سلامی به گرمای صمیمیت روستایی
هرچه صبر کردم تا شاید یکی از دوستان پرچمدار این جستار خصوصی شود بیفایده بود و سرانجام قرعه بنام خودم افتاد. بویژه آکتورز عزیز که مطمئن بودم برای این جستار حرفهای خواندنی بسیاری داشت. اما از آنجا که جورِ جستارهایی که خود آغاز نمودم را معمولا خود به دوش کشیده ام اینبار نیز اولین پست را در این جستار خود ارسال می کنم تا شاید سایر دوستان نیز گفتنیهایی از سرزمین پدری خود در این جستار داشته باشند.
کرمان دل عالم است و ما اهل دلیم
این شعر از کودکی در گوشه ای از قاب تصویر پدر بزرگم زینت بخش منزل پدری بود. استان کرمان ، استان شعر و شعرا ، استان گویش زیبای کرمانی با اصطلاحات مختص خودش ، استان تاریخ ، استان عطر وصف ناشدنی زیره ، استان طلای سبز - پسته و سرزمین برق خیره کننده مس. استان دارهای زیبای قالی.
رفسنجان یکی از شهرهای قدیمی استان کرمان محسوب می شود. شهری که بین یزد و کرمان قرار گرفته است.
وقتی از یزد به سمت رفسنجان حرکت می کنید یک جاده کویری و خشکی را باید طی کنید. در زمان کودکی هر بار که پدرم برای دیدن پدرش از تهران به رفسنجان می رفت معمولا من و برادرم را هم با خود می برد. آنروزها این جاده کویری آنقدر خشک و گرم بود که حد نداشت ، تا پنج کیلومتری رفسنجان هیچ اثری از زندگی دیده نمی شد. اما امروزه به لطف اشتهار پسته رفسنجان وقتی به محدوده 40 کیلومتری رفسنجان می رسید در اطراف این جاده درخت های کوچک پسته به شما چشمک می زند و ورود شما را به شهر رفسنجان خوش آمد می گوید.
تقریبا 35 کیلومتر مانده به رفسنجان شما تابلوی یک آبادی را می بینید که از قدیم به آن احمد آباد می گفتند. قبل از رسیدن به احمد آباد جاده ای وجود دارد که اگر وارد آن شوید شما را به یک منطقه ای کوهستانی و خوش اب و هوایی می برد که به آن راویز می گویند. وقتی از یزد به سمت رفسنجان می رسید در سمت چپ جاده شهرهای کوشکوئیه و بحرمان و نوق را در دل کویر مشاهده خواهید کرد و در سمت چپ جاده ، کوهستانهای زیبایی که مجموعه روستاهای راویز در دل این رشته کوهها قرار دارند.
اگر روی نقشه دایره بزرگی در اطراف راویز رسم کنیم شهرها و روستاهای بزرگی را در اطرافش می بینیم. روستای کهن و زیبا و تاریخی میمند تنها 20 کیلومتر با راویز فاصله دارد، شهر بابک ، سرچشمه نیز از دیگر شهرهای همسایه راویز هستند.
وقتی از جاده یزد به رفسنجان جدا می شوید جاده دیگری شما را پس از عبور از کوهستانهای زیبا به روستاهای کوچکی می برد که قدمت آنها به سالیان بسیار دوری می رسد. راویز برای من یعنی هویت و ریشه. جایی که اجداد من در آنجا زندگی می کردند. هوای خنک آن حتی در تابستان تعجب همگان را بر می انگیزد. در دل کویر کوهستانهایی وجود دارد که پدرم تعریف می کند در زمستانها آنقدر برف می بارید که در خانه ها را نمی توانستند باز کنند.
