[-]
جعبه پيام
» <لوک مک گرگور> متشکرم دوست گرامی. منهم همیشه از خواندن مطالب جذاب و دلنشین تان کمال لذت را برده ام.
» <رابرت> بررسی جالب تأثیر فیلم "پاندورا و هلندی سرگردان" بر انیمیشن "عمو اسکروچ و هلندی سرگردان" https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...6#pid45456
» <رابرت> سپاس از دون دیه‌گو دلاوگا و لوک مک گرگور عزیز به خاطر مطالب تحقیقی، تحلیلی و زیبای اخیرشان
» <دون دیه‌گو دلاوگا> "بچه‌های کوه تاراک" : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...3#pid45453
» <مارک واتنی> ممنونم رابرت جوردن عزیز
» <رابرت جوردن> سپاس از مارک واتنی و بتمن
» <مارک واتنی> رابرت عزیز و گرامی ... این بزرگواری و حسن نیت شماست. دوستان بسیاری هم در کافه، قبلا کارتون و سریال های زیادی رو قرار داده اند که جا داره ازشون تشکر کنم.
» <مارک واتنی> دانلود کارتون جذاب " فردی مورچه سیاه " دوبله فارسی و کامل : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...7#pid45437
» <Kathy Day> جناب اﻟﻜﺘﺮﻭﭘﻴﺎﻧﻴﺴﺖ از شما بسیار ممنونم...
» <مارک واتنی> خواهش می کنم بتمن عزیز
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 7 رای - 3.29 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
برترین نقشهای منفی تاریخ سینما
نویسنده پیام
ایـده آلـیـسـت آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 33
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۴/۴/۱۲
اعتبار: 18


تشکرها : 1018
( 507 تشکر در 26 ارسال )
شماره ارسال: #39
RE: برترین نقشهای منفی تاریخ سینما

?!Why So Serious

وقتی سخن از نقش منفی در سینما به میان می آید، اولین کاراکتری که جلوی چشمم نقش می بنند بدون شک آن دلقک باهوش و همیشه خندان و یا آن مامور هرج و مرج در فیلم شوالیه ی تاریکی یعنی جوکر است ...

با تشکر از هانا اشمیت عزیز که توضیحات جالبی راجع به نقش جوکر دادند، قصد دارم بنده نیز تا حدی که آگاهی دارم توضیحاتی راجع به این کاراکتر و هم چنین بازیگر توانایش، هیث لجر فقید ارائه دهم ....

هیث اندرو لجر :

او در 4 آوریل 1979 در پرث استرالیا چشم به جهان گشود، هیث اولین تجربه‌های بازیگری‌اش را در ۱۰ سالگی در مدرسهٔ گیلدفورد در نقش پیتر پن تجربه کرد، در فاصلهٔ سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵، لجر در فیلم‌های میهن پرست، ضیافت هیولا، قصهٔ یک شوالیه، چهار پر، ند کلی، فرمان، و برادران گریم نقش‌آفرینی کرد. در سال ۲۰۰۱، جایزهٔ ستارهٔ آیندهٔ شو وست را برای بازی در میهن پرست و به مناسبت اکران جهانی قصهٔ یک شوالیه به دست آورد و در سال ۲۰۰۳، یکی از مردان بازیگر سال استرالیا به انتخاب فصل‌نامهٔ آقایان استرالیایی (GQ Australia) شد. بازی لجر در سال ۲۰۰۵ در نقش انیس دل‌مار در یکی از مهم‌ترین فیلم‌های آن سال، کوهستان بروکبک، جوایز و نامزدی‌های زیادی برای او به ارمغان آورد. جایزهٔ حلقهٔ منتقدان نیویورک، حلقهٔ منتقدان سن‌فرنسیسکو، و نامزدی اسکار در رشتهٔ بهترین بازیگر نقش اول مرد و جایزه گلدن گلاب از آن جمله‌اند. در سال ۲۰۰۸، لجر نقش هیولای معروف داستان‌های کمیک، «جوکر» در فیلم شوالیه تاریکی (دنباله‌ای بر فیلم بت‌من شروع می‌کند) را بازی کرد. در این فیلم او در مقابل کریستین بیل، هم‌بازی‌اش در فیلم من آن‌جا نیستم نقش‌آفرینی کرده‌ است. در روز ۲۲ ژانویهٔ ۲۰۰۸، پیکر هیث در آپارتمانش در طبقهٔ چهارم ساختمانی در خیابان ۴۲۱ بروم در محلهٔ سوهوی نیویورک پیدا شد. دو هفته پس از مرگ لجر، مرگ او تصادفی، و بر اثر مسمومیت شدید دارویی در نتیجهٔ مصرف هم‌زمان چندین نوع قرص ضداضطراب و مسکن و خواب‌آور اعلام شد. ( از ویکی پدیا )


