاهدي وزير فرهنگ بود، ابلاغ رياست او را امضا نميكرد. دكتر اقبال هم، كه از قديم روابط بسيار نزديكي با من داشت و قرار بيشتر ملاقاتهاي او با افراد در منزل من انجام ميگرفت، از من خواسته بود كه پيش جعفري بروم و ابلاغ او را بگيرم. يك روز پيش جعفري رفتم و ابلاغ رياست دانشگاه را براي دكتر اقبال گرفتم و به او دادم. زماني كه صمصام استاندار كرمان بود، وقتي به تهران آمده بود و قرار بود من براي صرف ناهار به منزل او بروم، به دكتر اقبال تلفن كردم چون ميخواستم او را ببينم. گفت: «در منزل صمصام همديگر را خواهيم ديد». آن روز صمصام مهمانان ديگري هم داشت: دكتر عبدالحسين راجي و دكتر علي وكيلي آنجا بودند. دكتر اقبال هم قبل از صرف غذا به جمع پيوست و به محض ورود اعلام كرد رفقا كار من تمام شد و به زودي فرمان نخستوزيري خواهم گرفت. در كابينة من دكتر راجي وزير بهداري و جهانشاهخان وزير كشور است. دكتر وكيلي هم كه اهل كار دولتي نيست و جاي«داش رضا» هم معلوم است. چند روزي گذشت ولي از تغييرات خبري نشد. جهانشاهخان از من دعوت كرد كه با او به كرمان بروم. چون ايام عيد نزديك بود من هم به كرمان رفتم و روز اول فروردين به تهران برگشتم. در چهارم فروردين 1336 دستهاي از راهزنان مسلح به سركردگي دادشاه در تنگ سرحد جنوب ايرانشهر به يك اتومبيل حمله كردند و چهار سرنشين آن را كشتند. يكي از مقتولان رئيس اصل چهار كرمان به نام «كارول» بود. فرداي روزي كه دكتر اقبال به سمت نخستوزير تعيين شد براي عرض تبريك پيش او رفتم و از وعدههايي كه داده بود پرسيدم. در جواب گفت: «اعليحضرت با حضور دو نفر بختياري در هيئت دولت موافقت نكردند. من آقاخان بختيار را به عنوان وزير كار معرفي كردم ولي اعليحضرت در مورد جهانشاه گفتند او بهتر است در خوزستان استاندار شود. اين مطلب را به اطلاع او برسانيد». گفتم: «تكليف خودم چه ميشود.؟» گفت: «منتظر باش؛ فردا خبر ميدهم». مطلب را به جهانشاهخان صمصام اطلاع دادم و او در پاسخ گفت: «من به خوزستان نميروم». چند روز از اين ملاقات گذشت تا اينكه دكتر نصرتالله كاسمي از من خواست تا ديداري با هم داشته باشيم. وقتي كه ايشان را ديدم، گفت: «قرار بود ابتدا من وزير فرهنگ بشوم ولي شاه گفته دكتر مهران در سمت خود باقي بماند و من وزير مشاور و سرپرست تبليغات باشم. من اين سمت را به اين شرط پذيرفتهام كه تو مديركل تبليغات باشي». به او گفتم: «سه سال است كه در اين سمت هستم؛ ولي دكتر اقبال حرف ديگري گفته بود». كاسمي گفت: «بنابراين، صبر ميكنيم تا خودش تصميم بگيرد». روز بعد دكتر اقبال كابينة خود را معرفي كرد و ناصر ذوالفقاري را به عنوان معاون نخستوزير و سرپرست تبليغات تعيين نمود. چندي بعد كه دو حزب مليون و مردم تشكيل شد، دكتر كاسمي به عنوان وزير مشاور و دبيركل حزب مليون منصوب شد ولي در مورد من، دكتر اقبال كوچكترين قدمي برنداشت. به هر حال، بدون توجه به بيمهري دكتر اقبال خود را از هرگونه فعاليت سياسي دور نگاه داشتم و بيشتر وقت خود را در انجمنهاي ادبي و با هنرمندان به سر بردم. □ چگونه به نمايندگي مجلس انتخاب شديد؟ چند سال بعد، باقر پيرنيا به سمت استاندار و نايبالتولية آستان قدس رضوي در خراسان منصوب شد. در سفري كه او به خارج از كشور رفته بود، در شهريور 1348زلزلة وحشتناكي شرق خراسان را ويران كرد و هزاران كشته و مجروح بر جاي گذاشت. پيرنيا كه فوراً به محل خدمت خود بازگشته بود، در حالتي كه سخت پريشان وحشتزده بود، از طريق وزارت كشور دعوت كرد كه ديداري با او داشته باشم. خوشبختانه در مشهد بودم. به ملاقاتش رفتم. ابتدا تصور ميكرد بابت ماجراي شهرداري شيراز از او گله دارم و از همكاري خودداري خواهم كرد؛ در صورتي كه چنين رويهاي در ذات من نبود. در پاسخ به او گفتم: «براي خدمت به هموطنان آسيبديده حاضرم هر مسئوليتي را بپذيرم. بعد هم فرداي آن روز به طرف گناباد كه مركز زلزله بود حركت كردم. خرابي و مصيبت دلخراش بود. با تمام توان، خدمت خود را شروع كردم. چند روز بعد ابلاغي صادر شد تا با سمت قائممقام استاندار خراسان، در مناطق زلزلهزده انجام وظيفه كنم. بعد هم هويدا نخست وزیر و سپس دکتر حسین خطیبی رئیس جمعیت شیر و خورشید سرخ سمت قائممقامي خود را در آن منطقه به من ابلاغ كردند. مدت سه سال در منطقه بودم و آنچه در توان داشتم با كمك مردم و ديگر مسئولان در مورد ترميم خرابيها و بعد هم ايجاد بناهاي جديد اقدام كردم؛ تا اينكه شاه و مقامات دولتي براي بازديد اوضاع به محل آمدند. پس ازچند روز، شاه در حضور نخستوزير و ديگر مقاماتي كه همراه بودند، از جمله دكتر منوچهر اقبال، از خدمات و زحمات من قدرداني كرد. در اين بازديدها، مردم گناباد درخواست كردند كه بايد رضا سجادي نمايندة ما در مجلس شوراي ملي باشد، مطلبي كه خودم قبلاً از آن اطلاع نداشتم. پس از پايان بازديد، شاه و همراهان به دعوت اسدالله علم به بيرجند رفتند، و من در محل مشغول كار خودم شدم. فرداي آن روز تلفني به من اطلاع داده شد كه فوراً به بيرجند بروم چون اعليحضرت فرمودهاند. ابتدا ناراحت شدم چون فكر كردم دكتر اقبال از اينكه مورد محبت قرار گرفتهام سعايت كرده است. علت اين بود كه بعد از قصه نخستوزيري اقبال كه گفتم، هيچگاه به او اعتنا نميكردم حتي اگر دو دست خود را هم براي دست دادن به طرف من دراز ميكرد، هميشه در پاسخ به او ميگفتم: «من با آدمي مثل تو كه قول و فعلت يكي نيست حرفي ندارم». و چون اين عمل را در اين سفر هم تكرار كرده بودم، از عكسالعمل او بيم داشتم. به هر حال، ناچار بودم با هليكوپتري كه آمده بود به بيرجند بروم به محض شرفيابي شاه گفت: «به علم گفتم: اين همه آدم بيكاره را اينجا جمع كردهاي ولي سجادي كه آن همه زحمت كشيده چرا او را دعوت نكردهاي؟» اين سخنان برايم بسيار شاديبخش بود. بعد هم متوجه شدم كه قرار است در ليست كانديداي نمايندگي دوره بيست و سوم نام مرا هم براي گناباد بگذارند. به علم گفتم: من اهل كار و فعاليتم؛ بايد استاندار بشوم وكالت به درد من نميخورد». در پاسخ گفت: «عجله نكن؛ بايد منتظر باشي تا آينده». به هر حال، ليست كانديداها اعلام شد. و من بايد به گناباد براي فعاليت انتخاباتي ميرفتم. معلوم شد دكتر