» <BATMAN> سلام شارینگهام عزیز، با اجازه شما بله! » <شارینگهام> سلام بتمن جان، گشت شبانه ات آغاز شده؟ » <BATMAN> شب بخیر https://s8.uupload.ir/files/the_batman_hpv2.jpg » <اکتورز> مجیدی ، کیا رستمی ، پوراحمد و ... نقش بچەها در فیلمهایشان بسیار پررنگ بودە و این بیشتر بە دلیل دور زدن سانسور بودە » <اکتورز> همەی وجودم درد گرفت » <اکتورز> ویدیوای از صحبتهای جیم جارموش در مورد کیارستمی دیدم و نظر ایشان این بود کە کیارستمی برای دور زدن سانسور از کودکان در فیلمهایش بهرە میگرفتە » <سروان رنو> تلگرام یا فروم ؟ مساله این است ! ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...4#pid45464 » <Dude> سلامت باشید. شده که ازعزیزانی با هم، کمی قدیمی تر از اینها را دیده بودیم، جز خودم همه دردیار باقی اند. خوشحالم هنوز هستند که از آن فیلمها خاطره دارند، با آرزوی سلامتی » <دون دیهگو دلاوگا> سلام و سپاس فراوان "Dude" گرامی. آقا ممنون برای "Orions belte". با معرفی شما، خودم هم خاطره محوی از آن سراغ گرفتم » <دون دیهگو دلاوگا> پاینده باشید "رابرت" گرامی. سپاس از لطف و پُستهای ارزشمندتان
یک لات قلچماق به نام موس مالوی (مازورکی) کارآگاه خصوصی فلیپ مارلو (پاول) را اجیر می کند تا دوست دخترش را بیابد . از آن طرف زنی به نام گریل (ترور) مارلو را مامور پیدا کردن گردنبندی گران قیمت می کند . کارآگاه مارلو همزمان این دو پرونده ی به ظاهر بی ربط را پیگیری می کند و درنهایت به این نتیجه می رسد که منشا آنها یکی است ...
وقتی در 1946 منتقد فرانسوی نینو فرانک برای نخستین بار واژه فیلم نوآررا به کار برد , از این فیلم به عنوان نمونه یاد کرد . پرداخت سینمایی دمیتریک جوان از رمان چندلر , اغلب ویژگی های سبک مزبور را داراست : کارآگاه خصوصی سرسخت , فضایی سرشار از سایه و دود , خیابان ها و کوچه پس کوچه های باران خورده و خلوت , باج گیری و نیرنگ , گفت و گو های دو پهلو و کنایه آمیز , خشونت در رفتار و گفتار , زن اغواگر (فم فتال) ... این دومین اقتباس سینمایی براساس رمان چندلر , بهترین آنها نیز هست . دو فیلم دیگر: شاهین غلبه می کند (اروینگ رایس – 1942) و بدرود خوشگل من(جرج پاپاس و جری بروکهایمر- 1975) .
ناشری به نام جانی مریک (لاوجوی) که قمارباز نیز هست , با سندیکای ناشران و روزنامه نگاران دچار اختلاف می شود . این درگیری وقتی اوج می گیرد که رابطه عاشقانه او با دختر یکی از روزنامه داران آشکار می شود . به قتل رسیدن خبرنگار روزنامه و به دنبال آن خودکشی فرزند نوجوان مریک اوضاع را پیچیده تر می کند ...
گفت و گو های طولانی و کشدار در لوکیشن محدود و عدم تحرک , جذابیت فیلم را به شدت کاهش داده است . رابطه عاشقانه قمارباز میانسال (لاوجوی) و دختر جوان (ولدان) که محور ماجراهای فیلم است , آنچنان که لازم است , باورپذیر ساخته نشده و به تبع آن اتفاقات بعدی نیز دومینو وار همینطور .
جورج فاولر (مکویین) به عنوان نفر چهارم به گروهی از دزدان می پیوندد تا عملیات سرقت از بانک را انجام دهند . رهبر گروه که ذاتا از زنان بیزار است , جورج را از ارتباط با یک دوست قدیمی برحذر می دارد . اما او به ارتباطش ادامه می دهد ...
