[-]
جعبه پيام
» <BATMAN> بچه های کوه آلپ به نظرم زیادی غمناکه بخاطر همین بعد از دهه شصت هیچوقت بصورت کامل ندیدم ، درعوض خانواده دکتر ارنست و مهاجران بارها تماشا کردم
» <BATMAN> الان قسمت اول این کارتونو دیدم به کل یادم رفته بود مادر آنت در قسمتهای بعدی موقع تولد دنی فوت میکنه ، همیشه خیال میکردم از همون ابتدا مادر نداشت
» <سروان رنو> آنِت خیلی کینه ای بود. خود دَنی با لوسین مشکلی نداشت . از جنبه روانشناسی شاید به این دلیل بود که مادر نداشت.
» <مموله> انشالله قسمت شما بشه تشریف ببرین سوئیس آقای اندرسون
» <mr.anderson> چه جالب و خاطره انگیز. مرسی مموله
» <ممولهhttps://www.parsine.com/fa/news/826323/%...8%B3-%D9%8
» <BATMAN> تشکر سروان ، این یکی به نظرم بهتره https://www.f2m.kim/1907/dont-breathe-20...si-dubbed/
» <سروان رنو> آره , موافقم . دیدنش جالب بود. طوری بود که تا پایان پیگیرش باشی. من مخصوصا نیمه اولش رو دوست داشتم.
» <BATMAN> (مخصوصا سکانس اعدام و با کلنگ آویزان شدن از هواپیما) زیر بار نرفت و معتقد بود این گروه افراد وجود خارجی دارن
» <BATMAN> به نظرم برای تنوعم شده یه وقتا دیدن همچین فیلمایی بد نیست / اتفاقا همون شب دربارش با یکی بحثم شد ، هر قدر بهش گفتم همچین چیزی امکان نداره
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 2 رای - 4 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
خاطرات سودا زده من
نویسنده پیام
رابرت آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 81
تاریخ ثبت نام: ۱۴۰۰/۶/۲۰
اعتبار: 19


تشکرها : 854
( 1042 تشکر در 81 ارسال )
شماره ارسال: #41
شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشذ

(۱۴۰۰/۹/۸ صبح ۰۱:۲۶)رابرت نوشته شده:  

در پست‌های قبل به عرض رساندم که:

در بهمن ۱۳۷۴ با امید، انگیزه و اشتیاق فراوان، مشغول تحصیل در رشته تولید (گرایش برنامه‌سازی تلویزیونی) دانشکده صدا و سیما شدم.

پس از پایان تحصیلات، با عنوان رسمی کارگردان -و البته با شغل‌های متفاوت کارگردانی، تصویربرداری، تدوین و نویسندگی- در واحدهای مختلف معاونت‌های سیاسی، استان‌ها و سیما فعالیت کردم.

به طور خلاصه طی این سال‌ها در هر سه بخش اصلی تولید، تأمین و پخش برنامه تلویزیون تجربه کسب کردم و در شوراهای مختلف عضویت داشتم.

شاید برای شما هم پیش آمده باشد که دیگران به شما اطلاعات غلطی را منتقل کرده و شما نیز سال‌ها، همان اطلاعات غلط را به دیگران منتقل کرده و آن اطلاعات غلط، مایه فخر و مباهات‌تان نیز بوده باشد!!!

بگذارید درمورد یک ساختمان که به نوعی قبله کاری من و بعضی از دوستان بوده و هست، صحبت کنم.

ساختمان ۱۳ طبقه سیما که آن را به اسم‌های دیگر نیز می‌شناسند: ساختمان تولید، ساختمان جام‌جم، ساختمان تلویزیون و ...

اجازه بدهید من آن را ۱۳ طبقه صدا بزنم؛ چون از همان ابتدای ورود به محوطه سازمان صدا و سیما -و در واقع جام‌جم- این عنوان، نقل زبان هنرمندان و کارمندان قدیمی بود و این ساختمان را این گونه صدا می‌کردند.

ساختمانی که کاملاً بر روی پارک ملت، خیابان ولی‌عصر و مناطق اطراف مشرف است و با حضور در آن، غروری وصف‌ناشدنی به انسان دست می‌دهد!

این ساختمانِ کاربردی، بسیار اصولی و محکم بنا شده تا آنجا که قدیمی‌ها به شوخی و جدی می‌گفتند فقط زلزله قیامت آن را خراب می‌کند!

ساختمان ۱۳ طبقه برای ما روح و جان داشت و دارد و البته طی این سال‌ها، روح و جان آن بارها با اقدامات نسنجیده و دور از خرد آزرده شده است.

اما امروز قصد ندارم در این مورد بنویسم و همین‌طور دوست ندارم، از دلتنگی عجیبی که بعد از کامل شدن برگه تسویه حساب بازنشستگی پیش از موعد، در طبقه اول این ساختمان به سراغم آمد، بگویم...