اقبال فتنه كرده و براي گناباد، بانو ايراندخت اقبال خواهر خود را وارد ليست كرده است؛ ولي از آنجا كه شاه خواسته بود به من لطفي كرده باشد كوشش اقبال به جايي نرسيد و من در دورة بيست و سوم از بجنورد، كه آن هم از شهرستانهاي خراسان بود، نماينده مجلس شدم. در آن دوره، بجنورد دو نماينده داشت: خانلر قراچورلو و من. در دورة نمايندگي هم تا آنجا كه شرايط آن ايام اجازه ميداد از خدمت به مردم كوتاهي نميكردم و در عمران و آباداني بجنورد قدمهايي برداشتم كه در اين مورد هم بايد اهالي بجنورد اظهارنظر كنند. دورة بيست و سوم مجلس شوراي ملي از شهريور ماه 1350 آغاز شد و پايان دوره هم شهريور 1354 بود. در شانزدهم فروردين ماه 1354 فرمان انتخابات براي تعيين نمايندگان دوره بيست و چهارم مجلس شوراي ملي صادر شد. در همين ايام شاه در سفري به مشهد از كندي کارها، و عدم اجراي برنامههاي ساختماني در شهر مشهد اظهار نارضايتي كرد. اميراسدالله علم به عرض شاه رساند كه براي اقدامات اصلاحي وليان پيشنهاد كرده است، اگر اجازه بفرماييد، به رضا سجادي مأموريت داده شود به مشهد بيايد، و اين كارها را به عهده بگيرد. شاه در پاسخ گفته بود: قرار بود او را به استانداري كرمان بفرستيم؛ ولي اگر اين كارها فقط از عهده او برميآيد، اشكالي ندارد؛ بيايد تا بعد برايش فكر كنيم. من كوچكترين اطلاعي از اين مسائل نداشتم، تا اينكه مهندس عبدالله رياضي رئيس مجلس پيغام داد با او در دفترش ديداري داشته باشم. مطالبي را كه گفتم او براي من نقل كرد و گفت: «البته شما نمايندة مجلس هستيد و حقوق و مزاياي خود را تا پايان دوره دريافت خواهيد كرد؛ ولي امريه صادر شده است كه بايد به مشهد برويد و با وليان همكاري كنيد». در پاسخ گفتم: «موضوع مهم همكاري من با وليان است؛ با اطلاع از سوابق او گمان نميكنم اجراي اين دستور عملي باشد». رياضي گفت: «در اين مورد هم صحبت شده و همين حالا شما با اين شماره تلفن با وليان صحبت كنيد». بعد هم دستور داد شماره را گرفتند و پس از خوش و بشي كه با وليان كرد، گوشي تلفن را به دست من داد و گفت: «مطالب خودتان را بگوييد». من هم پس از حال و احوال با وليان به او گفتم: «شما از نحوة كار من آگاهي داريد، آيا در واقع با شيوهاي كه خودتان داريد ما ميتوانيم با هم همكاريكنيم؟» كه وليان در پاسخ گفت: «طبق اوامر صادره، شما در كارهاي خودتان اختيار كامل داريد و اطمينان داشته باشيد كه اختلافي پيش نخواهد آمد. در انتظار شما هستم». و بعد هم گفت: «امروز انجمن شهر شما را به عنوان شهردار مشهد انتخاب كرده است». به اين ترتيب يك بار ديگر بعد از سالها شهردار مشهد شدم. و اينخدمت ادامه داشت تا اواخر سال 1356 وظايفي كه به عهده داشتم در حدّ توان انجام ميدادم ولي به لحاظ جسمي خسته شده بودم به همين دليل به عنوان مرخصي به تهران آمدم. وليان تلفني به من گفت: «رضا، زدي به چاك؟» كه در پاسخ گفتم: «ديگر قادر به كار نيستم». بعد هم در وزارت كشور ابلاغي با عنوان مشاور وزير برايم صادر شد. تا اينكه اوضاع دگرگون شد و مردم انقلاب كردند. مأخذ: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران RE: رادیو کافه - اسپونز - ۱۳۹۱/۵/۲۳ عصر ۰۱:۱۸ اولین استودیوی رادیو تهران متولیان تاسیس رادیو درایران قصد داشتند یک عمارت هفت طبقه در اول خیابان ناصر خسرو جنب دارالفنون بناکنند و حتی نقشه مهندسی این ساختمان توسط متخصصان آلمانی تهیه شدهبود و زمین آن را هم از عمارت وقت تلگرام خانه جدا کرده بودند اما وقوع جنگ جهانی دوم اجرای این نقشه را مانند بسیاری دیگر از برنامه ها متوقف کرد .
از این رو در سال 1319 در حالیکه انتظار میرفت بنای استودیوهای جدید هر چه زودتر ساخته و آمادهشود ، تنها یک اتاق کوچک را بدون در نظر گرفتن تجهیزات فنی کافی برای اجرای برنامه ها در همان محل فرستنده در جاده قدیم شمیران که آن موقع در 9 کیلومتری شهر قرار داشت اختصاص دادند که استودیوی موقت محسوب میشد .
این اتاق کوچک با نصب پرده در سقف و دوبل کردن درهای ورودی و خروجی و پیمان کاری دیوارهای داخلی آن ، به ظاهر ،به صورت یک استودیو در آمد .
در سالهای نخستین تاسیس رادیو ، همه برنامهها از همین استودیوی موقت به صورت زند ه اجرا میشد
RE: رادیو کافه - اسپونز - ۱۳۹۱/۵/۲۴ عصر ۰۴:۲۷ نمونه صدای تقی روحانی گوینده توانای رادیو: http://www.4shared.com/mp3/a009A7ID/margeghamar.html?refurl=d1url RE: رادیو کافه - آماندا - ۱۳۹۱/۵/۲۶ عصر ۰۲:۱۹ صدای زیبای خانم ایمان ساکی گوینده رادیو http://www.4shared.com/mp3/MsKqI_bF/Iman_Saki.html ایشون در حال حاظر در رادیو گویندگی می کنند . اگر اشتباه نکنم برنامه راه شب دوشنبه شب ها RE: رادیو کافه - خانم لمپرت - ۱۳۹۲/۵/۲۸ صبح ۱۰:۳۴ مربوط به گذشته هاست یادم میاید ظهر هرجمعه باپیکان پدرم عازم خانه پدربزرگ میشدیم مسیر طولانی وپرترافیک بود اما هرچه طولانی تربهتر!بمحض نشستن در ماشین ،پدر رادیوتهران را میگرفت وآنوقت صدای گرم آقایی درماشین طنین انداز میشد که تا پایان راه گوش ما به قصه های اوبود : باباعاملی
استاد فقید حمید عاملی بحبوحه سال 1320 در تهران بدنیا آمد.اوکار خود را ازدهه 30 ودر سنین کودکی در رادیو شروع کرد و از سال 1337 رسما گوینده رادیو شد. وی از سال 1350 اجرای برنامه پرطرفدار "راه شب" رادیو ایران را بر عهده گرفت و در گوش جان بسیاری ایرانی که تنها رسانه شان رادیو بود جاودانه شد ودر سال ۱۳۵۲، پس از مرگ فضلالله مهتدی (صبحی)، تا مدتی قصهگوی برنامه «قصه ظهر جمعه» درشبکه سراسری گردید. ازجمله اجراهای خاطره انگیز استاد نقش «گروهبان والش» در نمایش رادیویی «جانی دالر»است. او بعد از مدتی اجرای برنامه "قصه یک روز تعطیل" را آغاز کرد که ظهر جمعه ها از رادیوتهران پخش می شد وبسیار پرطرفدار بود. حمید عاملی روایت حدود ۹۰۰ قسمت از مجموعه رادیویی «یک شب از هزار و یكشب» را هم در كارنامه خود دارد كه مكتوب آن در ۲۵ جلد توسط اداره كل پژوهشهای رادیو به چاپ رسیده است. زنده یاد عاملی علاوه بر قصه گویی در رادیو از سال 1334 و از سن 14 سالگی در مجلههای كیهان بچهها، اطلاعات هفتگی و روشنفكر برای كودكان داستانهای كوتاه مینوشت؛ او توانست كتاب خود را در سال 1352 به چاپ برساند ودر سال 59دست به تولید نوارهای قصه همراه با كتاب زد. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال 82 حمید عاملی را به عنوان "پیشكسوت اهل قلم" معرّفی كرد... اما پخش برنامه قصه ظهر جمعه شبکه تهران که از سال 74 آغاز شده بود درست مثل پخش همتای خودش که باسابقه چند دهه ساله از شبکه ایران متوقف شده بود ، شهریور ماه 1385 به دستور مدیر رادیو تهران قطع گردیدو عاملی از کار برکنار شدومتاسفانه فعالیت پیرمهربان قصه گو «باباعاملی »بعد از حدود نیم قرن در رادیو متوقف شد! بعدهاهمسر عاملی گفت : حمید شهید راه «هزار و یک شب» شد، چرا که زمانی که اجازه پخش این برنامه به او داده نشد، به شدت مریض شد و با سرعت مریضیاش پیشرفت کرد. او سرانجام در ۱۶ دی ۱۳۸۶ بر اثر سرطان ریه در تهران درگذشت. دانلود داستان های بابا عاملی - قصه ی کاج کوچولو Download - Baba Ameli Stories - Kaaj Koochooloo.mp3 Size = 7.2 Mb RE: رادیو کافه - سرهنگ آلن فاکنر - ۱۳۹۲/۹/۲۱ عصر ۰۷:۲۹ (۱۳۹۲/۵/۲۸ صبح ۱۰:۳۴)خانم لمپرت نوشته شده: ضمن تشکر از خانم لمپرت و یادآوری یک نوستالوژی بنام بابا عاملی فقط فکر میکنم احتمالا در تاریخهایی که عنوان کردید اشتباه کردید. بابا عاملی شخصیت محبوب نسل قدیمیهاست. یادمه از پیش از انقلاب هر جمعه قبل از اخبار ساعت 14 قصه ها و افسانه های کهن پارسی را در غالب قصه ظهر جمعه در رادیو اجرا میکرد. اما از اوایل دهه شصت ناگهان آقای محمد رضا سرشار جایگزین ایشان شدند. یادمه ابتدا تمام بچه ها و حتی اعضای خانواده من علیرقم صدای دلنیشین آقای سرشار نتونستیم صدای ایشان را بجای صدای بابا عاملی قبول کنیم اما ظاهرا چاره ای نبود و آروم آروم با صدای آقای سرشار هم خو گرفتیم و ایشان بیش از 24 سال قصه ظهر جمعه را اجرا کردند. یادمه اونموقعها در پایان برنامه بابا عاملی و قتی از بچه ها میخواست برایش نامه بنویسند در آدرس صدا و سیما از عبارت بعد از پل تجریش استفاده میکردند. RE: رادیو کافه - خانم لمپرت - ۱۳۹۲/۹/۲۱ عصر ۱۱:۰۳ (۱۳۹۲/۹/۲۱ عصر ۰۷:۲۹)سرهنگ آلن فاکنر نوشته شده:(۱۳۹۲/۵/۲۸ صبح ۱۰:۳۴)خانم لمپرت نوشته شده: باسپاس از سرهنگ فالکنر جهت بذل توجهشان باتوجه به آنچه در ویکی پدیا درباره پیشینه رادیو ایران و رادیو تهران آمده است: "درچهارم اردیبهشت ۱۳۱۹ اولین فرستندهرادیویی در ایران در محل بیسیم در جاده قدیم شمیران افتتاح گردید. از سال ۱۳۱۹ رادیو تهران در ۲۴ ساعت فقط ۸ ساعت برنامه اجرا میکرد که شامل اخبار، موسیقی ایرانی، گفتار مذهبی، فرهنگی، جغرافیایی و تاریخی بود. درسال ۱۳۲۲ رادیو تهران بخش دیگری بهتعداد بخشهای قبلی خود افزود و صبحها نیز برنامه آن سه ساعت افزایش یافت. در سال ۱۳۲۴ برای روزهای تعطیل نیز برنامههاییمدون پخش میگردید. در بدو تأسیس، رادیو تهران دارای دو فرستنده یکی برای موج متوسط و دیگری برای موجکوتاه بود، برای پخش برنامههای خود از یک استودیو در محل اداره بیسیم استفاده میکرد. در سال ۱۳۲۷ یک فرستنده در اختیار رادیو قرار گرفت و یک استودیوی کوچک در میدان ارگ برای پخش اخبار ساخته شد. در سال ۱۳۳۶ نام «رادیو تهران» به «رادیو ایران» تبدیل و بعدها در جنب رادیو ایران فرستنده دومی بنام رادیو تهران نیز مشغول به کار گردید که در آغاز امر تنها موسیقی از آن پخش میشد ..." موردی که شما فرمودید مربوط به برنامه ایشان در شبکه سراسری ایران میباشد که از سال 52 با فوت آقای مهتدی مرحوم عاملی تا مدتی قصهگوی برنامه «قصه ظهر جمعه» درشبکه سراسری گردیدوبعدها جای ایشان را آقای سرشار گرفت. اما ایشان مجددا پس از انقلاب و از سال 74 در برنامه یک روز تعطیل شبکه تهران به قصه گویی پرداختند که البته بخشی ازخاطرات شیرینی که از صدای گرم وقصه های شنیدنیشان دارم مربوط به آن سالیان است. RE: رادیو کافه - سناتور - ۱۳۹۳/۳/۲۷ عصر ۰۸:۰۸ سلام به دوستان عزیز. چند وقت پیش اتفاقی داشتم به رادیو گوش میدادم .رادیو نمایش اتفاقا ساعت ده و نیم صبح هم بود دیدم یک برنامه هست به نام یکی بود یکی نبود که آهنگش همون آهنگ متن قصه شب معروف بود قصه های جالبی میگذاره هر روز ساعت ده و نیم صبح و بعد از ظهر هم یک قصه دیگه ساعت 5/30 پخش میشه که اکثرا قدیمی هم هستند و خاطره انگیز. اما قصه ای که برای شما گذاشتم در سه قسمت پخش شد با نام نقش خیال برای قبل از انقلاب هست اما نمیدونم تاریخش کی هست خیلی قشنگ و خاطره انگیزه پیشنهاد میکنم گوش کنید .چون صداها خیلی جوون و زیبا بوده. نوشته :همراد هنرپیشگان به ترتیب اجرای نقش رامین فرزاد:سعید پرویز بهرام :همایون توران مهرزاد:عاطفه مهین بزرگی:راضیه اکبر مشکین:ماهان مسعود تاجبخش:فرشید هوشنگ خلعتبری:دکتر فرخنده:ساغر کارگردان:صادق بهرامی گوینده :مانی
RE: رادیو کافه - سناتور - ۱۳۹۳/۵/۳۱ عصر ۰۸:۲۶ سلام دوستان .یه قسمت دیگه از قصه های قدیمی رادیو از سری برنامه های یکی بود یکی نبود براتون میگذارم خیلی داستان زیبایی هست حتما گوش کنید فقط بازیگر نقش عاطفه رو دوستان گوش کنند در توضیحات نام فرخنده گفته میشه دوستان ببینید که معصومه فرخنده مال نیست. چون خیلی صداش شبیه اون هست . داستان سه عشق.نوشته پوران فرخزاد http://s5.picofile.com/file/8136419818/1.mp3.html RE: رادیو کافه - سناتور - ۱۳۹۳/۶/۲ عصر ۰۹:۵۵ دوستان یک داستان قدیمی و زیبای دیگه از مجموعه داستانهای یکی بود یکی نبود رو براتون میگذارم با عنوان سنگ رازدار. البته متأسفانه پارت 2 این قصه رو گم کردم. نوشته محمد مجلسی این هنرپیشگان به ترتیب ،نقشهای داستان رو اجراخواهند کرد. مازیار طبیب برای دست یافتن به چشمه آب گوارایی که در دل کوه بود از کاروان جدا شد و هنگامی که بازگشت کاروان دور شده بود. http://s5.picofile.com/file/8136886734/1.mp3.html
<
