تالار کافه کلاسیک

نسخه کامل: شخصیت های دوست داشتنی
شما درحال مشاهده محتوای قالب بندی نشده این مطلب هستید. نمایش نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحات: 1 2 3 4

برای حمید هامون عزیز :

1- قیصر / بهروز وثوقی ( قیصر )

2- سید / بهروز وثوقی ( گوزن ها )

3- مجید ظروفچی / بهروز وثوقی ( سوته دلان )

4- بی تا / گوگوش ( بی تا )

5- حمید هامون / خسرو شکیبایی ( هامون )

6- علی خوش دست / سعید راد ( تنگنا )

7- حکمتی / پرویز فنی زاده ( رگبار )

8- سرهنگ / اکبر مشکین ( آرامش در حضور دیگران )

9- حامد / محمد رضا فروتن ( شب یلدا )

10- تاجی / تاجی احمدی ( خشت و آیینه )

11- امانی / سعید راد ( خط قرمز )

12- ابی / بهروز وثوقی + آقا حسینی / داوود رشیدی ( کندو )

13- حاج کاظم / پرویز پرستویی ( آژانس شیشه ای )

14- عبدالحمید / سیامک اطلسی ( آن سوی آتش )

15- اتی / گلشیفته فراهانی ( بوتیک )

16- آقا جلال / جلال مقدم ( دندان مار )

17- نوری / هادی اسلامی ( سرب )

18- گروهبان مکوندی / اکبر عبدی ( ای ایران )

19- آفاق / فریماه فرجامی ( نرگس )

20- شاپوری / رضا رویگری ( بوتیک )

21- قدرت / فرامرز قریبیان ( گوزن ها )

22- هالو / علی نصیریان ( آقای هالو )

23- واله / مجید مجیدی ( بایکوت )

24- سلطان / فریبرز عرب نیا ( سلطان )

25- رضا /  فرامرز قریبیان ( ردپای گرگ )

26- طوبا / گلاب آدینه ( زیر پوست شهر )

27- قربان سالار / عزت الله انتظامی ( بانو )

28- عروس / سوسن تسلیمی ( طلسم )

29- کیان، ویدا، مادر / سوسن تسلیمی ( شاید وقتی دیگر )

30- مادر / رقیه چهره آزاد ( مادر )

میشه این لیست رو ادامه داد ولی ...

خانم ها ... ، آقایان ... ، روزتون بخیر

اجازه بدید شما رو با شخصیتی دوست داشتنی آشنا کنم ،

پوستر فیلم شاهرگ

زینل معروف به زینل خله
با هنرمندی ایرج قادری
در فیلم شاهرگ (1354)
کارگردان علیرضا داوود نژاد

اوراق شناسائی فراموش نشه لطفا !  

سلام به دوستان

شخصيتهاي دوست داشتني در سينما بسيارن و اسم آوردن ازشون كارو سخت ميكنه ولي يكي از اونها براي من شخصيت زشت (eli wallach) در فيلم سرجيو ليونه هست شخصيتي كه ابعاد مختلفي از يه انسان را نشون ميده . صحنه معروف قبرستان جايي كه شخصيت دنبال طلاها توي قبرستون ميگرده با موسيقي ديوانه كننده انيو موريكونه.

شخصيت محبوب من از فيلمهاي سرجيو ليونه

                                 شخصیت های دوست داشتنی از نظر بنده:

  • در فیلم لورنس عربستان شخصیت پیتر اوتول
  • در فیلم پدر خوانده شخصیت دون کورلئونه ، یک پدر واقعی
  • در فیلم کازابلانکا شخصیت بوگارت، یک قهرمان و یک وطن پرست واقعی
  • در فیلم بربادرفته شخصیت زن به نام اسکارلت اهارا
  • در فیلم صلاه ظهر یا نیمروز شخصیت کلانتر، یک مرد تنها با بازی گری کوپر
  • شخصیت پل نیومن در بیشتر فیلم هایی که بازی کرد.
  • امبرتو در امبرتو دی، چون مردی بود که نمی باخت
  • الیشا در بدنام

(۱۳۹۰/۱۲/۹ عصر ۰۵:۳۱)دنی براسکو نوشته شده: [ -> ]

 

شخصيت محبوب من از فيلمهاي سرجيو ليونه

اما من شخصیت بد (the Bad) رو ترجیح می دم. خیلی تعهد کاری داره. اول فیلم هم میگه : من اگر بابت کاری پول بگیرم حتما انجامش می دم ! باهوش تر از شخصیت زشت هم هست. آخر فیلم بهش ظلم شد. دو تا به یکی کردن و مظلومانه کشتنش narahat

"تا وقتی ریشه ها نپوسیده باشند، همه چیز درسته و همه چیز سالم باقی میمونه. در یک باغ!

در باغ گل ها فصول مختلفی رو می بینن، اول بهار و تابستان رو می بینن و بعد اونا پاییز و زمستان رو میبینن، و باز بهار و تابستان میرسه! "

چانسی باغبان (پیتر سلرز در فیلم حضور)

بدون شک فیلم حضور در زمره کمدی های سیاه جزو بهترین هاست.