از خاطرات بیست و اندی سال قبلش که در نظرم زنده شدند...

از استودیوهای بزرگ تولید که در دوره دانشجویی برای کارآموزی به آنها مراجعه می‌کردیم...

از هنرمندان بی‌شمار عرصه‌های مختلف که طی سالیان متمادی، آنها را در این ساختمان می‌دیدم...

از کل‌کل تصویربرداران زبده و چیره‌دست که دوربین‌های بزرگ قدیمی مثل پر کاهی در دستان‌شان، به حرکت درمی‌آمدند و خاطرات نوستالوژیک ما را ضبط می‌کردند...

از بوفه طبقه همکف* و حضور همیشگی دوبلورهای با سابقه در آن که چای می‌خوردند و خستگی روزانه حضور در اتاق‌های تاریک دوبلاژ را در می‌کردند...

از راهروی بلندی که رابط بین ورودی ساختمان، اتاق‌های مونتاژ، بوفه، استودیوهای تولید، واحدهای نور و تصویر، صدا، گریم و لباس بود...

از واحد امپکس که دیگر هیچ اثر و نشانی از آن نیست...

از طبقات بالاتر که معمولاً هر کدام به گروهی اختصاص داشت...

از گروه کودک و نوجوان شبکه یک که با آن همه سابقه در تولید و پخش برنامه‌های دیدنی و به یاد ماندنی و با وجود مخالفت همه اهالی گروه، به دستور رییس وقت سازمان در سال ۱۳۸۷ منحل شد و برای همیشه به تاریخ پیوست...

بگذریم. امروز می‌خواهم از یک غربت بزرگ بگویم که ریشه در گردش اطلاعات غلط دارد. معلوم نیست چرا در بدو ورود من و دوستانم به سازمان صدا و سیما، این طور می‌گفتند که این ساختمان به دست آلمانی‌ها ساخته شده و ما هم با دهان باز و چشمان متعجب، هاج و واج به این ساختمان پر ابهت نگاه می‌کردیم و در دل بر آلمانی‌ها آفرین می‌گفتیم. چندی بعد عده‌ای دیگر، این ساختمان را حاصل دسترنج فرانسوی‌ها معرفی می‌کردند و ما هم به خاطر اینکه تمام سیستم ضبط و پخش و بیشتر دستگاه‌های آن سال‌ها فرانسوی بودند، این نسبت را منطقی‌تر دانسته و این بار به فرانسوی‌ها آفرین می‌گفتیم.

اکنون اما؛ تنها چند سال است که فهمیده‌ام این ساختمان حاصل تلاش و نبوغ یک مهندس ایرانی به نام جهانگیر درویش بانی بوده است!

استاد جهانگیر درویش، طراح و معمار ساختمان ۱۳ طبقه تلویزیون، عکس از: مهدیه بابایی

نکته تأسف‌بار این است که اگر همین حالا نیز در فضای مجازی جستجو کنید، ورزشگاه تختی به عنوان مهم‌ترین اثر ایشان ثبت شده است. نمی‌خواهم بگویم ورزشگاه تختی بنای بی‌ارزشی است. خیر؛ بلکه ساختمان ۱۳ طبقه آن قدر جذاب، زیبا، کاربردی و پر ابهت ساخته شده که به نظرم ورزشگاه تختی، پیش آن مجال عرض اندام ندارد!

البته استاد درویش، خالقِ بناهای ماندگار متعدد دیگری نیز در داخل و خارج کشور بوده که برای آگاهی از فهرست آنها می‌توانید به نشانی زیر مراجعه کنید:

http://www.caoi.ir/fa/architects/item/70...html 

اما تأسف‌بارتر اینکه هنوز هم بسیاری از همکاران قدیمی و جدید فکر می‌کنند، خالق این اثرِ ماندگار، آلمانی‌ها بوده‌اند و خیل کثیر دیگری هم فکر می‌کنند فرانسوی‌ها آن را بنا کرده‌اند.rrrr:

تصاویر بالا را از سایت Archwpress.org برگرفته‌ام

همین‌طور دیدن گزارش کوتاهی درمورد ساختمان ۱۳ طبقه و معمار آن خالی از لطف نیست. این گزارش به همت سرکار خانم افروز اسلامی (از خبرنگاران متشخص و با سابقه واحد مرکزی خبر) در فروردین سال ۱۳۹۶ تهیه شده است.




------------------------------------------------------------

* درمورد این بوفه، گفتنی‌ها زیاد است و حتی نام‌ها و وجه تسمیه‌های معروف و بسیار عجیبی دارد که در اینجا مجال گفتن آنها نیست!