آسمان راویز محل عبور خط هوایی تمام هواپیمایی هستند که از تهران به جنوب و حتی کشورهای حوزه خلیج فارس می روند. هواپیماهایی که مقصدشان کرمان و بندرعباس و دبی و دوحه می باشد پس از عبور از آسمان شهر انار از روی آسمان روستای راویز عبور می کنند.امسال در فروردین مجددا سفری داشتم به راویز و دیدن خانه پدری. سفرم را با پرواز تهران - کرمان آغاز کردم. وقتی به بالای آسمان راویز رسیدم کوههای راویز در دل کویر خاکی ، مانند یک صدف سفید، پوشیده از برف بود.
وقتی به کرمان می رسم تاکسیهای فرودگاه با اخذ 20 هزار تومان و طی یک مسیر یک ساعته مرا به رفسنجان می برند و از آنجا معمولا بعد از دید و بازدید های بیش از 50 خانوار از بستگان ( از عمو و عمه گرفته تا پسرعموها و دختر عمو ها و پسر عمه ها و دختر عمه ها و فرزندانشان) راهی راویز روستای پدری خود می شوم.
در بدو ورود به راویز مقبره سید حسین دارابی بزرگ جلوه ویژه ای به روستا می دهد. در شجرنامه خانوادگی من او پدر بزرگِ پدربزرگِ پدربزرگ من بوده است. یعنی 6 نسل قبل از من. او تقریبا 300 سال پیش از داراب و از مسیر سیرجان به راویز می آید و در همانجا سکنی می گزیند. روستائیان اعتقاد خاصی به این سید بزرگوار دارند. خانواده های مرعشی ها در کرمان و اعلم الهدی از نوادگان ایشان می باشند و نامشان در شجرنامه خانوادگی ما درج شده است .
درخت بادام برکتِ روستای راویز است. با دیدن درختان کهنِ بادام در راویز احساس خاصی به من دست می دهد. در قدیم پوستهای سبز بادام توسط روستانیان وقتی از بادام جدا می گردد خشک می شود و برایشان حکم نفت در زمستان را داشت و از آن برای روشن نگاه داشتن بخاریهای هیزمی خود در زمستان بهره می بردند .همچنین سنجد و گردو از دیگر درختانی می باشد که سازگاری خوبی با آب و هوای راویز دارند.
در صحراهای اطراف راویز ، روستائیان سیب زمینی کشت می کنند. گراز تنها حیوان وحشی این روستای کویری می باشد که در تابستانها به مزارع روستائیان آسیب می رساند. و چه شبهایی که در کودکی من و برادرم وقتی تعطیلات تابستانی به راویز می رفتیم ، شبها برای مخافظت از مزرعه پدربزرگم در صحرا می خوابیدیم. آسمان کویر در شبها بنظر من شاهکار خالق هستی ست.
سوخت اجاقهای مطبخ روستائیان گیاهیست که در کوهها می روید و به آن جاز می گویند ( همان گیاهی که روش چیدنش را در سریال روزی روزگاری توسط خاله لیلا به مراد بیک دیدیم) . دامپروری از دیگر مشاغل روستائیان می باشد. پایه اصلی غذای روستائیان قورمه می باشد. روستائیان گوسفندی را سر می برند و گوشت آنرا تمام و کمال از استخوان جدا می کنند و با دنبه گوسفند ریز ریز می کنند و آنرا در یک قابلمه برزگ مسی می ریزند تا ساعتها گوشت در روغن خودش روی آتش بپزد. آنگاه آنرا درون شکمبه گوسفند ( همان سیرابی خودمان) می ریزند تا سرد شود. در طول زمستان برای محافظت از حیوانات وحشی آنرا به سقف ایوان آویزان می کنند و برای پخت هر غذایی تکه ای از آنرا جدا می کنند و در غذا می ریزند. زیرا هم روغن دارد و هم گوشت.