آخرین حضور پیتر سلرز بر پرده های سینما او را برای همیشه جاودان کرد،این سلرز است که چهره ساده و بی آلایش یک باغبان را که با گفته های خود اقتصاد یک کشور را تحت تاثیر می گذارد، می سازد. او با بازی "فیزیکی" و "خاموش" خود گونه جدیدی از استعداد خود را نشان می دهد.انتقادهای صریح فیلم به رسانه های رو به گسترش را در بازی سلرز مشاهده می کنیم.

دلیل علاقه من به شخصیت چانسی سادگی اوست، که چه ساده مردم به او دل می بندند، چون حرف های او چیزی جز صداقت او نیست...

http://cafeclassic4.ir/imgup/3042/1358535487_3042_4c5d49157d.jpg

گفته میشه شخصیت معروف فارست گامپ ، الهام گرفته از شخصیت باغبان فیلم حضور است.

شخصیت های خوب، شخصیت های دوست داشتنی، جناب کلاسیک هم که در چند پست قبل، خط دادن واسه ورود به فیلمهای استاد بیلی وایلدر؛ بنابراین چرا نرم سراغ یکی از بهترین ها؟

"لو جیکوبی" در "ایرما خوشگله" نقش "سیبیل" صاحب کافه ای رو بازی می کرد که از همه شخصیت های فیلم به نظرم دوست داشتنی تر بود. مشهورترین دیالوگهای این فیلم رو "سیبیل" بیان کرد و شخصیت همه فن حریف او که در کمال خونسردی به بیان خاطراتش از تدریس در دانشگاه تا حضور در دانکرک، وکالت و مامایی! که "همه آنها داستانی دیگر داشتند" به دلنشین شدن این فیلم بسیار کمک کرده. البته نباید از دوبله ماهرانه استاد منوچهر اسماعیلی هم در این تأثیر برای مخاطب ایرانی فراموش کرد.

انتونیو و برونو (دزد دوچرخه)

تا بحال هیچ کاراکتری رو تو سینما به معصومیت و مظلومیت انتونیو ندیدم(بازی ماجورانی تو این فیلم شاهکاره).....مردی که حتی نمیتونه یه دوچرخه رو توی کوچه خلوت بدزده اما دوچرخه خودش رو تو شلوغی شهر میدزدن و کاری ازش برنمیاد

توی جامعه ی فلاکت زده ای که فقر بدبختی شرافت خیلیا رو دزدیده انتونیو دنبال زندگی شرفتمندانست....و وقتی از روی ناچاری تصمیم به دزدی میگیره ناکام می مونه چون از جنس بقیه ادما نیست.....اشکهای انتونیو تو اخر فیلم جزو سکانسهایی که هیچوقت فراموش نمیکنم اشکایی که خیلی معنی و مفهوم داره

برونو هم بچه ای که توی مسیر جستجویی که با پدرش طی میکنه تا دوچرخه رو پیدا کنه انگار بزرگ میشه و اخر فیلم میاد و تکیه گاه پدرش میشه اما به خاطر عمق فاجعه ای که افتاده مثل پدرش گریه میکنه

(۱۳۹۲/۵/۲۹ صبح ۰۱:۲۹)سارا نوشته شده: [ -> ]

تا بحال هیچ کاراکتری رو تو سینما به معصومیت و مظلومیت انتونیو ندیدم(بازی ماجورانی تو این فیلم شاهکاره).....

فکر میکنم من مظلومتر از دزد دچرخه هم در تاریخ سینما دیده باشم... کاسپار هوزر

این شخص در واقع  "بدون شرح" ترین شخصیت تاریخ سینماست. بنابراین من شرحی نمیدهم

کافیه شما هم سلولهای خاکستری مغزتون رو بکار بیاندازید!

شخصیت محبوب ودوست داشتنی من هرکول پوآرو شاهکار خلقت اندیشمندانه ملکه جنایت ، آگاتا کریستی است. او چه در سری فیلمهای تلوزیونی انگلیسی  وچه درسینمای هالیوود پرآوازه است.

پوآرو بلژيکي الاصل است و قبلاً عضو نيروي پليس بلژيک بوده اما در زمان اشغال بلژيک توسط نيروهاي آلمان نازي به انگلستان فرار مي کند و در آن جا کارآگاه خصوصي مي شود. او از ۱۹۲۰ تا ۱۹۷۵ در انگليس زندگي کرده که در ماجراهای کريستي، فقط این بخش از زندگی او پرداخته شده است.او با استفاده ازسلولهای خاکستری مغزش و بازسازی صحنه جرم معماهای پیچیده پلیسی راحل میکند. ويژگي هاي شخصي: بسيار مبادي آداب، خوش خوراک ،با دیسپلین است ووسواس نظافت دارد.عاشق فرهنگ فرانسه است و لابلای صحبتهایش تکه های شیرین فرانسوی میپراند...