هیث لجر بازیگری توانا و در عین حال انسانی مهربان و قابل اعتماد بود، یکی از عواملی که باعث می شود علاقه ی من به هیث لجر چندین برابر شود این است که او نیز یک INFP بود (یکی از 16 تیپ شخصیتی بر اساس آزمون مایرز برگر) ، از مهمترین خصوصیات این تیپ شخصیتی ، درونگرایی، ایده آلیست بودن، رویا پردازی، مهربانی، هنرمندی و علاقه شدید به کمک به مردم است، این تیپ (که بنده نیز جزء آنها هستم) معمولا به تنهایی شدید علاقه داشته و بیشتر در افکار و رویاهای خود زندگی می کنند، احساسی و منعطف بوده و نویسندگان خوبی به شمار می روند (در یک فرصت بهتر اگر امکانش باشد بیشتر راجع به این تیپ شخصیتی و البته سایر تیپ های مایرز برگر توضیح خواهم داد)

اما برگردیم به هیث لجر و بازی تاریخی اش در نقش جوکر!

به عقیده من همه ی ما یک بخش مجرم و تاریک در وجود خودمان داریم و بسته به شخصیت هر کس این بخش تاریک ابعاد و انواع مختلفی پیدا می کند، به شخصه این من بی رحم و خلافکار را درون خود حس می کنم، البته گمان نکنم تا آخر عمر خود را نشان دهد و فقط در لا به لای روحم سرکشی خواهد کرد و با دیدن اشخاصی نظیر جوکر به اوج لذت و رضایت خواهد رسید. شاید لجر نیز این چنین حس طغیانگری را درون خود می دید و همین قضیه باعث شد تا بیشتر و بیشتر در نقش جوکر فرو رفته و اعماق شخصیت او را با تمام وجود خود درک کند و این بازی خاطره انگیز را از خود به جای بگذارد. نقل است که لجر حدود یک ماه قبل از شروع فیلم برداری خود را در اتاقی در هتل حبس کرده و کل اتاق را پر از عکس ها، لوازم و هر چه که به جوکر مربوط بود، کرده بود و هر روز سعی داشت تا بیشتر خودش را به این شخصیت نزدیک کند. نقشی که حتی جک نیکلسون (مرد شرور هالیوود) هم از آن هراس داشت و در موردش به هیث هشدار داده بود. آیا لجر واقعا بر حسب تصادف و در اثر مصرف هم زمان چند دارو درگذشت یا اینکه افکار، اخلاق ، دیوانگی ها و اعتقادات جوکر در هر سلول کوچک و در هر بخش وجودی اش رخنه کرده بود و همانند تاری سیاه خود را دور روح او گره زده بود و هر روز این مسئله را بیشتر به او گوشزد می کرد که من خود تو هستم ( I'm you ، آخرین جمله ی آهنگ Sad But True از متالیکا که بی ربط به این پاراگراف نیست) و سرانجام لجر طاقت نیاورده و خود را به کام مرگ می فرستد.