فیلم , گیرایی کارهای مشابه درجه یک مثلا یک پلیس(ملویل – 1972) را ندارد . اما نمی توان نسبت به حضور مکوئین افسانه ای در فیلمی پلیسی/نوآر بی اعتنا بود . او در این فیلم نیز پرسوناژ همیشگی اش را ارائه می دهد : کم حرف , مصمم و چابک . از نکات جالب فیلم شباهت عجیب یکی از بازیگران نقش فرعی به جیمز دین است . به یادماندنی ترین سکانس فیلم صحنه ای است که یکی از سارقان وقتی در محاصره پلیس قرار می گیرد , برای آنکه بگریزد , در اتاقی را باز می کند و از تصویر خود در آینه های مرکبی که دیوار ها را در بر گرفته اند , می هراسد و به آن شلیک می کند و تصویرش تکثیر می شود . البته قبلا مشابه این سکانس , زیباتر و تاویل برانگیز تر در بانویی از شانگهای (ولز – 1947) و به شکلی دیگر در سیرک (چاپلین - 1927) ساخته شده بود .
لوئیس هاول (کرافورد) خدمتکار خانه ای مجلل متعلق به دین گراهام (ماسی) است که گاهی اوقات به دیدار مردی خوش گذران به نام دیوید ساتن (هفلین) می رود . او پس از مرگ مشکوک همسر اربابش , جای او را می گیرد و با دین گراهام ازدواج می کنند . در این میان لوئیس دچار وهم و خیال می شود که همسر گراهام را خود به قتل رسانده و آن را با صحنه سازی خودکشی جلوه داده . لوئیس که از ارتباط دختر گراهام و ساتن نگران آشکار شدن برخی موضوعات است , ساتن را به قتل می رساند . اکنون او دچار مالیخولیا شده و عذاب وجدان رهایش نمی کند ...
تصاویر فیلم چنان واقعی به نظر می رسند که تماشاگر ممکن است در یک حالت بینابینی قرار گیرد و درنیابد که آیا آنچه دیده را باور کند یا به حساب توهم لوئیس هاول بگذارد . بازی قدرتمند کرافورد در این نقش - زنی آسیب پذیر و شکننده - ضمن آنکه نامزدی اسکار بهترین بازیگر سال 1947 را برایش به ارمغان آورد , بقیه عوامل فیلم را کمرنگ کرده است . تمهید دوربین روی دست که در دقیقه 79 برای القای حس ناامنی و اضطراب به کار گرفته شده با توجه به زمان ساخت اثر قابل توجه است .
مانکنی به نام مونا استیونس (اسکات) که همسرش در زندان است , فردی کارچاق کن مکدونالد (بر) و یک کارمند موقر و متاهل اداره بیمه جان فوربس (پاول) ارتباطی مثلثی را شکل می دهند . با آزاد شدن زندانی , مثلث به مربعی خطرناک تبدیل می شود و دو تن جان می بازند .
از محصولات تولیدی و سری دوزی شده هالیوود که از شخصیت پردازی سطحی و مونتاژ ضعیف آسیب دیده ; نظیر سکانس قایق سواری اسکات و پاول . فیلمنامه نویس و کارگردان فیلم بر این نکته اصرار می ورزند که استیونس و فوربس افراد شریفی هستند که دچار لغزش شده اند . یکی از دلایل عدم جذابیت فیلم همین تاکید گلدرشت و تصنعی است . تنها نکته جالب , یکی از شخصیت های فرعی فیلم است : یک منشی که دائما مشغول انجام امور شخصی است . او همواره نگران باز ماندن در اتاقش توسط ارباب رجوع است . انگار این داستان , قدمتی به اندازه تاریخ داشته است !