 Mon ami:lovve:

به تعریف دوست ویار دیرینش کاپیتان هستینگز قدش بزور از 5فوت و4اینچ فراتر میرود با اینحال خودش رابسیارپرهیبت نشان میدهد.فرم کله اش درست شبیه یک تخم مرغ است سبیلش کاملا شق ورق ونظامی مآب است وحتی اگر همه صورتش پوشیده وسبیلش تنها نمایان باشد همان برای شناساییش کافیست.

هنرپیشگان بسیاری تاکنون در نقش هرکول پوآرو بوده اند من جمله :جان مافت ، آلبرت فینی ،پیتر یوستینوف ،استین ترور ، آلفرد مولینا و...بالاخره دیوید ساچت.اما من مانند اکثر مردم پوآرو را با بازی دیوید ساچت (با تلفظ صحیح سوشی) ترجیح میدهم،بهرحال  معروف ترين چهره سينمايي پوآرو، ديويد ساچت است حیف آگاتا کریستی آنقدر زنده نماند تا دیوید را در قالب پوآرو ببیند.. در زمان کريستي، شبکه ۴ انگليس سريالی را تدارک ديده بود که در آن پيتر يوستينف قد بلند نقش پوآرو را بازي مي کرد (و در يک قسمتش ديويد ساچت، بازرس جب شده بود).کريستي از بازي يوستينف در اين نقش بدش مي آمد.

اولين حضور پوآرو : اولين بار در رمان «قتل در عمارت استايلز» در سال ۱۹۲۰ حاضر شد. بعدها در ۳۳ رمان، يک نمايشنامه و ۵۵ داستان کوتاه حضور پيدا کرد. در آخرين داستانش، «پرده» که در سال ۱۹۷۵ منتشر شد (يک سال قبل از مرگ آگاتاکريستي) پوآرو در همان عمارت استايلز مي ميرد واندکی بعد به همین مناسبت روزنامه نیویورک تایمز دست به کاری بی سابقه میزند.آگهی ترحیم هرکول پوآرو را در صفحه اولش بچاپ میرساند!

امادر نظر من و طرفداران هرکول او هیچوقت نمی میرد چون در تک تک سلولهای خاکستری مغزمان زنده است...

(۱۳۸۹/۵/۱ صبح ۰۱:۴۶)Classic نوشته شده: [ -> ]

این تاپیک را به بررسی شخصیت های سینمایی ماندگار اختصاص می دهیم. آدم هایی که روی پرده سینما ساخته می شوند و وجود بیرونی ندارند. لطفا در اینجا فقط در مورد خود کاراکتر سینمایی ، مجزا از بازیگر آن بحث کنید.. بهتر است از شخصیت های مورد علاقه خود به ترتیب اولویت شروع کنید و از دل بنویسید. هر چه از دل بر آید لاجرم بر دل نشیند...

میدانم باید از" آدم" های روی پرده سینما بگویم و مجزا ازبازیگرشان اما...

وقتی پای فیلمی از تیم برتون خلاق در میان است با تصویر تاریکی که استادانه و دلنشین از بشریت برپرده جادویی ترسیم میکند مگر آدم محبوب و معقولی هم باقی می ماند؟!پس اجازه دهید اینبار وفقط همین یک بار از موجود دور از آدمیزادی بگویم که ازهرآدمیزادی به انسانیت نزدیکتر است : ادوارد دست قیچی

همه چیز از سوال ساده دختربچه ای از مادربزرگش آغاز میشود: «چه می‌شود که برف می‌بارد؟»

*********

ادوارد مخلوقی آدم نماست که سازنده اش قبل از اینکه دستانش را بسازد میمیرد و او به جای دست بناچار۵ پنجه‌ی قیچی وار دارد .ادوارد دست قیچی ژولیده و رنگ پریده و مشکی پوش وارد دنیایی میشود رنگ در رنگ پر نقش ونگار. او ساده دل ومعصوم است وتا آخرماجرانیزاینگونه میماند. با قلب پاکش دوست دارد به مردم کمک کند در حالی که هیچ چشم داشتی از بقیه ندارد ادوارد بخاطرنقص عضوی که دارد مورد توجه واقع میشود. ولی همین نقص او برده واردرخدمت تکمیل زیباییهای دنیای انسانها قرار میگیرد.اونه تنها شکایتی ندارد بلکه قلبا از خدمت به مردم خرسند است.

اما به خاطر عدم کنترل کامل "قیچول" هایش در ابتدا باعث اسیب دیدن خود خصوصا خراشهای چهره اش هستیم همین عدم کنترل ناخوداگاه و ناخواسته باعث اسیب دیدن معشوقه اش و سایرین میشود و به این بهانه مردم قدرناشناس بدون در نظر گرفتن قلب پاک ادوارد او را خطرناک قلمداد میکنند.نقص عضو ادوارد از زمانی که عاشق می شود به روح خودش نیز ضربه میزند نقطه ی اوج آن وقتیست که که ادوارد در عین تمنا از اغوش گرفتن معشوقه اش خودداری می کند...ادوارد تحقیر میشود تنبیه میشود طرد و تبعیدمیشود ولی عاشق وزیبایی آفرین وهنرمند باقی میماند.