حتی در جرم و جنایت هم باید ایده آلیست بود و همه ی کارها را به نحو احسن و برای هدف بسیار بزرگ انجام داد! بله این اعتقاد بنده است و شاید اعتقاد جوکر و مرحوم هیث لجر! جوکر مامور هرج و مرج است، او هیچ چیز برای خود نمی خواهد، از پول متنفر است و آن را فقط وسیله ای برای رسیدن به هدفی بزرگتر قرار می دهد. اما این هدف بزرگ چیست؟ جوکر چه می خواهد؟

پاسخ این سوالها را می توان با دقت در چند سکانس تراژدی شوالیه تاریکی تا حدودی دریافت!

افتتاحیه فیلم، سکانس دزدی از یک بانک توسط گروهی از مجرمین است، هر کسی که سهم خود را انجام می دهد بلافاصله توسط دیگر عضو گروه کشته می شود تا اینکه فقط یک نفر که راس گروه است باقی می ماند، ما ابتدا خود را با یک صحنه بسیار عادی که در اکثر فیلم های اکشن هروویک دیده ایم رو به رو می بینیم ولی به محض اینکه جوکر داستان نقاب از چهره بر می دارد و در جواب توهین مامور بانک که او را متهم به بی اعتقادی نسبت به احترام و افتخار می کند، ضرب المثل عامیانه ای را شکل و فرمی جدید می بخشد و به گونه ای هنرمندانه تنها با تعویض یک حرف از یک کلمه سرگذشت خویش را بازگو می کند و به ما گوشزد می کند که با یک جنایتکار عادی طرف حساب نیستیم!

خلافکارهای بزرگ شهر جلسه ای برگزار کرده اند تا مسئله ی دزدی از بانک توسط جوکر و انتقال پولها را بررسی کنند، ناگهان صدای خنده ی دیوانه واری به گوش می رسد و دلقک داستان وارد می شود، او با انجام شعبده روی مداد و ناپدید کردن آن به شیوه ی خود به خلافکاران هشدار جدی می دهد. او پیشنهاد خود را در کمال خونسردی مطرح می کند و خواهان نیمی از پول در ازای کشتن بتمن است! آیا این دلقک دیوانه است؟ در این سکانس به خود می گوییم:" بله فهمیدم اون فقط دنبال پوله ". خب ما تا حدودی با کاراکتر جوکر آشنا می شویم و حتی دورنمایی از آنچه که قرار است اتفاق بیفتد در ذهنمان نقش می بندد.

به زودی در سکانس دیگری داستانی راجع به زخم های روی صورتش می شنویم و تحت تاثیر قرار گرفته و این دلقک جنایتکار را فردی آسیب دیده می بینیم که تنها هدف او انتقام از گذشته ی تاریک و ارضای نفس عصیانگر خویش است، طولی نمی کشد که دوباره داستانی دیگر در مورد زخمهایش می شنویم که به ریچل دانز می گوید! کاملا گیج می شویم و خود را در یافتن شخصیت حقیقی این دلقک ناتوان و فلج می یابیم و او مانند رازی سر به مهر در ذهنمان باقی می ماند، منتظر می مانیم تا با دستگیر شدن این جانی به حقیقت قضایا پی برده و او را نیز همچون جنایتکاران دیگر در گوشه ی زندان در حالت پشیمان و افسرده بیابیم. هنگامی که او کنار پنجره دست ریچل را رها می کند، ما را ناتوان تر در شناخت کاراکترش می کند و نشان می دهد او با هیچ کس شوخی ندارد و در هر مسیری قدم می گذارد تا به اهدافش برسد اگرچه مسیر غیر انسانی باشد.

فیلم جلوتر می رود و بعد از تعقیب و گریز در شهر جوکر در مرکز خیابان ایستاده و با شاتگان به اطراف شلیک می کند، دیوانگی عجیبی در چشمانش موج می زند، گویی با شلیک هر گلوله یک قطعه از پازل وجودی اش گم می شود و ما را در کامل کردن شناخت خود از حقیقت اصلی وی ناکام می گذارد، سپس با جرئت و یقین مثال زدنی می ایستد و داد می زند :"Hit Me" ، گویی که برق از کله مان پریده باشد، خود را با موجودی مواجه می بینیم که از کشته شدن هم نمی ترسد و با اعتماد به نفس خارق العاده ای از اعماق وجود خود داد می زند که مرا بکش.