يا رادَّ ما قَدْ فات... (ای برگرداننده آنچه از دست رفته است...)
۱۴۰۲/۲/۱۸ عصر ۱۰:۳۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : کوئیک, کنتس پابرهنه, مراد بیگ, Classic, rahgozar_bineshan, Emiliano, مارک واتنی, سروان رنو, ماهی گیر, پیرمرد, باربوسا, شارینگهام, tom sawyer
رابرت آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 81
تاریخ ثبت نام: ۱۴۰۰/۶/۲۰
اعتبار: 19


تشکرها : 854
( 1042 تشکر در 81 ارسال )
شماره ارسال: #42
معمای جورقانیان ۱

(۱۴۰۰/۹/۸ صبح ۰۱:۲۶)رابرت نوشته شده:  

در پست‌های قبل به عرض رساندم که:

در بهمن ۱۳۷۴ با امید، انگیزه و اشتیاق فراوان، مشغول تحصیل در رشته تولید (گرایش برنامه‌سازی تلویزیونی) دانشکده صدا و سیما شدم.

پس از پایان تحصیلات، با عنوان رسمی کارگردان -و البته با شغل‌های متفاوت کارگردانی، تصویربرداری، تدوین و نویسندگی- در واحدهای مختلف معاونت‌های سیاسی، استان‌ها و سیما فعالیت کردم.

به طور خلاصه طی این سال‌ها در هر سه بخش اصلی تولید، تأمین و پخش برنامه تلویزیون تجربه کسب کردم و در شوراهای مختلف عضویت داشتم.

امروز (۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲)، دقیقاً ده سال از مرگ احمد جورقانیان می‌گذرد. پیش از این نکات زیادی درمورد او در فضای مجازی منتشر شده و مخصوصاً در کانال تلگرا.می کافه سینما (ستاره آبی) مطالب خوبی از آقایان عباس مطمئن‌زاده، امیر عزتی، عباس بهارلو و ...آورده شده است.

در این میان، شاید مصاحبه با آن مرحوم در شماره ۳۲۷۱ روزنامه همشهری، جذاب‌ترین مطلب از زبان خودش باشد:

https://images.hamshahrionline.ir/hamnew...sh.htm#top

متأسفانه من سابقه دوستی عمیق با او نداشتم و رابطه‌مان به سلام و علیک در مدت حضورم در اداره کل تأمین برنامه‌های خارجی سیما محدود شد. آن هم بیشتر به واسطه دوست مشترکی که در آن اداره مشغول به کار بود.

دوست نازنینی که به لحاظ الگوی شغلی، دارای پایین‌ترین رده‌های تعریف شده سازمانی (کارگر حرفه‌ای) بود؛ اما از منظر فهم، شعور و حتی دانش هنری و مخصوصاً عشق به سینما از بهترین‌ها و تراز اولی بود...

احمد جورقانیان بسیار ساده می‌گشت و در نگاه اول ظاهرش به همه کس می‌ماند؛ مگر یک تحصیل کرده رشته هنری و عاشق سینه‌چاک سینما!

البته من در ایامی با مرحوم جورقانیان آشنا شدم که بسیار شکسته‌تر از این عکس بود

او در دوره‌ای به راحتی فیلم‌ها و منابع تصویری‌اش را در اختیار سازمان‌های دولتی (همچون سیما و وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی) می‌گذاشت. با این حال پس از جدی شدن بحث رایت و حقوق مؤلف، به طرز ناجوانمردانه‌ای از این سازمان‌ها رانده شد.

شخصاً به یاد دارم که مسئولان اداره کل تأمین برنامه‌های خارجی و برخی مدیران سازمانی، داستان‌هایی درمورد پیشینه او می‌بافتند و به همه چیز او (دین، سابقه، مدرک تحصیلی، خانواده، مجرد بودنش و ...) کار داشتند!

حتی در دوره‌ای سعی داشتند او را ممنوع‌الورود کنند. جورقانیان برای ارائه نسخه‌های ۳۵ میلی‌متری فیلم‌های کلاسیک و تاریخ سینما به اداره کل مراجعه می‌کرد تا بلکه نسخه ویدیویی با کیفیتی از آنها تهیه شده و مبلغی نیز به او پرداخت شود؛ اما هر بار ناامید و دست خالی سازمان را ترک می‌کرد. مسئولان سازمانی -که رفقایشان به بهانه‌های مختلف از سفره بیت‌المال بی‌بهره نبودند- جورقانیان را از خود می‌راندند و هیچ کدام، خدمات سالیان گذشته او را به خاطر نمی‌آوردند!

جورقانیان در سال‌های آخر، حتی چندان اجازه ورود به جام‌جم را نداشت؛ مگر اینکه توسط یکی از دوستانش (مثل همان رفیق مشترک ما) آفیش شده و لحظاتی را با آنها می‌گذراند، گپ می‌زد و خاطرات سینمایی‌اش را با آنها مرور می‌کرد.