وکیل دادگستری و از مدیران شورای شهر , پیر مائوری (پیکولی) همسر بیمار خود را با سم راحت می کند تا روالمند و با فراغ بال با زنی بیش فعال لوسین دلاماره (آدران) ارتباط برقرار کند . سپس وقتی آن دو شوهر الکلی لوسین را مزاحم خود می یابند , او را نیز به شکل فجیعی به قتل می رسانند . در این میان دختر نوجوان لوسین که به رفت و آمد های مادرش مشکوک شده , پلیس را در جریان قرار می دهد و آنها لو می روند , درحالی که از رفتارشان به هیچ وجه پشیمان نیستند ...
از روی این داستان , اقتباس های سینمایی زیادی صورت گرفته که شاید دیگر به شماره نیایند . اما فیلم شابرول بی پروا تر است و اصول پذیرفته شده اجتماعی و اخلاقی را به چالش می کشد . موضوع خیانت از اصلی ترین تم های فیلم های شابرول است . او چهار سال پیش از این فیلم نیز در یکی از بهترین آثارش همسر بی وفابه چنین حال و هوایی پرداخته بود . اینکه اداره سانسور فرانسه مانع پخش اثر نشده , باتوجه به موقعیت شغلی شخصیت مرد فیلم (مائوری) , حیرت انگیز است .
مجرمی سابقه دار (بیکر) را به زندان بازمی گردانند . به دنبال شورشی که در زندان اتفاق می افتد , او را به عنوان سردسته تبهکاران به زندان ویژه ای منتقل کنند تا درموردش تصمیم لازم گرفته شود , اما در بین راه , همدستانش که از قبل کمین کرده اند , به خودروی حامل وی حمله می کنند و نجاتش می دهند ; به این دلیل که تنها او از محل پنهان سازی مبلغ هنگفتی پول آگاه است ...
نزدیک به نیمی از فیلم در زندان می گذرد . 20 دقیقه اول و دوباره از اواسط تا اواخر . تبهکار از یک سو خوی حیوانی(داسین – 1947) را به یاد می آورد و از سوی دیگر جذابیت هایی برای ملویل داشته ; به خصوص در کلاه(1962) و نفس دوباره(1966) . سکانس برگزیده فیلم را می توان بخش پایانی آن دانست : گانگستر ها وقتی از همکاری (!) بیکر در بیان محل اختفای پول ها نا امید می شوند , او را هدف گلوله قرار می دهند . اما یکی از آنها در آخرین لحظات , پیکر نیمه جان بیکر را عاجزانه در آغوش می گیرد و التماس می کند تا آدرس اسکناس های دفن شده در زمینی پوشیده از برف را پیش از مرگش به او بگوید . همزمان , یکی دیگر از گانگستر ها دیوانه وار شروع به شخم زدن زمینی پهناور می کند که به گمان او پول ها در آن پنهان است . نام دیگر این فیلم جنگل بتونیاست .
جوانی خودشیفته فرانک کلمانز (بوگارد) که خیال می کند پدرش را کشته , به روانکاوی سرشناس دکتر کلایو اسموند (ناکس) مراجعه می کند و با پیشنهاد اسموند به جای اینکه خود را به پلیس معرفی کند , مدتی را نزد او می ماند تا بهبود یابد . در مدت حضور فرانک در خانه دکتر اسموند , رابطه ای مرگبار بین او و همسر روانکاو (اسمیت) شکل می گیرد ...
این دومین فیلمی است که لوزی با الهام از غرامت مضاعف (وایلدر – 1944) و پستچی همیشه دوبار زنگ می زند(گارنت – 1946) ساخته است . با یک تفاوت عمده و آن اینکه در این فیلم , رابطه بوگارد و اسمیت در اواسط فیلم لو می رود و آنها رسوا می شوند و ناکس کاملا در جریان قرار می گیرد و همسرش را در صحنه ارتکاب می بیند . اما بنا به ملاحظاتی ناچار می شود کج دار و مریز کند و دم بر نیاورد . از تفاوت های دیگر ببر خفته با دو فیلم یاد شده می توان به شخصیت پردازی اشاره کرد . هیستری و خود ویرانگری الکسیس اسمیت وجه تمایز او از ترنر در پستچی ... و استنویک در غرامت مضاعف است . موزیک جاز آرنولد نقطه مثبت و قوت اثر است . این اولین فیلم انگلیسی لوزی پس از گریزش از هالیوود به دلیل قرار گرفتن در لیست سیاه مکارتی نیز بود .