چند لحظه بعد او دستگیر شده و به زندان منتقل می شود، با هیبت خاصی روی صندلی پشت میله های سرد زندان نشسته و به ریش ماموران می خندد، هنگامی که آنان را ناتوان در یافتن نشانه ای کوچک که سند وجودی او و متمایز کننده ی او در جامعه باشد، می یابد. بلاخره کمی آرام میگیریم و با خود می گوییم که کارش تمام است! این دلقک عجیب و غریب به اندازه ای که فکر می کردیم باهوش نبوده و به طرز بچگانه ای دستگیر می شود، بله او فقط یک روانی بوده که کارهای بی رحمانه ای را بدون تفکر انجام داده است و دیگر وقت آن رسیده است که مجازات شود!

دقایقی بعد، سکانسی به یاد ماندنی آغاز می شود و اولین رویارویی بتمن و جوکر شکل می گیرد، هنگامی که به گفتگوی این دو توجه می کنیم، متوجه می شویم که جوکر آن روانی که فکر می کردیم نیست، او پیرو ایدئولوژی خاص خودش است و حقایق تلخی را از زندگی روزمره بازگو می کند، او با اطمینان سخن می گوید و بیش از پیش به ما ثابت می کند که او یک جنایتکار عادی نیست بلکه او یک نابغه ی تمام عیار و پر از ایده های ناب بوده که هیچ قانونی نمی شناسد و هیچ هراسی ندارد، او آینه ی تمام نمای هرج و مرج است!

با مرگ ریچل شوکه می شویم و انتظار این چنین اتفاقی را در این قسمت داستان نداریم، ولی به ساختار بسیار مهمی از کاراکتر مبهم جوکر دست می یابیم، این که او فوق العاده باهوش است و نقشه هایش بی عیب و نقص و بدون کوچکترین اشتباهی طراحی شده اند! هنگامی که سر خود را از اتوموبیل پلیس بیرون می آورد و برای چند لحظه سکوت وحشتناکی حاکم می شود در حالی که او با لذت وصف نا شدنی به نمایش گذاشته می شود، گویی این دلقک دیووانه این بار روی صحنه چمباتمه زده و به کارهای تماشاگران خیره شده است و با صدای بی صدایی به آنان می خندد، او از هرج و مرج سیر نمی شود و هیچ کس جلودارش نیست!

در حالی که هنوز از شوک مرگ ریچل خارج نشده ایم، شوک دیگری به ما وارد می شود، جوکر تمام پولها را می سوزاند و ادعا می کند که برای او پول هیچ اهمیتی ندارد و تمام ابزاری که نیاز دارد بسیار ارزان هستند. او درصدد این است که جنایتکاری در خور این شهر باشد و به گونه ای رفتار کند که این مردم لایقش باشند! این سکانس به ما یک نمره ی منفی بسیار بزرگ در آزمون شناخت کاراکتر جوکر می دهد، زیرا ما در ابتدای فیلم او را جنایتکاری عادی قلمداد کرده بودیم که فقط به دنبال پول است اما در این سکانس درمی یابیم که این هیولای رام نشدنی را پول هم ارضا نمی کند!