http://s5.picofile.com/file/8136887384/3.mp3.html http://s5.picofile.com/file/8136889676/4.mp3.html http://s5.picofile.com/file/8136891434/5.mp3.html http://s5.picofile.com/file/8136892500/6.mp3.html RE: رادیو کافه - Kurt Steiner - ۱۳۹۴/۱/۱۵ صبح ۱۱:۵۴ به نام خدا و با سلام به دوستان کافه کلاسیک . . زمانی رادیو جز وسایل ارتباطی ناگزیر و جدایی ناپذیر مردم بشمار می آمد . در خانه، محل کار و یا حتی در حین سفر، رادیو محبوبیت خود را بین وسایل ارتباط جمعی حفظ کرده بود و مردم با برنامه های آن ساعات زیادی را سپری کرده، از اخبار و وقایع مهم مطلع میشدند . بطبع برنامه های رادیو و صداهای گویندگان آن هم تبدیل به بخشی از خاطرات مردم میشد . پخش طولانی برنامه هایی مانند خانواده، خردسالان ،قصه شب، راه شب، قصه های خان عمو، صبح جمعه، تقویم تاریخ، قصه ظهر جمعه، پخش زنده مسابقات ورزشی و یا پخش موسیقی سنتی آرام و دل انگیز در بعدالظهر های ساکت و خلوت، بسیار خاطره انگیز بود . چندین سال قبل، برنامه مستند زیبایی بنام " سپیدان " در ساعات پایانی شب از شبکه چهارم سیما پخش گردید و صدای زیبا و گرم گوینده آن، آنقدر برایم تداعی کننده صدای خاطره انگیز جناب هوشنگ لطیف پور - در برخی مستندهای دهه شصت - بود که برای عدم اشتباه به زحمت تا تیتراژ پایانی برنامه بیدار ماندم تا رسیدن به جمله : گوینده : کمال سلمان پور در حال حاضر ایشان در برنامه های رادیو فارس مشغول فعالیت هستند و برای بنده صدای وی جز صداهای زیبای گویندگان رادیو محسوب میشود . . . . . kurt steiner RE: رادیو کافه - برو بیکر - ۱۳۹۴/۲/۵ صبح ۱۲:۰۲ امروز جشن تولد هفتاد و پنج سالگی رادیو برگزار گردید. چهارم اردیبهشت سال 1319 برای اولین بار صدای رادیو ایران در خانه ها طنین انداز گردید. بر حسب اتفاق امروز برای انجام کاری دوبار مسیر تهران - کرج را طی نمودم و در طول این مدت صدای رادیو تنها سرگرمی من بود. روز خوبی بود زیرا رادیو ایران ( فرکانس 90/9) از صبح ویژه برنامه ای را تا ساعت 9 شب پخش می نمود و برای رادیو جشن تولد 75 سالگی را برگزار نمودند. نمی دانم چند نفر از دوستان امروز شانس شنیدن این برنامه را داشتند اما باید خدمتتون عرض کنم این برنامه آنقدر زیبا بود که حاضر بودم یکبار دیگر اتوبان تهران - کرج را برای شنیدن کامل این برنامه طی نمایم. در این برنامه مجریان رادیو میهمانان بزرگی را به نوبت دعوت کرده بودند و با برخی هم ارتباط تلفنی برقرار نموده بودند. منوچهر آذری - استاد جلال مقامی - سرکار خانم صدیقه کیانفر - ژاله علو و ...... صدای همگی با روزهای اوج خود بسیار فاصله داشت. صداها خسته و پیر شده بودند. بویژه صدای استاد جلال مقامی که بسختی قابل تشخیص بود. حتی منوچهر آذری هم صدایش خش دار شده بود. همگی خاطره های بسیار جالبی تعریف می کردند و تقریبا از تمامی درگذشتگان رادیو بارها و بارها به نیکی یاد گردید. اما نکته جلب پخش قسمتهای مختلف نمایشنامه های قدیمی بود که شنیدن آنها حس زایدالوصفی را نصیب شنونده می نمود. از جانی دالر گرفته تا قصه ظهر جمعه بابا عاملی و تکه نمایشنامه های صبح جمعه با شما با صدای عزت الله مقبلی و منوچهر نوذری. در مجموع برنامه بسیار زیبایی بود و می توان گفت هیچیک از بزرگان را فراموش نکرده بودند. خاطره پیش کسوتان نیز بسیار جالب و شنیدنی بود. از پیوستن خانم صدیقه کیانفر برای اولین بار به رادیو از طریق رادیو نفت در آبادان و ماجرای پیوستنش به رادیو ارتش گرفته تا معرفی جلال مقامی از سوی صارمی به عرصه دوبله و دهها خاطره زیبای دیگر. اگر دوستان لینکی از برنامه پیدا نمودند حتما به اطلاع دوستان برسانند. برنامه جالبی بود. کلکسیونی از نامهای ماندگاری که در این کافه بارها و بارها از آنان یاد گردیده و جالب اینکه دقت فراوانی شده بود تا هیچکس از قلم نیوفتاده باشد. متاسفانه دسترسی به اینترنت نداشتم که به دوستان اطلاع رسانی نمایم. تصاویر این برنامه را در لینک زیر می توانید ببینید: http://www.radioiran.ir/main_newsview.php?id=14730 RE: رادیو کافه - Kurt Steiner - ۱۳۹۴/۲/۱۱ عصر ۱۱:۵۵ به نام خدا و با سلام به دوستان کافه کلاسیک . . از برنامه های نسبتاً قدیمی رادیو، برنامه " فرهنگ مردم " است که جمعه شبها در ساعت 21:30 دقیقه از رایو ایران پخش میگردد . این برنامه در راستای شناخت بیشتر شنوندگان با آیین ها و فرهنگ های مناطق مختلف کشور ساخته شده است . از گزارشگران قدیمی این برنامه زندهياد حسين حقايق میباشد که از سال 62 تا به امروز گزارشگر برنامه «فرهنگ مردم» بوده و گزارشهاي زيادي از آواها و نواها در آرشيو اين برنامه از او به يادگار مانده است . http://s6.picofile.com/file/8202829576/farhang_e_mardom.mp3.html . از گویندگان این برنامه نیز میتوان به خانم شمسی فضلالهی و محمد محسن رفيعی اشاره نمود . فایل صوتی : http://easymedia.iranseda.ir/LightBox/?ch=11&d=4/24/2015&t=21:30 منبع : http://www.radioiran.ir/main_newsview.php?id=1277 . . kurt steiner RE: رادیو کافه - Kurt Steiner - ۱۳۹۴/۲/۲۷ صبح ۰۱:۰۸ به نام خدا و با سلام به دوستان کافه کلاسیک . . وقتهای غروب، لحظه هایی که خورشید پشت افق پنهان می شد و آخرین پرتوهایش خاموش می شدند . در آن لحظات که پیچ رادیو باز میشد؛ این نغمه زیبا در آسمان می پیچید و چنان احساسی غریب و ناگفته ای را ایجاد میکرد که عطر آن ناخودآگاه تا اعماق روح نفوذ و احساسی از امید و رجا را برای راز و نیاز بدرگاه احدیت در دلها پدید می آورد . حسی غریب از پرواز مرغ روح ... درست کمی قبل از اذان مغرب و قرائت قرآن بود ... با صدای بال کبوتران ... – هرچند محتوای آن مربوط به سحر میشد و گرچه در برخی بیتها تشخیص متن آن بسیار دشوار می نمود - تا چند سال پیش که بلاخره این نغمه رادیویی از آرشیو ها بیرون آمد و شبکه چهارم سیما کلیپی از آن را با متن کامل شعر به نمایش درآورد؛ در آنجا بود که متوجه شدیم خواننده آن قاسم رفعتی است و معنی برخی ابیات خوانده شده در آن چیست . . السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا . ســحرگهـــان که مــــوذن بـر آورد آواز . . فایل صوتی : http://www.iranseda.ir/player/?g=647297 : [ تصاویر اول : ISNA - Photo : amin khosroshahi تصویر دوم : گالری عکس مینا فام : مسجد جامع یزد ] . . kurt steiner RE: رادیو کافه - منصور - ۱۳۹۴/۲/۲۷ صبح ۰۸:۳۳ (۱۳۹۴/۲/۲۷ صبح ۰۱:۰۸)Kurt Steiner نوشته شده: نوشته ی دوست گرامی اشتاینر