اما این همه ماجرا نبود. شرایط در بیرون سخت‌تر هم بود. گاه دلالان و بعضی کلکسیونرهای طماع و پر حاشیه، برای به دست آوردن نسخه‌های جورقانیان از تهدید او نیز روگردان نبودند! این رویه تا آنجا پیش رفت که جورقانیان در ماه‌های آخر عمر به صراحت ترس خود را با دوست مشترک‌مان در میان گذاشته بود! دلالان با تطمیع و حتی تهدید، به دنبال نسخه‌های ۳۵ میلی‌متری و حتی پوسترهای نایاب مرحوم جورقانیان بودند. جالب آنکه او، با وجود مشکلات مالی متعدد، حاضر نبود به هیچ قیمت این منابع را به این دست دلال‌ها تحویل بدهد! و جالب‌تر اینکه تعداد بسیار زیادی از پوسترهایش را رایگان و بدون چشم‌داشت مالی به رفقایش هدیه داد!

دوست مشترک ما تمام دیوارهای اتاق کوچک و محقرش را تا سقف به این پوسترهای زیبا مزین کرده بود و متأسفانه معلوم نبود، مدیران رده بالای اداره کل در ادوار مختلف چه پدرکشتگی با این پوسترها و شخصیت‌های سینمایی داشتند که هر کدام طی سال‌های حضورشان، خواستار پایین آوردن و حتی محو و معدوم شدن آنها می‌شدند!

به هر حال جورقانیان، نه تنها عاشق سینما و تمام دست اندرکاران پشت و جلوی دوربین بود؛ بلکه حتی رابطه‌ای عجیب با پوزتیو و حلقه‌های فیلم‌هایش داشت و آنها را مانند بچه‌های نداشته‌اش در آغوش می‌کشید!     

جورقانیان در ماه‌های آخر عمر آن قدر تحت فشار بود و جایی برای نگهداری نسخه‌های بی‌نظیرش نداشت که تعدادی را به دوستان بی‌غلّ و غش‌اش هدیه می‌داد. اما متأسفانه شرایط دوستانِ عاشقِ سینما نیز مثل خود او و گاه بدتر بود! آنها نیز جایی برای نگهداری این گنج نداشتند.

پایان زمینی احمد جورقانیان مانند بسیاری دیگر از عاشقان سینه‌چاک سینما بود. تصادف، کما، مرگ و تشییع جنازه با حضور تعدادی بسیار اندک...

                                                                                                                روحش شاد


يا رادَّ ما قَدْ فات... (ای برگرداننده آنچه از دست رفته است...)
۱۴۰۲/۲/۳۰ عصر ۰۲:۰۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : مموله, مارک واتنی, Emiliano, Classic, پیرمرد, کوئیک, لوک مک گرگور, مراد بیگ, سروان رنو, soheil, ماهی گیر, BATMAN, rahgozar_bineshan, شارینگهام
Emiliano آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 172
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۷/۵/۲۴
اعتبار: 18


تشکرها : 795
( 1419 تشکر در 162 ارسال )
شماره ارسال: #43
RE: معمای جورقانیان

(۱۴۰۲/۲/۳۰ عصر ۰۲:۰۸)رابرت نوشته شده:  

پایان زمینی احمد جورقانیان مانند بسیاری دیگر از عاشقان سینه‌چاک سینما بود. تصادف، کما، مرگ و تشییع جنازه با حضور تعدادی بسیار اندک...

                                                                                                               روحش شاد

اطّلاعات ارزشمندی بود «رابرت» عزیز. ممنونم از شما که این خاطرات و یاد این عزیزان رو زنده نگه می‌دارید و با دوستان به اشتراک می‌ذارید.

بنده متأسّفانه به‌شخصه ایشون رو نمی‌شناختم؛ امّا، به‌واسطهٔ شما و دوستان «کافه سینما» با ایشون و نام‌ها و افراد مشابه این بزرگوار آشنا شدم.

یادمه یه زمانی دربدر دنبال پوستر یا حتّی آگهی فارسی از فیلم «کازابلانکا» بودم  و اونجا اوّلین بار بود که از دوستان «کافه» نام زنده‌یاد «جورقانیان» رو شنیدم که تنها کسی بوده که داده براش پوستر فارسی این فیلم رو طرّاحی کرده‌ن؛ امّا، نمی‌دونم که چی شده به تکثیر نرسیده و تا به امروز هم جایی درز پیدا نکرده!

این امانتداری دوستان ایشون ازطرفی خوبه و قابل ستایش؛ امّا، ازطرفی چون مربوط به کار هنری می‌شه، خیلی نمی‌شه نام «ارزش» رو براش به کار ببریم؛ چون، هنر وقتی ارزشمندتره که هنردوستان اونو ببینن و اصلاً هنرمند و اثر هنری با دیده شدن زنده‌ست و اگه دیده نشه و مدفون شه، با مرگ هیچ فرقی نداره.