اندکی بعد سراغ هاروی دنت داغدار در بیمارستان می رود، بدون هیچ هراسی به گونه ای با هاروی دنت گفتگو می کند و او را متقاعد می کند که در مسائل اخیر کمترین دخالت را داشته است که حتی ما نیز که از اول فیلم قدم به قدم با او بوده ایم، سخنانش را باور می کنیم! او می داند که برای پیروزی در این میدان و رسیدن به اهدافش نیاز به یک برگ برنده دارد و او این برگ برنده را با هوشیاری تمام انتخاب می کند، هاروی دنت، نماد عدالت و خوبی در گاتهام! او خود را مامور هرج و مرج معرفی می کند و در شغل خود یک حرفه ای تمام عیار است همانگونه که قبل از گفتگو با هاروی، در یک پیغام تلویزیونی کل شهر را به هرج و مرج می کشد. او به هاروی دنت می گوید که مثلا کشته شدن یک عضو گروه خیابانی یا منفجر شدن یک کامیون سربازان کسی را وحشت زده نمی کند زیرا همه ی اینها طبق نقشه هستند. بار دیگر در می یابیم که جوکر نگاه خاص و واقع گرایانه ی خود را به دنیا دارد که فساد و تباهی کل جامعه را فرا گرفته است و بوی تعفن اعمال انسانها آن چنان در فضا پخش شده که دیگر جایی برای نفس کشیدن وجود ندارد!

به لحظات پایانی فیلم نزدیک می شویم، جوکر تا به اینجای کار موفق بوده و هم اکنون نیز نقشه ی پایانی و اصلی خود را طرح می ریزد، دو کشتی مختلف که اگر تا زمان مقرر یکی از آنها توسط افراد ساکن در آن یکی منفجر نشود، او هر دو را منفجر خواد کرد. در یک کشتی شهروندان عادی و در کشتی دیگر مجرمین با سابقه قرار دارند. بروس وین (بتمن) او را در ساختمان می یابد و شروع به مبارزه با او می کند و سعی در نجات مردم دو کشتی دارد. در حین درگیری هنگامی که جوکر از بالای ساختمان پرتاب می شود و صدای قهقه ی بلند او را می شنویم دیوانگی مطلق او به حد اعلی می رسد و باز ما را غافلگیر و بهت زده می کند، او اشاره به این می کند که بتمن نمی تواند او را بکشد زیرا یک حس درستکاری ناشناخته در او مانع از این کار می شود و بتمن را فقط یک حریف قلمداد می کند که در داخل رینگ مبارزه زور آزمایی می کنند و مشخص می کند که برگ برنده ی اصلی او هاروی دنت است! گر چه او به آرمان اصلی خود نمی رسد زیرا هیچ کدام از آن کشتی ها منفجر نمی شود و جوکر در اثبات این که هر کسی پتانسیل جنایتکاری مثل او شدن را دارد، ناکام می ماند، ولی با این وجود باز هم او پیروز ماجراست زیرا هاروی دنت را دارد و معتقد است اگر مردم هاروی دنت واقعی را که نماد خوبی بود بشناسند روح آنها کاملا از هم می پاشد و آن من جنایتکار خود را نشان خواهند داد، این سکانس اختتامیه ی نمایش باشکوه جوکر در این فیلم بود ولی هم چنان ما را متعجب و انگشت به دهان در شناخت اسکلت بندی ابعاد شخصیت مبهم جوکر نگاه می دارد.

جایی که جوکر با بتمن در زندان گوردن گفتگو می کند که یکی از مهم ترین سکانس های فیلم است و دیالوگ های پرمفهوم و جالبی بین آن دو رد و بدل می شود... جوکر : "اونها تا جایی خوب هستن که دنیا بهشون اجازه می ده،من بهت نشون می دهم، زمانی که این مردم تو شرایط بحرانی قرار بگیرن حتی حاضرن گوشت همدیگرو بخورن"

سکانسی که جوکر با هاروی دنت در بیمارستان گفتگو می کند .... جوکر: "من مامور هرج و مرجم، یه چیزی رو راجع به هرج و مرج می دونی؟ اون عادلانه ست "

سکانسی که جوکر (معلق در هوا) با بتمن بحث می کند ..... جوکر: "من شوالیه سفید گاتهام رو گرفتم و اونو تا سطح خودمون پایین کشیدم، سخت نبود، همونطور که می دونی دیوونگی مثل جاذبه ست، تنها چیزی که لازمه یه هل کوچولوئه"

با بررسی این سکانسها و هم چنین سکانسهای دیگر می توان تا حدی به این قضیه پی برد که جوکر واقعا دنبال چیست؟

او مامور هرج و مرج است، همیشه می خندد، پول برایش ارزشی ندارد، نقشه هایش دقیق است، از هیچ چیز هراس ندارد و او غیر قابل پیش بینی است ....