نان محلی روستائیان کُرنو نام دارد. چانه خمیری که به روی سنگهای داغ درون تنور می پزد و بسیار خوش طعم می باشد. کله جوش از دیگر غذاهای محلی روستائیان می باشد. مخلوطی از کشک محلی با نعنا و مغز گردو همراه با مغز پسته خرد شده. در اطراف قناتهای روستا گیاهی می روید که ما به آن پونه می گوئیم اما روستائیان به آن پدنه می گویند. گلهای پونه را می چینند و آنرا خشک می کنند و آنرا در ماست می ریزند. ماست با گلهای خشک شده پونه مزه بی نظیری پیدا می کند.
مغز و ریشه و تخم بیش از 22 گیاه خاص را آسیاب می کنند تا نیم وعده مقوی و بسیار خوشمزه ای بنام قوتو را درست کنند. مزه قوتوی روستائیان با آن قوتو ای که در بازار و مغازه های رفسنجان و کرمان به فروش می رسد بسیار متفاوت می باشد.
وقتی کسی در روستا به رحمت خدا می رود برایش پُرسه می گیرند ( همان مجلس ختم خودمان) با این تفاوت که آنها بجز مراسمهای سوم و هفتم و چهلم ، بیست روز پس از درگذشت متوفی برایش مراسم دیگری نیز می گیرند. وقتی پدر بزرگ من فوت شد بدلیل آنکه او یکی از نوادگان سید حسین دارابی بود ( تنها بازمانده نسل چهارم) روستائیان بمدت یکهفته در روستا عزاداری کردند و هفت روز همه اهالی روستا ناهار و شام را میهمان سفره او بودند. او واعظ روستا بود و در قدیم در روستای میمند نیز به دعوت از روستائیان به روضه خوانی می پرداخت.
عید امسال فرصتی پیش آمد و به میمند نیز رفتم. وقتی پیرمرد و پیرزنهای قدیمی را می دیدم و خود را نوه پدربزرگم معرفی می کردم احترام وافری به بنده می گذاشتند. اگر به کرمان رفتید روستای میمند را حتما ببینید. این روستا بعنوان یک اثر بزرگ تاریخی ثبت جهانی شده است.
فیلم شیار 143 در روستاهای اطراف راویز فیلمبرداری می گردد. روستای پاریز محل زندگی الفت بود، پاریز همسایه راویز می باشد.
در بازگشتم معمولا چند ساعت زودتر از پروازم به کرمان می روم. لذت دیدار زادگاه پدری خود را با دیدار از بازار قدیم کرمان به پایان می برم. بازاری که اگر حتی سه روز در آنجا قدم بزنم خسته نمی شوم. برق دیگهای مسی و عطر زیره ناب کرمان هر مسافری را از خود بیخود می کند. نفس کشیدن در بازار کرمان جزو عمر من محسوب نمی شود. لهجه شیرین آنها و بی ریایی فروشندگان یکی از انگیزه های من در قدم زدن در بازاریست که گرمای نفس کشیدن اجدادم را در خریدهای اعیاد که از رفسنجان به آنجا می آمدند را احساس می کنم.
احساس می کنم بخشی از تاریخ مملکت من و هویت و ریشه ام در بازار قدیمی کرمان و رفسنجان خلاصه شده است. من فرد وقت شناسی هستم. اما باورتان نمی شود اگر بگویم چند سال پیش چنان در این بازار مست و مدهوش شدم که زمان را گم کردن و از پرواز جاماندم. اما احساس می کردم چیز زیادی از دست ندادم.
اینجا در خانه بسیاری از بستگان و دوستانم تابلوی نقاشی و آکواریم و ... زینت بخش منازلشان می باشد. اما علاقه بستگانم در رفسنجان به هویت گذشته خود بسیار جالب می باشد. در خانه هریک دکوری وجود دارد که در آن از چراغهای قدیمی تا آفتابه و لگنهای سنتی و سینی های نقش دار و منقل های شش ضلعی قدیمی را زینت بخش خانه خود کرده اند. و من هربار پس از بازگشت از سفر به این شعر خانه پدری می بالم ... بله ، کرمان دل عالم است و ما اهل دلیم.