می‌دونم سطور آخرم احتمالاً مخالفانی داره و خوشحال می‌شم اگه دوستان نظر مخالفی دارن که بنده رو اقناع کنه، اینجا در میون بذارن.

۱۴۰۲/۲/۳۰ عصر ۰۳:۲۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : پیرمرد, کوئیک, مارک واتنی, لوک مک گرگور, رابرت, ماهی گیر, rahgozar_bineshan
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,203
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 10999
( 18258 تشکر در 1539 ارسال )
شماره ارسال: #44
RE: خاطرات سودا زده من

مطلب رابرت گرامی درباره جورقانیان , من را به یاد یکی دیگر از عاشقان فیلم - جناب امیری - انداخت .

دوست عاشق فیلمی که روزهای آغازین کافه با نام ژیواگو مطلب می نوشتند و بسیار بامرام بودند.

فکر می کنم در شهرکرد ( یا کرمانشاه ؟ ) بودند و به برخی از بهترین نسخه های دوبله فیلم های کلاسیک دسترسی داشتند. خط بسیار زیبایی  هم داشتند.

امیدوارم هر جا هستند سالم و سرحال باشند.

از دوستان کافه کسی اطلاعی از ایشان دارد ؟ جایی فعال هستند ؟


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۴۰۲/۲/۳۱ صبح ۰۱:۱۸
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Emiliano, مارک واتنی, رابرت, پیرمرد, کوئیک, ماهی گیر, لوک مک گرگور, rahgozar_bineshan, شارینگهام
رابرت آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 81
تاریخ ثبت نام: ۱۴۰۰/۶/۲۰
اعتبار: 19


تشکرها : 854
( 1042 تشکر در 81 ارسال )
شماره ارسال: #45
معمای جورقانیان ۲

(۱۴۰۲/۲/۳۰ عصر ۰۳:۲۸)Emiliano نوشته شده:  

این امانتداری دوستان ایشون ازطرفی خوبه و قابل ستایش؛ امّا، ازطرفی چون مربوط به کار هنری می‌شه، خیلی نمی‌شه نام «ارزش» رو براش به کار ببریم؛ چون، هنر وقتی ارزشمندتره که هنردوستان اونو ببینن و اصلاً هنرمند و اثر هنری با دیده شدن زنده‌ست و اگه دیده نشه و مدفون شه، با مرگ هیچ فرقی نداره.

سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان؛

راستش را بخواهید در پست معمای جورقانیان نکاتی را به صورت سربسته تقدیم کردم. با توجه به نکته‌ای که Emiliano عزیز فرمودند، تصمیم گرفتم مجدد چند سطری را صریح‌تر بیان کنم. شاید حق مطلب را بیشتر و شفاف‌تر ادا کرده باشم.

درمورد پوستر فارسی فیلم‌هایی چون کازابلانکا و پاپیون، من هم جسته و گریخته چیزهایی شنیده‌ام؛ اما راستش را بخواهید از عینیت، تحقق و وجود خارجی آنها چندان مطمئن نیستم.

اما اجازه می‌خواهم تا کمی بازتر و بی‌پرده درمورد مرحوم جورقانیان و آنچه بر او گذشت و کم و بیش در جریانش هستم، بگویم:

فرض کنید از جوانی آن قدر عاشق سینما هستید که شهر و دیارتان را ترک کرده و در رشته هنرهای دراماتیک مشغول تحصیل شده‌اید. عشق دیوانه‌وار شما باعث شود که به جمع‌آوری حلقه‌های فیلم‌های سینمایی، آنونس و پوستر روی بیاورید تا بلکه آن جادوی پرده نقره‌ای همیشه در دسترس‌تان باشد. هزینه کنید و هزینه کنید و هزینه کنید... هر کجا محفل و کانون نمایش فیلم بود و هست، بشتابید و با سعه صدر نسخه‌تان را برای نمایش در اختیار بگذارید. (از یک جلسه دانشجویی تا فیلم‌خانه ملی)

کم‌کم آن قدر در کارتان جدی شوید که حتی سعی کنید، نسخه‌های ناقص را سر و سامان دهید. حلقه‌ای از یک سینمادار و حلقه دیگر را از فلان جا تهیه کنید و همیشه پای میز موویلا آماده باشید که با اسپلایسر قطعات مورد نظر فیلم‌ها را به هم بچسبانید و نسخه‌ای بکر و کامل آماده کنید که در هیچ سینما و استودیوی ایران موجود نیست.

یک میز موویلای قدیمی که مخصوص تدوین فیلم‌های ۳۵ و ۱۶ میلی‌متری است

 

اسپلایسر که برای چسباندن قطعات فیلم مورد استفاده قرار می‌گیرد 

چندین اتاق اجاره کنید و به خاطر عشق‌تان کلی هزینه بپردازید تا آن حجم عظیم از حلقه‌های چند هزار فیلم را در آنها نگه دارید...