و بالاخره برف حاصل از تراشیدن مجسمه ی فرشته ی یخی به دست ادوارد که برای معشوفه خود ان را می سازد و شایدتجلی سرمای سوزان آزمندی بیرحمانه و استثمارگرایی آدمها نیز باشد...

 

والحق که جانی دپ از ادوارد تیپ دوست‌داشتنی‌ای ساخته! موجودی لطیف و معصوم که باید او را از دنیای بد بد بدپیرامونش و البته دستهای قیچی‌‌وار خودش محافظت کرد تا جسم و روحش بیش از این خراشیده‌نشود. بازی دپ بقدری درخشان است که بی انصافی بود سخنی از هنرنمایی وی به میان نیاورم.

خلاصه کلام آنکه ادوارد دست قیچی از هر انسانی انسانتر، از هر عاشقی عاشقتر و در نظر من ازهرمحبوبی محبوبتر است والبته صد البته از هر تن هایی تنهاتر است یاد شعر نیما افتادم:

آی آدم ها

او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید

می زند فریاد و امید کمک دارد

آی آدم ها که روی ساحل آرام ، در کار تماشائید !
موج می کوبد به روی ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده ، بس مدهوش
می رود نعره زنان، وین بانگ باز از دور می آید :

آی آدم ها ..

و صدای باد هر دم دلگزاتر
در صدای باد بانگ او رساتر
از میان آب های دور و نزدیک
باز در گوش این نداها

 آی آدم ها…

یادم میاد قدیما منظورم دهه شصته واسه هر مناسبتی یه فیلم خاص از صدا و سیما پخش میشد مثلا عید مبعث یا وفات پیامبر فیلم محمد رسول الله یا در ایام محرم فیلم قیس بن مسهر  و.... خلاصه هر مناسبتی یک یا چند فیلم روتین خودش رو داشت که هر سال پخش میشد حالا یادتون میاد فیلم مناسبتی ایام میلاد مسیح چی بود؟

چند وقت پیش اتفاقی فیلم رو تو ارشیو یکی از دوستان دیدم وخلاصه بعد از نمیدونم بیست و چند سال به تماشای اون نشستم .یادم میاد اونوقتا که خیلی کوچیک بودم هر سری این فیلمو میدیدم اخرش واسه برنادت اشک میریختم تا پیش از این اخرین باری که فیلم رو دیدم چهره برنادت برام یکی از چهره های معصوم و دوست داشتنی زندگیم بود.حالا بگذریم از اینکه اخرین باری که فیلم رو دیدم همه تصورات ذهنی من از این فیلم و چهره معصوم برنادت فرو ریخت.

حالا این فیلم برام فقط یک ملغمه بهم ریخته از دعواهای  قدیمی حکومت و روحانیت برای کسب قدرت بیشتر و استثمار عوام است هرچند henry king تلاش کرده با بهره گیری از چهره ذاتا معصوم و دوست داشتنی jennifer jones به نقش برنادت رگه هایی از عرفان مسیحی به دور و عاری از مولفه های سنتی قدرت یعنی روحانیت و حکومت را تعریف و تبلیغ کند ولی در نهایت باز هم به دامان کلیسا میغلطد و با مرگ برنادت باز هم همه چیز سر جای اول باز میگردد و صاحبان زر و زور و تزویر دوباره بر گرده عوام سوار میشوند  و دیگر هیچ.و خلاصه  نفهمیدیم فایده ایمان وقتی موجب ارتقای معرفت و فهم اگاهی بشر دو پا نگردد چیست جز اینکه او را روز بروز در پذیرش بی چون و چرای سرنوشت مصمم تر کند.ولی خداییش ایندفعه از دیدن صحنه های بکر و زیبای یک روستای فرانسوی اواسط قرن بیستم خیلی لذت بردم

اولین پستم رو در سایت شما به فال نیک می گیرم!

به علاوه ی آنچه دوستان از شخصیتهای دوست داشتنی خودشون نام بردن که برخی بازیگران پرآوازه ی تاریخ سینما بودن میخواستم اینجا از چند بازیگر گم نام تاریخ سینما که تنها در یک فیلم و برخیشان در چند فیلم محدود بازی کردن نام ببرم ....نمیدونم چرا.؟...اما عجیب در ذهن من این شخصیتها ماندگار شدن،راسیاتش جای دیگری هم در خاطره ی ذهن من خواهند داشت!

1-جلسومونیا.........جولیتا ماسینا در جاده ی فدریکو فلینی!

جلسمونیای جاده به گمانم خیلی از خود جولیتا ماسینا دور نیست همانطور که نام جلسمونیا هم از ترکیب نام واقعی او می آید! در شبهای کابریا هم این عنصر دلقک بودن به چشم می آید!اما در جاده نمود بیشتری دارد!

2-درسو اوزوالا.......ماکسیم مونزوک در فیلم درسو اوزوالای کوروساوا

عجیبه که این فیلم کوروساوا خیلی دیده نشده و بعضا مورد بی مهری قرار گرفته!