مرا یاد آواهای رمضان انداخت که بهنگام سحر و افطار از رادیو و گاه از تلویزیون در دهه های 60 و 70 پخش میشد. علاوه بر آوای ملکوتی قاسم رفعتی که بدان اشاره شد و وی در یک برنامه تلوزیونی اشاره کرد که این آواز را در خانه و با یک دستگاه ضبط و پخش واکی تاکی ضبط کرده و آنرا در در دستگاه دشتی اجرا کرده است ، بیاد آوای محمد رضا شجریان افتادم که معمولا همزمان با این آوا و پیش از ربنای وی پخش میشد. به جد میگویم بهنگام پخش این آوای آسمانی در حالی که کودکی بیش نبودم از خود بیخود میشدم و تا تمام شدن کامل آن صبر میکردم. شجریان اشعار آوازش را از بخشهای مختلفی مثنوی مولوی انتخاب کرده بود و در دستگاه افشار به طرزی خارق العاده اجرا کرد... این دهان بستی دهانی باز شد تا خورنده ی لقمه های راز شد لب فرو بند از طعام و از شراب سوی خوان آسمانی کن شتاب گر تو این انبان ز نان خالی کنی پر ز گوهرهای اجلالی کنی طفل جان از شیرشیطان یاز کن بعد از آنش با ملک انباز کن چند خوردی چرب و شیرین از طعام امتحان کن چند روزی در صیام چند شبها خواب را گشتی اسیر یک شبی بیدار شو دولت بگیر یکی دیگر از خوانندگان ادعیه و مناجاتهای ایام رمضان که صدایش ما با خود همراه میکرد و میکند صدای سید قاسم موسوی قهار است که دعای سحر ماه رمضان با صدای او فراتر از هر دعای سحری است که بسیاری آنرا خوانده اند . البته وی مجددا آنرا طی سالهای اخیر خواند که بار دوم بسیار پخته تر از بار اول بود که اوایل انقلاب خوانده بود . یکبار هم که ماه رمضان مصادف با سال تحویل بود وی بصورت زنده این دعا را لحظاتی پس از تحویل سال و بهنگام سحر از شبکه اول سیما خواند که متاسفانه ضبط نشد. گرامی میداریم یاد و خاطره مرحوم سید جواد ذبیحی را که پیش از انقلاب اذان او و ربنای او و تمام دعاها و مناجاتهای او بهنگام سحر و افطار ماه رمضان و غروب و طلوع هر روز مجلس آرای روزه داران و خداجویان بود اما متاسفانه در روزهای آغازین انقلاب توسط تندروها و متعصبین به دشتهای اطراف تهران برده شد و به طرز فجیعی (تنها به این بهانه که چرا وقتی همه را دعا میکرد شاه را هم جز همگان قرار میداد) به قتل رسید. و پس از آن پخش کلیه دعاهای او از رادیو و تلویزیون ممنوع شد و شجریان بجای ربنای او ربنای دیگری خواند که ماندگار شد. و البته آن هم همچون خواننده اش چند سالی است از صدا و سیما پخش نمیگردد. ذبیحی مناجاتهای اسلامی را که عربی است در دستگاه موسیقی ایرانی میخواند و اولین کسی است که بجای اَ گفت آ. (الله را با لا خواند و نه همچون عربها لَ. چیزی که موذن زاده بعدها در اذان خود آنرا اجرا کرد) گرامی میداریم یاد و خاطره مرحوم محمد آقاتی (موذن مسجد گوهرشاد مشهد) را که اذانش پس از اذان مرحوم رحیم موذن زاده اردبیلی بهترین اذان و پس از 50 سال همچنان در اوج است. گرامی میداریم . و باز هم یاد میکنم از مرحوم محمد حسین تسویه چی اذان گوی خردسال اوایل انقلاب که اذانش یکی از زیباترین اذانهای موجود است. او در همان اوان نوجوانی از دنیا رفت و به روایتی شهید شد. همچنین یاد باد مرحوم حسین صبحدل که اذانش یکی از دلنوازترین اذانهای ایرانی است و به همت او و قطبی (ریس وقت تلوزیون بود) که شجریان را برای خواندن ربنای دیگری بجای ربنای ذبیحی تشویق کردند. RE: رادیو کافه - Kathy Day - ۱۳۹۴/۳/۲ عصر ۰۳:۵۱ سلام به همه دوستان... درگذشت نابهنگام گوینده قدیمی رادیو جناب آقای مهران دوستی را به نوبه خود تسلیت عرض مینمایم. صدای این گوینده فقید رو بارها از رادیو شنیده بودم. کمتر پیش اومده بود در حین انجام کارهای منزل رادیو روشن نباشه، با صداشون خیلی خاطره دارم. روحش شاد... هر کسی را دوست داشتم بهار از من گرفت! امشب بالای تخت رفیقم ایستادم، در سکوت اتاق بی صدا گریه کردم به خدا سخت است برای کسی که صدای روزگارش بوده بی صدا گریه کنی! به خدا سخت است! دلم می خواست بغلش کنم، همانطور که در استودیو های رادیو دستم را به دورش حلقه میکردم و تنومندیش نمی گذاشت ، دو دستم به هم برسد. ولی این بار نمی شد. نمی شد عزیزم را در آغوش بگیرم! گرم ترین صدای رادیو ایران بر روی تختش خاموش شد! مهران ترجیح داد چشمش را باز نکند مهران مرگ مغزی شد مهران رفت! هر کسی را دوست داشتم بهار از من گرفت رفیق! استاد! خداحافظ... مهران دوستی ، خداحافظ همین حالا. منبع khabar online به دوستان پیشنهاد میکنم این کلیپ حتما ببینند گفتگویی جذاب با مهران دوستی در برنامه خندوانه با رامبد جوان RE: رادیو کافه - Kurt Steiner - ۱۳۹۴/۳/۲ عصر ۱۱:۳۸ به نام خدا و با سلام به دوستان کافه کلاسیک . . بیاد صدایی استوار و گیرا که در عین حال گرم و مهربان بود ... بیاد یکی از محبوبترین گویندگان رادیو که چون نامش دوست داشتنی بود ... و بیاد مهران دوستی که با رادیو و شنوندگان آن پیوندی دوستانه داشت . . . گوینده ای که جدا از برنامه های مختلف رادیویی، علاقمندان سینما صدای گرم او را در برنامه های خاطره انگیز سینمایی چون سینما یک می شنیدند . و این آخرین برنامه کافه رادیو از اوست که در روزهای قبل - پنج شنبه گذشته - با صدای ایشان اجرا گردید . . http://easymedia.iranseda.ir/LightBox/?ch=13&d=5/21/2015&t=15:00 . روحش شاد . . kurt steiner RE: رادیو کافه - واتسون - ۱۳۹۴/۹/۱ صبح ۰۹:۵۳ خدمت همه دوستان سلام عرض می کنم. تنها صداست که می ماند. اولین نفری که در رادیو گفت:اینجا تهران است،صدای ایران ، درگذشتند. شامگاه شنبه 30 آبان استاد رضا سجادی ،اولین گوینده رادیو بعد از 75 سال خدمت به فرهنگ و هنر این مرز و بوم در سن 95 سالگی در گذشتند. مصاحبه جالبی از ایشان هم در آدرس زیر تقدیم می شود. و شنیدن صدای مصاحبه ای از ایشان و اولین متنی که در رادیو خوانده شد. http://www.radioiran.ir/main_newsview.php?id=14734 روحشان شاد. RE: رادیو کافه - اسپونز - ۱۳۹۴/۹/۱ عصر ۱۱:۳۴ (۱۳۹۴/۹/۱ صبح ۰۹:۵۳)واتسون نوشته شده: با تشکر از واتسون عزیز بابت اطلاع رسانیشان، شاید خالی از لطف نباشد که مطلب درج شده در سایت قطره سه سال پیش توسط اینجانب در صفحه قبلی همین پست قرار داده شده است: http://cafeclassic4.ir/thread-228-post-15104.html#pid15104 که البته آن هم به نقل از مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر بود که مصاحبه ای توسط جناب مرتضی رسولی پور انجام شده بود. RE: رادیو کافه - تاواریش - ۱۳۹۵/۳/۱۴ عصر ۰۵:۳۸ سلام خدمت بزرگواران سوالی داشتم: آیا در دهه های 30 الی 50 آگهی های تجارتی از رادیو هم پخش می شده است؟ با دوستی صبحت میکردم که در کمال تعجب میگفت آگهی های تجارتی و بازرگانی در آن زمان فقط در تلویزیون پخش میشده که این موضوع به نظر صحیح نمیرسد. لطفا اگر خاطره و یا اطلاعاتی در باب پخش آگهی های تجارتی از رادیو در پیش از انقلاب دارید در اختیارم بگذارید. سپاس بسیار. آن نواهای آسمانی - رابرت - ۱۴۰۲/۱۲/۲۲ عصر ۰۳:۳۶ در رمضان خیلی چیزها مزه خاص، بینظیر و تکرار ناشدنی دارند. از طعم زولبیا و بامیه تا لقمههای نان و پنیر و سبزی افطار؛ از گرسنگی و تشنگی نزدیک اذان مغرب و باز کردن روزه تا چُرت زدن پای سفره سحری؛ از دعای سحر عباس صالحی تا دعاهای موسوی قهار؛ از اذان رحیم مؤدنزاده اردبیلی تا اذان آقاتی؛ از اذان طوخی تا اذان ابوزید؛ از اذان صبحدل تا اذان غفاری؛ از سحرگهان قاسم رفعتی تا اسماءالحسنی محمد نقشبندی از مثنویخوانی امیر نوری تا ربّنای محمد رضا شجریان...* قبلاً جناب منصور مطلب خوبی را در همین جستار آورده است (اینجا) که مطالعه آن پر فایده است و آن را به همه دوستان توصیه میکنم. لذا من در این نوشتار، فقط بعضی موارد را تکمیل خواهم کرد. ابتهال زیبای اسماء الحسنی شاید بالغ بر دهها بار توسط گروهها و کشورهای مختلف (از جمله مصر، ترکیه، سوریه و ایران) اجرا شده است. صد اسم زیبای خداوند به شرح زیر: نسئلُک یا من هُو اللهُ الذی لا إله إلا هو الرَحمن الرَحیم المَلِک القُدوس السَلام المؤمن المُهیمن العَزیز الجَبار المُتکبر الخالق البارئ المُصور الغَفار القَهار الوَهاب الرَزاق الفَتاح العلیم القابض الباسط الخافض الرافع المُعز المُذل السَمیع البَصیر الحَکم العَدل اللَطیفُ الخَبیر الحَلیم العَظیم الغَفور الشَکور العَلی الکَبیر الحَفیظ المقیت الحَسیب الجَلیل الکَریم الرَقیب المُجیب الواسع الحَکیم الودود المَجید الباعث الشَهید الحقُ الوَکیل القویُ المَتین الوَلی الحَمید المُحصِی المُبدئ المُعید المُحیی المُمیت الحَی القَیوم الواجدُ الماجدُ الواحدُ الصمدُ القادرُ المُقتدر المُقدم المُؤخر الأولُ الآخِر الظاهِر الباطِن الوالی المُتعالی البر التَواب المُنتقم العفو الرءوف مالک المُلکِ ذو الجلال والإکرام المُقسط الجامع الغَنی المُغنی المعطی المانع الضار النافع النور الهادی البَدیع الباقی الوارثُ الرشیدُ الصبورُ الذی لَیس کمثلِه شَی ء و هُو السَمیع البَصیر اللهم صلّ افضل صلاة على اسعد مخلوقاتک سیِدّنا محمد و على آله و صَحبه و سَلِّم عَدد معلوماتک و مداد کلماتک کلّما ذکرک الذاکرون و غفل عن ذکره الغافلون ظاهراً اولین بار استاد سید محمد نقشبندی، این تواشیح و در واقع ابتهال** را اجرا کرده است. از اینجا بشنوید یا دانلود کنید. استاد محمد نقشبندی اما اجرای زیر به سفارش رادیو مصر تهیه شده که سید محمد سید مکاوی (از موسیقیدانان معروف مصری) تنظیم آن را بر عهده داشته و ریتم و تمپوی آن اندکی متفاوت است. در این نسخه، علاوه بر استاد نقشبندی مبتهلین معروف دیگری مثل شیخ محمد فیومی و عبدالسمیع بیومی هم شرکت داشتهاند. از اینجا بشنوید یا دانلود کنید. همچنین میتوانید فایل صوتی فرازهایی از مناجات خمسه عشر امام سجاد (ع) که توسط استاد امیر نوری دکلمه شده و سپس اسماء الحسنی مرحوم نقشبندی به آن متصل است، از اینجا بشنوید و یا دانلود کنید. استاد امیر نوری نمونهای از مناجاتخوانی مرحوم سید جواد ذبیحی را از اینجا بشنوید یا دانلود کنید. مرحوم عباس صالحی نیز از مبتهلین خوشآوا بود که سالهاست از مرگ او میگذرد. حزن و سنگینی صدای او واقعاً تأثیرگذار بود. وی در ۵۳ سالگی و در سال ۱۳۶۹ درگذشت و در امامزاده صالح تجریش دفن شد. مرحوم عباس صالحی مرحوم صالحی کلمات را بسیار شمرده و با طمأنینه ادا میکرد و به همین خاطر زمان اجرای دعاها و نغماتش اندکی از سایرین بالاتر است و متأسفانه این روزها دعاهای او کمتر پخش میشود. میتوانید دعای سحر او را از اینجا بشنوید یا دانلود کنید. او همچنین دعاهای روزهای ماه مبارک رمضان را نیز به زیبایی خوانده که به عنوان نمونه، دعای روز دهم را از اینجا بشنوید یا دانلود کنید. جناب قاسم رفعتی نیز سالها پیش قطعه زیبای سحرگهان را خوانده است که گهگاه در ماه رمضان پخش میشود. ایشان این قطعه را در منزل شخصی و جلوی ضبط خانگی اجرا کرده است. سحرگهان را از اینجا بشنوید یا دانلود کنید. متن شعر را نیز قبلاً جناب Kurt Steiner در اینجا آورده است. مرحوم سید قاسم موسوی قهار نیز بسیاری از دعاها را به زیبایی اجرا کرده که برای نمونه میتوانید دعای اللهم رب شهر رمضان... را از اینجا بشنوید یا دانلود کنید. معروفترین اذان مرحوم رحیم مؤدن زاده اردبیلی را از اینجا بشنوید یا دانلود کنید. اذان زیبای مرحوم محمد آقاتی را از اینجا بشنوید یا دانلود کنید. (شخصاً هر موقع این اذان را میشنوم، فکر میکنم آسمان شکافته شده و رحمت الهی بر زمین میبارد.) مرحوم محمد آقاتی اذان زیبا و معروف جناب حسینعلی شریف را از اینجا بشنوید یا دانلود کنید. اذان با صلابت مرحوم محمد طوخی را از اینجا بشنوید یا دانلود کنید. اذان آرامبخش مرحوم محمد حسین ابوزید را از اینجا بشنوید یا دانلود کنید. اذان مرحوم محمد غفاری را از اینجا بشنوید یا دانلود کنید. قطعه مجزای مثنویخوانی افشاری استاد محمد رضا شجریان (این دهان بستی...) را از اینجا بشنوید یا دانلود کنید. {این قطعه از سایت ایشان و با بهترین کیفیت موجود بارگذاری شده است.} قطعه مجزای ربّنای معروف استاد شجریان را که همگی از آیات قرآن کریم بوده و تمام فرازها با کلمه رَبَّنا شروع می شوند از اینجا بشنوید یا دانلود کنید. {این قطعه نیز از سایت ایشان و با بهترین کیفیت موجود بارگذاری شده است.