انقلاب شود... (در جریان وقایع آن، خیلی از نسخه‌های سینمادارها، آرشیوهای ملی و کشوری و حتی تلویزیون ملی گم شده و یا معدوم شده و به آتش کشیده شده‌اند.)

باز هم وارد عمل شوید. طی یکی-دو دهه فیلم‌هایتان را در اختیار جشنواره‌های وزارت ارشاد و برنامه‌های تلویزیونی تخصصی (همچون هنر هفتم) بگذارید...

سال‌ها بگذرد و پیشرفت پر سرعت تکنولوژی باعث شود که تهیه هر گونه فیلم و سریال در کسری از دقیقه و از طریق فضاهای مجازی میسر باشد. آن هم در فضایی بسیار کم و چند صد فیلم روی یک هارد کوچک!

کم‌کم شما را فراموش کنند. با آغاز بحث رایت و حقوق مؤلف در دهه ۸۰ شمسی (که بی‌شک از منظر اخلاق، عرف و شرع درست و صحیح است) به حاشیه رانده شوید؛ چون فیلم‌های تاریخ سینمای شما یا حق رایت ندارند و یا اصلاً به لحاظ قانونی نیازی به خرید رایت برای آنها نیست.

از طرف دیگر همیشه عده‌ای هستند که دفاتر شیک و مجلل داشته و مدعی هستند که رایت فیلم‌های فلان کمپانی اروپایی و آمریکایی فقط در اختیار آنهاست. اینجا دیگر مجالی برای عرض اندام یک فیلم‌باز عاشق مثل شما نیست که قبل‌ترها با یک تماس تلفنی، پشت موتور می‌جستید و حلقه فیلم را به آپاراتچی فلان تماشاخانه می‌رساندید!

تصمیم می‌گیرید فیلم‌هایتان را به مراجع دولتی تحویل بدهید تا نسخه‌های به‌روز و دیجیتال از روی آنها تهیه کنند و یا اینکه به خاطر فقدان جا و هزینه‌های کمرشکن اجاره محل و شرایط سخت نگهداری، فیلم‌های ۳۵ میلی‌متری ناب شما را بخرند و در شرایط استاندارد نگهداری کنند؛ اما در هدف‌گذاری اشتباه وحشتناکی انجام داده‌اید! (کل اگر طبیب بودی، سر خود دوا نمودی) مسئولان آرشیو صدا و سیما اگر کاربلد و دلسوز بودند که گنجینه‌های آرشیو رادیو و تلویزیون را به باد فنا نمی‌دادند! (پیش‌تر اینجا در پست و اما آرشیو... مفصل در این مورد سخن گفته‌ام.)

http://cafeclassic5.ir/thread-1150-post-...l#pid43507

رفته‌رفته به چشم یک دلال به شما نگاه می‌کنند. مدیران و دست‌اندرکاران، شما را به حضور راه نداده و در خلوت خود، مدل مو و لباس‌تان را به سخره می‌گیرند. سبک زندگی، رفتار، عشق‌تان به جمع کردن فیلم و پوستر سینمایی برای این مدیران بی هنر، نه تنها قابل درک نیست؛ بلکه مضحک است. کار به آنجا می‌رسد که برای آنکه دک‌تان کنند، به خاطر مدل زندگی‌تان و حتی نام‌خانوادگی‌تان به شما نسبت یهودی بودن می‌دهند تا دیگر در جام‌جم آفتابی نشوید!

حال در همین شرایط شما که دهه‌های پیش، داشته‌هایتان را در اختیار ارشاد و سیما می‌گذاشتید، شاهد تبعیض جدیدی هستید:

فلان کارگردان به خاطر آنکه در اوایل انقلاب فلان فیلم‌ها را ساخته، مورد تقدیر قرار گرفته و فیلم‌هایش دوباره خریداری می‌شوند تا خرج عمل چشمش پرداخت شود!

بهمان کارگردان که بهمان سریال را ساخته، می‌خواهد پسرش را زن بدهد و برایش خانه بخرد. پول کم آورده و در فضایی دوستانه پروژه‌ای به او محول می‌شود!!!

اما شما...

از آن‌سو، در سایر مجامع نیز امنیت ندارید. به راحتی هر چه تمام، به انبارتان دستبرد می‌زنند. فیلم‌ها را به صورت کلی و جزیی سرقت می‌کنند. تعدادی از این آثار -که در حکم بچه‌های‌تان هستند- در جریان جابجایی‌های پر دردسر و پر مشقت، گم و گور می‌شوند. حتی بعضی مجموعه‌داران به طور علنی تهدیدتان می‌کنند تا فیلم‌هایتان را در اختیارشان بگذارید...