با موشکافی صحنه های فیلم می توان تا حدی دریافت که در واقع هدف اصلی این دلقک ماورائی ، این بود که نشان دهد هر کسی پتانسیل مجرم شدن و تبدیل شدن به فردی مثل او را دارد، او در صدد بود به مردم بفهماند که آنها فقط یک دنیای ظاهری ساخته و در این دنیا با انجام دادن یک سری کارهای روتین و روزمره و رعایت اخلاقیاتی که خود اسم قانون روی آن گذاشته اند مشغول به تحمل همدیگر هستند، آنها فقط در ظاهر خوب هستند و اگر موقعیت مناسبی پیش بیاید می توانند حیوان صفت و قانون شکن باشند، او وقتی با هاروی دنت حرف میزد و سعی در آزاد کردن بخش تاریک روحش بود می توانست به خود بگوید: "حدسم درست بود، همه می تونن یه مجرم دیوونه بشن حتی کسی مثل هاروی دنت." بله او این قضیه را اثبات کرد که حتی هاروی هم می تواند به شخصی مثل خودش تبدیل شود و فقط به یک نیروی محرکه ی قوی مثل مرگ ریچل نیاز دارد. شیوه ی او برای بهتر کردن دنیا بی رحمانه ، بدون قانون و دیوانه وار بود و بوی خون و کشت و کشتار می داد، ولی گاهی لازم است برای بهبود یک عضو بدن قسمتی از آن را کامل قطع کرد تا اینکه هر لحظه با داروهای مختلف سعی در آرام کردن درد داشت. جوکر مطیع قانون نبود و نقطه مقابل آن یعنی هرج و مرج را اصل کار خود قرار داده بود، شاید قصد داشت قانونهایی که مردم برای خود وضع کرده بودند را مضحک خوانده و نشان دهد که هرج و مرج بسیار عادلانه تر از قانون است! او از هوس ها و طمع های مردم دنیا آگاه بود و سعی در احمقانه جلوه دادن آنها داشت، این را می توان در سکانس آتش زدن پول به خوبی دریافت، او نه تنها به آن خلافکار بلکه به کل مردم دنیا اثبات کرد که آنها در کل عمر خود برای چیزی می جنگند، همدگیر را می کشند، به هم خیانت می کنند و عمر خود را تباه می کنند که می تواند در عرض چند ثانیه تبدیل به خاکستر شود.

جوکر در دو سکانس فیلم داستانهای متفاوتی راجع به زخم صورتش بیان می کند که با شنیدن این داستانها ما کاملا گیج می شویم که کدام راست و کدام دروغ است، با توجه به شخصیت جوکر می شود حدس زد که هر دو دروغ است! او رنج هایی را در دوران کودکی کشیده و هم چنین در زندگی عشقی خود هم شکست خورده است و دلایل محکمی برای شروع جنایت و انتقام از دنیای پیرامون خود پیدا کرده است اما هیچ کدام عامل اصلی زخمهای روی صورتش نیستند، او خود این زخم ها را در صورتش ایجاد کرده تا در هر حالتی خنده ای تمسخرآمیز بر رفتارهای روزمره داشته باشد! از کودکی او با اتفاقات تلخ و ناگوار بسیاری رو به رو بوده است که پرده سفید روح او را لکه دار و پر از کینه کرده اند، تمایلات و امیال سرکوب شده بخش اعظمی از ضمیر ناخودآگاه او را تشکیل می دهند، امیالی که به جای درمان منفجر می شوند و دنیای پیرامون خود را هم نابود می کنند. او خاص بوده است، ولی رفته رفته و با طرد شدن از سوی جامعه ی غرق در تباهی شده آن پرنده سفید دوست داشتنی روحش تبدیل به اژدهایی بی رحم و دیوانه می شود. به راستی افراد پیرامون جوکر در کارهای او نقشی نداشته اند؟ هنگامی که در سکانس آغازین فیلم به مامور بانک می گوید : "من به این اعتقاد دارم که هر چیزی که تو رو نمی کشه، تو رو عجیب تر می کنه". با اندیشیدن پیرامون این دیالوگ متوجه می شویم که جوکر سختی های بسیار زیادی را در طول زندگی متحمل شده است و هر کدام از این سختی ها در روحیه ی او تاثیر بدی گذاشته و اندک اندک خشت های شکل گیری این موجود را روی هم گذاشته اند.