فیلمنامه : دالتن ترامبو و هوگو باتلر (برمبنای داستانی از رابرت تورن و هانس ویلهلم)
فیلمبردار : آرتور سی. میلر
موزیک : لین موری
بازیگران : وان هفلین – اولین کیز – جان ماکسول – کاترین وارن – امرسون تریسی - مگ بلیک
محصول 1951 هاریزن پیکچرز و یونایتد آرتیستز – سیاه و سفید – 92 دقیقه
زنی خانه دار به نام سوزان (کیز) که دل خوشی از زندگی مشترکش ندارد , پلیسی فاسد (هفلین) را برمی انگیزد تا در سر به نیست کردن همسر کسالت بارش به او کمک کند ...
پلیس گشتبازسازی کم خلاقیتی از غرامت مضاعفاست . هرچند تفاوت هایی در این فیلم وجود دارد مثل منتقل کردن مکان وقوع ماجراها به خارج از شهر از نیمه های فیلم به بعد , و همچنین زنده ماندن سوزان در پایان کار که به خودی خود نوعی تابو شکنی در روایت سینمایی به شیوه هالیوودی محسوب می شد .
در بندر نیویورک شبکه قاچاق داروهای مخدر فعال است . دو کارآگاه پلیس میکی واترز (بریدی) و جیم فلانری (روبر) مامور می شوند تا عامل اصلی را بیابند . این فرد کسی نیست جز پل ویکولا (براینر) که در نهایت بی رحمی بسیار مهربان و متین به نظر می رسد . واترز به این نتیجه می رسد که تنها راه مقابله , نفوذ در تشکیلات آنها با هویت مبدل و به عنوان دلال مواد مخدر است ...
بندر نیویورک از نمونه های نه چندان موفق جریان فیلم های پلیسی/جاسوسی اواخر دهه 40 است . یول براینر در اولین حضور سینمایی اش و به دور از چهره شناخته شده سال های بعد , تماشاگر را غافلگیر می کند . سکانسی که در آن پل , دختر مورد توجه خود را به ظن خیانت , مقابل آینه خفه می کند , به رغم سادگی در اجرا و فرم , تکان دهنده و یادآور سکانسی مشابه در فیلم راه میانبرادگار اولمر (1945) است .
حافظه فرانک تامسون (مردیت) با سقوط شیئی از فراز ساختمانی نیمه کاره مختل می شود . برحسب تصادف یک دوست قدیمی روت دیلن (ترور) او را می بیند و مخفیانه به خانه ای می برد که در آنجا از یک زن مسن و لال پرستاری می کند . تامسون به زودی از موضوع مرگ مشکوک فرزند پیرزن آگاه می شود و درمی یابد که اکنون خود یکی از متهمان است . همزمان حافظه آسیب دیده اش را باز می یابد و مجبور می شود برای اثبات بی گناهی , قاتل را بیابد ...
فیلمی خام دستانه و فراموش شدنی که در آن بیش از آنکه داستان تصویر شود , تعریف می شود . جنبه کنایه آمیز نام فیلم , امروز دیگر کمی یخ به نظر می رسد .