دیگر به کمتر کسی اطمینان دارید. سعی می‌کنید تا خودتان نسخه‌هایتان را دیجیتال کرده و به فروش برسانید؛ اما جوانان نسل دیجیتال از شما جلوتر هستند و مدت‌ها قبل، نسخه‌های ریمستر شده (Remaster) را از فضای مجازی دانلود کرده و این نوع عرضه به بازار را کلید زده‌اند.

حالا به استیصال رسیده‌اید. نه راه پیش دارید و نه را پس...

***

آنچه در بالا آوردم، برای تأیید و یا ردّ نوع زندگی مرحوم احمد جورقانیان نیست؛ بلکه تنها اشاره‌ای کوتاه و مختصر به دغدغه‌های ذهنی او و امثال اوست.

اما برای تکمیل این بحث، اشاره به سه نکته ضروری است:

اول- متأسفانه خبر رسمی و معتبر از آن همه  گنجینه جورقانیان نیست. معلوم نیست پس از مرگ او چه بر سر آن همه فیلم، آنونس و پوستر آمده است. هر چند همان‌طور که در پست قبل اشاره کردم، آن مرحوم، در واپسین ماه‌های زندگی، تعدادی از آنها را بی‌چشم‌داشت مالی به بعضی دوستان خود هدیه داده است؛ اما هیچ خبر و اثری از حجم انبوه این آثار نیست.

دوم- جناب Emiliano از آن دسته افرادی هستند که همواره منابع خاطره‌انگیز و زیبایی را در اختیار دیگران قرار داده‌اند. از کتاب، مجله و پوستر گرفته تا برنامه‌هایی همچون: قصه ظهر جمعه و صبح جمعه با شما (باور کنید تمام آیتم‌های صبح جمعه با شما را که حجم آن چند گیگابایت است، روی فلش ریخته و در هر فرصت مقتضی گوش می‌کنم و لذت می‌برم.)

اما به هر دلیل، همه این طور نیستند...

سوم- هنوز هم گفتنی درمورد مرحوم جورقانیان زیاد است و اختلاف نظر درمورد شیوه زندگی و کار او زیادتر...

اصلاً به همین دلیل عنوان معمای جورقانیان را برای این پست در نظر گرفته بودم. به هر حال امیدوارم عاشقان هنر و سینما در زمان زندگی، قدر و منزلت بیشتری ببینند...


يا رادَّ ما قَدْ فات... (ای برگرداننده آنچه از دست رفته است...)
۱۴۰۲/۲/۳۱ عصر ۰۳:۱۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : پیرمرد, کوئیک, ماهی گیر, مارک واتنی, سروان رنو, لوک مک گرگور, Emiliano, rahgozar_bineshan, Classic, شارینگهام, مراد بیگ
Classic آفلاین
صاحب کافه
*********

ارسال ها: 795
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۷
اعتبار: 46


تشکرها : 6653
( 6017 تشکر در 440 ارسال )
شماره ارسال: #46
RE: خاطرات سودا زده من

بنا به گفته عباس مطمئن زاده که از دوستان احمد جورقانیان است جورقانیان یک انبار از شهرداری کرج اجاره کرده و نزدیک به 2000 فیلم را در آنجا نگهداری می کرده است. خودش هم یک دفتر در خیابان جمهوری تهران داشته که صدها فیلم و پوستر در آنجا داشته و همانجا هم زندگی می کرده است.

پس از تصادف و فوت ایشان , بسیاری از اطرافیان , دفتر خیابان جمهوری را غارت می کنند و تعداد زیادی فیلم و پوستر به دست این افراد می افتد اما کسی از انبار کرج اطلاعی نداشته است. آقای مطمئن زاده چند ماه بعد با برادر آقای جورقانیان که اکبر نام داشته تماس می گیرد و خبر این انبار را به او می دهد و اعلام می کند که مایل به خرید این گنجینه برای فیملخانه ملی است. پس از مراجعه اکبر به شهرداری مشخص می شود که مبلغ زیادی بابت کرایه انبار باید پرداخت شود و چون اکبر توانایی مالی نداشته کار به سرانجام نمی رسد. پیگیری های بعدی برای تهیه لیست موجودی انبار هم به دلیل همکاری نکردن شهرداری ناکام می ماند.

