ژیگا ورتوف
دوست قدیمی   
ارسال ها: 97
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۷/۱۷
اعتبار: 21
تشکرها : 474
( 1188 تشکر در 58 ارسال )
|
RE: آورده اند که ... .jpg)
عباس بهارلو:
وقتی آذر شیوا در آذر 1349 گفت که با یکدو فیلمِ متفاوت تحولی در سینمای ایران حاصل نمیشود، و سینمایی که بالغ بر سی سال «راه خطا رفته باز هم میرود»، و «فیلمهای مبتذل» باز هم ساخته میشوند، و «تماشاگران باز هم به دیدن این خزعبلات میروند، و باز هم کف میزنند، و باز هم هورا میکشند»، بنابراین چارهای نیست جز این که «جلو فیلمهای مبتذل را بگیریم»، میدانست که نمیتواند جلو ساختهشدن چنین فیلمهایی را بگیرد، بنابراین عطای سینما را به لقایش بخشید، چند بسته آدامس دستش گرفت، جلو دانشگاه تهران رفت تا در اعتراضی نمادین نشان بدهد که فروشِ آدامس را به بازی در چنین فیلمهایی ترجیح میدهد؛ اما کمتر کسی به حمایت از او برخاست. دانشجویان، که تحت تأثیر جریانهای سیاسی بودند، اعتنایی به او نکردند، و نویسندگانِ مجلههای سینمایی که در «فیلم و هنر» و «ستاره سینما» قلم میزدند و تحت تأثیر جریان عمومی سینمای ایران بودند اعتراض او را به دلخواه خود پوشش دادند. فردین بعدها به من گفت: «آذر شیوا در عین حال که زنِ فهمیدهای بود و تن به هر کاری نمیداد و دوست داشت رُلهای خوب و سنگین بازی کند گاهی یک مقدار غیرمتعادل بود. با فروشِ آدامس جلو دانشگاه میخواست به مسئولان وزارت فرهنگ و هنر دهنکجی کند» و بیضایی در روزهایی که مشغول جمعآوری مجموعه گفتوگوهای قدیمی آذر شیوا بود، با انتقاد از خود گفت: «نمیداند چرا امثال او در آن روزگار از اعتراض آذر شیوا حمایت نکردند.» بیضایی برای جبران این کوتاهی در سال 1375 فیلمنامۀ «اعتراض» را دربارۀ آذر شیوا نوشت، و به دست او، که در فرانسه زندگی میکرد، رساند. هدف بیضایی جلب نظر آذر شیوا برای بازی در فیلم «اعتراض» بود؛ اما خودش گفته است: «آذر شیوا فیلمنامه را نپسندید و حاضر نشد دوباره به سینما بازگردد.» بهنظر میرسد که برای آذر شیوا همه چیز در همان سالها تمام شده بود.

تکهی پایانیی جستار «پردهی خونین و آوازِ مست: فضای دههی 1340 خورشیدی در چهار رمان فارسی و هشت فیلم بلند ایرانی»؛ از کتاب «مینویسم: توقف به فرمان نشانهها: از هر دری سخنی»؛ نوشتهی بهروز شیدا چهار رمانِ ما در دههی 1340 اعتراض را درونمایه دارند؛ «سنگ صبور» به سنت و تجدد سرکوبگر، هر دو، معترض است؛ «شریفجان، شریفجان» در برابر تجدد سرکوبگر، در کنار سنت میایستد. «شوهر آهوخانم»، فرادستانِ سنتی را در برابرِ تجدد سرکوبگر حمایت میکند. «تنگسیر» اعتراض قهرمانامه در مقابلِ فرادستان را خوش میدارد. هشت فیلم ما در دههی 1340 به راههای گوناگون میروند. سه فیلم تجدد سرکوبگر را توجیه میکنند: «گنج قارون»، «گدایان تهران»، «دالاهو» از واقعیت عکس توهم میگیرند. سه فیلم در اعتراض به تجدد سرکوبگر در کنار چهار رمان ما میایستند: «قیصر»، «رضا موتوری» مرگ سنتها را در فروپاشیهای خونین اندوه میخورند. «آقای هالو» معصومیت سنت را در مقابل بیمروتیی تجدد سرکوبگر روایت میکند. فیلم «شوهر آهوخانم» رمان «شوهر آهوخانم» را در دههی 1340 خورشیدی تکرار میکند؛ فیلم «تنگسیر» رمانِ «تنگسیر» را در دههی 1350 خورشیدی. چهار رمان و هشت فیلمِ ما بخشی از تاریخ سرزمین ما را چنین «حکایت» میکنند: ستایش قدرتمداران در قامتِ ستایش تجدد سرکوبگر، صدای اعتراض در دلتنگی برای سنت، توجیه فقر در بیاعتنایی به ثروت، تحقیر خویش در تکریم ثروتمندان، مویه بر مرگِ اخلاق، هلهله برای قهرمانان، چشمبستهگیی توهم، روزمرهگیی ابتذال، وحشت از تنهایی، ارعاب در مقابل ساختمانهای بلند، پناه به زیر بازارچهها، سینهی پرموی بینیازان عاشقکُش، تسبیح خونینِ ضد قهرمانان، نبرد فرادستان و فرودستان؛ کلافِ طناب و تقلای دست؛ پردهی خونین و آوازِ مست. | |
۱۳۹۴/۴/۲۴ عصر ۰۲:۰۶ | |
تشکر شده توسط : |
هایدی, پیرمرد, برو بیکر, خانم لمپرت, حمید هامون, زینال بندری, سرهنگ آلن فاکنر, پرشیا, اسکورپان شیردل, ژان والژان, سروان رنو, باربوسا, کلانتر چانس |