تن صدای خاصش،نوع راه رفتنش،چپق کشیدنش،سادگیش،بزرگواریش،کاپیتان کاپیتان گفتنش او را برای همیشه در خاطرم زنده خواهد گذاشت!

البته گویا بچه های اینجا دستی هم در دوبله دارن پس خوبه یادی بکنیم از استاد اسماعیلی برای دوبله ی بی نظیر درسواوزالا که با لهجه ی بی نظیرش شخصیتی عمیق به او داده!!

پی نوشت:عجیبه که من پنج بار از سرو ته متن زدم تا بتونم پست رو ارسال کنم و یکی از شخصیتها روهم به جبر حذفش کردم و بعضی متنها رو نیز همجنین،کاش همانطور که در ورود سخت گیری میشه در امکانات حداقل مانند سایتهای دیگه باشه!!!

موفق باشید!

(۱۳۹۳/۷/۲۴ صبح ۱۰:۲۰)Kurt Steiner نوشته شده: [ -> ]

.یادی از کمیسر محبوب سینما :

... برای کمیسر فقیری مثل من 3 میلیون پول زیادیه ! متاسفم آقایون من خریدنی نیستم !

.

دوست گرامی از کمیسر محبوب سینمای دهه 60 یاد کردید و من از دوبله بی نظیر حسین عرفانی هم یادی می کنم . یکی از دلائل محبوبیت فراوان این شخصیت در اکران سینماها و بعد پخش چندین باره اش از تلویزیون همخوانی صدای محکم و استوار حسین عرفانی با شخصیت کمیسر مولدوان بود . زنده یاد حسین معمارزاده هم که نقش منفی مقابل اورا می گفت در دوبله آن کم نگذاشت . مدتی پیش نسخه های اصلی انتقام و کمیسر متهم می کند را دیدم .دو سه سکانس کلیدی در فیلم وجود دارد که بعلت داشتن صحنه های مغایر با عرف جامعه جرح و تعدیل شده بودند که متاسفانه کلیدی هم بودند . اما مدیر دوبلاژ توانسته با گفتار مناسب این خلاء را پر کند .

یکی از فیلمهای زیبایی که اخیرا دیده ام از اینجا تا ابدیت ساخته فرد زینه مان است. شخصیت پرویت با بازی مونتگمری کلیفت آدم کله شق و البته دوست داشتنی ای است که سعی میکند روی عقاید و افکارش ثابت بماند و سخت ترین فشارها را در این رابطه تحمل کند.

از نظر من مهمترین وجوه پرویت که احساسات بیننده را تهییج میکند عبارتست از عشق به محبوب، رفاقت تا پای جان، پایداری در عقیده، کم حرفی و مظلومیت، حس میهن پرستی و البته قیافه معصومی که دارد. موضوع جوانمرگی خود کلیفت هم مزید بر علت است. به نظر من کلیفت و دانا رید از زوجهای دوست داشتنی و بیاد ماندنی سینمای کلاسیکند..

یادی از چند ریشوی خاطره انگیز سینما


توشیرو میفونه در هفت سامورایی:
کیکوچیو شخصیت بامزه و به شدت زمینی هفت سامورایی، دهقان زاده ای که به زور خودش را به گروه تحمیل میکند و در انتها با کشتن آخرین راهزن و کشته شدن خودش کاراکتر خاطره انگیز فیلم میشود. هفت سامورایی بدون او فیلمی بی مزه و خشک است. شمشیر بیش از حد دراز کیکوچیو و سامورایی نبودنش ترکیب معناداری است. بازی استادانه توشیرو میفونه در نمایش کاراکتر همزمان خل و چل، میخواره، هوشمند، طغیانگر و فداکار شاید در بین فیلمهای دیگرش بی نظیر باشد.

.

.

.

پیتر یوستینف در اسپارتاکوس:
باتیاتوس صاحب تپل، حریص و فرصت طلب مدرسه گلادیاتوری و ارباب اسپارتاکوس. علاقمند به گلادیاتورها و کارشناس شکار آنها از بین برده ها. این مرد بد ِ دوست داشتنی در ازای پول حاضر است هرکاری انجام بدهد ولی ترجیح میدهد از خشونت دور باشد. انتهای فیلم وقتی از لج کراسوس، عملیات خطرناک نجات وارانیا و بچه اش را به عهده میگیرد خودش را از صف آدم بدها جدا و به خوبها نزدیک میکند. دوبله جاودانه مرحوم نوربخش در شخصیت پردازی باتیاتوس بی بدیل است. شخصا هرگاه یاد این کاراکتر می افتم صدای نوربخش فقید در گوشم طنین انداز میشود. مخصوصا آنجا که با هیجان و ذوق خاصی میگوید: «وای چه جالب. کاش من اونجا بودم.»

.

.

.

