.
بعضی از فیلم ها ایده های خوبی دارند ولی خوب ساخته نشده اند. ایده هایی که با وجود اینکه جالب هستند ولی پتانسیل کشیدن بار کل فیلم را ندارند.
.
یک راهکار مناسب در این موارد استفاده از یک داستان فرعی قدرتمند در کنار این ایده است. مثل فیلم Being John Malkovich که روابط احساسی آن انقدر پیچیده است که در فرعی بودن آن شک می کنید!
ولی خب متاسفانه بعضی فیلم نامه نویسان این کار را نمی کنند و ایده حیف و میل می شود.
به نظرم نوشتن درباره این ایده های حیف و میل شده ثواب بیشتری دارد! از این جهت که احتمالا بخاطر ضعیف بودن ساخت فیلم، فیلم و ایده آن از دید مخاطب دور می مانند. ولی مخاطب با خواندن متنی نسبتا کوتاه، می تواند از زیبایی ایده آن لذت برد...
.
IdioCracy
.
.
IdioCracy ترکیب دو واژه Idiot و Cracy است به معنای احمق سالاری! (در مقابل AristoCracy یا همان نخبه سالاری)
ایده فیلم بر پایه اصل انتخاب طبیعی داروین شکل گرفته است!
انتخاب طبیعی که تا امروز منجر به ایجاد هوشمندی بیشتر و از بین رفتن موجودات کم هوش تر شده است، از این به بعد معکوس عمل می کند!!
در ابتدای فیلم یک زوج جوان بسیار باهوش را می بینیم که بر سر مساله بچه دار شدن با وسواس بسیار زیادی صحبت می کنند و نهایتا هم بچه دار نمی شوند و نسلشان منقرض می شود!
در طرف مقابل یک مرد نه چندان باهوشی را می بینیم با تعداد زیادی بچه و همسر باردار! و شجره نامه ای که روز به روز در حال گسترش است!!
و همین ایده ساده ولی بامزه، اساس فیلم را تشکیل می دهد. اینکه از اینجا به بعد، نسل انسان های باهوش رو به انقراض می رود و احمق ها زمین را پر می کنند...
.
.
داستان با یک آزمایش سری در ارتش آمریکا آغاز می شود. یک خواب طولانی مصنوعی...
بهترین کاندیدا هم برای موش آزمایشگاهی شدن، یکی از مامورین بسیار معمولی ارتش است که هیچ کس و کاری هم ندارد! (لوک ویلسون)
ابتدا قرار است خواب یکساله شود اما بخاطر دستگیری مسئول ارشد آزمایش، این عملیات پنهان می ماند و این خواب 500 ساله می شود!
500 سال بعد، طی یک حادثه ای، محفظه باز شده و لوک ویلسون از خواب طولانی مدتش بیدار می شود و با شهری ویران، آدم هایی بسیار احمق و زبانی متحول شده روبرو می شود.
زبان انگلیسی بسیار تحریف شده است... از وکیل دادگاه گرفته تا رئیس جمهور آمریکا با زبانی سخیف صحبت می کنند و حرف زدن او را هم مسخره می کنند.
.
.
همه کارهای دشوار را روبات هایی که سالها قبل اختراع شده است انجام می دهند. (زمانی که هنوز نسل انسان های باهوش منقرض نشده بوده است)
لوک ویلسون که میخواهد به زمان خودش بازگردد در جستجوی ماشین زمانی است که گفته می شود سال ها قبل اختراع شده است. سفر او کش و قوس زیادی پیدا می کند. از زندان گرفته تا وزارت!
نهایتا هم «ماشین زمان» را پیدا می کند. اما «ماشین زمان» ماشین زمان نیست. بلکه یک تونل زمان در یک شهربازی است که نامش «ماشین زمان» است!
.
.
فیلم اصطلاحا خیلی چیپ ساخته است. البته بعضی از صحنه های آن واقعا خنده دار است. بخصوص با بازی همیشه بامزه لوک ویلسون.
به عنوان مثال نقشه فرار لوک ویلسون از زندان:
در همان صف ابتدایی ورود به زندان، او به یکی از مامورین می گوید که من امروز باید آزاد بشم! مامور یک سیلی توی گوشش می زند و می گوید: احمق! توی صف اشتباهی وایسادی... و بعد به همکارش می گوید این احمق رو بفرست بره بیرون!
.
.
یا سکانس تست هوش که سوالات آن به شکل مضحکی ساده است ولی انسان ها نمی توانند حل کنند و ضمن آن مواظب هستند که سایرین از روی آنها تقلب نکنند!
.
.
در کل فیلم بیشتر حالت هجو دارد. هجونامه ای بر روندی که نوع بشر در پیش گرفته است. اما چیزی که بیشتر از همه در این فیلم جلب توجه می کند نگاه نغز به اصل انتخاب طبیعی است.
.