شخصیت جوکر بی نهایت پیچیده و مبهم است، در ادامه به بررسی چند صفت بارز کاراکتر جوکر می پردازیم :

1- جوکر باهوش و غیر قابل پیش بینی است.

از همان سکانس آغازین فیلم، هوش جوکر به نمایش گذاشته می شود، هنگامی که با دزدی از بانک خلافکارها به دنبال انجام معامله ای با آنها و در نهایت استفاده از آنها برای رسیدن به هدف اصلی خود است. او همواره یک قدم جلوتر از بتمن ، هاروی دنت و گوردون است گویی مثل عروسک های خیمه شب بازی نخ آنها را در دست گرفته و هر کجا و هر گونه که می خواهد آنها را جرکت می دهد، او در نقشه هایش، شخصیت و ابعاد روحی دیگر کاراکترها را در نظر گرفته و با ظرافت خاصی کارها را پیش می برد به طوری که تمام تصمیم گیری هایی که آنها انجام خواهند داد را دقیق پیش بینی می کند و با کنترل آنها و هدایت در مسیر دلخواهش لحظه به لحظه به هدفش نزدیک تر می شود. یکی  از نمونه های بارز این هوش را در سکانسی که توسط بتمن بازجویی می شود را می بینیم، او نشانی جاهایی که هاروی و ریچل هستند را جا به جا به بتمن می گوید چون از احساس درونی بروس وین آگاه است و می داند که او برای نجات ریچل خواهد رفت و با نقشه ای که او کشیده است، هاروی را در آن محل خواهد یافت . چه هوشمندانه هاروی را تحت تاثیر قرار داده و او را برگ برنده ی خود می کند و خیال خود را راحت می کند که هر اتفاقی بیفتد برنده ی واقعی داستان اوست و نه کس دیگر ....



2- جوکر همیشه می خندد.

مردی که در هر شرایطی (هنگامی که به صورتش مشت می خورد، هنگامی که از بالای ساختمان پرت می شود و ...) می خندد. خنده های او از روی تمسخر است، تمسخر دنیا و کسانی که در آن زندگی می کنند، او به مضحک بودن کارهای آنها و ضعف آنها در شناخت خودش می خندد. هر کدام از خنده های او پر از مفهوم و پیام است، کسی که همه ی کارهایش پیش بینی شده و حساب شده است غیر ممکن است بی دلیل و از سر دلخوشی بخندد ....


3- جوکر خواسته ی مادی ندارد و اسیر این زندگی نشده است.

به راستی توجه بیش از حد به دنیا و تمام متعلقاتش، انسان را کوچک تر و کوچک تر می کند، گاهی انسان ها به قدری در تمایلات، هوس ها و خواسته هایشان فرو می روند که حتی خود را هم فراموش می کنند. آنها پس از مدتی زندگی به این دنیا عادت کرده و از روی یک سری قوانین تعریف و تثبیت شده زندگی می کنند و هیچ لذت واقعی را تجربه نمی کنند، با گذشت زمان به موجودی مصرف کننده و بی ارزش تبدیل می شوند. جوکر این موضوع را متوجه شده و سعی در بیرون کشیدن خود از این باتلاق را دارد، او به دنبال زندگی عادی نیست، او خود را در مقابل همه یگنا ه ها و جرم های مردم دنیا مسئول دیده و قصد در برملا کردن گناهان و مجازات انسان ها دارد. او ذهن خود را از تمام امیال و هوس ها تهی کرده و هدف خود را والاتر و در خور شان انسان انتخاب کرده است، شاید راهی که برای رسیدن به این هدف برگزیده بی رحمانه باشد اما گاهی بی رحمی هم لازم است ...