توشیرو میفونه در ریش قرمز:
پزشک اخمو و ظاهرا خشنی که دل رئوفی دارد. در منطقه فقر و فلاکت زده حاشیه شهر، دکتر کیوجو با همه توان و مدیریت خاص خود مصمم به دستگیری از بیماران و نیازمندان است. حتا در جایی که لازم باشد، از نقطه ضعف قاضی - که لابد باید نماد عدالت و درستکاری باشد اما نیست - استفاده میکند بلکه در قبال اشتباهش حاضر به سرپرستی چند کودک بشود. به یاد ماندنی ترین صحنه فیلم بنظرم انجاست که یک تنه دسته ای از اراذل و اوباش را لت و پار میکند و باز خود به مداوای آنان می نشیند. ور رفتن دکتر با ریش وقتی اعصابش بهم ریخته یا درگیر حل مشکلی است، بیادماندنی است. ریش قرمز آخرین فیلم سیاه سفید کوروساوا و آخرین همکاری میفونه با اوست.

.

.

.

آل پاچینو در سرپیکو:
پلیس صادق و آرمانگرا، با لباسهای جالب و تیپ شبه هیپی. در آن روزگار، هیپیسم با اصلی ترین نشانه اش یعنی مو و ریش بلند معروفترین نماد اعتراض و ساختارشکنی بود. هرچه فیلم جلوتر میرود و فرانک سرپیکو بیشتر درگیر مبارزه با خودی ها و خلافکارها میگردد، اندک اندک ریشش بلندتر میشود. شاید بتوان آنرا نمادی از جدا افتادگی از محیط و روحیه معترض و آرمانگرا به حساب آورد. محیطی که پلیسها با نظم و ترتیب و صورت اصلاح شده و لباس مرتب، غالبا درگیر بده بستان با خلافکاران و قاچاقچیان هستند. سکانسی که فرانک لای در گیر افتاده و کوشش میکند از هفت تیرش استفاده کند (رد زخم روی دستش)، بیش از همه به ذهن می ماند.

.

.

.

رابرت دونیرو در شکارچی گوزن:
پس از فیلم راننده تاکسی، درین نقش هم رابرت دونیرو در گیر جنگ میشود. جنگی که زندگی آرام و جمع دوستانه چند مرد را مضمحل میکند و سرنوشت غم انگیزی برایشان رقم میزند. مایکل عاقلترین و مسئولترین مرد فیلم است. فریادهای وحشتناک مایکل بعد از بازی رولت روسی نقطه عطف اصلی فیلم است. به خلاف سرپیکو، در اینجا مایکل با تراشیدن ریش (تغییر در تیپ همیشگی) با تلخی ها مواجه میشود و به بلوغ میرسد. سرخوشی ابتدای فیلم، نگاههای مهربان مایکل و لیندا (مریل استریپ) و ترانه زیبای I Love You Baby... غم و غصه نیمه دوم را دو چندان می کند.

.

.

.

ژان رنو در لئون/حرفه ای:
منفور ترین شغلی که میتوان در ذهن تصور کرد چیست؟ یکی از انتخابها آدم کشی است. آنهم آدمکشی سفارشی. حال تصور کنید آدم کشی را که رفته رفته محبوبتر میشود. شخصیت پردازی فوق العاده لوک بسون، همراهی لئون و ماتیلدا - گویی ماتیلد کودکی لئون است - و خشونت افسار گسیخته فیلم دست به هم میدهند و اثری ماندنی خلق میکنند. در پایان، لئون در آخرین قدمهایش از رسیدن به نور باز می ماند اما انعکاس انفجار روی صورت غرقه بخون او شاید نوید رستگاری باشد. لئون بنظرم شاهکار لوک بسون تا امروز و بهترین نقش آفرینی ژان رنو، از فیلمهایی است که هر از چندی دلتنگ ادمهایش میشوم و به تماشای مجدد شخصیتی می نشینم که شغلش هیچ رغم قابل پذیرش نیست اما در دوست داشتنش تردید ندارم.

.

.

.

تام هنکس در دور افتاده:
چاک کارمند میان رتبه، منظم و به شدت درگیر کار با سقوط هواپیمایش پا به جزیره دور افتاده ای میگذارد و زندگی و سرنوشتش بکلی بهم میریزد.  وقتی چاک را با تنی به شدت لاغر، مو و ریشی بلند و زرد در حالی میبینیم که به خوبی در ماهیگیری استاد شده و راه و روش زنده ماندن را فرا گرفته، اما متوجه میشیویم که هنوز با توپ والیبالش حرف میزند و رابطه عاطفی برقرار میکند. خلا عاطفی در زندگی چاک بعد از نجات از جزیره بخوبی نمایان میشود... صحنه سقوط هواپیما سکانسی بسیار خوب و نفسگیر است. از دیگر لطایف فیلم انجاست که چاک فندک اشپزخانه را چندبار میزند و روشن شدن آتش را نظاره میکند. او و بیننده به یاد می اورند سختی هایی که حتا در روشن کردن یک آتش ساده میتواند پیش روی آدمی قرار بگیرد.

.

منابع
ویکی پدیا :: همشهری آنلاین :: وبسایت آفتاب :: یادداشتهای مهرزاد دانش

هارولد لوید از آدم های نازنین تاریخ سینماست.