} مجموعه متصل مثنویخوانی این دهان بستی با اجرای استاد امیر نوری و مثنویخوانی و ربّنای استاد شجریان را از اینجا بشنوید یا دانلود کنید. استاد محمد رضا شجریان اما درمورد ربّنا ذکر یک نکته ضروری است. این قطعه نوستالوژیک و آسمانی همانطور که جناب منصور گفته است با همت مرحوم حسین صبحدل ضبط و پخش شده است؛ اما لازم به ذکر است آقای رضا قطبی نقشی در ضبط آن نداشته؛ زیرا آن زمان (تیر ماه ۵۸) از ایران رفته بود و عملاً مدیرعاملی رادیو و تلویزیون ملی را نیز از شهریور ۵۷ واگذار نموده بود. در واقع از بهمن ۵۷ تا آذر ۵۸ اداره رادیو و تلویزیون بر عهده صادق قطبزاده بوده است. در اینجا بد نیست اشارهای به نقش مهم مرحوم صبحدل در ضبط، گردآوری و نگهداری قطعات موسیقی مذهبی و حتی آوازی داشته باشم. مرحوم صبحدل که از مسئولان با کفایت و مجرب رادیو و تلویزیون در اواخر دهه پنجاه و دهه شصت بوده، به خوبی با ردیفهای آوازی موسیقی ایرانی آشنایی داشته و در عین حال به خاطر تعلقات مذهبی، کار گردآوری قطعات و نغمات مذهبی و سنتی را نیز انجام میداده است. بزرگی کار او وقتی قابل درک میشود که بدانیم در آن روزگار افراد تندرو به انهدام آثار به جا مانده از قبل کمر بسته بودند و حتی اذان معروف مرحوم مؤذنزاده را مصداق غِنا میدانستند! در این شرایط مرحوم صبحدل نه تنها بیش از ۱۳۰۰ قطعه را جمعآوری کرد؛ بلکه نقش مهمی در تولید بسیاری از آثار مذهبی و آوازی ایرانی داشت. ضبط، نگهداری و پخش بسیاری از تصنیفها، دعاها و اذانها به همت او انجام شده است. (مثلاً قطعه سحرگهان که ذکرش رفت، با همت مرحوم صبحدل پخش شد.) اما ربّنای معروف استاد شجریان که تا سال ۸۹ از تمام شبکههای رادیویی و تلویزیونی پخش میشد، حکایت جالبتری دارد. محمد رضا شجریانِ ۳۹ ساله با درخواستهای مکرر مدیر وقت رادیو (آقای وجیه اللهی) در تیر ماه ۵۸ به رادیو میآید تا یک اثر مذهبی جدید را اجرا کند؛ زیرا متعصبان انقلابی نظر خوشی به مرحوم سید جواد ذبیحی نداشته و او را بایکوت کرده بودند. (مرحوم ذبیحی یک سال بعد، در تیر ماه ۵۹ به قتل رسید.) استاد شجریان به خاطر علاقه به آثار مرحوم ذبیحی نپذیرفته و قرار میشود چند نفر را آموزش دهد تا آنها آثاری مشابه ربّنای مرحوم ذبیحی اجرا کنند. شاگردانی که ظاهراً ۴ نفر بودهاند. (یکی از آنها جناب قاسم رفعتی و یکی دیگر مرحوم عباس صالحی بوده است!) استاد شجریان کار آموزش را آغاز کرده و خود نمونههایی را اجرا میکند. ایشان آیات ۲۵۰ سوره بقره، ۸ آل عمران، ۱۰ کهف و ۱۰۹ مؤمنون را که همگی با کلمه ربّنا آغاز میشوند با مقدمه چند بیت از اشعار مولوی و به صورت تمرینی میخواند. این تمرینها ضبط شده و به همت آقایان وجیه اللهی و خوشدل مدون شده و در قالب یک اجرا از رادیو پخش میشود! استاد شجریان که انتظار نداشته، تمریناتش به فاصله کمتر از چند روز روانه آنتن شود، راضی نبوده و از مسئولانِ وقت میخواهد تا به هیچ عنوان اسم او را کنار اثر پخش شده اعلام نکنند! اما در اینجا پیشبینی و حُسن سلیقه آقایان وجیه اللهی و خوشدل باعث میشود میراثی برای ایرانیان بماند که هیچگاه از شنیدنش سیر نخواهند شد! استاد شجریان که قصد بازخوانی آیات به قصد ضبط مجدد را داشته، وقتی رضایت و استقبال فراوان مردم را میبیند، منصرف شده و ترجیح میدهد مردم همان را بشنوند که از ابتدا دوست داشتهاند... اما مرحوم صبحدل که خود دستی بر آوازخوانی داشت و ردیفهای موسیقی را به خوبی میشناخت، شخصاً آثار متعدد با زمینه مذهبی اجرا کرده که یکی از اذانهای او در مایه بیات ترک از ماندگارترین آنهاست. اذانی با اوج شنیدنی و ماندگار... این اذان را از اینجا بشنوید یا دانلود کنید. مرحوم حسین صبحدل مرحوم حسین صبحدل از اواسط دهه ۸۰ به سختی درگیر بیماری ریه شد و در سالهای آخر عمر به آلزایمر نیز مبتلا شده و نهایتاً در ۱۳ آبان ۱۳۸۸ درگذشت. اما در پایان جا دارد یادی هم بکنم از مرحوم محمد حسین نورشاهی که سالها مجری برنامههای سحرگاهی رادیو سراسری (قرار بیقراران) بود. در آن روزگار که هنوز تلویزیون دو شبکه بیشتر نداشت و یا پخش برنامهها به ۲۴ ساعت نمیرسید. در آن سالها روزهداران رادیوهای خود را روشن کرده و مخصوصاً از زمان پخش اذان صبح آگاه میشدند. مجری اصلی این برنامهها مرحوم نورشاهی بود: - شنوندگان ارجمند، ده دقیقه به اذان صبح باقیست... مرحوم محمد حسین نورشاهی مرحوم نورشاهی در ۲۰ آبان ۱۳۹۹ به خاطر بیماری کرونا درگذشت. نمونه صدای مرحوم محمد حسین نورشاهی را از اینجا بشنوید یا دانلود کنید. در انتها یک فایل صوتی ۲۳:۳۲ را تقدیم می کنم تا دوستانی که مایل هستند در آستانه اذان مغرب از آن استفاده کنند. (از اینجا بشنوید یا دانلود کنید) کافی است پخش فایل را ۱۴ دقیقه قبل از اذان مغرب آغاز کنید تا به ترتیب و به صورت یکپارچه این قطعات را بشنوید: مثنویخوانی استاد نوری، مثنویخوانی و ربّنای استاد شجریان، اسماء الحسنی استاد نقشبندی، اذان مرحوم آقاتی، دعای اللهم لک صمنا (همخوانی)، دعای یا علی یا عظیم (همخوانی) و دعای اللهم رب شهر رمضان مرحوم موسوی قهار ----------------------------------------------- * تمام عزیزانی که نامشان را در این متن بردهام از اساتید بلامنازع هستند و برای آنکه کلمه استاد به صورت مکرر و آزاردهنده استفاده نشود، آن را حذف کردهام. همچنین تمام افراد نامبرده به غیر از اساتید "امیر نوری"، "حسین علی شریف" و "قاسم رفعتی" -که عمرشان دراز و تنشان سالم باد- جان به جان آفرین تسلیم کرده و دیگر در این سرای خاکی نیستند. ** تواشیح و ابتهال کمی متفاوت هستند. در تواشیح ممکن است از اشعار شاد و حتی سازهای ساده ضریی نیز استفاده شود؛ اما در ابتهال نغمات با حزن و حالت درخواست و بدون موسیقی زمینه خوانده میشوند. *** در تنظیم این متن از خبرگزاری قرآنی (ایکنا) و مصاحبههای شفاهی استاد "محمد رضا شجریان" نیز بهره جستهام. **** اگر این مطلب برایتان مفید بود و حالتان را بهتر کرد، مرا هم از دعای خیرتان محروم نفرمایید. RE: رادیو کافه - اکتورز - ۱۴۰۲/۱۲/۲۲ عصر ۰۷:۴۷ در راستای پست ارزشمند و خاطرە انگیز جناب رابرت گرامی؛ حدود دە دوازدە سال پیش در کافه از دوستان پرسیدم کسی در مورد اینکە چە گروهی اسمإالحسنی(چە کسانی هستند و کجایی) را اجرا کردەاند(آن ورژن کە قبل از افطار از سیما پخش میشد و صدای آسمانی نوجوانی میان دیگر صداها خودنمایی میکرد) کە متاسفانە پاسخی دریافت نکردم و سالها در نت جستجو کردم و نتیجە رسیدن بە نام مرحومان نقشبندی و سید مکاوی و گروه هایی در چند کشور کە جناب رابرت هم اشارە فرمودند بود اما آن گروە کە مد نظر بندە بود را نیافتم. همچنین یکی دیگر از جستجوهایم دانستن نام موسوی قهار بود کە هم بە کودکیم و هم بە دوران آموزشی سربازی در زمستان سرد تبریز در ماە محرم سال هشتاد و چهار گرە خوردە بود.