جان هارمن (برنت) مدیر محترم یک فروشگاه بزرگ کتاب , به یکی از کارکنان خود به نام روبی (دورس) توجه خاصی دارد و به رغم بازی گوشی و تعلل در انجام وظایف , او را چندان سرزنش نمی کند ; مگر در حضور سایر کارکنان و به منظور ظاهرسازی . روبی هم از این موضوع نهایت بهره را می برد و با تحریک دوست پسر خود جفری (رینولدز) از رئیسش باج گیری می کند . سرانجام پس از اخاذی های پی در پی , روبی که از این روند و نقش ننگین خود خسته شده , قصد کلک زدن به جفری را دارد و تصمیم می گیرد بخشی از پولی را که از تلکه کردن هارمن بدست آورده برای خود بردارد و بگریزد …
فیلمی صرفا سرگرم کننده که تحت تاثیر نوآرهای هالیوودی و به ویژه آثار لانگ ساخته شده , اما از ظرفیت های زیبایی شناسانه و روان شناختی و سبک گرایانه فیلم های او بی بهره است . شیوه لو رفتن و دستگیری فرد شرور باور پذیر نیست ; چرا که او فرصت فرار را به طرزی باور نکردنی از دست می دهد و خود را به مهلکه می اندازد . همچنین وجود یک زن فرشته سیرت و دلسوز (چاپمن) در تقابل با زن شیطان صفت فیلم (دورس) برای تقویت جنبه اخلاقی ماجرا و برقراری تعادل بین خیر و شر , به اصالت فیلم لطمه زده است .
افسر پلیس توماس مکوئیگ (میچم) و نیروهای تحت امرش دربرابر فعالیت های یک باند تبهکاری به رهبری نیک اسکنلون (رایان) می ایستند ...
از بین بازیگران فیلم تنها رابرت میچم در نقش پلیسی منضبط و قانون مند خوب جا افتاده است . اعمال نظر پنج کارگردان در ناهمگونی بافت و لحن فیلم کاملا محسوس است . از معدود صحنه های اثرگذار فیلم قسمتی است که میچم در حالتی دست پاچه , کشته شدن یک پلیس شجاع را به همسرش اطلاع می دهد و این تصویر , بدون شیون و زاری مرسوم ( آنچنان که بارها در فیلم ها و سریال ها دیده شده ) با حرکت آرام دوربین بسوی دری بسته توام می شود و همزمان با آن صدای گریه آهسته و فروخورده آن زن به گوش می رسد .
گروهی از تبهکاران به سرکردگی جورج لگنزا (کاکران) به دنبال چند مورد جرم و جنایت و سرقت مسلحانه در سه ایالت , توسط نیرو های پلیس مورد پیگرد قرار می گیرند . با وجود این , عملیات خطیر و با ریسک بالای دستبرد به خودروی حمل اسکناس ها را در دستور کار قرار می دهند و آن را به انجام می رسانند , اما ناباورانه درمی یابند که به دلیل ضعف اطلاعاتی , اشتباهی بزرگ مرتکب شده اند ...
استیو کاکران در نقش گانگستر خونسرد , بی رحم و انتقام جوی فیلم عالی است و تغییر هویت غیر منتظره اش تماشاگر را شوکه می کند . ریتم فیلم هیچگاه افت نمی کند و برخی لحظات آن واقعا نفس گیر است ; ازجمله تعقیب و گریز کاکران و معشوقه وردست مقتولش که ساز ناکوک می زند و تمرد می کند و به ناچار باید از شر او خلاص شد . صحنه های سرقت از بانک در ابتدای فیلم یک پلیس (ملویل - 1972) متاثر از این فیلم ساخته شده است . پس از گذشت 6 دهه و مقایسه این فیلم با نمونه های مشابه می توان آن را از کامل ترین فیلم های پلیسی تاریخ سینما دانست .
ماکائو جزیره ای توریستی نزدیک هنگ کنگ میزبان گروهی از مسافران است که با کشتی از راه می رسند . از جمله فردی کم حرف و بدبین به نام نیک (میچم) , یک خواننده کلوپ های شبانه جولی (راسل) و تاجری به نام لارنس (بندیکس) . دزدیده شدن کیف نیک توسط جولی در کشتی , ارتباط نیک با لارنس و اجیر شدن جولی توسط مالک خبیث کلوپ شبانه برای اغوای نیک باعث شکل گیری ماجراهایی می شود ...