شاید با تماشای برخی فیلم هایش حوصله آدم سر برود اما خودش آدم نازنینی است . مخصوصا  این روزها , که با رگباری از فیلم های فوق اکشن , شلوغ و با پیام های گنده و پیچیده فلسفی مواجه هستیم , تماشای دوباره فیلم های سرراست و ساده او حکم نوعی آرامش بخش را دارد. در شخصیت کودک وارش , سادگی و صمیمیت خاصی است که مشابه کمتری دارد. معجون عجیبی است. اگر سادگی شخصیت های لورل هاردی و زیرکی چارلی چاپلین را ترکیب کنیم چیزی شبیه هارولد لوید به دست می آید ! حال آن چهره معصوم را با صدای متین و زیبای ناصر طهماسب ترکیب کنید تا همه چیز تکمیل شود.

خب حالا چه شد که این شب سرد زمستانی یاد این فسیل سینمای صامت و نخستین های ناطق افتادیم ؟ :eee43 تقصیر جیمز باند بود که گویندگان و دوبلورهای فیلم پنجه گربه را اینجا معرفی کرده بود و ما را به یاد یکی از بهترین نقش هایی که این بازیگر دوست داشتنی بازی کرده بود انداخت. شاید جدی ترین و خشن ترین کاراکتر سینماییش در این سکانس بود. :eee2آنجا که در نقش رئیس و شهردار قاطع یک شهر , دستور دارد تمام تبهکاران شهر را در یک زیرزمین جمع کنند و یکی یکی گردن بزنند. دیدن سرهای بریده که روی سینه مرده ها می گذاشتند و از جلو مجرمان رد می کردند در کودکی برای ما واقعا ترسناک بود. ( البته نه به اندازه بریدن سر مفتش در سلمانی توسط شعبان استخوانی در هزاردستان :ccco )

این سکانس خاطره انگیز را در زیر تماشا کنید:

تیکه هایی از فیلم پنجه گربه 1934

...

با درود بر سروان رنوی عزیز

مرسی بابت پست زیبایی که گذاشتیت...

اینجور تقصیرها را حسابی به گردن میگیرم!:blush:

جایی میخوندم که کمدینها را رده بندی کرده بود... خیلی وقت پیش بود...

1- چاپلین 100 از 100

2- باستر کیتون 90 از 100

3- هارولد لوید 90 از 100

4- لورل و هاردی 70 از 100

... بماند

اما میدونم قبول داریم دوبله موثرترین نقش را در ترویج سینما در ایران داشته.

عاشق موسیقی متن فیلماش هستم هنوز و آنچه از اینترنت دانلود کردم موسیقی متنش فقط یک پیانو است. (دور از جون پیانوی سام البته)

پس از اینکه از هارولد لوید و فیلم پنجه گربه در پست قبلی یاد کردیم , نوبت  زوج دوست داشتنی و تکرار نشدنی تاریخ سینما لورل و هاردی است. امشب به لطف سایت کافه کمدی فیلم زیبای پرونده قتل murder case را دیدم. فیلمی کوتاه ( حدود 30 دقیقه ) اما دیدنی و با کیفیت تصویر و دوبله خوب  که تماشای آن حتما لحظات خوشی را برای شما به ارمغان می آورد.

داستان از آنجا آغاز می شود که لورل و هاردی طبق معمول ! بیکار و تنها در اسکله نشسته اند که به صورت اتفاقی روزنامه ای به دست هاردی می رسد  ! خبر مرگ عموی پولدار لورل , آنها را در یک شب بارانی و تاریک , به خانه ای ترسناک می کشاند که البته خدمتکاری جنایتکار دارد و می خواهد وراث را یکی یکی از میدان به در کند ...:eee2

لینک مستقیم دانلود

...

این پست رو تقدیم به همه طرفدارای کاپیتان جک اسپاروی عزیز و مخصوصا به دوست نازنینم که جانی دپ رو خیلی دوست داره و من اون و جانی دپ رو خیلی دوست دارم، تقدیم میکنم :)

/////////////////////////\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\

من از چهار شخصیت خیلی خوشم میاد:

آدمای شوخ و شنگ، همونایی که بقیه فکر میکنند کمی مشنگ هستن!

دریانوردای بی کله و پر انرژی که حتی تو طوفان دل به دریا میزنن

راهزن های جنتلمن! نظیر روباه جذاب کارتون رابین هود

و خوب، از همه بیشتر آقای جانی دپ!:heart:

...