(وقتی ساعت سە شب بیدارمان میکردند و در حیاط گروهان یک ساعت و نیم خبردار میایستادیم تا بفرستندمان برای صبحانە و از آن سر هم دم غروب همین برای قبل شام تکرار میشد و در این میان شنیدن نوای سحر انگیز و روحنواز موسوی قهار از بلندگوهای نمازخانە پخش میشد کە آرامشی برای روح و جان بود فارغ از اعتقاد و هر مذهبی کە اتفاقا در آنجا هم ما را بە خاطر سنی زادە بودن جدا میکردند کە برای شخص خودم هیچ تفاوتی نداشت). جا دارد اشارەای هم بە این موضوع داشتە باشم سوای این صداهای زیبا کە رابرت عزیز در ارسال بالا در موردشان توضیح دادەاند کە بخشی از خاطرات مشترکمان هستند ، برای من کورد زبان سنی مذهب(سنی زادەی بی مذهب) یک نوستالژی دیگر هم وجود دارد و آنهم صدای زیبای مرحوم ملا محمد ربیعی (از دوستان شیخ عبدالباسط) کە بهنگام سحر از رادیو مهاباد و یا رادیو سنندج پخش میشد و دلنواز و تاثیر گذار بود. صلات کوردی ویژگی خاص خودش را دارد و معمولا مناجاتهای زیباییست کە عمدەی اشعارش از شاعران عارف کورد از زمانهای بسیار دور تا بە امروز میباشد کە از بلندگوی مساجد حدود یک ربع پخش میشود و بنحوی فراخوان برای بیداری سحر محسوب میشود. پ ن : در ماە رمضان موسیقی زیبای تیتراژ سریال آقای ساعتچی هم از جملەی نوستالژیکهای نسل ما بەحساب میآید. با عرض پوزش از رابرت عزیز کە فیالفور زیر پست ایشان پست جدید ارسال کردم کە بیشتر دلیلش محدودیت جعبەی پیام بود وگرنە میخواستم فقط در مورد اسمإالحسنی بپرسم کە آیا ایشان میداند آن گروه کە و کجایی بودند؟ RE: رادیو کافه - رابرت - ۱۴۰۲/۱۲/۲۲ عصر ۰۸:۴۳ (۱۴۰۲/۱۲/۲۲ عصر ۰۷:۴۷)اکتورز نوشته شده: سلام و ارادت خدمت همه دوستان، مخصوصا اکتورز عزیز؛ حدود سی و دو سه سال پیش و در سنین نوجوانیام که امکانات مثل حالا نبود، نوارهای کاست خیلی رواج داشتند و من که به تلاوتهای قاریان مصری همچون عبدالباسط، متولی عبدالعال، مصطفی اسماعیل و صدیق منشاوی علاقمند بودم، مرتب به خیابان لالهزار رفته و تلاوتهای مورد نظرم را از واحدی بزرگ و معروف به اسم نغمهسرای اسلامی خریداری میکردم. (نمیدانم آن تشکیلات هنوز هست یا نه؟) به هر حال این مؤسسه انواع آثار تلاوت، مداحی، سخنرانی مذهبی و ... را تکثیر و به کل کشور ارسال میکرد. از آنجا که زمان اجرای تلاوتها متفاوت بود، معمولا انتهای نوارها خالی میماند و متصدیان مؤسسه، جای خالی را با انواع تواشیح و ابتهال پر میکردند. در انتهای یکی از این نوارها یک اجرای اسماء الحسنی بود که صدای زیر و پر نفس یک خواننده بقیه صداها را تحتالشعاع قرار میداد. آوایی داوودی و بینظیر... سالها بعد و در اوایل دهه هفتاد و به طور اتفاقی یکی از همخدمتیهای دوران سربازی، نواری وی.اچ.اس به من داد که در انتهای آن، اجرای اسماء الحسنی توسط یک گروه اهل ترکیه ضبط شده بود. همان اجرای زیبا و همان ریتم تند! بر خلاف انتظارم خواننده نوجوان نبود، بلکه حداقل ۴۰ سال داشت. او به شدت خوشنفس بود و صدای زیرش در بین گروه حدودا ده نفره خوانندگان، قابل شناسایی و تاثیرگذار. اگر اشتباه نکنم، این اجرا در دهه ۷۰ چند بار از تلویزیون پخش شده است و احتمالا منظور جناب اکتورز همین اجراست. به هر حال علاقمند شدم تا دوباره آن را گوش کنم. در صورتی که موفق شوم، اطلاعرسانی خواهم کرد. راستی جناب اکتورز از اتفاقات تاسفبار دوران سربازی گفتهاید. در اینجا و به مناسبت درگذشت استاد منوچهر اسماعیلی اشارهای گذرا داشتهام به یکی از رسوم عجیب و غریب دوران سربازی که احتمالا مطالعه فرمودهاید. به هر حال، اصولا تصمیمات محیرالعقول، سنگ بنای اداره سربازخانههاست! RE: رادیو کافه - مراد بیگ - ۱۴۰۲/۱۲/۲۲ عصر ۱۱:۰۶ (۱۴۰۲/۱۲/۲۲ عصر ۰۷:۴۷)اکتورز نوشته شده: سلام و درود بر دوستان هم کافه ای و تشکر از جناب رابرت برای پست اجمالیِ اخیرشان که خاطره انگیز و البته بسیار آموزنده بود ... دوست عزیزمان جناب اکتورز شاید نسخه ای که شما به دنبال آن هستید مربوط به آلبوم النّور و قطعه ی یازدهم از آن باشد ، اکثر قطعات این مجموعه سالها و در مناسبتهای مقارن بصورت بی نام از رادیو و تلویزیون پخش و مورد استفاده قرار گرفته : https://esfahanifan.ir/albums/alnoor-album/ RE: رادیو کافه - اکتورز - ۱۴۰۲/۱۲/۲۳ صبح ۰۲:۴۶ (۱۴۰۲/۱۲/۲۲ عصر ۱۱:۰۶)مراد بیگ نوشته شده: سپاس جناب مراد بیگ عزیز ، همین نسخە را عرض کردەام و سالهاست گاە و بیگاە با گوش دل شنوندەاش هستم(گاها نصف شب هندزفری بە گوش پشت کامپیوتر یا گوشی موبایل / از شنیدن صدای آن جوان واقعا لذت میبرم) . پس با این حساب این گروە ایرانی از آب درآمدن و کاش میشد فهمید این صدای ملکوتی مربوط بە چە کسی است. البتە کە جناب رابرت عزیز هم بە یک گروە از کشور ترکیە اشارە فرمودند ولی مورد تحت پیگرد من همین گروە هستند کە جناب مراد بیگ در لینک بالا اجرایشان را قرار دادە اند. اگرچە در معرفی گروە النور در مورد جناب عباس سلیمی و دکتر اصفهانی بە عنوان تکخوانهای گروە اشارە شدە است ولی خُب قانع کنندە نیست. مجددا سپاس از هر دو دوست عزیزم بخاطر توجە و پاسخ. پ ن : جناب رابرت بزرگوار ، قبلا پست مذکور شما در رابطە با هم دوران سربازی و هم مرحوم اسماعیلی را مطالعە کردە بودم و اکنون قسمت چنین شد دوبارە بخوانمش . راستش یکی از بهترین لحظات زندگیم دیدار جمعی از اساتید دوبلە بود و البتە استاد منوچهر اسماعیلی کە با خودم عهد بستە بودم اگر روزی ایشان را از نزدیک ببینم حنجرەاشان را میبوسم و در لحظەی دیدار هم بخاطر تجمع زیاد افراد دور ایشان نشد حنجرە و گلویشان ولی روی ماهش را بوسیدم ، ضمن اینکە دوست قدیمیمان جناب محمد لطف کردند و با موبایلم چند عکسی برای یادگار گرفتند. |