به گفته جناب مطمئن زاده به احتمال زیاد هنوز فیلم ها در انبار شهرداری کرج است.

http://www.mehrnews.com/xpkHw

احمد جورقانیان


اینهمه کافه توی دنیا هست , اونوقت شما درست اومدین به کافه ی ما
۱۴۰۲/۳/۱ صبح ۱۱:۰۵
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : پیرمرد, سروان رنو, کوئیک, مارک واتنی, رابرت, ماهی گیر, شارینگهام, مراد بیگ
رابرت آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 81
تاریخ ثبت نام: ۱۴۰۰/۶/۲۰
اعتبار: 19


تشکرها : 854
( 1042 تشکر در 81 ارسال )
شماره ارسال: #47
RE: خاطرات سودا زده من

(۱۴۰۲/۳/۱ صبح ۱۱:۰۵)Classic نوشته شده:  

بنا به گفته عباس مطمئن زاده که از دوستان احمد جورقانیان است جورقانیان یک انبار از شهرداری کرج اجاره کرده و نزدیک به 2000 فیلم را در آنجا نگهداری می کرده است. خودش هم یک دفتر در خیابان جمهوری تهران داشته که صدها فیلم و پوستر در آنجا داشته و همانجا هم زندگی می کرده است.

سلام و احترام مجدد خدمت دوستان؛

بله؛ اشاره جناب مطمئن‌زاده به ساختمان سوله مانندی است که سال‌ها پیش توسط مرحوم جورقانیان در منطقه گلشهر کرج اجاره شده بود. مرحوم جورقانیان، چند ماه آخر عمر، عملاً قادر به پرداخت اجاره‌بهای مِلک نبود و مشکلات زیادی برایش به وجود آمد. به هر حال فرمایشات جناب مطمئن‌زاده، مؤید فرجام نامشخص گنجینه جورقانیان است. با توجه به فرمایش ایشان و سایر دوستان نزدیک مرحوم جورقانیان که پیگیر بوده‌اند، سه حالت زیر متصور است:

۱) طی این سال‌ها آثار مورد نظر، توسط شخص یا اشخاص سوم، به جایی نامعلوم منتقل شده که تا به حال هیچ کس، مسئولیتی در این زمینه به عهده نگرفته و کلامی ابراز نکرده است.

۲) این آثار و متریال توسط شهرداری آن ناحیه به کل معدوم و امحاء شده باشد که با توجه به شناخت اینجانب از دوایر و سازمان‌های دولتی، محتمل‌ترین حالت است.*

۳) به فرض راکد ماندن انبار و باقی بودن فیلم‌ها، عملاً میزان خرابی آنها بسیار بالاست. همان‌طور که جناب مطمئن‌زاده اشاره کرده‌اند، جنس انواع خانواده فیلم به خاطر ساختار سلولوئیدی آنها به گونه‌ای است که نیاز به نگهداری در نور، دما و رطوبت مناسب دارند.

-------------------------------

متأسفانه غالب مدیران دولتی هیچ شناختی نسبت به ارزش نسخه‌های اصلی و ارژینال انواع آثار سینمایی ندارند. برای آنها بین یک کپی دست چندم و حتی کیفیت متوسط یک عنوان سینمایی روی دی وی دی و مثلاً نسخه اصلی و نایاب ۳۵ میلی‌متری همان فیلم تفاوتی وجود ندارد و حتی دی وی دی را به خاطر راحتی جابجایی ترجیح خواهند داد. به همین خاطر است که گاه در همین کافه عناوینی از برنامه‌های قدیمی تلویزیون مورد جستجو قرار می‌گیرند که هیچ اثر و نشانی از آنها نیست! 


يا رادَّ ما قَدْ فات... (ای برگرداننده آنچه از دست رفته است...)
۱۴۰۲/۳/۱ عصر ۰۶:۰۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : پیرمرد, کوئیک, شارینگهام, سروان رنو, مراد بیگ, Classic, مارک واتنی, آرلینگتون
سناتور آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 645
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۲/۴
اعتبار: 36


تشکرها : 3685
( 4512 تشکر در 384 ارسال )
شماره ارسال: #48
RE: خاطرات سودا زده من

درود.   درباره جورقانیان و اینکه ایشون بزرگترین آرشیو رو در اختیار داشتن دیدم  گفتم مطلبی بنویسم از یک آرشیو دار بزرگ که البته آرشیو ایشون درباره کتاب بود مرحوم دکتر حسام الدین خرومی که بزرگترین کلکسیونر کتاب های قدیم و نسخه خطی بود. البته ایشون در کنار این صاحب سینما ایران در خیابون لاله زار بود که سینمای ایشون تعطیل شد به خاطر اینکه بزرگترین آرشیو فیلمهای فارسی و نسخه های دوبله رو ایشون داشتن و تمام فیلم های ایشون نسخه ریل بود. افسوس ایشون سالها پیش فوت کردن و معلوم نشد ارشیو ایشون دست کی افتاد.

یکی از دوستان که منزل ایشون رفت و امد داشت گفت خودم دیدم نسخه های بن هور ده فرمان و ال سید و بسیاری از فیلم های قدیمی به صورت ریل در منزلشون بود.افسوس فقط

۱۴۰۲/۳/۴ عصر ۰۳:۲۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : آرلینگتون, Emiliano, سروان رنو, رابرت, مارک واتنی, مراد بیگ
ارسال پاسخ