4- پوشش و چهره ی جوکر منحصر به فرد است.

اگر بخواهید از زندگی معمولی رها شوید و برای هدف خود بجنگید، همه ی وجود خود را باید تغییر دهید و ارزش های خود را از نو تعریف کنید. جوکر لباسی به تن دارد که اگر در روز عادی کسی او را در حین قدن زدن در خیابان ببیند به او یک دل سیر می خندد، زیرا غیر عادی و بر خلاف عرف جامعه است. او حتی در پوشش خود هم متکی به هیچ قانون و عرفی نیست و بدون توجه به واکنش دیگران، لباسی انتخاب می کند که دلخواهش است و هر چه بیشتر ابعاد درونی شخصیت او را نمایان می سازد. او چهره اش را نقاشی کرده و در کنار لب هایش آثار زخمی به شکل خنده دیده می شود، او به ما می گوید برای خروج از گرداب سهمگین این زندگی و آزادی روح خود نیاز به هیچ چهره ی خاصی ندارید تنها باید یک خنده به لب داشته باشید و جلو بروید ....



5- جوکر از چاقو استفاده می کند.

دلیل این امر را خود در فیلم بازگو می کند، به عقیده ی او مردم هنگام مرگشان شخصیت اصلی خود را نشان می دهند. هنگامی که کسی مرگ را در یک قدمی خود ببیند و برایش مشکل باشد که از همه ی دلبستگی هایش دل بکند نا خودآگاه همه ی قوانین را کنار گذاشته و من واقعی خود را نشان می دهد. جوکر به دنبال کشف حقیقت واقعی هر کس و نمایاندن آن به خود آن فرد است، او حتی در کشتن افراد هم سلیقه به خرج می دهد و آن را با بی میلی انجام نمی دهد و قصد لذت بردن از آن را دارد.


6- جوکر از هیچ چیز نمی ترسد.

ترس عامل اصلی عدم موفقیت اکثر انسان هاست، هنگامی که ترس از دست دادن کسی یا چیزی را داریم، محدود می شویم و هدف های کوچکتری انتخاب می کنیم. جوکر خود را از ترس عاری ساخته و هیچ کسی نمی تواند او را با تهدید بترساند، با نگاه به سکانس بازجویی جوکر از این موضوع کاملا آگاه می شویم، هنگامی که می گوید :" تو هیچ چیز نداری که من رو باهاش بترسونی، با همه ی قدرتت کاری ازت برنمیاد." او حتی از مرگ و کشته شدن هم هراسی ندارد، آن گونه که هنگامی که از آن ساختمان بلند در لجظات پایانی فیلم پرت می شود، میخندد. کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد، بسیار خطرناک است و می تواند هر کاری انجام دهد بدون آنکه نیرویی مانع از کارهایش شود.


در پایان باید از هنر کارگردانی کریستوفر نولان هم کمال تشکر را داشته باشیم که با زیبایی هر چه تمام تر و بدون عیب و نقص کوچکی یک تراژدی به یاد ماندنی را آفرید.


غم قفس به کنار، آنچه عقاب را پیر می کند، پرواز زاغهای بی سر و پاست!
۱۳۹۴/۴/۲۷ عصر ۰۵:۳۵
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سروان رنو, هانا اشمیت, BATMAN, برت گوردون, خانم لمپرت, دکــس, سرهنگ آلن فاکنر, Memento, اسپونز, جروشا, پروفسور, کنتس پابرهنه, مارک واتنی, باربوسا, اکتورز
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
RE: برترین نقشهای منفی تاریخ سینما - ایـده آلـیـسـت - ۱۳۹۴/۴/۲۷ عصر ۰۵:۳۵