فیلم سر دارد اما ته ندارد یا ته مهملی دارد . در میانه ساخت فیلم , بین تهیه کننده (هووارد هیوز) و استرنبرگ شکرآب شد و نیکلاس ری هرطور شده کار را سامان داد . اما گسستگی های زمانی در ساخت فیلم کاملا مشهود است . بارز ترین نمود آن چهره پردازی ناهمگون و چندگانه است . از گاف های فیلم می توان به صحنه ای اشاره کرد که راننده ای با سرعت در حال رانندگی است , اما همزمان برمی گردد و با سرنشینان عقب خودرو خوش و بش می کند (دقیقه 16) . ماکائو به لحاظ تدوین نیز اشکال دارد (دقیقه 40) . فیلمبرداری بیشتر بخش های فیلم در 1950 انجام شد , اما تکمیل برخی قسمت ها و برداشت های مجدد و آماده سازی آن برای اکران تا 1952 به طول انجامید .
لس آنجلس , 1951 . در حالی که تلاش نیروهای امنیتی برای دستگیری عامل قتل های پیاپی دختر بچه های شهر ناکارامد و ناموفق بوده و در شرایطی که ترس و دلهره وجود شهروندان را تسخیر کرده , سران شبکه های مافیایی و قاچاق چیان مواد مخدر که فعالیت های اقتصادیشان (!) تقریبا فلج شده , تصمیم می گیرند به هر شکل ممکن قاتل را بیابند تا نظم و امنیت و ثبات به شهر وحشت زده بازگردد و در سایه این صفا و صمیمیت , دوباره کسب و کار خود را رونق دهند ...
بازسازی فیلم پرآوازه فریتس لانگ که قبلا در 1931 ساخته شده بود , برای جوزف لوزی نوعی تکلیف درسی به حساب می آمد . دنیای آکنده از ناامنی و اضطرابی که لوزی تقریبا در تمامی آثارش تصویر می کند , شاید در نوجوانی او و با تماشای Mلانگ در ضمیرش نهادینه شده باشد . انتقال ماجراهای فیلم از برلین (در ورسیون 1931) به لس آنجلس آغاز دهه 1950 باعث نشده لوزی حال و هوای فیلم را به کل عوض کند ; چنانکه کم حرفی و حالت های روان نژند دیوید وین در این فیلم کاملا تداعی کننده بازیگران دوره اول ناطق است . با همه اینها اثر لانگ به دلیل تاثیر گرفتن از آن روح آزرده و تلخ و خلق فضای بسیار غریب و قمر در عقربی , قله ای دسترس ناپذیر است که لوزی این موضوع را احتمالا بهتر از هرکس می دانسته و با این حال سراغ آن رفته , و این شهامت متواضعانه ارزشمند است . از به یادماندنی ترین لحظات فیلم , سکانسی است که تلوزیون در یک برنامه اضطراری نکات ایمنی را به کودکان و خانواده ها آموزش می دهد .
ویراستار یک روزنامه در دفتر کار خود , پس از وقت اداری , برای عده ای از همکاران خود ماجرایی را بازگو می کند : کارآگاه پلیس , تونی کاکران (گارگان) با فریب همسرش , با زنی متاهل , جیل مریل (کارتر) رابطه برقرار می کند . آنها شبی در یک جاده پرت بین راه , از درون خودرو شاهد صحنه قتلی هستند . اما تونی , به رغم وظیفه حرفه اش ترجیح می دهد پیگیر نشود ; چون در آن صورت باید توضیح دهد که چرا آنجا بوده و ماجرا بیخ پیدا می کند . در این میان شخصی را اشتباها به عنوان متهم دستگیر می کنند ...
بر اساس این طرح کلی که یک روزنامه نگار هر بار برای همکارانش ماجرایی پلیسی/ جنایی تعریف می کند , در 1954 سریالی تلوزیونی با همین نام ساخته شد . جنیس کارتر از فم فتال های کمتر شناخته شده تاریخ سینما در این فیلم جلوه ای بی پروا از زن شهرآشوب دهه 1940 ارائه می دهد که در نوع خود قابل تامل است ; چراکه او بسیار شاداب تر , باهوش تر و آزاد تر (!) از همسر صبور و خانه دار و مهربان و سر به راه تونی تصویر می شود . سکانسی که در آن جیل و تونی در محیطی نا امن و با ترس و لرز در کتابخانه ای عمومی ملاقات می کنند , الگوبرداری شده از سکانسی مشابه در غرامت مضاعف(بیلی وایلدر – 1944) است که در آن نف و فیلیس در یک سوپرمارکت دیدار می کنند .