حالا فکر کنید ترکیبی از اینا چی میشه:

Jack Sparrow

من که فکر نمیکنم خود خدا هم دزد دریایی به این جذابیت و محبوبیت تا حالا خلق کرده باشه! به هرحال اول دست شخصیت پردازهای فیلم افسانه ای دزدان دریایی کاراییب،- تد الیوت و تری روسیو درد نکنه که جذاب ترین پروتاگونیست ممکنی که میتونه دزد دریایی باشه رو با زیبایی هرچه تمامتر نوشتند و دیزنی تصمیم گرفت اونو رو پرده بیاره. آقای گور وربینسکی کارگردان عالیقدر هم جانی دپ رو از بین چندین آپشن با استفاده از تراوشات مخ خلاقشون انتخاب کردند و معتقد بودند هر نقشی رو این بشر میتونه بازی کنه! و  جناب دپ عزیز هم از تلفیق دو شخصیت یکیش کارتونی Pepé Le Pew و کیث ریچاردز گیتاریست مشهور گروه راک رولینگ استون (که دوتا کامئوی کوتاه در نقش پدر جک اسپارو؛ کاپیتان تیگ در دو فیلم پایان دنیا و سوار بر امواج ناشناخته داره)، نقشش رو درخشان و بی نقص تو این سری فیلمها بازی کرده و بگفته خودش تا دزدان کاراییب 10 هم برای بازی تو این نقش معرکه پایه است. خوب به گزارش شبکه بی_بی_C هم که جناب جک گنجیشکه اسطوره ای، معروفترین دزد دریایی جهان شناخته شده! مبارکش باشه. مرحوم روجر ایبرت هم در وصف بازی جانی دپ در نقش کاپیتان جک اسپارو فرموده: «هر اتم از شخصیتش اوریجیناله!»

به به ماشالا به این قد و هیکل و تیپ و هیبت! :)

جک خیلی زبله ، تندو تیزه، شوخ طبع و دوست داشتنیه و نازک دل.یه عالمه تتوی عجیب غریب رو تنش داره. کمی خصلت زنونه داره که از رفتارای بامزه راسوی ماده کارتونی پپه لوپیو، الهام گرفته. ترسو بودنش هم دوست داشتنیه مخصوصا وقتی در مواقع لزوم فرار رو به قرار ترجیح میده. تکیه کلام جالبش موقع دررفتن به اونایی که دنبالشن اینه:

«خانم و آقایون! از این پس این روز را همیشه به خاطر خواهید آورد روزی که نزدیک بود کاپیتان اسپارو را دستگیر کنید!»

تا حالا چهار فیلم از سری دزدان دریایی کاراییب در اومده فیلم پنجم هم 2017 اکران میشه، در همه این فیلمها جک ستاره فیلم و محبوبترین شخصیت داستانه:

  • 2003: دزدان دریایی کارائیب: نفرین مروارید سیاه جک در این فیلم کشتی اش «مروارید سیاه» رو از دست داده و با کمک دوستاش الیزابت و ویل ترنر در آخرفیلم موفق میشه اونو با حیله ای که به کاپیتان باربوسا میزنه، بازپس بگیره.
  • 2006: دزدان دریایی کارائیب: صندوق مرد مرده  جک باید بدهی خودشو بهدیوی جونز بده چون با اجازه اون فرمانده کشتی مروارید سیاه شده برای همین با الیزابت و ویل همکاری میکنه تا صندوق قلب دیوی جونز رو پیدا کنن. اما ویل راهشو جدا میکنه الیزابت هم در آخر فیلم اونو به دکل مروارید سیاه میبنده تا غرق شه.
  • 2007: دزدان دریایی کارائیب: پایان جهان جک دوباره با الیزابت و ویل همدست میشه تا مروارید سیاه رو پس بگیرن. اما با اجبار باربوسا وارد محفل برادران میشه و در یک معاوضه با ویل عوض میشه و یه زندان جونز میفته ولی فرار میکنه و آخر جونز رو میکشه.
  • 2011: دزدان دریایی کارائیب: سوار بر امواج ناشناخته در لندن آنجلیکا نامزد فریب خورده و رها شده جک،با جعل نام جک اسپارو کشتی دزدان دریایی رو هدایت میکنه ولی جک که برای پس گرفتن هویتش  با او درگیر شده تازه میفهمه اون کیه و آنجلیکا اونو به کشتی ریش سیاه میبره و ریش سیاه جک را مجبور میکنه که اونها رو به محل چشمه حیات ببره. باربوسا هم از طرف پادشاه انگلستان مأمور رفتن به چشمه حیاته. اسپانیایی‌ها هم دنبال یافتن چشمه حیاتن و داستان فیلم درگیری‌های مابین اینهاست.
  • 2017: دزدان دریایی کارائیب: مردان مرده هیچ داستانی نمی‌گویند (درحال ساخت)

خلاصه جک اسپارو سمبل دزدان دریایی کاراییب و الگوی شایسته تمام دزدان دریایی جهان در اقصی نقاط دوردست درپهنه آبی دریاست حتی ازش یک مجسمه یادبود شنی هم ساختند. احسنت

بعله جانی دپ یکی از محبوبترین هنرپیشه ها و جک اسپارو یکی از محبوبترین کاراکترهای فیلم برای منه.  منم مثل هر طرفدار پروپاقرصی یک تابلو از این موجود اسطوره ای و بشر کاریزماتیک رو به دیوار اتاقم نصب کردم. آیا به دیوار اتاق شما هم عکس کاراکتر مورد علاقه تون وصله؟ :)


صفحات: 1 2 3 4
آدرس های مرجع