سارقی پا به سن گذاشته که سر پرشور و دل زیبا پسندی دارد , به محض آزادی از زندان , نقشه سرقتی جدید را به جریان می اندازد که در تمام سال های زندان با دقت و وسواس آن را طراحی کرده . او برای پیشبرد کار , با وکیلی سرشناس ولی فاسد ملاقات می کند تا افراد و ابزار لازم در اختیارش قرار گیرد . طبق برنامه , دستبرد به جواهرفروشی مورد نظر با موفقیت انجام می شود , اما یک بدشانسی کوچک در آخرین لحظات , گروه سارقان را به دردسر بزرگی می اندازد . از طرف دیگر رفاقت پوشالی پلیسی رشوه خوار با یکی از اعضای باند , باعث درز ماجرا می شود . همزمان , وکیل دادگستری – این بار به عنوان مالخر - قصد دارد به بقیه نارو بزند ...
اثری غبطه انگیز در عرصه فیلم نوآر که بیننده را در هزارتوی روابط آدم ها به دام می اندازد ; روابطی سرشار از فریب , طمع و حق السکوت . دنیای تبهکاران خرده پا هرگز چنین واقعی و گیرا تصویر نشده است . گذر زمان عیار فیلم را بیش از پیش نمایانده است . پرداخت منسجم و فاصله زیاد فیلم با اغلب آثار هیوستن از یک سو , و روند آسان تولید آن از سوی دیگر , این نظریه نه چندان منطقی - اما واقعی- را تایید می کند که در خلق برخی آثار ارزشمند , شانس و اقبال نیز نقش مهمی داشته است ; چنانکه به نظر می رسد خود هیوستن و گروهش نیز هنگام ساخت این فیلم از نتیجه کارشان تصور دقیقی نداشته اند . جنگل آسفالت الهام بخش فیلمسازان بزرگی بوده است . جولز داسین در ریفیفی , استنلی کوبریک در قتلو ژان پیر ملویل در کلاه و نفس دوباره به این فیلم ادای احترام کرده اند .
خبرنگاری به نام کنی بلیک (بیمونت) دلباخته زنی به نام تونی کرکلند (سویج) می شود و با اغواگری های او می پذیرد که در قتل همسر تونی به وی کمک کند . پس با صحنه سازی او را به قتل می رسانند . اما بعد از آن , بلیک رودست می خورد و تونی را در آغوش مرد دیگری می یابد ...
این نسخه بازسازی شده غرامت مضاعف چندان هوشمندانه نیست . تنها ابتکار کارگردان ( نیوفیلد ) تبدیل کبریت و دستگاه ضبط صوت ( در غرامت مضاعف ) به فندک و ماشین تایپ در فیلم اخیر بوده است . آن سویج بازیگر این فیلم در همان سال در فیلم نوآر رده B و ماندگار بیراهه/ راه میان برساخته ادگار اولمر نیز در نقش زنی فتنه انگیز و مرگ آفرین ظاهر شد .
آیرن (واکر) همسر جوان کارخانه دار ثروتمند والتر ویلیامز (دانلوی) با همدستی جیم تورنس (برت) تصمیم می گیرند والتر را به قتل برسانند و ثروتش را تصاحب کنند ...
کشته شدن مرد مجرم (تورس) در اواسط فیلم و برجسته شدن نقش والتر (قربانی) و زنده ماندنش و حتی سرنوشتی که سرانجام او را به سوی خوشبختی پیش می برد , وجه تمایز فیلم از آثار مشابه است . برخورد شدید به دلیل عدم خلاقیت کارگردان در به تصویر کشیدن پیامی اخلاقی و انتخاب نادرست برخی از بازیگران , فیلمی متوسط و حتی نیمه متوسط است . طولانی بودن زمان فیلم , مزید بر علت و کلافه کننده است .